نیمنگاهى به مقالهى «علم و اختیار» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقالهى «علم و اختیار» مندرج در مجلهى وزین کلام اسلامى (شماره مسلسل 17، بهار 1375) به خامهى استاد فرزانه حضرت آیة الله سبحانى، حاوى نکات دقیق و سودمندى در تصویر آزادى و اختیار آدمى و رفع تعارض آن با علم و فلسفه است. لکن با توجه به ابهام و پیچیدگى مقولهى جبر و اختیار که مولانا در شعر مذکور آن را معما و حلناپذیر توصیف مىکند نقاطى از آن براى نگارنده مبهم و سؤال برانگیز مانده است که در ذیل اشاره مىشود.
چکیدهى مقاله
در آغاز بحث، جهت روشن شدن مدعاى حضرت استاد، به لب آن اشاره مىکنم. (1)
استاد ابتدا براى اثبات اختیار و آزادى انسان، به وجود «نفس انتخابگر» در فاعلهاى آگاه استناد مىکند و در جاى جاى مقاله، از مسلم انگاشتن نفس انتخابگر و آزادى ذاتى انسان، سخن به میان مىآورد:
«فاعل بشرى که داراى شعور و اختیار است و از درون آزادى خود را احساس مىکند، در لحظه انجام کار با حفظ تاثر از عوامل خارجى و روحیات درونى، با کمال آزادى یک طرف را برگزیده و پس از گزینش، فعل حتمیت پیدا مىکند، در اینجا حتمیت على و معلولى با انتخاب و آزادى قبل از ایجاد هماهنگ است» . (2)
وى دربارهى ضرورت و وجوب فعل در فاعل آگاه مىنویسد:
«قسم دوم [فاعل آگاه و ذىشعور]، ضرورت و حتمیت را فاعل پدید مىآورد و تمام درهایى که وجود فعل را تهدید مىکنند، مىبندد و به فعل حتمیت مىبخشد» .
آنگاه به علتحتمیت و ضرورت فعل چنین اشاره مىکند:
«اما این حتمیت و ضرورت تحمیلى نیستبلکه نشات گرفته از نفس انتخابگر است» . (3)
صاحب قلم سپس به نتیجهگیرى مىپردازد:
«سخن در حال تحقق [افعال انسان] نیست، سخن در قبل از تحقق است که انسان انتخابگر با آزادى ذاتى خود به یک طرف قطعیت مىدهد و طرف دیگر را رد مىکند. بنابراین، آزادى نافى جبر على و معلولى نیستبه شرط این که به طور صحیح تفسیر شود» . (4)
به دیگر سخن: ایشان منکر تاثیر عوامل خارجى در گزینش انسان نیست و لکن تاثیر عوامل خارجى به صورت علت ناقصه و در حد اقتضا مىپذیرد. [دقتشود] .
بخش دیگر نظریهى استاد محترم، مربوط به پذیرش «اصل علیت» به صورت مطلق با فروع آن است و آن را نه تنها در طبیعت جارى و سارى مىداند بل معتقد به حاکمیت آن در افعال انسانى نیز است:
«قانون علیت و جبر على و معلولى، یک اصل مسلم عقلى و خدشهناپذیر است و تحقق یک پدیده جدا از ضرورت وجود نیست، و به اصطلاح فلسفه اسلامى تا پدیده به سر حد وجوب و ضرورت نرسد و تمام راههایى که وجود آن را تهدید مىکند، بسته نشود، پدیده تحقق نمىپذیرد، و در این مورد فرقى میان پدیدههاى طبیعى و افعال بشرى نیست» . (5)
ایشان در موضع دیگر با اشاره به آراى بعضى از اصولىها مانند: نائینى، خوئى، محمد تقى جعفرى و شهید صدر که براى تفسیر و اثبات اختیار انسان منکر علیت در روند رفتار انسانى شدند (6) ، مىگوید:
«روند رفتارى انسان با روند حوادث طبیعى از نظر قانون جبر على ومعلولى یکسان است و هرگز نباید براى تفسیر اختیار انسان ، یک اصل روشن و تردید ناپذیر را (جبر على ومعلولى) انکار کرد. زیرا تردید در چنین دریافتهاى روشن و آشکار مایهى تردید در همهى معرفتهاى بشر مىگردد و دیگر بر هیچ معرفتى نمىتوان اعتماد کرد; بلکه با حفظ این اصل براى اثبات اختیار، باید تلاش معقولانه نمود که با اصول مسلم عقلى هماهنگ باشد» . (7)
تحلیل و بررسى
در توفیق اصل اختیار با اصل علیت نقطه نظرهایى وجود دارد که یادآور مىشویم:
1. لزوم ترجیح بلا مرجح یا جبر
مطابق اصل علیت، هر حادثه و رویدادى نیازمند علتى است و این اصل کلى همانطورى که حضرت استاد از آن دفاع کرده است، شامل افعال جوارحى و جوانحى انسان مثل اعمال ذهنى (تفکر و اراده) نیز مىشود، در اینجا اشکال و سؤال از مرجح اراده مىشود که علت تحقق اراده و انتخاب یک فعل خاص چیست؟
براى اراده، مقدمات و مبادى مثل تصور و تصدیق به فایدهى مراد و شوق اکید ذکر کردهاند که با تحقق این مبادى، اراده و سپس فعل تحقق مىیابد، در اینجا سؤال دوباره متوجه مبادى و مرجحات مبادى اراده مىشود که به عنوان پدیدهى نفسانى، نیازمند علتى هستند. و همینطور این سؤال ادامه مىیابد (اشکال معروف تسلسل ارادهها) .
