نکات کلامی - علمی در دیدار شخصیت ها از مؤسسه ی امام صادق (ع) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
موءسّسهی امام صادقعلیه السلام از روز تأسیس، حلقهی ارتباطی میان حوزهی علمیه قم و شخصیتهای علمی در جهان اسلام بوده و هست، علما و دانشمندان اسلامی که به عناوین گوناگون به ایران دعوت میشوند یا خودشان به این کشور مسافرت میکنند، دیدار با این موءسّسه و مرکز علمی را خواستارند، زیرا کتابهای منتشر شده از این موءسّسه، معرّف غنای علمی و واقعگرایی آن است.
اینک از دیدار دو شخصیت و نکات کلامی علمی ابراز شده در گفتوگوهایِ صورت گرفته، گزارشی را تقدیم میکنیم:
دیدار شیخ یعقوب دوکوری
آقای یعقوب دوکوری مدیر موءسسه «أُمّنا» و امام جامع «وایر مازون» در کشور «مالی»، شهر «سیکاسو» میباشد، و مورد توجه مسلمانان آن منطقه و حتّی مسیحیان به شمار میرود. در رسانههای گروهی سخنرانیهایی دارد و خودْ اهل قلم و بیان است و متجاوز از چهل اثر علمی از او منتشر شده است. وی در تاریخ 22/2/81، از موءسسهی امام صادقعلیه السلام دیدن و با حضرت آیة الله سبحانی ملاقات کرد و دو اثر یاد شده زیر را به کتابخانهی موءسّسه اهدا کرد:
1. الوجیز فی القبض والسدل.
2. ثلاث رسائل.
رسالهی نخستین وی حاکی است که وی در مسألهی کیفیّت نماز خواندن ، نظر امامیّه را برگزیده که با نظر امام مالک نیز موافق است و در آن کتاب روایت امام صادقعلیه السلام را از مدارک نظریه خود شمرده و به این جمله اکتفا میکند که «أهل البیت أدری بما فی البیت».
گفت وگویی که میان ایشان و آیة الله سبحانی انجام گرفت، به شرح زیر است:
آیة الله سبحانی: اینجانب شخصاً از تشریففرمایی حضرتعالی به خانهی امام صادقعلیه السلام تشکر میکنم و از این که در بزرگداشت ارتحال امام خمینیقدس سرهشرکت نموده و قصیدهای نیز دربارهی شخصیت ایشان سروده بودید(1) صمیمانه تقدیر میشود، امیدوارم به خواست خدا، وحدت و پیوستگی مسلمانان روز به روز مستحکمتر شده و «تعارف» و شناخت متقابل جای «تناکر» و ناآگاهی از یکدیگر را بگیرد، و اگر مسلمانان از معارف یکدیگر آگاه شوند خواهند دید مشترکات آنان فزونتر از اختلافات آنان است. و ان شاء الله شما در اقامتتان در ایران، این حقیقت را لمس کرده و کاملاً مشهود خواهد بود.
در همین اتاقی که جنابعالی تشریف دارید، چندی قبل فقیه بزرگ سوری آقای «وهبة الزحیلی» تشریف داشتند و جملهای را بیان کردند که عیناً برای شما نقل میکنم فرمودند: «من گواهی میدهم اختلافات و تفاوتهای فقهی شیعه با اهل سنّت کمتر از اختلافات خود مذاهب اهل سنّت است، و خوشبختانه در اصول سهگانه همگی وحدت نظر داریم:«توحید خدا و رسالت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و معاد روز قیامت».
دکتر یعقوب دوکوری: من در منطقهی خود مرجع علمی و فکری مسلمانان هستم، حتی مسیحیان منطقه نیز در برخی از مسایل به من مراجعه میکنند، و آثار زیادی از من به زبان عربی و غیره، منتشر شده است.
روی این اساس، فرصت را مغتنم
_______________________________
1. او قصیده خود را چنین آغاز میکند:
إنّ لله رجالاً عظما
خلّدوا ذکراهم قادوا الزمام
إنّهم احیاء إذ آثارهم
باقیات دائماً دون انصرام
_______________________________
میشمارم مسایلی را مطرح میکنم، زیرا ما در کشور مالی با این مسایل روبه رو هستیم و کراراً از ما سوءال میکنند و خواهان جواب هستند. برخی از این سوءالها مربوط به اصل اسلام و برتری پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بر سایر پیامبران است، برخی دیگر مربوط به عقاید و اصول و فروع شیعه است، البته این جلسه وافی به طرح همهی پرسشها نیست و مسلّماً کتابهایی در اختیار من خواهید گذاشت که پاسخگوی برخی از سوءالهای من باشد، اینک من اوّلین پرسش را مطرح میکنم:
1. برتری حضرت مسیحعلیه السلام بر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم؟
در کشور مالی، مسیحیان کاملاً حضور دارند و احیاناً شبهاتی را در میان مسلمانان مطرح میکنند و یکی از این شبهات این است که حضرت مسیحعلیه السلام برتر از حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم است ، زیرا او از نسل حضرت آدم نبوده و خطاکار به دنیا نیامده است، در حالی که پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم از نسل آدم ابوالبشرعلیه السلام است و خطای پدر را به ارث برده است. اکنون پاسخ شما در این زمینه چیست؟
آیة الله سبحانی: در اینجا دو مطلب را یادآور میشوم:
اوّلاً: حضرت آدم علیه السلامخدا را نافرمانی نکرد، زیرا بهشت جای تکلیف نبود تا مخالفت با سخن خدا مخالفت با تکلیف الهی باشد، این دنیاست که دار تکلیف و خانهی واجب و حرام است، بلکه در بهشت نصیحتی از جانب خدا به آدم داده شد، متأسفانه وی نصیحت خدا را نادیده گرفت و اگر کسی لسان آیاتی که دربارهی سرگذشت حضرت آدم وارد شده است، مطالعه کند، به روشنی درمییابد که گفتگوی خدا، گفتگوی ناصحانه بود، نه آمرانه،و لذا شیطان نیز برای گول زدن آدم از همین منطق استفاده کرد و گفت:
«وَقاسَمَهُما اِنّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحین»(اعراف/21).
«برای آنان سوگند خورد که من برای شما ناصح مشفقی هستم».
این خود گواه بر این است که گفتار خدا نیز از طریق نصیحت بوده است.
وثانیاً: فرض کنیم پدری مرتکب خطا و گناهی شده است، چرا باید این گناه دامنگیر فرزندان او شود. آیا در منطق عقل
و خرد صحیح است که فرد بیگناهی را به خاطر گناه فرد دیگر مجازات کنیم؟ و منطق قرآن نیز همین است.«اگلاَّ تَزِرُ وازِرَة وِزْرَ اُخری».(نجم/38)
«هیچکس گناه دیگری را به دست نمیگیرد».
