آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

2. باربور و دین
مواضع نویسنده در قبال دین را ضمن چند بند بررسی می‏کنیم:
1/2. تعریف دین: وی در تعریف دین آورده است: سمت‏گیری و سلوک کلی زندگی در برابر هدف نهایی و چیزی است که سزاوار دلبستن است.(1) وی اصول عقاید را عبارت از نظم دقیق حقایق کشف شده در تجربه دینی دانسته است. به اعتقاد او تجربه دینی از تجربه حسی گرفته
_______________________________
1. علم و دین، 12.
_______________________________
نمی‏شود در نتیجه آزمون پذیری بین الاذهانی آن مشکل است.(1) باربور به نقل از پل تیلیخ آورده که دین مربوط به دلبستگی واپسین است و این امر مستلزم سه چیز است: ایجاد تعهد بی محابا که بیعت و سرسپردگی نیز لازمه آن است؛ ایجاد ارزش والا و مادر و پرورش یک دیدگاه شامل و جامع و جهت یافتگی زندگی در درون خود.(2) باربور دین را امری نسبی دانسته چه اینکه پیامبران در تمام اعصار به انتقاد از جامعه خود اشتیاق داشته‏اند نه اینکه دین را لا بشرط خوب بدانند.(3)
بر این سخنان باربور درباره تعریف و ماهیت دین اشکالاتی وارد است:
اوّلاً: تمام هدف دین را آخرت گرایی تشکیل نمی‏دهد. دین اگر با آخرت هم کار دارد به خاطر این است که با دنیا کار دارد و منطقاً نمی‏توان آتیه‏ای بدون توجه به وضع دنیوی داشت و آینده را بریده از حال طلبید. از این روست که تیلیخ نیز از درون دلبستگی واپسین جهت یافتگی در زندگی و دیدگاه شامل و جامع را بیرون کشیده و پیامبران بزرگ الهی مانند موسی‏علیه السلام و عیسی‏علیه السلام فعلاً به طور عمدی کاری با اسلام نداریم نیز طبق تصریحات تورات سامان بخشیدن به زندگی دنیوی یهود، نجات آنها از سلطه فرعون و سرزمین مصر، زدودن انحرافات و آلودگی‏های اخلاقی و اجرای احکام دقیق و بعضاً دشوار الهی در زندگی آنان را مد نظر داشته‏اند.(4)
ثانیاً: در بخش تکیه‏گاه و منبع دین، نویسنده به شدت لغزیده، هم نسبت به وحی قضاوت‏های نادرستی کرده که در آینده اختصاصاً به آن خواهیم پرداخت و هم «تجربه دینی» را منبع دین دانسته که این
_______________________________
1. همان، 246، 247؛ نیز بنگرید به همان منبع، ص 290، که عقاید دینی را تعبیرهای تجربه دینی شمرده است.
2. همان، 257، 258.
3. همان، 267.
4. خود باربور نیز در مقابل «فروید» به نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی توجه کرده است: علم و دین، 290 ، 292.
_______________________________
امر نیز کاملاً نادرست است و بحث تفصیلی آن در جای خود در موضوع «ایمان» انجام خواهد گرفت. ولی اینجا اجمالاً می‏گوییم که تنها و تنها منبع دین وحی الهی است نه تجربه بشری و گرنه دین، انسانی خواهد بود نه خدایی.
ثالثاً: در صورتی که آخرت گرایی صرف هدف دین نباشد و دین با دنیا هم کار داشته باشد موضوع نسبی بودن دین امری نامقبول خواهد بود زیرا جامعیت و کارآیی دین، از آن، مجموعه‏ای لا بشرط خوب خواهد ساخت که برای خوشبختی انسان لازم خواهد بود. این امر چیزی زاید بر آنچه خود باربور از تیلیخ نقل کرده نیست و بنابر گفته او نیز نسبیت دین نادرست است.
مسأله انتقاد پیامبران از جوامع خویش نیز در راستای حاکم کردن دین و جایگزین کردن آن به جای آداب و رسوم و افکار نادرست هر عصر بوده و این موضوع موءید اطلاق دین است نه نسبیت آن.
البته سازگاری دین با مقتضیات زمان و تقدیر دین متناسب هر عصر از سوی خدا، مطلب حق دیگری است که مفهومش نسبیت دین نیست زیرا هر دینی که با نیازهای زمانش سازگار باشد از یک سو واقع بین بوده و از سوی دیگر برای آن عصر مفید و کافی خواهد بود و در نتیجه نسبی نخواهد بود.
