تشیع، دین آیندهى جهان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تقدیم به:
ودیعهى یزدان، موعود ادیان و منجى انسان; شخصیتى که چون بیاید ، بهار به پیشوازش مىرود، عدل بر رکابش بوسه مىزند و جهان یکسره که به صلاحدید حق، رخ در نقاب غیبت دارد، به صلاح و فلاح مىگرود ، و هم اینک نیز بارش آسمان و رویش زمین از یمن وجود اوست. یعنى حضرت ولى عصر حجة بن الحسن العسکرىعجل الله تعالى فرجه الشریف; سلیمان به حقى که اهرمن را تا روز رستخیز، توان ربودن خاتم از انگشت وى نیست، جعلنا الله من انصاره و اشیاعه والذابین عنه .
1
«هو الذی ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون» .
او (خداوند) کسى است که رسول خویش را با هدایت (دلایل روشنگر) و دین حق (درست و استوار) فرو فرستاد تا این دین را بر تمامى ادیان پیروز گرداند، هر چند که مشرکان (بتپرستان ، یهود، و مسیحیت) نخواهند.
نوید فوق، مربوط به سورهى توبه، آیهى 33 است . در آیات قبل (توبه: 27-32) نخست فرمان داده مىشود که بایستى بتپرستان فتنهجو و آتش افروز حجاز به عنوان عناصرى پلید از حریم کعبه طرد شوند. سپس به دو گروه مشرک اشاره مىشود: یهود و مسیحیت، که برخلاف تعالیم انبیا به خداى یکتا شرک مىورزند، پیامبران الهى را فرزند خدا مىانگارند و خاخامها و راهبان را رب و اله خویش مىگیرند در حالىکه امر شدهاند جز خداى یگانه، معبودى را نپرستند و مع الاسف مىکوشند نور الهى (اسلام) را نیز خاموش سازند، حال آن که ارادهى قطعى خداى متعال بر این تعلق گرفته است که نور خویش را کامل سازد.
آنگاه در ادامه، با لحنى صریح و قاطع، مىفرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدى...» .
آیهى مزبور «هو الذى...» با حواشىیى از همین دست، در سورهى صف، آیهى 9 و همچنین با اندکى اختلاف در سورهى فتح، آیهى 28 نیز تکرار شده است.
از این آیه، که 3 بار در قرآن تکرار شده، به روشنى بر مىآید که دین اسلام، بنا به خواست قاطع الهى، سرانجام بر تمام ادیان غلبه و استعلا خواهد یافت و مخالفان و منکران این دین که تابش آفتاب آن را بر جهان بر نمىتابند همگى منکوب خواهند شد.
واژهى کلیدى در آیهى فوق، «لیظهره على الدین کله» است که ضمیر در «لیظهره» (بنا به قاعدهى ادبى «الاقرب یمنع الابعد» به «دین الحق» بر مىگردد; چنان که سنخیت «غالب» و «مغلوب» نیز مقتضى غلبهى «دین» بر «ادیان» است (نه فىالمثل، غلبهى «شخص» بر «ادیان») . بنابر این، معناى «لیظهره على الدین کله» آن است که اسلام، سرانجام بر تمامى ادیان غلبه و تفوق خواهد یافت.
«لیظهره» ، از مادهى (ظ.ه.ر) مىباشد که در اصل لغت، به معنى «قوه» و «بروز» است. ظهور، به معنى انکشاف و بروز و نیز قدرت و استیلاست (مقائیس اللغة) و وقتى که با حرف اضافهى «على» همراه مىشود معناى چیرگى و استعلا مىدهد. «ظهور على فلان» به معنى غلبه بر آن شخص بوده و «اظهره الله على عدوه» به این معنى است که خداوند وى را بر دشمنش پیروز ساخت (مختار الصحاح) . چنان که «ظهور على الحائط» نیز به معنى بالا رفتن از دیوار و اشراف بر آن است (مصباح المنیر) .
گذشته از فرهنگ لغات، در قرآن کریم نیز مادهى ظهور و اظهار، خصوصا آنجا که با حرف «على» همراه است، نوعا به معنى آشکار شدن چیزى از موضع قدرت، و به دیگر تعبیر، غلبهى آشکار و چشمگیر بر چیزى است; آن گونه غلبه و چیرگى که در و دیوار، آینه سان، حاکى از آن است. بنگرید:
«حتى جاء الحق و ظهر امر الله و هم کارهون» (توبه: 48)
«ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس» (روم: 41)
از قول مؤمن آل فرعون به فرعونیان :
«یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فى الارض فمن ینصرنا من باس الله ان جاءنا» (غافر: 29)
«یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله کما قال عیسى بن مریم للحواریین من انصارى الى الله قال الحواریون نحن انصار الله فآمنت طائفة من بنى اسرائیل و کفرت طائفة فایدنا الذین آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرین» (صف: 14) .
