دین و آزادی(قسمت اول) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تاریخچه و ضرورت بحث
برخی از مفاهیم و مسایل فکری در فرهنگ و اندیشهی بشری، جایگاه و اهمیت ویژهای دارند که دین و آزادی از این قبیلاند. گذشته از این که دین و آزادی در اشکال و صور مختلف پیوسته با زندگی انسان قرین و همراه بودند، بحث و گفتگو دربارهی آن دو نیز سابقهای دیرینه دارد، و در حوزهی بحثهای مربوط به اخلاق وحقوق اجتماعی، الهیات و فلسفهی سیاسی پیرامون دین و آزادی بحث و گفتگو انجام گرفته است.
دین پژوهان جدید، نمونههایی از تحقیقات دین شناسی را در یونان باستان ذکر کردهاند(که البته منحصر به آنان نیست). یکی از معروفترین منابع دین شناسان پیشین، تواریخ هرودُت(متولد 484 قبل از میلاد) است که سرشار از اطلاعات دربارهی ادیان باستانی آسیای غربی و مصر است. از دین پژوهانی که با روش فلسفی، به این مسأله پرداختهاند، افلاطون حکیم (متولد 428قبل از میلاد) و شاگردش ارسطو (متولد 384 قبل از میلاد) است. سیسرو (متولد 106 قبل از میلاد) و وارو(متولد 116 قبل از میلاد) از نویسندگان رومیای بودند که آثاری دربارهی دین داشتند.1
دربارهی آزادی و اختیار نیز میتوان به بحثهای دیرینهای در الهیات، اخلاق و فلسفهی سیاسی دست یافت، که در عهد باستان، مورد اخیر، بیشتر مورد توجه بوده است. از باب مثال میتوان ایدهآلهای سیاسی دولت شهرهای یونان قدیم به ویژه شهر آتن
_______________________________
1. دین پژوهی، ویراستهی میرچاالیاده، ترجمهی بهاء الدین خرمشاهی: 1/99 104.________________________________________
را یادآور شد، که عبارت بود از هماهنگی اجتماع، شرکت در حیات اجتماعی، آزادی واحترام به قانون2. روشن است که سابقه دار بودن چنین بحثهایی در فرهنگ باستان بدان معنا نیست که به لحاظ کمیت و کیفیت با بحثهای جدید برابری میکرده است، چرا که فرهنگ و اندیشهی بشری در همهی زمینههای نظری و عملی، مسیر رشد و تکامل را پیموده است، بلکه مقصود این است که اهمیت بحث را در نظر آوریم که پیوسته از دغدغهها و مشغلههای فکری بشر بوده است.
این گونه بحثهای دیرینه، مربوط به پژوهش دربارهی هر یک از دو مسأله دین و آزادی و رابطهی آنها با دیگر مقولات فرهنگی بشری بوده است. ولی کاوش دربارهی رابطهی آن دو و تأثیرگذاری مثبت یا منفی هر یک بر دیگری، سابقهی چندانی ندارد، و اگر هم داشته است، شواهد تاریخی روشنی در این باره در دست نیست. البته با فحص اندکی که نگارنده در این خصوص داشته است، نمیتواند در این مورد اظهار نظر قطعی بنماید، ولی این مقدار مسلم است که چنین بحثی اگر هم وجود داشته در حد بحث راجع به هر یک از دین و آزادی نبوده است. ریشههای آغازین این بحث را میتوان در سه چهار قرن اخیر یافت که پس از رنسانس و ظهور فلسفههای جدید به ویژه در حوزهی مسایل انسانی و اجتماعی بحثهایی از قبیل حقوق طبیعی، حکومت مدنی، لیبرالیسم، و نظایر آن مطرح شد. و یک رشته رخدادها و انقلابها در کشورهای اروپایی به وقوع پیوست، و بحثهایی از قبیل حقوق بشر، قانون اساسی و مانند آن رخ نمود، و دانشمندانی چون منتسکیو و ژان ژاک روسو کتابهایی در باب حقوق مدنی
_______________________________
2. تاریخ فلسفهی سیاسی، دکتر بهاء الدین پازارگاد:1/61 63.________________________________________
نوشتند، مسألهی آزادی به عنوان یکی از پرجاذبهترین و دلپذیرترین بحثهای سیاسی، توجه اندیشمندان و آزادیخواهان را به خود جلب کرده است. و این در حالی بود که چهرهی خشن و غیر انسانی از دین و حکومت دینی به نمایندگی کلیسا و با همکاری زمامداران مستبد و استثمارگر، عرضه شده بود،وبا نهایت تأسف زمینهساز و بلکه عامل پیدایش رویارویی دین با آزادی در اذهان خواص وعوام گردید که سکولاریسم و مارکسیسم نیز از پیامدهای ناگوار همین پدیدهی نامیمون در فرهنگ و تاریخ غرب است که به مناطق دیگر جهان نیز سرایت کرد.
همچنین در همین دوران و تقریباً با عللی مشابه بحث تعارض دین و علم نیز توجه اذهان را به خود جلب کرد. در این شرایط بود که برخی از صاحب نظران و متفکران عصر جدید که همچنان به دین تعلق خاطری داشتند، مسألهی بررسی رابطهی دین را با علم و حقوق بشر مطرح کردند، و به شیوههای مختلف کوشیدند تا ناسازگاریهایی را که میان علم جدید و آرمانهای سیاسی وحقوقی جدید از یک سو،و دین مسیحیت یا نهادهای دینی مسیحی از سوی دیگر رخ داده بود، برطرف سازند، که البته چندان کامیاب نیز نبودند. در هر حال بحث و گفتگو دربارهی حقوق مدنی و اجتماعی به صورت فزایندهای در میان فلاسفه ومصلحان اجتماعی و حقوقدانان مطرح بود. و فلسفهها و نظریههای گوناگونی با ایسمهای متفاوت، که البته همگی رنگ اومانیسمی داشتند، پدید آمد، و به تدوین اعلامیهها و منشورهایی در باب حقوق بشر منتهی گردید، که معروفترین و مهمترین آن همان اعلامیهی جهانی حقوق بشر است که دارای یک دیباچه و 30 ماده است. و در 10 دسامبر 1948(برابر با 19 آذر 1327) از طرف مجمع سازمان ملل تصویب گردید.
دامنهی این بحثها به کشورهای اسلامی گسترش یافت و برخی از روشنفکران که متأثر ازفرهنگ جدید غربی بودند، تصور کردند که همان ناسازگاری که میان علم و دین، یا دین و حقوق بشر در جهان مسیحیت مطرح شده است، در مورد دین اسلام نیز کاملاً صدق میکند. بر این اساس به ترویج افکار سکولاریستی و احیاناً مارکسیستی پرداختند. در این میان گروهی از متفکران و مصلحان مسلمان در کشورهای مختلف به مقابله با این تفکر انحرافی برخاستند، و در جهت مترقی بودن قوانین اسلامی و این که قوانین اسلامی نه تنها با حقوق بشر تعارض ندارد، بلکه نسبت به اعلامیهی جهانی حقوق بشر و مانند آن، از برتریهای مهمی نیز برخوردار است دست به روشنگری و تبلیغ زدند. از دیدگاه این متفکران و مصلحان، اگر نارساییهای مفاهیم دینی و الهیات مسیحی یکی از علل رکود وعقبافتادگی جهان مسیحیت در قرون وسطا و پیش از نهضت جدید علمی بوده است، ولی این عامل در مورد معارف ومفاهیم دینی اسلام صادق نیست، منشأ عقبافتادگی جهان اسلام در عصر جدید از کاروان پرشتاب علم و دانش، را باید در عوامل دیگری در بیرون و درون جهان اسلام جستجو کرد، که سرچشمهی همهی آنها فاصله گرفتن از تعالیم و قوانین نورانی و سازندهی آیین تابناک اسلام است.
سید جمالالدین اسدآبادی (1254 1314ق) از پیشتازان این جنبش فکری به شمار میرود. او با طرح شعار «وحدت اسلامی» و بازگشت به ارزشهای اصیل دینی، و بهرهگیری از تفکر عقلی، روح جدیدی را در کالبد بیجان دنیای اسلام دمید. وی وظیفهی مسلمانان را این میدانست که در سراسر سرزمینهای اسلامی از اقتدار اسلام واحکام اسلامی حمایت کنند، تا سیادت و آزادی راستین را به دست آورند. این اندیشه توسط شاگردانش به ویژه شیخ محمد عبده تعقیب شد، نویسندگانی چون سید قطب ومحمد قطب نیز در نوشتههای خود به دفاع از تعالیم و احکام اسلامی و دفع شبهات جدید در این باره پرداختند. در ایران نیز کسانی چون علاّمه طباطبایی و شاگردانش به ویژه استاد شهید مرتضی مطهری بحثهایی تطبیقی را در حوزهی حقوق بشر، از دیدگاه اسلام و فلسفههای جدید غربی مطرح کردند، که مسأله آزادی از آن جمله است. برجستهترین فارس این میدان امام خمینی قدس سره بود که گذشته از بحثهای نظری عمیقی که در این باره مطرح نمود، انقلاب عظیم اسلامی را بنیان نهاد، و پس از مجاهدتهای بسیار توانست با پشتوانهی نیرومند مردمی انقلاب را به پیروزی برساند، و جمهوری اسلامی را به عنوان نظامی جدید در عرصهی سیاست جهانی که حقوق بشر و آزادی را در عالیترین شکل آن برپایهی دین و با الهامگیری از تعالیم وحیانی، تضمین و تأمین میکند، برپا ساخت.
