کیسانیه، افسانه یا حقیقت؟!(1) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در عالم بشرى، حقایق و اوهام، سخت در هم آمیختهاند و حق و باطل به شدت با هم مشتبه شدهاند و احیانا به واسطه انگیزههایى، حق باطل قلمداد شده و چنان که مواردى نه اندک، بر اندام باطل جامه حق پوشاندهاند.
در کتب تاریخ ملل و نحل، از مذاهب و نحلههایى سخن به میان آمده و افکار و عقایدى به کسانى نسبت دادهاند که امروزه از آنچه در آن کتب و آثار، آمده،اثرى نیست.
در بدو نظر گفته مىشود که آن مذاهب ونحلهها و فرقهها، از بین رفته و پیروان آنها به کلى، منقرض گشتهاند. این احتمال را شیخ مفیدرحمه الله ابراز کرده است. (1)
ولى با دقت نظر بیشتر و مقایسه جریانهاى مشابه تاریخى و فرهنگى در پرتو تحلیل منطقى، نظرى دقیقتر مىتوان ارایه داد و آن این که از کجا معلوم که چنان اشخاص و چنان افکار، حقیقتا وجود داشتهاند؟ بلکه به احتمال معقول و قابل اثبات، آنها افسانهاى بیش نیستند که بازیگران صحنههاى عصرى و تشنگان حکومت و پستهاى سیاسى دینى، چنان چیزها را آفریده و به قصد مخدوش کردن چهره جبهه مخالف خود در پشت پردههاى توطئه، مقولههاى کذایى را خلق کرده و به خلق الله منسوب داشتهاند و بدان وسیله خود را به هدفشان که همانا سلطه و مطامع دنیوى است، گامهایى نزدیکتر دیدهاند.
حقیقت آن است که پیکار و جنگ گرم، همواره با نوعى نبرد وجنگ سرد، توام بوده است. جویندگان قدرت وحاکمیت، در کنار میدانهاى رزم که در آنها نفرات و ساز برگ نظامى و تسلیحاتى، کارساز است جبههاى دیگر گشودهاند و آن را اصطلاحا جنگ سرد روانى تبلیغاتى و تهاجم فرهنگى مىنامیم و هم چنان که سلاح جنگى در اطوار تاریخ متحول بوده، ابزار این تهاجم نیز همواره در تحول و دگرگونى بوده است لیکن ماهیت هر دو در دراز ناى تاریخ همان است که بود.
اگر در میدانهاى کارزار نظامى رزمى، عناصر خدمتکار، جنگجویان و سربازان خشن و دوره دیده و آشناى با انواع سلاحها و کاربرد آنها هستند اما گردانندگان این جبهه، بر عکس چهرههاى به ظاهر آرام و آراستهاىاند که خود را در پوشش علم و ادب و تاریخ جلوهگر مىسازند و ناآشناى با این نوع جریانات شوم و ناروا به این گونه شگردهاى نامبارک به سادگى نمىتواند آنان را شناسایى کند.
اینان قلم به مزدانى هستند که با دریافت ثمن بخس در کنار طاغوت قرار گرفته و از رهگذر صلح ریایى و به شیوه بازیگرىهاى ابلیسى جاده دشوار سیاسى نظامى را براى قدرت طلبان، هموار ساختهاند.
آیا کیسانیه به آن شکلى که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده، حقیقتا وجود داشتهاند و آیا آن عقاید و افکار کلامى که به اشخاصى نسبت داده شده، واقعیت داشته است؟ و یا همه آنها افسانهاى بیش نیستند که دست پلید سیاست آنها را آفریده است وگرنه در وراى وهم و خیال، داراى حقیقت و واقعیت نیستند!؟
آیا جریان کلامى سیاسى کیسانیه همانند ماجراى رسواى سبائیه است که سالها ناآگاهان را فریفته و کتابها و رسالههایى را از آن سلسله اراجیف پر کردهاند تا این که در قرن حاضر، استادن زبردست تاریخ و ادب و حدیث آستین بالا زده، با تحقیقى عادلانه و درخور تحسین و تمجید اظهار داشتند که نه، ابن السوادیى وجود داشته و نه عبد الله سبا با آن ویژگیها و فضاحتها، حقیقت تاریخى داشته استبلکه آن، افسانهاى است که دشمنان شیعه دوازده امامى به نفع جریان مخالف، آن را ساخته و پرداختهاند و احیانا اذهان بى خبرانى را قرنها به خود مشغول کرده و ملعنتهایى را در میان امت اسلامى به وجود آوردهاند.
استاد طه حسین در کتاب «علی و بنوه» (2) واستاد عسکرى در کتاب «عبد الله سبا» (3) در آن زمینه عالمانهترین سخن را گفته و سالمترین روش تحقیق را در پیش گرفتهاند.
به نظر نگارنده، جریان علویان سوریه وجز آن، و ماجراى فاطمیان مصر وامثال آنان که در تاریخ در باره آنان، مطالبى مطرح است وبا واقعیت اهاى موجود تطابق ندارد و با آنچه که علماى بزرگ این جمعیت که امروز از آزادى قابل توجهى برخوردارند اظهار مىدارند، وفق نمىدهد از همان مقوله است و تحقیق و بررسى علمى بیشترى را مىطلبد.
به صراحتباید گفت: على اللهى بودن علویان و یا باطنىگرى فاطمیان به آن شکل که مطرح است، چندان مسئله روشنى نیست; زیرا رقابت تند و تیز عباسیان با فاطمیان مصر وتلاش شبانهروزى زمامداران و خلیفگان عباسى در از میان بردن فاطمیان که در شمال آفریقا ومصر حاکمیت نیرومندى داشتهاند از نقطه نظرهایى است که هیچ پژوهشگرى از آن نباید غفلت داشته باشد. تنظیم طومارى علیه فاطمیان و به قصد خدشه وارد کردن به نسب ایشان و امضاى آن توسط بسیارى ازمعاریف زمان وتحت فشارحکومت عباسیان در بغداد و امتناع سید شریف رضى از امضاى آن ازمسلمات تاریخ است. (4) وبا خواندن آن ماجراى تاریخى به حقایق پشت پرده مىتوان پى برد.
این نص تاریخى را نادیده نتوان گرفت که سید شریف رضى، حکومت فاطمیان را خوش داشت و اقامت در بغداد و در زیر سلطه عباسیان بغداد را ذلت مىانگاشت.
ما مقامى على الهوان و عندى
مقول صارم و انف حمی
البس الذل فی دیار الاعادی
و بمصر الخلیفة العلوی
چرا تن به ذلت و خوارى دهم؟ که من شمشیرى آخته و شرف و فضیلت غیر قابل انکار دارم. من همانند آن پرنده بلند پروازم که از دسترس تجاوزگران حرمتشکن، بدورم. انسانى با آن شمشیر آهیخته، چه عذرى دارد اگر از جستجوى مجد و شرف بیشتر، باز نشیند؟! آن کس که پدر او و پدر من سرور او سرور من، یکى است آنگاه که بیگانگان قصد ظلم و ستم، کنند. رگ و پى من به رگ و پى او پیچیده است و آن رگ و پى محمد وعلى صلى الله علیهما و آلهما است. من اگر در دیار دوست و زیر سایه حکومت ایشان، ذلیل هم باشم، عزیز و برخوردار هستم و در آنجا در عین تشنگى، سیرابم. (5)
با این وجود، آیا مىتوان باور داشتسید شریف رضى با آن سلامت فکر وعلو اندیشه تمایل به خلفایى داشته باشد که تفکرات خاص باطنى گرى دارند و آیا مىتوان اذعان کرد که حکیم ناصر خسرو با آن کیاست و فطانت و با آن تعالى اندیشه که در آثارش هویدا مىباشد از آن چنان جریانات، پیروى مىکرده است؟!
حقیقت آن است که عباسیان تشنه قدرت همانند همپالگىهاى خود در طول تاریخ براى رسیدن به مقاصد شوم سیاسى و سلطانى، از هیچ عملى، فروگذار نمىکردند چنان که در همین زمینه، علاوه بر دستبه کار شدن در ایجاد تردید در نسب فاطمیان در نسبتهاى نارواى دیگر، غوغا راه انداخته و صفحات تاریخ را جدا تیره و تار کردند.
ما در این مقال راجع به کیسانیه سخن خواهیم گفت و در طرح اصل مطلب از کتاب و ابتکار نویسنده و پژوهشگر ارجمند عبدالواحد انصارى بهره خواهیم گرفت و گزارش گونهاى از کتاب ایشان، ارائه خواهیم داد و در صورت امکان به منابع دست اول استناد کرده و در این راستا مواردى از آن کتاب را اصلاح کردهایم.
کیسان کیست؟
در باره شناختشخصى و شخصیتى کیسان به اختلاف نظر شدید برمىخوریم و با تفحص منابع تاریخى وکلامى به چند قول دست مىیابیم.