بنابراین، اساس شبهه، جز پندار چیز دیگری نیست و هیچ عاقلی در جهان بر گناه موروثی معتقد نیست.
من در اینجا اضافه میکنم، هر چند شما از آن سوءال نفرمودید و آن این که مسیحیان میگویند: حضرت مسیح از جهان بالا به روی زمین آمد و برای تطهیر فرزندان آدم و پاک کردن آنها از این گناه موروثی خود را فدا کرد و مصلوب گشت(و به دار آویخته شد).
یادآور میشوم که این اصل کاملاً بر خلاف خرد و دانشهای قطعی الهی است، اگر بر فرض، فرزندان آدم، دچار آلودگی و گناه باشند، باید خودشان، در تطهیر خود تلاش کنند، نه این که دیگری به دار آویخته شود تا آنان را پاک کند. فردی که میخواهد خود را از ضعف برهاند و قوی و نیرومند شود باید خود، ورزش کند و از تغذیهی سالم بهره ببرد، نه این که دیگری ورزش کند، یا غذا بخورد تا او نیرومند گردد!
اصولاً آیین مسیحیان کنونی، بر اساس منطق استوار نیست، از اندیشهی تثلیث گرفته تا مسألهی فدای مسیح برای فرزندان آدم، تا چه رسد به مسألهی تولد خدای مسیح در شب کریسمس. آیا عقل و خرد میپذیرد که خدا متولد شود؟ پس این خدا قبل از تولد کجا بود؟ حقیقت این است که اندیشمندان مسیحی، مسیحیان جغرافیایی بوده و هرگز این اصول را از صمیم دل نمیپذیرند و برا ی فرار از مذاکره به تعبّد و «فراخردی» پناه میبرند.
2. آیا حضرت زهرا علیها السلام دختر گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم معصوم از گناه بوده است؟
شکی نیست که دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مقام والا و ارجمندی در میان مسلمانان دارد و همگی به دیدهی احترام به او مینگرند، اهل سنّت او را معصوم نمیدانند، ولی از نظر شیعه او بهسان امامان شیعه معصوم میباشد. دلیل آن چیست؟ و اصولاً غیر از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در جهان معصومی هست؟
آیة الله سبحانی: من قبلاً به سوءال آخر شما پاسخ میگویم که عصمت اختصاص به انبیا ندارد، بلکه از نظر قرآن، برخی از افراد، هر چند مقام نبوّت را نداشتند، معصوم از گناه بودند. یکی از آنها حضرت مریمعلیها السلام مادر عیسیعلیه السلام است و از دیدگاه قرآن، پیراسته از گناه میباشد، به گواه این که میفرماید:
«وَاِذْ قالَتِ المَلائِکة یا مَریَم اِنَّ الله اصْطَفاکِ وَطهّرکِ وَاصطَفاکِ عَلی نِساءِ العالَمین»( آل عمران/42).
«و هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است».
اکنون باید دید مقصود از پاک ساختن مریم چیست؟ آیا مقصود نظافت ظاهری است؟ مسلّماً نه!، بلکه مقصود تطهیر از گناه و خطاست و غیر از این احتمال، چیز دیگری در میان نیست، یعنی او را از تمام پلیدیهای فکری و عقیدتی و اخلاقی و رفتاری، پاک گردانیده است.
نکتهی دیگر این که خدا دربارهی مریم از واژهی «اصطفی» بهره میگیرد، و میفرماید: «اصطفاک» در حالی که همین واژه را در مورد پیامبران به کار برده است و میفرماید:
«اِنَّ الله اصطفی آدم ونوحاً وآل اِبراهیم وَآل عمران عَلی العالَمین»(آل عمران/33).
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برتری داد».
ملاک این برتری جز داشتن مقامات معنوی و طهارت روحی، چیز دیگری نیست. هرگاه آیات مربوط به حضرت مریم به صورت موضوعی تفسیر شود، مراتب عصمت او به روشنی متجلّی میگردد، بنابراین مانعی ندارد، فردی پیامبر نباشد ولی معصوم باشد.
امّا دربارهی عصمت زهراعلیها السلام یادآور میشویم که آیهی تطهیر روشنترین گواه بر عصمت اوست و طبق روایات متضافر این آیه دربارهی وی و فرزندان و پدر و همسر او نازل شده است، چنان که میفرماید:
«اِنّما یُریدُ الله لیُذهبَ عَنْکُمُ الرِّجساگهْل البَیت وَیُطهّرکُمْتَطهیراً» (احزاب/33).
«خداوند میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیتعلیهم السلام دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
این تطهیر، همان تطهیری است که دربارهی مریمعلیها السلام وارد شده است و ناظر به طهارت ظاهری و پاکی جسمانی نیست، زیرا پاکی جسمانی اختصاص به او ندارد، بلکه طهارت از گناه و پلیدیهاست که ملازم با عصمت میباشد.
در اینجا شما میتوانید شاهد دیگری نیز بر عصمت دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم اقامه کنید و آن حدیث ثقلین است که میفرماید:
«إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله وعترتی».
«من در میان شما دو چیز گرانبها را میگذارم و آن دو عبارتند از قرآن و اهل بیت من».
سپس اضافه میکند:
«ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا أبداً».
«تا به این دو چنگ میزنید گمراه نخواهید شد».
شکی نیست که دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از اهل بیتعلیهم السلام بوده و اهل بیتعلیهم السلام عدل و همسنگ قرآن است، و قرآن معصوم، باید عِدل هماهنگ داشته باشد.
گذشته از این، پیروی از قرآن و اهل بیتعلیهم السلام را مایهی هدایت و انحراف از آنها را مایهی ضلالت میداند. در این صورت چگونه میتوان او را غیر معصوم دانست. بلکه باید از عصمت بالایی برخوردار باشد که پیروی از او محور هدایت، و سرپیچی، مایهی ضلالت باشد.
3. آیا در مذهب شیعه، کتاب صحیحی وجود دارد؟
در میان اهل سنّت، صحیح بخاری و صحیح مسلم،«صحیح» نامیده میشوند و بقیه را سنن میگویند و روایات آن دو کتاب را کاملاً معتبر میشمارند، آیا در شیعه نیز چنین کتابی هست که تمام روایات آن معتبر باشد و من به آن مراجعه کنم؟
آیة الله سبحانی: از نظر مذهب شیعه، جز قرآن مجید، هیچ کتابی صحیح نیست، به این معنی که از اوّل تا آخر با تمام خصوصیات، معتبر و قابل اعتماد باشد، بلکه همهی کتابهای حدیثی حتی نهج البلاغه که از مقام بسیار والایی برخوردار است، قابل بررسی است. کتابهای معروف شیعه در حدیث عبارتند از:
1. کافی،محمد بن یعقوب کلینی(متوفای 329ه).
