آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در بخش نخست این مقال، در پی اشکالات و سوءالاتی که پیرامون حکم مرتد در اسلام مطرح شده است، به عنوان پیش درآمد با معنای لغوی و اصطلاحی ارتداد، اقسام مرتد و حکم هر یک در فقه امامیه و عامه آشنا شدیم. آنگاه از ماهیت ارتداد سخن گفتیم که ماهیت ارتداد نه از سنخ سوءال و تردید است و نه از نوع توقف و سکوت، بلکه از نوع انکار است، آن هم انکار اصول سه‏گانه‏ی دین (توحید، نبوت،معاد) و ضروریات دینی با شرایط خاص.
در بخش دوم این مقال، به دنبال طرح سوءالی در مورد تنافی و تعارض حکم ارتداد با آزادی اندیشه، به تحصیل این سوءال پرءاختیم. آنگاه در بیان سیر تحقیق، از سه مرحله‏ی جستجوی حقیقت، فهم حقیقت و پذیرش حقیقت نام بردیم.
در توضیح مرحله‏ی «جستجوی حقیقت» از لزوم تحقیق روشمندانه و منطقی و تکیه بر مواد یقینی و صورت‏های منتج منطقی سخن راندیم و از رهزنان مسیر تحقیق مانند تکیه بر حدس و گمان، مغالطه، پیروی از امیال و گرایش‏ها و... محقق را برحذر داشتیم.
اینک در ادامه‏ی گفتار، از مرحله‏ی دوم «تحقیق» که فهم حقیقت است، سخن خواهیم گفت تا به تدریج به پاسخ سوءال مذکور دست یابیم:
2. فهم حقیقت
اکنون معمّای بزرگ آن است که آیا هر رهنوردی به مقصد می‏رسد؟ آیا هر جوینده‏ای یابنده است؟ و آیا هر حقیقت خواهی حقیقت یاب است؟
چه بسا پژوهنده تمام توان و تلاش خود را به کار ببندد و نصایح خیرخواهانه‏ی ما را با جان و دل بپذیرد و به کار اندازد، امّا به منزل مقصود نرسد و در بیابان تردید و شک باقی بماند؛ و یا نه، به گمان خود به منزل رسیده است و حقیقت را دریافته است، امّا در واقع گمان باطلی کرده و سراب را آب دیده است. با این کسان چه معامله‏ای کنیم؟ آیا چنین شاک و مردّدی هم مرتد است؟ و آیا چنین جاهل مرکّبی که نادیده را دیده انگاشته و ندانسته را دانسته پنداشته، مرتد و سزاوار قتل است؟
در مورد فرد شاک و مردّد باید گفت: چنین فردی قطعاً مرتد نیست. در بخش پیشین مقاله، آنجا که در مورد ماهیت ارتداد سخن گفتیم به تفصیل بیان کردیم که ارتداد از نوع «عدم اعتقاد» نیست، بلکه از نوع «اعتقاد به عدم» یا انکار است و فرد شاک منکر نیست و مرتد شمرده نمی‏شود.
امّا در مورد جاهل مرکّب که نهایت تلاش علمی خود را به کار برده و روشمندانه و عالمانه طیّ طریق کرده، امّا از رسیدن به هدف «قاصر» بوده است، چنین فردی گرچه در فضای اندیشه‏ی خود «مرتد» شده و به لحاظ کلامی (علم کلام) مرتد محسوب می‏شود، امّا عقوبت و مجازات مرتد شامل او نخواهد شد، نه عقوبت دنیوی که مجازات اعدام است و نه عقوبت اخروی که عذاب دوزخ است.
