اصطلاحات غزل های عرفا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امروزه در برخی از محافل، غزلهای شاعرانی مانند حافظ وجامی و... که در آنها اصطلاحات مخصوص به کار رفته، به صورت ظاهری ومادی تفسیر میشود، پاسخ شما در این مورد چیست؟ آیا مراد شاعران از به کارگیری اصطلاحات، صورت ظاهری است یا در هر فن و علمی، باید اصطلاح خاصش را مدّنظر قرار داد؟
***
در این مقاله بدون موضع گیری خاصی نسبت به مسائل عرفانی علل بهرهگیری آنان از این اصطلاحات و همچنین مقاصد عرفانی آنها بیان گردیده است.
هستی شناسی عرفانی
امروزه شناخت کل جهان مورد توجه فیلسوفان شرق و غرب است، آنان که به هستی از دیدگاه مادی مینگرند، شناخت خود را متوجه جهان نموده و عنوان بحث را «جهانبینی» قرار میدهند توگویی «هستی» مساوی با «جهان» و جهان مساوی با هستی است؛ ولی آنان که با بینش رفیعتر و فراتر به هستی نگاه میکنند جهان را جزیی از هستی، و دایرهی وجود را وسیعتر از دنیای مادی میدانند، بنابر این بر فرد الهی لازم است به جای بهرهگیری از لفظ «جهان بینی» واژه «هستی شناسی» را به کار برد.
از آنجا که سخن در این نوشتار دربارهی جهان بینی و یا به تعبیر صحیحتر «هستی شناسی» عرفانی است به ناچار عنوان بحث را «هستی شناسی عرفانی» قرار میدهیم تا روشن شود عارف به عالم هستی ازچه دید مینگرد و چگونه صدور و پیدایش کثرت را از وحدت تصویر میکند. در این جا دو مطلب را متذکّر میشویم:
1. اصولاً هستی شناسی یک حکیم و فیلسوف با هستی شناسیِ عارف کاملاً متفاوت است. حکیم معتقد است جهان بر اصل علیت و معلولیت تحقق یافته، خدا را علت اولی و دیگر سلسله وجود را علل و معالیل تفسیر میکنند به گونهای که هر موجود برتر، علت موجود پستتر است.
مسئله پیدایش کثرت از وحدت از پیچیدهترین مسائل فلسفی است که چگونه ازموجود واحد به نام «الله» کثراتی اعم از مجرد و مادی پیدا شد، حکیم از طریق آفرینش عقل، آنگاه آفرینش نفس سپس آفرینش عالم ماده این کثرات را تنظیم میکند و در همه جا دم از علیت و معلولیت میزند.
عالمان دینی نیز به جای علت و معلول ازکلمه خالق و مخلوق استفاده میکنند و در حقیقت هستی شناسی این دو گروه به هم نزدیک است، گروه نخست از اصطلاح علت و معلول، گروه دوم از اصطلاح خالق و مخلوق کمک میگیرند در حالی که در هستی شناسی عارف، مسئله علت و معلول، خالق و مخلوق منتفی است. او پیدایش هستی را از طریق دیگر تفسیر میکند و از آن با لفظ «تجلّی» نام میبرد و میگوید هستی پرتوی از وجود اوست و خدا با تجلی خود این کثرات را به وجود آورد، علت و معلول یا خالق و مخلوق مربوط به افهام عمومی است؛ زیرا این نوع تعبیر از جدایی و دوگانگی حکایت میکنند، در حالی که پرتو شییء، نه خود اوست ونه غیر او.
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی زآفتاب آن جهان است
حافظ در مورد تصویر پیدایش کثرت از طریق تجلی چنین میگوید:
حسن روی تو به یکی جلوه، که در آئینه کرد
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد
این تنها حافظ نیست که در اشعار خود پیدایش جهان را از طریق تجلی تفسیر میکند بلکه کلیه عرفا این راه را پیمودهاند.
جامی در یکی از قطعات زیبای خود در این مورد چنین میگوید.
درآن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دوئی دور
ز گفت و گوی ماییّ و توییّ دور
وجودی مطلق از قید مظاهر
ز نور خویشتن بر خویش ظاهر
دل آرا شاهدی در حجله غیب
منزه دامنش از تهمت عیب
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
تجلی کرد در آفاق و انفس
بهر آئینهای بنمود روئی
بهر جا خواست از وی گفتگویی
2. آنان میگویند: راه شناخت خدا عشق به کمال و جمال اوست، و تا انسان سرِشورهای پیدا نکند ره به جایی نمیبرد. حافظ در برخی از غزلیات خود چنین میگوید:
نه شوی واقف یک نقطه، ز اسرار وجود
تا سرگشته شوی دایره امکان را
سپس آن گروه را که میخواهند از غیر طریق عشق به کمال برسند انتقاد نموده و از آن گروه به لفظ زاهد تعبیر میکند و میگوید:
برو ای زاهد خود ببین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است نهان خواهد بود
مولوی در بارهی کسانی که از طریق دلیل و برهان حقیقت جویی میکنند، چنین میگوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
با توجّه به این دو مطلب به اصل بحث میپردازیم.
بهره گیری از اصطلاحات عاشقان چرا؟!
در این جا سوءالی مطرح است و آن اینکه چرا عارفان پاکدل از الفاظ مربوط به عشق مجازی کمک میگیرند؟! این کار عللی دارد که برخی را یادآور میشویم:
1. هرگاه راه شناختِ سرچشمه هستی، عشق به هستی بخش است، طبع قضیه ایجاب میکند که عارفان در اشعار و غزلیات خود از الفاظ رایج در میان عاشقان مجازی بهره بگیرند، هرچند میان این دو نوع عشق فاصله بیپایان است. عشق به کمال مطلق و جمال بینهایت کجا، و عشق به یک انسان مادی که بهرهای ازجمال ناپایدار دارد، کجا؛ ولی چون هر دو به ظاهر در وادی واحدی گام برمیدارند هرچند مقصد مختلف است، این جریان ایجاب میکند که در تبیین مقاصد خود از الفاظی مانند: «رخ»، «زلف»، «خط»و «خال» بهره بگیرند.