نتیجه این که نفس در انتخاب هر فعلى، از اعتبار و لحاظ مرجحى ناگزیر است [اصل علیت] که در حقیقت آن مرجحات، نفس را به طرف فعل یا عدم آن تحریک مىکنند، و اگر نفس در مقابل بعض مرجحات از خود ایستادگى و مقاومت نشان دهد که بعضى آن را به عنوان برهان اختیار ذکر مىکنند باز این به تحریک و تاثیر مرجحات دیگرى بر مىگردد.
اگر مستدل در آزادى نفس در انتخاب و گزینش فعل به علت تامه بودن آن اصرار ورزد و نقش مرجحات را صرفا در حد اقتضا بداند چنان که ظاهر کلام ایشان است:
«در لحظهى انجام کار با حفظ تاثر از عوامل خارجى و روحیات درونى با کمال آزادى یک طرف را برگزیده و پس از گزینش، فعل او حتمیت پیدا مىکند» . (8)
در پاسخ آن باید گفت: اگر فرض کنیم که تاثیر مرجحات و عوامل خارجى در حد اقتضا و اولویتبخشیدن به فعل است در این صورت باید ملتزم به علیت تامه و اخیر بودن نفس (سیلان ضرورت از نفس و فاعل آگاه) باشیم، همانطورى که مقاله به آن تاکید مىکند:
«در قسم دوم (فاعل آگاه) ضرورت و حتمیت را فاعل پدید مىآورد و تمام درهایى که وجود فعل را تهدید مىکند مىبندد و به فعل حتمیت مىبخشد» . (9)
ایرادى که متوجه این دیدگاه مىشود لزوم «ترجیح بلا مرجح» است. براى این که سؤال مىشود که نفس انسانى چرا به فعلى که هنوز حسب فرض، علت تامه آن متحقق نشده و صرفا در حداقتضا و اولویت است، آن را اراده و به آن ضرورت بخشیده است؟ و با کدام مرجحى تمامى درهاى عدم را مىبندد؟
اگر در ضرورت و حتمیتبخشیدن نفس، حکمت و غایت ملزمهاى وجود دارد که موجب مىشود نفس به نحو تامه، آن را اراده کند، در این صورت از آزادى نفس خبرى نیستبلکه پاى مصلحت و غایت ملزمه در میان است.
اما اگر گزینش و ارادهى نفس فاقد غایت و حکمت ملزمه باشد، باز اشکال دوباره بر مىگردد که چرا نفس با این که علت ملزمهاش در بین نبوده، آن را برگزید؟ و به آن ضرورت وجود بخشید و به قول مستدل تمام درهاى عدم را بست؟ !
آیا این عمل نفس همان جواز ترجیح بلا مرجح نیست؟ و صرف وجود مرجح در حد اقتضاى اولویت، موجب ترجیح فعلى مىشود؟
2. آیا نفس انسان ذاتا خالق ارادههاست؟
استاد محترم و دیگر طرفداران (10) نظریهى اختیار براى توجیه ایراد مزبور، ذاتى بودن اراده براى نفس انسانى را مطرح کردند. توضیح این که:
خداوند نفس انسان را به گونهاى آفریده که ذاتا منشا و فاعل ارادههاست و صفت «اراده» براى نفس، جزو لوازم ذاتى آن به شمار مىرود، مانند: زوجیتبراى عدد چهار که غیر قابل انفکاک است. از سوى دیگر، تحقق و صدور اراده از نفس انسانى علتى جز ذات نفس ندارد; چرا که جعل اراده براى نفس به صورت جعل بسیط است و لذا سؤال این که چرا نفس ارادهاى مىکند مانند این سؤال است که چرا عدد چهار زوج است؟ مؤلف محترم در جاى دیگر مىفرماید:
«بنابر این، اراده و اختیار نفس نسبتبه کارهاى جوانحى و درونى عین ذات و واقعیت نفس است و فاعلى که اختیار در ذات و واقعیت او نهفته است، قطعا از عالىترین نوع آزادى و اختیار برخوردار است. پس اراده، فعل اختیارى نفس، ولى در عین حال مسبوق به ارادهى دیگرى نیست تا اشکال ارادات متوجه گردد» . (11)
1. 2. عدم اثبات اصل انتخاب نفس
نکته اساسى اشکال متوجه این ادعاست که : «انسان ذاتا انتخابگر است» و «اراده صفت ذاتى نفس است» که در این ادعا، احتمالات ذیل مطرح است:
احتمال اول: خداوند متعال در سرشت نفس انسان، قوه و ملکهى انتخاب و اراده را به نحو علتبسیط ودیعه نهاده است. «ماجعل الله النفس مختارا بل اوجدها» تا بدینگونه انسان خود را با محیط خارج خود انطباق داده و در مقابل کنشهاى آن از خود واکنش نشان دهد. ایراد اول این است که آن، صرفا مجرد ادعاست و نمىتوان از آن به عنوان دلیل سود جست و ارادههاى جزیى را به صورت ارادهى آزاد از آن استنتاج کرد.
