آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

مفهوم عبادت و معیار آن از نظر وهابیها و بررسی آن از نظر قرآن
در این فصل به بیان عبادت از دیدگاه وهابیها می‏پردازیم. از آنجا که این بحث در آثار نویسندگان و موءسسان این فرقه تحت عنوان «توحید عبادی» مطرح شده، از باب مقدمه به بیان توحید از دیدگاه وهابیون می‏پردازیم.
اقسام توحید از دیدگاه وهابیت
نویسندگان وهابی توحید را بر سه قسم دانسته‏اند:
1. توحید ربوبی.
2. توحید الوهی.
3. توحید اسماء وصفات.
صاحب کتاب «الردّ علی شبهات المستغیثین بغیر الله» می‏گوید:(19)
«توحیدی که خداوند به خاطر آن پیامبران را برانگیخت و کتابها(ی آسمانی) را نازل نمود و مخلوقات را برای آن آفرید بر سه قسم است: 1. توحید ربوبی...2. توحید در طلب و قصد... 3. توحید اسماء و صفات.
موءلّف رساله‏ی «انواع التوحید و الشرک» نیز همین تقسیم‏بندی را بیان می‏کند با این تفاوت که از قسم دوم به «توحید الوهی» تعبیر می‏کند:
«و امّا التوحید فهو ثلاثة أنواع: توحید الربوبیّة و توحید الاُلوهیة و توحید الأسماء و الصّفات».(20)
بررسی اقسام سه‏گانه توحید
1. توحید ربوبی:
موءلف کتاب «الرد علی شبهات المستغیثین بغیر الله» در تعریف توحید ربوبی
_______________________________
19. الجامع الفرید، ص 537.
20. همان کتاب، رساله سوم، ص 340.________________________________________
می‏گوید:
«هو اعتقاد انّ الله تعالی ربّ کلّ‏شیء و ملیکه و خالق کلّ شیء و رازقه و المتصرف فیه وحده بمشیئته و علمه و حکمته».
همان‏طور که ملاحظه می‏شود این تعریف، علاوه بر توحید در ربوبیّت، توحید در خالقیت را هم شامل می‏شود. و در کلمات وهابیون میان این دو قسم فرقی نگذاشته‏اند و هر دو را تحت عنوان «توحید ربوبی» مطرح کرده‏اند.
آنها می‏گویند این قسم از توحید را مشرکان عصر جاهلیّت نیز قبول داشتند و به بعضی از آیات قرآن هم استدلال می‏کنند:
«وهذا القسم قد اقَرَّ به مشرکوا العرب».(21)
«فإذا أردتَ علی انّ هوءلاء المشرکین الّذین قاتلهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یشهدون بهذا، فأقرأ قوله تعالی: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الارض امَّنْ یَمْلِکُ السَّمعَ وَ الابْصارَ وَمَنْ یخرج الحیّ مِنَ المیِّت وَ یَخْرُجُ المیّتَ‏مِنَ الحَیّ وَمَنْ یُدَبّر الامْرَ فَسَیَقُولُونَ الله فَقُلْ‏افَلا تَتَّقُون» (یونس/31).
وقوله:«قُل لِمنَ الارْضُ وَ مَنْ فِیها اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ قُلْ افَلا تَذکَّرُونَ* قُلْ مَنْ رَبّ‏السَّمواتِ السَّبع وَ ربّ العرش العَظیم* سَیَقُولون للهِ قُلْ افَلا تَتَّقُون* قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلّ شَیءٍ وَ هُوَ یجیرُ وَ لا یُجار عَلَیْهِ‏اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ قُلْ فَانّی تُسْحَرُونَ» (موءمنون/8986).(22)
و نتیجه می‏گیرند که اقرار به این قسم از توحید برای داخل شدن در اسلام کافی نیست:
«و هذه مسألة عظیمة مهمّة وهی أن تعرف أنّ‏الکفّار شاهدون بهذا کلّه و مقرّون به و مع هذا لم یُدخلهم بذلک فی الإسلام و لم یحرم دماءهم و لا أموالهم و کانوا أیضاً یتصدقون و یحجّون و یعتمرون و یتعبّدون ویترکون أشیاء من المحرمات خوفاً من الله عزّ وجلّ و لکن الأمر الثانی هو الّذی لکفرهم و أحلّ دماءهم وأموالهم و هو أنّهم لم یشهدوا الله بتوحید الاُلوهیة».(23)
بررسی:
1. اطلاق«توحید ربوبی» بر هر دو قسم توحید (یعنی توحید خالقی و ربوبی) اگر مجرّد اصطلاح باشد، نزاعی در جعل اصطلاح نداریم. امّا اگر مقصود این باشد که ربّ به
_______________________________
21. الجامع الفرید، ص 537.
22. الجامع الفرید، رساله‏ی کشف الشبهات فی التوحید، محمد بن عبد الوهاب، ص 219.
23. همان کتاب، ص 255. ________________________________________
معنای خالق و موجد است، مطلب صحیح نیست بلکه چنان‏که در بخش نخست این نوشتار از لغت و کلمات مفسّران استفاده کردیم ربّ به معنای مدبّر و متصرّف می‏باشد نه به معنای خالق.
در بعضی از آیات نیز ملاحظه می‏شود که اگر ربّ را بخواهیم به معنای خلق معنا کنیم، در آن صورت مفهوم جمله ناقص می‏شود. از جمله در آیه‏ی«بَلْ رَبّکُمْ ربّ السَّمواتِ وَ الارض الّذی فَطَرهُنَّ» (انبیاء/56) اگر ربّ را به معنای خالق بدانیم جمله‏ی «الّذی فَطَرهنّ» زاید بوده و نیازی به آن نخواهیم داشت.
