آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

دین صابئان یکى از دینهایى است که قبل از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان معروف بود و مرکز آن نزدیک به مصب رود کرخه در تالابها و باطلاقهاى شمال غربى خوزستان در شهرک طیب نزدیک به سوسنگرد و قرقوت که شهرحویزه فعلى نزدیک همان محل ساخته شده است.
اما در باره تاریخ این دین و این‏که مؤسس آن کیست؟ و در چه تاریخى پیدا شده و این‏که قوم صابئان به این منطقه از کجا آمده‏اند و سابقه تاریخى آنها کدام است، روایات تاریخى بسیار مختلف است و از میان این همه اقوال متضاد به دشوارى مى‏توان بدانچه واقعیت دارد، دست‏یافت.
از منابع کهن تاریخى استفاده مى‏شود که صابئان از قدیمى‏ترین ملتهاى تاریخ هستند، تا آنجا که ابوالفداء گفته است: امت‏سریانى قدیمى‏ترین امت‏هاست وحضرت آدم و فرزندانش به سریانى سخن مى‏گفتند و دین آنها همان دین صابئان بود. (1)
و همچنین ابن العبری (گریگوریوس) مورخ مسیحى (متوفى 685ه) در کتاب «مختصر الدول‏» آورده است که در زمانهاى قدیم هفت ملت مهم وجود داشت که آنها عبارت بودند از: فارسیان، کلدانى‏ها، یونانى‏ها، قبطى‏ها، ترک و هند و چین و همه اینها دین صابئان داشتند. (2)
ابن اثیر نوشته است: زردشت پیامبر قوم مجوس در زمان( «بشتاسب‏» گشتاسب) ظهور کرد و بشتاسب و پدرانش و سایر فارسیان قبل از زردشت در دین صابئى بودند. (3)
طبرى (متوفى 310ه) و به پیروى او ابن اثیر (متوفى 630) گفته‏اند: نخستین کسى که مردم را به آیین صابئان دعوت کرد شخصى بود به نام « بیوراسب‏» که در اولین سال سلطنت طهمورث آغاز به دعوت نمود و قوم طهمورث به او گرویدند; آنان همان قومى بودند که بعدها حضرت نوح بر آنها مبعوث گردید. (4)
مسعودى بنیانگذار آیین صابئان را شخصى به نام «بوداسف‏» معرفى کرده و گفته است او در اصل هندى بود و در هند ظهور کرد و از هند به «سند» و سپس به شهرهاى بجستان و زابلستان شهرهاى فیروز بین کبک و کرمان رفت و ادعاى پیغمبرى نمود و چنین پنداشت که او پیغمبر و واسطه بین خدا و خلق او است و بعد به سرزمین فارس آمد و این در اوایل سلطنت طهمورث پادشاه فارس بود و گفته شده ظهور او در دوران سلطنت جمشید بود و او اولین کسى بود که مذاهب صابئان را ظاهر ساخت. (5)
مسعودى در کتاب «التنبیه و الاشراف‏» مى‏نویسد: کلدانى‏ها همان بابلى‏ها هستند که بقیه آنها اکنون در «بطایح‏» میان واسط و بصره در دهاتى زندگى مى‏کنند، آنان نماز مى‏خوانند ولى نماز خود را به سوى قطب شمال و ستاره جدى به جا مى‏آورند. «سمینه‏» که همان صابئان چین و غیر آنها هستند بر مذهب «بوداسب‏» مى‏باشند و در نماز به سوى مشرق مى‏ایستند ولى صابى‏هاى مصر که بقیه آنها هم اکنون حرانیها هستند پشت‏به مت‏شمال نماز مى‏خوانند. (6)
یعقوبى آنجا که درباره پادشاهان روم و مدت سلطنت آنها سخن مى‏گوید، در باره مذهب آنها نیز یادآور مى‏گردد: پادشاهان یونان و رومیانى که پس از آنها به پادشاهى رسیدند کیشهاى مختلف داشتند، طایفه‏اى بر دین صابئان بودند و حنفا گفته مى‏شدند، اینها کسانى هستند که به خدا و پیغمبرانى اعتراف داشته‏اند مانند «اوزائى‏» و «عابیدیمون‏» و «هرمس‏» داوست «مثلث‏بنعمت‏» گفته‏اند هرمس همان ادریس پیغمبر است. (7)
شهرستانى در باره سابقه تاریخى «صابئان‏» مى‏گوید: صابئان نخستین همان کسانى بودند که به «عاذیمون‏» و «هرمس‏» که همان شیث و ادریس هستند اعتقاد داشتند و پیامبران دیگر را قبول نداشتند. (8)
قاضى عبد الجبار اظهار مى‏دارد: صابئان حران چنین مى‏پندارند که آنها بر دین حضرت شیث هستند و شیث در ایام طوفان درگذشت وحضرت نوح براى حفظ دین او مبعوث گردید. (9)
ابن اثیر نیز گفته است: «خنوخ‏» ( ادریس) فرزندى به نام «متوشلخ‏» داشت و از او فرزندى به نام «صابى‏» متولد شد و صابئان به همین جهت‏به همین نام نامیده شدند. (10)
به گفته خوارزمى: صابئان همان بقایاى کلدانى‏ها هستند که درحران و عراق زندگى مى‏کنند و گمان مى‏کنند که پیامبر آنها «بوداسف‏» که در بلاد هند بود، ولى به نظر بعضى از آنها، پیامبرشان «هرمس‏» بود و «بوداسف‏» در دوران طهمورث ظهور کرد. (11)
سید مرتضى رازى در کتاب «تبصرة العوام‏» در باب سوم که از مقالات جهودان و ترسایان و صابیان مختصرى آورده، در پایان قسمت مربوط به صابیان که ایشان را شامل براهمه هند هم مى‏کند از صابئه شهر واسط مى‏نویسد: «و صابئه واسط گویند که اول انبیا آدم بود و آخر ایشان شیث و با این همه ایمان به عیسى دارند و براهمه انکار بعثت انبیا کنند... بعضى از ایشان گویند که آدم و ابراهیم پیغمبر بودند و جز ایشان پیغمبر دیگر نبود». (12)
ابو ریحان بیرونى در مواضع مختلف از صابئان نام برده از جمله تحت عنوان «کسانى که پیغمبرى را به خود بسته و امتى که فریب ایشان را خوردند» مى‏نویسد: نخستین کسى که از این دسته ذکر مى‏شود «بوذاسف‏» (13) است که چون یکسال از پادشاهى طهمورث گذشت، در هند ظاهر شد و کتابى به پارسى بیاورد و به ملت صابئان دعوت کرد و خلقى زیاد اورا پیروى کردند....
