آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

موءسّسه‏ی امام صادق‏علیه السلام از روز تأسیس، حلقه‏ی ارتباطی میان حوزه‏ی علمیه قم و شخصیت‏های علمی در جهان اسلام بوده و هست، علما و دانشمندان اسلامی که به عناوین گوناگون به ایران دعوت می‏شوند یا خودشان به این کشور مسافرت می‏کنند، دیدار با این موءسّسه و مرکز علمی را خواستارند، زیرا کتاب‏های منتشر شده از این موءسّسه، معرّف غنای علمی و واقع‏گرایی آن است.

اینک از دیدار دو شخصیت و نکات کلامی علمی ابراز شده در گفت‏وگوهایِ صورت گرفته، گزارشی را تقدیم می‏کنیم:
دیدار شیخ یعقوب دوکوری
آقای یعقوب دوکوری مدیر موءسسه «أُمّنا» و امام جامع «وایر مازون» در کشور «مالی»، شهر «سیکاسو» می‏باشد، و مورد توجه مسلمانان آن منطقه و حتّی مسیحیان به شمار می‏رود. در رسانه‏های گروهی سخنرانی‏هایی دارد و خودْ اهل قلم و بیان است و متجاوز از چهل اثر علمی از او منتشر شده است. وی در تاریخ 22/2/81، از موءسسه‏ی امام صادق‏علیه السلام دیدن و با حضرت آیة الله سبحانی ملاقات کرد و دو اثر یاد شده زیر را به کتابخانه‏ی موءسّسه اهدا کرد:
1. الوجیز فی القبض والسدل.
2. ثلاث رسائل.
رساله‏ی نخستین وی حاکی است که وی در مسأله‏ی کیفیّت نماز خواندن ، نظر امامیّه را برگزیده که با نظر امام مالک نیز موافق است و در آن کتاب روایت امام صادق‏علیه السلام را از مدارک نظریه خود شمرده و به این جمله اکتفا می‏کند که «أهل البیت أدری بما فی البیت».
گفت وگویی که میان ایشان و آیة الله سبحانی انجام گرفت، به شرح زیر است:
آیة الله سبحانی: اینجانب شخصاً از تشریف‏فرمایی حضرتعالی به خانه‏ی امام صادق‏علیه السلام تشکر می‏کنم و از این که در بزرگداشت ارتحال امام خمینی‏قدس سره‏شرکت نموده و قصیده‏ای نیز درباره‏ی شخصیت ایشان سروده بودید(1) صمیمانه تقدیر می‏شود، امیدوارم به خواست خدا، وحدت و پیوستگی مسلمانان روز به روز مستحکم‏تر شده و «تعارف» و شناخت متقابل جای «تناکر» و ناآگاهی از یکدیگر را بگیرد، و اگر مسلمانان از معارف یکدیگر آگاه شوند خواهند دید مشترکات آنان فزون‏تر از اختلافات آنان است. و ان شاء الله شما در اقامتتان در ایران، این حقیقت را لمس کرده و کاملاً مشهود خواهد بود.
در همین اتاقی که جنابعالی تشریف دارید، چندی قبل فقیه بزرگ سوری آقای «وهبة الزحیلی» تشریف داشتند و جمله‏ای را بیان کردند که عیناً برای شما نقل می‏کنم فرمودند: «من گواهی می‏دهم اختلافات و تفاوت‏های فقهی شیعه با اهل سنّت کمتر از اختلافات خود مذاهب اهل سنّت است، و خوشبختانه در اصول سه‏گانه همگی وحدت نظر داریم:«توحید خدا و رسالت پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم و معاد روز قیامت».
دکتر یعقوب دوکوری: من در منطقه‏ی خود مرجع علمی و فکری مسلمانان هستم، حتی مسیحیان منطقه نیز در برخی از مسایل به من مراجعه می‏کنند، و آثار زیادی از من به زبان عربی و غیره، منتشر شده است.