2. این نوع بهرهگیری که همگی از قبیل تمثیل و کنایه است، به سخن زیبایی و ظرافت میبخشد و در نتیجه شعر عارف، تأثیر دل نشینی در شنونده پدید میآورد، و این نوع هنر منحصر به عارف نیست تمام نویسندگان اعم از عارف و فیلسوف و اجتماعی و سیاسی در پیامهای خود از تشبیه و تمثیل استفاده میکنند و عارف نیز از این سیره بهره گرفته است.
3. عرفا معتقدند که مفاهیم و معانی عالی در قالب الفاظ نمیگنجد تو گویی الفاظ بشری کوتاهتر از آن است که بتواند بیانگر این مفاهیم عالی باشد، از این جهت آنان ناچارند حقایق عرفانی را با رمز و اشاره بیان کنند تا در مدّت کم و یا به کارگیری الفاظ کوتاه، عالیترین حقایق را به مخاطب منتقل کنند از این جهت حافظ میگوید:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا میده و کوتاه کن این گفت وشنود
شیخ بهاء الدین زکریای ملتانی جانشین شهاب الدین سهروردی هفده سوءال عرفانی را به نظم درآورد، و در ضمن آنها، همین سوءال را مطرح کرد و همه را به وسیله پیکی به تبریز فرستاد تا بزرگان آن دیار به آن پرسشها پاسخ گویند. نامه در مجلسی که اکابر عرفان در آنجا جمع بودند قرائت گردید و همگان به اتفاق گفتند که پاسخ آن را باید عارف معروف شیخ محمود شبستری بدهد چنان که خود او در سروده خود به نام گلشن راز که به عنوان پاسخ به این پرسشها سروده شده میگوید:
رسول آن نامه را برخواند ناگاه
فتاد احوال او، حالی در افواه
در آن مجلس عزیزان جمله حاضر
بدین درویش هر یک گشته ناظر
یکی کو بود مرد کار دیده
ز ما صد بار این معنا شنیده
مرا گفتا جوابی گوی در دم
کز این جا نفع گیرند اهل عالم
همان طور که گفته شد در میان سوءالها، این پرسش مطرح است که مقصود عارفان از به کار بردن الفاظی مانند زلف، ابرو و خال چیست؟ و چرا در عرصه معانی عقلی و نامحسوس، از این صور محسوسه بهره میگیرند؟ متن سوءال این است:
چه خواهد مرد معنی، زان عبارت
که دارد سوی چشم و لب، اشارت
چو جوید از رخ و زلف و خط و خال
کسی کاندر مقامات است و احوال
بالاخص عارفان با عقاب تیز پرواز از جهان صورت عبور نموده و به عالم معنی و حقیقت میرسند پس چرا از این الفاظ مربوط به جهان صورت بهره میگیرند؟
آنگاه عارف شبستری به تفصیل پاسخ میگوید و اجمال این است که عرفا مطالب خود را از نظر نامحرمان در پشت پردهی اصطلاحات نگاه میدارند، و هاتف اصفهانی در ترجیح بند معروف خود میگوید:
هاتف از باب معرفت که گهی
مست خوانندشان گهی هشیار
از «می» و «جام» و«شاهد»، و «ساقی»
وز «مغ» و «مغبچه»، «بت» و «زنّار»
قصد ایشان نهفته اسراریست
که نمایان کنند، گاه اظهار
***
تحریف حقیقت یا ترور شخصیت
انسانهای مغرض و مادی، برای هدم شخصیتهای والا، دست به تحریف حقیقت میزنند؛ چون دسترسی به شخص او ندارند، شخصیت آنها را ترور میکنند و مطالب نادرست در منطق عقل و شرع، به آنان نسبت میدهند تا از این طریق، آنان را در جامعه کوچک جلوه دهند و به اصطلاح «از چشم مردم بیندازند».
یکی از وسائل تحریف حقیقت، تفسیر غزلیات عارفان الهی است به صورت مبتذل و کاملاً مادی و نفسانی، در حالی که عرفا با به کار بردن اصطلاحات عاشقان مجازی، به یک رشته معانی بلند اشاره کرده و از طریق کنایه و استعاره، مخاطبهای مخصوص خود را در جریان مفاهیم عالی قرار میدهند. در این موقع گروه فرصت طلب بدون آشنایی با اصطلاح آنان، به تفسیر مادی ابیات آنها پرداخته و از این طریق میخواهند شخصیت او را ترور کنند.
از میان این شخصیتهای بزرگ، امام خمینیقدس سره است که در مقامات مختلف و در سطوح گوناگون سخن گفته و کتاب نوشته است. شاید بعضی بپرسند: امام خمینی این مرد بزرگ قرن، و مجتهد عالی مقام و اسلام شناس متبحر، و عابد و متهجد در دل شب، چگونه در اشعار عرفانی خود از همین اصطلاحات شاعران بهره گرفته، از رخ، زلف، خط و معشوق سخن میگوید؟
پاسخ این سخن از بیان گذشته روشن شد. امام یک انسان بزرگ است که برای خود مقاماتی دارد. آنگاه که در مسند فقه و فقاهت مینشیند با ظواهر شرع سر و کار دارد؛ از این جهت در بیان احکام به زبان شرع سخن میگوید و رساله عملیه او به نام «توضیح المسائل» و «تحریر الوسیله» شاهد گفتار ماست او در این گونه از آثارش به صورت یک فقیه جامع سخن میگوید حتی یک بار هم از این اصطلاحات بهره نمیگیرد.
آنگاه که در سنگر سیاست و تدبیر کشور و شکستن بتهای شرق و غرب به نبرد میپردازد، با درایت کامل، اصول سیاسی اسلام را پیاده کرده و شیطنتهای شرق و غرب را فاش میسازد؛ تو گویی این مرد متجاوز از نیم قرن در حوزههای علمیه قم و نجف مشغول فقه و فتوا نبوده بلکه در تمام عصر با سیاستمداران جهان دست و پنجه نرم کرده است.
ولی آنگاه که نیمه شب به تهجّد میپردازد و اشگهای چشمان او مانند دانههای مروارید به گونهاش میغلطد جذبه معشوق (خدا) او را به سوی خود میکشد در این حالت است که در دریایی از حیرت و در یک وادی مملو از مهر و عشق با خدایش سخن میگوید و به سان حافظ لسان الغیب یا جامی یا دیگر عارفان سخن میگوید.