از آنچه گفته شد، اهمیت و ضرورت این بحث نیز آشکار گردید. چرا که جهان استکبار با همهی مزرشکنیها و ستمهایی که در زمینهی حقوق بشر و آزادی انسانی روا میدارد همچنان خود را حامی حقوق بشر و طرفدار دموکراسی و آزادی معرفی میکند، و همهی رقبای خود را در عرصهی سیاست بین المللی به نقض حقوق بشر و مخالفت با آزادی متهم میسازد. سختترین رقیب او در این میدان جمهوری اسلامی ایران است که نظام سیاسی مبتنی بر رهبری ولایی و حکومت اسلامی را برپا کرده و آن را کاملترین سیستم حکومتی میداند که میتواند سعادت مادی و معنوی بشر را تأمین کند. طبیعی است که چنین اندیشه و نظام سیاسی، که هواداران بسیاری نیز در سطح بینالملل دارد، با مخالفت شدید استکبار جهانی روبهرو، مخالفتی همه جانبه که خدشهدار نمودن مبانی ایدئولوژیک و مکتبی آن از مهمترین آنها است. از این رو، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، و همزمان با تدوین قانون اساسی، تبلیغات استکباری علیه نظام اسلامی از سوی استکبار جهانی آغاز شد، و متهم ساختن جمهوری اسلامی به گرایش به نظام استبدادی و مخالفت با اصول دموکراسی، در سرلوحهی کار و برنامهی شیطانی آنان قرار گرفت، که همچنان ادامه دارد. بنابراین تبیین حقیقت و ابعاد و حدود آزادی، ویژگیهای دموکراسی غربی، و دیدگاه اسلام به عنوان یگانه مصداق حقیقی آن در عصر حاضر و نماینده راستین دین در گذشته تاریخ کاری بس مهم و بایسته و بلکه یک فریضهی اسلامی و انقلابی است. و نوشتار حاضر گام کوتاهی در همین مسیر است که در دو بخش تنظیم شده است:
بخش اول به بیان یک رشته بحثهای مقدماتی و کلی دربارهی تعریف آزادی، اقسام و شرایط آن میپردازد. نکتهی مهمی که از این بخش به دست خواهد آمد این است که آزادی انسانی ذاتاً وحقیقتاً محدود و مشروط است. ونقش مکاتب و ادیان این بوده است که آن حدود و شرایط را بیان کنند، طبعاً نگرشهای متفاوت مکاتب و ادیان به انسان و جهان در بیان حدود و ثغور آزادی نقش بنیادین داشته، و همین امر منشأ تفاوتها و احیاناً تعارضهایی دراین باره شده است. وویژگی دین حق (ادیان آسمانی) این بوده است که با برخورداری ازپشتوانهی وحی، نگاهی جامع به انسان و جهان داشته ، و جنبههای مادی و معنوی حیات انسانی را در نظر گرفته است، در حالی که مکاتب الحادی یا اومانیسمی فاقد چنین جامعنگری بودهاند.
بخش دوم به تبیین موضع و دیدگاه دین از نگاه اسلام به نمونههایی از آزادیهای بشری میپردازد که مهمترین فصل آن را بحث دربارهی آزادی سیاسی و نقش مردم در ادارهی امور مربوط به حیات اجتماعی و سیاسی خود، تشکیل میدهد. در این فصل مادهی مربوط به آزادی سیاسی از اعلامیه جهانی حقوق بشر نقل شده، و دیدگاه اسلام دربارهی آن بیان گردیده است، و سرانجام جایگاه دین حق در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بررسی شده، و نسبت میان حق حاکمیت ملی، با رهبری ولایی و اصل ولایت فقیه به اختصار بیان گردیده است.
کلیاتی دربارهی دین و آزادی
کدام دین مقصود است؟
مقصود از دین در این بحث دین حق و آیین آسمانی است. یعنی مجموعهای از معارف، احکام و قوانین که از جانب خداوند به پیامبران الهی وحی شده، و توسط آنان به بشر ابلاغ گردیده است. از آنجا که از دیدگاه ما مسلمانان، دین اسلام آخرین دین و آیین الهی است و پس از نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین و شریعتی جز دین و شریعت اسلام پذیرفته نیست، دین حق در زمان ما منحصر در دین اسلام است. و ادیان دیگر حتی ادیانی که ریشهی وحیانی داشتهاند مانند دین یهود و مسیحیت به عنوان دین حق و آیین آسمانی تلّقی نمیگردند. گذشته از این که این ادیان دستخوش تحریف وتبدیل نیز قرار گرفته و خصلت وحیانی خود را از دست دادهاند. آری آنچه را اسلام از ادیان پیشین نقل میکند، حق و استوار است که در موارد اختلاف، حقانیت آنها به ادوار گذشته اختصاص خواهد داشت. بنابراین بحث دربارهی رابطهی دین و آزادی همهی ادیان آسمانی را شامل میشود، لیکن ادیان پیشین از نگاه قرآن و اسلام مورد ارزیابی قرار خواهند گرفت.
واژه شناسی آزادی
در زبان فارسی دو واژهی آزادی و رهایی نقطهی مقابل محدودیت، قید و بند، اسارت و مجبور بودن به کار رفتهاند، یعنی هم ناظر به آزادی ارادهاند(=آزادی تکوینی) و هم ناظر به رهایی از اسارت هوای نفس و شهوت (=آزادی معنوی) و هم ناظر به حق انتخاب و تصمیمگیری در امور مربوط به زندگی (=آزادی رفتاری: فردی واجتماعی).
معادل عربی کلمهی آزادی و رهایی دو واژهی «حریت» و «اختیار» است، چنان که معادل انگلیسی آن دو، واژههای« Freedom » و« Liberty» میباشد.
کلمهی «حریّت» در موارد زیر به کار میرود:
1. آزاد کردن برده وبنده «فَمَنْ قتل مُوءْمِناً خطأً فتحریر رقبة موءمنة» .
2. رهایی از تعلقات دنیوی و خالص نمودن خویش برای خدمت در راه رضای خداوند. آیهی کریمهی«نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرّراً» از این باب است. و بر این اساس است که گفته شده است «عبد الشَّهوة أذلّمن عبد الرق»: بندهی شهوت ذلیلتر از بندهی اسیر است.
3. برگزیدهی هر چیز را نیز «حرّ» میگویند.3
کلمهی اختیار از ریشهی خیر گرفته شده و به معنی برگزیدن است، گزینش با خیر بودن آنچه برگزیده میشود ملازمه دارد، یعنی برگزیننده آن را خیر و مطلوب میداند. هرچند در واقع و نفس الأمر چنین نباشد. در اصطلاح علمای الهیات، اختیار به معنی قدرت بر فعل و ترک است، بنابراین اختیار در دو مورد به کار میرود.
الف: قدرت بر انتخاب فعل یا ترک که مقدم بر فعل یا ترک است(صفت ذاتی).
ب: برگزیدن فعل یا ترک که همراه با فعل یا ترک است.(صفت فعلی).
در اصطلاح فقها نیز کلمهی «خیار» به کار میرود که به معنی حق فسخ معامله است که اقسام و احکام ویژهای دارد. در همهی موارد یاد شده عدم الزام و مجبور نبودن، به عنوان جامع مشترک یافت میشود. بنابراین، اختیار نقطهی مقابل جبر و الزام است.
واژهی« Freedom» در زبان انگلیسی در موارد زیر به کار میرود:
1. آزادی و رهایی از زندان.4
2. قدرت یا حق انجام کاری به گونه دلخواه، بدون این که کسی او را از انجام آن باز
_______________________________
3. المفردات فی غریب القرآن، ص 111؛ اقرب الموارد:1/ 178.
4. After to years in prison he was given his freedom .________________________________________
دارد.5
3. حالت درونی که در خود احساس میکند که میتواند کار دلخواه خود را انجام دهد، و برای او لذتبخش است.6
4. حالتی روانی که انسان در خود احساس میکند که تحت فشار عامل درونی یا بیرونی نیست، مانند احساس رهایی از فشار گرسنگی، یا درد یا ترس و نظایر آن.7
5. اجازهی انجام دادن کاری بدون هیچگونه دستور یا حکم ویژهای.8
واژهی « Liberty» نیز در موارد ذیل به کار میرود:
الف: آزادی از قید و بندهای بیش از حدی که قدرت حکومتی بر زندگی تحمیل میکند، تأکید بر آزادی فردی.
ب: رهایی از زندان.
ج: حق یا قدرت انجام کاری که کسی آن را برگزیده است.9
از دقت در کاربردهای کلمهی آزادی و رهایی در زبان فارسی، و کاربردهای آن در زبان عربی و انگلیسی به دست میآید که نقطهی مقابل محدودیت ومجبوریت است که گاهی وصف روح و بیانگر حالتی نفسانی است، و گاهی وصف جسم و بیانگر حالتی بدنی وجسمانی است، و در قسم نخست، گاهی ناظر به بعد غریزی و حیوانی نفس است، وگاهی ناظر به بعد عقلانی و معنوی نفس. این جنبه از آزادی نیز دو صورت دارد، یکی قدرت تصمیمگیری و انتخابگری است که فیالجمله در انسانهای عاقل عمومیت دارد،گرچه نسبت به موارد تصمیمگیری و انتخابگری است که فیالجمله در انسانهای عاقل عمومیت دارد، گرچه نسبت به موارد مختلف، متفاوت است و دیگری ویژهی پارسایان و تقوا پیشگان است که البته آن نیز درجات و مراتب گوناگونی دارد. در کاربردهای انگلیسی آزادی، معنی اخیر به چشم نمیخورد، ولی در کاربردهای عربی وفارسی بسیار یافت میشود.نمونهی عربی آن
_______________________________
5. The power or right to act speak etc as one wants without any one stopping on.
6. The state of being able to act etc as one wants enjoy freedom of action ...
7. The state of being without or not affected by the thing specified freedom from fear / pain / hunger.
8. Permission to use sth without restriction : I gawe him the freedom of my houm .
9.معانی و کابردهای واژههای Freedom و Liberty از فرهنگ انگلیسی آکسفورد (1995) نقل شده است.________________________________________
در توضیح کلمهی «حریّت» بیان شد. و در ادبیات فارسی نیز این معنا رایج است که بیت زیر از آن جمله است:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
از آنچه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
تفاوت لغوی و زبانی مزبور ریشه در تفاوت فرهنگی تمدن غربی با تمدن اسلامی دارد، زیرا تمدن غربی جدید اومانیستی و سکولاریستی است، ولی بر تمدن اسلامی، خدامحوری و ارزش مداری حاکم است. و در عین این که جنبههای مادی و دنیوی آزادی را مورد توجه قرار داده است، از جنبهی معنوی و الهی آن نیز غفلت نکرده است، روشن است که زبان وادبیات هر ملت و امتی بیانگر ابعاد و زوایای فرهنگی آن است.
