تاریخچه و معناى نبى از دیدگاه عهد عتیق (1) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
واژهى انگلیسى [ Prophet ] در اساس از کلمه یونانى [ Prophetes ] گرفته شده است، یک اسمى استبه معناى «کسى که سخن مىگوید» یا «کسى که اعلام مىکند» یا کسى که از پیش سخن مىگوید یا «کسى که از آینده سخن مىگوید» مىآید. (1) و همچنین به معناى مفسر و معبر معابد مقدس است فى المثل محراب آپولو (خداى زیبایى، شعر و موسیقى در یونان) در معبد دلفى که احتمالا مشهورترین عبادتگاه در عهد یونان باستان بوده است، جایگاه عبادت خانم جوانى بوده که پوتیا نامیده مىشده است و ظاهرا با محتضران به نام خدا سخن مىگفته است، سخنان او به طور کلى نامفهوم بوده است و نیاز بوده است که توسط ملازمان کاهن که به آنها [ Prophet ] مىگفتند، به زبان واضح و معقولى تفسیر یا ترجمه شود. (2)
ریشهى نبا [ Naba ] عبرى در اکدى نبو [ Nabu ] است، به معنى تایید و اعلام و توبیخ کردن و در عبرى هم معنى جذبهاى خاصى دارد که ارزش اجتماعى پیامبرى را در اعلام کردن و دعوت کردن مىداند. (3)
کلمه نبى بیش از سیصد بار در عهد قدیم آمده است. (4) و عنوان نبى در بنى اسرائیل، معانى مختلفى دربرداشت. بیشتر منظور از آن، خبر دادن از احکام الهى و امور دینى و به تخصیص اخبار از امور آینده مىباشد. (5)
عنوان کلى که در تورات براى پیامبر به کار رفته است، واژهى (navi) مىباشد در دورههاى پیش از اسارت بابلى، لقب نوى ( Navi) مخصوصا در اسرائیل شمالى (افرائیم) عمومیت داشت، در این جا اصطلاح مذکور، عنوان کلى براى هر شکل و حالت پیامبرانه بود و تنها لقبى بود که به پیامبران قانونى و مشروع گفته مىشد.
در یهودا و بالاخص در اورشلیم، واژهى بیننده (hozen) تصویر مرجحى بود این لقب، اصالتا در متونى که از جنوب نشات مىگیرد، ظاهر مىشود.
یک دلیل مستند سنتى در مورد ماهیت نبوت در گذشته، این است که در طول قرن گذشته، باستان شناسان تعدادى از متون خاور نزدیک باستانى را آشکار ساختهاند. از جمله شهر بین النهرین مارى بر روى دره فرات، حفاریها موفق به کشف نامهها و رسالههایى از قرن 18 قبل از میلاد شدهاند که فعالیتها و پیامهاى متعددى از انواع مختلف اهل مکاشفه و غیبگویانه را وصف مىکند که با پیامبران اسرائیلى بعدى شباهتهایى دارد. غیبگویان از سوى خدایان گوناگونى آمدهاند و به نظر نمىرسد که آنها را مورد خطاب قرار داده، دعوت و طلبیده شده باشند. برخى از غیبگویان وصف شده در این نامهها، افراد عادى و معمولى هستند اما برخى دیگر، داراى عناوین و القاب خاصى هستند که نشان مىدهد داراى رفتار خاصى مىباشند. و یک نقش مذهبى پذیرفته شدهاى را در جامعه مارى، ایفا نمودهاند. از جمله «پاسخ دهنده» ، «جذبهاى» ، «سخن گوینده» ، «فریاد کننده» ، «وحى آورنده» و «پارسا» ذکر شده است. (6)
اصطلاح نبى در کتاب مقدس به گروههاى مختلف اطلاق شده است. برخى از آنها غیبگویانى بودند که حرفه و شغلشان پیش گویى بوده و مىتوانستند اسرار درونى مردم را بخوانند وحدس بزنند و گذشته آنان را باز گویند و در برابر مزدى که مىگرفتند از آینده پیشگویى کنند، پارهاى از ایشان دراویشى بودند که با ساز و آواز و حرکات رقص مانند به حالت لرز و حرکات اعضا دچار شده و در حالتبىخودى مىافتادند و سخنانى مىگفتند که مردم خیال مىکردند به آنان وحى و الهام شده و روحى دیگر در آنان نفوذ کرده و این سخنان از جانب او گفته مىشود و عدهاى ماموران مذهبى با وظایف منظمى در آیین پرستش اسرائیلى بودند و برخى مشاوران و رایزنان سیاسى زیرک پادشاهى و برخى دیگر رهبران سنن مذهبى اسرائیلى بودند. (7)
رائى پیامبر جز نبى در عبرى اصطلاحات دیگرى هم داشته است از جمله (ro|ch) یا (chozen) (8) یعنى نگرنده و بیننده. رائى ترجمه دو کلمه عبرى است و به معناى اشخاصى مىباشد که به طور خارق عادت براى دیدن و علم بر اشیایى که فقط خدا بر آنها عالم است از جانب خدا منور مىگردند. (9) در کتاب سموئیل اول، باب 9 آیه 9 آمده است «نبى امروز را در سابق رائى مىگفتند» در کتاب اشعیا این دو نام از هم جدا ذکر مىشود: «به رائیان مىگویند رؤیت نکنید و به انبیا که براى ما به راستى نبوت ننمایید.» (10) در کتاب میکاه این لفظ با فالگیران ذکر مىشود. (11)
پیشگویى
در خاورمیانه، در زمانهاى قدیم، افرادى وجود داشتند که با سحر و نجوم سر وکار داشتند، آنها را افرادى مىپنداشتند که شایسته دریافت رسالت از جانب خدایان هستند و گاهى اوقات قبل از گرفتن تصمیمات در امور به آنها پناه مىبردند. (12) یهودیان پس از بازگشتبه مصر و تماس با مردم کنعان فنیقى به کارهاى فالگیرى و جادوگرى گرایشى پیدا کردند. انبیاى بنى اسرائیل نیز از راه پیشگویى براى بیدارى و هدایت مردم، اقدام مىکردند و این کار سبب جلب اعتماد به نبى مىرسد و نبى از همین عامل براى جذب مردم به راه خداشناسى و ایجاد ترس از ارتکاب گناه و تقویت روحیه مؤمنان بهره مىگرفت. (13) در کتاب مقدس نمونههاى بسیارى از پیشگوییهاى انبیاى بنى اسرائیل آمده است. کتاب اشعیا نیز مجموعهاى از پیشگوییهاست. فصول 24 تا 27 شامل ده پیشگویى مکاشفتى است. ارمیا نیز پیشگویى مىکرد که فشحور کاهن با تمام اعضاى خانوادهاش اسیر شده و به بابل خواهند رفت. (14) و این قوم هفتاد سال بندگى شاه بابل را خواهند کرد. (15) و به حنیناى نبى گفت: تو امسال خواهى مرد زیرا که مردم را علیه خدا شورانیدهاى. (16) عاموس نبى نیز اسارت مردم سوریه و درهم شکستن پشتبندهاى دمشق و ویرانى و دربه درى را پیشگویى مىکرد. (17)
بینندهى خواب و رؤیا
اصطلاح بینندهى خواب و رؤیا در مورد نبى و یا معادل آن به کار رفته است. (18) یکى از طرق درک وحى و الهام، رؤیا بوده است. خداوند بر عدهاى از انبیا در رؤیا ظاهر شده و در خواب با ایشان سخن مىگفت. (19)
خداوند در رؤیاى شب به یعقوب خطاب کرد. (20) سموئیل در روزگارى که کلام خداوند نادر بود، شبى براى نخستین بار، خداوند با حزقیال و عاموس نیز در رؤیا نبوت خود را یافتند. (22) در این رؤیاها پیامبران حوادث آینده را مشاهده مىکردند.