رابعاً : موضوع دلبستگی واپسین، دین را در جامه «فردیت» می‏پیچد و این کاملاً با آنچه آرمان باربور در بحث نسبت علم و دین و پلورالیسم دینی است که می‏خواهد دین را به صحنه زندگی اجتماعی بکشد منافات دارد.
اکنون به عنوان نتیجه‏گیری می‏توان دین را به صورت شرح الاسمی و ماده چنین تعریف کرد:دین مجموعه احکام و مقرراتی است که از سوی خدا به منظور رسیدن انسان به سعادت دنیایی و کمال اخروی مقرر گردیده است.
2/2. نسبت میان علم و دین
ایان باربور در مقدمه کتابش و نیز در فصل نهم آن با عنوان «زیان‏های علم و دین» درباره رابطه علم و دین بحث کرده است. موضِع وی در این مورد توازی و استقلال آن دو و در عین حال مکمل بودنشان است: علم و دین دیدگاه‏های مکمل به دست می‏دهند و هر یک مستقل و خودمختاراند و ما باید از داشتن مجموعه‏ای از زبان‏های مستقل و نامربوط خرسند باشیم. از دلایل مکمل بودن زبان‏های علم و دین، از یکی از این است که با وجود تفاوت‏های علم و دین توازی و تقارن‏های مهمی نیز در روش آنها وجود دارد. هم علوم، انسانی‏تر از آن است که در نوشته‏های اخیر آمده و هم کلام بیش از آنچه می‏گویند انتقادی است. دلیل دیگر لزوماً تحصیل یک جهان‏نگری یکپارچه و لزوم حفظ یکپارچگی حوزه علم و دین است.
دلیل سوم: لزوم برخورداری از الهیات طبیعت.
دلیل آخر این است که با توجه به سرشت متحول جهان، بازنگری نوین به طبیعت لازم است... با تفکیک حوزه علم و دین، تنقیح مناط مسائل هر کدام، و عدم تحمیل مقولات هر یک بر دیگری، می‏توان ترکیبی از این دو بدون تحریف شأن و شایستگی یگانه هر یک فراهم آورد.(1)
به ادعای باربور، عقاید دینی تعبیرهای تجربه دینی است و با همان معیارهای نظریه‏های علمی مرتبط با هم، انسجام اجزاء با هم، جامعیت و مانعیت سنجیده می‏شوند. عقاید دینی در درجه اوّل با موقعیت‏های زندگی فرد و اجتماعی تناسب دارند و به همین دلیل دیدگاه فروید درباره دین نادرست است. امّا در ارزیابی، میان علم و دین چند تفاوت وجود دارد: اوّلاً تعبیر بر تجربه در دین تأثیر بیشتری دارد تا در علم. ثانیاً اثر پذیری خود معیارهای ارزیابی، در عقاید دینی بیشتر است و در علم کمتر است. ثالثاً دین واکنش یک جامعه است و امر خصوصی نیست و آزمون پذیری بین الاذهانی داخل برخی جوامع دینی رخ می‏دهد. این آزمون در علم بیشتر از دین است ولی ابزار ارزیابی در علم و دین فرق دارند.(2)
به عقیده وی، استقلال حوزه علم و
_______________________________
1. علم و دین، 64، 9.
2. همان، 290، 295 297.
_______________________________
دین باید حفظ شود و هر تلفیق مفهومی باید موقت باشد. ما نباید انتظار داشته باشیم به یک نظام یکپارچه فکری از آن دست که در قرون وسطی معمول بوده برسیم. هر تلفیقی هر قدر محدود هم باشد منجر به پراکندگی زیادی خواهد شد. علایق علوم، مشابه هم است ولی علایق علم و دین متفاوت است و هر یک به جنبه خاصی از حقیقت توجه دارند. کار علم توصیفی و مطالعه آنچه هست، است نه مطالعه آنچه باید باشد. علم اخلاقاً بی طرف است. علم و دین هر دو خصلت انتخابگری دارند. درگیری شخصی در دین بیشتر از علم است. وحی بیشتر در جامه رویدادهای خاص تاریخی درمی‏آید. زبان دینی بیشتر برانگیزنده و بیانگر پرستش و تعهد است. علم و دین به یک طبیعت می‏نگرند و جستجوهایشان به کلی از هم جدا نیست.(1)
نکات زیر در بحث رابطه علم و دین جلب توجه می‏کند:
1. یک ایراد اساسی به باربور در این بخش، ناسازگاری استقلال علم و دین با مکمل بودنشان است . اگر توازی و استقلال مطرح شد، مفهومش جدایی کامل است زیرا دو خط موازی هیچگاه مماس با هم نشده و همدیگر را قطع نمی‏کنند. پس همکاری علم و دین و تفاهم میانشان نامعقول است.
