آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

امروزه در برخی از محافل، غزل‏های شاعرانی مانند حافظ وجامی و... که در آنها اصطلاحات مخصوص به کار رفته، به صورت ظاهری ومادی تفسیر می‏شود، پاسخ شما در این مورد چیست؟ آیا مراد شاعران از به کارگیری اصطلاحات، صورت ظاهری است یا در هر فن و علمی، باید اصطلاح خاصش را مدّنظر قرار داد؟
***
در این مقاله بدون موضع گیری خاصی نسبت به مسائل عرفانی علل بهره‏گیری آنان از این اصطلاحات و همچنین مقاصد عرفانی آنها بیان گردیده است.
هستی شناسی عرفانی
امروزه شناخت کل جهان مورد توجه فیلسوفان شرق و غرب است، آنان که به هستی از دیدگاه مادی می‏نگرند، شناخت خود را متوجه جهان نموده و عنوان بحث را «جهان‏بینی» قرار می‏دهند توگویی «هستی» مساوی با «جهان» و جهان مساوی با هستی است؛ ولی آنان که با بینش رفیع‏تر و فراتر به هستی نگاه می‏کنند جهان را جزیی از هستی، و دایره‏ی وجود را وسیعتر از دنیای مادی می‏دانند، بنابر این بر فرد الهی لازم است به جای بهره‏گیری از لفظ «جهان بینی» واژه «هستی شناسی» را به کار برد.
از آنجا که سخن در این نوشتار درباره‏ی جهان بینی و یا به تعبیر صحیح‏تر «هستی شناسی» عرفانی است به ناچار عنوان بحث را «هستی شناسی عرفانی» قرار می‏دهیم تا روشن شود عارف به عالم هستی ازچه دید می‏نگرد و چگونه صدور و پیدایش کثرت را از وحدت تصویر می‏کند. در این جا دو مطلب را متذکّر می‏شویم:
1. اصولاً هستی شناسی یک حکیم و فیلسوف با هستی شناسیِ عارف کاملاً متفاوت است. حکیم معتقد است جهان بر اصل علیت و معلولیت تحقق یافته، خدا را علت اولی و دیگر سلسله وجود را علل و معالیل تفسیر می‏کنند به گونه‏ای که هر موجود برتر، علت موجود پست‏تر است.
مسئله پیدایش کثرت از وحدت از پیچیده‏ترین مسائل فلسفی است که چگونه ازموجود واحد به نام «الله» کثراتی اعم از مجرد و مادی پیدا شد، حکیم از طریق آفرینش عقل، آن‏گاه آفرینش نفس سپس آفرینش عالم ماده این کثرات را تنظیم می‏کند و در همه جا دم از علیت و معلولیت می‏زند.
عالمان دینی نیز به جای علت و معلول ازکلمه خالق و مخلوق استفاده می‏کنند و در حقیقت هستی شناسی این دو گروه به هم نزدیک است، گروه نخست از اصطلاح علت و معلول، گروه دوم از اصطلاح خالق و مخلوق کمک می‏گیرند در حالی که در هستی شناسی عارف، مسئله علت و معلول، خالق و مخلوق منتفی است. او پیدایش هستی را از طریق دیگر تفسیر می‏کند و از آن با لفظ «تجلّی» نام می‏برد و می‏گوید هستی پرتوی از وجود اوست و خدا با تجلی خود این کثرات را به وجود آورد، علت و معلول یا خالق و مخلوق مربوط به افهام عمومی است؛ زیرا این نوع تعبیر از جدایی و دوگانگی حکایت می‏کنند، در حالی که پرتو شیی‏ء، نه خود اوست ونه غیر او.
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی زآفتاب آن جهان است
حافظ در مورد تصویر پیدایش کثرت از طریق تجلی چنین می‏گوید:
حسن روی تو به یکی جلوه، که در آئینه کرد
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد
این تنها حافظ نیست که در اشعار خود پیدایش جهان را از طریق تجلی تفسیر می‏کند بلکه کلیه عرفا این راه را پیموده‏اند.
جامی در یکی از قطعات زیبای خود در این مورد چنین می‏گوید.