مراتب و اقسام رؤیا
قاموس مىگوید: نبوت را اقسام بسیار بود، ازجمله: خواب دیدن. داوران 2 و میکاه6 وحزقیال 1 و تبلیغ اول پادشاهان 13: 22- 2 و اسموئیل3. (23)
اما کیفیت این خواب دیدن چگونه است؟ دانشمندان یهودى مراتب آن را بدین گونه بیان مىدارند:
1. پیامبر داستانى یا رؤیایى در خواب مىبیند و در آن رؤیاى نبوى، معنى آن داستان یا رؤیا را مىفهمد و بیشتر داستانهاى زکریا از این قبیل است.
2. پیامبر در رؤیاى نبوى، سخنى به طور واضح و آشکار مىشنود ولى قایل آن را نمىداند چنان که سموئیل در اولین وحى بر او بدان اشاره کرده است. اول سموئیل باب 3.
3. شخصى در خواب با پیامبر سخن مىگوید همانطور که در بعضى از نبوتهاى حزقیال آمده است; حزقیال 40: 4- 1.
4. فرشتهاى در خواب با نبى سخن گوید و این حالت اکثر پیامبران بوده است.
5. در رؤیاى نبوى خداوند با پیامبر حرف زند، نظیر قول اشعیا که مىگوید: پروردگار را دیدم که فرمود چه کسى را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟ (24) اشعیا 6: 8.
مرد خدا
در عهد عتیق گاهى از نبى با عنوان مرد خدا یاد مىکردند. در کتاب اول پادشاهان باب هفدهم آیه 18 آمده است که زنى خطاب به ایلیا مىگوید: اى مرد خدا. الیاده در همین زمینه مىگوید: عنوان و لقبى که از همه بهتر تصدیق شده «مرد خدا» (Ishha Elohim) مىباشد که در منابع شمالى وجود دارد، مخصوصا در حکایات پیامبرانهى قدیم مربوط به حوزهى (الیاس الیشع) در تاریخ سفر تثنیه. این لقب احتمالا در اصل به مردمى اطلاق مىشده که به تصور خود، مىتوانستهاند قدرت الهى را در اختیار خود داشته و آن را در طرق خارق العادهاى (معجزه آسایى) به کار برند. اما این واژه بسیار گسترده بود و نهایتا به هر کسى که رابطهى خاصى با خدا دارد، اطلاق مىشد» . (25)
نذیره: شخصى است که نذر کرده، خود را وقف خدمتخداوند نماید و شرایطى دارد که نباید مشروب بنوشد و همچنین انگور نخورد و موى خود را نچیند تا در ختم نذر گاهى موى وى را بچیند و شرایطى دیگر که در کتاب اعداد باب ششم تمامى مقررات را ذکر کرده است.
عدهاى از افراد، فرزندان خود را براى تمام عمر «نذیره» قرار مىدادند. (26) و بعضى از اوقات پارهاى از شرایط را رعایت نمىکردند، چنانچه در کتاب عاموس آمده است: «پسران شما را انتخاب کردم تا نذیرههاى من و انبیاى من باشند» . (27)
در این قسمت انبیا و نذیره در یک ردیف ذکر شدهاند.
حدود نبوت
انتخاب نبى: در کتاب مقدس، حقیقت نبوت امرى بدیهى و روشن است. به صورتى که خداوند اراده و خواستخویش را به وسیلهى پیامبران به انسانها ابلاغ مىنماید. (28) و انتخاب از جانب خدا و بر حسب مشیت و اراده او است. زمانى افراد پیش از انعقاد نطفه نظیر ارمیا برگزیده مىشدند. (29) زمانى نیز از طرف نبى دیگرى به نبوت مسح مىشوند نظیر الشیع از طرف ایلیا. (30)
فیلسوفانى نظیر ابن میمون و ابن کمونه نبوت را حد اعلاى آمادگى و تجهیز قواى عقلانى و فکرى و کمال قوه متخیله مىدانند. (31) نکتهاى که در رابطه با انتخاب نبى در کتاب مقدس حائز اهمیت است، این است که نبوت عطیهاى همیشگى و غیر قابل فسخ نیست. یعنى یک نبى لازم نیست تا آخر عمر نبوت کند. اگر نبى انحراف اخلاقى داشته باشد، موجب مىشود که نبوت براى همیشه یا به طور موقت از او قطع گردد. مثلا: «اگر پیغمبرى تکبر ورزد، نبوت از وى دور مىشود و اگر خشمگین گردد، نبوت، او را ترک خواهد گفت» . (32)
ابن میمون تصریح کرده که یک نبى در طول عمرش به طور مستمر و متصل نبوت ندارد. بلکه گاهى نبوت از او قطع مىگردد. همانطور که گاهى مرتبه عالى نبوت را و زمانى مرحله پایینتر از آن را دارا مىباشد. و چه بسا مرتبه عالى را یک بار در طول عمرش داشته باشد. و سپس از او قطع گردد و چه بسا بر مرحله پایین بماند، تا اینکه نبوتش قطع گردد. (33)
درجات انبیا
در کتاب مقدس همه پیامبران در یک درجه نبودند، بلکه موسى علیه السلام از همه بزرگتر بود به صورتى که خداوند مستقیما با او حرف مىزد (34) و دیگر پیامبران که خدا از طریق خواب و رؤیا با آنها سخن مىگفت. در بعضى موارد نیز نیرویى در وجود نبى وارد مىشده که او را وادار به سخن گفتن مىکرده است، اوحکمى مىکرده یا سخنان سودمندى مىگفته استیا تدبیرى الهى انجام مىداده است و تمامى آن در حال بیدارى و تصرف حواس انجام مىشده است. به همین نحو داوود مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود سرودها را نوشتند و به همین شیوه کتاب دانیال و ایوب و دیگر کتب نوشته شدند و نیز مىگویند به واسطه روح القدس نوشته شدند و نظیر بلعام که خداوند کلامش را در دهان او قرار داد. (35) و او به واسطه روح القدس سخن مىگوید. (36)
بعضى از انبیا صاحب کتابند ولى بعضى نبوتشان به اندازهى یک کتاب نبوده، مانند بئرى که نبوتش ضمیمه کتب اشعیا شد. (37)
بعضى از انبیا تنها به قرائت کتاب و خبر دادن از گذشته و آینده اکتفا مىجستند. هدیهاى مىپذیرفتند و سخنى مىگفتند. اما برخى در هدایت و مخصوصا در انذار مردم سخت کوشا و پر توان بودند. از روحى تند و سرکشى سخن مىگفتند که چون تازیانه بر پیکر و اعصاب شنوندگان اثر مىگذارد و بعضى هم سخت مورد تمسخر قرار مىگرفتند. (38)
اطاعت از انبیا
در کتاب مقدس آمده است که خداوند نبى را از میان مردم مبعوث مىگرداند و هر آنچه امر فرماید به ایشان خواهد گفت و هر کسى که سخنان او را نشنود، خداوند او را مجازات مىکند. (39) نبى نیز هر حکمى را دریافت کرد مکلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ مىکند. (40) هر زمان که مردم سخنان نبى را نشنوند، خداوند بر آنها خشم مىگیرد «دلهاى خود را مثل سنگ، سخت کردند و نخواستند دستوراتى را که من با روح خود به وسیله انبیاى گذشته به ایشان داده بودم بشنوند. به همین دلیل بود که خشم عظیم خود را از آسمان بر ایشان نازل کردم» . (41)
وحى الهام بر انبیا
1. روح خداوند: در عهد عتیق در بسیارى از موارد از نزول الهام و وحى الهى به «نزول روح خداوند» تعبیر شده است (42) ولى حلول این روح الهى حالات و اقتضاهایى متفاوت در افراد به وجود مىآورد. ابن میمون نوعى از حلول را به بعضى از داوران و پادشاهان اختصاص داده آنجا که در مورد یفتاح (43) و سامسون (44) و در مورد شائول پادشاه (45) و داوود (46) آمده است که روح خدا بر آنها قرار گرفت. و مىگوید که حلول این روح افراد را وادار به سخن گفتن نمىکند. بلکه نهایت قدرت این نیرو آن است که آنها را به سوى عملى مورد تایید سوق مىدهد یعنى براى یارى مظلومى یا یارى یک نفر یا جماعتى. (47) و مرتبه دیگر از این حلول روح الهى، شخص را وادار به سخن گفتن مىکند به صورتى که حکمى را بیان کند یا تسبیحى بگوید یا سخنان سودمند داشته باشد و از امور الهى سخن گوید و تمامى این موارد در حالتبیدارى و تسلط بر حواس مىباشد، در اینجا مىگویند روح القدس بر او جارى گشته همانطور که داوود به واسطه روح القدس، مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود و سرودها را نوشتند و بقیه کتب نیز به واسطه روح القدس نوشته شدند.
