دین مدنی و مدنیت دینی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این نوشتار، دو نظریه مطرح و نقد میشود: یکی تعاند و ناسازگاری دین و تمدن، و دیگری ترابط آن دو. نظریه اوّل مردود اعلام میشود. پیروان نظریه دوم، سه گروهند: گروه اوّل، دین را ساخته و پرداخته تمدن میداند و گروه دوم به عکس. گروه سوم دین را آسمانی و تمدن را بشری میداند. لکن معتقد است که دین، تمدن را تلطیف و هدایت میکند و تمدن، دست آوردههای خود را در خدمت اهداف دینی قرار میدهد.متن
دو نظریه متضادّ
یکی از دغدغههای دنیای امروز، بررسی رابطه دین و تمدن و داوری درباره آن است. بحث درباره این مطلب، هم میتواند از دید جامعه شناسی مطرح باشد و هم از دید کلامی. جامعه شناسی به لحاظ این که وظیفهاش بررسی علل پدیدههای اجتماعی است، خودد را موظف میبیند که دربارهی ارتباط یا تعاند این دو پدیده بزرگ اجتماعی و این دو نهاد مرتبط با جامعه، تحقیق کند. بلکه مورخ نیز گزیری از تحقیق درباره آنها به لحاظ تاریخی ندارد. امّا متکلّم، دغدغهای دینی و دفاعی دارد و اگر نظریه پردازیهای تاریخی و جامعه شناسی به اصالت دین خدشه وارد کند، باید به دفاع برخیزد و بنیادها و بنیانهای کج و نااستوار را راست و استوار گرداند.
ما، در درجه اوّل، با دو فرضیه رو به روییم: تعاند دین و تمدن و ترابط آنها.
بنابر ترابط، چند فرضیه مطرح است: 1. دین ساختهی تمدن است، 2. تمدن، ساختهی دین است. 3. هیچ یک ساخته دیگری نیست، بلکه با یکدیگر تعامل دارند. هم دین از تمدن بهره میگیرد و هم تمدن از دین.
***
واژه تمدّن، از مدنیت گرفته شده و به معنای شهروندی است. شهروندی مستلزم وجود دولت و قانون و نظام مدیریتی و علم و صنعت و هنر و نیروی دفاعی و تعلیم و تربیت و دین و اخلاق است و اگر بشر را مدنی بالطبع بدانیم، برخاسته از طبیعت و فطرت اوست و انسان به حکم فطرت و طبیعت خود به دنبال آن میرود، همانطوری که عقربهی مغناطیسی، اگر به حال خود رها شود، متمایل به سوی قطب شمال میشود.
امّا اگر زندگی اجتماعی را معلول قرارداد اجتماعی بدانیم، از این که مدنیت و تمدن، فطری و طبیعی باشد، به دور میمانیم. هر چند همین قرارداد هم معلول یک نیاز طبیعی و انسانی است که برخاسته از طبیعت و فطرت انسان است.
دربارهی واژهی دین هم گفتگو بسیار است. دین شناسان دهها بلکه صدها تعریف برای آن ارائه کردهاند و جز این که بر ابهام آن افزودهاند، کار تازهای انجام ندادهاند. ما در اینجا منظورمان از دین همان معنای عرفی آن است. این معنای عرفی، هم شامل ادیان توحیدی است، هم غیر ادیان توحیدی. در قرآن کریم هم در آیهی شریفهی «لَکُمْ دِینکُمْ وَلِیَ دِین»(1) در همین معنی به کار رفته است.
_______________________________
1. آخر سورهی مبارکه«کافرون».
_______________________________
سخن در این است که آیا این دو پدیده، در ناسازگاری کامل به سر میبرند یا یکی ساخته دیگری است یا با یکدیگر تعامل دارند و در صورت دوم، یا تمدن ساخته دین و یا دین ساخته تمدن است.
نقد نظریّه تعاند و ناسازگاری
گروهی معتقدند که مدنیّت و تمدّن، بر علم گرایی و عقل گرایی و فرد باوری و فایده باوری استوار است. از آنجا که دین نمیتواند در برابرر ارزشها و سعادت جامعه بیتفاوت باشد و همواره به حق یا به باطل از کمالات و مصالح اشخاص سخن میگوید و مدنیّت تنها به ارضای خواستهها و حصول اهداف خاص و امیال شهروندان توجه میکند، محال است که اینها بتوانند با یکدیگر سازگار باشند. اگر مردم طالب آزادی جنسی یا سقط جنین یا حذف شعایر دینی باشند، نهادهایی مدنی و از جمله دولت باید در راه تأمین و قانونمند کردن آن بکوشند و قوانین را به گونهای تدوین کنند که خواست توده مردم بر آورده شود.
آنان میگویند: هر قانون غیر اخلاقی اگر مورد قبول مردم باشد، مجاز و قابل اجراست. ملاک در صحت و سقم هر چیزی ارادهی عمومی است. آنچه را ارادهی عمومی ترجیح میدهد، خوب است و آنچه را ترجیح نمیدهد، بد است. آنچه در شهر لوط رواج داشت، مطابق میل مردم بود و مطابق این دیدگاه، مطلوب و پسندیده است. حضرت لوط به عنوان پرچمدار دین با آن به مبارزه برخاست و به آنها گفت:
«اِنَّکُمْ لتأتُونَ الفَاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ اگحدٍ مِنَ الْعالَمین».(2)
«شما مرتکب کار زشتی میشوید که پیش از شما از مردم جهان احدی مرتکب آن نشده است».
سپس پرده از چهره کریه اعمال آنها برداشت و فرمود:
«اِنَّکُمْ لَتأتُونَ الرِّجال وَتَقطَعُون السَّبیلَ وَتأتُونَ فی نادیکُمُ المنکَر».(3)
_______________________________
2. عنکبوت/28.
3.عنکبوت/29،.
_______________________________
«آیا شما گرایش به مردان دارید و راهزنی میکنید و در مجالستان کارهای زشت مرتکب میشوید!».
آنها نامردمانی بودند که پردهی شرم و حیا را دریده بودند و در ملأ عام و مجالس و محافل خود کارهایی میکردند که قلم از بیان آنها شرم دارد.
حضرت لوط در حقیقت با اراده عمومی جامعهی خود مبارزه میکرد. از دید مدنیت لیبرالیستی لوط باید از راه و رسم مردم حمایت میکرد و حق مبارزه با آن را نداشت.
از نگاه لیبرالیستی، اراده عمومی باید حاکم باشد و هر چه خواست باید تحقق یابد، ولو خلق و خوی مردم شهر لوط باشد. همان شیوهای که امروز در برخی از کشورهایی غربی معمول است.
طبیعی است که دین با چنین مدنیتی سازگار نیست. مدنیت هم اگر همزاد با لیبرالیسم باشد، هرگز نمیتواند با هیچ دینی سر سازش داشته باشد؛ چرا که نگاه دین به کارها نگاه ارزشی است و نگاه مدنیت لیبرالیستی به کارها نگاه عدم اعتنا به ارزشهاست.(4)
تز لیبرالیسم تز بی طرفی است و این، با اندیشههای دینی ناسازگار است.
