ارتباط دانش کلام و فلسفه دین با دیگر دانش ها(5) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بی شک دانشهای بشری در زمینههای گوناگون با یکدیگر ارتباط دارند و پیوند میان آنها بخشی از نیازهای علمی جامعه را پاسخ میدهد. مثلاً پیوند علم هندسه با ریاضیات و ریاضیات با هیئت و نجوم بر کسی پوشیده نیست. چنان که معارف بشری در طرح مسایل، روشهای استدلال، مقدمات برهانها و احتجاجها و... از شواهد علمی، دادهها ویافتههای علوم در مباحث خود استفاده میکند.
اینک در باب علوم دینی این پرسش مطرح است که آیا دانشهایی که در حوزهی دین مطرحاند، با یکدیگر ارتباط دارند؟ در صورت ارتباط، چه علمی بر علم دیگر تأثیر مینهد و تأثیر پذیری بعضی از علوم چه اندازه است؟ علم کلام تأثیر گذار است یا تأثیر پذیر؟ در هر دو صورت نقشی که ایفا میکند چگونه است؟ اگر دو علم، موضوع واحدی را دنبال کنند، یک علم به شمار میروند یا دو علم، و در این صورت چه فرقی میان آن دو خواهد بود؟
پرداختن به این پرسشها و دهها پرسش دیگر از این دست، در این مقال میّسر نیست، و آنچه که ما فعلاً در صدد آن هستیم، تبیین اجمالی ارتباط علم کلام و فلسفهی دین با دیگر علومی است که در باب مسایل دینی مطرح میباشند.
ضرورت پرداختن به این نوع از مباحث، از این رو است که با افزایش انواع علوم بشری و طرح اندیشههای جدید همراه با مبانی ویژه، احیاناً تهدیدها و شبهاتی بر اندیشهی دینی را به همراه دارد که بر متکلّمان هر عصر لازم است با آگاهی از کلّیات دانشهای زمان به آنها پاسخ گویند و از حریم دین و دینداری دفاع کنند. لذا، ایفای رسالت متکلمانه با به دست آوردن آگاهیهای متنوع جهت دفاع از کلیّت فرهنگ دینی در گسترهی علوم گوناگون بشری، میسّر خواهد بود.
ضرورت آگاهی از ادیان دیگر
در همین راستا، با توسعهی روابط بشری و گستردگی دامنهی انتقادها و شبهههایی که به کلیّت امر دین ارایه میگردد، متکلّمان ادیان را وا میدارد که از تعالیم و آموزههای دینی یکدیگر آگاهی داشته باشند تا روزنهی ورود انتقاد را کشف کرده، در صددِ دفع آن برآیند. این نوع آگاهی، برای متکلمان مسلمان از ضرورت بیشتری برخوردار است؛ چه این که بسیاری از انتقادها و پرسشهای عصر حاضر که در مغرب زمین به مسیحیت و یهودیت شده است، با انواع ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی وارد حوزههای دینی اسلامی شده، و در ابتدا ذهنهای خالی و ساده را معطوف به این شبههها ساخته، در یک نتیجه گیری غیر منطقی نوک پیکان انتقاد را به مبانی اسلام هدفگیری میکنند. نقش مدافعگری متکلّم مسلمان در ضمن آشنایی با این ادیان و تعالیم آنها و شناسایی نقاط نقصان ادیان دیگر و برگرداندن شبههها به موارد نقض و با نشان دادن تنزّه دین اسلام از آن نقایص و... روشن میگردد.
از سوی دیگر، متکلّمان در دفاع از مندرجات متون مقدس دینی، باید با مراجعه به دانشهای دیگر بشری به حلّ تعارضات و گزارشهای متضاد پردازند.
به عنوان مثال، یکی از مسایلی که امروزه مورد مطالعه است، مقایسهی دادههای قرآن و عهدین است. وجود تعارض در بخشهایی از قصص قرآن با داستانهای «عهدین»[مانند: داستان طوفان نوح، «خروج» حضرت موسیعلیه السلام و...] و برخورد قرآن و عهدین با دانش نو در زمینههای مختلف آفرینش زمین و آسمان و ... متکلمان ادیان را وا میدارد که با استفاده از دانشهای جدید بشری از گزارههای دینی خود دفاع کنند ویا در صورت خرافی بودن، از آنها دست بردارند و در صددِ تصحیح اعتقادات خود پردازند.1
_______________________________
1.از این دست تحقیقات میتوان از کار خوب دکتر موریس بوکای نام برد که از طریق بررسی واقع بینانهی متون، افکار دریافتی در باب عهد قدیم، انجیلها و قرآن را با جستجوی تشخیص آنچه در این مجموع متعلق به وحی است از آنچه خطا یا تعبیرهای بشری میباشد دگرگون میسازد. وی با روی آوردن به فهم مطالب قرآنی به شگفت آمد که در قرآن سخنانی دربارهی پدیدههای طبیعی یافت میشود که تنها معارف علمی جدید اجازهی درک معنای آنها را میدهند. وی به مسألهی اصالت متون کتب مقدس ادیان توحیدی پرداخت وبالأخره در مورد «عهدین» اقدام به مواجههی بین آن و دادههای علم نمود. نتایج تمام این کاوشها برای وحی یهودی مسیحی و برای قرآن در کتاب وی به نام : «مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن وعلم» آمده است. این کتاب از زبان فرانسه توسط مهندس ذبیح الله دبیر به زبان فارسی برگردانده شد و از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر گردید.________________________________________
ارتباط دانش «کلام» با «فقه»
ترسیم ارتباط میان دانش کلام و علم فقه از چگونگی توقّف علم فقه بر علم کلام است. پیشتر [در قسمت سوم این سلسله مقال [یادآور شدیم که علم کلام به حق «فقه اکبر» است و با نگرش به اثبات وخدشه ناپذیری اصول و پایههای آن، قوام و دوام فقه اصغر (علم فقه و احکام عملی) بر علم کلام از دو ناحیه است:
الف) موضوع؛ علم فقه، حکم الاهی و تکلیف مکلّف را موضوع خود قرار داده است و این همان چیزی است که علم کلام عهدهدار بیان آن است و متکلّمان همواره در صددِ تبیین حسن تکلیف ولزوم آن، میباشند.
ب) منابع ومدارک؛ قرآن و سنت که منابع عمدهی علم فقه را تشکیل میدهند، از جهت بررسی حقانیت قرآن، وحی، کلام خدا و معجزه بودن آن، و نیز حجّیت سنّت و ... از مباحث علم کلام به شمار میروند.
نوع دیگرِ ارتباط کلام با فقه که امروزه مورد بحث در محافل علمی است تبیین مبانی کلامی اجتهاد میباشد، توضیح این که:
امروزه اکثر پرسشها وشبهات، به ویژه از جانب دگراندیشان نسبت به شریعت اسلامی متوجه ریشهها و پایههای کلامی مباحث اجتهادی است، نه شاخهها و ثمرات آن. لذا دفاع عقلانی داشتن از شریعت، بدون توجه به مبانیای که در اجتهاد نقش به سزا داشته و شریعت بر آنها بنیان نهاده شده امکان ندارد؛ زیرا اگر یکی از این پایهها مورد خدشه قرار گیرد، بسیاری از آنچه که بر آن بنا نهاده شده، زیر سوءال خواهد رفت.