در این نوع از حلول روح است که خداوند از روحى که بر موسى قرار داشت، گرفته و بر هفتاد نفر از رهبران بنى اسرائیل که اطراف او بودند، قرار داد (48) و همچنین عزرائیل یجزیائیل زکریا (49) و زکریا بن یویاداع (50) از این طبقه هستند و همچنین داوود و سلیمان و دانیال از این طبقه هستند.
2. کلام الهى: کلمه وحى بارها در کتاب مقدس آمده است گاهى مستقیم و بدون واسطه به نبى مىرسید، به صورتى که خداوند سموئیل را خواند. (51) بدون اینکه فرشتهاى در میان باشد کلام الهى شنیده مىشد حتى ممکن است وحى بر جوانى کم سن و بى تجربه نیز نازل شود. (52) شنیدن کلامى الهى براى نبى گاهى از طریق خواب استبه گونهاى که بیننده آن را نمىبیند همانطور که سموئیل در دریافتش از وحى بیان کرده (53) و یا به گونهاى که شخصى در خواب با او سخن مىگوید همانطور که در نبوت حزقیال آمده است. (54) و یا گویى خداوند با او سخن مىگوید نظیر سخن اشعیا که مىگوید پروردگار را دیدم که مىگفت چه کسى را بفرستم تا پیغام مرا به این قوم برساند. (55) و نظیر موسى که خداوند در مورد او مىگوید: «من با وى روى در رو و آشکارا صحبت مىکنم نه با رمز، و او تجلى مرا مىبیند» . (56)
3. فرشتگان: زمانى وحى الهى توسط فرشته پیغام آور ابلاغ مىگردد. (57) فرشته خداوند چون شعله آتش از میان بوتهاى بر موسى ظاهر مىشود و از آنجا خداوند با موسى سخن مىگوید. (58)
این فرشتهى الهى زمانى در خواب بر انبیا وارد مىشده همانطور که ابراهیم در رؤیا ذبح فرزندش را دیده همانطور که در کتاب مقدس، خداوند فرموده است: «من با یک نبى به وسیلهى رؤیا و خواب صحبت مىکنم» . (59)
و زمانى که این فرشتهى الهى در حالتبیدارى بر پیامبر وحى را مىآورد نظیر حضرت موسى علیه السلام که خداوند خطاب به او مىگوید: «از میان دو فرشتهاى که روى تخت رحمت قرار گرفتهاند با تو سخن خواهم گفت و دستورات لازم براى بنى اسرائیل را به تو خواهم داد» . (60)
4. نور جلال الهى: در کتاب حزقیال آمده است: «ناگهان حضور پر جلال خداى اسرائیل از مشرق پدیدار شد. صداى او مانند غرش آبهاى خروشان بود و زمین از حضور پر جلالش روشن شد» . (61)
«حضور پر جلال خداوند خانهى خدا را پر کرده صداى خداوند را شنیدم که از داخل خانهى خدا با من صحبت مىکرد» . (62)
ظهور پیامبران موجب مىگردد که نور جلال الهى به روى زمین فرود آمده و گسترده شود. موسى از خداوند مىخواهد که این نور جلال الهى بر ملت اسرائیل قرار گیرد و بر سایر ملل بت پرستان عامل قرار نگیرد تا ملتیهود ممتاز باشد و خداوند این درخواستش را اجابت مىکند و مىگوید: «شکوه خود را از برابر تو عبور مىدهم و نام مقدس خود را در حضور تو ندا مىکنم» . (63)
بدین ترتیب انبیا مهبط انوار جلال الهى هستند ولى نزول این انوار انحصار به ایشان نداشته و فرشتگان و انسان از آن بهره مىگیرند. (64)
ارتکاب گناه نور جلال الهى را از ایشان دور مىکند و پاکى و نیکى موجب فرود آمدن نور جلال الهى در میان انسانهاست. گناه آدم و قابیل و مردم زمان نوح و لوط باعثشده که نور جلال الهى به آسمان هفتم صعود نماید ولى وجود پیامبرانى نظیر ابراهیم و اسحاق و موسى و دیگران موجب گردیدند که نور جلال الهى بر روى زمین نزول کند. (65)
انبیا و پادشاهان
یهودیان معتقدند که رییس حقیقى حکومتخداوند است. در کتاب اشعیا آمده است: «خداوند پادشاه و رهبر ماست، او از ما مراقبتخواهد کرد و ما را نجات خواهد داد» . (66)
هنگامى که سموئیل پیر شده بود، مردم از او در خواست نمودند که پادشاهى براى آنان تعیین کند، سموئیل براى کسب تکلیف به حضور خداوند رفت. خداوند در پاسخ او گفت که طبق درخواست آنها عمل کن. زیرا آنها مرا رد کردهاند نه تو را. آنها دیگر نمىخواهند من پادشاه ایشان باشم...اما به ایشان هشدار بده که داشتن پادشاه چه عواقبى دارد. و سموئیل براى آنها بهرهکشىها و سوء استفادههاى پادشاه از مردم را بیان نمود ولى باز مردم اصرار ورزیدند که پادشاه مىخواهد تا او آنها را در جنگها رهبرى کند. (67) در همین زمان سموئیل شائول را انتخاب کرده و مىگوید: «خداوند تو را برگزیده است و او را تدهین مىکند و هنگامى که شائول از او جدا مىشود، خداوند به او قلب تازه مىبخشد و در راه، طبق پیشگویى سموئیل به گروهى از انبیا برخورد مىکند و او نیز همراه آنها شروع به نبوت کردن مىنماید. (68)
پیامبران رابطهاى که با پادشاهان داشتند، گاه مشاورند و راهنما و همکارى مىکنند و اگر پادشاهان با انبیا مخالفت کنند، پادشاهى از آنها سلب مىشود و به دیگرى داده مىشود نظیر شائول که پادشاهى از او سلب گردید و داوود به عنوان پادشاه جدید تدهین و مسح شد. (69) و زمانى نیز انبیا سخت پرخاش دارند و در برابر همه دستگاه مىایستند. نظیر ارمیا که با بت پرستى مبارزه مىکرد و در مقابل پادشاه یهودا مىایستاد. (70)
زمانى انبیا نیز در دربار پادشاهان بودند نظیر نحمیا که شرابدار و ساقى خشایارشاه پادشاه ایران بود. (71) و از جانب او مامور ساختن معبد اورشلیم مىگردد و از طرف پادشاه نیز به فرماندارى یودا منصوب مىشود. و همچنین عزرا که در طریق تجدید روحانیت جامعه یهود تلاش بسیار کردند. (72)
انبیا و کاهنان
از زمانهاى خیلى قدیم کهانت مقام رسمى در اجتماع بوده است و شاهان براى خدایى نشان دادن سلطنتخویش از آنان استفاده مىکردند. در بابل مالیات به نام خدا گرفته مىشد و به خزانهى معابد ریخته مىشد. (73) کاهنان سومرى گرفتن مالیات و زکات را وسیلهى آن ساختند که دسترنج کشاورزان و صیادان را بربایند. (74)
در میان پارسیان وضع قوانین بر عهدهى کاهنان بود و در مصر، پایههاى لازم تاج و تخت، کاهنان بودند و اعتقاد به دین و خدایان مستلزم آن بود که گروهى در فنون جادو و آداب دینى مهارت کامل پیدا کنند و کاهنان همه وقتشان صرف فروختن افسون و خواندن عزایم و پرداختن به آداب سحر و جادو مىشد. (75)
پیامبران الهى در عهد عتیق در درجهى اول با این افراد روبهرو بودند. یکى از ابزار و وسایل کار ایشان و شاید مهمترینشان ستاره شناسى و نجوم و بعد تعیین سعد و نحس امور از راه ستارگان بود. انبیاى بنى اسرائیل نیز تا اندازهاى از این علم و سایر علومى که به کار کاهنان مىآمد، آگاهى داشتهاند. (76) در عهد عتیق در بیشتر موارد نبوت در برابر کهانت قرار مىگیرد، اما پس از گذشت مدتى و پس از مبارزاتى، مدتى در کنار هم قرار گرفتهاند ولى کهانت وظیفهاى بود که باید انجام مىشد و از طرف مقامى منصوب مىگردید. اما نبوت وظیفهى تعیین شدهاى نبود، بلکه از راه وحى القا مىشد. کاهن موظف به اجراى مراسم و تشریفاتى بود که رموز و اسرار آن را از همه پنهان مىداشت و لیکن نبى به روح دین و قلب انسان و حقیقت امر کار داشت و حال آنکه کاهن به ظواهر امر و مراسم وتشریفات اجتماع وابسته بود. کاهن حافظ نظام موجود اجتماع بود و نبى در پى در هم شکستن نظام غیر الهى بود. کاهن مزد بگیر و راتبه دار بود و جیرهخوار دستگاه اجرایى جامعه بود و گاهى شریک آن و گاهى غیر غالب بر آن بود ولى نبى در پى اصلاح جامعه بر طبق رضاى خداوند بود. (77) ماخذ و منشا دریافت آگاهىها و الهامات کاهن با نبى متفاوت است.