2. آیا اعراب جاهلی، به توحید ربوبی اعتقاد داشتند؟ حق این است که همچنان‏که علامه طباطبایی فرموده است(24) بحث عمیق و تفکر دقیق در معتقدات وثنیها و مشرکان عصر جاهلی، این معنا را به دست می‏دهد که آنها در باب آلهه و خدایان، اعتقاد خود را بر اصل یا اصول منظم و مسلم نزد همگان قرار نداده بودند. مثلاً صابئین و برهماییان و بوداییان و امثال آنها، امور عالم محسوس را به انواع و اقسامی مثل امر آسمان و زمین و انواع حیوان و گیاه و خشکی و دریا و غیر آن تقسیم می‏کردند و برای هر یک اله مستقلی غیر از خدا از جنس ملائکه و جن قایل بودند و او را پرستیده و شفیع مقرّب می‏پنداشتند، و سپس عالم محسوس را، مربوب خدا دانسته و خداوند را ربّ‏الأرباب قلمداد می‏کردند.
و امّا عقاید اعراب بی سواد وبیابان‏گرد در این باب دارای قواعد منظمی نبود و بعضی، این بتهای چوبی و گلی را با علامت آن ارباب می‏دانستند و بعضی دیگر خود این بتها را آلهه می‏دانستند، و لکن آسمانها و اهل آسمانها که به اعتقاد آنها، اربابان انواع موجودات زمینی بودند خود، مربوب خداوند بوده و خدا را ربّ آنها می‏دانستند.
پس نتیجه می‏گیریم که مشرکان زمان جاهلیت همگی، منکر توحید ربوبی بوده‏اند، و اما این‏که چرا مشرکان مطابق آیاتی که وهابیون به آنها استدلال کرده‏اند در پاسخ از رزق و احیا و اماته، اینها را از شئون خداوند یکتا دانسته‏اند،در پاسخ می‏گوییم:
اگر این سوءالات متوجه اعراب بادیه نشین بوده است این جواب صحیح است، زیرا سوءال از ربّ‏آسمانها می‏باشد نه از ارباب زمینی.
و اگر متوجه غیر آنها از کسانی که برای آسمان نیز آلهه غیر خدا قایل بودند می‏باشد، در آن صورت مراد از آسمان، عالم سماوی و ساکنان آن از ملائکه و جنّ می‏باشد و موءیّد این مطلب، مقارنت آسمان با «عرش عظیم» که مقام صدور احکام متعلق به مطلق
_______________________________
24. المیزان،جلد 15، ذیل آیات 8986 موءمنون.________________________________________
مخلوقات اعم از اربابان و سایران است در آیه شریفه می‏باشد، و به اعتقاد این طایفه نیز، ربّ عالم علوی، خدای واحد می‏باشد.
2. محمد بن عبد الوهاب در تعریف توحید الوهی می‏گوید:
«هو انّه لا یدعی ولا یرجی إلاّ الله وحده لا شریک له ولا یستغاث بغیره ولا یذبح لغیره لا لملک مقرّب و لا نبیّ مرسل».(25)
و موءلّف «الردّ علی شبهات المستغیضین بغیر الله» می‏گوید:
«القسم الثانی: توحید المطلب و القصد، و هو توحید الالهیة المبنی علی اخلاص التألّه لله تعالی و افراده بجمیع العبادة».(26)
و در فرق میان توحید ربوبی و الوهی می‏گویند:
«توحید الربوبیة فعل الربّ مثل الخلق و الرزق و الإحیاء والإماتة وإنزال المطر وإنبات النبات و تدبیر الاُمور، و توحید الإلهیّة فعلیک أیّهاالعبد مثل الدعا والخوف والرجاء والتوکل والإنابة والرغبة و الرهبة و النذر والإستغاثة و غیر ذلک».(27)
تذکّر:
1. از تعریفی که برای توحید الوهی ارائه می‏دهند معلوم می‏شود که این قسم از توحید بر توحید عبادی از اقسام هشت‏گانه توحید که در بخش نخست ذکر شد منطبق می‏باشد. البته با ملاحظه پاره‏ای از کلمات نویسندگان که قسم دیگری یعنی توحید در طاعت نیز در این قسم مندرج است:
«عبدالعزیز بن عبد الرحمان بن باز» مفتی وهابی معاصر می‏گوید:
و ضدّ التّوحید، الشرک؛ و هو أنواع ثلاثة،و الحقیقة إنّه نوعان: شرک أکبر و شرک أصغر. فالشّرک الأکبر:هو ما یتضمّن صرف العبادة لغیر الله أو بعضها...، کان هذا کفراً أکبر و شرکاً أکبر».(28)
و از طرف دیگر صاحب رساله«انواع التوحید والشرک» در بیان انواع اکبر می‏گوید:
«ثمّ اعلم أنّ ضدّ التوحید الشرک و هو ثلاثة أنواع... وهو (الشرک الأکبر) أربعة أنواع... النوع الثّالث: شرک الطّاعة و الدّلیل قوله تعالی:«اتّخذوا أحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دُونِ اللهِ...».(29)
_______________________________
25. الجامع الفرید، ص 255.
26. همان مدرک، ص 537.
27. کشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب، ص 66.
28. «مجموعة الفتاوی و المقالات:1/43، بِن باز.
29. الجامع الفرید، ص 340.________________________________________
2. و اما این‏که چرا از توحید در عبادت، به «توحید در الوهیّت» تعبیر می‏کنند ناشی از این مطلب است که اله را به معنای معبود می‏دانند:
«ثمّ إنّ رأس العبادة و أساسها التوحید لله الذی تفیده کلمته التی إلیها دعت جمیع الرسل و هو قول لا إله إلاّ الله، و المراد اعتقاد معناها لا مجرّد قولها باللسان، ومعناها افراد الله بالعبادة و الإلهیة، والنفی والبراءة من کلّ‏معبود...».(30)
از این عبارت و امثال آن به خوبی استفاده می‏شود که وهابیّون، «إله» را به معنای «معبود» می‏دانند.
بررسی:
معنای اله چیست؟(31)
دو لفظ «اله» و «الله» از یک وادی هستند و آنچه از الله متفاهم است از «اله» هم فهمیده می‏شود هرچند که از نظر مفهوم مختلف هستند؛ زیرا «اله»مفهومی کلّی است و «الله» عَلَم برای فردی از این کلّی است. پس «اله» اسم عام و بر «آلهه» جمع بسته می‏شود و «الله» اسم خاص است و جمع بسته نمی‏شود و مرادف آن در فارسی« خدا» است. و اسم عام و خاص آن در فارسی هر دو همان «خدا» است و مراد از او به کمک قرینه فهمیده می‏شود ولی لفظ «خداوند» فقط برای اسم خاص اطلاق می‏شود.
