جهانی شدن در پرتو اسلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایده جهانی شدن، ایده مقدسی است. غربیها تلاش میکنند که از این ایده مقدس سوء استفاده کنند و خود را با همه معیارهای استکباری و شیطانی خود بر جهان بشریت حاکم سازند و خلاصه جهانی بسازند هماهنگ با ایدهها و هواهای نفسانی خود؛ ولی اسلام میخواهد جهانی بسازد هماهنگ با ایدههای الهی و معیارهای فطری و پایدار، جهانی که در پرتو یکتاپرستی و تقوا، همه اعضا و اجزای آن، یگانه شده باشند و «امّت واحده» الهی و اسلامی تحقق یابد. در ادامه مقاله جهانی شدن، این بحث را پی میگیریم.
و حالا نوبت اسلام است که خود را در عرصه جهانی شدن، پیشتاز همه «ایسمها» و جنبشها و ایدهها و انگیزهها قرار دهد و در این میدان گسترده و پهناور، یکّه تاز باشد.
اسلام به پیروان خود آرمانهایی بلند که نه زمینی بلکه عرشی است و نه مُلکی بلکه ملکوتی است القا کرده است.
گستره جهانی امت واحده اسلامی
اسلام از قوم واحد یا طایفه واحد یا ملّت واحد، سخن نمیگوید، بلکه از «امّت واحدة» سخن میگوید.
امّت واحده اسلام در مرزهای قومی و طایفهای و نژادی و ملّی و مملکتی و منطقهای و قارّهای و اقلیمی نمیگنجد. امّت واحد، جهان میهنی است که همهکره زمین را «ارض الله»(1) و وطن خود میشناسد.
امت واحده، مأمور است که زمین خدا را عرصه تکاپوی خداپرستان قرار دهد و از لوث وجود همه آنهایی که به گونهای اسیر شرک شدهاند، پاک سازد. قرآن کریم در خطاب به اهل ایمان است که میگوید:
«یا عِبادیَ الَّذِینَ آمَنُوا اِنَّ اگرْضی واسِعَة فَاِیّایَ فَاعْبُدُون».(2)
«ای بندگان من که ایمان آوردهاید، زمین من گسترده است. پس تنها مرا بپرستید».
به قول اقبال لاهوری:
لرد مغرب آن سرا پا مکر و فن
او به فکر مرکز و تو در نفاق
تو اگر داری تمیز خوب و زشت
چیست دین برخاستن از روی خاک
با وطن اهل وطن را نسبتی است
در تب و تاب است از سوز درون
بردمد از مشرق خود جلوه مست
فطرتش از مشرق و مغرب بری است
اهل دین را داد تعلیم وطن
بگذر از شام و فلسطین و عراق
دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت
تا ز خود آگاه گردد جان پاک
زانکه از خاکش طلوع ملّتی است
تا ز قید شرق و غرب آید برون
تا همه آفاق را آرد به دست
گرچه او از روی نسبت خاوری است(3)
مفهوم وحدت و ملاکهای آن از نظر اسلام
امّت واحده قرآنی، امّت جهانی است. انسانها هر کدام یک واحد حقیقی مستقل میباشند و به هیچ وجه نمیتوانند با یکدیگر به وحدت حقیقی برسند؛ چرا که وحدت حقیقی دو شیء، تنها از راه ترکیب حقیقی آنها ممکن است؛ به گونهای که هر کدام در دیگری فانی و
_______________________________
1. «اگلَمْ تَکُنْ اگرضُ اللهِ واسعةً فَتهاجِروا فِیها»(نساء/99).
2. عنکبوت/56.
3. کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری صفحه 304 و 305(کتابخانه سنائی1343).
_______________________________
مضمحل شود و از در آمیختن آنها با یکدیگر، شیء ثالثی پدید آید، با خاصیتی جدید که هیچ یک آنها نیست و به اصطلاح نمیتوان به حمل اوّلی یا به حمل شایع صناعی، این همانی را بر آنها اطلاق کرد، هرگاه اتم اکسیژن و اتم هیدرژن با یکدیگر ترکیب شوند، مولکول آب پدید میآید. نه اکسیژن، آب است نه هیدرژن. مولکول آب، خاصیت یا خاصیتهایی دارد که در هیچکدام از اجزاء نیست. آب، خاصیّت شویندگی و تطهیر و رفع عطش دارد و سه چهارم وزن یک انسان را تشکیل میدهد. از این گونه ترکیبات در طبیعت بسیار است و دانش کهنسال شیمی که روز به روز گستردهتر شده است درباره آنها سخن میگوید. واضح است که دو یا چند انسان، محال است که با یکدیگر ترکیب شوند و واحد جدیدی که همان مرکب حقیقی است، پدید آورند.
اگر وحدت حقیقی ممتنع است، ولی وحدت غیر حقیقی ممکن است. انسانها میتوانند با حفظ استقلال وجودی و انفرادی خویش، چنان وحدتی پیدا کنند که همچون روح واحد در پیکرهای مختلف باشند. مثنوی در مسأله بیان اتحاد عاشق و معشوق چنین گفته است:
لیک از لیلی وجود من پر است
ترسم از فصّاد اگر فصدم کنی
داند آن عقلی که او دل روشنی است
من کیم لیلیّ و لیلی کیست من
این صدف پر از صفات آن دُر است
نیش را ناگاه بر لیلی زنی
در میان لیلی و من فرق نیست
ما یکی روحیم اندر دو بدن(4)
هرگاه عشق جنسی و محبت حیوانی که صد البته مجازی و ناپایدار است میتواند دو جنس مخالف را این گونه که مولوی گفته است، از کثرت به وحدت و از دوگانگی به یگانگی برساند، عشق انسانی و محبت معنوی که هم حقیقی و هم پایدار است چگونه خواهد بود؟ باز هم مولوی میگوید:
_______________________________
4. کلیات مثنوی، جلد پنجم، صفحه 493(چاپ کتابفروشی اسلامیه، تهران).
_______________________________
جان حیوانی ندارد اتحاد
گر خورد این نان نگردد سیر آن
بلکه این شادی کند از مرگ آن
جان گرگان و سگان از هم جداست
جمع گفتم جانهاشان من به اسم
همچو آن یک نور خورشید سما
لیک یک باشد همه انوارشان
چون نماند خانهها را قاعده
تو مجو این اتّحاد از جان باد
ور کشد بار این نگردد آن گران
از حسد میرد چو بیند برگ آن
متّحد جانهای شیران خداست
کان یکی صد جان بود نسبت به جسم
صد بود نسبت به صحن خانهها
چون تو برگیری تو دیوار از میان
موءمنان مانند نفس واحده(5)
همانطوری که در ترکیب حقیقی باید دو شیء دارای میل ترکیبی نسبت به یکدیگر باشند و هر کدام دارای خلأی وجودی باشند که به وسیله دیگری پر شود و گرنه محال است که بتوانند با یکدیگر ترکیب شوند، در ترکیب غیر حقیقی نیز باید هر کدام از دو یا چند فرد بتوانند خلأ وجودی و روحی یکدیگر را پر کنند و پاسخگوی نیازهای یکدیگر باشند. از اینجاست که میبینیم باید در میان افراد، رابطهای محکم برقرار شود، تا آنها را به یکدیگر پیوند دهد. این همان چیزی است که ملاک وحدت است. ملاکها میتواند مادّی باشد و میتواند معنوی باشد.