در اینجا نباید این نوع اشعار را به ظاهر آن حمل کرد بلکه پس از فرا گرفتن عرفان نظری و آشنایی با اصطلاحات، سراغ فهم اشعار او رفت.
قرآن در بارهی آیات متشابه یادآور میشود که فتنهگرانی، برای تشویش افکار از تفسیر غیر صحیح متشابه پیروی میکنند، و هرگز به راسخان در علم مراجعه نکرده تا حقیقت را بیان نمایند، عین سخن در بارهی فتنهگران معاصر صادق است. مادیگرایان و آنان که به معنویت و اصول اخلاقی پایبند نبوده، و زندگی را «دم غنیمت» شمر میدانند، با اشعار متشابه عارفان همان کار انجام میدهند که فتنهگران با آیات متشابه انجام میدادند.
برای یک فرد واقع بین لازم است که برای درک مفاهیم عالی شاعرانی مانند حافظ و امام خمینی قدّس سرّهما دو کار انجام دهد:
1. باید از اصطلاحات عرفانی آگاه و با عرفان نظری آشنا باشد؛ زیرا هر علمی، و هر دانشمندی برای خود، اصطلاحی دارد و باید کلمات و سخنان آنان مطابق اصطلاحات خاص هر علم توضیح داده شود.
2. غزلیات متشابه را با کلید محکم، تفسیر نمایند، و مسلماً این نوع تفسیرها، کار یک فرد عادی، و دور از عرفان نظری و اصطلاحات عرفا نیست و افراد عادی باید این مرحله را با خضر زمان خود بپیمایند و به قول حافظ.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
ما در این جا به تفسیر چند اصطلاح عرفانی که در غالب غزلیات عرفا، آمده است میپردازیم مانند:«خال»؛ «چشم»؛ «رخ»؛ «زلف»؛ «پیچش مو» و «شاهد».
و سخن خود را با یک بیت از غزل معروف امامقدس سره آغاز میکنیم که گفته است:
من به خال رخت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
1.خال
«خال» در اصطلاح عرفا، کنایه از ذات اقدس الهی است وعلت به کارگیری این واژه در ایماء و اشاره به ذات، اموری است که برخی را بیان میکنیم:
الف. ذات اقدس الهی به خاطر، برتر از اندیشه انسان بودن بسان خال است که در سیاهی و تاریکی فرو میرود، چنانکه تجلی او به صورت آیات تکوینی، نوری است که صفات جمال و جلال او را روشن میسازد، از این جهت در تصور عارف ذات حق بسان خال بر رخ محبوب است.
ب. خال بسان نقطه مرکزی است که اصل و مرکز دور محیط به شمار میرود، توگویی وجود او مرکز هستی وموجودات، بسان خطوطی است که برگرداگرد او ترسیم میشوند.
شیخ شبستری پس از طرح سوءال دربارهی خال چنین توضیح میدهد:
بر آن رخ نقطه خالش بسیط است
که اصل مرکز و دور محیط است
از او شد خط دور هر دو عالم
و زو شد خط نفس و قلب و آدم
وگرفتاری انسان به خال رخ، عشق به کمال مطلق است که مایه تعالی و تکامل است.
اکنون ملاحظه فرمایید این حقیقت عرفانی کجا و آن معنی مبتذل که کجدلان تصور مینمایند کجا!
2. چشم
در تفسیر «چشم» نباید اثر ظاهر آن را دید، چشم خمار و مستانه محبوب جذابیت خاصی دارد، و عاشق با توجه به آن در خمار و مستی فرو میرود عارف با مشاهده جمال بینهایت حق در خمار و مستی فرو رفته، و از خود بیخود میگردد.
شبستری در تفسیر چشم میگوید:
نگر کز جشم شاهد چیست پیدا
رعایت کن لوازم را بدانجا
ز چشمش خاست بیماری و مستی
ز لعلش نیستی در تحت هستی
بر چشم او همه دلها جگر خوار
لب لعلش شفای جان بیمار
لبهای انسان که مسیر تنفس انسان و با بستن آن حیات در خطر میافتد، در اصطلاح عارف کنایه از «نفَس رحمانی» که مایه حیات موجودات میگردد، از این جهت در مصرع دوم میگوید:«لب لعلش شفای جان بیمار».
با توجه به این مقدمه معنی بیت حضرت امام قدس سرهروشن میگردد.
3.رخ
«رخ» عبارت است از تجلی جمال الهی به صفت لطف مانند: روءف، توّاب، محیی، وهّاب و هادی؛ یعنی از آنجا که رخ زیبا از مجالی تجلی جمال است، به هر نوع تجلی جمال، رخ گفته میشود.
4.زلف
«زلف» عبارت است از تجلّی جلال الهی به صفت قهر(قهاریت) مانند: مانع، ممیت، مضلّ، ضار، وعلت گزینش این لفظ هم ظهور قهر، همان تیرگی و ظلمت و خفا در زلف است در حقیقت یک انسان مه پیکر، از دو صفت متقابل بهره و نصیب دارند.
و در لسان شرع از تجلّی جمال، به نور، و از تجلی جلال به ظل تعبیر میآورند. چنان که میفرماید:«للهُ نُورُ السَّماواتِ وَالارض» (1):خدا مایه روشنی آسمانها و زمین است. و نیز میفرماید:«الَمْ تَرَ اِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدّ الظلّ».(2) آیا به سوی پروردگارت توجه نکردی چگونه سایه را گستراند.
_______________________________
1. نور/35.
2.فرقان/47.________________________________________
5. پیچش مو
مقصود از «پیچش مو»، تضادّ و تخالف مجالی اسماء و صفات حق است، و گاهی از آن به زلف آشفته تعبیر میآورند، که بر اثر آمیختگی جمال و جلال، اعتدال به وجود آید.
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد
چون تحت جلال، جمال است وتحت جمال، جلال.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این دو ضد
6. شاهد
«شاهد» حضور و ظهور حق، از طریق اسماء و صفات خویش، هرچند در پردهی هر جلالی، جمالی مختفی، و در شوکت هر جمالی، جلالی متواری است.
