علت نامگدرى علم عقاید به «کلام» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پس از رحلت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم، مسلمانان براى حفظ دین و عقاید و احکام اسلامى به مسایل اصول و فروع دینى توجه پیدا کرده، براى آن مقررات و قوانینى در پیش گرفتند وباب استدلال و استنباط را گشودند.
در مسایل عملى، علم فقه تدوین شد و آنچه مربوط به اصول عقاید بود «فقه اکبر» (1) نام گرفت . عدهاى دیگر از صاحبان فکر و اندیشه، آن دسته از احکام دینى را که مربوط به عمل است را «فقه» نامیدند و دستهاى که مربوط به اعتقادات است را «علم توحید و صفات» نام نهادند، البته این نامگذارى از باب تسمیهى کل به اشهر و اشرف اجزایش بود.
گویا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى، بحث پیرامون عقاید اسلامى از طریق دلیل و برهان در میان مسلمانان رواج بیشترى گرفت و این نوع مباحث، «علم کلام» نامیده شد. در کتابهاى کلامى، در علت نامگذارى علم عقاید به کلام، وجوه گوناگونى ذکر شده است (2) که بسیارى از آنها حدسهاى ضعیف و فاقد ارزش است. در این مقال سعى شد که اکثر وجوه را یادآورى کنیم و سپس با انتخاب نظریهى برگزیده، توضیح و دلایل لازم را ارایه دهیم.
1- عنوان گذارى مباحث اعتقادى×
آنچه را که «کلام» مىنامیم، در ابتدا مباحثى بود که در طرح آن از لفظ «الکلام» بهره مىگرفتند، مثلا مىگفتند: «کلام فى الحدوث و القدم» ، «کلام فى علم البارى» ، «کلام فى النبوة» ، «کلام فى المعجزة» و «کلام فى حشر الاجساد» و... . این روش در برخى از کتابهاى کلامى مثل «الملل و النحل» ابن حزم به کار رفته است. از این رو، نام این علم، کلام خوانده شد. صاحب مواقف به این وجه اشاره کرده، چنین گفته است:
«... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الکلام فى کذا». (3)
چنان که تفتازانى، همین مطلب را، به عنوان یکى از علل نامگذارى این علم به «کلام» ذکر کرده است:
«...و بعلم الکلام، لان مباحثه کانت مصدرة بقولهم: الکلام فى کذا وکذا». (4)
تحلیل و بررسى
1. تعلیل نامگذارى علم عقاید به «کلام» به خاطر عنوان گذارى در نوشتار، بیش از یک احتمال نیست و هیچگونه دلیلى بر آن اقامه نشده است.
2. تعلیل مذکور، بر فرض صحت، گویاى این نکته است که پس از تدوین علم الاهیات و عقاید، به خاطر به کارگیرى روش مزبور، چنین نامى بر آن علم نهاده شد; ولى چنان که خواهیم گفت پیش از تدوین این علم به صورت کتاب، عالمانى که در این رشته سخن مىگفتهاند «متکلم» خوانده مىشدهاند; در نتیجه پیش از تدوین آن به صورت «الکلام فى کذا و...» نامگذارى صورت گرفته است.
3. اگر چنین تعلیلى صحیح باشد، پس باید علم فقه و اصول را هم «کلام» نامید; چون بعضى از نویسندگان، مطالب و مباحث اصولى و فقهى را با «الکلام فى...» آغاز مىکردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنى) متوفاى سال 585 هجرى قمرى در کتاب «الغنیة» چنین روشى را به کار گرفته است. وى عناوین کلى مباحث کتاب را چنین ذکر کرده است:
«الکلام فى اصول الفقه» ; «باب الکلام فى الخصوص و العموم» ; «باب الکلام فى الاخبار» و «الکلام فى التکلیف السمعى» و....
2- شباهتبه علم منطق
از آنجا که علم کلام ملکهاى در انسان پدید مىآورد که بتوان در مقام بحث و جدل، مسایل اعتقادى و شرعى را بهتر به بحث کشید و از آن سخن گفت، آن را «کلام» نامیدند. در حقیقت کلام، منطق شرعیات است همچنان که علم «منطق» مقدمهاى براى آموختن فلسفه است.
به عبارت دیگر، علم کلام شبیه علم منطق است. همان گونه که «فلسفه» نیازمند «منطق» استسایر علوم اسلامى نیز به علم عقاید و الاهیات نیاز دارند; از این جهت نامى را براى آن برگزیدند که با «منطق» یکسان باشد. «منطق» و «کلام» از نظر معنى مساوىاند.
3- رویارویى با فلاسفه
گاهى هم گفته مىشود که عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، براى رویارویى با فلاسفه، نام این علم را «کلام» نهادند; زیرا فیلسوفان براى تبیین مباحث فلسفى، از علم منطق ومسایل منطقى بهره مىگرفتند و از آنجا که منطق، علمى وارداتى از یونان بود که همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پیدا کرد; اندیشمندان علم عقاید براى آن که از علم منطق اعلان بىنیازى کنند نام «کلام» را برگزیدند. شهرستانى با اشاره به این مطلب آورده است:
«...و اما لمقابلتهم الفلاسفة، فى تسمیتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الکلام مترادفان». (5)
تحلیل و بررسى در باره این دو وجهى که ذکر شده، نکات زیر را یادآورى مىکنیم:
1. «کلام» نسبتبه سایر علوم شرعى، همواره حالت مقدمهاى ندارد بلکه چنان که خواهد آمد گاهى موضوع ساز براى علمى و گاهى تبیین کنندهى مسایل یک علم و گاهى هم براى مدلل سازى بعضى از علوم به شمار مىرود. بر خلاف علم منطق که جنبهى ابزارى دارد و روش درست اندیشیدن را ارایه مىکند.
2. بر فرض که دو تعلیل مذکور صحیح باشند، به زمانى باز مىگردند که کتابهاى منطقى و فلسفى به عربى ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولى کاربرد «کلام» و «متکلم» به پیش از این زمان بر مىگردد; لذا تشبیه به علم منطق و یا مساله رویایى با فلاسفه نمىتواند سبب نامگذارى گردیده باشد.
3. از سوى دیگر علم کلام، جداى از علم عقاید و یک علم مستقل نیست تا مقدمه براى علم عقاید قرار گیرد، چنان که منطق علم مستقل و مقدمه براى فلسفه است.
4. علم منطق فقط براى فلسفه جنبهى مقدمى ندارد، بلکه براى همهى علوم به ویژه علوم نظرى و عقلى از جمله علم کلام جهت مقدمى دارد و متکلم در مباحث کلامى از به کارگیرى علم منطق بىنیاز نیست. (6)
4- قدیم یا حادث بودن کلام الاهى
یکى از مهمترین مبحث اعتقادى مورد اختلاف، بحث پیرامون «تکلم خدا» و حدوث یا قدم کلام الاهى بود. و از طرفى این بحث از مسایل آغازین این علم بود (که در تاریخ سرگذشتشنیدنى و قابل توجه دارد). (7)
آراى گونهگون متکلمان و اهتمام حاکمان عباسى مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث کلام الاهى و از سویى موضعگیرى خلاف بعضى دیگر مانند متوکل و هماهنگى با اهل حدیث که قایل به قدم کلام الاهى بودهاند، صحنهى درگیریهاى کلامى را به نزاعهاى سیاسى کشانید به طورى که عدهاى به قتل رسیدهاند; از این رو، از باب نامگذارى «نوع» به اسم «فرد» علم عقاید را «کلام» نامیدند. چنان که بعضى در این باب آورده اند:
«اما لان اظهر مسالة تکلموا فیها و تقاتلوا علیها، هى مسالة الکلام، فسمى النوع باسمها». (8)
قریب به همین مضمون را ابن خلدون آورده است:
«...به علت آن که سبب وضع علم کلام و تحقیق و تتبع در آن، تنازع ایشان در کلام نفسانى است». (9)
این نظریه طرفداران چندى دارد که از نویسندگان معاصرى که طرفدار این نظریهاند، مىتوان از دکتر فیصل بدیرعون (10) و عبدالرحمان بدوى نام برد. عبدالرحمان بدوى، این وجه در نامگذارى را نسبتبه سایر وجوه موجهتر مىداند و مىنویسد:
«علم کلام از آن رو، بدین نام خوانده شد که «مساله کلام [الاهى] از مشهورترین و اختلاف برانگیزترین مباحث این علم بود تا آنجا که برخى از حکمرانان بسیارى از اهل حق را به دلیل عقیده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» .
