تعریف منطقی شرک در عبادت(2) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مفهوم عبادت و معیار آن از نظر وهابیها و بررسی آن از نظر قرآن
در این فصل به بیان عبادت از دیدگاه وهابیها میپردازیم. از آنجا که این بحث در آثار نویسندگان و موءسسان این فرقه تحت عنوان «توحید عبادی» مطرح شده، از باب مقدمه به بیان توحید از دیدگاه وهابیون میپردازیم.
اقسام توحید از دیدگاه وهابیت
نویسندگان وهابی توحید را بر سه قسم دانستهاند:
1. توحید ربوبی.
2. توحید الوهی.
3. توحید اسماء وصفات.
صاحب کتاب «الردّ علی شبهات المستغیثین بغیر الله» میگوید:(19)
«توحیدی که خداوند به خاطر آن پیامبران را برانگیخت و کتابها(ی آسمانی) را نازل نمود و مخلوقات را برای آن آفرید بر سه قسم است: 1. توحید ربوبی...2. توحید در طلب و قصد... 3. توحید اسماء و صفات.
موءلّف رسالهی «انواع التوحید و الشرک» نیز همین تقسیمبندی را بیان میکند با این تفاوت که از قسم دوم به «توحید الوهی» تعبیر میکند:
«و امّا التوحید فهو ثلاثة أنواع: توحید الربوبیّة و توحید الاُلوهیة و توحید الأسماء و الصّفات».(20)
بررسی اقسام سهگانه توحید
1. توحید ربوبی:
موءلف کتاب «الرد علی شبهات المستغیثین بغیر الله» در تعریف توحید ربوبی
_______________________________
19. الجامع الفرید، ص 537.
20. همان کتاب، رساله سوم، ص 340.________________________________________
میگوید:
«هو اعتقاد انّ الله تعالی ربّ کلّشیء و ملیکه و خالق کلّ شیء و رازقه و المتصرف فیه وحده بمشیئته و علمه و حکمته».
همانطور که ملاحظه میشود این تعریف، علاوه بر توحید در ربوبیّت، توحید در خالقیت را هم شامل میشود. و در کلمات وهابیون میان این دو قسم فرقی نگذاشتهاند و هر دو را تحت عنوان «توحید ربوبی» مطرح کردهاند.
آنها میگویند این قسم از توحید را مشرکان عصر جاهلیّت نیز قبول داشتند و به بعضی از آیات قرآن هم استدلال میکنند:
«وهذا القسم قد اقَرَّ به مشرکوا العرب».(21)
«فإذا أردتَ علی انّ هوءلاء المشرکین الّذین قاتلهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یشهدون بهذا، فأقرأ قوله تعالی: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الارض امَّنْ یَمْلِکُ السَّمعَ وَ الابْصارَ وَمَنْ یخرج الحیّ مِنَ المیِّت وَ یَخْرُجُ المیّتَمِنَ الحَیّ وَمَنْ یُدَبّر الامْرَ فَسَیَقُولُونَ الله فَقُلْافَلا تَتَّقُون» (یونس/31).
وقوله:«قُل لِمنَ الارْضُ وَ مَنْ فِیها اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ قُلْ افَلا تَذکَّرُونَ* قُلْ مَنْ رَبّالسَّمواتِ السَّبع وَ ربّ العرش العَظیم* سَیَقُولون للهِ قُلْ افَلا تَتَّقُون* قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلّ شَیءٍ وَ هُوَ یجیرُ وَ لا یُجار عَلَیْهِاِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ قُلْ فَانّی تُسْحَرُونَ» (موءمنون/8986).(22)
و نتیجه میگیرند که اقرار به این قسم از توحید برای داخل شدن در اسلام کافی نیست:
«و هذه مسألة عظیمة مهمّة وهی أن تعرف أنّالکفّار شاهدون بهذا کلّه و مقرّون به و مع هذا لم یُدخلهم بذلک فی الإسلام و لم یحرم دماءهم و لا أموالهم و کانوا أیضاً یتصدقون و یحجّون و یعتمرون و یتعبّدون ویترکون أشیاء من المحرمات خوفاً من الله عزّ وجلّ و لکن الأمر الثانی هو الّذی لکفرهم و أحلّ دماءهم وأموالهم و هو أنّهم لم یشهدوا الله بتوحید الاُلوهیة».(23)
بررسی:
1. اطلاق«توحید ربوبی» بر هر دو قسم توحید (یعنی توحید خالقی و ربوبی) اگر مجرّد اصطلاح باشد، نزاعی در جعل اصطلاح نداریم. امّا اگر مقصود این باشد که ربّ به
_______________________________
21. الجامع الفرید، ص 537.
22. الجامع الفرید، رسالهی کشف الشبهات فی التوحید، محمد بن عبد الوهاب، ص 219.
23. همان کتاب، ص 255. ________________________________________
معنای خالق و موجد است، مطلب صحیح نیست بلکه چنانکه در بخش نخست این نوشتار از لغت و کلمات مفسّران استفاده کردیم ربّ به معنای مدبّر و متصرّف میباشد نه به معنای خالق.
در بعضی از آیات نیز ملاحظه میشود که اگر ربّ را بخواهیم به معنای خلق معنا کنیم، در آن صورت مفهوم جمله ناقص میشود. از جمله در آیهی«بَلْ رَبّکُمْ ربّ السَّمواتِ وَ الارض الّذی فَطَرهُنَّ» (انبیاء/56) اگر ربّ را به معنای خالق بدانیم جملهی «الّذی فَطَرهنّ» زاید بوده و نیازی به آن نخواهیم داشت.
2. آیا اعراب جاهلی، به توحید ربوبی اعتقاد داشتند؟ حق این است که همچنانکه علامه طباطبایی فرموده است(24) بحث عمیق و تفکر دقیق در معتقدات وثنیها و مشرکان عصر جاهلی، این معنا را به دست میدهد که آنها در باب آلهه و خدایان، اعتقاد خود را بر اصل یا اصول منظم و مسلم نزد همگان قرار نداده بودند. مثلاً صابئین و برهماییان و بوداییان و امثال آنها، امور عالم محسوس را به انواع و اقسامی مثل امر آسمان و زمین و انواع حیوان و گیاه و خشکی و دریا و غیر آن تقسیم میکردند و برای هر یک اله مستقلی غیر از خدا از جنس ملائکه و جن قایل بودند و او را پرستیده و شفیع مقرّب میپنداشتند، و سپس عالم محسوس را، مربوب خدا دانسته و خداوند را ربّالأرباب قلمداد میکردند.
و امّا عقاید اعراب بی سواد وبیابانگرد در این باب دارای قواعد منظمی نبود و بعضی، این بتهای چوبی و گلی را با علامت آن ارباب میدانستند و بعضی دیگر خود این بتها را آلهه میدانستند، و لکن آسمانها و اهل آسمانها که به اعتقاد آنها، اربابان انواع موجودات زمینی بودند خود، مربوب خداوند بوده و خدا را ربّ آنها میدانستند.
پس نتیجه میگیریم که مشرکان زمان جاهلیت همگی، منکر توحید ربوبی بودهاند، و اما اینکه چرا مشرکان مطابق آیاتی که وهابیون به آنها استدلال کردهاند در پاسخ از رزق و احیا و اماته، اینها را از شئون خداوند یکتا دانستهاند،در پاسخ میگوییم:
اگر این سوءالات متوجه اعراب بادیه نشین بوده است این جواب صحیح است، زیرا سوءال از ربّآسمانها میباشد نه از ارباب زمینی.
و اگر متوجه غیر آنها از کسانی که برای آسمان نیز آلهه غیر خدا قایل بودند میباشد، در آن صورت مراد از آسمان، عالم سماوی و ساکنان آن از ملائکه و جنّ میباشد و موءیّد این مطلب، مقارنت آسمان با «عرش عظیم» که مقام صدور احکام متعلق به مطلق
_______________________________
24. المیزان،جلد 15، ذیل آیات 8986 موءمنون.________________________________________
مخلوقات اعم از اربابان و سایران است در آیه شریفه میباشد، و به اعتقاد این طایفه نیز، ربّ عالم علوی، خدای واحد میباشد.
2. محمد بن عبد الوهاب در تعریف توحید الوهی میگوید:
«هو انّه لا یدعی ولا یرجی إلاّ الله وحده لا شریک له ولا یستغاث بغیره ولا یذبح لغیره لا لملک مقرّب و لا نبیّ مرسل».(25)
و موءلّف «الردّ علی شبهات المستغیضین بغیر الله» میگوید:
«القسم الثانی: توحید المطلب و القصد، و هو توحید الالهیة المبنی علی اخلاص التألّه لله تعالی و افراده بجمیع العبادة».(26)
و در فرق میان توحید ربوبی و الوهی میگویند:
«توحید الربوبیة فعل الربّ مثل الخلق و الرزق و الإحیاء والإماتة وإنزال المطر وإنبات النبات و تدبیر الاُمور، و توحید الإلهیّة فعلیک أیّهاالعبد مثل الدعا والخوف والرجاء والتوکل والإنابة والرغبة و الرهبة و النذر والإستغاثة و غیر ذلک».(27)
تذکّر:
1. از تعریفی که برای توحید الوهی ارائه میدهند معلوم میشود که این قسم از توحید بر توحید عبادی از اقسام هشتگانه توحید که در بخش نخست ذکر شد منطبق میباشد. البته با ملاحظه پارهای از کلمات نویسندگان که قسم دیگری یعنی توحید در طاعت نیز در این قسم مندرج است:
«عبدالعزیز بن عبد الرحمان بن باز» مفتی وهابی معاصر میگوید:
و ضدّ التّوحید، الشرک؛ و هو أنواع ثلاثة،و الحقیقة إنّه نوعان: شرک أکبر و شرک أصغر. فالشّرک الأکبر:هو ما یتضمّن صرف العبادة لغیر الله أو بعضها...، کان هذا کفراً أکبر و شرکاً أکبر».(28)
و از طرف دیگر صاحب رساله«انواع التوحید والشرک» در بیان انواع اکبر میگوید:
«ثمّ اعلم أنّ ضدّ التوحید الشرک و هو ثلاثة أنواع... وهو (الشرک الأکبر) أربعة أنواع... النوع الثّالث: شرک الطّاعة و الدّلیل قوله تعالی:«اتّخذوا أحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دُونِ اللهِ...».(29)
_______________________________
25. الجامع الفرید، ص 255.
26. همان مدرک، ص 537.
27. کشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب، ص 66.
28. «مجموعة الفتاوی و المقالات:1/43، بِن باز.
29. الجامع الفرید، ص 340.________________________________________
2. و اما اینکه چرا از توحید در عبادت، به «توحید در الوهیّت» تعبیر میکنند ناشی از این مطلب است که اله را به معنای معبود میدانند:
«ثمّ إنّ رأس العبادة و أساسها التوحید لله الذی تفیده کلمته التی إلیها دعت جمیع الرسل و هو قول لا إله إلاّ الله، و المراد اعتقاد معناها لا مجرّد قولها باللسان، ومعناها افراد الله بالعبادة و الإلهیة، والنفی والبراءة من کلّمعبود...».(30)
از این عبارت و امثال آن به خوبی استفاده میشود که وهابیّون، «إله» را به معنای «معبود» میدانند.
بررسی:
معنای اله چیست؟(31)
دو لفظ «اله» و «الله» از یک وادی هستند و آنچه از الله متفاهم است از «اله» هم فهمیده میشود هرچند که از نظر مفهوم مختلف هستند؛ زیرا «اله»مفهومی کلّی است و «الله» عَلَم برای فردی از این کلّی است. پس «اله» اسم عام و بر «آلهه» جمع بسته میشود و «الله» اسم خاص است و جمع بسته نمیشود و مرادف آن در فارسی« خدا» است. و اسم عام و خاص آن در فارسی هر دو همان «خدا» است و مراد از او به کمک قرینه فهمیده میشود ولی لفظ «خداوند» فقط برای اسم خاص اطلاق میشود.