روی این اساس، فرصت را مغتنم
_______________________________
1. او قصیده خود را چنین آغاز می‏کند:
إنّ لله رجالاً عظما
خلّدوا ذکراهم قادوا الزمام
إنّهم احیاء إذ آثارهم
باقیات دائماً دون انصرام
_______________________________
می‏شمارم مسایلی را مطرح می‏کنم، زیرا ما در کشور مالی با این مسایل روبه رو هستیم و کراراً از ما سوءال می‏کنند و خواهان جواب هستند. برخی از این سوءال‏ها مربوط به اصل اسلام و برتری پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم بر سایر پیامبران است، برخی دیگر مربوط به عقاید و اصول و فروع شیعه است، البته این جلسه وافی به طرح همه‏ی پرسش‏ها نیست و مسلّماً کتاب‏هایی در اختیار من خواهید گذاشت که پاسخگوی برخی از سوءال‏های من باشد، اینک من اوّلین پرسش را مطرح می‏کنم:
1. برتری حضرت مسیح‏علیه السلام بر پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم؟
در کشور مالی، مسیحیان کاملاً حضور دارند و احیاناً شبهاتی را در میان مسلمانان مطرح می‏کنند و یکی از این شبهات این است که حضرت مسیح‏علیه السلام برتر از حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم است ، زیرا او از نسل حضرت آدم نبوده و خطاکار به دنیا نیامده است، در حالی که پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم از نسل آدم ابوالبشرعلیه السلام است و خطای پدر را به ارث برده است. اکنون پاسخ شما در این زمینه چیست؟
آیة الله سبحانی: در اینجا دو مطلب را یادآور می‏شوم:
اوّلاً: حضرت آدم علیه السلام‏خدا را نافرمانی نکرد، زیرا بهشت جای تکلیف نبود تا مخالفت با سخن خدا مخالفت با تکلیف الهی باشد، این دنیاست که دار تکلیف و خانه‏ی واجب و حرام است، بلکه در بهشت نصیحتی از جانب خدا به آدم داده شد، متأسفانه وی نصیحت خدا را نادیده گرفت و اگر کسی لسان آیاتی که درباره‏ی سرگذشت حضرت آدم وارد شده است، مطالعه کند، به روشنی درمی‏یابد که گفتگوی خدا، گفتگوی ناصحانه بود، نه آمرانه،و لذا شیطان نیز برای گول زدن آدم از همین منطق استفاده کرد و گفت:
«وَقاسَمَهُما اِنّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحین»(اعراف/21).
«برای آنان سوگند خورد که من برای شما ناصح مشفقی هستم».
این خود گواه بر این است که گفتار خدا نیز از طریق نصیحت بوده است.
وثانیاً: فرض کنیم پدری مرتکب خطا و گناهی شده است، چرا باید این گناه دامنگیر فرزندان او شود. آیا در منطق عقل
و خرد صحیح است که فرد بی‏گناهی را به خاطر گناه فرد دیگر مجازات کنیم؟ و منطق قرآن نیز همین است.«اگلاَّ تَزِرُ وازِرَة وِزْرَ اُخری».(نجم/38)
«هیچکس گناه دیگری را به دست نمی‏گیرد».
بنابراین، اساس شبهه، جز پندار چیز دیگری نیست و هیچ عاقلی در جهان بر گناه موروثی معتقد نیست.
من در این‏جا اضافه می‏کنم، هر چند شما از آن سوءال نفرمودید و آن این که مسیحیان می‏گویند: حضرت مسیح از جهان بالا به روی زمین آمد و برای تطهیر فرزندان آدم و پاک کردن آنها از این گناه موروثی خود را فدا کرد و مصلوب گشت(و به دار آویخته شد).
یادآور می‏شوم که این اصل کاملاً بر خلاف خرد و دانش‏های قطعی الهی است، اگر بر فرض، فرزندان آدم، دچار آلودگی و گناه باشند، باید خودشان، در تطهیر خود تلاش کنند، نه این که دیگری به دار آویخته شود تا آنان را پاک کند. فردی که می‏خواهد خود را از ضعف برهاند و قوی و نیرومند شود باید خود، ورزش کند و از تغذیه‏ی سالم بهره ببرد، نه این که دیگری ورزش کند، یا غذا بخورد تا او نیرومند گردد!