برای وحدت انسانها ملاکهای مختلفی مطرح است : مانند خویشاوندی، قومیت، نژاد، زبان، خاک، تحزّب و غیره. هیچکدام از این ملاکها نمیتوانند ایده جهان میهنی و جهانی شدن را تحقق بخشند. بسیار اتفاق افتاده است که خویشاوندها و افراد یک طایفه و هم نژاد و هم زبان و هم وطن و هم حزب، به جان یکدیگر افتاده و خشونت بارترین رفتار را نسبت به یکدیگر مرتکب شدهاند. باید به دنبال ملاکی قوی و رشته وحدتی ناگسستنی بود. اگر همدلی پدید آید، زبانها و هدفها یکی میشود. داستان حضرت سلمیانعلیه السلام و مرغها شنیدنی است:
_______________________________
5. همان ، جلد چهارم، صفحه350.
_______________________________
چون سلیمان را سراپرده زدند
هم زبان و محرم خود یافتند
جمله مرغان ترک کرده جیک جیک
هم زبانی خویشی و پیوندی است
ای بسا هندو و ترک هم زبان
پس زبان محرمی خود دیگر است
غیر نطق و غیر ایماء و سِجِلّ
جمله مرغانش به خدمت آمدند
پیش او یک یک به جان بشتافتند
با سلیمان گشته «أفصحُ من أخیک»
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
همدلی از هم زبانی بهتر است
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل(6)
پیامبران الهی ، طراحان وحدت انسانها
پیامبران خدا طراح برنامهء همدلی انسانهایند. هر چند پیامبران خدا کثرتی چندین هزار تنی دارند و هر چند شرایع آنها متعدد و متکثر است؛ ولی چنان وحدتی بر روح پاک و بی آلایش و معصوم آنها حاکم است که اگر نیک بنگری جز وحدت و یگانگی چیزی نمیبینی. همه آنها تحت دو گروه عمده قرار میگیرند:پیامبران تشریعی و پیامبران تبلیغی. پیامبران تبلیغی جز تبلیغ شریعت پیامبران تشریعی هدفی و وظیفهای ندارند. گویی به تمام وجود خود، در وجود پیامبران تشریعی فانی شدهاند و همگی آنها نفس واحدی هستند در اجسادی بسیار.
حضرت یوسف که در زندان مصریان اسیر و گرفتار بود و به حکم تقیه، دین خود را ظاهر نمیکرد، هنگامی که خواب دو زندانی را تعبیر کرد، پرده از راز خود برداشت و به آنها گفت:
«اِنّی تَرَکْتُ مِلّةَ قَومٍ لا یُوءْمِنُونَ بِاللهِ وَهُمْ بِالاعلیها السلامخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ* واتَّبَعْتَ مِلّةَ آبائی اِبْراهِیمَ وَاِسْحاقَ وَیَعقُوب».(7)
«من از آیین مردمی که به خدا ایمان نیاورده و به آخرت کفر میورزند، روی گردانیده و کیش پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی کردهام».
_______________________________
6.همان، جلد اوّل، صفحه 34.
7. یوسف/37 و 38.
_______________________________
آری چنین مقامی که شخص به خاطر آن بتواند اسرار عوالم روءیا را کشف کند و به دو هم بند خود از راه تعبیر روءیای آنها بگوید که یکی آزاد و دیگر محکوم به مرگ و اعدام میشود، در خور هر کسی نیست، بلکه یوسفی باید موحّد و مخلص و فداکار و صبور و شکیبا و گریزان از همه انحای شرک خفی و جلی و سرسپرده در برابر انبیای سلف برخوردار از فضل الهی که به چنین مقامی نایل آید.
نبوت تشریعی نیز هر چند از نوح آغاز شده و به وجود صاحب جود پیامبر اسلام خاتمه یافته؛ ولی اینها نیز از هم جدا نیستند. حضرت عیسی، هم تصدیق موسی کرد و هم به ظهور باهرالنور حضرت احمدصلی الله علیه و آله و سلم با عبارت «مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَاْتِی مِنْ بَعْدی اسمُهُ اگحْمَد»:«و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او «احمد» است، بشارت دهندهام»(8) بشارت داد. قرآن مجید پیامبر خاتم را با همه شاگردان مکتبش این گونه معرفی کرده است:
«آمَنَ الرَّسُول بِما اُنْزِلَ اِلَیْهِ مِنْ رَبّهِ وَالْمُوءْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَمَلائِکتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اگحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ».(9)
«پیامبر و موءمنان به آنچه از جانب پروردگار نازل شده بود، ایمان آوردند. آنها همگی به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی ایمان آورده و همگی (با شعار واحد) میگویند: میان هیچیک از پیامبران (از نظر رسالت و سفارت الهی) فرق نمیگذاریم».
فرق نگذاشتن به این معنی نیست که همه پیامبران را در یک رتبه قرار دهند و هیچگونه امتیازی برای هیچیک آنها قائل نباشند؛ چرا که خداوند متعال فرموده است:
«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضّلنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض».(10)
«آن پیامبران را برخی بر برخی برتری دادهایم».
_______________________________
8. صف/6.
9. بقره/286.
10. بقره/255.
_______________________________
در ادامه آیه فوق از این که برخی از آنها با خداوند بلاواسطه تکلم میکردهاند و خداوند به برخی از آنها درجات بالاتری داده خبر داده است.
آسیبهای تمدن غربی
بنابراین، انبیا و ادیان و شرایع آنها کثرت و تعدد و چندگانگی ندارند. خدا یکی است. دین خدا هم یکی است. پیامبران همگی مبعوث از جانب همان خدای واحداند و هر کسی جز این بگوید، راهش جز راه انبیاء نیست؛ بلکه راهش راه شیطان است. نغمههای پلورالیستی وسکولاریستی غرب همانند ترانههای شهوت انگیز آنها همه شیطانی است و دریغ است که شرقیان با این همه سرمایههای معنوی در دام آنها گرفتار شوند و اصالت و معنویت خود را پیش پای غرب ملحد و غارتگر و چپاولگر و قاتل انسانهای مظلوم و بیگناه و قهرمان شکنجهگری در ابوغریب و گوانتانامو قربانی کنند. افسوس که شرق در برابر غرب خود را باخته است. باز هم قطعهای از اقبال:
شرق را از خود برد تقلید غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نی ز سحر ساحران لاله روست
قوت افرنگ از علم و فن است
حکمت از قطع و بُرید و جامه نیست
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ
اندر این ره جز نگه مطلوب نیست
فکر چالاکی اگر داری بس است
باید این اقوام را تقلید غرب
نی ز رقص دختران بی حجاب
نی ز عریان ساق و نی از قطع موست
از همین آتش چراغش روشن است
مانع علم و هنر عمامه نیست
مغز می باید نه ملبوس فرنگ
این کله یا آن کله مطلوب نیست
طبع درّاکی اگر داری بس است(11)
و همو گوید:
_______________________________
11. کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، صفحه 369.