باقى مانده‏هاى این طایفه در حران سکنى دارند وبدیشان حرانیه گفته مى‏شود و این اسم منسوب به موضع و مسکن ایشان است و برخى گفته‏اند که این نام منسوب به «هاران بن ترح‏» مى‏باشد که برادر ابراهیم است و او از دیگر رؤساى ایشان در دین پا برجاتر و متمسک تر بود و از این قوم «ابن سنکلانی‏» نصرانى در کتابى که نقض نحله ایشان را نموده است و پر از دروغ و اباطیل کرده چنین نقل مى‏کند که ابراهیم از جمله هم کیشان این گروه بود ولى از این مسلک خارج شد; زیرا که در قلفه او برصى پیدا شد و هر کس این مرض را بگیرد نجس است و ایشان با او مخالطه و آمیزش نمى‏کنند، پس بدین سبب ابراهیم قلفه خود را برید، یعنى ختنه کرد سپس داخل یکى از بیوت اصنام گردید، آوازى شنید که بت‏با او مى‏گفت: اى ابراهیم! تو از نزد ما با یک عیب خارج شدى و اکنون با دو عیب بازگشتى بیرون شو و دوباره بدین مکان مراجعت مکن. پس ابراهیم در خشم شده بتان را درهم شکست و از زمره صابئان خارج گشت، سپس از کرده‏ى خویش پشیمان شد و خواست‏بنابر عادتى که ایشان در ذبح اولاد داشتند، پسر خود را براى ستاره مشترى ذبح کند، پس از این‏که کوکب مشترى صدق انابت او را دانست پسرش را به یک قوچ فدا گرفت....
سپس بیرونى پس از بیان پاره‏اى از عقاید صابئان، یادآور مى‏گردد که: از براى ایشان انبیاى بسیارى است که اکثر ایشان فلاسفه یونان‏اند مانند: هرمس مصرى، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث با ماسوار جد مادرى افلاطون و امثال آنها و بعضى از ایشان بر خود ماهى را حرام کرده و جوجه را حرام نموده، زیرا همیشه در حال تب است و سیر را نیز حرام کرده چون دردسر مى‏آورد و خون یا منى را که قوام جهان از او است مى‏سوزاند و باقلا را نیز حرام نموده چون دهن را غلیظ و فاسد مى‏کند و این گیاه در اول امر در جمجمه انسان سبز شده.
بیرونى پس از ذکر پاره‏اى از احکام آیین صابئان، در آخر مى‏افزاید: بعضى از این جماعت‏بوذاسف را هرمس مى‏دانند و گفته شده که صابئان حقیقى آنهایى هستند که در بابل از جمله اسباطى که کورش و ارطخشاست‏به بیت المقدس حرکت دادند باز ماندند و بیشترشان در واسط و سواد عراق در ناحیه جعفر وجامده و دو نهر صله ساکن‏اند و خود را با نوش بن شیث نسبت مى‏دهند و با حرانیه مخالفند و مذهب ایشان را عیب مى‏کنند و جز در اشیاى معدودى با ایشان موافق نیستند حتى این‏که در نمازشان به قطب شمال متوجه‏اند و حرانیه به جنوب....
آنگاه بیرونى پس از دو سه سطرى که در باب «مانوى‏»ها بحث مى‏کند، مى‏گوید: «برخى از اهل کتاب بر این گمانند که «متوشالح‏» را غیر از «لمک‏» پسرى بود که «صابى‏» نام داشت و «صابئه‏» بدو منسوب‏اند. مردم پیش از ظهور شرایع و خروج بوذاسف ت‏پرست‏بودند...». (14)
ابو ریحان بیرونى در فصل دیگر از کتابش زیر عنوان «در اعیاد مجوس اقدمین و روزه‏هاى صابیان و عیدهاى ایشان در باره صابئان چنین آورده است: در پیش گفتیم که صابئان حقیقى آنهایى را گویند که از اسیرانى که بخت نصر (بنوکد نضر) به بابل آورده بود در آنجا باز ماندند و پس از آنکه دیرگاهى در بابل بماندند به همان دیار خو گرفتند و چون اصول صحیحى در دست نداشتند این بود که پاره‏اى از گفته‏هاى مجوس را که در بابل شنیدند باور داشتند و کیش صابئان از مجوسیت و یهودیت آمیخته است، چنان که همین قضیه براى اشخاصى که از بابل به شام نقل شدند و به سامرى معروفند، پیش آمد. بیشتر صابئان در سواد عراق به طور متفرق زیست مى‏نمایند و صابئان حقیقى ایشانند و چون این جماعت اساس صحیحى از وحى و الهام ندارد بدین سبب اختلافات بسیارى در مذهب صابئان دیده مى‏شود و این گروه خود را به «انوش بن شیث‏بن آدم‏» منسوب دارند.