امّا عقوبت دنیوی نه، چون او به ابراز و اظهار عقیده‏ی خود نپرداخته است و فقط در فضای اندیشه‏ی خود مرتد شده است. چنین فردی به لحاظ فقهی مرتد شمرده نمی‏شود. چرا که قبلاً اظهار اسلام کرده و هنوز هم در ظاهر، اظهار انکار اسلام ننموده است. لذا این فرد در جامعه‏ی مسلمانان هنوز مسلمان خوانده می‏شود گرچه در واقع دیگر مسلمان نیست. امّا عقوبت اخروی شامل حال او نیست، چون تکلیف ما آدمیان سعی و تلاش علمی و عملی در حدّ امکان است و خداوند جهان تکلیفی بیش از تحمّل علمی و عملی، بر کسی روا نمی‏دارد.«لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها».(1)
بر همین اساس است که در فقه ما، بین جاهل قاصر و مقصّر فرق گذاشته شده است. جاهل قاصر و مقصّر ، هر دو در این نقطه مشترک‏اند که «باید بدانند و نمی‏دانند»، امّا یکی در حدّ امکان و طاقت خود تلاش کرده و ندانسته است، و دیگری بی زحمت و بدون تلاش نمی‏داند. آن که
_______________________________
1. بقره/281.________________________________________
تلاش کرده و ندانسته و نرسیده است، قاصر است ولی مقصّر نیست. و چون مقصّر نیست شایسته‏ی عقوبت نیست. امّا آن که تلاش نکرده ندانسته و نرسیده، مقصّر و مجرم است و مستحق عقوبت به جرم کوتاهی و سستی است.(2)
از خدای عادل و حکیم فرسنگها به دور است که ناتوانان و مستضعفان و کوتاه خردان غیر مقصّر را به چوب عذاب برگیرد: «یا معشر الجنّ والإنس ألم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا شهدنا علی أنفسنا و غرّتهم الحیاة الدنیا وشهدوا علی أنفسهم انّهم کانوا کافرین* ذلک أن لم یکن ربّک مهلک القری بظلمٍ وأهلها غافلون».(3)
«ای گروه جنّ وانس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می‏کردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می‏دادند؟! آنها می‏گویند: «بر ضد خودمان گواهی می‏دهیم»، و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد، و به زیان خود گواهی می‏دهند که کافر بودند این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادی‏ها را به خاطر ستم‏هایشان در حال غفلت و بی‏خبری هلاک نمی‏کند.(بلکه قبلاً رسولانی برای آنها می‏فرستد)».
محقّقِ مباحث عقیدتی و کلامی که به نتیجه‏ای خلاف واقع و ناصواب می‏رسد، نظیر فقیهی است که در مباحث فقهی و فروعات دینی پس از تحقیق و فحص کافی به فتوایی خلاف واقع و اشتباه نایل می‏گردد. آیا چنین فقیهی مستحق عقوبت الهی است؟ هرگز! نه تنها فقیهی که با تمام توان خود تلاش کرده و به واقع نرسیده است مستحق مجازات نیست، بلکه حتّی شایسته‏ی دریافت اجر و پاداش الهی نیز هست.
این قاعده در فقه امامیه معروف است که: «للمصیب أجران وللمخطی‏ء أجر واحد» یعنی: پژوهنده‏ای که به صواب و واقعیت برسد دو اجر دریافت می‏کند( رسیدن به واقعیت و پاداش الهی) و پژوهنده‏ای که خطا کند، تنها یک اجر
_______________________________
2. ر.ک: آشنایی با قرآن، شهید مرتضی مطهری، ج4، ص 144.
3.انعام/130 و 131.________________________________________
دریافت می‏کند. (فقط پاداش الهی). از یاد نبریم که این پاداش، مخصوص خطاکارانی است که تمام تلاش خود را روشمندانه به کار بسته‏اند، امّا به دلایلی که «خارج از اختیار» آنها بوده است به واقعیت و حقیقت نرسیده‏اند. بر همین منوال می‏توان گفت که پژوهنده‏ی کوشایی که در مباحث کلامی و عقیدتی تلاشی روشمندانه مصروف داشته امّا از دریافت حقیقت قاصر بوده است، نه تنها عقوبتی در انتظار او نیست، بلکه حتّی پاداش الهی را نیز دریافت خواهد نمود. از یاد نبریم. که پژوهنده‏ی مورد نظر ما، پیرامون سه اصل اساسی توحید و نبوت و معاد به پژوهش پرداخته است و این اصول چندان مبرهن و مستدلّ‏اند که هر عالم مجاهد و منصفی به وجود این اصول پی خواهد بود و به دلیل صداقت و انصاف او قطعاً توفیق الهی رفیق او خواهد گشت. چرا که: «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنین».(4)
«و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‏های خود، هدایتشان خواهیم کرد. و خداوند با نیکوکاران است».