درآن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دوئی دور
ز گفت و گوی ماییّ و توییّ دور
وجودی مطلق از قید مظاهر
ز نور خویشتن بر خویش ظاهر
دل آرا شاهدی در حجله غیب
منزه دامنش از تهمت عیب
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
تجلی کرد در آفاق و انفس
بهر آئینه‏ای بنمود روئی
بهر جا خواست از وی گفتگویی
2. آنان می‏گویند: راه شناخت خدا عشق به کمال و جمال اوست، و تا انسان سرِشوره‏ای پیدا نکند ره به جایی نمی‏برد. حافظ در برخی از غزلیات خود چنین می‏گوید:
نه شوی واقف یک نقطه، ز اسرار وجود
تا سرگشته شوی دایره امکان را
سپس آن گروه را که می‏خواهند از غیر طریق عشق به کمال برسند انتقاد نموده و از آن گروه به لفظ زاهد تعبیر می‏کند و می‏گوید:
برو ای زاهد خود ببین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است نهان خواهد بود
مولوی در باره‏ی کسانی که از طریق دلیل و برهان حقیقت جویی می‏کنند، چنین می‏گوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی‏تمکین بود
با توجّه به این دو مطلب به اصل بحث می‏پردازیم.
بهره گیری از اصطلاحات عاشقان چرا؟!
در این جا سوءالی مطرح است و آن این‏که چرا عارفان پاکدل از الفاظ مربوط به عشق مجازی کمک می‏گیرند؟! این کار عللی دارد که برخی را یادآور می‏شویم:
1. هرگاه راه شناختِ سرچشمه هستی، عشق به هستی بخش است، طبع قضیه ایجاب می‏کند که عارفان در اشعار و غزلیات خود از الفاظ رایج در میان عاشقان مجازی بهره بگیرند، هرچند میان این دو نوع عشق فاصله بی‏پایان است. عشق به کمال مطلق و جمال بی‏نهایت کجا، و عشق به یک انسان مادی که بهره‏ای ازجمال ناپایدار دارد، کجا؛ ولی چون هر دو به ظاهر در وادی واحدی گام برمی‏دارند هرچند مقصد مختلف است، این جریان ایجاب می‏کند که در تبیین مقاصد خود از الفاظی مانند: «رخ»، «زلف»، «خط»و «خال» بهره بگیرند.
2. این نوع بهره‏گیری که همگی از قبیل تمثیل و کنایه است، به سخن زیبایی و ظرافت می‏بخشد و در نتیجه شعر عارف، تأثیر دل نشینی در شنونده پدید می‏آورد، و این نوع هنر منحصر به عارف نیست تمام نویسندگان اعم از عارف و فیلسوف و اجتماعی و سیاسی در پیام‏های خود از تشبیه و تمثیل استفاده می‏کنند و عارف نیز از این سیره بهره گرفته است.
3. عرفا معتقدند که مفاهیم و معانی عالی در قالب الفاظ نمی‏گنجد تو گویی الفاظ بشری کوتاهتر از آن است که بتواند بیانگر این مفاهیم عالی باشد، از این جهت آنان ناچارند حقایق عرفانی را با رمز و اشاره بیان کنند تا در مدّت کم و یا به کارگیری الفاظ کوتاه، عالیترین حقایق را به مخاطب منتقل کنند از این جهت حافظ می‏گوید:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می‏ده و کوتاه کن این گفت وشنود
شیخ بهاء الدین زکریای ملتانی جانشین شهاب الدین سهروردی هفده سوءال عرفانی را به نظم درآورد، و در ضمن آنها، همین سوءال را مطرح کرد و همه را به وسیله پیکی به تبریز فرستاد تا بزرگان آن دیار به آن پرسشها پاسخ گویند. نامه در مجلسی که اکابر عرفان در آنجا جمع بودند قرائت گردید و همگان به اتفاق گفتند که پاسخ آن را باید عارف معروف شیخ محمود شبستری بدهد چنان که خود او در سروده خود به نام گلشن راز که به عنوان پاسخ به این پرسشها سروده شده می‏گوید:
رسول آن نامه را برخواند ناگاه
فتاد احوال او، حالی در افواه
در آن مجلس عزیزان جمله حاضر
بدین درویش هر یک گشته ناظر
یکی کو بود مرد کار دیده