2. من لا یحضره الفقیه،شیخ صدوق (متوفای 381ه).
3و4. تهذیب و استبصار، شیخ طوسی(متوفای 460ه).
این چهار کتاب که به عنوان کتب اربعه معروفند، بسیاری از احادیث آنها صحیح و معتبر میباشند ولی در عین حال همهی روایات موجود در آنها مورد پذیرش نیستند. مرحوم علاّمه مجلسی حدیث شناس شیعه در قرن یازدهم، شرحی بر کافی کلینی دارد، به نام «مرآة العقول». او در این کتاب، به هنگام تفسیر روایات، به صحت و ضعف آنها نیز پرداخته است.
اصولاً چگونه میشود صحیحین را از اوّل تا آخر صحیح دانست، در حالی که بخشی از روایات آنها، مخالف قرآن و سنّت قطعی پیامبر است؟ مثلاً در آنجا که میگوید: «خدا فرشتهی مرگ را برای قبض روح موسی بن عمران روانه کرد، آنگاه که به حضور او رسید، موسی سیلی بر چهرهی ملک الموت نواخت و چشم او را از حدقه بیرون آورد، او به سوی خدا برگشت و گفت: مرا برای قبض روح بندهای فرستادهای که خواهان مرگ نیست، خدا چشم ملک الموت را به او بازگرداند...».(2)
این نوع اخبار نادرست، در صحیحین بسیار است و کسانی که این دو کتاب را به سان قرآن صحیح خواندهاند، امروز با مشکلاتی روبهرو هست و میخواهند آنها را به نوعی توجیه کنند. حق این است که باید گفت، جز قرآن مجید همهی کتابهایی که حدیث پیامبر را نقل میکنند، قابل بررسی و نقد هستند، هر چند حدیث خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم که از دو لب مبارکش خارج میشود، با قرآن تفاوتی ندارد.
آنگاه آیة الله سبحانی کتاب «الحدیث النبوی بین الروایة والدرایة» را به آقای دوکوری هدیه کرد و فرمود: شما با خواندن این کتاب میتوانید پایهی صحت صحاح ششگانه را به دست آورید.
_______________________________
2. صحیح مسلم:7/10099، باب فضائل موسی.
_______________________________
4. آویختن دستها در نماز چه مدرکی دارد؟
شما شیعیان به هنگام نماز خواندن، دستها را میآویزید و آنها را روی هم نمیگذارید، مدرک شما بر این مسأله چیست؟ در حالی که همهی اهل سنت به جز مالکیها به نوعی دست روی دست میگذارند، هر چند در کیفیت آن، اختلاف دارند.
آیة الله سبحانی: فقهای شیعه بر حکم یاد شده، از دو راه استدلال میکند:
1. روایاتی که ائمهی اهل بیتعلیهم السلام در این مورد دارند، آنها تأکید میکنند که باید به هنگام نماز، دستها را آویخت، زیرا دست بسته نماز خواندن، شیوهی مجوس است، من در اینجا فقط به ذکر یک حدیث بسنده میکنم:
صدوق از امیرموءمنانعلیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: هرگز مسلمان در حال نماز که در مقابل خدا ایستاده است، دستها را جمع نمیکند، و در این خضوع خود را شبیه مجوس نمیسازد.(3)
این تنها شیعهی امامیه نیست که بر این کیفیت اصرار دارند، بلکه قاضی نعمان مصری که به ظاهر اسماعیلی مذهب است، همین مضمون را از امام صادقعلیه السلام در کتاب دعائم الإسلام نقل میکند، او میگوید: امام صادقعلیه السلام فرمود:
«إذا کنت قائماً فی الصلاة فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لا الیسری علی الیمنی، فإنّ ذلک تکفیر أهل الکتاب ولکن أرسلهما إرسالاً فإنّه أحری أن لا تشغل نفسک عن الصلاة».(4)
«هرگاه به نماز ایستادی، دست راست خود را بر چپ، یا چپ را بر راست نگذار، این خضوع اهل کتاب است، بلکه هر دو دست را بیاویز تا بهتر از غیر نماز، چشم پوشیده و به نماز متوجه شوی».
ولی آن که میتواند برای دیگران قانع کننده باشد، روایات خود اهل سنّت است که ما به برخی اشاره میکنیم:
1. ابوحمید بن سعد انصاری خزرجی ساعدی کیفیت نماز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در محضر ده نفر از صحابه از اوّل تا آخر بازگو
_______________________________
3. وسائل الشیعة:ج4، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، حدیث7.
4. دعائم الإسلام:1/159.
_______________________________
کند و هرگز در آن اشارهای به قبض یا گذاردن دست روی دست نیست.
او هنگامی که نماز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در برابر ده شخصیت بزرگ از صحابه خواند همگی گفتند: «صدقت، هکذا کان یصلّی».(5)
این حدیث که از نظر سند و دلالت، از اعتبار والایی برخوردار است، میرساند که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در طول زندگی به صورت دست باز نماز میخواند، و جملهی تصدیق کنندگان که گفتند: هکذا کان یصلّی» گواه بر ادامهی چنین حالتی بود.
علاوه بر این روایات، روایات دیگری است که در آنها، از قبض سخن به میان نیامده است:
طبرانی از معاذ بن جبل نقل میکند:
«کان رسول الله علیه الصلاة والسلام، إذا قام إلی الصلاة رفع یدیه قبالة اُذنیه، فإذا کبّر أرسلهما ثمّ سکت».(6)
«هرگاه رسول خدا برای نماز میایستاد، به هنگام گفتن تکبیرة الاحرام، دستها را برابر دو گوش خود میبرد، آنگاه تکبیر میگفت، و دستها را میآویخت، سپس سکوت میکرد».
در روایت سومی آمده که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمفردی را دید که به صورت صحیح نماز نمیخواند، نماز را تعلیم او کرد و ... در آن مسأله قبض نیست، و این حدیث معروف، حدیث «مسییء الصلاة» است.
قایلان به قبض، و دست روی دست گذاردن، به روایات متعددی تمسک میجویند که مهمترین آنها روایت ابوحازم از سهل بن سعد ساعدی است که میگوید:
«کان الناس یوءمرون أن یضع الرجل الید الیمنی علی ذراعه الیسری فی الصلاة، قال أبو حازم:لا أعلمه إلاّ ینمی ذلک إلی النبیصلی الله علیه و آله و سلم.(7)
«به مردم فرمان داده میشد که دست راست بر ذراع چپ خود بگذارند. ابوحازم میگوید: من نمیدانم، جز این که این مطلب را او به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نسبت میداد.
_______________________________
5.سنن بیهقی:2/72و 101، 102 و أبوداود سنن:1/194، باب افتتاح الصلاة ، حدیث شماره 730، 736.