واقعیت آن است که ما تقریبا قبل از کتب جاحظ (... 255ه. ق) که در بحبوحه بحثخلق قرآن مىزیست اثرى از کاربرد واژهى «کلام» و لقب «متکلم» به معنى اصطلاحى آن نمىیابیم و به همین سبب بر این عقیدهایم که استعمال این دو واژه در معنى اصطلاحى به نیمه اول قرن سوم هجرت بر مىگردد. در کتب شافعى (...204ه.ق) نیز استعمال این دو واژه را نمىبینیم و همین امر نخستین مرز زمان کاربرد این واژه در معنى اصطلاحى آن را مشخص مىسازد. ناگزیر چنین بوده است که مساله خلق قرآن و موضع معتزله در این مساله و نیز پشتیبانى مامون، معتصم و واثق از آنان در این موضعگیرى و در مقابل ابن حنبل و هم چنین ستم، آزار و شکنجهاى که در نتیجه دامنگیر کسانى که به مخلوق بودن قرآن عقیده نداشتند، شد، این ضرورت را به وجود آورد که نامى متناسب با این گونه مباحثبراى آن و همچنین براى دست اندرکاران آن تعیین و نهاده شود». (11)
نقد و بررسى
1. گرچه بحث قدیم یا حادث بودن کلام الاهى از مباحث مهم اعتقادى در قرن دوم و سوم بوده است و پیش از عباسیان هم در میان مسلمانان مطرح بود (12) ; ولى چنان نبود که مبدا نامگذارى براى علم عقاید گردد.
2. قراینى در دست است که کاربرد واستعمال «کلام» و «متکلم» را به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى مىرساند و لذا ادعاى عبدالرحمان بدوى (مبنى بر این که تا پیش از کتب جاحظ و شافعى، اثرى از این دو واژه دیده نمىشود) به صواب نزدیک نیست.
5- دانش گفتگو نه عمل
وجه دیگرى که براى نامگذارى علم عقاید به «کلام» ذکر شده، این است که: در طرح مباحث اعتقادى و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسیار گفته مىشد و نقض و ایراد زیادى وارد مىگردید و از طرفى هم مسایل مطروحه ارتباطى به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقیده بود، نام آن را «کلام» گذاشتهاند.
6- برخوردارى از دلایل متقن و یقینى
از آن جهت که در این فن، از نیروى دلیل و سخن و بحث، بهرههاى فراوان گرفته مىشود به گونهاى که گویا نفس کلام است از باب «زید عدل» ; چنان که در مثل به سخنى که از لحاظ استوارى متکى به دلایل و براهین قوى باشد، گفته مىشود: «این است کلام» و «این استسخن» و یا «کلام این است» ; یعنى کلام محکم و قوى و قابل قبول این است.
پس به ادعاى این که کاربرد دلیل و قدرت و استحکام ادلهاى که در این علم آمده، آن را در موقعیتى قرار داده که گویا تنها این علم «همهى سخن» است و نه دیگر علوم، آنسان که در مقایسهى دوگفته به آن که قوىتر است گفته مىشود: «این است کلام» .
تفتازانى با اشاره به همین مطلب آورده است:
«...ولانه لقوة ادلته صار کانه هو الکلام دون ماعداه، کما یقال للاقوى من الکلامین: هذا هو الکلام». (13)
به عبارت دیگر : این علم به علت مبتنى بودن بر ادلهى قطعى که اکثر آن با ادلهى نقلى مورد تایید قرار گرفته بیش از هر علم دیگرى در ذهن و اندیشه رسوخ کرده، در آن تاثیر مىگذارد و به همین سبب نیز علم کلام مشتق از «کلم» به معنى مجروح کردن و شکافتن نام گرفته است.
نقد و بررسى
1. برخوردارى کلام متکلم از دلایل یقینى، دایمى و همیشگى نیست; زیرا متکلم از همهى روشهاى استدلال که در علم منطق آمده بهره مىگیرد و این روشها، بعضى یقینآور، و بعضى دیگر ظن و حدس را به دنبال دارند.
2. اگر بنا باشد که برخوردارى از دلایل یقینى و متقن، وجه نامگذارى علمى باشد، مىبایست «فلسفه» و «ریاضى» را علم کلام نامید، چون این علوم از دلایل قوى ویقینى برخوردارند. (14)
7- علم مناظره و مباحثه
گروهى بر این عقیدهاند که علم عقاید از آن جهت «کلام» نامیده شد که قوىترین سلاح و افزار این علم، تکلم، مناظره و مباحثه است. و به تعبیر ابن خلدون: «...بدین سبب که در آن علم از مناظره بر خلاف بدعتها گفتگو مىشود و این مناظرات کلام صرف است و به علمى باز نمىگردد». (15)
8- سکوت!!
علم عقاید را از آن جهت «کلام» نامیدهاند که سخن در اطراف مباحثى بود که به عقیدهى اهل حدیث دربارهى آنها باید سکوت کرد و هرگاه از آنان چیزى سؤال مىشد، مىگفتند: «نهینا عن الکلام فى هذا العلم» .
صاحب کتاب «تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة» یکى از دو دلیلى که مسایل اعتقادى به «کلام» و صاحب نظران در این مباحث «متکلم» نام گرفتهاند، را چنین آورده است:
«به دلیل آنچه از مالک (... 179ه.ق) روایتشده است که گفت: «از بدعتها دورى گزینید» ، گفته شد: «اى ابو عبد الله! بدعتها چیستند؟» گفت: «اهل بدعت کسانى هستند که در اسماى خداوند، صفات او، کلام او، قدرت او و علم او تکلم مىکنند و دربارهى آنچه صحابه و تابعان در مورد آن سکوت گزیدند، سکوت اختیار نمىکنند» .از همین قبیل است آنچه از ابو حنیفه (... 150ه ق) روایتشده که گفت: «خداوند، عمرو بن عبید× را لعنت کند، زیرا او براى مردم راه سخن راندن در سخنانى که سودى برایشان ندارد و به آنان مربوط نمىشود گشود» .
وى، سپس نتیجهگیرى مىکند که:
«بنابر این، کلام ضد سکوت است و متکلمان کسانى هستند که در آنجا که شایسته بود به پیروى از صحابه و تابعان که از سخن گفتن در مسایل اعتقادى سکوت مىکردند و بدان دامن نمىزدند، سکوت اختیار کنند، سکوت اختیار نمىکردند و سخن مىگفتند». (16)
نقد و بررسى
1. چنان که یادآورى شد، در قرن اول هجرى، کاربرد «کلام» و «متکلم» در میان مسلمانان رواج داشت.
2.گرچه در روایات ما اشاره به این مطلب شد و آمده است: «ویل لاصحاب الکلام» (17) ; ولى مقصود از آن، نهى از پخش اعتقادات غلط است، نه آن که از هرگونه سخن گفتن در باب اعتقادى و مسایل مربوط به صفات الاهى، نهى کرده باشند.
علاوه بر آن سیرهى عملى و روایى پیشوایان معصوم علیهم السلام و صحابهى آنان حکایت از سخن گفتن در باب اعتقادات است.