ز ما صد بار این معنا شنیده
مرا گفتا جوابی گوی در دم
کز این جا نفع گیرند اهل عالم
همان طور که گفته شد در میان سوءالها، این پرسش مطرح است که مقصود عارفان از به کار بردن الفاظی مانند زلف، ابرو و خال چیست؟ و چرا در عرصه معانی عقلی و نامحسوس، از این صور محسوسه بهره می‏گیرند؟ متن سوءال این است:
چه خواهد مرد معنی، زان عبارت
که دارد سوی چشم و لب، اشارت
چو جوید از رخ و زلف و خط و خال
کسی کاندر مقامات است و احوال
بالاخص عارفان با عقاب تیز پرواز از جهان صورت عبور نموده و به عالم معنی و حقیقت می‏رسند پس چرا از این الفاظ مربوط به جهان صورت بهره می‏گیرند؟
آنگاه عارف شبستری به تفصیل پاسخ می‏گوید و اجمال این است که عرفا مطالب خود را از نظر نامحرمان در پشت پرده‏ی اصطلاحات نگاه می‏دارند، و هاتف اصفهانی در ترجیح بند معروف خود می‏گوید:
هاتف از باب معرفت که گهی
مست خوانندشان گهی هشیار
از «می» و «جام» و«شاهد»، و «ساقی»
وز «مغ» و «مغبچه»، «بت» و «زنّار»
قصد ایشان نهفته اسراریست
که نمایان کنند، گاه اظهار
***
تحریف حقیقت یا ترور شخصیت
انسان‏های مغرض و مادی، برای هدم شخصیت‏های والا، دست به تحریف حقیقت می‏زنند؛ چون دست‏رسی به شخص او ندارند، شخصیت آنها را ترور می‏کنند و مطالب نادرست در منطق عقل و شرع، به آنان نسبت می‏دهند تا از این طریق، آنان را در جامعه کوچک جلوه دهند و به اصطلاح «از چشم مردم بیندازند».
یکی از وسائل تحریف حقیقت، تفسیر غزلیات عارفان الهی است به صورت مبتذل و کاملاً مادی و نفسانی، در حالی که عرفا با به کار بردن اصطلاحات عاشقان مجازی، به یک رشته معانی بلند اشاره کرده و از طریق کنایه و استعاره، مخاطب‏های مخصوص خود را در جریان مفاهیم عالی قرار می‏دهند. در این موقع گروه فرصت طلب بدون آشنایی با اصطلاح آنان، به تفسیر مادی ابیات آنها پرداخته و از این طریق می‏خواهند شخصیت او را ترور کنند.
از میان این شخصیت‏های بزرگ، امام خمینی‏قدس سره است که در مقامات مختلف و در سطوح گوناگون سخن گفته و کتاب نوشته است. شاید بعضی بپرسند: امام خمینی این مرد بزرگ قرن، و مجتهد عالی مقام و اسلام شناس متبحر، و عابد و متهجد در دل شب، چگونه در اشعار عرفانی خود از همین اصطلاحات شاعران بهره گرفته، از رخ، زلف، خط و معشوق سخن می‏گوید؟
پاسخ این سخن از بیان گذشته روشن شد. امام یک انسان بزرگ است که برای خود مقاماتی دارد. آنگاه که در مسند فقه و فقاهت می‏نشیند با ظواهر شرع سر و کار دارد؛ از این جهت در بیان احکام به زبان شرع سخن می‏گوید و رساله عملیه او به نام «توضیح المسائل» و «تحریر الوسیله» شاهد گفتار ماست او در این گونه از آثارش به صورت یک فقیه جامع سخن می‏گوید حتی یک بار هم از این اصطلاحات بهره نمی‏گیرد.
آنگاه که در سنگر سیاست و تدبیر کشور و شکستن بت‏های شرق و غرب به نبرد می‏پردازد، با درایت کامل، اصول سیاسی اسلام را پیاده کرده و شیطنت‏های شرق و غرب را فاش می‏سازد؛ تو گویی این مرد متجاوز از نیم قرن در حوزه‏های علمیه قم و نجف مشغول فقه و فتوا نبوده بلکه در تمام عصر با سیاستمداران جهان دست و پنجه نرم کرده است.
ولی آنگاه که نیمه شب به تهجّد می‏پردازد و اشگهای چشمان او مانند دانه‏های مروارید به گونه‏اش می‏غلطد جذبه معشوق (خدا) او را به سوی خود می‏کشد در این حالت است که در دریایی از حیرت و در یک وادی مملو از مهر و عشق با خدایش سخن می‏گوید و به سان حافظ لسان الغیب یا جامی یا دیگر عارفان سخن می‏گوید.