6. معجم کبیر:2/7574.
7. فتح الباری:2/224.
_______________________________
دقت در این روایت، حاکی است که مسألهی قبض، پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در میان مسلمانان پدید آمد و علّت آن چه بوده است، فعلاً مطرح نیست، زیرا اگر واقعاً دست بسته نماز خواندن یک تکلیف الهی بود و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به آن دستور داده بود، پس چرا میگوید: «کان الناس یوءمرون»(به مردم دستور داده میشد) و این حاکی است که این مطلب در دوران خلفا و سپس در میان سلاطین اموی و عباسی پدید آمد و انگیزهی آن چه بوده، فعلاً مطرح نیست، شاید یک نوع مقابله با خاندان رسالت بوده که پیوسته به مردم دستور میدادند،با دست باز نماز بخوانند.
شما که بحمدالله خود کتابی در این مورد نوشتهاید و از واقع، اطلاع کامل دارید.
در پایان، مهمان محترم جناب آقای دکتر یعقوب دوکوری افزود:
کتاب شما به نام «الوهّابیة فی المیزان» در شمال آفریقا، وهابیها را عاجز و ناتوان کرده است، و خوشبختانه این کتاب، مرجع ما در نقد عقاید آنهاست، من از نگارش این کتاب صمیمانه متشکر و سپاسگزارم.
آیة الله سبحانی: اصولاً مکتب وهابیت بر اساس نابود کردن آثار اسلام و رسالت است، آن هم تحت عنوان شرک، شما توجه دارید حفظ اصالتها بر غنای مکتب میافزاید، و اصالت آن را حفظ میکند، اگر این آثار از بین برود، چه بسا ممکن است، بعد از قرنها، اسلام به صورت افسانهی تاریخی درآید، همچنان که مسیح و آیین او در میان غربیان به چنین سرنوشتی دچار شده است، زیرا غربی همه چیزش غربی است، جز دینش که شرقی است، ولی از دین خود، اثر ملموسی در اختیار ندارد، نه قبر حضرت مسیح و نه مادر و نه حواریون و نه صورت واقعی از کتاب خود «انجیل» و لذا هرچه زمان بگذرد، یقین به اصل وجود مسیح و دعوت او کمرنگتر میشود، امّا ما مسلمانان افتخار میکنیم و میگوییم هزار و چهارصد سال قبل مردی از قبیلهی بنی هاشم، از بطن قریش در سرزمین مکه، مردم را به توحید و دیگر اصول دعوت کرد، و قرآن کتاب آسمانی اوست، و این نقطه محل فرود آمدن وحی (غار حرا) و این قبرخود وی و فرزندانش و یاران و همسرانش و این هم نقاطی که او در آنجا نماز خوانده یا عملی را انجام داده است.
مسلماً حفظ این آثار به حفظ اصالتها و استواری یقین به اصل دعوت میافزاید.
در پایان از طرف موءسسه کتابهایی به مهمان محترم هدیه شد و او با تشکر فراوان، موءسسه را ترک گفت.
***
دیدار آقای یاشارنوری اوزترک
آقای پروفسور «یاشار» اسلام شناس، نویسنده، و تهیه کنندهی برنامهی تلویزیونی از کشور ترکیه در تاریخ 21/3/81، از موءسسه بازدید و با حضرت آیة الله سبحانی ملاقات کرد. از آثار او «اسلام در قرآن» و «بازگشت به سوی قرآن» است و به خاطر مراتب علمی جوایزی را به دست آورده است. تخصّص او در «تصوّف» است ولی علاقهمند بود که در مورد فقه تشیّع اطلاعاتی به دست آورد.
او نخست از کتاب «المختصر النافع» پرسید، آیة الله سبحانی در پاسخ گفتند: این کتاب تلخیصی از شرایع الاسلام است که در مصر و ایران، کراراً چاپ شده و با استقبال بینظیری روبه رو بوده است، و به قول وزیر اوقاف مصر، ظرف دو ماه، تمام نسخههای آن نایاب گشت، آنگاه به تجدید طبع آن پرداختند.
آیة الله سبحانی یادآور شدند: برای آگاهی از فقه شیعه، علاوه بر این دو کتاب «تحریرالاءحکام» علاّمهی حلّی، بسیار سودمند است، زیرا در این کتاب متجاوز از ده هزار فرع به قلم روشن، و دور از پیچیدگی مطرح شده، و به صورت موجز بر آنها استدلال شده است. شما میتوانید از طریق مطالعهی این کتاب بر فقه شیعه تسلّط کامل پیدا کنید.
موءلف این کتاب حسن بن مطهر معروف به علاّمه حلّی است که به قول ابن حجر نادرهی دوران در ذکاوت و تیزهوشی بود. این فقیه بزرگ، علاوه بر «تحریرالاءحکام» کتابهای متعددی نیز در فقه اسلامی نوشته که از دوتای آنها یاد میکنم، زیرا شیوهی نگارش در آنها به صورت فقه مقارن است:
1. تذکرة الفقهاء.
2. منتهی المطلب.
و کتاب دومی از قبلی نیز گستردهتر و عمیقتر است. اصولاً شیعه به خاطر فتح باب اجتهاد، در طول قرون، پیشرفتهای چشمگیری در فقه کرده و میتواند اندوختههای خود را در اختیار برادران[اهل سنّت [بگذارد.
آقای پروفسور یاشار: اهداف موءسسه و کارهایی که در آن صورت میگیرد چیست؟
آیت الله سبحانی: ما در سه بخش فعالیت میکنیم:
1. تربیت متکلّم اسلامی که بتواند از فقه اکبر یعنی عقاید و اصول معارف، دفاع کند، و در این زمینه باید از معارف قرآن و نهج البلاغه و مکتبهای کلامی اشاعره و معتزله و امامیه آگاه باشد و از مسایل جدید علم کلام که امروزه سیل آب از غرب به شرق سرازیر است، اطلاع کافی پیدا کند، مانند هرمنوتیک، تجربهی دینی، زبان دین و غیره.
2. نشر آثار علمای پیشین که به صورت مخطوط در کتابخانهها وجود دارد. احیای یک اثر خطی مراحلی دارد که با طی آن مراحل ، کتاب به صورت تحقیق شده در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد، و تاکنون کتابهای زیادی در این موءسسه، تحقیق و منتشر شده، اعمّ از قسمت فقهی، یا کلامی، مانند الجامع للشرائع، نگارش یحیی بن سعید، المهذب، نگارش ابن البراج، نهایة المرام، علاّمه حلّی در کلام.
3. فراهم کردن ابزار تحقیق، برای محقّقان و نگارش کتابهای جدید بر طبق نیازهای روز. این موءسسه توانسته است، در این راه، کتابهای نوی را عرضه کند که برخی از آنها جزء کتب درسی در حوزه و احیاناً خارج حوزه بوده است.