گاهى حرانیان را که از بازماندگان از معتقدان دین قدیم مغرب زمین هستند که رومیان پس از مسیحیت دست از آن برداشتند صابئان گویند و این دسته خود را به آغاثاذیمون و هرمس و والیس و باماسوار که از فلاسفه به شمار مى‏روند منسوب مى‏دارند و اشخاص نامبرده را با جمعى دیگر از حکما پیغمبر مى‏دانند و طایفه مشهور به صابئان ایشان هستند هر چند که این نام را در دولت عباسى در سال 228 برخود گذاشتند که تا شرایط ذمه درباره ایشان مراعات شود و پیش از این ایشان را حنفا و وثنیه وحرانیان مى‏گفتند.
سپس بیرونى به ذکر نام ماههاى صابیان که به ماههاى یهود، مانند است و اعیاد آنان مى‏پردازد و در پایان نقل همین مطالب اظهار مى‏دارد: آنچه تاکنون از اعیاد گفته شد مدرک آن گفته‏هاى هاشمى و چند نفر دیگر بود و ما فقط این الفاظ را از روى نوشته‏هاى آنان تصویر کردیم و اگر در آینده عمر، موفق شدیم که از خود صابئان وحرانیان ومجوس اقدمین بشنویم البته روش خود را که تحقیق و تدقیق در امور است در آنها نیز مراعات خواهیم کرد. (15)
البته تحقیقات بیرونى اگر چه پر از ابهام است ولى از جهاتى بر نظرات دیگران برترى دارد و قابل توجه است.
به طورى که ملاحظه مى‏فرمایید: مورخان، نام بنیانگذار آیین صابئان را به اختلاف: «بیوراسب‏»، «بوداسف بوذاسف‏» و «بوداسب‏» ضبط کرده‏اند که ممکن است در اصل یکى بوده که در طول مدت به وسیله ناسخان کتاب تحریفاتى در آن شده است و یا این‏که در برگرداندن به زبانهاى دیگر تغییر شکل داده است. بعضیها گفته‏اند: بوذاسف همان بوداى معروف است (16) البته مهاتما بودا در زبان پالى «بوداسب‏» در سنسکریت «بدهى ست‏» در عبرانى «جوذاقت‏» در عربى «بوداسف‏» و در فارسى «بوداسدى‏» مى‏خوانند. (17)
اگر مؤسس دین صابئان همان بوداى معروف هند باشد باید دین صابئان نیز همان دین بودایى باشد و این بعید است و کسى از محققان چنین احتمال نداده است و همچنین در کلام مورخان و پژوهشگران نام چند پیغمبر برده شده که صابئان خود را تابع آنها مى‏دانند و آنها عبارتند از: آدم، شیث، ادریس، نوح و ابراهیم که آنان همه از پیامبران الهى مى‏باشند و از بعضى نام برده شده که آنها پیامبر نبوده و از فلاسفه یونان بوده‏اند مانند: هرمس مصرى، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث با ماسوار جد مادرى افلاطون. البته انتساب این گروه به بعضى از پیامبران الهى و بعضى از فلاسفه یونان، موضوعى است که شناخت این فرقه مذهبى را دشوارتر مى‏سازد. به نظر مى‏آید تناقض این احوال بیشتر حاکى از تزلزل و تردید صابئان حران بوده باشد که مى‏خواسته‏اند نحله و آیین خود را به بعضى از قدماى انبیا منسوب دارند و در عین حال اسرار و رموز حکمت هرمسى را در میان خود حفظ کنند.
آرى صابئان حران «هرمس‏» را مربى روحانى و پیغمبر خویش مى‏خواندند و ظاهرا براى آن‏که به نحوى خود را با ادیان یا انبیاى مذکور در قرآن منطبق نمایند وى را با ادریس نبى تطبیق کردند و دین خود را که در واقع نوعى دیانت کنوسى یونانى ممزوج با بعضى عناصر از آیین هلنیستى مصر در عهد بطالسه و پاره‏اى تعالیم نو افلاطونى بود به عنوان دین صابئان که ذکرش در قرآن هست، جلوه دادند. (18)
برخى از محققان و کاوش گران اصل و منشا این فرقه را به یحیاى تعمید دهنده باز مى‏رسانند، به موجب تحقیقات این دانشمندان یحیى خود مؤسس دینى بوده است که حضرت عیسى از جمله پیروان آن دیانت‏بوده و به وسیله یحیى تعمید نیز یافته است اما بعد از قتل یحیى، عیسى به عنوان جانشین یحیى و پس از آن به عنوان مؤسس دیانتى نو ادعا کرد. (19)
صابئان از دید ابن ندیم
ابن ندیم در «الفهرست‏» از صابئان به تفصیل بحث کرده و تحت عنوان «چگونگى مذاهب حرانیان کلدانى معروف به صابئه و مذاهب ثنویه کلدانیان‏» نوشته است: این گروه بر آنند که عالم یک علت دارد و همیشه یکتا بوده و فزونى نیابد و از صفت معلولات چیزى به او نپیوندد و صاحبان تمیز و رشد از بندگانش را مکلف در اقرار به خداوندى خود نموده و راهشان را واضح و روشن کرده و پیامبرانى را براى راهنمایى آنان فرستاده و براى آنکه حجت را تمام کرده باشد، به آنان دستور داد که مردم را به بهشت او دعوت نمایند و از خشم و غضبش هراسان دارند. به اطاعت کنندگان زندگى جاوید را نوید دهند و عاصیان را از عذاب و مجازات به اندازه استحقاق برحذر سازند.
