موضوع علم کلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تعریف«موضوع هر علم»
معروفترین تعریفی که برای موضوع هر علم شده، عبارت از تعریفی است که منطقیون به صورت زیر ارایه دادهاند:
«موضوع هر علمی، عبارت است از چیزی که در آن علم از عوارض ذاتی آن بحث میشود».1
از آنجا که ریشهیابی و توضیح بعضی از اصطلاحاتی که در این تعریف به کار رفته2، از عهدهی این نوشتار خارج است، و باید در مباحث فلسفه ، منطق و احیاناً علم اصول سراغ آن را گرفت، لذا در اینجا فقط به ذکر نتایجی که از این تعریف به دست میآید ، اکتفا کرده و در عین حال از پرداختن به تعریف وپاسخهای آن هم احتراز میکنیم.
نکات مهم در تعریف مشهور
از تعریف مشهور در «موضوع علم» نکاتی استنتاج میشود که به آنها اشاره میکنیم:
_______________________________
1. ابن سینا، منطق شفا، کتاب البرهان، ص 155.
2. به عنوان مثال این که مقصود از «عوارض ذاتی» چیست، مباحث مختلفی مطرح است از قبیل: معانی عرض، شامل: عرض در مقابل جوهر، عرض در باب برهان، عرض در باب ایساغوجی (کلیات خمس) و نیز عرض با واسطه و بیواسطه در عروض، اقسام عوارض ذاتی، اقسام عوارض غریب و...؛ و نیز مسایلی از قبیل تعریف برهان، قضایا در هر برهان، رابطههای گوناگون موضوع و محمول، محمولات ذاتی و غیر ذاتی و....________________________________________
الف. علم، مجموعهای از قضایاست که در آن از احوال موضوع واحدی بحث میشو دو این موضوع واحد، از موضوعات و محمولات مسایل آن علم استخراج میگردد؛ به این معنی که موضوعات مسایل از اجزای موضوع واحد یا جزیی موضوع واحد بوده و محمولات مسایل نیز، عرض ذاتی آن میباشند.
ب. عرض ذاتی موضوع، امری است که به خاطر ذات موضوع بر آن حمل میشود.3
ج. حمل محمول ذاتی بر موضوعش بیواسطه در عروض است؛ اعم از این که واسطه مساوی یا اعم ویا اخص از موضوع باشد.
د. محمول ذاتی حتماً باید مساوی با موضوعش باشد؛ زیرا اگر اعم از موضوعش باشد موضوعی که در حدّ آن اخذ میشود، اعم از موضوع اخص خواهد بود و حال آن که چیزی اخص از آن نخواهد بود؛ به همین جهت آنچه که در این هنگام در حدّ آن اخذ شده بخشی و حصّهای از موضوع است نه خودِموضوع.
ه. محمول هر مسأله از علم، همان گونه که ذاتی موضوع آن مسأله میباشد، باید ذاتیِ موضوع آن علم نیز باشد.
و. تمایز علوم به واسطهی تمایز در موضوعات است.4
ضرورت موضوع (یا موضوع واحد) برای هر علم
وقتی از تعریفِ «موضوع علم» سخن به میان آوردیم، «ضرورت موضوع» را برای هر علم به عنوان یک پیش فرض و «اصل موضوع» پذیرفتیم ولذا در چگونگی ضرورت آن دلایلی ارایه نگردید.
امّا برخی از صاحب نظران، مسألهی ضروری بودن وجود موضوع برای هر علمی را از مصادیق خلط علوم حقیقی و علوم اعتباری میدانند و میپندارند که در علوم حقیقی گرچه کثرت هست امّا با نگرش دقیق
_______________________________
3. یعنی هرگاه محمولی با ذات موضوعش سنجیده شود، چنانچه حمل محمول بر آن موضوع ضروری باشد، آن محمول، محمول ذاتی یا عرض ذاتی آن موضوع خواهد بود. البته چون بعضی از قضایا به نحو عکس الحمل میباشند، لذا عرض ذاتی بر دو قسم است:
الف. اعراض ذاتیای که موضوع در حدّ آنها اخذ شده باشد، مانند: الموجود إمّا واحد أو کثیر؛
ب. اعراض ذاتیای که در حدّ موضوعشان اخذ شوند، مانند: الواجب موجود.
4. ر.ک: الأسفار الأربعة: 1/32 31، تعلیقات علاّمه طباطبایی.________________________________________
به دست میآید که آنها عوارضِ ذاتیِ یک واحد واقعیاند که در واقع تکویناً موجود میباشند؛ یعنی امور حقیقی چه در ذهن و چه در واقع خارجی بالأخره وجودی دارند. ولی در علوم اعتباری، وجود اعتباری به اعتبار معتبر میباشد.
به عبارت دیگر: علوم اعتباری اصلاً وجود ندارد. و وقتی وجود نداشت وحدت هم ندارد و با عدم وحدت، تمایز هم نخواهد داشت؛ زیرا چیزی که موجود نیست امتیازی ندارد.
برخی دیگر بر این عقیدهاند که در علوم برهانی وحقیقی، باید موضوع واحدی وجود داشته باشد تا در سایهی آن روابط میان موضوعات و محمولات مسایل آن علم صورت پذیرد. به عبارت دیگر: از آنجا که در هر علمی از عوارض ذاتی موضوع آن علم بحث میشود، باید یک وجه اشتراکی میان تمام مسایل علم وجود داشته باشد، البته در عین این که این موضوع جامع، جهت وحدت مسایل یک علم میباشد، وجه امتیاز و تشخیص علوم از یکدیگر نیز میباشند، زیرا تمایز علوم به تمایز موضوعات آنها میباشد.5
از سویی دیگر، بعضی دیگر موضوع واحد داشتن برای بعضی از علوم را انکار کردند و یکی از علل آن این است که آنان گمان کردهاند که برای هر علمی باید بتوان یک مورد معیّن حقیقی تعیین نمود نه وحدت اعتباری؛ ولذا چون از انجام این امر در علومی مانند : جغرافیا، اصول، فقه و... عاجز ماندهاند، دست به انکار ضرورت وجود موضوع واحد برای علوم
_______________________________
5.بحوث فی علم الاُصول: 1/38(تقریر درس خارج شهیدمحمد باقر صدر، توسط استاد سید محمود هاشمی).________________________________________
زدهاند.