پروفسور یاشار علاقهمند شد از بخشهای مختلف موءسسه دیداری داشته باشد، و مدیر بخش اجمالاً توضیحاتی دادند و سپس با امضای دفترِ یادبودِ موءسسه و اخذ هدایایی از کتاب، موءسسه را ترک گفتند.
دیدار شیخ یعقوب دوکوری
آقای یعقوب دوکوری مدیر موءسسه «أُمّنا» و امام جامع «وایر مازون» در کشور «مالی»، شهر «سیکاسو» میباشد، و مورد توجه مسلمانان آن منطقه و حتّی مسیحیان به شمار میرود. در رسانههای گروهی سخنرانیهایی دارد و خودْ اهل قلم و بیان است و متجاوز از چهل اثر علمی از او منتشر شده است. وی در تاریخ 22/2/81، از موءسسهی امام صادقعلیه السلام دیدن و با حضرت آیة الله سبحانی ملاقات کرد و دو اثر یاد شده زیر را به کتابخانهی موءسّسه اهدا کرد:
1. الوجیز فی القبض والسدل.
2. ثلاث رسائل.
رسالهی نخستین وی حاکی است که وی در مسألهی کیفیّت نماز خواندن ، نظر امامیّه را برگزیده که با نظر امام مالک نیز موافق است و در آن کتاب روایت امام صادقعلیه السلام را از مدارک نظریه خود شمرده و به این جمله اکتفا میکند که «أهل البیت أدری بما فی البیت».
گفت وگویی که میان ایشان و آیة الله سبحانی انجام گرفت، به شرح زیر است:
آیة الله سبحانی: اینجانب شخصاً از تشریففرمایی حضرتعالی به خانهی امام صادقعلیه السلام تشکر میکنم و از این که در بزرگداشت ارتحال امام خمینیقدس سرهشرکت نموده و قصیدهای نیز دربارهی شخصیت ایشان سروده بودید(1) صمیمانه تقدیر میشود، امیدوارم به خواست خدا، وحدت و پیوستگی مسلمانان روز به روز مستحکمتر شده و «تعارف» و شناخت متقابل جای «تناکر» و ناآگاهی از یکدیگر را بگیرد، و اگر مسلمانان از معارف یکدیگر آگاه شوند خواهند دید مشترکات آنان فزونتر از اختلافات آنان است. و ان شاء الله شما در اقامتتان در ایران، این حقیقت را لمس کرده و کاملاً مشهود خواهد بود.
در همین اتاقی که جنابعالی تشریف دارید، چندی قبل فقیه بزرگ سوری آقای «وهبة الزحیلی» تشریف داشتند و جملهای را بیان کردند که عیناً برای شما نقل میکنم فرمودند: «من گواهی میدهم اختلافات و تفاوتهای فقهی شیعه با اهل سنّت کمتر از اختلافات خود مذاهب اهل سنّت است، و خوشبختانه در اصول سهگانه همگی وحدت نظر داریم:«توحید خدا و رسالت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و معاد روز قیامت».
دکتر یعقوب دوکوری: من در منطقهی خود مرجع علمی و فکری مسلمانان هستم، حتی مسیحیان منطقه نیز در برخی از مسایل به من مراجعه میکنند، و آثار زیادی از من به زبان عربی و غیره، منتشر شده است.
روی این اساس، فرصت را مغتنم
_______________________________
1. او قصیده خود را چنین آغاز میکند:
إنّ لله رجالاً عظما
خلّدوا ذکراهم قادوا الزمام
إنّهم احیاء إذ آثارهم
باقیات دائماً دون انصرام
_______________________________
میشمارم مسایلی را مطرح میکنم، زیرا ما در کشور مالی با این مسایل روبه رو هستیم و کراراً از ما سوءال میکنند و خواهان جواب هستند. برخی از این سوءالها مربوط به اصل اسلام و برتری پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بر سایر پیامبران است، برخی دیگر مربوط به عقاید و اصول و فروع شیعه است، البته این جلسه وافی به طرح همهی پرسشها نیست و مسلّماً کتابهایی در اختیار من خواهید گذاشت که پاسخگوی برخی از سوءالهای من باشد، اینک من اوّلین پرسش را مطرح میکنم:
1. برتری حضرت مسیحعلیه السلام بر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم؟
در کشور مالی، مسیحیان کاملاً حضور دارند و احیاناً شبهاتی را در میان مسلمانان مطرح میکنند و یکی از این شبهات این است که حضرت مسیحعلیه السلام برتر از حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم است ، زیرا او از نسل حضرت آدم نبوده و خطاکار به دنیا نیامده است، در حالی که پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم از نسل آدم ابوالبشرعلیه السلام است و خطای پدر را به ارث برده است. اکنون پاسخ شما در این زمینه چیست؟
آیة الله سبحانی: در اینجا دو مطلب را یادآور میشوم:
اوّلاً: حضرت آدم علیه السلامخدا را نافرمانی نکرد، زیرا بهشت جای تکلیف نبود تا مخالفت با سخن خدا مخالفت با تکلیف الهی باشد، این دنیاست که دار تکلیف و خانهی واجب و حرام است، بلکه در بهشت نصیحتی از جانب خدا به آدم داده شد، متأسفانه وی نصیحت خدا را نادیده گرفت و اگر کسی لسان آیاتی که دربارهی سرگذشت حضرت آدم وارد شده است، مطالعه کند، به روشنی درمییابد که گفتگوی خدا، گفتگوی ناصحانه بود، نه آمرانه،و لذا شیطان نیز برای گول زدن آدم از همین منطق استفاده کرد و گفت:
«وَقاسَمَهُما اِنّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحین»(اعراف/21).
«برای آنان سوگند خورد که من برای شما ناصح مشفقی هستم».
این خود گواه بر این است که گفتار خدا نیز از طریق نصیحت بوده است.
وثانیاً: فرض کنیم پدری مرتکب خطا و گناهی شده است، چرا باید این گناه دامنگیر فرزندان او شود. آیا در منطق عقل
و خرد صحیح است که فرد بیگناهی را به خاطر گناه فرد دیگر مجازات کنیم؟ و منطق قرآن نیز همین است.«اگلاَّ تَزِرُ وازِرَة وِزْرَ اُخری».(نجم/38)
«هیچکس گناه دیگری را به دست نمیگیرد».
بنابراین، اساس شبهه، جز پندار چیز دیگری نیست و هیچ عاقلی در جهان بر گناه موروثی معتقد نیست.
من در اینجا اضافه میکنم، هر چند شما از آن سوءال نفرمودید و آن این که مسیحیان میگویند: حضرت مسیح از جهان بالا به روی زمین آمد و برای تطهیر فرزندان آدم و پاک کردن آنها از این گناه موروثی خود را فدا کرد و مصلوب گشت(و به دار آویخته شد).