_______________________________
غربیان را زیرکی ساز حیات
زیرکی از عشق گردد حق شناس
خیز و نقش عالم دیگر بنه
شعله افرنگیان نم خوردهای است
زخمها خوردند از شمشیر خویش
سوز و مستی را مجو از تاکشان
زندگی را سوز و ساز از نار توست
شرقیان را عشق راز کاینات
کار عشق از زیرکی محکم اساس
عشق را با زیرکی آمیزده
چشمشان صاحب نظر دل مردهای است
بسمل افتادند چون نخجیر خویش
عصر دیگر نیست در افلاکشان
عالم نو آفریدن کار توست(12)
انسان غربی، غرب را به لجنزار گناه و فساد، کشیده است. هر چند در میدان صنعت و تکنیک، بال گشوده است، امّا در میدان معنویت و اخلاق، پر و بال سوخته است. اگر چه در میدان پزشکی، جرّاحی، برای خود اعجاز مسیحا قائل است، ولی از بیماریهای روحی خود رنجور و ناتوان است. انسان غربی دانش اندوخته، ولی دل را از کف انداخته است. با این ددمنشی و دیو سگالی داعیه جهانی سازی دارد و میکوشد که حتی با بمبهای پانزده تنی هم که شده، خود را با همه پستیها و درنده خوییهایش بر جهان بشریت تحمیل کند و کشورهای جهان سوم را در قبضه اقتدار خود درآورد. آن آزادیای که میخواهند به شرق و مخصوصاً به خاورمیانه بزرگ صادر کنند، چیزی جز کار آن صیادی که گوسفندی را از دهان گرگی نجات داد، نیست. صیاد، گوسفند را از دهان گرگ گرفت؛ ولی:
سحرگه کارد بر حلقش بمالید
که از چنگال گرگم در ربودی
روان گوسفند از وی بنالید
ولیکن عاقبت گرگم تو بودی
امّا آنچه اسلام میخواهد غیر از اینهاست. اسلام برای وحدت جهان بشری و پیوند میان انسانها و جهانی سازی تز بنیادی و بسیار موفقی دارد. تز اسلام، تشکیل «امت واحده» است بر اساس تقوا و
_______________________________
12. همان، صفحه 306.
_______________________________
عبادت. قرآن کریم با طرح شعار ایده آل «امت واحده» میگوید:
«اِنَّ هذِهِ اُمّتُکُمْ اُمّةً واحِدةً وَاگنَا رَبّکُمْ فَاعْبُدُون».(13)
«این امّت شما امّت واحده است و من پروردگار شمایم. مرا پرستش کنید».
و نیز میگوید:
«وَاِنَّ هذِهِ اُمّتُکُمْ اُمّةً واحِدةً وَاگنَا رَبّکُمْ فَاتقُون».(14)
«و این امّت شما امّت واحده است و من پروردگار شمایم. از من بپرهیزید»(و راه غلط نپیمایید).
به خوبی واضح است که ملاک وحدت امت اسلامی، پرستش پروردگار یگانه و تقواست. همه انسانها میتوانند زیر پرچم یکتاپرستی و تقوا گرد آیند و از یک وحدت آرمانی و پایدار که از هیچ باد و باران و توفانی گزند نمیبیند برخوردار شوند.
جالب این است که هر دو سورهای که متضمن دو آیه فوق است، مکّی است. یعنی قرآن کریم شعار وحدت را در روزهایی مطرح کرد که مسلمانان در نهایت ضعف بودند و حتی جان رهبر اسلام همواره در معرض خطر بود. آیه زیر گویای شرایط تلخی است که شخص پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم گرفتار آن بود و طبعاً پیروانش نیز در شرایطی تلخ و دشوار به سر میبردند و هیچکدام امنیت نداشتند.
«وَاِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لیُثْبِتُونَ اگوْ یَقْتُلُوک اگوْ یخرجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْماکِرین».(15)
«به یاد آور زمانی را که کافران توطئه میکردند که تو را بازداشت کنند یا بکشند یا تبعید کنند. آنها توطئه میکردند و خداوند توطئه آنها را خنثی میکرد و خداوند، بهترین مجازات کننده مکر کنندگان و توطئهگران است».
در چنین شرایطی منشور «امّت واحده» را به اطّلاع جهانیان رساندن و با قاطعیت، مژده تحقق آن را دادن، خود معجزه بزرگی
_______________________________
13. انبیاء/93.
14. موءمنون/55.
15. انفال/31.
_______________________________
است و حکایت از آن دارد که هم گوینده و هم ابلاغ کننده آن کمترین تردیدی در تحقق آن ندارند. گویی همان روزها خداوند به انسانهای بیدار اطمینان داد که انسانیت را با حکمت و تدبیر خود به سوی چنین قلّهای سوق میدهد و با همان جمعیت اندک و ضعیف نو مسلمان، جهان بشریت را زیر پرچم پرستش و تقوا گرد میآورد.
طبق جهان بینی اسلامی مردم دو گروهند: اهل توحید و تقوا و اهل شرک و بیتقوایی. ولی آرام آرام گروه اوّل پیشروی میکند و گروه دوم را مغلوب میسازد؛ آن هم نه به قدرت شمشیر و اسلحه و بمب 15تنی، بلکه به قدرت فطرت انسانی و نقش معنویت و توحید و تقوا و امدادهای غیبی.
اعترافهای بینانگذار نظریه برخوردن تمدنها
به همین جهت است که به گفته ساموئل هانتینکتون نظریه پرداز آمریکایی امروز تمدن اسلامی مهمترین بلوک ایدئولوژیکی است که سر راه تمدن غرب قد علم کرده و تمدن غربی را از فزون خواهیها و جاه طلبیهایش باز داشته است.
به عقیده وی پیروزی انقلاب اسلامی، تنها یک انقلاب داخلی و ملّی و مملکتی نبود؛ بلکه اعلام یک جنگ پنهان میان دو تمدن بود. با پیروزی این انقلاب که شاید در آغاز برای غربیها کم اهمیت جلوه میکرد دنیا دستخوش بیثباتیهایی شد و نظم و نظام تحمیلی غرب را زیر سوءال برد.
او معتقد است که اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا، موجب شد که کانونهایی برای برخورد دو تمدن به وجود آید و آرام آرام گسترش یابد و سرانجام چوب آن بر سر خود آمریکا فرو میآید.
او گفته است که پیروزی آمریکا در عراق، تنها در برابر صدام است و سرانجام به دست مردم عراق شکست میخورد.
غرب باید این واقعیت را قبول کند که با وجود تمدن اسلامی هرگز نخواهد توانست مانند بعد از جنگ جهانی دوم بر جهان تسلط یابد.
به نظر او برخورد دو تمدن اسلام و غرب، در همه جای دنیا و هر کجا که غربیان و مسلمانان حضور دارند،چشمگیر است. آنچه در این سالها در کوزوو، بوسنی، چچن، کشمیر، فلسطین، افغانستان و عراق اتفاق افتاده، همه و همه برای خروج از زیر سلطه غرب و «نه گفتن» به زورگوییها و تجاوزات جهانخواران است. غربیها این برخوردها را رویکرد افراطی و بازگشت به وحشیگری تلقی میکنند و میکوشند که با عنوان کردن بنیادگرایی و الفاظی از این قبیل به انزوایش بکشانند و چه خیال پوچی!