آزادی و قانونمندی
از نظر ذهنی و فرضی، آزادی به دو گونهی مطلق و نسبی قابل تقسیم است، آزادی مطلق آن است که وی با هیچگونه محدودیت تکوینی یا تشریعی، درونی یا بیرونی روبه رو نباشد. و آزادی نسبی آن است که با فرض وجود محدودیتهای تکوینی یا تشریعی، درونی یا بیرونی، نسبت به پارهای از حدود و موانع و قید وبندها بتواند آزاد باشد.
فرض نخست در مورد موجودی تصویر میشود که کمال نامتناهی باشد، معلول چیزی نباشد، بینظیر و بیمانند باشد، قدرتی برتر از او وجود نداشته باشد، و نیازمندی در او راه نداشته باشد که برای تأمین آن ناچار به پذیرش محدودیتهایی گردد. آن موجود، جز خداوند یکتا نیست، بدین جهت آزادی و اختیار مطلق تنها در خداوند متعال تحقق دارد. البته افعال تکوینی و تشریعی خداوند نیز قانونمند بوده، بر معیارهای کمال استوار است، یعنی افعال الهی، عالمانه و حکیمانه است، و قدرت و اختیار او از طریق علم و حکمت، و جود و رحمت اعمال میگردد، ولی این قانونمندی خود تجلی اختیار و قدرت او است، و کسی او را بر این امر مجبور نکرده است«لا یسأل عمّا یفعل وهم یسألون» .10
ولی در غیر خداوند آزادی و اختیار خواه در حوزه امور تکوینی و خواه در قلمرو تشریع محدود است. نخستین محدودیت این است که هستی آنها وابسته به خداوند و معلول و مخلوق او است، طبعاً افعال و آثار وجودی
_______________________________
10. انبیاء/23.
________________________________________
آنها نیز همین محدودیت را دارد. موجودات ممکن تنها به مقداری از هستی و توانایی که از خداوند دریافت کردهاند میتوانند منشأ فعل و اثر باشند. محدودیت دیگر که آن نیز تکوینی است ناشی از روابط متقابل موجودات و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر است. به عبارت دیگر: نیازمندی موجودات ممکن به ویژه موجودات طبیعی محدودیتهایی را بر آنها تحمیل میکند، و آزادی آنها را محدود میسازد. بنابراین، انسان در صورتی میتواند از حیات طبیعی خویش به نحو مطلوب بهره بگیرد که قوانین حاکم بر طبیعت را رعایت کند. و بدین اعتبار او ملزم و مجبور است، نه مختار و آزاد.
این مطلب در مورد حیات عقلانی ومعنوی او نیز صادق است، انسان تنها در صورتی میتواند از حیات انسانی و عقلانی برخوردار باشد که قوانین حاکم بر حیات معقول انسانی را رعایت کند، در غیر این صورت از مدار انسانیت خارج شده و فقط از حیات طبیعی و حیوانی بهرهمند خواهد بود. بایدها و نبایدهای اخلاقی و فضایل و کمالات نفسانی مربوط به سطح عقلانی وجود انسان است، نه سطح حیوانی و طبیعی او. بنابراین محدودیتهای عقلانی و ارزشی آغاز و بلکه مقیاس آزادی انسان است، رعایت نکردن این اصول و معیارها انسان را به اسارت و بندگی تمایلات غریزی و پرتگاه حیات حیوانی وارد میسازد. بدین جهت است که امام علی علیه السلام فرموده است: «من قام بشرائط الحریّة أهل للعتق ومن قصر عن أحکام الحریّة اعید إلی الرقّ»11: کسی که شرایط آزادی را رعایت کند، شایستگی حیات آزاد را دارا خواهد بود، و کسی که در رعایت احکام آزادی کوتاهی کند به اسارت باز میگردد.
حتی اگر این معیار عقلانی و ارزشی را هم در نظر نگیریم، گریزی از محدودیت آزادی بشری در حیات اجتماعی نیست، چرا که حداقل باید هر کس حق آزادی خود را با رعایت حق آزادی دیگران اعمال کند، در غیر این صورت، حق آزادی، خود را نقض خواهد کرد. این امر یکی از موجبات وضع قوانین و لزوم رعایت آنها در جوامع بشری بوده است. از این رو، رعایت قانون نقطهی آغاز و شرط لازم آزادی بشری است. به گفتهی ویل دورانت «نخستین شرط آزادی محدودیت است. زندگی، تعادل نیروهای متخالف است، همان
_______________________________
11.غرر الحکم، ص 661.________________________________________
گونه که معلق بودن زمین در فضا نتیجهی تعادل نیروهای متخالف میباشد».12 و منتسکیو در تعریف آزادی گفته است: «آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته باشد، هر کاری را که قانون اجازه داده و میدهد انجام داده و آنچه را که قانون منع کرده و صلاح او نیست، مجبور به انجام آن نگردد».13 غیر از طرفداران آنارشیسم که با قانونمندی جامعه و تشکیل حکومت مخالفت کردهاند، همهی فلاسفه اعم از مادی والهی ضرورت قانون وحکومت را در جامعهی بشری پذیرفته و بر قانونمندی آزادیهای بشری تأکید ورزیدهاند. اگر تفاوتی یافت میشود در نوع قوانین است که ناشی از تفاوت جهانبینیهای آنهاست. آنان که به جهانبینی الهی و وحیانی عقیده دارند، منشأ قوانین را اراده و خواست خداوند میدانند که هماهنگ با فطرت انسان وتأمین کنندهی کمال و سعادت مطلوب او است. عقل و وحی راههای شناخت آن قوانین است، که البته نقش عقل در این باره محدود است و تنها پارهای از اصول کلی را درک میکند، بخش اعظم این قوانین از طریق وحی در اختیار بشر قرار گرفته است. ولی بر اساس جهانبینیهای غیر الهی، یا غیر وحیانی، منشأ قوانین اجتماعی خواست و ارادهی بشری است که توسط صاحب نظران، یا از طریق رأی و نظر اکثریت تدوین میگردد، که جوامع غربی در روزگار ما روش دوم را به کار میگیرند. از این رو، در قانونگذاری آنان آنچه به عنوان حدود آزادی شناخته شده است، همانا رعایت آزادی دیگران وحدود و حقوق اجتماعی آنان است، و از ارزشهای معنوی سخن نمیرود. این در حالی است که در جهانبینی توحیدی اسلام هر دو جنبه مورد توجه قرار گرفته است. اینک جهت روشنتر
_______________________________
12. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمهی عباس زریاب خویی، ص 345.
13. روح القوانین، چاپ چهارم، ص 292.
________________________________________
شدن این بحث نخست مادهای از اعلامیه حقوق بشر را در این باره یادآور میشویم، آنگاه دیدگاه قرآن کریم را در این خصوص از نظر میگذرانیم.
در مادهی 29 اعلامیهی حقوق بشر چنین آمده است: «هر کس در اجرای حقوق و در مقام برخورداری از آزادیهای خویش، تنها از محدودیتهایی پیروی میکند که قانون منحصراً به منظور تأمین شناسایی و حرمت حقوق و آزادیهای دیگران، بالجمله برای تحقق بخشیدن به مقتضیات عادلهی اخلاق و نظام اجتماعی و مصلحت عمومی، در یک جامعهی دموکرات وضع کرده باشد».14
مقصود از «مقتضیات عادلهی اخلاق» چنان که از جملههای قبل و بعد به دست میآید همان اخلاق اجتماعی است که با مقیاس حقوق و مصالح اجتماعی ارزیابی میشود، نه با مقیاس رشد و تعالی معنوی انسان، که البته مصالح اجتماعی او را نیز در بردارد.
قرآن کریم نیز بر اصل قانونمندی تأکید کرده، رعایت حدود الهی را در زندگی فردی و اجتماعی لازم دانسته میفرماید:
«وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» .15
« هرکس از حدود الهی تجاوز کند بر خود و جامعه ستم روا داشته است».
حدود الهی قلمروهای چهارگانهی حیات انسان را پوشش میدهد. این قلمروها عبارتند از:
1. رابطهی انسان با خدا.
2. رابطهی انسان با خویشتن.
3. رابطهی انسان با دیگران.
4. رابطهی انسان با جهان.
بدین جهت، قوانین اسلامی علاوه بر بعد دنیوی و اجتماعی، بعد معنوی، اخلاقی و قدسی نیز دارد؛ و بر این اساس، آزادی بشری نیز رنگ قدسی و معنوی یافته، نقش سازندهتری را در جهت رشد و تعالی انسان ایفا میکند.
جامعیت قوانین اسلامی نسبت به مصالح دنیوی و اصول اخلاقی نظر عدهای از صاحب نظران غیر مسلمان را نیز به خود جلب کرده است. رابرت جاکسون در مقدمهای که بر
_______________________________
14. حقوق بشر، دکتر اسدالله مبشری، ص 113 114.
15. بقره/229.________________________________________
کتاب«حقوق در خاورمیانه» نوشته چنین آورده است: «قانون در امریکا فقط یک تماس محدودی با اجرای وظایف اخلاقی دارد، در حقیقت یک شخص امریکایی، در همان حال که ممکن است یک فرد مطیع قانون باشد ممکن است، یک فرد پست و فاسدی از حیث اخلاق باشد، ولی بر عکس، در قوانین اسلامی، سرچشمه و منبع قانون، ارادهی خدا است، ارادهای که بر رسول او «محمّدصلی الله علیه و آله و سلم» مکشوف گردیده است، این قانون و این ارادهی الهی تمام موءمنان را جامعهی واحد میشناسد...».16
مارسل بوازار در این باره میگوید:
«قوانین اسلام یک بعدی تدوین نشده و شارع مقدس به تمام جنبههای مختلف زندگی انسان، اعم از مادی و معنوی توجه داشته است. دیانت اسلام، مجموعهای از دستورالعملها و تکالیفی است که خط مشی هر مسلمان را در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و مسایل اجتماعی دیگر تعیین میکند».17
سرچشمهی آزادی
از دیدگاه جهانبینی توحیدی، سرچشمهی آزادی انسان اعم از آزادی تکوینی و تشریعی اراده و مشیت الهی است، مقصود از آزادی تکوینی همان حالت فکری و روحی است که انسان به هنگام انجام یا ترک کاری در خود احساس میکند، یعنی خود را نسبت به فعل یا ترک مخیّر و مختار مییابد، آنگاه بر یکی از دو طرف فعل یا ترک تصمیم میگیرد. تبیین آزادی تکوینی انسان بر اساس جهانبینی توحیدی این است که این آزادی در نهاد و سرشت انسان است، وهستی انسان و ویژگیهای تکوینی آن، مخلوق خداوند است.
