آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

علاّمه شهید مرتضی مطهری در آثار علمی خود به مناسبت‏های گوناگون و با شیوه‏ها و بیان‏های مختلف درباره جایگاه و نقش ایمان و دین در زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی انسان سخن گفته و مطالب بسیار ارزنده و راهگشایی را در این زمینه به ارمغان گذاشته است. بدیهی است گردآوری و نظام سازی آنها در طرح و سبکی نوین به فحص و تحقیق گسترده‏ای نیاز دارد و فرصتی را می‏طلبد که در این مجال و مقال نمی‏گنجد. آنچه در این نوشتار از نظر خوانندگان حقیقت‏جو و حکمت اندوز خواهد گذشت بازنگری بحثی است که علاّمه شهید در کتاب انسان و ایمان (نخستین جلد از مجموعه مقدمه‏ای بر جهان بینی اسلامی) و فصل اوّل کتاب «جهان‏بینی توحید» تبیین کرده است. تلخیص، تنظیم مجدد پاره‏ای از بحث‏ها، تبدیل برخی از سرفصل‏ها و برخی عناوین و سرفصل‏های جدید مهم‏ترین تصرف‏هایی است که نگارنده در بازنگاری این بحث اعمال کرده است. امید آن که مورد رضایت خداوند و بهره‏مندی خوانندگان قرار گیرد.
ویژگی‏های انسانی
تفاوت عمده و اساسی انسان با دیگر انواع حیوانی که ملاک انسانیت او است و منشأ تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است در بینش‏ها و گرایش‏های او است.
انسان و حیوانات دیگر در این که یک سلسله خواسته‏ها و مطلوب‏ها دارند، و در پرتو شناخت‏ها و آگاهی‏های خویش برای
رسیدن به آن خواسته‏ها و مطلوب‏ها تلاش می‏کنند، یکسانند. تفاوت انسان با سایر جانداران یکی در گستردگی و عمق آگاهی‏ها و شناخت‏ها، و دیگری در تعالی سطح خواسته‏ها و مطلوب‏هاست.
آگاهی حیوان از جهان تنها به وسیله حواس ظاهری است. از این رو، دارای ویژگی‏های زیر است:
1. سطحی و ظاهری است و به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمی‏کند.
2. فردی و جزئی است و از کلیت و عمومیت برخوردار نیست.
3. منطقه‏ای است، محدود به محیط زیست حیوان است، و به خارج از محیط زیست او راه پیدا نمی‏کند.
4. مربوط به زمان حال است و از گذشته و آینده بریده است. حیوان نه از تاریخ خود آگاه است ، و نه درباره آینده می‏اندیشد و نه برای آینده تلاش می‏کند.
حیوان از نظر آگاهی در چهار زندان یاد شده محبوس است . و اگر احیاناً از آن خارج شود آگاهانه و از روی تفکر و انتخاب نیست، بلکه غریزی و ناآگاهانه و غیر شاعرانه است.
خواسته‏های حیوان نیز، مانند شناخت او، محدودیت‏های چهارگانه زیر را دارد:
1. مادی است، برای حیوان خواسته و مطلوب معنوی، ارزش اخلاقی و غیره مطرح نیست.
2. شخصی و فردی است، از خود او و حداکثر جفت و فرزندش تجاوز نمی‏کند.
3. منطقه‏ای است و به محیط زیست او تعلق دارد.
4. به زمان حال اختصاص دارد.
اگر احیاناً حیوان هدفی را تعقیب کند که از محدوده‏های فوق فراتر رود، مثلاً به نوع تعلق داشته باشد نه به فرد، به آینده تعلق داشته باشد نه به حال به حکم غریزه و به صورت ناآگاهانه و غیر انتخابی است.
ویژگی‏های بینشی و گرایشی انسان
شناخت‏ها و خواسته‏های انسان نسبت به حیوان بسیار گسترده و عمیق است، و از حدود مرزهای شناخت‏ها و خواسته‏های حیوانی رهاست. شناخت و آگاهی انسان نسبت به اشیاء دارای ویژگی‏های زیر است:
1. از ظواهر اشیاء عبور کرده و تا درون ماهیت و ذات و روابط فیمابین آنها و ضرورت‏های حاکم به آنها نفوذ می‏کند.
2. منطقه‏ای و مکانی نیست و به ماورای محیط زیست او نفوذ می‏کند.
3. به زمان حال اختصاص ندارد بلکه به گذشته و آینده نیز تعلق می‏گیرد. از تاریخ خود و جهان آگاه می‏شود، و نسبت به آینده تا افق‏های دوردست می‏اندیشد.
4. فردی و جزئی نیست. بدین جهت به قوانین کلی و عمومی و جهان شمول آگاه می‏گردد، و بدین وسیله بر طبیعت تسلط پیدا می‏کند.
خواسته‏های انسان نیز دارای ویژگی‏هایی است:
الف: ارزش جو، آرمان خواه و کمال مطلوب خواه است.(خواسته‏هایش صرفاً مادی نیست).
ب: آرمان‏هایی عمومی دارد که به خود و همسر و فرزندانش اختصاص ندارد بلکه عموم بشریت را فرا می‏گیرد.(خواسته‏هایش فردی و جزئی نیست).
ج :خواسته‏هایش به زمان حال اختصاص ندارد، بلکه در پی آرمان‏های ابدی و همیشگی است.
د: تمایلات او منطقه‏ای نیست، بلکه جهان شمول است.
آرمان‏گرایی انسان تا حدی است که گاهی عقیده و آرمانش که جنبه انسانی و همگانی دارد از هر چیز دیگری نزد او با ارزش‏تر می‏شود، تا جایی که حیات خود را در راه آن به خاطر می‏اندازد. جنبه انسانی تمدن بشری که روح تمدن به شمار می‏رود، محصول این گونه احساس‏ها و خواسته‏های بشری است.
علم و ایمان
بینش گسترده انسان درباره جهان، محصول کوشش جمعی بشر است که طی قرن‏ها و عصرها روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص درآمده «علم» نامیده می‏شود. علم به معنی عام که مجموع تفکرات بشری درباره جهان را شامل می‏شود، محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته است.
گرایش‏های والا و معنوی انسان آنگاهکه پایه و زیر بنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام «ایمان» به خود می‏گیرد.