2. در بخش قبلی نتیجه گرفتیم که دین تنها منشأ الهی دارد و در عوض، حاصل مباحث شناخت این است که علم جنبه بشری دارد. بنابراین چگونه می‏توان استقلال این دو را نادیده گرفته به مکمل بودن و همکاری گسترده میان آنها قائل شد چه رسد به وحدت کامل آنها؟
یا باید علم و دین به لحاظ محتوا هم طراز باشند و غنای یکسانی داشته باشند تا همکاری کنند، در این حالت دین امتیازی نخواهد داشت، یا علم فروتر باشد که دین به آن نیازی نخواهد داشت یا بر عکس، دین فروتر از علم باشد که در این صورت دین بی ارزش بوده قابل اعتنا نخواهد بود زیرا علم غنی‏تر جایش را خواهد گرفت.
_______________________________
1. همان، 301 306.
_______________________________
پس باید به استقلال علم و دین قائل شده به طور خلاصه دین را مکتب ساز دانست و علم را ابزار ساز. این دو هیچگاه با هم تعارض و رقابت ندارند و نمی‏خواهند جای یکدیگر را بگیرند و همکاری آنها برای ساختن دنیا نیز به همان شکل تقسیم کار است که یکی جهان بینی و ایدئولوژی به انسان می‏دهد و دیگری ابزار و رفاه. این نکته به طور ناخودآگاه مدّ نظر باربور نیز واقع شده که به تجربه ناموفق قرون وسطی اشاره کرده که عبارت بوده از زیاده روی دین و دخالتش در حوزه علم و بر عکس آن، پس از رنسانس، دست اندازی علم به قلمرو دین و مدعی رهبری شدن و ارائه جهان بینی و اخلاق است که باربور آن را هم برنتافته است.
توجه به این نکته لازم است که پیشرفت علم می‏تواند به سود دین تمام شده حقانیت آن را مورد حمایت قرار دهد و در نتیجه ایمان موءمن نیز افزایش یابد. ولی این امر مفهومش نقض استقلال دین یا نقص آن نیست زیرا بدون این اتفاق نیز دین در اصول و زیرساختهایش به قدری نیرومند است که گرایش به آن در گرو کشفیات علمی نبوده مربوط به استدلال‏های عقلی است.
3. یکی از دلایل باربور برای مکمل بودن علم و دین، توازی‏های آن دو به تعبیر وی است. ولی این توازی یا تشابه، مجوزی برای وحدت و ترکیب نیست. زیرا به رغم این مشترکات، چنان که خود نویسنده نیز اذعان کرده، تفاوت‏هایی نیز میان علم و دین در کار است که مانع یگانگی و ترکیب مورد انتظار باربور است. به علاوه، طبق توضیحاتی که در قسمت اوّل بحث داریم، موضوعات علمی و دینی، به طور یکسان از راه عقل مورد بررسی قرار نمی‏گیرند و این امر مربوط به کاربرد روش قیاسی ضمن پژوهش است نه این که موضوعات تحقیق نیز یگانه باشند.
4. وحدت موضوع دلیل دیگر باربور برای جواز ترکیب علم و دین است. پاسخ این است که به رغم نگاه مشترک علم و دین به طبیعت، باید توجه داشت که اختلاف اعتبار و حیثیت هم در کار است. نگاه علم به طبیعت تجربی است، امّا نگاه دین به آن عقلانی و متافیزیکی است. علم به روابط مادی و ظاهری پدیده‏ها می‏پردازد. ولی دین بیشتر به فلسفه خلقت، رابطه خلقت با خدا، وظایف انسان در قبال طبیعت و خدا و مسائلی از این دست می‏پردازد.
البته چون خدا خالقِ عالِم و توانای جهان است، بر تمام اسرار جهان آگاهی دارد و گاهی با هدف هدایت و کمال بخشی به انسان بخشی از آن اسرار را فاش می‏سازد و این امر منعی نداشته بلکه کاملاً ضروری نیز هست.
