خوانش جامعه شناختی – زیبایی شناختی داستان روز اسب ریزی
منبع:
رخسار زبان سال اول تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
۵۶ – ۴۴
حوزه های تخصصی:
جامعه شناسان ادبیات کمتر به اندیشه های زیبایی شناختی و فرمالیستی در آثار ادبی توجه می کردند. اما برشت، آدورنو، هورکهایمر، بنیامین و مارکوزه به روش های فرمالیستی روی آوردند. آنان میان فرمالیسم و مارکسیسم آشتی برقرار کردند. مارکسیسم در محتواهای اجتماعی و برون ارجاعی اصرار می ورزید و فرمالیسم در شکل های ادبی و خود ارجاع پافشاری می کرد. اما جامعه شناسان ادبی یاد شده این مرز بندی ها را از میان برداشتند و بر این باور بودند که داستان نویس نباید مستقیماً به جامعه بنگرد. در این صورت هم خود متن خواندنی تر می شود و هم مشکلات اجتماعی بهتر به نمایش کشیده می شوند. مارکوزه در آثار اولیه به جنبه های محتوایی گرایش داشت اما در آثار بعدی به فرم و زیبایی شناسی نیز اهمیت داد. خلاصه سخن او در این آثار این است که انسان باید از کار طاقت فرسا، ستمدیدگی، تک ساحتی بودن و نیازهای دروغین مادی آزاد شود تا به نیازهای واقعی چون عشق و آزادی دست یابد. این محتوا و درون مایه باید هنرمندانه و با استعاره ها، نمادها و زاویه دیدهای غریب ارائه گردد تا از عوامانه بودنش هر چه بیشتر فاصله گیرد. داستان «روز اسب ریزی» از بیژن نجدی ما را به اسارات یک اسب و نیز عادت او به بندِگاری یعنی تک ساحتی شدن و از دست دادن هویت اصلی اش آگاه می-کند، این آگاهی مستقیم و ساده انگارانه نیست بلکه هنری و فرمالیستی است. هدف مقاله معرفی جامعه شناختی مبتنی بر فرمالیسم است که به روش توصیفی تحلیلی انجام می گیرد. این مقاله به بررسی داستان «روز اسب ریزی» از مجموعه داستان یوز پلنگانی که با من دویده اند بر پایه نظریات جامعه شناختی و زیبایی شناختی به ویژه از دیدگاه مارکوزه می پردازد.