در اینجا نباید این نوع اشعار را به ظاهر آن حمل کرد بلکه پس از فرا گرفتن عرفان نظری و آشنایی با اصطلاحات، سراغ فهم اشعار او رفت.
قرآن در باره‏ی آیات متشابه یادآور می‏شود که فتنه‏گرانی، برای تشویش افکار از تفسیر غیر صحیح متشابه پیروی می‏کنند، و هرگز به راسخان در علم مراجعه نکرده تا حقیقت را بیان نمایند، عین سخن در باره‏ی فتنه‏گران معاصر صادق است. مادیگرایان و آنان که به معنویت و اصول اخلاقی پای‏بند نبوده، و زندگی را «دم غنیمت» شمر می‏دانند، با اشعار متشابه عارفان همان کار انجام می‏دهند که فتنه‏گران با آیات متشابه انجام می‏دادند.
برای یک فرد واقع بین لازم است که برای درک مفاهیم عالی شاعرانی مانند حافظ و امام خمینی قدّس سرّهما دو کار انجام دهد:
1. باید از اصطلاحات عرفانی آگاه و با عرفان نظری آشنا باشد؛ زیرا هر علمی، و هر دانشمندی برای خود، اصطلاحی دارد و باید کلمات و سخنان آنان مطابق اصطلاحات خاص هر علم توضیح داده شود.
2. غزلیات متشابه را با کلید محکم، تفسیر نمایند، و مسلماً این نوع تفسیرها، کار یک فرد عادی، و دور از عرفان نظری و اصطلاحات عرفا نیست و افراد عادی باید این مرحله را با خضر زمان خود بپیمایند و به قول حافظ.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
ما در این جا به تفسیر چند اصطلاح عرفانی که در غالب غزلیات عرفا، آمده است می‏پردازیم مانند:«خال»؛ «چشم»؛ «رخ»؛ «زلف»؛ «پیچش مو» و «شاهد».
و سخن خود را با یک بیت از غزل معروف امام‏قدس سره آغاز می‏کنیم که گفته است:
من به خال رخت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
1.خال
«خال» در اصطلاح عرفا، کنایه از ذات اقدس الهی است وعلت به کارگیری این واژه در ایماء و اشاره به ذات، اموری است که برخی را بیان می‏کنیم:
الف. ذات اقدس الهی به خاطر، برتر از اندیشه انسان بودن بسان خال است که در سیاهی و تاریکی فرو می‏رود، چنان‏که تجلی او به صورت آیات تکوینی، نوری است که صفات جمال و جلال او را روشن می‏سازد، از این جهت در تصور عارف ذات حق بسان خال بر رخ محبوب است.
ب. خال بسان نقطه مرکزی است که اصل و مرکز دور محیط به شمار می‏رود، توگویی وجود او مرکز هستی وموجودات، بسان خطوطی است که برگرداگرد او ترسیم می‏شوند.
شیخ شبستری پس از طرح سوءال درباره‏ی خال چنین توضیح می‏دهد:
بر آن رخ نقطه خالش بسیط است
که اصل مرکز و دور محیط است
از او شد خط دور هر دو عالم
و زو شد خط نفس و قلب و آدم
وگرفتاری انسان به خال رخ، عشق به کمال مطلق است که مایه تعالی و تکامل است.
اکنون ملاحظه فرمایید این حقیقت عرفانی کجا و آن معنی مبتذل که کجدلان تصور می‏نمایند کجا!
2. چشم
در تفسیر «چشم» نباید اثر ظاهر آن را دید، چشم خمار و مستانه محبوب جذابیت خاصی دارد، و عاشق با توجه به آن در خمار و مستی فرو می‏رود عارف با مشاهده جمال بی‏نهایت حق در خمار و مستی فرو رفته، و از خود بی‏خود می‏گردد.
شبستری در تفسیر چشم می‏گوید:
نگر کز جشم شاهد چیست پیدا
رعایت کن لوازم را بدانجا
ز چشمش خاست بیماری و مستی
ز لعلش نیستی در تحت هستی
بر چشم او همه دلها جگر خوار
لب لعلش شفای جان بیمار
لبهای انسان که مسیر تنفس انسان و با بستن آن حیات در خطر می‏افتد، در اصطلاح عارف کنایه از «نفَس رحمانی» که مایه حیات موجودات می‏گردد، از این جهت در مصرع دوم می‏گوید:«لب لعلش شفای جان بیمار».
