روش بحثهاى کلامى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تاریخچهى بحث «روش کلامى»
گرچه اطلاع دقیقى از تاریخ کاربرد «روش کلامى» در دست نیست و نمىتوان به صراحت تبیین روشهاى کلامى را از آثار متکلمان سلف سراغ گرفت، ولى اشارتى که شهرستانى در «الملل والنحل» دارد، تاحدودى راهگشاست. وى در مقام بیان اختلاف معتزله و متکلمان سلف در باب «صفات» از مناظرهى سلف بر اساس «قول اقناعى» نه بر اساس «قانون کلامى» سخن به میان مىآورد (1) و سپس در نقل مناظرهى ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى با استادش ابوعلى جبائى در بارهى بعضى از مسایل «حسن و قبح» ، آورده است که «اشعرى» پس از بازماندن استادش در پاسخگویى، از وى روى گرداند و به عقاید علماى سلف گرایید و مذهب آنان را بر اساس «قاعدهى کلامى» یارى کرد. (2)
و نیز در جاى دیگر، ضمن پیگیرى تاریخچهى بحث «صفاتیه» میان متکلمان اسلامى از «حجج کلامیه» و «براهین اصولیه» سخن گفته، وبا طرح مجدد مناظرهى ابوالحسن اشعرى با استادش در باب «صلاح و اصلح» از کاربرد «مناهج کلامیه» توسط اشعرى، گزارش داده است. (3)
چنین گزارشهایى، بعضى از محققان را برآن داشت که با توجه به پیدایش نحلههاى کلامى در قرن دوم هجرى، بعضى از رویکردهاى فرقههاى کلامى را از طریق «روشهاى کلامى» تمایز دهند و چنین استفاده کنند که طبق گزارش شهرستانى در ارتباط با روى آوردن شیوخ معتزله به مطالعهى کتابهاى فلاسفه که در روزگار مامون ترجمه و شرح شده بود، روشهاى فلسفى با روشهاى کلامى درهم آمیخته شدند و بر این اساس نتیجه گرفتند که : مذهب اعتزال به دو دورهى غیر فلسفى و فلسفى تقسیم شده، و معتزلیان در دورهى غیر فلسفى از روشهایى استفاده مىکردند که با عنوان «روشهاى کلامى» معرفى شده است.
ولفسن (نویسندهى کتاب «فلسفهى علم کلام») در باب این که: آن روشهاى کلامى چگونه بود؟ ، معتقد است که: «چیزى به ما گفته نشده است; ولى چون مىدانیم که پیش از ظهور مذهب اعتزال، روش استدلالى کلامى وجود داشته که همان روش قیاس فقهى بوده است، مىتوانیم چنین فرض کنیم که مقصود شهرستانى از تعبیر «روشهاى کلامى» اشاره به تطبیق آن روش فقهى قیاس و تمثیل در مورد تاویل آیات تشبیهى قرآن و تفسیر کردن آن با فورمول «جسمى نه چون جسمها» بوده است.
و اما دربارهى «روش فلسفى» که معتزله «روش کلامى» خود را با آن آمیختند، مىتوان گفت که شهرستانى از آن بیان دو امر را در نظر داشته است:
نخست، مىتوانیم فرض کنیم که منظور وى آن بوده است که در تحت تاثیر ترجمههاى عربى آثار فلاسفهى یونان، معتزلیان به آن آغاز کردند که لفظ قیاس را به معناى قیاس منطقى به کار برند، و براى قیاس به معنى قدیم فقهى آن کلمهى تمثیل را جایگزین ساختند....
دوم، ممکن است چنان فرض کنیم که مقصود شهرستانى از این گفته، آن بوده است که فلاسفهى معتزلى با تصور خود ارسطو از تمثیل آشنا شدند که کلمهى عربى مقابل آن مساوات (برابرى) بود، و آن را با قیاس فقهى درهم آمیختند که کلمهى عربى مقابل آن تمثیل» (شبیه کردن) است...» .
ولفسن، سپس با پرداختن به سخن شهرستانى از این که چرا معتزله دستگاه بحثخود را کلام مىنامیدند، مىنویسد:
«[این]، بدان معنى است که، در آن هنگام که آنان روشهاى قدیمى کلام را طرد کردند، خود اصطلاح کلام را نگاه داشتند ولى به آن معنى تازهاى دادند. وى مىگوید که کلام (سخن) دیگر به وسیلهى آنان به معنى توصیفى از کاربرد روش قیاس در ایمان که موضوعى از کلام است نبود، بر خلاف کاربرد آن در فقه که با عمل سر و کار داشت; اینک با فلاسفهى معتزلى معناى مضاعف تازهاى پیدا کرد، و عنوان توصیفى از روش جدید استدلال آنان و نیز توصیفى از موضوع بحث نظام ایشان به دست آورد...» . (4)
طبقهبندى روشهاى علوم
بدیهى است که هر علمى به تناسب «موضوع» و «مسایل» و نیز جهت رسیدن به غایت وهدفى که آن علم دارد روش ویژهى خود را مىطلبد.
براى اثبات و استدلال اصول و پیش فرضها و مسایل علوم مختلف، از روشهاى گونهگون مىتوان استفاده کرد. به عنوان مثال براى اثبات این که آب از اکسیژن و ئیدروژن ترکیب شده است، روشى غیر از روش اثبات در یک مسالهى تاریخى همانند «تاریخ وقوع جنگ جهانى اول» به کار گرفته مىشود.
علم کلام، دانشى تک روشى نیست و روش واحدى در آن معمول نمىگردد، بلکه در واقع دانشى چند روشى است که در آن از روشهاى گوناگون و متنوع و متعدد مىتوان بهره گرفت و در عمل هم متکلمان ادیان چنین مىکنند. اما در باب جدلى بودن یا برهانى بودن استدلالهاى علم کلام، حقیقت آن است که این تمایز امروز چندان دقیق نیست، زیرا با پیدایش رشتهاى به نام کلام فلسفى (5) که به شیوهاى فلسفى وبرهانى مباحث کلامى را مورد بحث قرار مىدهد، دیگر نمىتوان از چنان تمایزى سخن گفت و نتیجهى عملى چشمگیرى هم ندارد. بنابراین، در علم کلام عینا مانند تنوع روش شناختى مىتوان از تنوع برهانها و شیوههاى استدلال و احتجاج نیز بهره برد و لزومى ندارد که در طرح بحثهاى کلامى خود را به یک نوع خاص از قیاس و استدلال محدود و مقید بسازیم. (6)
معمولا متکلمان عصر حاضر از سه روش عقلى، تجربى و تاریخى براى پاسخگویى بیشتر مسایل کلامى استفاده مىکنند ولى در حقیقت روح حاکم در کلام، همان روش و استدلال عقلى است که به اتقان مدعا و اثبات کامل موضوع مىپردازد و در نتیجه، پذیرش و متقاعد شدن مخالفان نظریات کلامى را به دنبال خواهد داشت.
تقسیمبندى سنتى روش بحثهاى کلامى
از سوى دیگر، در یک تقسیمبندى سنتى، روش تحقیق و استدلال در مباحث کلامى به طور کلى به سه دسته تقسیم شده است:
1. روش عقلى rational method
«کلام» و «فلسفه» وجه مشترکى در روش استدلال دارند و لذا مسایل مشترک میان آن دو، با اسلوب تعقلى اثبات مىشود; گرچه «کلام» در مسایل ویژهى خود، از روش نقلى و تعبدى هم استفاده مىکند. پس در حقیقت «کلام» در این نوع مسایل، از متد تحقیق «تلفیقى» و «دوگانه» ى «تعبدى» و «تعقلى» بهره مىگیرد.
بخشى از اصول اعتقادات، تنها با دلیل عقلى قابل اثبات و استدلالاند، مثلا، ضرورت نبوت و نیاز بشر به دین، اثبات ذات اقدس الاهى و اوصاف بارى، ارسال رسل از سوى خداوند متعال و اصل معاد و ... را نمىتوان از طریق دلیل نقلى اثبات نمود، چون استدلال از طریق نقل (مثل کتاب و سنت) استدلالى دورى خواهد بود، براى این که اگر بخواهیم (مثلا) براى ضرورت نبوت از قرآن استفاده کنیم متوقف بر این است که نبوت پیامبر اسلام وقرآن کتاب اوست را بپذیریم، در صورتى که فرض این است که اصل نبوت هنوز ثابت نشده است «پس اثبات اصل پیامبر بودن ایشان متوقف بر اثبات پیامبر بودن حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و اثبات پیامبر بودن ایشان متوقف بر اثبات اصل نبوت خواهد بود و این دور است. لذا براى این مساله نمىتوان دلیل نقلى آورد، بلکه به کمک عقل باید اقامهى دلیل کرد» . (7)
از این رو، در این بخش از قیاس جدلى و حکمتبرهانى استفاده مىشود که مبادى آن را قضایاى عقلى تشکیل مىدهند. در اصطلاح، این بخش «کلام عقلى طبیعى» (natural theology) نامیده مىشود.
به کارگیرى استدلال عقلى در مبانى اعتقادى، علاوه بر قرآن (8) ، در سخنان حکیمانهى پیشوایان معصوم دین هم آمده است و کلام شیعى در این باب از دیگر مذاهب کلامى مانند اشاعره و معتزله غنىتر است.
استاد شهید مطهرى در این باره آورده است:
«حقیقت این است که طرح بحثهاى عقلى عمیق در معارف اسلامى اولین بار وسیلهى على علیه السلام در خطب و دعوات و مذاکرات آن حضرت مطرح شد. اوبود که اولین بار دربارهى ذات و صفات بارى و دربارهى حدوث وقدم، بساطت و ترکب، وحدت وکثرت و غیر اینها بحثهاى عمیقى را طرح کرد که در نهج البلاغه و روایات مستند شیعه مذکور است . آن بحثها رنگ و بوى و روحى دارد که با روشهاى کلامى معتزلى و اشعرى وحتى کلامهاى برخى علماى شیعى که تحت تاثیر کلامهاى عصر خود بودهاند، کاملا متفاوت است....
مورخان اهل تسنن اعتراف دارند که عقل شیعى از قدیم الایام عقلى فلسفى بوده است، یعنى طرز تفکر شیعى از قدیم استدلالى و تعقلى بوده است. تعقل و تفکر شیعى نه تنها با تفکر حنبلى که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبى بود و با تفکر اشعرى که اصالت را از عقل مىگرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ مىکرد مخالف و مغایر است، با تفکر معتزلى نیز، با همهى عقلگرایى آن مخالف است; زیرا تفکر معتزلى هر چند عقلى است ولى جدلى است نه برهانى; و به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفهى اسلامى شیعه بودهاند» . (9)
استفاده از جدل و استناد بر «حسن و قبح افعال» شیوهاى است که تا قبل از خواجه نصیر الدین طوسىرحمه الله در میان متکلمان متداول بود. اما از آنجایى که این شیوه براى دفع تمامى شبهههایى که روز به روز بر کمیت، تنوع و عمق آنها افزوده مىشد، کافى نبود; و از طرف دیگر در اثر تعارض میان حکما و متکلمان، ضعف و نارسایى این شیوه در اثبات مسایل بخش کلام عقلى هرچه بیشتر نمایان شده بود، حکیم فرزانه محقق طوسى رحمه الله را بر آن داشت که کلام را از حالت جدلى بودن خارج کند و به آن صبغهى برهانى و فلسفى بدهد. صبغهى برهانى کتاب شریف تجرید الاعتقاد به حدى است که بعضى آن را به منزلهى مرحلهى پایانى حیات علم کلام مىانگارند. در کتاب یاد شده، نظم وترتیب مباحث نیز تغییر یافته وبه کتابهاى فلسفى بسیار نزدیک شد. مباحث این کتاب همچون تمامى کتابهاى فلسفى، از امور عامه آغاز و به الهیات بالمعنى الاخص ختم مىشود. پس از او نیز تمامى کتابهایى که در این علم به رشتهى تحریر درآمدند همچون شوارق الالهام مرحوم لاهیجى رحمه الله کم و بیش همین شیوه را دنبال کردند. (10)
شهید مطهرى، چگونگى تاثیر فلسفه و مباحث عقلى در کلام اسلامى از زمان خواجه طوسى به بعد را چنین ذکر مىکند:
«خواجه نصیرالدین طوسى که خود حکیم و فیلسوف متبحر است، با تالیف کتاب تجرید الاعتقاد محکمترین متن کلامى را آفرید. پس از تجرید هر متکلمى اعم از شیعه وسنى که آمده استبه این متن توجه داشته است. خواجه نصیر الدین تا حدزیادى کلام را از سبک حکمت جدلى به سبک حکمتبرهانى نزدیک کرد. ولى در دورههاى بعدتر کلام تقریبا سبک جدلى خود را به کلى از دست داد، همه پیرو حکمتبرهانى شدند و درحقیقت «کلام» استقلال خود را در مقابل «فلسفه» از دست داد.