مدرسههاى پیامبرى
در ایام سموئیل نبى کاهنان از تحصیل و تعلیم و تعلم کناره جستند و رغبتى در تحصیل علم نداشتند. بدان واسطه آن حضرت در «رامه» تاسیس مدرسه فرمود. (78) شاگردان این مدرسه «پسران انبیا» خوانده شدهاند و از اینجا سموئیل به احیاى شریعت معروف و همردیف موسى و هارون ذکر مىشود. (79) همین امر در شمال نیز رخ مىدهد. ایلیا نیز مکتبى در بیتئیل (80) و مکتبى در «اریحا» (81) و بعد از او الیشع مکتبى در جلجال (82) و سایر جاها (83) تاسیس نمود. اشعیا نیز از شاگردانش سخن مىگوید. (84) در دورهى ایلیا والیشع هم ایشان به نام «پسران انبیا» (85) خوانده مىشوند که در واقع مرادف کلمهى نبى است. (86)
رؤساى این مدارس را «پدر» (87) و «آقا» (88) مىنامیدند. در این مدارس تفسیر تورات و موسیقى و شعر تعلیم مىدادند و به همین منظور غالبا انبیا شعر و موسیقى را مىشناختند. (89)
قاموس کتاب مقدس مىگوید: «ظاهرا تمام اشخاصى که در آن مدارس تعلیم مىیافتند، اختیار بر اخبار از مستقبلات نداشتند، بلکه این مطلب به اشخاصى اختصاص داشت که خداوند بر حسب اقتضاى وقت اختیار مىفرمود وبرخى از آنها را مخصوصا مهبط وحى قرار مىداد که ابدا قبل از آن تعلیمى نیافته و در مدرسه داخل نشده بودند مثل عاموس که شبان بود و انجیلهاى بریر امى چید. (90)
پیامبران زن
در عهد عتیق پیامبرى اختصاص به مردان نداشته، بلکه زنان نیز «نبیه» خوانده شدهاند انبیاى مرد اسرائیل «پدر» و پیامبران زن نیز «مادر اسرائیل» خوانده شدهاند. آنان عبارتند از «ساره» زوجه ابراهیم و مادر اسحاق (91) «میریام» (مریم) خواهر موسى و هارون دخت عمران. «دبورة» که رهبر و مادر اسرائیل و نبیه نامیده شده است. (92) او همسر لفیدت بود که در زیر نخ دبوره بر مردم داورى مىکرد. «حنه» مادر سموئیل نبى. «حلده» زوجه شلوم، آبشالوم خیاط دربارى که ساکن محله دوم اورشلیم بود. (93)
پىنوشتها:
1. دایرة المعارف الیاده: 12/16.
2. دایرة المعارف آمریکا ناج : 21/665.
3. نبوت اسرائیلى، نشریه دوم، ص 177; تحقیقى در دین یهود ، ص 327.
. Hastings :Encylopaedia of Religon and Ethiecz :10/757.
4. قاموس کتاب مقدس، ص 837.
5. دایرة المعارف الیاده: 12/15و16.
6. همان، ص 328; تاریخ تمدن ویل دورانت: 1/369.
7. دایرة المعارف آمریکا ناج، ص 655; دایرة المعارف الیاده: 12/16.
8. قاموس کتاب مقدس، ص 405.
9. اشعیا: 30/10.
10. میکاء: 3/7.
11. معجم اللاهوت الکتابى، ص 769.
12. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد، ص 179.
13. ارمیا: 20/7و6.
14. ارمیاه: 25/11.
15. ارمیا: 28/11.
16. عاموس: 1/5.
17. سفر تثنیه: 13/3و1.
18. سفر اعداد: 12/6و 24/5 4; اشعیا: 6 ارمیا: 1/11و12.
19. پیدایش: 46/2.
20. اول سموئیل: 3/1 به بعد.
21. حزقیال، باب 13: عاموس1/1 و 8/1و 1/1.
22. قاموس کتاب مقدس، ص 874.
23. دلالة الحائرى: 2/413و 414.
24. دایرةالمعارف الیاده: 12/1617.
25. داوران: 13/5، اول سموئیل1: 11.
26. عاموس2: 11.
27. تثنیه18: 1819.
28. ارمیا1: 4و 5و6.
29. اول پادشاهان19: 16.
30. دلالة الحائرین: 2/404; تنقیح الابحاث للملل الثلاث، ص 11.
31. عاموس7: 15و14.
32. دلالة الحائرین: 2/404.
33. تثنیه5: 5و خروج19: 9.
34. اعداد23: 5.
35. دلالة الحائرین: 2/443.
36. اشعیا8: 19.
37. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد ص 197 به نقل از سلیمان مظهر قصة العقاید.
38. تثنیه18: 19و 15.
39. ارمیا1: 78 تثنیه18: 18.
40. زکریا7: 12.
41. اول پادشاهان18: 22.
42. داوران11: 29.
43. همان14: 19.
44. اول پادشاهان11: 6.
45. همان14: 19.
46. اول پادشاهان16: 13.
47. دلالة الحائرین: 2/438.
48. اعداد11: 25.
49. دوم تواریخ20: 15.
50. دوم تواریخ24: 20.
51. اول سموئیل باب 3.
52. ارمیا1: 410.
53. اول سموئیل باب 3.
54. حزقیال4: 4.
55. اشعیا6: 8و1.
56. اعداد12: 8.
57. اعداد 7: 89 اول سموئیل3: 4.
58. خروج 3: 1تا 4: 17.
59. اعداد 12: 6.
60. خروج 25: 22.
61. حزقیال43: 2.
62. حزقیال43: 6و5.
63. خروج33: 1619.
64. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشگاه مشهد، ص 191.
65. همان به نقل از تلمود ، ص 86.
66. اشعیا33: 22.
67. اول سموئیل8: 1 به بعد.
68. اول سموئیل10: 1و 2و 9و 10.
69. اول سموئیل باب 16.
70. نحمیا1: 11.
71. نحمیا باب 9و 10; تاریخ ادیان جان ناس، ص 537.
72. نحمیا باب 9و 10; تاریخ ادیان جان ناس ص 537.
73. تاریخ تمدن ویل دورانت: 1/275.
74. همان، ص 155.
75. همان ص 418و 240.
76. سفر پیدایش باب 49.
77. نشریه سوم دانشکده الهیات: نبوت اسرائیلى ص 134 و 133.
78. اول سموئیل19: 24 19.
79. مزمور99: 6.