یادآور میشوم که این اصل کاملاً بر خلاف خرد و دانشهای قطعی الهی است، اگر بر فرض، فرزندان آدم، دچار آلودگی و گناه باشند، باید خودشان، در تطهیر خود تلاش کنند، نه این که دیگری به دار آویخته شود تا آنان را پاک کند. فردی که میخواهد خود را از ضعف برهاند و قوی و نیرومند شود باید خود، ورزش کند و از تغذیهی سالم بهره ببرد، نه این که دیگری ورزش کند، یا غذا بخورد تا او نیرومند گردد!
اصولاً آیین مسیحیان کنونی، بر اساس منطق استوار نیست، از اندیشهی تثلیث گرفته تا مسألهی فدای مسیح برای فرزندان آدم، تا چه رسد به مسألهی تولد خدای مسیح در شب کریسمس. آیا عقل و خرد میپذیرد که خدا متولد شود؟ پس این خدا قبل از تولد کجا بود؟ حقیقت این است که اندیشمندان مسیحی، مسیحیان جغرافیایی بوده و هرگز این اصول را از صمیم دل نمیپذیرند و برا ی فرار از مذاکره به تعبّد و «فراخردی» پناه میبرند.
2. آیا حضرت زهرا علیها السلام دختر گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم معصوم از گناه بوده است؟
شکی نیست که دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مقام والا و ارجمندی در میان مسلمانان دارد و همگی به دیدهی احترام به او مینگرند، اهل سنّت او را معصوم نمیدانند، ولی از نظر شیعه او بهسان امامان شیعه معصوم میباشد. دلیل آن چیست؟ و اصولاً غیر از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در جهان معصومی هست؟
آیة الله سبحانی: من قبلاً به سوءال آخر شما پاسخ میگویم که عصمت اختصاص به انبیا ندارد، بلکه از نظر قرآن، برخی از افراد، هر چند مقام نبوّت را نداشتند، معصوم از گناه بودند. یکی از آنها حضرت مریمعلیها السلام مادر عیسیعلیه السلام است و از دیدگاه قرآن، پیراسته از گناه میباشد، به گواه این که میفرماید:
«وَاِذْ قالَتِ المَلائِکة یا مَریَم اِنَّ الله اصْطَفاکِ وَطهّرکِ وَاصطَفاکِ عَلی نِساءِ العالَمین»( آل عمران/42).
«و هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است».
اکنون باید دید مقصود از پاک ساختن مریم چیست؟ آیا مقصود نظافت ظاهری است؟ مسلّماً نه!، بلکه مقصود تطهیر از گناه و خطاست و غیر از این احتمال، چیز دیگری در میان نیست، یعنی او را از تمام پلیدیهای فکری و عقیدتی و اخلاقی و رفتاری، پاک گردانیده است.
نکتهی دیگر این که خدا دربارهی مریم از واژهی «اصطفی» بهره میگیرد، و میفرماید: «اصطفاک» در حالی که همین واژه را در مورد پیامبران به کار برده است و میفرماید:
«اِنَّ الله اصطفی آدم ونوحاً وآل اِبراهیم وَآل عمران عَلی العالَمین»(آل عمران/33).
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برتری داد».
ملاک این برتری جز داشتن مقامات معنوی و طهارت روحی، چیز دیگری نیست. هرگاه آیات مربوط به حضرت مریم به صورت موضوعی تفسیر شود، مراتب عصمت او به روشنی متجلّی میگردد، بنابراین مانعی ندارد، فردی پیامبر نباشد ولی معصوم باشد.
امّا دربارهی عصمت زهراعلیها السلام یادآور میشویم که آیهی تطهیر روشنترین گواه بر عصمت اوست و طبق روایات متضافر این آیه دربارهی وی و فرزندان و پدر و همسر او نازل شده است، چنان که میفرماید:
«اِنّما یُریدُ الله لیُذهبَ عَنْکُمُ الرِّجساگهْل البَیت وَیُطهّرکُمْتَطهیراً» (احزاب/33).
«خداوند میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیتعلیهم السلام دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
این تطهیر، همان تطهیری است که دربارهی مریمعلیها السلام وارد شده است و ناظر به طهارت ظاهری و پاکی جسمانی نیست، زیرا پاکی جسمانی اختصاص به او ندارد، بلکه طهارت از گناه و پلیدیهاست که ملازم با عصمت میباشد.
در اینجا شما میتوانید شاهد دیگری نیز بر عصمت دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم اقامه کنید و آن حدیث ثقلین است که میفرماید:
«إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله وعترتی».
«من در میان شما دو چیز گرانبها را میگذارم و آن دو عبارتند از قرآن و اهل بیت من».
سپس اضافه میکند:
«ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا أبداً».
«تا به این دو چنگ میزنید گمراه نخواهید شد».
شکی نیست که دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از اهل بیتعلیهم السلام بوده و اهل بیتعلیهم السلام عدل و همسنگ قرآن است، و قرآن معصوم، باید عِدل هماهنگ داشته باشد.
گذشته از این، پیروی از قرآن و اهل بیتعلیهم السلام را مایهی هدایت و انحراف از آنها را مایهی ضلالت میداند. در این صورت چگونه میتوان او را غیر معصوم دانست. بلکه باید از عصمت بالایی برخوردار باشد که پیروی از او محور هدایت، و سرپیچی، مایهی ضلالت باشد.
3. آیا در مذهب شیعه، کتاب صحیحی وجود دارد؟
در میان اهل سنّت، صحیح بخاری و صحیح مسلم،«صحیح» نامیده میشوند و بقیه را سنن میگویند و روایات آن دو کتاب را کاملاً معتبر میشمارند، آیا در شیعه نیز چنین کتابی هست که تمام روایات آن معتبر باشد و من به آن مراجعه کنم؟
آیة الله سبحانی: از نظر مذهب شیعه، جز قرآن مجید، هیچ کتابی صحیح نیست، به این معنی که از اوّل تا آخر با تمام خصوصیات، معتبر و قابل اعتماد باشد، بلکه همهی کتابهای حدیثی حتی نهج البلاغه که از مقام بسیار والایی برخوردار است، قابل بررسی است. کتابهای معروف شیعه در حدیث عبارتند از:
1. کافی،محمد بن یعقوب کلینی(متوفای 329ه).
2. من لا یحضره الفقیه،شیخ صدوق (متوفای 381ه).
3و4. تهذیب و استبصار، شیخ طوسی(متوفای 460ه).