دین هرگز نمیتواند با امواج گوناگون مدرنیسم و پست مدرنیسم که گاهی بر لیبراالیسم و فردگرایی و زمانی بر تمرکز قدرت دولت و بیاعتنایی به فرد و سپس بر تنوع فرهنگها و نسبیت وپلورالیسم و سرانجام سوق دادن بشر به سوی ناامیدی ونگرانی و تردید و ناتوانی تکیه دارد، سازگار باشد. چنانکه طرف مقابل هم به هیچوجه خواهان کنار آمدن با دین نیست. چگونه ممکن است که دو پدیدهای که در دو قطب متخالف و متضاد قرار دارند، با یکدیگر جمع شوند و به یگانگی برسند؟
نقد و بررسی نظریّهی ترابط
نظریهی مقابل تعاند، نظریّه ترابط است. صاحبان این نظریه هر چند گرایشهای مختلفی دارند و در نتیجه به
_______________________________
4. نگاه کنید به فرهنگ واژهها، صفحه 244.
_______________________________
گروههایی مختلفی تقسیم میشوند، ولی جامع همه آنها و وجه مشترکشان ترابط است.
برخی از آنها مدنیت را اصل قرار داده و دین را ساخته تمدن میدانند. اینان به دین مدنی اعتقاد دارند. هر چند خود اینها نیز به دو گروه تقسیم میشوند:
گروهی طرفدار تبدیل دین به وسیله تمدن و گروهی طرفدار اصلاحند.
برخی معتقدند که دین تمدن را میسازد و برخی دیگر معتقدند که هیچکدام ساخته دیگری نیست. دین را پیامبران از سوی خدا به مردم ابلاغ میکنند و تمدن را مردم تلاشگر میسازند. ولی در عین حال با یکدیگر تعامل دارند. دین، تمدن را تلطیف میکند و تمدن، دستآوردهای خود را در خدمت دین قرار میدهد و دین، آنها را جذب میکند.
نقد نظریّه دین مدنی
دین مدنی یعنی دینی که ساخته و پرداخته تمدن است. طرفداران نظریّه دین مدنی بر این باورند که تمام ادیان، ساخته تمدنها میباشند. تمدن رومی مسیحیت را به ارمغان آورد. تمدن ایران باستان، دین زردشتی را زایید و در دامن خود پرورش داد. تمدن عربی که باید به آن لقب تمدن شعر و ادب و شکوفایی فصاحت و بلاغت داد، اسلام را پایه نهاد و تمدن اسرائیلی با ویژگی خاص ناسیونالیستی و نژادپرستی،آیین یهود را عرضه کرد.
هر چند قرن هیجدهم نسبت به دین، لحن خرابکارانهای داشت وپرچم تعاند و تعارض دین و تمدن را برمیافراشت، ولی گرایش قرن نوزدهم و قرن بیستم، سمت و سوی دیگری را تعقیب میکرد. ازاین رو الوین گولدنر گفت:«من نمیدانم که باید به چه چیز معتقد باشیم؛ ولی میدانم که باید اعتقاد داشته باشیم. قرن هیجدهم کاری جز انکار انجام نداده است؛ در حالی که روح بشر از طریق اعتقاداتش زنده است».(5)
_______________________________
5. بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، صفحه119(کتاب دین و جامعه، صفحه132).
_______________________________
میگویند: قرن هفده، در مجموع قرن مجاورت شک و اعتقاد و قرن هیجده، قرن ردّ و ستیز و انکار، و قرن نوزده، قرن بیطرفی بوده است؛ ولی اکنون این دورهها سپری شده است. قرن بیست و بیست و یک، از تجربههای پیشین درس عبرت آموخته و خود را از بی اعتنایی یا عناد به دین و اخلاق و معنویت به دور نگاه داشته است. به همین جهت، سن سیمون اعلام داشت که: «هیچ جامعهای بدون عقاید مشترک وجود ندارد و اخلاق، پیوند ضروری هر جامعه است... اقتصاد، حیات اخلاقی و حیات معنوی، با هم جنبههای فعالیت جمعی مردمان هستند».(6)
متأسّفانه، این اعتقاد که جرقههای آن از قرن نوزدهم به وسیلهی جامه شناسانی چون سن سیمون و شاگردش اوگوست کنت، زده شده بود، غرب را به جستجوی دین قدسی و گریز از دین عرفی وانداشت، بلکه بعضی را به فکر تجدید و اصلاح دین و برخی را به فکر تبدیل دین انداخت. وجه مشترک همهی آنها همان دین مدنی است. یعنی دینی که ساخته تمدن باشد. اعم از این که به صورت ارائه یک دین جدید باشد یا دستکاری شده همان دین قدیم.
1. نظریّهی تجدید و اصلاح طلبی
تجدید نظر طلبان و کسانی که دم از اصلاح طلبی دینی میزنند، بر آنند که با حفظ اصل دین و به اصطلاح خودشان بدون این که گوهر و روح دین را زایل کنند، برای هماهنگ کردن آن با مقتضیات عرفی و قومی و سیاسی و مدنیّت بشری به اصلاح آن اقدام کنند و تغییراتی در آن پدید آورند.
حتّی ممکن است کسانی که نسبت به آیین یا مذهب خاصی نظر موافق ندارند، آن را متهم کنند که هنگامی که از پایگاه اصلی خود دور شده و به محیطی دیگر رفته و با مدنیتی خاص رو به رو شده، دستخوش تغییر و تجدید نظر شده است. چنان که مغرضان، به مذهب تشیّع که
_______________________________
6. مبانی جامعه شناسی ژرژ گورویچ و هانری مندراس ترجمه محمد باقر پرهام، صفحه 18(کتاب دین و جامعه صفحه 132).
_______________________________
همان اسلام ناب محمدی است این اتهام را وارد میکنند که تشیع، ساختهی ایرانیان زردشتی است و حتی گاهی وقیحانه گفتهاند: امام حسینعلیه السلام مثلاً همان سهراب است که مظلومانه کشته شده است و یا مطرح شدن تشیّع علوی و تشیّع صفوی که میخواهد تشیع کنونی را تشیع صفوی بنامد و تضعیفش کند؛ حال آن که عالمان مذهب که پاسداران واقعی آن میباشند، هرگز اجازه ندادهاند که این مذهب پاک از مسیر اصلی خود منحرف گردد.
به هر حال آنچه به نام اصلاح و تجدید مطرح شده، صورتهایی مختلفی دارد که ما به اندازهی مجال این نوشتار به آن میپردازیم.
الف. پروتستانتیسم
نهضت مزبور یک نهضت اصلاح طلب و طرفدار تجدید نظر بود. پرچمداران این حرکت در صدد برآمدند که از کلیسای رم جدا شوند و به اصلاحاتی در مسیحیت اقدام کنند.
