آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

در این نوشتار، دو نظریه مطرح و نقد می‏شود: یکی تعاند و ناسازگاری دین و تمدن، و دیگری ترابط آن دو. نظریه اوّل مردود اعلام می‏شود. پیروان نظریه دوم، سه گروهند: گروه اوّل، دین را ساخته و پرداخته تمدن می‏داند و گروه دوم به عکس. گروه سوم دین را آسمانی و تمدن را بشری می‏داند. لکن معتقد است که دین، تمدن را تلطیف و هدایت می‏کند و تمدن، دست آورده‏های خود را در خدمت اهداف دینی قرار می‏دهد.

متن

دو نظریه متضادّ
یکی از دغدغه‏های دنیای امروز، بررسی رابطه دین و تمدن و داوری درباره آن است. بحث درباره این مطلب، هم می‏تواند از دید جامعه شناسی مطرح باشد و هم از دید کلامی. جامعه شناسی به لحاظ این که وظیفه‏اش بررسی علل پدیده‏های اجتماعی است، خودد را موظف می‏بیند که درباره‏ی ارتباط یا تعاند این دو پدیده بزرگ اجتماعی و این دو نهاد مرتبط با جامعه، تحقیق کند. بلکه مورخ نیز گزیری از تحقیق درباره آنها به لحاظ تاریخی ندارد. امّا متکلّم، دغدغه‏ای دینی و دفاعی دارد و اگر نظریه پردازی‏های تاریخی و جامعه شناسی به اصالت دین خدشه وارد کند، باید به دفاع برخیزد و بنیادها و بنیانهای کج و نااستوار را راست و استوار گرداند.
ما، در درجه اوّل، با دو فرضیه رو به روییم: تعاند دین و تمدن و ترابط آنها.
بنابر ترابط، چند فرضیه مطرح است: 1. دین ساخته‏ی تمدن است، 2. تمدن، ساخته‏ی دین است. 3. هیچ یک ساخته دیگری نیست، بلکه با یکدیگر تعامل دارند. هم دین از تمدن بهره می‏گیرد و هم تمدن از دین.
***
واژه تمدّن، از مدنیت گرفته شده و به معنای شهروندی است. شهروندی مستلزم وجود دولت و قانون و نظام مدیریتی و علم و صنعت و هنر و نیروی دفاعی و تعلیم و تربیت و دین و اخلاق است و اگر بشر را مدنی بالطبع بدانیم، برخاسته از طبیعت و فطرت اوست و انسان به حکم فطرت و طبیعت خود به دنبال آن می‏رود، همان‏طوری که عقربه‏ی مغناطیسی، اگر به حال خود رها شود، متمایل به سوی قطب شمال می‏شود.
امّا اگر زندگی اجتماعی را معلول قرارداد اجتماعی بدانیم، از این که مدنیت و تمدن، فطری و طبیعی باشد، به دور می‏مانیم. هر چند همین قرارداد هم معلول یک نیاز طبیعی و انسانی است که برخاسته از طبیعت و فطرت انسان است.
درباره‏ی واژه‏ی دین هم گفتگو بسیار است. دین شناسان ده‏ها بلکه صدها تعریف برای آن ارائه کرده‏اند و جز این که بر ابهام آن افزوده‏اند، کار تازه‏ای انجام نداده‏اند. ما در اینجا منظورمان از دین همان معنای عرفی آن است. این معنای عرفی، هم شامل ادیان توحیدی است، هم غیر ادیان توحیدی. در قرآن کریم هم در آیه‏ی شریفه‏ی «لَکُمْ دِینکُمْ وَلِیَ دِین»(1) در همین معنی به کار رفته است.
_______________________________
1. آخر سوره‏ی مبارکه«کافرون».
_______________________________
سخن در این است که آیا این دو پدیده، در ناسازگاری کامل به سر می‏برند یا یکی ساخته دیگری است یا با یکدیگر تعامل دارند و در صورت دوم، یا تمدن ساخته دین و یا دین ساخته تمدن است.
