آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در عالم بشرى، حقایق و اوهام، سخت در هم آمیخته‏اند و حق و باطل به شدت با هم مشتبه شده‏اند و احیانا به واسطه انگیزه‏هایى، حق باطل قلمداد شده و چنان که مواردى نه اندک، بر اندام باطل جامه حق پوشانده‏اند.
در کتب تاریخ ملل و نحل، از مذاهب و نحله‏هایى سخن به میان آمده و افکار و عقایدى به کسانى نسبت داده‏اند که امروزه از آنچه در آن کتب و آثار، آمده،اثرى نیست.
در بدو نظر گفته مى‏شود که آن مذاهب ونحله‏ها و فرقه‏ها، از بین رفته و پیروان آنها به کلى، منقرض گشته‏اند. این احتمال را شیخ مفیدرحمه الله ابراز کرده است. (1)
ولى با دقت نظر بیشتر و مقایسه جریان‏هاى مشابه تاریخى و فرهنگى در پرتو تحلیل منطقى، نظرى دقیقتر مى‏توان ارایه داد و آن این که از کجا معلوم که چنان اشخاص و چنان افکار، حقیقتا وجود داشته‏اند؟ بلکه به احتمال معقول و قابل اثبات، آنها افسانه‏اى بیش نیستند که بازیگران صحنه‏هاى عصرى و تشنگان حکومت و پست‏هاى سیاسى دینى، چنان چیزها را آفریده و به قصد مخدوش کردن چهره جبهه مخالف خود در پشت پرده‏هاى توطئه، مقوله‏هاى کذایى را خلق کرده و به خلق الله منسوب داشته‏اند و بدان وسیله خود را به هدفشان که همانا سلطه و مطامع دنیوى است، گام‏هایى نزدیکتر دیده‏اند.
حقیقت آن است که پیکار و جنگ گرم، همواره با نوعى نبرد وجنگ سرد، توام بوده است. جویندگان قدرت وحاکمیت، در کنار میدان‏هاى رزم که در آنها نفرات و ساز برگ نظامى و تسلیحاتى، کارساز است جبهه‏اى دیگر گشوده‏اند و آن را اصطلاحا جنگ سرد روانى تبلیغاتى و تهاجم فرهنگى مى‏نامیم و هم چنان که سلاح جنگى در اطوار تاریخ متحول بوده، ابزار این تهاجم نیز همواره در تحول و دگرگونى بوده است لیکن ماهیت هر دو در دراز ناى تاریخ همان است که بود.
اگر در میدان‏هاى کارزار نظامى رزمى، عناصر خدمتکار، جنگجویان و سربازان خشن و دوره دیده و آشناى با انواع سلاحها و کاربرد آنها هستند اما گردانندگان این جبهه، بر عکس چهره‏هاى به ظاهر آرام و آراسته‏اى‏اند که خود را در پوشش علم و ادب و تاریخ جلوه‏گر مى‏سازند و ناآشناى با این نوع جریانات شوم و ناروا به این گونه شگردهاى نامبارک به سادگى نمى‏تواند آنان را شناسایى کند.
اینان قلم به مزدانى هستند که با دریافت ثمن بخس در کنار طاغوت قرار گرفته و از رهگذر صلح ریایى و به شیوه بازیگرى‏هاى ابلیسى جاده دشوار سیاسى نظامى را براى قدرت طلبان، هموار ساخته‏اند.
آیا کیسانیه به آن شکلى که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده، حقیقتا وجود داشته‏اند و آیا آن عقاید و افکار کلامى که به اشخاصى نسبت داده شده، واقعیت داشته است؟ و یا همه آنها افسانه‏اى بیش نیستند که دست پلید سیاست آنها را آفریده است وگرنه در وراى وهم و خیال، داراى حقیقت و واقعیت نیستند!؟
آیا جریان کلامى سیاسى کیسانیه همانند ماجراى رسواى سبائیه است که سالها ناآگاهان را فریفته و کتابها و رساله‏هایى را از آن سلسله اراجیف پر کرده‏اند تا این که در قرن حاضر، استادن زبردست تاریخ و ادب و حدیث آستین بالا زده، با تحقیقى عادلانه و درخور تحسین و تمجید اظهار داشتند که نه، ابن السوادیى وجود داشته و نه عبد الله سبا با آن ویژگیها و فضاحت‏ها، حقیقت تاریخى داشته است‏بلکه آن، افسانه‏اى است که دشمنان شیعه دوازده امامى به نفع جریان مخالف، آن را ساخته و پرداخته‏اند و احیانا اذهان بى خبرانى را قرنها به خود مشغول کرده و ملعنت‏هایى را در میان امت اسلامى به وجود آورده‏اند.