80. دوم پادشاهان2: 3.
81. همان 2: 5و 15.
82. همان 4: 38.
83. همان6: 1.
84. اشعیا8: 16.
85. دوم پادشاهان2: 35.
86. دوم پادشاهان9: 1و 4.
87. اول سموئیل10: 12.
88. دوم پادشاهان باب 10.
89. خروج15: 12.
90. قاموس کتاب مقدس ص 874.
91. پیدایش 21: 2 به بعد.
92. داوران4: 4و 5: 7.
93. دوم پادشاهان22: 14.
ریشهى نبا [ Naba ] عبرى در اکدى نبو [ Nabu ] است، به معنى تایید و اعلام و توبیخ کردن و در عبرى هم معنى جذبهاى خاصى دارد که ارزش اجتماعى پیامبرى را در اعلام کردن و دعوت کردن مىداند. (3)
کلمه نبى بیش از سیصد بار در عهد قدیم آمده است. (4) و عنوان نبى در بنى اسرائیل، معانى مختلفى دربرداشت. بیشتر منظور از آن، خبر دادن از احکام الهى و امور دینى و به تخصیص اخبار از امور آینده مىباشد. (5)
عنوان کلى که در تورات براى پیامبر به کار رفته است، واژهى (navi) مىباشد در دورههاى پیش از اسارت بابلى، لقب نوى ( Navi) مخصوصا در اسرائیل شمالى (افرائیم) عمومیت داشت، در این جا اصطلاح مذکور، عنوان کلى براى هر شکل و حالت پیامبرانه بود و تنها لقبى بود که به پیامبران قانونى و مشروع گفته مىشد.
در یهودا و بالاخص در اورشلیم، واژهى بیننده (hozen) تصویر مرجحى بود این لقب، اصالتا در متونى که از جنوب نشات مىگیرد، ظاهر مىشود.
یک دلیل مستند سنتى در مورد ماهیت نبوت در گذشته، این است که در طول قرن گذشته، باستان شناسان تعدادى از متون خاور نزدیک باستانى را آشکار ساختهاند. از جمله شهر بین النهرین مارى بر روى دره فرات، حفاریها موفق به کشف نامهها و رسالههایى از قرن 18 قبل از میلاد شدهاند که فعالیتها و پیامهاى متعددى از انواع مختلف اهل مکاشفه و غیبگویانه را وصف مىکند که با پیامبران اسرائیلى بعدى شباهتهایى دارد. غیبگویان از سوى خدایان گوناگونى آمدهاند و به نظر نمىرسد که آنها را مورد خطاب قرار داده، دعوت و طلبیده شده باشند. برخى از غیبگویان وصف شده در این نامهها، افراد عادى و معمولى هستند اما برخى دیگر، داراى عناوین و القاب خاصى هستند که نشان مىدهد داراى رفتار خاصى مىباشند. و یک نقش مذهبى پذیرفته شدهاى را در جامعه مارى، ایفا نمودهاند. از جمله «پاسخ دهنده» ، «جذبهاى» ، «سخن گوینده» ، «فریاد کننده» ، «وحى آورنده» و «پارسا» ذکر شده است. (6)
اصطلاح نبى در کتاب مقدس به گروههاى مختلف اطلاق شده است. برخى از آنها غیبگویانى بودند که حرفه و شغلشان پیش گویى بوده و مىتوانستند اسرار درونى مردم را بخوانند وحدس بزنند و گذشته آنان را باز گویند و در برابر مزدى که مىگرفتند از آینده پیشگویى کنند، پارهاى از ایشان دراویشى بودند که با ساز و آواز و حرکات رقص مانند به حالت لرز و حرکات اعضا دچار شده و در حالتبىخودى مىافتادند و سخنانى مىگفتند که مردم خیال مىکردند به آنان وحى و الهام شده و روحى دیگر در آنان نفوذ کرده و این سخنان از جانب او گفته مىشود و عدهاى ماموران مذهبى با وظایف منظمى در آیین پرستش اسرائیلى بودند و برخى مشاوران و رایزنان سیاسى زیرک پادشاهى و برخى دیگر رهبران سنن مذهبى اسرائیلى بودند. (7)
رائى پیامبر جز نبى در عبرى اصطلاحات دیگرى هم داشته است از جمله (ro|ch) یا (chozen) (8) یعنى نگرنده و بیننده. رائى ترجمه دو کلمه عبرى است و به معناى اشخاصى مىباشد که به طور خارق عادت براى دیدن و علم بر اشیایى که فقط خدا بر آنها عالم است از جانب خدا منور مىگردند. (9) در کتاب سموئیل اول، باب 9 آیه 9 آمده است «نبى امروز را در سابق رائى مىگفتند» در کتاب اشعیا این دو نام از هم جدا ذکر مىشود: «به رائیان مىگویند رؤیت نکنید و به انبیا که براى ما به راستى نبوت ننمایید.» (10) در کتاب میکاه این لفظ با فالگیران ذکر مىشود. (11)
پیشگویى
در خاورمیانه، در زمانهاى قدیم، افرادى وجود داشتند که با سحر و نجوم سر وکار داشتند، آنها را افرادى مىپنداشتند که شایسته دریافت رسالت از جانب خدایان هستند و گاهى اوقات قبل از گرفتن تصمیمات در امور به آنها پناه مىبردند. (12) یهودیان پس از بازگشتبه مصر و تماس با مردم کنعان فنیقى به کارهاى فالگیرى و جادوگرى گرایشى پیدا کردند. انبیاى بنى اسرائیل نیز از راه پیشگویى براى بیدارى و هدایت مردم، اقدام مىکردند و این کار سبب جلب اعتماد به نبى مىرسد و نبى از همین عامل براى جذب مردم به راه خداشناسى و ایجاد ترس از ارتکاب گناه و تقویت روحیه مؤمنان بهره مىگرفت. (13) در کتاب مقدس نمونههاى بسیارى از پیشگوییهاى انبیاى بنى اسرائیل آمده است. کتاب اشعیا نیز مجموعهاى از پیشگوییهاست. فصول 24 تا 27 شامل ده پیشگویى مکاشفتى است. ارمیا نیز پیشگویى مىکرد که فشحور کاهن با تمام اعضاى خانوادهاش اسیر شده و به بابل خواهند رفت. (14) و این قوم هفتاد سال بندگى شاه بابل را خواهند کرد. (15) و به حنیناى نبى گفت: تو امسال خواهى مرد زیرا که مردم را علیه خدا شورانیدهاى. (16) عاموس نبى نیز اسارت مردم سوریه و درهم شکستن پشتبندهاى دمشق و ویرانى و دربه درى را پیشگویى مىکرد. (17)
بینندهى خواب و رؤیا
اصطلاح بینندهى خواب و رؤیا در مورد نبى و یا معادل آن به کار رفته است. (18) یکى از طرق درک وحى و الهام، رؤیا بوده است. خداوند بر عدهاى از انبیا در رؤیا ظاهر شده و در خواب با ایشان سخن مىگفت. (19)
خداوند در رؤیاى شب به یعقوب خطاب کرد. (20) سموئیل در روزگارى که کلام خداوند نادر بود، شبى براى نخستین بار، خداوند با حزقیال و عاموس نیز در رؤیا نبوت خود را یافتند. (22) در این رؤیاها پیامبران حوادث آینده را مشاهده مىکردند.
مراتب و اقسام رؤیا
قاموس مىگوید: نبوت را اقسام بسیار بود، ازجمله: خواب دیدن. داوران 2 و میکاه6 وحزقیال 1 و تبلیغ اول پادشاهان 13: 22- 2 و اسموئیل3. (23)
اما کیفیت این خواب دیدن چگونه است؟ دانشمندان یهودى مراتب آن را بدین گونه بیان مىدارند:
1. پیامبر داستانى یا رؤیایى در خواب مىبیند و در آن رؤیاى نبوى، معنى آن داستان یا رؤیا را مىفهمد و بیشتر داستانهاى زکریا از این قبیل است.