فلاسفهى شیعى متاخر از خواجه ، مسایل لازم کلامى را در فلسفه مطرح کردند و با سبک و متد فلسفى، آنها را تجزیه و تحلیل کردند و از متکلمین که با سبک قدیم وارد و خارج مىشدند موفقتر بودند...» . (11)
2. روش نقلى traditional method
روش دیگرى که عالمان از آن در بعضى از علوم استفاده مىکنند روش نقلى یا تاریخى است که مستند به سخن و اقوال پیشینیان است. روش نقلى در علم کلام، بهرهگیرى از کتاب و سنت (قطعى) است.
نمونههایى از مسایل کلامى که تنها با روش نقلى مىتوان دربارهى آنها سخن گفت، عبارتند از:
جزئیات مربوط به اقوال آدمى پس از مرگ و در جهان آخرت، بیشتر مسایل باب امامت و بعضى از مسایل نبوت عامه و خاصه مانند، تعداد اوصیاى پیامبران، جانشینان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و....
پس در این نوع از مسایل کلامى، مبادى استدلال را قضایاى مستفاد از کتاب و سنت تشکیل مىدهند. و این بخش از کلام، «کلام نقلى») شخردرحخژ ححدچحسحز (نامیده مىشود.
آیا در روش نقلى، از عقل هیچ بهرهاى نمى گیریم؟
در روش عقلى ، پژوهشى بر اساس اصول و قواعد منطقى و عقلى انجام مىپذیرد که شایعترین آن استفاده از استدلال قیاسى است. اما در روش نقلى، تحقیق بر مبناى اعتبار و حجیتسخنان و مطالب مرجح خاصى صورت مىگیرد. نمونهى بارز روش نقلى در علم کلام، تمسک به آیات قرآن است; آیات قرآن، در نزد متکلم مسلمان، اعتبار دارد به این معنا که درستى و مطابقت مضمون آن با واقعیت ثابتشده است.
با تامل در ماهیت روش نقلى روشن مىشود که اعتبار این روش، در نهایت، از طریق عقل به اثبات مىرسد; پس، ابتدا مىباید با استدلال عقلى اعتبار وثاقتیک سخن (یا مطلب منقول) را ثابت کرد و سپس با توسل به آن، بر درستى مطلوب خود دلیل آورد. (12)
3. روش عقل و نقل
برخى از موضوعات و مباحث کلامى، هم از طریق عقل و هم از طریق نقل قابل اثبات و استدلالاند، به عنوان مثال، در اصل ضرورت معاد اقامهى برهان عقلى راهگشاست; چنان که پس از اثبات حجیت قرآن وکلام خدا بودن آن، مىتوان از قرآن بر مسالهى معاد ومبعوث شدن مردم در قیامت استدلال کرد.
و نیز در بحث از اوصاف الاهى، مىتوان از هر دو روش عقلى و نقلى بهره جست.
البته غیر از روشهاى سهگانه، روشهایى دیگر مانند روش تاریخى (بدون اتکاى به وحى) روش تجربى، عرفانى و شهودى از سوى متکلمان معاصر، در باب مسایل دینى، به کارگیرى مىشود. تحلیل و بررسى همهى روشهاى مشهور و غیر مشهور میان متکلمان ادیان ومذاهب مختلف، فرصت دیگرى را مىطلبد.
روشهاى استدلال و کاربرد آنها در بحثهاى کلامى
بعضى از محققان از دریچهى شناسایى روشهاى منطقى استدلال ، به کاربرد آن در مباحث کلامى پرداختهاند. در این دیدگاه، با توجه به اقسام روشهاى منطقى از حیث صورت (13) وماده (14) به صورت زیر مورد بررسى قرار گرفت:
با توجه به موضوع علم کلام (خداشناسى) وغایات و رسالتهاى چهارگانهى آن (یعنى: 1. خداشناسى تحقیقى; 2. اثبات موضوعات ومبادى سایر علوم دینى; 3. ارشاد مسترشدان و الزام معاندان; 4. دفاع از اصول و عقاید دینى، روش استدلال در رابطه با دو غایت اول (مگر در مباحثه) باید از گونهى روش مفید یقین باشد; بنابراین از نظر صورت، بهرهگیرى از روش «تمثیل» مجاز نخواهد بود، همانگونه که از روش استقراى غیر معلل نیز نمىتوان استفاده کرد، ولى بهرهگیرى از روش استدلال مباشر و نیز روش قیاس و استقراى معلل، مجاز مىباشد و از نظر روش ماده نیز فقط باید از روش برهان بهره گرفت; زیرا روشهاى دیگر مفید یقین نیست و اصولا کاربرد آن روشها در جایى است که پاى مباحثه و محاوره با دیگران در میان باشد که از مورد بحثبیرون است.
ولى در رابطه با دو غایت دیگر، بهرهگیرى از همهى روشهاى استدلال مجاز خواهد بود و انتخاب روش، بر عهدهى متکلم است که با در نظر گرفتن تفاوتهاى فکرى و روحى مخاطبان و طرفهاى بحث و نیز شرایط مختلف دیگر از نظر زمانى، مکانى و غیره شیوهى استدلال مناسب را برگزیند و در نتیجه در مواردى، بهرهگیرى از شیوهى برهان جایز نبوده و باید از روش جدل یا خطابه استفاده شود و نیز در مواردى به کار بردن روش قیاس میسور و نافع نبوده و باید از روش استقرا و تمثیل بهرهگیرى شود.
با این توضیح، روشن شد که اولا اندیشهى کسانى که روش استدلالهاى کلامى را منحصر در روش جدل دانسته و آن را معرف بحثهاى کلامى مىشناسند، صحیح نیست; زیرا همانگونه که بیان گردید، در رابطه با غایت نخست روش جدل مجاز نیست، و در رابطه با دو غایت اخیر نیز روش بحث منحصر در بهرهگیرى از شیوهى استدلال جدلى نبوده و از روش خطابه یا برهان نیز مىتوان استفاده نمود.
ثانیا: گاهى تصور مىشود که بهرهگیرى از روش جدل و یا هر روش دیگرى که افادهى یقین نکرده و تنها مفید اقناع یا الزام باشد مایهى نقصان به شمار مىرود، ولى این تصورنادرست، ناشى از ناآگاهى یا غفلت از غایت کلام و رسالت متکلم است وگویا تصور شده که مخاطبان بحثهاى کلامى همیشه کسانىاند که آمادگى لازم براى دریافت استدلالهاى برهانى را دارند، ونیز تصور شده که سروکار متکلم همیشه با کسانى است که جویاى حقیقتبوده و قصد جدال وخصومت ندارند، ولى نادرستى هر دو تصور آشکار است. (15)
علت، تنوع روشهاى علم کلام
چنان که ملاحظه شد مسایل مختلف علم کلام از دریچههاى گونهگون قابل ارزیابى، استدلال و اثبات است و مىتوان به تناسب مباحث آن، از روشهاى متنوع استفاده کرد.گرچه به کارگیرى بعضى از روشها (مانند روش عقلى) در بعضى از اصول اعتقادى لازم و ضرورى است و بدون آن نمىتوان به تحقیق آنها پرداخت; اما نکتهى قابل توجه این است که آیا تنوع روشهاى علم کلام به خاطر بىموضوع بودن علم کلام است؟
بعضىها بر این عقیدهاند و حتى در صددند که علم کلام را بى روش خوانند و لذا چنین آوردهاند:
«... علم کلام به خاطر بى موضوع بودنش مىتواند به مسایل عقلى، تجربى، تاریخى (نقلى) و شهودى بپردازد، و متکلمان براى دفاع از هر گزارهاى، متناسب با مضمون آن باید روش خاصى را برگزینند. و از این رو، یکى از مبادى لازم براى هر متکلمى آگاهى از روش شناسى علومى است که این چهار روش را به کار مىبرند.
کوتاه سخن این که: متکلم در بررسى مسایل کلامى ناگزیر است روشهاى متنوعى را به خدمت گیرد. بدین ترتیب مىتوان ادعا کرد که علم کلام نه تنها بىموضوع، که بىروش است; بر خلاف علوم دیگر که هر یک به تناسب، پاى بند روشى خاصاند» . (16)
ولى به نظر مىرسد اولا (چنان که در بخش دوم این سلسله مقال (17) آمده است) کلى «عقاید دینى» موضوع علم کلام را تشکیل مىدهد و ثانیا بر فرض که علم کلام از موضوعى کلى برخوردار نباشد، بى روش بودن آن را نتیجه نمىدهد. و اصولا اگر پذیرفتیم که علم کلام با داشتن مسایل متنوع، از روشهاى مختلف بهره مىگیرد، چه داعى داریم که ادعا کنیم علم کلام، علمى بىروش است. آیا بهتر نیستبگوییم: تنوع روشهاى کلامى خود دلیل بر گسترهى متد تحقیق و استدلال در علم کلام است و چه بسا با استدلال به روش خاصى، مطلبى اثبات و با روش دیگر، بر آن مهر تایید و تاکید زده شود.
از سوى دیگر بخش عمدهى اصول اعتقادى با اسلوب تعقلى وبخش وسیعى از مسایل کلامى با اسلوب تعبدى و نقلى تحقیق و استدلال مىشوند، لذا بیشتر عالمانى که در باب روشهاى کلامى سخن گفته، به دو روش معمول و مشهور (عقلى و نقلى) استناد کردهاند.
نگرش به روشهاى کلامى و تقسیمبندى کلام
شاید بحث روش شناسى در تحقیق و استدلال کلامى، به گونهاى از اهمیتبرخوردار باشد که متکلمان و محققان کلامى را واداشته است تا به تقسیم بندى کلام از این منظر بپردازند. اینک به دو تقسیمبندى از قدما و معاصران اشاره مىشود:
1.کلام وحیانى و کلام طبیعى
برخى از متکلمان و محققان غربى، کلام و مسایل دینى را با توجه به روشهاى معمول در آن به دو بخش تقسیم کردهاند:
الف: کلام وحیانى Revealed theology یا حقایقى که از طریق وحى و الهام نصیب آدمى مىگردد و اگر وحى و الهام نبود، عقل انسانها به آن نمىرسید. نظیر: احوال برزخ و عالم قیامت و عوالم غیب.
ب: کلام طبیعى (عقلى) natural theology یا حقایقى که بدون تایید وحى، عقل مستقلا آنها را اثبات مىکند و قابل دسترسى عقل است; نظیر «اثبات وجود خدا» ، «اثبات یکتایى خداوند» و....
قابل یادآورى است که در برابر این پرسش که: اگر بعضى حقایق را عقل به تنهایى درک مىکند، پس چرا ، وحى هم آنها را بیان کرده است؟ قایلان به کلام وحیانى و طبیعى پاسخ مىدهند:
حقایق عقلىاى که توسط وحى دوباره بیان مىشود براى آن است که اولا همهى انسانها قدرت عقلانى لازم براى درک این حقایق را ندارند.
ثانیا: همهى انسانها، خاطرى آسوده، و فرصت تفکر در این امور را ندارند ، اینان، با اعتماد و تکیه بر وحى، چنین حقایقى را مىپذیرند.
2. کلام عقلى و کلام نقلى
تقسیم بندى دیگرى از سوى قدماى متکلمان اسلامى صورت پذیرفت که مسایل کلامى را به دو دستهى عقلى و نقلى تقسیم کردهاند.