نقد نظریّه تعاند و ناسازگاری
گروهی معتقدند که مدنیّت و تمدّن، بر علم گرایی و عقل گرایی و فرد باوری و فایده باوری استوار است. از آنجا که دین نمی‏تواند در برابرر ارزشها و سعادت جامعه بی‏تفاوت باشد و همواره به حق یا به باطل از کمالات و مصالح اشخاص سخن می‏گوید و مدنیّت تنها به ارضای خواسته‏ها و حصول اهداف خاص و امیال شهروندان توجه می‏کند، محال است که اینها بتوانند با یکدیگر سازگار باشند. اگر مردم طالب آزادی جنسی یا سقط جنین یا حذف شعایر دینی باشند، نهادهایی مدنی و از جمله دولت باید در راه تأمین و قانونمند کردن آن بکوشند و قوانین را به گونه‏ای تدوین کنند که خواست توده مردم بر آورده شود.
آنان می‏گویند: هر قانون غیر اخلاقی اگر مورد قبول مردم باشد، مجاز و قابل اجراست. ملاک در صحت و سقم هر چیزی اراده‏ی عمومی است. آنچه را اراده‏ی عمومی ترجیح می‏دهد، خوب است و آنچه را ترجیح نمی‏دهد، بد است. آنچه در شهر لوط رواج داشت، مطابق میل مردم بود و مطابق این دیدگاه، مطلوب و پسندیده است. حضرت لوط به عنوان پرچمدار دین با آن به مبارزه برخاست و به آنها گفت:
«اِنَّکُمْ لتأتُونَ الفَاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ اگحدٍ مِنَ الْعالَمین».(2)
«شما مرتکب کار زشتی می‏شوید که پیش از شما از مردم جهان احدی مرتکب آن نشده است».
سپس پرده از چهره کریه اعمال آنها برداشت و فرمود:
«اِنَّکُمْ لَتأتُونَ الرِّجال وَتَقطَعُون السَّبیلَ وَتأتُونَ فی نادیکُمُ المنکَر».(3)
_______________________________
2. عنکبوت/28.
3.عنکبوت/29،.
_______________________________
«آیا شما گرایش به مردان دارید و راهزنی می‏کنید و در مجالستان کارهای زشت مرتکب می‏شوید!».
آنها نامردمانی بودند که پرده‏ی شرم و حیا را دریده بودند و در ملأ عام و مجالس و محافل خود کارهایی می‏کردند که قلم از بیان آنها شرم دارد.
حضرت لوط در حقیقت با اراده عمومی جامعه‏ی خود مبارزه می‏کرد. از دید مدنیت لیبرالیستی لوط باید از راه و رسم مردم حمایت می‏کرد و حق مبارزه با آن را نداشت.
از نگاه لیبرالیستی، اراده عمومی باید حاکم باشد و هر چه خواست باید تحقق یابد، ولو خلق و خوی مردم شهر لوط باشد. همان شیوه‏ای که امروز در برخی از کشورهایی غربی معمول است.
طبیعی است که دین با چنین مدنیتی سازگار نیست. مدنیت هم اگر همزاد با لیبرالیسم باشد، هرگز نمی‏تواند با هیچ دینی سر سازش داشته باشد؛ چرا که نگاه دین به کارها نگاه ارزشی است و نگاه مدنیت لیبرالیستی به کارها نگاه عدم اعتنا به ارزشهاست.(4)
تز لیبرالیسم تز بی طرفی است و این، با اندیشه‏های دینی ناسازگار است.
دین هرگز نمی‏تواند با امواج گوناگون مدرنیسم و پست مدرنیسم که گاهی بر لیبراالیسم و فردگرایی و زمانی بر تمرکز قدرت دولت و بی‏اعتنایی به فرد و سپس بر تنوع فرهنگها و نسبیت وپلورالیسم و سرانجام سوق دادن بشر به سوی ناامیدی ونگرانی و تردید و ناتوانی تکیه دارد، سازگار باشد. چنانکه طرف مقابل هم به هیچوجه خواهان کنار آمدن با دین نیست. چگونه ممکن است که دو پدیده‏ای که در دو قطب متخالف و متضاد قرار دارند، با یکدیگر جمع شوند و به یگانگی برسند؟
نقد و بررسی نظریّه‏ی ترابط
نظریه‏ی مقابل تعاند، نظریّه ترابط است. صاحبان این نظریه هر چند گرایش‏های مختلفی دارند و در نتیجه به
_______________________________
4. نگاه کنید به فرهنگ واژه‏ها، صفحه 244.
_______________________________
گروه‏هایی مختلفی تقسیم می‏شوند، ولی جامع همه آنها و وجه مشترکشان ترابط است.