با توجه به نکتهی مذکور و نیز تعریف مسألهی کلامی: «هر مسئلهای که به دین مرتبط و مستقیماً به عمل مکلّفان ارتباطی نداشته باشد و در قیاس استنباط به عنوان عنصر مشترک یعنی اصولی و یا عنصر مختص یعنی ضمنی به کار نرود و به شیوهی عقلی بر مبنای وسیع کلمه اثبات گردد» ، در مییابیم که نسبت بین مبانی کلامی اجتهاد با «علم کلام»عموم وخصوص من وجه است؛ یعنی پارهای از مباحث علم کلام در حوزههای خاص خودش مطرح است مانند: اثبات خدا و صفات او، یا نبوت عامه. و پارهای از مبانی کلامی اجتهاد مانند مباحث الفاظ و معانی و... در علم کلام مطرح نیست. و پارهای دیگر در هر دو حوزه مطرح میشوند؛ مانند مسئلهی عصمت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام البته در محل اشتراک نیز دیدگاه علم کلام با مبانی کلامی اجتهاد متفاوت است و یک متکلم از عصمت پیامبر یا ائمه علیهم السلام به عنوان صفت نبی صلی الله علیه و آله و سلم یا امام بحث میکند؛ در حالی که درمبانی کلامی اجتهاد این وصف از حیث سندیت گفتار و رفتار آنها مورد مطالعه قرار میگیرد. و خلاصه این که: بسیاری از مسایل کلامی و بلکه تمامی آنها میتوانند به عنوان مبانی کلامی اجتهاد تلقی شوند.2 و از این سو میان مباحث کلامی ومسایل فقهی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
ارتباط کلام با اصول فقه
علم اصول فقه که از آن به ابزار استنباط احکام فرعی دین (مسایل فقهی) تعبیر میشود در ابواب مختلف، از قواعد کلامی بهره میگیرد.
سید مرتضی رحمه الله در کتاب «الذریعة إلی اُصول الشریعة» با استفاده از قاعدهی «حسن و قبح عقلی» که از جمله قواعد کلامی است بحثهایی را در علم اصول فقه مطرح کرده است که فهرست برخی از آنها چنین است:
1. شرایط حسن اوامر الاهی (9فصل، فی ذکر الشروط التی معها یحسن الأمر بالفعل).3
2. وجوب تقدم فرمان بر زمان انجام فعل(9 وجه وجوب تقدّم الأمر علی وقت الفعل المأمور به).4
3. عدم جواز تأخیر بیان از وقت نیاز(9 فصل، فی انّ البیان لا یجوز تأخیره عن وقت الحاجة).5
4. حسن امر و نهی (9حسن الأمر والنهی بحسب الحسن والقبح).6
شیخ طوسی رحمه الله با استفاده از قاعدهی «حسن و قبح عقلی» اموری را در ارتباط با صفات خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیشوایان معصوم علیهم السلام ذکر کرده که دانستن آنها برای فهم مقصود جدّی آنان در خطابات وکلماتشان لازم است. به عنوان نمونه، مسایلی از این دست که:
الف) خطابی که در آن هیچ فایدهای نباشد ویا از آن هیچ معنایی اراده نشود، قبیح و نارواست.7
_______________________________
2.ر.ک: مبانی کلامی اجتهاد، صص23 25، مهدی هادوی.
3.الذریعة إلی اُصول الشریعة:1/161، چاپ دانشگاه تهران.
4. همان: 1/171 173.
5. همان: 1/361 362.
6. همان: 1/425.
7.عدّة الاُصول:1/174 176 و191، موءسسه آل البیت علیهم السلام .________________________________________
ب) در خطابات الاهی (و نیز خطابات پیامبران و امامعلیهم السلام ) کذب راه ندارد.8
ج) قبیح بودنِ ارادهی معنایی بر خلاف آنچه در ظاهر کلام به دست میآید.9
چنان که واضح است در ابوابی همانند: حجیت ظواهر، تعارض و تزاحم احکام، حجیّت اجماع، برائت عقلی، علم اجمالی، مستقلات و ملازمات عقلیه، اجتماع امر ونهی، صحیح و اعم و... به قواعدی نظیر، قاعدهی لطف، قبح تکلیف به مالا یطاق، حکیمانه بودن افعال خداوند، قبح نقض غرض و... استناد میشود که همگی از مسایل علم کلام میباشند.10
لازم به ذکر است که رابطهی علم کلام با اصول فقه، تنها در موارد یاد شده نیست لذا، با توجه به گسترش مباحث کلامی در عرصههای مختلف علوم دینی، برخی از فضلای حوزه علمیه قم در صددِ تدوین «مبانی کلامی علم اصول فقه» بر آمدند و برای این کار، شناسایی قواعد و مسایل کلامی وکیفیت کاربرد آن در اصول فقه، راهگشاست. فهرست زیر، حاصل نتایج اولیه در برشمردن قواعد کلامی و طرح موضوعات اصول فقه در چارچوب آن است، که ما برای مزید آگاهی آن را از نظر میگذرانیم:
*حسن و قبح عقلی؛
* امتناع تکلیف به مالا یطاق از سوی خداوند؛( 9 در مباحثی نظیر: مقدمه واجب، متعلّق طلب در نواهی، اجتماع امر و نهی و...).
* امتناع نقض غرض بر خداوند؛( 9 در موضوعاتی مانند: تعبّدی و توصّلی، عام و خاص، مطلق ومقید، ظهور صیغه امر و...).
* امتناع طلب الحاصل علی الله؛ ( 9 در بحث مقدمه واجب، مقدمه موصله و...).
* انّ الله لا یفعل القبیح؛(9 در مباحث: حجّیت مطلق ظنّ ، حسن احتیاط، برائت، ضدّ ، تعبّد به غیر علم، عام و خاص، دوران بین وجوب و حرمت، حجّیت استصحاب و...).
* انّأفعال الله تعالی معلّلة بالأغراض؛(9 در باب مسایلی مانند: صحیح و اعم، اقتضاء النهی للفساد، مفهوم وصف، حجیت خبر واحد، اشتغال و دوران
_______________________________
8. همان:1/196 197.
9. همان :1/197 199.
10. ر.ک: کیهان اندیشه، شماره /49، مقاله «رابطه کلام با علوم دیگر» از استاد علی ربّانی گلپایگانی.________________________________________
بین متباینین و...).
* انّالله کلّف عباده؛( 9 در مباحث: تقسیم مباحث عقلی علم اصول، حجّیت خبر واحد، انسداد و...).
* عصمة النبی صلی الله علیه و آله و سلم؛
* عصمة الأئمّة الأطهار وکونهم ورثة النبی صلی الله علیه و آله و سلم؛
*حجیة العقل؛
* نسخ الشرائع؛
* امتناع ما یستلزم عجز الواجب أو جهله؛
* امتناع ما یستلزم صدور الکذب من النبی والأئمّة علیهم السلام ؛
* امتناع صدور الکذب عن الله؛
* صحة الحکم علی الله بالوجوب و أمثاله؛
* قاعدة اللطف؛*
ارتباط کلام و فلسفهی دین با مباحث معرفتی
نمونههایی از ارتباط «کلام» با علم «فقه» و «اصول فقه» را مشاهده کردیم. اینک با توجه به گسترش بحث «فلسفهی دین» در حوزهی مباحث کلامی، خوب است از ارتباط نزدیک کلام و فلسفهی دین با شاخههایی از مباحث معرفتی، برخی از روشهای دینپژوهی و علوم انسانی دیگر، سخن به میان آید. در این باب میتوان به چهار مبحث مهم اشاره کرد:11
الف) ارتباط کلام و فلسفهی دین با اخلاق؛ مباحث کلامی در زمینهی مبدأ ومعاد، نقش تعیین کنندهای در علم اخلاق دارند؛ زیرا کوشش عالمان اخلاق بر این است که حسّمسئولیت را در انسان تقویت نموده، او را بر اتصاف به صفات پسندیده و انجام کارهای شایسته تشویق، و از آلوده شدن به صفات ناپسند و ارتکاب کارهای ناشایست، برحذر دارند. بدیهی است نیرومندترین عامل دست یافتن به این مقصود، اعتقاد به خدا و شناخت صفات جمال و جلال الاهی و جهان پس از مرگ است.