ابن ندیم این مطالب را به وسیله «احمد بن طیب‏» از «کندى‏» نقل کرده است‏به طورى که ملاحظه مى‏کنید طبق این نقل عقاید صابئان در باره توحید و نبوت و معاد با تعالیم پیامبران راستین مطابقت دارد.
سپس ابن ندیم مى‏افزاید: از برخى پیشینیان نقل شده که گفته است : خداوند نه هزار دور معذب مى‏دارد و پس از آن در پناه رحمت اللهى درآید و لو آنکه اختصاص به آن گروهى داشته باشد که داعى به حق و پیرو دین حنیفى باشند که گرویده‏اند. و برجستگان و بزرگان آنان : ارانى، اغاثاذیمون و هرمس بوده و برخى «سولون‏» جد مادر افلاطون فیلسوف را در شمار آنان آورده‏اند، دعوت این گروه یکسان بوده و در سنن و آیین با هم اختلافى نداشتند....
سپس ابن ندیم شرحى از عقاید خرافى آنها را در باب تقدیس و کواکب و آفرینش عالم آورده و به نقل نمونه‏هایى از احکام آیین آنها مبادرت ورزیده و گفته است: «گویند: پیامبر آن کسى است که از عیبهاى نفسى و آفتهاى بدنى مبرى، و در هر صفات خوب به درجه کمال رسیده باشد و به هر سؤالى جواب داده و از آنچه در وهم و خیال ست‏خبر دهد و دعایش براى آمدن باران و دفع آفات از نبات وحیوان مستجاب گردد و مذهبش موجب اصلاح عالم و ازدیاد عمران و آبادى باشد...».
ابن ندیم در پایان مطالب فوق مى‏نویسد: «کندى گوید: کتابى دیده است که این گروه آن را مى‏خوانند و عبارت از چند مقاله در توحید است که هرمس براى پسرش به رشته تحریر در آورده و مى‏رساند تا چه پایه به توحید توجه داشت و هر قدر فیلسوفى به خود رنج کاوش در آن باره دهد، ناگزیر از پذیرش آن بوده، و باید داراى همان عقیده باشد». (20)
قضیه سفر مامون به حران
ابن ندیم در باره صابئان حرانى داستانى نقل کرده است که طبق آن صابئان حرانى براى گریز از تحمل عذاب مؤاخذه مامون خلیفه عباسى کلمه‏ى صابئان را براى تسمیه و تعریف خود برگزیده‏اند قضیه از این قرار است:
ابو یوسف ایشع قطیعى نصرانى، در کتاب خود درکشف از مذاهب حرانیان که امروز به صابئه معروفند، چنین گوید: مامون در اواخر عمرش، به قصد حمله به شهرهاى روم، از دیار «مضر» (21) که مى‏گذشت، مردم به استقبال و ثناگویى وى شتافته و در میان آنها گروهى از حرانیان دیده مى‏شد که طرز لباس، و هیئت آنان، در آن زمان این چنین بود بر تن قبایى داشتند و موى سر خود را بلند و پر پشت نگاه مى‏داشتند، به همان گونه که «قره جد سنان بن ثابت‏» خود را مى‏آراست. مامون از طرز لباس و هیئت ایشان خوشش نیامد و پرسید شما از کدام مردمید و آیا اهل ذمه هستید، جواب دادند ما حرانیانیم. پرسید از نصارى هستید، گفتند: نه، پرسید از یهودیانید؟ گفتند: نه، پرسید از مجوسیانید؟ گفتند: نه، پرسید آیا کتابى دارید؟ در پاسخ سخنان نامفهومى گفتند، گفت پس شما از زندیقان بت پرست و همان «اصحاب الراس‏» دوران پدرم هستید که خون شما حلال است و اهل ذمه نیستید. گفتند: ما جزیه مى‏پردازیم . گفت: جزیه بر آن مردمى است که داراى دینى از ادیان نامبرده در قرآن بوده و کتابى هم داشته و در اثر مخالفتى که با اسلام مى‏ورزیدند مسلمانان با آنان صلح کردند به شرط این‏که جزیه بدهند و شما از هیچ کدام آنها نیستید. از این جهت‏یکى از این دو امر را انتخاب کنید. یا به اسلام و یا یکى از ادیانى که در قرآن نامبرده شده درآیید و یا آنکه تا نفر آخر کشته شوید و من تا مراجعتم از این سفر به شما مهلت مى‏دهم که به اسلام، یا یکى از ادیانى که در قرآن ذکر شده در آیید و گرنه، امر به کشتن و تار و مار نمودن تمام شما را خواهم داد.
مامون عازم روم گردید و ایشان طرز لباس خود را تغییر دادند، سرهایشان را تراشیدند و گروه زیادى به نصرانیت گرویده و چلیپا بستند، گروهى مسلمان شدند عده‏ى کمى هم به حال خود باقى ماندند و با نگرانى دنبال چاره مى‏گشتند تا آنکه شیخى از فقیهان حران، توجهى به حال آنان نموده و به آنان گفت: من چیزى یافته‏ام که موجب نجات و رهایى شما از کشته شدن مى‏باشد، و آنان مال زیادى براى او بردند که در دوران رشید براى اینگونه پیش‏آمدهاى ناگوار تدارک دیده بودند آن شیخ به ایشان گفت: اگر مامون از این سفر خود برگشت‏به او بگویید: ما صابئى هستیم و صابئه نامى است که خداوند در قرآن ذکر نموده است . شما این نام را به خود بندید که نجات خواهید یافت. اتفاقا مامون از آن سفر برنگشت و در محلى به نام «بدندون‏» درگذشت و این گروه از آن زمان این نام را به خود بسته‏اند زیرا تا آن موقع در حران صابئى وجود نداشت.