5. همان طور که نویسنده، اموری از قبیل: برخاستن اخلاق و جهان بینی از دین، درگیری شخصی بیشتر در دین در مقایسه با علم، تجلی بیشتر وحی در حوادث ویژه تاریخی، پرداختن علم به هست‏ها و توجه دین به بایدها، انگیزش، پرستش و تعهد بیشتر در دین، را به عنوان ویژگی‏های دین دانسته است؛ معلوم می‏شود کارکرد دین جدای از علم و برتر از آن است. در نتیجه ره یافتگی انسان و کمال او، به دین بستگی دارد و نقش دین بسی مهم‏تر از علم است، نه اینکه سهمی برابر برای این دو منظور شده، ترکیبی از آنها مدّ نظر قرار گیرد.
3/2 . کثرت گرایی دینی
در راستای مشارکت بخشی علم و دین و ترکیب آنها، یکی از ویژگی‏های علم، یعنی آزمون پذیری بین الاذهانی، توجه باربور را به خود جلب کرده و در صدد برآمده آن را به عنوان یکی از صفات دین نیز منظور کند، تا در نتیجه دین هم مانند علم جنبه اجتماعی به خود گیرد. وی سپس پلورالیسم دینی را بر این اساس مطرح کرده است. حال با هم، سخنان او را مرور می‏کنیم:
«خصلت اجتماعی دانش همواره محل تأکید و توجه بوده است. کودک، زبانی را یاد می‏گیرد که نحوه شکل دهندگی مفاهیم را به تجربه او باز نماید. اگر کودکی به دور از دیگران بزرگ شود، خود آگاهی او و آگاهی انس از جهان به سختی می‏تواند انسانی باشد. خود یا نفس او به میزان زیادی توسط عرف یا جامعه ساخته می‏شود.شلینگ می‏گوید همان طور که فیزیک یک نفره نداریم، دین یک نفره هم نداریم. دین هم، مثل علم، حیات صنفی و همدلی، چارچوب، آرمان‏ها، معیارها، استنباطها و انگاره‏های رفتار را تعیین می‏کند. عرف اهل دین نیز سرمشق‏های خاص خود را دارد. عرف اهل دین مثل عرف اهل علم، زبان نمادین‏اش را دارد و با این زبان، تجربه‏های مشترک و مشابه را توصیف می‏کند. همکنشی فرد و گروه در اینجا نیز از شرایط مهم شناخت است».(1)
او ادامه می‏دهد که: «در سنت یهودی مسیحی نیایش و پرستش و اعتراف به گناه و خودشناسی به صورت گروهی انجام می‏شود. میثاق سینا مهمترین واقعه در خاطره یهود برای تشکیل یک «امت» است. در مسیحیت نیز خاطره جمعی وجود دارد و کانون آن شخص مسیح است. پولس موءمنان صدر مسیحیت را نفس واحده خواند».(2)
وی موضوع پلورالیسم دینی را چنین مطرح کرده است: «مسیحیت از آنجا که اهمیت خاصی برای بعضی وقایع تاریخی قائل است، همواره با وهن جزئی نگری مواجه بوده است. یکی از مسائلی که از این امر ناشی می‏شود، رابطه مسیحیت با سایر ادیان است. کسانی هستند که ادعا می‏کنند هیچ معرفتی به خداوند جز از طریق مسیح و هیچ راه نجاتی جز از طریق کلیسا نیست. چنین داعیه‏های تفوق طلبانه در گذشته به جزم و جمود و عدم تساهل انجامید. و خطر غرور معنوی را نیز در برداشته است. نقطه مقابل این افراط این قول است که همه ادیان در اصل یکی هستند و هر نظر و نظرگاه و نهاد انسانی در دایره داوری خداست و تاریخ عرصه فعالیت ما یشاء الهی است».(3)
او افزوده که: وقتی انسان پذیرفت که دیگری خدای همگان را می‏پرستد نه خدای خصوصی خویش را در ماوقع ایمانی او
_______________________________
1. علم و دین، 252.
2. همان، 252 254.
3. همان، 273.