کلیسای کاتولیک، خود را یگانه حافظ و قاضی حقیقی که در کتاب مقدس مسطور است میدانست. پروتستانها مقیاس ایمان را کتاب مقدس که عقل فردی معبِّر و مفسّر آن است میشمارند و در تعریف ایمان و خصایص باطنی عقیدهی دینی و آیین و رسوم ظاهری مذهب، با کاتولیکها اختلاف پیدا کردند.(7)
کلیساهای پروتستان در ممالک مختلف، مستقل از یکدیگرند و تمام امور آنها با انتخابات تنظیم میشود.(8) آنها در صدد بودند که به زعم خویش مغز را برگیرند و پوسته را حذف کنند. لوتر که در رأس این نهضت قرار داشت، با یک حرکت انقلابی ازدواج را برای کشیشان مباح اعلام کرد و خود با انتخاب همسر، دارای فرزند شد و در حقیقت، مسیحیت محرَّف را از عیبی بزرگ نجات داد. عیب بزرگی که همچنان کلیساهای کاتولیک را رنج میدهد
_______________________________
7و8. فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین:5/335.
_______________________________
و اخبار همجنسبازی کشیشان و مفاسد درون کلیسا که گهگاه به بیرون درز میکند، بنیان مسیحیت را متزلزل میسازد.
نظریه اصلاح طلبی نمیتواند به نفع دین باشد؛ چرا که در این صورت، دین تابع سلیقههای فردی و گروهی و تمایلات انسانها میشود و بنابراین، هر روز باید به اشکال گوناگون درآید. هر چند ممکن است در پارهای از موارد به نفع دین باشد. مثل مبارزه با تجرد و عزوبت کشیشان که از سوی لوتر مطرح شد و بنبست بسیار عجیب مسیحیت را گشود.
بعضی از روشنفکر نماهای به اصطلاح مسلمان نیز دوست میدارند که نسبت به اسلام همان نقشی را ایفا کنند که لوتر نسبت به مسیحیت ایفا کرد. آنها میخواهند لوتر جهان اسلام باشند و پروتستانتیسم اسلامی را برای مسلمانان به ارمغان بیاورند؛ حال آن که رهبران انقلابی اسلام، هرگز دم از تجدید نظر و اصلاح در حقیقت دین نزدند، بلکه تز آنها این بود که امت را باید اصلاح کرد. روح این تز و گوهر اصلی آن این است که مسلمانان به علت فاصله گرفتن از اسلام ناب، گرفتار فساد و انحراف و انحطاط شدهاند و باید آنها را به اسلام ناب برگردانید تا اصلاح شوند و راه ترقی و تکامل را طی کنند. سالار شهیدان، امام حسینعلیه السلام که همهی انقلابهای اصلاحی را الهام بخشیده است دربارهی فلسفهی قیام خود فرمود:
إنّما خرجتُ لطلب الإصْلاحِ فی اُمّةِ جَدّی.(9)
«من به جز اصلاح امت جدّم خواستهای ندارم».
اگر علما و امت اصلاح امت جدّم خواستهای ندارم».
اگر علما و امت اسلامی درر برابر نغمه شوم پرتستانتیسم اسلامی!، کوتاه بیایند، خطرهای بزرگی از ناحیه اینان متوجه اسلام و مسلمین خواهد شد.
ب. سکولاریزم
طرفداران سکولاریزم که کمابیش
_______________________________
9. بحارالأنوار:44/329.
_______________________________
جهان غرب را فرا گرفتهاند، اعتقاد دارند که باید دین را از سیاست و حکومت جدا کرد. البته به لحاظ این که آنها، با استبداد کلیسا و قدرت مطلقه آن رو به رو بوده و از این رهگذر، مصایب سنگینی متحمل شدهاند، چارهای جز روی آوردن به جدایی دین از سیاست و دولت نداشتهاند. آنها در آسیب شناسی دینی جامعهی خود به اینجا رسیدند که لازم نیست به نفی مطلق دین روی آورند و کفر و الحاد پیشه کنند یا دینی جدید بسازند، بلکه کافی است که دین را از حوزهی سیاست و اجتماع خارج کنند و به صورت آدابی فردی و نیایشهایی که در محیط کلیسا انجام میگیرد، مهار و محدودش کنند و صد البته که مسیحیت هم چنین محدودیتی را برمیتافت؛ چرا که هیچ قانون و ضابطهای برای ادارهی جامعه و تعیین خط مشی سیاسی و اقتصادی نداشت و ناگزیر صحنه را خالی کرد و دنیا و سیاست و مدنیت را به دنیا داران و سیاستمداران و پرچمداران مدنیت سپرد و خود تحت سیطره آنها درآمد.
حقیقت این است که دین و سیاست و دولت نمیتوانند کاملاً جدای از یکدیگر باشند و در قلمرو یکدیگر دخالت نکنند. بلکه باید یکی در قبضه دیگری درآید. یا باید دین آن هم دین خالص و ناب سیاست و دولت را قبضه کند و تلطیف و هدایت و کاملش کند، یا باید سیاست و دولت، دین را قبضه کنند و به مقتضای میل و خواهش خود، آن را به صورتی درآورند که مزاحمشان نباشد.
برای مسیحیت فرقی نمیکند که سیاست را قبضه کند یا سیاست قبضهاش کند یا در کلیسا محبوس شود. در هر سه صورت، نتیجه آن برای مردم یکسان است؛ چرا که در این دین در هیچ حالتی پیام سازندهای برای مردم ندارد.
ولی اگر دینی زنده و پویا و جامع باشد، حتماً باید سیاست و دولت را در قبضهی اقتدار خود درآورد و مردم را از حداکثر برکات خود بهرهمند کند. چنین دینی، رانده شدن به کنج انزوا یا در قبضه اقتدار و سیاستها و دولتها قرار گرفتن را
برنمیتابد و این گونه دین، غیر از اسلام نیست.
اگر فرضاً به قول بعضی «آخرت هدف بعثت انبیا»(10) باشد ولی مگر ممکن است که بدون وارد کردن معنویت الهی و اخلاق دینی در سیاست و اقتصاد و هنر و خانواده، آخرت مردم را درست کرد. همین تز که به منظور جدا کردن دین از سیاست مطرح شده است ایجاب میکند که حکومت و سیاست، مطیع دین و مقررات دینی باشد و اگر دنیای مردم به دست سکولارها و لیبرالها داده شود، آخرت مردم هم تباه میشود.
سکولارها اصل را بر این قرار دادهاند که دین تابع سیاست باشد. به همین جهت است که میگویند: «اگر دولت مرجع عالی طرز تفکر دینی یا ارزشهای معنوی باشد، به پیدایش قدرت مطلقه میانجامد. پس باید دین را از دولت و حکومت جدا کرد»(11) و صد البته که اگر دین در قبضهی سیاستها و قدرتها قرار گیرد، نتیجه همین است. لکن فرض صحیح این است که سیاست تابع دین باشد . در این صورت، قدرت مطلقه از آن خود دین است و افرادی که مسئولیت پیدا میکنند، همواره خود را در برابر خداوند بزرگ مسئول میبینند و هرگز به خود اجازه سوء استفاده از قدرت و مقام نمیدهند. امیرالموءمنینعلیه السلام در فرمان تاریخی خود به مالک اشتر پس از آن که به او دستور رحمت و محبت و لطف به مردم میدهد و او را از درنده خویی برحذر میدارد میفرماید:
فإنّکَ فوقَهُمْ ووالی الأمرِ فوقَکَ واللهُ فوقَ مَنْ وَلاّک.(12)
«تو بر آنها برتری داری، و زمامدار، بر تو برتری دارد و خداوند بر آنکه تو را ولایت بخشیده است، برتری دارد».