بدیهى استبراى اثبات آن تمسک به وجدان، کارگر نمىافتد; چرا که طرف مقابل نیز مىتواند عکس آن را مدعى باشد.
2. 2. عدم استنتاج ارادهى جزیى از ارادهى کلى
ایراد دوم این است که اگر ما اصل وجود چنین فطرت انتخابگر در انسان را بپذیریم، این به معناى وجود قوه و ملکهى انتخاب در نفس است، یعنى انسان با توجه به عوامل متعدد مؤثر و متاثر واقع مىشود و از این استنتاج نمىشود که ارادههایى که از انسان در مواجه با عوامل و مرجحات بیرونى رخ مىدهد، به صورت آزاد و بدون وجود علت و مرجح ملزمهاى باشد. اینجاست که به نظر مىرسد قایل محترم مانند متکلمان از «انسان مختار» اختیار به معناى «آزادى اراده» را قصد و اراده کرده است و لکن اختیار و مختار بودن انسان به معناى آزادى اراده و تساوى طرفین نیست و صدرالمتالهین به پاسخ آن پرداخته است. (12)
احتمال دوم: نفس انسان این توانایى و استعداد را در نهاد خود دارد که در مقابل کنشهاى مختلف از خود عکسالعمل نشان دهد وبا توجه و تاثر از مرجحات مختلف موجد ارادههاى جزیى شود.
این احتمال که مختار صدرالمتالهین استبا مبناى صاحب مقال ناهمخوانى دارد که از این رو وارد آن بحث نمىشویم.
احتمال سوم: ارادههاى متعدد و جزیى خود به خود و اتوماتیک وار از نفس انسانى نشات مىگیرد و نفس بدون وجود مرجحات ملزمه، ذاتا آفرینندهى ارادههاست و این به حقیقت وجودى نفس بر مىگردد.
ضعف این احتمال از مطالب گذشته روشن شد که اگر ذات نفس در تحقق ارادههاى جزیى، علت تامه باشد، لازم مىآید که اولا نفس باید همیشه موجد ارادهها و مرید باشد. در حالى که چنین نیست. پس ذات نفس علت تامه نیست.
و ثانیا لازمهى آن ترجیح بلا مرجح است. براى این که سؤال مىشود که ذات نفس که علت تامه تحقق ارادههاست، چرا شیىء خاصى را اراده مىکند و شیىء دیگر را نه؟
وثالثا: ترجیح بلا مرجح در خود فعل واحد هم لازم مىآید، به این بیان که فعلى که حسب طرفى در حد اقتضا و اولویت است چرا نفس بدون وجود علت ملزمه آن را اراده و به آن ضرورت بخشیده است؟
3. تحلیل شواهد مدعا
در پایان بحث، معظم له براى تایید مدعاى خود دو گواه و شاهد ذیل را مطرح مىکند:
اختلاف رفتار انسانها با وجود عوامل و شرایط مشابه
«گواه روشن بر این که عوامل خارجى و تربیتهاى خانوادگى و شرایط محیط سلب کنندهى آزادى انسان نیست، این است که چه بسا انسانهایى که در محیط مشابه زندگى کردهاند و از نظر تربیت و شرایط یکسانند ولى رفتار آنها متفاوت است و این گواه بر این است که تاثیر عوامل پیشین در آن حد نیست که انسان را در ردیف فاعلهاى طبیعى و فاقد اختیار قرار دهد» . (13)
پاسخ این دلیل که به عنوان تایید ذکر شده در خود آن نهفته است و آن این که مستدل در مورد تربیت انسانها در محیطى، از کلمه «مشابه» نه «عین» استفاده کرده است و این گویاى این است که ما نباید از افراد یک اجتماع و شرایط مشابه انتظار وحدت رویه و رفتارى داشته باشیم و اگر دو شخصى را که در یک محیط مشابه زندگى مىکنند مورد کنکاش قرار دهیم به مواردى زیاد از اختلاف شرایط و عوامل نهان و آشکار مواجه خواهیم شد که هر کدام آثار مختلفى به جا مىگذارد.