برخی از آنها مدنیت را اصل قرار داده و دین را ساخته تمدن می‏دانند. اینان به دین مدنی اعتقاد دارند. هر چند خود اینها نیز به دو گروه تقسیم می‏شوند:
گروهی طرفدار تبدیل دین به وسیله تمدن و گروهی طرفدار اصلاحند.
برخی معتقدند که دین تمدن را می‏سازد و برخی دیگر معتقدند که هیچکدام ساخته دیگری نیست. دین را پیامبران از سوی خدا به مردم ابلاغ می‏کنند و تمدن را مردم تلاشگر می‏سازند. ولی در عین حال با یکدیگر تعامل دارند. دین، تمدن را تلطیف می‏کند و تمدن، دست‏آوردهای خود را در خدمت دین قرار می‏دهد و دین، آنها را جذب می‏کند.
نقد نظریّه دین مدنی
دین مدنی یعنی دینی که ساخته و پرداخته تمدن است. طرفداران نظریّه دین مدنی بر این باورند که تمام ادیان، ساخته تمدنها می‏باشند. تمدن رومی مسیحیت را به ارمغان آورد. تمدن ایران باستان، دین زردشتی را زایید و در دامن خود پرورش داد. تمدن عربی که باید به آن لقب تمدن شعر و ادب و شکوفایی فصاحت و بلاغت داد، اسلام را پایه نهاد و تمدن اسرائیلی با ویژگی خاص ناسیونالیستی و نژادپرستی،آیین یهود را عرضه کرد.
هر چند قرن هیجدهم نسبت به دین، لحن خرابکارانه‏ای داشت وپرچم تعاند و تعارض دین و تمدن را برمی‏افراشت، ولی گرایش قرن نوزدهم و قرن بیستم، سمت و سوی دیگری را تعقیب می‏کرد. ازاین رو الوین گولدنر گفت:«من نمی‏دانم که باید به چه چیز معتقد باشیم؛ ولی می‏دانم که باید اعتقاد داشته باشیم. قرن هیجدهم کاری جز انکار انجام نداده است؛ در حالی که روح بشر از طریق اعتقاداتش زنده است».(5)
_______________________________
5. بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، صفحه119(کتاب دین و جامعه، صفحه132).
_______________________________
می‏گویند: قرن هفده، در مجموع قرن مجاورت شک و اعتقاد و قرن هیجده، قرن ردّ و ستیز و انکار، و قرن نوزده، قرن بی‏طرفی بوده است؛ ولی اکنون این دوره‏ها سپری شده است. قرن بیست و بیست و یک، از تجربه‏های پیشین درس عبرت آموخته و خود را از بی اعتنایی یا عناد به دین و اخلاق و معنویت به دور نگاه داشته است. به همین جهت، سن سیمون اعلام داشت که: «هیچ جامعه‏ای بدون عقاید مشترک وجود ندارد و اخلاق، پیوند ضروری هر جامعه است... اقتصاد، حیات اخلاقی و حیات معنوی، با هم جنبه‏های فعالیت جمعی مردمان هستند».(6)
متأسّفانه، این اعتقاد که جرقه‏های آن از قرن نوزدهم به وسیله‏ی جامه شناسانی چون سن سیمون و شاگردش اوگوست کنت، زده شده بود، غرب را به جستجوی دین قدسی و گریز از دین عرفی وانداشت، بلکه بعضی را به فکر تجدید و اصلاح دین و برخی را به فکر تبدیل دین انداخت. وجه مشترک همه‏ی آنها همان دین مدنی است. یعنی دینی که ساخته تمدن باشد. اعم از این که به صورت ارائه یک دین جدید باشد یا دستکاری شده همان دین قدیم.
1. نظریّه‏ی تجدید و اصلاح طلبی
تجدید نظر طلبان و کسانی که دم از اصلاح طلبی دینی می‏زنند، بر آنند که با حفظ اصل دین و به اصطلاح خودشان بدون این که گوهر و روح دین را زایل کنند، برای هماهنگ کردن آن با مقتضیات عرفی و قومی و سیاسی و مدنیّت بشری به اصلاح آن اقدام کنند و تغییراتی در آن پدید آورند.