امیر موءمنانعلیه السلام میفرماید:
«سبحانَ من اتسعت رحمتُه لأولیائه فی شدّة نقمته، واشتدت نقمته فی سعة رحمته»
شبستری میگوید:
همه عالم فروغ نور حق دان
حق اندر وی زپیدائیست پنهان
چو آیات است روشن گشته از ذات
نگردد ذات او روشن ز آیات
همه عالم ز نور اوست پیدا
کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر
که سَبْحات جلالش هست قاهر
تذکار
در این جا، نظر کسانی را که میخواهند با اصطلاحات عرفا آشنا شوند، به مطالعه دو کتاب جلب میکنیم:
1. مفاتیح الاعجاز در شرح گلشن راز نگارش شیخ محمد لاهیجی، از عرفای قرن نهم که با مقدمه کیوان سمیعی منتشر شده است. او تمام اشعار شیخ محمود شبستری را، شرح کرده و در بخش تبیین اصطلاحات، به طور گسترده سخن گفته است.
2. رساله مشواق، تألیف فقیه عارف، ملا محسن فیض کاشانی 1007 1091 ه.________________________________________
ق وی در این رساله قسمتی از اصطلاحات عرفا که دستاویز افراد مغرض قرار گرفته، آمیخته با اشعار گلشن راز شرح کرده و در سال 1362 ه.ش، توسّط نشر بین الملل منتشر گردیده است.
چرا ظاهر برخی از اشعار عرفا زننده است؟
تا این جا توانستیم به توضیح برخی از اصطلاحات آنان بپردازیم در این جا پرسش دیگری مطرح است و آن این که ظاهر برخی از اشعار عرفا، با شرع انور تطبیق نمیکند، در این صورت چگونه صدور این اشعار از مردان بزرگ توجیه میشود؟
در پاسخ این سوءال از خود قرآن کمک میگیریم، و از طریق تشبیه ناقص به کامل، مشکل را حل میکنیم.
قرآن مجید آیات قرآنی را به دو دسته تقسیم میکند: آیات محکم و آیات متشابه؛ چنانکه میفرماید:
«هُوَ الّذی انْزَلَ عَلَیْکَ الکِتابَمِنْهُ آیات مُحْکَمات هُنَّ اُمّ الکتِاب وَاُخَرُ مُتَشابِهات» (آل عمران/7):اوست که کتاب بر تو نازل کرد، برخی از آیات محکم ( دارای دلالتی روشن) و آنها اساس کتاب هستند برخی دیگر متشابه (به خاطر احتمالات متعدد، مقصود واقعی روشن نیست).
آنگاه اضافه میکند: «فَامّا الّذینَفِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ آبْتِغاءَ الْفِتْنَة وَ آبْتِغاءَ تَاْوِیلِهِ»: آنان که در قلوبشان میل به انحراف است، برای فتنهگری و تفسیر نادرست از متشابهات پیروی میکنند.
سپس میفرماید:«وَما یَعْلَمُ تَاْویله اِلاّاللهَ وَالرّاسِخُونَ فِی العِلْم» از تفسیر واقعی آن جز خدا و راسخان در دانش کسی آگاه نمیباشد.
از این آیه که در سه بخش نقل کردیم، نتیجه میگیریم:
1. آیات قرآن بر دوگونه است محکم و متشابه.
2. کج اندیشان برای فتنهگری سراغ آیات متشابه میروند.
3. مقاصد واقعی از متشابهات را، خدا و راسخان درعلم میدانند.
شعر عرفا از این نظر مانند قرآن است، البته این تشبیه، از قبیل تشبیه ناقص، به کامل است.
برخی از سرودههای عارفان با موازین خرد و شریعت کاملاً مطابق میباشد، این نوع از قصاید و غزلیات به شنونده روح ایمان و تقوی میبخشد، و دست او را گرفته و به مدارج کمال رهبری میکند، حافظ میگوید:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری که صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مقصود وی از «جام جم» انسان کامل است، همان طور که جمشید با نگاه به «جام جم» دنیا را مشاهده میکرد، عارف هم با بلوغ به این مرحله، عصارهای از جمال میگردد، که کمالات همگان را در آیینه وجود مشاهده میکند.
حافظ در مقام عزلت از زخارف دنیا میگوید:
گوهر معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
این نوع اشعار، از اشعارِ محکم و استوار و واضح الدلاله حافظ است و نظیر آن در دیوان او فراوان است.
در برابر این نوع غزلیات، یک سلسله سرودههایی دارد که ظواهر آن، با عقاید یک انسان متشرع و معتقد به شریعت آسمانی وفق نمیدهد مانند:
چون طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیبِ بوستان و بوی شیرم
توگویی نعمتهای جسمانی بهشت که در شرایع آسمانی آمده است مایه فریب است، بسان فریب دادن طفل با سیب و بوی شیر، آنگاه که میخواهند او را از شیر بگیرند.
مسلماً یک انسان معتقد به اسلام، چنین سخن را نمیگوید و یا نظیر آن را که در بیت دیگر او آمده است:
من که امروز بهشت نقد، حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
این نوع ابیات از عارفی مانند حافظ جزء متشابه چیزی نخواهد بود.
آیات متشابه، به حکم این که، محکمات اساس کتاب به شمار میروند، چنان که میفرماید:
«هُنَّ اُمُّ الکِتاب» باید به قرینه محکمات تفسیر شوند، و از میان محتملات مختلف که برخی زننده است، به معنی واقعی پی برده شود، در مورد شعر عارفان، باید از این راه وارد شد، و با اصطلاحات آنان آشنا گردید، سپس ایماها و اشارهها، و کنایات و استعارهها به درستی تفسیر کرد.
هم اکنون با توجه به قوانین اصول عرفانی، به تفسیر بیت آخر میپردازیم، اگر میگوید:
امروز که بهشت نقد، حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
مقصود او اشاره به یک واقعیت عرفانی است و آن این که عارف، پیش از آن که راهی عالم دیگر گردد باید در همین جهان کمالی کسب کند، و واقعیت بهشت را در وجود خود پدید آورد، تا در روز رستاخیز، عینیت پیدا کند، پس بهشت نقد به یک معنی امروز است.