حکم به نکوهش و کیفر مجرمان
«گواه دیگر بر این که این عوامل در حد ایجاب ضرورت و حتمیت نیست، این است که طرفداران همین جبر على و معلولى بزهکاران را نکوهش کرده و آنان را سزاوار کیفر مىدانند» . (14)
در این دلیل تاییدى، مؤلف محترم به وجدانیات تمسک کرده است (15) و این نکته که انسان خود را بالوجدان فاعل مختار مىیابد محل کلام نیست و لکن تمسک به وجدانیات در مقابل دلیل فلسفى (علیت و استحالهى ترجیح بلا مرجح) که مدعى جبرانگارى است ، نمىتواند مدعا را اثبات کند.
4. اثبات آزادى انسان!
اثبات عقلانى اختیار و آزادى انسان که فراتر از دلیل و استناد به وجدان باشد، با توجه به اصل فلسفى علیتیکى از معماهاى فلسفه را تشکیل مىدهد و بزرگان فلاسفه مغرب زمین مانند کانت و راسل در مقابل آن، زانو زدهاند، مثلا کانت معتقد است که:
«این مطلب به استدلال و برهان حاجت ندارد و اصلا برهان بر نمىدارد و از مسایلى است که عقل نظرى در آن عاجز است، اما فطرت بر آن حکم مىکند» . (16)
و برتراند راسل فیلسوف معاصر نیز مىگوید:
«آزادى اراده، دلیل معتبرى ندارد و هنوز هم فکر نمىکنم که نتیجهبخش بوده باشد» . (17)
عالمان و حکماى اسلامى نیز با مطرح کردن تسلسل ارادهها و ممکن خواندن آن به گونهاى تمایل به جبرانگارى پیدا کردند، ویا براى تثبیت اختیار منکر حاکمیت علیت در فاعل ذىشعور شدند.
به نظر مىرسد نکته ابهام بحث در تعریف انسان مختار و آزاد و ملاک اختیار است که آیا انسان مختار، انسانى است که بدون وجود مصلحت و مرجح ملزمه و از روى صدفه اراده فعلى را مىکند؟ یا مختار کسى است که مقهور غیر نباشد؟ یا ملاک و پارامتر فعل اختیارى علم و رضایت فاعل است؟
براى روشن شدن زوایاى تاریک مقولهى اختیار مىبایست تعریف صحیح و دقیقى از اختیار و همپایى پارامتر اختیارى بودن فعل، عرضه داشت و چون این نوشتار جامهى نقد بر تن خود دارد، غوص در این معماى فلسفى را به موضع دیگر حواله مىدهیم. (18)
امید استحضرت استاد، درباره این نقطه نظرها توضیح دهند، تا از همگان رفع ابهام شود.
پىنوشتها:
1.مقاله یاد شده با مقالات دیگر استاد در مجله، بعدها در کتاب نفیس استاد به نام «مدخل مسایل جدید در علم کلام» توسط انتشارات توحید قم در سال 1375، منتشر شده است که نقل قولها متعلق به آن است.
2. ر.ک: مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 281.
3. همان، ص 282.
4. همان.
5. همان، ص 281.
6. ر.ک: محقق نائینى، اجود التقریرات: 1/91و 90; محقق خویى، محاضرات: 1/54; شهید صدر، بحوث فى علم الاصول: 2/34; استاد محمد تقى جعفرى در این باره مىنویسد: «ما مىگوییم مطابق محسوس و آزمایش درونى بایستى شرایط علیت در جهان فیزیکى را در بعضى از فعالیتهاى درونى خود به کلى کنار بگذاریم» ; جبر و اختیار، صص 28، 86و 96; تفسیر نهج البلاغه: 10/90.
7.شماره 5، ص 286.
8. همان، ص 282.
9. همان.
10. ر.ک: صدرالمتالهین، الحکمة المتعالیة: 6/161; امام خمینى، رساله طلب و اراده، با ترجمه و شرح احمد فهرى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران 1362.
11. جبر و اختیار، انتشارات سیدالشهداء قم، 1368، ص 207.
12. «ما یقال: من الفرق بین الموجب والمختار ما یمکنه ان یفعل و ان لا یفعل والموجب ما لا یمکنه ان لا یفعل، کلام باطل قد علمت ان الارادة متى کانت متساویة لم تکن جازمة وهناک یمتنع حدوث المراد» الحکمة المتعالیة: 6/317و 318.
13. ر.ک: شماره 5.
14. همان، ص 283.
15. همان. «این داورى بر اساس مصلحتاندیشى نیست; بلکه ناشى از یک درک وجدانى و فطرى است» .
16. نقل از ، محمد على فروغى ، سیر حکمت در اروپا: 2/279. و ایضا ر.ک: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه: 6/341.