_______________________________
سهیم شده است.(1)
باربور در جای دیگر گفته است: می‏توان جامعه مسیحی را بالقوه جهانی دانست، ولی به موازات سایر جوامع دینی که وجود دارند. ولی جامعه علمی هیچ رقیبی ندارد که شبیه وظایف او را انجام دهد.(2)
سرانجام او می‏گوید: ضمن توجه به پراکندگی نظام‏های متافیزیکی، نباید یک متکلم مسیحی، کتاب مقدس را از حیات فکری و عقلی معاصر جدا کند.(3)
یادآوری چند نکته در بحث کثرت‏گرایی دینی سودمند است:
1. چنانکه قبلاً گفته شد پلورالیسم دینی مبتنی بر پلورالیسم معرفتی است و هنگامی که آن مبنا نادرست باشد این رو بنا نیز قابل دفاع عقلی نخواهد بود. به عنوان مثال به خاطر امتناع تناقض، همزمان درباره یک موجود نمی‏توان قائل به توحید، تثلیث و تجسّد بود، یعنی خدا هم مادی باشد و هم مجرد، هم یکی باشد و هم سه تا. اگر برهان قاطع عقلی بر تجرد و توحید یافتیم قطعاً آرای دیگر باطل بوده ارزش نظری نخواهند داشت و سلوک عملی طبق آنها نیز ناروا خواهد بود.
2. از منظر عقل و ادیان به ویژه شرع مقدس اسلام بعد اجتماعی دین برجستگی و اهمیت دارد و توضیحات نویسنده در این مورد قابل قبول است لیکن توجه داریم که کثرت گرایی دینی در پوشش طرح این موضوع و مسائلی از این قبیل، از هدف با ارزش جمع گرایی و هم‏گرایی و شعار سازنده وحدت ادیان، که قرآن مجید نیز آن را مطرح فرموده منتها محور را توحید الهی قرار داده است(4)، بسیار دور شده و در عوض واگرایی و تفرقه را دامن زده است زیرا پلورالیسم دینی صفوف دین‏داران را از هم جدا کرده به پیرو هر دینی اجازه می‏دهد که خود را مالک بخشی از حقیقت دانسته بدان قناعت و جمود ورزد. پیامدهای
_______________________________
1. همان، 275.
2. همان، 296.
3. همان، 305.
4. آل عمران، 64.
_______________________________
ناپسندی که پلورالیستها، آنها را مربوط به حصرگرایی می‏دانند و باربور نیز به آنها اشاره کرده در رویکرد کثرت گرایی نیز یافت می‏شود. پس تکثر به تفرقه و هرج و مرج می‏انجامد امّا گفتگو و تبادل نظر پیروان ادیان و به دنبال آن پذیرش حقیقت مدلل به وحدت نظری و سپس وحدت عملی منجر می‏شود و این چیزی است که مورد پسند عقل و دین است.
3. حتی جمع گرایی مورد انتظار باربور با تجربه دینی فردی و غیر عقلانی محقق نمی‏شود چه رسد به پلورالیسم دینی و وحدت ادیان. زیرا چنان که شرحش خواهد آمد تجربه دینی حتی به اذعان باربور قابل آزمون بین الاذهانی نیست(1) و کاملاً فردی و درونی است پس چگونه می‏توان آن را مبنای دین جمعی قرار داد؟ اگر تجربه دینی مبنا باشد حتی دو نفر مسیحی نیز در مورد آن به توافق و تفاهم نمی‏رسند چه رسد به تمام مسیحیان و چه رسد به پیروان همه ادیان! امّا اگر به جای تجربه دینی خلاف عقل، براهین عقلی داور قرار گرفته، خود خواهی‏ها و خودپسندی‏هایی که پلورالیسم مروج آن است کنار روند آفتاب حقیقت طالع خواهد شد.
4. چیزی که به ویژه در مورد یهود مطرح است و از جای جای عهد عتیق نیز به دست می‏آید این است که آنان امت واحده یهودی را به صورت واکنشی و نژادپرستانه مطرح کرده و می‏کنند. آنچه محور سخن مکرر عهد عتیق است، این است که یهود در سرزمین مصر غریب، برده و خوار و ذلیل بوده‏اند و خدا آنان را نجات داده و به عنوان قوم برگزیده آنان را بر دیگران سروری داده و از نیل تا فرات را تیول آنها قرار داده است!(2)
بنابراین، ایده تشکیل یک امت و تعیین مرزهای جغرافیایی گسترده، باز خورد عقده تاریخی حقارت قوم یهود است که
_______________________________
1 . علم و دین، 247.
2. بنگرید به عهد عتیق، سفر خروج، باب23، آیه‏های 9، 21؛ نیز همان، سفر تثنیه ، باب اوّل، جمله7؛ نیز همان، سفر تثنیه، باب پنجم، جمله 15، نیز همان، سفر تثنیه، باب 10، جمله 19؛ نیز همان، سفر تثنیه، باب 11، جمله 24.