در این آیات نیز «ظهور + على» به معنى «غلبه و دستیافتن بر حریف» استعمال شده است:
«کیف و ان یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم الا و لا ذمة» (توبه: 8)
«انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم» (کهف: 20)
از تامل در شواهد لغوى و قرآنى واژههاى ظهور و اظهار (آنجا که با حرف «على» همراهند) برمىآید که آیهى 33 توبه
«هو الذی ارسل رسوله... لیظهره على الدین کله»
نوید بخش پیروزى و سیطرهى چشمگیر و تمام عیار اسلام در آینده بر تمامى ادیان است; آیندهاى که هنوز نیامده و طبق روایات بسیار که از طریق شیعه و سنى نقل شده، به دستبزرگمردى از تبار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یعنى حجة بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف تحقق خواهد یافت.
آیهى 55 سورهى نور، ضمن تاکید بر این پیروزى، ابعاد مختلف و هدف غایى از آن را به گونهاى روشنتر و مفصلتر بیان مىدارد:
2
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا...» (نور: 55) .
خداوند به مؤمنان شایسته کردار از شمایان، وعده داده است که [1.] قطعا آنان را وارث و جانشین مکنتها و قدرتهاى جهان قرار خواهد داد و [2.] دینشان را که خود براى آنان پسندیده است (بر جهان) قادر و مسلط خواهد گرداند و [3.] قطعا خوف و ترسشان را بدل به امنیت و آرامش خواهد ساخت، تا بدون هیچگونه شرکى، فقط و فقط او را پرستش کنند....
در این آیه نیز واژهى کلیدى دیگرى وجود دارد که دقیقا هم مضمون ومؤید «لیظهره علىالدین کله» در آیهى 33 توبه است، و آن : «لیمکنن لهم دینهم...» مىباشد.
«لیمکنن» از مادهى تمکین به معنى پا برجا ساختن و قادر و توانا گردانیدن است (لسان العرب و تاج العروس) . خداى متعال در دومین بند از وعدههاى سهگانهى خویش به مؤمنان شایسته کردار، تصریح مىکند که دین مورد رضایتخویش را که پیروى از آن را براى آنان پسندیده است قطعا در آخر الزمان برجهان سیطره خواهد بخشید.
یک سؤال اساسى پیداست دینى که نازل کنندهى قرآن، وعدهى پیروزى قاطع آن را در آینده مىدهد، دینى جز دین اسلام نیست. اما سؤالى که در اینجا مطرح مىشود آن است که: با توجه به این که دین اسلام عملا در طول تاریخ به مذاهب گوناگون بلکه متضادى تقسیم شده و پیروان هر یک از این مذاهب تنها خود را بر حق مىدانند، و منطقا نیز باید گفت که از میان این همه مذاهب و فرق متضاد، تنها یکیشان مصداق اسلام واقعى و دین مورد رضایت الهى بوده و بقیه بر باطلند براستى کدام یک از مذاهب موجود اسلامى، همان دین مورد رضایت الهى بوده و در نتیجه، طبق وعدهى حتمى الهى، در آینده بر تمامى جهان سیطره خواهد یافت؟
در پاسخ باید گفت: همهى مذاهب و فرق اسلامى، با دلایلى که مىآورند، طبعا خود را یگانه دین بر حق ، یا به دیگر تعبیر، اسلام حقیقى و راستین مىانگارند و اگر قرار بر پذیرفتن ادعا بدون سنجش و محک صحت آن باشد بایستى همهى این فرق و مذاهب را (با وجود تضادهایى که در «تفسیر» اصول مشترک و «تفصیل» فروع مختلف دارند) داراى اندیشهى درست و عمل صالح انگاشت! و حتى تکفیر و تفسیقهاى آنان از یکدیگر را نیز، از باب جمع ضدین یا متناقضین! شاهد وحدت و همدلیشان پنداشت! که بیگمان این گونه داورى کارى خطا و ناصواب است. زیرا حقیقت، در هر جا، یک چیز بیش نیست (فىالمثل، ذات بارىتعالى، به چشم سر، یا قابل رؤیت است و یا نیست، و نمىشود که هم سخن قایلان به امکان رؤیتخداوند با چشم سر درستباشد و هم سخن منکران رؤیت!) و از مجموعهى بىنهایتخطوطى که دو نقطه را به هم متصل مىسازند، تنها و تنها یک خط، مىتواند مستقیم باشد و اسلام راستین نیز (که همان دین مورد رضایت الهى است) صراط مستقیمى است که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، نه پهنهى درندشت و بىدر و دروازهاى که صدها راه و بیراهه، راست و کج، و ضد و نقیض، در آن مىلولند...!