17. نقل از، توضیح و بررسى مصاحبه راسل، محمد تقى جعفرى، ص 50.
18. براى توضیح بیشتر و اطلاع از آراى حکماى اسلامى ر.ک: اصل علیت در فلسفه و کلام، از همین قلم، ص 115 132.
چکیدهى مقاله
در آغاز بحث، جهت روشن شدن مدعاى حضرت استاد، به لب آن اشاره مىکنم. (1)
استاد ابتدا براى اثبات اختیار و آزادى انسان، به وجود «نفس انتخابگر» در فاعلهاى آگاه استناد مىکند و در جاى جاى مقاله، از مسلم انگاشتن نفس انتخابگر و آزادى ذاتى انسان، سخن به میان مىآورد:
«فاعل بشرى که داراى شعور و اختیار است و از درون آزادى خود را احساس مىکند، در لحظه انجام کار با حفظ تاثر از عوامل خارجى و روحیات درونى، با کمال آزادى یک طرف را برگزیده و پس از گزینش، فعل حتمیت پیدا مىکند، در اینجا حتمیت على و معلولى با انتخاب و آزادى قبل از ایجاد هماهنگ است» . (2)
وى دربارهى ضرورت و وجوب فعل در فاعل آگاه مىنویسد:
«قسم دوم [فاعل آگاه و ذىشعور]، ضرورت و حتمیت را فاعل پدید مىآورد و تمام درهایى که وجود فعل را تهدید مىکنند، مىبندد و به فعل حتمیت مىبخشد» .
آنگاه به علتحتمیت و ضرورت فعل چنین اشاره مىکند:
«اما این حتمیت و ضرورت تحمیلى نیستبلکه نشات گرفته از نفس انتخابگر است» . (3)
صاحب قلم سپس به نتیجهگیرى مىپردازد:
«سخن در حال تحقق [افعال انسان] نیست، سخن در قبل از تحقق است که انسان انتخابگر با آزادى ذاتى خود به یک طرف قطعیت مىدهد و طرف دیگر را رد مىکند. بنابراین، آزادى نافى جبر على و معلولى نیستبه شرط این که به طور صحیح تفسیر شود» . (4)
به دیگر سخن: ایشان منکر تاثیر عوامل خارجى در گزینش انسان نیست و لکن تاثیر عوامل خارجى به صورت علت ناقصه و در حد اقتضا مىپذیرد. [دقتشود] .
بخش دیگر نظریهى استاد محترم، مربوط به پذیرش «اصل علیت» به صورت مطلق با فروع آن است و آن را نه تنها در طبیعت جارى و سارى مىداند بل معتقد به حاکمیت آن در افعال انسانى نیز است:
«قانون علیت و جبر على و معلولى، یک اصل مسلم عقلى و خدشهناپذیر است و تحقق یک پدیده جدا از ضرورت وجود نیست، و به اصطلاح فلسفه اسلامى تا پدیده به سر حد وجوب و ضرورت نرسد و تمام راههایى که وجود آن را تهدید مىکند، بسته نشود، پدیده تحقق نمىپذیرد، و در این مورد فرقى میان پدیدههاى طبیعى و افعال بشرى نیست» . (5)
ایشان در موضع دیگر با اشاره به آراى بعضى از اصولىها مانند: نائینى، خوئى، محمد تقى جعفرى و شهید صدر که براى تفسیر و اثبات اختیار انسان منکر علیت در روند رفتار انسانى شدند (6) ، مىگوید:
«روند رفتارى انسان با روند حوادث طبیعى از نظر قانون جبر على ومعلولى یکسان است و هرگز نباید براى تفسیر اختیار انسان ، یک اصل روشن و تردید ناپذیر را (جبر على ومعلولى) انکار کرد. زیرا تردید در چنین دریافتهاى روشن و آشکار مایهى تردید در همهى معرفتهاى بشر مىگردد و دیگر بر هیچ معرفتى نمىتوان اعتماد کرد; بلکه با حفظ این اصل براى اثبات اختیار، باید تلاش معقولانه نمود که با اصول مسلم عقلى هماهنگ باشد» . (7)
تحلیل و بررسى
در توفیق اصل اختیار با اصل علیت نقطه نظرهایى وجود دارد که یادآور مىشویم:
1. لزوم ترجیح بلا مرجح یا جبر
مطابق اصل علیت، هر حادثه و رویدادى نیازمند علتى است و این اصل کلى همانطورى که حضرت استاد از آن دفاع کرده است، شامل افعال جوارحى و جوانحى انسان مثل اعمال ذهنى (تفکر و اراده) نیز مىشود، در اینجا اشکال و سؤال از مرجح اراده مىشود که علت تحقق اراده و انتخاب یک فعل خاص چیست؟
براى اراده، مقدمات و مبادى مثل تصور و تصدیق به فایدهى مراد و شوق اکید ذکر کردهاند که با تحقق این مبادى، اراده و سپس فعل تحقق مىیابد، در اینجا سؤال دوباره متوجه مبادى و مرجحات مبادى اراده مىشود که به عنوان پدیدهى نفسانى، نیازمند علتى هستند. و همینطور این سؤال ادامه مىیابد (اشکال معروف تسلسل ارادهها) .