_______________________________
عقلاً و شرعاً امری بسیار زشت و ناپسند است. با این وصف از یک متکلم مسیحی مانند باربور انتظار نمی‏رود این موضوع را به طور مثبت تلقی کند چه این که تمرکز و اجتماع یهود فاجعه‏ای جهانی و به زیان تمام اقوام و پیروان ادیان است. چنان که در فلسطین اشغالی جمع شدنشان بیش از نیم قرن است که مسلمانان و مسیحیان و... را به آوارگی و روز سیاه کشانده است.
5. اگر نویسنده علم و دین در ادعای کثرت گرایی، جمع گرایی و وحدت خواهی‏اش صادق بوده، پس چرا در کتابش به هیچ رو از اسلام، برترین دین الهی که نظراً و عملاً برتری خود را به اثبات رسانده است، نامی به میان نیاورده است. بنابر مبنای وی، می‏بایست مباحث کتاب علم و دین به طور مقایسه‏ای، دست کم بر اساس تورات و انجیل و قرآن انجام می‏گرفت. بنابراین کثرت گرایی در بعد نظری و فکری‏اش نیز شعار صادقانه‏ای نیست چه رسد به جنبه عملی آن.
6. باربور مدعی مشکل بودن آزمون بین الأذهانی در حوزه دین به دلیل جدا بودن تجربه دینی از تجربه حسی شده است. ولی به نظر ما این امر مشکلی ندارد مشروط به این که عقل، جای تجربه دینی را بگیرد.در این صورت وضعیت مفاهیم دینی مانند مفاهیم علمی خواهد بود که مورد سنجش بین الاذهانی قرار می‏گیرند. پس از یک داوری بی طرفانه و مقایسه منصفانه در نتیجه یک پلورالیسم حقیقی و تعامل و تبادل نظر صمیمی برتری با دینی خواهد بود که سرچشمه‏اش تنها وحی زلال و ناآلوده الهی است و آن دین جز دین مقدس اسلام نخواهد بود.
7. پلورالیسم دینی علاوه بر اینکه قابل دفاع عقلانی نیست و البته بطلانش دلایل درون دینی قرآنی نیز دارد که پرداختن به آنها از حوصله و هدف این نوشتار خارج است به لحاظ عملی قابل قبول نیست زیرا این امر تا به حال بیشتر توجیهی برای مسئولیت گریزی و حق کشی بوده است. چون بی شک، وقتی کسی به داوری عقل تن داده بپذیرد که تازه‏ترین وحی و پیام الهی کامل‏تر از پیام‏های قبلی است و خدایهادی، قادر و قاهر، نیز از بندگانش صریحاً خواسته به کامل‏ترین دین بگروند(1)، در پیروی از آن دین، که در حال حاضر دین اسلام است، به خود هیچ تردیدی راه نخواهد داد. ولی اگر این استدلال نادیده گرفته شود، انسان به طور غیر منطقی و هوس آمیز، حق را زیر پا گذاشته مسئولیت خویش را فراموش خواهد کرد.
شواهد نفی پلورالیسم در تورات
8. نویسنده در تأیید پلورالیسم دینی شاهدی از تورات به قلم نیاورده است. ولی متقابلاً مواردی در این کتاب هست که آن را نفی می‏کند:
1. «پس توجه نمایید تا آنچه یهوه خدای شما به شما امر فرموده است به عمل آورید و به راست و چپ انحراف منمایید؛ در تمامی طریقی که یهوه خدای شما به شما امر فرموده است سلوک نمایید تا برای شما نیکو باشد».(2)
2. «چون یهوه خدایت ترا به زمینی که برای تصرفش به آنجا می‏روی، درآورد و امتهای بسیار را...از پیش تو اخراج نماید؛ و چون یهوه خدایت ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی، آن‏گاه ایشان را بالکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و بر ایشان رحم منما؛ و با ایشان مصاهرت منما، دختر خود را به پسر ایشان مده و دختر ایشان را برای پسر خود مگیر؛ زیرا که اولاد ترا از متابعت من برخواهند گردانید تا خدایان غیر را عبادت نمایند... مذبحهای ایشان را منهدم سازید و تمثال‏های ایشان را بشکنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید و بت‏های تراشید ایشان را به آتش بسوزانید».(3)
3. در جایی از تورات درباره گوساله پرستی و پلورالیسم سامری می‏خوانیم:«و نگاه کرده دیدم که به یهوه خدای خود گناه ورزیده گوساله ریخته شده برای خود ساخته و از طریقی که خداوند به شما امر
_______________________________
1. مائده، 3، آل عمران، 19، 85.