قرآن کریم یکی از عوامل مهم طغیانگری انسان را اندیشه و روحیه خود بزرگبینی و احساس غنا و بینیازی از خدا میداند و میفرماید:
«کَلاّ اِنَّ الاِنْسانَ لَیَطْغی* انْ رآهُ
_______________________________
11. این قسمت از مقال، اقتباس و برگرفته از بخشی از مقالهی«فلسفهی دین و کلام جدید» نوشتهی محمد رضا کاشفی است که در ضمن مجموعه مقالات کتاب «کلام جدید در گذر اندیشهها، صص 269 274 آمده است. ونیز برگرفته از: کیهان اندیشه، شماره/49، مقالهی «رابطهی کلام با علوم دیگر» از استاد علی ربانی گلپایگانی.________________________________________
اسْتَغْنی».12 ونیز خدا فراموشی را مایهی خودفراموشی و از ریشههای فسق میشناسد:
«وَلا تَکُونُوا کَالّذِینَ نَسُوا الله فَانْساهُمْ انفُسهُمْ اُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» .13
بنابر این، شناخت فقر و نیازمندی ذاتی انسان و غنا و بینیازی مطلق خداوند و ایمان به علم و قدرت گستردهی او، انسان را از بیماری خود بزرگ بینی نجات داده و از دام خدا فراموشی و در نتیجه خود فراموشی میرهاند و پیوسته این شعار قرآنی را آویزهی گوش او قرار میدهد که:
«یا ایُّهَا النّاس انْتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِید» .14
همانگونه که اعتقاد به معاد وجهان پس از مرگ ازمهمترین عوامل بازدارنده از گناه و پایبندی به ارزشهای اخلاقی است، بیاعتقادی به معاد هم زمینهساز راههای تبهکاری و فساد است:
«بَلْ یُریدُ الاِنْسان لیَفْجُرَ امامَه *یَسْئَل ایّان یَوم القِیامَة» .15
و توجّه به زندگی پس از مرگ، پشتوانهی نیرومندی برای تقوا به شمار میآید:
«یا ایُّهَا الّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَلْتَنْظُر نَفْس ما قَدّمَتْ لِغَدٍ» .16
از همین روست که بعضی ازمتکلّمان، تقویت قوهی عملی متکلّم را یکی از غایات و اهداف علم کلام برمیشمرند، سخن محقق لاهیجی نمونهای از این رویکرد است:
«...الخامس أیضاً للطالب فی قوته العملیة وهو صحّة النیّة واخلاصها فی الأعمال وصحّة الاعتقاد وقوته فی الاحکام المتعلّقة بالأفعال، إذ بهذه الصحّة فی النیّة والاعتقاد یرجی قبول الاعمال وترتب الثواب علیه...».17
چگونگی ارتباط فلسفهی دین با فلسفهی اخلاق از این قرار است که از طرفی برخی از فیلسوفان دین میکوشند تا برای التزام به دستورهای الاهی، مبنایی اخلاقی فراهم آورند و از سوی دیگر در فلسفهی دین از مفاهیم دینی اخلاقی مانند: گناه، توبه و بخشش ، سخن گفته شده و فیلسوف دین آنها را مورد ارزیابی عقلانی خود قرار میدهد.
ب) ارتباط کلام و فلسفهی دین با بحث شناخت؛ از آنجا که در فلسفهی دین از امکان شناخت و ماهیت آن، چگونگی علم انسان به
_______________________________
12. علق/6. 13. حشر/19.
14. فاطر/15. 15. قیامت/65.
16. حشر/18. 17. شوارق الالهام، ص 12، عبدالرزّاق لاهیجی، چاپ سنگی.________________________________________
خدا و همچنین علم خدا به مخلوقات بحث میشود، با مباحث معرفت و شناخت ارتباط دارد.
مراجعه به کتب کلامی نشان میدهد که متکلمان پیش از ورود به مباحث کلامی، اموری مانند: ماهیت فکر و نظر، تعریف و اقسام علم، آیا «نظر» مفید علم است؟ «دلیل» چیست؟ آیا دلیل سمعی مفید علم است؟ و... را مطرح میکردهاند.18 بدیهی است که چنین بحثهایی از جمله مسایل معرفت شناسی به شمار میروند.
ج) ارتباط «کلام» و فلسفهی دین با منطق؛ امروزه یکی از مباحث مهمّ فلسفهی دین معنادار بودن گزارههای دینی است، چه این که در عصر حاضر، وقتی این نظریه مطرح شد که شاید بعضی از سخنانی که قرنها بر سر آنها نزاع شده بیمعنا باشد؛ یعنی حاوی هیچ مدّعا و مایهای نباشد، این شبهه برای فیلسوفان دین مطرح شد که مبادا مدّعیات دینی نیز از این جنس باشند و تمام وقتی که مصروف نفی و اثباتشان شده، بیهوده باشد. از این رو به طرح و حلّاین مشکلات پرداختند.
از سوی دیگر، علم منطق که عهدهدار آموزش قوانین تفکر صحیح و روشهای استدلال است در خدمت علم کلام بوده و از مبادی ضروری آن به حساب میآید. لذا متکلمان پیش از ورود به مباحث کلامی به مباحث منطقی پرداخته و به تفصیل یا اختصار قواعد و فرمولهای آن را یاد آور شدهاند.
د) ارتباط فلسفهی دین با فلسفهی زبان دینی19؛ از وقتی که این سوءال مطرح شد که «زبان دینی» چیست؟ پرسشها و مسایل فرعی
_______________________________
18.ر.ک: الیاقوت، ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت؛ المحصل، فخرالدین رازی؛ قواعد المرام، ابن میثم بحرانی؛ شرح مواقف، قاضی عبدالرحمن ایجی؛ شرح مقاصد، علی بن محمد جرجانی.
19. در زمانی که « آگوست بُک »[1785 1867 August Boeckn ] اولین کارفلسفی را تحلیل زبان دانست، کسی گمان نمیکرد مهمترین بحثهای فلسفی در سدهی بیستم میلادی در همین حوزه باشد. فلسفهی دین نیز چون با جریان عمومی فلسفه در ارتباط بود به بحثی پرداخت که در میان فارسی زبانها تحت عنوان «زبان دین» مطرح شده است.
این واژه که به عنوان معادل واژهی انگلیسی« Religious Language » به کار رفته است، ترجمهی دقیقی نیست.ترجمهی دقیق آن عبارت است از: «زبان دینی». معادل واژهی «زبان دین» در انگلیسی، واژهی« The Language of Relijion » میباشد. بدیهی است این دو واژه از حیث معنا نیز متفاوتند. «زبان دین» تنها به این معنا است که دین با چه زبانی سخن گفته وچگونه پیام خدا را به مردم رسانده است، در حالی که «زبان دینی» چیزی فراتر از آن میباشد و هر زبانی را که دربارهی دین و مفاهیم آن، یا تجربههای معنوی سخن میگوید، ونیز سخن گفتن مردم با خدا و کیفیت عبادت و مناجات با خدا را، شامل میگردد. ر.ک: مبانی کلامی اجتهاد، مهدی هادوی تهرانی، صص 309 310.________________________________________
دیگری در این باب مطرح شد مانند: آیا زبان دین، زبان شعر است؟ زبان اسطورهای است؟ زبان اخباری است؟ زبان عرفی است؟ و... امروزه یکی از وظایف مهمّ فلسفهی دین، پاسخگویی به این سوءالات است.
هر چند در بحث زبان دینی، آنچه بیشتر نظر فیلسوفان دین را به خود جلب کرده، «گزارههای کلامی» در باب وجود، سرشت و اعمال موجودی شخصی و فوق طبیعی است، ولی این بحث در سه حوزهی گسترده قابل طرح است:
الف) زبانی که دین برای رساندن پیام خود به مردم مورد استفاده قرار داده است.
ب) زبانی که آدمیان برای بیان تجربههای دینی، یافتههای معنوی، یا اعتقادات خویش به کار میگیرند.
ج)زبانی که آدمیان در مناجات با خدا و عبادت او از آن بهره برداری میکنند.
... آنچه در بحث زبان دینی در فلسفهی دین آمده است، بر تلقّی مسیحیت از دین و وحی استوار است. به اعتقاد آنان وحی، تجلّی خدا در این عالم است که بارزترین مصداق آن خود حضرت مسیح میباشد و نویسندگان اناجیل، آنچه را از این وحی الاهی دیدهاند، در گزارشی بشری گرد آوردهاند.
