آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
«حافظ»
«انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا».(احزاب/72)
ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند.انسان آن امانت را بر دوش گرفت، که او ستمکار و نادان بود. (1)
مقاله ذیل کوششی است در جهت یافتن تفاسیر متعدد از«بار امانت»که وجوه مختلف آن تاکنون از دیدگاه مفسران و اهل تحقیق بدور مانده است.این مقاله به استناد تفاسیر موجود و بعضا اقوال بزرگان صوفیه گرد آمده است.بدیهی است این موضوع از جهات مختلف قابل تحقیق و تفحص بود که ما به یافتن تفاسیر متعدد آن اکتفا نمودیم چرا که فرصت اندک بود و مقاله نیز از مرز ایجاز و اختصار به اطناب و تطویل می‏گرایید.
مصدر امانة شش بار در قرآن بکار رفته است:(احزاب /72-بقره/283-نساء/58-انفال/27-المؤمنون/8- معارج/32).
امانت واژه‏ای است عربی و در فارسی به معانی متعدد بکار رفه است:
1-راستی و ضد خیانت.(منتهی الارب).
2-استواری در راستی.(ناظم الاطباء).
3-اخلاص و صداقت.(ناظم الاطباء).
4-قرار دادن و بجا آوردن مقتضیات عدالت و در اوقات معین.(قاموس کتاب مقدس)
5-زنهاری و بی‏بیمی(ناظم الاطباء).
6-حفاظت و سیانت)آنندراج)
7-ودیعه، که صاحب کشاف بین امانت و ودیعه فرقی را قائل است:امانت چیزی است که بدون قصد بدست آید ولی ودیعه نگاهداری شئ است به قصد.(کشاف اصطلاحات فنون)
بار امانت نیز ترکیبی اضافی است که اصطلاحی را بوجود آورده است.
نجم رازی در مرصاد العباد این اصطلاح را بکار برده است:«جان آدم به زبان حال با حضرت کبریایی می‏گفت:ما بار امانت به رسن ملامت در سفت کشیدیم و سلامت فروخته‏ایم و ملامت خریده‏ایم...» (2)
دکتر امین ریاحی در تعلیقات بر مرصاد، یادآور این نکته شدند که این تعبیر را قبل از نجم رازی شیخ او- مجد الدین بغدادی-در باب هشتم«تحفة البرره»از قرآن کریم اخذ نموده است. (3)
بعض ترکیبات دیگر امانت عبارتند از:امانت ربانی، بار امانت، بار امانت محبوب لم یزلی، سلسله امانت، عهد امانت، عهد الهی، ...
اما چگونگی پذیرفتن بار امانت در کشف الاسرار چنین آمده است:
«آدم صفی...روزگاری او را در میان مکه و طائف در مهد عهد معارف بداشتند آن شور بخت شور چشم ابلیس به وی برگذشت، به دست حسد نهاد او را بجنبانید، اجوف یافت، گفت:...از میان تهی چیزی نیاید.اقبالی ازلی در حق آدم، او را جواب داد که باش تا روزی چند که باز راز او در پریدن آید، اول صیدی که کند تو باشی. آن مهجور لعین ابلیس از آدم گل دید، دل ندید...ما آدم را که از خاک و گل در وجود آوردیم حکمت در آن بود که تا مهر امانت بر گل دل او نهیم...آنگه امانت بر عالم عرض داد آسمانها و زمینها و کوهها سر وازدند، آدم مردانه درآمد و دست پیش کرد.گفتند:ای آدم بر تو عرضه نمی‏کنند تو چرا درمی‏گیری؟گفت زیرا که سوخته منم و سوخته را جز در گرفتن روی نیست...ای جوانمرد امانتی نزدیک تو نهاده‏اند از عهد الست ربوبیت«الست بربکم»و مهر«بلی»برو نهادند...آن بیچاره آدمی‏زاده را بینی پوستی در استخوانی کشیده بی‏باک‏وار شربت بلا در قدح ولا کشید و در وی هیچ تغییر نامه...گفت ایشان به عظیمی بار نگریستند از آن سروازدند و ما به کریمی نهنده امانت نگریستیم و بار امانت کریمان به همت کشند نه به قوت». (4)
در باب امانت و تفاسیر متعدد آن نظرات بسیار ارائه گردیده است، عرفا به مشرب اهل عرفان و فقها به سیره اهل فقه و فیلسوفان به طریقی دیگر.