1. کیسان لقب خود مختار بن ابى عبیده ثقفى است و از اول این نام را داشته است و گفتهاند آن هنگامى که پدر او نوزاد خانواده را حضور على امیر مؤمنانعلیه السلام آورد و آن حضرت دست مهر و محبتبر سر او کشیده و فرمود: «کیس، کیس» زیرک است، با هوش است و از همین زمان او کیسان لقب گرفت.
و برخى هم گفتهاند: محمد بن حنفیه، این لقب کیسان را به مختار داد آنگاه که او را براى گرفتن خون امام حسین به عراق اعزام کرد و هوشیارى و فراست لازم را در او دید. (6)
2. کیسان، غلام امیر المؤمنان على علیه السلام بوده و همو مؤسس کیسانیه مىباشد. (7)
3. کیسان غلام و خدمتکار محمد بن حنفیه بوده است.
4. کیسان، شاگر محمد بن حنفیه بوده و یا شاگرد هر دو امیر مؤمنان على و پسرش محمد بن حنفیه و او از آن پدر و فرزند علم تاویل و باطن و دانش اسرار آفاق و انفس آموخته است.
5. پاسدار و به اصطلاح آجودان مختار، شخصى بوده به نام ابوعمرة کیسان، و مختار این عنوان را از پاسدارخود گرفته و لقب خویش کرده است. (8)
6. کیسان، مردى از اهالى کوفه بوده و کشندگان امام حسین علیه السلام را به مختار مىشناسانده است. او مردى دلیر و نسبتبه انتقام خون امام سید الشهداء علیه السلام، بسیار حساس و فعال بوده است. (9)
7. کیسان، مردى از پیرامونیان مختار بوده نه غلام و نه شاگرد او، بلکه به عنوان امین و مستشار در دستگاه مختار حضور داشته است و مختار در تمام کارها و تصمیمگیرىها، نظر و راى او را جویا مىشده است. (10)
چنان که ملاحظه مىکنید درباره شخص و شخصیت کیسان، نقلها مختلف و متفاوت است که اگر برخى با بعض دیگر قابل جمع باشد جمع با بعض دیگر ناممکن است و همین نشانگر آن است که او همانند عبدالله سبا، شخصیتى موهوم، خیالى و افسانهاى است (11) و شایدخداوند، همچون آدمى نیافریده است و او فقط در ذهن وخیال جعالان و تحریفگران تاریخ آفریده شده است و بس.
کیسانیه کیستند؟
ملل و نحل نویسان مذهب کیسانیه را از ملل اسلامى و از فرقههاى شیعه برشمردهاند که به امامت محمد بن حنفیه عقیدهمند بودهاند و بعدا تا پانزده فرقه انشعاب پیدا کردهاند چنان که محققان در علم کلام که درباره کیسانیه، سخن گفتهاند رجال کیسانى را متجاوز از دوازده تن ندانستهاند که مختار، فقط یکى از آنان است.
شایان ذکر است همه کسانى که درباره این کیش و مذهب و رجال آن سخن گفتهاند مانند نوبختى که نخست نویسنده و صاحب اثر در موضوع ملل و نحل و از بزرگان علماى شیعه است، و مثل شیخ مفید (12) که از استوانههاى عالم اسلام و باز ماندگان علم کلام مىباشد و دیگر نویسندگان و محققان، هیچکدام، سندى براى گفتار خود ذکر نکردهاند و همگى اعتراف دارند: درباره قومى سخن مىگویند که انقراض یافتهاند و احدى از ایشان باقى نمانده است.
در حالى که همه آنان نیک مىدانستند که چگونه دروغ و دروغپردازى وجعل و تحریف به تاریخ وحدیث راه یافته است و حتى در عصر خود رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حدیثهاى کذب به او منسوب داشتند با این وجود چگونه این همه روایتهاى بى سند ویا فاقد سلسله راوى معتبر، بدون توجه و دقت، در کتب آورده شده و حتى تکرار گردیده است. منصفانه اقرار باید کرد که شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه پس از اشاره به اسم کیسان با سخنى کوتاه، به حقیقت امر اشارهاى عالمانه کرده است او مىنویسد:
«هذه الحکایات فی معنى اسمه عن الکیسانیة خاصة فاما نحن فلا نعرف...»: اینها حکایتهایى در معناى نام او در باره کیسانیه است فقط و ما نمىشناسیم جز این که او به این نام نامیده شده اما حقیقت معناى آن چیست نمىدانیم.
و در جاى دیگر مىنویسد: با این وجود چیزى از کیسانیه باقى نمانده است و آنها همگى منقرض شدهاند و در زمان ما احدى از ایشان شناخته نیست جز آنچه حکایت مىشود و صحت آن معلوم نیست. (13)
پس، فرقه کیسانیه را مانند فرقه سبائیه باید تلقى کرد با این فرق که کیسانیه در ادوار مختلف آن و در فرقههاى گوناگونش به آن شکل که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده است از مردمانى سخن به میان آورده و از اهدافى حکایت مىکند که در دراز مدت براى شیعه دوازده امامى آثار مخرب و زیانبارى، همراه دارد.
ما به اختصار به سه دور از این سناریوى نه چندان ناشیانه، اشاره مىکنیم وبعدا به تفصیل قهرمانان اصلى و بازىگران جنبى این نمایشنامه سیاسى کلامى، را شناسانده و اهداف سیاستبازان حرفهاى را روشن و مشت آنان را باز مىکنیم.
دور نخست
در دور نخست ماجراى کیسانیه، بازیگران اصلى نمایشنامه، امویان،زبیریان و هواداران آنها هستند و هدفشان از آن سناریو، از میان برداشتن و به بن بست رساندن قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى بوده است. آنان مىخواستند شیعه را دچار تفرقه کنند و محبان اهل بیت را که طالب و خواستار بازگشتخلافتبه آل بیت پیغمبر بودند، پراکنده سازند. این نمایش و صحنهسازى با قیام مختار آغاز گردید. دو گروه اموى و زبیرى و پیروان و هواداران آنها، از نهضت مختار ناخرسند و اراحتبودند; زیرا امویان مىدیدند که مختار ثقفى دست پروردگان و جیرهخواران آنان را در کوفه از دم تیغ مىگذراند و بویژه کشندگان حسین بن على علیمها السلام را که تحکیم کنندگان حکومت امویان مروانى بودند، از پا در مىآورد.
و اما زبیریان!آنان نیز از قیام مختار دلخون بودند که پیشتر مردم کوفه با عبد الله زبیر بیعت کرده بودند ولى مختار عامل او را از کوفه بیرون کرده و دعوتش را بر اساس رضاى آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم مطرح ساخت.پس شعار مختار مبنى بر رضاى آل محمد و بازگشتخلافتبه آل بیت، تنها شعارى بود که هر دو گروه اموى و زبیرى را مىآزرد و با وجود تضاد در این دو جریان نسبتبه هم، مبارزه و محاربه با شعار مختار نقطه مشترک این دو گروه صرفا سیاسى شد آنان به اشتراک با نهضت مختار درافتادند.
در این دور از بازى کیسانىگرى، افتراهاو دروغهاى وسیعى به مختار ثقفى زده شد: او به امامت محمد حنفیه معتقد است; خود را نماینده او در کوفه مىشناساند و از سوى او مامور قتل و قلع و قمع قاتلان حسین شهید علیه السلام مىباشد; مختار مدعى است که بر او وحى نازل مىشود; او قایل به رجعت و بداء است و از تخت على بن ابى طالب علیه السلام چیزى مانند تابوت بنى اسرائیل پرداخته که پیشاپیش لشکر حمل مىشود. و گفتند: مختار در حقیقت، نمىخواهد انتقام خون امام حسین علیه السلام را بگیرد بلکه هدفش تقرب به شیعه مىباشد. و او به حب آخرت تظاهر مىکند و در دل و باطن خویش، به دنبال دنیاست!!!
امویان و زبیریان با این تهاجم ناجوانمردانه و با آن دورغپردازىهاى وقیحانه بذر شک و تردید در دلها افشادند و جماعت از پیرامون مختار پراکندند و همین شبیخون تهمت و افترا، آن مرد دلیر و شجاع را تنها گذاشت و سبب قتل وى گردید و جو براى رقباى سیاسى او خالى گشت.
بعدها که سلطه اموى مروانى دوام یافتبسیارى از مورخان و نویسندگان قرون نخست، همان دروغها و افتراها را که کاملا جنبه سیاسى داشت و به قصد شکستن شعار و قیام ولایى مختار، شایع شده بود بدون تمحیص و ذکر راوى معتبر و شاهد صدق، در کتب خود آوردند و نسل به نسل نقل شده جزو مسایل تاریخ و کلام گردید.