9- عمل آرى، سخن نه
مقصود از «علم کلام» ، سخن گفتن در دین است. آنچه باید مورد اهتمام باشد، عمل به دین استشاید از این رو باشد، سخنى را که ابن عبدالبر (...463ه.ق/1070م) به مالک بن انس نسبت داده و آن را در کتاب «مختصر جامع بیان العلم و فضله» (ص 155) چنین ذکر کرده است:
«مالک بن انس مىگفت: من کلام را در دین خوش نمىدارم ومردم سرزمین ما نیز (مقصود وى مدینه منوره است) هنوز هم آن را خوش نمىدارند و از آن نهى مىکنند و از این قبیل استسخن راندن در عقیدهى جهم×، دربارهى قدر و در بارهى مسایلى مشابه آن. من دوست ندارم سخن گفتن در مقولهاى را مگر آنچه عملى در ذیل آن قرار مىگیرد» .
شیخ مصطفى عبدالرزاق پس از نقل این مطلب مىگوید:
«بنابراین وجه، کلام در مقابل فعل [عمل] قرار مىگیرد، آن سان که گفته مىشود: «فلانى قوال» (پر سخن) است نه فعال (اهل عمل) . پس متکلمان کسانى هستند که در باب امورى که سخن مىگویند فعل و عملى بر آن مترتب نمىشود; در مقابل آنها فقها قرار دارند که در احکام شرعى عملى به بحث مىپردازند.
[بنابراین نظر] علم کلام علمى است که در مباحث مربوط به عقاید که مسایل غیر عملى هستند بحث مىکند. به عقیدهى من برگرداندن دلیل نامگذارى علم کلام بدین نام به یکى از دو وجه پیش×، گزیدهتر است و این به سبب مناسبتى است که این دو وجه با واقعیت دارد، چه این که، بنابراین دو وجه ، نامگذارى علم [عقاید] بدین نام مقدم بر دوران تدوین علوم است، در صورتى که در دیگر وجوه این نامگذارى بعد از پدیدار شدن علوم مختلف و تدوین آنها دانسته شده است» . (18)
نویسندهى معاصر، عبدالرحمان بدوى پس از نقل مطلب مذکور مىنویسد:
«این نظریه، نظریه درستى است، اما مشروط به آن که بتوانیم به این امر پى ببریم که براى نخستین بار واژهى «کلام» بر بحث نظرى در عقاید دینى و واژهى «متکلم» بر کسى که به نظر و استدلال در عقاید دینى مىپردازد، دلالت داشته است. اما این تنها یک «فرض» است، بى آن که هیچ دلیلى ما را بدان رهنمون سازد، بلکه حتى واقعیت، چنین فرضى را نقض مىکند; زیرا واصل بن عطاء که ولادت او در سال 80ه. ق و وفات او در سال 131ه. ق (748، 749م) بوده، کتبى در علم کلام داشته است که منابع مختلفى آنها را ذکر کردهاند، اما آیا او و معاصر و هم فکرش عمرو بن عبید (... 142ه. ق/759، 760م) هرگز متکلم نام گرفتهاند ویا مباحث آن دو در عقاید، «کلام» به شمار آمده است؟ اگر گفتهى شیخ مصطفى را مبنى بر آن که به کارگیرى واژهى کلام در همین معنى اصطلاحى قبل از دوران تدوین علوم بوده استبپذیریم، معنى این سخن آن خواهد شد که اصطلاح «کلام» و «متکلم» [در معانى مورد بحث] قبل از آغاز قرن دوم هجرى (هشتم میلادى) پدیدار شده و این چیزى است که ثابت نشده است».× (19)
10- خطابه و سخنرانى
برخى گفتهاند: متولیان علم عقاید، در نیمهى اول قرن دوم، معتزله یعنى واصل بن عطا و عمرو بن عبید و شاگردان و هم فکران آنان بودند. آنان در خطابه و سخنرانى از هر نظر، سرآمد روزگار و در جامعه به عنوان متکلم و اهل سخن معروف بودند. لذا، این علم به نامى موسوم شد که فن بارز آنها بود، و هرگاه مىگفتند: اهل کلام، مقصود معتزله و همفکران آنان بوده است.
11- سخن گفتن با مخالفان
بعضى پنداشتهاند که این علم بیش از هر علم دیگرى محل اختلاف و تقابل آرا قرار گرفته و به همین سبب نیز نیاز آن به سخن گفتن با مخالفان و رد آنها شدت یافته است.
12- گفتگوى طرفینى
برخى دیگر گفتهاند: این علم از طریق گفتگوى طرفینى و مباحثه به دست مىآید، در شرایطى که دیگر علوم مىتواند از طریق تامل و یا مطالعهى کتب حاصل شود.
13- فراگیرى علم از طریق بحث و سخن گفتن
عدهاى هم گفتهاند: این علم در میان علومى که از طریق بحث و سخن گفتن (کلام) دانسته و فراگرفته مىشود، نخستین علم است و به همین سبب نیز نام کلام بر آن [ و بر دیگر علوم نقلى] اطلاق شده، اما بعدها به خاطر جدا کردن این علم [از دیگر علوم مبتنى بر گفتار] این نام تنها بدین علم اختصاص داده شده و در مورد دیگر علوم به کار نرفته است.
14- قدرت بر سخن گفتن در باب الاهیات
و بالاخره برخى دیگر معتقدند که علم عقاید، به آدمى قدرت زیادى در بخش مناظره با مخالفان و سخن گفتن دربارهى اعتقادات و الاهیات، عطا مىکند و عالم دین، نیروى کافى جهت تبیین و پاسخگویى به شبهات و پرسشها دارد; از این رو ، علم عقاید را «کلام» نامیدهاند. صاحب مواقف در این باره، یادآور شده است:
«...او لانه یورث قدرة على الکلام فی الشرعیات، و مع الخصوم». (20)
و نیز تفتازانى آورده است:
«...ولانه یورث قدرة على الکلام فى تحقیق الشرعیات کالمنطق فى الفلسفیات و لانه کثر فیه من الکلام مع المخالفین والرد علیهم ما لم یکثر فی غیره». (21)
تحلیل و بررسى
نظریهى برگزیده چنان که ملاحظه شد، وجوه مختلفى براى علت نامگذارى علم اصول دین و عقاید اسلامى به کلام، ذکر شده است. گویا اکثر وجوه مذکور، بافتههاى ذهنى کلام نویسان است که دلایلى براى اثبات آن اقامه نکردند. به نظر مىرسد وجوهى که به مساله تکلم و سخن گفتن در مباحث اعتقادى اشاره داشت اقرب به صواب است، ولى نه از آن جهت که شروع تسمیهى «علم کلام» و «متکلم» از معتزله باشد (22) ، بلکه از این رو که هرگاه شخصى مباحث اعتقادى را مطرح مىکرد، دربارهى وى مىگفتند: «تکلم فلان فى کذا» .
به نظر ما، استعمال الفاظى مانند: «و کلمهم فى ذات عقولهم» (23) ، «...حتى اکلم کلاما منکم بکلامه» (24) ، «و انى متکلم لعدة الله وحجته» (25) ، «...یا یونس لو کنت تحسن الکلام کلمته» (26) ، «ویل لاصحاب الکلام...» (27) ، «...اخرج الى الباب فانظر من ترى من المتکلمین فادخله» (28) ، «... و ادخلت قیس بن الماصر و کان عندی احسنهم کلاما، وکان قد تعلم الکلام من على بن الحسین علیمها السلام ...»; (29) در کلام امیر مؤمنان علیه السلام و روایات اهل بیت علیهم السلام در قرن اول و دوم سبب نامگذارى علم عقاید به «کلام» و صاحبان آن علم به «متکلم» گردیده است.
اصولا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم به کسانى که در مسایل اعتقادى اظهار نظر کرده، به بحث و مناظره مىپرداختند «متکلم» گفته مىشد.
توضیح آن که: بعد از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم بخشى از مباحث کلامى که دربارهى جانشینى آن حضرت و امامت امتبود، مطرح گردید. حضرت على علیه السلام وحضرت فاطمهعلیها السلام با انجام مناظرات و سخنرانى در پیرامون امامت و خلافت، فدک و میراث... اولین سنگ طرح مسایل کلامى را بنا نهادند و مباحث کلامى امیر بیان على علیه السلام در زمان زمامدارى، در ضمن خطبهها و نامهها به اوج ظهورش رسید.