عموم مفسران در این آیه تأمل کرده و بعضا مباحثی جامع را مطرح نموده‏اند، عرفا و شعرا نیز به نوبه خود از مفاد و مضمون آیه تعابیر زیبایی را ساخته‏اند.
علاوه بر تفاسیر، در این زمینه رسالات متعددی نیز مستقلا نگارش یافته است، از آن جمله‏اند:کتاب الامانة، از ملامحسن کاشانی به شیوه عرفانی، امانت الهی از میرداماد و رسالة الامانة از سید حیدر آملی.
چنانکه متذکر شدیم از امانت تعابیر و تفاسیر فراوان به عمل آمده است، ضمن آنکه همگی آنچه را که عرفا و حکما و متشرعان و...امانت الهی دانسته‏اند باری است از «عهد الست»بر دوش انسان، اما هیچیک را به تحقیق نمی‏توان آن امانت الهی دانست که هر کسی از ظن خود شد یار من.
اکنون عمده‏ترین نظراتی که در باب امانت آمده است را در ذیل نقل می‏کنیم:
1-عشق
عموم صاحبدلان و عرفا امانت الهی را عشق می‏دانند، همان که آسمانها و زمین سرباز زدند و انسان به همت آن را بر دوش کشید.
عزیز الدین نسفی گوید:«ای درویش آن امانت که بر جمله موجودات عرض کردند جمله ابا کردند و قبول نکردند و آدمی قبول کرد، آن امانت عشق است، اگر آدمی بدانستی که عشق کار قسمت است و بلای عظیم هرگز قبول نکردی». (5)
در تفسیر صفی علیشاه به تفصیل از امانت الهی و عشق سخن گفته شده است:
عرض ما کردیم امانت در مجال
بر سموات و زمین و بر جبال
پس ابا کردند و ترسیدند از آن
حمل پس کرد آدمی اندر زمان
زانکه می‏بود او ظلوم و هم جهول
کرد زان حمل امانت را قبول....
در امانت حرفها باشد زیاد
عارفان گویند عشق است و داد
حمل عشق، آدم تواند کرد و بس
غیر او را نیست این تاب و نفس
گفت حمل بار عشق آن، خاص ماست
آنکه زیبد شانه ما را کجاست...» (6)
پیر هرات نیز در کشف الاسرار، مراد از امانت را محبت و معرفت و عشق دانسته که محبت و معرفت هر دو از انوار عشقند. (7)
و خواجه شیراز نیز در این ابیات تلویحا عشق را امانت الهی می‏داند:
جلوه‏ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
......
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
......
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
(در باب عشق ر.ک:فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 342).
2-معرفت
یکی از مباحث مهم عرفان و تصوف معرفت است.از معرفت تعاریف فراوان شده است حضرت علی(ع)معرفت را اینچنین تعریف می‏کند:«عرفت الله بالله و عرفت مادون الله به نور الله».
(جهت تفصیل بیشتر ر.ک:کشاف اصطلاحات فنون، ص 994.کشف المحجوب، ص 342، طبقات الصوفیه، ص 382 و 409 و 431.مصباح الهدایة، ص 56، فرهنگ اصطلاحات عرفانی و...)
نجم رازی امانت الهی را مطلق معرفت می‏داند: «بدانک مقصود از آفریدن موجودات وجود انسان بود و مقصود از وجود انسان معرفت بود و آنچ حق تعالی آن را امانت خواند معرفت است و قابل تحمل بار امانت انسان آمد». (8)
وی در چندین جای دیگر نیز بدین معنی اشارت دارد (رک.ص 81-145-251-469).
سور آبادی نیز امانت را معرفت الله می‏داند و در این باره می‏گوید:«و گفته‏اند این امانت نگه داشت معرفت خدای است به شرط صیانت». (9)
3-فیض الهی
دیگر از معانی امانت، فیض الهی است.در تفسیر روح البیان امانت به سه رتبه دسته‏بندی شده است:
مرتبه اول-شامل تکالیف، امور دیانت، حج، نماز، روزه...
مرتبه دوم-محبت، عشق، انجذاب الهی و...
