تحلیل و تطبیق شخصیت های صحابه و مشایخ در روایات مثنوی و مآخذ آن بر اساس نظریه ریمون کنان
حوزه های تخصصی:
در بررسی عناصر داستان، شخصیت عنصری است که تأثیر بسیاری بر سایر عناصر دارد. پژوهش حاضر«تحلیل و تطبیق شخصیت های صحابه و مشایخ در روایات مثنوی و مآخذ آن بر اساس نظریه ریمون کنان» می باشد که با بهره گیری از منابع کتابخانه ای و به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام شده است. مولوی در بعد شخصیت، انواع شخصیت های صحابه و مشایخ را به تناسب نوع قصه و پیام آن به کار می گیرد و شخصیت ها مطابق با تعاریف امروزی در مثنوی مجال حضور می یابند. هدف از این پژوهش، شناساندن توانایی های مولوی در شخصیت پردازی داستان های مربوط به مشایخ و صحابه با توجه به تکنیک های نوین شخصیت پردازی و داستان نویسی است. مولوی در شخصیت پردازی داستان های مشایخ و صحابه و بیان جزئیات حکایات چندان به مآخذ وفادار نیست و به تناسب بافت کلام و تبیین مقاصد ذهنی خود، در روایات زیرمتن تغییراتی داده است. راوی روایت های مثنوی از ابزارهای شخصیت پردازی به بهترین شکل در قالب گفتگو، توصیف و کنش برای بازتاب ویژگی های شخصیت های عرفا و صحابه استفاده کرده و معمولاً در این امر، از هر سه شیوه مستقیم و غیرمستقیم و تلفیقی بهره برده است. که شیوه غیرمستقیم و به ویژه عنصر گفتار و کنش اعم از عادتی و غیرعادتی کاربرد بیشتری دارد.