علاوه بر آن، عدهاى از صحابهى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مانند: عبدالله بن عباس (حبر الامة) و ام المؤمنین ام سلمه، قیس بن سعد بن عباده، احنف بن قیس، ابوالطفیل، عامر بن واثله، صعصعة بن صوحان و ابوذر و ... در بخشهایى از مسایل کلامى سخن گفته به مناظره پرداخته بودند. (30)
طرح مباحث کلامى استمرار داشت تا آن که در زمان امام باقر و امام صادق علیمها السلام رونق بیشترى یافت و یاران و صحابهى آنان در مدینه، بصره و کوفه و سایر شهرها به بحث و مناظرههاى کلامى مىپرداختند. آنچه که مسلم است، این است که اطلاق «متکلم» بر صاحبان این علم در آن عصر رواج داشته است.
یونس بن یعقوب (یکى از یاران امام صادق و امام کاظم علیمها السلام) مىگوید: مردى از شام که مدعى برخوردارى از علم کلام، فقه وفرایض بود، جهت مناظره حضور امام صادق علیه السلام رسید، امام چند جملهى کوتاه با وى سخن گفت و او را مغلوب ساخت; سپس به من فرمود: با او تکلم کن. من عذر خواستم... به من فرمود: از خانه بیرون رو، و هر کس از «متکلمان» را دیدى بیاور...، من حمران بن اعین و احول (مؤمن الطاق) و هشام بن سالم و قیس بن ماصر را خدمت امام آوردم. هر یک از آنان با آن مرد شامى مناظره کردند تا آن که هشام بن حکم وارد شد....
یونس ضمن ستایش از حسن کلام آنان، مىگوید: به نظر من قیس بن ماصر در سخن گفتن بهترین آنان بود. وى کلام را از امام على بن الحسین علیه السلام آموخت. (31)
طبق این روایت، قیس بن ماصر دانشجوى کلامى امام چهارم علیه السلام بود که تا زمان امام صادق علیه السلام زنده بود.
وى آموختههاى خویش را به دیگر یارانش انتقال مىداد و گویا یاران وى نیز اهل کلام و آمادهى دریافت مباحث کلامى بودند. چه این که در روایتى آمده است که امام صادق علیه السلام بحثى مربوط به «تفویض امر دین به رسول الله و ائمه علیهم السلام» را براى عدهاى از یاران قیس بن ماصر بیان فرمود. (32)
از دیگر شواهدى که نشان مىدهد پیش از معتزله، به عالمان مباحث اعتقادى «متکلم» گفته مىشد، استعمال کلمهى «یتکلم» در نوشتهى ابن قتیبه است که وى در ارتباط با بحث مسالهى آزادى به توسط غیلان دمشقى آن را آورده است . و مىدانیم که غیلان پیش از معتزله مىزیسته است.
در ترجمهى غیلان دمشقى هم آمده است:
«و هو ثانى من تکلم فى القدر و دعا الیه». (33)
شاهد دیگر، وجود کلامى پیش از معتزله را شاید بتوان نتیجهاى از استعمال اصطلاح «متکلمون» به توسط ابن سعد (متوفاى 231) دانست که وى این کلمه را در مورد کسانى به کار برده است که دربارهى وضع گناهکاران در اسلام بحث مىکردند، و این بحثى بود که فرقهى پیش از معتزلى، مرجئه به آن پرداخته بودند. (34)
پىنوشتها:
×. این سلسله مقالاتى که با عنوان «گذرى بر علم کلام» در پیش روى دارید، به جاى سلسله مقالات «برهان وجودى» براى مجله «کلام اسلامى» به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانى که مقاله مذکور را دنبال مىکردند، به عللى، چاپ ادامهى مقاله «برهان وجودى» به فرصتى دیگر واگذار شد.
1. در مقاله آینده، توضیح بیشترى در بارهى اهمیت علم عقاید و «فقه اکبر» ارایه خواهیم داد. ان شاء الله.
2. بخشى از منابع و مصادر این اقوال عبارت است از:
شوارق الالهام ، لاهیجى، ص 4; شرح المقاصد، تفتازانى: 1/164; شرح المواقف، جرجانى: 1/60 61; مذاهب الاسلامیین: 1/28 32; کشاف اصطلاحات الفنون: 1/24; شرح العقائد النسفیه، تفتازانى، ص 14 16; فى علم الکلام، دکتر محمود صبحى، ص 20 18; مقدمهى ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى: 2/947 946; تحقیقى در مسایل کلامى، دکتر اسعد شیخ الاسلامى، ص 8 7; فرهنگ معارف اسلامى، دکتر سید جعفر سجادى: 3/1587; مجموعه آثار شهیدمطهرى (بخش کلام) : 3/63; تمهید الاصول، شیخ طوسى، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینى)، ص 24; تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، شیخ مصطفى عبدالرزاق، ص 267 268; تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسین صابرى: 1/45; ما هو علم الکلام، على ربانى گلپایگانى ص 20 17.
3. المواقف فى علم الکلام، قاضى عبدالرحمن ایجى، ص 9.
4. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانى: 1/164.
5.الملل و النحل: 1/36.
6.ر.ک: ما هو علم الکلام، على ربانى گلپایگانى، ص 1819.
7. با طرح بحث مخلوق بودن یا مخلوق نبودن «کلام الله» صف آرایى شدیدى در میان مسلمانان به وجود آمد و مردم زیادى هم کشته شدند و به همین مناسبت آن دوره را «دورهى محنت» نامیدهاند.
8. الملل و النحل: 2/36.
9. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروین گنابادى: 2/947، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
10.ر.ک: علم الکلام ومدارسه، دکتر فیصل بدیرعون، ص 55، دار الثقافة للنشر والتوزیع، القاهرة، مصر.
11. تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسین صابرى: 1/46، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد.
12. ر.ک: توحید صدوق، باب 30، حدیث 3و7.
13. شرح المقاصد: 1/164165.
14. ر.ک: ما هو علم الکلام، ص 20.
15. مقدمه ابن خلدون: 2/947.
×. عمرو بن عبید بن بابالتیمى (80 144ه . ق) از بزرگان و مفتى معتزله در زمان خود و یکى از زهاد مشهور بود. از وى کتابهایى نقل شد که از جمله آن «الرد علىالقدریة» است. ر.ک: الاعلام، خیرالدین زرکلى: 5/81.
16. ر.ک: تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، شیخ مصطفى عبد الرزاق، ص 267، قاهره، چاپ سوم 1966م.
17. اصول کافى: 1/171.
×. جهم بن صفوان سمرقندى (... 128ه .ق) رییس فرقه «جهمیه» ، از عقاید آنان این است که ایمان فقط معرفت است نه سایر طالاعات و..ر.ک: الاعلام، زرکلى: 1412 به نقل از: المغرب، مطرزى: 1011.
×. مقصود وى، وجه 7و13 است.
18. ر.ک: تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، ص 268.
×. در همین مقال، با تحلیل دیگر، ثابتخواهد شد که اصطلاح «کلام» و «متکلم» در قرن اول هجرت هم وجود داشته است.
19. تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام: 1/45.
20.المواقف، ص 8.
21. شرح المقاصد: 1/164.
22. در ترجمهى «تمهید الاصول» ، مقدمهى مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینى) صفحهى بیست و چهار، چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصرى بودند که گروه جداگانهاى براى خود تشکیل دادند، و به نام معتزله شهرت پیدا کردند، و نام متکلم و علم کلام از این هنگام بر سر زبانها افتاد» .
23. نهج البلاغه، صبحى، خطبه 222.
24. همان، خطبه 122.
25. همان، خطبه 176.
26، 27و28. اصول کافى: 1/171.
29. همان مدرک.
30.ر.ک: اعیان الشیعة: 1/132 133.
31. اصول کافى: 1/171.
32. همان مدرک: 1/266.