_______________________________
10.نام کتابی است از مرحوم مهندس بازرگان.
11. سیمای انسان راستین، صفحه 84(دین و جامعه، صفحه 139).
12. نهج البلاغه، نامهی 53.
_______________________________
ج. پلورالیزم
نظریّهی کثرت گرایی بر این باور است که نباید دینی را بر دینی دیگر و قرائتی را که یک عالم از یک دین خاص دارد، بر دینها و قرائتهای دیگر ترجیح داد.
در محفلی که در چند سال پیش به مناسبت نیمه شعبان برگزار شده بود و شهرداری وقت تهران بانی آن بود، کشیشی هم دعوت کرده بودند که دربارهی عقیدهی مسیحیان نسبت به ظهور مصلح جهانی سخن بگوید و او با نفی اسلام، فقط از بازگشت حضرت عیسیعلیه السلام سخن گفت.
جالب این که مجری برنامه با تعظیم و تکریم بی حد و حصر، در مقدّمهی سخنان او اظهار داشت:«حقیقت یکی است. راهها مختلف است. همه راهها به یک حقیقت، منتهی میشود. مسیحیت هم یک راه به سوی همان حقیقت است. ما اگر بخواهیم به میدان امام حسینعلیه السلام برویم، راههای مختلفی پیش رو داریم، از هر کدام از راهها برویم، به مقصد میرسیم».
قطعاً این سخن آن مجری خودباخته، نه تنها مورد قبول شیعیان و علمای حاضر در مجلس نبود، بلکه مورد قبول آقای کشیش و مسیحیانی هم که آن شب در آن محفل حضور یافته بودند، هم نبود.
از نگاه پلورالیزم، دین مدنی تابع عرفها و تمدنها و فرهنگها و راه و رسمهاست. هر قوم و ملتی برای خود دین و آیینی دارد و همانطوری که تمدنها و فرهنگها نباید یکدیگر را نفی کنند، بلکه باید با یکدیگر به گفتگو پردازند و نسبت به یکدیگر، احترام متقابل داشته باشند، ادیان نیز باید با یکدیگر چنین باشند. متکلّمین ادیان و مذاهب نباید به نقد و نفی یکدیگر بپردازند و حتی حق پاسخگویی به شبهات هم ندارند. چرا که کسانی که نسبت به عقیدهای شبههای دارند، در حقیقت قرائت مخصوصی دارند که برای خودشان مورد احترام است و دیگران نباید به دلیل قرائت مخصوص خود، او را نقد کنند.
البته حقیقت جویی و سعه صدر و انصاف و داوری صحیح، همواره مطلوب، و جمود و خشک مغزی و تعصب غلط، منفور و مردود است و اگر پیروان ادیان و مذاهب، با ملاکهای صحیح عقلانی با یکدیگر به گفتگو و مناظره پردازند، میتوانند حقیقت و مجاز و صحیح و سقیم و سره و ناسره را از یکدیگر جدا کنند و از قضاوتها و داوریهای غلطی که دربارهی یکدیگر داشتهانند، رهایی یابند. کتاب آسمانی ما برای دعوت به راه خداوند، بر سه ابزار حکت و موعظهی نیکو و جدال احسن پای فشرده و فرموده است:
«آدْعُ اِلی سَبیلِ رَبّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالّتی هِیَ اگحْسَنُ».(13)
«با حکمت و موعظه نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و با آنها به آنچه نیکوتر است، به جدال و گفتگو پرداز».
و نیز فرموده است:
«بَشِّرْ عِبادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اگحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَاُولئِکَ هُمْ اُولُوا الاگلْبابِ».(14)
«بندگان مرا که سخن را میشنوند و نیکوترش را پیروی میکنند، بشارت ده. آنان را خداوند هدایت کرده و آنان صاحبان خرد نابند».
این دستورهای انسان ساز نه به معنای امضای تکثرگرایی و حقانیت همه ادیان و مذاهب و گرایشها و راه و رسمها و فرهنگهاست، بلکه به این معنی است که ممکن است هیچ مسلک و مذهبی باطل محض یا حق محض نباشد، بلکه حق و باطل به هم آمیخته باشند و انسانها در یک فضای بسته و محدود نتوانند آنها را از یکدیگر جدا کنند. ولی در یک فضای باز و در محیط گفتگوی صمیمانه و جدال احسن میتوانند حق و باطل را تمیز دهند و آنچه را که باطل است از اعتقادات خود حذف کنند و حقیقت را پاس دارند و صد البته که نتیجه چنین گفتگویی پیروزی آن دین و مذهبی است که بر حقیقت استوار است. در این صورت، به آنجا میرسیم
_______________________________
13.نحل/125.
14. زمر/17و 18.
_______________________________
که:
«اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام».(15)
«دین در نزد خداوند همان اسلام است».
و نیز به آنجا میرسیم که:
«وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ».(16)
«هر کس دینی غیر از اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود».
اصولاً همه انبیای الهی مسلمان بوده و به اسلام دعوت کردهاند و به همین لحاظ است که ادیان الهی تکثر و تعدد ندارند. هر چند به حسب شرایط و مقتضیات زمان، همواره تکامل پیدا کرده و به وسیله پیامبر خاتم و مخصوصاً با اعلام خلافت امیرالموءمنینعلیه السلام به کمال نهایی رسیده است. به همین جهت است که دربارهی غدیر فرمود:
«الیَوم اگکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاگتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِیناً».(17)
«امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و خشنود شدم که اسلام دین شما باشد».
هیچ پیامبری جز به توحید و معاد و اخلاق پسندیده و پرهیز از ظلم و شرک و گناه، دعوت نکرده است و به همین جهت است که روح همهی ادیان آسمانی و الهی یکی است و پیامبران، خود موءید و مصدق یکدیگر بودهاند و با تکاملی که در گذر تاریخ، به حکم تکامل بشر صورت گرفته، انسانها وظیفه دارند که به آخرین پیامبر ایمان بیاورند. امروز یهودی واقعی و مسیحی حقیقی کسی است که مسلمان باشد. اگر کسی بدون قبول اسلام، خود را یهودی یا مسیحی بنامد، در حقیقت، نه یهودی است نه مسیحی. زیرا یهودی واقعی باید پذیرای مسیحیت واقعی باشد و مسیحی واقعی باید پذیرای اسلام واقعی باشد و هر کس مصداق «نُوءْمِنُ بِبَعْضٍ
_______________________________
15.آل عمران/19.
16. آل عمران/85.
17. مائده/3.
_______________________________
وَنَکْفُرُ بِبَعض»(18) باشد و بعضی را مقبول و بعضی را مردود بداند، از حقیقت به دور افتاده و اهل نجات و رستگاری نیست. در همین مقولهی نجات و رستگاری هم پلورالیزم غیر معقول است. کسانی ناجی و رستگارند که اسلام واقعی را گردن نهند. اگر برای مستضعفان و آنهایی که راه حق را جستجو کرده و نیافتهاند، تخفیفی یا نجاتی مطرح باشد، از این باب است که معذورند. نه از این باب که تکثر گرایی معقول و مقبول است.