آرای متکلمان در اثبات یا نفی«موضوع» برای علم کلام
یکی از سوءالات اساسی در مبادی علم کلام، این است که آیا علم کلام دارای موضوع واحدی است یا این که یک علم بدون موضوع است؟ و به عبارت دیگر:برای پیوند مسایل هر علم، باید از یک نوع وحدت ذاتی بهره جست؛ وحدت بخش مسایل متنوع کلامی چیست؟
آیا علم کلام موضوع واحدی که از عوارض ذاتی آن بحث شود، دارد و یا این که علمی است که با داشتن موضوعات متعدد، موضوع واحدی که از عوارض ذاتی آن بحث شود، ندارد؟
متکلمان و اندیشمندانی که در مقام پاسخ از سوءال مذکور برآمدهاند، رهیافتهای گوناگونی را ارایه دادهاند که میتوان مجموع آنها را در سه دسته برشمرد:
1. قایلان به موضوع واحد برای علم کلام؛ برخی از عالمان مسلمان برآنند که علم کلام همچون فلسفه از علوم حقیقی بوده و دارای موضوع است و لذا علم کلام از قاعدهی «هر علمی دارای موضوعی واحد است» مستثنا نیست، و وحدت این علم به وحدت موضوعی بر میگردد که در خارج وجود حقیقی دارند.
از جمله قایلان این مطلب میتوان:قاضی عضدالدین ایجی،ابن خلدون، قاضی ارموی، غزالی و تفتازانی را نام برد.
البته ناگفته نماند که این گروه، گرچه موضوع برای علم کلام را لازم دانستهاند ولی در تعیین مصداق این عنوان وحدانی که محمولات کلامی را وحدت میبخشد تعابیر مختلفی به کار بردهاند که نصّ کلام برخی از آنان و نقدهای وارد بر آنها را ملاحظه خواهید نمود.
2. قایلان به موضوعات متعدد برای علم کلام؛ عدّهای دیگر از اندیشمندان براین عقیدهاند که علم کلام موضوع واحدی ندارد، بلکه دارای موضوعات متعدّد و گاهی متباین است؛ لذا قاعدهی «ضرورت وحدت موضوع برای هر علم» کلیّت ندارد.
شاید نخستین فردی که با صراحت، متعدد بودن موضوع علم کلام را بیان نموده است، محقق طوسی باشد. وی در دو کتاب معروف خود در منطق یعنی «اساس الاقتباس»6 و «منطق تجرید»7 آنجا که دربارهی واحد یا متعدد بودن موضوعات علم بحث کرده، علم کلام را در شما ر علومی دانسته است که موضوع آنها امور متعدد میچباشد.
در اینجا این سوءال مطرح میشود که هرگاه موضوع علم کلام امور متعدد است، جامع آنها چیست؟ و آیا جامع، امر ذاتی است یا عرضی؟ محقّق طوسی جامع آنها را انتساب موضوعات متعدد به مبدء واحد (خداشناسی) دانسته است و در این صورت جامع ، امری خارج از موضوعات علم کلام نیست؛ زیرا همهی موضوعات علم کلام سرانجام به خداشناسی منتهی میگردند؛ زیرا بحثهایی چون نبوت و معاد نیز در حقیقت مربوط به فعل الاهی است که خداوند به مقتضای عدل وحکمت خود رهبرانی را برای هدایت انسانها مبعوث مینماید و نیز آنها را در سرای دیگر پاداش و کیفر خواهد داد. بنابراین، وحدت موضوعات مسایل کلامی اعتباری نخواهد بود، بلکه وحدت آنها حقیقی است؛ زیرا همهی آنها به موضوع واحدی که ذات و صفات الاهی است باز میگردند.8
_______________________________
6. ر.ک: اساس الاقتباس، صص 393 394.
7. ر.ک: الجوهر النضید، فصل پنجم.
8. ر.ک: مدخل و درآمد علم کلام، علی ربّانی گلپایگانی، ص 26.________________________________________
البته عدّهای دیگر برای توجیه وحدت مسایل کلامی به وحدت غرض، هدف و یا متد آن روی آوردهاند و بر این باورند که وحدت مسایل علم کلام همانند مسایل علوم اعتباری مرهون و معلول موضوع نیست بلکه هدف و یا متد، وحدتْ بخشِ مسایل کلامی است.
این گروه، خود به دو دستهی عمده تقسیم میشوند:
الف. برخی موضوع علم کلام را منحصر و محدود میدانند. به عنوان مثال: معتقدند که موضوع این علم، همان اصول پنجگانهی اعتقادی یا ذات خداوند و ذات ممکنات9 و یا ذات و صفات باری است.10
ب. در مقابل برخی دیگر موضوع این علم را محدود به حدّ و عددی خاصّنمیدانند. استدلال ایشان آن است که: چون یکی از وظایف عمدهی این علم، دفاع از آرا، اصول و عقاید دینی است؛ و از طرفی شبهات و تشکیکاتی که بر پیکرهی دین وارد میشود، محدود به زمان و عصر و دورهای خاصّ نیست؛ از این رو طرح هر شبههی جدید به منزلهی ورود موضوعی جدید به حریم این علم است.
به دیگر سخن: موضوع کلام اعم از مسایلی است که مربوط به وجود خداوند و دیگر اعیان خارجی باشد، و در واقع نتوان موضوعی صرفاً خارجی یا صرفاً اعتباری و انتزاعی و مفهومی همچون عقاید دینی برای آن درنظر گرفت. لذا برای وحدت بخشیدن به مسایل علم میباید از پیدا نمودن موضوع واحد صرف نظر نمود؛ زیرا اگر موضوع این علم ، «ذات خدا» یا «موجود بما هو موجود» باشد، مسایلی در این علم وجود دارد که کلام به آنها پاسخ میدهد ولی حول این موضوع نمیگردند؛ و اگر موضوع این علم، امری باشد که وجود خارجی نداشته باشد، بلکه یک مفهوم انتزاعی باشد، در این صورت یک وحدت اعتباری برای این علم قایل شدهایم. ولی باید توجّه داشت که موضوع علم و از جمله علم کلام نمیتواند یک مفهوم انتزاعی مثل عقاید دینی باشد؛ زیرا این مفهوم، ماهیتی ندارد تا از عوارض ذاتی آن به عنوان مسایل آن علم سخن گفته شود.
_______________________________
9.ر.ک : قاموس البحرین، حمید مفتی، تصحیح علی اوجبی، ص 44، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374.