نتیجه این که نفس در انتخاب هر فعلى، از اعتبار و لحاظ مرجحى ناگزیر است [اصل علیت] که در حقیقت آن مرجحات، نفس را به طرف فعل یا عدم آن تحریک مىکنند، و اگر نفس در مقابل بعض مرجحات از خود ایستادگى و مقاومت نشان دهد که بعضى آن را به عنوان برهان اختیار ذکر مىکنند باز این به تحریک و تاثیر مرجحات دیگرى بر مىگردد.
اگر مستدل در آزادى نفس در انتخاب و گزینش فعل به علت تامه بودن آن اصرار ورزد و نقش مرجحات را صرفا در حد اقتضا بداند چنان که ظاهر کلام ایشان است:
«در لحظهى انجام کار با حفظ تاثر از عوامل خارجى و روحیات درونى با کمال آزادى یک طرف را برگزیده و پس از گزینش، فعل او حتمیت پیدا مىکند» . (8)
در پاسخ آن باید گفت: اگر فرض کنیم که تاثیر مرجحات و عوامل خارجى در حد اقتضا و اولویتبخشیدن به فعل است در این صورت باید ملتزم به علیت تامه و اخیر بودن نفس (سیلان ضرورت از نفس و فاعل آگاه) باشیم، همانطورى که مقاله به آن تاکید مىکند:
«در قسم دوم (فاعل آگاه) ضرورت و حتمیت را فاعل پدید مىآورد و تمام درهایى که وجود فعل را تهدید مىکند مىبندد و به فعل حتمیت مىبخشد» . (9)
ایرادى که متوجه این دیدگاه مىشود لزوم «ترجیح بلا مرجح» است. براى این که سؤال مىشود که نفس انسانى چرا به فعلى که هنوز حسب فرض، علت تامه آن متحقق نشده و صرفا در حداقتضا و اولویت است، آن را اراده و به آن ضرورت بخشیده است؟ و با کدام مرجحى تمامى درهاى عدم را مىبندد؟
اگر در ضرورت و حتمیتبخشیدن نفس، حکمت و غایت ملزمهاى وجود دارد که موجب مىشود نفس به نحو تامه، آن را اراده کند، در این صورت از آزادى نفس خبرى نیستبلکه پاى مصلحت و غایت ملزمه در میان است.
اما اگر گزینش و ارادهى نفس فاقد غایت و حکمت ملزمه باشد، باز اشکال دوباره بر مىگردد که چرا نفس با این که علت ملزمهاش در بین نبوده، آن را برگزید؟ و به آن ضرورت وجود بخشید و به قول مستدل تمام درهاى عدم را بست؟ !
آیا این عمل نفس همان جواز ترجیح بلا مرجح نیست؟ و صرف وجود مرجح در حد اقتضاى اولویت، موجب ترجیح فعلى مىشود؟
2. آیا نفس انسان ذاتا خالق ارادههاست؟
استاد محترم و دیگر طرفداران (10) نظریهى اختیار براى توجیه ایراد مزبور، ذاتى بودن اراده براى نفس انسانى را مطرح کردند. توضیح این که:
خداوند نفس انسان را به گونهاى آفریده که ذاتا منشا و فاعل ارادههاست و صفت «اراده» براى نفس، جزو لوازم ذاتى آن به شمار مىرود، مانند: زوجیتبراى عدد چهار که غیر قابل انفکاک است. از سوى دیگر، تحقق و صدور اراده از نفس انسانى علتى جز ذات نفس ندارد; چرا که جعل اراده براى نفس به صورت جعل بسیط است و لذا سؤال این که چرا نفس ارادهاى مىکند مانند این سؤال است که چرا عدد چهار زوج است؟ مؤلف محترم در جاى دیگر مىفرماید:
«بنابر این، اراده و اختیار نفس نسبتبه کارهاى جوانحى و درونى عین ذات و واقعیت نفس است و فاعلى که اختیار در ذات و واقعیت او نهفته است، قطعا از عالىترین نوع آزادى و اختیار برخوردار است. پس اراده، فعل اختیارى نفس، ولى در عین حال مسبوق به ارادهى دیگرى نیست تا اشکال ارادات متوجه گردد» . (11)
1. 2. عدم اثبات اصل انتخاب نفس
نکته اساسى اشکال متوجه این ادعاست که : «انسان ذاتا انتخابگر است» و «اراده صفت ذاتى نفس است» که در این ادعا، احتمالات ذیل مطرح است:
احتمال اول: خداوند متعال در سرشت نفس انسان، قوه و ملکهى انتخاب و اراده را به نحو علتبسیط ودیعه نهاده است. «ماجعل الله النفس مختارا بل اوجدها» تا بدینگونه انسان خود را با محیط خارج خود انطباق داده و در مقابل کنشهاى آن از خود واکنش نشان دهد. ایراد اول این است که آن، صرفا مجرد ادعاست و نمىتوان از آن به عنوان دلیل سود جست و ارادههاى جزیى را به صورت ارادهى آزاد از آن استنتاج کرد.