او معتقد است که آمریکا برای برخورد با تمدن اسلامی باید دست از افراط و یکجانبه گرایی بردارد و با اروپا کنار بیاید، تا بتواند تمدن غرب را در برابر تمدن اسلام حفظ کند؛ آرزویی که باید به گور ببرد.
هر چه بر دامنه اختلافات آمریکا و اروپا که در حوزه قدرت و فرهنگ بسیار گسترده است افزون میشود، زمینه رشد و پیشروی تمدن اسلامی فراهمتر میگردد.
به نظر او تنها چیزی که غرب میتواند در مقابله با اسلام به آن دلخوش کند، اختلافات کشورهای اسلامی است.(16)
ولایت عامّه خداوند و مظاهر آن
طبق آیه شریفه «وَهُوَ الوَلِیُّ الْحَمید»(17) خداوند بر تمام موجودات ولایت مطلقه دارد و بنابر روایتی از امام کاظمعلیه السلام در تفسیر آیه «الرَّحمن عَلی العَرْشِ اسْتَوی»(18) مقصود این است که او بر هر چیزی مستوی و مستولی است و هیچ چیزی از چیزهای دیگر به او نزدیکتر نیست و او با همه نسبت یکسان دارد. هر چند سلسله مراتب در نظام هستی محفوظ است، ولی این، مانع قرب ونزدیکی او نیست؛ چنانکه در آیه «اِنّی قَریب»(19) یا «نَحْنُ اگقْرَبُ اِلَیْکُمْ مِنْ حَبْلِ الوَرید»(20) یا «نَحْنُ اگقْرَبُ اِلَیهِ مِنْکُم»(21) بیان شده است. بنابراین، انسانها در هر مسیری حرکت کنند، از دایره ولایت او خارج نیستند و او طبق برنامهای منظم چه به لحاظ تشریع و چه به لحاظ تکوین آنها را در مسیر مقتضیات تولّی خود به حرکت درمیآورد.
حقیقت وجود پاک محمّدی صورت جامع اسم «ولیّ» و مظهر آن است. پس از
_______________________________
16. نگ: روزنامه کیهان 9/10/1383.
17. شوری/27.
18. طه/5.
19. بقره/185.
20. ق/16.
21. واقعه/85.
_______________________________
آن مرتبه، آن ولایت مطلقه از آن امیرالموءمنین و سایر ائمه اطهارعلیهم السلام است، تا سرانجام منتهی میشود به وجود مبارک حضرت قائمعلیه السلام.(22)
گرچه انسانها ممکن است مقهور شهوات و موانع درونی شوند و جاذبهها و قدرتهای ظاهری، آنها را اسیر و گرفتار سازد؛ ولی این اسارتها و گرفتاریها دوام ندارد؛ چرا که از یک سو خلاف فطرت آنهاست و از سوی دیگر جاذبهها فرو نشستنی و قدرتها افول کردنی است و تنها جاذبهای که ماندنی و تنها قدرتی که زایل نشدنی است، جاذبه و قدرت و شکوه ولایت مطلقه الهی و مظاهر مستمر آن است که انسان سرخورده از همه ولایتهای پوشالی و گَزیده شده از همه مجاری قدرت، سرانجام به مرحلهای از رشد و آگاهی میرسد که جز پناه آوردن به آنچه مایه رشد و تکامل و سعادت همیشگی اوست، راهی و پناهگاهی نمیشناسد و در نتیجه به کاروان توحید و تقوای امّت واحده میپیوندد و از همه کاروانهای سرگردان و درمانده روی میگرداند.
مگر ممکن است که انسانها بعد از آن همه آزمایش و خطا از رحمت و رأفت مظاهر ولایت مطلقه(23)، بگریزند و به نقمت وخشونت و بد سگالی اولیای مجازی و پوشالی روی آورند و تا ابد در دام آنها باقی بمانند و دست و پا بزنند؟!
و مگر ممکن است که خورشید ولایت مطلقه از نورافشانی باز ایستد و انسان را که باید در پرتو انوارش به تکامل برسد، از فیض انوارش محروم سازد؟
خورشید آسمان بر گلها میتابد و آنها را پرورش میدهد و بر مردارها میتابد و آنها را میخشکاند، تا طبیعت از لوث مواد متعفن و مضرّ پاک و سالم گردد، تا پاکها و پاکیزهها غلبه کنند و پلیدها و پلیدیها محو گردند. آیا ممکن است که خورشید ولایت مطلقه، پاکها را نپروراند و پلیدها را نپوشاند؟ آیا ممکن است که اجازه دهد پلیدیها بر پاکیها غلبه کنند و باطل بر
_______________________________
22. نگ : فصلنامه برهان وعرفان، شماره2 صفحه 75 تا 77.
23. با استفاده از آیه شریفه:«وَما اگرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین»(انبیاء/107) و آیه کریمه «عَزِیز عَلیهِ ما عَنتُّم حریض عَلَیْکُمْ بِالْمُوءْمِنین رَوءوف رَحیم»(توبه/129).
_______________________________
حق چیره بماند و زیر سیطره خود، ناتوان بلکه نابودش سازد؟ پس چرا میگوید:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِّ عَلی الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَهُوَ زاهِق».(24)
«بلکه ما حق را بر سر باطل میکوبیم تا از پایش درآورد و رهسپار دیار عدم گردد».
جهانی شدن در پرتو اسلام، از یک فلسفه نیرومند و قوی برخوردار است. تمام نظام هستی به ضمیمه تلاشهای انبیا و اوصیا که خود بخشی از نظام، بلکه پس از ذات مقدس خدای یگانه در رأس نظام و سلسله جنبان عالم هستی و محیط بر ملک و ملکوت الهیاند، در مسیر هموار کردن راه جهانی شدن و بگو جهانی سازی در تکاپویند.
سیر تاریخ، بدین سوست. مبارزات انبیا و اوصیا در راه تحقق بخشیدن این آرمان بزرگ است. جنگها و جهادها برای تأمین منافع مادّی نبود. موعظهها و تعلیمات و ارشادات، به خاطر رسیدن به آن هدف والا بود. هر کافری که خونش بر زمین ریخته شد و هر ملحدی که به خاک هلاک افتاد و هر مشرکی که به جرم کفرش به دیار ذلّت راه سپرد و هر منافقی که دورویی و نفاقش برملا گردید و هر عدل ستیز و حق ستیزی که به عنوان افساد فی الأرض محکوم به مجازات شد و هر خون شهیدی که زمین را رنگین کرد و همواره جوشید و هرگز نخشکید و هر قهرمانی که به شکنجههای دین ستیزان و موانع جهانی شدن الهی و اسلامی، از پای درآمد و هر زندانی مظلومی که در تاریکی سلّولها حلیف سجدههای طویل شد، تا به عمر با برکتش پایان دادند، همه و همه برای شکستن سدّ موانع جهانی شدن اسلامی بود و الحق که در این راه به پیروزیهای چشمگیری رسیدهایم واگر روزی تمدن ایران و روم بر سر جهانی شدن نزاع میکردند و اسلام که آمد، بر سر هر دو کوبید، امروز هم تمدنهای شیطانی در نبرد جهانی شدن، آرام و قرار ندارند، ولی آنکه سرانجام بر سر همه آنها میکوبد و خود جهانی میشود، اسلام است. به امید آن روز.