10. ر.ک : کشف الظنون علی أسامی الکتب و الفنون، مصطفی حاجی خلیفه، ج2، ص 1503، دار الفکر، بیروت، 1982.
________________________________________
برای چارهجویی باید ملاک وحدت مسایل آن را در روش و غایت جستجو کنیم.11
استاد شهید مطهری رحمه الله بر این باور است که علم کلام همچون فلسفه نبوده و دارای موضوع واحدی نیست و معتقد است کسانی که سعی میکنند برای علم کلام، موضوع واحدی را دست و پا کنند اشتباه میکنند؛ زیرا موضوع مشخّص داشتن، مربوط است به علومی که مسایل آن علوم وحدت ذاتی دارند؛ امّا علومی که مسایل آنها وحدت اعتباری دارند، نمیتوانند موضوع واحدی داشته باشند
از همین رو، مسایل علم کلام که وحدت اعتباری دارند، نمیتواند موضوع واحدی داشته باشد.
وی مینویسد:
«در کتب منطق و فلسفه بحثی هست راجع به این که هر علمی موضوعی خاص دارد و تمایز مسایل هر علمی از مسایل علم دیگر به حسب تمایز موضوعات آن علوم است.
البته این، مطلب درستی است. علومی که مسایل آنها وحدت واقعی دارند چنین است. ولی مانعی ندارد که علمی داشته باشیم که وحدت مسایل آن اعتباری باشد و موضوعات متعدّده و متباینه داشته باشد و یک غرض و هدف مشترک، منشأ این وحدت و اعتبار شده باشد.
علم کلام از نوع دوم است؛ یعنی وحدت مسایل کلامی، وحدت ذاتی و نوعی نیست بلکه وحدت اعتباری است؛ از این رو ضرورتی ندارد که در جستجوی موضوع واحدی برای علم کلام باشیم.
علومی که وحدت مسایل آنها وحدت ذاتی است امکان ندارد که از نظر مسایل متداخل باشند؛ یعنی برخی مسایل میان آنها مشترک باشد، ولی علومی که وحدت آنها اعتباری است و یا یک علم که وحدت
_______________________________
11. در این بخش از مقاله، از نظرات برخی از نویسندگان در مقالههای جمعآوری شده به نام «کلام جدید در گذر اندیشهها» به اهتمام علی اوجبی(صص37 40 و 186 187 و 241 243 ، استفاده شده است.________________________________________
مسایلش اعتباری است با علمی دیگر که وحدت مسایلش ذاتی است هیچ مانعی ندارد که از نظر مسایل متداخل باشند. علت تداخل مسایل فلسفی وکلام ویا مسایل روان شناسی و کلام یا مسایل اجتماعی و کلام همین امر است».12
3. قایلان به بلا موضوع بودن علم کلام؛ عدّهای دیگر، پس از یأس و عجز از یافتن قدر جامع ذاتی برای مسایل به ظاهر متشتّت کلامی، کلیّت قاعدهی «هر علمی موضوع دارد» را انکار کرده و مدّعی شدهاند که علم کلام دانشی بدون موضوع است، همچنان که علم اصول و بسیاری از علوم دیگر که به معنای دقیق علوم برهانی نیستند بلا موضوعند. و لذا ضرورت ندارد که در همه جا، از موضوع یا وحدت موضوع برای رفع تشتّت مسایل هر علم بهره جوییم؛«چون غرض هم به نحوی برای مسایل یک علم وحدت بخش است» و «وحدت بخش مسایل علم کلام، غرض آن است».13
4.قایلان بر تصویر موضوع بدون نهادن نام خاصی بر آن؛ عدّهای دیگر که به نظر میرسد نتوانستند اصل «نیاز به موضوع» را انکار کنند با نفی موضوع واحد و مشخّص به امکان تصویر موضوع بدون نام خاصّی گرایش پیدا کردند. در این نظریه، علم کلام به خاطر گستردگی، تنوّع و بالندگیاش نمیتواند دارای موضوع واحد و مشخّص باشد ولی «شاید بتوان با اندکی مسامحه گفت که موضوع آن عقاید دینی و کلیّت فرهنگ و اندیشهی دینی است، از این حیث که نیاز به تفسیر و تبیین و معرّفی دارند، و در معرض اشکال و ایراد و هجوم مخالفان قرار میگیرند». سپس با این رویکرد، پیشنهاد شد که موضوع علم کلام ، «عقاید دینی است از آن حیث که تفسیر پذیر و شبهه پذیرند». و در ادامه برای حلّ چگونگی پیوند و رابطهی مسایل کلامی، آمده است:
«با این بیان دیگر نیازی به جستجوی «جامع مشترک» برای ایجاد پیوند بین مسایل علم نخواهد بود، و در واقع، تبیین و توجیه و دفاع از عقاید دینی و دفع هجوم مهاجمان و نیز عزم تفسیرگرانه و آسیبشناسانهی متکلّمان، در واقع عامل پیوند و حفظ وحدت مسایل این علم را
_______________________________
12. مجموعه آثار:3/63 62.
13. قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، صص1، 17، 18، چاپ اول، بهار 1370.________________________________________
برعهده خواهد داشت».14
آرای متکلّمان در موضوع علم کلام
چنان که ملاحظه شد، نیاز به موضوع در هر علمی، اگر اتفاق عالمان و اندیشمندان نباشد، نظریهی اغلب آنان است و بر همین اساس، متکلّمان در صددِ تعیین موضوع علم کلام برآمدهاند، منتهی به نتیجهی مطلوب وقابل پذیرش نزد عموم یا اکثر دست نیافتند.
اینک به بخشی از سخنان متکلمان در این باب همراه با بعضی از نقدها، اشارهای میکنیم.
1. ذات خداوند و ذات ممکنات
بعضی از متکلمان موضوع علم کلام را، ذات خداوند متعال از حیث ذات و همچنین ذوات ممکنات از جهت این که نیازمند به ذات اقدس الاهیاند، میدانند. آنان ارتباط و جهت وحدت بین آن دو را، مسأله وجود دانستهاند. البته با توجه به این مطلب که وجود در ذات حق، حقیقی وبالاصاله و در ممکنات مجازی و بالتّبع است. از جملهی قایلان این نظریه، میتوان از شمسالدین محمد سمرقندی موءلف کتاب «الصحائف فی علم الکلام»15 وحمید مفتی صاحب «قاموس البحرین»16 نام برد.
نقد و بررسی
گرچه از جمله مباحث مهم علم
_______________________________
14. همتی، همایون، مقاله «درآمدی بر مبادی کلام جدید»؛ ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشهها، صص 126 125.