مرتبه سوم-فیض الهی.
مرتبه سوم نتیجه مرتبه دوم و مراتب اول و دوم مقدمه فیض الهی است که مرتبه اول رتبه عوام و مرتبه دوم مرتبه خواص و مرتبه سوم که فیض الهی است مرتبه خواص الخواص است.
آنگاه در ادامه چنین آمده است:«المرتبة الثالثة انها الفیض الالهی بلاواسطة و لهذا سماء بالامانة لانه من صفات الحق تعالی فلا یتملکه احد و هذا الفیض انما یحصل بالخروج عن الحجب الوجودیة المشار الیها بالظلومیة و الجهولیة و ذلک بالغناء فی وجود الهویة و البقاء ببقاء الربوبیة...» (10)
فیض، اصطلاحا ابقای امری است در قلب به طریق الهام که بی‏زحمت کسب است و آن بر دو قسم است:فیض اقدس و فیض مقدس. (11)
(جهت مزید اطلاع ر.ک:شرح قیصری بر فصوص، ص 17.اسفار، ج 1، ص 198، مشاعر، ص 97.شرح منظومه، ص 32.فرهنگ مصطلحات عرفا، ذیل فیض. شرح گلشن راز، ص 17.کشاف اصطلاحات فنون، ص 1117 و...)
مولانا در مثنوی امانت را به نفحات الهی تعبیر نموده است که جانبخش و جنبش آفرین است، هرگاه بر زمین و آسمان حمل گردد در زمان زهرشان آب می‏گردد.
گفت پیغمبر که نفحت‏های حق
اندرین ایام می‏آرد سبق *
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربائید انچنین نفحات را
نفحه‏ای آمد شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید آگاه باش
تا از این هم وانمانی خواجه تاش
جان آتش یافت زو آتش کشی
جان مرده یافت در خود جنبشی
تازگی و جنبش طوبی است این
همچو جنبشهای حیوان نیست این
گر درافتد در زمین و آسمان
زهرهاشان آب گردد در زمان
ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی
(جهت تفصیل و توضیح بیشتر این ابیات ر.ک:شرح مثنوی شریف، ج 3، ص 804)
4-اسرار حق
آقای دو گوهرین در شرح اصطلاحات تصوف ابراز می‏دارند که سید حیدر آملی در الرسالة الامانه خود غرض از امانت را تمام اسرار خدای تعالی می‏داند که در زمین و در دل اولیاءاش کتمان و مخفی داسته است تا از کشتن و مصلوب شدن و رجم و غیر آن و یا ضررهای عاجل چون آتش جهنم و سخط الهی محفوظ دارد، و خیانت در این امانت.که افشای سر بر مردمان ناباب است موجب لعنت و عذاب الهی است.
(ر.ک:شرح اصطلاحات تصوف، ج 2، ص 49، نص النصوص، ص 18، جامع الاسرار، ص 19 تا 34 و...)
مولانا در جای دیگر امانت را سر حق می‏داند و امانت را به درد زه تشبیه نموده است که بجا رحمت و بی‏جا لعنت است، چون انا گفتن منصور و فرعون:
تا نگیرد مادران را درد زه
طفل در زادن نیابد هیچ ره
این امانت در دل و دل حامله است
این نصیحت‏ها بسان قابله است
قابله گوید که زادن درد نیست
درد باید درد کودک را رهیست
آنکه او بی‏درد باشد ره زنست
ز آنکه بی‏دردی انا الحق گفتنست
آن انا منصور رحمت شد یقین
آن انا فرعون لعنت شر ببین
لاجرم هر مرغ بی‏هنگام را
سربریدن واجبست اعلام را
(مثنوی نیکلسون، ص 315، بیت 2518)
*مقصود حدیث زیرا است:«ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوالها»(ر.ک:احادیث مثنوی، ص 20).
در اللمع فی تصوف، سر چنین تعریف شده است: «سر چیزیست که حق آن را پنهان کرده است و مدرمانرا بدان دسترسی نیست». (12)
(همچنین رک:کشاف، ص 653.شرح قیصری، ص 41.شرح گلشن راز، ص 40، 351 و فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ج 3، ص 22)
5-عهد الست
عده‏ای دیگر مراد از امانت را پیمان الست می‏دانند: قبل از آنکه خداوند اجساد را خلق کند در عالم ذر ارواح را پرسید:«الست بربکم»آیا من پروردگار شما نیستم؟ «قالوا:بلی»گفتند آری و اینچنین خداوند عهد و پیمان گرفت تا در روز رستاخیز نگویند ما از این واقعه بی‏خبر بودیم.
