تبیین و تطبیق وجوه بی علاقگی در تجربه ی زیباشناختی از نظر کانت، شوپنهاور و نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی علاقگی یکی از ویژگی های اساسی تجربه زیباشناختی قرن هجدهم بریتانیا و آلمان است. در این پژوهش با روش تحلیلی-تطبیقی، چیستی مولفه ها و وجوه بی علاقگی در شاخه آلمانی آن مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از شناخت وجوه بی علاقگی، ایجاد تمایز میان تجربه ی زیباشناختی و سایر تجارب شناختی، اخلاقی و نیز ذوقی است. قائل شدن به چنین تفکیکی، از جستجو در آرای کانت حاصل شده است. اما آیا دیدگاهی به این سرسختانه که در مرحله اول به خودمختاری و جدایی تجربه و امر زیباشناختی از سایر تجارب می انجامد، در تفکر شوپنهاور و نیچه هم قابل پیگیری است؟ این پژوهش با تأمل در زیباشناسی سه متفکر یعنی کانت؛ شوپنهاور و نیچه، بی علاقگی را در سه دسته نظری، عملی و حسی قابل تقسیم می بیند و بر این نکته تأکید می کند که کانت در هر سه شاخه با رادیکال ترین نحوه نگاه، زمینه اساسی اندیشه شوپنهاور و نیچه را فراهم آورده است. نتیجه اینکه شوپنهاور با تغییراتی در این رویکرد، همچنان نوکانتی باقی می ماند، اما مسیر حرکت نیچه به منزله یک متفکر پساکانتی در بخش بی علاقگی حسی (به ویژه در تبارشناسی اخلاق)، به جهت رویکرد و تأکیدات متفاوت، از تفکر کانت فاصله می گیرد. از این رو، این پژوهش رویکرد کانت را سرسخت، دید شوپنهاور را منعطف و نگاه نیچه را در بحث بی علاقگی، ضعیف ارزیابی می کند.