2. پیامبر در رؤیاى نبوى، سخنى به طور واضح و آشکار مىشنود ولى قایل آن را نمىداند چنان که سموئیل در اولین وحى بر او بدان اشاره کرده است. اول سموئیل باب 3.
3. شخصى در خواب با پیامبر سخن مىگوید همانطور که در بعضى از نبوتهاى حزقیال آمده است; حزقیال 40: 4- 1.
4. فرشتهاى در خواب با نبى سخن گوید و این حالت اکثر پیامبران بوده است.
5. در رؤیاى نبوى خداوند با پیامبر حرف زند، نظیر قول اشعیا که مىگوید: پروردگار را دیدم که فرمود چه کسى را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟ (24) اشعیا 6: 8.
مرد خدا
در عهد عتیق گاهى از نبى با عنوان مرد خدا یاد مىکردند. در کتاب اول پادشاهان باب هفدهم آیه 18 آمده است که زنى خطاب به ایلیا مىگوید: اى مرد خدا. الیاده در همین زمینه مىگوید: عنوان و لقبى که از همه بهتر تصدیق شده «مرد خدا» (Ishha Elohim) مىباشد که در منابع شمالى وجود دارد، مخصوصا در حکایات پیامبرانهى قدیم مربوط به حوزهى (الیاس الیشع) در تاریخ سفر تثنیه. این لقب احتمالا در اصل به مردمى اطلاق مىشده که به تصور خود، مىتوانستهاند قدرت الهى را در اختیار خود داشته و آن را در طرق خارق العادهاى (معجزه آسایى) به کار برند. اما این واژه بسیار گسترده بود و نهایتا به هر کسى که رابطهى خاصى با خدا دارد، اطلاق مىشد» . (25)
نذیره: شخصى است که نذر کرده، خود را وقف خدمتخداوند نماید و شرایطى دارد که نباید مشروب بنوشد و همچنین انگور نخورد و موى خود را نچیند تا در ختم نذر گاهى موى وى را بچیند و شرایطى دیگر که در کتاب اعداد باب ششم تمامى مقررات را ذکر کرده است.
عدهاى از افراد، فرزندان خود را براى تمام عمر «نذیره» قرار مىدادند. (26) و بعضى از اوقات پارهاى از شرایط را رعایت نمىکردند، چنانچه در کتاب عاموس آمده است: «پسران شما را انتخاب کردم تا نذیرههاى من و انبیاى من باشند» . (27)
در این قسمت انبیا و نذیره در یک ردیف ذکر شدهاند.
حدود نبوت
انتخاب نبى: در کتاب مقدس، حقیقت نبوت امرى بدیهى و روشن است. به صورتى که خداوند اراده و خواستخویش را به وسیلهى پیامبران به انسانها ابلاغ مىنماید. (28) و انتخاب از جانب خدا و بر حسب مشیت و اراده او است. زمانى افراد پیش از انعقاد نطفه نظیر ارمیا برگزیده مىشدند. (29) زمانى نیز از طرف نبى دیگرى به نبوت مسح مىشوند نظیر الشیع از طرف ایلیا. (30)
فیلسوفانى نظیر ابن میمون و ابن کمونه نبوت را حد اعلاى آمادگى و تجهیز قواى عقلانى و فکرى و کمال قوه متخیله مىدانند. (31) نکتهاى که در رابطه با انتخاب نبى در کتاب مقدس حائز اهمیت است، این است که نبوت عطیهاى همیشگى و غیر قابل فسخ نیست. یعنى یک نبى لازم نیست تا آخر عمر نبوت کند. اگر نبى انحراف اخلاقى داشته باشد، موجب مىشود که نبوت براى همیشه یا به طور موقت از او قطع گردد. مثلا: «اگر پیغمبرى تکبر ورزد، نبوت از وى دور مىشود و اگر خشمگین گردد، نبوت، او را ترک خواهد گفت» . (32)
ابن میمون تصریح کرده که یک نبى در طول عمرش به طور مستمر و متصل نبوت ندارد. بلکه گاهى نبوت از او قطع مىگردد. همانطور که گاهى مرتبه عالى نبوت را و زمانى مرحله پایینتر از آن را دارا مىباشد. و چه بسا مرتبه عالى را یک بار در طول عمرش داشته باشد. و سپس از او قطع گردد و چه بسا بر مرحله پایین بماند، تا اینکه نبوتش قطع گردد. (33)
درجات انبیا
در کتاب مقدس همه پیامبران در یک درجه نبودند، بلکه موسى علیه السلام از همه بزرگتر بود به صورتى که خداوند مستقیما با او حرف مىزد (34) و دیگر پیامبران که خدا از طریق خواب و رؤیا با آنها سخن مىگفت. در بعضى موارد نیز نیرویى در وجود نبى وارد مىشده که او را وادار به سخن گفتن مىکرده است، اوحکمى مىکرده یا سخنان سودمندى مىگفته استیا تدبیرى الهى انجام مىداده است و تمامى آن در حال بیدارى و تصرف حواس انجام مىشده است. به همین نحو داوود مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود سرودها را نوشتند و به همین شیوه کتاب دانیال و ایوب و دیگر کتب نوشته شدند و نیز مىگویند به واسطه روح القدس نوشته شدند و نظیر بلعام که خداوند کلامش را در دهان او قرار داد. (35) و او به واسطه روح القدس سخن مىگوید. (36)
بعضى از انبیا صاحب کتابند ولى بعضى نبوتشان به اندازهى یک کتاب نبوده، مانند بئرى که نبوتش ضمیمه کتب اشعیا شد. (37)
بعضى از انبیا تنها به قرائت کتاب و خبر دادن از گذشته و آینده اکتفا مىجستند. هدیهاى مىپذیرفتند و سخنى مىگفتند. اما برخى در هدایت و مخصوصا در انذار مردم سخت کوشا و پر توان بودند. از روحى تند و سرکشى سخن مىگفتند که چون تازیانه بر پیکر و اعصاب شنوندگان اثر مىگذارد و بعضى هم سخت مورد تمسخر قرار مىگرفتند. (38)
اطاعت از انبیا
در کتاب مقدس آمده است که خداوند نبى را از میان مردم مبعوث مىگرداند و هر آنچه امر فرماید به ایشان خواهد گفت و هر کسى که سخنان او را نشنود، خداوند او را مجازات مىکند. (39) نبى نیز هر حکمى را دریافت کرد مکلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ مىکند. (40) هر زمان که مردم سخنان نبى را نشنوند، خداوند بر آنها خشم مىگیرد «دلهاى خود را مثل سنگ، سخت کردند و نخواستند دستوراتى را که من با روح خود به وسیله انبیاى گذشته به ایشان داده بودم بشنوند. به همین دلیل بود که خشم عظیم خود را از آسمان بر ایشان نازل کردم» . (41)
وحى الهام بر انبیا
1. روح خداوند: در عهد عتیق در بسیارى از موارد از نزول الهام و وحى الهى به «نزول روح خداوند» تعبیر شده است (42) ولى حلول این روح الهى حالات و اقتضاهایى متفاوت در افراد به وجود مىآورد. ابن میمون نوعى از حلول را به بعضى از داوران و پادشاهان اختصاص داده آنجا که در مورد یفتاح (43) و سامسون (44) و در مورد شائول پادشاه (45) و داوود (46) آمده است که روح خدا بر آنها قرار گرفت. و مىگوید که حلول این روح افراد را وادار به سخن گفتن نمىکند. بلکه نهایت قدرت این نیرو آن است که آنها را به سوى عملى مورد تایید سوق مىدهد یعنى براى یارى مظلومى یا یارى یک نفر یا جماعتى. (47) و مرتبه دیگر از این حلول روح الهى، شخص را وادار به سخن گفتن مىکند به صورتى که حکمى را بیان کند یا تسبیحى بگوید یا سخنان سودمند داشته باشد و از امور الهى سخن گوید و تمامى این موارد در حالتبیدارى و تسلط بر حواس مىباشد، در اینجا مىگویند روح القدس بر او جارى گشته همانطور که داوود به واسطه روح القدس، مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود و سرودها را نوشتند و بقیه کتب نیز به واسطه روح القدس نوشته شدند.