2. عهد عتیق، سفر تثنیه، باب پنجم، جمله‏های 32 ، 33.
3. همان، باب هفتم، جمله‏های 61.
_______________________________
فرموده بود به زودی برگشته بودید».(1)
4. «جمیع اماکن امت‏هایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می‏کنند وشما آنها را اخراج می‏نمایید خراب نمایید خواه بر کوه‏های بلند خواه بر قلّه‏ها و خواه زیر هر درخت سبز؛ مذبح‏های ایشان را بشکنید و ستون‏های ایشان را خرد کنید و اشیره‏های ایشان را به آتش بسوزانید و بت‏های تراشیده شده خدایان ایشان را قطع نمایید و نام‏های ایشان را از آنجا محو سازید».(2)
5. در مورد شهری که ساکنانش منحرف شده باشند چنین گفته شده:«... اگر این امر صحیح و یقین باشد که این رجاست در میان تو معمول شده است؛ البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیر بکش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما؛ و همه غنیمت آن را در میان کوچه‏اش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش به الکل بسوزان و آن تا به ابد تلّی خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد».(3)
6. در مورد حد مرتد بشنوید:«اگر در میان تو ... مرد یا زنی پیدا شود که در نظر یهوه خدایت کار ناشایسته نموده از عهد او تجاوز کند و رفته خدایان غیر را عبادت کرده سجده نماید خواه آفتاب یا ماه یا هر یک از جنود آسمان که من امر نفرموده‏ام؛ ... پس نیکو تفحص کن... آن گاه آن مرد یا زن را که این کار بد را در دروازه‏هایت کرده است بیرون آور و آن مرد یا زن را به سنگها سنگسار کن تا بمیرند... از فتوایی که برای تو بیان می‏کنند به طرف راست یا چپ تجاوز مکن».(4)
7. درباره رفتار با دشمن، تورات گوید: «چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا بکن؛ و اگر ترا جواب صلح بدهد و دروازه‏ها را برای تو بگشاید آن‏گاه تمامی قومی که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و ترا
_______________________________
1. عهد عتیق، سفر تثنیه، باب نهم، جمله 16، ص 288.
2. همان، باب12، جمله‏های 2، 3، ص 293.
3. همان، باب13، جمله‏های 1714، ص 296.
4. همان، باب17، جمله‏های 2 5، 12، ص 301.
_______________________________
خدمت نمایند؛ و اگر با تو صلح نکرده با تو جنگ نمایند، پس آنها را محاصره کن؛ و چون یهوه خدایت آن را به دست تو بسپارد جمیع ذکوران‏اش را به دم شمشیر بکش؛ لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر...؛ امّا از شهرهای این امت‏هایی که یهوه خدایت ترا به ملکیت می‏دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار بلکه ایشان را ...هلاک ساز».(1)
ممکن است کسی احکام اسلام در مورد مرتد و جنگ را نیز سخت‏گیرانه و خشونت آمیز بداند. پاسخ این است که با مراجعه به قرآن، روایات و کتاب‏های فقهی معلوم می‏شود، هیچگاه احکام اسلام در این مسائل با احکام تورات فعلی شباهت نداشته به مراتب انسانی‏تر است. امّا در عین حال اسلام هیچ تعهدی نسبت به آرمان‏های حقوق بشری غربی کنونی و رویکردهای پلورالیستی ندارد. آنچه برایش اهمیت دارد کمان و نیازهای واقعی انسان و عدالت است و خارج از عدالت و قرب به خدا، ریاکاری‏های دیگر هیچ اهمیتی ندارد.
8. «و از همه سخنانی که من امروز به تو امر می‏کنم به طرف راست یا چپ میل نکنی تا خدایان غیر را پیروی نموده آنها را عبادت کنی».(2)
9. راجع به فتح شهر اریحا در فلسطین اشغالی نیز در عهد عتیق آمده است:«... وقوم یعنی هر کس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند؛ و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند... و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند».(3)
حال به سراغ عهد جدید می‏رویم:
10. «گمان مبرید که آمده‏ام تا سلامتی بر زمین بگذارم، نیامده‏ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را».(4)
_______________________________
1. همان، باب10، جمله‏های 10 14، 16 18، ص 305 ، 306.
2. عهد عتیق، سفر تثنیه، باب 28، جمله 14.
3. همان، صحیفه یوشع، باب6، جمله‏های 20، 21، 24.