از این رو، اگر کسانی بخواهند در مورد فلسفهی دین، وجستارههای دینی دیگری که در غرب رواج دارد، تحقیق کنند باید از برداشت مسیحی از مفاهیم دینی و تاریخچهی تحولات اندیشهی مسیحی آگاه باشند واگر بخواهند در حوزهی اندیشهی اسلامی به داوری در باب این موضوعات بنشینند، باید از باورهای اسلامی نیز مطلع باشند.20
فلسفهی دین اگر چه با روشهای دیگر دین پژوهی متفاوت است؛ چرا که فیلسوف دین در مورد مدّعیات دینی به تبیین و توصیف بسنده نمیکند، بلکه دست به قضاوت وتحلیل نیز میزند؛ امّا روشهای دیگر دین پژوهی صرفاً توصیفی است و خود را موظّف به قضاوت نمیداند. امّا در عین حال با آنها نیز مرتبط است و از مباحث آنها در تحلیل خود سود میجوید.
اینک به ذکر سه نمونه از این نوع مباحث اشاره میکنیم:
1. تاریخ دین: این علم به روایت و تشریح روند دین در طول زمان میپردازد و امری است توصیفی. تاریخ دین نشان میدهد که ادیان مختلف در خلال زمانهای گوناگون چگونه تحوّل پیدا کردهاند وچه عواملی باعث رشد و توسعهی آنها و چه عواملی موجب
_______________________________
20.مدرک پیشین، صص310 311.________________________________________
تحجّر وعقب ماندگیشان بوده است. اگر چه این علم به دلیل توصیفی بودنش از فلسفهی دین که نقّادانه است، متمایز میباشد؛ ولی در عصر حاضر، تاریخ ادیان و تطبیق آنها برای فلسفهی دین، گنجینهای عظیم از آداب و مراسم دینی، رمزها، اسطورهها، باورها وعقاید دینی فراهم میآورد که گویی اسناد ومدارک دالّبر واقعیت دینیاند. همهی اینها زمینهای را برای فیلسوفان دین فراهم آوردهاند تا آنها بکوشند ساختارهای کلّی ومعنای امر قدسی یا امر الاهی وارتباط گزارهها را با رفتار و آداب و رسوم دینی دریافته و آنها را مورد تحلیل عقلانی قرار دهند.
بنابراین، تاریخ دین برای فلسفهی دین داده فراهم میکند و فلسفهی دین به نوبهی خود ملاک ومعیارهای ارزیابی و تفسیر دادههای دینی را طرح میکند.21
2. جامعه شناسی دین: در واقع جامعه شناس به دین از آن حیث که یک نهاد اجتماعی است مینگرد و به کارکرد آن در جامعه توجّه دارد و وجههی این توجّه هم شاید روش«نقش گرایی» و «کارکرد گرایانه» به دین در دنیای امروز باشد.
بنابراین، تعریف جامعه شناختی از دین عبارت است از ملاحظهی زمینههای اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی که در آن دین جلوه و بیان مییابد. در دیدگاه جامعه شناسی از دین، نشان میدهند که جهان در قیاس با فرهنگهای گذشته تا چه اندازه دین زدایی شده است. وقتی این ملاحظات از نظر علمی به اثبات رسید، بر فیلسوف دین الزام میکند که انگیزشهای دگرگون شدهی دین و ارتباط دین را با اخلاق مورد مداقّه قرار دهد. بنابراین، در رابطهی فلسفهی دین با جامعه شناسی دین میتوان گفت: اگر چه جامعه شناسی دین توصیفی است نه تحلیلی، ولی این دیدگاه برای فیلسوفِفلسفهی دین، دادههایی تهیّه میکند که فیلسوف دین در آنها تعقّل میکند وآنها را مورد ارزیابی عقلی قرار میدهد.22
_______________________________
21. فلسفهی دین؛ حقایق و ابهامها، دکتر رام نات شرما، ترجمهی بیژن بهادروند، کیهان فرهنگی، ص 11.
22.ر.ک: درآمدی به فلسفه، نوشتهی جان هرمن رَنْدَل وجاستوس باکلر، ترجمهی امیر جلال الدین اعلم، انتشارات سروش، تهران 1363، چاپ اوّل، ص 251؛ و مقالهی «گرایشهای عمده در فلسفهی دین» پل ریکور، ترجمهی مصطفی ملکیان، مندرج در مجلهی نقد و نظر، سال اول، شمارهی دوم، بهار 1374، صص 148 149، مشخصّات اصل این مقاله چنین است:
Ricoear . Paul . Main Trends In Philosophy ،) New york Hdmes and Meier Publishers Inc .9791 PP 273-293(.________________________________________
3. روان شناسی دین: در بحث روان شناسی دین، انگیزهی نهایی که انسان برای متدّین بودن میتواند داشته باشد، مورد مطالعه قرا رمیگیرد. علاوه بر آن ، آثار و نتایجی که دین بر روان و رفتار یک شخص متدیّن میگذارد نیز در این علم مورد بررسی قرار میگیرد. تفسیر روانکاوانهی دین، فی حدّنفسه به هیچ روی فلسفی نیست، امّا روانکاوی برای فیلسوفی که به مطالعهی دین مشتغل است، این وظیفه را مقرّر داشته است که از نو و به جدّبه مسایلی بپردازد، از جمله نقش «میل» در انسانها و همچنین تمثیلات اسطورهای که نمایشگر طرز تلقّیهای دینیاند یعنی ارتباط عبد ومولی، هبوط به عنوان نمودار گناه، و بهشت به عنوان الگوی حالت بیگناهی از نو مورد ارزیابی قرار دهند.23
پایان بخش سخن در باب «تأثیر علوم انسانی بر فلسفهی دین» گفتار جالب «پل
_______________________________
23.مدرک پیشین، صص 149 150(نقل به تلخیص).________________________________________
ریکور»است که میگوید:
«فلسفهی معاصر عمدتاً گفتگویی است با آخرین یافتههای علوم؛ آن علومی که آدمی را از نظرگاههای اجتماعی تاریخی، روان شناختی، یا زبانی مطالعه میکنند. چون فلسفهی دین مطالعهی انسان عینی خارجی است، در ارتباط با آنچه خودِانسان آن را مبنا و معنایِ نهاییِ خویش میداند، نمیتواند با تحقیقاتی که این علوم در باب شیوهی هستی خودشناسی، و اظهار ما فی الضّمیر انسان انجام دادهاند تماس نیابد. وتصادفی نیست که ظهور این علوم مقارن است با آنچه امروزه دین زدایی جهان، یا حتّی دین زدایی وجود، میخوانیم. این که انسان جدید در طلبِ کسبِسَروَریِ فنّی بر طبیعت، جامعه، و پدیدههای جسمانی و نفسانی است و این که به کشف علمی قوانین حاکم بر طرز کار این امور دست مییازد، همه معلول خواست یگانهای است. این ارادهی معطوف به شناختن و ضبط و مهار امور را در کف گرفتن، انسان را به این جهت سوق داده است که امور مقدس را از ساحتهای وسیعی از وجود بیرون براند، و از دین، به عنوان کلید فهم امور این جهان چشم بپوشد، و حتّی هرگونه بیان یا طرز تلقّیای را که به جهانی فراسوی این جهان ناظر است وهم آلود بخواند و آماج انتقاد کند. از این رو، دین زدایی برای فلسفهی دین مَشاغلِ جدیدی پدید آورده است که بسیاری از متفکّران معاصر را به خود مشغول داشتهاند. این متفکران باید یا از پدیدههای دینی، بر اساس لوازم خطیر علوم انسانی، تفسیری منفی عرضه کنند یا، به مَدَدِ مواجههای انتقادی با این تفاسیر منفی، به بازاندیشی دین دست زنند. و به هر حال، به حکم همین دین زدایی، که لازمهاش این است که انسان را مقیاس و مرجع جمیع امور بدانیم، انسان متدیّن است که همه این تحقیقات معطوف به اوست؛ وتفکّر در باب امور متعالی از طریق انسانشناسی فلسفی جریان مییابد؛ مبنای آن هر یک از علوم انسانی که باشد گو باش».24
_______________________________
24.مدرک پیشین، ص 147.