پس صرف نظر از ادعاى هر گروه مبنى بر حق بودن خویش، باید دید که قرآن کتاب آسمانى دین اسلام که همهى مسلمانان به آن احترام مىگذارند و آن را حجت قول و فعل خویش مىشمرند خود کدام یک از این مذاهب و فرق را مصداق «دین مورد رضایت الهى» شناخته و به عنوان «دین حق» بر آن صحه مىگذارد؟
خوشبختانه آیهى 3 سورهى مائده، به این سؤال اساسى پاسخى روشنگر مىدهد:
3
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده: 3) .
امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمت (هدایت) ام را بر شما تمام ساختم و راضى شدم که این اسلام (کامل شده) دین شما باشد.
الیوم (امروز)، اشاره به روز خاصى دارد که در آن، دین اسلام کامل شده و خداى متعال پسندیده است که این دین تکمیل یافته، آیین جاوید مسلمانان باشد.
به راستى در این روز خاص، چه حادثهاى رخ داده و چه حکمى از سوى پروردگار ابلاغ شده که با ابلاغ آن، دین اسلام و نعمت هدایت الهى کامل گشته است؟
با شناخت این روز خاص، طبعا هم حادثه و حکم مزبور را که مایهى تکمیل رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده خواهیم شناخت و هم ویژگى خاص «دین مرضى الهى» را . الیوم، کلید شناسایى «دین پسندیدهى الهى» و از آن طریق، کلید شناسایى مذهبى است که طبق آیات 33 توبه و 55 نور، در آینده بر جهان سیطره خواهد یافت. پس باید دید که این «الیوم» چه روزى بوده و در آن چه حادثهاى رخ داده است؟
شیعیان عموما معتقدند که آیهى «الیوم اکملت لکم...» در روز 18 ذىحجهى سال 10 هجرى (مشهور به روز غدیر) و به مناسبت اعلام ولایت و سرورى على بن ابىطالب علیمها السلام از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در غدیر خم نازل شده است. علاوه بر شیعیان، جمعى کثیر از محدثان و مورخان بزرگ اهل سنت نیز (که ذیلا به اسامى برخى از آنان اشاره مىشود) در آثار خویش به احادیثى دال بر این امر اشاره کردهاند:
1. حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبرى (متوفى 310ق) در کتاب الولایة فى طرق حدیث الغدیر، به نقل از زید بن ارقم.
2. حافظ ابو بکر بن مردویه اصفهانى (م410) به نقل از ابو سعید خدرى. (1)
3. حافظ ابو نعیم اصفهانى (م430) در کتاب ما نزل من القرآن فى على، به نقل از ابوسعید خدرى.
4. حافظ ابو بکر خطیب بغدادى (م 463) در تاریخش، به نقل از ابوهریره.
5. حافظ ابو سعید سجستانى (م477) درکتاب الولایة، به نقل از ابو سعید خدرى.
6. ابو الحسن ابن مغازلى شافعى (م483) در کتاب مناقب، به نقل از ابو هریره.
7. حافظ ابو القاسم حسکانى، به نقل از ابوسعید خدرى.
8. خطیب خوارزمى (م 568) در کتاب مناقب، به نقل از ابوسعید خدرى.
9. حافظ ابن عساکر شافعى دمشقى (م571) به نقل از ابن مردویه.
10. ابو الفتح نطنزى در کتاب الخصائص العلویة، به نقل از ابو سعید خدرى و جابر بن عبد الله انصارى.
11. سبط ابن جوزى حنفى بغدادى (م 654) در تذکرة الخواص، به نقل از ابو هریره.
12. شیخ الاسلام حموینى (م 722) در فرائد السمطین، به نقل از ابو سعید خدرى.
13. عمادالدین ابن کثیر دمشقى شافعى (م 774) در تاریخ خویش، به نقل از ابوهریره.