گرچه، این دو تقسیمبندى در خیلى موارد مشترک هستند و «تصادق جزئى» دارند، لکن وجه افتراق هم دارند.
توضیح: قدما مىگفتند اگر بخواهیم از قرآن و روایات استفاده کنیم و براى ما حجیت داشته باشند، قبلا باید تعدادى از مسایل و موضوعات کلامى مستقلا اثبات شوند مانند:
1. وجود خدا.
2. یکتایى خدا.
3. قدرت على الاطلاق خدا.
4. خیرخواه على الاطلاق بودن خدا.
5.قصد دخل و تصرف تشریعى خداوند در زندگى انسان.
6. علم مطلق خداوند.
7. تصرف تشریعى خداوند از طریق نبوت (ضرورت بعثت پیامبران) .
8. نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم.
9. وجوب عصمت انبیا در مقام تلقى، حفظ و ابلاغ وحى.
11. قدرت انسان بر فهم قرآن
12.لزوم وجود راهى براى اثبات نبوت پیامبران براى دیگران و....
بدیهى است که حجیت و صحت مطالب مذکور، به وسیله قرآن قابل اثبات نیست، چون مستلزم دور است; چون از یک طرف حجیت قرآن را به وسیله این مقدمات باید اثبات کرد و از طرف دیگر این مقدمات و امور را مىخواهیم به وسیلهى قرآن اثبات کنیم.
پس باید سراغ ادلهى عقلى رفت و از طریق براهین عقلى به اثبات مطالب مذکور پرداخت، از این رو، نه تنها نمىتوان کلام را در کلام نفسى منحصر دانستبلکه راهیابى به کلام نفسى از طریق کلام عقلى میسور است. (18)
روشهاى جدید در کلام معاصر
متکلمان معاصر با توجه به گستردگى مسایل کلامى، در مقام داورى به روشهاى جدید تمسک جستهاند. روشهاى نوین در ارتباط با مسئولیت و رسالت متکلم استیعنى هم در مقام تبیین مفاهیم دینى واثبات عقاید دینى است و هم در مقام دفع شبهات.
بودهاند; اما امروزه متکلمان چند روشى (20) هستند» این سخن اگر چه خالى از حقیقت نیست و لکن از دقت تاریخى برخوردار نیست. علم کلام به ویژه بر مبناى تصویر دفاعى، هرگز تک روشى نبوده است. اگر چه روش غالب، جدل بوده است و به همین جهت عدهاى علم کلام را جزو صناعت جدلى طبقهبندى مىکردهاند. اما توجه به این نکته مهم است که صناعت جدل بر خلاف برهان به ویژه بر مبناى تعریف غایى جدل، چند روشى است. اما این چند روش در دنیاى جدید، مفهوم کاملا نوینى یافته است.
امروزه، یکى از ویژگیهاى تفکر نوین کلامى ، تنوع روشهایى است که در عرصهى تفکر ظهور یافته است. متاله معاصر مىتواند در تبیین یک حقیقت دینى، رویکرد تاریخى داشته باشد و یا رویکرد پدیدار شناختى; مىتواند به روشهاى هرمنوتیک تکیه کند ویا روشهاى سمانتیکى; مىتواند به تحقیقات تجربى چشم بدوزد و یا به تحلیلهاى برهانى تمسک کند. (21)
مثلا براى شناخت «وحى» ، نیاز است از روشها ومباحث روانکاوانه و روانشناسانه و روشهاى علوم تجربى نیز استفاده شود. و نیز از سویى، تفسیر ویا توجیه بعضى از متون دینى، برخى از متکلمان را برآن داشت که از روشهاى پدیدار شناسى، متن شناسى و فن تاویل متون دینى (هرمنوتیک) و فلسفههاى تحلیل زبانى مدد جویند.
روش الاهیات از دیدگاه پل تلیش (22)
متکلمان غربى در باب روش الاهیات، دو روش عمدهى عقلانى و وحیانى را مطرح کردند.
در این باب، به ذکر نظریهى یکى از متکلمان معروف قرن بیستم پل تلیش (1886 1963م) به روایت جى هى وود توماس (23) بسنده مىکنیم:
طبق نظر تیلیش دربارهى روش الهیات دومطلب باید گفت: این روش عقلانى (24) است و یک روش همبستگى است. کلمهى «عقلانى» سه معنا دارد: معنا شناختى، منطقى و روش شناختى، که به آن معانى قول به این که الهیات عقلانى است صحیح است. او منظورش را از نیاز به عقلانیت معنا شناختى کاملا روشن نمىکند. مسلما منظورش این است که عالم الهیات باید مرادش را ایضاح کند، اما به نظر مىرسد که وى گمان مىکند این امر فقط تا آنجا مىتواند انجام شود که عالم الهیات آگاهانه همهى معانى یک کلمه را به هم مربوط مىکند و آنها را حول یک «معناى مهار کننده» متمرکز مىسازد. الهیات به معناى منطقى بودن نیز عقلانى است. تیلیش مىگوید: الهیات مانند هر علم دیگرى وابسته به منطق صورى است. لب این کلام تنها این نیست که استدلال عالم الهیات باید بر طبق قواعد منطق معتبر باشد، بلکه به صورت خاصترى این است که تناقضاتى که عالم الهیات ضرورتا باید مرتکب شود بىاستثنا «وجودىاند و نه منطقى» ، یعنى آنها از لحاظ منطقى تناقض نیستند. سرانجام، الهیات «عقلانى است از آن حیث که روشمند وبنابراین نظاممند است. همین که کار تامل الهیاتى را آغاز کردید باید آن را به شیوهاى سازگار و عقلانى انجام دهید; تیلیش مىگوید که این سخن به این معناست که شما یک نظام مىسازید.
تیلیش مىگوید: الهیات هم بشارت آمیز است وهم تدافعى و لذا روشى که باید به کار گیرد روش همبستگى (25) است. او مىگوید: این روش مضامین ایمان مسیحى را از طریق سؤالات وجودى وپاسخهاى الهیاتى در وابستگى متقابل تبیین مىکند. تحلیل «اوضاع و احوال» کار فیلسوف است. فلسفه سؤالاتى را که الهیات پاسخش را فراهم مىکند، مىپرسد. به این دلیل است که غالبا به نظر مىآید روش همبستگى پاسخ تیلیش استبه مسالهى ارتباط فلسفه و الهیات و نه توصیف عام روشى که الهیات به کار مىبرد.
توفیق این روش به عنوان پاسخى به این مساله ناشى از راهى است که از طریق آن تیلیش فلسفه و الهیات را تعریف مىکند. او مىگوید فلسفه آن علم معرفتبخشى است که موضوع آن واقعیت فىنفسه است. فلسفه این سؤال غایى را مىپرسد «که وجود، وجود صرف، چه معنایى دارد» . الهیات نیز دربارهى واقعیت من حیث المجموع سؤال مىکند، زیرا فقط آنچه که متعلق به واقعیت من حیث المجموع است مىتواند به صورت غایى مورد علاقهى ما باشد. تا آنجا که هر فلسفهاى یک دلبستگى وجود دارد، در درون خودش یک الهیات آشکار یا پنهان دارد. سؤالاتى که تیلیش به آنها پاسخ داده استسؤالات بنیادین هر عالم الهیات است، و از این واقعیت که این سؤالات در معرض انتقادهاى تندند به این معنا نیست که این پاسخها بىاهمیتاند. من خودم دو سؤال عمده را مطرح کردهام که به طرق گوناگون توسط منتقدان دیگر مطرح شده است. اولى این است که کل بحث عقلانیت الهیات نوعى ظاهرگرایى (26) را در نظریهى زبان و در فهم استدلال الهیاتى پیشفرض مىگیرد. بىپرده بگوییم، تیلیش در این گمان که معناى زبان چیزى خاص است که بستگى ناگسستنىاى با خود زبان دارد بر خطاست و چشمانداز ظاهرگرایانهاش او را سوق مىدهد به این که استدلال الهیاتى را در بستر پروکروستس (27) منطق صورى جاى دهد. نکتهى دیگر این است که همبستگى فلسفه و الهیات نمىتواند حق فلسفه یا الهیات را ادا کند. حتى مىتوان گفت که او روا مىدارد که تصورش از فلسفه سرشت الهیات را تعیین کند. هر چقدر پافشارى کنیم که محتواى پاسخ الهیاتى در وحى و انکشاف الهى عرضه مىشود، باز همچنان خطاست که الهیات را عملى بدانیم که صرفا ارزش پاسخگویى به سؤالات ما را دارد، زیرا الهیات در عین حال پرتوى است که پیش پاى ما را روشن مىکند و حتى سؤال را هم در اختیار ما مىگذارد. این استدلال را چند منتقد کاتولیک کردهاند و کتاب کنت همیلتون (28) تحت عنوان نظام و انجیل (29) این استدلال را مدعاى اصلى خود قرار مىدهد. (30)
پاى سخن چند تن از دانشمندان فرهیخته در باب روش علم کلام
مجله «نقد و نظر» در شماره دوم، طى اقتراحى دربارهى «دفاع عقلانى از دین» پرسشهایى را با چند تن از دنشوران کشور، اساتید حوزه و دانشگاه در میان گذاشت.
چهارمین پرسش چنین بود:
روش علم کلام چیست؟ آیا از هر سه روش عقلى و فلسفى، تجربى و علمى، نقلى و تاریخى استفاده مىشود یا از ب
عضى از آنها؟ چرا؟
اینک به پاسخهاى اساتید محترم توجه مىکنیم:
استاد آیة الله جعفر سبحانى: اصل اولى استفاده از عقل است. متکلم از عقل مىخواهد بهره بگیرد، ولى چون غرض همیشه تعیین کنندهى روش هم هست، و چون غرضش دفاع از اصول دین است، گاهى از تجربه هم بهره مىگیرد و حتى در بعضى از مباحث چاره ندارد که از تاریخ بهره بگیرد; مانند بحث امامت، که نمىتواند از عقل بهره بگیرد; البته کلى امامت را مىتواند. تاریخ امامت و سقیفه از تجربه و تاریخ بهره مىگیرد، ولى اینها هم در قلمروى آن است.
استاد مصطفى ملکیان: با توجه به اینکه در متون مقدس دینى و مذهبى هر سه قسم گزاره، یعنى هم گزارههاى تجربى و هم گزارههاى عقلى و فلسفى و هم گزارههاى نقلى و تاریخى، به چشم مىآیند، متکلم، که در مقام دفاع از اینهاست، على القاعده از هر سه روش تجربى، عقلى و فلسفى، نقلى و تاریخى استفاده مىکند و باید بکند. مثلا در قرآن مجید هم گزارههاى تجربى آمده است، مانند: «والله خلق کل دابة من ماء» (نور/45) و «وارسلنا الریاح لواقح» (حجر/22)، و هم گزارههاى عقلى و فلسفى، مانند «لو کانفیهما آلهة الاالله لفسدتا» (انبیاء/22) و «کل شىء هالک الاوجهه» (قصص/88)، و هم گزارههاى نقلى و تاریخى، مانند: «غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین» (روم/42) . متکلمى که در مقام دفاع از حقانیت این گزارههاستباید روششناسى علوم تجربى، علوم عقلى و فلسفى وعلوم نقلى و تاریخى را بداند و به کار گیرد.