اینک در باب علوم دینی این پرسش مطرح است که آیا دانشهایی که در حوزهی دین مطرحاند، با یکدیگر ارتباط دارند؟ در صورت ارتباط، چه علمی بر علم دیگر تأثیر مینهد و تأثیر پذیری بعضی از علوم چه اندازه است؟ علم کلام تأثیر گذار است یا تأثیر پذیر؟ در هر دو صورت نقشی که ایفا میکند چگونه است؟ اگر دو علم، موضوع واحدی را دنبال کنند، یک علم به شمار میروند یا دو علم، و در این صورت چه فرقی میان آن دو خواهد بود؟
پرداختن به این پرسشها و دهها پرسش دیگر از این دست، در این مقال میّسر نیست، و آنچه که ما فعلاً در صدد آن هستیم، تبیین اجمالی ارتباط علم کلام و فلسفهی دین با دیگر علومی است که در باب مسایل دینی مطرح میباشند.
ضرورت پرداختن به این نوع از مباحث، از این رو است که با افزایش انواع علوم بشری و طرح اندیشههای جدید همراه با مبانی ویژه، احیاناً تهدیدها و شبهاتی بر اندیشهی دینی را به همراه دارد که بر متکلّمان هر عصر لازم است با آگاهی از کلّیات دانشهای زمان به آنها پاسخ گویند و از حریم دین و دینداری دفاع کنند. لذا، ایفای رسالت متکلمانه با به دست آوردن آگاهیهای متنوع جهت دفاع از کلیّت فرهنگ دینی در گسترهی علوم گوناگون بشری، میسّر خواهد بود.
ضرورت آگاهی از ادیان دیگر
در همین راستا، با توسعهی روابط بشری و گستردگی دامنهی انتقادها و شبهههایی که به کلیّت امر دین ارایه میگردد، متکلّمان ادیان را وا میدارد که از تعالیم و آموزههای دینی یکدیگر آگاهی داشته باشند تا روزنهی ورود انتقاد را کشف کرده، در صددِ دفع آن برآیند. این نوع آگاهی، برای متکلمان مسلمان از ضرورت بیشتری برخوردار است؛ چه این که بسیاری از انتقادها و پرسشهای عصر حاضر که در مغرب زمین به مسیحیت و یهودیت شده است، با انواع ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی وارد حوزههای دینی اسلامی شده، و در ابتدا ذهنهای خالی و ساده را معطوف به این شبههها ساخته، در یک نتیجه گیری غیر منطقی نوک پیکان انتقاد را به مبانی اسلام هدفگیری میکنند. نقش مدافعگری متکلّم مسلمان در ضمن آشنایی با این ادیان و تعالیم آنها و شناسایی نقاط نقصان ادیان دیگر و برگرداندن شبههها به موارد نقض و با نشان دادن تنزّه دین اسلام از آن نقایص و... روشن میگردد.
از سوی دیگر، متکلّمان در دفاع از مندرجات متون مقدس دینی، باید با مراجعه به دانشهای دیگر بشری به حلّ تعارضات و گزارشهای متضاد پردازند.
به عنوان مثال، یکی از مسایلی که امروزه مورد مطالعه است، مقایسهی دادههای قرآن و عهدین است. وجود تعارض در بخشهایی از قصص قرآن با داستانهای «عهدین»[مانند: داستان طوفان نوح، «خروج» حضرت موسیعلیه السلام و...] و برخورد قرآن و عهدین با دانش نو در زمینههای مختلف آفرینش زمین و آسمان و ... متکلمان ادیان را وا میدارد که با استفاده از دانشهای جدید بشری از گزارههای دینی خود دفاع کنند ویا در صورت خرافی بودن، از آنها دست بردارند و در صددِ تصحیح اعتقادات خود پردازند.1
_______________________________
1.از این دست تحقیقات میتوان از کار خوب دکتر موریس بوکای نام برد که از طریق بررسی واقع بینانهی متون، افکار دریافتی در باب عهد قدیم، انجیلها و قرآن را با جستجوی تشخیص آنچه در این مجموع متعلق به وحی است از آنچه خطا یا تعبیرهای بشری میباشد دگرگون میسازد. وی با روی آوردن به فهم مطالب قرآنی به شگفت آمد که در قرآن سخنانی دربارهی پدیدههای طبیعی یافت میشود که تنها معارف علمی جدید اجازهی درک معنای آنها را میدهند. وی به مسألهی اصالت متون کتب مقدس ادیان توحیدی پرداخت وبالأخره در مورد «عهدین» اقدام به مواجههی بین آن و دادههای علم نمود. نتایج تمام این کاوشها برای وحی یهودی مسیحی و برای قرآن در کتاب وی به نام : «مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن وعلم» آمده است. این کتاب از زبان فرانسه توسط مهندس ذبیح الله دبیر به زبان فارسی برگردانده شد و از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر گردید.________________________________________
ارتباط دانش «کلام» با «فقه»
ترسیم ارتباط میان دانش کلام و علم فقه از چگونگی توقّف علم فقه بر علم کلام است. پیشتر [در قسمت سوم این سلسله مقال [یادآور شدیم که علم کلام به حق «فقه اکبر» است و با نگرش به اثبات وخدشه ناپذیری اصول و پایههای آن، قوام و دوام فقه اصغر (علم فقه و احکام عملی) بر علم کلام از دو ناحیه است:
الف) موضوع؛ علم فقه، حکم الاهی و تکلیف مکلّف را موضوع خود قرار داده است و این همان چیزی است که علم کلام عهدهدار بیان آن است و متکلّمان همواره در صددِ تبیین حسن تکلیف ولزوم آن، میباشند.
ب) منابع ومدارک؛ قرآن و سنت که منابع عمدهی علم فقه را تشکیل میدهند، از جهت بررسی حقانیت قرآن، وحی، کلام خدا و معجزه بودن آن، و نیز حجّیت سنّت و ... از مباحث علم کلام به شمار میروند.
نوع دیگرِ ارتباط کلام با فقه که امروزه مورد بحث در محافل علمی است تبیین مبانی کلامی اجتهاد میباشد، توضیح این که:
امروزه اکثر پرسشها وشبهات، به ویژه از جانب دگراندیشان نسبت به شریعت اسلامی متوجه ریشهها و پایههای کلامی مباحث اجتهادی است، نه شاخهها و ثمرات آن. لذا دفاع عقلانی داشتن از شریعت، بدون توجه به مبانیای که در اجتهاد نقش به سزا داشته و شریعت بر آنها بنیان نهاده شده امکان ندارد؛ زیرا اگر یکی از این پایهها مورد خدشه قرار گیرد، بسیاری از آنچه که بر آن بنا نهاده شده، زیر سوءال خواهد رفت.
با توجه به نکتهی مذکور و نیز تعریف مسألهی کلامی: «هر مسئلهای که به دین مرتبط و مستقیماً به عمل مکلّفان ارتباطی نداشته باشد و در قیاس استنباط به عنوان عنصر مشترک یعنی اصولی و یا عنصر مختص یعنی ضمنی به کار نرود و به شیوهی عقلی بر مبنای وسیع کلمه اثبات گردد» ، در مییابیم که نسبت بین مبانی کلامی اجتهاد با «علم کلام»عموم وخصوص من وجه است؛ یعنی پارهای از مباحث علم کلام در حوزههای خاص خودش مطرح است مانند: اثبات خدا و صفات او، یا نبوت عامه. و پارهای از مبانی کلامی اجتهاد مانند مباحث الفاظ و معانی و... در علم کلام مطرح نیست. و پارهای دیگر در هر دو حوزه مطرح میشوند؛ مانند مسئلهی عصمت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام البته در محل اشتراک نیز دیدگاه علم کلام با مبانی کلامی اجتهاد متفاوت است و یک متکلم از عصمت پیامبر یا ائمه علیهم السلام به عنوان صفت نبی صلی الله علیه و آله و سلم یا امام بحث میکند؛ در حالی که درمبانی کلامی اجتهاد این وصف از حیث سندیت گفتار و رفتار آنها مورد مطالعه قرار میگیرد. و خلاصه این که: بسیاری از مسایل کلامی و بلکه تمامی آنها میتوانند به عنوان مبانی کلامی اجتهاد تلقی شوند.2 و از این سو میان مباحث کلامی ومسایل فقهی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
ارتباط کلام با اصول فقه
علم اصول فقه که از آن به ابزار استنباط احکام فرعی دین (مسایل فقهی) تعبیر میشود در ابواب مختلف، از قواعد کلامی بهره میگیرد.