با توجه به این مقدمه معنی بیت حضرت امام قدس سره‏روشن می‏گردد.
3.رخ
«رخ» عبارت است از تجلی جمال الهی به صفت لطف مانند: روءف، توّاب، محیی، وهّاب و هادی؛ یعنی از آنجا که رخ زیبا از مجالی تجلی جمال است، به هر نوع تجلی جمال، رخ گفته می‏شود.
4.زلف
«زلف» عبارت است از تجلّی جلال الهی به صفت قهر(قهاریت) مانند: مانع، ممیت، مضلّ، ضار، وعلت گزینش این لفظ هم ظهور قهر، همان تیرگی و ظلمت و خفا در زلف است در حقیقت یک انسان مه پیکر، از دو صفت متقابل بهره و نصیب دارند.
و در لسان شرع از تجلّی جمال، به نور، و از تجلی جلال به ظل تعبیر می‏آورند. چنان که می‏فرماید:«للهُ نُورُ السَّماواتِ وَالارض» (1):خدا مایه روشنی آسمانها و زمین است. و نیز می‏فرماید:«الَمْ تَرَ اِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدّ الظلّ».(2) آیا به سوی پروردگارت توجه نکردی چگونه سایه را گستراند.
_______________________________
1. نور/35.
2.فرقان/47.________________________________________
5. پیچش مو
مقصود از «پیچش مو»، تضادّ و تخالف مجالی اسماء و صفات حق است، و گاهی از آن به زلف آشفته تعبیر می‏آورند، که بر اثر آمیختگی جمال و جلال، اعتدال به وجود آید.
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد
چون تحت جلال، جمال است وتحت جمال، جلال.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این دو ضد
6. شاهد
«شاهد» حضور و ظهور حق، از طریق اسماء و صفات خویش، هرچند در پرده‏ی هر جلالی، جمالی مختفی، و در شوکت هر جمالی، جلالی متواری است.
امیر موءمنان‏علیه السلام می‏فرماید:
«سبحانَ من اتسعت رحمتُه لأولیائه فی شدّة نقمته، واشتدت نقمته فی سعة رحمته»
شبستری می‏گوید:
همه عالم فروغ نور حق دان
حق اندر وی زپیدائیست پنهان
چو آیات است روشن گشته از ذات
نگردد ذات او روشن ز آیات
همه عالم ز نور اوست پیدا
کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر
که سَبْحات جلالش هست قاهر
تذکار
در این جا، نظر کسانی را که می‏خواهند با اصطلاحات عرفا آشنا شوند، به مطالعه دو کتاب جلب می‏کنیم:
1. مفاتیح الاعجاز در شرح گلشن راز نگارش شیخ محمد لاهیجی، از عرفای قرن نهم که با مقدمه کیوان سمیعی منتشر شده است. او تمام اشعار شیخ محمود شبستری را، شرح کرده و در بخش تبیین اصطلاحات، به طور گسترده سخن گفته است.
2. رساله مشواق، تألیف فقیه عارف، ملا محسن فیض کاشانی 1007 1091 ه.________________________________________
ق وی در این رساله قسمتی از اصطلاحات عرفا که دستاویز افراد مغرض قرار گرفته، آمیخته با اشعار گلشن راز شرح کرده و در سال 1362 ه.ش، توسّط نشر بین الملل منتشر گردیده است.
چرا ظاهر برخی از اشعار عرفا زننده است؟
تا این جا توانستیم به توضیح برخی از اصطلاحات آنان بپردازیم در این جا پرسش دیگری مطرح است و آن این که ظاهر برخی از اشعار عرفا، با شرع انور تطبیق نمی‏کند، در این صورت چگونه صدور این اشعار از مردان بزرگ توجیه می‏شود؟
در پاسخ این سوءال از خود قرآن کمک می‏گیریم، و از طریق تشبیه ناقص به کامل، مشکل را حل می‏کنیم.
قرآن مجید آیات قرآنی را به دو دسته تقسیم می‏کند: آیات محکم و آیات متشابه؛ چنان‏که می‏فرماید:
«هُوَ الّذی انْزَلَ عَلَیْکَ الکِتابَ‏مِنْهُ آیات مُحْکَمات هُنَّ اُمّ الکتِاب وَاُخَرُ مُتَشابِهات» (آل عمران/7):اوست که کتاب بر تو نازل کرد، برخی از آیات محکم ( دارای دلالتی روشن) و آنها اساس کتاب هستند برخی دیگر متشابه (به خاطر احتمالات متعدد، مقصود واقعی روشن نیست).