_______________________________
24. انبیاء/18.
و حالا نوبت اسلام است که خود را در عرصه جهانی شدن، پیشتاز همه «ایسمها» و جنبشها و ایدهها و انگیزهها قرار دهد و در این میدان گسترده و پهناور، یکّه تاز باشد.
اسلام به پیروان خود آرمانهایی بلند که نه زمینی بلکه عرشی است و نه مُلکی بلکه ملکوتی است القا کرده است.
گستره جهانی امت واحده اسلامی
اسلام از قوم واحد یا طایفه واحد یا ملّت واحد، سخن نمیگوید، بلکه از «امّت واحدة» سخن میگوید.
امّت واحده اسلام در مرزهای قومی و طایفهای و نژادی و ملّی و مملکتی و منطقهای و قارّهای و اقلیمی نمیگنجد. امّت واحد، جهان میهنی است که همهکره زمین را «ارض الله»(1) و وطن خود میشناسد.
امت واحده، مأمور است که زمین خدا را عرصه تکاپوی خداپرستان قرار دهد و از لوث وجود همه آنهایی که به گونهای اسیر شرک شدهاند، پاک سازد. قرآن کریم در خطاب به اهل ایمان است که میگوید:
«یا عِبادیَ الَّذِینَ آمَنُوا اِنَّ اگرْضی واسِعَة فَاِیّایَ فَاعْبُدُون».(2)
«ای بندگان من که ایمان آوردهاید، زمین من گسترده است. پس تنها مرا بپرستید».
به قول اقبال لاهوری:
لرد مغرب آن سرا پا مکر و فن
او به فکر مرکز و تو در نفاق
تو اگر داری تمیز خوب و زشت
چیست دین برخاستن از روی خاک
با وطن اهل وطن را نسبتی است
در تب و تاب است از سوز درون
بردمد از مشرق خود جلوه مست
فطرتش از مشرق و مغرب بری است
اهل دین را داد تعلیم وطن
بگذر از شام و فلسطین و عراق
دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت
تا ز خود آگاه گردد جان پاک
زانکه از خاکش طلوع ملّتی است
تا ز قید شرق و غرب آید برون
تا همه آفاق را آرد به دست
گرچه او از روی نسبت خاوری است(3)
مفهوم وحدت و ملاکهای آن از نظر اسلام
امّت واحده قرآنی، امّت جهانی است. انسانها هر کدام یک واحد حقیقی مستقل میباشند و به هیچ وجه نمیتوانند با یکدیگر به وحدت حقیقی برسند؛ چرا که وحدت حقیقی دو شیء، تنها از راه ترکیب حقیقی آنها ممکن است؛ به گونهای که هر کدام در دیگری فانی و
_______________________________
1. «اگلَمْ تَکُنْ اگرضُ اللهِ واسعةً فَتهاجِروا فِیها»(نساء/99).
2. عنکبوت/56.
3. کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری صفحه 304 و 305(کتابخانه سنائی1343).
_______________________________
مضمحل شود و از در آمیختن آنها با یکدیگر، شیء ثالثی پدید آید، با خاصیتی جدید که هیچ یک آنها نیست و به اصطلاح نمیتوان به حمل اوّلی یا به حمل شایع صناعی، این همانی را بر آنها اطلاق کرد، هرگاه اتم اکسیژن و اتم هیدرژن با یکدیگر ترکیب شوند، مولکول آب پدید میآید. نه اکسیژن، آب است نه هیدرژن. مولکول آب، خاصیت یا خاصیتهایی دارد که در هیچکدام از اجزاء نیست. آب، خاصیّت شویندگی و تطهیر و رفع عطش دارد و سه چهارم وزن یک انسان را تشکیل میدهد. از این گونه ترکیبات در طبیعت بسیار است و دانش کهنسال شیمی که روز به روز گستردهتر شده است درباره آنها سخن میگوید. واضح است که دو یا چند انسان، محال است که با یکدیگر ترکیب شوند و واحد جدیدی که همان مرکب حقیقی است، پدید آورند.
اگر وحدت حقیقی ممتنع است، ولی وحدت غیر حقیقی ممکن است. انسانها میتوانند با حفظ استقلال وجودی و انفرادی خویش، چنان وحدتی پیدا کنند که همچون روح واحد در پیکرهای مختلف باشند. مثنوی در مسأله بیان اتحاد عاشق و معشوق چنین گفته است:
لیک از لیلی وجود من پر است
ترسم از فصّاد اگر فصدم کنی
داند آن عقلی که او دل روشنی است
من کیم لیلیّ و لیلی کیست من
این صدف پر از صفات آن دُر است
نیش را ناگاه بر لیلی زنی
در میان لیلی و من فرق نیست
ما یکی روحیم اندر دو بدن(4)
هرگاه عشق جنسی و محبت حیوانی که صد البته مجازی و ناپایدار است میتواند دو جنس مخالف را این گونه که مولوی گفته است، از کثرت به وحدت و از دوگانگی به یگانگی برساند، عشق انسانی و محبت معنوی که هم حقیقی و هم پایدار است چگونه خواهد بود؟ باز هم مولوی میگوید:
_______________________________
4. کلیات مثنوی، جلد پنجم، صفحه 493(چاپ کتابفروشی اسلامیه، تهران).
_______________________________
جان حیوانی ندارد اتحاد
گر خورد این نان نگردد سیر آن
بلکه این شادی کند از مرگ آن
جان گرگان و سگان از هم جداست
جمع گفتم جانهاشان من به اسم
همچو آن یک نور خورشید سما
لیک یک باشد همه انوارشان
چون نماند خانهها را قاعده
تو مجو این اتّحاد از جان باد
ور کشد بار این نگردد آن گران
از حسد میرد چو بیند برگ آن
متّحد جانهای شیران خداست
کان یکی صد جان بود نسبت به جسم
صد بود نسبت به صحن خانهها
چون تو برگیری تو دیوار از میان
موءمنان مانند نفس واحده(5)
همانطوری که در ترکیب حقیقی باید دو شیء دارای میل ترکیبی نسبت به یکدیگر باشند و هر کدام دارای خلأی وجودی باشند که به وسیله دیگری پر شود و گرنه محال است که بتوانند با یکدیگر ترکیب شوند، در ترکیب غیر حقیقی نیز باید هر کدام از دو یا چند فرد بتوانند خلأ وجودی و روحی یکدیگر را پر کنند و پاسخگوی نیازهای یکدیگر باشند. از اینجاست که میبینیم باید در میان افراد، رابطهای محکم برقرار شود، تا آنها را به یکدیگر پیوند دهد. این همان چیزی است که ملاک وحدت است. ملاکها میتواند مادّی باشد و میتواند معنوی باشد.
