بررسی ضرورت استفاده از رویکرد هرمنوتیکی در تفسیر آثار هنری
انسان ها از همان ابتدا با مفاهیمی مانند زشت و زیبا آشنا بوده و آن را به اشیاء مختلف اطلاق می کردنند. با دیدن یک تصویر و یا نقاشی از طبیعت و یا مجسمه ای از پیکر یک انسان یا حیوان آن را تحسین کرده و واژه های زیبا و زشت را برای وصف آن به کار می بردنند. انسان ها سعی در به عینیت درآوردن آنچه در ذهن به آن می اندیشیدنند، داشتند و نتیجه حاصل از این به عینیت درآوردن را هنر می نامیدنند. اندیشه و فهم دو امر اساسی و جدایی ناپذیر در شیوه زندگی بشر از ابتدا تاکنون بوده است و از زمانی که متن، نوشته، تصویر و یا نشانه ای وجود داشته، انسان همواره سعی در ترجمه، تفسیر و فهمیدن آن داشته است و به همین اعتبار نیز از روش های گوناگونی برای فهم و انتقال آنچه با آن مواجه بوده استفاده می کرده است. در این میان، هنر به عنوان زبانی جهان شمول در بیان ایده ها و مفاهیم بنیادین، نقش مهمی در شکل گیری اندیشه ها و نظریات در طول تاریخ داشته و از این جهت، معنا و تفسیر آن نیازمند روشی علمی و دقیق است. در این پژوهش قصد دارم با روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد فلسفی، از نگاه روزمره به هنر فراتر رفته و نقش روش هرمنوتیکی را در تفسیر آثار هنری بررسی کنیم. گردآوری داده ها در این پژوهش با استفاده از اسناد کتابخانه ای صورت گرفته است. یافته ها نشان می دهد که اثر هنری از آن جهت که رویدادی از حقیقت بوده و جنبه ای از حقیقت در آن آشکار می شود، به تفسیر دقیق و علمی نیاز دارد و مفسر باید در تحلیل هرمنوتیکی اثر هنری، از مفهوم میان مایگی، شی بودن و تفسیر ظاهری اثر هنری فراتر رفته و حقیقتی را که اثر هنری بستر ظهور آن است را به درستی تفسیر کند.