«غم و خودپیدایی» در غزلیات دیوان شمس مولانا
حوزه های تخصصی:
با آنکه گفته شده است که عارف اهل غم نیست، اما عشق به مبدأ وجود و دور ماندن از وطن اصلی یکی از عوامل اندوه عارفان است. مولوی با اعتقاد به وحدت وجود، فراق و جدایی از حقیقت هستی را بر خود نمی پسندد و در اشعارش به شکوه و شکایت برمی خیزد، به ویژه آنگاه که رابطۀ وجودی خویش را در برابر معبود در می یابد؛ چه با این دریافت است که عظمت عنایت او را در می یابد و چه از این نظر که خواهان یکی شدن با دریای وجود است و این امر گاه در مکاشفه محقق می گردد. با این دیدگاه غم و اندوه عارفانه از احوال روحی عرفاست که از آن به وجد هم تعبیر می کنند و برای آن درجات و مراتبی قائلند. در این پژوهش با توجه به مفاهیم وجد و خوف و قبض و... که در عرفان اسلامی با غم در پیوند هستند، غزلیات دیوان شمس، از نظر کاربرد مضامین مرتبط با غم و اندوه و غربت عارفانه مورد بررسی قرار گرفته است و نتیجه آنکه مولوی این شاعر شور و شادی و شیدایی نیز با غم بیگانه نبوده است و به انحاء گوناگون با آن درجوشیده است، غمی که با خود پیدایی و دریافتن خویشتن خویش در پیوند است.