آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

واژه‏ى انگلیسى [ Prophet ] در اساس از کلمه یونانى [ Prophetes ] گرفته شده است، یک اسمى است‏به معناى «کسى که سخن مى‏گوید» یا «کسى که اعلام مى‏کند» یا کسى که از پیش سخن مى‏گوید یا «کسى که از آینده سخن مى‏گوید» مى‏آید. (1) و همچنین به معناى مفسر و معبر معابد مقدس است فى المثل محراب آپولو (خداى زیبایى، شعر و موسیقى در یونان) در معبد دلفى که احتمالا مشهورترین عبادتگاه در عهد یونان باستان بوده است، جایگاه عبادت خانم جوانى بوده که پوتیا نامیده مى‏شده است و ظاهرا با محتضران به نام خدا سخن مى‏گفته است، سخنان او به طور کلى نامفهوم بوده است و نیاز بوده است که توسط ملازمان کاهن که به آنها [ Prophet ] مى‏گفتند، به زبان واضح و معقولى تفسیر یا ترجمه شود. (2)
ریشه‏ى نبا [ Naba ] عبرى در اکدى نبو [ Nabu ] است، به معنى تایید و اعلام و توبیخ کردن و در عبرى هم معنى جذبه‏اى خاصى دارد که ارزش اجتماعى پیامبرى را در اعلام کردن و دعوت کردن مى‏داند. (3)
کلمه نبى بیش از سیصد بار در عهد قدیم آمده است. (4) و عنوان نبى در بنى اسرائیل، معانى مختلفى دربرداشت. بیشتر منظور از آن، خبر دادن از احکام الهى و امور دینى و به تخصیص اخبار از امور آینده مى‏باشد. (5)
عنوان کلى که در تورات براى پیامبر به کار رفته است، واژه‏ى (navi) مى‏باشد در دوره‏هاى پیش از اسارت بابلى، لقب نوى ( Navi) مخصوصا در اسرائیل شمالى (افرائیم) عمومیت داشت، در این جا اصطلاح مذکور، عنوان کلى براى هر شکل و حالت پیامبرانه بود و تنها لقبى بود که به پیامبران قانونى و مشروع گفته مى‏شد.
در یهودا و بالاخص در اورشلیم، واژه‏ى بیننده (hozen) تصویر مرجحى بود این لقب، اصالتا در متونى که از جنوب نشات مى‏گیرد، ظاهر مى‏شود.
یک دلیل مستند سنتى در مورد ماهیت نبوت در گذشته، این است که در طول قرن گذشته، باستان شناسان تعدادى از متون خاور نزدیک باستانى را آشکار ساخته‏اند. از جمله شهر بین النهرین مارى بر روى دره فرات، حفاریها موفق به کشف نامه‏ها و رساله‏هایى از قرن 18 قبل از میلاد شده‏اند که فعالیت‏ها و پیامهاى متعددى از انواع مختلف اهل مکاشفه و غیبگویانه را وصف مى‏کند که با پیامبران اسرائیلى بعدى شباهتهایى دارد. غیبگویان از سوى خدایان گوناگونى آمده‏اند و به نظر نمى‏رسد که آنها را مورد خطاب قرار داده، دعوت و طلبیده شده باشند. برخى از غیبگویان وصف شده در این نامه‏ها، افراد عادى و معمولى هستند اما برخى دیگر، داراى عناوین و القاب خاصى هستند که نشان مى‏دهد داراى رفتار خاصى مى‏باشند. و یک نقش مذهبى پذیرفته شده‏اى را در جامعه مارى، ایفا نموده‏اند. از جمله «پاسخ دهنده‏» ، «جذبه‏اى‏» ، «سخن گوینده‏» ، «فریاد کننده‏» ، «وحى آورنده‏» و «پارسا» ذکر شده است. (6)
اصطلاح نبى در کتاب مقدس به گروه‏هاى مختلف اطلاق شده است. برخى از آنها غیبگویانى بودند که حرفه و شغلشان پیش گویى بوده و مى‏توانستند اسرار درونى مردم را بخوانند وحدس بزنند و گذشته آنان را باز گویند و در برابر مزدى که مى‏گرفتند از آینده پیشگویى کنند، پاره‏اى از ایشان دراویشى بودند که با ساز و آواز و حرکات رقص مانند به حالت لرز و حرکات اعضا دچار شده و در حالت‏بى‏خودى مى‏افتادند و سخنانى مى‏گفتند که مردم خیال مى‏کردند به آنان وحى و الهام شده و روحى دیگر در آنان نفوذ کرده و این سخنان از جانب او گفته مى‏شود و عده‏اى ماموران مذهبى با وظایف منظمى در آیین پرستش اسرائیلى بودند و برخى مشاوران و رایزنان سیاسى زیرک پادشاهى و برخى دیگر رهبران سنن مذهبى اسرائیلى بودند. (7)