4. عهد جدید، انجیل متی، باب10، جمله 34.
_______________________________
11. «هر که با من نیست بر خلاف من است و هر که با من جمع نکند پراکنده سازد؛ از این رو شما را می‏گویم هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده می‏شود لیکن کفر به روح القدس از انسان عفو نخواهد شد».(1)
12. «... هیچ کس نیست که معجزه به نام من بنماید و بتواند به زودی در حق من بد گوید؛ زیرا هر که ضد ما نیست با ماست».(2)
13. «پس بدیشان گفت در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید؛ هر که ایمان آورده تعمید یابد نجات یابد و امّا هر که ایمان نیاورد بر او حکم خواهد شد».(3)
14. «من راه و راستی و حیات هستم، هیچ کس نزد پدر جز به وسیله من نمی‏آید؛ اگر مرا می‏شناختید پدر مرا نیز می‏شناختید...».(4)
4/2. راه و رسم ایمان
اکنون پس از این نقل قول‏ها این سوءال پیش می‏آید که آقای باربور به عنوان یک پروتستانت اعتدالی به گفته خودش(5) چرا بر خلاف کتاب مقدس مشی پلورالیستی پیشه کرده است در حالی که موءمن به یک دین باید التزام نظری و عملی به وحی الهی و متون اصلی آن دین داشته باشد.
5/2. آرای مثبت باربور راجع به دین
در این قسمت می‏توان موارد زیر را یاد کرد:
1. تضایف میان اخلاق پروتستان و رشد سرمایه‏داری و رشد علم(6): مذهب پروتستان با تشویق به کار و کوشش و
_______________________________
1. همان، باب12، جمله‏های 30 32.
2. همان، انجیل مرقس، باب9، جمله‏های 40، 41.
3. همان، باب16، جمله‏های 16، 17.
4. همان، انجیل یوحنا، باب14، جمله‏های 6، 7.
5. علم و دین، 11.
6. همان، 59، 60.
_______________________________
فراگیری علم موجب شد سرمایه‏داری و صنعت و نیز دانش پیشرفت کنند. این دیدگاه باربور قابل قبول است و با واقعیات تاریخی منطبق. در قرون وسطی کلیسا مانع رشد علم بود ولی در مذهب پروتستان این مشکل وجود نداشت. البته در مورد رشد سرمایه‏داری نمی‏توان درست کاری که انجام شد خدمت به بشریت دانست چه اینکه اکنون نتایج منفی توسعه سرمایه داری را نیز شاهدیم.
2. نفی دین یک نفره: قبلاً در بحث پلورالیسم نقل قول باربور از شلینگ در این زمینه را شنیدیم. حق نیز همین است. زیرا بیشترین کوشش ادان در تاریخ، ساختن دنیای بشر به عنوان مزرعه آخرت بوده است و می‏باشد. در نتیجه بعد اجتماعی دین برجستگی چشمگیری دارد. ولی ضمناً این نکته را نباید از یاد برد که دین فرد را نیز از یاد نمی‏برد و در کنار جامعه رویکردش به فرد نیز مهم است بنابراین دین بالأخص اسلام به فرد و جامعه هر دو توجه دارد نه یکی بدون دیگری.
نکته دیگر این است که این دیدگاه باربور با رویکرد پلورالیستی وی که قهراً راه‏های رسیدن به خدا را بسیار دانسته طرفدار کثرت راه‏ها و درستی تمام آنهاست سازگار نیست. چون لازمه فراوانی راه‏ها همان دین‏های یک نفره خواهد بود.
3. دین چند بعدی: سخن دیگر باربور این است که دین با تمام جوانب شخصیت انسان کار دارد نه فقط با عقل یا احساس او.$ حاصل این حرف چند بعدی بودن دین است که سخن درستی است.
4. تحلیل شرور: یکی از مسائل عمده مربوط به برهان اتقان صنع، موضوع بدی‏ها و کاستی‏های نظام آفرینش است که برخی، آن را خدشه‏ای بر برهان نظم دانسته‏اند. ولی باربور نسبت به آن موضع خوبی گرفته است: رنجی که در حیات مضمر است، بهای تکامل است که به پیدایش موجودات اخلاقی می‏انجامد. نکات مشابهی نیز از سوی طرفداران رهبرد زبان بدیل پیش کشیده شده که غایت انگاری و قسریت را مانعة الجمع ندانسته‏اند.(1) دنباله دارد
_______________________________
1. همان، 257، 258.

تبلیغات