اصولاً آیین مسیحیان کنونی، بر اساس منطق استوار نیست، از اندیشه‏ی تثلیث گرفته تا مسأله‏ی فدای مسیح برای فرزندان آدم، تا چه رسد به مسأله‏ی تولد خدای مسیح در شب کریسمس. آیا عقل و خرد می‏پذیرد که خدا متولد شود؟ پس این خدا قبل از تولد کجا بود؟ حقیقت این است که اندیشمندان مسیحی، مسیحیان جغرافیایی بوده و هرگز این اصول را از صمیم دل نمی‏پذیرند و برا ی فرار از مذاکره به تعبّد و «فراخردی» پناه می‏برند.
2. آیا حضرت زهرا علیها السلام دختر گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم معصوم از گناه بوده است؟
شکی نیست که دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مقام والا و ارجمندی در میان مسلمانان دارد و همگی به دیده‏ی احترام به او می‏نگرند، اهل سنّت او را معصوم نمی‏دانند، ولی از نظر شیعه او به‏سان امامان شیعه معصوم می‏باشد. دلیل آن چیست؟ و اصولاً غیر از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در جهان معصومی هست؟
آیة الله سبحانی: من قبلاً به سوءال آخر شما پاسخ می‏گویم که عصمت اختصاص به انبیا ندارد، بلکه از نظر قرآن، برخی از افراد، هر چند مقام نبوّت را نداشتند، معصوم از گناه بودند. یکی از آنها حضرت مریم‏علیها السلام مادر عیسی‏علیه السلام است و از دیدگاه قرآن، پیراسته از گناه می‏باشد، به گواه این که می‏فرماید:
«وَاِذْ قالَتِ المَلائِکة یا مَریَم اِنَّ الله اصْطَفاکِ وَطهّرکِ وَاصطَفاکِ عَلی نِساءِ العالَمین»( آل عمران/42).
«و هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است».
اکنون باید دید مقصود از پاک ساختن مریم چیست؟ آیا مقصود نظافت ظاهری است؟ مسلّماً نه!، بلکه مقصود تطهیر از گناه و خطاست و غیر از این احتمال، چیز دیگری در میان نیست، یعنی او را از تمام پلیدی‏های فکری و عقیدتی و اخلاقی و رفتاری، پاک گردانیده است.
نکته‏ی دیگر این که خدا درباره‏ی مریم از واژه‏ی «اصطفی» بهره می‏گیرد، و می‏فرماید: «اصطفاک» در حالی که همین واژه را در مورد پیامبران به کار برده است و می‏فرماید:
«اِنَّ الله اصطفی آدم ونوحاً وآل اِبراهیم وَآل عمران عَلی العالَمین»(آل عمران/33).
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برتری داد».
ملاک این برتری جز داشتن مقامات معنوی و طهارت روحی، چیز دیگری نیست. هرگاه آیات مربوط به حضرت مریم به صورت موضوعی تفسیر شود، مراتب عصمت او به روشنی متجلّی می‏گردد، بنابراین مانعی ندارد، فردی پیامبر نباشد ولی معصوم باشد.
امّا درباره‏ی عصمت زهراعلیها السلام یادآور می‏شویم که آیه‏ی تطهیر روشن‏ترین گواه بر عصمت اوست و طبق روایات متضافر این آیه درباره‏ی وی و فرزندان و پدر و همسر او نازل شده است، چنان که می‏فرماید:
«اِنّما یُریدُ الله لیُذهبَ عَنْکُمُ الرِّجس‏اگهْل البَیت وَیُطهّرکُمْ‏تَطهیراً» (احزاب/33).
«خداوند می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت‏علیهم السلام دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
این تطهیر، همان تطهیری است که درباره‏ی مریم‏علیها السلام وارد شده است و ناظر به طهارت ظاهری و پاکی جسمانی نیست، زیرا پاکی جسمانی اختصاص به او ندارد، بلکه طهارت از گناه و پلیدی‏هاست که ملازم با عصمت می‏باشد.
در اینجا شما می‏توانید شاهد دیگری نیز بر عصمت دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم اقامه کنید و آن حدیث ثقلین است که می‏فرماید:
«إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله وعترتی».