بنابراین، تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک انسانیت او به شمار می‏رود، علم و ایمان است. پس در تعریف انسان می‏توان گفت: «انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیاز یافته است».(1)
نسبت علم وایمان
متأسفانه در جهان مسیحیت، به واسطه برخی تحریف‏ها که در عهد عتیق (تورات) راه یافته اندیشه‏ای در اذهان رسوخ یافته است که هم برای علم، گران تمام شده و هم برای ایمان، و آن اندیشه ناسازگاری علم و ایمان است. ریشه این اندیشه مطلبی است که در عهد، عتیق سِفر پیدایش، درباره آدم، بهشت وشجره ممنوعه آمده است.(2)
وحاصل آن این است که خداوند انسان را از درخت معرفت نیک و بد منع کرد، ولی آدم عصیان ورزید و از آن درخت خورد و در نتیجه به علم و معرفت رسید، و به همین دلیل از بهشت بیرون رانده شد. یعنی دانایی با ایمان سازگاری ندارد، و بهشت جایگاه انسان‏های دانا نیست. مطابق این دیدگاه آنچه منشأ وسوسه و انحراف انسان است عقل و دانایی است، نه جهالت و تمایلات حیوانی. امّا مطابق دیدگاه اسلامی در این باره، شجره ممنوعه، طمع و حرص بوده است که ریشه در جنبه حیوانی انسان دارد، نه عقل و دانایی که جنبه انسانی انسان را تشکیل می‏دهد.
برداشت فوق، تاریخ تمدن اروپا را در دو هزار و پانصد سال اخیر به عصر ایمان و عصر علم تقسیم کرده، و علم و ایمان را مقابل یکدیگر قرار می‏دهد، ولی تاریخ تمدن اسلامی به دو دوره عصر شکوفایی که عصر علم و ایمان است، وعصر انحطاط که علم وایمان هر دو، انحطاط یافته‏اند، تقسیم می‏شود.
_______________________________
1. انسان و ایمان، ص 7 17 با تلخیص.
2. عهد عتیق، سفر پیدایش، باب دوم، جمله‏های 16 و 17، باب سوم، جمله‏های 81 و 23.
_______________________________
طرح مسأله
درباره نسبت علم وایمان از دو جهت می‏توان بحث کرد:
1. آیا بینشی علمی که ایمان‏زا و آرمان خیز باشد و در عین حال مورد تأیید منطق باشد وجود دارد، یا تمام بینش‏های علمی و فلسفی، با ایمان ناسازگاراند(بحث جهان بینی و اقسام آن).
2. آیا تأثیر علم و ایمان بر انسان با یکدیگر سازگارند، و متمم و مکمل یکدگرند،یا با یکدیگر ناسازگار می‏باشند؟
آنچه در این جا مورد بحث است همان مسأله دوم است.
نقش‏های دو جانبه علم و ایمان در زندگی انسان علم و ایمان در زندگی انسان نقش آفرینی دارند و هر یک اثری سازنده و ویژه دارد.نقش‏های سازنده علم عبارتند از:
1. به انسان روشنایی و توانایی می‏بخشد.
2. ابزار می‏سازد.
3. سرعت می‏دهد.
4. چگونه بودن هستی را می‏آموزد.
5. وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‏دهد.
6. زیبایی عقل و اندیشه است.
7. در مقابل بیماری‏ها، سیل‏ها، زلزله‏ها، طوفان‏ها به انسان ایمنی می‏دهد.
8. جهان را با انسان سازگار می‏کند.
و از طرفی ایمان نقش‏های سازنده زیر را دارد:
1. به انسان عشق و امید می‏دهد.
2. مقصد زندگی را روشن می‏سازد.
3. جهت حرکت انسان را نشان می‏دهد.
4. چه باید کرد را به انسان می‏آموزد.
5. وجود انسان را به صورت عمودی بالا می‏برد.
6. زیبایی احساس و روح انسان است.
7. در مقابل اضطراب‏ها، تنهایی‏ها، احساس بی‏پناهی‏ها، پوچانگاری‏ها، به انسان امنیت می‏بخشد.
8. انسان را با خودش سازگار می‏کند.
نیاز انسان به علم و ایمان از نظر متفکران
نیاز انسان به علم و ایمان توجه اندیشمندان مذهبی و غیر مذهبی را به خود جلب کرده است که در این جا برخی را یادآور می‏شویم:
علاّمه اقبال لاهوری
بشریت امروز به سه چیز نیازمند است:
الف: تعبیری روحانی از جهان.
ب: آزادی روحانی فردی.
ج: اصولی اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماعی بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند.
تجربه نشان داده است حقیقتی که از راه عقل محض به دست آید، نمی‏تواند آن حرارت اعتقاد زنده‏ای را داشته باشد که از الهام شخصی حاصل می‏شود.(3)
ویل دورانت
ویل دورانت با این که غیر مذهبی است می‏گوید:
ثروت، خستگی‏آور است، عقل وحکمت نور ضعیف سردی است، امّا عشق است که با داداری خارج از حدود بیان، دلها را گرم می‏کند.(4)
وی در جای دیگری گفته است:
«مدارس ما از علوم نظری و مکانیکی پر شده است، و از موضوعات ادبیات و تاریخ و فلسفه و هنر خالی مانده است. تربیتی که فقط علمی باشد محصولش جز ابزار چیزی نیست، شخص را از زیبایی، بیگانه می‏سازد و او را از حکمت جدا می‏کند».(5)
البته، ویل دورانت در سخن فوق، در این جهت که خلاء ناشی از علم‏گرایی محض را می‏توان از راه ادبیات و هنر و تاریخ و موسیقی پر کرد، به خطا رفته است.
برتراند راسل
راسل با این که گرایش‏های مادی دارد
_______________________________
3. احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه: احمد آرام، ص 203.
4. لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب خویی، ص 135.
5. همان، ص 216.