آزادی تشریعی که به بایدها و نبایدها مربوط میشود، در دو قلمرو فردی و اجتماعی مطرح میشود، در قلمرو حیات فردی با فرض پسندیده و مشروع بودن فعل، محدودیتی از طرف اراده و قدرت دیگران، در کار نیست، ولی در قلمرو حیات اجتماعی، قدرت و ارادهی دیگران به عنوان مانع بر سر راه آزادی او میتواند مطرح باشد. از دیدگاه جهانبینی
_______________________________
16.حقوق در خاورمیانه، مقدمه از جاکسون.
17. اسلام و حقوق بشر، ترجمهی دکتر محسن موءیدی، ص 66.________________________________________
توحیدی، جز خداوند کسی بر انسان حق حاکمیت ندارد.«انِ ِالحکُمْ ُإلاّ لِلّهِ» 18. بنابراین، طبق اصل اوّلی دینی، حکم وارادهی هیچ کس جز خداوند نمیتواند دایرهی خواست و آزادی انسان را محدود نماید، لیکن از آنجا که قوام حیات اجتماعی به رعایت آزادیها و حقوق متقابل افراد بستگی دارد، تن دادن به چنین محدودیتی امری اجتناب ناپذیر خواهد بود.
این مطلب به عنوان یکی از مزایای جهانبینی اسلامی، نظر برخی از مستشرقان منصف را به خود جلب کرده است، آقای «مارسل بوازار» در این باره گفته است: «در دین اسلام، آزادی و برابری بشر، حقی است که خداوند به او عطا کرده،و تفویض این حق به انسانها، به هیچ وجه، در اختیار انسان دیگری نیست. همهی مردم باید از دستور خدا اطاعت کنند و آزادی انسانهای دیگر را پاس دارند».19
در جای دیگر گفته است: «اعتقاد به خدا، و عوالم فوق طبیعت، موجب پیدایش تفکر عالی آزادی و برابری در بین مسلمین گردیده، و تصور خدا، برتر از همهی کائنات قرار گرفته است. در برابر عظمت و قدرت او هیچ نیرویی وجود ندارد. بنابراین انسان حق ندارد همنوعان خود را که آزاد آفریده شدهاند با زور به بردگی و اسارت بکشاند. خدا موجودی برتر و مطلق و یگانه است. و انسان موجودی آزاد وخدایی است. این آزادی، روشنگر ارزش انسان درجامعهی اسلامی است.
مفهوم حقوق بشر، و به عبارت دیگر، اعتقاد به ارزش و شایستگی انسان متفرع از اصل توحید اسلام است، زیرا جنبهی عالی و الهی انسان، به هر حال، آزادی و برابری او است، قدرت کاملهی خداوند بشر را به سوی آزادی رهنمون است...».20
_______________________________
18. انعام/57.
19. اسلام وحقوق بشر، ص 50.
20. همان، ص 26.________________________________________
آزادی و عدالت
همانگونه که آزادی خواهی یک خواست غریزی و فطری است، عدالت خواهی نیز از خواستههای فطری انسان است، پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که آیا این دو مطلوب فطری، هم عرضند، یا یکی بر دیگری تقدم و برتری دارد؟ و آن کدام است؟ گاهی تصور میشود که آزادی بر عدالت تقدّم و برتری دارد، و هرگاه بشر بر سر دو راهی آزادی و عدالت قرار گیرد،باید جانب عدالت را مقدم دارد.
ولی این تصور، نادرست است. چرا که عدالت بدون هیچ قید و شرطی پسندیده است، بدین جهت ازحسن ذاتی برخوردار است. یعنی معقول نیست که در جایی عدالت تحقق یابد، و ناپسند باشد. اصولاً حسن و نیکویی افعال دیگر، به دلیل انطباق عدالت بر آنهاست. بدین جهت اگر راستگویی مفسدهی بزرگی را به دنبال داشته باشد، مصداق ظلم و ناپسند خواهد بود، چنان که اگر دروغگویی دارای مصلحت برتری باشد،عدالت و پسندیده است. امّا این که معیار تشخیص این گونه مصالح و مفاسد چیست، بحث دیگری است که فعلاً در صدد آن نیستیم.
قاعدهی مزبور در مورد آزادی نیز جاری است، یعنی حسن آزادی بدان جهت است که مصداق عدالت است، و قبح آن (آزادیهای نامعقول و نامشروع) به دلیل این است که مصداق ظلم است.
در بحث مربوط به قانونمندی آزادی یادآور شدیم که آزادی در چارچوب قانون پسندیده است، و آزادی خارج از چارچوب قانون ناپسند است. و از دیدگاه قرآن، تعدی از حدود و قوانین الهی مصداق ظلم است «وَمَن یتعدّ حدود الله فاُولئک هم الظّالمون» .21
آری ممکن است به نام عدالت، آزادیهای عادلانه و مشروع افراد سلب گردد، چنان که مثلاً مارکسیسم که مدعی بسط عدالت در جامعهی بشری بوده است،عملاً آزادیهای معنوی و اجتماعی انسانها را زیرپا گذاشته است. این، در حقیقت، مخالفت با عدالت بااستفاده از نام عدالت است. و گرنه معقول نیست که آزادی مشروع و عادلانه افراد با حاکمیت عدالت در جامعهی بشری تضاد و تعارض داشته باشد.
آزادی ابزار است یا آرمان؟
آیا آزادی یک آرمان و ایده آل بشری و مطلوب بالذات است، یا ابزاری است که میتواند انسان را به آرمان و ایدهآل بشری برساند،و در نتیجه مطلوب بالغیر است؟ شکی نیست که انسان به مقتضای فطرت، خواهان سعادت خویش است، ولی سخن در این است که سعادت او در چیست؟ از دیدگاه جهان بینی توحیدی، سعادت انسان در قرب به خداوند و نیل به کمالات معنوی است که قابلیت و استعداد آنها در وجود انسان نهاده شده است، بر این اساس حیات مادی و دنیوی نقش ابزاری و مقدمی دارد. تا انسان با بهرهگیری از آن، حیات معنوی خویش را بارور و آباد سازد.
«وانّ الدّار الاعلیها السلامخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» .22
بر این اساس، باید گفت: آزادی اگر از گونهی آزادی معنوی باشد، جنبهی آرمانی خواهد داشت، چرا که این گونه آزادی عین وصول به کمال معنوی یا ملازم با آن است. چنین انسانی از مقربّان وبرگزیدگان درگاه الهی است. ولی گونههای دیگر آزادی، یعنی آزادیهای رفتاری (فردی واجتماعی) جنبهی مقدمی و ابزاری دارند، زیرا ممکن است
_______________________________
21. بقره/ 229.
22. عنکبوت/64.________________________________________
صبغهی الهی داشته باشند و نیز ممکن است صبغهی شیطانی به خود بگیرند، و به عبارت دیگر: ممکن است در راه نیل انسان به کمال مطلوب خویش به کار گرفته شوند، وممکن است در جهت مخالف آن.
«نباید در آزادی انسانی، یک خیر فی نفسه را دریافت و غنای نامتناهی صبغهها وصورتها و امور بالقوهاش را، با ارزشهای اثباتی و تحصلی یکی ساخت. آری، آزادی همانند کلیه امور ومسایلی که به شرط و موقع انسانی راجعند، در بوتهی ابهام و ایهام قرار دارد. آزادی هم میتواند درهم شکسته و هم ساخته شود، هم به سوی پستی و فساد و تباهی بگراید و هم به جانب کرامت و بلند همتی برشود، به طرف شر روی بگرداند، یا متوجه خیر گردد، واپس رود یا با گامهای بلند به پیش آید».23
نتیجهای که از این بحث به دست میآید این است که آزادیهای رفتاری آنگاه میتواند سازنده و ارزشمند باشد که با آزادی معنوی انسان هماهنگ گردد، نیل به آزادیهای رفتاری در شکل مثبت و سازندهی آن بدون در نظر گرفتن آزادی معنوی، روءیایی بیش نیست، همانگونه که قانونمندی برای تحقق یافتن آزادیهای اجتماعی یک ضرورت است، معنویت گرایی نیز برای سازنده و ارزشمند
_______________________________
23. ژرژ گورویچ، جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسانی، ترجمهی حسن حبیبی، ص 111.________________________________________
بودن آزادیهای رفتاری (فردی و اجتماعی) ضرورت دارد.
«آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. این درد جامعهی بشری است که میخواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند، ولی به دنبال آزادی معنوی نمیرود».24
جداانگاری آزادیهای رفتاری از آزادی معنوی، اندیشهای است اومانیستی و سکولاریستی، که بر محور دنیویگری میچرخد و حیات مادی انسان را وجههی همت خود قرار میدهد. در ایدئولوژی سکولاریسم معنویات جنبهی ابزاری پیدا میکنند و تا آنجا مورد اهتمام قرار میگیرندکه تأمین کنندهی آسایش و رفاه حیات مادی بشر باشند. در تفکر اومانیستی، خدا، دین، و ارزشهای معنوی، صبغهی دنیوی به خود میگیرند. و این یک تضاد آشکار میان جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اومانیستی و سکولاریستی است که لیبرالیسم غربی نیز یکی از جلوههای آن است.
البته ما منکر این واقعیت تاریخی نیستیم که اومانیسم و سکولاریسم غربی، معلول یک سلسله عوامل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده است. که فساد حاکم بر دستگاه حکومتی و دینی جهان مسیحیت، یکی از مهمترین آنها است. ولی اینک سخن، در نارسایی این ایدئولوژیهای نوظهور است، نه در دفاع از نهادهای اجتماعی، دینی و سیاسی حاکم بر جهان مسیحیت در قرون وسطا و قبل از عصر جدید.