حتّی ممکن است کسانی که نسبت به آیین یا مذهب خاصی نظر موافق ندارند، آن را متهم کنند که هنگامی که از پایگاه اصلی خود دور شده و به محیطی دیگر رفته و با مدنیتی خاص رو به رو شده، دستخوش تغییر و تجدید نظر شده است. چنان که مغرضان، به مذهب تشیّع که
_______________________________
6. مبانی جامعه شناسی ژرژ گورویچ و هانری مندراس ترجمه محمد باقر پرهام، صفحه 18(کتاب دین و جامعه صفحه 132).
_______________________________
همان اسلام ناب محمدی است این اتهام را وارد می‏کنند که تشیع، ساخته‏ی ایرانیان زردشتی است و حتی گاهی وقیحانه گفته‏اند: امام حسین‏علیه السلام مثلاً همان سهراب است که مظلومانه کشته شده است و یا مطرح شدن تشیّع علوی و تشیّع صفوی که می‏خواهد تشیع کنونی را تشیع صفوی بنامد و تضعیفش کند؛ حال آن که عالمان مذهب که پاسداران واقعی آن می‏باشند، هرگز اجازه نداده‏اند که این مذهب پاک از مسیر اصلی خود منحرف گردد.
به هر حال آنچه به نام اصلاح و تجدید مطرح شده، صورت‏هایی مختلفی دارد که ما به اندازه‏ی مجال این نوشتار به آن می‏پردازیم.
الف. پروتستانتیسم
نهضت مزبور یک نهضت اصلاح طلب و طرفدار تجدید نظر بود. پرچمداران این حرکت در صدد برآمدند که از کلیسای رم جدا شوند و به اصلاحاتی در مسیحیت اقدام کنند.
کلیسای کاتولیک، خود را یگانه حافظ و قاضی حقیقی که در کتاب مقدس مسطور است می‏دانست. پروتستانها مقیاس ایمان را کتاب مقدس که عقل فردی معبِّر و مفسّر آن است می‏شمارند و در تعریف ایمان و خصایص باطنی عقیده‏ی دینی و آیین و رسوم ظاهری مذهب، با کاتولیکها اختلاف پیدا کردند.(7)
کلیساهای پروتستان در ممالک مختلف، مستقل از یکدیگرند و تمام امور آنها با انتخابات تنظیم می‏شود.(8) آنها در صدد بودند که به زعم خویش مغز را برگیرند و پوسته را حذف کنند. لوتر که در رأس این نهضت قرار داشت، با یک حرکت انقلابی ازدواج را برای کشیشان مباح اعلام کرد و خود با انتخاب همسر، دارای فرزند شد و در حقیقت، مسیحیت محرَّف را از عیبی بزرگ نجات داد. عیب بزرگی که همچنان کلیساهای کاتولیک را رنج می‏دهد
_______________________________
7و8. فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین:5/335.
_______________________________
و اخبار هم‏جنس‏بازی کشیشان و مفاسد درون کلیسا که گه‏گاه به بیرون درز می‏کند، بنیان مسیحیت را متزلزل می‏سازد.
نظریه اصلاح طلبی نمی‏تواند به نفع دین باشد؛ چرا که در این صورت، دین تابع سلیقه‏های فردی و گروهی و تمایلات انسان‏ها می‏شود و بنابراین، هر روز باید به اشکال گوناگون درآید. هر چند ممکن است در پاره‏ای از موارد به نفع دین باشد. مثل مبارزه با تجرد و عزوبت کشیشان که از سوی لوتر مطرح شد و بن‏بست بسیار عجیب مسیحیت را گشود.
بعضی از روشنفکر نماهای به اصطلاح مسلمان نیز دوست می‏دارند که نسبت به اسلام همان نقشی را ایفا کنند که لوتر نسبت به مسیحیت ایفا کرد. آنها می‏خواهند لوتر جهان اسلام باشند و پروتستانتیسم اسلامی را برای مسلمانان به ارمغان بیاورند؛ حال آن که رهبران انقلابی اسلام، هرگز دم از تجدید نظر و اصلاح در حقیقت دین نزدند، بلکه تز آنها این بود که امت را باید اصلاح کرد. روح این تز و گوهر اصلی آن این است که مسلمانان به علت فاصله گرفتن از اسلام ناب، گرفتار فساد و انحراف و انحطاط شده‏اند و باید آنها را به اسلام ناب برگردانید تا اصلاح شوند و راه ترقی و تکامل را طی کنند. سالار شهیدان، امام حسین‏علیه السلام که همه‏ی انقلاب‏های اصلاحی را الهام بخشیده است درباره‏ی فلسفه‏ی قیام خود فرمود:
إنّما خرجتُ لطلب الإصْلاحِ فی اُمّةِ جَدّی.(9)
«من به جز اصلاح امت جدّم خواسته‏ای ندارم».