بسیار بعید و دور از ذهن است که محققی با صداقت و با تلاشی متوسط نتواند به حقیقتی در این سه اصل اساسی که شیرازه‏ی تمام ادیان آسمانی است، دست یابد. امّا بنا به فرض بعید، مرتدی با خصایص مذکور، دارای حکم یاد شده است.
در مورد کسی که با شرایط فوق مرتد شده است و علاوه بر ارتداد کلامی، (انکار اصول سه‏گانه بدون ابراز) به ارتداد فقهی مبتلا شده و به ابراز عقاید الحادی خود می‏پردازد، در مقاله‏ی آینده که به بحث «آزادی بیان» مربوط است خواهیم پرداخت.
3. پذیرش حقیقت
پژوهنده‏ی مورد نظر ما، پس از تلاش در مسیر یافتن حقیقت و سپس فهم و درک آن، اکنون گام در سومین مرحله‏ی تحقیق خود می‏گذارد که همانا پذیرش حقیقت و تسلیم در مقابل آن است. در واقع دو
_______________________________
4. عنکبوت/69.________________________________________
مرحله‏ی پیشین، مقدمه‏ی این مرحله است و فایده‏ی تحقیق و مترتب شدن آثار عملی بر آن، در این مرحله نمودار می‏شود. پژوهنده‏ای که در تحقیق خود به وجود مبدأ و معاد و حلقه‏ی وصل بین این دو یعنی نبوت و رسالت رسید، اکنون نوبت آن است که حرمت مبدأ را نگاه دارد و به دستورات حیات بخش او عمل کند تا در فردای معاد، در حیات جاویدان خود در امان و آسایش باشد.
درست در همین نقطه است که ایمان و کفر معنا می‏یابد. موءمن کسی است که در مقابل مبدأ و خالق جهان سر تسلیم و خضوع به زیر می‏آورد و نتیجه‏ی تحقیق علمی خود را در عمل تحقق می‏بخشد، و کافر کسی است که حقِ فهمیده شده و یافته را، می‏پوشاند و بر خلاف علم خود قدم برمی‏دارد.
امام علی‏علیه السلام در جمله‏ای کوتاه اسلام را، تسلیم در مقابل حقیقت معرّفی می‏کند: الإسلام هو التسلیم.(5)
و هم ایشان هدف از بعثت پیامبران را، بروز و ظهور معدن اندیشه‏ها می‏داند:
فبعث فیهم رسله وواتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته ویحتجّوا علیهم بالتبیلغ ویثیروا لهم دفائن العقول.(6)
«پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمت‏های فراموش شده را به یاد آنان آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند...».
گنج‏های پنهانی عقل‏ها را آشکار سازند».
بر اساس این جمله‏ی پر مایه، پیامبران بسان مهندسان زمینی، مهندسی معدن اندیشه‏ها را برعهده دارند و با تعلیم و تربیت پیامبرانه‏ی خود چنان می‏کنند که انسان‏های ناآگاه از گنجینه‏های نهفته‏ی خویش، به خود می‏آیند و به تماشای محصولات بدیع عقل و اندیشه‏ی خود می‏نشینند. در واقع هدف از بعثت، شوراندن اندیشه‏ها است تا انسان‏ها از هر
_______________________________
5.نهج البلاغه، حکمت 125 ، ص 491.
6. نهج البلاغه، خطبه اوّل.35 فیض الإسلام.________________________________________
آنچه فتوای غیر اندیشه است سربتابند، و فقط به حکم عقل و اندیشه سر فرود آورند.
قرآن کریم از گروهی مغرور حکایت دارد که علی‏رغم فهم حق و حقیقت، از روی گردن‏کشی و غرور، حقیقت را انکار می‏کنند تا چند روزی منافع مادی خود را حفظ کنند:
«وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اگنفسهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً».(7)
«و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند».
و نیز از گروهی حکایت دارد که به خاطر تن دادن به هوس‏ها و میل‏ها، عالمانه و آگاهانه گمراه می‏شوند و هوس خود را خدای خود می‏کنند:
«اگفَرَاگیْت مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَاگضلّهُ الله عَلی عِلْم».(8)
«آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته».