زمخشری در این رابطه میگوید:
«الله أصله "الإله"... و نظیره الناس أصله الاُناس فحذفت الهمزة و عوض عنها حرف التعریف و لذلک قیل فی النداء یا الله بالقطع کما یقال یا إله و الإله من اسماء الأجناس کوجل و...».(32)
و صاحب مجمع البیان از سیبویه نقل میکند:
«إنّ "الله" أصله إله علی وزن فعال فحذفت فاء فعله و هی الهمزة وجعلت الألف و اللام لازماً عنها بدلالة إستجازتهم قطع هذه الهمزة الداخلة علی لام التعریف فی القسم و النداء فی قوله: یا الله إغفر لی، و لو کانت غیر عوض لم تثبت الهمزة فی غیر هذا الاسم».(33)
و راغب در مفرداتش میگوید:
«الله، أصله إله فحذفت همزته و ادخل علیه الألف و اللام فخص بالباری تعالی...».(34)
_______________________________
30. همان مدرک، ص 491.
31. مفاهیم القرآن:1/424 423 با تصرّف و تلخیص.
32. الکشاف: 1/30.
33. مجمع البیان:1/19.
34.مفردات راغب، ص 31.________________________________________
دلیل بر اینکه این دو لفظ از نظر مفهوم متحدند یکی آن است که ماده این دو لفظ واحد است و دیگر آنکه در بعضی موارد لفظ الله در جای اله به معنای کلّی و وصفی نه عَلَم استعمال میشود؛ مانند آیه: «وَ هُوَ اللهُ فِی السَّمواتِوَ فِی الارْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ» (انعام/3).
و آیهی:«وَ هُوَ الّذِی فِی السَّماءِ وفِی الارْضِاِله» (زخرف4)؛ «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثة آنْتَهُوا خَیر لَکُمْ اِنَّما اللهُ اِلؤ واحد...» (نساء/71).
آیا اله به معنای معبود است؟
بسیاری از مفسران اله را به معنای معبود گرفتهاند. منشأ این تصور آن است که همواره اله خواه حقیقی یا ساختگی موردعبادت واقع میشود در حالیکه معبود بودن، لازمهی معنای اله است نه معنای ابتدایی آن. دلیل بر آن که اله به معنای معبود نیست کلمه اخلاص: لا اله الاّالله است؛ زیرا اگر مقصود از اله، «معبود» بود این جمله دروغ صریح بود؛ زیرا هزاران معبود غیر از خدا در جهان موجود است و کسانی که اله را به معنای معبود میگیرند مجبور میشوند که کلمه«حق» را بعد از اله در تقدیر بگیرند لکن تقدیر، خلاف ظاهر است.
از طرف دیگر، آیاتی در قرآن وجود دارد که دلالت میکند بر اینکه اله به معنای معبود نیست بلکه به معنای متصرف و مدبّر است:
1. «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَة اِلاّ الله لَفَسَدَتا» (انبیاء/22).
در این آیه اگر اله را به معنای معبود بگیریم برهان بر نفی تعدّد اله تمام نیست؛ زیرا معبودهای فراوانی در این عالم وجود دارد و این نظام عالم فاسد نشده است.
2. «مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَما کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعَضهُمْ عَلی بَعْضٍ» (موءمنون/4).
اگر اله به معنای معبود باشد استدلال تمام نیست؛ زیرا از تعدد معبود اختلاف در عالم لازم نمیآید.
3. «قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلهة کَما یَقُولُونَ اِذَنْ لابْتَغُوا اِلی ذِی العَرْشِ سَبِیلاً» (الاسراء/23).
«ابتغاء سبیل به ذی العرش» از لوازم تعدد خالق یا مدبر متصرف است نه از لوازم تعدد معبود.
4.«اِنَّکُمْ وَما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصْبُ جَهَنّم انْتُمْ لَها وارِدُونَ* لَوْ کانَهوءلاءِ آلِهة ما وردوها» (الأنبیاء/9998).
آلهه در صورتی وارد جهنم نمیشدند که خالق و یا مدبّر عالم باشند نه اینکه معبود باشند.
5. «فَاِلهکُمْ اِلؤ واحِد فَلَهُ اسلموا» (الحج/34).________________________________________
اگر اله به معنای معبود باشد کذب لازم میآید؛ زیرا در زمان کنونی هم معبودهای فراوانی وجود دارد.
3. توحید اسماء و صفات
در تبیین این قسم از توحید میگویند:
«هو العلم و الاعتقاد بانّ الله تعالی بکلّشیء علیم و علی کلّشیء قدیر، حیّ قیّوم لا تأخذه سنة ولا نوم منزّه عن کلّعیب و نقص، له المشیئة النافذة والحکمة البالغة، سمیع بصیر، روءوف رحیم علَی العرش استوی، الموءمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عمّا یشرکون له الأسماء الحسنی و الصفات العُلی».(35)
با این بیان، این قسم از توحید، بر توحید صفاتی از اقسام هشتگانه توحید منطبق است.
موءلف کتاب «فتح المجید» (در شرح بر کتاب توحید محمد بن عبد الوهاب)دربارهی صفات خدا میگوید:
قاطبه اهل سنّت و جماعت چه متقدمان و چه متأخران بر آنند که صفاتی که خداوند، خود را در قرآن به آن توصیف کرده یا به زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وصف شده برای او ثابت و مسلّم است اما نمیتوان ذات احدیت را در آن صفات به هیچ یک از مخلوقین مانند کرد. خداوند از اینکه در صفات خود شبیه و مانند داشته باشد منزه است«لیس کَمِثْلِهِ شَیء وَ هُوَالسَّمیعُ الْبَصیر»42 /11) همانطور که خداوند دارای ذاتی حقیقی است که به هیچ ذاتی شبیه نیست، به همانگونه دارای صفاتی حقیقی نیز هست که به هیچ صفتی از صفات مخلوقین شبیه نیست. هرکس یکی از چیزهایی را که خداوند خود را به آن وصف کرده، منکر شود یا معنای ظاهر آن را تأویل و توجیه کند (مثلاً بگوید مقصود از دست در یَد الله فوق أیدیهم، قدرت خداست) چون کسی جهمی مذهب است (فرقه جهمیه از پیروان جُهَم بن صفوان میباشند که دربارهی جبر و ایمان و نیز در خصوص صفات خدا عقاید مخصوصی داشتند) و راه او از راه موءمنان جداست.(36)
عبادت از دیدگاه وهابیت
شاید بتوان گفت که اساسیترین وجه افتراق میان وهابیت و سایر فرقههای اسلامی، در ناحیه توحید عبادی است. آنان از یک طرف، رکن اساسی توحید و ملاک مسلمان بودن را در اقرار و شهادت به توحید عبادی و به تعبیر آنها: توحید الوهی میدانند و از
_______________________________
35. الجامع الفرید، ص 538.
36. فتح المجید، ص 460، به نقل از کتاب «وهابیان»، علی اصغر فقیهی، ص 150.________________________________________
طرف دیگر عبادت را بدانگونه معنا میکنند که جز خود آنها همه از تحت توحید عبادت خارج، و مشرک میشوند.
موءلف کتاب «الردّ علی شبهات المستغیثین بغیر الله» میگوید:(37)
«و هذا التوحید هو الّذی افتتح به الرّسل دعوتهم کما قال أوّل الرسل نوح علیه السلام (38) لقومه«اعْبُدوا الله ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍغَیْرُهُ»، «انْ لا تَعْبُدُوا اِلاّ الله اِنّی اخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَومٍالیم».
محمد بن عبد الوهاب در «کشف الشبهات فی التوحید» میگوید:
اعلم رحمک الله انّ التوحید هو افراد الله سبحانه بالعبادة و هو دین الرسل الّذی أرسلهم الله به إلی عباده... أرسله إلی اُناس یتعبدون... و لکنّهم یجعلون بعض المخلوقات وسائط بینهم و بین الله، یقولون: نرید منهم التقرب إلی الله و نرید شفاعتهم عنده مثل الملائکة و عیسی... فبعث الله إلیهم محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم یجدّد لهم دین أبیهم إبراهیم علیه السلام و یخبرهم أنّ هذا التقرب و الإعتقاد محض حق الله لایصلح منه شیء لا لملک مقرّب ولا لنبیّمرسل فضلاً عن غیرهما، وإلاّ هو و لایحیی ولا یمیت اِلاّهو و لا یدبّر الأمر إلاّهو و انّ جمیع السماوات السبع و من فیهنّ و الأرضین و من فیهنّ کلّهم عبیده و تحت تصرّفه و قهره».(39)
و «بن باز» مفتی وهابی میگوید:
«... و هو توحید العبادة و هو معنی لا إله إلاّ الله و هو الأساس العظیم لدعوة الرسل لأنّالنوعین الأخیرین لم ینکرها المشرکون کما تقدّم و إنّما أنکروا هذا النوع و هو توحید العبادة لمّا قال لهم قولوا لاإله إلاّ الله قالوا: أجَعَل الاعلیها السلاملهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشیء عجاب».(40)
تعریف عبادت
در اینجا برخی از کلمات وهابیها در تعریف عبادت را ذکر میکنیم:
«إنّ العبادة أقصی باب الخضوع و التذلّل. و لم تستعمل إلاّفی الخضوع لله، لأنّه مولی أعظم النّعم و کان حقیقاًبأقصی غایة الخضوع کما فی الکشاف».(41)
_______________________________
37. الجامع الفرید، ص 537.
38. به نوشتهی موءلف کتاب «وهابیان» (ص 150) محمد بن عبدالوهاب در کتابها و رسائل خود در بحث نبوّت، نخستین پیغمبران را نوح علیه السلام دانسته وگفته: أوّلهم نوح و آخرهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و به آیاتی از جمله:«اِنّا أوحینا إلیک إلی نوح و النبیّین من بعده» (نساء/162) تمسک جسته است.
39. الجامع الفرید،ص 219.
40. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/40.
41. الجامع الفرید، ص 498. ________________________________________
«و حقیقة هذه العبادة هی افراد الله سبحانه بجمیع ما تعبد العبادیة من دعاء و خوف و رجاء و صلاة و صوم و ذبح و نذر و غیر ذلک من أنواع العبادة علی وجه الخضوع له و الرغبة و الرهبة مع کمال الحبّ له سبحانه و الذلّلعظمته».(42)
اساس عبادت
«ثمّ إنّ رأس العبادة و أساسها التوحید لله الّذی تفیده کلمته الّتی إلیها دعت جمیع الرسل و هو قول لا إله إلاّالله و المراد اعتقاد معناها لامجرّد قولها باللسان و معناها افراد الله بالعبادة و الإلهیة و النفی والبراءة من کلّمعبود دونه».(43)
«و أصل العبادة تجرید الإخلاص لله تعالی وحده و تجرید المتابعة للرّسول صلی الله علیه و آله و سلم، قال تعالی: «و َ انَّ المَساجِدَ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ اْحداً».(44)
انواع عبادت
وهابیون در برخی کلمات خود عبادت را به چهار نوع: 1. اعتقادی 2. لفظی 3. بدنی 4. مالی، تقسیم میکنند:
«اعتقادیة: وهی أساس (العبادة) و ذلک أن یعتقد انّه الربّالواحد الأحد الّذی له الخلق و الأمر و بیده النفع و الضرر الّذی لا شریک له ولا شفیع عنده أحد إلاّ بإذنه و إنّه لا معبود بحقّ غیره، و غیر ذلک ممّا یجب من لوازم الإلهیة؛و منها اللفظیة: وهی النطق بکلمة التوحید فمن اعتقد ما ذکر و لم ینطق بها لم یحقن دمه ولا ماله...و من نطق و لم یعتقد حقن ماله و دمه وحسابه إلی الله و حکمه حکم المنافقین؛ و بدنیة: کالقیام و الرکوع والسجود فی الصلاة و منها الصوم و أفعال الحج و الطواف؛ و مالیة کاخراج جزء من المال امتثالاً لما أمَرَ الله تعالی به».(45)
و گاهی نیز بدون ذکر تقسیمبندی، به پارهای از مصادیق عبادت همچون: استعانت، نذر، دعا برای جلب خیر و دفع ضرر، نماز، توکّل، ذبح، رجاء، خشیت، خوف، رهبة و انابة اشاره میکنند.(46)
و بالاخره محمّد بن عبد الوهاب در «الکلمات النافعه» به عنوان یک ضابطه کلی چنین میگوید:
«والحاصل انّالعبادة اسم جامع لکلّ ما یحبّه الله و یرضاه من أقوال العباد و أفعالهم ممّا أمرهم به فی کتابه علی لسان رسوله صلی الله علیه و آله و سلم».(47)
_______________________________
42. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/5.