_______________________________
اعتراف می‏کند که:
«کاری که منظور آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجه‏ای باید کاری پیشه کرد که در آن ایمان به یک فرد، به یک مرام، به یک غایت نهفته باشد».(6)
جورج سارتن
سارتن دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف «تاریخ علم»، درباره نیاز انسان به علم، دین و هنر گفته است:
«هنر، زیبایی را آشکار می‏سازد و مایه شادی زندگی می‏شود. دین محبت می‏آورد و موسیقی زندگی است. علم با عقل سر وکار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر می‏شود. ما به هر سه اینها نیاز داریم. علم برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهایی کافی نیست».(7)
ویلیام جیمز
ویلیام جیمز فیلسوف و روان‏شناس معروف آمریکایی در اوایل قرن بیستم می‏گوید:
«دنیایی که یک فکر مذهبی به ما عرضه می‏کند نه تنها همان دنیای مادی است که قیافه آن عوض شده باشد، بلکه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری است از آنچه یک نفر مادی می‏تواند داشته باشد».(8)
اریک فرم
اریک فرم روان‏شناس معروف می‏گوید:
«هیچ کس نیست که نسبت به دین نیازمند نباشد. او ممکن است خود از عقاید دینی‏اش آگاه نباشد، یا فکر کند که هیچ دینی ندارد و دلبستگی خود را به غایاتی ظاهراً غیر دینی مانند قدرت و پول بداند. مسأله بر سر این نیست که انسان دین دارد یا ندارد، بلکه این است که کدام
_______________________________
6. زناشویی و اخلاق.
7. شش بال، ص 305.
8. دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص ...
9. روانکاوی و دین.
_______________________________
دین را دارد».(9)
مقصود این روان‏شناس این است که انسان بدون تقدیس و پرستش نمی‏تواند زندگی کند، فرضاً خدای یگانه را نشناسد و نپرستد، چیز دیگری را به عنوان حقیقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ایمان و پرستش خود قرار خواهد داد.
حاصل آن که امروز همه دریافته‏اند که عصر علم محض به پایان رسیده است، و یک خلاء آرمانی، جامعه بشری را تهدید می‏کند. با این تفاوت که برخی برای پر کردن این خلاء به جای تکیه بر دین وایمان مذهبی می‏خواهند آن را از طریق فلسفه یا ادبیات و هنر و علوم انسانی پر کنند. در کشور ما نیز کسانی ادبیات عرفانی امثال مولوی، سعدی و حافظ و مانند آن را پیشنهاد می‏کنند. غافل از این که این ادبیات عارفانه روح و جاذبه خود را از مذهب گرفته است. روح انسان گرایی این ادبیات همان روح مذهبی اسلامی است، و گرنه چرا برخی ادبیات نوین امروزی با همه تظاهر به انسان‏گرایی، این همه سرد، بی‏روح و بی‏جاذبه است؟ محتوای انسانی ادبیات عرفانی ما ناشی از نوعی تفکر درباره جهان و انسان است که همان تفکر اسلامی است. اگر روح اسلامی را از این شاهکارهای ادبی بگیریم اندام مرده‏ای بیش باقی نمی‏ماند.
پیامدهای جداسازی علم و ایمان
تجربه‏های تاریخی نشان داده است که جدایی علم و ایمان خسارت‏های غیر قابل جبرانی به بار آورده است. ایمان در روشنایی علم از خرافات دور می‏ماند، و با جدایی ایمان از علم، ایمان به تعصب کور و جمود تبدیل می‏شود. آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان موءمنان نادان وسیله‏ای می‏شود در دست منافقان زیرک، که نمونه‏اش در خوارج صدر اسلام و در دوره‏های بعد به گونه‏ای مختلف شاهد بوده‏ایم.
علم بدون ایمان نیز تیغی است در کف زنگی مست، چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیده‏تر بردن کالا. تاریخ جدید و معاصر نشان می‏دهد که نتیجه علم بدون ایمان این است که تمام قدرت علمی صرف خودخواهی‏ها و خودپرستی‏ها، افزون‏طلبی‏ها،برتری‏طلبی‏ها، استثمارها و نیرنگ بازی‏ها شود. چنان که تاریخ گذشته به ما می‏آموزد که ایمان بدون علم نیز سبب می‏شود که تلاش‏های بشر دوستانه کم‏تر سودمند واقع شود، و احیاناً منشأ تعصب‏ها و کشمکش‏های زیانبار گردد.
آثار ایمان
ایمان مذهبی آثار نیک فراوان دارد. در این جا به تبیین پاره‏ای از آثار آن در زندگی انسان می‏پردازیم:
1. خوش‏بینی نسبت به جهان آفرینش
ایمان مذهبی از آن جهت که آفرینش را هدفدار و هدف را خیر و تکامل و سعادت معرفی می‏کند طبعاً دید انسان را نسبت به نظام کلی هستی و قوانین حاکم بر آن خوش‏بینانه می‏سازد.
2. روشن‏بینی و روشن‏دلی
انسان به حکم ایمان مذهبی جهان را به نور حق و حقیقت روشن می‏بیند. این روشن‏بینی فضای روح او را روشن می‏کند.
3. امیدواری
از دیدگاه فردی با ایمان، جهان نسبت به تلاش آدمیان خوب و بد، عدالت خواه و ستمگر بی طرف و بی تفاوت نیست، و عکس‏العمل یکسانی ندارد، بلکه دستگاه آفرینش حامی مردمی است که در راه حق و حقیقت و درستی و عدالت و خیرخواهی تلاش می‏کنند. بر این اساس نسبت به نتیجه تلاش در راه حقیقت و عدالت امیدوار می‏گردد.
4. آرامش خاطر
اضطراب و تشویش خاطر از شک و تردید پدید می‏آید. اگر انسان درباره عکس‏العمل جهان نسبت به تلاش‏ها و مسئولیت‏شناسی‏های او شک و تردید داشته باشد، در زندگی دچار اضطراب و نگرانی خواهد شد. ایمان مذهبی، به حکم این که به انسان نسبت به جهان، اعتماد و اطمینان می‏بخشد، دلهره و نگرانی نسبت به رفتار جهان در برابر انسان را زایل می‏سازد، و به جای آن به او آرامش خاطر می‏دهد.
5. لذت‏های معنوی
انسان از دو گونه لذت برخوردار است: لذت‏های مادی و لذت‏های معنوی.
لذت‏های مادی آن است که از طریق یکی از حواس و اعضای حسی حاصل می‏شود. لذت‏های معنوی با عمق روح ووجدان آدمی ارتباط دارد. مانند لذتی که انسان از احسان و خدمت به دیگران، یا محبوبیت و احترام یا موفقیت خود یا فرزند خود می‏برد. لذت معنوی از لذت مادی نیرومندتر و پایدارتر است. لذت عبادت و پرستش خدا برای انسان با ایمان از برترین لذت‏های معنوی است.