دکتر محمد لگنهاوزن: هدف علم کلام در سنت اسلامى، همچون کلام فلسفى یا الهیات عقلى در غرب تدوین نظام از نظر عقلانى و هماهنگ کردن آموزههاى دینى است. در حالى که فلسفهى دین معمولا به گونهاى فهم مىشود که مباحثش به کلیترین و اساسیترین ادعاهاى مسیحیت که اسلام و یهودیت نیز در آنها سهیمند مربوط مىشود. گاهى مباحث جزئىترى، از قبیل دفاع عقلانى از آموزهى تثلیث نیز موضوعات فلسفه دین تلقى مىشود هر چند به نظر مىرسد که مناسبتر است این گونه مباحث را متعلق به کلام فلسفى به شمار آوریم. همانگونه که از واژههاى کلام فلسفى و الهیات عقلى پیداست، روش این موضوعات عقلى و فلسفى است. هنگامى که متکلمین به نگارش نظامهاى کلامى منظم مىپردازند، آنچه از کلمهى «منظم» فهیمده مىشود عبارت از انسجام عقلانى آموزههاى مورد بحث است. وقتى به مطالعهى علم کلام مىپردازیم درمىیابیم که روشهاى مشابهى به کار گرفته مىشود. براى اثبات یک ادعاى مفروض براهینى اقامه مىگردد و ایرادات آن مورد بحث و ملاحظه قرار مىگیرند و پاسخهایى تدوین مىشود و در عین حال براهین ارایه شده براى اثبات ادعاهاى متقابل نقد مىشوند; اما متکلمین مسیحى اغلب به تالیف آثار کلامىاى مىپردازند که نمىتوان جزء کلام فلسفى به حساب آورد. به عنوان مثال علاقهمندند تا به بررسى اهمیت اخلاقى آموزههاى مختلف بپردازند ویا دیدگاه فلسفى خاصى را به سبب مضامین اخلاقى آن نقد کنند. این نوع کار را کلام اخلاقى مىنامند. البته تمایز بین کلام اخلاقى و کلام عقلى را نباید به گونهاى دانست که این امر را به ذهن القا کند که متکلم اخلاقى روشهاى عقلانى را به کار نمىبرد. او نیز به اقامهى براهین براى اثبات دیدگاه خویش و طرح اشکالاتى بر دیدگاه رقباى خود علاقهمند است، اما هدف وى ارایهى یک نظام عقلانى از عقاید نیست، بلکه صرفا مىخواهد به بررسى جنبهى اخلاقى آنها بپردازد.
از سوى دیگر این حقیقت که متکلم عقلى عمدتا با انسجام عقلانى مجموعهاى از آموزهها سر وکار دارد، به این معنا نیست که روشهاى تاریخى و تجربى کاملا با کار او نامربوط باشند. قبل از هر چیز آموزههایى که وى مىخواهد به دفاع از آنها بپردازد معمولا از سنت تاریخى استنباط مىگردند. کسى که مىخواهد براى تشیع، الهیات عقلانى به وجود آورد باید از اظهارت اصولىاى که به وسیلهى امامان معصوم بیان شده است آگاه باشد.
جنبهاى دیگر که به روش تاریخى به کار متکلم عقلى مرتبط مىگردد این است که متکلم باید از سیر وتحول تاریخى یک آموزه ونقد آن مطلع باشد. براى این که بفهمیم چرا یک متکلم بر دلیل خاصى تاکید مىورزد، باید با ادعاهاى متعارضى که وى با آن مواجه بوده آشنا باشیم. در زمینههاى مختلف تاریخى حتى ممکن است دریابیم که آراى متعارضى (متضادى) نسبتبه بداهت عقلى درکارند; به گونهاى که ادعایى که از سوى یک متکلم بدیهى تلقى مىشود ممکن استبراى دیگرى موضوع بحث ومناقشه باشد. حتى یافتههاى تجربى مىتوانند به الهیات عقلى مرتبط گردند. زمانى چنین تصور مىشد که مدارهاى سیارات باید دورانى باشد. زیرا حرکت دورانى کاملترین نوع حرکت است و از آنجاسیارات جزء نخستین اجرام مخلوق خدا به حساب مىآمدند. چنین گمان مىشد که این امر ایجاب مىکند که حرکت آنها دورانى باشد. اکتشافات تجربى نشان داد که این فرض غلطى است. آنچه در واقع اتفاق افتاده بود این است که ادعایى به اسم عقل به عمل آمده بود که به هیچوجه نمىتوانستبر اساس عقل اثبات گردد، بلکه اکتشافات نجومى لازم بود تا به صورت نتیجهبخشى این موضوع را مسجل سازد که عقل نمىتواند مشکل مدارات را اثبات کند. بنابراین فهم بهتر حوزه و محدودیتهاى عقل ایجاب مىکند که انسان از علوم تجربى مطلع باشد. بدون چنین آگاهى این خطر وجود دارد که ادعایى را مسلم عقلى قلمداد کند که روشن به نظر مىرسد، اما در تناقض با بهترین تفسیر موجود از دادههایى است که فعلا در دسترس است.
با این حال حتى اگر ارتباط علوم تجربى و تاریخ را با الهیات عقلى بپذیریم، این بدان معنا نخواهد بود که روش عمدهى کلام فلسفى و علم کلام چیزى جز روش عقلى نیست.
دکتر رضا داورى: روش علم کلام از ابتداى پیدا شدن این علم، روش جدلى بوده است; اما اخیرا متکلمان و بخصوص متکلمان پروتستان روشهاى گزارشى و تعبیرى را پیش گرفتهاند وعمدهى نظرشان این است که ما با دین چه نسبتى داریم و از آن چه در مىیابیم. در این نوع از علم کلام کمتر به رد و اثبات و استدلال مىپردازند. در این وضع دیگر تقسیم کلام به کلام عقلى و کلام نقلى منتفى مىشود; زیرا اول باید با زبان نقل آشنا شد و نقل و منقول را فهمید. این پیش آمد مناسب با وضع زمان و یک ساحتى شدن زمان نیست. در عصر ما بشر نه به بحثهاى عقلى چندان اعتنا دارد و نه به نقل حساس است. پس ناچار متکلم نیز باید به فهمها بپردازد و ببیند آیا مىتواند به زبانى برسد که در گوشهاى مردمان جا بگیرد. بر خلاف آنچه معمولا مىپندارند، مردم با منطق دیندار نمىشوند وبا منطق و علم از دین رو نمىگردانند. با کلمات دینى باید انس پیدا کرد و چنانکه موردى موضوعى گفته است از کتاب باید استنطاق کرد. باید گذاشت که کتاب سخن بگوید، نه آنکه سخن رسمى را بر دین تحمیل کرد. وظیفهى متکلم در فهم و درک عصر و زمان همین است که طریق تاریخى وصول به دین را بیابد، و الا تطبیق احکام فرعى با مقتضیات زمان و صدور فتاواى مناسب کار فقیه است، نه وظیفهى متکلم. متکلم دین را با معلومات عصر تطبیق نمىدهد، بلکه در معلومات عصر به صورت مظهر درک و عقل و فهم مردمان نظر مىکند; نه براى اینکه بر وفق آن معلومات سخن بگوید، بلکه براى اینکه بداند چه زواید و عوارضى را باید از فهم ما بزداید. در این طریق عقل و نقل و تاریخ همه درکارند.
1. «... وکانتبین المعتزلة و بین «السلف» فی کل زمان اختلافات فی الصفات، وکان «السلف» یناظرونهم علیها، لا على قانون کلامی بل على قول اقناعی...» ; الملل و النحل: 1/37، تخریج : محمد بن فتح الله بدران، الطبعة الثانیة، مکتبة الانجلو المصریة.
2. وجرت مناظرة بین «ابی الحسن علی بن اسماعیل الاشعری» و بین استاذه «ابی علی الجبائی» فی بعض مسایل التحسین والتقبیح; فالزم «الاشعری» استاذه امورا لم یخرج عنها بجواب، فاعرض عنه، وانحاز الى طائفة «السلف» ونصر مذهبهم على قاعدة کلامیة، فصار ذلک مذهبا منفردا» الملل والنحل: 1/38.
3. ر.ک: همان، ص 85.
4. فلسفهى علم کلام، هرى اوسترین ولفسن، ترجمهى احمد آرام، صص22، 23و 27، انتشارات الهدى، چاپ اول، تهران.
5. Phliosophical theology.
6.کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 130 131، مقاله: درآمدى بر مبادى کلام جدید، همایون همتى.
7. راهنما شناسى، استاد محمد تقى مصباح، ص 20.
8. نمونههایى از آیات قرآن که در آنها از عنصر عقل بهره گرفته و بر معارف آن استدلال شده، عبارتند از: آیه 35 سوره هود; آیه 91 سوره مؤمنون و آیه 22 سوره انبیاء.
9. مجموعه آثار: 3/92 93 (کلام، درس هفتم) .
10. کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 45، (مقاله علم کلام در بستر تحول) على اوجبى.
11.مجموعه آثار: 3/95 (کلام، درس هفتم) .
12. آموزش کلام اسلامى (1) محمد سعیدى مهر، ص 16.
13. روشهاى استدلال از نظر منطق دو صورت به دو نوع کلى تقسیم مىشوند: الف) روش استدلال مباشرى (که در آن تنها وجود یک قضیه کافى است و خود داراى اقسامى است که در کتابهاى منطقى در باب «عکس» و توابع آن و باب «تناقض قضایا» و ملحقات آن، مورد بحث و بررسى قرار گرفتهاند. ب) روش استدلال غیر مباشرى (که در آن، دو یا چند قضیه به عنوان حد وسط، مورد استفاده قرار مىگیرند و آن داراى سه نوع معروف است: قیاس، استقراء و تمثیل) . از میان روشهاى مذکور، استدلال مباشرى و استدلال قیاسى یقین آورند ولى روش تمثیل مفید یقین نیست و نیز استقراى تام و استقراى ناقص معلل، مفید یقیناند ولى استقراى ناقص غیر معلل، فقط مفید احتمال و ظن است.
براى توضیح بیشتر، مراجعه شود به کتب منطقى از جمله: اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسى، المنطق، شیخ محمد رضا مظفر، المنطق الصوری، عبدالرحمن بدوى.
14. روش استدلال از نظر منطق ماده، داراى اقسامى است که در اصطلاح به صناعتهاى پنجگانه (صناعات خمس) معروفند و عبارتند از: 1. صناعتبرهان; 2. صناعت جدل; 3. صناعتخطابه; 4. صناعتشعر; 5. صناعت مغالطه.
15. ر.ک: ما هو علم الکلام، على ربانى گلپایگانى، ص51 47; مدخل و درآمد علم کلام، همان، چاپ اول، زمستان 1372; جهت آگاهى بیشتر یادآور مىشویم که مؤلف محترم، با اشاره به آیهى 125 سورهى نحل، شیوهى بحثهاى کلامى از دیدگاه قرآن (روش حکمتبرهان ; روش موعظهى پسندیده خطابه ; روش جدال احسن) را متذکر شد و سخنى از علامه طباطبایى در تفسیر آیه (المیزان: 12/374 371) را آورده و سپس بحث را با ذکر روایتى از امام حسن عسکرى علیه السلام در باب «جدال احسن» (به نقل از احتجاج طبرسى، صص21و22، نشر المرتضى، مشهد) خاتمه داد.
16. درآمدى بر فلسفهى دین و کلام، ابوالقاسم فنایى، ص 91، چاپ اول، انتشارات اشراق.
17. ر.ک: مجله تخصصى علم کلام اسلامى، شماره مسلسل 29، صص 66 77.
18. جزوه مسایل جدید کلامى، استاد ملکیان، درس هشتم، تاریخ 18/7/71، رشته تخصصى کلام اسلامى، مؤسسه امام صادق علیه السلام.
19. M onomethodic
20. Polymethodic
21. ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 107 180، مقاله تحلیل مفهوم تجدد در کلام جدید، احد فرامرز قراملکى.
22. Paul Tillich
23. J.HeywoodThomas
24. rational
25. Correlation
26. formalism ، بر هر آموزهاى اطلاق مىشود که به نحوى از انحا بر صورت، در مقابل ماده یا محتوا، تاکید مىکند.
27. Procrustes ، در اساطیر یونانى غولى است که مسافران را مىگیرد، به تختخوابى مىبندد و براى این که با تختخواب سازگار افتند پاى آنان را کش مىدهد یا پاهایشان را کوتاه مىکند. «بستر پروکروستس» کنایه است از این که کسى مىخواهد به هر قیمتى همه را متحد الشکل کند.
28. Kenneth Hamilton
29. The System and Gospel
30. پل تیلیش، نوشتهى : جى وود توماس، ترجمهى : فروزان راسخى، صص 28 32، انتشارات گروس، تهران1376.