حالا خواه این تفسیر استوار باشد یا نباشد، این غیر این است که حافظ منکر معاد گردد، و از انسانهای «دم غنیمت» شهر باشد.
***
در این مقاله بدون موضع گیری خاصی نسبت به مسائل عرفانی علل بهرهگیری آنان از این اصطلاحات و همچنین مقاصد عرفانی آنها بیان گردیده است.
هستی شناسی عرفانی
امروزه شناخت کل جهان مورد توجه فیلسوفان شرق و غرب است، آنان که به هستی از دیدگاه مادی مینگرند، شناخت خود را متوجه جهان نموده و عنوان بحث را «جهانبینی» قرار میدهند توگویی «هستی» مساوی با «جهان» و جهان مساوی با هستی است؛ ولی آنان که با بینش رفیعتر و فراتر به هستی نگاه میکنند جهان را جزیی از هستی، و دایرهی وجود را وسیعتر از دنیای مادی میدانند، بنابر این بر فرد الهی لازم است به جای بهرهگیری از لفظ «جهان بینی» واژه «هستی شناسی» را به کار برد.
از آنجا که سخن در این نوشتار دربارهی جهان بینی و یا به تعبیر صحیحتر «هستی شناسی» عرفانی است به ناچار عنوان بحث را «هستی شناسی عرفانی» قرار میدهیم تا روشن شود عارف به عالم هستی ازچه دید مینگرد و چگونه صدور و پیدایش کثرت را از وحدت تصویر میکند. در این جا دو مطلب را متذکّر میشویم:
1. اصولاً هستی شناسی یک حکیم و فیلسوف با هستی شناسیِ عارف کاملاً متفاوت است. حکیم معتقد است جهان بر اصل علیت و معلولیت تحقق یافته، خدا را علت اولی و دیگر سلسله وجود را علل و معالیل تفسیر میکنند به گونهای که هر موجود برتر، علت موجود پستتر است.
مسئله پیدایش کثرت از وحدت از پیچیدهترین مسائل فلسفی است که چگونه ازموجود واحد به نام «الله» کثراتی اعم از مجرد و مادی پیدا شد، حکیم از طریق آفرینش عقل، آنگاه آفرینش نفس سپس آفرینش عالم ماده این کثرات را تنظیم میکند و در همه جا دم از علیت و معلولیت میزند.
عالمان دینی نیز به جای علت و معلول ازکلمه خالق و مخلوق استفاده میکنند و در حقیقت هستی شناسی این دو گروه به هم نزدیک است، گروه نخست از اصطلاح علت و معلول، گروه دوم از اصطلاح خالق و مخلوق کمک میگیرند در حالی که در هستی شناسی عارف، مسئله علت و معلول، خالق و مخلوق منتفی است. او پیدایش هستی را از طریق دیگر تفسیر میکند و از آن با لفظ «تجلّی» نام میبرد و میگوید هستی پرتوی از وجود اوست و خدا با تجلی خود این کثرات را به وجود آورد، علت و معلول یا خالق و مخلوق مربوط به افهام عمومی است؛ زیرا این نوع تعبیر از جدایی و دوگانگی حکایت میکنند، در حالی که پرتو شییء، نه خود اوست ونه غیر او.
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی زآفتاب آن جهان است
حافظ در مورد تصویر پیدایش کثرت از طریق تجلی چنین میگوید:
حسن روی تو به یکی جلوه، که در آئینه کرد
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد
این تنها حافظ نیست که در اشعار خود پیدایش جهان را از طریق تجلی تفسیر میکند بلکه کلیه عرفا این راه را پیمودهاند.
جامی در یکی از قطعات زیبای خود در این مورد چنین میگوید.
درآن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دوئی دور
ز گفت و گوی ماییّ و توییّ دور
وجودی مطلق از قید مظاهر
ز نور خویشتن بر خویش ظاهر
دل آرا شاهدی در حجله غیب
منزه دامنش از تهمت عیب
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
تجلی کرد در آفاق و انفس
بهر آئینهای بنمود روئی
بهر جا خواست از وی گفتگویی
2. آنان میگویند: راه شناخت خدا عشق به کمال و جمال اوست، و تا انسان سرِشورهای پیدا نکند ره به جایی نمیبرد. حافظ در برخی از غزلیات خود چنین میگوید:
نه شوی واقف یک نقطه، ز اسرار وجود
تا سرگشته شوی دایره امکان را
سپس آن گروه را که میخواهند از غیر طریق عشق به کمال برسند انتقاد نموده و از آن گروه به لفظ زاهد تعبیر میکند و میگوید:
برو ای زاهد خود ببین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است نهان خواهد بود
مولوی در بارهی کسانی که از طریق دلیل و برهان حقیقت جویی میکنند، چنین میگوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
با توجّه به این دو مطلب به اصل بحث میپردازیم.
بهره گیری از اصطلاحات عاشقان چرا؟!
در این جا سوءالی مطرح است و آن اینکه چرا عارفان پاکدل از الفاظ مربوط به عشق مجازی کمک میگیرند؟! این کار عللی دارد که برخی را یادآور میشویم:
1. هرگاه راه شناختِ سرچشمه هستی، عشق به هستی بخش است، طبع قضیه ایجاب میکند که عارفان در اشعار و غزلیات خود از الفاظ رایج در میان عاشقان مجازی بهره بگیرند، هرچند میان این دو نوع عشق فاصله بیپایان است. عشق به کمال مطلق و جمال بینهایت کجا، و عشق به یک انسان مادی که بهرهای ازجمال ناپایدار دارد، کجا؛ ولی چون هر دو به ظاهر در وادی واحدی گام برمیدارند هرچند مقصد مختلف است، این جریان ایجاب میکند که در تبیین مقاصد خود از الفاظی مانند: «رخ»، «زلف»، «خط»و «خال» بهره بگیرند.
2. این نوع بهرهگیری که همگی از قبیل تمثیل و کنایه است، به سخن زیبایی و ظرافت میبخشد و در نتیجه شعر عارف، تأثیر دل نشینی در شنونده پدید میآورد، و این نوع هنر منحصر به عارف نیست تمام نویسندگان اعم از عارف و فیلسوف و اجتماعی و سیاسی در پیامهای خود از تشبیه و تمثیل استفاده میکنند و عارف نیز از این سیره بهره گرفته است.