6. بهبود روابط اجتماعی
زندگی سالم اجتماعی در گرو آن است که افراد قوانین و حقوق و حدود یکدیگر را محترم بشمارند، عدالت را امری مقدس بدانند، نسبت به یکدیگر مهربان و خیرخواه باشند، به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند، ارزش‏های اخلاقی را محترم بشمارند.
آن چیزی که بیش از هر عامل دیگر حق را محترم، عدالت را مقدس، دل‏ها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار می‏سازد، و به ارزش‏های اخلاقی اعتبار می‏بخشد ایمان مذهبی است.
7. کاهش ناراحتی‏ها
زندگی بشر، در کنار خوشی‏ها، شیرینی‏ها و کامیابی‏ها، رنج‏ها، مصیبت‏ها، تلخی‏ها و ناکامی‏ها دارد. اگر چه بسیاری از آنها را می‏توان با تلاش بسیار برطرف کرد. امّا پاره‏ای از آنها قابل پیشگیری یا برطرف ساختن نیست. مانند پیری و عوارض آن، مرگ و دیده بر بستن از حیات دنیوی، ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت می‏آفریند و تلخی‏ها را شیرین می‏گرداند. زیرا انسان با ایمان می‏داند که هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر عکس العملش در برابر تلخی‏ها به نحو مطلوب باشد، از طرف خداوند متعال به گونه‏ای دلپسند جبران خواهد شد. این اعتقاد تلخی‏های اجتناب‏ناپذیر زندگی را در کام او شیرین می‏سازد.
انسان و ایدئولوژی وحیانی
کارهای التذاذی و تدبیری
فعالیت‏های انسان دوگونه است: التذاذی و تدبیری.
فعالیت‏های التذاذی همان فعالیت‏های ساده‏ای است که تحت تأثیر مستقیم طبیعت و غریزه و یا عادت، که طبیعت ثانوی است، برای رسیدن به یک لذت یا فرار از یک رنج انجام می‏دهد. کار لذت آور با نوعی جاذبه، انسان را به سوی خود می‏کشد و کار رنج‏آور با نوعی دافعه، انسان را از خود دور می‏سازد.
فعالیت‏های تدبیری کارهایی است که انسان به حکم عقل و اراده و به خاطر مصلحتی که در فعل یا ترک آنها نهفته است آنها را انجام می‏دهد یا ترک می‏کند. یعنی علت غایی و برانگیزاننده انسان مصلحت است نه لذت.
لذت را طبیعت تشخیص می‏دهد و مصلحت را عقل. لذت برانگیزاننده میل است و مصلحت برانگیزاننده اراده، انسان از کارهای التذاذی لذت می‏برد و از کارهای مصلحتی احساس رضایت می‏کند. لذت و رنج از مشترکات انسان و حیوان است، امّا رضایت و کراهت از مختصات انسان است، چنان که آرزو داشتن نیز از ویژگی‏های بشر است. رضایت و کراهت و آرزو در قلمرو معقولات و در حوزه تفکرات انسان قرار دارد نه در حوزه حواس و ادراکات حسی.
عقل و اراده در کارهای تدبیری
انسان کارهای تدبیری خود را با نیروی عقل و اراده انجام می‏دهد. یعنی، نخست به کمک نیروی حسابگر عقل، خیر و کمال یا لذتی را در دوردست می‏بیند و راه وصول به آن را کشف می‏کند و طرح رسیدن به آن را می‏ریزد. آنگاه با نیروی اراده که نقش اجرا کننده مصوبات عقل را دارد، آن را عملی می‏سازد. عقل و اراده معمولاً با تمایلات و غرایز درگیر می‏شوند، زیرا تمایلات و غرایز لذت‏های زودرس را می‏جویند ولی عقل و اراده در پی لذت‏های دوردست می‏باشند. عقل و اراده هر اندازه نیرومندتر باشند فرمان خود را بهتر بر تمایلات و غرایز تحمیل می‏کنند.
طرح و نقشه در کارهای تدبیری
انسان فعالیت‏های تدبیری خود را بر اساس طرح و نقشه انجام می‏دهد، و با برنامه ریزی‏های مصلحتی و دقیق می‏تواند کارهای التذاذی خود را نیز در کادر مصلحت‏ها قرار دهد تا در نتیجه هر لذتی در عین این که لذت است مصلحت هم باشد، و هر فعالیت طبیعی در عین این که پاسخ‏گویی به دعوت طبیعت است اطاعت از فرمان عقل نیز باشد. در این صورت، طبیعت با عقل و میل با اراده هماهنگ می‏گردد.
فعالیت تدبیری بدان جهت به طرح و برنامه نیاز دارد که بر محور یک سلسله غایات و اهداف دوردست می‏گردد. برای وصول به این غایات و اهداف، وجود طرح و برنامه و روش و انتخاب وسیله ضرورت دارد.
طرح جزئی و کلی
طرح‏های لازم برای زندگی انسان دو گونه‏اند: جزئی و کلی.
طرح‏های جزئی مربوط به فعالیت‏های تدبیری خاص و موردی است، مانند انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، مسافرت، معاشرت، تفریح و... و طرح‏های کلی مربوط به فعالیت‏های تدبیری نسبت به اهداف و غایات کلی زندگی است. طرحی که همه مسایل زندگی را پوشش دهد و مصالح کلی حیات او را دربرگیرد مانند خوشبختی، شادکامی، سعادتمندی، سربلندی و....
محدودیت عقل
بدون شک، انسان در تدوین طرح و برنامه جزئی و کلی برای فعالیت‏های خود قبل از هر چیز از عقل و خرد خویش بهره می‏گیرد. و در مرتبه بعد،از عقل و دانش و تجربه دیگران استمداد می‏جوید. در ضرورت و سودمندی عقل و معرفت عقلانی انسان، برای تهیه طرح و نقشه جهت فعالییت‏های تدبیری او سخنی نیست. سخن در کافی بودن آن است. نکات زیر ناکافی بودن عقل و دانش بشری را اعم از عقل فردی و جمعی در این باره روشن می‏سازد:
1. فعالیت انسان آنگاه انسانی است که علاوه بر عقلانی و ارادی بودن، در جهت گرایش‏های عالی انسانیت باشد، و گرنه صبغه شیطانی خواهد یافت.
2. خردمندان و دانشمندان به پیچیدگی وجود انسان و نارسایی شناخت بشر در فهم حقیقت و اسرار وجود بشر اذعان دارند.