اگر علما و امت اصلاح امت جدّم خواسته‏ای ندارم».
اگر علما و امت اسلامی درر برابر نغمه شوم پرتستانتیسم اسلامی!، کوتاه بیایند، خطرهای بزرگی از ناحیه اینان متوجه اسلام و مسلمین خواهد شد.
ب. سکولاریزم
طرفداران سکولاریزم که کمابیش
_______________________________
9. بحارالأنوار:44/329.
_______________________________
جهان غرب را فرا گرفته‏اند، اعتقاد دارند که باید دین را از سیاست و حکومت جدا کرد. البته به لحاظ این که آنها، با استبداد کلیسا و قدرت مطلقه آن رو به رو بوده و از این رهگذر، مصایب سنگینی متحمل شده‏اند، چاره‏ای جز روی آوردن به جدایی دین از سیاست و دولت نداشته‏اند. آنها در آسیب شناسی دینی جامعه‏ی خود به اینجا رسیدند که لازم نیست به نفی مطلق دین روی آورند و کفر و الحاد پیشه کنند یا دینی جدید بسازند، بلکه کافی است که دین را از حوزه‏ی سیاست و اجتماع خارج کنند و به صورت آدابی فردی و نیایشهایی که در محیط کلیسا انجام می‏گیرد، مهار و محدودش کنند و صد البته که مسیحیت هم چنین محدودیتی را برمی‏تافت؛ چرا که هیچ قانون و ضابطه‏ای برای اداره‏ی جامعه و تعیین خط مشی سیاسی و اقتصادی نداشت و ناگزیر صحنه را خالی کرد و دنیا و سیاست و مدنیت را به دنیا داران و سیاستمداران و پرچمداران مدنیت سپرد و خود تحت سیطره آنها درآمد.
حقیقت این است که دین و سیاست و دولت نمی‏توانند کاملاً جدای از یکدیگر باشند و در قلمرو یکدیگر دخالت نکنند. بلکه باید یکی در قبضه دیگری درآید. یا باید دین آن هم دین خالص و ناب سیاست و دولت را قبضه کند و تلطیف و هدایت و کاملش کند، یا باید سیاست و دولت، دین را قبضه کنند و به مقتضای میل و خواهش خود، آن را به صورتی درآورند که مزاحمشان نباشد.
برای مسیحیت فرقی نمی‏کند که سیاست را قبضه کند یا سیاست قبضه‏اش کند یا در کلیسا محبوس شود. در هر سه صورت، نتیجه آن برای مردم یکسان است؛ چرا که در این دین در هیچ حالتی پیام سازنده‏ای برای مردم ندارد.
ولی اگر دینی زنده و پویا و جامع باشد، حتماً باید سیاست و دولت را در قبضه‏ی اقتدار خود درآورد و مردم را از حداکثر برکات خود بهره‏مند کند. چنین دینی، رانده شدن به کنج انزوا یا در قبضه اقتدار و سیاست‏ها و دولت‏ها قرار گرفتن را
برنمی‏تابد و این گونه دین، غیر از اسلام نیست.
اگر فرضاً به قول بعضی «آخرت هدف بعثت انبیا»(10) باشد ولی مگر ممکن است که بدون وارد کردن معنویت الهی و اخلاق دینی در سیاست و اقتصاد و هنر و خانواده، آخرت مردم را درست کرد. همین تز که به منظور جدا کردن دین از سیاست مطرح شده است ایجاب می‏کند که حکومت و سیاست، مطیع دین و مقررات دینی باشد و اگر دنیای مردم به دست سکولارها و لیبرالها داده شود، آخرت مردم هم تباه می‏شود.