3. عرفا معتقدند که مفاهیم و معانی عالی در قالب الفاظ نمیگنجد تو گویی الفاظ بشری کوتاهتر از آن است که بتواند بیانگر این مفاهیم عالی باشد، از این جهت آنان ناچارند حقایق عرفانی را با رمز و اشاره بیان کنند تا در مدّت کم و یا به کارگیری الفاظ کوتاه، عالیترین حقایق را به مخاطب منتقل کنند از این جهت حافظ میگوید:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا میده و کوتاه کن این گفت وشنود
شیخ بهاء الدین زکریای ملتانی جانشین شهاب الدین سهروردی هفده سوءال عرفانی را به نظم درآورد، و در ضمن آنها، همین سوءال را مطرح کرد و همه را به وسیله پیکی به تبریز فرستاد تا بزرگان آن دیار به آن پرسشها پاسخ گویند. نامه در مجلسی که اکابر عرفان در آنجا جمع بودند قرائت گردید و همگان به اتفاق گفتند که پاسخ آن را باید عارف معروف شیخ محمود شبستری بدهد چنان که خود او در سروده خود به نام گلشن راز که به عنوان پاسخ به این پرسشها سروده شده میگوید:
رسول آن نامه را برخواند ناگاه
فتاد احوال او، حالی در افواه
در آن مجلس عزیزان جمله حاضر
بدین درویش هر یک گشته ناظر
یکی کو بود مرد کار دیده
ز ما صد بار این معنا شنیده
مرا گفتا جوابی گوی در دم
کز این جا نفع گیرند اهل عالم
همان طور که گفته شد در میان سوءالها، این پرسش مطرح است که مقصود عارفان از به کار بردن الفاظی مانند زلف، ابرو و خال چیست؟ و چرا در عرصه معانی عقلی و نامحسوس، از این صور محسوسه بهره میگیرند؟ متن سوءال این است:
چه خواهد مرد معنی، زان عبارت
که دارد سوی چشم و لب، اشارت
چو جوید از رخ و زلف و خط و خال
کسی کاندر مقامات است و احوال
بالاخص عارفان با عقاب تیز پرواز از جهان صورت عبور نموده و به عالم معنی و حقیقت میرسند پس چرا از این الفاظ مربوط به جهان صورت بهره میگیرند؟
آنگاه عارف شبستری به تفصیل پاسخ میگوید و اجمال این است که عرفا مطالب خود را از نظر نامحرمان در پشت پردهی اصطلاحات نگاه میدارند، و هاتف اصفهانی در ترجیح بند معروف خود میگوید:
هاتف از باب معرفت که گهی
مست خوانندشان گهی هشیار
از «می» و «جام» و«شاهد»، و «ساقی»
وز «مغ» و «مغبچه»، «بت» و «زنّار»
قصد ایشان نهفته اسراریست
که نمایان کنند، گاه اظهار
***
تحریف حقیقت یا ترور شخصیت
انسانهای مغرض و مادی، برای هدم شخصیتهای والا، دست به تحریف حقیقت میزنند؛ چون دسترسی به شخص او ندارند، شخصیت آنها را ترور میکنند و مطالب نادرست در منطق عقل و شرع، به آنان نسبت میدهند تا از این طریق، آنان را در جامعه کوچک جلوه دهند و به اصطلاح «از چشم مردم بیندازند».
یکی از وسائل تحریف حقیقت، تفسیر غزلیات عارفان الهی است به صورت مبتذل و کاملاً مادی و نفسانی، در حالی که عرفا با به کار بردن اصطلاحات عاشقان مجازی، به یک رشته معانی بلند اشاره کرده و از طریق کنایه و استعاره، مخاطبهای مخصوص خود را در جریان مفاهیم عالی قرار میدهند. در این موقع گروه فرصت طلب بدون آشنایی با اصطلاح آنان، به تفسیر مادی ابیات آنها پرداخته و از این طریق میخواهند شخصیت او را ترور کنند.
از میان این شخصیتهای بزرگ، امام خمینیقدس سره است که در مقامات مختلف و در سطوح گوناگون سخن گفته و کتاب نوشته است. شاید بعضی بپرسند: امام خمینی این مرد بزرگ قرن، و مجتهد عالی مقام و اسلام شناس متبحر، و عابد و متهجد در دل شب، چگونه در اشعار عرفانی خود از همین اصطلاحات شاعران بهره گرفته، از رخ، زلف، خط و معشوق سخن میگوید؟
پاسخ این سخن از بیان گذشته روشن شد. امام یک انسان بزرگ است که برای خود مقاماتی دارد. آنگاه که در مسند فقه و فقاهت مینشیند با ظواهر شرع سر و کار دارد؛ از این جهت در بیان احکام به زبان شرع سخن میگوید و رساله عملیه او به نام «توضیح المسائل» و «تحریر الوسیله» شاهد گفتار ماست او در این گونه از آثارش به صورت یک فقیه جامع سخن میگوید حتی یک بار هم از این اصطلاحات بهره نمیگیرد.
آنگاه که در سنگر سیاست و تدبیر کشور و شکستن بتهای شرق و غرب به نبرد میپردازد، با درایت کامل، اصول سیاسی اسلام را پیاده کرده و شیطنتهای شرق و غرب را فاش میسازد؛ تو گویی این مرد متجاوز از نیم قرن در حوزههای علمیه قم و نجف مشغول فقه و فتوا نبوده بلکه در تمام عصر با سیاستمداران جهان دست و پنجه نرم کرده است.
ولی آنگاه که نیمه شب به تهجّد میپردازد و اشگهای چشمان او مانند دانههای مروارید به گونهاش میغلطد جذبه معشوق (خدا) او را به سوی خود میکشد در این حالت است که در دریایی از حیرت و در یک وادی مملو از مهر و عشق با خدایش سخن میگوید و به سان حافظ لسان الغیب یا جامی یا دیگر عارفان سخن میگوید.