33. ر.ک: المعارف، ص 212.
34. الاعلام (زرکلى) : 5/124.
در مسایل عملى، علم فقه تدوین شد و آنچه مربوط به اصول عقاید بود «فقه اکبر» (1) نام گرفت . عدهاى دیگر از صاحبان فکر و اندیشه، آن دسته از احکام دینى را که مربوط به عمل است را «فقه» نامیدند و دستهاى که مربوط به اعتقادات است را «علم توحید و صفات» نام نهادند، البته این نامگذارى از باب تسمیهى کل به اشهر و اشرف اجزایش بود.
گویا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى، بحث پیرامون عقاید اسلامى از طریق دلیل و برهان در میان مسلمانان رواج بیشترى گرفت و این نوع مباحث، «علم کلام» نامیده شد. در کتابهاى کلامى، در علت نامگذارى علم عقاید به کلام، وجوه گوناگونى ذکر شده است (2) که بسیارى از آنها حدسهاى ضعیف و فاقد ارزش است. در این مقال سعى شد که اکثر وجوه را یادآورى کنیم و سپس با انتخاب نظریهى برگزیده، توضیح و دلایل لازم را ارایه دهیم.
1- عنوان گذارى مباحث اعتقادى×
آنچه را که «کلام» مىنامیم، در ابتدا مباحثى بود که در طرح آن از لفظ «الکلام» بهره مىگرفتند، مثلا مىگفتند: «کلام فى الحدوث و القدم» ، «کلام فى علم البارى» ، «کلام فى النبوة» ، «کلام فى المعجزة» و «کلام فى حشر الاجساد» و... . این روش در برخى از کتابهاى کلامى مثل «الملل و النحل» ابن حزم به کار رفته است. از این رو، نام این علم، کلام خوانده شد. صاحب مواقف به این وجه اشاره کرده، چنین گفته است:
«... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الکلام فى کذا». (3)
چنان که تفتازانى، همین مطلب را، به عنوان یکى از علل نامگذارى این علم به «کلام» ذکر کرده است:
«...و بعلم الکلام، لان مباحثه کانت مصدرة بقولهم: الکلام فى کذا وکذا». (4)
تحلیل و بررسى
1. تعلیل نامگذارى علم عقاید به «کلام» به خاطر عنوان گذارى در نوشتار، بیش از یک احتمال نیست و هیچگونه دلیلى بر آن اقامه نشده است.
2. تعلیل مذکور، بر فرض صحت، گویاى این نکته است که پس از تدوین علم الاهیات و عقاید، به خاطر به کارگیرى روش مزبور، چنین نامى بر آن علم نهاده شد; ولى چنان که خواهیم گفت پیش از تدوین این علم به صورت کتاب، عالمانى که در این رشته سخن مىگفتهاند «متکلم» خوانده مىشدهاند; در نتیجه پیش از تدوین آن به صورت «الکلام فى کذا و...» نامگذارى صورت گرفته است.
3. اگر چنین تعلیلى صحیح باشد، پس باید علم فقه و اصول را هم «کلام» نامید; چون بعضى از نویسندگان، مطالب و مباحث اصولى و فقهى را با «الکلام فى...» آغاز مىکردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنى) متوفاى سال 585 هجرى قمرى در کتاب «الغنیة» چنین روشى را به کار گرفته است. وى عناوین کلى مباحث کتاب را چنین ذکر کرده است:
«الکلام فى اصول الفقه» ; «باب الکلام فى الخصوص و العموم» ; «باب الکلام فى الاخبار» و «الکلام فى التکلیف السمعى» و....
2- شباهتبه علم منطق
از آنجا که علم کلام ملکهاى در انسان پدید مىآورد که بتوان در مقام بحث و جدل، مسایل اعتقادى و شرعى را بهتر به بحث کشید و از آن سخن گفت، آن را «کلام» نامیدند. در حقیقت کلام، منطق شرعیات است همچنان که علم «منطق» مقدمهاى براى آموختن فلسفه است.
به عبارت دیگر، علم کلام شبیه علم منطق است. همان گونه که «فلسفه» نیازمند «منطق» استسایر علوم اسلامى نیز به علم عقاید و الاهیات نیاز دارند; از این جهت نامى را براى آن برگزیدند که با «منطق» یکسان باشد. «منطق» و «کلام» از نظر معنى مساوىاند.
3- رویارویى با فلاسفه
گاهى هم گفته مىشود که عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، براى رویارویى با فلاسفه، نام این علم را «کلام» نهادند; زیرا فیلسوفان براى تبیین مباحث فلسفى، از علم منطق ومسایل منطقى بهره مىگرفتند و از آنجا که منطق، علمى وارداتى از یونان بود که همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پیدا کرد; اندیشمندان علم عقاید براى آن که از علم منطق اعلان بىنیازى کنند نام «کلام» را برگزیدند. شهرستانى با اشاره به این مطلب آورده است:
«...و اما لمقابلتهم الفلاسفة، فى تسمیتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الکلام مترادفان». (5)
تحلیل و بررسى در باره این دو وجهى که ذکر شده، نکات زیر را یادآورى مىکنیم:
1. «کلام» نسبتبه سایر علوم شرعى، همواره حالت مقدمهاى ندارد بلکه چنان که خواهد آمد گاهى موضوع ساز براى علمى و گاهى تبیین کنندهى مسایل یک علم و گاهى هم براى مدلل سازى بعضى از علوم به شمار مىرود. بر خلاف علم منطق که جنبهى ابزارى دارد و روش درست اندیشیدن را ارایه مىکند.
2. بر فرض که دو تعلیل مذکور صحیح باشند، به زمانى باز مىگردند که کتابهاى منطقى و فلسفى به عربى ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولى کاربرد «کلام» و «متکلم» به پیش از این زمان بر مىگردد; لذا تشبیه به علم منطق و یا مساله رویایى با فلاسفه نمىتواند سبب نامگذارى گردیده باشد.
3. از سوى دیگر علم کلام، جداى از علم عقاید و یک علم مستقل نیست تا مقدمه براى علم عقاید قرار گیرد، چنان که منطق علم مستقل و مقدمه براى فلسفه است.
4. علم منطق فقط براى فلسفه جنبهى مقدمى ندارد، بلکه براى همهى علوم به ویژه علوم نظرى و عقلى از جمله علم کلام جهت مقدمى دارد و متکلم در مباحث کلامى از به کارگیرى علم منطق بىنیاز نیست. (6)
4- قدیم یا حادث بودن کلام الاهى
یکى از مهمترین مبحث اعتقادى مورد اختلاف، بحث پیرامون «تکلم خدا» و حدوث یا قدم کلام الاهى بود. و از طرفى این بحث از مسایل آغازین این علم بود (که در تاریخ سرگذشتشنیدنى و قابل توجه دارد). (7)
آراى گونهگون متکلمان و اهتمام حاکمان عباسى مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث کلام الاهى و از سویى موضعگیرى خلاف بعضى دیگر مانند متوکل و هماهنگى با اهل حدیث که قایل به قدم کلام الاهى بودهاند، صحنهى درگیریهاى کلامى را به نزاعهاى سیاسى کشانید به طورى که عدهاى به قتل رسیدهاند; از این رو، از باب نامگذارى «نوع» به اسم «فرد» علم عقاید را «کلام» نامیدند. چنان که بعضى در این باب آورده اند:
«اما لان اظهر مسالة تکلموا فیها و تقاتلوا علیها، هى مسالة الکلام، فسمى النوع باسمها». (8)
قریب به همین مضمون را ابن خلدون آورده است:
«...به علت آن که سبب وضع علم کلام و تحقیق و تتبع در آن، تنازع ایشان در کلام نفسانى است». (9)
این نظریه طرفداران چندى دارد که از نویسندگان معاصرى که طرفدار این نظریهاند، مىتوان از دکتر فیصل بدیرعون (10) و عبدالرحمان بدوى نام برد. عبدالرحمان بدوى، این وجه در نامگذارى را نسبتبه سایر وجوه موجهتر مىداند و مىنویسد:
«علم کلام از آن رو، بدین نام خوانده شد که «مساله کلام [الاهى] از مشهورترین و اختلاف برانگیزترین مباحث این علم بود تا آنجا که برخى از حکمرانان بسیارى از اهل حق را به دلیل عقیده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» .