استاد طه حسین در کتاب «علی و بنوه‏» (2) واستاد عسکرى در کتاب «عبد الله سبا» (3) در آن زمینه عالمانه‏ترین سخن را گفته و سالمترین روش تحقیق را در پیش گرفته‏اند.
به نظر نگارنده، جریان علویان سوریه وجز آن، و ماجراى فاطمیان مصر وامثال آنان که در تاریخ در باره آنان، مطالبى مطرح است وبا واقعیت اهاى موجود تطابق ندارد و با آنچه که علماى بزرگ این جمعیت که امروز از آزادى قابل توجهى برخوردارند اظهار مى‏دارند، وفق نمى‏دهد از همان مقوله است و تحقیق و بررسى علمى بیشترى را مى‏طلبد.
به صراحت‏باید گفت: على اللهى بودن علویان و یا باطنى‏گرى فاطمیان به آن شکل که مطرح است، چندان مسئله روشنى نیست; زیرا رقابت تند و تیز عباسیان با فاطمیان مصر وتلاش شبانه‏روزى زمامداران و خلیفگان عباسى در از میان بردن فاطمیان که در شمال آفریقا ومصر حاکمیت نیرومندى داشته‏اند از نقطه نظرهایى است که هیچ پژوهشگرى از آن نباید غفلت داشته باشد. تنظیم طومارى علیه فاطمیان و به قصد خدشه وارد کردن به نسب ایشان و امضاى آن توسط بسیارى ازمعاریف زمان وتحت فشارحکومت عباسیان در بغداد و امتناع سید شریف رضى از امضاى آن ازمسلمات تاریخ است. (4) وبا خواندن آن ماجراى تاریخى به حقایق پشت پرده مى‏توان پى برد.
این نص تاریخى را نادیده نتوان گرفت که سید شریف رضى، حکومت فاطمیان را خوش داشت و اقامت در بغداد و در زیر سلطه عباسیان بغداد را ذلت مى‏انگاشت.
ما مقامى على الهوان و عندى
مقول صارم و انف حمی
البس الذل فی دیار الاعادی
و بمصر الخلیفة العلوی
چرا تن به ذلت و خوارى دهم؟ که من شمشیرى آخته و شرف و فضیلت غیر قابل انکار دارم. من همانند آن پرنده بلند پروازم که از دسترس تجاوزگران حرمت‏شکن، بدورم. انسانى با آن شمشیر آهیخته، چه عذرى دارد اگر از جستجوى مجد و شرف بیشتر، باز نشیند؟! آن کس که پدر او و پدر من سرور او سرور من، یکى است آنگاه که بیگانگان قصد ظلم و ستم، کنند. رگ و پى من به رگ و پى او پیچیده است و آن رگ و پى محمد وعلى صلى الله علیهما و آلهما است. من اگر در دیار دوست و زیر سایه حکومت ایشان، ذلیل هم باشم، عزیز و برخوردار هستم و در آنجا در عین تشنگى، سیرابم. (5)
با این وجود، آیا مى‏توان باور داشت‏سید شریف رضى با آن سلامت فکر وعلو اندیشه تمایل به خلفایى داشته باشد که تفکرات خاص باطنى گرى دارند و آیا مى‏توان اذعان کرد که حکیم ناصر خسرو با آن کیاست و فطانت و با آن تعالى اندیشه که در آثارش هویدا مى‏باشد از آن چنان جریانات، پیروى مى‏کرده است؟!
حقیقت آن است که عباسیان تشنه قدرت همانند همپالگى‏هاى خود در طول تاریخ براى رسیدن به مقاصد شوم سیاسى و سلطانى، از هیچ عملى، فروگذار نمى‏کردند چنان که در همین زمینه، علاوه بر دست‏به کار شدن در ایجاد تردید در نسب فاطمیان در نسبت‏هاى نارواى دیگر، غوغا راه انداخته و صفحات تاریخ را جدا تیره و تار کردند.