این چهار کتاب که به عنوان کتب اربعه معروفند، بسیاری از احادیث آنها صحیح و معتبر میباشند ولی در عین حال همهی روایات موجود در آنها مورد پذیرش نیستند. مرحوم علاّمه مجلسی حدیث شناس شیعه در قرن یازدهم، شرحی بر کافی کلینی دارد، به نام «مرآة العقول». او در این کتاب، به هنگام تفسیر روایات، به صحت و ضعف آنها نیز پرداخته است.
اصولاً چگونه میشود صحیحین را از اوّل تا آخر صحیح دانست، در حالی که بخشی از روایات آنها، مخالف قرآن و سنّت قطعی پیامبر است؟ مثلاً در آنجا که میگوید: «خدا فرشتهی مرگ را برای قبض روح موسی بن عمران روانه کرد، آنگاه که به حضور او رسید، موسی سیلی بر چهرهی ملک الموت نواخت و چشم او را از حدقه بیرون آورد، او به سوی خدا برگشت و گفت: مرا برای قبض روح بندهای فرستادهای که خواهان مرگ نیست، خدا چشم ملک الموت را به او بازگرداند...».(2)
این نوع اخبار نادرست، در صحیحین بسیار است و کسانی که این دو کتاب را به سان قرآن صحیح خواندهاند، امروز با مشکلاتی روبهرو هست و میخواهند آنها را به نوعی توجیه کنند. حق این است که باید گفت، جز قرآن مجید همهی کتابهایی که حدیث پیامبر را نقل میکنند، قابل بررسی و نقد هستند، هر چند حدیث خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم که از دو لب مبارکش خارج میشود، با قرآن تفاوتی ندارد.
آنگاه آیة الله سبحانی کتاب «الحدیث النبوی بین الروایة والدرایة» را به آقای دوکوری هدیه کرد و فرمود: شما با خواندن این کتاب میتوانید پایهی صحت صحاح ششگانه را به دست آورید.
_______________________________
2. صحیح مسلم:7/10099، باب فضائل موسی.
_______________________________
4. آویختن دستها در نماز چه مدرکی دارد؟
شما شیعیان به هنگام نماز خواندن، دستها را میآویزید و آنها را روی هم نمیگذارید، مدرک شما بر این مسأله چیست؟ در حالی که همهی اهل سنت به جز مالکیها به نوعی دست روی دست میگذارند، هر چند در کیفیت آن، اختلاف دارند.
آیة الله سبحانی: فقهای شیعه بر حکم یاد شده، از دو راه استدلال میکند:
1. روایاتی که ائمهی اهل بیتعلیهم السلام در این مورد دارند، آنها تأکید میکنند که باید به هنگام نماز، دستها را آویخت، زیرا دست بسته نماز خواندن، شیوهی مجوس است، من در اینجا فقط به ذکر یک حدیث بسنده میکنم:
صدوق از امیرموءمنانعلیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: هرگز مسلمان در حال نماز که در مقابل خدا ایستاده است، دستها را جمع نمیکند، و در این خضوع خود را شبیه مجوس نمیسازد.(3)
این تنها شیعهی امامیه نیست که بر این کیفیت اصرار دارند، بلکه قاضی نعمان مصری که به ظاهر اسماعیلی مذهب است، همین مضمون را از امام صادقعلیه السلام در کتاب دعائم الإسلام نقل میکند، او میگوید: امام صادقعلیه السلام فرمود:
«إذا کنت قائماً فی الصلاة فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لا الیسری علی الیمنی، فإنّ ذلک تکفیر أهل الکتاب ولکن أرسلهما إرسالاً فإنّه أحری أن لا تشغل نفسک عن الصلاة».(4)
«هرگاه به نماز ایستادی، دست راست خود را بر چپ، یا چپ را بر راست نگذار، این خضوع اهل کتاب است، بلکه هر دو دست را بیاویز تا بهتر از غیر نماز، چشم پوشیده و به نماز متوجه شوی».
ولی آن که میتواند برای دیگران قانع کننده باشد، روایات خود اهل سنّت است که ما به برخی اشاره میکنیم:
1. ابوحمید بن سعد انصاری خزرجی ساعدی کیفیت نماز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در محضر ده نفر از صحابه از اوّل تا آخر بازگو
_______________________________
3. وسائل الشیعة:ج4، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، حدیث7.
4. دعائم الإسلام:1/159.
_______________________________
کند و هرگز در آن اشارهای به قبض یا گذاردن دست روی دست نیست.
او هنگامی که نماز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در برابر ده شخصیت بزرگ از صحابه خواند همگی گفتند: «صدقت، هکذا کان یصلّی».(5)
این حدیث که از نظر سند و دلالت، از اعتبار والایی برخوردار است، میرساند که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در طول زندگی به صورت دست باز نماز میخواند، و جملهی تصدیق کنندگان که گفتند: هکذا کان یصلّی» گواه بر ادامهی چنین حالتی بود.
علاوه بر این روایات، روایات دیگری است که در آنها، از قبض سخن به میان نیامده است:
طبرانی از معاذ بن جبل نقل میکند:
«کان رسول الله علیه الصلاة والسلام، إذا قام إلی الصلاة رفع یدیه قبالة اُذنیه، فإذا کبّر أرسلهما ثمّ سکت».(6)
«هرگاه رسول خدا برای نماز میایستاد، به هنگام گفتن تکبیرة الاحرام، دستها را برابر دو گوش خود میبرد، آنگاه تکبیر میگفت، و دستها را میآویخت، سپس سکوت میکرد».
در روایت سومی آمده که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمفردی را دید که به صورت صحیح نماز نمیخواند، نماز را تعلیم او کرد و ... در آن مسأله قبض نیست، و این حدیث معروف، حدیث «مسییء الصلاة» است.
قایلان به قبض، و دست روی دست گذاردن، به روایات متعددی تمسک میجویند که مهمترین آنها روایت ابوحازم از سهل بن سعد ساعدی است که میگوید:
«کان الناس یوءمرون أن یضع الرجل الید الیمنی علی ذراعه الیسری فی الصلاة، قال أبو حازم:لا أعلمه إلاّ ینمی ذلک إلی النبیصلی الله علیه و آله و سلم.(7)
«به مردم فرمان داده میشد که دست راست بر ذراع چپ خود بگذارند. ابوحازم میگوید: من نمیدانم، جز این که این مطلب را او به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نسبت میداد.
_______________________________
5.سنن بیهقی:2/72و 101، 102 و أبوداود سنن:1/194، باب افتتاح الصلاة ، حدیث شماره 730، 736.
6. معجم کبیر:2/7574.
7. فتح الباری:2/224.