زمخشری در این رابطه می‏گوید:
«الله أصله "الإله"... و نظیره الناس أصله الاُناس فحذفت الهمزة و عوض عنها حرف التعریف و لذلک قیل فی النداء یا الله بالقطع کما یقال یا إله و الإله من اسماء الأجناس کوجل و...».(32)
و صاحب مجمع البیان از سیبویه نقل می‏کند:
«إنّ "الله" أصله إله علی وزن فعال فحذفت فاء فعله و هی الهمزة وجعلت الألف و اللام لازماً عنها بدلالة إستجازتهم قطع هذه الهمزة الداخلة علی لام التعریف فی القسم و النداء فی قوله: یا الله إغفر لی، و لو کانت غیر عوض لم تثبت الهمزة فی غیر هذا الاسم».(33)
و راغب در مفرداتش می‏گوید:
«الله، أصله إله فحذفت همزته و ادخل علیه الألف و اللام فخص بالباری تعالی...».(34)
_______________________________
30. همان مدرک، ص 491.
31. مفاهیم القرآن:1/424 423 با تصرّف و تلخیص.
32. الکشاف: 1/30.
33. مجمع البیان:1/19.
34.مفردات راغب، ص 31.________________________________________
دلیل بر این‏که این دو لفظ از نظر مفهوم متحدند یکی آن است که ماده این دو لفظ واحد است و دیگر آن‏که در بعضی موارد لفظ الله در جای اله به معنای کلّی و وصفی نه عَلَم استعمال می‏شود؛ مانند آیه: «وَ هُوَ اللهُ فِی السَّمواتِ‏وَ فِی الارْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ» (انعام/3).
و آیه‏ی:«وَ هُوَ الّذِی فِی السَّماءِ وفِی الارْضِ‏اِله» (زخرف4)؛ «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثة آنْتَهُوا خَیر لَکُمْ اِنَّما اللهُ اِلؤ واحد...» (نساء/71).
آیا اله به معنای معبود است؟
بسیاری از مفسران اله را به معنای معبود گرفته‏اند. منشأ این تصور آن است که همواره اله خواه حقیقی یا ساختگی موردعبادت واقع می‏شود در حالی‏که معبود بودن، لازمه‏ی معنای اله است نه معنای ابتدایی آن. دلیل بر آن که اله به معنای معبود نیست کلمه اخلاص: لا اله الاّالله است؛ زیرا اگر مقصود از اله، «معبود» بود این جمله دروغ صریح بود؛ زیرا هزاران معبود غیر از خدا در جهان موجود است و کسانی که اله را به معنای معبود می‏گیرند مجبور می‏شوند که کلمه«حق» را بعد از اله در تقدیر بگیرند لکن تقدیر، خلاف ظاهر است.
از طرف دیگر، آیاتی در قرآن وجود دارد که دلالت می‏کند بر این‏که اله به معنای معبود نیست بلکه به معنای متصرف و مدبّر است:
1. «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَة اِلاّ الله لَفَسَدَتا» (انبیاء/22).
در این آیه اگر اله را به معنای معبود بگیریم برهان بر نفی تعدّد اله تمام نیست؛ زیرا معبودهای فراوانی در این عالم وجود دارد و این نظام عالم فاسد نشده است.
2. «مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَما کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعَضهُمْ عَلی بَعْضٍ» (موءمنون/4).
اگر اله به معنای معبود باشد استدلال تمام نیست؛ زیرا از تعدد معبود اختلاف در عالم لازم نمی‏آید.
3. «قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلهة کَما یَقُولُونَ اِذَنْ لابْتَغُوا اِلی ذِی العَرْشِ سَبِیلاً» (الاسراء/23).
«ابتغاء سبیل به ذی العرش» از لوازم تعدد خالق یا مدبر متصرف است نه از لوازم تعدد معبود.
4.«اِنَّکُمْ وَما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصْبُ جَهَنّم انْتُمْ لَها وارِدُونَ* لَوْ کانَ‏هوءلاءِ آلِهة ما وردوها» (الأنبیاء/9998).
آلهه در صورتی وارد جهنم نمی‏شدند که خالق و یا مدبّر عالم باشند نه این‏که معبود باشند.
5. «فَاِلهکُمْ اِلؤ واحِد فَلَهُ اسلموا» (الحج/34).________________________________________
اگر اله به معنای معبود باشد کذب لازم می‏آید؛ زیرا در زمان کنونی هم معبودهای فراوانی وجود دارد.
3. توحید اسماء و صفات
در تبیین این قسم از توحید می‏گویند:
«هو العلم و الاعتقاد بانّ الله تعالی بکلّ‏شیء علیم و علی کلّ‏شیء قدیر، حیّ قیّوم لا تأخذه سنة ولا نوم منزّه عن کلّ‏عیب و نقص، له المشیئة النافذة والحکمة البالغة، سمیع بصیر، روءوف رحیم علَی العرش استوی، الموءمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عمّا یشرکون له الأسماء الحسنی و الصفات العُلی».(35)
با این بیان، این قسم از توحید، بر توحید صفاتی از اقسام هشت‏گانه توحید منطبق است.