_______________________________
24. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص 19.
برخی از مفاهیم و مسایل فکری در فرهنگ و اندیشهی بشری، جایگاه و اهمیت ویژهای دارند که دین و آزادی از این قبیلاند. گذشته از این که دین و آزادی در اشکال و صور مختلف پیوسته با زندگی انسان قرین و همراه بودند، بحث و گفتگو دربارهی آن دو نیز سابقهای دیرینه دارد، و در حوزهی بحثهای مربوط به اخلاق وحقوق اجتماعی، الهیات و فلسفهی سیاسی پیرامون دین و آزادی بحث و گفتگو انجام گرفته است.
دین پژوهان جدید، نمونههایی از تحقیقات دین شناسی را در یونان باستان ذکر کردهاند(که البته منحصر به آنان نیست). یکی از معروفترین منابع دین شناسان پیشین، تواریخ هرودُت(متولد 484 قبل از میلاد) است که سرشار از اطلاعات دربارهی ادیان باستانی آسیای غربی و مصر است. از دین پژوهانی که با روش فلسفی، به این مسأله پرداختهاند، افلاطون حکیم (متولد 428قبل از میلاد) و شاگردش ارسطو (متولد 384 قبل از میلاد) است. سیسرو (متولد 106 قبل از میلاد) و وارو(متولد 116 قبل از میلاد) از نویسندگان رومیای بودند که آثاری دربارهی دین داشتند.1
دربارهی آزادی و اختیار نیز میتوان به بحثهای دیرینهای در الهیات، اخلاق و فلسفهی سیاسی دست یافت، که در عهد باستان، مورد اخیر، بیشتر مورد توجه بوده است. از باب مثال میتوان ایدهآلهای سیاسی دولت شهرهای یونان قدیم به ویژه شهر آتن
_______________________________
1. دین پژوهی، ویراستهی میرچاالیاده، ترجمهی بهاء الدین خرمشاهی: 1/99 104.________________________________________
را یادآور شد، که عبارت بود از هماهنگی اجتماع، شرکت در حیات اجتماعی، آزادی واحترام به قانون2. روشن است که سابقه دار بودن چنین بحثهایی در فرهنگ باستان بدان معنا نیست که به لحاظ کمیت و کیفیت با بحثهای جدید برابری میکرده است، چرا که فرهنگ و اندیشهی بشری در همهی زمینههای نظری و عملی، مسیر رشد و تکامل را پیموده است، بلکه مقصود این است که اهمیت بحث را در نظر آوریم که پیوسته از دغدغهها و مشغلههای فکری بشر بوده است.
این گونه بحثهای دیرینه، مربوط به پژوهش دربارهی هر یک از دو مسأله دین و آزادی و رابطهی آنها با دیگر مقولات فرهنگی بشری بوده است. ولی کاوش دربارهی رابطهی آن دو و تأثیرگذاری مثبت یا منفی هر یک بر دیگری، سابقهی چندانی ندارد، و اگر هم داشته است، شواهد تاریخی روشنی در این باره در دست نیست. البته با فحص اندکی که نگارنده در این خصوص داشته است، نمیتواند در این مورد اظهار نظر قطعی بنماید، ولی این مقدار مسلم است که چنین بحثی اگر هم وجود داشته در حد بحث راجع به هر یک از دین و آزادی نبوده است. ریشههای آغازین این بحث را میتوان در سه چهار قرن اخیر یافت که پس از رنسانس و ظهور فلسفههای جدید به ویژه در حوزهی مسایل انسانی و اجتماعی بحثهایی از قبیل حقوق طبیعی، حکومت مدنی، لیبرالیسم، و نظایر آن مطرح شد. و یک رشته رخدادها و انقلابها در کشورهای اروپایی به وقوع پیوست، و بحثهایی از قبیل حقوق بشر، قانون اساسی و مانند آن رخ نمود، و دانشمندانی چون منتسکیو و ژان ژاک روسو کتابهایی در باب حقوق مدنی
_______________________________
2. تاریخ فلسفهی سیاسی، دکتر بهاء الدین پازارگاد:1/61 63.________________________________________
نوشتند، مسألهی آزادی به عنوان یکی از پرجاذبهترین و دلپذیرترین بحثهای سیاسی، توجه اندیشمندان و آزادیخواهان را به خود جلب کرده است. و این در حالی بود که چهرهی خشن و غیر انسانی از دین و حکومت دینی به نمایندگی کلیسا و با همکاری زمامداران مستبد و استثمارگر، عرضه شده بود،وبا نهایت تأسف زمینهساز و بلکه عامل پیدایش رویارویی دین با آزادی در اذهان خواص وعوام گردید که سکولاریسم و مارکسیسم نیز از پیامدهای ناگوار همین پدیدهی نامیمون در فرهنگ و تاریخ غرب است که به مناطق دیگر جهان نیز سرایت کرد.
همچنین در همین دوران و تقریباً با عللی مشابه بحث تعارض دین و علم نیز توجه اذهان را به خود جلب کرد. در این شرایط بود که برخی از صاحب نظران و متفکران عصر جدید که همچنان به دین تعلق خاطری داشتند، مسألهی بررسی رابطهی دین را با علم و حقوق بشر مطرح کردند، و به شیوههای مختلف کوشیدند تا ناسازگاریهایی را که میان علم جدید و آرمانهای سیاسی وحقوقی جدید از یک سو،و دین مسیحیت یا نهادهای دینی مسیحی از سوی دیگر رخ داده بود، برطرف سازند، که البته چندان کامیاب نیز نبودند. در هر حال بحث و گفتگو دربارهی حقوق مدنی و اجتماعی به صورت فزایندهای در میان فلاسفه ومصلحان اجتماعی و حقوقدانان مطرح بود. و فلسفهها و نظریههای گوناگونی با ایسمهای متفاوت، که البته همگی رنگ اومانیسمی داشتند، پدید آمد، و به تدوین اعلامیهها و منشورهایی در باب حقوق بشر منتهی گردید، که معروفترین و مهمترین آن همان اعلامیهی جهانی حقوق بشر است که دارای یک دیباچه و 30 ماده است. و در 10 دسامبر 1948(برابر با 19 آذر 1327) از طرف مجمع سازمان ملل تصویب گردید.
دامنهی این بحثها به کشورهای اسلامی گسترش یافت و برخی از روشنفکران که متأثر ازفرهنگ جدید غربی بودند، تصور کردند که همان ناسازگاری که میان علم و دین، یا دین و حقوق بشر در جهان مسیحیت مطرح شده است، در مورد دین اسلام نیز کاملاً صدق میکند. بر این اساس به ترویج افکار سکولاریستی و احیاناً مارکسیستی پرداختند. در این میان گروهی از متفکران و مصلحان مسلمان در کشورهای مختلف به مقابله با این تفکر انحرافی برخاستند، و در جهت مترقی بودن قوانین اسلامی و این که قوانین اسلامی نه تنها با حقوق بشر تعارض ندارد، بلکه نسبت به اعلامیهی جهانی حقوق بشر و مانند آن، از برتریهای مهمی نیز برخوردار است دست به روشنگری و تبلیغ زدند. از دیدگاه این متفکران و مصلحان، اگر نارساییهای مفاهیم دینی و الهیات مسیحی یکی از علل رکود وعقبافتادگی جهان مسیحیت در قرون وسطا و پیش از نهضت جدید علمی بوده است، ولی این عامل در مورد معارف ومفاهیم دینی اسلام صادق نیست، منشأ عقبافتادگی جهان اسلام در عصر جدید از کاروان پرشتاب علم و دانش، را باید در عوامل دیگری در بیرون و درون جهان اسلام جستجو کرد، که سرچشمهی همهی آنها فاصله گرفتن از تعالیم و قوانین نورانی و سازندهی آیین تابناک اسلام است.
سید جمالالدین اسدآبادی (1254 1314ق) از پیشتازان این جنبش فکری به شمار میرود. او با طرح شعار «وحدت اسلامی» و بازگشت به ارزشهای اصیل دینی، و بهرهگیری از تفکر عقلی، روح جدیدی را در کالبد بیجان دنیای اسلام دمید. وی وظیفهی مسلمانان را این میدانست که در سراسر سرزمینهای اسلامی از اقتدار اسلام واحکام اسلامی حمایت کنند، تا سیادت و آزادی راستین را به دست آورند. این اندیشه توسط شاگردانش به ویژه شیخ محمد عبده تعقیب شد، نویسندگانی چون سید قطب ومحمد قطب نیز در نوشتههای خود به دفاع از تعالیم و احکام اسلامی و دفع شبهات جدید در این باره پرداختند. در ایران نیز کسانی چون علاّمه طباطبایی و شاگردانش به ویژه استاد شهید مرتضی مطهری بحثهایی تطبیقی را در حوزهی حقوق بشر، از دیدگاه اسلام و فلسفههای جدید غربی مطرح کردند، که مسأله آزادی از آن جمله است. برجستهترین فارس این میدان امام خمینی قدس سره بود که گذشته از بحثهای نظری عمیقی که در این باره مطرح نمود، انقلاب عظیم اسلامی را بنیان نهاد، و پس از مجاهدتهای بسیار توانست با پشتوانهی نیرومند مردمی انقلاب را به پیروزی برساند، و جمهوری اسلامی را به عنوان نظامی جدید در عرصهی سیاست جهانی که حقوق بشر و آزادی را در عالیترین شکل آن برپایهی دین و با الهامگیری از تعالیم وحیانی، تضمین و تأمین میکند، برپا ساخت.
