کارکرد تربیتی اسطوره فریدون و ضحاک بر مبنای تئوری انتخاب گلاسر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیلی - توصیفی با تکیه بر کارکرد تربیتی اسطوره ها و تئوری انتخاب ویلیام گلاسر پس از روشن داشتن ارتباط نیاز های اساسی انسان با فرآیند تکوین اسطوره ها، الگوی رفتاری دو شخصیت برجسته داستان فریدون و ضحاک را بر مبنای تئوری انتخاب گلاسر تبیین نماید. معیار دنیای واقعی و دنیای مطلوب در چهارچوب اندیشه های ایران باستان و ویژگی های حماسه است که قصه گو می تواند در آغاز یا در میان داستان برای مخاطب به زبان ساده باز گو کند. از این منظر ضحاک الگوی شخصیت هایی است که برای ایجاد توازن بین تصاویر دنیای مطلوب و آنچه ادراک می کنند، رفتار نامؤثر و غیرمسئولانه دارند. پذیرفتن انجام قتل پدر و سپس تن پروری و خودستاییِ ضحاک نتیجه چیرگی دو چرخ عقب، احساس و فیزیولوژی، در ماشین رفتار است. از این رو همواره پیام ناکامی دریافت کرده و چرخه رفتار او برای تأمین نیاز قدرت ادامه می یابد. همچنین از داشتن یک رابطه معنی دار و عاطفی محروم می باشد. فریدون الگوی شخصیت هایی است که پس از دریافت پیام ناکامی ( فقدان پدر) ضمن حفظ رابطه معنی دار و عاطفی با اطرافیان برای تأمین نیاز قدرت با یاری دیگران رفتار مسئولانه و مؤثرتری دارند. رفتار آنها حاصل چیرگی دو چرخ جلو، فکر و عمل، بر دو مؤلفه دیگر است؛ البته در آغاز، پاسخ او به ناکامی طبق یک فرایند فیزیولوژیک خشم و اندوه است. مقایسه و تقابل دنیای ادراکی، دنیای مطلوب و انتخاب رفتار این دو با در نظر داشتن چهار قلمرو شناختی، بین فردی، شخصی و عاطفی قصه ها قابلیت نقش تربیتی این داستان را تبیین می نماید.