رائى پیامبر جز نبى در عبرى اصطلاحات دیگرى هم داشته است از جمله (ro|ch) یا (chozen) (8) یعنى نگرنده و بیننده. رائى ترجمه دو کلمه عبرى است و به معناى اشخاصى مى‏باشد که به طور خارق عادت براى دیدن و علم بر اشیایى که فقط خدا بر آنها عالم است از جانب خدا منور مى‏گردند. (9) در کتاب سموئیل اول، باب 9 آیه 9 آمده است «نبى امروز را در سابق رائى مى‏گفتند» در کتاب اشعیا این دو نام از هم جدا ذکر مى‏شود: «به رائیان مى‏گویند رؤیت نکنید و به انبیا که براى ما به راستى نبوت ننمایید.» (10) در کتاب میکاه این لفظ با فالگیران ذکر مى‏شود. (11)
پیشگویى
در خاورمیانه، در زمان‏هاى قدیم، افرادى وجود داشتند که با سحر و نجوم سر وکار داشتند، آنها را افرادى مى‏پنداشتند که شایسته دریافت رسالت از جانب خدایان هستند و گاهى اوقات قبل از گرفتن تصمیمات در امور به آنها پناه مى‏بردند. (12) یهودیان پس از بازگشت‏به مصر و تماس با مردم کنعان فنیقى به کارهاى فالگیرى و جادوگرى گرایشى پیدا کردند. انبیاى بنى اسرائیل نیز از راه پیشگویى براى بیدارى و هدایت مردم، اقدام مى‏کردند و این کار سبب جلب اعتماد به نبى مى‏رسد و نبى از همین عامل براى جذب مردم به راه خداشناسى و ایجاد ترس از ارتکاب گناه و تقویت روحیه مؤمنان بهره مى‏گرفت. (13) در کتاب مقدس نمونه‏هاى بسیارى از پیشگوییهاى انبیاى بنى اسرائیل آمده است. کتاب اشعیا نیز مجموعه‏اى از پیشگوییهاست. فصول 24 تا 27 شامل ده پیشگویى مکاشفتى است. ارمیا نیز پیشگویى مى‏کرد که فشحور کاهن با تمام اعضاى خانواده‏اش اسیر شده و به بابل خواهند رفت. (14) و این قوم هفتاد سال بندگى شاه بابل را خواهند کرد. (15) و به حنیناى نبى گفت: تو امسال خواهى مرد زیرا که مردم را علیه خدا شورانیده‏اى. (16) عاموس نبى نیز اسارت مردم سوریه و درهم شکستن پشت‏بندهاى دمشق و ویرانى و دربه درى را پیشگویى مى‏کرد. (17)
بیننده‏ى خواب و رؤیا
اصطلاح بیننده‏ى خواب و رؤیا در مورد نبى و یا معادل آن به کار رفته است. (18) یکى از طرق درک وحى و الهام، رؤیا بوده است. خداوند بر عده‏اى از انبیا در رؤیا ظاهر شده و در خواب با ایشان سخن مى‏گفت. (19)
خداوند در رؤیاى شب به یعقوب خطاب کرد. (20) سموئیل در روزگارى که کلام خداوند نادر بود، شبى براى نخستین بار، خداوند با حزقیال و عاموس نیز در رؤیا نبوت خود را یافتند. (22) در این رؤیاها پیامبران حوادث آینده را مشاهده مى‏کردند.
مراتب و اقسام رؤیا
قاموس مى‏گوید: نبوت را اقسام بسیار بود، ازجمله: خواب دیدن. داوران 2 و میکاه‏6 وحزقیال 1 و تبلیغ اول پادشاهان 13: 22- 2 و اسموئیل‏3. (23)
اما کیفیت این خواب دیدن چگونه است؟ دانشمندان یهودى مراتب آن را بدین گونه بیان مى‏دارند:
1. پیامبر داستانى یا رؤیایى در خواب مى‏بیند و در آن رؤیاى نبوى، معنى آن داستان یا رؤیا را مى‏فهمد و بیشتر داستانهاى زکریا از این قبیل است.