3. فیلسوفان و متفکران در باب حقیقت سعادت انسانی و راه رسیدن به آن اختلاف نظر دارند.
4. زندگی انسان در حیات دنیوی خلاصه نمی‏شود، بلکه در پس حیات موقت دنیوی، زندگی جاودانه اخروی قرار دارد، و انسان نسبت به آن جهان هیچگونه تجربه عقلانی ندارد تا بتواند طرحی درخور آن تدوین کند.
ایدئولوژی کامل و ضرورت وحی
با توجه به مقدمات یاد شده ضرورت وجود یک مکتب و ایدئولوژی جامع و کامل آشکار می‏گردد. مکتبی که طرحی کامل، منسجم و هماهنگ با هدف اصلی حیات انسان را در اختیار بشر قرار دهد. طرحی که در آن خطوط اصلی و روش‏ها، باید و نبایدها، خوب‏ها و بدها، هدف‏ها و وسیله‏ها، نیازها و دردها و درمان‏ها، مسئولیت‏ها و تکلیف‏ها، حقوق و حدود افراد در آن مشخص شده باشد.
این نیاز نه تنها به گذشته اختصاص ندارد، بلکه در زمان حال و آینده نمایان‏تر است، زیرا هر اندازه زندگی اجتماعی انسان پیچیده‏تر باشد، طرح جامع و کامل که آن را فلسفه زندگی می‏نامند، برای آن ضروری‏تر است، زندگی اجتماعی به روح جمعی نیاز دارد که رشته وحدت بخش افراد آن جامعه باشد. اگر در گذشته گرایش‏های خونی و نژادی و قومی و قبیله‏ای و مالی می‏توانست چنین روح جمعی را فراهم سازد، امروز به دلیل رشد علمی و عقلی بشر، این گونه رشته‏های پیوند سست شده است، و جامعه انسانی به روح مشترک نیرومندی نیازمند است. آن روح مشترک همان ایدئولوژی جامع و کامل است. امروز، وجود یک مکتب فکری و ایدئولوژی جامع از ضروریات حیات اجتماعی است.
از آن جا که عقل فردی و جمعی و علم و دانش بشری به دلیل آنچه پیش از اینبیان گردید از عهده طرح چنین مکتب و ایدئولوژی جامع و کامل برنیامده و نخواهد آمد، هرگاه نظام هستی را متعادل بدانیم و پوچی و بی هدفی را از هستی نفی کنیم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ، بلکه بزرگترین نیاز را مهمل نگذاشته و از افقی مافوق عقل انسان، یعنی افق وحی، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص کرده است؛ کار عقل و علم حرکت در درون این خطوط اصلی است.
گفتاری از ابن سینا
ابوعلی سینا در کتاب نجات در این باره بیانی زیبا و استوار دارد، چنان که گفته است:
«نیاز به پیامبر و بیان کننده شریعت الهی و ایدئولوژی انسانی در بقای نوع انسان و در رسیدن انسان به کمال وجودی انسانی‏اش بسی بیشتر است از نیاز به رویانیدن مو بر ابروان، و مقعّر ساختن کف دو پا و منافعی دیگر از این قبیل که صرفاً در بقای نوع انسان نفع دارد بدون این که ضرورت بقای نوع بشر آن را ایجاب کند.(10)
اسلام، ایدئولوژی برتر
درباره ایدئولوژی، چند پرسش بنیادین قابل طرح است که با پاسخ‏گویی به آنها می‏توان ویژگی‏های ایدئولوژی برتر را شناخت، واز سوی دیگر با تطبیق آن ویژگی‏ها بر اسلام به برتری ایدئولوژی اسلامی پی برد.
1. ایدئولوژی گروهی و انسانی
ایدئولوژی به دو دسته گروهی و انسانی تقسیم می‏شوند، ایدئولوژی‏های گروهی مخاطبان خود را گروه یا طبقه یا قشر خاص قرار می‏دهند و نجات و رهایی یا سیادت و برتری آن گروه یا طبقه را وجهه همت و غایت خود می‏دانند؛ طرحی نیز که ارائه می‏دهند به آن گروه یا طبقه اختصاص دارد. طبعاً حامیان آنها نیز از همان گروه یا طبقه
_______________________________
10. فالحاجة إلی هذا الإنسان فی أن یبقی نوع الإنسان ویتحصّل وجوده أشدّ من الحاجة إلی إنبات الشعر علی الحاجبین وتقعیر الأخمص من القدمین وأشیاء اُخری من المنافع التی لا ضرورة إلیها فی البقاء، بل أکثر ما لها أنّها تنفع فی البقاء.
_______________________________
است. ولی ایدئولوژی‏های انسانی نوع انسان را مخاطب خویش قرار داده و به قوم، گروه یا طبقه معینی اختصاص ندارند. هدف این ایدئولوژی‏ها نیز رهایی و نجات و سعادت نوع بشر است، طرحی که ارائه می‏دهند نیز همگانی است، بدین جهت از میان عموم قشرها و طبقات و گروه‏ها نیز حامی و پشتیبان جذب می‏کنند. مارکسیسم و دیگر فلسفه‏های ملی و قومی؛ ایدئولوژی‏های گروهی‏اند، و اسلام و دیگر مکتب‏های وحیانی ایدئولوژی‏های انسانی و همگانی‏اند.
این دو نوع ایدئولوژی ریشه در دو گونه انسان شناسی دارند. ایدئولوژی انسانی و همگانی به فطرت انسانی معتقد است. بر این اساس، انسان مقدم بر تأثیر عوامل تاریخی و اجتماعی، دارای بعد وجودی خاص بوده و استعدادهایی والا دارد که به او هویت ممتاز می‏بخشد و او را از حیوان ممتاز می‏سازد. مطابق این دیدگاه، انسان در متن خلقت از نوعی شعور ووجدان نوعی و همگانی برخوردار است. این وجدان نوعی به او تعیّن نوعی بخشیده و سبب شده است که صلاحیت دعوت، مخاطب واقع شدن، حرکت و جنبش را پیدا کند، امّا در ایدئولوژی گروهی و طبقاتی، انسان نوعی، صلاحیت دعوت و طرف خطاب قرار گرفتن و حرکت وجنبش را ندارد، زیرا شعور و وجدان و گرایش‏های انسان تحت تأثیر عوامل تاریخی در حیات ملی و قومی، و یا تحت تأثیر عوامل اجتماعی در موضع طبقاتی انسان مشخص می‏شود. انسان نوعی، صرف نظر از عوامل تاریخی یا اجتماعی خاص، نه شعور دارد و نه وجدان و نه صلاحیت دعوت و خطاب، بلکه موجودی انتزاعی است نه عینی.