15. ر.ک: شرح المقاصد:1/180.
16. قاموس البحرین، ص 44، تصحیح علی اوجبی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.________________________________________
کلام، سخن دربارهی ذات الاهی است ولی نادیده گرفتن مباحث دیگر اعتقادی و جایگزین کردن وجود ممکنات زیبندهی موضوع علم کلام نیست، علاوه بر آن، هرگاه دربارهی وجود ممکنات و نیازمندی آنها به ذات حق سخنی مطرح گردد، در حقیقت سخن از رهیافت و دلالت آنها بر وجود خداوند و صفات کمال اوست چه این که وجودهای امکانی به خاطر وابستگی به وجود واجب نشانههای واجب الوجود و کمال وجودی آن به حساب میآیند.
گویا در حقیقت صاحبان این نظریه میان موضوع علم کلام و میان اقامهی دلیل بر آن، خلط نمودهاند.17
2. موجود از حیث وجود داشتن
غزّالی و برخی از متلکمان پیشین (بنابر نقل تفتازانی) موضوع دانش کلام را در موجود بما هو موجود» قرار دادهاند و جهت جدا کردن آن از موضوع فلسفه (که آن هم موجود بما هو موجود است) قید «علی نهج الإسلام» یا «علی قانون الإسلام» را به آن افزودهاند.18 چه به گمان این گروه، تفاوت فلسفه و کلام تنها در شیوهی بحث و مبادی استدلالهاست. بدین معنی که فیلسوف خود را در قید و بند ادلّهی شرعی نمیداند، و برای اثبات ادّعاهای خود از دلایل عقلی نیز بهره میجوید. در حالی که متکلّم تنها در دامنهی ادلهی شرعی به بحث پیرامون مطلق هستی و جلوههای آن میپردازد.19
نقد و بررسی
یکی از نکاتی که در باب موضوع هر علم، مورد غفلت قرار میگیرد، تناسب جعل موضوع با سابقهی آن علم است. برخی بر این اعتقادند که علوم پیش از گسترش بر اساس موضوعی بنا نهاده شدهاند و عدهای دیگر خلاف آن را اظهار میکنند، که علوم در ابتدا بسیط بوده و پس از گسترش برای تفکیک و تمایز میان آنها با بناگذاری موضوع، هر کدام به طور جداگانه
_______________________________
17. ر.ک: ما هو علم الکلام، صص29 28، علی ربّانی گلپایگانی، چاپ اول، مطبعة مکتب الاعلام الإسلامی، قم 1418ه. ق. در نقد و بررسی سایر اقوال، از مصدر مذکور، فصل دوم کتاب، استفاده شده است.
18. ر.ک: شرح المقاصد:1/176 177، سعد الدین تفتازانی؛ تاریخ اندیشههای کلامی:1/21، عبدالرحمان بدوی،ترجمهی حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد.
19. ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 38.________________________________________
تشخّص پیدا کردهاند.
اینک سخن در دانش کلام در میان مسلمانان است. این که به متکلمان متقدم نسبت دادهاند که آنان موضوع این علم را «موجود بما هو موجود»قرار دادهاند که در نتیجه با موضوع فلسفه، وحدت پیدا کرد، پس برای تمایز قیدهاییی را بر آن افزودهاند، درست به نظر نمیرسد؛ چون چنان که در قسمت پیشین مقاله یادآور شدیم، کلام اسلامی از همان قرن اول در میان مسلمانان پدید آمد در حالی که اصطلاحات فلسفه در قرن سوم هجری با رواج ترجمهی متون فلسفی در بلاد مسلمانان منتشر شد. پس انتساب مذکور صحیح نیست؛ آری، در زمان غزالی (متوفای 505ه.ق) و پس از آن چنین چیزی محتمل و موجّه است. شاید از همین رو باشد که محقق لاهیجی آن را از مزایای کلام متکلمان متأخر دانسته، مینویسد:
«...و این کلام متأخرین است و این صناعتی است که قسیم حکمت است و با حکمت در موضوع و غایت، مشارک و در مبادی و مقدّمات ادلّه و قیاسات، مخالف».20
با بیانی که گذشت، ضعف سخن
_______________________________
20. گوهر مراد، ص 43.________________________________________
قاضی عضدالدین ایجی (متوفای 756ه.ق) که موضوع علم کلام را «معلوم از جهت این که اثبات عقاید دینی به آن بستگی دارد»21 دانسته، روشن میشود. البته محقّق سید شریف جرجانی (متوفای 812ه.ق) هر دو نظریه را نقدکرده و آنها را باطل دانست.22
3. ذات خداوند و صفات او
برخی دیگر از متکلّمان متقدم، بر این عقیدهاند که موضوع علم کلام، ذات الاهی و صفات اوست.23 قاضی ارموی شافعی (متوفای 656ه.ق) که خود از طرفداران این نظریه است در توضیح آن آورده است:
«موضوع علم کلام، ذات خداوند است؛ چرا که در این علم از عوارض ذاتی او که همان صفات ثبوتی و سلبی است و از افعال او خواه مربوط به امر دنیا باشد مانند: چگونگی حدوث و خلقت نظام هستی، و مانند بحث از فرستادن پیامبر و منصوب کردن امام از سوی او در این واجب است و خواه مربوط به امر آخرت همانند حشر و مسایل وجوب یا عدم وجوب مجازات و پاداش بر خداوند و مانند آن، بحث میشود.24
4.عقاید ایمانی
وبالأخره عدّهای از جمله عبدالرحمان بن خلدون معتقدند که موضوع علم کلام، عقاید ایمانی است. و محقق لاهیجی، در ذکر تعریف قدما از کلام، شبیه همین مطلب را آورده است:
«کلام قُدماء صناعتی باشد که قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شریعت به دلایلی که موءلَّف باشد از مقدّمات مسلّمهی مشهوره در میان اهل شرایع، خواه منتهی شود به بدیهیّات و خواه نه».25
_______________________________
21. المواقف فی علم الکلام، ص 7، عالم الکتب، بیروت.
22. شرح المواقف:1/40، منشورات الشریف الرضی، قم.
23. مقدمه ابن خلدون:2/932 933، ترجمه محمّد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ چهارم، تهران 1359.
24. ر.ک: المواقف، ص 7؛ شرح المقاصد:1/180؛ تاریخ اندیشههای کلامی:1/21.