43. الجامع الفرید، ص 498.
44. همان مدرک، ص 340.
45. همان مدرک، ص 498.
46. ر.ک: همان مدرک:1/289و340.
47. همان مدرک، ص 290.
________________________________________
بررسی
آنچه از مجموع این سخنان در تعریف عبادت به دست میآید این است که افعال عبادی را باید فقط برای خدا انجام داد در حالی که انجام آن اقوال و افعال است که محبوب نزد خدا بوده و به آنها امر کرده است.
امّا آیا مطلق تکریم و خضوع و تذلّل، در عبادت بودن یک فعل کافی است؟
1. از آیات قرآن و کلمات مفسّران به خوبی فهمیده میشود که عبادت خداوند در صورتی محقّق میشود که انسان در مقابل کسی که اعتقاد به الوهیّت او دارد خضوع کند. و خضوع و تذلّل به هر حدّی که برسد تا وقتی که اعتقاد به الوهیّت او نداشته باشد عبادت محسوب نمیشود.
صاحب تفسیر المیزان ذیل آیهی شریفه«اِیّاکَ نَعْبُدُ» (سورهی حمد) بعد از نقل عبارت صحاح اللغة (اصل العبودیة الخضوع و الذلّ) میفرماید:
«آنچه صاحب کتاب صحاح اللغة گوید: که عبودیت به معنی خضوع است با واقع تطبیق نمیکند؛ زیرا خواهیم گفت که عبودیّت به معنای بندگی است و خضوع از لوازم آن است. موءید این مطلب آن است که مادهی خضوع به وسیله لام متعدی میشود؛ ولی عبودیت متعدی بدون واسطه است پس معنای آن دو نیز متفاوت خواهد بود و اینکه گفته شده عبادت از عَبَدَ مشتق میشود به این معناست که گویا عبد در حال عبادت خود را مملوک محض برای ربّ خود قرار میدهد و به همین جهت است که عبادت با استکبار منافات دارد و مقام مملوکیّت و رقیّت با استکبار سازگار نیست ولی با شرک منافات ندارد؛ چرا که ممکن است دو مولی بر یک عبد مولویّت داشته باشند و بر این مطلب شواهدی هم در قرآن میتوان اقامه کرد. در آیه«اِنَّ الّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنّمَ داخِرینَ» (غافر/60) چنانچه مشهود است استکبار در برابر عبادت قرار گرفته است.
و در این آیه «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَملاً صالِحاً وَ لا یُشْرکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَداً» (کهف/110) از شرک در عبادت نهی شده پس معلوم میشود این نوع شرک امری ممکن بوده که از آن نهی شده و گرنه، اگر هم چون استکبار با شرک قابل جمع نبود، نهی از آن معنا نداشت».(48)
صاحب تفسیر آلاء الرحمن نیز میگوید:(49)
«...فُسّرت العبادة بانّها ضرب من الشکر
_______________________________
48. ترجمه تفسیر المیزان:1/2426.
49. آلاء الرحمن:1/5758.
________________________________________
مَعَ ضرب من الخضوع أو الطاعة»، سپس میفرماید:
«این تفسیر از عبادت مبتنی بر تساهل و تسامح در مقام تفسیر است. چرا که بیشتر افراد، اموری را که در آن نوعی از شکر و یا خضوع باشد عبادت نمیشمارند مگر مجازاً و لفظ عبادت و مشتقات آن به طور حقیقی استعمال نمیشود مگر در مورد کسی که انسان آن را اله گرفته باشد».
صاحب تفسیر البیان میگوید:
الخضوع والتذلّل للمخلوق علی أقسام:
«أحدها: الخضوع للمخلوق من دون إضافة ذلک المخلوق إلی الله بإضافة خاصة و ذلک کخضوع الولد لوالده و الخادم لسیّده و المتعلّم لمعلّمه... ولا ینبغی الشکّ فی جواز هذا القسم مالم یرد فیه نهی و لیس فیه أدنی شائبة الشرک... ثانیها: الخضوع للمخلوق باعتقاد انّ له إضافة خاصة إلی الله یستحق من أجلها أن یخضع له مع انّ العقیدة باطلة و انّ هذا الخضوع بغیر إذن من الله کما فی خضوع أهل الأدیان و المذاهب الناسخة لروءسائهم، وهذا افتراء علی الله، «فَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ آفْتَری عَلَی اللهِ کِذْباً» (18:15) ثالثها: الخضوع للمخلوق والتذلل له بأمر من الله و الرشادة کما فی الخضوع لنبی صلی الله علیه و آله و سلم و أوصیائه الطاهرین علیهم السلام و هذا القسم من الخضوع محبوب لله فقد قال الله تعالی: «فَسَوفَ یَاْتِی الله بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ...» بل هو لدی الحقیقة خضوع لله و اظهار للعبودیة له».(50)
2. قرآن کریم خبر از تذلّل و خضوع از ناحیه ذوات مقدّسه در مقابل غیر خدا میدهد و چه بسا ما را تشویق میکند که نسبت به بعضی از بزرگان اظهار خضوع بکنیم. از اینجا میفهمیم که عبادت مجرد خضوع نیست:
الف. «وَ اِذْقُلْنا لِلْمَلائِکة آسْجُدُوا لادم فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِیس...» (بقره/34).
این آیه بهترین دلیل است بر اینکه هر تعظیمی در مقابل غیر خدا عبادت محسوب نمیشود و جمله «اسجدوا لادم» هرچند با جمله « اسجدوا لله» تشابه دارد جز اینکه جملهی اول به عبادت غیر خداوند نیست جملهی دوم متضمن امر به عبادت خداوند است و این میفهماند که عبادت بستگی به نیّت و مافی الضمیر عبادت کننده دارد.
برخی در توجیه آیه گفتهاند: امر خداوند به سجده در مقابل آدم، عبارت بود از قرار دادن آدم به عنوان قبله و سجده کردن برای خدا، به سمت آدم. لکن این سخن نادرست است؛ زیرا اوّلاً دلیلی بر این مدّعا نیامده و
_______________________________
50. البیان، ص 468و 969.________________________________________
ثانیاً اگر چنین بود مجالی برای اعتراض شیطان باقی نمیماند که بگوید:
« ءَ اسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» (اسراء/61)
ب. قرآن کریم رفتار حضرت یعقوب و همسر و فرزندانش را در هنگام ملاقات با یوسف وقتی که به مقام پادشاهی مصر رسیده بود، چنین نقل میکند:
«وَ رَفَعَ ابَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجّداً وَ قالَ یا ابَتِ هذا تَاْویلُ رُوءْیایَ» (یوسف/102).
در حالی که اگر سجود فی نفسه، عبادت محسوب میشد قرآن آنان را مورد نکوهش و انتقاد قرار میداد. علامه طباطبایی در این رابطه میفرماید:(51)
این سجده برای عبادت یوسف نبود برای اینکه در میان سجده کنندگان در داستان یوسف شخصی بود که در توحید مخلص بود و چیزی را شریک خدا نمیگرفت و او یعقوبعلیه السلام است. دلیل دیگر اینکه اگر این سجده، سجده عبادت برای یوسف بود مسجود له (یعنی یوسف) همان کسی است که به نقل قرآن به رفیق زندانیش گفت ما را نمیرسد که خدایی را شریک برای خداوند بگیریم، پس اگر این سجده، عبادت بود قطعاً از این عمل نهی مینمود و نمیگذاشت چنین کاری انجام دهند ولی میبینیم که نهی نکرده، پس میفهمیم سجده، عبادت برای او نبوده است.
ج. «وَآخْفِضْلَهُما جُناح الذُلِّ مِنَ الرَّحْمة» (اسراء/24).
در این آیه به خضوع والدین و خفض جناح برای ایشان امر شده، که کنایه از خضوع شدید است. صاحب المیزان خفض جناح (پر وبال گستردن) را کنایه از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی میداند و میگوید: در معاشرت و گفتگو با پدر و مادر، باید به گونهای با ایشان روبهرو شد که تواضع و خضوع، احساس شود.(52)
و با این حال، تواضع و خضوع برای پدر و مادر هرگز عبادت محسوب نمیشود.
د.«وَآتخذُوا مِنْ مَقامِ اِبراهیم مُصلّی» (بقره/125).
قرآن ما را امر میکند که در مقام ابراهیم مصلایی را اتخاذ کنیم و بدون شک نماز برای خدا اقامه میشود ولی اقامه آن در مقام ابراهیم که اثر پاهای او در آن دیده میشود نوعی از تکریم برای این پیامبر بزرگ میباشد؛ ولی این عمل متصف به عبادت نمیشود.
حاصل سخن: از این آیات و سایر آیات
_______________________________
51. ترجمه المیزان (بیست جلدی):11/384385.
52.المیزان:13/84.
________________________________________
پی میبریم که مطلق خضوع و تذلّل و یا تکریم و احترام عبادت محسوب نمیشود و اگر بعضی از باب لغت، عبادت را به معنای خضوع و تذلّل معنا کردهاند از باب تفسیر به معنای اوسع است یعنی لفظی را به طور مطلق گفتهاند و معنای اعم آن را اراده کردهاند و عبادت نوع خاصی است وتکریم یک شخص و خضوع برای او عبادت نیست؛ زیرا در غیر این صورت لازم میآید که تمام انبیا مشرک باشند چون آنها هم به افرادی که احترام آنها واجب است مثل پدر و مادر، احترام میگذاشتند.
شرک از دیدگاه وهابیت
از نظر وهابیان چنانکه برخی از نوشتههای آنان آورده شد اقرار به شهادتین و حتی اقرار به توحید در خالقیت و ربوبیّت را موجب اسلام و داخل شدن در زمرهی مسلمانان نمیدانند. و مفهوم توحید وکلمه «لا اله الاّ الله» را طوری قرار میدهند که تقریباً جز خودشان موحّد دیگری باقی نمیماند.