بدیهى استبراى اثبات آن تمسک به وجدان، کارگر نمىافتد; چرا که طرف مقابل نیز مىتواند عکس آن را مدعى باشد.
2. 2. عدم استنتاج ارادهى جزیى از ارادهى کلى
ایراد دوم این است که اگر ما اصل وجود چنین فطرت انتخابگر در انسان را بپذیریم، این به معناى وجود قوه و ملکهى انتخاب در نفس است، یعنى انسان با توجه به عوامل متعدد مؤثر و متاثر واقع مىشود و از این استنتاج نمىشود که ارادههایى که از انسان در مواجه با عوامل و مرجحات بیرونى رخ مىدهد، به صورت آزاد و بدون وجود علت و مرجح ملزمهاى باشد. اینجاست که به نظر مىرسد قایل محترم مانند متکلمان از «انسان مختار» اختیار به معناى «آزادى اراده» را قصد و اراده کرده است و لکن اختیار و مختار بودن انسان به معناى آزادى اراده و تساوى طرفین نیست و صدرالمتالهین به پاسخ آن پرداخته است. (12)
احتمال دوم: نفس انسان این توانایى و استعداد را در نهاد خود دارد که در مقابل کنشهاى مختلف از خود عکسالعمل نشان دهد وبا توجه و تاثر از مرجحات مختلف موجد ارادههاى جزیى شود.
این احتمال که مختار صدرالمتالهین استبا مبناى صاحب مقال ناهمخوانى دارد که از این رو وارد آن بحث نمىشویم.
احتمال سوم: ارادههاى متعدد و جزیى خود به خود و اتوماتیک وار از نفس انسانى نشات مىگیرد و نفس بدون وجود مرجحات ملزمه، ذاتا آفرینندهى ارادههاست و این به حقیقت وجودى نفس بر مىگردد.
ضعف این احتمال از مطالب گذشته روشن شد که اگر ذات نفس در تحقق ارادههاى جزیى، علت تامه باشد، لازم مىآید که اولا نفس باید همیشه موجد ارادهها و مرید باشد. در حالى که چنین نیست. پس ذات نفس علت تامه نیست.
و ثانیا لازمهى آن ترجیح بلا مرجح است. براى این که سؤال مىشود که ذات نفس که علت تامه تحقق ارادههاست، چرا شیىء خاصى را اراده مىکند و شیىء دیگر را نه؟
وثالثا: ترجیح بلا مرجح در خود فعل واحد هم لازم مىآید، به این بیان که فعلى که حسب طرفى در حد اقتضا و اولویت است چرا نفس بدون وجود علت ملزمه آن را اراده و به آن ضرورت بخشیده است؟
3. تحلیل شواهد مدعا
در پایان بحث، معظم له براى تایید مدعاى خود دو گواه و شاهد ذیل را مطرح مىکند:
اختلاف رفتار انسانها با وجود عوامل و شرایط مشابه
«گواه روشن بر این که عوامل خارجى و تربیتهاى خانوادگى و شرایط محیط سلب کنندهى آزادى انسان نیست، این است که چه بسا انسانهایى که در محیط مشابه زندگى کردهاند و از نظر تربیت و شرایط یکسانند ولى رفتار آنها متفاوت است و این گواه بر این است که تاثیر عوامل پیشین در آن حد نیست که انسان را در ردیف فاعلهاى طبیعى و فاقد اختیار قرار دهد» . (13)
پاسخ این دلیل که به عنوان تایید ذکر شده در خود آن نهفته است و آن این که مستدل در مورد تربیت انسانها در محیطى، از کلمه «مشابه» نه «عین» استفاده کرده است و این گویاى این است که ما نباید از افراد یک اجتماع و شرایط مشابه انتظار وحدت رویه و رفتارى داشته باشیم و اگر دو شخصى را که در یک محیط مشابه زندگى مىکنند مورد کنکاش قرار دهیم به مواردى زیاد از اختلاف شرایط و عوامل نهان و آشکار مواجه خواهیم شد که هر کدام آثار مختلفى به جا مىگذارد.