گرچه اطلاع دقیقى از تاریخ کاربرد «روش کلامى» در دست نیست و نمىتوان به صراحت تبیین روشهاى کلامى را از آثار متکلمان سلف سراغ گرفت، ولى اشارتى که شهرستانى در «الملل والنحل» دارد، تاحدودى راهگشاست. وى در مقام بیان اختلاف معتزله و متکلمان سلف در باب «صفات» از مناظرهى سلف بر اساس «قول اقناعى» نه بر اساس «قانون کلامى» سخن به میان مىآورد (1) و سپس در نقل مناظرهى ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى با استادش ابوعلى جبائى در بارهى بعضى از مسایل «حسن و قبح» ، آورده است که «اشعرى» پس از بازماندن استادش در پاسخگویى، از وى روى گرداند و به عقاید علماى سلف گرایید و مذهب آنان را بر اساس «قاعدهى کلامى» یارى کرد. (2)
و نیز در جاى دیگر، ضمن پیگیرى تاریخچهى بحث «صفاتیه» میان متکلمان اسلامى از «حجج کلامیه» و «براهین اصولیه» سخن گفته، وبا طرح مجدد مناظرهى ابوالحسن اشعرى با استادش در باب «صلاح و اصلح» از کاربرد «مناهج کلامیه» توسط اشعرى، گزارش داده است. (3)
چنین گزارشهایى، بعضى از محققان را برآن داشت که با توجه به پیدایش نحلههاى کلامى در قرن دوم هجرى، بعضى از رویکردهاى فرقههاى کلامى را از طریق «روشهاى کلامى» تمایز دهند و چنین استفاده کنند که طبق گزارش شهرستانى در ارتباط با روى آوردن شیوخ معتزله به مطالعهى کتابهاى فلاسفه که در روزگار مامون ترجمه و شرح شده بود، روشهاى فلسفى با روشهاى کلامى درهم آمیخته شدند و بر این اساس نتیجه گرفتند که : مذهب اعتزال به دو دورهى غیر فلسفى و فلسفى تقسیم شده، و معتزلیان در دورهى غیر فلسفى از روشهایى استفاده مىکردند که با عنوان «روشهاى کلامى» معرفى شده است.
ولفسن (نویسندهى کتاب «فلسفهى علم کلام») در باب این که: آن روشهاى کلامى چگونه بود؟ ، معتقد است که: «چیزى به ما گفته نشده است; ولى چون مىدانیم که پیش از ظهور مذهب اعتزال، روش استدلالى کلامى وجود داشته که همان روش قیاس فقهى بوده است، مىتوانیم چنین فرض کنیم که مقصود شهرستانى از تعبیر «روشهاى کلامى» اشاره به تطبیق آن روش فقهى قیاس و تمثیل در مورد تاویل آیات تشبیهى قرآن و تفسیر کردن آن با فورمول «جسمى نه چون جسمها» بوده است.
و اما دربارهى «روش فلسفى» که معتزله «روش کلامى» خود را با آن آمیختند، مىتوان گفت که شهرستانى از آن بیان دو امر را در نظر داشته است:
نخست، مىتوانیم فرض کنیم که منظور وى آن بوده است که در تحت تاثیر ترجمههاى عربى آثار فلاسفهى یونان، معتزلیان به آن آغاز کردند که لفظ قیاس را به معناى قیاس منطقى به کار برند، و براى قیاس به معنى قدیم فقهى آن کلمهى تمثیل را جایگزین ساختند....
دوم، ممکن است چنان فرض کنیم که مقصود شهرستانى از این گفته، آن بوده است که فلاسفهى معتزلى با تصور خود ارسطو از تمثیل آشنا شدند که کلمهى عربى مقابل آن مساوات (برابرى) بود، و آن را با قیاس فقهى درهم آمیختند که کلمهى عربى مقابل آن تمثیل» (شبیه کردن) است...» .
ولفسن، سپس با پرداختن به سخن شهرستانى از این که چرا معتزله دستگاه بحثخود را کلام مىنامیدند، مىنویسد:
«[این]، بدان معنى است که، در آن هنگام که آنان روشهاى قدیمى کلام را طرد کردند، خود اصطلاح کلام را نگاه داشتند ولى به آن معنى تازهاى دادند. وى مىگوید که کلام (سخن) دیگر به وسیلهى آنان به معنى توصیفى از کاربرد روش قیاس در ایمان که موضوعى از کلام است نبود، بر خلاف کاربرد آن در فقه که با عمل سر و کار داشت; اینک با فلاسفهى معتزلى معناى مضاعف تازهاى پیدا کرد، و عنوان توصیفى از روش جدید استدلال آنان و نیز توصیفى از موضوع بحث نظام ایشان به دست آورد...» . (4)
طبقهبندى روشهاى علوم
بدیهى است که هر علمى به تناسب «موضوع» و «مسایل» و نیز جهت رسیدن به غایت وهدفى که آن علم دارد روش ویژهى خود را مىطلبد.
براى اثبات و استدلال اصول و پیش فرضها و مسایل علوم مختلف، از روشهاى گونهگون مىتوان استفاده کرد. به عنوان مثال براى اثبات این که آب از اکسیژن و ئیدروژن ترکیب شده است، روشى غیر از روش اثبات در یک مسالهى تاریخى همانند «تاریخ وقوع جنگ جهانى اول» به کار گرفته مىشود.
علم کلام، دانشى تک روشى نیست و روش واحدى در آن معمول نمىگردد، بلکه در واقع دانشى چند روشى است که در آن از روشهاى گوناگون و متنوع و متعدد مىتوان بهره گرفت و در عمل هم متکلمان ادیان چنین مىکنند. اما در باب جدلى بودن یا برهانى بودن استدلالهاى علم کلام، حقیقت آن است که این تمایز امروز چندان دقیق نیست، زیرا با پیدایش رشتهاى به نام کلام فلسفى (5) که به شیوهاى فلسفى وبرهانى مباحث کلامى را مورد بحث قرار مىدهد، دیگر نمىتوان از چنان تمایزى سخن گفت و نتیجهى عملى چشمگیرى هم ندارد. بنابراین، در علم کلام عینا مانند تنوع روش شناختى مىتوان از تنوع برهانها و شیوههاى استدلال و احتجاج نیز بهره برد و لزومى ندارد که در طرح بحثهاى کلامى خود را به یک نوع خاص از قیاس و استدلال محدود و مقید بسازیم. (6)
معمولا متکلمان عصر حاضر از سه روش عقلى، تجربى و تاریخى براى پاسخگویى بیشتر مسایل کلامى استفاده مىکنند ولى در حقیقت روح حاکم در کلام، همان روش و استدلال عقلى است که به اتقان مدعا و اثبات کامل موضوع مىپردازد و در نتیجه، پذیرش و متقاعد شدن مخالفان نظریات کلامى را به دنبال خواهد داشت.
تقسیمبندى سنتى روش بحثهاى کلامى
از سوى دیگر، در یک تقسیمبندى سنتى، روش تحقیق و استدلال در مباحث کلامى به طور کلى به سه دسته تقسیم شده است:
1. روش عقلى rational method
«کلام» و «فلسفه» وجه مشترکى در روش استدلال دارند و لذا مسایل مشترک میان آن دو، با اسلوب تعقلى اثبات مىشود; گرچه «کلام» در مسایل ویژهى خود، از روش نقلى و تعبدى هم استفاده مىکند. پس در حقیقت «کلام» در این نوع مسایل، از متد تحقیق «تلفیقى» و «دوگانه» ى «تعبدى» و «تعقلى» بهره مىگیرد.
بخشى از اصول اعتقادات، تنها با دلیل عقلى قابل اثبات و استدلالاند، مثلا، ضرورت نبوت و نیاز بشر به دین، اثبات ذات اقدس الاهى و اوصاف بارى، ارسال رسل از سوى خداوند متعال و اصل معاد و ... را نمىتوان از طریق دلیل نقلى اثبات نمود، چون استدلال از طریق نقل (مثل کتاب و سنت) استدلالى دورى خواهد بود، براى این که اگر بخواهیم (مثلا) براى ضرورت نبوت از قرآن استفاده کنیم متوقف بر این است که نبوت پیامبر اسلام وقرآن کتاب اوست را بپذیریم، در صورتى که فرض این است که اصل نبوت هنوز ثابت نشده است «پس اثبات اصل پیامبر بودن ایشان متوقف بر اثبات پیامبر بودن حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و اثبات پیامبر بودن ایشان متوقف بر اثبات اصل نبوت خواهد بود و این دور است. لذا براى این مساله نمىتوان دلیل نقلى آورد، بلکه به کمک عقل باید اقامهى دلیل کرد» . (7)
از این رو، در این بخش از قیاس جدلى و حکمتبرهانى استفاده مىشود که مبادى آن را قضایاى عقلى تشکیل مىدهند. در اصطلاح، این بخش «کلام عقلى طبیعى» (natural theology) نامیده مىشود.
به کارگیرى استدلال عقلى در مبانى اعتقادى، علاوه بر قرآن (8) ، در سخنان حکیمانهى پیشوایان معصوم دین هم آمده است و کلام شیعى در این باب از دیگر مذاهب کلامى مانند اشاعره و معتزله غنىتر است.
استاد شهید مطهرى در این باره آورده است:
«حقیقت این است که طرح بحثهاى عقلى عمیق در معارف اسلامى اولین بار وسیلهى على علیه السلام در خطب و دعوات و مذاکرات آن حضرت مطرح شد. اوبود که اولین بار دربارهى ذات و صفات بارى و دربارهى حدوث وقدم، بساطت و ترکب، وحدت وکثرت و غیر اینها بحثهاى عمیقى را طرح کرد که در نهج البلاغه و روایات مستند شیعه مذکور است . آن بحثها رنگ و بوى و روحى دارد که با روشهاى کلامى معتزلى و اشعرى وحتى کلامهاى برخى علماى شیعى که تحت تاثیر کلامهاى عصر خود بودهاند، کاملا متفاوت است....
مورخان اهل تسنن اعتراف دارند که عقل شیعى از قدیم الایام عقلى فلسفى بوده است، یعنى طرز تفکر شیعى از قدیم استدلالى و تعقلى بوده است. تعقل و تفکر شیعى نه تنها با تفکر حنبلى که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبى بود و با تفکر اشعرى که اصالت را از عقل مىگرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ مىکرد مخالف و مغایر است، با تفکر معتزلى نیز، با همهى عقلگرایى آن مخالف است; زیرا تفکر معتزلى هر چند عقلى است ولى جدلى است نه برهانى; و به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفهى اسلامى شیعه بودهاند» . (9)
استفاده از جدل و استناد بر «حسن و قبح افعال» شیوهاى است که تا قبل از خواجه نصیر الدین طوسىرحمه الله در میان متکلمان متداول بود. اما از آنجایى که این شیوه براى دفع تمامى شبهههایى که روز به روز بر کمیت، تنوع و عمق آنها افزوده مىشد، کافى نبود; و از طرف دیگر در اثر تعارض میان حکما و متکلمان، ضعف و نارسایى این شیوه در اثبات مسایل بخش کلام عقلى هرچه بیشتر نمایان شده بود، حکیم فرزانه محقق طوسى رحمه الله را بر آن داشت که کلام را از حالت جدلى بودن خارج کند و به آن صبغهى برهانى و فلسفى بدهد. صبغهى برهانى کتاب شریف تجرید الاعتقاد به حدى است که بعضى آن را به منزلهى مرحلهى پایانى حیات علم کلام مىانگارند. در کتاب یاد شده، نظم وترتیب مباحث نیز تغییر یافته وبه کتابهاى فلسفى بسیار نزدیک شد. مباحث این کتاب همچون تمامى کتابهاى فلسفى، از امور عامه آغاز و به الهیات بالمعنى الاخص ختم مىشود. پس از او نیز تمامى کتابهایى که در این علم به رشتهى تحریر درآمدند همچون شوارق الالهام مرحوم لاهیجى رحمه الله کم و بیش همین شیوه را دنبال کردند. (10)
شهید مطهرى، چگونگى تاثیر فلسفه و مباحث عقلى در کلام اسلامى از زمان خواجه طوسى به بعد را چنین ذکر مىکند:
«خواجه نصیرالدین طوسى که خود حکیم و فیلسوف متبحر است، با تالیف کتاب تجرید الاعتقاد محکمترین متن کلامى را آفرید. پس از تجرید هر متکلمى اعم از شیعه وسنى که آمده استبه این متن توجه داشته است. خواجه نصیر الدین تا حدزیادى کلام را از سبک حکمت جدلى به سبک حکمتبرهانى نزدیک کرد. ولى در دورههاى بعدتر کلام تقریبا سبک جدلى خود را به کلى از دست داد، همه پیرو حکمتبرهانى شدند و درحقیقت «کلام» استقلال خود را در مقابل «فلسفه» از دست داد.