سید مرتضی رحمه الله در کتاب «الذریعة إلی اُصول الشریعة» با استفاده از قاعدهی «حسن و قبح عقلی» که از جمله قواعد کلامی است بحثهایی را در علم اصول فقه مطرح کرده است که فهرست برخی از آنها چنین است:
1. شرایط حسن اوامر الاهی (9فصل، فی ذکر الشروط التی معها یحسن الأمر بالفعل).3
2. وجوب تقدم فرمان بر زمان انجام فعل(9 وجه وجوب تقدّم الأمر علی وقت الفعل المأمور به).4
3. عدم جواز تأخیر بیان از وقت نیاز(9 فصل، فی انّ البیان لا یجوز تأخیره عن وقت الحاجة).5
4. حسن امر و نهی (9حسن الأمر والنهی بحسب الحسن والقبح).6
شیخ طوسی رحمه الله با استفاده از قاعدهی «حسن و قبح عقلی» اموری را در ارتباط با صفات خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیشوایان معصوم علیهم السلام ذکر کرده که دانستن آنها برای فهم مقصود جدّی آنان در خطابات وکلماتشان لازم است. به عنوان نمونه، مسایلی از این دست که:
الف) خطابی که در آن هیچ فایدهای نباشد ویا از آن هیچ معنایی اراده نشود، قبیح و نارواست.7
_______________________________
2.ر.ک: مبانی کلامی اجتهاد، صص23 25، مهدی هادوی.
3.الذریعة إلی اُصول الشریعة:1/161، چاپ دانشگاه تهران.
4. همان: 1/171 173.
5. همان: 1/361 362.
6. همان: 1/425.
7.عدّة الاُصول:1/174 176 و191، موءسسه آل البیت علیهم السلام .________________________________________
ب) در خطابات الاهی (و نیز خطابات پیامبران و امامعلیهم السلام ) کذب راه ندارد.8
ج) قبیح بودنِ ارادهی معنایی بر خلاف آنچه در ظاهر کلام به دست میآید.9
چنان که واضح است در ابوابی همانند: حجیت ظواهر، تعارض و تزاحم احکام، حجیّت اجماع، برائت عقلی، علم اجمالی، مستقلات و ملازمات عقلیه، اجتماع امر ونهی، صحیح و اعم و... به قواعدی نظیر، قاعدهی لطف، قبح تکلیف به مالا یطاق، حکیمانه بودن افعال خداوند، قبح نقض غرض و... استناد میشود که همگی از مسایل علم کلام میباشند.10
لازم به ذکر است که رابطهی علم کلام با اصول فقه، تنها در موارد یاد شده نیست لذا، با توجه به گسترش مباحث کلامی در عرصههای مختلف علوم دینی، برخی از فضلای حوزه علمیه قم در صددِ تدوین «مبانی کلامی علم اصول فقه» بر آمدند و برای این کار، شناسایی قواعد و مسایل کلامی وکیفیت کاربرد آن در اصول فقه، راهگشاست. فهرست زیر، حاصل نتایج اولیه در برشمردن قواعد کلامی و طرح موضوعات اصول فقه در چارچوب آن است، که ما برای مزید آگاهی آن را از نظر میگذرانیم:
*حسن و قبح عقلی؛
* امتناع تکلیف به مالا یطاق از سوی خداوند؛( 9 در مباحثی نظیر: مقدمه واجب، متعلّق طلب در نواهی، اجتماع امر و نهی و...).
* امتناع نقض غرض بر خداوند؛( 9 در موضوعاتی مانند: تعبّدی و توصّلی، عام و خاص، مطلق ومقید، ظهور صیغه امر و...).
* امتناع طلب الحاصل علی الله؛ ( 9 در بحث مقدمه واجب، مقدمه موصله و...).
* انّ الله لا یفعل القبیح؛(9 در مباحث: حجّیت مطلق ظنّ ، حسن احتیاط، برائت، ضدّ ، تعبّد به غیر علم، عام و خاص، دوران بین وجوب و حرمت، حجّیت استصحاب و...).
* انّأفعال الله تعالی معلّلة بالأغراض؛(9 در باب مسایلی مانند: صحیح و اعم، اقتضاء النهی للفساد، مفهوم وصف، حجیت خبر واحد، اشتغال و دوران
_______________________________
8. همان:1/196 197.
9. همان :1/197 199.
10. ر.ک: کیهان اندیشه، شماره /49، مقاله «رابطه کلام با علوم دیگر» از استاد علی ربّانی گلپایگانی.________________________________________
بین متباینین و...).
* انّالله کلّف عباده؛( 9 در مباحث: تقسیم مباحث عقلی علم اصول، حجّیت خبر واحد، انسداد و...).
* عصمة النبی صلی الله علیه و آله و سلم؛
* عصمة الأئمّة الأطهار وکونهم ورثة النبی صلی الله علیه و آله و سلم؛
*حجیة العقل؛
* نسخ الشرائع؛
* امتناع ما یستلزم عجز الواجب أو جهله؛
* امتناع ما یستلزم صدور الکذب من النبی والأئمّة علیهم السلام ؛
* امتناع صدور الکذب عن الله؛
* صحة الحکم علی الله بالوجوب و أمثاله؛
* قاعدة اللطف؛*
ارتباط کلام و فلسفهی دین با مباحث معرفتی
نمونههایی از ارتباط «کلام» با علم «فقه» و «اصول فقه» را مشاهده کردیم. اینک با توجه به گسترش بحث «فلسفهی دین» در حوزهی مباحث کلامی، خوب است از ارتباط نزدیک کلام و فلسفهی دین با شاخههایی از مباحث معرفتی، برخی از روشهای دینپژوهی و علوم انسانی دیگر، سخن به میان آید. در این باب میتوان به چهار مبحث مهم اشاره کرد:11
الف) ارتباط کلام و فلسفهی دین با اخلاق؛ مباحث کلامی در زمینهی مبدأ ومعاد، نقش تعیین کنندهای در علم اخلاق دارند؛ زیرا کوشش عالمان اخلاق بر این است که حسّمسئولیت را در انسان تقویت نموده، او را بر اتصاف به صفات پسندیده و انجام کارهای شایسته تشویق، و از آلوده شدن به صفات ناپسند و ارتکاب کارهای ناشایست، برحذر دارند. بدیهی است نیرومندترین عامل دست یافتن به این مقصود، اعتقاد به خدا و شناخت صفات جمال و جلال الاهی و جهان پس از مرگ است.