در اینجا نباید این نوع اشعار را به ظاهر آن حمل کرد بلکه پس از فرا گرفتن عرفان نظری و آشنایی با اصطلاحات، سراغ فهم اشعار او رفت.
قرآن در بارهی آیات متشابه یادآور میشود که فتنهگرانی، برای تشویش افکار از تفسیر غیر صحیح متشابه پیروی میکنند، و هرگز به راسخان در علم مراجعه نکرده تا حقیقت را بیان نمایند، عین سخن در بارهی فتنهگران معاصر صادق است. مادیگرایان و آنان که به معنویت و اصول اخلاقی پایبند نبوده، و زندگی را «دم غنیمت» شمر میدانند، با اشعار متشابه عارفان همان کار انجام میدهند که فتنهگران با آیات متشابه انجام میدادند.
برای یک فرد واقع بین لازم است که برای درک مفاهیم عالی شاعرانی مانند حافظ و امام خمینی قدّس سرّهما دو کار انجام دهد:
1. باید از اصطلاحات عرفانی آگاه و با عرفان نظری آشنا باشد؛ زیرا هر علمی، و هر دانشمندی برای خود، اصطلاحی دارد و باید کلمات و سخنان آنان مطابق اصطلاحات خاص هر علم توضیح داده شود.
2. غزلیات متشابه را با کلید محکم، تفسیر نمایند، و مسلماً این نوع تفسیرها، کار یک فرد عادی، و دور از عرفان نظری و اصطلاحات عرفا نیست و افراد عادی باید این مرحله را با خضر زمان خود بپیمایند و به قول حافظ.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
ما در این جا به تفسیر چند اصطلاح عرفانی که در غالب غزلیات عرفا، آمده است میپردازیم مانند:«خال»؛ «چشم»؛ «رخ»؛ «زلف»؛ «پیچش مو» و «شاهد».
و سخن خود را با یک بیت از غزل معروف امامقدس سره آغاز میکنیم که گفته است:
من به خال رخت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
1.خال
«خال» در اصطلاح عرفا، کنایه از ذات اقدس الهی است وعلت به کارگیری این واژه در ایماء و اشاره به ذات، اموری است که برخی را بیان میکنیم:
الف. ذات اقدس الهی به خاطر، برتر از اندیشه انسان بودن بسان خال است که در سیاهی و تاریکی فرو میرود، چنانکه تجلی او به صورت آیات تکوینی، نوری است که صفات جمال و جلال او را روشن میسازد، از این جهت در تصور عارف ذات حق بسان خال بر رخ محبوب است.
ب. خال بسان نقطه مرکزی است که اصل و مرکز دور محیط به شمار میرود، توگویی وجود او مرکز هستی وموجودات، بسان خطوطی است که برگرداگرد او ترسیم میشوند.
شیخ شبستری پس از طرح سوءال دربارهی خال چنین توضیح میدهد:
بر آن رخ نقطه خالش بسیط است
که اصل مرکز و دور محیط است
از او شد خط دور هر دو عالم
و زو شد خط نفس و قلب و آدم
وگرفتاری انسان به خال رخ، عشق به کمال مطلق است که مایه تعالی و تکامل است.
اکنون ملاحظه فرمایید این حقیقت عرفانی کجا و آن معنی مبتذل که کجدلان تصور مینمایند کجا!
2. چشم
در تفسیر «چشم» نباید اثر ظاهر آن را دید، چشم خمار و مستانه محبوب جذابیت خاصی دارد، و عاشق با توجه به آن در خمار و مستی فرو میرود عارف با مشاهده جمال بینهایت حق در خمار و مستی فرو رفته، و از خود بیخود میگردد.
شبستری در تفسیر چشم میگوید:
نگر کز جشم شاهد چیست پیدا
رعایت کن لوازم را بدانجا
ز چشمش خاست بیماری و مستی
ز لعلش نیستی در تحت هستی
بر چشم او همه دلها جگر خوار
لب لعلش شفای جان بیمار
لبهای انسان که مسیر تنفس انسان و با بستن آن حیات در خطر میافتد، در اصطلاح عارف کنایه از «نفَس رحمانی» که مایه حیات موجودات میگردد، از این جهت در مصرع دوم میگوید:«لب لعلش شفای جان بیمار».
با توجه به این مقدمه معنی بیت حضرت امام قدس سرهروشن میگردد.
3.رخ
«رخ» عبارت است از تجلی جمال الهی به صفت لطف مانند: روءف، توّاب، محیی، وهّاب و هادی؛ یعنی از آنجا که رخ زیبا از مجالی تجلی جمال است، به هر نوع تجلی جمال، رخ گفته میشود.
4.زلف
«زلف» عبارت است از تجلّی جلال الهی به صفت قهر(قهاریت) مانند: مانع، ممیت، مضلّ، ضار، وعلت گزینش این لفظ هم ظهور قهر، همان تیرگی و ظلمت و خفا در زلف است در حقیقت یک انسان مه پیکر، از دو صفت متقابل بهره و نصیب دارند.
و در لسان شرع از تجلّی جمال، به نور، و از تجلی جلال به ظل تعبیر میآورند. چنان که میفرماید:«للهُ نُورُ السَّماواتِ وَالارض» (1):خدا مایه روشنی آسمانها و زمین است. و نیز میفرماید:«الَمْ تَرَ اِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدّ الظلّ».(2) آیا به سوی پروردگارت توجه نکردی چگونه سایه را گستراند.
_______________________________
1. نور/35.
2.فرقان/47.________________________________________
5. پیچش مو
مقصود از «پیچش مو»، تضادّ و تخالف مجالی اسماء و صفات حق است، و گاهی از آن به زلف آشفته تعبیر میآورند، که بر اثر آمیختگی جمال و جلال، اعتدال به وجود آید.
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد
چون تحت جلال، جمال است وتحت جمال، جلال.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این دو ضد
6. شاهد
«شاهد» حضور و ظهور حق، از طریق اسماء و صفات خویش، هرچند در پردهی هر جلالی، جمالی مختفی، و در شوکت هر جمالی، جلالی متواری است.