دور دوم
بازىگران نمایشنامه کیسانیه دور دوم، رجال عباسى و مبلغان و داعیان به خلافت و حکومت ایشاناند وهدف از این نمایش آن بوده که مردم سادهلوح ماوراء النهر وخراسان بزرگ را اقناع کنند که خلیفگان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم اولاد عباس عموى پیامبرند و این مقام بهواسطه ابوهاشم عبدالله فرزند محمد حنفیه به وصیت و نص امیرمؤمنان على ابن ابى طالب علیه السلام به آنان رسیده است.
شروع این نمایش، در ابتداى تلاش عباسیان سیاه نامه براى تصرف کرسى خلافت است آنگاه که مخفیانه نقشه رسیدن به حکومت را مىکشیدند و در پشت پرده، چنان طرحى را مىریختند.
در این سناریوى کیسانیه، پس ازوفات ابوهشام پسر محمد حنفیه در «حمیة» از سرزمین شام، کیش کیسانى بازسازى شد و عقیده به امامت محمد حنفیه دوباره مطرح گردید به زعم بازیگران این نمایشنامه، امام پس ازمحمد بن على معروف به محمد حنفیه، فرزندش ابوهاشم عبدالله است و او به هنگام وفات، به زعیم عباسیان آن روز محمد بن على بن عبد الله بن عباس وصیت کرده است.
عباسیان، کیسانىگرى را رواج دادند و قول به خلافت محمد حنفیه را از نو مطرح ساختند و گفتند: امام پس از على بن ابى طالب علیمها السلام محمد حنفیه بوده است.
آنان وصیتى بیرون آوردند و آن را به على علیه السلام منسوب داشتند که امامتبعد از ابوهاشم پسر محمد حنفیه به محمد بن على عباسى و پس از او به فرزندش ابراهیم امام و آنگاه به برادر او ابى العباس عبدالله سفاح و از او به برادرش منصور و. .. رسیده است.
رجال عباسى بر این سناریو داعیانشان را تغذیه فکرى و تبلیغى کرده و به شایعه پراکنى پرداختند ومردم ماوراء النهر و خراسان را که عمدتا ترک، دیلم و مغول بودند و از اسلام به عنوان یک دین، چیزى نمىدانستند و از لغت عربى هم بهرهاى نداشتند، شدیدا تحت تاثیر قرار دادند و بدین وسیله مرام عباسیان که رسیدن به سلطه و قدرت سیاسى دینى بود، فراهم آمد.
دور سوم
بازیگران و قهرمانان دور سوم کیسانىگرى، مزدوران، جیره خواران و شعبده بازان حرفهاىاند و هدف شوم آنان عبارت بوده از:معارضه با عباسیان که مدعى بودند خلافت از ابوهاشم به ایشان رسیده است، متوقف کردن شیعه در اعتقاد به امامت امام غایب و ابطال امامت پس از او، و به طورکلى ایجاد تردید در عقاید شیعه و خدشه دار کردن سمعه تشیع و وارد کردن خرافات و سخنان سخیف و باطل به مذهب ایشان در شکل فرقهسازىهاى مختلف.
این دور هم در واقع، همان روزى آغاز شد که عباسیان به بازسازى کیسانیه پرداختند و از دست امام سوم و یا پنجم این فرقه! ابوهاشم عبدالله ابن محمد حنفیه وصیت نامچهاى بیرون آوردند و در آن وصیتنامه جعلى، خلافتشان را به امام على علیه السلام منسوب داشتند و از این طریق جاده پر پیچ و خم خلافت را براى خود کاملا هموار ساختند. عباسیان با این شگرد، خلافت و امامت را از فرزندان على و نسل فاطمه زهرا سلام الله علیهما گرفتند و پس از آن که در سایه تفکر کیسانى حنفى و از طریق ابوهاشم به هدف خود رسیدند آن وقت همان ارکان و اصول کیسانىگرى ضلالت، کفر و زندقه، گردید.
در زمان منصور، شورشگران و معترضان على الدوام رو به فزونى داشت و او با سفاکى تمام خون مىریخت و مخالفانش را مىکشت تا به جایى رسید که خود او از اسراف در قتل بیمناک شد و به دنبال راه چارهاى دیگر رفت او به فکر تاسیس ادارهاى افتاد به نام «دایره زندقه» همانند سازمانهاى مخوف امنیتحکومتهاى امروز. وظیفه آن، تفتیش، جستجو وکسب اطلاعات بود. منصور دوانیقى، مخالفان ومعترضان خود را از این راه سرکوب مىکرد بى آن که مستقیما به آدم کشى متهم شود.هدف این اداره در واقع، کفر زدایى و تعقیب ملاحده و زندیقان نبود بلکه او با ایادى خود، مخالفان را شناسایى و متهم و نابود مىکرد و در صورت ظاهر، با کفر و زندقه و الحاد مبارزه مىنمود. (14) تا جایى که موضوع به کیسانیه و فرقههاى آن مربوط مىشود بسیارى از آنچه به این مذهب و مردان آن نسبت داده شده، بافته خیال گردانندگان این دایره مخوف است و همان افکار و اندیشهها و عقیدههایى که در کیسانیه دور دوم پلى بود براى رسیدن به حکومت و قدرت در این مرحله همه آنها کفر و الحاد شناخته مىشوند و اشخاصى نه کم، به داشتن آن عقاید متهم و سپس تعقیب و به قتل مىرسند. در این دوره، عقیدههایى مثل قول به تناسخ، حلیت محارم، تعطیل احکام، ابطال فرایض و اعتقاد به الوهیتبرخى اشخاص و دیگر افکار سخیف و باطل به کیسانیه نسبت داده مىشود.
آرى، بعد از آن که حکومت و سلطنت عباسیان، استقرار یافت و از طریق نشر آرا و عقایدى به نام کیسانیه به اهداف خود رسیدند وضع دگرگون شد. مهدى عباسى پیروان خود را گرد آورد و آنان را بر انکار کیسانىگرى و نفى اصول فکریى به نام کیسانیه، واداشت او به صراحت گفت: امامت پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از آن عمویش عباس بن عبد المطلب بوده است و پس از وى فرزند او عبدالله بن عباس، امام بوده و او به پسرش على بن عبدالله وصیت کرده و به همین ترتیب او هم خلافت را به پسرش محمد واگذاشته و از او به فرزند وى ابراهیم و سپس به برادرش ابوالعباس و از او به برادر وى منصور انتقال یافته و منصور هم پسرش مهدى را ولیعهد خود ساخت.
به پندار او خلافت و امامت پس از رحلت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم حقعباس و فرزندان او بوده و دیگران غاصب بودهاند. مهدى عباسى همان کیش کیسانیت را که درخانه جدش محمد بن على بن عبدالله بن عباس، آفریده شد و درآن زمینه وصیت نامچهاى از ابوهاشم مبنى بر همین پندار بیرون آورده شد. آرى، همه آنچه را که به آن اهداف خلق کرده بودند، منصور مذهب ویرانگر و منحرف ونادرستخواند و پنداشت که ابوبکر و عمر و عثمان و على علیه السلام و هر که کرسى خلافت را پس از پیامبر اشغال کرد، غاصب بودهاند. او پیروىاش را از امامت محمدحنفیه رد کرد و آن را از اصل منکر شد. (15)
این بود ماجراى کیسانیه در سه مرحله و دوره که به اختصار ذکر شد و آنگونه آغاز و آنچنان به انجام رسید. و این بود مذهب کیسانیه که در کتب تاریخ، در آن باره، سخنها وحکایتها، فراوان آوردهاند و صاحبان ملل و نحل به مقالهها و داورىهاى بلند و بالا در آن خصوص پرداختهاند.
علماى دین شناس و محققان و نویسندگان ملل و نحل اعماز شیعه و غیر شیعه کیسانیه را با فرقههاى مختلف و گوناگونش، شیعه پنداشتهاند و در پوشش حمله به آن عقاید و آراى سخیف، در واقع، شیعه آماج حملات ناجوانمردانه و غیر منصفانه واقع شده است. نویسندگان در هر عصر و دورهاى با طرح آن سخنان انحراف آمیز و کلمات الحادى و ضد اخلاق، سمعه شیعه را زشت و تعالیم تشیع را به بدى یاد کرده و در واقع، حقانیت آیین ما را زیر سؤال بردهاند.
ما براى پرده بردارى از روى این حقیقت و بیان این که تمام این بازىها و سناریوها براى کوبیدن شیعه و بستن در اهل بیت عصمت وطهارت شکل یافته استبه ذکر حقایق بیش از آنچه گفتیم نیازمندیم.
تا اینجا محرز گردید که کیسان و هویت او در رابطه با امام على و فرزنش محمد و مختاربن ابى عبیده ثقفى، شخصیت عبدالله سبا را حکایت و تداعى مىکند.نویسندگان و مؤلفان نوشتند: او مردى یهودى از اهالى صنعاء یمن بوده که در زمان عثمان خلیفه سوم، مسلمان شده و مىگفت هر پیامبرى وصیى دارد و وصى پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام است. جمعى از صحابه همچون: عمار یاسر، ابوذر غفارى، محمد بن حذیفه، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان و عبدالرحمان بن عدیس به او گرویدند و او بود که ابوذر را در شام بر معاویه و در مدینه بر خلیفه مسلمانان عثمان مىشورانید.