خبر مرگ مامون که رسید کسانى که به نصرانیت گرویده بودند بیشتر به مذهب حرانى برگشته و به همان هیئت پیش از عبور مامون از منازلشان در آمده و موهاى سر خود را بلند نگهداشته و خود را صابئه نامیدند ولى مسلمانان آنها را از پوشیدن قبا ممنوع داشتند براى آنکه لباس دولتیان و اصحاب سلطان بود.
اما کسانى که اسلام آورده بودند نتوانستند به کیش خود برگردند از بیم آنکه ارتداد در اسلام موجب قتل است و در زیر این نام خود را نهفته وبا زنان حرانى ازدواج نمودند پسرهایشان به صورت مسلمان و دخترانشان حرانى بودند و مردمان «ترعوز» (22) و «سلمسین‏» (23) دو دهکده بزرگ و مشهور نزدیک به حران است مدت بیست‏سال همین رفتار را داشتند تا آنکه دو نفر از بزرگان علماى حران در فقه و امر به معروف به نام «ابو زراره‏» و «ابو عروبه‏» و همچنین سایر فقهاى حران، این عمل را مشروع ندانسته و آنان را از ازدواج با زنان حرانى ممنوع داشته وگفتند: مسلمان نمى‏تواند با زنان حرانى یعنى صابئه ازدواج نماید، زیرا آنان اهل کتاب نیستند.
ابن ندیم یادآور مى‏گردد: تا امروز زمان وى در حران خانواده‏هایى هستند که مردمش از آن دسته‏اند که در زمان مامون بدین خود باقى مانده بودند برخى هم مسلمان و عده‏اى هم نصرانیانى هستند که در ابتدا اسلام آورده و بعد به همین منظور از اسلام برگشته و به نصرانیت گرویدند، مانند خانواده‏هاى بنو ابلوط، و بنو قیطران و دیگران که در حران مشهور و معروفند. (24)
پادشاهان صابئى در روم
ابن اثیر مى‏نویسد:
رومیها قبل از مسیحیت در مذهب صابئان بودند. و سپس سلسله پادشاهانى را که از صابئان در روم حکومت کرده‏اند نام مى‏بردو به مدت سلطنت هر کدام وحوادث مهمى که در دوران هر یک از آنها، اتفاق افتاده اشاره مى‏کند و ظاهرا در میان آنها «عزدیانوس‏» دین صابئان را ترک گفت و به نصرانیت گرایید ولى بعد از او مجددا پادشاه صابئى روى کار آمد (25) مسعودى تعداد پادشاهان صابئى را در روم پیش از نصرانیت، 40 تن ذکر کرده که مجموعا 374 سال سلطنت آنها طول کشیده است. (26)
نخستین پادشاهى از رومیان که آیین یونانیان را رها کرد و کیش نصرانیت گرفت «قسطنطین‏» (274-337 میلادى) است و سپس به گفته یعقوبى آن بود که او با دشمنى سرگرم پیکار بود پس به خواب دید که نیزه‏هایى از آسمان فرود آمد وبر آنها صلیبهاست. چون صبح شد صلیبها را بر نیزه‏ها برافراشت و جنگ کرد و پیروز گردید و بدین جهت‏به کیش نصرانى درآمد و دین عیسویت را به رسمیت‏شناخت، کلیساها ساخت و علماى مسیحى را از هر شهرى براى به پا داشتن دین مسیحیت فرا خواند.... (27)
ابن اثیر مى‏گوید: علت این‏که قسطنطین از آیین صابئان برگشت و نصرانى شد این بود که او در جنگى هفت لشکر به نام هفت‏بت صابئان ترتیب داد ولى شکست‏خورد و وزیر او که در باطن مسیحى بود از فرصت استفاده کرد او را به قبول دین خود دعوت کرد و او نیز قبول نمود و بدینسان پادشاهان نصرانى حکومت روم را به دست گرفتند. (28)
تاریخ رؤساى صابئان در عصر اسلام
گفتیم که صابئان، تاریخى دیرینه دارند هر چند که در منابع تاریخى اضطراب شدیدى وجود دارد و گفتار مورخان با هم سازگار نمى‏باشد ولى از مجموع آنها چنین استفاده مى‏شود که صابئان در طول تاریخ از شهرت نسبتا زیادى برخوردار بودند و این‏که نام صابئان در قرآن مجید سه بار در ردیف یهود و نصارى ذکر شده، دلیل بر این است که این قوم در عصر نزول قرآن و در عهد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز ملتى مشهور و داراى افراد کثیر بوده‏اند و گرنه قرآن به آنها اعتنایى نمى‏کرد.
به گفته استاد محیط طباطبایى :«صابئان در اواخر حکومت اشکانى از شمال سوریه به خوزستان انتقال یافته و سکونت دایمى اختیار کرده بودند. در صدر اسلام از سکنه بومى و قدیمى منطقه میشان محسوب مى‏شدند که این منطقه در دوره قدیم همواره از استقلال ادارى خاص برخوردار و برجاى ناحیه‏ى میسن از مهاجر نشینهاى باستانى یونانى در ایران برقرار مانده بود. ادامه سکونت این صابیان در همان ناحیه تا سده‏ى نهم هجرى و انتقال محل سکونت آنها به مغرب وجنوب این ناحیه که بعد از توسعه قلمرو حکومت آل مشعشع در خوزستان اتفاق افتاد و دوام وجود ایشان در اهواز و محمره و عماره و بصره تا امروز بهترین قرینه بر وجود پیروان دین صابى در شمال شرقى جزیرة العرب هنگام نزول قرآن محسوب مى‏شود. و به همین قرینه وجود افراد یا جماعتهاى دیگرى از صابیان را مى‏توان در نقاط دیگر عربستان و ازجمله سواحل حجاز و یمن و بیشتر در سواحل خلیج فارس از قدیم الایام پیش بینى کرد». (29)
آرى با این‏که واژه «صابئان‏» در قرآن سه بار ذکر شده و نشانگر این است که این قوم به هنگام نزول قرآن در مناطق زیر نفوذ اسلام قومى مشهورى بودند، ولى در منابع تاریخى ذکرى از صابئان عهد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نیامده به قول نویسنده کتاب «پژوهشى در باره صابئان‏» : و حلقه اتصال صابئان عهد باستان با صابئان عهد عباسیان در کتب تاریخى مفقود شده است. (30) به این معنى از این‏که صابئان در عصر پیامبر کجا بودند و چه عکس العملى در قبال اسلام از خود نشان دادند؟ چرا درباره آنها از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنان على علیه السلام روایتى نقل نشده است؟ تاریخ ساکت است و این سکوت منابع تاریخى و حدیثى موجب شگفتى فراوان است.