در کشف الاسرار آمده است:
«الست بربکم، اینجا لطیفه‏ای نیکو گفته‏اند، و ذلک انه قال تعالی«الست بربکم»و لم یقل«الستم عبیدی» نگفت«نه شما بندگان منید؟بلکه گفت نه من خداوند شماام».... (13)
«ای جوانمرد...عادت خلق آنست که چون امانتی عزیز به نزدیک کسی نهند، مهری برو نهند و آن روز که باز خواهند، مهر را مطالعت کنند، اگر مهر بر جای بود او را ثناها گویند.امانتی به نزدیک تو نهاده‏اند از عهد ربوبیت«الست بربکم»و مهر«بلی»برو نهادند، چون عمر به آخر رسد و ترا به منزل خاک برند، آن فرشته درآید و گوید:من ربک آن مطالعت است که می‏کند که تا مهر روز اول بر جای هست یا نه...». (14)
مولانا گوید:
کجاست عهد و پیمان را چه کردی
امانتهای چون جان را چه کردی
چرا کاهل شدی در عشق بازی
سبک روحی مرغان را چه کردی
حافظ نیز بارها بدین معنی اشاره دارد:
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه بما روز الست
در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
(در باب نظرات مفسرین و عرفا در این باره رجوع کند به توضیحات مفصل بهاء الدین خرمشاهی در حافظنامه، ج 1، ص 207)
6-لطیفه سیال و سیار انسانی
صاحب تفسیر بیان السعادة، امانت را لطیفه سیال و سیار انسانی می‏داند:«المراد بالا مانة کما اشیر الیه فی سورتی النساء و المؤمنون و غیرهما و فی هذا السوره قبیل هذا اللطیفة السیارة الانسانیة». (15)
و در ادامه می‏نویسد:این امانت در خزانه الهی نهان بود که بعد از بیرون آمدن از خزانه غیب بر سماوات عقول و نفوس و بر اراضی عناصر و بر کوههای موالید حمل گردید که جملگی ابا کردند، چون آماده اتصال به مطلق نبودند و لذا انسان، این لطیفه سیار و سیال را پذیرفت، چون صاحب دل و معرفت بود و قدرت نجات را تعینات را داشت و سر پذیرش امانت حق نیز از جانب انسان همین است.
لطیفه در اصطلاح عرفا عبارت از اشارت دقیق و هر معنی خاصی که به لفظ درنیاید و عبارت گنجایش آن را نداشته باشد.شاه نعمت الله ولی لطیفه را بر دو معنی اطلاق می‏کند یکی حقیقت انسانی و دیگر امر لطیف و دقیق.در نزد حکما و درویشان دل را لطیفه می‏دانند.
(رک:کشاف، ص 11 و 14.اصطلاحات شاه نعمت الله ولی، ص 65.لمع، ص 375.دستور العلماء، ج 3، ص 171.فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ج 4، ص 84...)
7-عقل
عزیز الدین نسفی بار امانت را عقل دانسته و چنین آورده است:
«ای درویش آن امانت که بر جمله موجودات عرض کردند و جمله ابا کردند و قبول نکردند و آدمی قبول کردو و به آن به کمال رسید آن امانت عقل است». (16)
صاحب تفسیر حسینی بنقل از تفسیر انوار آورد:
«...میشاید که مراد به امانت عقل و تکلیف باشد چون سما و ارض و جبال را استعداد حمل آن نبود انسان به قابلیت خود قبول کرد، زیرا که ظلوم است بواسطه استیلای قوت غضبی و جهول است به جهت قوت شهوی و فائده عقل آن است که قوانین از تعدی نگاه داشته بر طریقه اعتدال ثابت دارد». (17)
در تعریف عقل آورده‏اند:
آلت تمیز و تشخیص حق است و آن وسیله معاد است و عقل خود بر دو قسم است:یکی عقل معاش که محل آن سرست و دیگر عقل معاد که محل آن دل است.