ما در این مقال راجع به کیسانیه سخن خواهیم گفت و در طرح اصل مطلب از کتاب و ابتکار نویسنده و پژوهشگر ارجمند عبدالواحد انصارى بهره خواهیم گرفت و گزارش گونه‏اى از کتاب ایشان، ارائه خواهیم داد و در صورت امکان به منابع دست اول استناد کرده و در این راستا مواردى از آن کتاب را اصلاح کرده‏ایم.
کیسان کیست؟
در باره شناخت‏شخصى و شخصیتى کیسان به اختلاف نظر شدید برمى‏خوریم و با تفحص منابع تاریخى وکلامى به چند قول دست مى‏یابیم.
1. کیسان لقب خود مختار بن ابى عبیده ثقفى است و از اول این نام را داشته است و گفته‏اند آن هنگامى که پدر او نوزاد خانواده را حضور على امیر مؤمنان‏علیه السلام آورد و آن حضرت دست مهر و محبت‏بر سر او کشیده و فرمود: «کیس، کیس‏» زیرک است، با هوش است و از همین زمان او کیسان لقب گرفت.
و برخى هم گفته‏اند: محمد بن حنفیه، این لقب کیسان را به مختار داد آنگاه که او را براى گرفتن خون امام حسین به عراق اعزام کرد و هوشیارى و فراست لازم را در او دید. (6)
2. کیسان، غلام امیر المؤمنان على علیه السلام بوده و همو مؤسس کیسانیه مى‏باشد. (7)
3. کیسان غلام و خدمتکار محمد بن حنفیه بوده است.
4. کیسان، شاگر محمد بن حنفیه بوده و یا شاگرد هر دو امیر مؤمنان على و پسرش محمد بن حنفیه و او از آن پدر و فرزند علم تاویل و باطن و دانش اسرار آفاق و انفس آموخته است.
5. پاسدار و به اصطلاح آجودان مختار، شخصى بوده به نام ابوعمرة کیسان، و مختار این عنوان را از پاسدارخود گرفته و لقب خویش کرده است. (8)
6. کیسان، مردى از اهالى کوفه بوده و کشندگان امام حسین علیه السلام را به مختار مى‏شناسانده است. او مردى دلیر و نسبت‏به انتقام خون امام سید الشهداء علیه السلام، بسیار حساس و فعال بوده است. (9)
7. کیسان، مردى از پیرامونیان مختار بوده نه غلام و نه شاگرد او، بلکه به عنوان امین و مستشار در دستگاه مختار حضور داشته است و مختار در تمام کارها و تصمیم‏گیرى‏ها، نظر و راى او را جویا مى‏شده است. (10)
چنان که ملاحظه مى‏کنید درباره شخص و شخصیت کیسان، نقلها مختلف و متفاوت است که اگر برخى با بعض دیگر قابل جمع باشد جمع با بعض دیگر ناممکن است و همین نشانگر آن است که او همانند عبدالله سبا، شخصیتى موهوم، خیالى و افسانه‏اى است (11) و شایدخداوند، همچون آدمى نیافریده است و او فقط در ذهن وخیال جعالان و تحریفگران تاریخ آفریده شده است و بس.
کیسانیه کیستند؟
ملل و نحل نویسان مذهب کیسانیه را از ملل اسلامى و از فرقه‏هاى شیعه برشمرده‏اند که به امامت محمد بن حنفیه عقیده‏مند بوده‏اند و بعدا تا پانزده فرقه انشعاب پیدا کرده‏اند چنان که محققان در علم کلام که درباره کیسانیه، سخن گفته‏اند رجال کیسانى را متجاوز از دوازده تن ندانسته‏اند که مختار، فقط یکى از آنان است.
شایان ذکر است همه کسانى که درباره این کیش و مذهب و رجال آن سخن گفته‏اند مانند نوبختى که نخست نویسنده و صاحب اثر در موضوع ملل و نحل و از بزرگان علماى شیعه است، و مثل شیخ مفید (12) که از استوانه‏هاى عالم اسلام و باز ماندگان علم کلام مى‏باشد و دیگر نویسندگان و محققان، هیچ‏کدام، سندى براى گفتار خود ذکر نکرده‏اند و همگى اعتراف دارند: درباره قومى سخن مى‏گویند که انقراض یافته‏اند و احدى از ایشان باقى نمانده است.