فلاسفهى شیعى متاخر از خواجه ، مسایل لازم کلامى را در فلسفه مطرح کردند و با سبک و متد فلسفى، آنها را تجزیه و تحلیل کردند و از متکلمین که با سبک قدیم وارد و خارج مىشدند موفقتر بودند...» . (11)
2. روش نقلى traditional method
روش دیگرى که عالمان از آن در بعضى از علوم استفاده مىکنند روش نقلى یا تاریخى است که مستند به سخن و اقوال پیشینیان است. روش نقلى در علم کلام، بهرهگیرى از کتاب و سنت (قطعى) است.
نمونههایى از مسایل کلامى که تنها با روش نقلى مىتوان دربارهى آنها سخن گفت، عبارتند از:
جزئیات مربوط به اقوال آدمى پس از مرگ و در جهان آخرت، بیشتر مسایل باب امامت و بعضى از مسایل نبوت عامه و خاصه مانند، تعداد اوصیاى پیامبران، جانشینان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و....
پس در این نوع از مسایل کلامى، مبادى استدلال را قضایاى مستفاد از کتاب و سنت تشکیل مىدهند. و این بخش از کلام، «کلام نقلى») شخردرحخژ ححدچحسحز (نامیده مىشود.
آیا در روش نقلى، از عقل هیچ بهرهاى نمى گیریم؟
در روش عقلى ، پژوهشى بر اساس اصول و قواعد منطقى و عقلى انجام مىپذیرد که شایعترین آن استفاده از استدلال قیاسى است. اما در روش نقلى، تحقیق بر مبناى اعتبار و حجیتسخنان و مطالب مرجح خاصى صورت مىگیرد. نمونهى بارز روش نقلى در علم کلام، تمسک به آیات قرآن است; آیات قرآن، در نزد متکلم مسلمان، اعتبار دارد به این معنا که درستى و مطابقت مضمون آن با واقعیت ثابتشده است.
با تامل در ماهیت روش نقلى روشن مىشود که اعتبار این روش، در نهایت، از طریق عقل به اثبات مىرسد; پس، ابتدا مىباید با استدلال عقلى اعتبار وثاقتیک سخن (یا مطلب منقول) را ثابت کرد و سپس با توسل به آن، بر درستى مطلوب خود دلیل آورد. (12)
3. روش عقل و نقل
برخى از موضوعات و مباحث کلامى، هم از طریق عقل و هم از طریق نقل قابل اثبات و استدلالاند، به عنوان مثال، در اصل ضرورت معاد اقامهى برهان عقلى راهگشاست; چنان که پس از اثبات حجیت قرآن وکلام خدا بودن آن، مىتوان از قرآن بر مسالهى معاد ومبعوث شدن مردم در قیامت استدلال کرد.
و نیز در بحث از اوصاف الاهى، مىتوان از هر دو روش عقلى و نقلى بهره جست.
البته غیر از روشهاى سهگانه، روشهایى دیگر مانند روش تاریخى (بدون اتکاى به وحى) روش تجربى، عرفانى و شهودى از سوى متکلمان معاصر، در باب مسایل دینى، به کارگیرى مىشود. تحلیل و بررسى همهى روشهاى مشهور و غیر مشهور میان متکلمان ادیان ومذاهب مختلف، فرصت دیگرى را مىطلبد.
روشهاى استدلال و کاربرد آنها در بحثهاى کلامى
بعضى از محققان از دریچهى شناسایى روشهاى منطقى استدلال ، به کاربرد آن در مباحث کلامى پرداختهاند. در این دیدگاه، با توجه به اقسام روشهاى منطقى از حیث صورت (13) وماده (14) به صورت زیر مورد بررسى قرار گرفت:
با توجه به موضوع علم کلام (خداشناسى) وغایات و رسالتهاى چهارگانهى آن (یعنى: 1. خداشناسى تحقیقى; 2. اثبات موضوعات ومبادى سایر علوم دینى; 3. ارشاد مسترشدان و الزام معاندان; 4. دفاع از اصول و عقاید دینى، روش استدلال در رابطه با دو غایت اول (مگر در مباحثه) باید از گونهى روش مفید یقین باشد; بنابراین از نظر صورت، بهرهگیرى از روش «تمثیل» مجاز نخواهد بود، همانگونه که از روش استقراى غیر معلل نیز نمىتوان استفاده کرد، ولى بهرهگیرى از روش استدلال مباشر و نیز روش قیاس و استقراى معلل، مجاز مىباشد و از نظر روش ماده نیز فقط باید از روش برهان بهره گرفت; زیرا روشهاى دیگر مفید یقین نیست و اصولا کاربرد آن روشها در جایى است که پاى مباحثه و محاوره با دیگران در میان باشد که از مورد بحثبیرون است.
ولى در رابطه با دو غایت دیگر، بهرهگیرى از همهى روشهاى استدلال مجاز خواهد بود و انتخاب روش، بر عهدهى متکلم است که با در نظر گرفتن تفاوتهاى فکرى و روحى مخاطبان و طرفهاى بحث و نیز شرایط مختلف دیگر از نظر زمانى، مکانى و غیره شیوهى استدلال مناسب را برگزیند و در نتیجه در مواردى، بهرهگیرى از شیوهى برهان جایز نبوده و باید از روش جدل یا خطابه استفاده شود و نیز در مواردى به کار بردن روش قیاس میسور و نافع نبوده و باید از روش استقرا و تمثیل بهرهگیرى شود.
با این توضیح، روشن شد که اولا اندیشهى کسانى که روش استدلالهاى کلامى را منحصر در روش جدل دانسته و آن را معرف بحثهاى کلامى مىشناسند، صحیح نیست; زیرا همانگونه که بیان گردید، در رابطه با غایت نخست روش جدل مجاز نیست، و در رابطه با دو غایت اخیر نیز روش بحث منحصر در بهرهگیرى از شیوهى استدلال جدلى نبوده و از روش خطابه یا برهان نیز مىتوان استفاده نمود.
ثانیا: گاهى تصور مىشود که بهرهگیرى از روش جدل و یا هر روش دیگرى که افادهى یقین نکرده و تنها مفید اقناع یا الزام باشد مایهى نقصان به شمار مىرود، ولى این تصورنادرست، ناشى از ناآگاهى یا غفلت از غایت کلام و رسالت متکلم است وگویا تصور شده که مخاطبان بحثهاى کلامى همیشه کسانىاند که آمادگى لازم براى دریافت استدلالهاى برهانى را دارند، ونیز تصور شده که سروکار متکلم همیشه با کسانى است که جویاى حقیقتبوده و قصد جدال وخصومت ندارند، ولى نادرستى هر دو تصور آشکار است. (15)
علت، تنوع روشهاى علم کلام
چنان که ملاحظه شد مسایل مختلف علم کلام از دریچههاى گونهگون قابل ارزیابى، استدلال و اثبات است و مىتوان به تناسب مباحث آن، از روشهاى متنوع استفاده کرد.گرچه به کارگیرى بعضى از روشها (مانند روش عقلى) در بعضى از اصول اعتقادى لازم و ضرورى است و بدون آن نمىتوان به تحقیق آنها پرداخت; اما نکتهى قابل توجه این است که آیا تنوع روشهاى علم کلام به خاطر بىموضوع بودن علم کلام است؟
بعضىها بر این عقیدهاند و حتى در صددند که علم کلام را بى روش خوانند و لذا چنین آوردهاند:
«... علم کلام به خاطر بى موضوع بودنش مىتواند به مسایل عقلى، تجربى، تاریخى (نقلى) و شهودى بپردازد، و متکلمان براى دفاع از هر گزارهاى، متناسب با مضمون آن باید روش خاصى را برگزینند. و از این رو، یکى از مبادى لازم براى هر متکلمى آگاهى از روش شناسى علومى است که این چهار روش را به کار مىبرند.
کوتاه سخن این که: متکلم در بررسى مسایل کلامى ناگزیر است روشهاى متنوعى را به خدمت گیرد. بدین ترتیب مىتوان ادعا کرد که علم کلام نه تنها بىموضوع، که بىروش است; بر خلاف علوم دیگر که هر یک به تناسب، پاى بند روشى خاصاند» . (16)
ولى به نظر مىرسد اولا (چنان که در بخش دوم این سلسله مقال (17) آمده است) کلى «عقاید دینى» موضوع علم کلام را تشکیل مىدهد و ثانیا بر فرض که علم کلام از موضوعى کلى برخوردار نباشد، بى روش بودن آن را نتیجه نمىدهد. و اصولا اگر پذیرفتیم که علم کلام با داشتن مسایل متنوع، از روشهاى مختلف بهره مىگیرد، چه داعى داریم که ادعا کنیم علم کلام، علمى بىروش است. آیا بهتر نیستبگوییم: تنوع روشهاى کلامى خود دلیل بر گسترهى متد تحقیق و استدلال در علم کلام است و چه بسا با استدلال به روش خاصى، مطلبى اثبات و با روش دیگر، بر آن مهر تایید و تاکید زده شود.
از سوى دیگر بخش عمدهى اصول اعتقادى با اسلوب تعقلى وبخش وسیعى از مسایل کلامى با اسلوب تعبدى و نقلى تحقیق و استدلال مىشوند، لذا بیشتر عالمانى که در باب روشهاى کلامى سخن گفته، به دو روش معمول و مشهور (عقلى و نقلى) استناد کردهاند.
نگرش به روشهاى کلامى و تقسیمبندى کلام
شاید بحث روش شناسى در تحقیق و استدلال کلامى، به گونهاى از اهمیتبرخوردار باشد که متکلمان و محققان کلامى را واداشته است تا به تقسیم بندى کلام از این منظر بپردازند. اینک به دو تقسیمبندى از قدما و معاصران اشاره مىشود:
1.کلام وحیانى و کلام طبیعى
برخى از متکلمان و محققان غربى، کلام و مسایل دینى را با توجه به روشهاى معمول در آن به دو بخش تقسیم کردهاند:
الف: کلام وحیانى Revealed theology یا حقایقى که از طریق وحى و الهام نصیب آدمى مىگردد و اگر وحى و الهام نبود، عقل انسانها به آن نمىرسید. نظیر: احوال برزخ و عالم قیامت و عوالم غیب.
ب: کلام طبیعى (عقلى) natural theology یا حقایقى که بدون تایید وحى، عقل مستقلا آنها را اثبات مىکند و قابل دسترسى عقل است; نظیر «اثبات وجود خدا» ، «اثبات یکتایى خداوند» و....
قابل یادآورى است که در برابر این پرسش که: اگر بعضى حقایق را عقل به تنهایى درک مىکند، پس چرا ، وحى هم آنها را بیان کرده است؟ قایلان به کلام وحیانى و طبیعى پاسخ مىدهند:
حقایق عقلىاى که توسط وحى دوباره بیان مىشود براى آن است که اولا همهى انسانها قدرت عقلانى لازم براى درک این حقایق را ندارند.
ثانیا: همهى انسانها، خاطرى آسوده، و فرصت تفکر در این امور را ندارند ، اینان، با اعتماد و تکیه بر وحى، چنین حقایقى را مىپذیرند.
2. کلام عقلى و کلام نقلى
تقسیم بندى دیگرى از سوى قدماى متکلمان اسلامى صورت پذیرفت که مسایل کلامى را به دو دستهى عقلى و نقلى تقسیم کردهاند.