2. پیامبر در رؤیاى نبوى، سخنى به طور واضح و آشکار مى‏شنود ولى قایل آن را نمى‏داند چنان که سموئیل در اولین وحى بر او بدان اشاره کرده است. اول سموئیل باب 3.
3. شخصى در خواب با پیامبر سخن مى‏گوید همان‏طور که در بعضى از نبوتهاى حزقیال آمده است; حزقیال 40: 4- 1.
4. فرشته‏اى در خواب با نبى سخن گوید و این حالت اکثر پیامبران بوده است.
5. در رؤیاى نبوى خداوند با پیامبر حرف زند، نظیر قول اشعیا که مى‏گوید: پروردگار را دیدم که فرمود چه کسى را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟ (24) اشعیا 6: 8.
مرد خدا
در عهد عتیق گاهى از نبى با عنوان مرد خدا یاد مى‏کردند. در کتاب اول پادشاهان باب هفدهم آیه 18 آمده است که زنى خطاب به ایلیا مى‏گوید: اى مرد خدا. الیاده در همین زمینه مى‏گوید: عنوان و لقبى که از همه بهتر تصدیق شده «مرد خدا» (Ishha Elohim) مى‏باشد که در منابع شمالى وجود دارد، مخصوصا در حکایات پیامبرانه‏ى قدیم مربوط به حوزه‏ى (الیاس الیشع) در تاریخ سفر تثنیه. این لقب احتمالا در اصل به مردمى اطلاق مى‏شده که به تصور خود، مى‏توانسته‏اند قدرت الهى را در اختیار خود داشته و آن را در طرق خارق العاده‏اى (معجزه آسایى) به کار برند. اما این واژه بسیار گسترده بود و نهایتا به هر کسى که رابطه‏ى خاصى با خدا دارد، اطلاق مى‏شد» . (25)
نذیره: شخصى است که نذر کرده، خود را وقف خدمت‏خداوند نماید و شرایطى دارد که نباید مشروب بنوشد و همچنین انگور نخورد و موى خود را نچیند تا در ختم نذر گاهى موى وى را بچیند و شرایطى دیگر که در کتاب اعداد باب ششم تمامى مقررات را ذکر کرده است.
عده‏اى از افراد، فرزندان خود را براى تمام عمر «نذیره‏» قرار مى‏دادند. (26) و بعضى از اوقات پاره‏اى از شرایط را رعایت نمى‏کردند، چنان‏چه در کتاب عاموس آمده است: «پسران شما را انتخاب کردم تا نذیره‏هاى من و انبیاى من باشند» . (27)
در این قسمت انبیا و نذیره در یک ردیف ذکر شده‏اند.
حدود نبوت
انتخاب نبى: در کتاب مقدس، حقیقت نبوت امرى بدیهى و روشن است. به صورتى که خداوند اراده و خواست‏خویش را به وسیله‏ى پیامبران به انسانها ابلاغ مى‏نماید. (28) و انتخاب از جانب خدا و بر حسب مشیت و اراده او است. زمانى افراد پیش از انعقاد نطفه نظیر ارمیا برگزیده مى‏شدند. (29) زمانى نیز از طرف نبى دیگرى به نبوت مسح مى‏شوند نظیر الشیع از طرف ایلیا. (30)
فیلسوفانى نظیر ابن میمون و ابن کمونه نبوت را حد اعلاى آمادگى و تجهیز قواى عقلانى و فکرى و کمال قوه متخیله مى‏دانند. (31) نکته‏اى که در رابطه با انتخاب نبى در کتاب مقدس حائز اهمیت است، این است که نبوت عطیه‏اى همیشگى و غیر قابل فسخ نیست. یعنى یک نبى لازم نیست تا آخر عمر نبوت کند. اگر نبى انحراف اخلاقى داشته باشد، موجب مى‏شود که نبوت براى همیشه یا به طور موقت از او قطع گردد. مثلا: «اگر پیغمبرى تکبر ورزد، نبوت از وى دور مى‏شود و اگر خشمگین گردد، نبوت، او را ترک خواهد گفت‏» . (32)
ابن میمون تصریح کرده که یک نبى در طول عمرش به طور مستمر و متصل نبوت ندارد. بلکه گاهى نبوت از او قطع مى‏گردد. همان‏طور که گاهى مرتبه عالى نبوت را و زمانى مرحله پایین‏تر از آن را دارا مى‏باشد. و چه بسا مرتبه عالى را یک بار در طول عمرش داشته باشد. و سپس از او قطع گردد و چه بسا بر مرحله پایین بماند، تا این‏که نبوتش قطع گردد. (33)
