سخنی در آغاز: چرا تجربه، علم و الحاد همزادند؟ (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دگرگونى علمى در مغرب زمین سه موضوع را همراه آورد: تجربه، تکامل علم و الحاد.
در این جا سوءالى مطرح مىشود و آن این که: آیا میان این سه موضوع رابطه منطقى وجود دارد؟ یا این که برداشتهاى غیر منطقى این سه را همزاد قرار داده وبه دنبال هم آورده است؟
رابطه تجربه وتکامل علم یک رابطه منطقى است بدین معنا که در کشف روابط وقوانین طبیعى، بهترین راه تجربه و آزمون است. و اگر تکاملى در قسمتهاى علوم پس از رنسانس علمى نصیب بشر گشت به خاطر این است که در علوم طبیعى به تجربه بیش از دیگر ابزار شناخت اهمّیت دادند.
شکى نیست که هر مجهولى براى خود کلیدى دارد وکلید شناخت روابط طبیعى مجموعه مادّه، همین ابزار شناختى است به نام تجربه که در منطق ارسطو یکى از ادوات یقین شمرده شده است. گذشتگان هرچند از این ابزار کمتر استفاده نمودند ولى در هر حال در دوره اسلامى یکى از ادوات معرفت به شمار مىرفت. وشیخ الرئیس در پاره اى از موارد در «شفا» از تجارب خود گزارش هایى داده است؛ ولى باید انصاف داد که در تحوّل اخیر عنایت به آن، افزون از گذشته مبذول شد.
چیزى که لازم به تذکّر است این است که:
اوّلاً: بهره گیرى از تجربه نمىتواند بدون یک حکم عقلى، یقین آفرین باشد و ما را با حکم جهان شمول آشنا سازد؛ زیرا تجربه هرچند در حدّ بالا باشد سرانجام قلمرو آن بسیار محدود وکوچک است. گسترش نتیجه تجربه به مواردى بیرون از زمان تجربه یا مواردى که در آینده پیش خواهد آمد در پرتو حکم قطعى خرد صورت مىگیرد و آن این که: همه مماثلها از نظر حکم یکسانند وبه تعبیر زبان فلسفى «حکم الأمثال فیما یجوز وفیما لایجوز واحد». ونباید تجربه را با استقرا یکسان گرفت؛ زیرا قلمرو تجربه بر افراد مماثل وقلمرو استقرا افراد مشابه است وحکم خرد مخصوص مورد اوّل است.
ثانیاً: تجربه روابط موجودات مادى را در اختیار ما مىگذارد و از نظام بدیع که عقل وخرد در برابر آن متحیر و سرگردان است پرده بر مىدارد، ولى هرگز ریشه این نظام وپدیدارنده آن را بازگو نمىکند. این جاست که باید از ابزار دیگر به نام عقل وخرد بهره گرفت وقضاوت او را محترم شمرد. او به روشنى مىگوید که این نظام پیچیده وگسترده، که هر گوشه اى از آن براى بشر تخصصى آفریده است نمىتواند برخاسته از خودِ ماده باشد؛ بلکه دست دیگرى پشت سر این ماده، این نظام را بخشیده است.
الحاد ویا شک درماوراى طبیعت در همین نقطه به وجود مىآید. آنان که در سیر علمى خود فقط به وجود در روابط طبیعى اکتفا مىکنند وگردش جهان را در سایه آن قوانین تفسیر مىکنند به علم خود تعریض بخشیده ولى از تعمیق آن خوددارى مىنمایند. در حالى که الهى با تصویب آن چه که مادى از گسترش علوم دم مىزند یاد آور مىشود که باید به دانش خود عمق نیز ببخشد ودر ریشه این نظام بحث وگفتگو کند.
الحاد و روگردانى از ماوراى طبیعت نه مولود تجربه است ونه زاییده علم ودانش بلکه رویگردانى از خدا ویا توجه به عالم غیب دو برداشت مختلف از نتایج علم است وبه تعبیر روشنتر: ایستایى وبرپایى سیر فکر است.فرد مادى پس از کشف روابط به دانش خود توقف وایستایى بخشیده وتصور مىکند که آن نقطه پایان دانش بشر است در حالى که فرد الهى از پویایى فکر بهره مىگیرد ومىگوید باید در ریشه این نظام بدیع نیز مطالعه کرد.واز داورى نیز در اینجا بهره گرفت.
در معرفت شناسى بخشى از معرفتها، معرفتهاى آیتى است چه بسا انسان آیت را خوب بشناسد ولى از وصف آیتى آن غفلت کند. مادى جهان را مىشناسد ولى از وصف آیتى آن که راهنماى انسان به جهان غیب است غفلت مىورزد. قرآن کریم بر شناخت آیتى دعوت مىکند ومىفرماید:
«اِنَّ فِی خَلْقِالسَّمواتِ وَ الاگرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ لاعلیها السلامیَاتٍ لاُولِی الاگلْبَابِ»(آل عمران/190).