حکم به نکوهش و کیفر مجرمان
«گواه دیگر بر این که این عوامل در حد ایجاب ضرورت و حتمیت نیست، این است که طرفداران همین جبر على و معلولى بزهکاران را نکوهش کرده و آنان را سزاوار کیفر مىدانند» . (14)
در این دلیل تاییدى، مؤلف محترم به وجدانیات تمسک کرده است (15) و این نکته که انسان خود را بالوجدان فاعل مختار مىیابد محل کلام نیست و لکن تمسک به وجدانیات در مقابل دلیل فلسفى (علیت و استحالهى ترجیح بلا مرجح) که مدعى جبرانگارى است ، نمىتواند مدعا را اثبات کند.
4. اثبات آزادى انسان!
اثبات عقلانى اختیار و آزادى انسان که فراتر از دلیل و استناد به وجدان باشد، با توجه به اصل فلسفى علیتیکى از معماهاى فلسفه را تشکیل مىدهد و بزرگان فلاسفه مغرب زمین مانند کانت و راسل در مقابل آن، زانو زدهاند، مثلا کانت معتقد است که:
«این مطلب به استدلال و برهان حاجت ندارد و اصلا برهان بر نمىدارد و از مسایلى است که عقل نظرى در آن عاجز است، اما فطرت بر آن حکم مىکند» . (16)
و برتراند راسل فیلسوف معاصر نیز مىگوید:
«آزادى اراده، دلیل معتبرى ندارد و هنوز هم فکر نمىکنم که نتیجهبخش بوده باشد» . (17)
عالمان و حکماى اسلامى نیز با مطرح کردن تسلسل ارادهها و ممکن خواندن آن به گونهاى تمایل به جبرانگارى پیدا کردند، ویا براى تثبیت اختیار منکر حاکمیت علیت در فاعل ذىشعور شدند.
به نظر مىرسد نکته ابهام بحث در تعریف انسان مختار و آزاد و ملاک اختیار است که آیا انسان مختار، انسانى است که بدون وجود مصلحت و مرجح ملزمه و از روى صدفه اراده فعلى را مىکند؟ یا مختار کسى است که مقهور غیر نباشد؟ یا ملاک و پارامتر فعل اختیارى علم و رضایت فاعل است؟
براى روشن شدن زوایاى تاریک مقولهى اختیار مىبایست تعریف صحیح و دقیقى از اختیار و همپایى پارامتر اختیارى بودن فعل، عرضه داشت و چون این نوشتار جامهى نقد بر تن خود دارد، غوص در این معماى فلسفى را به موضع دیگر حواله مىدهیم. (18)
امید استحضرت استاد، درباره این نقطه نظرها توضیح دهند، تا از همگان رفع ابهام شود.
پىنوشتها:
1.مقاله یاد شده با مقالات دیگر استاد در مجله، بعدها در کتاب نفیس استاد به نام «مدخل مسایل جدید در علم کلام» توسط انتشارات توحید قم در سال 1375، منتشر شده است که نقل قولها متعلق به آن است.
2. ر.ک: مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 281.
3. همان، ص 282.
4. همان.
5. همان، ص 281.
6. ر.ک: محقق نائینى، اجود التقریرات: 1/91و 90; محقق خویى، محاضرات: 1/54; شهید صدر، بحوث فى علم الاصول: 2/34; استاد محمد تقى جعفرى در این باره مىنویسد: «ما مىگوییم مطابق محسوس و آزمایش درونى بایستى شرایط علیت در جهان فیزیکى را در بعضى از فعالیتهاى درونى خود به کلى کنار بگذاریم» ; جبر و اختیار، صص 28، 86و 96; تفسیر نهج البلاغه: 10/90.
7.شماره 5، ص 286.
8. همان، ص 282.
9. همان.
10. ر.ک: صدرالمتالهین، الحکمة المتعالیة: 6/161; امام خمینى، رساله طلب و اراده، با ترجمه و شرح احمد فهرى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران 1362.
11. جبر و اختیار، انتشارات سیدالشهداء قم، 1368، ص 207.
12. «ما یقال: من الفرق بین الموجب والمختار ما یمکنه ان یفعل و ان لا یفعل والموجب ما لا یمکنه ان لا یفعل، کلام باطل قد علمت ان الارادة متى کانت متساویة لم تکن جازمة وهناک یمتنع حدوث المراد» الحکمة المتعالیة: 6/317و 318.
13. ر.ک: شماره 5.
14. همان، ص 283.
15. همان. «این داورى بر اساس مصلحتاندیشى نیست; بلکه ناشى از یک درک وجدانى و فطرى است» .
16. نقل از ، محمد على فروغى ، سیر حکمت در اروپا: 2/279. و ایضا ر.ک: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه: 6/341.
17. نقل از، توضیح و بررسى مصاحبه راسل، محمد تقى جعفرى، ص 50.
18. براى توضیح بیشتر و اطلاع از آراى حکماى اسلامى ر.ک: اصل علیت در فلسفه و کلام، از همین قلم، ص 115 132.