درجات انبیا
در کتاب مقدس همه پیامبران در یک درجه نبودند، بلکه موسى علیه السلام از همه بزرگتر بود به صورتى که خداوند مستقیما با او حرف مى‏زد (34) و دیگر پیامبران که خدا از طریق خواب و رؤیا با آنها سخن مى‏گفت. در بعضى موارد نیز نیرویى در وجود نبى وارد مى‏شده که او را وادار به سخن گفتن مى‏کرده است، اوحکمى مى‏کرده یا سخنان سودمندى مى‏گفته است‏یا تدبیرى الهى انجام مى‏داده است و تمامى آن در حال بیدارى و تصرف حواس انجام مى‏شده است. به همین نحو داوود مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود سرودها را نوشتند و به همین شیوه کتاب دانیال و ایوب و دیگر کتب نوشته شدند و نیز مى‏گویند به واسطه روح القدس نوشته شدند و نظیر بلعام که خداوند کلامش را در دهان او قرار داد. (35) و او به واسطه روح القدس سخن مى‏گوید. (36)
بعضى از انبیا صاحب کتابند ولى بعضى نبوتشان به اندازه‏ى یک کتاب نبوده، مانند بئرى که نبوتش ضمیمه کتب اشعیا شد. (37)
بعضى از انبیا تنها به قرائت کتاب و خبر دادن از گذشته و آینده اکتفا مى‏جستند. هدیه‏اى مى‏پذیرفتند و سخنى مى‏گفتند. اما برخى در هدایت و مخصوصا در انذار مردم سخت کوشا و پر توان بودند. از روحى تند و سرکشى سخن مى‏گفتند که چون تازیانه بر پیکر و اعصاب شنوندگان اثر مى‏گذارد و بعضى هم سخت مورد تمسخر قرار مى‏گرفتند. (38)
اطاعت از انبیا
در کتاب مقدس آمده است که خداوند نبى را از میان مردم مبعوث مى‏گرداند و هر آنچه امر فرماید به ایشان خواهد گفت و هر کسى که سخنان او را نشنود، خداوند او را مجازات مى‏کند. (39) نبى نیز هر حکمى را دریافت کرد مکلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ مى‏کند. (40) هر زمان که مردم سخنان نبى را نشنوند، خداوند بر آنها خشم مى‏گیرد «دلهاى خود را مثل سنگ، سخت کردند و نخواستند دستوراتى را که من با روح خود به وسیله انبیاى گذشته به ایشان داده بودم بشنوند. به همین دلیل بود که خشم عظیم خود را از آسمان بر ایشان نازل کردم‏» . (41)
وحى الهام بر انبیا
1. روح خداوند: در عهد عتیق در بسیارى از موارد از نزول الهام و وحى الهى به «نزول روح خداوند» تعبیر شده است (42) ولى حلول این روح الهى حالات و اقتضاهایى متفاوت در افراد به وجود مى‏آورد. ابن میمون نوعى از حلول را به بعضى از داوران و پادشاهان اختصاص داده آنجا که در مورد یفتاح (43) و سامسون (44) و در مورد شائول پادشاه (45) و داوود (46) آمده است که روح خدا بر آنها قرار گرفت. و مى‏گوید که حلول این روح افراد را وادار به سخن گفتن نمى‏کند. بلکه نهایت قدرت این نیرو آن است که آنها را به سوى عملى مورد تایید سوق مى‏دهد یعنى براى یارى مظلومى یا یارى یک نفر یا جماعتى. (47) و مرتبه دیگر از این حلول روح الهى، شخص را وادار به سخن گفتن مى‏کند به صورتى که حکمى را بیان کند یا تسبیحى بگوید یا سخنان سودمند داشته باشد و از امور الهى سخن گوید و تمامى این موارد در حالت‏بیدارى و تسلط بر حواس مى‏باشد، در اینجا مى‏گویند روح القدس بر او جارى گشته همانطور که داوود به واسطه روح القدس، مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود و سرودها را نوشتند و بقیه کتب نیز به واسطه روح القدس نوشته شدند.