در حالى که همه آنان نیک مى‏دانستند که چگونه دروغ و دروغپردازى وجعل و تحریف به تاریخ وحدیث راه یافته است و حتى در عصر خود رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حدیث‏هاى کذب به او منسوب داشتند با این وجود چگونه این همه روایت‏هاى بى سند ویا فاقد سلسله راوى معتبر، بدون توجه و دقت، در کتب آورده شده و حتى تکرار گردیده است. منصفانه اقرار باید کرد که شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه پس از اشاره به اسم کیسان با سخنى کوتاه، به حقیقت امر اشاره‏اى عالمانه کرده است او مى‏نویسد:
«هذه الحکایات فی معنى اسمه عن الکیسانیة خاصة فاما نحن فلا نعرف...»: این‏ها حکایت‏هایى در معناى نام او در باره کیسانیه است فقط و ما نمى‏شناسیم جز این که او به این نام نامیده شده اما حقیقت معناى آن چیست نمى‏دانیم.
و در جاى دیگر مى‏نویسد: با این وجود چیزى از کیسانیه باقى نمانده است و آنها همگى منقرض شده‏اند و در زمان ما احدى از ایشان شناخته نیست جز آنچه حکایت مى‏شود و صحت آن معلوم نیست. (13)
پس، فرقه کیسانیه را مانند فرقه سبائیه باید تلقى کرد با این فرق که کیسانیه در ادوار مختلف آن و در فرقه‏هاى گوناگونش به آن شکل که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده است از مردمانى سخن به میان آورده و از اهدافى حکایت مى‏کند که در دراز مدت براى شیعه دوازده امامى آثار مخرب و زیانبارى، همراه دارد.
ما به اختصار به سه دور از این سناریوى نه چندان ناشیانه، اشاره مى‏کنیم وبعدا به تفصیل قهرمانان اصلى و بازى‏گران جنبى این نمایشنامه سیاسى کلامى، را شناسانده و اهداف سیاست‏بازان حرفه‏اى را روشن و مشت آنان را باز مى‏کنیم.
دور نخست
در دور نخست ماجراى کیسانیه، بازیگران اصلى نمایش‏نامه، امویان،زبیریان و هواداران آنها هستند و هدفشان از آن سناریو، از میان برداشتن و به بن بست رساندن قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى بوده است. آنان مى‏خواستند شیعه را دچار تفرقه کنند و محبان اهل بیت را که طالب و خواستار بازگشت‏خلافت‏به آل بیت پیغمبر بودند، پراکنده سازند. این نمایش و صحنه‏سازى با قیام مختار آغاز گردید. دو گروه اموى و زبیرى و پیروان و هواداران آنها، از نهضت مختار ناخرسند و اراحت‏بودند; زیرا امویان مى‏دیدند که مختار ثقفى دست پروردگان و جیره‏خواران آنان را در کوفه از دم تیغ مى‏گذراند و بویژه کشندگان حسین بن على علیمها السلام را که تحکیم کنندگان حکومت امویان مروانى بودند، از پا در مى‏آورد.
و اما زبیریان!آنان نیز از قیام مختار دلخون بودند که پیشتر مردم کوفه با عبد الله زبیر بیعت کرده بودند ولى مختار عامل او را از کوفه بیرون کرده و دعوتش را بر اساس رضاى آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم مطرح ساخت.پس شعار مختار مبنى بر رضاى آل محمد و بازگشت‏خلافت‏به آل بیت، تنها شعارى بود که هر دو گروه اموى و زبیرى را مى‏آزرد و با وجود تضاد در این دو جریان نسبت‏به هم، مبارزه و محاربه با شعار مختار نقطه مشترک این دو گروه صرفا سیاسى شد آنان به اشتراک با نهضت مختار درافتادند.