1. تعریف شرک:
«بن باز»در تعریف شرک میگوید:
«الشرک علی اسمه هو تشریک غیر الله مع الله فی العبادة کأن یدعو الأصنام أو غیرها، یستغیث بها أویصلّی لها أو تصوم لها أو یذبح لها... فهذا کلّه یسمّی شرکاً و هکذا إذا دعا الکواکب أو الجنّ أو اشتغاث بهم أو طلبهم المدد أو ما أشبه ذلک فإذا فعل شیئاً من هذه العبادات مع الأحیاء أو مع الأموات أو الغائبین صار بذلک مشرکاً».(53)
و از آنجا که شرک ضد توحید است میتوان از طریق ضابطه کلّی که محمّد بن عبدالوهاب در باب انواع عبادات ارایه کرد نظر او و اتباعش را در باب موجبات شرک به دست آورد. او میگوید:«و الحاصل انّ العبادة اسم جامع لکلّما یحبّه الله و یرضاه من أقوال العباد و أفعالهم ممّا أمرهم به فی کتابه علی لسان رسوله صلی الله علیه و آله و سلم».(54)
بنابر این هرگفتار یا کرداری که مورد محبّت و رضایت خداوند باشد اگر برای فرد دیگری صورت بگیرد موجب شرک میشود.
و به همین دلیل شیخ عبدالرحمان آل شیخ (نوهی محمّد بن عبد الوهّاب) گفته است:
هرکس در دوست داشتن، دیگری را با خدا شرکت دهد آن دیگری را با خدا در عبادت شریک قرار داده و او را مانند خدا دانسته است
_______________________________
53. مجموعة الفتاوی و المقالات:4/32.
54. الجامع الفرید، ص 290.
________________________________________
و این شرکی است که خداوند آن را نمیآمرزد، هرکس تنها خدا را دوست داشته باشد یا دیگری را برای خدا دوست بدارد مخلص و موحّد است و کسی که دیگری را با خدا دوست داشته باشد مشرک است.(55)
2. اقسام شرک:
از آنجا که وهابیون توحید را به سه قسم تقسیم میکنند و شرک را ضد توحید میدانند لذا برای شرک نیز سه قسم قائلند. البته در میان این سه، شرک در الوهیت (که همان شرک عبادی میباشد) را شنیعتر و بدتر میدانند.
صاحب رساله «انواع التوحید والشرک» در این باره میگوید:(56)
«ثمّ اعلم انّضدّ التوحید الشرک و هو ثلاثة أنواع: شرک أکبر و شرک أصغر، وشرک خفیّ».
«بن باز» در «مجموعة الفتاوی والمقالات» میگوید:
«و ضدّ التوحید الشرک و هو أنواع ثلاثة و الحقیقة انّه نوعان: شرک أکبر و شرک أصغر».(57)
وهابیان شرک در عبادت را که به اصطلاح آنان در مقابل توحید الوهی میباشد شرک اکبر نام نهاده و اساس مبارزات قلمی و علمی خود را مبارزه با آن قرار دادهاند؛ چرا که معتقدند آنچه که هماکنون دامنگیر فرقههای مختلف اسلامی [اعم از شیعه و سنّی] میباشد همان شرک عبادی است.
«فالشرک الأکبر هو ما یتضمن صرف العبادة لغیر الله أو بعضها... فکلّ ما یتضمّن صرف بعض العبادة لغیر الله کدعاء الأولیاء والإستغاثة بهم و النذر لهم... کان هذا کفراً أکبر و شرکاً أکبر».(58)
و برای شرک اکبر (یعنی شرک در عبادت) چهار نوع قایل شدهاند:
«وهو أربعة أنواع: النوع الأوّل: شرک الدعوة؛ والدلیل قوله تعالی:«فَاِذا رَکبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدّین فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَی البَرّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».
النوع الثانی: شرک النیّة و الإرادة و القصد؛ و الدلیل قوله تعالی: « من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون...».
النوع الثالث: شرک الطاعة ؛ و الدلیل قوله تعالی: «اتّخذوا أحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً...».
_______________________________
55. فتح المجید، ص 114، به نقل از کتاب وهابیان، ص 136.
56. الجامع الفرید، ص 340.
57. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/43.
58. همان مدرک. ________________________________________
النوع الرابع: شرک المحبّة...».(59)
مصادیقی که برای شرک در عبادت در کلمات نویسندگان وهابی وارد شده به تناسب تعریفی که از شرک ارایه دادهاند، دامنهی وسیعی پیدا کرده است که بیان یکایک آنها و نقد و بررسی آنها از حوصلهی این نوشتار بیرون است.
در اینجا فقط به برخی از مصادیقی که ذکر کردهاند اشاره میکنیم:(60)
1. توسل به انبیا و اولیا.
2. سفر به قصد زیارت پیامبر؛ دست کشیدن بر قبر برای تبرّک؛ دعا و نماز خواندن کنار قبر؛ بنا و مسجد بر آن درست کردن و برای آن نذر نمودن.
3. سوگند یاد کردن به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مخلوقات دیگر، و او را ندا کردن یا با لفظ سیّدنا توصیف کردن و الفاظی از قبیل:«بحقّ محمّد» و «یا محمّد» گفتن.
4. تعویذ بستن برای دفع شر یا جلب خیر.
مشرکان عصر حاضر و مشرکان عصر جاهلی
همانطور که از کلمات نقل شدهی وهابیون برمیآید، آنها معتقدند که آنچه موجب اسلام است توحید ربوبی و اعتقاد به اینکه خداوند خالق همه اشیا و مدبر جهان هستی است، نمیباشد، زیرا این قسم توحید را مشرکان عصر جاهلیت نیز قبول داشتند ولی در عین حال جان و مال آنها محترم نبود و پیامبر با آنها به جنگ برخاست.
بلکه توحید الوهی (توحید در عبادت) است که اعتراف به آن موجب داخل شدن در اسلام میشود. و از آنجا که فِرَق مختلف اسلامی به اعتقاد وهابیان، عملاً منکر توحید الوهی میباشند لذا مشرک بوده و فرقی با مشرکان عصر جاهلیت ندارند.
بلکه معتقدند که مشرکان عصر حاضر از مشرکان عصر جاهلیت بدتر هستند و شرک آنها شدیدتر است. محمّد بن عبدالوهاب میگوید:(61)
«القاعدة الرّابعة: إنّمشرکی زماننا أعظم شرکاً من الأوّلین لأنّ الأوّلین کانوا یخلصون لله فی الشدة و یشرکون فی الرّخاء و مشرکوا زماننا، شرکهم دائم فی الرخاء و الشدة؛ والدلیل قوله تعالی:«فَاِذا رَکبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَی البَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».(عنکبوت/65)
بررسی و جمع بندی
1. همانطور که در قسمت اول این
_______________________________
59. الجامع الفرید، ص 340.
60. ر.ک: «هدیة طیبة» و «کشف الشبهات» و «التوحید و تطهیر الاعتقاد» و «فتح المجید» و....
61. الجامع الفرید، ص 260.________________________________________
نوشتار تبیین شد، قول و فعل و خضوعی که ناشی از اعتقاد به الوهیت یا ربوبیّت یا بی نیاز بودن در فعل باشد عبادت محسوب میشود و اگر برای غیر خدا انجام گیرد شرک در عبادت بهشمار میآید، اما اگر در مقابل شخصی نهایت خضوع و تکریم را بدون این اعتقاد انجام دهد نه مشرک است و نه عبادت شخص مخضوع له محسوب میشود.
2. در مورد «توسل» به انبیا و اولیا و «طلب شفاعت» و «استشفا» از آنها باید توضیح بدهیم که: اگر کسی کاری را که مختص به خداست از غیر خدا طلب کند، مشرک شده است. امّا مهم آن است که تشخیص دهیم فعل خدا و فعل سایر مخلوقات کدامند؟ آیا هر آنچه درعالم هستی رخ میدهد مباشرتاً منحصر در خداست؟ واضح است که چنین کلامی صحیح نیست؛ زیرا خود قرآن در موارد متعددی بعضی از افعال را به دیگران نسبت میدهد.
بلکه مراد از فعل خدا، قیام به فعل به طور استقلال است بدون اینکه از غیر کمک بگیرد.
بنابر این در توسل و امثال آن اگر آنها را به عنوان افراد مستقلی بدانیم که میتوانند حاجات ما را مستقلاً برآورده سازند چنین عملی قطعاً شرک محسوب میشود امّا اگر به این عنوان که مقرّب درگاه خداوند بوده و اذن در شفاعت دارند، از آنها حاجات خود را طلب کنیم هیچگونه شرکی صورت نگرفته است.
3. استعمالات مجازی لفظ عبادت: مواردی را که در عرف و لغت و قرآن مییابیم که لفظ عبادت استعمال شده و معنای حقیقی آن اراده نشده است:
الف. کسانی که اسیر هوا و هوس و نفس اماره میباشند و در مقابل معصیت خداوند، زمام اختیار را از دست میدهند. این گروه نه مشرک محسوب میشوند و نه عبادت کنندهی حقیقی و لکن به طور مجاز به آنها «عبدة الهوی» گفته میشود؛ «ارَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» (فرقان/45).
ب. به نژادپرستان متعصب و متکبر و شکمپرستان، «عباد الشیطان» گفته میشود. و لکن وجدان سلیم قاضی است که عملشان عبادت حقیقی مشرکانه نیست.
و اگر در قرآن به آنها عابد اطلاق میشود در واقع یک نوع مجاز و تشبیه میباشد و هدف از آن، بیان شدت نفرت و استنکار نسبت به این عمل میباشد:«الَمْ اعْهَدْاِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان» (یس/6061).
صاحب تفسیر آلاء الرحمن در مورد استعمال مجازی لفظ عبادت در قرآن میگوید:
«و لم أجدها فی القرآن الکریم مستعملة فی غیر ذلک إلاّفی ثلاث موارد و لکنّها لمتخرج عن النظر إلی مناسبة المعنی الحقیقی المذکور والتجوّز بلفظه و هو قوله تعالی فی سورة مریم/45:«یا ابَتِ لا تَعبد الشَّیطان اِنَّ الشَّیطانَ کانَللرَّحْمنِ عَصیّاً».
وفی سورة یس/60: «الَمْ اعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ».
فاستعیر اسمُ العبادة للطاعة العمیاء للشیطان علی الدوام کما یلقی الموءمنون قیاد طاعتهم لله علی بصیرة من أمرهم لانّه إلههم علی نحو التجوّز الواقع فی قوله تعالی فی سورة الفرقان/45:«ارَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» والجاثیة /22:«افَرَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» فانّهم لم یکونوا یعبدون الشیطان و لم یتخذوا هواهم إلهاً علی سبیل الحقیقة.
وثالثها قوله تعالی فی سورة موءمنون/49، قالوا (أی فرعون و ملائه): «انُوءْمنِ لِبَشرین مِثْلُنا وَقومهُما لَنا عابِدون» أی دائبون علی عمل فی تسخیرنا کما یدأبُ الموءمن فی طاعة الله و عبادته أو باعتبار انّ فرعون کان یدّعی الالهیّة فجعلوا بالتشبیه والتمویه خضوع بنی إسرائیل بالقهر والغلبة عبادةً لفرعون».(62)
دنباله از صفحه ی 144:
«هُنَّ اُمُّ الکِتاب» باید به قرینه محکمات تفسیر شوند، و از میان محتملات مختلف که برخی زننده است، به معنی واقعی پی برده شود، در مورد شعر عارفان، باید از این راه وارد شد، و با اصطلاحات آنان آشنا گردید، سپس ایماها و اشارهها، و کنایات و استعارهها به درستی تفسیر کرد.
هم اکنون با توجه به قوانین اصول عرفانی، به تفسیر بیت آخر میپردازیم، اگر میگوید:
امروز که بهشت نقد، حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
مقصود او اشاره به یک واقعیت عرفانی است و آن این که عارف، پیش از آن که راهی عالم دیگر گردد باید در همین جهان کمالی کسب کند، و واقعیت بهشت را در وجود خود پدید آورد، تا در روز رستاخیز، عینیت پیدا کند، پس بهشت نقد به یک معنی امروز است.
حالا خواه این تفسیر استوار باشد یا نباشد، این غیر این است که حافظ منکر معاد گردد، و از انسانهای «دم غنیمت» شهر باشد.