مرحوم محیط طباطبایى با شم تاریخى قوى خود احتمال قوى داده است که این افراد یا جماعتهاى پراکنده‏ى صابى، به روزگار خلافت‏خلفاى راشدین و گسترش اسلام در جزیرة العرب، به دین اسلام گرویده باشند و یا آنکه در زمان خلیفه دوم که پیروان دو دین یهود و نصارى از جزیرة العرب به سوریه و عراق نقل مکان یافتند و براى ادامه زندگى خود در آنجا صاحب زمین و خانه و آب شدند، صابیان معدود حجاز هم که ماهیت دینى آنان معلوم خداو پیغمبر او بود و در قرآن معرفى شده بودند، در ضمن مهاجرت طوایف یهود و نصارى، اینان نیز از حجاز و یمن به میشان در جنوب شرقى حیره رفته و به همکیشان دیگر خود که در آنجا مى‏زیستند پیوسته باشند. (31)
خلاصه ابن ندیم تاریخ رؤساى صابئان حرانى در عصر اسلام را این چنین آورده است: این اشخاص از دوران عبد الملک بن مروان، که مصادف با سال هزار و چهار اسکندرى بود، بر کرسى ریاست نشستند اول آنان:
1. ثابت‏بن احوسا ، مدت ریاست 24 سال.
2. ثابت‏بن قریثا، مدت ریاست 17 سال.
3. قرة بن ثابت‏بن ایلیا، مدت ریاست 21 سال.
4. سنان بن جابر بن قرة بن ثابت‏بن ایلیا، مدت ریاست‏9 سال.
5. میخائیل بن اهر بن بقراریس، مدت ریاست‏5 سال.
6. مفلس بن طیبا، مدت ریاست‏5 سال.
7. قرة بن اشتر، مدت ریاست 9 سال.
8. ثابت‏بن طبون، مدت ریاست 16 سال.
9. ثابت‏بن ایلیا، مدت ریاست 20 سال.
10. جابر بن قرة بن ثابت، مدت ریاست‏10 سال.
11. عمروس بن طیبا، مدت ریاست‏17 سال.
12. نقین بن قصرونا، مدت ریاست‏5 سال.
13. قسطاس بن یحیى بن زوئق، مدت ریاست‏42 سال.
14. عثمان بن مالى، مدت ریاست 24سال.
15. قاسم بن قوقانى، مدت ریاست 9سال.
و این قاسم به سفرى رفت و پس از مراجعت‏باز چهار سال ریاست داشت و پس از این گروه کسانى آمدند که بر کرسى ریاست ننشسته ولى مردم از آنها چون رؤساى خود شنوایى داشتند، مانند: سعدون بن خیرون، از بنى هرقلیس و حکیم بن یحیى از همان قبیله (32) و عده‏اى هم نصرانیانى هستند که در ابتدا اسلام آورده و بعد به همین منظور از اسلام برگشته و به نصرانیت گرویدند، مانند خانواده‏هاى «بنوابلوط‏» و «بنو قیطران‏» و دیگران که در حران مشهور و معروفند. (33)
ظاهرا این داستان در منابع دیگر به این تفصیل ذکر نشده است و بعضیها به این مطلب اشاره نموده و گفته‏اند که حرانى‏ها در زمان بعضى از خلفا نام صابئان را به خود بستند. (34) از این قضیه معلوم مى‏شود ستاره پرستان و رب النوع پرستان حرانى در آغاز سده‏ى سوم هجرى با انتحال کلمه صابئان و به عاریه گرفتن آن نام براى معرفى خود توانستند در زیر این عنوان که مقبول اسلام و مسلمانان بود خود را اهل کتاب به حساب بیاورند و از شر مؤاخذه خلیفه عباسى که آنها را کافر حربى پنداشته بود در امان بمانند و از عنوان صابى در مورد کتابى بودن برخوردار شوند و از طرف دیگر باعث‏شدند صابئان اصلى به ستاره پرستى و فرشته پرستى متهم گردند و در نظر بعضیها از عنوان کتابى بودن محروم شوند.
صابئان مغتسله وحرانى
از اینجاست که ابن ندیم صابئان را به دو گروه تقسیم و از صابئان اصلى با نام «مغتسله‏» و «صابئان بطائح‏» یاد کرده است او زیر عنوان «مغتسله‏» مى‏نویسد: این گروه در اطراف «بطائح‏» (35) زیاد هستند و از صابئیان بطائح به شمار مى‏روند و قایل به شستن هر چیزى هستند و خوراکیهاى خود را مى‏شویند و رئیس خود را «حسیح‏» دانند و اوست که پایه‏گذار این ملت‏بوده و عقیده داشت که این دو عالم مرکب از نر و ماده است ... و شاگردى هم به نام شمعون داشت و این گروه با مانویان در ثنویت موافقت دارند و پس از این از آنها جدا مى‏شوند و میانشان تا امروز کسانى هستند که به ستارگان تعظیم مى‏کنند.