واقعیت آن است که ما تقریبا قبل از کتب جاحظ (... 255ه. ق) که در بحبوحه بحثخلق قرآن مىزیست اثرى از کاربرد واژهى «کلام» و لقب «متکلم» به معنى اصطلاحى آن نمىیابیم و به همین سبب بر این عقیدهایم که استعمال این دو واژه در معنى اصطلاحى به نیمه اول قرن سوم هجرت بر مىگردد. در کتب شافعى (...204ه.ق) نیز استعمال این دو واژه را نمىبینیم و همین امر نخستین مرز زمان کاربرد این واژه در معنى اصطلاحى آن را مشخص مىسازد. ناگزیر چنین بوده است که مساله خلق قرآن و موضع معتزله در این مساله و نیز پشتیبانى مامون، معتصم و واثق از آنان در این موضعگیرى و در مقابل ابن حنبل و هم چنین ستم، آزار و شکنجهاى که در نتیجه دامنگیر کسانى که به مخلوق بودن قرآن عقیده نداشتند، شد، این ضرورت را به وجود آورد که نامى متناسب با این گونه مباحثبراى آن و همچنین براى دست اندرکاران آن تعیین و نهاده شود». (11)
نقد و بررسى
1. گرچه بحث قدیم یا حادث بودن کلام الاهى از مباحث مهم اعتقادى در قرن دوم و سوم بوده است و پیش از عباسیان هم در میان مسلمانان مطرح بود (12) ; ولى چنان نبود که مبدا نامگذارى براى علم عقاید گردد.
2. قراینى در دست است که کاربرد واستعمال «کلام» و «متکلم» را به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى مىرساند و لذا ادعاى عبدالرحمان بدوى (مبنى بر این که تا پیش از کتب جاحظ و شافعى، اثرى از این دو واژه دیده نمىشود) به صواب نزدیک نیست.
5- دانش گفتگو نه عمل
وجه دیگرى که براى نامگذارى علم عقاید به «کلام» ذکر شده، این است که: در طرح مباحث اعتقادى و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسیار گفته مىشد و نقض و ایراد زیادى وارد مىگردید و از طرفى هم مسایل مطروحه ارتباطى به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقیده بود، نام آن را «کلام» گذاشتهاند.
6- برخوردارى از دلایل متقن و یقینى
از آن جهت که در این فن، از نیروى دلیل و سخن و بحث، بهرههاى فراوان گرفته مىشود به گونهاى که گویا نفس کلام است از باب «زید عدل» ; چنان که در مثل به سخنى که از لحاظ استوارى متکى به دلایل و براهین قوى باشد، گفته مىشود: «این است کلام» و «این استسخن» و یا «کلام این است» ; یعنى کلام محکم و قوى و قابل قبول این است.
پس به ادعاى این که کاربرد دلیل و قدرت و استحکام ادلهاى که در این علم آمده، آن را در موقعیتى قرار داده که گویا تنها این علم «همهى سخن» است و نه دیگر علوم، آنسان که در مقایسهى دوگفته به آن که قوىتر است گفته مىشود: «این است کلام» .
تفتازانى با اشاره به همین مطلب آورده است:
«...ولانه لقوة ادلته صار کانه هو الکلام دون ماعداه، کما یقال للاقوى من الکلامین: هذا هو الکلام». (13)
به عبارت دیگر : این علم به علت مبتنى بودن بر ادلهى قطعى که اکثر آن با ادلهى نقلى مورد تایید قرار گرفته بیش از هر علم دیگرى در ذهن و اندیشه رسوخ کرده، در آن تاثیر مىگذارد و به همین سبب نیز علم کلام مشتق از «کلم» به معنى مجروح کردن و شکافتن نام گرفته است.
نقد و بررسى
1. برخوردارى کلام متکلم از دلایل یقینى، دایمى و همیشگى نیست; زیرا متکلم از همهى روشهاى استدلال که در علم منطق آمده بهره مىگیرد و این روشها، بعضى یقینآور، و بعضى دیگر ظن و حدس را به دنبال دارند.
2. اگر بنا باشد که برخوردارى از دلایل یقینى و متقن، وجه نامگذارى علمى باشد، مىبایست «فلسفه» و «ریاضى» را علم کلام نامید، چون این علوم از دلایل قوى ویقینى برخوردارند. (14)
7- علم مناظره و مباحثه
گروهى بر این عقیدهاند که علم عقاید از آن جهت «کلام» نامیده شد که قوىترین سلاح و افزار این علم، تکلم، مناظره و مباحثه است. و به تعبیر ابن خلدون: «...بدین سبب که در آن علم از مناظره بر خلاف بدعتها گفتگو مىشود و این مناظرات کلام صرف است و به علمى باز نمىگردد». (15)
8- سکوت!!
علم عقاید را از آن جهت «کلام» نامیدهاند که سخن در اطراف مباحثى بود که به عقیدهى اهل حدیث دربارهى آنها باید سکوت کرد و هرگاه از آنان چیزى سؤال مىشد، مىگفتند: «نهینا عن الکلام فى هذا العلم» .
صاحب کتاب «تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة» یکى از دو دلیلى که مسایل اعتقادى به «کلام» و صاحب نظران در این مباحث «متکلم» نام گرفتهاند، را چنین آورده است:
«به دلیل آنچه از مالک (... 179ه.ق) روایتشده است که گفت: «از بدعتها دورى گزینید» ، گفته شد: «اى ابو عبد الله! بدعتها چیستند؟» گفت: «اهل بدعت کسانى هستند که در اسماى خداوند، صفات او، کلام او، قدرت او و علم او تکلم مىکنند و دربارهى آنچه صحابه و تابعان در مورد آن سکوت گزیدند، سکوت اختیار نمىکنند» .از همین قبیل است آنچه از ابو حنیفه (... 150ه ق) روایتشده که گفت: «خداوند، عمرو بن عبید× را لعنت کند، زیرا او براى مردم راه سخن راندن در سخنانى که سودى برایشان ندارد و به آنان مربوط نمىشود گشود» .
وى، سپس نتیجهگیرى مىکند که:
«بنابر این، کلام ضد سکوت است و متکلمان کسانى هستند که در آنجا که شایسته بود به پیروى از صحابه و تابعان که از سخن گفتن در مسایل اعتقادى سکوت مىکردند و بدان دامن نمىزدند، سکوت اختیار کنند، سکوت اختیار نمىکردند و سخن مىگفتند». (16)
نقد و بررسى
1. چنان که یادآورى شد، در قرن اول هجرى، کاربرد «کلام» و «متکلم» در میان مسلمانان رواج داشت.
2.گرچه در روایات ما اشاره به این مطلب شد و آمده است: «ویل لاصحاب الکلام» (17) ; ولى مقصود از آن، نهى از پخش اعتقادات غلط است، نه آن که از هرگونه سخن گفتن در باب اعتقادى و مسایل مربوط به صفات الاهى، نهى کرده باشند.
علاوه بر آن سیرهى عملى و روایى پیشوایان معصوم علیهم السلام و صحابهى آنان حکایت از سخن گفتن در باب اعتقادات است.
9- عمل آرى، سخن نه
مقصود از «علم کلام» ، سخن گفتن در دین است. آنچه باید مورد اهتمام باشد، عمل به دین استشاید از این رو باشد، سخنى را که ابن عبدالبر (...463ه.ق/1070م) به مالک بن انس نسبت داده و آن را در کتاب «مختصر جامع بیان العلم و فضله» (ص 155) چنین ذکر کرده است:
«مالک بن انس مىگفت: من کلام را در دین خوش نمىدارم ومردم سرزمین ما نیز (مقصود وى مدینه منوره است) هنوز هم آن را خوش نمىدارند و از آن نهى مىکنند و از این قبیل استسخن راندن در عقیدهى جهم×، دربارهى قدر و در بارهى مسایلى مشابه آن. من دوست ندارم سخن گفتن در مقولهاى را مگر آنچه عملى در ذیل آن قرار مىگیرد» .