گرچه، این دو تقسیمبندى در خیلى موارد مشترک هستند و «تصادق جزئى» دارند، لکن وجه افتراق هم دارند.
توضیح: قدما مىگفتند اگر بخواهیم از قرآن و روایات استفاده کنیم و براى ما حجیت داشته باشند، قبلا باید تعدادى از مسایل و موضوعات کلامى مستقلا اثبات شوند مانند:
1. وجود خدا.
2. یکتایى خدا.
3. قدرت على الاطلاق خدا.
4. خیرخواه على الاطلاق بودن خدا.
5.قصد دخل و تصرف تشریعى خداوند در زندگى انسان.
6. علم مطلق خداوند.
7. تصرف تشریعى خداوند از طریق نبوت (ضرورت بعثت پیامبران) .
8. نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم.
9. وجوب عصمت انبیا در مقام تلقى، حفظ و ابلاغ وحى.
11. قدرت انسان بر فهم قرآن
12.لزوم وجود راهى براى اثبات نبوت پیامبران براى دیگران و....
بدیهى است که حجیت و صحت مطالب مذکور، به وسیله قرآن قابل اثبات نیست، چون مستلزم دور است; چون از یک طرف حجیت قرآن را به وسیله این مقدمات باید اثبات کرد و از طرف دیگر این مقدمات و امور را مىخواهیم به وسیلهى قرآن اثبات کنیم.
پس باید سراغ ادلهى عقلى رفت و از طریق براهین عقلى به اثبات مطالب مذکور پرداخت، از این رو، نه تنها نمىتوان کلام را در کلام نفسى منحصر دانستبلکه راهیابى به کلام نفسى از طریق کلام عقلى میسور است. (18)
روشهاى جدید در کلام معاصر
متکلمان معاصر با توجه به گستردگى مسایل کلامى، در مقام داورى به روشهاى جدید تمسک جستهاند. روشهاى نوین در ارتباط با مسئولیت و رسالت متکلم استیعنى هم در مقام تبیین مفاهیم دینى واثبات عقاید دینى است و هم در مقام دفع شبهات.
بودهاند; اما امروزه متکلمان چند روشى (20) هستند» این سخن اگر چه خالى از حقیقت نیست و لکن از دقت تاریخى برخوردار نیست. علم کلام به ویژه بر مبناى تصویر دفاعى، هرگز تک روشى نبوده است. اگر چه روش غالب، جدل بوده است و به همین جهت عدهاى علم کلام را جزو صناعت جدلى طبقهبندى مىکردهاند. اما توجه به این نکته مهم است که صناعت جدل بر خلاف برهان به ویژه بر مبناى تعریف غایى جدل، چند روشى است. اما این چند روش در دنیاى جدید، مفهوم کاملا نوینى یافته است.
امروزه، یکى از ویژگیهاى تفکر نوین کلامى ، تنوع روشهایى است که در عرصهى تفکر ظهور یافته است. متاله معاصر مىتواند در تبیین یک حقیقت دینى، رویکرد تاریخى داشته باشد و یا رویکرد پدیدار شناختى; مىتواند به روشهاى هرمنوتیک تکیه کند ویا روشهاى سمانتیکى; مىتواند به تحقیقات تجربى چشم بدوزد و یا به تحلیلهاى برهانى تمسک کند. (21)
مثلا براى شناخت «وحى» ، نیاز است از روشها ومباحث روانکاوانه و روانشناسانه و روشهاى علوم تجربى نیز استفاده شود. و نیز از سویى، تفسیر ویا توجیه بعضى از متون دینى، برخى از متکلمان را برآن داشت که از روشهاى پدیدار شناسى، متن شناسى و فن تاویل متون دینى (هرمنوتیک) و فلسفههاى تحلیل زبانى مدد جویند.
روش الاهیات از دیدگاه پل تلیش (22)
متکلمان غربى در باب روش الاهیات، دو روش عمدهى عقلانى و وحیانى را مطرح کردند.
در این باب، به ذکر نظریهى یکى از متکلمان معروف قرن بیستم پل تلیش (1886 1963م) به روایت جى هى وود توماس (23) بسنده مىکنیم:
طبق نظر تیلیش دربارهى روش الهیات دومطلب باید گفت: این روش عقلانى (24) است و یک روش همبستگى است. کلمهى «عقلانى» سه معنا دارد: معنا شناختى، منطقى و روش شناختى، که به آن معانى قول به این که الهیات عقلانى است صحیح است. او منظورش را از نیاز به عقلانیت معنا شناختى کاملا روشن نمىکند. مسلما منظورش این است که عالم الهیات باید مرادش را ایضاح کند، اما به نظر مىرسد که وى گمان مىکند این امر فقط تا آنجا مىتواند انجام شود که عالم الهیات آگاهانه همهى معانى یک کلمه را به هم مربوط مىکند و آنها را حول یک «معناى مهار کننده» متمرکز مىسازد. الهیات به معناى منطقى بودن نیز عقلانى است. تیلیش مىگوید: الهیات مانند هر علم دیگرى وابسته به منطق صورى است. لب این کلام تنها این نیست که استدلال عالم الهیات باید بر طبق قواعد منطق معتبر باشد، بلکه به صورت خاصترى این است که تناقضاتى که عالم الهیات ضرورتا باید مرتکب شود بىاستثنا «وجودىاند و نه منطقى» ، یعنى آنها از لحاظ منطقى تناقض نیستند. سرانجام، الهیات «عقلانى است از آن حیث که روشمند وبنابراین نظاممند است. همین که کار تامل الهیاتى را آغاز کردید باید آن را به شیوهاى سازگار و عقلانى انجام دهید; تیلیش مىگوید که این سخن به این معناست که شما یک نظام مىسازید.
تیلیش مىگوید: الهیات هم بشارت آمیز است وهم تدافعى و لذا روشى که باید به کار گیرد روش همبستگى (25) است. او مىگوید: این روش مضامین ایمان مسیحى را از طریق سؤالات وجودى وپاسخهاى الهیاتى در وابستگى متقابل تبیین مىکند. تحلیل «اوضاع و احوال» کار فیلسوف است. فلسفه سؤالاتى را که الهیات پاسخش را فراهم مىکند، مىپرسد. به این دلیل است که غالبا به نظر مىآید روش همبستگى پاسخ تیلیش استبه مسالهى ارتباط فلسفه و الهیات و نه توصیف عام روشى که الهیات به کار مىبرد.
توفیق این روش به عنوان پاسخى به این مساله ناشى از راهى است که از طریق آن تیلیش فلسفه و الهیات را تعریف مىکند. او مىگوید فلسفه آن علم معرفتبخشى است که موضوع آن واقعیت فىنفسه است. فلسفه این سؤال غایى را مىپرسد «که وجود، وجود صرف، چه معنایى دارد» . الهیات نیز دربارهى واقعیت من حیث المجموع سؤال مىکند، زیرا فقط آنچه که متعلق به واقعیت من حیث المجموع است مىتواند به صورت غایى مورد علاقهى ما باشد. تا آنجا که هر فلسفهاى یک دلبستگى وجود دارد، در درون خودش یک الهیات آشکار یا پنهان دارد. سؤالاتى که تیلیش به آنها پاسخ داده استسؤالات بنیادین هر عالم الهیات است، و از این واقعیت که این سؤالات در معرض انتقادهاى تندند به این معنا نیست که این پاسخها بىاهمیتاند. من خودم دو سؤال عمده را مطرح کردهام که به طرق گوناگون توسط منتقدان دیگر مطرح شده است. اولى این است که کل بحث عقلانیت الهیات نوعى ظاهرگرایى (26) را در نظریهى زبان و در فهم استدلال الهیاتى پیشفرض مىگیرد. بىپرده بگوییم، تیلیش در این گمان که معناى زبان چیزى خاص است که بستگى ناگسستنىاى با خود زبان دارد بر خطاست و چشمانداز ظاهرگرایانهاش او را سوق مىدهد به این که استدلال الهیاتى را در بستر پروکروستس (27) منطق صورى جاى دهد. نکتهى دیگر این است که همبستگى فلسفه و الهیات نمىتواند حق فلسفه یا الهیات را ادا کند. حتى مىتوان گفت که او روا مىدارد که تصورش از فلسفه سرشت الهیات را تعیین کند. هر چقدر پافشارى کنیم که محتواى پاسخ الهیاتى در وحى و انکشاف الهى عرضه مىشود، باز همچنان خطاست که الهیات را عملى بدانیم که صرفا ارزش پاسخگویى به سؤالات ما را دارد، زیرا الهیات در عین حال پرتوى است که پیش پاى ما را روشن مىکند و حتى سؤال را هم در اختیار ما مىگذارد. این استدلال را چند منتقد کاتولیک کردهاند و کتاب کنت همیلتون (28) تحت عنوان نظام و انجیل (29) این استدلال را مدعاى اصلى خود قرار مىدهد. (30)
پاى سخن چند تن از دانشمندان فرهیخته در باب روش علم کلام
مجله «نقد و نظر» در شماره دوم، طى اقتراحى دربارهى «دفاع عقلانى از دین» پرسشهایى را با چند تن از دنشوران کشور، اساتید حوزه و دانشگاه در میان گذاشت.
چهارمین پرسش چنین بود:
روش علم کلام چیست؟ آیا از هر سه روش عقلى و فلسفى، تجربى و علمى، نقلى و تاریخى استفاده مىشود یا از ب
عضى از آنها؟ چرا؟
اینک به پاسخهاى اساتید محترم توجه مىکنیم:
استاد آیة الله جعفر سبحانى: اصل اولى استفاده از عقل است. متکلم از عقل مىخواهد بهره بگیرد، ولى چون غرض همیشه تعیین کنندهى روش هم هست، و چون غرضش دفاع از اصول دین است، گاهى از تجربه هم بهره مىگیرد و حتى در بعضى از مباحث چاره ندارد که از تاریخ بهره بگیرد; مانند بحث امامت، که نمىتواند از عقل بهره بگیرد; البته کلى امامت را مىتواند. تاریخ امامت و سقیفه از تجربه و تاریخ بهره مىگیرد، ولى اینها هم در قلمروى آن است.
استاد مصطفى ملکیان: با توجه به اینکه در متون مقدس دینى و مذهبى هر سه قسم گزاره، یعنى هم گزارههاى تجربى و هم گزارههاى عقلى و فلسفى و هم گزارههاى نقلى و تاریخى، به چشم مىآیند، متکلم، که در مقام دفاع از اینهاست، على القاعده از هر سه روش تجربى، عقلى و فلسفى، نقلى و تاریخى استفاده مىکند و باید بکند. مثلا در قرآن مجید هم گزارههاى تجربى آمده است، مانند: «والله خلق کل دابة من ماء» (نور/45) و «وارسلنا الریاح لواقح» (حجر/22)، و هم گزارههاى عقلى و فلسفى، مانند «لو کانفیهما آلهة الاالله لفسدتا» (انبیاء/22) و «کل شىء هالک الاوجهه» (قصص/88)، و هم گزارههاى نقلى و تاریخى، مانند: «غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین» (روم/42) . متکلمى که در مقام دفاع از حقانیت این گزارههاستباید روششناسى علوم تجربى، علوم عقلى و فلسفى وعلوم نقلى و تاریخى را بداند و به کار گیرد.