_______________________________
دقت در این روایت، حاکی است که مسألهی قبض، پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در میان مسلمانان پدید آمد و علّت آن چه بوده است، فعلاً مطرح نیست، زیرا اگر واقعاً دست بسته نماز خواندن یک تکلیف الهی بود و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به آن دستور داده بود، پس چرا میگوید: «کان الناس یوءمرون»(به مردم دستور داده میشد) و این حاکی است که این مطلب در دوران خلفا و سپس در میان سلاطین اموی و عباسی پدید آمد و انگیزهی آن چه بوده، فعلاً مطرح نیست، شاید یک نوع مقابله با خاندان رسالت بوده که پیوسته به مردم دستور میدادند،با دست باز نماز بخوانند.
شما که بحمدالله خود کتابی در این مورد نوشتهاید و از واقع، اطلاع کامل دارید.
در پایان، مهمان محترم جناب آقای دکتر یعقوب دوکوری افزود:
کتاب شما به نام «الوهّابیة فی المیزان» در شمال آفریقا، وهابیها را عاجز و ناتوان کرده است، و خوشبختانه این کتاب، مرجع ما در نقد عقاید آنهاست، من از نگارش این کتاب صمیمانه متشکر و سپاسگزارم.
آیة الله سبحانی: اصولاً مکتب وهابیت بر اساس نابود کردن آثار اسلام و رسالت است، آن هم تحت عنوان شرک، شما توجه دارید حفظ اصالتها بر غنای مکتب میافزاید، و اصالت آن را حفظ میکند، اگر این آثار از بین برود، چه بسا ممکن است، بعد از قرنها، اسلام به صورت افسانهی تاریخی درآید، همچنان که مسیح و آیین او در میان غربیان به چنین سرنوشتی دچار شده است، زیرا غربی همه چیزش غربی است، جز دینش که شرقی است، ولی از دین خود، اثر ملموسی در اختیار ندارد، نه قبر حضرت مسیح و نه مادر و نه حواریون و نه صورت واقعی از کتاب خود «انجیل» و لذا هرچه زمان بگذرد، یقین به اصل وجود مسیح و دعوت او کمرنگتر میشود، امّا ما مسلمانان افتخار میکنیم و میگوییم هزار و چهارصد سال قبل مردی از قبیلهی بنی هاشم، از بطن قریش در سرزمین مکه، مردم را به توحید و دیگر اصول دعوت کرد، و قرآن کتاب آسمانی اوست، و این نقطه محل فرود آمدن وحی (غار حرا) و این قبرخود وی و فرزندانش و یاران و همسرانش و این هم نقاطی که او در آنجا نماز خوانده یا عملی را انجام داده است.
مسلماً حفظ این آثار به حفظ اصالتها و استواری یقین به اصل دعوت میافزاید.
در پایان از طرف موءسسه کتابهایی به مهمان محترم هدیه شد و او با تشکر فراوان، موءسسه را ترک گفت.
***
دیدار آقای یاشارنوری اوزترک
آقای پروفسور «یاشار» اسلام شناس، نویسنده، و تهیه کنندهی برنامهی تلویزیونی از کشور ترکیه در تاریخ 21/3/81، از موءسسه بازدید و با حضرت آیة الله سبحانی ملاقات کرد. از آثار او «اسلام در قرآن» و «بازگشت به سوی قرآن» است و به خاطر مراتب علمی جوایزی را به دست آورده است. تخصّص او در «تصوّف» است ولی علاقهمند بود که در مورد فقه تشیّع اطلاعاتی به دست آورد.
او نخست از کتاب «المختصر النافع» پرسید، آیة الله سبحانی در پاسخ گفتند: این کتاب تلخیصی از شرایع الاسلام است که در مصر و ایران، کراراً چاپ شده و با استقبال بینظیری روبه رو بوده است، و به قول وزیر اوقاف مصر، ظرف دو ماه، تمام نسخههای آن نایاب گشت، آنگاه به تجدید طبع آن پرداختند.
آیة الله سبحانی یادآور شدند: برای آگاهی از فقه شیعه، علاوه بر این دو کتاب «تحریرالاءحکام» علاّمهی حلّی، بسیار سودمند است، زیرا در این کتاب متجاوز از ده هزار فرع به قلم روشن، و دور از پیچیدگی مطرح شده، و به صورت موجز بر آنها استدلال شده است. شما میتوانید از طریق مطالعهی این کتاب بر فقه شیعه تسلّط کامل پیدا کنید.
موءلف این کتاب حسن بن مطهر معروف به علاّمه حلّی است که به قول ابن حجر نادرهی دوران در ذکاوت و تیزهوشی بود. این فقیه بزرگ، علاوه بر «تحریرالاءحکام» کتابهای متعددی نیز در فقه اسلامی نوشته که از دوتای آنها یاد میکنم، زیرا شیوهی نگارش در آنها به صورت فقه مقارن است:
1. تذکرة الفقهاء.
2. منتهی المطلب.
و کتاب دومی از قبلی نیز گستردهتر و عمیقتر است. اصولاً شیعه به خاطر فتح باب اجتهاد، در طول قرون، پیشرفتهای چشمگیری در فقه کرده و میتواند اندوختههای خود را در اختیار برادران[اهل سنّت [بگذارد.
آقای پروفسور یاشار: اهداف موءسسه و کارهایی که در آن صورت میگیرد چیست؟
آیت الله سبحانی: ما در سه بخش فعالیت میکنیم:
1. تربیت متکلّم اسلامی که بتواند از فقه اکبر یعنی عقاید و اصول معارف، دفاع کند، و در این زمینه باید از معارف قرآن و نهج البلاغه و مکتبهای کلامی اشاعره و معتزله و امامیه آگاه باشد و از مسایل جدید علم کلام که امروزه سیل آب از غرب به شرق سرازیر است، اطلاع کافی پیدا کند، مانند هرمنوتیک، تجربهی دینی، زبان دین و غیره.
2. نشر آثار علمای پیشین که به صورت مخطوط در کتابخانهها وجود دارد. احیای یک اثر خطی مراحلی دارد که با طی آن مراحل ، کتاب به صورت تحقیق شده در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد، و تاکنون کتابهای زیادی در این موءسسه، تحقیق و منتشر شده، اعمّ از قسمت فقهی، یا کلامی، مانند الجامع للشرائع، نگارش یحیی بن سعید، المهذب، نگارش ابن البراج، نهایة المرام، علاّمه حلّی در کلام.
3. فراهم کردن ابزار تحقیق، برای محقّقان و نگارش کتابهای جدید بر طبق نیازهای روز. این موءسسه توانسته است، در این راه، کتابهای نوی را عرضه کند که برخی از آنها جزء کتب درسی در حوزه و احیاناً خارج حوزه بوده است.
پروفسور یاشار علاقهمند شد از بخشهای مختلف موءسسه دیداری داشته باشد، و مدیر بخش اجمالاً توضیحاتی دادند و سپس با امضای دفترِ یادبودِ موءسسه و اخذ هدایایی از کتاب، موءسسه را ترک گفتند.