از آنچه گفته شد، اهمیت و ضرورت این بحث نیز آشکار گردید. چرا که جهان استکبار با همهی مزرشکنیها و ستمهایی که در زمینهی حقوق بشر و آزادی انسانی روا میدارد همچنان خود را حامی حقوق بشر و طرفدار دموکراسی و آزادی معرفی میکند، و همهی رقبای خود را در عرصهی سیاست بین المللی به نقض حقوق بشر و مخالفت با آزادی متهم میسازد. سختترین رقیب او در این میدان جمهوری اسلامی ایران است که نظام سیاسی مبتنی بر رهبری ولایی و حکومت اسلامی را برپا کرده و آن را کاملترین سیستم حکومتی میداند که میتواند سعادت مادی و معنوی بشر را تأمین کند. طبیعی است که چنین اندیشه و نظام سیاسی، که هواداران بسیاری نیز در سطح بینالملل دارد، با مخالفت شدید استکبار جهانی روبهرو، مخالفتی همه جانبه که خدشهدار نمودن مبانی ایدئولوژیک و مکتبی آن از مهمترین آنها است. از این رو، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، و همزمان با تدوین قانون اساسی، تبلیغات استکباری علیه نظام اسلامی از سوی استکبار جهانی آغاز شد، و متهم ساختن جمهوری اسلامی به گرایش به نظام استبدادی و مخالفت با اصول دموکراسی، در سرلوحهی کار و برنامهی شیطانی آنان قرار گرفت، که همچنان ادامه دارد. بنابراین تبیین حقیقت و ابعاد و حدود آزادی، ویژگیهای دموکراسی غربی، و دیدگاه اسلام به عنوان یگانه مصداق حقیقی آن در عصر حاضر و نماینده راستین دین در گذشته تاریخ کاری بس مهم و بایسته و بلکه یک فریضهی اسلامی و انقلابی است. و نوشتار حاضر گام کوتاهی در همین مسیر است که در دو بخش تنظیم شده است:
بخش اول به بیان یک رشته بحثهای مقدماتی و کلی دربارهی تعریف آزادی، اقسام و شرایط آن میپردازد. نکتهی مهمی که از این بخش به دست خواهد آمد این است که آزادی انسانی ذاتاً وحقیقتاً محدود و مشروط است. ونقش مکاتب و ادیان این بوده است که آن حدود و شرایط را بیان کنند، طبعاً نگرشهای متفاوت مکاتب و ادیان به انسان و جهان در بیان حدود و ثغور آزادی نقش بنیادین داشته، و همین امر منشأ تفاوتها و احیاناً تعارضهایی دراین باره شده است. وویژگی دین حق (ادیان آسمانی) این بوده است که با برخورداری ازپشتوانهی وحی، نگاهی جامع به انسان و جهان داشته ، و جنبههای مادی و معنوی حیات انسانی را در نظر گرفته است، در حالی که مکاتب الحادی یا اومانیسمی فاقد چنین جامعنگری بودهاند.
بخش دوم به تبیین موضع و دیدگاه دین از نگاه اسلام به نمونههایی از آزادیهای بشری میپردازد که مهمترین فصل آن را بحث دربارهی آزادی سیاسی و نقش مردم در ادارهی امور مربوط به حیات اجتماعی و سیاسی خود، تشکیل میدهد. در این فصل مادهی مربوط به آزادی سیاسی از اعلامیه جهانی حقوق بشر نقل شده، و دیدگاه اسلام دربارهی آن بیان گردیده است، و سرانجام جایگاه دین حق در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بررسی شده، و نسبت میان حق حاکمیت ملی، با رهبری ولایی و اصل ولایت فقیه به اختصار بیان گردیده است.
کلیاتی دربارهی دین و آزادی
کدام دین مقصود است؟
مقصود از دین در این بحث دین حق و آیین آسمانی است. یعنی مجموعهای از معارف، احکام و قوانین که از جانب خداوند به پیامبران الهی وحی شده، و توسط آنان به بشر ابلاغ گردیده است. از آنجا که از دیدگاه ما مسلمانان، دین اسلام آخرین دین و آیین الهی است و پس از نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین و شریعتی جز دین و شریعت اسلام پذیرفته نیست، دین حق در زمان ما منحصر در دین اسلام است. و ادیان دیگر حتی ادیانی که ریشهی وحیانی داشتهاند مانند دین یهود و مسیحیت به عنوان دین حق و آیین آسمانی تلّقی نمیگردند. گذشته از این که این ادیان دستخوش تحریف وتبدیل نیز قرار گرفته و خصلت وحیانی خود را از دست دادهاند. آری آنچه را اسلام از ادیان پیشین نقل میکند، حق و استوار است که در موارد اختلاف، حقانیت آنها به ادوار گذشته اختصاص خواهد داشت. بنابراین بحث دربارهی رابطهی دین و آزادی همهی ادیان آسمانی را شامل میشود، لیکن ادیان پیشین از نگاه قرآن و اسلام مورد ارزیابی قرار خواهند گرفت.
واژه شناسی آزادی
در زبان فارسی دو واژهی آزادی و رهایی نقطهی مقابل محدودیت، قید و بند، اسارت و مجبور بودن به کار رفتهاند، یعنی هم ناظر به آزادی ارادهاند(=آزادی تکوینی) و هم ناظر به رهایی از اسارت هوای نفس و شهوت (=آزادی معنوی) و هم ناظر به حق انتخاب و تصمیمگیری در امور مربوط به زندگی (=آزادی رفتاری: فردی واجتماعی).
معادل عربی کلمهی آزادی و رهایی دو واژهی «حریت» و «اختیار» است، چنان که معادل انگلیسی آن دو، واژههای« Freedom » و« Liberty» میباشد.
کلمهی «حریّت» در موارد زیر به کار میرود:
1. آزاد کردن برده وبنده «فَمَنْ قتل مُوءْمِناً خطأً فتحریر رقبة موءمنة» .
2. رهایی از تعلقات دنیوی و خالص نمودن خویش برای خدمت در راه رضای خداوند. آیهی کریمهی«نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرّراً» از این باب است. و بر این اساس است که گفته شده است «عبد الشَّهوة أذلّمن عبد الرق»: بندهی شهوت ذلیلتر از بندهی اسیر است.
3. برگزیدهی هر چیز را نیز «حرّ» میگویند.3
کلمهی اختیار از ریشهی خیر گرفته شده و به معنی برگزیدن است، گزینش با خیر بودن آنچه برگزیده میشود ملازمه دارد، یعنی برگزیننده آن را خیر و مطلوب میداند. هرچند در واقع و نفس الأمر چنین نباشد. در اصطلاح علمای الهیات، اختیار به معنی قدرت بر فعل و ترک است، بنابراین اختیار در دو مورد به کار میرود.
الف: قدرت بر انتخاب فعل یا ترک که مقدم بر فعل یا ترک است(صفت ذاتی).
ب: برگزیدن فعل یا ترک که همراه با فعل یا ترک است.(صفت فعلی).
در اصطلاح فقها نیز کلمهی «خیار» به کار میرود که به معنی حق فسخ معامله است که اقسام و احکام ویژهای دارد. در همهی موارد یاد شده عدم الزام و مجبور نبودن، به عنوان جامع مشترک یافت میشود. بنابراین، اختیار نقطهی مقابل جبر و الزام است.
واژهی« Freedom» در زبان انگلیسی در موارد زیر به کار میرود:
1. آزادی و رهایی از زندان.4
2. قدرت یا حق انجام کاری به گونه دلخواه، بدون این که کسی او را از انجام آن باز
_______________________________
3. المفردات فی غریب القرآن، ص 111؛ اقرب الموارد:1/ 178.
4. After to years in prison he was given his freedom .________________________________________
دارد.5
3. حالت درونی که در خود احساس میکند که میتواند کار دلخواه خود را انجام دهد، و برای او لذتبخش است.6
4. حالتی روانی که انسان در خود احساس میکند که تحت فشار عامل درونی یا بیرونی نیست، مانند احساس رهایی از فشار گرسنگی، یا درد یا ترس و نظایر آن.7
5. اجازهی انجام دادن کاری بدون هیچگونه دستور یا حکم ویژهای.8
واژهی « Liberty» نیز در موارد ذیل به کار میرود:
الف: آزادی از قید و بندهای بیش از حدی که قدرت حکومتی بر زندگی تحمیل میکند، تأکید بر آزادی فردی.
ب: رهایی از زندان.
ج: حق یا قدرت انجام کاری که کسی آن را برگزیده است.9
از دقت در کاربردهای کلمهی آزادی و رهایی در زبان فارسی، و کاربردهای آن در زبان عربی و انگلیسی به دست میآید که نقطهی مقابل محدودیت ومجبوریت است که گاهی وصف روح و بیانگر حالتی نفسانی است، و گاهی وصف جسم و بیانگر حالتی بدنی وجسمانی است، و در قسم نخست، گاهی ناظر به بعد غریزی و حیوانی نفس است، وگاهی ناظر به بعد عقلانی و معنوی نفس. این جنبه از آزادی نیز دو صورت دارد، یکی قدرت تصمیمگیری و انتخابگری است که فیالجمله در انسانهای عاقل عمومیت دارد،گرچه نسبت به موارد تصمیمگیری و انتخابگری است که فیالجمله در انسانهای عاقل عمومیت دارد، گرچه نسبت به موارد مختلف، متفاوت است و دیگری ویژهی پارسایان و تقوا پیشگان است که البته آن نیز درجات و مراتب گوناگونی دارد. در کاربردهای انگلیسی آزادی، معنی اخیر به چشم نمیخورد، ولی در کاربردهای عربی وفارسی بسیار یافت میشود.نمونهی عربی آن
_______________________________
5. The power or right to act speak etc as one wants without any one stopping on.
6. The state of being able to act etc as one wants enjoy freedom of action ...
7. The state of being without or not affected by the thing specified freedom from fear / pain / hunger.
8. Permission to use sth without restriction : I gawe him the freedom of my houm .
9.معانی و کابردهای واژههای Freedom و Liberty از فرهنگ انگلیسی آکسفورد (1995) نقل شده است.________________________________________
در توضیح کلمهی «حریّت» بیان شد. و در ادبیات فارسی نیز این معنا رایج است که بیت زیر از آن جمله است:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
از آنچه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
تفاوت لغوی و زبانی مزبور ریشه در تفاوت فرهنگی تمدن غربی با تمدن اسلامی دارد، زیرا تمدن غربی جدید اومانیستی و سکولاریستی است، ولی بر تمدن اسلامی، خدامحوری و ارزش مداری حاکم است. و در عین این که جنبههای مادی و دنیوی آزادی را مورد توجه قرار داده است، از جنبهی معنوی و الهی آن نیز غفلت نکرده است، روشن است که زبان وادبیات هر ملت و امتی بیانگر ابعاد و زوایای فرهنگی آن است.