برای وحدت انسانها ملاکهای مختلفی مطرح است : مانند خویشاوندی، قومیت، نژاد، زبان، خاک، تحزّب و غیره. هیچکدام از این ملاکها نمیتوانند ایده جهان میهنی و جهانی شدن را تحقق بخشند. بسیار اتفاق افتاده است که خویشاوندها و افراد یک طایفه و هم نژاد و هم زبان و هم وطن و هم حزب، به جان یکدیگر افتاده و خشونت بارترین رفتار را نسبت به یکدیگر مرتکب شدهاند. باید به دنبال ملاکی قوی و رشته وحدتی ناگسستنی بود. اگر همدلی پدید آید، زبانها و هدفها یکی میشود. داستان حضرت سلمیانعلیه السلام و مرغها شنیدنی است:
_______________________________
5. همان ، جلد چهارم، صفحه350.
_______________________________
چون سلیمان را سراپرده زدند
هم زبان و محرم خود یافتند
جمله مرغان ترک کرده جیک جیک
هم زبانی خویشی و پیوندی است
ای بسا هندو و ترک هم زبان
پس زبان محرمی خود دیگر است
غیر نطق و غیر ایماء و سِجِلّ
جمله مرغانش به خدمت آمدند
پیش او یک یک به جان بشتافتند
با سلیمان گشته «أفصحُ من أخیک»
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
همدلی از هم زبانی بهتر است
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل(6)
پیامبران الهی ، طراحان وحدت انسانها
پیامبران خدا طراح برنامهء همدلی انسانهایند. هر چند پیامبران خدا کثرتی چندین هزار تنی دارند و هر چند شرایع آنها متعدد و متکثر است؛ ولی چنان وحدتی بر روح پاک و بی آلایش و معصوم آنها حاکم است که اگر نیک بنگری جز وحدت و یگانگی چیزی نمیبینی. همه آنها تحت دو گروه عمده قرار میگیرند:پیامبران تشریعی و پیامبران تبلیغی. پیامبران تبلیغی جز تبلیغ شریعت پیامبران تشریعی هدفی و وظیفهای ندارند. گویی به تمام وجود خود، در وجود پیامبران تشریعی فانی شدهاند و همگی آنها نفس واحدی هستند در اجسادی بسیار.
حضرت یوسف که در زندان مصریان اسیر و گرفتار بود و به حکم تقیه، دین خود را ظاهر نمیکرد، هنگامی که خواب دو زندانی را تعبیر کرد، پرده از راز خود برداشت و به آنها گفت:
«اِنّی تَرَکْتُ مِلّةَ قَومٍ لا یُوءْمِنُونَ بِاللهِ وَهُمْ بِالاعلیها السلامخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ* واتَّبَعْتَ مِلّةَ آبائی اِبْراهِیمَ وَاِسْحاقَ وَیَعقُوب».(7)
«من از آیین مردمی که به خدا ایمان نیاورده و به آخرت کفر میورزند، روی گردانیده و کیش پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی کردهام».
_______________________________
6.همان، جلد اوّل، صفحه 34.
7. یوسف/37 و 38.
_______________________________
آری چنین مقامی که شخص به خاطر آن بتواند اسرار عوالم روءیا را کشف کند و به دو هم بند خود از راه تعبیر روءیای آنها بگوید که یکی آزاد و دیگر محکوم به مرگ و اعدام میشود، در خور هر کسی نیست، بلکه یوسفی باید موحّد و مخلص و فداکار و صبور و شکیبا و گریزان از همه انحای شرک خفی و جلی و سرسپرده در برابر انبیای سلف برخوردار از فضل الهی که به چنین مقامی نایل آید.
نبوت تشریعی نیز هر چند از نوح آغاز شده و به وجود صاحب جود پیامبر اسلام خاتمه یافته؛ ولی اینها نیز از هم جدا نیستند. حضرت عیسی، هم تصدیق موسی کرد و هم به ظهور باهرالنور حضرت احمدصلی الله علیه و آله و سلم با عبارت «مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَاْتِی مِنْ بَعْدی اسمُهُ اگحْمَد»:«و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او «احمد» است، بشارت دهندهام»(8) بشارت داد. قرآن مجید پیامبر خاتم را با همه شاگردان مکتبش این گونه معرفی کرده است:
«آمَنَ الرَّسُول بِما اُنْزِلَ اِلَیْهِ مِنْ رَبّهِ وَالْمُوءْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَمَلائِکتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اگحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ».(9)
«پیامبر و موءمنان به آنچه از جانب پروردگار نازل شده بود، ایمان آوردند. آنها همگی به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی ایمان آورده و همگی (با شعار واحد) میگویند: میان هیچیک از پیامبران (از نظر رسالت و سفارت الهی) فرق نمیگذاریم».
فرق نگذاشتن به این معنی نیست که همه پیامبران را در یک رتبه قرار دهند و هیچگونه امتیازی برای هیچیک آنها قائل نباشند؛ چرا که خداوند متعال فرموده است:
«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضّلنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض».(10)
«آن پیامبران را برخی بر برخی برتری دادهایم».
_______________________________
8. صف/6.
9. بقره/286.
10. بقره/255.
_______________________________
در ادامه آیه فوق از این که برخی از آنها با خداوند بلاواسطه تکلم میکردهاند و خداوند به برخی از آنها درجات بالاتری داده خبر داده است.
آسیبهای تمدن غربی
بنابراین، انبیا و ادیان و شرایع آنها کثرت و تعدد و چندگانگی ندارند. خدا یکی است. دین خدا هم یکی است. پیامبران همگی مبعوث از جانب همان خدای واحداند و هر کسی جز این بگوید، راهش جز راه انبیاء نیست؛ بلکه راهش راه شیطان است. نغمههای پلورالیستی وسکولاریستی غرب همانند ترانههای شهوت انگیز آنها همه شیطانی است و دریغ است که شرقیان با این همه سرمایههای معنوی در دام آنها گرفتار شوند و اصالت و معنویت خود را پیش پای غرب ملحد و غارتگر و چپاولگر و قاتل انسانهای مظلوم و بیگناه و قهرمان شکنجهگری در ابوغریب و گوانتانامو قربانی کنند. افسوس که شرق در برابر غرب خود را باخته است. باز هم قطعهای از اقبال:
شرق را از خود برد تقلید غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نی ز سحر ساحران لاله روست
قوت افرنگ از علم و فن است
حکمت از قطع و بُرید و جامه نیست
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ
اندر این ره جز نگه مطلوب نیست
فکر چالاکی اگر داری بس است
باید این اقوام را تقلید غرب
نی ز رقص دختران بی حجاب
نی ز عریان ساق و نی از قطع موست
از همین آتش چراغش روشن است
مانع علم و هنر عمامه نیست
مغز می باید نه ملبوس فرنگ
این کله یا آن کله مطلوب نیست
طبع درّاکی اگر داری بس است(11)
و همو گوید:
_______________________________
11. کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، صفحه 369.