و در ذیل همین بحث تحت عنوان «حکایتى دیگر در باره صابیهاى بطایح‏» مى‏نویسد: این گروه بر آیین نبطیان قدیمند و ستارگان را گرامى شمرند و هیاکل و اصنامى دارند و از صابئیان حرانى به شمار مى‏روند و برخى عقیده دارند که : صابیهاى بطائح به کلى غیر از آنها هستند. (36)
همچنین مسعودى نیز در جایى صابئان را به دو گروه تقسیم: حرانى و کیمارى تقسیم مى‏کند و مى‏گوید: این گروه از صابئان با صابئان حرانى در نحله‏شان فرق دارند و سرزمین آنها میان شهرهاى واسط و بصره از سرزمین عراق به طرف بطائح و نیزارهاست. (37)
و ابو ریحان بیرونى نیز پس از بحث در باره صابئان حرانى گفته است: صابئان حقیقى آنها هستند که در واسط و سواد وعراق در ناحیه دو نهر سکونت دارند و خود را به «نوش بن شیث‏» نسبت مى‏دهند و با حرانیها مخالف مى‏باشند و از آنها عیب مى‏گیرند وجز در چند مورد با ایشان هم عقیده نیستند. (38)
قاضى ابو یوسف (یعقوب بن ابراهیم) (متوفى 182) که کتاب «الخراج‏» را به امر هارون نوشته، صابئان (مغتسله‏ى دشت میشان) را مانند یهود و نصارى و مجوس اهل کتاب مى‏شناخت و در باره جزیه‏ى ایشان در باب جزیه از کتاب خراج خود این چنین نوشته است: «جزیه بر همه اهل ذمه از کسانى که در سواد (بین النهرین) به سر مى‏برند و غیر ایشان از مردم حیره و شهرهاى دیگر از یهود و نصارى ومجوس و صابئان و سامریها واجب است‏» (39) در اینجا مى‏بینیم که قاضى ابو یوسف صابئان مغتسله را اهل ذمه وجزیه دانسته است.
قفطى نیز در تاریخ الحکماى خود به اختلاف عقاید دینى موجود میان صابئان بطایح و صابیان حران پى برده و اختلاف فقها را در باره نکاح و ذبیحه‏ى صابیان مربوط به اختلاف موضوع مورد استفاده مى‏داند که نکاح و اکل ذبیحه‏ى صابئان بطایح را جایز و از آن حرانیان را ناروا مى‏دانستند. (40)
اگر فقها و علماى تفسیر و مقالات و ملل و نحل به وجود این تفاوت میان صابئان قرآنى که صابیه‏ى مغتسله بطایح باشند و صابئان حرانى که براى حفظ جان خود، عنوان صابئان را بر خود بستند، توجه داشته باشند مسلما در تشخیص موضوع و صدور حکم قطعى درباره‏ى صابئان به نتیجه مطلوبى مى‏رسند.
در این باره تحقیقات یکى از محققان معاصر کشورمان حایز اهمیت است. وى ضمن اشاره به خدمات علمى و فرهنگى صابئان حرانى که حکمت هرمسى از طریق آنها در بین مسلمانان نشر و ترویج‏شده، مى‏نویسد: «چون مامون از آنها خواست که یا اسلام آورند یا انتساب خود را به اهل ذمه معلوم دارند آنها خود را با صابئان مذکور در قرآن منطبق خواندند و بدین‏گونه یک چند از تضییق در امان ماندند. البته صابئان مذکور در قرآن به احتمال قوى عبارت از مغتسله مندائى بودند که به نحوى با یحیى بن زکریا از انبیاى مذکور در قرآن هم مربوط مى‏شدند و بقایاى آنها امروز به نام «صبى‏» در جنوب عراق و در قسمتى از خوزستان هنوز هستند اما حرانیان که خود را صابئان خواندند براى آنکه انتساب خود را به یک پیغمبر مذکور در نزد اهل کتاب نیز توجیه نمایند خود را به هرمس مثلث منسوب کردند او را هم با ادریس و اخنوخ یکى شمردند. مامون خلیفه که مایل به مشرب معتزله و در عین حال اهل تحقیق و تسامح بود عمدا در صحت این دعوى تردید نکرد و فرصتى هم نیافت‏شاید نیز تسامحى که درین باب نشان داد تا حدى بدان سبب بود که حرانیان از همان ایام به علوم یونانى و مسایل کلامى که مورد توجه خاص خلیفه بود علاقه‏اى بسیار نشان مى‏دادند. در اواسط قرن سوم یک تن از علماى حران نامش ثابت‏بن قره در دنبال اختلافات نظرى که با سایر هم مذهبان خویش یافت از جانب آنها طرد شد(279هجرى) از این رو به بغداد آمد و در آنجا فرقه‏ى تازه‏اى از صابئان را به وجود آورد و با آنکه بعدها خلیفه القاهر بالله عباسى در تعقیب و تضییق آنها جد کرد و حتى سنان بن ثابت را به اظهار و تصدیق اسلام واداشت صابئان در بغداد غالبا بر عقاید خویش باقى ماندند و حتى ابو اسحاق بن هلال صابى که وزیر و کاتب دستگاه خلفا المطیع و الطایع بود در حدود 364 هجرى در تامین آزادى مذهبى همکیشان خود در بغداد وحران و دیار بکر توفیقى یافت. مع هذا با سقوط حران به دست‏خلفاى فاطمى (424هجرى) تدریجا امکان ادامه آزادى صابئان در آنجا از بین رفت و در بغداد هم تا اواخر قرن پنجم بیشتر دوام نکرد...». (41)
البته مجملى از عقاید و آداب آنها که در مروج الذهب، الملل و النحل شهرستانى، آثار الباقیه بیرونى و نخبة الدهر دمشقى آمده است هر چند از خلط و خطا خالى نیست طریقه آنها را مخلوطى از مذاهب یونانى و بابلى و مصرى عهد هلنیستى نشان مى‏دهد که تعظیم هیاکل و نجوم و سعى در تزکیه و تهذیب نفس ویژگى بدان مى‏دهد که در عین حال آن را از انواع دیگر مذاهب گنوسى از جمله مذهب مغتسله صبى که صابئان مذکور در قرآن ظاهرا فقط آنها باشند جدا مى‏کند.