14. جلال الدین سیوطى شافعى (م911) در الدر المنثور، به نقل از ابن مردویه، و نیز در الاتقان، در بخش آیات سفریهى قرآن، ذیل
«الیوم اکملت لکم»
به نقل از عمر و با تصریح به صحت و اعتبار سند روایت. (2)
نمونه وار، به نقل طبرى وحسکانى در این زمینه اشاره مىکنیم. طبرى در کتاب الولایة فى طرق حدیث الغدیر، به طور مستند از زید بن ارقم نقل مىکند که گفت: زمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در بازگشت از حجة الوداع به غدیر خم رسید، توقف فرمود و نداى نماز جماعت در داد. پس ما اجتماع کردیم وحضرت خطبهاى بلیغ ایراد نمود و سپس گفت:
خداى متعال این آیه را بر من فرو فرستاده است که
«بلغ ما انزل الیک من ربک...» (مائده: 67)
و همانا جبرئیل از ناحیهى پروردگار به من فرمان داده که در این محل توقف کنم و به هر مسلمان سفید و سیاهى اعلام کنم که علىبن ابىطالب برادر، وصى، خلیفه، و امام بعد از من بر مسلمانان است....
هان اى مردم، بدانید که خداوند على را ولى و امام شما قرار داده و اطاعت از وى را بر همگان واجب ساخته است...بشنوید و اطاعت کنید. خداوند مولاى شما و على امام شماست و پس از وى نیز تا روز قیامتسلسلهى امامت در فرزندان من از صلب على استمرار خواهد داشت... هر کس که من مولاى اویم این على نیز مولاى اوست و امارت بر مؤمنان پس از من بر کسى (جز او) روا نیست....
طبرى سپس مىافزاید: در روایت دیگر آمده است که رسول خدا فرمود: بار پروردگارا، دوستبدار هر که وى را دوست مىدارد و دشمن بدار هر که را با وى دشمنى مىکند... پروردگارا، هنگامى که این حقیقت دربارهى على بیان گشت آیهى «الیوم اکملت لکم دینکم» را نازل فرمودى....
حافظ ابو القاسم حسکانى، نیز، به سند متصل، از ابو سعید خدرى نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زمانى که آیهى
«الیوم اکملت لکم دینکم»
نازل شد فرمود: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت على بن ابىطالب پس از من.... (3)
4
از ملاحظهى مجموع روایات فوق، که پارهاى از آنها از حیثسلسله سند در کمال اتقان و اعتبارند (4) ، بر مىآید که آیهى 3 مائده:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
در روز غدیر و به مناسبت اعلام «ولایت و امارت على بن ابىطالب بر کافهى مسلمانان پس از پیامبر» نازل شده است. بنابراین، اسلام، با ابلاغ ولایت و خلافتبلا فصل على علیه السلام کامل شده و دینى را که خداوند آن را براى مسلمانان برگزیده و در آخر الزمان نیز (به صریح آیهى 55 نور) همان را بر جهان چیره خواهد ساخت، همین دین کامل شده به ولایت آن حضرت است.
با توجه به آنچه گفته شد و نیز با توجه به این که در آیات توبه: 33، صف: 9 و فتح: 28، بر دینى که در پایان جهان بر جمیع ادیان چیره خواهد شد اطلاق «دین الحق» شده معلوم مىگردد یگانه مذهبى که از میان مذاهب گوناگون اسلامى، شایستهى احراز عنوان «دین مورد پسند الهى» (مائده: 3) و «دین حق» (توبه: 33) بوده و آیندهى جهان بدون تردید قلمرو تابش اوست، دین معتقد به «خلافتبلا فصل على بن ابىطالب و آل او علیهم السلام» یعنى اسلام تشیع است. و این همان حقیقتى است که در احادیث معتبر دیگر نیز توسط شیعه و سنى، با تعابیر والفاظ دیگر، از زبان پیامبر تکرار و تایید شده است، نظیر حدیثسفینه و حدیث ثقلین:
مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجى و من تخلف عنها غرق.
انى تارک فیکم الثقلین : کتابالله و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.
پىنوشتها:
1. ر.ک، تفسیر ابن کثیر: 2/14: الدر المنثور، سیوطى: 2/259: الاتقان، سیوطى، (طبع 1360ق) : 1/31; و نیز ر.ک، مفتاح النجاى میرزا محمد بدخشى و الفرقة الناجیهى قطیفى.
2. ر.ک، الغدیر، علامه امینى (چاپ پنجم، دار الکتب العربى، بیروت1403ق) 1/230 236.
3. براى مطالعهى متن کامل حدیث طبرى و حسکانى، ر.ک، همان: 1/214 216 و 218 219.