اسلام چنان که اشاره شد از نوع ایدئولوژی انسانی و همگانی است، خاستگاه آن فطرت انسانی و مخاطب آن عموم انسان‏هاست نه طبقه یا گروه خاصی، و عملاً توانسته از میان همه گروه‏ها حامی و پشتیبان جلب کند، حتی از طبقه ملأ و مترف که با آنها به نبرد برخاسته است. سربازگیری از طبقه‏ای علیه خود آن طبقه، و از گروهی علیه منافع خود آن گروه، بلکه شورانیدن یک فرد علیه تبه‏کاری شخصخودش، کاری است که اسلام در طول تاریخ فراوان کرده و می‏کند.
ایدئولوژی‏های گروهی و طبقاتی تنها قدرت انقلابی‏شان شورانیدن فرد علیه فرد دیگر، یا طبقه علیه طبقه دیگر است، ولی توان انقلاب فرد علیه خود او را ندارند. اهداف و آرمان‏های اسلام پیروزی انسانیت بر حیوانیت، علم بر جهل، عدالت بر ظلم، مساوات بر تبعیض، فضیلت بر رذیلت، تقوا بر بی‏بند و باری، توحید بر شرک است، و پیروزی مستضعفان بر جباران و مستکبران از مظاهر و مصادیق این پیروزی‏هاست.
2. ایدئولوژی مطلق و نسبی
بحث پیشین درباره یگانه یا چندگانه بودن ایدئولوژی بود. ایدئولوژی یگانه همگانی و فراگییر است و عموم انسان‏ها را مخاطب خود قرار می‏دهد، ولی ایدئولوژی چندگانه قومی، گروهی و طبقاتی است و به گروه و طبقه خاصی اختصاص دارد. به عبارت دیگر، تقسیم پیشین ایدئولوژی، به لحاظ مخاطبان و افراد بود ولی اینک تقسیم ایدئولوژی از نظر زمان و مکان است که می‏تواند مطلق یا نسبی باشد. ایدئولوژی مطلق آن است که با تحول شرایط مکانی و زمانی متحول نمی‏گردد، و ایدئولوژی نسبی با تحول شرایط مکانی و زمانی متحول می‏گردد و محکوم اصل اختلاف (بر حسب منطقه و مکان) و اصل نسخ و تبدیل (بر حسب زمان) است.
اطلاق و نسبیت ایدئولوژی به عوامل زیر بستگی دارد:
1. خاستگاه ایدئولوژی، فطرت نوعی انسان است یا منافع گروهی و احساسات قومی و طبقاتی.
2. ماهیت تحولات اجتماعی از قبیل تغییر ماهیت جامعه به جامعه‏ای دیگر با ماهیتی مغایر با جامعه گذشته است. مانند تحول آب به بخار که وقتی آب است قوانین مایعات به آن حاکم است، و وقتی بخار می‏شود قوانین گازها بر آن منطبق می‏گردد. یا این که تحولات اجتماعی از این قبیل نیست، در تحولات اجتماعی، قوانین اصلی تکامل جامعه و مداری که تحول در آن رخ می‏دهد ثابت است. جامعه تغییر منزل و مرحله می‏دهد نه تغییر مدار و قانون تکامل، چنان که جانداران از نظر زیستیمتحول و متکامل می‏شوند امّا قوانین تکامل همواره ثابت است.
3. جهان بینی‏ای که ایدئولوژی مبتنی بر آن است چگونه جهان‏بینی‏ای است؟جهان‏بینی علمی است یا فلسفی یا مذهبی؟ در فرض نخست به حکم این که جهان‏بینی علمی متحول و ناپایدار است، ایدئولوژی مبتنی بر آن نیز متحول وناپایدار خواهد بود. بر خلاف جهان‏بینی فلسفی و وحیانی.(11) ایدئولوژی اسلامی اوّلاً مبتنی بر اصل فطرت است، ثانیاً: به دلیل اعتقاد به فطرت نوعی انسان، تحولات اجتماعی را از قبیل تبدّل ماهیت، وامدار قوانین اصلی تکامل اجتماعی نمی‏داند، بلکه آنها را از قبیل تحول منزل‏ها و مراحل تکامل می‏داند، و ثالثاً: بر جهان‏بینی فلسفی و وحیانی استوار است نه بر جهان‏بینی علمی، بدین جهت ایدئولوژی اسلامی مطلق است نه نسبی، یعنی بر همه شرایط مکانی و زمانی انطباق است.
3. ثبات و تحول ایدئولوژی
در بحث پیشین، مطلق یا نسبی بودن ایدئولوژی از نظر مکان‏ها و زمان‏های مختلف بود، و اینک سخن درباره ثبات یا تحول ایدئولوژی به عنوان یک پدیده است، بدون در نظر گرفتن اختلاف مکانی و زمانی.
مسأله مورد بحث این است که آیا ایدئولوژی، خواه از نظر محتوا عام باشد یا خاص، مطلق باشد یا نسبی، از آن نظر که یک پدیده است و پدیده‏ها متحول و متکاملند، دائماً در تحول و تکامل است، یا واقعیت یک ایدئولوژی از روز نخست تا پایان یکسان است؟ به عبارت دیگر، آیا ایدئولوزی پیوسته باید در حال حک و اصلاح و آرایش و پیرایش و مورد تجدید نظر از طرف رهبران وایدئولوگها باشد، و گرنه به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، و صلاحیت خود را از دست خواهد داد، یا آن که ممکن است ایدئولوژی به گونه‏ای تنظیم شده باشد و آن چنان روی خطوط اصلی حرکت انسان و اجتماع تکیه کرده
_______________________________
11. تفصیل این مطلب در ادامه خواهد آمد.