_______________________________
62. آلاء الرحمن:1/5758.
در این فصل به بیان عبادت از دیدگاه وهابیها میپردازیم. از آنجا که این بحث در آثار نویسندگان و موءسسان این فرقه تحت عنوان «توحید عبادی» مطرح شده، از باب مقدمه به بیان توحید از دیدگاه وهابیون میپردازیم.
اقسام توحید از دیدگاه وهابیت
نویسندگان وهابی توحید را بر سه قسم دانستهاند:
1. توحید ربوبی.
2. توحید الوهی.
3. توحید اسماء وصفات.
صاحب کتاب «الردّ علی شبهات المستغیثین بغیر الله» میگوید:(19)
«توحیدی که خداوند به خاطر آن پیامبران را برانگیخت و کتابها(ی آسمانی) را نازل نمود و مخلوقات را برای آن آفرید بر سه قسم است: 1. توحید ربوبی...2. توحید در طلب و قصد... 3. توحید اسماء و صفات.
موءلّف رسالهی «انواع التوحید و الشرک» نیز همین تقسیمبندی را بیان میکند با این تفاوت که از قسم دوم به «توحید الوهی» تعبیر میکند:
«و امّا التوحید فهو ثلاثة أنواع: توحید الربوبیّة و توحید الاُلوهیة و توحید الأسماء و الصّفات».(20)
بررسی اقسام سهگانه توحید
1. توحید ربوبی:
موءلف کتاب «الرد علی شبهات المستغیثین بغیر الله» در تعریف توحید ربوبی
_______________________________
19. الجامع الفرید، ص 537.
20. همان کتاب، رساله سوم، ص 340.________________________________________
میگوید:
«هو اعتقاد انّ الله تعالی ربّ کلّشیء و ملیکه و خالق کلّ شیء و رازقه و المتصرف فیه وحده بمشیئته و علمه و حکمته».
همانطور که ملاحظه میشود این تعریف، علاوه بر توحید در ربوبیّت، توحید در خالقیت را هم شامل میشود. و در کلمات وهابیون میان این دو قسم فرقی نگذاشتهاند و هر دو را تحت عنوان «توحید ربوبی» مطرح کردهاند.
آنها میگویند این قسم از توحید را مشرکان عصر جاهلیّت نیز قبول داشتند و به بعضی از آیات قرآن هم استدلال میکنند:
«وهذا القسم قد اقَرَّ به مشرکوا العرب».(21)
«فإذا أردتَ علی انّ هوءلاء المشرکین الّذین قاتلهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یشهدون بهذا، فأقرأ قوله تعالی: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الارض امَّنْ یَمْلِکُ السَّمعَ وَ الابْصارَ وَمَنْ یخرج الحیّ مِنَ المیِّت وَ یَخْرُجُ المیّتَمِنَ الحَیّ وَمَنْ یُدَبّر الامْرَ فَسَیَقُولُونَ الله فَقُلْافَلا تَتَّقُون» (یونس/31).
وقوله:«قُل لِمنَ الارْضُ وَ مَنْ فِیها اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ قُلْ افَلا تَذکَّرُونَ* قُلْ مَنْ رَبّالسَّمواتِ السَّبع وَ ربّ العرش العَظیم* سَیَقُولون للهِ قُلْ افَلا تَتَّقُون* قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلّ شَیءٍ وَ هُوَ یجیرُ وَ لا یُجار عَلَیْهِاِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ قُلْ فَانّی تُسْحَرُونَ» (موءمنون/8986).(22)
و نتیجه میگیرند که اقرار به این قسم از توحید برای داخل شدن در اسلام کافی نیست:
«و هذه مسألة عظیمة مهمّة وهی أن تعرف أنّالکفّار شاهدون بهذا کلّه و مقرّون به و مع هذا لم یُدخلهم بذلک فی الإسلام و لم یحرم دماءهم و لا أموالهم و کانوا أیضاً یتصدقون و یحجّون و یعتمرون و یتعبّدون ویترکون أشیاء من المحرمات خوفاً من الله عزّ وجلّ و لکن الأمر الثانی هو الّذی لکفرهم و أحلّ دماءهم وأموالهم و هو أنّهم لم یشهدوا الله بتوحید الاُلوهیة».(23)
بررسی:
1. اطلاق«توحید ربوبی» بر هر دو قسم توحید (یعنی توحید خالقی و ربوبی) اگر مجرّد اصطلاح باشد، نزاعی در جعل اصطلاح نداریم. امّا اگر مقصود این باشد که ربّ به
_______________________________
21. الجامع الفرید، ص 537.
22. الجامع الفرید، رسالهی کشف الشبهات فی التوحید، محمد بن عبد الوهاب، ص 219.
23. همان کتاب، ص 255. ________________________________________
معنای خالق و موجد است، مطلب صحیح نیست بلکه چنانکه در بخش نخست این نوشتار از لغت و کلمات مفسّران استفاده کردیم ربّ به معنای مدبّر و متصرّف میباشد نه به معنای خالق.
در بعضی از آیات نیز ملاحظه میشود که اگر ربّ را بخواهیم به معنای خلق معنا کنیم، در آن صورت مفهوم جمله ناقص میشود. از جمله در آیهی«بَلْ رَبّکُمْ ربّ السَّمواتِ وَ الارض الّذی فَطَرهُنَّ» (انبیاء/56) اگر ربّ را به معنای خالق بدانیم جملهی «الّذی فَطَرهنّ» زاید بوده و نیازی به آن نخواهیم داشت.
2. آیا اعراب جاهلی، به توحید ربوبی اعتقاد داشتند؟ حق این است که همچنانکه علامه طباطبایی فرموده است(24) بحث عمیق و تفکر دقیق در معتقدات وثنیها و مشرکان عصر جاهلی، این معنا را به دست میدهد که آنها در باب آلهه و خدایان، اعتقاد خود را بر اصل یا اصول منظم و مسلم نزد همگان قرار نداده بودند. مثلاً صابئین و برهماییان و بوداییان و امثال آنها، امور عالم محسوس را به انواع و اقسامی مثل امر آسمان و زمین و انواع حیوان و گیاه و خشکی و دریا و غیر آن تقسیم میکردند و برای هر یک اله مستقلی غیر از خدا از جنس ملائکه و جن قایل بودند و او را پرستیده و شفیع مقرّب میپنداشتند، و سپس عالم محسوس را، مربوب خدا دانسته و خداوند را ربّالأرباب قلمداد میکردند.
و امّا عقاید اعراب بی سواد وبیابانگرد در این باب دارای قواعد منظمی نبود و بعضی، این بتهای چوبی و گلی را با علامت آن ارباب میدانستند و بعضی دیگر خود این بتها را آلهه میدانستند، و لکن آسمانها و اهل آسمانها که به اعتقاد آنها، اربابان انواع موجودات زمینی بودند خود، مربوب خداوند بوده و خدا را ربّ آنها میدانستند.
پس نتیجه میگیریم که مشرکان زمان جاهلیت همگی، منکر توحید ربوبی بودهاند، و اما اینکه چرا مشرکان مطابق آیاتی که وهابیون به آنها استدلال کردهاند در پاسخ از رزق و احیا و اماته، اینها را از شئون خداوند یکتا دانستهاند،در پاسخ میگوییم:
اگر این سوءالات متوجه اعراب بادیه نشین بوده است این جواب صحیح است، زیرا سوءال از ربّآسمانها میباشد نه از ارباب زمینی.
و اگر متوجه غیر آنها از کسانی که برای آسمان نیز آلهه غیر خدا قایل بودند میباشد، در آن صورت مراد از آسمان، عالم سماوی و ساکنان آن از ملائکه و جنّ میباشد و موءیّد این مطلب، مقارنت آسمان با «عرش عظیم» که مقام صدور احکام متعلق به مطلق
_______________________________
24. المیزان،جلد 15، ذیل آیات 8986 موءمنون.________________________________________
مخلوقات اعم از اربابان و سایران است در آیه شریفه میباشد، و به اعتقاد این طایفه نیز، ربّ عالم علوی، خدای واحد میباشد.
2. محمد بن عبد الوهاب در تعریف توحید الوهی میگوید:
«هو انّه لا یدعی ولا یرجی إلاّ الله وحده لا شریک له ولا یستغاث بغیره ولا یذبح لغیره لا لملک مقرّب و لا نبیّ مرسل».(25)
و موءلّف «الردّ علی شبهات المستغیضین بغیر الله» میگوید:
«القسم الثانی: توحید المطلب و القصد، و هو توحید الالهیة المبنی علی اخلاص التألّه لله تعالی و افراده بجمیع العبادة».(26)
و در فرق میان توحید ربوبی و الوهی میگویند:
«توحید الربوبیة فعل الربّ مثل الخلق و الرزق و الإحیاء والإماتة وإنزال المطر وإنبات النبات و تدبیر الاُمور، و توحید الإلهیّة فعلیک أیّهاالعبد مثل الدعا والخوف والرجاء والتوکل والإنابة والرغبة و الرهبة و النذر والإستغاثة و غیر ذلک».(27)
تذکّر:
1. از تعریفی که برای توحید الوهی ارائه میدهند معلوم میشود که این قسم از توحید بر توحید عبادی از اقسام هشتگانه توحید که در بخش نخست ذکر شد منطبق میباشد. البته با ملاحظه پارهای از کلمات نویسندگان که قسم دیگری یعنی توحید در طاعت نیز در این قسم مندرج است:
«عبدالعزیز بن عبد الرحمان بن باز» مفتی وهابی معاصر میگوید:
و ضدّ التّوحید، الشرک؛ و هو أنواع ثلاثة،و الحقیقة إنّه نوعان: شرک أکبر و شرک أصغر. فالشّرک الأکبر:هو ما یتضمّن صرف العبادة لغیر الله أو بعضها...، کان هذا کفراً أکبر و شرکاً أکبر».(28)
و از طرف دیگر صاحب رساله«انواع التوحید والشرک» در بیان انواع اکبر میگوید:
«ثمّ اعلم أنّ ضدّ التوحید الشرک و هو ثلاثة أنواع... وهو (الشرک الأکبر) أربعة أنواع... النوع الثّالث: شرک الطّاعة و الدّلیل قوله تعالی:«اتّخذوا أحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دُونِ اللهِ...».(29)
_______________________________
25. الجامع الفرید، ص 255.
26. همان مدرک، ص 537.
27. کشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب، ص 66.
28. «مجموعة الفتاوی و المقالات:1/43، بِن باز.
29. الجامع الفرید، ص 340.________________________________________
2. و اما اینکه چرا از توحید در عبادت، به «توحید در الوهیّت» تعبیر میکنند ناشی از این مطلب است که اله را به معنای معبود میدانند:
«ثمّ إنّ رأس العبادة و أساسها التوحید لله الذی تفیده کلمته التی إلیها دعت جمیع الرسل و هو قول لا إله إلاّ الله، و المراد اعتقاد معناها لا مجرّد قولها باللسان، ومعناها افراد الله بالعبادة و الإلهیة، والنفی والبراءة من کلّمعبود...».(30)
از این عبارت و امثال آن به خوبی استفاده میشود که وهابیّون، «إله» را به معنای «معبود» میدانند.
بررسی:
معنای اله چیست؟(31)
دو لفظ «اله» و «الله» از یک وادی هستند و آنچه از الله متفاهم است از «اله» هم فهمیده میشود هرچند که از نظر مفهوم مختلف هستند؛ زیرا «اله»مفهومی کلّی است و «الله» عَلَم برای فردی از این کلّی است. پس «اله» اسم عام و بر «آلهه» جمع بسته میشود و «الله» اسم خاص است و جمع بسته نمیشود و مرادف آن در فارسی« خدا» است. و اسم عام و خاص آن در فارسی هر دو همان «خدا» است و مراد از او به کمک قرینه فهمیده میشود ولی لفظ «خداوند» فقط برای اسم خاص اطلاق میشود.