حقّا که در آفرینش آسمان وزمین ودگرگونى شب و روز براى صاحبان خرد نشانه هایى بر وجود جهان غیب است.
در این جا سوءالى مطرح مىشود و آن این که: آیا میان این سه موضوع رابطه منطقى وجود دارد؟ یا این که برداشتهاى غیر منطقى این سه را همزاد قرار داده وبه دنبال هم آورده است؟
رابطه تجربه وتکامل علم یک رابطه منطقى است بدین معنا که در کشف روابط وقوانین طبیعى، بهترین راه تجربه و آزمون است. و اگر تکاملى در قسمتهاى علوم پس از رنسانس علمى نصیب بشر گشت به خاطر این است که در علوم طبیعى به تجربه بیش از دیگر ابزار شناخت اهمّیت دادند.
شکى نیست که هر مجهولى براى خود کلیدى دارد وکلید شناخت روابط طبیعى مجموعه مادّه، همین ابزار شناختى است به نام تجربه که در منطق ارسطو یکى از ادوات یقین شمرده شده است. گذشتگان هرچند از این ابزار کمتر استفاده نمودند ولى در هر حال در دوره اسلامى یکى از ادوات معرفت به شمار مىرفت. وشیخ الرئیس در پاره اى از موارد در «شفا» از تجارب خود گزارش هایى داده است؛ ولى باید انصاف داد که در تحوّل اخیر عنایت به آن، افزون از گذشته مبذول شد.
چیزى که لازم به تذکّر است این است که:
اوّلاً: بهره گیرى از تجربه نمىتواند بدون یک حکم عقلى، یقین آفرین باشد و ما را با حکم جهان شمول آشنا سازد؛ زیرا تجربه هرچند در حدّ بالا باشد سرانجام قلمرو آن بسیار محدود وکوچک است. گسترش نتیجه تجربه به مواردى بیرون از زمان تجربه یا مواردى که در آینده پیش خواهد آمد در پرتو حکم قطعى خرد صورت مىگیرد و آن این که: همه مماثلها از نظر حکم یکسانند وبه تعبیر زبان فلسفى «حکم الأمثال فیما یجوز وفیما لایجوز واحد». ونباید تجربه را با استقرا یکسان گرفت؛ زیرا قلمرو تجربه بر افراد مماثل وقلمرو استقرا افراد مشابه است وحکم خرد مخصوص مورد اوّل است.
ثانیاً: تجربه روابط موجودات مادى را در اختیار ما مىگذارد و از نظام بدیع که عقل وخرد در برابر آن متحیر و سرگردان است پرده بر مىدارد، ولى هرگز ریشه این نظام وپدیدارنده آن را بازگو نمىکند. این جاست که باید از ابزار دیگر به نام عقل وخرد بهره گرفت وقضاوت او را محترم شمرد. او به روشنى مىگوید که این نظام پیچیده وگسترده، که هر گوشه اى از آن براى بشر تخصصى آفریده است نمىتواند برخاسته از خودِ ماده باشد؛ بلکه دست دیگرى پشت سر این ماده، این نظام را بخشیده است.
الحاد ویا شک درماوراى طبیعت در همین نقطه به وجود مىآید. آنان که در سیر علمى خود فقط به وجود در روابط طبیعى اکتفا مىکنند وگردش جهان را در سایه آن قوانین تفسیر مىکنند به علم خود تعریض بخشیده ولى از تعمیق آن خوددارى مىنمایند. در حالى که الهى با تصویب آن چه که مادى از گسترش علوم دم مىزند یاد آور مىشود که باید به دانش خود عمق نیز ببخشد ودر ریشه این نظام بحث وگفتگو کند.
الحاد و روگردانى از ماوراى طبیعت نه مولود تجربه است ونه زاییده علم ودانش بلکه رویگردانى از خدا ویا توجه به عالم غیب دو برداشت مختلف از نتایج علم است وبه تعبیر روشنتر: ایستایى وبرپایى سیر فکر است.فرد مادى پس از کشف روابط به دانش خود توقف وایستایى بخشیده وتصور مىکند که آن نقطه پایان دانش بشر است در حالى که فرد الهى از پویایى فکر بهره مىگیرد ومىگوید باید در ریشه این نظام بدیع نیز مطالعه کرد.واز داورى نیز در اینجا بهره گرفت.
در معرفت شناسى بخشى از معرفتها، معرفتهاى آیتى است چه بسا انسان آیت را خوب بشناسد ولى از وصف آیتى آن غفلت کند. مادى جهان را مىشناسد ولى از وصف آیتى آن که راهنماى انسان به جهان غیب است غفلت مىورزد. قرآن کریم بر شناخت آیتى دعوت مىکند ومىفرماید:
«اِنَّ فِی خَلْقِالسَّمواتِ وَ الاگرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ لاعلیها السلامیَاتٍ لاُولِی الاگلْبَابِ»(آل عمران/190).
حقّا که در آفرینش آسمان وزمین ودگرگونى شب و روز براى صاحبان خرد نشانه هایى بر وجود جهان غیب است.