دکتر محمد لگنهاوزن: هدف علم کلام در سنت اسلامى، همچون کلام فلسفى یا الهیات عقلى در غرب تدوین نظام از نظر عقلانى و هماهنگ کردن آموزههاى دینى است. در حالى که فلسفهى دین معمولا به گونهاى فهم مىشود که مباحثش به کلیترین و اساسیترین ادعاهاى مسیحیت که اسلام و یهودیت نیز در آنها سهیمند مربوط مىشود. گاهى مباحث جزئىترى، از قبیل دفاع عقلانى از آموزهى تثلیث نیز موضوعات فلسفه دین تلقى مىشود هر چند به نظر مىرسد که مناسبتر است این گونه مباحث را متعلق به کلام فلسفى به شمار آوریم. همانگونه که از واژههاى کلام فلسفى و الهیات عقلى پیداست، روش این موضوعات عقلى و فلسفى است. هنگامى که متکلمین به نگارش نظامهاى کلامى منظم مىپردازند، آنچه از کلمهى «منظم» فهیمده مىشود عبارت از انسجام عقلانى آموزههاى مورد بحث است. وقتى به مطالعهى علم کلام مىپردازیم درمىیابیم که روشهاى مشابهى به کار گرفته مىشود. براى اثبات یک ادعاى مفروض براهینى اقامه مىگردد و ایرادات آن مورد بحث و ملاحظه قرار مىگیرند و پاسخهایى تدوین مىشود و در عین حال براهین ارایه شده براى اثبات ادعاهاى متقابل نقد مىشوند; اما متکلمین مسیحى اغلب به تالیف آثار کلامىاى مىپردازند که نمىتوان جزء کلام فلسفى به حساب آورد. به عنوان مثال علاقهمندند تا به بررسى اهمیت اخلاقى آموزههاى مختلف بپردازند ویا دیدگاه فلسفى خاصى را به سبب مضامین اخلاقى آن نقد کنند. این نوع کار را کلام اخلاقى مىنامند. البته تمایز بین کلام اخلاقى و کلام عقلى را نباید به گونهاى دانست که این امر را به ذهن القا کند که متکلم اخلاقى روشهاى عقلانى را به کار نمىبرد. او نیز به اقامهى براهین براى اثبات دیدگاه خویش و طرح اشکالاتى بر دیدگاه رقباى خود علاقهمند است، اما هدف وى ارایهى یک نظام عقلانى از عقاید نیست، بلکه صرفا مىخواهد به بررسى جنبهى اخلاقى آنها بپردازد.
از سوى دیگر این حقیقت که متکلم عقلى عمدتا با انسجام عقلانى مجموعهاى از آموزهها سر وکار دارد، به این معنا نیست که روشهاى تاریخى و تجربى کاملا با کار او نامربوط باشند. قبل از هر چیز آموزههایى که وى مىخواهد به دفاع از آنها بپردازد معمولا از سنت تاریخى استنباط مىگردند. کسى که مىخواهد براى تشیع، الهیات عقلانى به وجود آورد باید از اظهارت اصولىاى که به وسیلهى امامان معصوم بیان شده است آگاه باشد.
جنبهاى دیگر که به روش تاریخى به کار متکلم عقلى مرتبط مىگردد این است که متکلم باید از سیر وتحول تاریخى یک آموزه ونقد آن مطلع باشد. براى این که بفهمیم چرا یک متکلم بر دلیل خاصى تاکید مىورزد، باید با ادعاهاى متعارضى که وى با آن مواجه بوده آشنا باشیم. در زمینههاى مختلف تاریخى حتى ممکن است دریابیم که آراى متعارضى (متضادى) نسبتبه بداهت عقلى درکارند; به گونهاى که ادعایى که از سوى یک متکلم بدیهى تلقى مىشود ممکن استبراى دیگرى موضوع بحث ومناقشه باشد. حتى یافتههاى تجربى مىتوانند به الهیات عقلى مرتبط گردند. زمانى چنین تصور مىشد که مدارهاى سیارات باید دورانى باشد. زیرا حرکت دورانى کاملترین نوع حرکت است و از آنجاسیارات جزء نخستین اجرام مخلوق خدا به حساب مىآمدند. چنین گمان مىشد که این امر ایجاب مىکند که حرکت آنها دورانى باشد. اکتشافات تجربى نشان داد که این فرض غلطى است. آنچه در واقع اتفاق افتاده بود این است که ادعایى به اسم عقل به عمل آمده بود که به هیچوجه نمىتوانستبر اساس عقل اثبات گردد، بلکه اکتشافات نجومى لازم بود تا به صورت نتیجهبخشى این موضوع را مسجل سازد که عقل نمىتواند مشکل مدارات را اثبات کند. بنابراین فهم بهتر حوزه و محدودیتهاى عقل ایجاب مىکند که انسان از علوم تجربى مطلع باشد. بدون چنین آگاهى این خطر وجود دارد که ادعایى را مسلم عقلى قلمداد کند که روشن به نظر مىرسد، اما در تناقض با بهترین تفسیر موجود از دادههایى است که فعلا در دسترس است.
با این حال حتى اگر ارتباط علوم تجربى و تاریخ را با الهیات عقلى بپذیریم، این بدان معنا نخواهد بود که روش عمدهى کلام فلسفى و علم کلام چیزى جز روش عقلى نیست.
دکتر رضا داورى: روش علم کلام از ابتداى پیدا شدن این علم، روش جدلى بوده است; اما اخیرا متکلمان و بخصوص متکلمان پروتستان روشهاى گزارشى و تعبیرى را پیش گرفتهاند وعمدهى نظرشان این است که ما با دین چه نسبتى داریم و از آن چه در مىیابیم. در این نوع از علم کلام کمتر به رد و اثبات و استدلال مىپردازند. در این وضع دیگر تقسیم کلام به کلام عقلى و کلام نقلى منتفى مىشود; زیرا اول باید با زبان نقل آشنا شد و نقل و منقول را فهمید. این پیش آمد مناسب با وضع زمان و یک ساحتى شدن زمان نیست. در عصر ما بشر نه به بحثهاى عقلى چندان اعتنا دارد و نه به نقل حساس است. پس ناچار متکلم نیز باید به فهمها بپردازد و ببیند آیا مىتواند به زبانى برسد که در گوشهاى مردمان جا بگیرد. بر خلاف آنچه معمولا مىپندارند، مردم با منطق دیندار نمىشوند وبا منطق و علم از دین رو نمىگردانند. با کلمات دینى باید انس پیدا کرد و چنانکه موردى موضوعى گفته است از کتاب باید استنطاق کرد. باید گذاشت که کتاب سخن بگوید، نه آنکه سخن رسمى را بر دین تحمیل کرد. وظیفهى متکلم در فهم و درک عصر و زمان همین است که طریق تاریخى وصول به دین را بیابد، و الا تطبیق احکام فرعى با مقتضیات زمان و صدور فتاواى مناسب کار فقیه است، نه وظیفهى متکلم. متکلم دین را با معلومات عصر تطبیق نمىدهد، بلکه در معلومات عصر به صورت مظهر درک و عقل و فهم مردمان نظر مىکند; نه براى اینکه بر وفق آن معلومات سخن بگوید، بلکه براى اینکه بداند چه زواید و عوارضى را باید از فهم ما بزداید. در این طریق عقل و نقل و تاریخ همه درکارند.
1. «... وکانتبین المعتزلة و بین «السلف» فی کل زمان اختلافات فی الصفات، وکان «السلف» یناظرونهم علیها، لا على قانون کلامی بل على قول اقناعی...» ; الملل و النحل: 1/37، تخریج : محمد بن فتح الله بدران، الطبعة الثانیة، مکتبة الانجلو المصریة.
2. وجرت مناظرة بین «ابی الحسن علی بن اسماعیل الاشعری» و بین استاذه «ابی علی الجبائی» فی بعض مسایل التحسین والتقبیح; فالزم «الاشعری» استاذه امورا لم یخرج عنها بجواب، فاعرض عنه، وانحاز الى طائفة «السلف» ونصر مذهبهم على قاعدة کلامیة، فصار ذلک مذهبا منفردا» الملل والنحل: 1/38.
3. ر.ک: همان، ص 85.
4. فلسفهى علم کلام، هرى اوسترین ولفسن، ترجمهى احمد آرام، صص22، 23و 27، انتشارات الهدى، چاپ اول، تهران.
5. Phliosophical theology.
6.کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 130 131، مقاله: درآمدى بر مبادى کلام جدید، همایون همتى.
7. راهنما شناسى، استاد محمد تقى مصباح، ص 20.
8. نمونههایى از آیات قرآن که در آنها از عنصر عقل بهره گرفته و بر معارف آن استدلال شده، عبارتند از: آیه 35 سوره هود; آیه 91 سوره مؤمنون و آیه 22 سوره انبیاء.
9. مجموعه آثار: 3/92 93 (کلام، درس هفتم) .
10. کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 45، (مقاله علم کلام در بستر تحول) على اوجبى.
11.مجموعه آثار: 3/95 (کلام، درس هفتم) .
12. آموزش کلام اسلامى (1) محمد سعیدى مهر، ص 16.
13. روشهاى استدلال از نظر منطق دو صورت به دو نوع کلى تقسیم مىشوند: الف) روش استدلال مباشرى (که در آن تنها وجود یک قضیه کافى است و خود داراى اقسامى است که در کتابهاى منطقى در باب «عکس» و توابع آن و باب «تناقض قضایا» و ملحقات آن، مورد بحث و بررسى قرار گرفتهاند. ب) روش استدلال غیر مباشرى (که در آن، دو یا چند قضیه به عنوان حد وسط، مورد استفاده قرار مىگیرند و آن داراى سه نوع معروف است: قیاس، استقراء و تمثیل) . از میان روشهاى مذکور، استدلال مباشرى و استدلال قیاسى یقین آورند ولى روش تمثیل مفید یقین نیست و نیز استقراى تام و استقراى ناقص معلل، مفید یقیناند ولى استقراى ناقص غیر معلل، فقط مفید احتمال و ظن است.
براى توضیح بیشتر، مراجعه شود به کتب منطقى از جمله: اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسى، المنطق، شیخ محمد رضا مظفر، المنطق الصوری، عبدالرحمن بدوى.
14. روش استدلال از نظر منطق ماده، داراى اقسامى است که در اصطلاح به صناعتهاى پنجگانه (صناعات خمس) معروفند و عبارتند از: 1. صناعتبرهان; 2. صناعت جدل; 3. صناعتخطابه; 4. صناعتشعر; 5. صناعت مغالطه.
15. ر.ک: ما هو علم الکلام، على ربانى گلپایگانى، ص51 47; مدخل و درآمد علم کلام، همان، چاپ اول، زمستان 1372; جهت آگاهى بیشتر یادآور مىشویم که مؤلف محترم، با اشاره به آیهى 125 سورهى نحل، شیوهى بحثهاى کلامى از دیدگاه قرآن (روش حکمتبرهان ; روش موعظهى پسندیده خطابه ; روش جدال احسن) را متذکر شد و سخنى از علامه طباطبایى در تفسیر آیه (المیزان: 12/374 371) را آورده و سپس بحث را با ذکر روایتى از امام حسن عسکرى علیه السلام در باب «جدال احسن» (به نقل از احتجاج طبرسى، صص21و22، نشر المرتضى، مشهد) خاتمه داد.
16. درآمدى بر فلسفهى دین و کلام، ابوالقاسم فنایى، ص 91، چاپ اول، انتشارات اشراق.
17. ر.ک: مجله تخصصى علم کلام اسلامى، شماره مسلسل 29، صص 66 77.
18. جزوه مسایل جدید کلامى، استاد ملکیان، درس هشتم، تاریخ 18/7/71، رشته تخصصى کلام اسلامى، مؤسسه امام صادق علیه السلام.
19. M onomethodic
20. Polymethodic
21. ر.ک: کلام جدید در گذر اندیشهها، ص 107 180، مقاله تحلیل مفهوم تجدد در کلام جدید، احد فرامرز قراملکى.
22. Paul Tillich
23. J.HeywoodThomas
24. rational
25. Correlation
26. formalism ، بر هر آموزهاى اطلاق مىشود که به نحوى از انحا بر صورت، در مقابل ماده یا محتوا، تاکید مىکند.
27. Procrustes ، در اساطیر یونانى غولى است که مسافران را مىگیرد، به تختخوابى مىبندد و براى این که با تختخواب سازگار افتند پاى آنان را کش مىدهد یا پاهایشان را کوتاه مىکند. «بستر پروکروستس» کنایه است از این که کسى مىخواهد به هر قیمتى همه را متحد الشکل کند.
28. Kenneth Hamilton
29. The System and Gospel
30. پل تیلیش، نوشتهى : جى وود توماس، ترجمهى : فروزان راسخى، صص 28 32، انتشارات گروس، تهران1376.