25. گوهر مراد، ص 42.
معروفترین تعریفی که برای موضوع هر علم شده، عبارت از تعریفی است که منطقیون به صورت زیر ارایه دادهاند:
«موضوع هر علمی، عبارت است از چیزی که در آن علم از عوارض ذاتی آن بحث میشود».1
از آنجا که ریشهیابی و توضیح بعضی از اصطلاحاتی که در این تعریف به کار رفته2، از عهدهی این نوشتار خارج است، و باید در مباحث فلسفه ، منطق و احیاناً علم اصول سراغ آن را گرفت، لذا در اینجا فقط به ذکر نتایجی که از این تعریف به دست میآید ، اکتفا کرده و در عین حال از پرداختن به تعریف وپاسخهای آن هم احتراز میکنیم.
نکات مهم در تعریف مشهور
از تعریف مشهور در «موضوع علم» نکاتی استنتاج میشود که به آنها اشاره میکنیم:
_______________________________
1. ابن سینا، منطق شفا، کتاب البرهان، ص 155.
2. به عنوان مثال این که مقصود از «عوارض ذاتی» چیست، مباحث مختلفی مطرح است از قبیل: معانی عرض، شامل: عرض در مقابل جوهر، عرض در باب برهان، عرض در باب ایساغوجی (کلیات خمس) و نیز عرض با واسطه و بیواسطه در عروض، اقسام عوارض ذاتی، اقسام عوارض غریب و...؛ و نیز مسایلی از قبیل تعریف برهان، قضایا در هر برهان، رابطههای گوناگون موضوع و محمول، محمولات ذاتی و غیر ذاتی و....________________________________________
الف. علم، مجموعهای از قضایاست که در آن از احوال موضوع واحدی بحث میشو دو این موضوع واحد، از موضوعات و محمولات مسایل آن علم استخراج میگردد؛ به این معنی که موضوعات مسایل از اجزای موضوع واحد یا جزیی موضوع واحد بوده و محمولات مسایل نیز، عرض ذاتی آن میباشند.
ب. عرض ذاتی موضوع، امری است که به خاطر ذات موضوع بر آن حمل میشود.3
ج. حمل محمول ذاتی بر موضوعش بیواسطه در عروض است؛ اعم از این که واسطه مساوی یا اعم ویا اخص از موضوع باشد.
د. محمول ذاتی حتماً باید مساوی با موضوعش باشد؛ زیرا اگر اعم از موضوعش باشد موضوعی که در حدّ آن اخذ میشود، اعم از موضوع اخص خواهد بود و حال آن که چیزی اخص از آن نخواهد بود؛ به همین جهت آنچه که در این هنگام در حدّ آن اخذ شده بخشی و حصّهای از موضوع است نه خودِموضوع.
ه. محمول هر مسأله از علم، همان گونه که ذاتی موضوع آن مسأله میباشد، باید ذاتیِ موضوع آن علم نیز باشد.
و. تمایز علوم به واسطهی تمایز در موضوعات است.4
ضرورت موضوع (یا موضوع واحد) برای هر علم
وقتی از تعریفِ «موضوع علم» سخن به میان آوردیم، «ضرورت موضوع» را برای هر علم به عنوان یک پیش فرض و «اصل موضوع» پذیرفتیم ولذا در چگونگی ضرورت آن دلایلی ارایه نگردید.
امّا برخی از صاحب نظران، مسألهی ضروری بودن وجود موضوع برای هر علمی را از مصادیق خلط علوم حقیقی و علوم اعتباری میدانند و میپندارند که در علوم حقیقی گرچه کثرت هست امّا با نگرش دقیق
_______________________________
3. یعنی هرگاه محمولی با ذات موضوعش سنجیده شود، چنانچه حمل محمول بر آن موضوع ضروری باشد، آن محمول، محمول ذاتی یا عرض ذاتی آن موضوع خواهد بود. البته چون بعضی از قضایا به نحو عکس الحمل میباشند، لذا عرض ذاتی بر دو قسم است:
الف. اعراض ذاتیای که موضوع در حدّ آنها اخذ شده باشد، مانند: الموجود إمّا واحد أو کثیر؛
ب. اعراض ذاتیای که در حدّ موضوعشان اخذ شوند، مانند: الواجب موجود.
4. ر.ک: الأسفار الأربعة: 1/32 31، تعلیقات علاّمه طباطبایی.________________________________________
به دست میآید که آنها عوارضِ ذاتیِ یک واحد واقعیاند که در واقع تکویناً موجود میباشند؛ یعنی امور حقیقی چه در ذهن و چه در واقع خارجی بالأخره وجودی دارند. ولی در علوم اعتباری، وجود اعتباری به اعتبار معتبر میباشد.
به عبارت دیگر: علوم اعتباری اصلاً وجود ندارد. و وقتی وجود نداشت وحدت هم ندارد و با عدم وحدت، تمایز هم نخواهد داشت؛ زیرا چیزی که موجود نیست امتیازی ندارد.
برخی دیگر بر این عقیدهاند که در علوم برهانی وحقیقی، باید موضوع واحدی وجود داشته باشد تا در سایهی آن روابط میان موضوعات و محمولات مسایل آن علم صورت پذیرد. به عبارت دیگر: از آنجا که در هر علمی از عوارض ذاتی موضوع آن علم بحث میشود، باید یک وجه اشتراکی میان تمام مسایل علم وجود داشته باشد، البته در عین این که این موضوع جامع، جهت وحدت مسایل یک علم میباشد، وجه امتیاز و تشخیص علوم از یکدیگر نیز میباشند، زیرا تمایز علوم به تمایز موضوعات آنها میباشد.5
از سویی دیگر، بعضی دیگر موضوع واحد داشتن برای بعضی از علوم را انکار کردند و یکی از علل آن این است که آنان گمان کردهاند که برای هر علمی باید بتوان یک مورد معیّن حقیقی تعیین نمود نه وحدت اعتباری؛ ولذا چون از انجام این امر در علومی مانند : جغرافیا، اصول، فقه و... عاجز ماندهاند، دست به انکار ضرورت وجود موضوع واحد برای علوم
_______________________________
5.بحوث فی علم الاُصول: 1/38(تقریر درس خارج شهیدمحمد باقر صدر، توسط استاد سید محمود هاشمی).________________________________________
زدهاند.