او یهودیت را در پوشش اسلام نشر مىداد و در آیین مزدک ایرانیان نیز متاثر بود و ابوذر را بر این اساس به سوسیالیزم واداشت!!! و از دیگر سو، دکتر على وردى به نقل دکتر کامل شیبى مىنویسد: ابن السوداء همان عمار یاسر است و نسب او به سبا مىرسد. (16)
و از جانب سوم، دکتر طه حسین مىنویسد: او شخصیتى موهوم، خرافى و خیالى است که هرگز وجود خارجى نداشته است.
کیسان، قهرمان نمایشنامه کیسانیه نیز همانند عبد الله بن سبا، هویت قطعى ندارد و شخصى پندارى وخیالى است.
و اما این که کیسانیه چیست و کى به وجود آمده؟
به گفته برخى، آن مذهبى است که پس از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام پیدا شد و این، نظر نوبختى است. (17) بنابر یک روایت او و شهرستانى در یکى از دو قولش (18) و به گفته دیگران جز نوبختى و شهرستانى، کیسانیه پس از شهادت امام حسین علیه السلام پیدا شده است و شاید این نظر میان مورخان اتفاقى باشد.
پس بنابر قول نخست، محمد حنفیه دومین امام از ائمه کیسانیه است و بنابر قول دوم، او چهارمین امام کیسانى است. (19) اما به نظر ما، کیسانیه یک مذهب ساختگى است که در زمان مختار خلق شده و پیش از آنکه کاملا به بوته فراموشى سپرده شود توسط عباسیان تجدید و بازسازى شده است آل عباس، آن مذهب را مذهب رسمى و حکومتى خود شناختند و سپس با دگرگونى اهداف و مصالح، آن مذهب متلاشى گردید و مهدى عباسى آن را از بیخ و بن انکار کرد و گرونده آن را کیفر داد.
اما حقیقت آن است که کیسانیه در هر سه مرحلهاش، داراى واقعیتخارجى نبوده است. (20)
از علماى ملل و نحل عمدهترین کسانى که در باره کیسانیه سخن گفتهاند، محمد بن موسى نوبختى از دانشمندان قرن سوم هجرى در فرق الشیعه و محمد بن محمد نعمان مفید در کتاب الفصول المختاره و محمد شهرستانى در الملل و النحل و ابن حزم ظاهرى اندلسى در الفصل و دیگران و چنانکه پیش از این هم یاد کردیم هیچکدام به سندى اشاره نکردهاند و آنچنان، سخن گفتهاند که گویا خود، شاهد ماجرا بودهاند جز شیخ مفید رضوان الله علیه که فى الجمله به داستان بودن و عدم اثبات صحت آنها اعتراف فرموده است. نوبختى مىنویسد: شیعیان پس از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام چند فرقه شدند:
اول: عدهاى عقیده پیدا کردند که آن حضرت کشته نشده و نمىمیرد تا قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند. این فرقه سبائیه نامیده مىشوند و پیروان عبد الله بن سبایند.
دوم: فرقهاى هم به امامت محمد بن حنفیه، معتقد شدند مختار بن ابى عبیده ثقفى رئیس این فرقه بوده و به همین سبب آنان را کیسانیه خواندند. نوبختى در اینجا عقایدى بس عجیب و سخنانى سخیف به او نسبت مىدهد!
سوم: گروه سوم بر امامتحسن مجتبىعلیه السلام استوار ماندند تا حوادث بعدى رخ داد و اختلالات سیاسى، اجتماعى فراوانى به وجود آمد. (21)
در رد این سخنان نوبختى و غیر مستند و غیر واقعى بودن آنها کافى استبه دیگر سخن او در همان کتاب توجه کنیم، او مىنویسد:
شیعیان علوى که قایل به امامت على بن ابى طالب علیه السلام بودند بر عقیده خود استوار ماندند و پس از شهادت او به امامتحسن وبعد به امامتحسین علیمها السلام قایل بودند و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چند فرقه شدند:
1. عدهاى به امامت على بن حسین زین العابدین علیمها السلام معتقد گشتند.
2. جمعى هم امامت را پس از شهادت امام حسینعلیه السلام، تمام شده، تلقى کردند.
3. فرقه سوم، امامت را در اولاد امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه در دیگر فرزندان على علیه السلام منحصر دانستند. (22)
از این کلام دوم نوبختى برمىآید که شیعیان على علیه السلام تاکنون امامىها، زیدىها و اسماعیلىهایند که آنان همگى امامت را در فرزندان امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه دیگران مىدانند پس سبائیه و یا کیسانیه کجایند؟!
نوبختى، ابتدا شیعه را در سبائیه و کیسانیه منحصر مىکند و ندانسته شیعه را بر باد مىدهد; زیرا اگر سبائیه بافته وهم و خیال و پندار باشد که هست چنانکه محققانى مثل طه حسین و مرتضى عسکرى گفته و نوشتند واگر کیسانیه هم پیشترها ورافتاده و منقرض شدهاند پس در زمان خود نوبختى و یا شیخ مفید و یا ابن حزم ظاهرى و یا شهرستانى، شیعهاى وجود نباید داشته باشند و این سخنى است که مجانین بر سخافت آن خنده مىزنند تا چه رسد به مردمان صاحب شعور و آگاه; زیرا شیعه امامى، زیدى و اسماعیلى; شرق و غرب را پرکرده و شمال و جنوب کره خاکى از وجود آنان مالامال است پس چگونه مىتوان به صحتسخن نوبختى در آن مورد اذعان داشت؟ (23)
ما براى آشنایى بهتر و بیشتر با کیسانیه و براى وقوف بر اینکه، چنان کیشى، افسانهاى بیش نیست و محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده، صاحب آن عقاید و افکار و دعاوى نبودهاند و نه چنان نسبتهایى حقیقت دارد و فقط سیاست، بازیگران اموى، زبیرى و سپس عباسى چنان مذهبها و یا فرقههایى را در عالم خیال خود ساختهاند و مردانى را ترور شخصیت کرده وبعدا به سبب داشتن همان عقاید و به اتهام عقیدهمندى به چنان معتقدات واهى و پندارى، مخالفان سیاسى خود را به قربانگاه بردهاند! ما براى اثبات این نکات لازم مىدانیم مختصرى از زندگانى محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده را به استناد تاریخهاى معتبر ارایه دهیم تا میزان صحت و سقم آن همه نسبتها و عیار صواب و ناصواب بودن آنها معلوم شود و آنگاه به شرح ماجرا و بیان تفصیلى فرقهبازىهاى مختلف کیسانیه در دورانها و مقاطع معین با ذکر عاملهاى جعل و تحریف و مختصر تاریخچه هر یک پى خواهیم گرفت. ان شاء الله تعالى.
پىنوشتها:
1. نگ: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار:37/ 3.
2. نگ: دکتر طه حسین، على و بنوه، صص 99و 98، بحث جنگ صفین.
3. استاد سید مرتضى عسکرى، ابن سباء داستان او را ساخته و پرداخته سیف بن عمر تمیمى مىداند درگذشته 170 ه.ق. همان که دانشمندان رجال شناس، بر دروغگویى و جعال و وضاع بودن او اتفاق نظر دارند.
4. محمد عبد الغنى حسن، الشریف الرضى،ص 39; نوابغ الفکر العربی، ص41، دار المعارف، مصر.
5.نگ: محمد بن حسین رضى، دیوان الشریف الرضى:2/576، افست وزارت ارشاد اسلامى، کنگره هزاره، 1406ه ق.
6. محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختاره، ص 296، چاپ کنگره هزاره 1413، قم. شیخ مفید پس از ذکر نکته و وجه تسمیه مختار به کیسان مىنویسد: اینها حکایتهایى است در علت نامگذارى و لقب مختار و اما این که چرا و چگونه چنان تسمیهاى رخ داده و حقیقت امر چیست؟ چیزى نمىدانم.
7. محمد بن عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل:1/ 147، 1381ه ق، قاهره.
8. حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 23، نجف، 1355ه ق.
9. همان، ص 24.
10. عبد الواحد انصارى، مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 48، اعلمى، بیروت.
11.همان.
12. همان، ص 39.
13. الفصول المختاره، صص298و 296.
14. مذاهب ابتدعتها السیاسة، ص 44.
15. فرق الشیعة نوبختى، ص 48.
16. دکتر کامل مصطفى شیبى، همبستگى میان تصوف و تشیع، ترجمه دکتر على اکبر شهابى، ص 43، دانشگاه تهران، 1353ش.
17. فرق الشیعة، ص 23و 48.
18. الملل و النحل:1/ 148.
19. فرق الشیعة، ص 26.
20. مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 49.
21. نگ: فرق الشیعة، ص 21 و ص 53.
22. نگ: فرق الشیعة، ص 21 و ص 53.
23. نگ: مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 54و58.
در کتب تاریخ ملل و نحل، از مذاهب و نحلههایى سخن به میان آمده و افکار و عقایدى به کسانى نسبت دادهاند که امروزه از آنچه در آن کتب و آثار، آمده،اثرى نیست.
در بدو نظر گفته مىشود که آن مذاهب ونحلهها و فرقهها، از بین رفته و پیروان آنها به کلى، منقرض گشتهاند. این احتمال را شیخ مفیدرحمه الله ابراز کرده است. (1)
ولى با دقت نظر بیشتر و مقایسه جریانهاى مشابه تاریخى و فرهنگى در پرتو تحلیل منطقى، نظرى دقیقتر مىتوان ارایه داد و آن این که از کجا معلوم که چنان اشخاص و چنان افکار، حقیقتا وجود داشتهاند؟ بلکه به احتمال معقول و قابل اثبات، آنها افسانهاى بیش نیستند که بازیگران صحنههاى عصرى و تشنگان حکومت و پستهاى سیاسى دینى، چنان چیزها را آفریده و به قصد مخدوش کردن چهره جبهه مخالف خود در پشت پردههاى توطئه، مقولههاى کذایى را خلق کرده و به خلق الله منسوب داشتهاند و بدان وسیله خود را به هدفشان که همانا سلطه و مطامع دنیوى است، گامهایى نزدیکتر دیدهاند.
حقیقت آن است که پیکار و جنگ گرم، همواره با نوعى نبرد وجنگ سرد، توام بوده است. جویندگان قدرت وحاکمیت، در کنار میدانهاى رزم که در آنها نفرات و ساز برگ نظامى و تسلیحاتى، کارساز است جبههاى دیگر گشودهاند و آن را اصطلاحا جنگ سرد روانى تبلیغاتى و تهاجم فرهنگى مىنامیم و هم چنان که سلاح جنگى در اطوار تاریخ متحول بوده، ابزار این تهاجم نیز همواره در تحول و دگرگونى بوده است لیکن ماهیت هر دو در دراز ناى تاریخ همان است که بود.
اگر در میدانهاى کارزار نظامى رزمى، عناصر خدمتکار، جنگجویان و سربازان خشن و دوره دیده و آشناى با انواع سلاحها و کاربرد آنها هستند اما گردانندگان این جبهه، بر عکس چهرههاى به ظاهر آرام و آراستهاىاند که خود را در پوشش علم و ادب و تاریخ جلوهگر مىسازند و ناآشناى با این نوع جریانات شوم و ناروا به این گونه شگردهاى نامبارک به سادگى نمىتواند آنان را شناسایى کند.
اینان قلم به مزدانى هستند که با دریافت ثمن بخس در کنار طاغوت قرار گرفته و از رهگذر صلح ریایى و به شیوه بازیگرىهاى ابلیسى جاده دشوار سیاسى نظامى را براى قدرت طلبان، هموار ساختهاند.
آیا کیسانیه به آن شکلى که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده، حقیقتا وجود داشتهاند و آیا آن عقاید و افکار کلامى که به اشخاصى نسبت داده شده، واقعیت داشته است؟ و یا همه آنها افسانهاى بیش نیستند که دست پلید سیاست آنها را آفریده است وگرنه در وراى وهم و خیال، داراى حقیقت و واقعیت نیستند!؟
آیا جریان کلامى سیاسى کیسانیه همانند ماجراى رسواى سبائیه است که سالها ناآگاهان را فریفته و کتابها و رسالههایى را از آن سلسله اراجیف پر کردهاند تا این که در قرن حاضر، استادن زبردست تاریخ و ادب و حدیث آستین بالا زده، با تحقیقى عادلانه و درخور تحسین و تمجید اظهار داشتند که نه، ابن السوادیى وجود داشته و نه عبد الله سبا با آن ویژگیها و فضاحتها، حقیقت تاریخى داشته استبلکه آن، افسانهاى است که دشمنان شیعه دوازده امامى به نفع جریان مخالف، آن را ساخته و پرداختهاند و احیانا اذهان بى خبرانى را قرنها به خود مشغول کرده و ملعنتهایى را در میان امت اسلامى به وجود آوردهاند.
استاد طه حسین در کتاب «علی و بنوه» (2) واستاد عسکرى در کتاب «عبد الله سبا» (3) در آن زمینه عالمانهترین سخن را گفته و سالمترین روش تحقیق را در پیش گرفتهاند.
به نظر نگارنده، جریان علویان سوریه وجز آن، و ماجراى فاطمیان مصر وامثال آنان که در تاریخ در باره آنان، مطالبى مطرح است وبا واقعیت اهاى موجود تطابق ندارد و با آنچه که علماى بزرگ این جمعیت که امروز از آزادى قابل توجهى برخوردارند اظهار مىدارند، وفق نمىدهد از همان مقوله است و تحقیق و بررسى علمى بیشترى را مىطلبد.
به صراحتباید گفت: على اللهى بودن علویان و یا باطنىگرى فاطمیان به آن شکل که مطرح است، چندان مسئله روشنى نیست; زیرا رقابت تند و تیز عباسیان با فاطمیان مصر وتلاش شبانهروزى زمامداران و خلیفگان عباسى در از میان بردن فاطمیان که در شمال آفریقا ومصر حاکمیت نیرومندى داشتهاند از نقطه نظرهایى است که هیچ پژوهشگرى از آن نباید غفلت داشته باشد. تنظیم طومارى علیه فاطمیان و به قصد خدشه وارد کردن به نسب ایشان و امضاى آن توسط بسیارى ازمعاریف زمان وتحت فشارحکومت عباسیان در بغداد و امتناع سید شریف رضى از امضاى آن ازمسلمات تاریخ است. (4) وبا خواندن آن ماجراى تاریخى به حقایق پشت پرده مىتوان پى برد.
این نص تاریخى را نادیده نتوان گرفت که سید شریف رضى، حکومت فاطمیان را خوش داشت و اقامت در بغداد و در زیر سلطه عباسیان بغداد را ذلت مىانگاشت.
ما مقامى على الهوان و عندى
مقول صارم و انف حمی
البس الذل فی دیار الاعادی
و بمصر الخلیفة العلوی
چرا تن به ذلت و خوارى دهم؟ که من شمشیرى آخته و شرف و فضیلت غیر قابل انکار دارم. من همانند آن پرنده بلند پروازم که از دسترس تجاوزگران حرمتشکن، بدورم. انسانى با آن شمشیر آهیخته، چه عذرى دارد اگر از جستجوى مجد و شرف بیشتر، باز نشیند؟! آن کس که پدر او و پدر من سرور او سرور من، یکى است آنگاه که بیگانگان قصد ظلم و ستم، کنند. رگ و پى من به رگ و پى او پیچیده است و آن رگ و پى محمد وعلى صلى الله علیهما و آلهما است. من اگر در دیار دوست و زیر سایه حکومت ایشان، ذلیل هم باشم، عزیز و برخوردار هستم و در آنجا در عین تشنگى، سیرابم. (5)
با این وجود، آیا مىتوان باور داشتسید شریف رضى با آن سلامت فکر وعلو اندیشه تمایل به خلفایى داشته باشد که تفکرات خاص باطنى گرى دارند و آیا مىتوان اذعان کرد که حکیم ناصر خسرو با آن کیاست و فطانت و با آن تعالى اندیشه که در آثارش هویدا مىباشد از آن چنان جریانات، پیروى مىکرده است؟!
حقیقت آن است که عباسیان تشنه قدرت همانند همپالگىهاى خود در طول تاریخ براى رسیدن به مقاصد شوم سیاسى و سلطانى، از هیچ عملى، فروگذار نمىکردند چنان که در همین زمینه، علاوه بر دستبه کار شدن در ایجاد تردید در نسب فاطمیان در نسبتهاى نارواى دیگر، غوغا راه انداخته و صفحات تاریخ را جدا تیره و تار کردند.
ما در این مقال راجع به کیسانیه سخن خواهیم گفت و در طرح اصل مطلب از کتاب و ابتکار نویسنده و پژوهشگر ارجمند عبدالواحد انصارى بهره خواهیم گرفت و گزارش گونهاى از کتاب ایشان، ارائه خواهیم داد و در صورت امکان به منابع دست اول استناد کرده و در این راستا مواردى از آن کتاب را اصلاح کردهایم.
کیسان کیست؟
در باره شناختشخصى و شخصیتى کیسان به اختلاف نظر شدید برمىخوریم و با تفحص منابع تاریخى وکلامى به چند قول دست مىیابیم.