شیخ مصطفى عبدالرزاق پس از نقل این مطلب مىگوید:
«بنابراین وجه، کلام در مقابل فعل [عمل] قرار مىگیرد، آن سان که گفته مىشود: «فلانى قوال» (پر سخن) است نه فعال (اهل عمل) . پس متکلمان کسانى هستند که در باب امورى که سخن مىگویند فعل و عملى بر آن مترتب نمىشود; در مقابل آنها فقها قرار دارند که در احکام شرعى عملى به بحث مىپردازند.
[بنابراین نظر] علم کلام علمى است که در مباحث مربوط به عقاید که مسایل غیر عملى هستند بحث مىکند. به عقیدهى من برگرداندن دلیل نامگذارى علم کلام بدین نام به یکى از دو وجه پیش×، گزیدهتر است و این به سبب مناسبتى است که این دو وجه با واقعیت دارد، چه این که، بنابراین دو وجه ، نامگذارى علم [عقاید] بدین نام مقدم بر دوران تدوین علوم است، در صورتى که در دیگر وجوه این نامگذارى بعد از پدیدار شدن علوم مختلف و تدوین آنها دانسته شده است» . (18)
نویسندهى معاصر، عبدالرحمان بدوى پس از نقل مطلب مذکور مىنویسد:
«این نظریه، نظریه درستى است، اما مشروط به آن که بتوانیم به این امر پى ببریم که براى نخستین بار واژهى «کلام» بر بحث نظرى در عقاید دینى و واژهى «متکلم» بر کسى که به نظر و استدلال در عقاید دینى مىپردازد، دلالت داشته است. اما این تنها یک «فرض» است، بى آن که هیچ دلیلى ما را بدان رهنمون سازد، بلکه حتى واقعیت، چنین فرضى را نقض مىکند; زیرا واصل بن عطاء که ولادت او در سال 80ه. ق و وفات او در سال 131ه. ق (748، 749م) بوده، کتبى در علم کلام داشته است که منابع مختلفى آنها را ذکر کردهاند، اما آیا او و معاصر و هم فکرش عمرو بن عبید (... 142ه. ق/759، 760م) هرگز متکلم نام گرفتهاند ویا مباحث آن دو در عقاید، «کلام» به شمار آمده است؟ اگر گفتهى شیخ مصطفى را مبنى بر آن که به کارگیرى واژهى کلام در همین معنى اصطلاحى قبل از دوران تدوین علوم بوده استبپذیریم، معنى این سخن آن خواهد شد که اصطلاح «کلام» و «متکلم» [در معانى مورد بحث] قبل از آغاز قرن دوم هجرى (هشتم میلادى) پدیدار شده و این چیزى است که ثابت نشده است».× (19)
10- خطابه و سخنرانى
برخى گفتهاند: متولیان علم عقاید، در نیمهى اول قرن دوم، معتزله یعنى واصل بن عطا و عمرو بن عبید و شاگردان و هم فکران آنان بودند. آنان در خطابه و سخنرانى از هر نظر، سرآمد روزگار و در جامعه به عنوان متکلم و اهل سخن معروف بودند. لذا، این علم به نامى موسوم شد که فن بارز آنها بود، و هرگاه مىگفتند: اهل کلام، مقصود معتزله و همفکران آنان بوده است.
11- سخن گفتن با مخالفان
بعضى پنداشتهاند که این علم بیش از هر علم دیگرى محل اختلاف و تقابل آرا قرار گرفته و به همین سبب نیز نیاز آن به سخن گفتن با مخالفان و رد آنها شدت یافته است.
12- گفتگوى طرفینى
برخى دیگر گفتهاند: این علم از طریق گفتگوى طرفینى و مباحثه به دست مىآید، در شرایطى که دیگر علوم مىتواند از طریق تامل و یا مطالعهى کتب حاصل شود.
13- فراگیرى علم از طریق بحث و سخن گفتن
عدهاى هم گفتهاند: این علم در میان علومى که از طریق بحث و سخن گفتن (کلام) دانسته و فراگرفته مىشود، نخستین علم است و به همین سبب نیز نام کلام بر آن [ و بر دیگر علوم نقلى] اطلاق شده، اما بعدها به خاطر جدا کردن این علم [از دیگر علوم مبتنى بر گفتار] این نام تنها بدین علم اختصاص داده شده و در مورد دیگر علوم به کار نرفته است.
14- قدرت بر سخن گفتن در باب الاهیات
و بالاخره برخى دیگر معتقدند که علم عقاید، به آدمى قدرت زیادى در بخش مناظره با مخالفان و سخن گفتن دربارهى اعتقادات و الاهیات، عطا مىکند و عالم دین، نیروى کافى جهت تبیین و پاسخگویى به شبهات و پرسشها دارد; از این رو ، علم عقاید را «کلام» نامیدهاند. صاحب مواقف در این باره، یادآور شده است:
«...او لانه یورث قدرة على الکلام فی الشرعیات، و مع الخصوم». (20)
و نیز تفتازانى آورده است:
«...ولانه یورث قدرة على الکلام فى تحقیق الشرعیات کالمنطق فى الفلسفیات و لانه کثر فیه من الکلام مع المخالفین والرد علیهم ما لم یکثر فی غیره». (21)
تحلیل و بررسى
نظریهى برگزیده چنان که ملاحظه شد، وجوه مختلفى براى علت نامگذارى علم اصول دین و عقاید اسلامى به کلام، ذکر شده است. گویا اکثر وجوه مذکور، بافتههاى ذهنى کلام نویسان است که دلایلى براى اثبات آن اقامه نکردند. به نظر مىرسد وجوهى که به مساله تکلم و سخن گفتن در مباحث اعتقادى اشاره داشت اقرب به صواب است، ولى نه از آن جهت که شروع تسمیهى «علم کلام» و «متکلم» از معتزله باشد (22) ، بلکه از این رو که هرگاه شخصى مباحث اعتقادى را مطرح مىکرد، دربارهى وى مىگفتند: «تکلم فلان فى کذا» .
به نظر ما، استعمال الفاظى مانند: «و کلمهم فى ذات عقولهم» (23) ، «...حتى اکلم کلاما منکم بکلامه» (24) ، «و انى متکلم لعدة الله وحجته» (25) ، «...یا یونس لو کنت تحسن الکلام کلمته» (26) ، «ویل لاصحاب الکلام...» (27) ، «...اخرج الى الباب فانظر من ترى من المتکلمین فادخله» (28) ، «... و ادخلت قیس بن الماصر و کان عندی احسنهم کلاما، وکان قد تعلم الکلام من على بن الحسین علیمها السلام ...»; (29) در کلام امیر مؤمنان علیه السلام و روایات اهل بیت علیهم السلام در قرن اول و دوم سبب نامگذارى علم عقاید به «کلام» و صاحبان آن علم به «متکلم» گردیده است.
اصولا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم به کسانى که در مسایل اعتقادى اظهار نظر کرده، به بحث و مناظره مىپرداختند «متکلم» گفته مىشد.
توضیح آن که: بعد از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم بخشى از مباحث کلامى که دربارهى جانشینى آن حضرت و امامت امتبود، مطرح گردید. حضرت على علیه السلام وحضرت فاطمهعلیها السلام با انجام مناظرات و سخنرانى در پیرامون امامت و خلافت، فدک و میراث... اولین سنگ طرح مسایل کلامى را بنا نهادند و مباحث کلامى امیر بیان على علیه السلام در زمان زمامدارى، در ضمن خطبهها و نامهها به اوج ظهورش رسید.