_______________________________
غربیان را زیرکی ساز حیات
زیرکی از عشق گردد حق شناس
خیز و نقش عالم دیگر بنه
شعله افرنگیان نم خوردهای است
زخمها خوردند از شمشیر خویش
سوز و مستی را مجو از تاکشان
زندگی را سوز و ساز از نار توست
شرقیان را عشق راز کاینات
کار عشق از زیرکی محکم اساس
عشق را با زیرکی آمیزده
چشمشان صاحب نظر دل مردهای است
بسمل افتادند چون نخجیر خویش
عصر دیگر نیست در افلاکشان
عالم نو آفریدن کار توست(12)
انسان غربی، غرب را به لجنزار گناه و فساد، کشیده است. هر چند در میدان صنعت و تکنیک، بال گشوده است، امّا در میدان معنویت و اخلاق، پر و بال سوخته است. اگر چه در میدان پزشکی، جرّاحی، برای خود اعجاز مسیحا قائل است، ولی از بیماریهای روحی خود رنجور و ناتوان است. انسان غربی دانش اندوخته، ولی دل را از کف انداخته است. با این ددمنشی و دیو سگالی داعیه جهانی سازی دارد و میکوشد که حتی با بمبهای پانزده تنی هم که شده، خود را با همه پستیها و درنده خوییهایش بر جهان بشریت تحمیل کند و کشورهای جهان سوم را در قبضه اقتدار خود درآورد. آن آزادیای که میخواهند به شرق و مخصوصاً به خاورمیانه بزرگ صادر کنند، چیزی جز کار آن صیادی که گوسفندی را از دهان گرگی نجات داد، نیست. صیاد، گوسفند را از دهان گرگ گرفت؛ ولی:
سحرگه کارد بر حلقش بمالید
که از چنگال گرگم در ربودی
روان گوسفند از وی بنالید
ولیکن عاقبت گرگم تو بودی
امّا آنچه اسلام میخواهد غیر از اینهاست. اسلام برای وحدت جهان بشری و پیوند میان انسانها و جهانی سازی تز بنیادی و بسیار موفقی دارد. تز اسلام، تشکیل «امت واحده» است بر اساس تقوا و
_______________________________
12. همان، صفحه 306.
_______________________________
عبادت. قرآن کریم با طرح شعار ایده آل «امت واحده» میگوید:
«اِنَّ هذِهِ اُمّتُکُمْ اُمّةً واحِدةً وَاگنَا رَبّکُمْ فَاعْبُدُون».(13)
«این امّت شما امّت واحده است و من پروردگار شمایم. مرا پرستش کنید».
و نیز میگوید:
«وَاِنَّ هذِهِ اُمّتُکُمْ اُمّةً واحِدةً وَاگنَا رَبّکُمْ فَاتقُون».(14)
«و این امّت شما امّت واحده است و من پروردگار شمایم. از من بپرهیزید»(و راه غلط نپیمایید).
به خوبی واضح است که ملاک وحدت امت اسلامی، پرستش پروردگار یگانه و تقواست. همه انسانها میتوانند زیر پرچم یکتاپرستی و تقوا گرد آیند و از یک وحدت آرمانی و پایدار که از هیچ باد و باران و توفانی گزند نمیبیند برخوردار شوند.
جالب این است که هر دو سورهای که متضمن دو آیه فوق است، مکّی است. یعنی قرآن کریم شعار وحدت را در روزهایی مطرح کرد که مسلمانان در نهایت ضعف بودند و حتی جان رهبر اسلام همواره در معرض خطر بود. آیه زیر گویای شرایط تلخی است که شخص پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم گرفتار آن بود و طبعاً پیروانش نیز در شرایطی تلخ و دشوار به سر میبردند و هیچکدام امنیت نداشتند.
«وَاِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لیُثْبِتُونَ اگوْ یَقْتُلُوک اگوْ یخرجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْماکِرین».(15)
«به یاد آور زمانی را که کافران توطئه میکردند که تو را بازداشت کنند یا بکشند یا تبعید کنند. آنها توطئه میکردند و خداوند توطئه آنها را خنثی میکرد و خداوند، بهترین مجازات کننده مکر کنندگان و توطئهگران است».
در چنین شرایطی منشور «امّت واحده» را به اطّلاع جهانیان رساندن و با قاطعیت، مژده تحقق آن را دادن، خود معجزه بزرگی
_______________________________
13. انبیاء/93.
14. موءمنون/55.
15. انفال/31.
_______________________________
است و حکایت از آن دارد که هم گوینده و هم ابلاغ کننده آن کمترین تردیدی در تحقق آن ندارند. گویی همان روزها خداوند به انسانهای بیدار اطمینان داد که انسانیت را با حکمت و تدبیر خود به سوی چنین قلّهای سوق میدهد و با همان جمعیت اندک و ضعیف نو مسلمان، جهان بشریت را زیر پرچم پرستش و تقوا گرد میآورد.
طبق جهان بینی اسلامی مردم دو گروهند: اهل توحید و تقوا و اهل شرک و بیتقوایی. ولی آرام آرام گروه اوّل پیشروی میکند و گروه دوم را مغلوب میسازد؛ آن هم نه به قدرت شمشیر و اسلحه و بمب 15تنی، بلکه به قدرت فطرت انسانی و نقش معنویت و توحید و تقوا و امدادهای غیبی.
اعترافهای بینانگذار نظریه برخوردن تمدنها
به همین جهت است که به گفته ساموئل هانتینکتون نظریه پرداز آمریکایی امروز تمدن اسلامی مهمترین بلوک ایدئولوژیکی است که سر راه تمدن غرب قد علم کرده و تمدن غربی را از فزون خواهیها و جاه طلبیهایش باز داشته است.
به عقیده وی پیروزی انقلاب اسلامی، تنها یک انقلاب داخلی و ملّی و مملکتی نبود؛ بلکه اعلام یک جنگ پنهان میان دو تمدن بود. با پیروزی این انقلاب که شاید در آغاز برای غربیها کم اهمیت جلوه میکرد دنیا دستخوش بیثباتیهایی شد و نظم و نظام تحمیلی غرب را زیر سوءال برد.
او معتقد است که اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا، موجب شد که کانونهایی برای برخورد دو تمدن به وجود آید و آرام آرام گسترش یابد و سرانجام چوب آن بر سر خود آمریکا فرو میآید.
او گفته است که پیروزی آمریکا در عراق، تنها در برابر صدام است و سرانجام به دست مردم عراق شکست میخورد.
غرب باید این واقعیت را قبول کند که با وجود تمدن اسلامی هرگز نخواهد توانست مانند بعد از جنگ جهانی دوم بر جهان تسلط یابد.
به نظر او برخورد دو تمدن اسلام و غرب، در همه جای دنیا و هر کجا که غربیان و مسلمانان حضور دارند،چشمگیر است. آنچه در این سالها در کوزوو، بوسنی، چچن، کشمیر، فلسطین، افغانستان و عراق اتفاق افتاده، همه و همه برای خروج از زیر سلطه غرب و «نه گفتن» به زورگوییها و تجاوزات جهانخواران است. غربیها این برخوردها را رویکرد افراطی و بازگشت به وحشیگری تلقی میکنند و میکوشند که با عنوان کردن بنیادگرایی و الفاظی از این قبیل به انزوایش بکشانند و چه خیال پوچی!
او معتقد است که آمریکا برای برخورد با تمدن اسلامی باید دست از افراط و یکجانبه گرایی بردارد و با اروپا کنار بیاید، تا بتواند تمدن غرب را در برابر تمدن اسلام حفظ کند؛ آرزویی که باید به گور ببرد.