آرای متکلمان در اثبات یا نفی«موضوع» برای علم کلام
یکی از سوءالات اساسی در مبادی علم کلام، این است که آیا علم کلام دارای موضوع واحدی است یا این که یک علم بدون موضوع است؟ و به عبارت دیگر:برای پیوند مسایل هر علم، باید از یک نوع وحدت ذاتی بهره جست؛ وحدت بخش مسایل متنوع کلامی چیست؟
آیا علم کلام موضوع واحدی که از عوارض ذاتی آن بحث شود، دارد و یا این که علمی است که با داشتن موضوعات متعدد، موضوع واحدی که از عوارض ذاتی آن بحث شود، ندارد؟
متکلمان و اندیشمندانی که در مقام پاسخ از سوءال مذکور برآمدهاند، رهیافتهای گوناگونی را ارایه دادهاند که میتوان مجموع آنها را در سه دسته برشمرد:
1. قایلان به موضوع واحد برای علم کلام؛ برخی از عالمان مسلمان برآنند که علم کلام همچون فلسفه از علوم حقیقی بوده و دارای موضوع است و لذا علم کلام از قاعدهی «هر علمی دارای موضوعی واحد است» مستثنا نیست، و وحدت این علم به وحدت موضوعی بر میگردد که در خارج وجود حقیقی دارند.
از جمله قایلان این مطلب میتوان:قاضی عضدالدین ایجی،ابن خلدون، قاضی ارموی، غزالی و تفتازانی را نام برد.
البته ناگفته نماند که این گروه، گرچه موضوع برای علم کلام را لازم دانستهاند ولی در تعیین مصداق این عنوان وحدانی که محمولات کلامی را وحدت میبخشد تعابیر مختلفی به کار بردهاند که نصّ کلام برخی از آنان و نقدهای وارد بر آنها را ملاحظه خواهید نمود.
2. قایلان به موضوعات متعدد برای علم کلام؛ عدّهای دیگر از اندیشمندان براین عقیدهاند که علم کلام موضوع واحدی ندارد، بلکه دارای موضوعات متعدّد و گاهی متباین است؛ لذا قاعدهی «ضرورت وحدت موضوع برای هر علم» کلیّت ندارد.
شاید نخستین فردی که با صراحت، متعدد بودن موضوع علم کلام را بیان نموده است، محقق طوسی باشد. وی در دو کتاب معروف خود در منطق یعنی «اساس الاقتباس»6 و «منطق تجرید»7 آنجا که دربارهی واحد یا متعدد بودن موضوعات علم بحث کرده، علم کلام را در شما ر علومی دانسته است که موضوع آنها امور متعدد میچباشد.
در اینجا این سوءال مطرح میشود که هرگاه موضوع علم کلام امور متعدد است، جامع آنها چیست؟ و آیا جامع، امر ذاتی است یا عرضی؟ محقّق طوسی جامع آنها را انتساب موضوعات متعدد به مبدء واحد (خداشناسی) دانسته است و در این صورت جامع ، امری خارج از موضوعات علم کلام نیست؛ زیرا همهی موضوعات علم کلام سرانجام به خداشناسی منتهی میگردند؛ زیرا بحثهایی چون نبوت و معاد نیز در حقیقت مربوط به فعل الاهی است که خداوند به مقتضای عدل وحکمت خود رهبرانی را برای هدایت انسانها مبعوث مینماید و نیز آنها را در سرای دیگر پاداش و کیفر خواهد داد. بنابراین، وحدت موضوعات مسایل کلامی اعتباری نخواهد بود، بلکه وحدت آنها حقیقی است؛ زیرا همهی آنها به موضوع واحدی که ذات و صفات الاهی است باز میگردند.8
_______________________________
6. ر.ک: اساس الاقتباس، صص 393 394.
7. ر.ک: الجوهر النضید، فصل پنجم.
8. ر.ک: مدخل و درآمد علم کلام، علی ربّانی گلپایگانی، ص 26.________________________________________
البته عدّهای دیگر برای توجیه وحدت مسایل کلامی به وحدت غرض، هدف و یا متد آن روی آوردهاند و بر این باورند که وحدت مسایل علم کلام همانند مسایل علوم اعتباری مرهون و معلول موضوع نیست بلکه هدف و یا متد، وحدتْ بخشِ مسایل کلامی است.
این گروه، خود به دو دستهی عمده تقسیم میشوند:
الف. برخی موضوع علم کلام را منحصر و محدود میدانند. به عنوان مثال: معتقدند که موضوع این علم، همان اصول پنجگانهی اعتقادی یا ذات خداوند و ذات ممکنات9 و یا ذات و صفات باری است.10
ب. در مقابل برخی دیگر موضوع این علم را محدود به حدّ و عددی خاصّنمیدانند. استدلال ایشان آن است که: چون یکی از وظایف عمدهی این علم، دفاع از آرا، اصول و عقاید دینی است؛ و از طرفی شبهات و تشکیکاتی که بر پیکرهی دین وارد میشود، محدود به زمان و عصر و دورهای خاصّ نیست؛ از این رو طرح هر شبههی جدید به منزلهی ورود موضوعی جدید به حریم این علم است.
به دیگر سخن: موضوع کلام اعم از مسایلی است که مربوط به وجود خداوند و دیگر اعیان خارجی باشد، و در واقع نتوان موضوعی صرفاً خارجی یا صرفاً اعتباری و انتزاعی و مفهومی همچون عقاید دینی برای آن درنظر گرفت. لذا برای وحدت بخشیدن به مسایل علم میباید از پیدا نمودن موضوع واحد صرف نظر نمود؛ زیرا اگر موضوع این علم ، «ذات خدا» یا «موجود بما هو موجود» باشد، مسایلی در این علم وجود دارد که کلام به آنها پاسخ میدهد ولی حول این موضوع نمیگردند؛ و اگر موضوع این علم، امری باشد که وجود خارجی نداشته باشد، بلکه یک مفهوم انتزاعی باشد، در این صورت یک وحدت اعتباری برای این علم قایل شدهایم. ولی باید توجّه داشت که موضوع علم و از جمله علم کلام نمیتواند یک مفهوم انتزاعی مثل عقاید دینی باشد؛ زیرا این مفهوم، ماهیتی ندارد تا از عوارض ذاتی آن به عنوان مسایل آن علم سخن گفته شود.
_______________________________
9.ر.ک : قاموس البحرین، حمید مفتی، تصحیح علی اوجبی، ص 44، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374.
10. ر.ک : کشف الظنون علی أسامی الکتب و الفنون، مصطفی حاجی خلیفه، ج2، ص 1503، دار الفکر، بیروت، 1982.