موءلف کتاب «فتح المجید» (در شرح بر کتاب توحید محمد بن عبد الوهاب)درباره‏ی صفات خدا می‏گوید:
قاطبه اهل سنّت و جماعت چه متقدمان و چه متأخران بر آنند که صفاتی که خداوند، خود را در قرآن به آن توصیف کرده یا به زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وصف شده برای او ثابت و مسلّم است اما نمی‏توان ذات احدیت را در آن صفات به هیچ یک از مخلوقین مانند کرد. خداوند از این‏که در صفات خود شبیه و مانند داشته باشد منزه است«لیس کَمِثْلِهِ شَیء وَ هُوَالسَّمیعُ الْبَصیر»42 /11) همان‏طور که خداوند دارای ذاتی حقیقی است که به هیچ ذاتی شبیه نیست، به همان‏گونه دارای صفاتی حقیقی نیز هست که به هیچ صفتی از صفات مخلوقین شبیه نیست. هرکس یکی از چیزهایی را که خداوند خود را به آن وصف کرده، منکر شود یا معنای ظاهر آن را تأویل و توجیه کند (مثلاً بگوید مقصود از دست در یَد الله فوق أیدیهم، قدرت خداست) چون کسی جهمی مذهب است (فرقه جهمیه از پیروان جُهَم بن صفوان می‏باشند که درباره‏ی جبر و ایمان و نیز در خصوص صفات خدا عقاید مخصوصی داشتند) و راه او از راه موءمنان جداست.(36)
عبادت از دیدگاه وهابیت
شاید بتوان گفت که اساسی‏ترین وجه افتراق میان وهابیت و سایر فرقه‏های اسلامی، در ناحیه توحید عبادی است. آنان از یک طرف، رکن اساسی توحید و ملاک مسلمان بودن را در اقرار و شهادت به توحید عبادی و به تعبیر آنها: توحید الوهی می‏دانند و از
_______________________________
35. الجامع الفرید، ص 538.
36. فتح المجید، ص 460، به نقل از کتاب «وهابیان»، علی اصغر فقیهی، ص 150.________________________________________
طرف دیگر عبادت را بدان‏گونه معنا می‏کنند که جز خود آنها همه از تحت توحید عبادت خارج، و مشرک می‏شوند.
موءلف کتاب «الردّ علی شبهات المستغیثین بغیر الله» می‏گوید:(37)
«و هذا التوحید هو الّذی افتتح به الرّسل دعوتهم کما قال أوّل الرسل نوح علیه السلام (38) لقومه«اعْبُدوا الله ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ‏غَیْرُهُ»، «انْ لا تَعْبُدُوا اِلاّ الله اِنّی اخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَومٍ‏الیم».
محمد بن عبد الوهاب در «کشف الشبهات فی التوحید» می‏گوید:
اعلم رحمک الله انّ التوحید هو افراد الله سبحانه بالعبادة و هو دین الرسل الّذی أرسلهم الله به إلی عباده... أرسله إلی اُناس یتعبدون... و لکنّهم یجعلون بعض المخلوقات وسائط بینهم و بین الله، یقولون: نرید منهم التقرب إلی الله و نرید شفاعتهم عنده مثل الملائکة و عیسی... فبعث الله إلیهم محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم یجدّد لهم دین أبیهم إبراهیم علیه السلام و یخبرهم أنّ هذا التقرب و الإعتقاد محض حق الله لایصلح منه شیء لا لملک مقرّب ولا لنبیّمرسل فضلاً عن غیرهما، وإلاّ هو و لایحیی ولا یمیت اِلاّهو و لا یدبّر الأمر إلاّهو و انّ جمیع السماوات السبع و من فیهنّ و الأرضین و من فیهنّ کلّهم عبیده و تحت تصرّفه و قهره».(39)
و «بن باز» مفتی وهابی می‏گوید:
«... و هو توحید العبادة و هو معنی لا إله إلاّ الله و هو الأساس العظیم لدعوة الرسل لأنّ‏النوعین الأخیرین لم ینکرها المشرکون کما تقدّم و إنّما أنکروا هذا النوع و هو توحید العبادة لمّا قال لهم قولوا لاإله إلاّ الله قالوا: أجَعَل الاعلیها السلام‏لهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشیء عجاب».(40)
تعریف عبادت
در اینجا برخی از کلمات وهابیها در تعریف عبادت را ذکر می‏کنیم:
«إنّ العبادة أقصی باب الخضوع و التذلّل. و لم تستعمل إلاّفی الخضوع لله، لأنّه مولی أعظم النّعم و کان حقیقاًبأقصی غایة الخضوع کما فی الکشاف».(41)
_______________________________
37. الجامع الفرید، ص 537.
38. به نوشته‏ی موءلف کتاب «وهابیان» (ص 150) محمد بن عبدالوهاب در کتابها و رسائل خود در بحث نبوّت، نخستین پیغمبران را نوح علیه السلام دانسته وگفته: أوّلهم نوح و آخرهم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و به آیاتی از جمله:«اِنّا أوحینا إلیک إلی نوح و النبیّین من بعده» (نساء/162) تمسک جسته است.
39. الجامع الفرید،ص 219.
40. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/40.
41. الجامع الفرید، ص 498. ________________________________________
«و حقیقة هذه العبادة هی افراد الله سبحانه بجمیع ما تعبد العبادیة من دعاء و خوف و رجاء و صلاة و صوم و ذبح و نذر و غیر ذلک من أنواع العبادة علی وجه الخضوع له و الرغبة و الرهبة مع کمال الحبّ له سبحانه و الذلّ‏لعظمته».(42)
اساس عبادت
«ثمّ إنّ رأس العبادة و أساسها التوحید لله الّذی تفیده کلمته الّتی إلیها دعت جمیع الرسل و هو قول لا إله إلاّالله و المراد اعتقاد معناها لامجرّد قولها باللسان و معناها افراد الله بالعبادة و الإلهیة و النفی والبراءة من کلّ‏معبود دونه».(43)
«و أصل العبادة تجرید الإخلاص لله تعالی وحده و تجرید المتابعة للرّسول صلی الله علیه و آله و سلم، قال تعالی: «و َ انَّ المَساجِدَ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ اْحداً».(44)
انواع عبادت
وهابیون در برخی کلمات خود عبادت را به چهار نوع: 1. اعتقادی 2. لفظی 3. بدنی 4. مالی، تقسیم می‏کنند:
«اعتقادیة: وهی أساس (العبادة) و ذلک أن یعتقد انّه الربّ‏الواحد الأحد الّذی له الخلق و الأمر و بیده النفع و الضرر الّذی لا شریک له ولا شفیع عنده أحد إلاّ بإذنه و إنّه لا معبود بحقّ غیره، و غیر ذلک ممّا یجب من لوازم الإلهیة؛و منها اللفظیة: وهی النطق بکلمة التوحید فمن اعتقد ما ذکر و لم ینطق بها لم یحقن دمه ولا ماله...و من نطق و لم یعتقد حقن ماله و دمه وحسابه إلی الله و حکمه حکم المنافقین؛ و بدنیة: کالقیام و الرکوع والسجود فی الصلاة و منها الصوم و أفعال الحج و الطواف؛ و مالیة کاخراج جزء من المال امتثالاً لما أمَرَ الله تعالی به».(45)
و گاهی نیز بدون ذکر تقسیم‏بندی، به پاره‏ای از مصادیق عبادت همچون: استعانت، نذر، دعا برای جلب خیر و دفع ضرر، نماز، توکّل، ذبح، رجاء، خشیت، خوف، رهبة و انابة اشاره می‏کنند.(46)
و بالاخره محمّد بن عبد الوهاب در «الکلمات النافعه» به عنوان یک ضابطه کلی چنین می‏گوید:
«والحاصل انّ‏العبادة اسم جامع لکلّ ما یحبّه الله و یرضاه من أقوال العباد و أفعالهم ممّا أمرهم به فی کتابه علی لسان رسوله صلی الله علیه و آله و سلم».(47)
_______________________________
42. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/5.