در این نوع از حلول روح است که خداوند از روحى که بر موسى قرار داشت، گرفته و بر هفتاد نفر از رهبران بنى اسرائیل که اطراف او بودند، قرار داد (48) و همچنین عزرائیل یجزیائیل زکریا (49) و زکریا بن یویاداع (50) از این طبقه هستند و همچنین داوود و سلیمان و دانیال از این طبقه هستند.
2. کلام الهى: کلمه وحى بارها در کتاب مقدس آمده است گاهى مستقیم و بدون واسطه به نبى مى‏رسید، به صورتى که خداوند سموئیل را خواند. (51) بدون اینکه فرشته‏اى در میان باشد کلام الهى شنیده مى‏شد حتى ممکن است وحى بر جوانى کم سن و بى تجربه نیز نازل شود. (52) شنیدن کلامى الهى براى نبى گاهى از طریق خواب است‏به گونه‏اى که بیننده آن را نمى‏بیند همان‏طور که سموئیل در دریافتش از وحى بیان کرده (53) و یا به گونه‏اى که شخصى در خواب با او سخن مى‏گوید همانطور که در نبوت حزقیال آمده است. (54) و یا گویى خداوند با او سخن مى‏گوید نظیر سخن اشعیا که مى‏گوید پروردگار را دیدم که مى‏گفت چه کسى را بفرستم تا پیغام مرا به این قوم برساند. (55) و نظیر موسى که خداوند در مورد او مى‏گوید: «من با وى روى در رو و آشکارا صحبت مى‏کنم نه با رمز، و او تجلى مرا مى‏بیند» . (56)
3. فرشتگان: زمانى وحى الهى توسط فرشته پیغام آور ابلاغ مى‏گردد. (57) فرشته خداوند چون شعله آتش از میان بوته‏اى بر موسى ظاهر مى‏شود و از آنجا خداوند با موسى سخن مى‏گوید. (58)
این فرشته‏ى الهى زمانى در خواب بر انبیا وارد مى‏شده همان‏طور که ابراهیم در رؤیا ذبح فرزندش را دیده همان‏طور که در کتاب مقدس، خداوند فرموده است: «من با یک نبى به وسیله‏ى رؤیا و خواب صحبت مى‏کنم‏» . (59)
و زمانى که این فرشته‏ى الهى در حالت‏بیدارى بر پیامبر وحى را مى‏آورد نظیر حضرت موسى علیه السلام که خداوند خطاب به او مى‏گوید: «از میان دو فرشته‏اى که روى تخت رحمت قرار گرفته‏اند با تو سخن خواهم گفت و دستورات لازم براى بنى اسرائیل را به تو خواهم داد» . (60)
4. نور جلال الهى: در کتاب حزقیال آمده است: «ناگهان حضور پر جلال خداى اسرائیل از مشرق پدیدار شد. صداى او مانند غرش آبهاى خروشان بود و زمین از حضور پر جلالش روشن شد» . (61)
«حضور پر جلال خداوند خانه‏ى خدا را پر کرده صداى خداوند را شنیدم که از داخل خانه‏ى خدا با من صحبت مى‏کرد» . (62)
ظهور پیامبران موجب مى‏گردد که نور جلال الهى به روى زمین فرود آمده و گسترده شود. موسى از خداوند مى‏خواهد که این نور جلال الهى بر ملت اسرائیل قرار گیرد و بر سایر ملل بت پرستان عامل قرار نگیرد تا ملت‏یهود ممتاز باشد و خداوند این درخواستش را اجابت مى‏کند و مى‏گوید: «شکوه خود را از برابر تو عبور مى‏دهم و نام مقدس خود را در حضور تو ندا مى‏کنم‏» . (63)
بدین ترتیب انبیا مهبط انوار جلال الهى هستند ولى نزول این انوار انحصار به ایشان نداشته و فرشتگان و انسان از آن بهره مى‏گیرند. (64)
ارتکاب گناه نور جلال الهى را از ایشان دور مى‏کند و پاکى و نیکى موجب فرود آمدن نور جلال الهى در میان انسانهاست. گناه آدم و قابیل و مردم زمان نوح و لوط باعث‏شده که نور جلال الهى به آسمان هفتم صعود نماید ولى وجود پیامبرانى نظیر ابراهیم و اسحاق و موسى و دیگران موجب گردیدند که نور جلال الهى بر روى زمین نزول کند. (65)
انبیا و پادشاهان
یهودیان معتقدند که رییس حقیقى حکومت‏خداوند است. در کتاب اشعیا آمده است: «خداوند پادشاه و رهبر ماست، او از ما مراقبت‏خواهد کرد و ما را نجات خواهد داد» . (66)