_______________________________
18.نساء/150.
یکی از دغدغههای دنیای امروز، بررسی رابطه دین و تمدن و داوری درباره آن است. بحث درباره این مطلب، هم میتواند از دید جامعه شناسی مطرح باشد و هم از دید کلامی. جامعه شناسی به لحاظ این که وظیفهاش بررسی علل پدیدههای اجتماعی است، خودد را موظف میبیند که دربارهی ارتباط یا تعاند این دو پدیده بزرگ اجتماعی و این دو نهاد مرتبط با جامعه، تحقیق کند. بلکه مورخ نیز گزیری از تحقیق درباره آنها به لحاظ تاریخی ندارد. امّا متکلّم، دغدغهای دینی و دفاعی دارد و اگر نظریه پردازیهای تاریخی و جامعه شناسی به اصالت دین خدشه وارد کند، باید به دفاع برخیزد و بنیادها و بنیانهای کج و نااستوار را راست و استوار گرداند.
ما، در درجه اوّل، با دو فرضیه رو به روییم: تعاند دین و تمدن و ترابط آنها.
بنابر ترابط، چند فرضیه مطرح است: 1. دین ساختهی تمدن است، 2. تمدن، ساختهی دین است. 3. هیچ یک ساخته دیگری نیست، بلکه با یکدیگر تعامل دارند. هم دین از تمدن بهره میگیرد و هم تمدن از دین.
***
واژه تمدّن، از مدنیت گرفته شده و به معنای شهروندی است. شهروندی مستلزم وجود دولت و قانون و نظام مدیریتی و علم و صنعت و هنر و نیروی دفاعی و تعلیم و تربیت و دین و اخلاق است و اگر بشر را مدنی بالطبع بدانیم، برخاسته از طبیعت و فطرت اوست و انسان به حکم فطرت و طبیعت خود به دنبال آن میرود، همانطوری که عقربهی مغناطیسی، اگر به حال خود رها شود، متمایل به سوی قطب شمال میشود.
امّا اگر زندگی اجتماعی را معلول قرارداد اجتماعی بدانیم، از این که مدنیت و تمدن، فطری و طبیعی باشد، به دور میمانیم. هر چند همین قرارداد هم معلول یک نیاز طبیعی و انسانی است که برخاسته از طبیعت و فطرت انسان است.
دربارهی واژهی دین هم گفتگو بسیار است. دین شناسان دهها بلکه صدها تعریف برای آن ارائه کردهاند و جز این که بر ابهام آن افزودهاند، کار تازهای انجام ندادهاند. ما در اینجا منظورمان از دین همان معنای عرفی آن است. این معنای عرفی، هم شامل ادیان توحیدی است، هم غیر ادیان توحیدی. در قرآن کریم هم در آیهی شریفهی «لَکُمْ دِینکُمْ وَلِیَ دِین»(1) در همین معنی به کار رفته است.
_______________________________
1. آخر سورهی مبارکه«کافرون».
_______________________________
سخن در این است که آیا این دو پدیده، در ناسازگاری کامل به سر میبرند یا یکی ساخته دیگری است یا با یکدیگر تعامل دارند و در صورت دوم، یا تمدن ساخته دین و یا دین ساخته تمدن است.
نقد نظریّه تعاند و ناسازگاری
گروهی معتقدند که مدنیّت و تمدّن، بر علم گرایی و عقل گرایی و فرد باوری و فایده باوری استوار است. از آنجا که دین نمیتواند در برابرر ارزشها و سعادت جامعه بیتفاوت باشد و همواره به حق یا به باطل از کمالات و مصالح اشخاص سخن میگوید و مدنیّت تنها به ارضای خواستهها و حصول اهداف خاص و امیال شهروندان توجه میکند، محال است که اینها بتوانند با یکدیگر سازگار باشند. اگر مردم طالب آزادی جنسی یا سقط جنین یا حذف شعایر دینی باشند، نهادهایی مدنی و از جمله دولت باید در راه تأمین و قانونمند کردن آن بکوشند و قوانین را به گونهای تدوین کنند که خواست توده مردم بر آورده شود.
آنان میگویند: هر قانون غیر اخلاقی اگر مورد قبول مردم باشد، مجاز و قابل اجراست. ملاک در صحت و سقم هر چیزی ارادهی عمومی است. آنچه را ارادهی عمومی ترجیح میدهد، خوب است و آنچه را ترجیح نمیدهد، بد است. آنچه در شهر لوط رواج داشت، مطابق میل مردم بود و مطابق این دیدگاه، مطلوب و پسندیده است. حضرت لوط به عنوان پرچمدار دین با آن به مبارزه برخاست و به آنها گفت:
«اِنَّکُمْ لتأتُونَ الفَاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ اگحدٍ مِنَ الْعالَمین».(2)
«شما مرتکب کار زشتی میشوید که پیش از شما از مردم جهان احدی مرتکب آن نشده است».
سپس پرده از چهره کریه اعمال آنها برداشت و فرمود:
«اِنَّکُمْ لَتأتُونَ الرِّجال وَتَقطَعُون السَّبیلَ وَتأتُونَ فی نادیکُمُ المنکَر».(3)
_______________________________
2. عنکبوت/28.
3.عنکبوت/29،.
_______________________________
«آیا شما گرایش به مردان دارید و راهزنی میکنید و در مجالستان کارهای زشت مرتکب میشوید!».
آنها نامردمانی بودند که پردهی شرم و حیا را دریده بودند و در ملأ عام و مجالس و محافل خود کارهایی میکردند که قلم از بیان آنها شرم دارد.
حضرت لوط در حقیقت با اراده عمومی جامعهی خود مبارزه میکرد. از دید مدنیت لیبرالیستی لوط باید از راه و رسم مردم حمایت میکرد و حق مبارزه با آن را نداشت.
از نگاه لیبرالیستی، اراده عمومی باید حاکم باشد و هر چه خواست باید تحقق یابد، ولو خلق و خوی مردم شهر لوط باشد. همان شیوهای که امروز در برخی از کشورهایی غربی معمول است.
طبیعی است که دین با چنین مدنیتی سازگار نیست. مدنیت هم اگر همزاد با لیبرالیسم باشد، هرگز نمیتواند با هیچ دینی سر سازش داشته باشد؛ چرا که نگاه دین به کارها نگاه ارزشی است و نگاه مدنیت لیبرالیستی به کارها نگاه عدم اعتنا به ارزشهاست.(4)
تز لیبرالیسم تز بی طرفی است و این، با اندیشههای دینی ناسازگار است.