آزادی و قانونمندی
از نظر ذهنی و فرضی، آزادی به دو گونهی مطلق و نسبی قابل تقسیم است، آزادی مطلق آن است که وی با هیچگونه محدودیت تکوینی یا تشریعی، درونی یا بیرونی روبه رو نباشد. و آزادی نسبی آن است که با فرض وجود محدودیتهای تکوینی یا تشریعی، درونی یا بیرونی، نسبت به پارهای از حدود و موانع و قید وبندها بتواند آزاد باشد.
فرض نخست در مورد موجودی تصویر میشود که کمال نامتناهی باشد، معلول چیزی نباشد، بینظیر و بیمانند باشد، قدرتی برتر از او وجود نداشته باشد، و نیازمندی در او راه نداشته باشد که برای تأمین آن ناچار به پذیرش محدودیتهایی گردد. آن موجود، جز خداوند یکتا نیست، بدین جهت آزادی و اختیار مطلق تنها در خداوند متعال تحقق دارد. البته افعال تکوینی و تشریعی خداوند نیز قانونمند بوده، بر معیارهای کمال استوار است، یعنی افعال الهی، عالمانه و حکیمانه است، و قدرت و اختیار او از طریق علم و حکمت، و جود و رحمت اعمال میگردد، ولی این قانونمندی خود تجلی اختیار و قدرت او است، و کسی او را بر این امر مجبور نکرده است«لا یسأل عمّا یفعل وهم یسألون» .10
ولی در غیر خداوند آزادی و اختیار خواه در حوزه امور تکوینی و خواه در قلمرو تشریع محدود است. نخستین محدودیت این است که هستی آنها وابسته به خداوند و معلول و مخلوق او است، طبعاً افعال و آثار وجودی
_______________________________
10. انبیاء/23.
________________________________________
آنها نیز همین محدودیت را دارد. موجودات ممکن تنها به مقداری از هستی و توانایی که از خداوند دریافت کردهاند میتوانند منشأ فعل و اثر باشند. محدودیت دیگر که آن نیز تکوینی است ناشی از روابط متقابل موجودات و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر است. به عبارت دیگر: نیازمندی موجودات ممکن به ویژه موجودات طبیعی محدودیتهایی را بر آنها تحمیل میکند، و آزادی آنها را محدود میسازد. بنابراین، انسان در صورتی میتواند از حیات طبیعی خویش به نحو مطلوب بهره بگیرد که قوانین حاکم بر طبیعت را رعایت کند. و بدین اعتبار او ملزم و مجبور است، نه مختار و آزاد.
این مطلب در مورد حیات عقلانی ومعنوی او نیز صادق است، انسان تنها در صورتی میتواند از حیات انسانی و عقلانی برخوردار باشد که قوانین حاکم بر حیات معقول انسانی را رعایت کند، در غیر این صورت از مدار انسانیت خارج شده و فقط از حیات طبیعی و حیوانی بهرهمند خواهد بود. بایدها و نبایدهای اخلاقی و فضایل و کمالات نفسانی مربوط به سطح عقلانی وجود انسان است، نه سطح حیوانی و طبیعی او. بنابراین محدودیتهای عقلانی و ارزشی آغاز و بلکه مقیاس آزادی انسان است، رعایت نکردن این اصول و معیارها انسان را به اسارت و بندگی تمایلات غریزی و پرتگاه حیات حیوانی وارد میسازد. بدین جهت است که امام علی علیه السلام فرموده است: «من قام بشرائط الحریّة أهل للعتق ومن قصر عن أحکام الحریّة اعید إلی الرقّ»11: کسی که شرایط آزادی را رعایت کند، شایستگی حیات آزاد را دارا خواهد بود، و کسی که در رعایت احکام آزادی کوتاهی کند به اسارت باز میگردد.
حتی اگر این معیار عقلانی و ارزشی را هم در نظر نگیریم، گریزی از محدودیت آزادی بشری در حیات اجتماعی نیست، چرا که حداقل باید هر کس حق آزادی خود را با رعایت حق آزادی دیگران اعمال کند، در غیر این صورت، حق آزادی، خود را نقض خواهد کرد. این امر یکی از موجبات وضع قوانین و لزوم رعایت آنها در جوامع بشری بوده است. از این رو، رعایت قانون نقطهی آغاز و شرط لازم آزادی بشری است. به گفتهی ویل دورانت «نخستین شرط آزادی محدودیت است. زندگی، تعادل نیروهای متخالف است، همان
_______________________________
11.غرر الحکم، ص 661.________________________________________
گونه که معلق بودن زمین در فضا نتیجهی تعادل نیروهای متخالف میباشد».12 و منتسکیو در تعریف آزادی گفته است: «آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته باشد، هر کاری را که قانون اجازه داده و میدهد انجام داده و آنچه را که قانون منع کرده و صلاح او نیست، مجبور به انجام آن نگردد».13 غیر از طرفداران آنارشیسم که با قانونمندی جامعه و تشکیل حکومت مخالفت کردهاند، همهی فلاسفه اعم از مادی والهی ضرورت قانون وحکومت را در جامعهی بشری پذیرفته و بر قانونمندی آزادیهای بشری تأکید ورزیدهاند. اگر تفاوتی یافت میشود در نوع قوانین است که ناشی از تفاوت جهانبینیهای آنهاست. آنان که به جهانبینی الهی و وحیانی عقیده دارند، منشأ قوانین را اراده و خواست خداوند میدانند که هماهنگ با فطرت انسان وتأمین کنندهی کمال و سعادت مطلوب او است. عقل و وحی راههای شناخت آن قوانین است، که البته نقش عقل در این باره محدود است و تنها پارهای از اصول کلی را درک میکند، بخش اعظم این قوانین از طریق وحی در اختیار بشر قرار گرفته است. ولی بر اساس جهانبینیهای غیر الهی، یا غیر وحیانی، منشأ قوانین اجتماعی خواست و ارادهی بشری است که توسط صاحب نظران، یا از طریق رأی و نظر اکثریت تدوین میگردد، که جوامع غربی در روزگار ما روش دوم را به کار میگیرند. از این رو، در قانونگذاری آنان آنچه به عنوان حدود آزادی شناخته شده است، همانا رعایت آزادی دیگران وحدود و حقوق اجتماعی آنان است، و از ارزشهای معنوی سخن نمیرود. این در حالی است که در جهانبینی توحیدی اسلام هر دو جنبه مورد توجه قرار گرفته است. اینک جهت روشنتر
_______________________________
12. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمهی عباس زریاب خویی، ص 345.
13. روح القوانین، چاپ چهارم، ص 292.
________________________________________
شدن این بحث نخست مادهای از اعلامیه حقوق بشر را در این باره یادآور میشویم، آنگاه دیدگاه قرآن کریم را در این خصوص از نظر میگذرانیم.
در مادهی 29 اعلامیهی حقوق بشر چنین آمده است: «هر کس در اجرای حقوق و در مقام برخورداری از آزادیهای خویش، تنها از محدودیتهایی پیروی میکند که قانون منحصراً به منظور تأمین شناسایی و حرمت حقوق و آزادیهای دیگران، بالجمله برای تحقق بخشیدن به مقتضیات عادلهی اخلاق و نظام اجتماعی و مصلحت عمومی، در یک جامعهی دموکرات وضع کرده باشد».14
مقصود از «مقتضیات عادلهی اخلاق» چنان که از جملههای قبل و بعد به دست میآید همان اخلاق اجتماعی است که با مقیاس حقوق و مصالح اجتماعی ارزیابی میشود، نه با مقیاس رشد و تعالی معنوی انسان، که البته مصالح اجتماعی او را نیز در بردارد.
قرآن کریم نیز بر اصل قانونمندی تأکید کرده، رعایت حدود الهی را در زندگی فردی و اجتماعی لازم دانسته میفرماید:
«وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» .15
« هرکس از حدود الهی تجاوز کند بر خود و جامعه ستم روا داشته است».
حدود الهی قلمروهای چهارگانهی حیات انسان را پوشش میدهد. این قلمروها عبارتند از:
1. رابطهی انسان با خدا.
2. رابطهی انسان با خویشتن.
3. رابطهی انسان با دیگران.
4. رابطهی انسان با جهان.
بدین جهت، قوانین اسلامی علاوه بر بعد دنیوی و اجتماعی، بعد معنوی، اخلاقی و قدسی نیز دارد؛ و بر این اساس، آزادی بشری نیز رنگ قدسی و معنوی یافته، نقش سازندهتری را در جهت رشد و تعالی انسان ایفا میکند.
جامعیت قوانین اسلامی نسبت به مصالح دنیوی و اصول اخلاقی نظر عدهای از صاحب نظران غیر مسلمان را نیز به خود جلب کرده است. رابرت جاکسون در مقدمهای که بر
_______________________________
14. حقوق بشر، دکتر اسدالله مبشری، ص 113 114.
15. بقره/229.________________________________________
کتاب«حقوق در خاورمیانه» نوشته چنین آورده است: «قانون در امریکا فقط یک تماس محدودی با اجرای وظایف اخلاقی دارد، در حقیقت یک شخص امریکایی، در همان حال که ممکن است یک فرد مطیع قانون باشد ممکن است، یک فرد پست و فاسدی از حیث اخلاق باشد، ولی بر عکس، در قوانین اسلامی، سرچشمه و منبع قانون، ارادهی خدا است، ارادهای که بر رسول او «محمّدصلی الله علیه و آله و سلم» مکشوف گردیده است، این قانون و این ارادهی الهی تمام موءمنان را جامعهی واحد میشناسد...».16
مارسل بوازار در این باره میگوید:
«قوانین اسلام یک بعدی تدوین نشده و شارع مقدس به تمام جنبههای مختلف زندگی انسان، اعم از مادی و معنوی توجه داشته است. دیانت اسلام، مجموعهای از دستورالعملها و تکالیفی است که خط مشی هر مسلمان را در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و مسایل اجتماعی دیگر تعیین میکند».17
سرچشمهی آزادی
از دیدگاه جهانبینی توحیدی، سرچشمهی آزادی انسان اعم از آزادی تکوینی و تشریعی اراده و مشیت الهی است، مقصود از آزادی تکوینی همان حالت فکری و روحی است که انسان به هنگام انجام یا ترک کاری در خود احساس میکند، یعنی خود را نسبت به فعل یا ترک مخیّر و مختار مییابد، آنگاه بر یکی از دو طرف فعل یا ترک تصمیم میگیرد. تبیین آزادی تکوینی انسان بر اساس جهانبینی توحیدی این است که این آزادی در نهاد و سرشت انسان است، وهستی انسان و ویژگیهای تکوینی آن، مخلوق خداوند است.