در حوزه‏ی سلامت تن وجسم، کم نیستند کسانی که با علم به زیان‏های دخانیات، به سیگار و مواد مخدّر معتاد شده‏اند و یا با علم به منافع نرمش و ورزش، از تن دادن به زحمت آن خودداری کرده‏اند.
در حوزه‏ی بهداشت روح و روان نیز داستان از همین قرار است. عدّه‏ای با علم به وجود مبدأ و معاد، از سر خود خواهی و رهاشدگی، تن به ایمان نمی‏دهند و به انکار و سرکشی رو می‏آورند:
«الّذین یکذّبون بیوم الدین وما یُکذّب به اِلاّ کُلّ معتدٍ اگثیم».(9)
«همان‏ها که روز جزا را انکار می‏کنند. و تنها کسی آن را انکار می‏کند که متجاوز و گنهکار است».
«بَلْ یُرید الاِنسان لیفجُر اگمامه* یَسئلُ اگیّان یَوم القِیامة»؟(10)
«بلکه او می‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس) در تمام عمر گناه کند، از این رو می‏پرسد: قیامت کی خواهد بود؟!».
تکلیف به ایمان و برحذر بودن از
_______________________________
7. نمل/14.
8. جاثیه/33.
9. مطففین/12.
10. قیامت/5.________________________________________
کفر درست در همین نقطه معنا می‏یابد؛ کسی که به وجود مبدأ و معاد پی برد، باید خود را ملزم به پذیرش آثار و تبعات فهم خود کند و پیش از آن که چنین فردی را خدا و رسول او مکلّف کنند، این اندیشه و خرد اوست که چنین الزامی را بر او روا می‏شمارد.
آیه‏ی شریفه«لا اِکراه فِی الدِّین قَدْ تَبَیَّنَ الرشْدُ مِنَ الْغَیّ» خبر از همین نکته می‏دهد. در جایی که رشد از غیّ، راه از بیراهه، حق از باطل، سره از ناسره به خوبی باز شناخته شده‏اند و تفاوت این دو «روشن» شده است، دیگر چه تکلیفی روشن‏تر از پیمودن راه و پیروی از حق و رسیدن به رشد وجود دارد. قرآن کریم در این آیه و آیات بسیار دیگر، از کلمه‏ی «تبیّن و بیّنه» به معنی روشن و آفتابی بودن استفاده کرده است تا بیان دارد وقتی با چراغ عقل درونی(اندیشه) و تابش‏های عقل بیرونی (=انبیاء و کتب آسمانی) حق روشن و واضح شد، باید حق را پذیرفت و به لوازم این پذیرش تن داد.
حاصل آن که: این آیه شریفه خبر از این واقعیت تکوینی می‏دهد که اموری درونی و قلبی از قبیل پذیرش، باور، قبول و تسلیم، اکراه و اجبار بردار نیستند و این خودِ فرد است که با روشن شدن حقیقت می‏تواند آن را بپذیرد یا بر خلاف فتوای عقل و اندیشه‏ی خود، آن را به کناری افکند.
کار عقل درونی (اندیشه) وعقل بیرونی (انبیاء) آن است که دست به دست هم دهند تا راه و چاه را به انسان نشان دهند و در این میان هر دو گونه عقل، کاری جز توصیه و تأکید و یادآوری ندارند و این خود انسان است که باید تصمیم بگیرد آیا از آرای این دو پیروی کند یا نه؟ همچنان که انسان می‏تواند در مقابل رأی عقل خود و نصایح او بایستد و بر خلاف آن عمل کند، می‏تواند در مقابل نصایح و اوامر عقل بیرونی انبیاء نیز مقاومت کرده، بر خلاف آنها عمل کند. آیه شریفه‏ی:
«اِنّما اگنْتَ مُذَکِّر لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».(11)
که در ابتدای بحث و در خلال بیان اشکال به آن اشاره شد، از همین واقعیت خبر می‏دهد. در واقع عقل و انبیاء، هر دو
_______________________________
11. غاشیه/21.________________________________________
« تصمیمْ سازَنْد»، و این خود انسان است که «تصمیم‏گیر» است. این دو، زمینه سازِ تصمیم‏اند، امّا تصمیم انسان که همان ایمان و کفر است، جز از خود انسان برنمی‏آید. اراده‏ی الهی نیز بر آن است که انسان‏ها «آزادانه» به تصمیم‏گیری بپردازند، و گرنه خود خداوند می‏توانست همه را یکجا به ایمان وادارد:
«لَوْ شاءَ الله لاعلیها السلام‏من مَنْ فِی الاءرض کلّهم جَمیعاً اگفاگنْت تُکره الناس حتّی یَکُونُوا مُوءْمِنین».(12)
«و اگر خدا می‏خواست تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان می‏آوردند؛ آیا تو می‏خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند».