1. کیسان لقب خود مختار بن ابى عبیده ثقفى است و از اول این نام را داشته است و گفتهاند آن هنگامى که پدر او نوزاد خانواده را حضور على امیر مؤمنانعلیه السلام آورد و آن حضرت دست مهر و محبتبر سر او کشیده و فرمود: «کیس، کیس» زیرک است، با هوش است و از همین زمان او کیسان لقب گرفت.
و برخى هم گفتهاند: محمد بن حنفیه، این لقب کیسان را به مختار داد آنگاه که او را براى گرفتن خون امام حسین به عراق اعزام کرد و هوشیارى و فراست لازم را در او دید. (6)
2. کیسان، غلام امیر المؤمنان على علیه السلام بوده و همو مؤسس کیسانیه مىباشد. (7)
3. کیسان غلام و خدمتکار محمد بن حنفیه بوده است.
4. کیسان، شاگر محمد بن حنفیه بوده و یا شاگرد هر دو امیر مؤمنان على و پسرش محمد بن حنفیه و او از آن پدر و فرزند علم تاویل و باطن و دانش اسرار آفاق و انفس آموخته است.
5. پاسدار و به اصطلاح آجودان مختار، شخصى بوده به نام ابوعمرة کیسان، و مختار این عنوان را از پاسدارخود گرفته و لقب خویش کرده است. (8)
6. کیسان، مردى از اهالى کوفه بوده و کشندگان امام حسین علیه السلام را به مختار مىشناسانده است. او مردى دلیر و نسبتبه انتقام خون امام سید الشهداء علیه السلام، بسیار حساس و فعال بوده است. (9)
7. کیسان، مردى از پیرامونیان مختار بوده نه غلام و نه شاگرد او، بلکه به عنوان امین و مستشار در دستگاه مختار حضور داشته است و مختار در تمام کارها و تصمیمگیرىها، نظر و راى او را جویا مىشده است. (10)
چنان که ملاحظه مىکنید درباره شخص و شخصیت کیسان، نقلها مختلف و متفاوت است که اگر برخى با بعض دیگر قابل جمع باشد جمع با بعض دیگر ناممکن است و همین نشانگر آن است که او همانند عبدالله سبا، شخصیتى موهوم، خیالى و افسانهاى است (11) و شایدخداوند، همچون آدمى نیافریده است و او فقط در ذهن وخیال جعالان و تحریفگران تاریخ آفریده شده است و بس.
کیسانیه کیستند؟
ملل و نحل نویسان مذهب کیسانیه را از ملل اسلامى و از فرقههاى شیعه برشمردهاند که به امامت محمد بن حنفیه عقیدهمند بودهاند و بعدا تا پانزده فرقه انشعاب پیدا کردهاند چنان که محققان در علم کلام که درباره کیسانیه، سخن گفتهاند رجال کیسانى را متجاوز از دوازده تن ندانستهاند که مختار، فقط یکى از آنان است.
شایان ذکر است همه کسانى که درباره این کیش و مذهب و رجال آن سخن گفتهاند مانند نوبختى که نخست نویسنده و صاحب اثر در موضوع ملل و نحل و از بزرگان علماى شیعه است، و مثل شیخ مفید (12) که از استوانههاى عالم اسلام و باز ماندگان علم کلام مىباشد و دیگر نویسندگان و محققان، هیچکدام، سندى براى گفتار خود ذکر نکردهاند و همگى اعتراف دارند: درباره قومى سخن مىگویند که انقراض یافتهاند و احدى از ایشان باقى نمانده است.
در حالى که همه آنان نیک مىدانستند که چگونه دروغ و دروغپردازى وجعل و تحریف به تاریخ وحدیث راه یافته است و حتى در عصر خود رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حدیثهاى کذب به او منسوب داشتند با این وجود چگونه این همه روایتهاى بى سند ویا فاقد سلسله راوى معتبر، بدون توجه و دقت، در کتب آورده شده و حتى تکرار گردیده است. منصفانه اقرار باید کرد که شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه پس از اشاره به اسم کیسان با سخنى کوتاه، به حقیقت امر اشارهاى عالمانه کرده است او مىنویسد:
«هذه الحکایات فی معنى اسمه عن الکیسانیة خاصة فاما نحن فلا نعرف...»: اینها حکایتهایى در معناى نام او در باره کیسانیه است فقط و ما نمىشناسیم جز این که او به این نام نامیده شده اما حقیقت معناى آن چیست نمىدانیم.
و در جاى دیگر مىنویسد: با این وجود چیزى از کیسانیه باقى نمانده است و آنها همگى منقرض شدهاند و در زمان ما احدى از ایشان شناخته نیست جز آنچه حکایت مىشود و صحت آن معلوم نیست. (13)
پس، فرقه کیسانیه را مانند فرقه سبائیه باید تلقى کرد با این فرق که کیسانیه در ادوار مختلف آن و در فرقههاى گوناگونش به آن شکل که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده است از مردمانى سخن به میان آورده و از اهدافى حکایت مىکند که در دراز مدت براى شیعه دوازده امامى آثار مخرب و زیانبارى، همراه دارد.
ما به اختصار به سه دور از این سناریوى نه چندان ناشیانه، اشاره مىکنیم وبعدا به تفصیل قهرمانان اصلى و بازىگران جنبى این نمایشنامه سیاسى کلامى، را شناسانده و اهداف سیاستبازان حرفهاى را روشن و مشت آنان را باز مىکنیم.
دور نخست
در دور نخست ماجراى کیسانیه، بازیگران اصلى نمایشنامه، امویان،زبیریان و هواداران آنها هستند و هدفشان از آن سناریو، از میان برداشتن و به بن بست رساندن قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى بوده است. آنان مىخواستند شیعه را دچار تفرقه کنند و محبان اهل بیت را که طالب و خواستار بازگشتخلافتبه آل بیت پیغمبر بودند، پراکنده سازند. این نمایش و صحنهسازى با قیام مختار آغاز گردید. دو گروه اموى و زبیرى و پیروان و هواداران آنها، از نهضت مختار ناخرسند و اراحتبودند; زیرا امویان مىدیدند که مختار ثقفى دست پروردگان و جیرهخواران آنان را در کوفه از دم تیغ مىگذراند و بویژه کشندگان حسین بن على علیمها السلام را که تحکیم کنندگان حکومت امویان مروانى بودند، از پا در مىآورد.
و اما زبیریان!آنان نیز از قیام مختار دلخون بودند که پیشتر مردم کوفه با عبد الله زبیر بیعت کرده بودند ولى مختار عامل او را از کوفه بیرون کرده و دعوتش را بر اساس رضاى آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم مطرح ساخت.پس شعار مختار مبنى بر رضاى آل محمد و بازگشتخلافتبه آل بیت، تنها شعارى بود که هر دو گروه اموى و زبیرى را مىآزرد و با وجود تضاد در این دو جریان نسبتبه هم، مبارزه و محاربه با شعار مختار نقطه مشترک این دو گروه صرفا سیاسى شد آنان به اشتراک با نهضت مختار درافتادند.
در این دور از بازى کیسانىگرى، افتراهاو دروغهاى وسیعى به مختار ثقفى زده شد: او به امامت محمد حنفیه معتقد است; خود را نماینده او در کوفه مىشناساند و از سوى او مامور قتل و قلع و قمع قاتلان حسین شهید علیه السلام مىباشد; مختار مدعى است که بر او وحى نازل مىشود; او قایل به رجعت و بداء است و از تخت على بن ابى طالب علیه السلام چیزى مانند تابوت بنى اسرائیل پرداخته که پیشاپیش لشکر حمل مىشود. و گفتند: مختار در حقیقت، نمىخواهد انتقام خون امام حسین علیه السلام را بگیرد بلکه هدفش تقرب به شیعه مىباشد. و او به حب آخرت تظاهر مىکند و در دل و باطن خویش، به دنبال دنیاست!!!
امویان و زبیریان با این تهاجم ناجوانمردانه و با آن دورغپردازىهاى وقیحانه بذر شک و تردید در دلها افشادند و جماعت از پیرامون مختار پراکندند و همین شبیخون تهمت و افترا، آن مرد دلیر و شجاع را تنها گذاشت و سبب قتل وى گردید و جو براى رقباى سیاسى او خالى گشت.
بعدها که سلطه اموى مروانى دوام یافتبسیارى از مورخان و نویسندگان قرون نخست، همان دروغها و افتراها را که کاملا جنبه سیاسى داشت و به قصد شکستن شعار و قیام ولایى مختار، شایع شده بود بدون تمحیص و ذکر راوى معتبر و شاهد صدق، در کتب خود آوردند و نسل به نسل نقل شده جزو مسایل تاریخ و کلام گردید.
دور دوم
بازىگران نمایشنامه کیسانیه دور دوم، رجال عباسى و مبلغان و داعیان به خلافت و حکومت ایشاناند وهدف از این نمایش آن بوده که مردم سادهلوح ماوراء النهر وخراسان بزرگ را اقناع کنند که خلیفگان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم اولاد عباس عموى پیامبرند و این مقام بهواسطه ابوهاشم عبدالله فرزند محمد حنفیه به وصیت و نص امیرمؤمنان على ابن ابى طالب علیه السلام به آنان رسیده است.