دین هرگز نمیتواند با امواج گوناگون مدرنیسم و پست مدرنیسم که گاهی بر لیبراالیسم و فردگرایی و زمانی بر تمرکز قدرت دولت و بیاعتنایی به فرد و سپس بر تنوع فرهنگها و نسبیت وپلورالیسم و سرانجام سوق دادن بشر به سوی ناامیدی ونگرانی و تردید و ناتوانی تکیه دارد، سازگار باشد. چنانکه طرف مقابل هم به هیچوجه خواهان کنار آمدن با دین نیست. چگونه ممکن است که دو پدیدهای که در دو قطب متخالف و متضاد قرار دارند، با یکدیگر جمع شوند و به یگانگی برسند؟
نقد و بررسی نظریّهی ترابط
نظریهی مقابل تعاند، نظریّه ترابط است. صاحبان این نظریه هر چند گرایشهای مختلفی دارند و در نتیجه به
_______________________________
4. نگاه کنید به فرهنگ واژهها، صفحه 244.
_______________________________
گروههایی مختلفی تقسیم میشوند، ولی جامع همه آنها و وجه مشترکشان ترابط است.
برخی از آنها مدنیت را اصل قرار داده و دین را ساخته تمدن میدانند. اینان به دین مدنی اعتقاد دارند. هر چند خود اینها نیز به دو گروه تقسیم میشوند:
گروهی طرفدار تبدیل دین به وسیله تمدن و گروهی طرفدار اصلاحند.
برخی معتقدند که دین تمدن را میسازد و برخی دیگر معتقدند که هیچکدام ساخته دیگری نیست. دین را پیامبران از سوی خدا به مردم ابلاغ میکنند و تمدن را مردم تلاشگر میسازند. ولی در عین حال با یکدیگر تعامل دارند. دین، تمدن را تلطیف میکند و تمدن، دستآوردهای خود را در خدمت دین قرار میدهد و دین، آنها را جذب میکند.
نقد نظریّه دین مدنی
دین مدنی یعنی دینی که ساخته و پرداخته تمدن است. طرفداران نظریّه دین مدنی بر این باورند که تمام ادیان، ساخته تمدنها میباشند. تمدن رومی مسیحیت را به ارمغان آورد. تمدن ایران باستان، دین زردشتی را زایید و در دامن خود پرورش داد. تمدن عربی که باید به آن لقب تمدن شعر و ادب و شکوفایی فصاحت و بلاغت داد، اسلام را پایه نهاد و تمدن اسرائیلی با ویژگی خاص ناسیونالیستی و نژادپرستی،آیین یهود را عرضه کرد.
هر چند قرن هیجدهم نسبت به دین، لحن خرابکارانهای داشت وپرچم تعاند و تعارض دین و تمدن را برمیافراشت، ولی گرایش قرن نوزدهم و قرن بیستم، سمت و سوی دیگری را تعقیب میکرد. ازاین رو الوین گولدنر گفت:«من نمیدانم که باید به چه چیز معتقد باشیم؛ ولی میدانم که باید اعتقاد داشته باشیم. قرن هیجدهم کاری جز انکار انجام نداده است؛ در حالی که روح بشر از طریق اعتقاداتش زنده است».(5)
_______________________________
5. بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، صفحه119(کتاب دین و جامعه، صفحه132).
_______________________________
میگویند: قرن هفده، در مجموع قرن مجاورت شک و اعتقاد و قرن هیجده، قرن ردّ و ستیز و انکار، و قرن نوزده، قرن بیطرفی بوده است؛ ولی اکنون این دورهها سپری شده است. قرن بیست و بیست و یک، از تجربههای پیشین درس عبرت آموخته و خود را از بی اعتنایی یا عناد به دین و اخلاق و معنویت به دور نگاه داشته است. به همین جهت، سن سیمون اعلام داشت که: «هیچ جامعهای بدون عقاید مشترک وجود ندارد و اخلاق، پیوند ضروری هر جامعه است... اقتصاد، حیات اخلاقی و حیات معنوی، با هم جنبههای فعالیت جمعی مردمان هستند».(6)
متأسّفانه، این اعتقاد که جرقههای آن از قرن نوزدهم به وسیلهی جامه شناسانی چون سن سیمون و شاگردش اوگوست کنت، زده شده بود، غرب را به جستجوی دین قدسی و گریز از دین عرفی وانداشت، بلکه بعضی را به فکر تجدید و اصلاح دین و برخی را به فکر تبدیل دین انداخت. وجه مشترک همهی آنها همان دین مدنی است. یعنی دینی که ساخته تمدن باشد. اعم از این که به صورت ارائه یک دین جدید باشد یا دستکاری شده همان دین قدیم.
1. نظریّهی تجدید و اصلاح طلبی
تجدید نظر طلبان و کسانی که دم از اصلاح طلبی دینی میزنند، بر آنند که با حفظ اصل دین و به اصطلاح خودشان بدون این که گوهر و روح دین را زایل کنند، برای هماهنگ کردن آن با مقتضیات عرفی و قومی و سیاسی و مدنیّت بشری به اصلاح آن اقدام کنند و تغییراتی در آن پدید آورند.
حتّی ممکن است کسانی که نسبت به آیین یا مذهب خاصی نظر موافق ندارند، آن را متهم کنند که هنگامی که از پایگاه اصلی خود دور شده و به محیطی دیگر رفته و با مدنیتی خاص رو به رو شده، دستخوش تغییر و تجدید نظر شده است. چنان که مغرضان، به مذهب تشیّع که
_______________________________
6. مبانی جامعه شناسی ژرژ گورویچ و هانری مندراس ترجمه محمد باقر پرهام، صفحه 18(کتاب دین و جامعه صفحه 132).
_______________________________
همان اسلام ناب محمدی است این اتهام را وارد میکنند که تشیع، ساختهی ایرانیان زردشتی است و حتی گاهی وقیحانه گفتهاند: امام حسینعلیه السلام مثلاً همان سهراب است که مظلومانه کشته شده است و یا مطرح شدن تشیّع علوی و تشیّع صفوی که میخواهد تشیع کنونی را تشیع صفوی بنامد و تضعیفش کند؛ حال آن که عالمان مذهب که پاسداران واقعی آن میباشند، هرگز اجازه ندادهاند که این مذهب پاک از مسیر اصلی خود منحرف گردد.
به هر حال آنچه به نام اصلاح و تجدید مطرح شده، صورتهایی مختلفی دارد که ما به اندازهی مجال این نوشتار به آن میپردازیم.
الف. پروتستانتیسم
نهضت مزبور یک نهضت اصلاح طلب و طرفدار تجدید نظر بود. پرچمداران این حرکت در صدد برآمدند که از کلیسای رم جدا شوند و به اصلاحاتی در مسیحیت اقدام کنند.
کلیسای کاتولیک، خود را یگانه حافظ و قاضی حقیقی که در کتاب مقدس مسطور است میدانست. پروتستانها مقیاس ایمان را کتاب مقدس که عقل فردی معبِّر و مفسّر آن است میشمارند و در تعریف ایمان و خصایص باطنی عقیدهی دینی و آیین و رسوم ظاهری مذهب، با کاتولیکها اختلاف پیدا کردند.(7)
کلیساهای پروتستان در ممالک مختلف، مستقل از یکدیگرند و تمام امور آنها با انتخابات تنظیم میشود.(8) آنها در صدد بودند که به زعم خویش مغز را برگیرند و پوسته را حذف کنند. لوتر که در رأس این نهضت قرار داشت، با یک حرکت انقلابی ازدواج را برای کشیشان مباح اعلام کرد و خود با انتخاب همسر، دارای فرزند شد و در حقیقت، مسیحیت محرَّف را از عیبی بزرگ نجات داد. عیب بزرگی که همچنان کلیساهای کاتولیک را رنج میدهد
_______________________________
7و8. فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین:5/335.