سکولارها اصل را بر این قرار داده‏اند که دین تابع سیاست باشد. به همین جهت است که می‏گویند: «اگر دولت مرجع عالی طرز تفکر دینی یا ارزش‏های معنوی باشد، به پیدایش قدرت مطلقه می‏انجامد. پس باید دین را از دولت و حکومت جدا کرد»(11) و صد البته که اگر دین در قبضه‏ی سیاست‏ها و قدرتها قرار گیرد، نتیجه همین است. لکن فرض صحیح این است که سیاست تابع دین باشد . در این صورت، قدرت مطلقه از آن خود دین است و افرادی که مسئولیت پیدا می‏کنند، همواره خود را در برابر خداوند بزرگ مسئول می‏بینند و هرگز به خود اجازه سوء استفاده از قدرت و مقام نمی‏دهند. امیرالموءمنین‏علیه السلام در فرمان تاریخی خود به مالک اشتر پس از آن که به او دستور رحمت و محبت و لطف به مردم می‏دهد و او را از درنده خویی برحذر می‏دارد می‏فرماید:
فإنّکَ فوقَهُمْ ووالی الأمرِ فوقَکَ واللهُ فوقَ مَنْ وَلاّک.(12)
«تو بر آنها برتری داری، و زمامدار، بر تو برتری دارد و خداوند بر آنکه تو را ولایت بخشیده است، برتری دارد».
_______________________________
10.نام کتابی است از مرحوم مهندس بازرگان.
11. سیمای انسان راستین، صفحه 84(دین و جامعه، صفحه 139).
12. نهج البلاغه، نامه‏ی 53.
_______________________________
ج. پلورالیزم
نظریّه‏ی کثرت گرایی بر این باور است که نباید دینی را بر دینی دیگر و قرائتی را که یک عالم از یک دین خاص دارد، بر دینها و قرائت‏های دیگر ترجیح داد.
در محفلی که در چند سال پیش به مناسبت نیمه شعبان برگزار شده بود و شهرداری وقت تهران بانی آن بود، کشیشی هم دعوت کرده بودند که درباره‏ی عقیده‏ی مسیحیان نسبت به ظهور مصلح جهانی سخن بگوید و او با نفی اسلام، فقط از بازگشت حضرت عیسی‏علیه السلام سخن گفت.
جالب این که مجری برنامه با تعظیم و تکریم بی حد و حصر، در مقدّمه‏ی سخنان او اظهار داشت:«حقیقت یکی است. راه‏ها مختلف است. همه راه‏ها به یک حقیقت، منتهی می‏شود. مسیحیت هم یک راه به سوی همان حقیقت است. ما اگر بخواهیم به میدان امام حسین‏علیه السلام برویم، راه‏های مختلفی پیش رو داریم، از هر کدام از راه‏ها برویم، به مقصد می‏رسیم».
قطعاً این سخن آن مجری خودباخته، نه تنها مورد قبول شیعیان و علمای حاضر در مجلس نبود، بلکه مورد قبول آقای کشیش و مسیحیانی هم که آن شب در آن محفل حضور یافته بودند، هم نبود.
از نگاه پلورالیزم، دین مدنی تابع عرف‏ها و تمدن‏ها و فرهنگها و راه و رسمهاست. هر قوم و ملتی برای خود دین و آیینی دارد و همان‏طوری که تمدن‏ها و فرهنگها نباید یکدیگر را نفی کنند، بلکه باید با یکدیگر به گفتگو پردازند و نسبت به یکدیگر، احترام متقابل داشته باشند، ادیان نیز باید با یکدیگر چنین باشند. متکلّمین ادیان و مذاهب نباید به نقد و نفی یکدیگر بپردازند و حتی حق پاسخگویی به شبهات هم ندارند. چرا که کسانی که نسبت به عقیده‏ای شبهه‏ای دارند، در حقیقت قرائت مخصوصی دارند که برای خودشان مورد احترام است و دیگران نباید به دلیل قرائت مخصوص خود، او را نقد کنند.
البته حقیقت جویی و سعه صدر و انصاف و داوری صحیح، همواره مطلوب، و جمود و خشک مغزی و تعصب غلط، منفور و مردود است و اگر پیروان ادیان و مذاهب، با ملاک‏های صحیح عقلانی با یکدیگر به گفتگو و مناظره پردازند، می‏توانند حقیقت و مجاز و صحیح و سقیم و سره و ناسره را از یکدیگر جدا کنند و از قضاوت‏ها و داوری‏های غلطی که درباره‏ی یکدیگر داشته‏انند، رهایی یابند. کتاب آسمانی ما برای دعوت به راه خداوند، بر سه ابزار حکت و موعظه‏ی نیکو و جدال احسن پای فشرده و فرموده است:
«آدْعُ اِلی سَبیلِ رَبّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالّتی هِیَ اگحْسَنُ».(13)
«با حکمت و موعظه نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و با آنها به آنچه نیکوتر است، به جدال و گفتگو پرداز».