43. الجامع الفرید، ص 498.
44. همان مدرک، ص 340.
45. همان مدرک، ص 498.
46. ر.ک: همان مدرک:1/289و340.
47. همان مدرک، ص 290.
________________________________________
بررسی
آنچه از مجموع این سخنان در تعریف عبادت به دست می‏آید این است که افعال عبادی را باید فقط برای خدا انجام داد در حالی که انجام آن اقوال و افعال است که محبوب نزد خدا بوده و به آنها امر کرده است.
امّا آیا مطلق تکریم و خضوع و تذلّل، در عبادت بودن یک فعل کافی است؟
1. از آیات قرآن و کلمات مفسّران به خوبی فهمیده می‏شود که عبادت خداوند در صورتی محقّق می‏شود که انسان در مقابل کسی که اعتقاد به الوهیّت او دارد خضوع کند. و خضوع و تذلّل به هر حدّی که برسد تا وقتی که اعتقاد به الوهیّت او نداشته باشد عبادت محسوب نمی‏شود.
صاحب تفسیر المیزان ذیل آیه‏ی شریفه«اِیّاکَ نَعْبُدُ» (سوره‏ی حمد) بعد از نقل عبارت صحاح اللغة (اصل العبودیة الخضوع و الذلّ) می‏فرماید:
«آنچه صاحب کتاب صحاح اللغة گوید: که عبودیت به معنی خضوع است با واقع تطبیق نمی‏کند؛ زیرا خواهیم گفت که عبودیّت به معنای بندگی است و خضوع از لوازم آن است. موءید این مطلب آن است که ماده‏ی خضوع به وسیله لام متعدی می‏شود؛ ولی عبودیت متعدی بدون واسطه است پس معنای آن دو نیز متفاوت خواهد بود و این‏که گفته شده عبادت از عَبَدَ مشتق می‏شود به این معناست که گویا عبد در حال عبادت خود را مملوک محض برای ربّ خود قرار می‏دهد و به همین جهت است که عبادت با استکبار منافات دارد و مقام مملوکیّت و رقیّت با استکبار سازگار نیست ولی با شرک منافات ندارد؛ چرا که ممکن است دو مولی بر یک عبد مولویّت داشته باشند و بر این مطلب شواهدی هم در قرآن می‏توان اقامه کرد. در آیه«اِنَّ الّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنّمَ داخِرینَ» (غافر/60) چنان‏چه مشهود است استکبار در برابر عبادت قرار گرفته است.
و در این آیه «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَملاً صالِحاً وَ لا یُشْرکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَداً» (کهف/110) از شرک در عبادت نهی شده پس معلوم می‏شود این نوع شرک امری ممکن بوده که از آن نهی شده و گرنه، اگر هم چون استکبار با شرک قابل جمع نبود، نهی از آن معنا نداشت».(48)
صاحب تفسیر آلاء الرحمن نیز می‏گوید:(49)
«...فُسّرت العبادة بانّها ضرب من الشکر
_______________________________
48. ترجمه تفسیر المیزان:1/2426.
49. آلاء الرحمن:1/5758.
________________________________________
مَعَ ضرب من الخضوع أو الطاعة»، سپس می‏فرماید:
«این تفسیر از عبادت مبتنی بر تساهل و تسامح در مقام تفسیر است. چرا که بیشتر افراد، اموری را که در آن نوعی از شکر و یا خضوع باشد عبادت نمی‏شمارند مگر مجازاً و لفظ عبادت و مشتقات آن به طور حقیقی استعمال نمی‏شود مگر در مورد کسی که انسان آن را اله گرفته باشد».
صاحب تفسیر البیان می‏گوید:
الخضوع والتذلّل للمخلوق علی أقسام:
«أحدها: الخضوع للمخلوق من دون إضافة ذلک المخلوق إلی الله بإضافة خاصة و ذلک کخضوع الولد لوالده و الخادم لسیّده و المتعلّم لمعلّمه... ولا ینبغی الشکّ فی جواز هذا القسم مالم یرد فیه نهی و لیس فیه أدنی شائبة الشرک... ثانیها: الخضوع للمخلوق باعتقاد انّ له إضافة خاصة إلی الله یستحق من أجلها أن یخضع له مع انّ العقیدة باطلة و انّ هذا الخضوع بغیر إذن من الله کما فی خضوع أهل الأدیان و المذاهب الناسخة لروءسائهم، وهذا افتراء علی الله، «فَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ آفْتَری عَلَی اللهِ کِذْباً» (18:15) ثالثها: الخضوع للمخلوق والتذلل له بأمر من الله و الرشادة کما فی الخضوع لنبی صلی الله علیه و آله و سلم و أوصیائه الطاهرین علیهم السلام و هذا القسم من الخضوع محبوب لله فقد قال الله تعالی: «فَسَوفَ یَاْتِی الله بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ...» بل هو لدی الحقیقة خضوع لله و اظهار للعبودیة له».(50)
2. قرآن کریم خبر از تذلّل و خضوع از ناحیه ذوات مقدّسه در مقابل غیر خدا می‏دهد و چه بسا ما را تشویق می‏کند که نسبت به بعضی از بزرگان اظهار خضوع بکنیم. از این‏جا می‏فهمیم که عبادت مجرد خضوع نیست:
الف. «وَ اِذْقُلْنا لِلْمَلائِکة آسْجُدُوا لادم فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِیس...» (بقره/34).