_______________________________
و اخبار همجنسبازی کشیشان و مفاسد درون کلیسا که گهگاه به بیرون درز میکند، بنیان مسیحیت را متزلزل میسازد.
نظریه اصلاح طلبی نمیتواند به نفع دین باشد؛ چرا که در این صورت، دین تابع سلیقههای فردی و گروهی و تمایلات انسانها میشود و بنابراین، هر روز باید به اشکال گوناگون درآید. هر چند ممکن است در پارهای از موارد به نفع دین باشد. مثل مبارزه با تجرد و عزوبت کشیشان که از سوی لوتر مطرح شد و بنبست بسیار عجیب مسیحیت را گشود.
بعضی از روشنفکر نماهای به اصطلاح مسلمان نیز دوست میدارند که نسبت به اسلام همان نقشی را ایفا کنند که لوتر نسبت به مسیحیت ایفا کرد. آنها میخواهند لوتر جهان اسلام باشند و پروتستانتیسم اسلامی را برای مسلمانان به ارمغان بیاورند؛ حال آن که رهبران انقلابی اسلام، هرگز دم از تجدید نظر و اصلاح در حقیقت دین نزدند، بلکه تز آنها این بود که امت را باید اصلاح کرد. روح این تز و گوهر اصلی آن این است که مسلمانان به علت فاصله گرفتن از اسلام ناب، گرفتار فساد و انحراف و انحطاط شدهاند و باید آنها را به اسلام ناب برگردانید تا اصلاح شوند و راه ترقی و تکامل را طی کنند. سالار شهیدان، امام حسینعلیه السلام که همهی انقلابهای اصلاحی را الهام بخشیده است دربارهی فلسفهی قیام خود فرمود:
إنّما خرجتُ لطلب الإصْلاحِ فی اُمّةِ جَدّی.(9)
«من به جز اصلاح امت جدّم خواستهای ندارم».
اگر علما و امت اصلاح امت جدّم خواستهای ندارم».
اگر علما و امت اسلامی درر برابر نغمه شوم پرتستانتیسم اسلامی!، کوتاه بیایند، خطرهای بزرگی از ناحیه اینان متوجه اسلام و مسلمین خواهد شد.
ب. سکولاریزم
طرفداران سکولاریزم که کمابیش
_______________________________
9. بحارالأنوار:44/329.
_______________________________
جهان غرب را فرا گرفتهاند، اعتقاد دارند که باید دین را از سیاست و حکومت جدا کرد. البته به لحاظ این که آنها، با استبداد کلیسا و قدرت مطلقه آن رو به رو بوده و از این رهگذر، مصایب سنگینی متحمل شدهاند، چارهای جز روی آوردن به جدایی دین از سیاست و دولت نداشتهاند. آنها در آسیب شناسی دینی جامعهی خود به اینجا رسیدند که لازم نیست به نفی مطلق دین روی آورند و کفر و الحاد پیشه کنند یا دینی جدید بسازند، بلکه کافی است که دین را از حوزهی سیاست و اجتماع خارج کنند و به صورت آدابی فردی و نیایشهایی که در محیط کلیسا انجام میگیرد، مهار و محدودش کنند و صد البته که مسیحیت هم چنین محدودیتی را برمیتافت؛ چرا که هیچ قانون و ضابطهای برای ادارهی جامعه و تعیین خط مشی سیاسی و اقتصادی نداشت و ناگزیر صحنه را خالی کرد و دنیا و سیاست و مدنیت را به دنیا داران و سیاستمداران و پرچمداران مدنیت سپرد و خود تحت سیطره آنها درآمد.
حقیقت این است که دین و سیاست و دولت نمیتوانند کاملاً جدای از یکدیگر باشند و در قلمرو یکدیگر دخالت نکنند. بلکه باید یکی در قبضه دیگری درآید. یا باید دین آن هم دین خالص و ناب سیاست و دولت را قبضه کند و تلطیف و هدایت و کاملش کند، یا باید سیاست و دولت، دین را قبضه کنند و به مقتضای میل و خواهش خود، آن را به صورتی درآورند که مزاحمشان نباشد.
برای مسیحیت فرقی نمیکند که سیاست را قبضه کند یا سیاست قبضهاش کند یا در کلیسا محبوس شود. در هر سه صورت، نتیجه آن برای مردم یکسان است؛ چرا که در این دین در هیچ حالتی پیام سازندهای برای مردم ندارد.
ولی اگر دینی زنده و پویا و جامع باشد، حتماً باید سیاست و دولت را در قبضهی اقتدار خود درآورد و مردم را از حداکثر برکات خود بهرهمند کند. چنین دینی، رانده شدن به کنج انزوا یا در قبضه اقتدار و سیاستها و دولتها قرار گرفتن را
برنمیتابد و این گونه دین، غیر از اسلام نیست.
اگر فرضاً به قول بعضی «آخرت هدف بعثت انبیا»(10) باشد ولی مگر ممکن است که بدون وارد کردن معنویت الهی و اخلاق دینی در سیاست و اقتصاد و هنر و خانواده، آخرت مردم را درست کرد. همین تز که به منظور جدا کردن دین از سیاست مطرح شده است ایجاب میکند که حکومت و سیاست، مطیع دین و مقررات دینی باشد و اگر دنیای مردم به دست سکولارها و لیبرالها داده شود، آخرت مردم هم تباه میشود.
سکولارها اصل را بر این قرار دادهاند که دین تابع سیاست باشد. به همین جهت است که میگویند: «اگر دولت مرجع عالی طرز تفکر دینی یا ارزشهای معنوی باشد، به پیدایش قدرت مطلقه میانجامد. پس باید دین را از دولت و حکومت جدا کرد»(11) و صد البته که اگر دین در قبضهی سیاستها و قدرتها قرار گیرد، نتیجه همین است. لکن فرض صحیح این است که سیاست تابع دین باشد . در این صورت، قدرت مطلقه از آن خود دین است و افرادی که مسئولیت پیدا میکنند، همواره خود را در برابر خداوند بزرگ مسئول میبینند و هرگز به خود اجازه سوء استفاده از قدرت و مقام نمیدهند. امیرالموءمنینعلیه السلام در فرمان تاریخی خود به مالک اشتر پس از آن که به او دستور رحمت و محبت و لطف به مردم میدهد و او را از درنده خویی برحذر میدارد میفرماید:
فإنّکَ فوقَهُمْ ووالی الأمرِ فوقَکَ واللهُ فوقَ مَنْ وَلاّک.(12)
«تو بر آنها برتری داری، و زمامدار، بر تو برتری دارد و خداوند بر آنکه تو را ولایت بخشیده است، برتری دارد».