«من در میان شما دو چیز گرانبها را می‏گذارم و آن دو عبارتند از قرآن و اهل بیت من».
سپس اضافه می‏کند:
«ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا أبداً».
«تا به این دو چنگ می‏زنید گمراه نخواهید شد».
شکی نیست که دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از اهل بیت‏علیهم السلام بوده و اهل بیت‏علیهم السلام عدل و همسنگ قرآن است، و قرآن معصوم، باید عِدل هماهنگ داشته باشد.
گذشته از این، پیروی از قرآن و اهل بیت‏علیهم السلام را مایه‏ی هدایت و انحراف از آنها را مایه‏ی ضلالت می‏داند. در این صورت چگونه می‏توان او را غیر معصوم دانست. بلکه باید از عصمت بالایی برخوردار باشد که پیروی از او محور هدایت، و سرپیچی، مایه‏ی ضلالت باشد.
3. آیا در مذهب شیعه، کتاب صحیحی وجود دارد؟
در میان اهل سنّت، صحیح بخاری و صحیح مسلم،«صحیح» نامیده می‏شوند و بقیه را سنن می‏گویند و روایات آن دو کتاب را کاملاً معتبر می‏شمارند، آیا در شیعه نیز چنین کتابی هست که تمام روایات آن معتبر باشد و من به آن مراجعه کنم؟
آیة الله سبحانی: از نظر مذهب شیعه، جز قرآن مجید، هیچ کتابی صحیح نیست، به این معنی که از اوّل تا آخر با تمام خصوصیات، معتبر و قابل اعتماد باشد، بلکه همه‏ی کتاب‏های حدیثی حتی نهج البلاغه که از مقام بسیار والایی برخوردار است، قابل بررسی است. کتاب‏های معروف شیعه در حدیث عبارتند از:
1. کافی،محمد بن یعقوب کلینی(متوفای 329ه).
2. من لا یحضره الفقیه،شیخ صدوق (متوفای 381ه).
3و4. تهذیب و استبصار، شیخ طوسی(متوفای 460ه).
این چهار کتاب که به عنوان کتب اربعه معروفند، بسیاری از احادیث آنها صحیح و معتبر می‏باشند ولی در عین حال همه‏ی روایات موجود در آنها مورد پذیرش نیستند. مرحوم علاّمه مجلسی حدیث شناس شیعه در قرن یازدهم، شرحی بر کافی کلینی دارد، به نام «مرآة العقول». او در این کتاب، به هنگام تفسیر روایات، به صحت و ضعف آنها نیز پرداخته است.
اصولاً چگونه می‏شود صحیحین را از اوّل تا آخر صحیح دانست، در حالی که بخشی از روایات آنها، مخالف قرآن و سنّت قطعی پیامبر است؟ مثلاً در آنجا که می‏گوید: «خدا فرشته‏ی مرگ را برای قبض روح موسی بن عمران روانه کرد، آنگاه که به حضور او رسید، موسی سیلی بر چهره‏ی ملک الموت نواخت و چشم او را از حدقه بیرون آورد، او به سوی خدا برگشت و گفت: مرا برای قبض روح بنده‏ای فرستاده‏ای که خواهان مرگ نیست، خدا چشم ملک الموت را به او بازگرداند...».(2)
این نوع اخبار نادرست، در صحیحین بسیار است و کسانی که این دو کتاب را به سان قرآن صحیح خوانده‏اند، امروز با مشکلاتی روبه‏رو هست و می‏خواهند آنها را به نوعی توجیه کنند. حق این است که باید گفت، جز قرآن مجید همه‏ی کتاب‏هایی که حدیث پیامبر را نقل می‏کنند، قابل بررسی و نقد هستند، هر چند حدیث خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم که از دو لب مبارکش خارج می‏شود، با قرآن تفاوتی ندارد.
آنگاه آیة الله سبحانی کتاب «الحدیث النبوی بین الروایة والدرایة» را به آقای دوکوری هدیه کرد و فرمود: شما با خواندن این کتاب می‏توانید پایه‏ی صحت صحاح شش‏گانه را به دست آورید.
_______________________________
2. صحیح مسلم:7/10099، باب فضائل موسی.