و نیز فرموده است:
«بَشِّرْ عِبادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اگحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَاُولئِکَ هُمْ اُولُوا الاگلْبابِ».(14)
«بندگان مرا که سخن را می‏شنوند و نیکوترش را پیروی می‏کنند، بشارت ده. آنان را خداوند هدایت کرده و آنان صاحبان خرد نابند».
این دستورهای انسان ساز نه به معنای امضای تکثرگرایی و حقانیت همه ادیان و مذاهب و گرایش‏ها و راه و رسم‏ها و فرهنگهاست، بلکه به این معنی است که ممکن است هیچ مسلک و مذهبی باطل محض یا حق محض نباشد، بلکه حق و باطل به هم آمیخته باشند و انسان‏ها در یک فضای بسته و محدود نتوانند آنها را از یکدیگر جدا کنند. ولی در یک فضای باز و در محیط گفتگوی صمیمانه و جدال احسن می‏توانند حق و باطل را تمیز دهند و آنچه را که باطل است از اعتقادات خود حذف کنند و حقیقت را پاس دارند و صد البته که نتیجه چنین گفتگویی پیروزی آن دین و مذهبی است که بر حقیقت استوار است. در این صورت، به آنجا می‏رسیم
_______________________________
13.نحل/125.
14. زمر/17و 18.
_______________________________
که:
«اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام».(15)
«دین در نزد خداوند همان اسلام است».
و نیز به آنجا می‏رسیم که:
«وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ».(16)
«هر کس دینی غیر از اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‏شود».
اصولاً همه انبیای الهی مسلمان بوده و به اسلام دعوت کرده‏اند و به همین لحاظ است که ادیان الهی تکثر و تعدد ندارند. هر چند به حسب شرایط و مقتضیات زمان، همواره تکامل پیدا کرده و به وسیله پیامبر خاتم و مخصوصاً با اعلام خلافت امیرالموءمنین‏علیه السلام به کمال نهایی رسیده است. به همین جهت است که درباره‏ی غدیر فرمود:
«الیَوم اگکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاگتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِیناً».(17)
«امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و خشنود شدم که اسلام دین شما باشد».
هیچ پیامبری جز به توحید و معاد و اخلاق پسندیده و پرهیز از ظلم و شرک و گناه، دعوت نکرده است و به همین جهت است که روح همه‏ی ادیان آسمانی و الهی یکی است و پیامبران، خود موءید و مصدق یکدیگر بوده‏اند و با تکاملی که در گذر تاریخ، به حکم تکامل بشر صورت گرفته، انسان‏ها وظیفه دارند که به آخرین پیامبر ایمان بیاورند. امروز یهودی واقعی و مسیحی حقیقی کسی است که مسلمان باشد. اگر کسی بدون قبول اسلام، خود را یهودی یا مسیحی بنامد، در حقیقت، نه یهودی است نه مسیحی. زیرا یهودی واقعی باید پذیرای مسیحیت واقعی باشد و مسیحی واقعی باید پذیرای اسلام واقعی باشد و هر کس مصداق «نُوءْمِنُ بِبَعْضٍ
_______________________________
15.آل عمران/19.
16. آل عمران/85.
17. مائده/3.
_______________________________
وَنَکْفُرُ بِبَعض»(18) باشد و بعضی را مقبول و بعضی را مردود بداند، از حقیقت به دور افتاده و اهل نجات و رستگاری نیست. در همین مقوله‏ی نجات و رستگاری هم پلورالیزم غیر معقول است. کسانی ناجی و رستگارند که اسلام واقعی را گردن نهند. اگر برای مستضعفان و آنهایی که راه حق را جستجو کرده و نیافته‏اند، تخفیفی یا نجاتی مطرح باشد، از این باب است که معذورند. نه از این باب که تکثر گرایی معقول و مقبول است.
_______________________________
18.نساء/150.

تبلیغات