آن‏گاه اضافه می‏کند: «فَامّا الّذینَ‏فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ آبْتِغاءَ الْفِتْنَة وَ آبْتِغاءَ تَاْوِیلِهِ»: آنان که در قلوبشان میل به انحراف است، برای فتنه‏گری و تفسیر نادرست از متشابهات پیروی می‏کنند.
سپس می‏فرماید:«وَما یَعْلَمُ تَاْویله اِلاّاللهَ وَالرّاسِخُونَ فِی العِلْم» از تفسیر واقعی آن جز خدا و راسخان در دانش کسی آگاه نمی‏باشد.
از این آیه که در سه بخش نقل کردیم، نتیجه می‏گیریم:
1. آیات قرآن بر دوگونه است محکم و متشابه.
2. کج اندیشان برای فتنه‏گری سراغ آیات متشابه می‏روند.
3. مقاصد واقعی از متشابهات را، خدا و راسخان درعلم می‏دانند.
شعر عرفا از این نظر مانند قرآن است، البته این تشبیه، از قبیل تشبیه ناقص، به کامل است.
برخی از سروده‏های عارفان با موازین خرد و شریعت کاملاً مطابق می‏باشد، این نوع از قصاید و غزلیات به شنونده روح ایمان و تقوی می‏بخشد، و دست او را گرفته و به مدارج کمال رهبری می‏کند، حافظ می‏گوید:
سالها دل طلب جام جم از ما می‏کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‏کرد
گوهری که صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد
مقصود وی از «جام جم» انسان کامل است، همان طور که جمشید با نگاه به «جام جم» دنیا را مشاهده می‏کرد، عارف هم با بلوغ به این مرحله، عصاره‏ای از جمال می‏گردد، که کمالات همگان را در آیینه وجود مشاهده می‏کند.
حافظ در مقام عزلت از زخارف دنیا می‏گوید:
گوهر معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
این نوع اشعار، از اشعارِ محکم و استوار و واضح الدلاله حافظ است و نظیر آن در دیوان او فراوان است.
در برابر این نوع غزلیات، یک سلسله سروده‏هایی دارد که ظواهر آن، با عقاید یک انسان متشرع و معتقد به شریعت آسمانی وفق نمی‏دهد مانند:
چون طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیبِ بوستان و بوی شیرم
توگویی نعمت‏های جسمانی بهشت که در شرایع آسمانی آمده است مایه فریب است، بسان فریب دادن طفل با سیب و بوی شیر، آنگاه که می‏خواهند او را از شیر بگیرند.
مسلماً یک انسان معتقد به اسلام، چنین سخن را نمی‏گوید و یا نظیر آن را که در بیت دیگر او آمده است:
من که امروز بهشت نقد، حاصل می‏شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
این نوع ابیات از عارفی مانند حافظ جزء متشابه چیزی نخواهد بود.
آیات متشابه، به حکم این که، محکمات اساس کتاب به شمار می‏روند، چنان که می‏فرماید:
«هُنَّ اُمُّ الکِتاب» باید به قرینه محکمات تفسیر شوند، و از میان محتملات مختلف که برخی زننده است، به معنی واقعی پی برده شود، در مورد شعر عارفان، باید از این راه وارد شد، و با اصطلاحات آنان آشنا گردید، سپس ایماها و اشاره‏ها، و کنایات و استعاره‏ها به درستی تفسیر کرد.
هم اکنون با توجه به قوانین اصول عرفانی، به تفسیر بیت آخر می‏پردازیم، اگر می‏گوید:
امروز که بهشت نقد، حاصل می‏شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
مقصود او اشاره به یک واقعیت عرفانی است و آن این که عارف، پیش از آن که راهی عالم دیگر گردد باید در همین جهان کمالی کسب کند، و واقعیت بهشت را در وجود خود پدید آورد، تا در روز رستاخیز، عینیت پیدا کند، پس بهشت نقد به یک معنی امروز است.
حالا خواه این تفسیر استوار باشد یا نباشد، این غیر این است که حافظ منکر معاد گردد، و از انسان‏های «دم غنیمت» شهر باشد.

تبلیغات