پروفسور خولسون آلمانى در کتاب «صابیه و صابیسم‏» مى‏نویسد:
«میان صابیان واقعى یا صابیهاى بطایح و بین النهرین و صابیهاى دروغى حران باید فرق گذاشت. چه از سال 830 میلادى به این طرف برخى از مورخان حرانیها را نیز صابى خوانده و حال آنکه حرانیها صابى دروغین هستند. دسته اول یا جماعت(مندائیان) (که مغتسله و صابى‏هاى بطایح و بین النهرین نیز خوانده مى‏شوند) صابیان حقیقى هستند و دسته دوم، بت پرستان سریانى مى‏باشند که در حران اقامت داشتند و هنگامى که مامون در آخرین جنگ خود با رومیان شرقى از ولایت‏حران مى‏گذشت از آیین آنها پرسید و از جوابهاى آنها استنباط کرد که باید بت‏پرست‏باشند به آنها تا مراجعت مهلت داد و گفت: تا مراجعت من باید به آیین اسلام و یا یکى از آیینهاى اهل کتاب درآیید و گرنه در حکم کافر حربى خواهید بود لذا این گروه، نام صابى را به دروغ بر خود گذاردند و از آن تاریخ مورخان به شبهه افتادند». (42)
پى‏نوشت‏ها:
1. ابو الفداء، المختصر فى تاریخ البشر، ص 81.
2.ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص 3.
3. ابن اثیر، الکامل:1/156.
4. طبرى:1/108; مروج الذهب: 2/237; الکامل:1/65.
5. مسعودى، مروج الذهب: 2/237، 1/222.
6. مسعودى، التنبیه والاشراف، ص 138.
7. تاریخ یعقوبى: 1/180.
8. شهرستانى، الملل و النحل:2/4.
9. عبد الجبار، المغنی: 5/152.
10. ابن اثیر، الکامل: 1/35-36.
11. خوارزمى، مفاتیح العلوم، ص 36.
12. رازى، تبصرة العوام، ص 18.
13. دانا سرشت، مترجم «الاثار الباقیه‏»بیرونى ، در پاورقى مى‏نویسدبوذاسف همان بودایى معروف است ولى بقیه عبارت سراپا نادرست است و با اطلاع کامل بیرونى از براهمه، از بودا کاملا بى خبر بوده فقط در کتاب الهند یکجا گفته (صاحب الید المحمرة) و کلمه بت فارسى همان بدو بوداست . (ترجمه آثار الباقیه، ص 263).
14. ترجمه آثار الباقیه، 263-267.
15. ترجمه آثار الباقیه، ص 434-439.
16. این نظر اکبر دانا سرشت مترجم آثار الباقیه ، ص 263 است.
17. در این باره به کتاب بودا چه مى‏گوید؟ ص 71-73 تالیف، محمد مهین پور، طبع تهران 1340 مراجعه شود.
18. دکتر زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 9 268.
19. حواشى و تعلیقات «بیان الادیان‏» ص 432.
20. ابن ندیم، الفهرست، ص 456-459، طبع قاهره، ترجمه الفهرست، رضا تجدد ص‏564-568.
21. مضر محلى است که نزدیک به قسمت‏شرقى فرات و در حدود حران ورقه و شمشاط و سروج است(معجم البلدان).
22. ترعوز، دهکده مشهورى است در حران و از بناهاى صابئان است .(معجم البلدان).
23. سلمسین، دهکده‏اى است نزدیک حران و گویند در ابتدا نام آن سلم سین یعنى بتها بوده و آن را به همین منظور ساخته اند.(معجم البلدان).
24. الفهرست، ص 460، ترجمه الفهرست، ص 570.
25. ابن اثیر، الکامل: 1/185-189.
26. مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص 115.
27. یعقوبى : 1/153، ترجمه : 1/186.
28. ابن اثیر، الکامل: 1/189.
29. مرحوم محیط طباطبایى، صابئان اهل کتابند، یادنامه شهید مطهرى، سال دوم ص 47-48.
30. جعفرى، یعقوب، همان کتاب، ص 42 .
31. محیط طباطبایى، همان مقاله.
32. الفهرست، ص 468، ترجمه الفهرست، ص 579.
33. الفهرست، ص 459-460، ترجمه 568-570.
34. خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 36، قاضى عبد الجبار، المغنى: 5/154.
35. قطعه‏اى است میان واسط و بصره.(معجم البلدان).
36. الفهرست، ص 491، ترجمه الفهرست، ص 606.
37. مسعودى، مروج الذهب: 1/223.
38. ترجمه آثار الباقیه، ص 266.
39. قاضى ابو یوسف، الخراج، ص 122.
40. تاریخ الحکماء، بنا به نقل مرحوم محیط طباطبایى.
41. دکتر زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 271-272.
42.به نقل علامه یحیى نورى، جاهلیت و اسلام ، ص 430، پاورقى شماره 1.

تبلیغات