علاوه بر آن، عدهاى از صحابهى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مانند: عبدالله بن عباس (حبر الامة) و ام المؤمنین ام سلمه، قیس بن سعد بن عباده، احنف بن قیس، ابوالطفیل، عامر بن واثله، صعصعة بن صوحان و ابوذر و ... در بخشهایى از مسایل کلامى سخن گفته به مناظره پرداخته بودند. (30)
طرح مباحث کلامى استمرار داشت تا آن که در زمان امام باقر و امام صادق علیمها السلام رونق بیشترى یافت و یاران و صحابهى آنان در مدینه، بصره و کوفه و سایر شهرها به بحث و مناظرههاى کلامى مىپرداختند. آنچه که مسلم است، این است که اطلاق «متکلم» بر صاحبان این علم در آن عصر رواج داشته است.
یونس بن یعقوب (یکى از یاران امام صادق و امام کاظم علیمها السلام) مىگوید: مردى از شام که مدعى برخوردارى از علم کلام، فقه وفرایض بود، جهت مناظره حضور امام صادق علیه السلام رسید، امام چند جملهى کوتاه با وى سخن گفت و او را مغلوب ساخت; سپس به من فرمود: با او تکلم کن. من عذر خواستم... به من فرمود: از خانه بیرون رو، و هر کس از «متکلمان» را دیدى بیاور...، من حمران بن اعین و احول (مؤمن الطاق) و هشام بن سالم و قیس بن ماصر را خدمت امام آوردم. هر یک از آنان با آن مرد شامى مناظره کردند تا آن که هشام بن حکم وارد شد....
یونس ضمن ستایش از حسن کلام آنان، مىگوید: به نظر من قیس بن ماصر در سخن گفتن بهترین آنان بود. وى کلام را از امام على بن الحسین علیه السلام آموخت. (31)
طبق این روایت، قیس بن ماصر دانشجوى کلامى امام چهارم علیه السلام بود که تا زمان امام صادق علیه السلام زنده بود.
وى آموختههاى خویش را به دیگر یارانش انتقال مىداد و گویا یاران وى نیز اهل کلام و آمادهى دریافت مباحث کلامى بودند. چه این که در روایتى آمده است که امام صادق علیه السلام بحثى مربوط به «تفویض امر دین به رسول الله و ائمه علیهم السلام» را براى عدهاى از یاران قیس بن ماصر بیان فرمود. (32)
از دیگر شواهدى که نشان مىدهد پیش از معتزله، به عالمان مباحث اعتقادى «متکلم» گفته مىشد، استعمال کلمهى «یتکلم» در نوشتهى ابن قتیبه است که وى در ارتباط با بحث مسالهى آزادى به توسط غیلان دمشقى آن را آورده است . و مىدانیم که غیلان پیش از معتزله مىزیسته است.
در ترجمهى غیلان دمشقى هم آمده است:
«و هو ثانى من تکلم فى القدر و دعا الیه». (33)
شاهد دیگر، وجود کلامى پیش از معتزله را شاید بتوان نتیجهاى از استعمال اصطلاح «متکلمون» به توسط ابن سعد (متوفاى 231) دانست که وى این کلمه را در مورد کسانى به کار برده است که دربارهى وضع گناهکاران در اسلام بحث مىکردند، و این بحثى بود که فرقهى پیش از معتزلى، مرجئه به آن پرداخته بودند. (34)
پىنوشتها:
×. این سلسله مقالاتى که با عنوان «گذرى بر علم کلام» در پیش روى دارید، به جاى سلسله مقالات «برهان وجودى» براى مجله «کلام اسلامى» به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانى که مقاله مذکور را دنبال مىکردند، به عللى، چاپ ادامهى مقاله «برهان وجودى» به فرصتى دیگر واگذار شد.
1. در مقاله آینده، توضیح بیشترى در بارهى اهمیت علم عقاید و «فقه اکبر» ارایه خواهیم داد. ان شاء الله.
2. بخشى از منابع و مصادر این اقوال عبارت است از:
شوارق الالهام ، لاهیجى، ص 4; شرح المقاصد، تفتازانى: 1/164; شرح المواقف، جرجانى: 1/60 61; مذاهب الاسلامیین: 1/28 32; کشاف اصطلاحات الفنون: 1/24; شرح العقائد النسفیه، تفتازانى، ص 14 16; فى علم الکلام، دکتر محمود صبحى، ص 20 18; مقدمهى ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى: 2/947 946; تحقیقى در مسایل کلامى، دکتر اسعد شیخ الاسلامى، ص 8 7; فرهنگ معارف اسلامى، دکتر سید جعفر سجادى: 3/1587; مجموعه آثار شهیدمطهرى (بخش کلام) : 3/63; تمهید الاصول، شیخ طوسى، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینى)، ص 24; تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، شیخ مصطفى عبدالرزاق، ص 267 268; تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسین صابرى: 1/45; ما هو علم الکلام، على ربانى گلپایگانى ص 20 17.
3. المواقف فى علم الکلام، قاضى عبدالرحمن ایجى، ص 9.
4. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانى: 1/164.
5.الملل و النحل: 1/36.
6.ر.ک: ما هو علم الکلام، على ربانى گلپایگانى، ص 1819.
7. با طرح بحث مخلوق بودن یا مخلوق نبودن «کلام الله» صف آرایى شدیدى در میان مسلمانان به وجود آمد و مردم زیادى هم کشته شدند و به همین مناسبت آن دوره را «دورهى محنت» نامیدهاند.
8. الملل و النحل: 2/36.
9. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروین گنابادى: 2/947، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
10.ر.ک: علم الکلام ومدارسه، دکتر فیصل بدیرعون، ص 55، دار الثقافة للنشر والتوزیع، القاهرة، مصر.
11. تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام، عبدالرحمان بدوى، ترجمه حسین صابرى: 1/46، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد.
12. ر.ک: توحید صدوق، باب 30، حدیث 3و7.
13. شرح المقاصد: 1/164165.
14. ر.ک: ما هو علم الکلام، ص 20.
15. مقدمه ابن خلدون: 2/947.
×. عمرو بن عبید بن بابالتیمى (80 144ه . ق) از بزرگان و مفتى معتزله در زمان خود و یکى از زهاد مشهور بود. از وى کتابهایى نقل شد که از جمله آن «الرد علىالقدریة» است. ر.ک: الاعلام، خیرالدین زرکلى: 5/81.
16. ر.ک: تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، شیخ مصطفى عبد الرزاق، ص 267، قاهره، چاپ سوم 1966م.
17. اصول کافى: 1/171.
×. جهم بن صفوان سمرقندى (... 128ه .ق) رییس فرقه «جهمیه» ، از عقاید آنان این است که ایمان فقط معرفت است نه سایر طالاعات و..ر.ک: الاعلام، زرکلى: 1412 به نقل از: المغرب، مطرزى: 1011.
×. مقصود وى، وجه 7و13 است.
18. ر.ک: تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، ص 268.
×. در همین مقال، با تحلیل دیگر، ثابتخواهد شد که اصطلاح «کلام» و «متکلم» در قرن اول هجرت هم وجود داشته است.
19. تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام: 1/45.
20.المواقف، ص 8.
21. شرح المقاصد: 1/164.
22. در ترجمهى «تمهید الاصول» ، مقدمهى مترجم (عبدالمحسن مشکوة الدینى) صفحهى بیست و چهار، چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصرى بودند که گروه جداگانهاى براى خود تشکیل دادند، و به نام معتزله شهرت پیدا کردند، و نام متکلم و علم کلام از این هنگام بر سر زبانها افتاد» .
23. نهج البلاغه، صبحى، خطبه 222.
24. همان، خطبه 122.
25. همان، خطبه 176.
26، 27و28. اصول کافى: 1/171.
29. همان مدرک.
30.ر.ک: اعیان الشیعة: 1/132 133.
31. اصول کافى: 1/171.
32. همان مدرک: 1/266.
33. ر.ک: المعارف، ص 212.
34. الاعلام (زرکلى) : 5/124.