قرآن کریم یکی از عوامل مهم طغیانگری انسان را اندیشه و روحیه خود بزرگبینی و احساس غنا و بینیازی از خدا میداند و میفرماید:
«کَلاّ اِنَّ الاِنْسانَ لَیَطْغی* انْ رآهُ
_______________________________
11. این قسمت از مقال، اقتباس و برگرفته از بخشی از مقالهی«فلسفهی دین و کلام جدید» نوشتهی محمد رضا کاشفی است که در ضمن مجموعه مقالات کتاب «کلام جدید در گذر اندیشهها، صص 269 274 آمده است. ونیز برگرفته از: کیهان اندیشه، شماره/49، مقالهی «رابطهی کلام با علوم دیگر» از استاد علی ربانی گلپایگانی.________________________________________
اسْتَغْنی».12 ونیز خدا فراموشی را مایهی خودفراموشی و از ریشههای فسق میشناسد:
«وَلا تَکُونُوا کَالّذِینَ نَسُوا الله فَانْساهُمْ انفُسهُمْ اُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» .13
بنابر این، شناخت فقر و نیازمندی ذاتی انسان و غنا و بینیازی مطلق خداوند و ایمان به علم و قدرت گستردهی او، انسان را از بیماری خود بزرگ بینی نجات داده و از دام خدا فراموشی و در نتیجه خود فراموشی میرهاند و پیوسته این شعار قرآنی را آویزهی گوش او قرار میدهد که:
«یا ایُّهَا النّاس انْتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِید» .14
همانگونه که اعتقاد به معاد وجهان پس از مرگ ازمهمترین عوامل بازدارنده از گناه و پایبندی به ارزشهای اخلاقی است، بیاعتقادی به معاد هم زمینهساز راههای تبهکاری و فساد است:
«بَلْ یُریدُ الاِنْسان لیَفْجُرَ امامَه *یَسْئَل ایّان یَوم القِیامَة» .15
و توجّه به زندگی پس از مرگ، پشتوانهی نیرومندی برای تقوا به شمار میآید:
«یا ایُّهَا الّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَلْتَنْظُر نَفْس ما قَدّمَتْ لِغَدٍ» .16
از همین روست که بعضی ازمتکلّمان، تقویت قوهی عملی متکلّم را یکی از غایات و اهداف علم کلام برمیشمرند، سخن محقق لاهیجی نمونهای از این رویکرد است:
«...الخامس أیضاً للطالب فی قوته العملیة وهو صحّة النیّة واخلاصها فی الأعمال وصحّة الاعتقاد وقوته فی الاحکام المتعلّقة بالأفعال، إذ بهذه الصحّة فی النیّة والاعتقاد یرجی قبول الاعمال وترتب الثواب علیه...».17
چگونگی ارتباط فلسفهی دین با فلسفهی اخلاق از این قرار است که از طرفی برخی از فیلسوفان دین میکوشند تا برای التزام به دستورهای الاهی، مبنایی اخلاقی فراهم آورند و از سوی دیگر در فلسفهی دین از مفاهیم دینی اخلاقی مانند: گناه، توبه و بخشش ، سخن گفته شده و فیلسوف دین آنها را مورد ارزیابی عقلانی خود قرار میدهد.
ب) ارتباط کلام و فلسفهی دین با بحث شناخت؛ از آنجا که در فلسفهی دین از امکان شناخت و ماهیت آن، چگونگی علم انسان به
_______________________________
12. علق/6. 13. حشر/19.
14. فاطر/15. 15. قیامت/65.
16. حشر/18. 17. شوارق الالهام، ص 12، عبدالرزّاق لاهیجی، چاپ سنگی.________________________________________
خدا و همچنین علم خدا به مخلوقات بحث میشود، با مباحث معرفت و شناخت ارتباط دارد.
مراجعه به کتب کلامی نشان میدهد که متکلمان پیش از ورود به مباحث کلامی، اموری مانند: ماهیت فکر و نظر، تعریف و اقسام علم، آیا «نظر» مفید علم است؟ «دلیل» چیست؟ آیا دلیل سمعی مفید علم است؟ و... را مطرح میکردهاند.18 بدیهی است که چنین بحثهایی از جمله مسایل معرفت شناسی به شمار میروند.
ج) ارتباط «کلام» و فلسفهی دین با منطق؛ امروزه یکی از مباحث مهمّ فلسفهی دین معنادار بودن گزارههای دینی است، چه این که در عصر حاضر، وقتی این نظریه مطرح شد که شاید بعضی از سخنانی که قرنها بر سر آنها نزاع شده بیمعنا باشد؛ یعنی حاوی هیچ مدّعا و مایهای نباشد، این شبهه برای فیلسوفان دین مطرح شد که مبادا مدّعیات دینی نیز از این جنس باشند و تمام وقتی که مصروف نفی و اثباتشان شده، بیهوده باشد. از این رو به طرح و حلّاین مشکلات پرداختند.
از سوی دیگر، علم منطق که عهدهدار آموزش قوانین تفکر صحیح و روشهای استدلال است در خدمت علم کلام بوده و از مبادی ضروری آن به حساب میآید. لذا متکلمان پیش از ورود به مباحث کلامی به مباحث منطقی پرداخته و به تفصیل یا اختصار قواعد و فرمولهای آن را یاد آور شدهاند.
د) ارتباط فلسفهی دین با فلسفهی زبان دینی19؛ از وقتی که این سوءال مطرح شد که «زبان دینی» چیست؟ پرسشها و مسایل فرعی
_______________________________
18.ر.ک: الیاقوت، ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت؛ المحصل، فخرالدین رازی؛ قواعد المرام، ابن میثم بحرانی؛ شرح مواقف، قاضی عبدالرحمن ایجی؛ شرح مقاصد، علی بن محمد جرجانی.
19. در زمانی که « آگوست بُک »[1785 1867 August Boeckn ] اولین کارفلسفی را تحلیل زبان دانست، کسی گمان نمیکرد مهمترین بحثهای فلسفی در سدهی بیستم میلادی در همین حوزه باشد. فلسفهی دین نیز چون با جریان عمومی فلسفه در ارتباط بود به بحثی پرداخت که در میان فارسی زبانها تحت عنوان «زبان دین» مطرح شده است.
این واژه که به عنوان معادل واژهی انگلیسی« Religious Language » به کار رفته است، ترجمهی دقیقی نیست.ترجمهی دقیق آن عبارت است از: «زبان دینی». معادل واژهی «زبان دین» در انگلیسی، واژهی« The Language of Relijion » میباشد. بدیهی است این دو واژه از حیث معنا نیز متفاوتند. «زبان دین» تنها به این معنا است که دین با چه زبانی سخن گفته وچگونه پیام خدا را به مردم رسانده است، در حالی که «زبان دینی» چیزی فراتر از آن میباشد و هر زبانی را که دربارهی دین و مفاهیم آن، یا تجربههای معنوی سخن میگوید، ونیز سخن گفتن مردم با خدا و کیفیت عبادت و مناجات با خدا را، شامل میگردد. ر.ک: مبانی کلامی اجتهاد، مهدی هادوی تهرانی، صص 309 310.________________________________________
دیگری در این باب مطرح شد مانند: آیا زبان دین، زبان شعر است؟ زبان اسطورهای است؟ زبان اخباری است؟ زبان عرفی است؟ و... امروزه یکی از وظایف مهمّ فلسفهی دین، پاسخگویی به این سوءالات است.
هر چند در بحث زبان دینی، آنچه بیشتر نظر فیلسوفان دین را به خود جلب کرده، «گزارههای کلامی» در باب وجود، سرشت و اعمال موجودی شخصی و فوق طبیعی است، ولی این بحث در سه حوزهی گسترده قابل طرح است:
الف) زبانی که دین برای رساندن پیام خود به مردم مورد استفاده قرار داده است.
ب) زبانی که آدمیان برای بیان تجربههای دینی، یافتههای معنوی، یا اعتقادات خویش به کار میگیرند.
ج)زبانی که آدمیان در مناجات با خدا و عبادت او از آن بهره برداری میکنند.
... آنچه در بحث زبان دینی در فلسفهی دین آمده است، بر تلقّی مسیحیت از دین و وحی استوار است. به اعتقاد آنان وحی، تجلّی خدا در این عالم است که بارزترین مصداق آن خود حضرت مسیح میباشد و نویسندگان اناجیل، آنچه را از این وحی الاهی دیدهاند، در گزارشی بشری گرد آوردهاند.