4. همان: 1/236 237.
ودیعهى یزدان، موعود ادیان و منجى انسان; شخصیتى که چون بیاید ، بهار به پیشوازش مىرود، عدل بر رکابش بوسه مىزند و جهان یکسره که به صلاحدید حق، رخ در نقاب غیبت دارد، به صلاح و فلاح مىگرود ، و هم اینک نیز بارش آسمان و رویش زمین از یمن وجود اوست. یعنى حضرت ولى عصر حجة بن الحسن العسکرىعجل الله تعالى فرجه الشریف; سلیمان به حقى که اهرمن را تا روز رستخیز، توان ربودن خاتم از انگشت وى نیست، جعلنا الله من انصاره و اشیاعه والذابین عنه .
1
«هو الذی ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون» .
او (خداوند) کسى است که رسول خویش را با هدایت (دلایل روشنگر) و دین حق (درست و استوار) فرو فرستاد تا این دین را بر تمامى ادیان پیروز گرداند، هر چند که مشرکان (بتپرستان ، یهود، و مسیحیت) نخواهند.
نوید فوق، مربوط به سورهى توبه، آیهى 33 است . در آیات قبل (توبه: 27-32) نخست فرمان داده مىشود که بایستى بتپرستان فتنهجو و آتش افروز حجاز به عنوان عناصرى پلید از حریم کعبه طرد شوند. سپس به دو گروه مشرک اشاره مىشود: یهود و مسیحیت، که برخلاف تعالیم انبیا به خداى یکتا شرک مىورزند، پیامبران الهى را فرزند خدا مىانگارند و خاخامها و راهبان را رب و اله خویش مىگیرند در حالىکه امر شدهاند جز خداى یگانه، معبودى را نپرستند و مع الاسف مىکوشند نور الهى (اسلام) را نیز خاموش سازند، حال آن که ارادهى قطعى خداى متعال بر این تعلق گرفته است که نور خویش را کامل سازد.
آنگاه در ادامه، با لحنى صریح و قاطع، مىفرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدى...» .
آیهى مزبور «هو الذى...» با حواشىیى از همین دست، در سورهى صف، آیهى 9 و همچنین با اندکى اختلاف در سورهى فتح، آیهى 28 نیز تکرار شده است.
از این آیه، که 3 بار در قرآن تکرار شده، به روشنى بر مىآید که دین اسلام، بنا به خواست قاطع الهى، سرانجام بر تمام ادیان غلبه و استعلا خواهد یافت و مخالفان و منکران این دین که تابش آفتاب آن را بر جهان بر نمىتابند همگى منکوب خواهند شد.
واژهى کلیدى در آیهى فوق، «لیظهره على الدین کله» است که ضمیر در «لیظهره» (بنا به قاعدهى ادبى «الاقرب یمنع الابعد» به «دین الحق» بر مىگردد; چنان که سنخیت «غالب» و «مغلوب» نیز مقتضى غلبهى «دین» بر «ادیان» است (نه فىالمثل، غلبهى «شخص» بر «ادیان») . بنابر این، معناى «لیظهره على الدین کله» آن است که اسلام، سرانجام بر تمامى ادیان غلبه و تفوق خواهد یافت.
«لیظهره» ، از مادهى (ظ.ه.ر) مىباشد که در اصل لغت، به معنى «قوه» و «بروز» است. ظهور، به معنى انکشاف و بروز و نیز قدرت و استیلاست (مقائیس اللغة) و وقتى که با حرف اضافهى «على» همراه مىشود معناى چیرگى و استعلا مىدهد. «ظهور على فلان» به معنى غلبه بر آن شخص بوده و «اظهره الله على عدوه» به این معنى است که خداوند وى را بر دشمنش پیروز ساخت (مختار الصحاح) . چنان که «ظهور على الحائط» نیز به معنى بالا رفتن از دیوار و اشراف بر آن است (مصباح المنیر) .
گذشته از فرهنگ لغات، در قرآن کریم نیز مادهى ظهور و اظهار، خصوصا آنجا که با حرف «على» همراه است، نوعا به معنى آشکار شدن چیزى از موضع قدرت، و به دیگر تعبیر، غلبهى آشکار و چشمگیر بر چیزى است; آن گونه غلبه و چیرگى که در و دیوار، آینه سان، حاکى از آن است. بنگرید:
«حتى جاء الحق و ظهر امر الله و هم کارهون» (توبه: 48)
«ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس» (روم: 41)
از قول مؤمن آل فرعون به فرعونیان :
«یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فى الارض فمن ینصرنا من باس الله ان جاءنا» (غافر: 29)
«یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله کما قال عیسى بن مریم للحواریین من انصارى الى الله قال الحواریون نحن انصار الله فآمنت طائفة من بنى اسرائیل و کفرت طائفة فایدنا الذین آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرین» (صف: 14) .