این آیه بهترین دلیل است بر این‏که هر تعظیمی در مقابل غیر خدا عبادت محسوب نمی‏شود و جمله «اسجدوا لادم» هرچند با جمله « اسجدوا لله» تشابه دارد جز این‏که جمله‏ی اول به عبادت غیر خداوند نیست جمله‏ی دوم متضمن امر به عبادت خداوند است و این می‏فهماند که عبادت بستگی به نیّت و مافی الضمیر عبادت کننده دارد.
برخی در توجیه آیه گفته‏اند: امر خداوند به سجده در مقابل آدم، عبارت بود از قرار دادن آدم به عنوان قبله و سجده کردن برای خدا، به سمت آدم. لکن این سخن نادرست است؛ زیرا اوّلاً دلیلی بر این مدّعا نیامده و
_______________________________
50. البیان، ص 468و 969.________________________________________
ثانیاً اگر چنین بود مجالی برای اعتراض شیطان باقی نمی‏ماند که بگوید:
« ءَ اسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» (اسراء/61)
ب. قرآن کریم رفتار حضرت یعقوب و همسر و فرزندانش را در هنگام ملاقات با یوسف وقتی که به مقام پادشاهی مصر رسیده بود، چنین نقل می‏کند:
«وَ رَفَعَ ابَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجّداً وَ قالَ یا ابَتِ هذا تَاْویلُ رُوءْیایَ» (یوسف/102).
در حالی که اگر سجود فی نفسه، عبادت محسوب می‏شد قرآن آنان را مورد نکوهش و انتقاد قرار می‏داد. علامه طباطبایی در این رابطه می‏فرماید:(51)
این سجده برای عبادت یوسف نبود برای این‏که در میان سجده کنندگان در داستان یوسف شخصی بود که در توحید مخلص بود و چیزی را شریک خدا نمی‏گرفت و او یعقوب‏علیه السلام است. دلیل دیگر این‏که اگر این سجده، سجده عبادت برای یوسف بود مسجود له (یعنی یوسف) همان کسی است که به نقل قرآن به رفیق زندانیش گفت ما را نمی‏رسد که خدایی را شریک برای خداوند بگیریم، پس اگر این سجده، عبادت بود قطعاً از این عمل نهی می‏نمود و نمی‏گذاشت چنین کاری انجام دهند ولی می‏بینیم که نهی نکرده، پس می‏فهمیم سجده، عبادت برای او نبوده است.
ج. «وَآخْفِضْ‏لَهُما جُناح الذُلِّ مِنَ الرَّحْمة» (اسراء/24).
در این آیه به خضوع والدین و خفض جناح برای ایشان امر شده، که کنایه از خضوع شدید است. صاحب المیزان خفض جناح (پر وبال گستردن) را کنایه از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی می‏داند و می‏گوید: در معاشرت و گفتگو با پدر و مادر، باید به گونه‏ای با ایشان روبه‏رو شد که تواضع و خضوع، احساس شود.(52)
و با این حال، تواضع و خضوع برای پدر و مادر هرگز عبادت محسوب نمی‏شود.
د.«وَآتخذُوا مِنْ مَقامِ اِبراهیم مُصلّی» (بقره/125).
قرآن ما را امر می‏کند که در مقام ابراهیم مصلایی را اتخاذ کنیم و بدون شک نماز برای خدا اقامه می‏شود ولی اقامه آن در مقام ابراهیم که اثر پاهای او در آن دیده می‏شود نوعی از تکریم برای این پیامبر بزرگ می‏باشد؛ ولی این عمل متصف به عبادت نمی‏شود.
حاصل سخن: از این آیات و سایر آیات
_______________________________
51. ترجمه المیزان (بیست جلدی):11/384385.
52.المیزان:13/84.
________________________________________
پی می‏بریم که مطلق خضوع و تذلّل و یا تکریم و احترام عبادت محسوب نمی‏شود و اگر بعضی از باب لغت، عبادت را به معنای خضوع و تذلّل معنا کرده‏اند از باب تفسیر به معنای اوسع است یعنی لفظی را به طور مطلق گفته‏اند و معنای اعم آن را اراده کرده‏اند و عبادت نوع خاصی است وتکریم یک شخص و خضوع برای او عبادت نیست؛ زیرا در غیر این صورت لازم می‏آید که تمام انبیا مشرک باشند چون آنها هم به افرادی که احترام آنها واجب است مثل پدر و مادر، احترام می‏گذاشتند.
شرک از دیدگاه وهابیت
از نظر وهابیان چنان‏که برخی از نوشته‏های آنان آورده شد اقرار به شهادتین و حتی اقرار به توحید در خالقیت و ربوبیّت را موجب اسلام و داخل شدن در زمره‏ی مسلمانان نمی‏دانند. و مفهوم توحید وکلمه «لا اله الاّ الله» را طوری قرار می‏دهند که تقریباً جز خودشان موحّد دیگری باقی نمی‏ماند.
1. تعریف شرک:
«بن باز»در تعریف شرک می‏گوید:
«الشرک علی اسمه هو تشریک غیر الله مع الله فی العبادة کأن یدعو الأصنام أو غیرها، یستغیث بها أویصلّی لها أو تصوم لها أو یذبح لها... فهذا کلّه یسمّی شرکاً و هکذا إذا دعا الکواکب أو الجنّ أو اشتغاث بهم أو طلبهم المدد أو ما أشبه ذلک فإذا فعل شیئاً من هذه العبادات مع الأحیاء أو مع الأموات أو الغائبین صار بذلک مشرکاً».(53)
و از آنجا که شرک ضد توحید است می‏توان از طریق ضابطه کلّی که محمّد بن عبدالوهاب در باب انواع عبادات ارایه کرد نظر او و اتباعش را در باب موجبات شرک به دست آورد. او می‏گوید:«و الحاصل انّ العبادة اسم جامع لکلّ‏ما یحبّه الله و یرضاه من أقوال العباد و أفعالهم ممّا أمرهم به فی کتابه علی لسان رسوله صلی الله علیه و آله و سلم».(54)
بنابر این هرگفتار یا کرداری که مورد محبّت و رضایت خداوند باشد اگر برای فرد دیگری صورت بگیرد موجب شرک می‏شود.