از این رو، اگر کسانی بخواهند در مورد فلسفهی دین، وجستارههای دینی دیگری که در غرب رواج دارد، تحقیق کنند باید از برداشت مسیحی از مفاهیم دینی و تاریخچهی تحولات اندیشهی مسیحی آگاه باشند واگر بخواهند در حوزهی اندیشهی اسلامی به داوری در باب این موضوعات بنشینند، باید از باورهای اسلامی نیز مطلع باشند.20
فلسفهی دین اگر چه با روشهای دیگر دین پژوهی متفاوت است؛ چرا که فیلسوف دین در مورد مدّعیات دینی به تبیین و توصیف بسنده نمیکند، بلکه دست به قضاوت وتحلیل نیز میزند؛ امّا روشهای دیگر دین پژوهی صرفاً توصیفی است و خود را موظّف به قضاوت نمیداند. امّا در عین حال با آنها نیز مرتبط است و از مباحث آنها در تحلیل خود سود میجوید.
اینک به ذکر سه نمونه از این نوع مباحث اشاره میکنیم:
1. تاریخ دین: این علم به روایت و تشریح روند دین در طول زمان میپردازد و امری است توصیفی. تاریخ دین نشان میدهد که ادیان مختلف در خلال زمانهای گوناگون چگونه تحوّل پیدا کردهاند وچه عواملی باعث رشد و توسعهی آنها و چه عواملی موجب
_______________________________
20.مدرک پیشین، صص310 311.________________________________________
تحجّر وعقب ماندگیشان بوده است. اگر چه این علم به دلیل توصیفی بودنش از فلسفهی دین که نقّادانه است، متمایز میباشد؛ ولی در عصر حاضر، تاریخ ادیان و تطبیق آنها برای فلسفهی دین، گنجینهای عظیم از آداب و مراسم دینی، رمزها، اسطورهها، باورها وعقاید دینی فراهم میآورد که گویی اسناد ومدارک دالّبر واقعیت دینیاند. همهی اینها زمینهای را برای فیلسوفان دین فراهم آوردهاند تا آنها بکوشند ساختارهای کلّی ومعنای امر قدسی یا امر الاهی وارتباط گزارهها را با رفتار و آداب و رسوم دینی دریافته و آنها را مورد تحلیل عقلانی قرار دهند.
بنابراین، تاریخ دین برای فلسفهی دین داده فراهم میکند و فلسفهی دین به نوبهی خود ملاک ومعیارهای ارزیابی و تفسیر دادههای دینی را طرح میکند.21
2. جامعه شناسی دین: در واقع جامعه شناس به دین از آن حیث که یک نهاد اجتماعی است مینگرد و به کارکرد آن در جامعه توجّه دارد و وجههی این توجّه هم شاید روش«نقش گرایی» و «کارکرد گرایانه» به دین در دنیای امروز باشد.
بنابراین، تعریف جامعه شناختی از دین عبارت است از ملاحظهی زمینههای اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی که در آن دین جلوه و بیان مییابد. در دیدگاه جامعه شناسی از دین، نشان میدهند که جهان در قیاس با فرهنگهای گذشته تا چه اندازه دین زدایی شده است. وقتی این ملاحظات از نظر علمی به اثبات رسید، بر فیلسوف دین الزام میکند که انگیزشهای دگرگون شدهی دین و ارتباط دین را با اخلاق مورد مداقّه قرار دهد. بنابراین، در رابطهی فلسفهی دین با جامعه شناسی دین میتوان گفت: اگر چه جامعه شناسی دین توصیفی است نه تحلیلی، ولی این دیدگاه برای فیلسوفِفلسفهی دین، دادههایی تهیّه میکند که فیلسوف دین در آنها تعقّل میکند وآنها را مورد ارزیابی عقلی قرار میدهد.22
_______________________________
21. فلسفهی دین؛ حقایق و ابهامها، دکتر رام نات شرما، ترجمهی بیژن بهادروند، کیهان فرهنگی، ص 11.
22.ر.ک: درآمدی به فلسفه، نوشتهی جان هرمن رَنْدَل وجاستوس باکلر، ترجمهی امیر جلال الدین اعلم، انتشارات سروش، تهران 1363، چاپ اوّل، ص 251؛ و مقالهی «گرایشهای عمده در فلسفهی دین» پل ریکور، ترجمهی مصطفی ملکیان، مندرج در مجلهی نقد و نظر، سال اول، شمارهی دوم، بهار 1374، صص 148 149، مشخصّات اصل این مقاله چنین است:
Ricoear . Paul . Main Trends In Philosophy ،) New york Hdmes and Meier Publishers Inc .9791 PP 273-293(.________________________________________
3. روان شناسی دین: در بحث روان شناسی دین، انگیزهی نهایی که انسان برای متدّین بودن میتواند داشته باشد، مورد مطالعه قرا رمیگیرد. علاوه بر آن ، آثار و نتایجی که دین بر روان و رفتار یک شخص متدیّن میگذارد نیز در این علم مورد بررسی قرار میگیرد. تفسیر روانکاوانهی دین، فی حدّنفسه به هیچ روی فلسفی نیست، امّا روانکاوی برای فیلسوفی که به مطالعهی دین مشتغل است، این وظیفه را مقرّر داشته است که از نو و به جدّبه مسایلی بپردازد، از جمله نقش «میل» در انسانها و همچنین تمثیلات اسطورهای که نمایشگر طرز تلقّیهای دینیاند یعنی ارتباط عبد ومولی، هبوط به عنوان نمودار گناه، و بهشت به عنوان الگوی حالت بیگناهی از نو مورد ارزیابی قرار دهند.23
پایان بخش سخن در باب «تأثیر علوم انسانی بر فلسفهی دین» گفتار جالب «پل
_______________________________
23.مدرک پیشین، صص 149 150(نقل به تلخیص).________________________________________
ریکور»است که میگوید:
«فلسفهی معاصر عمدتاً گفتگویی است با آخرین یافتههای علوم؛ آن علومی که آدمی را از نظرگاههای اجتماعی تاریخی، روان شناختی، یا زبانی مطالعه میکنند. چون فلسفهی دین مطالعهی انسان عینی خارجی است، در ارتباط با آنچه خودِانسان آن را مبنا و معنایِ نهاییِ خویش میداند، نمیتواند با تحقیقاتی که این علوم در باب شیوهی هستی خودشناسی، و اظهار ما فی الضّمیر انسان انجام دادهاند تماس نیابد. وتصادفی نیست که ظهور این علوم مقارن است با آنچه امروزه دین زدایی جهان، یا حتّی دین زدایی وجود، میخوانیم. این که انسان جدید در طلبِ کسبِسَروَریِ فنّی بر طبیعت، جامعه، و پدیدههای جسمانی و نفسانی است و این که به کشف علمی قوانین حاکم بر طرز کار این امور دست مییازد، همه معلول خواست یگانهای است. این ارادهی معطوف به شناختن و ضبط و مهار امور را در کف گرفتن، انسان را به این جهت سوق داده است که امور مقدس را از ساحتهای وسیعی از وجود بیرون براند، و از دین، به عنوان کلید فهم امور این جهان چشم بپوشد، و حتّی هرگونه بیان یا طرز تلقّیای را که به جهانی فراسوی این جهان ناظر است وهم آلود بخواند و آماج انتقاد کند. از این رو، دین زدایی برای فلسفهی دین مَشاغلِ جدیدی پدید آورده است که بسیاری از متفکّران معاصر را به خود مشغول داشتهاند. این متفکران باید یا از پدیدههای دینی، بر اساس لوازم خطیر علوم انسانی، تفسیری منفی عرضه کنند یا، به مَدَدِ مواجههای انتقادی با این تفاسیر منفی، به بازاندیشی دین دست زنند. و به هر حال، به حکم همین دین زدایی، که لازمهاش این است که انسان را مقیاس و مرجع جمیع امور بدانیم، انسان متدیّن است که همه این تحقیقات معطوف به اوست؛ وتفکّر در باب امور متعالی از طریق انسانشناسی فلسفی جریان مییابد؛ مبنای آن هر یک از علوم انسانی که باشد گو باش».24
_______________________________
24.مدرک پیشین، ص 147.