(رک:اسرار التوحید، ص 225.شرح قیصری، ص 41، شرح گلشن راز، ص 4...)
8-خلافت انسانی
در نص النصوص آمده است:
«...با اتفاق محققین برتری انسان بر سایر موجودات در آنست که او مظهر و جامع جمیع کمالات ذات مقدسه الهی است و از این جهت است که انسان را خلیفه خود خواند، خلیفه باید متخلف باشد تا بتواند به خلافت قیام نماید، پس امانت در آیه شریفه انا عرضنا...عبارتست از خلافت انسانی که کامل القوة و الفعل باشد و از این جهت او را ظلوم و جهول متصف فرمود». (18)
9-ولایت الهیه
علامه طباطبائی در المیزان بحثی جامع در باب آیه فوق آورده‏اند و احتمالاتی را مورد بررسی و نقادی قرار داده‏اند و سرانجام ایشان بار امانت الهی را ولایت الهیه دانسته‏اند:«پس مراد به امانت عبارت شد از ولایت الهیه و مراد به عرضه داشتن این ولایت بر آسمان و زمین و سایر موجودات مقایسه این ولایت با وضع آنهاست...تنها انسان می‏تواند حامل آن باشد و معنای امتناع آسمانها و زمین و پذیرفتن و حمل انسان آن ولایت را از این است که در انسان استعداد و صلاحیت تلبس آن بوده ولی در زمین و آسمانها نبود». (19)
علامه جهت اقامه دعوی خود احادیثی را از قول معصومین(ع)نقل می‏کنند:از جمله:«در کافی به سند خود از اسحاق بن عمار از مردی، از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در ذیل کلام خدای عز و جل:انا عرضنا الامانه...فرمود:این امانت عبارتست از ولایت امیر المومنین علی(ع).
منظور از ولایت امیر المومنین علیه السلام آن ولایتی است که اولین نفر از این امت که بدان رسید امیر المومنین بود... (20)
مترجم جلد 20 تفسیر مجمع البیان در پاورقی(ص 190-193)توضیحات مفصل بر اثبات این موضوع آورده است.
10-وفای به عهد
صاحب مجمع البیان یکی از وجوه امانت را وفای بعهد دانسته و شاهد مثال خود را سپردن هابیل به قابیل و خیانت وی دانسته است.
ابو الفتوح رازی گوید:«بعضی دیگر گفتند امانات مردمان است و وفای به عهدها، واجب است بر هر مومنی که خیانت نکند با هیچ مومنی و با هیچ معاهد در هیچ چیز به قلیل و کثیر و این روایت ضحاک است از عبد الله عباس». (21)
«...سدی گفت:این امانت هابیل است و این انسان قابیل است که آدم علیه السلام به بعضی سفرها خواست رفتن و هابیل را سخت دوست داشتی خواست تا او را بسپارد به امانت، آسمان را گفت:پذیری؟گفت:نه، زمین را گفت:پذیری؟گفت:نه، کوهها را گفت:پذیری؟گفتند: نه، قابیل گفت به من بسپار او را تا با تو سپارمش صحیح سلیم، آدم او را به قابیل سپرد، چون باز آمد قابیل هابیل را کشته بود فذلک قوله:و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا». (22)
(در باب قول اخیر ر.ک به تفاسیر گازر، ج 8، ص 34. منهج الصادقیقن ج 8/7، ص 34 و 33.جامع الاحکام القرآن، ج 14-13 ص 254 و..)