زمخشری در این رابطه میگوید:
«الله أصله "الإله"... و نظیره الناس أصله الاُناس فحذفت الهمزة و عوض عنها حرف التعریف و لذلک قیل فی النداء یا الله بالقطع کما یقال یا إله و الإله من اسماء الأجناس کوجل و...».(32)
و صاحب مجمع البیان از سیبویه نقل میکند:
«إنّ "الله" أصله إله علی وزن فعال فحذفت فاء فعله و هی الهمزة وجعلت الألف و اللام لازماً عنها بدلالة إستجازتهم قطع هذه الهمزة الداخلة علی لام التعریف فی القسم و النداء فی قوله: یا الله إغفر لی، و لو کانت غیر عوض لم تثبت الهمزة فی غیر هذا الاسم».(33)
و راغب در مفرداتش میگوید:
«الله، أصله إله فحذفت همزته و ادخل علیه الألف و اللام فخص بالباری تعالی...».(34)
_______________________________
30. همان مدرک، ص 491.
31. مفاهیم القرآن:1/424 423 با تصرّف و تلخیص.
32. الکشاف: 1/30.
33. مجمع البیان:1/19.
34.مفردات راغب، ص 31.________________________________________
دلیل بر اینکه این دو لفظ از نظر مفهوم متحدند یکی آن است که ماده این دو لفظ واحد است و دیگر آنکه در بعضی موارد لفظ الله در جای اله به معنای کلّی و وصفی نه عَلَم استعمال میشود؛ مانند آیه: «وَ هُوَ اللهُ فِی السَّمواتِوَ فِی الارْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ» (انعام/3).
و آیهی:«وَ هُوَ الّذِی فِی السَّماءِ وفِی الارْضِاِله» (زخرف4)؛ «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثة آنْتَهُوا خَیر لَکُمْ اِنَّما اللهُ اِلؤ واحد...» (نساء/71).
آیا اله به معنای معبود است؟
بسیاری از مفسران اله را به معنای معبود گرفتهاند. منشأ این تصور آن است که همواره اله خواه حقیقی یا ساختگی موردعبادت واقع میشود در حالیکه معبود بودن، لازمهی معنای اله است نه معنای ابتدایی آن. دلیل بر آن که اله به معنای معبود نیست کلمه اخلاص: لا اله الاّالله است؛ زیرا اگر مقصود از اله، «معبود» بود این جمله دروغ صریح بود؛ زیرا هزاران معبود غیر از خدا در جهان موجود است و کسانی که اله را به معنای معبود میگیرند مجبور میشوند که کلمه«حق» را بعد از اله در تقدیر بگیرند لکن تقدیر، خلاف ظاهر است.
از طرف دیگر، آیاتی در قرآن وجود دارد که دلالت میکند بر اینکه اله به معنای معبود نیست بلکه به معنای متصرف و مدبّر است:
1. «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَة اِلاّ الله لَفَسَدَتا» (انبیاء/22).
در این آیه اگر اله را به معنای معبود بگیریم برهان بر نفی تعدّد اله تمام نیست؛ زیرا معبودهای فراوانی در این عالم وجود دارد و این نظام عالم فاسد نشده است.
2. «مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَما کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعَضهُمْ عَلی بَعْضٍ» (موءمنون/4).
اگر اله به معنای معبود باشد استدلال تمام نیست؛ زیرا از تعدد معبود اختلاف در عالم لازم نمیآید.
3. «قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلهة کَما یَقُولُونَ اِذَنْ لابْتَغُوا اِلی ذِی العَرْشِ سَبِیلاً» (الاسراء/23).
«ابتغاء سبیل به ذی العرش» از لوازم تعدد خالق یا مدبر متصرف است نه از لوازم تعدد معبود.
4.«اِنَّکُمْ وَما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصْبُ جَهَنّم انْتُمْ لَها وارِدُونَ* لَوْ کانَهوءلاءِ آلِهة ما وردوها» (الأنبیاء/9998).
آلهه در صورتی وارد جهنم نمیشدند که خالق و یا مدبّر عالم باشند نه اینکه معبود باشند.
5. «فَاِلهکُمْ اِلؤ واحِد فَلَهُ اسلموا» (الحج/34).________________________________________
اگر اله به معنای معبود باشد کذب لازم میآید؛ زیرا در زمان کنونی هم معبودهای فراوانی وجود دارد.
3. توحید اسماء و صفات
در تبیین این قسم از توحید میگویند:
«هو العلم و الاعتقاد بانّ الله تعالی بکلّشیء علیم و علی کلّشیء قدیر، حیّ قیّوم لا تأخذه سنة ولا نوم منزّه عن کلّعیب و نقص، له المشیئة النافذة والحکمة البالغة، سمیع بصیر، روءوف رحیم علَی العرش استوی، الموءمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عمّا یشرکون له الأسماء الحسنی و الصفات العُلی».(35)
با این بیان، این قسم از توحید، بر توحید صفاتی از اقسام هشتگانه توحید منطبق است.
موءلف کتاب «فتح المجید» (در شرح بر کتاب توحید محمد بن عبد الوهاب)دربارهی صفات خدا میگوید:
قاطبه اهل سنّت و جماعت چه متقدمان و چه متأخران بر آنند که صفاتی که خداوند، خود را در قرآن به آن توصیف کرده یا به زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وصف شده برای او ثابت و مسلّم است اما نمیتوان ذات احدیت را در آن صفات به هیچ یک از مخلوقین مانند کرد. خداوند از اینکه در صفات خود شبیه و مانند داشته باشد منزه است«لیس کَمِثْلِهِ شَیء وَ هُوَالسَّمیعُ الْبَصیر»42 /11) همانطور که خداوند دارای ذاتی حقیقی است که به هیچ ذاتی شبیه نیست، به همانگونه دارای صفاتی حقیقی نیز هست که به هیچ صفتی از صفات مخلوقین شبیه نیست. هرکس یکی از چیزهایی را که خداوند خود را به آن وصف کرده، منکر شود یا معنای ظاهر آن را تأویل و توجیه کند (مثلاً بگوید مقصود از دست در یَد الله فوق أیدیهم، قدرت خداست) چون کسی جهمی مذهب است (فرقه جهمیه از پیروان جُهَم بن صفوان میباشند که دربارهی جبر و ایمان و نیز در خصوص صفات خدا عقاید مخصوصی داشتند) و راه او از راه موءمنان جداست.(36)
عبادت از دیدگاه وهابیت
شاید بتوان گفت که اساسیترین وجه افتراق میان وهابیت و سایر فرقههای اسلامی، در ناحیه توحید عبادی است. آنان از یک طرف، رکن اساسی توحید و ملاک مسلمان بودن را در اقرار و شهادت به توحید عبادی و به تعبیر آنها: توحید الوهی میدانند و از
_______________________________
35. الجامع الفرید، ص 538.
36. فتح المجید، ص 460، به نقل از کتاب «وهابیان»، علی اصغر فقیهی، ص 150.________________________________________
طرف دیگر عبادت را بدانگونه معنا میکنند که جز خود آنها همه از تحت توحید عبادت خارج، و مشرک میشوند.
موءلف کتاب «الردّ علی شبهات المستغیثین بغیر الله» میگوید:(37)
«و هذا التوحید هو الّذی افتتح به الرّسل دعوتهم کما قال أوّل الرسل نوح علیه السلام (38) لقومه«اعْبُدوا الله ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍغَیْرُهُ»، «انْ لا تَعْبُدُوا اِلاّ الله اِنّی اخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَومٍالیم».
محمد بن عبد الوهاب در «کشف الشبهات فی التوحید» میگوید:
اعلم رحمک الله انّ التوحید هو افراد الله سبحانه بالعبادة و هو دین الرسل الّذی أرسلهم الله به إلی عباده... أرسله إلی اُناس یتعبدون... و لکنّهم یجعلون بعض المخلوقات وسائط بینهم و بین الله، یقولون: نرید منهم التقرب إلی الله و نرید شفاعتهم عنده مثل الملائکة و عیسی... فبعث الله إلیهم محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم یجدّد لهم دین أبیهم إبراهیم علیه السلام و یخبرهم أنّ هذا التقرب و الإعتقاد محض حق الله لایصلح منه شیء لا لملک مقرّب ولا لنبیّمرسل فضلاً عن غیرهما، وإلاّ هو و لایحیی ولا یمیت اِلاّهو و لا یدبّر الأمر إلاّهو و انّ جمیع السماوات السبع و من فیهنّ و الأرضین و من فیهنّ کلّهم عبیده و تحت تصرّفه و قهره».(39)
و «بن باز» مفتی وهابی میگوید:
«... و هو توحید العبادة و هو معنی لا إله إلاّ الله و هو الأساس العظیم لدعوة الرسل لأنّالنوعین الأخیرین لم ینکرها المشرکون کما تقدّم و إنّما أنکروا هذا النوع و هو توحید العبادة لمّا قال لهم قولوا لاإله إلاّ الله قالوا: أجَعَل الاعلیها السلاملهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشیء عجاب».(40)
تعریف عبادت
در اینجا برخی از کلمات وهابیها در تعریف عبادت را ذکر میکنیم:
«إنّ العبادة أقصی باب الخضوع و التذلّل. و لم تستعمل إلاّفی الخضوع لله، لأنّه مولی أعظم النّعم و کان حقیقاًبأقصی غایة الخضوع کما فی الکشاف».(41)
_______________________________
37. الجامع الفرید، ص 537.
38. به نوشتهی موءلف کتاب «وهابیان» (ص 150) محمد بن عبدالوهاب در کتابها و رسائل خود در بحث نبوّت، نخستین پیغمبران را نوح علیه السلام دانسته وگفته: أوّلهم نوح و آخرهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و به آیاتی از جمله:«اِنّا أوحینا إلیک إلی نوح و النبیّین من بعده» (نساء/162) تمسک جسته است.
39. الجامع الفرید،ص 219.
40. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/40.
41. الجامع الفرید، ص 498. ________________________________________
«و حقیقة هذه العبادة هی افراد الله سبحانه بجمیع ما تعبد العبادیة من دعاء و خوف و رجاء و صلاة و صوم و ذبح و نذر و غیر ذلک من أنواع العبادة علی وجه الخضوع له و الرغبة و الرهبة مع کمال الحبّ له سبحانه و الذلّلعظمته».(42)
اساس عبادت
«ثمّ إنّ رأس العبادة و أساسها التوحید لله الّذی تفیده کلمته الّتی إلیها دعت جمیع الرسل و هو قول لا إله إلاّالله و المراد اعتقاد معناها لامجرّد قولها باللسان و معناها افراد الله بالعبادة و الإلهیة و النفی والبراءة من کلّمعبود دونه».(43)
«و أصل العبادة تجرید الإخلاص لله تعالی وحده و تجرید المتابعة للرّسول صلی الله علیه و آله و سلم، قال تعالی: «و َ انَّ المَساجِدَ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ اْحداً».(44)
انواع عبادت
وهابیون در برخی کلمات خود عبادت را به چهار نوع: 1. اعتقادی 2. لفظی 3. بدنی 4. مالی، تقسیم میکنند:
«اعتقادیة: وهی أساس (العبادة) و ذلک أن یعتقد انّه الربّالواحد الأحد الّذی له الخلق و الأمر و بیده النفع و الضرر الّذی لا شریک له ولا شفیع عنده أحد إلاّ بإذنه و إنّه لا معبود بحقّ غیره، و غیر ذلک ممّا یجب من لوازم الإلهیة؛و منها اللفظیة: وهی النطق بکلمة التوحید فمن اعتقد ما ذکر و لم ینطق بها لم یحقن دمه ولا ماله...و من نطق و لم یعتقد حقن ماله و دمه وحسابه إلی الله و حکمه حکم المنافقین؛ و بدنیة: کالقیام و الرکوع والسجود فی الصلاة و منها الصوم و أفعال الحج و الطواف؛ و مالیة کاخراج جزء من المال امتثالاً لما أمَرَ الله تعالی به».(45)
و گاهی نیز بدون ذکر تقسیمبندی، به پارهای از مصادیق عبادت همچون: استعانت، نذر، دعا برای جلب خیر و دفع ضرر، نماز، توکّل، ذبح، رجاء، خشیت، خوف، رهبة و انابة اشاره میکنند.(46)
و بالاخره محمّد بن عبد الوهاب در «الکلمات النافعه» به عنوان یک ضابطه کلی چنین میگوید:
«والحاصل انّالعبادة اسم جامع لکلّ ما یحبّه الله و یرضاه من أقوال العباد و أفعالهم ممّا أمرهم به فی کتابه علی لسان رسوله صلی الله علیه و آله و سلم».(47)
_______________________________
42. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/5.