هنگامى که سموئیل پیر شده بود، مردم از او در خواست نمودند که پادشاهى براى آنان تعیین کند، سموئیل براى کسب تکلیف به حضور خداوند رفت. خداوند در پاسخ او گفت که طبق درخواست آنها عمل کن. زیرا آنها مرا رد کرده‏اند نه تو را. آنها دیگر نمى‏خواهند من پادشاه ایشان باشم...اما به ایشان هشدار بده که داشتن پادشاه چه عواقبى دارد. و سموئیل براى آنها بهره‏کشى‏ها و سوء استفاده‏هاى پادشاه از مردم را بیان نمود ولى باز مردم اصرار ورزیدند که پادشاه مى‏خواهد تا او آنها را در جنگها رهبرى کند. (67) در همین زمان سموئیل شائول را انتخاب کرده و مى‏گوید: «خداوند تو را برگزیده است و او را تدهین مى‏کند و هنگامى که شائول از او جدا مى‏شود، خداوند به او قلب تازه مى‏بخشد و در راه، طبق پیشگویى سموئیل به گروهى از انبیا برخورد مى‏کند و او نیز همراه آنها شروع به نبوت کردن مى‏نماید. (68)
پیامبران رابطه‏اى که با پادشاهان داشتند، گاه مشاورند و راهنما و همکارى مى‏کنند و اگر پادشاهان با انبیا مخالفت کنند، پادشاهى از آنها سلب مى‏شود و به دیگرى داده مى‏شود نظیر شائول که پادشاهى از او سلب گردید و داوود به عنوان پادشاه جدید تدهین و مسح شد. (69) و زمانى نیز انبیا سخت پرخاش دارند و در برابر همه دستگاه مى‏ایستند. نظیر ارمیا که با بت پرستى مبارزه مى‏کرد و در مقابل پادشاه یهودا مى‏ایستاد. (70)
زمانى انبیا نیز در دربار پادشاهان بودند نظیر نحمیا که شراب‏دار و ساقى خشایارشاه پادشاه ایران بود. (71) و از جانب او مامور ساختن معبد اورشلیم مى‏گردد و از طرف پادشاه نیز به فرماندارى یودا منصوب مى‏شود. و همچنین عزرا که در طریق تجدید روحانیت جامعه یهود تلاش بسیار کردند. (72)
انبیا و کاهنان
از زمانهاى خیلى قدیم کهانت مقام رسمى در اجتماع بوده است و شاهان براى خدایى نشان دادن سلطنت‏خویش از آنان استفاده مى‏کردند. در بابل مالیات به نام خدا گرفته مى‏شد و به خزانه‏ى معابد ریخته مى‏شد. (73) کاهنان سومرى گرفتن مالیات و زکات را وسیله‏ى آن ساختند که دسترنج کشاورزان و صیادان را بربایند. (74)
در میان پارسیان وضع قوانین بر عهده‏ى کاهنان بود و در مصر، پایه‏هاى لازم تاج و تخت، کاهنان بودند و اعتقاد به دین و خدایان مستلزم آن بود که گروهى در فنون جادو و آداب دینى مهارت کامل پیدا کنند و کاهنان همه وقتشان صرف فروختن افسون و خواندن عزایم و پرداختن به آداب سحر و جادو مى‏شد. (75)
پیامبران الهى در عهد عتیق در درجه‏ى اول با این افراد روبه‏رو بودند. یکى از ابزار و وسایل کار ایشان و شاید مهم‏ترینشان ستاره شناسى و نجوم و بعد تعیین سعد و نحس امور از راه ستارگان بود. انبیاى بنى اسرائیل نیز تا اندازه‏اى از این علم و سایر علومى که به کار کاهنان مى‏آمد، آگاهى داشته‏اند. (76) در عهد عتیق در بیشتر موارد نبوت در برابر کهانت قرار مى‏گیرد، اما پس از گذشت مدتى و پس از مبارزاتى، مدتى در کنار هم قرار گرفته‏اند ولى کهانت وظیفه‏اى بود که باید انجام مى‏شد و از طرف مقامى منصوب مى‏گردید. اما نبوت وظیفه‏ى تعیین شده‏اى نبود، بلکه از راه وحى القا مى‏شد. کاهن موظف به اجراى مراسم و تشریفاتى بود که رموز و اسرار آن را از همه پنهان مى‏داشت و لیکن نبى به روح دین و قلب انسان و حقیقت امر کار داشت و حال آن‏که کاهن به ظواهر امر و مراسم وتشریفات اجتماع وابسته بود. کاهن حافظ نظام موجود اجتماع بود و نبى در پى در هم شکستن نظام غیر الهى بود. کاهن مزد بگیر و راتبه دار بود و جیره‏خوار دستگاه اجرایى جامعه بود و گاهى شریک آن و گاهى غیر غالب بر آن بود ولى نبى در پى اصلاح جامعه بر طبق رضاى خداوند بود. (77) ماخذ و منشا دریافت آگاهى‏ها و الهامات کاهن با نبى متفاوت است.
