جایگاه ادبیات معاصر از منظر جامعه شناسی و هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۱
380 - 399
حوزه های تخصصی:
مطالعات جامعه شناسی ادبیات از اواسط قرن بیستم در دانشگاه ها و مراکز پژوهشی آغاز و به رسمیت شناخته شد. نقطه عطف این اتفاق، نظریه «ایپولیت تن» در قرن نوزدهم با طرح سه عنصر مؤثر در پیدایش اثر ادبی «روح جمعی، موقعیت و زمانه» محسوب می شود. طبق نظریات دانشمندان بزرگ دیگر این رشته مانند: گئورگ لوکاچ، لوسین گلدمن، لئولونتال و روبراسکارپیت، برای بررسی اثر ادبی، برخلاف نقد فرمالیستی که به خود متن می پردازد، به زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه توجه می شود. لوسین گلدمن با کاری سیستماتیک، ادبیات را با ساختارگرایی تکوینی مورد بررسی جامعه شناختی قرار داد و به بررسی پایه ها و درون مایه های آثار پرداخت. از دوره مشروطه، عواملی مانند توسعه و افزایش روابط ایران با اروپا، تغییر جریان ساختارهای فکری و مجموعه رویدادهای اجتماعی و سیاسی موجب تغییر شکل و محتوی شعر معاصر شدند. دوره مشروطه فرصتی شد تا شاعران و روشنفکران جامعه از طریق آشنایی با فرهنگ غربی، چاپ مجلات و روزنامه ها و ترجمه آثار نویسندگان بزرگ دنیا، زمینه های فکری اندیشمندان جامعه را متحول کرده و شعر و نثر فارسی را متحول کنند. در این دوره، شاعران از آسمان خشک خیال، گیسوی معشوق، وعظ و خطابه، پند و نصیحت به میان مردم آمدند و در کنار آن ها و با درک وضعیت معیشت و زندگی حرمان دیدگان و با اهدافی متعالی تر از گرفتن صله و تعریف و تمجید پادشاهان، به خلق اشعار اجتماعی پرداختند.اهداف پژوهش:بررسی ادبیات معاصر از نظر جامعه شناسی.بررسی ادبیات معاصر از نظر هنری.سؤالات پژوهش:ادبیات معاصر از نظر جامعه شناسی دارای چه جایگاهی است؟ادبیات معاصر از نظر هنری دارای چه جایگاهی است؟