آزادی تشریعی که به بایدها و نبایدها مربوط میشود، در دو قلمرو فردی و اجتماعی مطرح میشود، در قلمرو حیات فردی با فرض پسندیده و مشروع بودن فعل، محدودیتی از طرف اراده و قدرت دیگران، در کار نیست، ولی در قلمرو حیات اجتماعی، قدرت و ارادهی دیگران به عنوان مانع بر سر راه آزادی او میتواند مطرح باشد. از دیدگاه جهانبینی
_______________________________
16.حقوق در خاورمیانه، مقدمه از جاکسون.
17. اسلام و حقوق بشر، ترجمهی دکتر محسن موءیدی، ص 66.________________________________________
توحیدی، جز خداوند کسی بر انسان حق حاکمیت ندارد.«انِ ِالحکُمْ ُإلاّ لِلّهِ» 18. بنابراین، طبق اصل اوّلی دینی، حکم وارادهی هیچ کس جز خداوند نمیتواند دایرهی خواست و آزادی انسان را محدود نماید، لیکن از آنجا که قوام حیات اجتماعی به رعایت آزادیها و حقوق متقابل افراد بستگی دارد، تن دادن به چنین محدودیتی امری اجتناب ناپذیر خواهد بود.
این مطلب به عنوان یکی از مزایای جهانبینی اسلامی، نظر برخی از مستشرقان منصف را به خود جلب کرده است، آقای «مارسل بوازار» در این باره گفته است: «در دین اسلام، آزادی و برابری بشر، حقی است که خداوند به او عطا کرده،و تفویض این حق به انسانها، به هیچ وجه، در اختیار انسان دیگری نیست. همهی مردم باید از دستور خدا اطاعت کنند و آزادی انسانهای دیگر را پاس دارند».19
در جای دیگر گفته است: «اعتقاد به خدا، و عوالم فوق طبیعت، موجب پیدایش تفکر عالی آزادی و برابری در بین مسلمین گردیده، و تصور خدا، برتر از همهی کائنات قرار گرفته است. در برابر عظمت و قدرت او هیچ نیرویی وجود ندارد. بنابراین انسان حق ندارد همنوعان خود را که آزاد آفریده شدهاند با زور به بردگی و اسارت بکشاند. خدا موجودی برتر و مطلق و یگانه است. و انسان موجودی آزاد وخدایی است. این آزادی، روشنگر ارزش انسان درجامعهی اسلامی است.
مفهوم حقوق بشر، و به عبارت دیگر، اعتقاد به ارزش و شایستگی انسان متفرع از اصل توحید اسلام است، زیرا جنبهی عالی و الهی انسان، به هر حال، آزادی و برابری او است، قدرت کاملهی خداوند بشر را به سوی آزادی رهنمون است...».20
_______________________________
18. انعام/57.
19. اسلام وحقوق بشر، ص 50.
20. همان، ص 26.________________________________________
آزادی و عدالت
همانگونه که آزادی خواهی یک خواست غریزی و فطری است، عدالت خواهی نیز از خواستههای فطری انسان است، پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که آیا این دو مطلوب فطری، هم عرضند، یا یکی بر دیگری تقدم و برتری دارد؟ و آن کدام است؟ گاهی تصور میشود که آزادی بر عدالت تقدّم و برتری دارد، و هرگاه بشر بر سر دو راهی آزادی و عدالت قرار گیرد،باید جانب عدالت را مقدم دارد.
ولی این تصور، نادرست است. چرا که عدالت بدون هیچ قید و شرطی پسندیده است، بدین جهت ازحسن ذاتی برخوردار است. یعنی معقول نیست که در جایی عدالت تحقق یابد، و ناپسند باشد. اصولاً حسن و نیکویی افعال دیگر، به دلیل انطباق عدالت بر آنهاست. بدین جهت اگر راستگویی مفسدهی بزرگی را به دنبال داشته باشد، مصداق ظلم و ناپسند خواهد بود، چنان که اگر دروغگویی دارای مصلحت برتری باشد،عدالت و پسندیده است. امّا این که معیار تشخیص این گونه مصالح و مفاسد چیست، بحث دیگری است که فعلاً در صدد آن نیستیم.
قاعدهی مزبور در مورد آزادی نیز جاری است، یعنی حسن آزادی بدان جهت است که مصداق عدالت است، و قبح آن (آزادیهای نامعقول و نامشروع) به دلیل این است که مصداق ظلم است.
در بحث مربوط به قانونمندی آزادی یادآور شدیم که آزادی در چارچوب قانون پسندیده است، و آزادی خارج از چارچوب قانون ناپسند است. و از دیدگاه قرآن، تعدی از حدود و قوانین الهی مصداق ظلم است «وَمَن یتعدّ حدود الله فاُولئک هم الظّالمون» .21
آری ممکن است به نام عدالت، آزادیهای عادلانه و مشروع افراد سلب گردد، چنان که مثلاً مارکسیسم که مدعی بسط عدالت در جامعهی بشری بوده است،عملاً آزادیهای معنوی و اجتماعی انسانها را زیرپا گذاشته است. این، در حقیقت، مخالفت با عدالت بااستفاده از نام عدالت است. و گرنه معقول نیست که آزادی مشروع و عادلانه افراد با حاکمیت عدالت در جامعهی بشری تضاد و تعارض داشته باشد.
آزادی ابزار است یا آرمان؟
آیا آزادی یک آرمان و ایده آل بشری و مطلوب بالذات است، یا ابزاری است که میتواند انسان را به آرمان و ایدهآل بشری برساند،و در نتیجه مطلوب بالغیر است؟ شکی نیست که انسان به مقتضای فطرت، خواهان سعادت خویش است، ولی سخن در این است که سعادت او در چیست؟ از دیدگاه جهان بینی توحیدی، سعادت انسان در قرب به خداوند و نیل به کمالات معنوی است که قابلیت و استعداد آنها در وجود انسان نهاده شده است، بر این اساس حیات مادی و دنیوی نقش ابزاری و مقدمی دارد. تا انسان با بهرهگیری از آن، حیات معنوی خویش را بارور و آباد سازد.
«وانّ الدّار الاعلیها السلامخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» .22
بر این اساس، باید گفت: آزادی اگر از گونهی آزادی معنوی باشد، جنبهی آرمانی خواهد داشت، چرا که این گونه آزادی عین وصول به کمال معنوی یا ملازم با آن است. چنین انسانی از مقربّان وبرگزیدگان درگاه الهی است. ولی گونههای دیگر آزادی، یعنی آزادیهای رفتاری (فردی واجتماعی) جنبهی مقدمی و ابزاری دارند، زیرا ممکن است
_______________________________
21. بقره/ 229.
22. عنکبوت/64.________________________________________
صبغهی الهی داشته باشند و نیز ممکن است صبغهی شیطانی به خود بگیرند، و به عبارت دیگر: ممکن است در راه نیل انسان به کمال مطلوب خویش به کار گرفته شوند، وممکن است در جهت مخالف آن.
«نباید در آزادی انسانی، یک خیر فی نفسه را دریافت و غنای نامتناهی صبغهها وصورتها و امور بالقوهاش را، با ارزشهای اثباتی و تحصلی یکی ساخت. آری، آزادی همانند کلیه امور ومسایلی که به شرط و موقع انسانی راجعند، در بوتهی ابهام و ایهام قرار دارد. آزادی هم میتواند درهم شکسته و هم ساخته شود، هم به سوی پستی و فساد و تباهی بگراید و هم به جانب کرامت و بلند همتی برشود، به طرف شر روی بگرداند، یا متوجه خیر گردد، واپس رود یا با گامهای بلند به پیش آید».23
نتیجهای که از این بحث به دست میآید این است که آزادیهای رفتاری آنگاه میتواند سازنده و ارزشمند باشد که با آزادی معنوی انسان هماهنگ گردد، نیل به آزادیهای رفتاری در شکل مثبت و سازندهی آن بدون در نظر گرفتن آزادی معنوی، روءیایی بیش نیست، همانگونه که قانونمندی برای تحقق یافتن آزادیهای اجتماعی یک ضرورت است، معنویت گرایی نیز برای سازنده و ارزشمند
_______________________________
23. ژرژ گورویچ، جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسانی، ترجمهی حسن حبیبی، ص 111.________________________________________
بودن آزادیهای رفتاری (فردی و اجتماعی) ضرورت دارد.
«آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. این درد جامعهی بشری است که میخواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند، ولی به دنبال آزادی معنوی نمیرود».24
جداانگاری آزادیهای رفتاری از آزادی معنوی، اندیشهای است اومانیستی و سکولاریستی، که بر محور دنیویگری میچرخد و حیات مادی انسان را وجههی همت خود قرار میدهد. در ایدئولوژی سکولاریسم معنویات جنبهی ابزاری پیدا میکنند و تا آنجا مورد اهتمام قرار میگیرندکه تأمین کنندهی آسایش و رفاه حیات مادی بشر باشند. در تفکر اومانیستی، خدا، دین، و ارزشهای معنوی، صبغهی دنیوی به خود میگیرند. و این یک تضاد آشکار میان جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اومانیستی و سکولاریستی است که لیبرالیسم غربی نیز یکی از جلوههای آن است.
البته ما منکر این واقعیت تاریخی نیستیم که اومانیسم و سکولاریسم غربی، معلول یک سلسله عوامل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده است. که فساد حاکم بر دستگاه حکومتی و دینی جهان مسیحیت، یکی از مهمترین آنها است. ولی اینک سخن، در نارسایی این ایدئولوژیهای نوظهور است، نه در دفاع از نهادهای اجتماعی، دینی و سیاسی حاکم بر جهان مسیحیت در قرون وسطا و قبل از عصر جدید.
_______________________________
24. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص 19.