هر چه بر دامنه اختلافات آمریکا و اروپا که در حوزه قدرت و فرهنگ بسیار گسترده است افزون میشود، زمینه رشد و پیشروی تمدن اسلامی فراهمتر میگردد.
به نظر او تنها چیزی که غرب میتواند در مقابله با اسلام به آن دلخوش کند، اختلافات کشورهای اسلامی است.(16)
ولایت عامّه خداوند و مظاهر آن
طبق آیه شریفه «وَهُوَ الوَلِیُّ الْحَمید»(17) خداوند بر تمام موجودات ولایت مطلقه دارد و بنابر روایتی از امام کاظمعلیه السلام در تفسیر آیه «الرَّحمن عَلی العَرْشِ اسْتَوی»(18) مقصود این است که او بر هر چیزی مستوی و مستولی است و هیچ چیزی از چیزهای دیگر به او نزدیکتر نیست و او با همه نسبت یکسان دارد. هر چند سلسله مراتب در نظام هستی محفوظ است، ولی این، مانع قرب ونزدیکی او نیست؛ چنانکه در آیه «اِنّی قَریب»(19) یا «نَحْنُ اگقْرَبُ اِلَیْکُمْ مِنْ حَبْلِ الوَرید»(20) یا «نَحْنُ اگقْرَبُ اِلَیهِ مِنْکُم»(21) بیان شده است. بنابراین، انسانها در هر مسیری حرکت کنند، از دایره ولایت او خارج نیستند و او طبق برنامهای منظم چه به لحاظ تشریع و چه به لحاظ تکوین آنها را در مسیر مقتضیات تولّی خود به حرکت درمیآورد.
حقیقت وجود پاک محمّدی صورت جامع اسم «ولیّ» و مظهر آن است. پس از
_______________________________
16. نگ: روزنامه کیهان 9/10/1383.
17. شوری/27.
18. طه/5.
19. بقره/185.
20. ق/16.
21. واقعه/85.
_______________________________
آن مرتبه، آن ولایت مطلقه از آن امیرالموءمنین و سایر ائمه اطهارعلیهم السلام است، تا سرانجام منتهی میشود به وجود مبارک حضرت قائمعلیه السلام.(22)
گرچه انسانها ممکن است مقهور شهوات و موانع درونی شوند و جاذبهها و قدرتهای ظاهری، آنها را اسیر و گرفتار سازد؛ ولی این اسارتها و گرفتاریها دوام ندارد؛ چرا که از یک سو خلاف فطرت آنهاست و از سوی دیگر جاذبهها فرو نشستنی و قدرتها افول کردنی است و تنها جاذبهای که ماندنی و تنها قدرتی که زایل نشدنی است، جاذبه و قدرت و شکوه ولایت مطلقه الهی و مظاهر مستمر آن است که انسان سرخورده از همه ولایتهای پوشالی و گَزیده شده از همه مجاری قدرت، سرانجام به مرحلهای از رشد و آگاهی میرسد که جز پناه آوردن به آنچه مایه رشد و تکامل و سعادت همیشگی اوست، راهی و پناهگاهی نمیشناسد و در نتیجه به کاروان توحید و تقوای امّت واحده میپیوندد و از همه کاروانهای سرگردان و درمانده روی میگرداند.
مگر ممکن است که انسانها بعد از آن همه آزمایش و خطا از رحمت و رأفت مظاهر ولایت مطلقه(23)، بگریزند و به نقمت وخشونت و بد سگالی اولیای مجازی و پوشالی روی آورند و تا ابد در دام آنها باقی بمانند و دست و پا بزنند؟!
و مگر ممکن است که خورشید ولایت مطلقه از نورافشانی باز ایستد و انسان را که باید در پرتو انوارش به تکامل برسد، از فیض انوارش محروم سازد؟
خورشید آسمان بر گلها میتابد و آنها را پرورش میدهد و بر مردارها میتابد و آنها را میخشکاند، تا طبیعت از لوث مواد متعفن و مضرّ پاک و سالم گردد، تا پاکها و پاکیزهها غلبه کنند و پلیدها و پلیدیها محو گردند. آیا ممکن است که خورشید ولایت مطلقه، پاکها را نپروراند و پلیدها را نپوشاند؟ آیا ممکن است که اجازه دهد پلیدیها بر پاکیها غلبه کنند و باطل بر
_______________________________
22. نگ : فصلنامه برهان وعرفان، شماره2 صفحه 75 تا 77.
23. با استفاده از آیه شریفه:«وَما اگرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین»(انبیاء/107) و آیه کریمه «عَزِیز عَلیهِ ما عَنتُّم حریض عَلَیْکُمْ بِالْمُوءْمِنین رَوءوف رَحیم»(توبه/129).
_______________________________
حق چیره بماند و زیر سیطره خود، ناتوان بلکه نابودش سازد؟ پس چرا میگوید:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِّ عَلی الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَهُوَ زاهِق».(24)
«بلکه ما حق را بر سر باطل میکوبیم تا از پایش درآورد و رهسپار دیار عدم گردد».
جهانی شدن در پرتو اسلام، از یک فلسفه نیرومند و قوی برخوردار است. تمام نظام هستی به ضمیمه تلاشهای انبیا و اوصیا که خود بخشی از نظام، بلکه پس از ذات مقدس خدای یگانه در رأس نظام و سلسله جنبان عالم هستی و محیط بر ملک و ملکوت الهیاند، در مسیر هموار کردن راه جهانی شدن و بگو جهانی سازی در تکاپویند.
سیر تاریخ، بدین سوست. مبارزات انبیا و اوصیا در راه تحقق بخشیدن این آرمان بزرگ است. جنگها و جهادها برای تأمین منافع مادّی نبود. موعظهها و تعلیمات و ارشادات، به خاطر رسیدن به آن هدف والا بود. هر کافری که خونش بر زمین ریخته شد و هر ملحدی که به خاک هلاک افتاد و هر مشرکی که به جرم کفرش به دیار ذلّت راه سپرد و هر منافقی که دورویی و نفاقش برملا گردید و هر عدل ستیز و حق ستیزی که به عنوان افساد فی الأرض محکوم به مجازات شد و هر خون شهیدی که زمین را رنگین کرد و همواره جوشید و هرگز نخشکید و هر قهرمانی که به شکنجههای دین ستیزان و موانع جهانی شدن الهی و اسلامی، از پای درآمد و هر زندانی مظلومی که در تاریکی سلّولها حلیف سجدههای طویل شد، تا به عمر با برکتش پایان دادند، همه و همه برای شکستن سدّ موانع جهانی شدن اسلامی بود و الحق که در این راه به پیروزیهای چشمگیری رسیدهایم واگر روزی تمدن ایران و روم بر سر جهانی شدن نزاع میکردند و اسلام که آمد، بر سر هر دو کوبید، امروز هم تمدنهای شیطانی در نبرد جهانی شدن، آرام و قرار ندارند، ولی آنکه سرانجام بر سر همه آنها میکوبد و خود جهانی میشود، اسلام است. به امید آن روز.
_______________________________
24. انبیاء/18.