در این آیات نیز «ظهور + على» به معنى «غلبه و دستیافتن بر حریف» استعمال شده است:
«کیف و ان یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم الا و لا ذمة» (توبه: 8)
«انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم» (کهف: 20)
از تامل در شواهد لغوى و قرآنى واژههاى ظهور و اظهار (آنجا که با حرف «على» همراهند) برمىآید که آیهى 33 توبه
«هو الذی ارسل رسوله... لیظهره على الدین کله»
نوید بخش پیروزى و سیطرهى چشمگیر و تمام عیار اسلام در آینده بر تمامى ادیان است; آیندهاى که هنوز نیامده و طبق روایات بسیار که از طریق شیعه و سنى نقل شده، به دستبزرگمردى از تبار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یعنى حجة بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف تحقق خواهد یافت.
آیهى 55 سورهى نور، ضمن تاکید بر این پیروزى، ابعاد مختلف و هدف غایى از آن را به گونهاى روشنتر و مفصلتر بیان مىدارد:
2
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا...» (نور: 55) .
خداوند به مؤمنان شایسته کردار از شمایان، وعده داده است که [1.] قطعا آنان را وارث و جانشین مکنتها و قدرتهاى جهان قرار خواهد داد و [2.] دینشان را که خود براى آنان پسندیده است (بر جهان) قادر و مسلط خواهد گرداند و [3.] قطعا خوف و ترسشان را بدل به امنیت و آرامش خواهد ساخت، تا بدون هیچگونه شرکى، فقط و فقط او را پرستش کنند....
در این آیه نیز واژهى کلیدى دیگرى وجود دارد که دقیقا هم مضمون ومؤید «لیظهره علىالدین کله» در آیهى 33 توبه است، و آن : «لیمکنن لهم دینهم...» مىباشد.
«لیمکنن» از مادهى تمکین به معنى پا برجا ساختن و قادر و توانا گردانیدن است (لسان العرب و تاج العروس) . خداى متعال در دومین بند از وعدههاى سهگانهى خویش به مؤمنان شایسته کردار، تصریح مىکند که دین مورد رضایتخویش را که پیروى از آن را براى آنان پسندیده است قطعا در آخر الزمان برجهان سیطره خواهد بخشید.
یک سؤال اساسى پیداست دینى که نازل کنندهى قرآن، وعدهى پیروزى قاطع آن را در آینده مىدهد، دینى جز دین اسلام نیست. اما سؤالى که در اینجا مطرح مىشود آن است که: با توجه به این که دین اسلام عملا در طول تاریخ به مذاهب گوناگون بلکه متضادى تقسیم شده و پیروان هر یک از این مذاهب تنها خود را بر حق مىدانند، و منطقا نیز باید گفت که از میان این همه مذاهب و فرق متضاد، تنها یکیشان مصداق اسلام واقعى و دین مورد رضایت الهى بوده و بقیه بر باطلند براستى کدام یک از مذاهب موجود اسلامى، همان دین مورد رضایت الهى بوده و در نتیجه، طبق وعدهى حتمى الهى، در آینده بر تمامى جهان سیطره خواهد یافت؟
در پاسخ باید گفت: همهى مذاهب و فرق اسلامى، با دلایلى که مىآورند، طبعا خود را یگانه دین بر حق ، یا به دیگر تعبیر، اسلام حقیقى و راستین مىانگارند و اگر قرار بر پذیرفتن ادعا بدون سنجش و محک صحت آن باشد بایستى همهى این فرق و مذاهب را (با وجود تضادهایى که در «تفسیر» اصول مشترک و «تفصیل» فروع مختلف دارند) داراى اندیشهى درست و عمل صالح انگاشت! و حتى تکفیر و تفسیقهاى آنان از یکدیگر را نیز، از باب جمع ضدین یا متناقضین! شاهد وحدت و همدلیشان پنداشت! که بیگمان این گونه داورى کارى خطا و ناصواب است. زیرا حقیقت، در هر جا، یک چیز بیش نیست (فىالمثل، ذات بارىتعالى، به چشم سر، یا قابل رؤیت است و یا نیست، و نمىشود که هم سخن قایلان به امکان رؤیتخداوند با چشم سر درستباشد و هم سخن منکران رؤیت!) و از مجموعهى بىنهایتخطوطى که دو نقطه را به هم متصل مىسازند، تنها و تنها یک خط، مىتواند مستقیم باشد و اسلام راستین نیز (که همان دین مورد رضایت الهى است) صراط مستقیمى است که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، نه پهنهى درندشت و بىدر و دروازهاى که صدها راه و بیراهه، راست و کج، و ضد و نقیض، در آن مىلولند...!