11-اتصاف به اسماء حسنی
واعظ کاشفی در تفسیر حسینی، به نقل از«فتوحات مکیه»آورده است:
«امانت اتصاف است به اسماء حسنی که بر همه موجودات عرضه کردند و انسان قبول کرد و او ظلوم بودی اگر برنداشتی و جهول است یعنی عالم زیرا که نهایت علم بالله اعتراف است به جهل و عجز از معرفت حق مصرعه:العجز عن درک الا دراک ادراک». (23)
12-اعضای بدن
اعضاء و جوارح بدن چون دست و پا و گوش و چشم و زبان و...همگی امانت الهی هستند در نزد انسان، چنانکه در عمده تفاسیر موجود به این معنی اشاره شده است.در میان اعضاء و جوارح آنچه را که مفسرین بیشترین تأکید را بر آن دارند فرج است.چنانکه ابو الفتوح رازی آرد:
«ابی کعب گفت:امانت فرج است که گفتند مردان و زنان را تا خود را از حرام نگاه دارند، عبد الله عمر گفت: اول چیز که خدای از آدمی بیافرید فرج است، گفت این امانتی است که به تو می‏سپارم، پس فرج امانت است و چشم و گوش و دست و پای امانت و لا ایمان لمن لا امانة له». (24)
در قاموس قرآن فقیه دامغانی نیز یکی از سه وجوه امانت را پاکدامنی دانسته است. (25)
همچنین است حفظ زبان عضو دیگر بدن.سور آبادی گوید:«گفته‏اند این امانت نگه داشتن زفان است از فضول و ناصواب». (26)
13-تکلیف
اجماع مفسران مراد از امانت را تکلیف می‏دانند و مقصود از تکالیفی که خدای تعالی بر انسانها فرض نهاد تا بدانها جوهره خود را سره کرده تا حضرت ربوبیت را دریابند.
صاحبان تفسیر از تکلیف نیز به تعابیر مختلف یاد کرده‏اند:
الف)طاعات:تفسیر گازر:«مراد از امانت طاعت است، برای آنکه لازم است اداء آن و حمل عبارت است از ترک ادای امانت». (27)
ب)حدود دین:میبدی:«ابن عباس گفت:امانت ایدر حدود دین است». (28)
ج)فرایض و حدود:تفسیر روض الجنان:«مجاهد گفت امانت فرایض است و حدود که فرایض اداء کنند و حدود را تعدی نکنند». (29)
د)سرائر طاعات و خفیات شرع:میبدی:«زید اسلم گفت امانت اینجا سرائر طاعات است و خفیات شرع» (30)
ه)مأمورات و منهیات:تفسیر روض الجنان:«ابو العالیه گفت:مأمورات و منهیات است، ای مأمور بها و منهیا عنها». (31)
و)شریعت:تفسیر طبری:«...ما عرضه کردیم شریعت را بر آسمانها و زمین و کوهها، نخواستندی که بردارند آن را، و بترسیدند از آن، و برداشت آن مردم، که او هست ستم‏کار و جاهل و نادان». (32)
ز)غسل جنابت:تفسیر منهج الصادقین:«...و گویند غسل جنایت است که خدای تعالی آن را بر مکلفان فرض کرده است و ادای ترک آن جز خدا نداند.ابو درداء از رسول(ص)روایت کرده که آن حضرت فرمود:پنج چیز است که هر که آن را ادا کند البته به بهشت درآید:یکی ادای نماز یومیه با شرایط و ارکان، دوم ادای زکاة به طیب نفس، و به خدا که این هر دو بجز مؤمن نکند، سیم ادای روزه ماه رمضان، چهارم حج با استطاعت، پنجم ادای امانت.گفتند که ادای امانت چیست؟فرمود:که غسل جنابت.» (33)
ح)نماز و روزه:تفسیر قرطبی:«...و فی حدیث مرفوع «الامانة الصلاة.ان شئت قلت قد صلیت و ان شئت قلت لم اصل و کذلک الصیام...» (24)
14-کلمه«لا اله الا الله»
صاحبان تفاسیر المیزان، کاشف، طبری، روح البیان و...مراد از امانت را کلمه طیبه لا اله الا الله و اصل اصیل توحید دانسته‏اند، چنانکه صاحب تفسیر روح المعانی آورده:«...و قیل هی کلمه التوحید لانها المد ارالاعظم للتکلیفات الشریعه». (35)
15-دلایل و عجایب صنع
در روض الجنان و روح الجنان چنین آورده است: «بعضی دیگر گفتند:این امانت دلایل و عجایب صنع اوست-جل جلاله-که بر مکلفان عرض کرد و آن را امانت نام نهاد برای عظم موقعش را و قوله:و حملها الانسان....» (36)
از موارد دیگری که بار امانت را بر آن حمل کرده‏اند به شرح ذیل است:
16-پیمانه و ترازو.
17-زنان:میبدی:«دیگر زنان نزد مردان امانت‏اند که حضرت فرمود اخذتموهن بالامانة الله...» (37)
18-حفظ مال:که در نزد کسی گذارده شود.