_______________________________
4. آویختن دست‏ها در نماز چه مدرکی دارد؟
شما شیعیان به هنگام نماز خواندن، دست‏ها را می‏آویزید و آنها را روی هم نمی‏گذارید، مدرک شما بر این مسأله چیست؟ در حالی که همه‏ی اهل سنت به جز مالکیها به نوعی دست روی دست می‏گذارند، هر چند در کیفیت آن، اختلاف دارند.
آیة الله سبحانی: فقهای شیعه بر حکم یاد شده، از دو راه استدلال می‏کند:
1. روایاتی که ائمه‏ی اهل بیت‏علیهم السلام در این مورد دارند، آنها تأکید می‏کنند که باید به هنگام نماز، دست‏ها را آویخت، زیرا دست بسته نماز خواندن، شیوه‏ی مجوس است، من در اینجا فقط به ذکر یک حدیث بسنده می‏کنم:
صدوق از امیرموءمنان‏علیه السلام نقل می‏کند که آن حضرت فرمود: هرگز مسلمان در حال نماز که در مقابل خدا ایستاده است، دست‏ها را جمع نمی‏کند، و در این خضوع خود را شبیه مجوس نمی‏سازد.(3)
این تنها شیعه‏ی امامیه نیست که بر این کیفیت اصرار دارند، بلکه قاضی نعمان مصری که به ظاهر اسماعیلی مذهب است، همین مضمون را از امام صادق‏علیه السلام در کتاب دعائم الإسلام نقل می‏کند، او می‏گوید: امام صادق‏علیه السلام فرمود:
«إذا کنت قائماً فی الصلاة فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لا الیسری علی الیمنی، فإنّ ذلک تکفیر أهل الکتاب ولکن أرسلهما إرسالاً فإنّه أحری أن لا تشغل نفسک عن الصلاة».(4)
«هرگاه به نماز ایستادی، دست راست خود را بر چپ، یا چپ را بر راست نگذار، این خضوع اهل کتاب است، بلکه هر دو دست را بیاویز تا بهتر از غیر نماز، چشم پوشیده و به نماز متوجه شوی».
ولی آن که می‏تواند برای دیگران قانع کننده باشد، روایات خود اهل سنّت است که ما به برخی اشاره می‏کنیم:
1. ابوحمید بن سعد انصاری خزرجی ساعدی کیفیت نماز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در محضر ده نفر از صحابه از اوّل تا آخر بازگو
_______________________________
3. وسائل الشیعة:ج4، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، حدیث7.
4. دعائم الإسلام:1/159.
_______________________________
کند و هرگز در آن اشاره‏ای به قبض یا گذاردن دست روی دست نیست.
او هنگامی که نماز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در برابر ده شخصیت بزرگ از صحابه خواند همگی گفتند: «صدقت، هکذا کان یصلّی».(5)
این حدیث که از نظر سند و دلالت، از اعتبار والایی برخوردار است، می‏رساند که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در طول زندگی به صورت دست باز نماز می‏خواند، و جمله‏ی تصدیق کنندگان که گفتند: هکذا کان یصلّی» گواه بر ادامه‏ی چنین حالتی بود.
علاوه بر این روایات، روایات دیگری است که در آنها، از قبض سخن به میان نیامده است:
طبرانی از معاذ بن جبل نقل می‏کند:
«کان رسول الله علیه الصلاة والسلام، إذا قام إلی الصلاة رفع یدیه قبالة اُذنیه، فإذا کبّر أرسلهما ثمّ سکت».(6)
«هرگاه رسول خدا برای نماز می‏ایستاد، به هنگام گفتن تکبیرة الاحرام، دست‏ها را برابر دو گوش خود می‏برد، آنگاه تکبیر می‏گفت، و دست‏ها را می‏آویخت، سپس سکوت می‏کرد».
در روایت سومی آمده که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم‏فردی را دید که به صورت صحیح نماز نمی‏خواند، نماز را تعلیم او کرد و ... در آن مسأله قبض نیست، و این حدیث معروف، حدیث «مسیی‏ء الصلاة» است.