_______________________________
باشد که نیازی به هیچگونه تجدید نظر و اصلاح از طرف رهبران نداشته باشد، نقش رهبران و ایدئولوگها تنها اجتهاد در فتوا و محتوا باشد، و تکامل‏های ایدئولوژیکی در ناحیه اجتهادها باشد نه در متن ایدئولوژی؟
بدون شک ایدئولوژی‏های بشری از گونه نخست‏اند، زیرا طراحان این ایدئولوژی‏ها از چنان معرفت ژرف و گسترده‏ای نسبت به جهان و حیات فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان برخوردار نیستند که بتوانند خطوط اساسی ایدئولوژی ثابت و جاودانه‏ای را طراحی کنند، که از گزند تغیر مصون بماند، و در عین حال با تعبیه کردن یک سلسله اصول و ضوابط، دست مجتهدان و ایدئولوگها را برای اجتهاد پویا و متناسب با زمان و مکان‏های مختلف باز بگذارد. امّا ایدئولوژی وحیانی از چنین امکانی برخوردار است، واین امکان در خصوص ایدئولوژی اسلامی جامه تحقق پوشیده است.(12)
جهان بینی یا پایگاه ایدئولوژی
یک مسلک یا فلسفه زندگی و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی درباره هستی و تفسیر و تحلیل از جهان استوار است. نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان و هستی عرضه می‏دارد، و زیرساز و تکیه‏گاه فکری آن مکتب به شمار می‏رود، «جهان بینی» نامیده می‏شود. هدف‏هایی را که یک مکتب عرضه می‏دارد و به سوی آن‏ها دعوت می‏کند، راه و روش‏هایی که تعیین می‏کند، بایدها و نبایدهایی که انشاء می‏کند و مسئولیت‏هایی که به وجود می‏آورد، همگی به منزله نتایج لازم و ضروری جهان‏بینی‏ای است که عرضه کرده است.
شرایط اساسی جهان‏بینی
جهان‏بینی آن‏گاه می‏تواند تکیه‏گاه استواری برای ایدئولوژی باشد که دارای ویژگی‏های زیر باشد:
1. به مسایل اساسی جهان‏شناسی، که به کل جهان مربوط می‏شود نه به جزء خاصی از آن، پاسخ دهد.
2. معرفت پایدار و تزلزل ناپذیر از
_______________________________
12.تفصیل این بحث در کتاب «خاتمیت» استاد مطهری آمده است.
_______________________________
جهان به دست دهد تا قابل اعتماد و جاودانه باشد.
3. آنچه ارائه می‏کند ارزشی نظری داشته و واقع نما باشد، و ارزش آن صرفاً عملی و فنی نباشد.
4. اثبات پذیر باشد، یعنی از ناحیه عقل و منطق حمایت شود.
5. به حیات و زندگی معنا دهد و اندیشه لغو و بیهوده بودن زندگی را از ذهن‏ها خارج سازد.
6. آرمان ساز و شوق انگیز و آرزوخیز باشد.
7. تعهدآور و مسئولیت ساز باشد.
8. قدرت تقدس بخشیدن به هدف‏های انسانی و اجتماعی داشته باشد.
ویژگی‏های چهارگانه نخست موجب می‏شود که جهان‏بینی از نظر عقلی و منطقی قابل اعتماد و رضایت‏بخش باشد.
چنان که معنا بخشی و آرمان سازی جهان‏بینی یک مکتب، جاذبه و قدرت کشش به آن می‏دهد و به آن حرارت و نیرو می‏بخشد.
تعهدآوری و مسئولیت سازی یک جهان‏بینی، فرد را در عمق وجدان و ضمیر متعهد می‏کند و مسئول خود و جامعه قرار می‏دهد.
تقدّس بخشیدن یک جهان‏بینی به هدف‏های یک مکتب، سبب می‏گردد که افراد به آسانی و رضایت خاطر در راه هدف‏های مکتب فداکاری و از خودگذشتگی کنند، و از ضمانت اجرایی نیرومندی برخوردار گردد.
انواع جهان‏بینی
جهان بینی از نظر منبعی که از آن تغذیه می‏شود و در شناخت نسبت به انسان و جهان از آن الهام می‏گیرد سه گونه است:
1. جهان‏بینی علمی که از علم تجربی تغذیه می‏شود.
2. جهان بینی فلسفی که از تفکر فلسفی تغذیه می‏گردد.
3. جهان‏بینی دینی که از سرچشمه وحی الهام می‏گیرد.
هر یک از این سه جهان‏بینی ویژگی‏هایی دارد که با تبیین تطبیقی آنها از یک سو، و مقایسه آنها با شرایط اساسی جهان‏بینی از سوی دیگر می‏توان جهان‏بینی برتر را باز شناخت.
1. جهان‏بینی علمی
جهان بینی علمی از علم تجربی تغذیه می‏شود. علم تجربی مبتنی بر مشاهده حسی، فرضیه و آزمون است. عالم تجربی برای تبیین پدیده‏های طبیعی نخست فرضیه‏ای را مطرح می‏کند، آن‏گاه آن را مورد آزمایش قرار می‏دهد، اگر آزمایش، آن فرضیه را تأیید کرد به صورت یک اصل علمی پذیرفته می‏شود، و تا فرضیه‏ای جامع‏تر که آزمون‏ها، بهتر آن را تأیید کنند، پدید نیامده است آن اصل علمی به قوت خود باقی است، و با آمدن فرضیه‏ای جامع‏تر از دور خارج می‏شود. کشف علت‏ها و آثار و معلول‏ها به روش علمی به گونه‏ای که بیان گردد انجام می‏شود.
مزایا و نارسایی‏ها
روش علمی از این جهت که بر آزمون عملی مبتنی است مزایا و نارسایی‏هایی دارد. بزرگترین مزیت روش علمی، دقیق و جزئی و مشخص بودن آن است. علم می‏تواند درباره یک موجود هزاران اطلاع به انسان بدهد، از یک برگ درخت دفتری از معرفت بسازد. دیگر این که چون قوانین خاص هر موجود را به بشر می‏شناساند، راه تصرف و تسلط بشر بر آن موجود را به او می‏نمایاند و از این راه، صنعت و تکنیک را به ارمغان می‏آورد. بنابراین، روش علمی دو امتیاز دارد:
الف. دقیق و مشخص است و درباره هر پدیده اطلاعات گسترده به انسان می‏دهد.
ب. راه تسلط انسان را بر طبیعت هموار می‏سازد.
امّا روش علمی نارسایی‏هایی نیز دارد که عبارتند از:
1. قلمرو روش علمی محدود است، و تا آن جا پیش می‏رود که قابل آزمون حسی باشد. و از آنجا که حقایق غیر مادی قابل آزمون حسی نیستند، از قلمرو معرفت علمی بیرون می‏باشند. جهان‏بینی علمی جزءشناس است نه کل‏شناس، علم، انسان را به وضع برخی اجزای جهان آشنا می‏کند نه به شکل و قیافه و شخصیت کل جهان. جهان‏بینی علمی از روشن کردن آغاز و پایان جهان ناتوان است. از این نظر، جهان کهنه کتابی است که اوّل و آخر آن افتاده، نه اوّلش معلوم است ونه آخرش.