در این نوع از حلول روح است که خداوند از روحى که بر موسى قرار داشت، گرفته و بر هفتاد نفر از رهبران بنى اسرائیل که اطراف او بودند، قرار داد (48) و همچنین عزرائیل یجزیائیل زکریا (49) و زکریا بن یویاداع (50) از این طبقه هستند و همچنین داوود و سلیمان و دانیال از این طبقه هستند.
2. کلام الهى: کلمه وحى بارها در کتاب مقدس آمده است گاهى مستقیم و بدون واسطه به نبى مىرسید، به صورتى که خداوند سموئیل را خواند. (51) بدون اینکه فرشتهاى در میان باشد کلام الهى شنیده مىشد حتى ممکن است وحى بر جوانى کم سن و بى تجربه نیز نازل شود. (52) شنیدن کلامى الهى براى نبى گاهى از طریق خواب استبه گونهاى که بیننده آن را نمىبیند همانطور که سموئیل در دریافتش از وحى بیان کرده (53) و یا به گونهاى که شخصى در خواب با او سخن مىگوید همانطور که در نبوت حزقیال آمده است. (54) و یا گویى خداوند با او سخن مىگوید نظیر سخن اشعیا که مىگوید پروردگار را دیدم که مىگفت چه کسى را بفرستم تا پیغام مرا به این قوم برساند. (55) و نظیر موسى که خداوند در مورد او مىگوید: «من با وى روى در رو و آشکارا صحبت مىکنم نه با رمز، و او تجلى مرا مىبیند» . (56)
3. فرشتگان: زمانى وحى الهى توسط فرشته پیغام آور ابلاغ مىگردد. (57) فرشته خداوند چون شعله آتش از میان بوتهاى بر موسى ظاهر مىشود و از آنجا خداوند با موسى سخن مىگوید. (58)
این فرشتهى الهى زمانى در خواب بر انبیا وارد مىشده همانطور که ابراهیم در رؤیا ذبح فرزندش را دیده همانطور که در کتاب مقدس، خداوند فرموده است: «من با یک نبى به وسیلهى رؤیا و خواب صحبت مىکنم» . (59)
و زمانى که این فرشتهى الهى در حالتبیدارى بر پیامبر وحى را مىآورد نظیر حضرت موسى علیه السلام که خداوند خطاب به او مىگوید: «از میان دو فرشتهاى که روى تخت رحمت قرار گرفتهاند با تو سخن خواهم گفت و دستورات لازم براى بنى اسرائیل را به تو خواهم داد» . (60)
4. نور جلال الهى: در کتاب حزقیال آمده است: «ناگهان حضور پر جلال خداى اسرائیل از مشرق پدیدار شد. صداى او مانند غرش آبهاى خروشان بود و زمین از حضور پر جلالش روشن شد» . (61)
«حضور پر جلال خداوند خانهى خدا را پر کرده صداى خداوند را شنیدم که از داخل خانهى خدا با من صحبت مىکرد» . (62)
ظهور پیامبران موجب مىگردد که نور جلال الهى به روى زمین فرود آمده و گسترده شود. موسى از خداوند مىخواهد که این نور جلال الهى بر ملت اسرائیل قرار گیرد و بر سایر ملل بت پرستان عامل قرار نگیرد تا ملتیهود ممتاز باشد و خداوند این درخواستش را اجابت مىکند و مىگوید: «شکوه خود را از برابر تو عبور مىدهم و نام مقدس خود را در حضور تو ندا مىکنم» . (63)
بدین ترتیب انبیا مهبط انوار جلال الهى هستند ولى نزول این انوار انحصار به ایشان نداشته و فرشتگان و انسان از آن بهره مىگیرند. (64)
ارتکاب گناه نور جلال الهى را از ایشان دور مىکند و پاکى و نیکى موجب فرود آمدن نور جلال الهى در میان انسانهاست. گناه آدم و قابیل و مردم زمان نوح و لوط باعثشده که نور جلال الهى به آسمان هفتم صعود نماید ولى وجود پیامبرانى نظیر ابراهیم و اسحاق و موسى و دیگران موجب گردیدند که نور جلال الهى بر روى زمین نزول کند. (65)
انبیا و پادشاهان
یهودیان معتقدند که رییس حقیقى حکومتخداوند است. در کتاب اشعیا آمده است: «خداوند پادشاه و رهبر ماست، او از ما مراقبتخواهد کرد و ما را نجات خواهد داد» . (66)
هنگامى که سموئیل پیر شده بود، مردم از او در خواست نمودند که پادشاهى براى آنان تعیین کند، سموئیل براى کسب تکلیف به حضور خداوند رفت. خداوند در پاسخ او گفت که طبق درخواست آنها عمل کن. زیرا آنها مرا رد کردهاند نه تو را. آنها دیگر نمىخواهند من پادشاه ایشان باشم...اما به ایشان هشدار بده که داشتن پادشاه چه عواقبى دارد. و سموئیل براى آنها بهرهکشىها و سوء استفادههاى پادشاه از مردم را بیان نمود ولى باز مردم اصرار ورزیدند که پادشاه مىخواهد تا او آنها را در جنگها رهبرى کند. (67) در همین زمان سموئیل شائول را انتخاب کرده و مىگوید: «خداوند تو را برگزیده است و او را تدهین مىکند و هنگامى که شائول از او جدا مىشود، خداوند به او قلب تازه مىبخشد و در راه، طبق پیشگویى سموئیل به گروهى از انبیا برخورد مىکند و او نیز همراه آنها شروع به نبوت کردن مىنماید. (68)
پیامبران رابطهاى که با پادشاهان داشتند، گاه مشاورند و راهنما و همکارى مىکنند و اگر پادشاهان با انبیا مخالفت کنند، پادشاهى از آنها سلب مىشود و به دیگرى داده مىشود نظیر شائول که پادشاهى از او سلب گردید و داوود به عنوان پادشاه جدید تدهین و مسح شد. (69) و زمانى نیز انبیا سخت پرخاش دارند و در برابر همه دستگاه مىایستند. نظیر ارمیا که با بت پرستى مبارزه مىکرد و در مقابل پادشاه یهودا مىایستاد. (70)
زمانى انبیا نیز در دربار پادشاهان بودند نظیر نحمیا که شرابدار و ساقى خشایارشاه پادشاه ایران بود. (71) و از جانب او مامور ساختن معبد اورشلیم مىگردد و از طرف پادشاه نیز به فرماندارى یودا منصوب مىشود. و همچنین عزرا که در طریق تجدید روحانیت جامعه یهود تلاش بسیار کردند. (72)
انبیا و کاهنان
از زمانهاى خیلى قدیم کهانت مقام رسمى در اجتماع بوده است و شاهان براى خدایى نشان دادن سلطنتخویش از آنان استفاده مىکردند. در بابل مالیات به نام خدا گرفته مىشد و به خزانهى معابد ریخته مىشد. (73) کاهنان سومرى گرفتن مالیات و زکات را وسیلهى آن ساختند که دسترنج کشاورزان و صیادان را بربایند. (74)
در میان پارسیان وضع قوانین بر عهدهى کاهنان بود و در مصر، پایههاى لازم تاج و تخت، کاهنان بودند و اعتقاد به دین و خدایان مستلزم آن بود که گروهى در فنون جادو و آداب دینى مهارت کامل پیدا کنند و کاهنان همه وقتشان صرف فروختن افسون و خواندن عزایم و پرداختن به آداب سحر و جادو مىشد. (75)
پیامبران الهى در عهد عتیق در درجهى اول با این افراد روبهرو بودند. یکى از ابزار و وسایل کار ایشان و شاید مهمترینشان ستاره شناسى و نجوم و بعد تعیین سعد و نحس امور از راه ستارگان بود. انبیاى بنى اسرائیل نیز تا اندازهاى از این علم و سایر علومى که به کار کاهنان مىآمد، آگاهى داشتهاند. (76) در عهد عتیق در بیشتر موارد نبوت در برابر کهانت قرار مىگیرد، اما پس از گذشت مدتى و پس از مبارزاتى، مدتى در کنار هم قرار گرفتهاند ولى کهانت وظیفهاى بود که باید انجام مىشد و از طرف مقامى منصوب مىگردید. اما نبوت وظیفهى تعیین شدهاى نبود، بلکه از راه وحى القا مىشد. کاهن موظف به اجراى مراسم و تشریفاتى بود که رموز و اسرار آن را از همه پنهان مىداشت و لیکن نبى به روح دین و قلب انسان و حقیقت امر کار داشت و حال آنکه کاهن به ظواهر امر و مراسم وتشریفات اجتماع وابسته بود. کاهن حافظ نظام موجود اجتماع بود و نبى در پى در هم شکستن نظام غیر الهى بود. کاهن مزد بگیر و راتبه دار بود و جیرهخوار دستگاه اجرایى جامعه بود و گاهى شریک آن و گاهى غیر غالب بر آن بود ولى نبى در پى اصلاح جامعه بر طبق رضاى خداوند بود. (77) ماخذ و منشا دریافت آگاهىها و الهامات کاهن با نبى متفاوت است.