قایلان به قبض، و دست روی دست گذاردن، به روایات متعددی تمسک می‏جویند که مهم‏ترین آنها روایت ابوحازم از سهل بن سعد ساعدی است که می‏گوید:
«کان الناس یوءمرون أن یضع الرجل الید الیمنی علی ذراعه الیسری فی الصلاة، قال أبو حازم:لا أعلمه إلاّ ینمی ذلک إلی النبیصلی الله علیه و آله و سلم.(7)
«به مردم فرمان داده می‏شد که دست راست بر ذراع چپ خود بگذارند. ابوحازم می‏گوید: من نمی‏دانم، جز این که این مطلب را او به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نسبت می‏داد.
_______________________________
5.سنن بیهقی:2/72و 101، 102 و أبوداود سنن:1/194، باب افتتاح الصلاة ، حدیث شماره 730، 736.
6. معجم کبیر:2/7574.
7. فتح الباری:2/224.
_______________________________
دقت در این روایت، حاکی است که مسأله‏ی قبض، پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در میان مسلمانان پدید آمد و علّت آن چه بوده است، فعلاً مطرح نیست، زیرا اگر واقعاً دست بسته نماز خواندن یک تکلیف الهی بود و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به آن دستور داده بود، پس چرا می‏گوید: «کان الناس یوءمرون»(به مردم دستور داده می‏شد) و این حاکی است که این مطلب در دوران خلفا و سپس در میان سلاطین اموی و عباسی پدید آمد و انگیزه‏ی آن چه بوده، فعلاً مطرح نیست، شاید یک نوع مقابله با خاندان رسالت بوده که پیوسته به مردم دستور می‏دادند،با دست باز نماز بخوانند.
شما که بحمدالله خود کتابی در این مورد نوشته‏اید و از واقع، اطلاع کامل دارید.
در پایان، مهمان محترم جناب آقای دکتر یعقوب دوکوری افزود:
کتاب شما به نام «الوهّابیة فی المیزان» در شمال آفریقا، وهابی‏ها را عاجز و ناتوان کرده است، و خوشبختانه این کتاب، مرجع ما در نقد عقاید آنهاست، من از نگارش این کتاب صمیمانه متشکر و سپاسگزارم.
آیة الله سبحانی: اصولاً مکتب وهابیت بر اساس نابود کردن آثار اسلام و رسالت است، آن هم تحت عنوان شرک، شما توجه دارید حفظ اصالت‏ها بر غنای مکتب می‏افزاید، و اصالت آن را حفظ می‏کند، اگر این آثار از بین برود، چه بسا ممکن است، بعد از قرن‏ها، اسلام به صورت افسانه‏ی تاریخی درآید، همچنان که مسیح و آیین او در میان غربیان به چنین سرنوشتی دچار شده است، زیرا غربی همه چیزش غربی است، جز دینش که شرقی است، ولی از دین خود، اثر ملموسی در اختیار ندارد، نه قبر حضرت مسیح و نه مادر و نه حواریون و نه صورت واقعی از کتاب خود «انجیل» و لذا هرچه زمان بگذرد، یقین به اصل وجود مسیح و دعوت او کم‏رنگتر می‏شود، امّا ما مسلمانان افتخار می‏کنیم و می‏گوییم هزار و چهارصد سال قبل مردی از قبیله‏ی بنی هاشم، از بطن قریش در سرزمین مکه، مردم را به توحید و دیگر اصول دعوت کرد، و قرآن کتاب آسمانی اوست، و این نقطه محل فرود آمدن وحی (غار حرا) و این قبرخود وی و فرزندانش و یاران و همسرانش و این هم نقاطی که او در آنجا نماز خوانده یا عملی را انجام داده است.
مسلماً حفظ این آثار به حفظ اصالت‏ها و استواری یقین به اصل دعوت می‏افزاید.
در پایان از طرف موءسسه کتاب‏هایی به مهمان محترم هدیه شد و او با تشکر فراوان، موءسسه را ترک گفت.