مدرسه‏هاى پیامبرى
در ایام سموئیل نبى کاهنان از تحصیل و تعلیم و تعلم کناره جستند و رغبتى در تحصیل علم نداشتند. بدان واسطه آن حضرت در «رامه‏» تاسیس مدرسه فرمود. (78) شاگردان این مدرسه «پسران انبیا» خوانده شده‏اند و از اینجا سموئیل به احیاى شریعت معروف و همردیف موسى و هارون ذکر مى‏شود. (79) همین امر در شمال نیز رخ مى‏دهد. ایلیا نیز مکتبى در بیت‏ئیل (80) و مکتبى در «اریحا» (81) و بعد از او الیشع مکتبى در جلجال (82) و سایر جاها (83) تاسیس نمود. اشعیا نیز از شاگردانش سخن مى‏گوید. (84) در دوره‏ى ایلیا والیشع هم ایشان به نام «پسران انبیا» (85) خوانده مى‏شوند که در واقع مرادف کلمه‏ى نبى است. (86)
رؤساى این مدارس را «پدر» (87) و «آقا» (88) مى‏نامیدند. در این مدارس تفسیر تورات و موسیقى و شعر تعلیم مى‏دادند و به همین منظور غالبا انبیا شعر و موسیقى را مى‏شناختند. (89)
قاموس کتاب مقدس مى‏گوید: «ظاهرا تمام اشخاصى که در آن مدارس تعلیم مى‏یافتند، اختیار بر اخبار از مستقبلات نداشتند، بلکه این مطلب به اشخاصى اختصاص داشت که خداوند بر حسب اقتضاى وقت اختیار مى‏فرمود وبرخى از آنها را مخصوصا مهبط وحى قرار مى‏داد که ابدا قبل از آن تعلیمى نیافته و در مدرسه داخل نشده بودند مثل عاموس که شبان بود و انجیلهاى بریر امى چید. (90)
پیامبران زن
در عهد عتیق پیامبرى اختصاص به مردان نداشته، بلکه زنان نیز «نبیه‏» خوانده شده‏اند انبیاى مرد اسرائیل «پدر» و پیامبران زن نیز «مادر اسرائیل‏» خوانده شده‏اند. آنان عبارتند از «ساره‏» زوجه ابراهیم و مادر اسحاق (91) «میریام‏» (مریم) خواهر موسى و هارون دخت عمران. «دبورة‏» که رهبر و مادر اسرائیل و نبیه نامیده شده است. (92) او همسر لفیدت بود که در زیر نخ دبوره بر مردم داورى مى‏کرد. «حنه‏» مادر سموئیل نبى. «حلده‏» زوجه شلوم، آبشالوم خیاط دربارى که ساکن محله دوم اورشلیم بود. (93)
پى‏نوشت‏ها:
1. دایرة المعارف الیاده: 12/16.
2. دایرة المعارف آمریکا ناج : 21/665.
3. نبوت اسرائیلى، نشریه دوم، ص 177; تحقیقى در دین یهود ، ص 327.
. Hastings :Encylopaedia of Religon and Ethiecz :10/757.