________________________________________
برای چارهجویی باید ملاک وحدت مسایل آن را در روش و غایت جستجو کنیم.11
استاد شهید مطهری رحمه الله بر این باور است که علم کلام همچون فلسفه نبوده و دارای موضوع واحدی نیست و معتقد است کسانی که سعی میکنند برای علم کلام، موضوع واحدی را دست و پا کنند اشتباه میکنند؛ زیرا موضوع مشخّص داشتن، مربوط است به علومی که مسایل آن علوم وحدت ذاتی دارند؛ امّا علومی که مسایل آنها وحدت اعتباری دارند، نمیتوانند موضوع واحدی داشته باشند
از همین رو، مسایل علم کلام که وحدت اعتباری دارند، نمیتواند موضوع واحدی داشته باشد.
وی مینویسد:
«در کتب منطق و فلسفه بحثی هست راجع به این که هر علمی موضوعی خاص دارد و تمایز مسایل هر علمی از مسایل علم دیگر به حسب تمایز موضوعات آن علوم است.
البته این، مطلب درستی است. علومی که مسایل آنها وحدت واقعی دارند چنین است. ولی مانعی ندارد که علمی داشته باشیم که وحدت مسایل آن اعتباری باشد و موضوعات متعدّده و متباینه داشته باشد و یک غرض و هدف مشترک، منشأ این وحدت و اعتبار شده باشد.
علم کلام از نوع دوم است؛ یعنی وحدت مسایل کلامی، وحدت ذاتی و نوعی نیست بلکه وحدت اعتباری است؛ از این رو ضرورتی ندارد که در جستجوی موضوع واحدی برای علم کلام باشیم.
علومی که وحدت مسایل آنها وحدت ذاتی است امکان ندارد که از نظر مسایل متداخل باشند؛ یعنی برخی مسایل میان آنها مشترک باشد، ولی علومی که وحدت آنها اعتباری است و یا یک علم که وحدت
_______________________________
11. در این بخش از مقاله، از نظرات برخی از نویسندگان در مقالههای جمعآوری شده به نام «کلام جدید در گذر اندیشهها» به اهتمام علی اوجبی(صص37 40 و 186 187 و 241 243 ، استفاده شده است.________________________________________
مسایلش اعتباری است با علمی دیگر که وحدت مسایلش ذاتی است هیچ مانعی ندارد که از نظر مسایل متداخل باشند. علت تداخل مسایل فلسفی وکلام ویا مسایل روان شناسی و کلام یا مسایل اجتماعی و کلام همین امر است».12
3. قایلان به بلا موضوع بودن علم کلام؛ عدّهای دیگر، پس از یأس و عجز از یافتن قدر جامع ذاتی برای مسایل به ظاهر متشتّت کلامی، کلیّت قاعدهی «هر علمی موضوع دارد» را انکار کرده و مدّعی شدهاند که علم کلام دانشی بدون موضوع است، همچنان که علم اصول و بسیاری از علوم دیگر که به معنای دقیق علوم برهانی نیستند بلا موضوعند. و لذا ضرورت ندارد که در همه جا، از موضوع یا وحدت موضوع برای رفع تشتّت مسایل هر علم بهره جوییم؛«چون غرض هم به نحوی برای مسایل یک علم وحدت بخش است» و «وحدت بخش مسایل علم کلام، غرض آن است».13
4.قایلان بر تصویر موضوع بدون نهادن نام خاصی بر آن؛ عدّهای دیگر که به نظر میرسد نتوانستند اصل «نیاز به موضوع» را انکار کنند با نفی موضوع واحد و مشخّص به امکان تصویر موضوع بدون نام خاصّی گرایش پیدا کردند. در این نظریه، علم کلام به خاطر گستردگی، تنوّع و بالندگیاش نمیتواند دارای موضوع واحد و مشخّص باشد ولی «شاید بتوان با اندکی مسامحه گفت که موضوع آن عقاید دینی و کلیّت فرهنگ و اندیشهی دینی است، از این حیث که نیاز به تفسیر و تبیین و معرّفی دارند، و در معرض اشکال و ایراد و هجوم مخالفان قرار میگیرند». سپس با این رویکرد، پیشنهاد شد که موضوع علم کلام ، «عقاید دینی است از آن حیث که تفسیر پذیر و شبهه پذیرند». و در ادامه برای حلّ چگونگی پیوند و رابطهی مسایل کلامی، آمده است:
«با این بیان دیگر نیازی به جستجوی «جامع مشترک» برای ایجاد پیوند بین مسایل علم نخواهد بود، و در واقع، تبیین و توجیه و دفاع از عقاید دینی و دفع هجوم مهاجمان و نیز عزم تفسیرگرانه و آسیبشناسانهی متکلّمان، در واقع عامل پیوند و حفظ وحدت مسایل این علم را
_______________________________
12. مجموعه آثار:3/63 62.
13. قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، صص1، 17، 18، چاپ اول، بهار 1370.________________________________________
برعهده خواهد داشت».14
آرای متکلّمان در موضوع علم کلام
چنان که ملاحظه شد، نیاز به موضوع در هر علمی، اگر اتفاق عالمان و اندیشمندان نباشد، نظریهی اغلب آنان است و بر همین اساس، متکلّمان در صددِ تعیین موضوع علم کلام برآمدهاند، منتهی به نتیجهی مطلوب وقابل پذیرش نزد عموم یا اکثر دست نیافتند.
اینک به بخشی از سخنان متکلمان در این باب همراه با بعضی از نقدها، اشارهای میکنیم.
1. ذات خداوند و ذات ممکنات
بعضی از متکلمان موضوع علم کلام را، ذات خداوند متعال از حیث ذات و همچنین ذوات ممکنات از جهت این که نیازمند به ذات اقدس الاهیاند، میدانند. آنان ارتباط و جهت وحدت بین آن دو را، مسأله وجود دانستهاند. البته با توجه به این مطلب که وجود در ذات حق، حقیقی وبالاصاله و در ممکنات مجازی و بالتّبع است. از جملهی قایلان این نظریه، میتوان از شمسالدین محمد سمرقندی موءلف کتاب «الصحائف فی علم الکلام»15 وحمید مفتی صاحب «قاموس البحرین»16 نام برد.
نقد و بررسی
گرچه از جمله مباحث مهم علم
_______________________________
14. همتی، همایون، مقاله «درآمدی بر مبادی کلام جدید»؛ ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشهها، صص 126 125.