پس صرف نظر از ادعاى هر گروه مبنى بر حق بودن خویش، باید دید که قرآن کتاب آسمانى دین اسلام که همهى مسلمانان به آن احترام مىگذارند و آن را حجت قول و فعل خویش مىشمرند خود کدام یک از این مذاهب و فرق را مصداق «دین مورد رضایت الهى» شناخته و به عنوان «دین حق» بر آن صحه مىگذارد؟
خوشبختانه آیهى 3 سورهى مائده، به این سؤال اساسى پاسخى روشنگر مىدهد:
3
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده: 3) .
امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمت (هدایت) ام را بر شما تمام ساختم و راضى شدم که این اسلام (کامل شده) دین شما باشد.
الیوم (امروز)، اشاره به روز خاصى دارد که در آن، دین اسلام کامل شده و خداى متعال پسندیده است که این دین تکمیل یافته، آیین جاوید مسلمانان باشد.
به راستى در این روز خاص، چه حادثهاى رخ داده و چه حکمى از سوى پروردگار ابلاغ شده که با ابلاغ آن، دین اسلام و نعمت هدایت الهى کامل گشته است؟
با شناخت این روز خاص، طبعا هم حادثه و حکم مزبور را که مایهى تکمیل رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده خواهیم شناخت و هم ویژگى خاص «دین مرضى الهى» را . الیوم، کلید شناسایى «دین پسندیدهى الهى» و از آن طریق، کلید شناسایى مذهبى است که طبق آیات 33 توبه و 55 نور، در آینده بر جهان سیطره خواهد یافت. پس باید دید که این «الیوم» چه روزى بوده و در آن چه حادثهاى رخ داده است؟
شیعیان عموما معتقدند که آیهى «الیوم اکملت لکم...» در روز 18 ذىحجهى سال 10 هجرى (مشهور به روز غدیر) و به مناسبت اعلام ولایت و سرورى على بن ابىطالب علیمها السلام از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در غدیر خم نازل شده است. علاوه بر شیعیان، جمعى کثیر از محدثان و مورخان بزرگ اهل سنت نیز (که ذیلا به اسامى برخى از آنان اشاره مىشود) در آثار خویش به احادیثى دال بر این امر اشاره کردهاند:
1. حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبرى (متوفى 310ق) در کتاب الولایة فى طرق حدیث الغدیر، به نقل از زید بن ارقم.
2. حافظ ابو بکر بن مردویه اصفهانى (م410) به نقل از ابو سعید خدرى. (1)
3. حافظ ابو نعیم اصفهانى (م430) در کتاب ما نزل من القرآن فى على، به نقل از ابوسعید خدرى.
4. حافظ ابو بکر خطیب بغدادى (م 463) در تاریخش، به نقل از ابوهریره.
5. حافظ ابو سعید سجستانى (م477) درکتاب الولایة، به نقل از ابو سعید خدرى.
6. ابو الحسن ابن مغازلى شافعى (م483) در کتاب مناقب، به نقل از ابو هریره.
7. حافظ ابو القاسم حسکانى، به نقل از ابوسعید خدرى.
8. خطیب خوارزمى (م 568) در کتاب مناقب، به نقل از ابوسعید خدرى.
9. حافظ ابن عساکر شافعى دمشقى (م571) به نقل از ابن مردویه.
10. ابو الفتح نطنزى در کتاب الخصائص العلویة، به نقل از ابو سعید خدرى و جابر بن عبد الله انصارى.
11. سبط ابن جوزى حنفى بغدادى (م 654) در تذکرة الخواص، به نقل از ابو هریره.
12. شیخ الاسلام حموینى (م 722) در فرائد السمطین، به نقل از ابو سعید خدرى.
13. عمادالدین ابن کثیر دمشقى شافعى (م 774) در تاریخ خویش، به نقل از ابوهریره.