آزادی اندیشه یا آزادی عقیده؟
امّا در مورد اعلامیه‏ی جهانی حقوق بشر و درج آزادی عقیده در آن، باید گفت: بجا است عبارت «آزادی اندیشه» را جایگزین «آزادی عقیده» کنیم.
توضیح آن که کلمه «عقیده» از لغت «عقد» به معنی گره خوردن، مشتق شده است و عقیده به باوری گفته می‏شود که با جان و روح انسان گره خورده و عجین شده است. گاه عقیده از مسیری صحیح و به طور روشمندانه و عالمانه به دست می‏آید و گاه به طرزی غیر روشمندانه و غیر عالمانه. عقایدی که از راه تفکر و اندیشه و تحقیق روشمندانه به دست آمده‏اند و از رهزن‏های فهم درست خلاصی یافته‏اند، به شرحی که گذشت البته که قیمتی و ارج نهادنی است؛ امّا عقایدی که از راه تقلید کورکورانه، پیروی از هوس‏ها، خواسته‏ها، گمان‏ها، حدس‏ها و خرافه‏ها به دست آمده‏اند فاقد هر گونه ارج و ارزشی هستند. به همین دلیل است که انبیای الهی با عقاید خرافی و جاهلی که فاقد هر گونه پشتوانه‏ی عقلی و اندیشه‏ای بوده‏اند به مبارزه برمی‏خاستند و از حریفان خود «برهان» مطالبه می‏کردند.
«اگ اِله مع الله قُلْ هاتُوا بُرهانکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقین».(13)
«آیا معبودی با خداست؟! بگو: دلیلتان را بیاورید اگر راست می‏گویید».
_______________________________
12. یونس/99.
13.نمل/64.________________________________________
بت شکنی حضرت ابراهیم و آویختن تبر بر دوش بت بزرگ و به اندیشه وا داشتن بت‏پرستان، و بت شکنی علی‏علیه السلام به دستور پیامبر به هنگام فتح مکه، بر همین اساس صورت گرفت:
«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلاّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلیه یرجعُون...قالُوا أ اگنْت فَعَلْتَ هذا بِ‏آلِهَتنا یا اِبراهیم قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنْطِقُون».
«سرانجام( با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آنها جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرده تا به سراغ او بیایند... (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: تو این کار را با خدایان ما کرده‏ای، ای ابراهیم؟! گفت: بلکه بزرگشان کرده باشد! از آنها سوءال کنید، اگر سخن می‏گویند!!».
«فَرَجعُوا اِلی اگنْفُسِهِمْ فَقالُوا انّکُمْ اگنْتُمُ الظالِمُون».(14)
«آنها به وجدان خویش باز گشتند و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگرید!».
بنابراین، چون که گاهی پشتوانه عقاید، عقل و اندیشه نیست، نمی‏توان حکم به آزادی هر عقیده‏ای داد. بسیاری از عقاید، غل و زنجیرهایی بر دست و دیده‏ی عقلند. باید از «آزادی فکر و اندیشه»ای سخن گفت که به طور روشمندانه و صادقانه در پی کشف حقیقت‏اند، ولو آن که گاه «قاصرانه» از کشف آن ناتوان می‏مانند.
اعلامیه‏ی حقوق بشر، آنجا که از تعلیم و آموزش سخن می‏گوید، آموزش همگانی را در حدّ تعلیمات ابتدایی اجباری می‏داند و به طور غیر مستقیم آزادی عقیده‏ی فرد بی‏سوادی که معتقد به ضروری نبودن سواد آموزی است محدود می‏کند و به عقیده‏ی او ارجی نمی‏گذارد.
در مقاله آینده پیرامون ارتداد و آزادی بیان سخن خواهیم گفت.
14.انبیاء/64 58.

تبلیغات