و به همین دلیل شیخ عبدالرحمان آل شیخ (نوه‏ی محمّد بن عبد الوهّاب) گفته است:
هرکس در دوست داشتن، دیگری را با خدا شرکت دهد آن دیگری را با خدا در عبادت شریک قرار داده و او را مانند خدا دانسته است
_______________________________
53. مجموعة الفتاوی و المقالات:4/32.
54. الجامع الفرید، ص 290.
________________________________________
و این شرکی است که خداوند آن را نمی‏آمرزد، هرکس تنها خدا را دوست داشته باشد یا دیگری را برای خدا دوست بدارد مخلص و موحّد است و کسی که دیگری را با خدا دوست داشته باشد مشرک است.(55)
2. اقسام شرک:
از آنجا که وهابیون توحید را به سه قسم تقسیم می‏کنند و شرک را ضد توحید می‏دانند لذا برای شرک نیز سه قسم قائلند. البته در میان این سه، شرک در الوهیت (که همان شرک عبادی می‏باشد) را شنیع‏تر و بدتر می‏دانند.
صاحب رساله «انواع التوحید والشرک» در این باره می‏گوید:(56)
«ثمّ اعلم انّ‏ضدّ التوحید الشرک و هو ثلاثة أنواع: شرک أکبر و شرک أصغر، وشرک خفیّ».
«بن باز» در «مجموعة الفتاوی والمقالات» می‏گوید:
«و ضدّ التوحید الشرک و هو أنواع ثلاثة و الحقیقة انّه نوعان: شرک أکبر و شرک أصغر».(57)
وهابیان شرک در عبادت را که به اصطلاح آنان در مقابل توحید الوهی می‏باشد شرک اکبر نام نهاده و اساس مبارزات قلمی و علمی خود را مبارزه با آن قرار داده‏اند؛ چرا که معتقدند آنچه که هم‏اکنون دامنگیر فرقه‏های مختلف اسلامی [اعم از شیعه و سنّی] می‏باشد همان شرک عبادی است.
«فالشرک الأکبر هو ما یتضمن صرف العبادة لغیر الله أو بعضها... فکلّ ما یتضمّن صرف بعض العبادة لغیر الله کدعاء الأولیاء والإستغاثة بهم و النذر لهم... کان هذا کفراً أکبر و شرکاً أکبر».(58)
و برای شرک اکبر (یعنی شرک در عبادت) چهار نوع قایل شده‏اند:
«وهو أربعة أنواع: النوع الأوّل: شرک الدعوة؛ والدلیل قوله تعالی:«فَاِذا رَکبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدّین فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَی البَرّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».
النوع الثانی: شرک النیّة و الإرادة و القصد؛ و الدلیل قوله تعالی: « من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون...».
النوع الثالث: شرک الطاعة ؛ و الدلیل قوله تعالی: «اتّخذوا أحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً...».
_______________________________
55. فتح المجید، ص 114، به نقل از کتاب وهابیان، ص 136.
56. الجامع الفرید، ص 340.
57. مجموعة الفتاوی و المقالات:1/43.
58. همان مدرک. ________________________________________
النوع الرابع: شرک المحبّة...».(59)
مصادیقی که برای شرک در عبادت در کلمات نویسندگان وهابی وارد شده به تناسب تعریفی که از شرک ارایه داده‏اند، دامنه‏ی وسیعی پیدا کرده است که بیان یکایک آنها و نقد و بررسی آنها از حوصله‏ی این نوشتار بیرون است.
در اینجا فقط به برخی از مصادیقی که ذکر کرده‏اند اشاره می‏کنیم:(60)
1. توسل به انبیا و اولیا.
2. سفر به قصد زیارت پیامبر؛ دست کشیدن بر قبر برای تبرّک؛ دعا و نماز خواندن کنار قبر؛ بنا و مسجد بر آن درست کردن و برای آن نذر نمودن.
3. سوگند یاد کردن به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مخلوقات دیگر، و او را ندا کردن یا با لفظ سیّدنا توصیف کردن و الفاظی از قبیل:«بحقّ محمّد» و «یا محمّد» گفتن.
4. تعویذ بستن برای دفع شر یا جلب خیر.
مشرکان عصر حاضر و مشرکان عصر جاهلی
همان‏طور که از کلمات نقل شده‏ی وهابیون برمی‏آید، آنها معتقدند که آنچه موجب اسلام است توحید ربوبی و اعتقاد به این‏که خداوند خالق همه اشیا و مدبر جهان هستی است، نمی‏باشد، زیرا این قسم توحید را مشرکان عصر جاهلیت نیز قبول داشتند ولی در عین حال جان و مال آنها محترم نبود و پیامبر با آنها به جنگ برخاست.
بلکه توحید الوهی (توحید در عبادت) است که اعتراف به آن موجب داخل شدن در اسلام می‏شود. و از آنجا که فِرَق مختلف اسلامی به اعتقاد وهابیان، عملاً منکر توحید الوهی می‏باشند لذا مشرک بوده و فرقی با مشرکان عصر جاهلیت ندارند.
بلکه معتقدند که مشرکان عصر حاضر از مشرکان عصر جاهلیت بدتر هستند و شرک آنها شدیدتر است. محمّد بن عبدالوهاب می‏گوید:(61)
«القاعدة الرّابعة: إنّ‏مشرکی زماننا أعظم شرکاً من الأوّلین لأنّ الأوّلین کانوا یخلصون لله فی الشدة و یشرکون فی الرّخاء و مشرکوا زماننا، شرکهم دائم فی الرخاء و الشدة؛ والدلیل قوله تعالی:«فَاِذا رَکبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَی البَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».(عنکبوت/65)
بررسی و جمع بندی
1. همان‏طور که در قسمت اول این
_______________________________
59. الجامع الفرید، ص 340.