14. جلال الدین سیوطى شافعى (م911) در الدر المنثور، به نقل از ابن مردویه، و نیز در الاتقان، در بخش آیات سفریهى قرآن، ذیل
«الیوم اکملت لکم»
به نقل از عمر و با تصریح به صحت و اعتبار سند روایت. (2)
نمونه وار، به نقل طبرى وحسکانى در این زمینه اشاره مىکنیم. طبرى در کتاب الولایة فى طرق حدیث الغدیر، به طور مستند از زید بن ارقم نقل مىکند که گفت: زمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در بازگشت از حجة الوداع به غدیر خم رسید، توقف فرمود و نداى نماز جماعت در داد. پس ما اجتماع کردیم وحضرت خطبهاى بلیغ ایراد نمود و سپس گفت:
خداى متعال این آیه را بر من فرو فرستاده است که
«بلغ ما انزل الیک من ربک...» (مائده: 67)
و همانا جبرئیل از ناحیهى پروردگار به من فرمان داده که در این محل توقف کنم و به هر مسلمان سفید و سیاهى اعلام کنم که علىبن ابىطالب برادر، وصى، خلیفه، و امام بعد از من بر مسلمانان است....
هان اى مردم، بدانید که خداوند على را ولى و امام شما قرار داده و اطاعت از وى را بر همگان واجب ساخته است...بشنوید و اطاعت کنید. خداوند مولاى شما و على امام شماست و پس از وى نیز تا روز قیامتسلسلهى امامت در فرزندان من از صلب على استمرار خواهد داشت... هر کس که من مولاى اویم این على نیز مولاى اوست و امارت بر مؤمنان پس از من بر کسى (جز او) روا نیست....
طبرى سپس مىافزاید: در روایت دیگر آمده است که رسول خدا فرمود: بار پروردگارا، دوستبدار هر که وى را دوست مىدارد و دشمن بدار هر که را با وى دشمنى مىکند... پروردگارا، هنگامى که این حقیقت دربارهى على بیان گشت آیهى «الیوم اکملت لکم دینکم» را نازل فرمودى....
حافظ ابو القاسم حسکانى، نیز، به سند متصل، از ابو سعید خدرى نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زمانى که آیهى
«الیوم اکملت لکم دینکم»
نازل شد فرمود: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت على بن ابىطالب پس از من.... (3)
4
از ملاحظهى مجموع روایات فوق، که پارهاى از آنها از حیثسلسله سند در کمال اتقان و اعتبارند (4) ، بر مىآید که آیهى 3 مائده:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
در روز غدیر و به مناسبت اعلام «ولایت و امارت على بن ابىطالب بر کافهى مسلمانان پس از پیامبر» نازل شده است. بنابراین، اسلام، با ابلاغ ولایت و خلافتبلا فصل على علیه السلام کامل شده و دینى را که خداوند آن را براى مسلمانان برگزیده و در آخر الزمان نیز (به صریح آیهى 55 نور) همان را بر جهان چیره خواهد ساخت، همین دین کامل شده به ولایت آن حضرت است.
با توجه به آنچه گفته شد و نیز با توجه به این که در آیات توبه: 33، صف: 9 و فتح: 28، بر دینى که در پایان جهان بر جمیع ادیان چیره خواهد شد اطلاق «دین الحق» شده معلوم مىگردد یگانه مذهبى که از میان مذاهب گوناگون اسلامى، شایستهى احراز عنوان «دین مورد پسند الهى» (مائده: 3) و «دین حق» (توبه: 33) بوده و آیندهى جهان بدون تردید قلمرو تابش اوست، دین معتقد به «خلافتبلا فصل على بن ابىطالب و آل او علیهم السلام» یعنى اسلام تشیع است. و این همان حقیقتى است که در احادیث معتبر دیگر نیز توسط شیعه و سنى، با تعابیر والفاظ دیگر، از زبان پیامبر تکرار و تایید شده است، نظیر حدیثسفینه و حدیث ثقلین:
مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجى و من تخلف عنها غرق.
انى تارک فیکم الثقلین : کتابالله و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.
پىنوشتها:
1. ر.ک، تفسیر ابن کثیر: 2/14: الدر المنثور، سیوطى: 2/259: الاتقان، سیوطى، (طبع 1360ق) : 1/31; و نیز ر.ک، مفتاح النجاى میرزا محمد بدخشى و الفرقة الناجیهى قطیفى.
2. ر.ک، الغدیر، علامه امینى (چاپ پنجم، دار الکتب العربى، بیروت1403ق) 1/230 236.
3. براى مطالعهى متن کامل حدیث طبرى و حسکانى، ر.ک، همان: 1/214 216 و 218 219.
4. همان: 1/236 237.