شروع این نمایش، در ابتداى تلاش عباسیان سیاه نامه براى تصرف کرسى خلافت است آنگاه که مخفیانه نقشه رسیدن به حکومت را مىکشیدند و در پشت پرده، چنان طرحى را مىریختند.
در این سناریوى کیسانیه، پس ازوفات ابوهشام پسر محمد حنفیه در «حمیة» از سرزمین شام، کیش کیسانى بازسازى شد و عقیده به امامت محمد حنفیه دوباره مطرح گردید به زعم بازیگران این نمایشنامه، امام پس ازمحمد بن على معروف به محمد حنفیه، فرزندش ابوهاشم عبدالله است و او به هنگام وفات، به زعیم عباسیان آن روز محمد بن على بن عبد الله بن عباس وصیت کرده است.
عباسیان، کیسانىگرى را رواج دادند و قول به خلافت محمد حنفیه را از نو مطرح ساختند و گفتند: امام پس از على بن ابى طالب علیمها السلام محمد حنفیه بوده است.
آنان وصیتى بیرون آوردند و آن را به على علیه السلام منسوب داشتند که امامتبعد از ابوهاشم پسر محمد حنفیه به محمد بن على عباسى و پس از او به فرزندش ابراهیم امام و آنگاه به برادر او ابى العباس عبدالله سفاح و از او به برادرش منصور و. .. رسیده است.
رجال عباسى بر این سناریو داعیانشان را تغذیه فکرى و تبلیغى کرده و به شایعه پراکنى پرداختند ومردم ماوراء النهر و خراسان را که عمدتا ترک، دیلم و مغول بودند و از اسلام به عنوان یک دین، چیزى نمىدانستند و از لغت عربى هم بهرهاى نداشتند، شدیدا تحت تاثیر قرار دادند و بدین وسیله مرام عباسیان که رسیدن به سلطه و قدرت سیاسى دینى بود، فراهم آمد.
دور سوم
بازیگران و قهرمانان دور سوم کیسانىگرى، مزدوران، جیره خواران و شعبده بازان حرفهاىاند و هدف شوم آنان عبارت بوده از:معارضه با عباسیان که مدعى بودند خلافت از ابوهاشم به ایشان رسیده است، متوقف کردن شیعه در اعتقاد به امامت امام غایب و ابطال امامت پس از او، و به طورکلى ایجاد تردید در عقاید شیعه و خدشه دار کردن سمعه تشیع و وارد کردن خرافات و سخنان سخیف و باطل به مذهب ایشان در شکل فرقهسازىهاى مختلف.
این دور هم در واقع، همان روزى آغاز شد که عباسیان به بازسازى کیسانیه پرداختند و از دست امام سوم و یا پنجم این فرقه! ابوهاشم عبدالله ابن محمد حنفیه وصیت نامچهاى بیرون آوردند و در آن وصیتنامه جعلى، خلافتشان را به امام على علیه السلام منسوب داشتند و از این طریق جاده پر پیچ و خم خلافت را براى خود کاملا هموار ساختند. عباسیان با این شگرد، خلافت و امامت را از فرزندان على و نسل فاطمه زهرا سلام الله علیهما گرفتند و پس از آن که در سایه تفکر کیسانى حنفى و از طریق ابوهاشم به هدف خود رسیدند آن وقت همان ارکان و اصول کیسانىگرى ضلالت، کفر و زندقه، گردید.
در زمان منصور، شورشگران و معترضان على الدوام رو به فزونى داشت و او با سفاکى تمام خون مىریخت و مخالفانش را مىکشت تا به جایى رسید که خود او از اسراف در قتل بیمناک شد و به دنبال راه چارهاى دیگر رفت او به فکر تاسیس ادارهاى افتاد به نام «دایره زندقه» همانند سازمانهاى مخوف امنیتحکومتهاى امروز. وظیفه آن، تفتیش، جستجو وکسب اطلاعات بود. منصور دوانیقى، مخالفان ومعترضان خود را از این راه سرکوب مىکرد بى آن که مستقیما به آدم کشى متهم شود.هدف این اداره در واقع، کفر زدایى و تعقیب ملاحده و زندیقان نبود بلکه او با ایادى خود، مخالفان را شناسایى و متهم و نابود مىکرد و در صورت ظاهر، با کفر و زندقه و الحاد مبارزه مىنمود. (14) تا جایى که موضوع به کیسانیه و فرقههاى آن مربوط مىشود بسیارى از آنچه به این مذهب و مردان آن نسبت داده شده، بافته خیال گردانندگان این دایره مخوف است و همان افکار و اندیشهها و عقیدههایى که در کیسانیه دور دوم پلى بود براى رسیدن به حکومت و قدرت در این مرحله همه آنها کفر و الحاد شناخته مىشوند و اشخاصى نه کم، به داشتن آن عقاید متهم و سپس تعقیب و به قتل مىرسند. در این دوره، عقیدههایى مثل قول به تناسخ، حلیت محارم، تعطیل احکام، ابطال فرایض و اعتقاد به الوهیتبرخى اشخاص و دیگر افکار سخیف و باطل به کیسانیه نسبت داده مىشود.
آرى، بعد از آن که حکومت و سلطنت عباسیان، استقرار یافت و از طریق نشر آرا و عقایدى به نام کیسانیه به اهداف خود رسیدند وضع دگرگون شد. مهدى عباسى پیروان خود را گرد آورد و آنان را بر انکار کیسانىگرى و نفى اصول فکریى به نام کیسانیه، واداشت او به صراحت گفت: امامت پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از آن عمویش عباس بن عبد المطلب بوده است و پس از وى فرزند او عبدالله بن عباس، امام بوده و او به پسرش على بن عبدالله وصیت کرده و به همین ترتیب او هم خلافت را به پسرش محمد واگذاشته و از او به فرزند وى ابراهیم و سپس به برادرش ابوالعباس و از او به برادر وى منصور انتقال یافته و منصور هم پسرش مهدى را ولیعهد خود ساخت.
به پندار او خلافت و امامت پس از رحلت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم حقعباس و فرزندان او بوده و دیگران غاصب بودهاند. مهدى عباسى همان کیش کیسانیت را که درخانه جدش محمد بن على بن عبدالله بن عباس، آفریده شد و درآن زمینه وصیت نامچهاى از ابوهاشم مبنى بر همین پندار بیرون آورده شد. آرى، همه آنچه را که به آن اهداف خلق کرده بودند، منصور مذهب ویرانگر و منحرف ونادرستخواند و پنداشت که ابوبکر و عمر و عثمان و على علیه السلام و هر که کرسى خلافت را پس از پیامبر اشغال کرد، غاصب بودهاند. او پیروىاش را از امامت محمدحنفیه رد کرد و آن را از اصل منکر شد. (15)
این بود ماجراى کیسانیه در سه مرحله و دوره که به اختصار ذکر شد و آنگونه آغاز و آنچنان به انجام رسید. و این بود مذهب کیسانیه که در کتب تاریخ، در آن باره، سخنها وحکایتها، فراوان آوردهاند و صاحبان ملل و نحل به مقالهها و داورىهاى بلند و بالا در آن خصوص پرداختهاند.
علماى دین شناس و محققان و نویسندگان ملل و نحل اعماز شیعه و غیر شیعه کیسانیه را با فرقههاى مختلف و گوناگونش، شیعه پنداشتهاند و در پوشش حمله به آن عقاید و آراى سخیف، در واقع، شیعه آماج حملات ناجوانمردانه و غیر منصفانه واقع شده است. نویسندگان در هر عصر و دورهاى با طرح آن سخنان انحراف آمیز و کلمات الحادى و ضد اخلاق، سمعه شیعه را زشت و تعالیم تشیع را به بدى یاد کرده و در واقع، حقانیت آیین ما را زیر سؤال بردهاند.
ما براى پرده بردارى از روى این حقیقت و بیان این که تمام این بازىها و سناریوها براى کوبیدن شیعه و بستن در اهل بیت عصمت وطهارت شکل یافته استبه ذکر حقایق بیش از آنچه گفتیم نیازمندیم.
تا اینجا محرز گردید که کیسان و هویت او در رابطه با امام على و فرزنش محمد و مختاربن ابى عبیده ثقفى، شخصیت عبدالله سبا را حکایت و تداعى مىکند.نویسندگان و مؤلفان نوشتند: او مردى یهودى از اهالى صنعاء یمن بوده که در زمان عثمان خلیفه سوم، مسلمان شده و مىگفت هر پیامبرى وصیى دارد و وصى پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام است. جمعى از صحابه همچون: عمار یاسر، ابوذر غفارى، محمد بن حذیفه، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان و عبدالرحمان بن عدیس به او گرویدند و او بود که ابوذر را در شام بر معاویه و در مدینه بر خلیفه مسلمانان عثمان مىشورانید.