امیر موءمنانعلیه السلام میفرماید:
«سبحانَ من اتسعت رحمتُه لأولیائه فی شدّة نقمته، واشتدت نقمته فی سعة رحمته»
شبستری میگوید:
همه عالم فروغ نور حق دان
حق اندر وی زپیدائیست پنهان
چو آیات است روشن گشته از ذات
نگردد ذات او روشن ز آیات
همه عالم ز نور اوست پیدا
کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر
که سَبْحات جلالش هست قاهر
تذکار
در این جا، نظر کسانی را که میخواهند با اصطلاحات عرفا آشنا شوند، به مطالعه دو کتاب جلب میکنیم:
1. مفاتیح الاعجاز در شرح گلشن راز نگارش شیخ محمد لاهیجی، از عرفای قرن نهم که با مقدمه کیوان سمیعی منتشر شده است. او تمام اشعار شیخ محمود شبستری را، شرح کرده و در بخش تبیین اصطلاحات، به طور گسترده سخن گفته است.
2. رساله مشواق، تألیف فقیه عارف، ملا محسن فیض کاشانی 1007 1091 ه.________________________________________
ق وی در این رساله قسمتی از اصطلاحات عرفا که دستاویز افراد مغرض قرار گرفته، آمیخته با اشعار گلشن راز شرح کرده و در سال 1362 ه.ش، توسّط نشر بین الملل منتشر گردیده است.
چرا ظاهر برخی از اشعار عرفا زننده است؟
تا این جا توانستیم به توضیح برخی از اصطلاحات آنان بپردازیم در این جا پرسش دیگری مطرح است و آن این که ظاهر برخی از اشعار عرفا، با شرع انور تطبیق نمیکند، در این صورت چگونه صدور این اشعار از مردان بزرگ توجیه میشود؟
در پاسخ این سوءال از خود قرآن کمک میگیریم، و از طریق تشبیه ناقص به کامل، مشکل را حل میکنیم.
قرآن مجید آیات قرآنی را به دو دسته تقسیم میکند: آیات محکم و آیات متشابه؛ چنانکه میفرماید:
«هُوَ الّذی انْزَلَ عَلَیْکَ الکِتابَمِنْهُ آیات مُحْکَمات هُنَّ اُمّ الکتِاب وَاُخَرُ مُتَشابِهات» (آل عمران/7):اوست که کتاب بر تو نازل کرد، برخی از آیات محکم ( دارای دلالتی روشن) و آنها اساس کتاب هستند برخی دیگر متشابه (به خاطر احتمالات متعدد، مقصود واقعی روشن نیست).
آنگاه اضافه میکند: «فَامّا الّذینَفِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ آبْتِغاءَ الْفِتْنَة وَ آبْتِغاءَ تَاْوِیلِهِ»: آنان که در قلوبشان میل به انحراف است، برای فتنهگری و تفسیر نادرست از متشابهات پیروی میکنند.
سپس میفرماید:«وَما یَعْلَمُ تَاْویله اِلاّاللهَ وَالرّاسِخُونَ فِی العِلْم» از تفسیر واقعی آن جز خدا و راسخان در دانش کسی آگاه نمیباشد.
از این آیه که در سه بخش نقل کردیم، نتیجه میگیریم:
1. آیات قرآن بر دوگونه است محکم و متشابه.
2. کج اندیشان برای فتنهگری سراغ آیات متشابه میروند.
3. مقاصد واقعی از متشابهات را، خدا و راسخان درعلم میدانند.
شعر عرفا از این نظر مانند قرآن است، البته این تشبیه، از قبیل تشبیه ناقص، به کامل است.
برخی از سرودههای عارفان با موازین خرد و شریعت کاملاً مطابق میباشد، این نوع از قصاید و غزلیات به شنونده روح ایمان و تقوی میبخشد، و دست او را گرفته و به مدارج کمال رهبری میکند، حافظ میگوید:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری که صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مقصود وی از «جام جم» انسان کامل است، همان طور که جمشید با نگاه به «جام جم» دنیا را مشاهده میکرد، عارف هم با بلوغ به این مرحله، عصارهای از جمال میگردد، که کمالات همگان را در آیینه وجود مشاهده میکند.
حافظ در مقام عزلت از زخارف دنیا میگوید:
گوهر معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
این نوع اشعار، از اشعارِ محکم و استوار و واضح الدلاله حافظ است و نظیر آن در دیوان او فراوان است.
در برابر این نوع غزلیات، یک سلسله سرودههایی دارد که ظواهر آن، با عقاید یک انسان متشرع و معتقد به شریعت آسمانی وفق نمیدهد مانند:
چون طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیبِ بوستان و بوی شیرم
توگویی نعمتهای جسمانی بهشت که در شرایع آسمانی آمده است مایه فریب است، بسان فریب دادن طفل با سیب و بوی شیر، آنگاه که میخواهند او را از شیر بگیرند.
مسلماً یک انسان معتقد به اسلام، چنین سخن را نمیگوید و یا نظیر آن را که در بیت دیگر او آمده است:
من که امروز بهشت نقد، حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
این نوع ابیات از عارفی مانند حافظ جزء متشابه چیزی نخواهد بود.
آیات متشابه، به حکم این که، محکمات اساس کتاب به شمار میروند، چنان که میفرماید:
«هُنَّ اُمُّ الکِتاب» باید به قرینه محکمات تفسیر شوند، و از میان محتملات مختلف که برخی زننده است، به معنی واقعی پی برده شود، در مورد شعر عارفان، باید از این راه وارد شد، و با اصطلاحات آنان آشنا گردید، سپس ایماها و اشارهها، و کنایات و استعارهها به درستی تفسیر کرد.
هم اکنون با توجه به قوانین اصول عرفانی، به تفسیر بیت آخر میپردازیم، اگر میگوید:
امروز که بهشت نقد، حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
مقصود او اشاره به یک واقعیت عرفانی است و آن این که عارف، پیش از آن که راهی عالم دیگر گردد باید در همین جهان کمالی کسب کند، و واقعیت بهشت را در وجود خود پدید آورد، تا در روز رستاخیز، عینیت پیدا کند، پس بهشت نقد به یک معنی امروز است.
حالا خواه این تفسیر استوار باشد یا نباشد، این غیر این است که حافظ منکر معاد گردد، و از انسانهای «دم غنیمت» شهر باشد.