60. ر.ک: «هدیة طیبة» و «کشف الشبهات» و «التوحید و تطهیر الاعتقاد» و «فتح المجید» و....
61. الجامع الفرید، ص 260.________________________________________
نوشتار تبیین شد، قول و فعل و خضوعی که ناشی از اعتقاد به الوهیت یا ربوبیّت یا بی نیاز بودن در فعل باشد عبادت محسوب می‏شود و اگر برای غیر خدا انجام گیرد شرک در عبادت به‏شمار می‏آید، اما اگر در مقابل شخصی نهایت خضوع و تکریم را بدون این اعتقاد انجام دهد نه مشرک است و نه عبادت شخص مخضوع له محسوب می‏شود.
2. در مورد «توسل» به انبیا و اولیا و «طلب شفاعت» و «استشفا» از آنها باید توضیح بدهیم که: اگر کسی کاری را که مختص به خداست از غیر خدا طلب کند، مشرک شده است. امّا مهم آن است که تشخیص دهیم فعل خدا و فعل سایر مخلوقات کدامند؟ آیا هر آنچه درعالم هستی رخ می‏دهد مباشرتاً منحصر در خداست؟ واضح است که چنین کلامی صحیح نیست؛ زیرا خود قرآن در موارد متعددی بعضی از افعال را به دیگران نسبت می‏دهد.
بلکه مراد از فعل خدا، قیام به فعل به طور استقلال است بدون این‏که از غیر کمک بگیرد.
بنابر این در توسل و امثال آن اگر آنها را به عنوان افراد مستقلی بدانیم که می‏توانند حاجات ما را مستقلاً برآورده سازند چنین عملی قطعاً شرک محسوب می‏شود امّا اگر به این عنوان که مقرّب درگاه خداوند بوده و اذن در شفاعت دارند، از آنها حاجات خود را طلب کنیم هیچگونه شرکی صورت نگرفته است.
3. استعمالات مجازی لفظ عبادت: مواردی را که در عرف و لغت و قرآن می‏یابیم که لفظ عبادت استعمال شده و معنای حقیقی آن اراده نشده است:
الف. کسانی که اسیر هوا و هوس و نفس اماره می‏باشند و در مقابل معصیت خداوند، زمام اختیار را از دست می‏دهند. این گروه نه مشرک محسوب می‏شوند و نه عبادت کننده‏ی حقیقی و لکن به طور مجاز به آنها «عبدة الهوی» گفته می‏شود؛ «ارَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» (فرقان/45).
ب. به نژادپرستان متعصب و متکبر و شکم‏پرستان، «عباد الشیطان» گفته می‏شود. و لکن وجدان سلیم قاضی است که عملشان عبادت حقیقی مشرکانه نیست.
و اگر در قرآن به آنها عابد اطلاق می‏شود در واقع یک نوع مجاز و تشبیه می‏باشد و هدف از آن، بیان شدت نفرت و استنکار نسبت به این عمل می‏باشد:«الَمْ اعْهَدْاِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان» (یس/6061).
صاحب تفسیر آلاء الرحمن در مورد استعمال مجازی لفظ عبادت در قرآن می‏گوید:
«و لم أجدها فی القرآن الکریم مستعملة فی غیر ذلک إلاّفی ثلاث موارد و لکنّها لم‏تخرج عن النظر إلی مناسبة المعنی الحقیقی المذکور والتجوّز بلفظه و هو قوله تعالی فی سورة مریم/45:«یا ابَتِ لا تَعبد الشَّیطان اِنَّ الشَّیطانَ کانَ‏للرَّحْمنِ عَصیّاً».
وفی سورة یس/60: «الَمْ اعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ».
فاستعیر اسمُ العبادة للطاعة العمیاء للشیطان علی الدوام کما یلقی الموءمنون قیاد طاعتهم لله علی بصیرة من أمرهم لانّه إلههم علی نحو التجوّز الواقع فی قوله تعالی فی سورة الفرقان/45:«ارَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» والجاثیة /22:«افَرَایْتَ مَنِ آتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» فانّهم لم یکونوا یعبدون الشیطان و لم یتخذوا هواهم إلهاً علی سبیل الحقیقة.
وثالثها قوله تعالی فی سورة موءمنون/49، قالوا (أی فرعون و ملائه): «انُوءْمنِ لِبَشرین مِثْلُنا وَقومهُما لَنا عابِدون» أی دائبون علی عمل فی تسخیرنا کما یدأبُ الموءمن فی طاعة الله و عبادته أو باعتبار انّ فرعون کان یدّعی الالهیّة فجعلوا بالتشبیه والتمویه خضوع بنی إسرائیل بالقهر والغلبة عبادةً لفرعون».(62)
دنباله از صفحه ی 144:
«هُنَّ اُمُّ الکِتاب» باید به قرینه محکمات تفسیر شوند، و از میان محتملات مختلف که برخی زننده است، به معنی واقعی پی برده شود، در مورد شعر عارفان، باید از این راه وارد شد، و با اصطلاحات آنان آشنا گردید، سپس ایماها و اشاره‏ها، و کنایات و استعاره‏ها به درستی تفسیر کرد.
هم اکنون با توجه به قوانین اصول عرفانی، به تفسیر بیت آخر می‏پردازیم، اگر می‏گوید:
امروز که بهشت نقد، حاصل می‏شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
مقصود او اشاره به یک واقعیت عرفانی است و آن این که عارف، پیش از آن که راهی عالم دیگر گردد باید در همین جهان کمالی کسب کند، و واقعیت بهشت را در وجود خود پدید آورد، تا در روز رستاخیز، عینیت پیدا کند، پس بهشت نقد به یک معنی امروز است.
حالا خواه این تفسیر استوار باشد یا نباشد، این غیر این است که حافظ منکر معاد گردد، و از انسان‏های «دم غنیمت» شهر باشد.
_______________________________
62. آلاء الرحمن:1/5758.

تبلیغات