***
دیدار آقای یاشارنوری اوزترک
آقای پروفسور «یاشار» اسلام شناس، نویسنده، و تهیه کننده‏ی برنامه‏ی تلویزیونی از کشور ترکیه در تاریخ 21/3/81، از موءسسه بازدید و با حضرت آیة الله سبحانی ملاقات کرد. از آثار او «اسلام در قرآن» و «بازگشت به سوی قرآن» است و به خاطر مراتب علمی جوایزی را به دست آورده است. تخصّص او در «تصوّف» است ولی علاقه‏مند بود که در مورد فقه تشیّع اطلاعاتی به دست آورد.
او نخست از کتاب «المختصر النافع» پرسید، آیة الله سبحانی در پاسخ گفتند: این کتاب تلخیصی از شرایع الاسلام است که در مصر و ایران، کراراً چاپ شده و با استقبال بی‏نظیری روبه رو بوده است، و به قول وزیر اوقاف مصر، ظرف دو ماه، تمام نسخه‏های آن نایاب گشت، آنگاه به تجدید طبع آن پرداختند.
آیة الله سبحانی یادآور شدند: برای آگاهی از فقه شیعه، علاوه بر این دو کتاب «تحریرالاءحکام» علاّمه‏ی حلّی، بسیار سودمند است، زیرا در این کتاب متجاوز از ده هزار فرع به قلم روشن، و دور از پیچیدگی مطرح شده، و به صورت موجز بر آنها استدلال شده است. شما می‏توانید از طریق مطالعه‏ی این کتاب بر فقه شیعه تسلّط کامل پیدا کنید.
موءلف این کتاب حسن بن مطهر معروف به علاّمه حلّی است که به قول ابن حجر نادره‏ی دوران در ذکاوت و تیزهوشی بود. این فقیه بزرگ، علاوه بر «تحریرالاءحکام» کتاب‏های متعددی نیز در فقه اسلامی نوشته که از دوتای آنها یاد می‏کنم، زیرا شیوه‏ی نگارش در آنها به صورت فقه مقارن است:
1. تذکرة الفقهاء.
2. منتهی المطلب.
و کتاب دومی از قبلی نیز گسترده‏تر و عمیق‏تر است. اصولاً شیعه به خاطر فتح باب اجتهاد، در طول قرون، پیشرفت‏های چشمگیری در فقه کرده و می‏تواند اندوخته‏های خود را در اختیار برادران[اهل سنّت [بگذارد.
آقای پروفسور یاشار: اهداف موءسسه و کارهایی که در آن صورت می‏گیرد چیست؟
آیت الله سبحانی: ما در سه بخش فعالیت می‏کنیم:
1. تربیت متکلّم اسلامی که بتواند از فقه اکبر یعنی عقاید و اصول معارف، دفاع کند، و در این زمینه باید از معارف قرآن و نهج البلاغه و مکتب‏های کلامی اشاعره و معتزله و امامیه آگاه باشد و از مسایل جدید علم کلام که امروزه سیل آب از غرب به شرق سرازیر است، اطلاع کافی پیدا کند، مانند هرمنوتیک، تجربه‏ی دینی، زبان دین و غیره.
2. نشر آثار علمای پیشین که به صورت مخطوط در کتابخانه‏ها وجود دارد. احیای یک اثر خطی مراحلی دارد که با طی آن مراحل ، کتاب به صورت تحقیق شده در اختیار علاقه‏مندان قرار می‏گیرد، و تاکنون کتاب‏های زیادی در این موءسسه، تحقیق و منتشر شده، اعمّ از قسمت فقهی، یا کلامی، مانند الجامع للشرائع، نگارش یحیی بن سعید، المهذب، نگارش ابن البراج، نهایة المرام، علاّمه حلّی در کلام.
3. فراهم کردن ابزار تحقیق، برای محقّقان و نگارش کتاب‏های جدید بر طبق نیازهای روز. این موءسسه توانسته است، در این راه، کتاب‏های نوی را عرضه کند که برخی از آنها جزء کتب درسی در حوزه و احیاناً خارج حوزه بوده است.
پروفسور یاشار علاقه‏مند شد از بخش‏های مختلف موءسسه دیداری داشته باشد، و مدیر بخش اجمالاً توضیحاتی دادند و سپس با امضای دفترِ یادبودِ موءسسه و اخذ هدایایی از کتاب، موءسسه را ترک گفتند.

تبلیغات