4. قاموس کتاب مقدس، ص 837.
5. دایرة المعارف الیاده: 12/15و16.
6. همان، ص 328; تاریخ تمدن ویل دورانت: 1/369.
7. دایرة المعارف آمریکا ناج، ص 655; دایرة المعارف الیاده: 12/16.
8. قاموس کتاب مقدس، ص 405.
9. اشعیا: 30/10.
10. میکاء: 3/7.
11. معجم اللاهوت الکتابى، ص 769.
12. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد، ص 179.
13. ارمیا: 20/7و6.
14. ارمیاه: 25/11.
15. ارمیا: 28/11.
16. عاموس: 1/5.
17. سفر تثنیه: 13/3و1.
18. سفر اعداد: 12/6و 24/5 4; اشعیا: 6 ارمیا: 1/11و12.
19. پیدایش: 46/2.
20. اول سموئیل: 3/1 به بعد.
21. حزقیال، باب 13: عاموس‏1/1 و 8/1و 1/1.
22. قاموس کتاب مقدس، ص 874.
23. دلالة الحائرى: 2/413و 414.
24. دایرة‏المعارف الیاده: 12/1617.
25. داوران: 13/5، اول سموئیل‏1: 11.
26. عاموس‏2: 11.
27. تثنیه‏18: 1819.
28. ارمیا1: 4و 5و6.
29. اول پادشاهان‏19: 16.
30. دلالة الحائرین: 2/404; تنقیح الابحاث للملل الثلاث، ص 11.
31. عاموس‏7: 15و14.
32. دلالة الحائرین: 2/404.
33. تثنیه‏5: 5و خروج‏19: 9.
34. اعداد23: 5.
35. دلالة الحائرین: 2/443.
36. اشعیا8: 19.
37. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد ص 197 به نقل از سلیمان مظهر قصة العقاید.
38. تثنیه‏18: 19و 15.
39. ارمیا1: 78 تثنیه‏18: 18.
40. زکریا7: 12.
41. اول پادشاهان‏18: 22.
42. داوران‏11: 29.
43. همان‏14: 19.
44. اول پادشاهان‏11: 6.
45. همان‏14: 19.
46. اول پادشاهان‏16: 13.
47. دلالة الحائرین: 2/438.
48. اعداد11: 25.
49. دوم تواریخ‏20: 15.
50. دوم تواریخ‏24: 20.
51. اول سموئیل باب 3.
52. ارمیا1: 410.
53. اول سموئیل باب 3.
54. حزقیال‏4: 4.
55. اشعیا6: 8و1.
56. اعداد12: 8.
57. اعداد 7: 89 اول سموئیل‏3: 4.
58. خروج 3: 1تا 4: 17.
59. اعداد 12: 6.
60. خروج 25: 22.
61. حزقیال‏43: 2.
62. حزقیال‏43: 6و5.
63. خروج‏33: 1619.
64. نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشگاه مشهد، ص 191.
65. همان به نقل از تلمود ، ص 86.
66. اشعیا33: 22.
67. اول سموئیل‏8: 1 به بعد.
68. اول سموئیل‏10: 1و 2و 9و 10.
69. اول سموئیل باب 16.
70. نحمیا1: 11.
71. نحمیا باب 9و 10; تاریخ ادیان جان ناس، ص 537.
72. نحمیا باب 9و 10; تاریخ ادیان جان ناس ص 537.
73. تاریخ تمدن ویل دورانت: 1/275.
74. همان، ص 155.
75. همان ص 418و 240.
76. سفر پیدایش باب 49.
77. نشریه سوم دانشکده الهیات: نبوت اسرائیلى ص 134 و 133.
78. اول سموئیل‏19: 24 19.
79. مزمور99: 6.
80. دوم پادشاهان‏2: 3.
81. همان 2: 5و 15.
82. همان 4: 38.
83. همان‏6: 1.
84. اشعیا8: 16.
85. دوم پادشاهان‏2: 35.
86. دوم پادشاهان‏9: 1و 4.
87. اول سموئیل‏10: 12.
88. دوم پادشاهان باب 10.
89. خروج‏15: 12.
90. قاموس کتاب مقدس ص 874.
91. پیدایش 21: 2 به بعد.
92. داوران‏4: 4و 5: 7.
93. دوم پادشاهان‏22: 14.

تبلیغات