43. الجامع الفرید، ص 498.
44. همان مدرک، ص 340.
45. همان مدرک، ص 498.
46. ر.ک: همان مدرک:1/289و340.
47. همان مدرک، ص 290.
________________________________________
بررسی
آنچه از مجموع این سخنان در تعریف عبادت به دست میآید این است که افعال عبادی را باید فقط برای خدا انجام داد در حالی که انجام آن اقوال و افعال است که محبوب نزد خدا بوده و به آنها امر کرده است.
امّا آیا مطلق تکریم و خضوع و تذلّل، در عبادت بودن یک فعل کافی است؟
1. از آیات قرآن و کلمات مفسّران به خوبی فهمیده میشود که عبادت خداوند در صورتی محقّق میشود که انسان در مقابل کسی که اعتقاد به الوهیّت او دارد خضوع کند. و خضوع و تذلّل به هر حدّی که برسد تا وقتی که اعتقاد به الوهیّت او نداشته باشد عبادت محسوب نمیشود.
صاحب تفسیر المیزان ذیل آیهی شریفه«اِیّاکَ نَعْبُدُ» (سورهی حمد) بعد از نقل عبارت صحاح اللغة (اصل العبودیة الخضوع و الذلّ) میفرماید:
«آنچه صاحب کتاب صحاح اللغة گوید: که عبودیت به معنی خضوع است با واقع تطبیق نمیکند؛ زیرا خواهیم گفت که عبودیّت به معنای بندگی است و خضوع از لوازم آن است. موءید این مطلب آن است که مادهی خضوع به وسیله لام متعدی میشود؛ ولی عبودیت متعدی بدون واسطه است پس معنای آن دو نیز متفاوت خواهد بود و اینکه گفته شده عبادت از عَبَدَ مشتق میشود به این معناست که گویا عبد در حال عبادت خود را مملوک محض برای ربّ خود قرار میدهد و به همین جهت است که عبادت با استکبار منافات دارد و مقام مملوکیّت و رقیّت با استکبار سازگار نیست ولی با شرک منافات ندارد؛ چرا که ممکن است دو مولی بر یک عبد مولویّت داشته باشند و بر این مطلب شواهدی هم در قرآن میتوان اقامه کرد. در آیه«اِنَّ الّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنّمَ داخِرینَ» (غافر/60) چنانچه مشهود است استکبار در برابر عبادت قرار گرفته است.
و در این آیه «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَملاً صالِحاً وَ لا یُشْرکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَداً» (کهف/110) از شرک در عبادت نهی شده پس معلوم میشود این نوع شرک امری ممکن بوده که از آن نهی شده و گرنه، اگر هم چون استکبار با شرک قابل جمع نبود، نهی از آن معنا نداشت».(48)
صاحب تفسیر آلاء الرحمن نیز میگوید:(49)
«...فُسّرت العبادة بانّها ضرب من الشکر
_______________________________
48. ترجمه تفسیر المیزان:1/2426.
49. آلاء الرحمن:1/5758.
________________________________________
مَعَ ضرب من الخضوع أو الطاعة»، سپس میفرماید:
«این تفسیر از عبادت مبتنی بر تساهل و تسامح در مقام تفسیر است. چرا که بیشتر افراد، اموری را که در آن نوعی از شکر و یا خضوع باشد عبادت نمیشمارند مگر مجازاً و لفظ عبادت و مشتقات آن به طور حقیقی استعمال نمیشود مگر در مورد کسی که انسان آن را اله گرفته باشد».
صاحب تفسیر البیان میگوید:
الخضوع والتذلّل للمخلوق علی أقسام:
«أحدها: الخضوع للمخلوق من دون إضافة ذلک المخلوق إلی الله بإضافة خاصة و ذلک کخضوع الولد لوالده و الخادم لسیّده و المتعلّم لمعلّمه... ولا ینبغی الشکّ فی جواز هذا القسم مالم یرد فیه نهی و لیس فیه أدنی شائبة الشرک... ثانیها: الخضوع للمخلوق باعتقاد انّ له إضافة خاصة إلی الله یستحق من أجلها أن یخضع له مع انّ العقیدة باطلة و انّ هذا الخضوع بغیر إذن من الله کما فی خضوع أهل الأدیان و المذاهب الناسخة لروءسائهم، وهذا افتراء علی الله، «فَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ آفْتَری عَلَی اللهِ کِذْباً» (18:15) ثالثها: الخضوع للمخلوق والتذلل له بأمر من الله و الرشادة کما فی الخضوع لنبی صلی الله علیه و آله و سلم و أوصیائه الطاهرین علیهم السلام و هذا القسم من الخضوع محبوب لله فقد قال الله تعالی: «فَسَوفَ یَاْتِی الله بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ...» بل هو لدی الحقیقة خضوع لله و اظهار للعبودیة له».(50)
2. قرآن کریم خبر از تذلّل و خضوع از ناحیه ذوات مقدّسه در مقابل غیر خدا میدهد و چه بسا ما را تشویق میکند که نسبت به بعضی از بزرگان اظهار خضوع بکنیم. از اینجا میفهمیم که عبادت مجرد خضوع نیست:
الف. «وَ اِذْقُلْنا لِلْمَلائِکة آسْجُدُوا لادم فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِیس...» (بقره/34).
این آیه بهترین دلیل است بر اینکه هر تعظیمی در مقابل غیر خدا عبادت محسوب نمیشود و جمله «اسجدوا لادم» هرچند با جمله « اسجدوا لله» تشابه دارد جز اینکه جملهی اول به عبادت غیر خداوند نیست جملهی دوم متضمن امر به عبادت خداوند است و این میفهماند که عبادت بستگی به نیّت و مافی الضمیر عبادت کننده دارد.
برخی در توجیه آیه گفتهاند: امر خداوند به سجده در مقابل آدم، عبارت بود از قرار دادن آدم به عنوان قبله و سجده کردن برای خدا، به سمت آدم. لکن این سخن نادرست است؛ زیرا اوّلاً دلیلی بر این مدّعا نیامده و
_______________________________
50. البیان، ص 468و 969.________________________________________
ثانیاً اگر چنین بود مجالی برای اعتراض شیطان باقی نمیماند که بگوید:
« ءَ اسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» (اسراء/61)
ب. قرآن کریم رفتار حضرت یعقوب و همسر و فرزندانش را در هنگام ملاقات با یوسف وقتی که به مقام پادشاهی مصر رسیده بود، چنین نقل میکند:
«وَ رَفَعَ ابَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجّداً وَ قالَ یا ابَتِ هذا تَاْویلُ رُوءْیایَ» (یوسف/102).
در حالی که اگر سجود فی نفسه، عبادت محسوب میشد قرآن آنان را مورد نکوهش و انتقاد قرار میداد. علامه طباطبایی در این رابطه میفرماید:(51)
این سجده برای عبادت یوسف نبود برای اینکه در میان سجده کنندگان در داستان یوسف شخصی بود که در توحید مخلص بود و چیزی را شریک خدا نمیگرفت و او یعقوبعلیه السلام است. دلیل دیگر اینکه اگر این سجده، سجده عبادت برای یوسف بود مسجود له (یعنی یوسف) همان کسی است که به نقل قرآن به رفیق زندانیش گفت ما را نمیرسد که خدایی را شریک برای خداوند بگیریم، پس اگر این سجده، عبادت بود قطعاً از این عمل نهی مینمود و نمیگذاشت چنین کاری انجام دهند ولی میبینیم که نهی نکرده، پس میفهمیم سجده، عبادت برای او نبوده است.
ج. «وَآخْفِضْلَهُما جُناح الذُلِّ مِنَ الرَّحْمة» (اسراء/24).
در این آیه به خضوع والدین و خفض جناح برای ایشان امر شده، که کنایه از خضوع شدید است. صاحب المیزان خفض جناح (پر وبال گستردن) را کنایه از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی میداند و میگوید: در معاشرت و گفتگو با پدر و مادر، باید به گونهای با ایشان روبهرو شد که تواضع و خضوع، احساس شود.(52)
و با این حال، تواضع و خضوع برای پدر و مادر هرگز عبادت محسوب نمیشود.
د.«وَآتخذُوا مِنْ مَقامِ اِبراهیم مُصلّی» (بقره/125).
قرآن ما را امر میکند که در مقام ابراهیم مصلایی را اتخاذ کنیم و بدون شک نماز برای خدا اقامه میشود ولی اقامه آن در مقام ابراهیم که اثر پاهای او در آن دیده میشود نوعی از تکریم برای این پیامبر بزرگ میباشد؛ ولی این عمل متصف به عبادت نمیشود.
حاصل سخن: از این آیات و سایر آیات
_______________________________
51. ترجمه المیزان (بیست جلدی):11/384385.
52.المیزان:13/84.
________________________________________
پی میبریم که مطلق خضوع و تذلّل و یا تکریم و احترام عبادت محسوب نمیشود و اگر بعضی از باب لغت، عبادت را به معنای خضوع و تذلّل معنا کردهاند از باب تفسیر به معنای اوسع است یعنی لفظی را به طور مطلق گفتهاند و معنای اعم آن را اراده کردهاند و عبادت نوع خاصی است وتکریم یک شخص و خضوع برای او عبادت نیست؛ زیرا در غیر این صورت لازم میآید که تمام انبیا مشرک باشند چون آنها هم به افرادی که احترام آنها واجب است مثل پدر و مادر، احترام میگذاشتند.
شرک از دیدگاه وهابیت
از نظر وهابیان چنانکه برخی از نوشتههای آنان آورده شد اقرار به شهادتین و حتی اقرار به توحید در خالقیت و ربوبیّت را موجب اسلام و داخل شدن در زمرهی مسلمانان نمیدانند. و مفهوم توحید وکلمه «لا اله الاّ الله» را طوری قرار میدهند که تقریباً جز خودشان موحّد دیگری باقی نمیماند.
1. تعریف شرک:
«بن باز»در تعریف شرک میگوید:
«الشرک علی اسمه هو تشریک غیر الله مع الله فی العبادة کأن یدعو الأصنام أو غیرها، یستغیث بها أویصلّی لها أو تصوم لها أو یذبح لها... فهذا کلّه یسمّی شرکاً و هکذا إذا دعا الکواکب أو الجنّ أو اشتغاث بهم أو طلبهم المدد أو ما أشبه ذلک فإذا فعل شیئاً من هذه العبادات مع الأحیاء أو مع الأموات أو الغائبین صار بذلک مشرکاً».(53)
و از آنجا که شرک ضد توحید است میتوان از طریق ضابطه کلّی که محمّد بن عبدالوهاب در باب انواع عبادات ارایه کرد نظر او و اتباعش را در باب موجبات شرک به دست آورد. او میگوید:«و الحاصل انّ العبادة اسم جامع لکلّما یحبّه الله و یرضاه من أقوال العباد و أفعالهم ممّا أمرهم به فی کتابه علی لسان رسوله صلی الله علیه و آله و سلم».(54)
بنابر این هرگفتار یا کرداری که مورد محبّت و رضایت خداوند باشد اگر برای فرد دیگری صورت بگیرد موجب شرک میشود.