2. تزلزل و ناپایداری، نارسایی دیگرجهان‏بینی علمی است و از این نظر شایستگی آن که مبنای یک ایدئولوژی قرار بگیرد را ندارد. تزلزل و ناپایداری جهان‏بینی علمی ریشه در روش آن، که مبتنی بر فرضیه و آزمون است دارد. فرضیه و آزمون ارزش موقت دارد، و در معرض تحول و دگرگونی است. در حالی که ایمان و ایدئولوژی جامع و کامل به پایگاهی تزلزل ناپذیر نیاز دارد. تکیه‏گاهی می‏خواهد که رنگ جاودانگی داشته باشد.
3. واقع‏نما نبودن، نارسایی دیگر جهان‏بینی علمی است. ارزش جهان‏بینی علمی بیشتر عملی و فنی است تا نظری و واقع‏نمایی. صنعت وتکنیک دستاورد ارزش عملی و فنی علم است نه محصول ارزش نظری و واقع‏نمایی آن.(13) آنچه می‏تواند تکیه‏گاه یک ایدئولوژی قرار بگیرد ارزش نظری است نه عملی.
2. جهان‏بینی فلسفی
جهان‏بینی فلسفی از تفکر فلسفی تغذیه می‏شود، و بر اصول بدیهی و جهان شمول استوار است، از این روی، هیچ یک از نارسایی‏های جهان‏بینی علمی را ندارد، و از این نظر می‏تواند تکیه‏گاه ایدئولوژی قرار گیرد. جهان‏بینی فلسفی بر اصولی استوار است که یا بدیهی‏اند یا از پشتوانه برهانی برخورداراند و از طرفی، عام و فراگیرند، و چهره کلی و شخصیت جهان را روشن می‏سازند، و واقع‏نما و تزلزل ناپذیراند. جهان‏بینی فلسفی بر عمل انسان نیز تأثیر می‏گذارد، ولی نه از آن جهت که راه تسلط بر طبیعت و تصرف در آن را هموار می‏سازد، بلکه از این نظر که جهت عمل و راه انتخاب زندگی انسان را مشخص می‏کند. جهان‏بینی فلسفی به نگرش انسان به هستی و جهان شکل خاص می‏بخشد، یا به انسان ایده می‏دهد یا ایده او را از او می‏گیرد. به حیات او معنی می‏دهد یا او را به پوچی و هیچی می‏کشاند. با توجه به آنچه گفته شد، روشن گردید که جهان‏بینی علمی فاقد تمامی شرایط اساسی جهان‏بینی قابل قبول و شایسته برای تکیه‏گاه بودن ایدئولوژی است، ولی جهان‏بینی فلسفی بسیاری از آن شرایط را دارا می‏باشد. با این حال فاقد
_______________________________
13. برتراند راسل این مطلب را در کتاب «جهان بینی علمی» تحت عنوان «محدودیت‏های روش علمی» تبیین کرده است.
_______________________________
برخی از شرایط یاد شده است که مهم‏ترین آنها تقدس بخشیدن به اصول و آرمان‏های مکتب و ایدئولوژی است.
3. جهان‏بینی دینی
جهان‏بینی دینی (وحیانی) همه ویژگی‏های جهان‏بینی فلسفی را دارد، زیرا جهان‏بینی دینی عقل و برهان و تفکر فلسفی را به رسمیت شناخته است. این مطلب به ویژه در جهان‏بینی اسلامی، آشکارا یافت می‏شود.
جهان‏بینی دینی (وحیانی) علاوه بر دو مزیت جهان‏بینی فلسفی یعنی ثبات و جاودانگی، و شمول و فراگیری، از ویژگی قداست بخشی به اصول مکتب نیز برخوردار است. چنان که همگی شرایط اساسی یک جهان‏بینی ایده‏آل را که پیش از این یادآور شدیم، برخوردار است.
جهان‏بینی توحیدی(اسلامی)
مقصود از جهان‏بینی دینی در این جا اوّلاً: جهان‏بینی توحیدی است، و ثانیاً جهان‏بینی توحیدی آن گونه که اسلام معرفی کرده است. بنابراین، مقصود از جهان‏بینی دینی در این جا، جهان‏بینی اسلامی است. آرمان‏ها و اصول جهان‏بینی توحیدی به قرار زیر است:
1. جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده، و نظام هستی بر اساس خیر، وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته آنها استوار است.
2. جهان یک قطبی و تک محوری است.
3. جهان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد. «انّا لله وإنّا إلیه راجعون».(14)
موجودات با نظامی هماهنگ به یک سو و به طرف یک مرکز، تکامل می‏یابند.
4. آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست.
5. جهان با یک سلسله نظام‏های قطعی که سنت‏های الهی نام دارند اداره می‏شود.
6. انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت ویژه برخوردار است، و وظیفه و رسالتی خاص دارد، مسئول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است.
_______________________________
14. سوره بقره، آیه156.
_______________________________
7. جهان مدرسه انسان است و خداوند به هر انسانی بر طبق نیت و کوشش صحیح و درستش پاداش می‏دهد.
جهان‏بینی توحیدی علاوه بر آرمان‏ها و پیام‏های یاد شده، بر مبنای منطق و برهان استوار است. در هر ذره از ذرات جهان دلایلی بر وجود خدای حکیم، علیم وجود دارد، و هر برگ درختی دفتری در معرفت پروردگار است.
جهان‏بینی توحیدی با توجه به آرمان‏های یاد شده به حیات و زندگی، معنی و روح و هدف می‏دهد، زیرا انسان را در مسیری از کمال قرار می‏دهد که در هیچ حد معینی متوقف نمی‏شود و همیشه رو به پیش است.
جهان‏بینی توحیدی کشش و جاذبه دارد، به انسان نشاط و دلگرمی می‏بخشد، و جهان‏بینی‏ای است که در آن تعهد و مسئولیت افراد در برابر یکدیگر مفهوم و معنی پیدا می‏کند و انسان را از پوچگرایی نجات می‏دهد.

تبلیغات