15. ر.ک: شرح المقاصد:1/180.
16. قاموس البحرین، ص 44، تصحیح علی اوجبی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.________________________________________
کلام، سخن دربارهی ذات الاهی است ولی نادیده گرفتن مباحث دیگر اعتقادی و جایگزین کردن وجود ممکنات زیبندهی موضوع علم کلام نیست، علاوه بر آن، هرگاه دربارهی وجود ممکنات و نیازمندی آنها به ذات حق سخنی مطرح گردد، در حقیقت سخن از رهیافت و دلالت آنها بر وجود خداوند و صفات کمال اوست چه این که وجودهای امکانی به خاطر وابستگی به وجود واجب نشانههای واجب الوجود و کمال وجودی آن به حساب میآیند.
گویا در حقیقت صاحبان این نظریه میان موضوع علم کلام و میان اقامهی دلیل بر آن، خلط نمودهاند.17
2. موجود از حیث وجود داشتن
غزّالی و برخی از متلکمان پیشین (بنابر نقل تفتازانی) موضوع دانش کلام را در موجود بما هو موجود» قرار دادهاند و جهت جدا کردن آن از موضوع فلسفه (که آن هم موجود بما هو موجود است) قید «علی نهج الإسلام» یا «علی قانون الإسلام» را به آن افزودهاند.18 چه به گمان این گروه، تفاوت فلسفه و کلام تنها در شیوهی بحث و مبادی استدلالهاست. بدین معنی که فیلسوف خود را در قید و بند ادلّهی شرعی نمیداند، و برای اثبات ادّعاهای خود از دلایل عقلی نیز بهره میجوید. در حالی که متکلّم تنها در دامنهی ادلهی شرعی به بحث پیرامون مطلق هستی و جلوههای آن میپردازد.19
نقد و بررسی
یکی از نکاتی که در باب موضوع هر علم، مورد غفلت قرار میگیرد، تناسب جعل موضوع با سابقهی آن علم است. برخی بر این اعتقادند که علوم پیش از گسترش بر اساس موضوعی بنا نهاده شدهاند و عدهای دیگر خلاف آن را اظهار میکنند، که علوم در ابتدا بسیط بوده و پس از گسترش برای تفکیک و تمایز میان آنها با بناگذاری موضوع، هر کدام به طور جداگانه
_______________________________
17. ر.ک: ما هو علم الکلام، صص29 28، علی ربّانی گلپایگانی، چاپ اول، مطبعة مکتب الاعلام الإسلامی، قم 1418ه. ق. در نقد و بررسی سایر اقوال، از مصدر مذکور، فصل دوم کتاب، استفاده شده است.
18. ر.ک: شرح المقاصد:1/176 177، سعد الدین تفتازانی؛ تاریخ اندیشههای کلامی:1/21، عبدالرحمان بدوی،ترجمهی حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد.
19. ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 38.________________________________________
تشخّص پیدا کردهاند.
اینک سخن در دانش کلام در میان مسلمانان است. این که به متکلمان متقدم نسبت دادهاند که آنان موضوع این علم را «موجود بما هو موجود»قرار دادهاند که در نتیجه با موضوع فلسفه، وحدت پیدا کرد، پس برای تمایز قیدهاییی را بر آن افزودهاند، درست به نظر نمیرسد؛ چون چنان که در قسمت پیشین مقاله یادآور شدیم، کلام اسلامی از همان قرن اول در میان مسلمانان پدید آمد در حالی که اصطلاحات فلسفه در قرن سوم هجری با رواج ترجمهی متون فلسفی در بلاد مسلمانان منتشر شد. پس انتساب مذکور صحیح نیست؛ آری، در زمان غزالی (متوفای 505ه.ق) و پس از آن چنین چیزی محتمل و موجّه است. شاید از همین رو باشد که محقق لاهیجی آن را از مزایای کلام متکلمان متأخر دانسته، مینویسد:
«...و این کلام متأخرین است و این صناعتی است که قسیم حکمت است و با حکمت در موضوع و غایت، مشارک و در مبادی و مقدّمات ادلّه و قیاسات، مخالف».20
با بیانی که گذشت، ضعف سخن
_______________________________
20. گوهر مراد، ص 43.________________________________________
قاضی عضدالدین ایجی (متوفای 756ه.ق) که موضوع علم کلام را «معلوم از جهت این که اثبات عقاید دینی به آن بستگی دارد»21 دانسته، روشن میشود. البته محقّق سید شریف جرجانی (متوفای 812ه.ق) هر دو نظریه را نقدکرده و آنها را باطل دانست.22
3. ذات خداوند و صفات او
برخی دیگر از متکلّمان متقدم، بر این عقیدهاند که موضوع علم کلام، ذات الاهی و صفات اوست.23 قاضی ارموی شافعی (متوفای 656ه.ق) که خود از طرفداران این نظریه است در توضیح آن آورده است:
«موضوع علم کلام، ذات خداوند است؛ چرا که در این علم از عوارض ذاتی او که همان صفات ثبوتی و سلبی است و از افعال او خواه مربوط به امر دنیا باشد مانند: چگونگی حدوث و خلقت نظام هستی، و مانند بحث از فرستادن پیامبر و منصوب کردن امام از سوی او در این واجب است و خواه مربوط به امر آخرت همانند حشر و مسایل وجوب یا عدم وجوب مجازات و پاداش بر خداوند و مانند آن، بحث میشود.24
4.عقاید ایمانی
وبالأخره عدّهای از جمله عبدالرحمان بن خلدون معتقدند که موضوع علم کلام، عقاید ایمانی است. و محقق لاهیجی، در ذکر تعریف قدما از کلام، شبیه همین مطلب را آورده است:
«کلام قُدماء صناعتی باشد که قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شریعت به دلایلی که موءلَّف باشد از مقدّمات مسلّمهی مشهوره در میان اهل شرایع، خواه منتهی شود به بدیهیّات و خواه نه».25
_______________________________
21. المواقف فی علم الکلام، ص 7، عالم الکتب، بیروت.
22. شرح المواقف:1/40، منشورات الشریف الرضی، قم.
23. مقدمه ابن خلدون:2/932 933، ترجمه محمّد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ چهارم، تهران 1359.
24. ر.ک: المواقف، ص 7؛ شرح المقاصد:1/180؛ تاریخ اندیشههای کلامی:1/21.
25. گوهر مراد، ص 42.