_______________________________
10.نام کتابی است از مرحوم مهندس بازرگان.
11. سیمای انسان راستین، صفحه 84(دین و جامعه، صفحه 139).
12. نهج البلاغه، نامهی 53.
_______________________________
ج. پلورالیزم
نظریّهی کثرت گرایی بر این باور است که نباید دینی را بر دینی دیگر و قرائتی را که یک عالم از یک دین خاص دارد، بر دینها و قرائتهای دیگر ترجیح داد.
در محفلی که در چند سال پیش به مناسبت نیمه شعبان برگزار شده بود و شهرداری وقت تهران بانی آن بود، کشیشی هم دعوت کرده بودند که دربارهی عقیدهی مسیحیان نسبت به ظهور مصلح جهانی سخن بگوید و او با نفی اسلام، فقط از بازگشت حضرت عیسیعلیه السلام سخن گفت.
جالب این که مجری برنامه با تعظیم و تکریم بی حد و حصر، در مقدّمهی سخنان او اظهار داشت:«حقیقت یکی است. راهها مختلف است. همه راهها به یک حقیقت، منتهی میشود. مسیحیت هم یک راه به سوی همان حقیقت است. ما اگر بخواهیم به میدان امام حسینعلیه السلام برویم، راههای مختلفی پیش رو داریم، از هر کدام از راهها برویم، به مقصد میرسیم».
قطعاً این سخن آن مجری خودباخته، نه تنها مورد قبول شیعیان و علمای حاضر در مجلس نبود، بلکه مورد قبول آقای کشیش و مسیحیانی هم که آن شب در آن محفل حضور یافته بودند، هم نبود.
از نگاه پلورالیزم، دین مدنی تابع عرفها و تمدنها و فرهنگها و راه و رسمهاست. هر قوم و ملتی برای خود دین و آیینی دارد و همانطوری که تمدنها و فرهنگها نباید یکدیگر را نفی کنند، بلکه باید با یکدیگر به گفتگو پردازند و نسبت به یکدیگر، احترام متقابل داشته باشند، ادیان نیز باید با یکدیگر چنین باشند. متکلّمین ادیان و مذاهب نباید به نقد و نفی یکدیگر بپردازند و حتی حق پاسخگویی به شبهات هم ندارند. چرا که کسانی که نسبت به عقیدهای شبههای دارند، در حقیقت قرائت مخصوصی دارند که برای خودشان مورد احترام است و دیگران نباید به دلیل قرائت مخصوص خود، او را نقد کنند.
البته حقیقت جویی و سعه صدر و انصاف و داوری صحیح، همواره مطلوب، و جمود و خشک مغزی و تعصب غلط، منفور و مردود است و اگر پیروان ادیان و مذاهب، با ملاکهای صحیح عقلانی با یکدیگر به گفتگو و مناظره پردازند، میتوانند حقیقت و مجاز و صحیح و سقیم و سره و ناسره را از یکدیگر جدا کنند و از قضاوتها و داوریهای غلطی که دربارهی یکدیگر داشتهانند، رهایی یابند. کتاب آسمانی ما برای دعوت به راه خداوند، بر سه ابزار حکت و موعظهی نیکو و جدال احسن پای فشرده و فرموده است:
«آدْعُ اِلی سَبیلِ رَبّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالّتی هِیَ اگحْسَنُ».(13)
«با حکمت و موعظه نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و با آنها به آنچه نیکوتر است، به جدال و گفتگو پرداز».
و نیز فرموده است:
«بَشِّرْ عِبادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اگحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَاُولئِکَ هُمْ اُولُوا الاگلْبابِ».(14)
«بندگان مرا که سخن را میشنوند و نیکوترش را پیروی میکنند، بشارت ده. آنان را خداوند هدایت کرده و آنان صاحبان خرد نابند».
این دستورهای انسان ساز نه به معنای امضای تکثرگرایی و حقانیت همه ادیان و مذاهب و گرایشها و راه و رسمها و فرهنگهاست، بلکه به این معنی است که ممکن است هیچ مسلک و مذهبی باطل محض یا حق محض نباشد، بلکه حق و باطل به هم آمیخته باشند و انسانها در یک فضای بسته و محدود نتوانند آنها را از یکدیگر جدا کنند. ولی در یک فضای باز و در محیط گفتگوی صمیمانه و جدال احسن میتوانند حق و باطل را تمیز دهند و آنچه را که باطل است از اعتقادات خود حذف کنند و حقیقت را پاس دارند و صد البته که نتیجه چنین گفتگویی پیروزی آن دین و مذهبی است که بر حقیقت استوار است. در این صورت، به آنجا میرسیم
_______________________________
13.نحل/125.
14. زمر/17و 18.
_______________________________
که:
«اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام».(15)
«دین در نزد خداوند همان اسلام است».
و نیز به آنجا میرسیم که:
«وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ».(16)
«هر کس دینی غیر از اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود».
اصولاً همه انبیای الهی مسلمان بوده و به اسلام دعوت کردهاند و به همین لحاظ است که ادیان الهی تکثر و تعدد ندارند. هر چند به حسب شرایط و مقتضیات زمان، همواره تکامل پیدا کرده و به وسیله پیامبر خاتم و مخصوصاً با اعلام خلافت امیرالموءمنینعلیه السلام به کمال نهایی رسیده است. به همین جهت است که دربارهی غدیر فرمود:
«الیَوم اگکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاگتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِیناً».(17)
«امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و خشنود شدم که اسلام دین شما باشد».
هیچ پیامبری جز به توحید و معاد و اخلاق پسندیده و پرهیز از ظلم و شرک و گناه، دعوت نکرده است و به همین جهت است که روح همهی ادیان آسمانی و الهی یکی است و پیامبران، خود موءید و مصدق یکدیگر بودهاند و با تکاملی که در گذر تاریخ، به حکم تکامل بشر صورت گرفته، انسانها وظیفه دارند که به آخرین پیامبر ایمان بیاورند. امروز یهودی واقعی و مسیحی حقیقی کسی است که مسلمان باشد. اگر کسی بدون قبول اسلام، خود را یهودی یا مسیحی بنامد، در حقیقت، نه یهودی است نه مسیحی. زیرا یهودی واقعی باید پذیرای مسیحیت واقعی باشد و مسیحی واقعی باید پذیرای اسلام واقعی باشد و هر کس مصداق «نُوءْمِنُ بِبَعْضٍ
_______________________________
15.آل عمران/19.
16. آل عمران/85.
17. مائده/3.
_______________________________
وَنَکْفُرُ بِبَعض»(18) باشد و بعضی را مقبول و بعضی را مردود بداند، از حقیقت به دور افتاده و اهل نجات و رستگاری نیست. در همین مقولهی نجات و رستگاری هم پلورالیزم غیر معقول است. کسانی ناجی و رستگارند که اسلام واقعی را گردن نهند. اگر برای مستضعفان و آنهایی که راه حق را جستجو کرده و نیافتهاند، تخفیفی یا نجاتی مطرح باشد، از این باب است که معذورند. نه از این باب که تکثر گرایی معقول و مقبول است.
_______________________________
18.نساء/150.