19-همنشینی با یکدیگر:که باید به شرط امانت باشد.
20-ایمان:که در قلب بندگان تعبیه شده است
21-اختیار و آزادی اراده
22-حفظ اسرار و دم.
23-صدق حدیث.
24-حفظ لسان.
25-صبر بر مشکلات
26-شکر نعمات.
27-رعایت عدل و میزان
28-پاکی در نماز...
در پایان این مقال باید گفت:این همه علامات و امارات خود چراغی است فرا راه ما که حقیقت را در جای دیگر باید جست.حقیقت امانت امانتی است در نزد حضرتش که:
این شرح بی‏نهایت کز زلف یار گفتند
حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
«حافظ»
یادداشتها
1-آیتی، عبد المحمد، ترجمه قرآن مجید، انتشارات سروش 1367، ص 428.
2-رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص 81.
3-همان مأخذ، ص 691.
4-میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، امیرکبیر، ج 8، ص 102-100.
5-نسفی، عزیز الدین، انسان کامل، به تصحیح و مقدمه فرانسوی ماریژان موله، کتابخانه طهوری، ص 299.
6-صفیعلیشاه، حاج میرزا حسن، تفسیر قرآن«صفیعلیشاه» ناشر کتابفروشی خیام، ص 598.
7-کشف الاسرار، ج 2، ص 561.
8-مرصاد العباد، ص 145.
9-سورآبادی، ابو بکر عتیق، تفسیر قرآن کریم، نسخه عکسی، انتشارات بنیاد فرهنگ، ص 362.
10-حقی البرسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج 7، ص 251.
11-سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، کتابخانه طهوری، ص 369.
12-اللمع فی التصوف، ص 445، به نقل از فرهنگ مصطلحات تصوف.
13-کشف الاسرار، ج 3، ص 795.
14-همان مأخذ، ج 8، ص 101.
15-جنابذی، سلطان محمد«معروف به سلطان علیشاه»بیان السعادة فی مقامات العبادة، طبع دانشگاه تهران، ج 3، ص 257.
16-انسان کامل، ص 352.
17-واعظ کاشفی، ملا حسین، ترجمه از شاه ولی الله محدث دهلوی، تفسیر حسینی، کراچی، منشورات مکتبه صبا، ص 96.
18-نص النصوص، ص 48، به نقل از فرهنگ مصطلحات تصوف، ص 50.
20-طباطبائی، علامه سید محمد حسین، تفسیر المیزان، با ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات محمدی، تهران، ج 32، ص 239.
21-خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهور به تفسیر شیخ ابو الفتوح رازی، به کوشش یاحقی-ناصح، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ج 16، ص 27.
22-همان مأخذ، ج 16، ص 26.
23-تفسیر حسینی، ص 960.
24-روض الجنان و روح الجنان، ج 16، ص 27.
25-فقیه دامغانی، قاموس قرآن، ترجمه کریم عزیزی نقش، بنیاد علوم انسانی، ج 1، ص 57.
26-تفسیر سورآبادی، ص 361.
27-جرجانی، ابو المحاسن الحسین بن الحسن، تفسیر گازر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»تصحیح و تعلیق:میر جلال الدین حسینی ارموی«محدث»، چاپخانه دانشگاه، ج 8، ص 31.
28-کشف الاسرار، ج 8، ص 91.
29-تفسیر روض الجنان روح الجنان، ج 16، ص 26.
30-کشف الاسرار، ج 8، ص 91.
31-تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ج 16، ص 26.
32-ترجمه تفسیر طبری، تصحیح و اهتمام حبیب یغمائی، انتشارات توس، ج 5-6، ص 1434.
33-کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین، تصحیح: ابو الحسن شعرانی، کتابفروشی اسلامیه، ج 8-7، ص 374.
34-قرطبی انصاری، مجد بن احمد، جامع احکام القرآن، معروف به تفسیر قرطبی، بیروت دار الاحیاء التراث العربی، ج 13-14، ص 254.
35-علامه آلوسی بغدادی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دار التراث العربی، ج 21-22، ص 97.
36-روض الجنان و روح الجنان، ج 16، ص 27.
37-کشف الاسرار، ج 2، ص 560.

تبلیغات