و به همین دلیل شیخ عبدالرحمان آل شیخ (نوهی محمّد بن عبد الوهّاب) گفته است:
هرکس در دوست داشتن، دیگری را با خدا شرکت دهد آن دیگری را با خدا در عبادت شریک قرار داده و او را مانند خدا دانسته است
_______________________________
53. مجموعة الفتاوی و المقالات:4/32.
54. الجامع الفرید، ص 290.
________________________________________
و این شرکی است که خداوند آن را نمیآمرزد، هرکس تنها خدا را دوست داشته باشد یا دیگری را برای خدا دوست بدارد مخلص و موحّد است و کسی که دیگری را با خدا دوست داشته باشد مشرک است.(55)
2. اقسام شرک:
از آنجا که وهابیون توحید را به سه قسم تقسیم میکنند و شرک را ضد توحید میدانند لذا برای شرک نیز سه قسم قائلند. البته در میان این سه، شرک در الوهیت (که همان شرک عبادی میباشد) را شنیعتر و بدتر میدانند.
صاحب رساله «انواع التوحید والشرک» در این باره میگوید:(56)
«ثمّ اعلم انّضدّ التوحید الشرک و هو ثلاثة أنواع: شرک أکبر و شرک أصغر، وشرک خفیّ».
«بن باز» در «مجموعة الفتاوی والمقالات» میگوید:
«و ضدّ التوحید الشرک و هو أنواع ثلاثة و الحقیقة انّه نوعان: شرک أکبر و شرک أصغر».(57)
وهابیان شرک در عبادت را که به اصطلاح آنان در مقابل توحید الوهی میباشد شرک اکبر نام نهاده و اساس مبارزات قلمی و علمی خود را مبارزه با آن قرار دادهاند؛ چرا که معتقدند آنچه که هماکنون دامنگیر فرقههای مختلف اسلامی [اعم از شیعه و سنّی] میباشد همان شرک عبادی است.
«فالشرک الأکبر هو ما یتضمن صرف العبادة لغیر الله أو بعضها... فکلّ ما یتضمّن صرف بعض العبادة لغیر الله کدعاء الأولیاء والإستغاثة بهم و النذر لهم... کان هذا کفراً أکبر و شرکاً أکبر».(58)
و برای شرک اکبر (یعنی شرک در عبادت) چهار نوع قایل شدهاند:
«وهو أربعة أنواع: النوع الأوّل: شرک الدعوة؛ والدلیل قوله تعالی:«فَاِذا رَکبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدّین فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَی البَرّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».
النوع الثانی: شرک النیّة و الإرادة و القصد؛ و الدلیل قوله تعالی: « من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون...».
النوع الثالث: شرک الطاعة ؛ و الدلیل قوله تعالی: «اتّخذوا أحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً...».
_______________________________
55. فتح المجید، ص 114، به نقل از کتاب وهابیان، ص 136.
56. الجامع الفرید، ص 340.
57. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/43.
58. همان مدرک. ________________________________________
النوع الرابع: شرک المحبّة...».(59)
مصادیقی که برای شرک در عبادت در کلمات نویسندگان وهابی وارد شده به تناسب تعریفی که از شرک ارایه دادهاند، دامنهی وسیعی پیدا کرده است که بیان یکایک آنها و نقد و بررسی آنها از حوصلهی این نوشتار بیرون است.
در اینجا فقط به برخی از مصادیقی که ذکر کردهاند اشاره میکنیم:(60)
1. توسل به انبیا و اولیا.
2. سفر به قصد زیارت پیامبر؛ دست کشیدن بر قبر برای تبرّک؛ دعا و نماز خواندن کنار قبر؛ بنا و مسجد بر آن درست کردن و برای آن نذر نمودن.
3. سوگند یاد کردن به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مخلوقات دیگر، و او را ندا کردن یا با لفظ سیّدنا توصیف کردن و الفاظی از قبیل:«بحقّ محمّد» و «یا محمّد» گفتن.
4. تعویذ بستن برای دفع شر یا جلب خیر.
مشرکان عصر حاضر و مشرکان عصر جاهلی
همانطور که از کلمات نقل شدهی وهابیون برمیآید، آنها معتقدند که آنچه موجب اسلام است توحید ربوبی و اعتقاد به اینکه خداوند خالق همه اشیا و مدبر جهان هستی است، نمیباشد، زیرا این قسم توحید را مشرکان عصر جاهلیت نیز قبول داشتند ولی در عین حال جان و مال آنها محترم نبود و پیامبر با آنها به جنگ برخاست.
بلکه توحید الوهی (توحید در عبادت) است که اعتراف به آن موجب داخل شدن در اسلام میشود. و از آنجا که فِرَق مختلف اسلامی به اعتقاد وهابیان، عملاً منکر توحید الوهی میباشند لذا مشرک بوده و فرقی با مشرکان عصر جاهلیت ندارند.
بلکه معتقدند که مشرکان عصر حاضر از مشرکان عصر جاهلیت بدتر هستند و شرک آنها شدیدتر است. محمّد بن عبدالوهاب میگوید:(61)
«القاعدة الرّابعة: إنّمشرکی زماننا أعظم شرکاً من الأوّلین لأنّ الأوّلین کانوا یخلصون لله فی الشدة و یشرکون فی الرّخاء و مشرکوا زماننا، شرکهم دائم فی الرخاء و الشدة؛ والدلیل قوله تعالی:«فَاِذا رَکبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَی البَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».(عنکبوت/65)
بررسی و جمع بندی
1. همانطور که در قسمت اول این
_______________________________
59. الجامع الفرید، ص 340.
60. ر.ک: «هدیة طیبة» و «کشف الشبهات» و «التوحید و تطهیر الاعتقاد» و «فتح المجید» و....
61. الجامع الفرید، ص 260.________________________________________
نوشتار تبیین شد، قول و فعل و خضوعی که ناشی از اعتقاد به الوهیت یا ربوبیّت یا بی نیاز بودن در فعل باشد عبادت محسوب میشود و اگر برای غیر خدا انجام گیرد شرک در عبادت بهشمار میآید، اما اگر در مقابل شخصی نهایت خضوع و تکریم را بدون این اعتقاد انجام دهد نه مشرک است و نه عبادت شخص مخضوع له محسوب میشود.
2. در مورد «توسل» به انبیا و اولیا و «طلب شفاعت» و «استشفا» از آنها باید توضیح بدهیم که: اگر کسی کاری را که مختص به خداست از غیر خدا طلب کند، مشرک شده است. امّا مهم آن است که تشخیص دهیم فعل خدا و فعل سایر مخلوقات کدامند؟ آیا هر آنچه درعالم هستی رخ میدهد مباشرتاً منحصر در خداست؟ واضح است که چنین کلامی صحیح نیست؛ زیرا خود قرآن در موارد متعددی بعضی از افعال را به دیگران نسبت میدهد.
بلکه مراد از فعل خدا، قیام به فعل به طور استقلال است بدون اینکه از غیر کمک بگیرد.
بنابر این در توسل و امثال آن اگر آنها را به عنوان افراد مستقلی بدانیم که میتوانند حاجات ما را مستقلاً برآورده سازند چنین عملی قطعاً شرک محسوب میشود امّا اگر به این عنوان که مقرّب درگاه خداوند بوده و اذن در شفاعت دارند، از آنها حاجات خود را طلب کنیم هیچگونه شرکی صورت نگرفته است.
3. استعمالات مجازی لفظ عبادت: مواردی را که در عرف و لغت و قرآن مییابیم که لفظ عبادت استعمال شده و معنای حقیقی آن اراده نشده است:
الف. کسانی که اسیر هوا و هوس و نفس اماره میباشند و در مقابل معصیت خداوند، زمام اختیار را از دست میدهند. این گروه نه مشرک محسوب میشوند و نه عبادت کنندهی حقیقی و لکن به طور مجاز به آنها «عبدة الهوی» گفته میشود؛ «ارَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» (فرقان/45).
ب. به نژادپرستان متعصب و متکبر و شکمپرستان، «عباد الشیطان» گفته میشود. و لکن وجدان سلیم قاضی است که عملشان عبادت حقیقی مشرکانه نیست.
و اگر در قرآن به آنها عابد اطلاق میشود در واقع یک نوع مجاز و تشبیه میباشد و هدف از آن، بیان شدت نفرت و استنکار نسبت به این عمل میباشد:«الَمْ اعْهَدْاِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان» (یس/6061).
صاحب تفسیر آلاء الرحمن در مورد استعمال مجازی لفظ عبادت در قرآن میگوید:
«و لم أجدها فی القرآن الکریم مستعملة فی غیر ذلک إلاّفی ثلاث موارد و لکنّها لمتخرج عن النظر إلی مناسبة المعنی الحقیقی المذکور والتجوّز بلفظه و هو قوله تعالی فی سورة مریم/45:«یا ابَتِ لا تَعبد الشَّیطان اِنَّ الشَّیطانَ کانَللرَّحْمنِ عَصیّاً».
وفی سورة یس/60: «الَمْ اعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ».
فاستعیر اسمُ العبادة للطاعة العمیاء للشیطان علی الدوام کما یلقی الموءمنون قیاد طاعتهم لله علی بصیرة من أمرهم لانّه إلههم علی نحو التجوّز الواقع فی قوله تعالی فی سورة الفرقان/45:«ارَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» والجاثیة /22:«افَرَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» فانّهم لم یکونوا یعبدون الشیطان و لم یتخذوا هواهم إلهاً علی سبیل الحقیقة.
وثالثها قوله تعالی فی سورة موءمنون/49، قالوا (أی فرعون و ملائه): «انُوءْمنِ لِبَشرین مِثْلُنا وَقومهُما لَنا عابِدون» أی دائبون علی عمل فی تسخیرنا کما یدأبُ الموءمن فی طاعة الله و عبادته أو باعتبار انّ فرعون کان یدّعی الالهیّة فجعلوا بالتشبیه والتمویه خضوع بنی إسرائیل بالقهر والغلبة عبادةً لفرعون».(62)
دنباله از صفحه ی 144:
«هُنَّ اُمُّ الکِتاب» باید به قرینه محکمات تفسیر شوند، و از میان محتملات مختلف که برخی زننده است، به معنی واقعی پی برده شود، در مورد شعر عارفان، باید از این راه وارد شد، و با اصطلاحات آنان آشنا گردید، سپس ایماها و اشارهها، و کنایات و استعارهها به درستی تفسیر کرد.
هم اکنون با توجه به قوانین اصول عرفانی، به تفسیر بیت آخر میپردازیم، اگر میگوید:
امروز که بهشت نقد، حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
مقصود او اشاره به یک واقعیت عرفانی است و آن این که عارف، پیش از آن که راهی عالم دیگر گردد باید در همین جهان کمالی کسب کند، و واقعیت بهشت را در وجود خود پدید آورد، تا در روز رستاخیز، عینیت پیدا کند، پس بهشت نقد به یک معنی امروز است.
حالا خواه این تفسیر استوار باشد یا نباشد، این غیر این است که حافظ منکر معاد گردد، و از انسانهای «دم غنیمت» شهر باشد.
_______________________________
62. آلاء الرحمن:1/5758.