او یهودیت را در پوشش اسلام نشر مىداد و در آیین مزدک ایرانیان نیز متاثر بود و ابوذر را بر این اساس به سوسیالیزم واداشت!!! و از دیگر سو، دکتر على وردى به نقل دکتر کامل شیبى مىنویسد: ابن السوداء همان عمار یاسر است و نسب او به سبا مىرسد. (16)
و از جانب سوم، دکتر طه حسین مىنویسد: او شخصیتى موهوم، خرافى و خیالى است که هرگز وجود خارجى نداشته است.
کیسان، قهرمان نمایشنامه کیسانیه نیز همانند عبد الله بن سبا، هویت قطعى ندارد و شخصى پندارى وخیالى است.
و اما این که کیسانیه چیست و کى به وجود آمده؟
به گفته برخى، آن مذهبى است که پس از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام پیدا شد و این، نظر نوبختى است. (17) بنابر یک روایت او و شهرستانى در یکى از دو قولش (18) و به گفته دیگران جز نوبختى و شهرستانى، کیسانیه پس از شهادت امام حسین علیه السلام پیدا شده است و شاید این نظر میان مورخان اتفاقى باشد.
پس بنابر قول نخست، محمد حنفیه دومین امام از ائمه کیسانیه است و بنابر قول دوم، او چهارمین امام کیسانى است. (19) اما به نظر ما، کیسانیه یک مذهب ساختگى است که در زمان مختار خلق شده و پیش از آنکه کاملا به بوته فراموشى سپرده شود توسط عباسیان تجدید و بازسازى شده است آل عباس، آن مذهب را مذهب رسمى و حکومتى خود شناختند و سپس با دگرگونى اهداف و مصالح، آن مذهب متلاشى گردید و مهدى عباسى آن را از بیخ و بن انکار کرد و گرونده آن را کیفر داد.
اما حقیقت آن است که کیسانیه در هر سه مرحلهاش، داراى واقعیتخارجى نبوده است. (20)
از علماى ملل و نحل عمدهترین کسانى که در باره کیسانیه سخن گفتهاند، محمد بن موسى نوبختى از دانشمندان قرن سوم هجرى در فرق الشیعه و محمد بن محمد نعمان مفید در کتاب الفصول المختاره و محمد شهرستانى در الملل و النحل و ابن حزم ظاهرى اندلسى در الفصل و دیگران و چنانکه پیش از این هم یاد کردیم هیچکدام به سندى اشاره نکردهاند و آنچنان، سخن گفتهاند که گویا خود، شاهد ماجرا بودهاند جز شیخ مفید رضوان الله علیه که فى الجمله به داستان بودن و عدم اثبات صحت آنها اعتراف فرموده است. نوبختى مىنویسد: شیعیان پس از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام چند فرقه شدند:
اول: عدهاى عقیده پیدا کردند که آن حضرت کشته نشده و نمىمیرد تا قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند. این فرقه سبائیه نامیده مىشوند و پیروان عبد الله بن سبایند.
دوم: فرقهاى هم به امامت محمد بن حنفیه، معتقد شدند مختار بن ابى عبیده ثقفى رئیس این فرقه بوده و به همین سبب آنان را کیسانیه خواندند. نوبختى در اینجا عقایدى بس عجیب و سخنانى سخیف به او نسبت مىدهد!
سوم: گروه سوم بر امامتحسن مجتبىعلیه السلام استوار ماندند تا حوادث بعدى رخ داد و اختلالات سیاسى، اجتماعى فراوانى به وجود آمد. (21)
در رد این سخنان نوبختى و غیر مستند و غیر واقعى بودن آنها کافى استبه دیگر سخن او در همان کتاب توجه کنیم، او مىنویسد:
شیعیان علوى که قایل به امامت على بن ابى طالب علیه السلام بودند بر عقیده خود استوار ماندند و پس از شهادت او به امامتحسن وبعد به امامتحسین علیمها السلام قایل بودند و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چند فرقه شدند:
1. عدهاى به امامت على بن حسین زین العابدین علیمها السلام معتقد گشتند.
2. جمعى هم امامت را پس از شهادت امام حسینعلیه السلام، تمام شده، تلقى کردند.
3. فرقه سوم، امامت را در اولاد امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه در دیگر فرزندان على علیه السلام منحصر دانستند. (22)
از این کلام دوم نوبختى برمىآید که شیعیان على علیه السلام تاکنون امامىها، زیدىها و اسماعیلىهایند که آنان همگى امامت را در فرزندان امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه دیگران مىدانند پس سبائیه و یا کیسانیه کجایند؟!
نوبختى، ابتدا شیعه را در سبائیه و کیسانیه منحصر مىکند و ندانسته شیعه را بر باد مىدهد; زیرا اگر سبائیه بافته وهم و خیال و پندار باشد که هست چنانکه محققانى مثل طه حسین و مرتضى عسکرى گفته و نوشتند واگر کیسانیه هم پیشترها ورافتاده و منقرض شدهاند پس در زمان خود نوبختى و یا شیخ مفید و یا ابن حزم ظاهرى و یا شهرستانى، شیعهاى وجود نباید داشته باشند و این سخنى است که مجانین بر سخافت آن خنده مىزنند تا چه رسد به مردمان صاحب شعور و آگاه; زیرا شیعه امامى، زیدى و اسماعیلى; شرق و غرب را پرکرده و شمال و جنوب کره خاکى از وجود آنان مالامال است پس چگونه مىتوان به صحتسخن نوبختى در آن مورد اذعان داشت؟ (23)
ما براى آشنایى بهتر و بیشتر با کیسانیه و براى وقوف بر اینکه، چنان کیشى، افسانهاى بیش نیست و محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده، صاحب آن عقاید و افکار و دعاوى نبودهاند و نه چنان نسبتهایى حقیقت دارد و فقط سیاست، بازیگران اموى، زبیرى و سپس عباسى چنان مذهبها و یا فرقههایى را در عالم خیال خود ساختهاند و مردانى را ترور شخصیت کرده وبعدا به سبب داشتن همان عقاید و به اتهام عقیدهمندى به چنان معتقدات واهى و پندارى، مخالفان سیاسى خود را به قربانگاه بردهاند! ما براى اثبات این نکات لازم مىدانیم مختصرى از زندگانى محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده را به استناد تاریخهاى معتبر ارایه دهیم تا میزان صحت و سقم آن همه نسبتها و عیار صواب و ناصواب بودن آنها معلوم شود و آنگاه به شرح ماجرا و بیان تفصیلى فرقهبازىهاى مختلف کیسانیه در دورانها و مقاطع معین با ذکر عاملهاى جعل و تحریف و مختصر تاریخچه هر یک پى خواهیم گرفت. ان شاء الله تعالى.
پىنوشتها:
1. نگ: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار:37/ 3.
2. نگ: دکتر طه حسین، على و بنوه، صص 99و 98، بحث جنگ صفین.
3. استاد سید مرتضى عسکرى، ابن سباء داستان او را ساخته و پرداخته سیف بن عمر تمیمى مىداند درگذشته 170 ه.ق. همان که دانشمندان رجال شناس، بر دروغگویى و جعال و وضاع بودن او اتفاق نظر دارند.
4. محمد عبد الغنى حسن، الشریف الرضى،ص 39; نوابغ الفکر العربی، ص41، دار المعارف، مصر.
5.نگ: محمد بن حسین رضى، دیوان الشریف الرضى:2/576، افست وزارت ارشاد اسلامى، کنگره هزاره، 1406ه ق.
6. محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختاره، ص 296، چاپ کنگره هزاره 1413، قم. شیخ مفید پس از ذکر نکته و وجه تسمیه مختار به کیسان مىنویسد: اینها حکایتهایى است در علت نامگذارى و لقب مختار و اما این که چرا و چگونه چنان تسمیهاى رخ داده و حقیقت امر چیست؟ چیزى نمىدانم.
7. محمد بن عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل:1/ 147، 1381ه ق، قاهره.
8. حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 23، نجف، 1355ه ق.
9. همان، ص 24.
10. عبد الواحد انصارى، مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 48، اعلمى، بیروت.
11.همان.
12. همان، ص 39.
13. الفصول المختاره، صص298و 296.
14. مذاهب ابتدعتها السیاسة، ص 44.
15. فرق الشیعة نوبختى، ص 48.
16. دکتر کامل مصطفى شیبى، همبستگى میان تصوف و تشیع، ترجمه دکتر على اکبر شهابى، ص 43، دانشگاه تهران، 1353ش.
17. فرق الشیعة، ص 23و 48.
18. الملل و النحل:1/ 148.
19. فرق الشیعة، ص 26.
20. مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 49.
21. نگ: فرق الشیعة، ص 21 و ص 53.
22. نگ: فرق الشیعة، ص 21 و ص 53.
23. نگ: مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 54و58.