مدرسههاى پیامبرى
در ایام سموئیل نبى کاهنان از تحصیل و تعلیم و تعلم کناره جستند و رغبتى در تحصیل علم نداشتند. بدان واسطه آن حضرت در «رامه» تاسیس مدرسه فرمود. (78) شاگردان این مدرسه «پسران انبیا» خوانده شدهاند و از اینجا سموئیل به احیاى شریعت معروف و همردیف موسى و هارون ذکر مىشود. (79) همین امر در شمال نیز رخ مىدهد. ایلیا نیز مکتبى در بیتئیل (80) و مکتبى در «اریحا» (81) و بعد از او الیشع مکتبى در جلجال (82) و سایر جاها (83) تاسیس نمود. اشعیا نیز از شاگردانش سخن مىگوید. (84) در دورهى ایلیا والیشع هم ایشان به نام «پسران انبیا» (85) خوانده مىشوند که در واقع مرادف کلمهى نبى است. (86)
رؤساى این مدارس را «پدر» (87) و «آقا» (88) مىنامیدند. در این مدارس تفسیر تورات و موسیقى و شعر تعلیم مىدادند و به همین منظور غالبا انبیا شعر و موسیقى را مىشناختند. (89)
قاموس کتاب مقدس مىگوید: «ظاهرا تمام اشخاصى که در آن مدارس تعلیم مىیافتند، اختیار بر اخبار از مستقبلات نداشتند، بلکه این مطلب به اشخاصى اختصاص داشت که خداوند بر حسب اقتضاى وقت اختیار مىفرمود وبرخى از آنها را مخصوصا مهبط وحى قرار مىداد که ابدا قبل از آن تعلیمى نیافته و در مدرسه داخل نشده بودند مثل عاموس که شبان بود و انجیلهاى بریر امى چید. (90)
پیامبران زن
در عهد عتیق پیامبرى اختصاص به مردان نداشته، بلکه زنان نیز «نبیه» خوانده شدهاند انبیاى مرد اسرائیل «پدر» و پیامبران زن نیز «مادر اسرائیل» خوانده شدهاند. آنان عبارتند از «ساره» زوجه ابراهیم و مادر اسحاق (91) «میریام» (مریم) خواهر موسى و هارون دخت عمران. «دبورة» که رهبر و مادر اسرائیل و نبیه نامیده شده است. (92) او همسر لفیدت بود که در زیر نخ دبوره بر مردم داورى مىکرد. «حنه» مادر سموئیل نبى. «حلده» زوجه شلوم، آبشالوم خیاط دربارى که ساکن محله دوم اورشلیم بود. (93)
پىنوشتها:
1. دایرة المعارف الیاده: 12/16.
2. دایرة المعارف آمریکا ناج : 21/665.
3. نبوت اسرائیلى، نشریه دوم، ص 177; تحقیقى در دین یهود ، ص 327.
. Hastings :Encylopaedia of Religon and Ethiecz :10/757.
4. قاموس کتاب مقدس، ص 837.
5. دایرة المعارف الیاده: 12/15و16.
6. همان، ص 328; تاریخ تمدن ویل دورانت: 1/369.
7. دایرة المعارف آمریکا ناج، ص 655; دایرة المعارف الیاده: 12/16.
8. قاموس کتاب مقدس، ص 405.
9. اشعیا: 30/10.
10. میکاء: 3/7.
11. معجم اللاهوت الکتابى، ص 769.
12. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد، ص 179.
13. ارمیا: 20/7و6.
14. ارمیاه: 25/11.
15. ارمیا: 28/11.
16. عاموس: 1/5.
17. سفر تثنیه: 13/3و1.
18. سفر اعداد: 12/6و 24/5 4; اشعیا: 6 ارمیا: 1/11و12.
19. پیدایش: 46/2.
20. اول سموئیل: 3/1 به بعد.
21. حزقیال، باب 13: عاموس1/1 و 8/1و 1/1.
22. قاموس کتاب مقدس، ص 874.
23. دلالة الحائرى: 2/413و 414.
24. دایرةالمعارف الیاده: 12/1617.
25. داوران: 13/5، اول سموئیل1: 11.
26. عاموس2: 11.
27. تثنیه18: 1819.
28. ارمیا1: 4و 5و6.
29. اول پادشاهان19: 16.
30. دلالة الحائرین: 2/404; تنقیح الابحاث للملل الثلاث، ص 11.
31. عاموس7: 15و14.
32. دلالة الحائرین: 2/404.
33. تثنیه5: 5و خروج19: 9.
34. اعداد23: 5.
35. دلالة الحائرین: 2/443.
36. اشعیا8: 19.
37. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد ص 197 به نقل از سلیمان مظهر قصة العقاید.
38. تثنیه18: 19و 15.
39. ارمیا1: 78 تثنیه18: 18.
40. زکریا7: 12.
41. اول پادشاهان18: 22.
42. داوران11: 29.
43. همان14: 19.
44. اول پادشاهان11: 6.
45. همان14: 19.
46. اول پادشاهان16: 13.
47. دلالة الحائرین: 2/438.
48. اعداد11: 25.
49. دوم تواریخ20: 15.
50. دوم تواریخ24: 20.
51. اول سموئیل باب 3.
52. ارمیا1: 410.
53. اول سموئیل باب 3.
54. حزقیال4: 4.
55. اشعیا6: 8و1.
56. اعداد12: 8.
57. اعداد 7: 89 اول سموئیل3: 4.
58. خروج 3: 1تا 4: 17.
59. اعداد 12: 6.
60. خروج 25: 22.
61. حزقیال43: 2.
62. حزقیال43: 6و5.
63. خروج33: 1619.
64. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشگاه مشهد، ص 191.
65. همان به نقل از تلمود ، ص 86.
66. اشعیا33: 22.
67. اول سموئیل8: 1 به بعد.
68. اول سموئیل10: 1و 2و 9و 10.
69. اول سموئیل باب 16.
70. نحمیا1: 11.
71. نحمیا باب 9و 10; تاریخ ادیان جان ناس، ص 537.
72. نحمیا باب 9و 10; تاریخ ادیان جان ناس ص 537.
73. تاریخ تمدن ویل دورانت: 1/275.
74. همان، ص 155.
75. همان ص 418و 240.
76. سفر پیدایش باب 49.
77. نشریه سوم دانشکده الهیات: نبوت اسرائیلى ص 134 و 133.
78. اول سموئیل19: 24 19.
79. مزمور99: 6.
80. دوم پادشاهان2: 3.
81. همان 2: 5و 15.
82. همان 4: 38.
83. همان6: 1.
84. اشعیا8: 16.
85. دوم پادشاهان2: 35.
86. دوم پادشاهان9: 1و 4.
87. اول سموئیل10: 12.
88. دوم پادشاهان باب 10.
89. خروج15: 12.
90. قاموس کتاب مقدس ص 874.
91. پیدایش 21: 2 به بعد.
92. داوران4: 4و 5: 7.
93. دوم پادشاهان22: 14.