در این دور از بازى کیسانى‏گرى، افتراهاو دروغهاى وسیعى به مختار ثقفى زده شد: او به امامت محمد حنفیه معتقد است; خود را نماینده او در کوفه مى‏شناساند و از سوى او مامور قتل و قلع و قمع قاتلان حسین شهید علیه السلام مى‏باشد; مختار مدعى است که بر او وحى نازل مى‏شود; او قایل به رجعت و بداء است و از تخت على بن ابى طالب علیه السلام چیزى مانند تابوت بنى اسرائیل پرداخته که پیشاپیش لشکر حمل مى‏شود. و گفتند: مختار در حقیقت، نمى‏خواهد انتقام خون امام حسین علیه السلام را بگیرد بلکه هدفش تقرب به شیعه مى‏باشد. و او به حب آخرت تظاهر مى‏کند و در دل و باطن خویش، به دنبال دنیاست!!!
امویان و زبیریان با این تهاجم ناجوانمردانه و با آن دورغپردازى‏هاى وقیحانه بذر شک و تردید در دلها افشادند و جماعت از پیرامون مختار پراکندند و همین شبیخون تهمت و افترا، آن مرد دلیر و شجاع را تنها گذاشت و سبب قتل وى گردید و جو براى رقباى سیاسى او خالى گشت.
بعدها که سلطه اموى مروانى دوام یافت‏بسیارى از مورخان و نویسندگان قرون نخست، همان دروغ‏ها و افتراها را که کاملا جنبه سیاسى داشت و به قصد شکستن شعار و قیام ولایى مختار، شایع شده بود بدون تمحیص و ذکر راوى معتبر و شاهد صدق، در کتب خود آوردند و نسل به نسل نقل شده جزو مسایل تاریخ و کلام گردید.
دور دوم
بازى‏گران نمایشنامه کیسانیه دور دوم، رجال عباسى و مبلغان و داعیان به خلافت و حکومت ایشان‏اند وهدف از این نمایش آن بوده که مردم ساده‏لوح ماوراء النهر وخراسان بزرگ را اقناع کنند که خلیفگان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم اولاد عباس عموى پیامبرند و این مقام به‏واسطه ابوهاشم عبدالله فرزند محمد حنفیه به وصیت و نص امیرمؤمنان على ابن ابى طالب علیه السلام به آنان رسیده است.
شروع این نمایش، در ابتداى تلاش عباسیان سیاه نامه براى تصرف کرسى خلافت است آنگاه که مخفیانه نقشه رسیدن به حکومت را مى‏کشیدند و در پشت پرده، چنان طرحى را مى‏ریختند.
در این سناریوى کیسانیه، پس ازوفات ابوهشام پسر محمد حنفیه در «حمیة‏» از سرزمین شام، کیش کیسانى بازسازى شد و عقیده به امامت محمد حنفیه دوباره مطرح گردید به زعم بازیگران این نمایشنامه، امام پس ازمحمد بن على معروف به محمد حنفیه، فرزندش ابوهاشم عبدالله است و او به هنگام وفات، به زعیم عباسیان آن روز محمد بن على بن عبد الله بن عباس وصیت کرده است.
عباسیان، کیسانى‏گرى را رواج دادند و قول به خلافت محمد حنفیه را از نو مطرح ساختند و گفتند: امام پس از على بن ابى طالب علیمها السلام محمد حنفیه بوده است.
آنان وصیتى بیرون آوردند و آن را به على علیه السلام منسوب داشتند که امامت‏بعد از ابوهاشم پسر محمد حنفیه به محمد بن على عباسى و پس از او به فرزندش ابراهیم امام و آنگاه به برادر او ابى العباس عبدالله سفاح و از او به برادرش منصور و. .. رسیده است.
رجال عباسى بر این سناریو داعیانشان را تغذیه فکرى و تبلیغى کرده و به شایعه پراکنى پرداختند ومردم ماوراء النهر و خراسان را که عمدتا ترک، دیلم و مغول بودند و از اسلام به عنوان یک دین، چیزى نمى‏دانستند و از لغت عربى هم بهره‏اى نداشتند، شدیدا تحت تاثیر قرار دادند و بدین وسیله مرام عباسیان که رسیدن به سلطه و قدرت سیاسى دینى بود، فراهم آمد.
دور سوم
بازیگران و قهرمانان دور سوم کیسانى‏گرى، مزدوران، جیره خواران و شعبده بازان حرفه‏اى‏اند و هدف شوم آنان عبارت بوده از:معارضه با عباسیان که مدعى بودند خلافت از ابوهاشم به ایشان رسیده است، متوقف کردن شیعه در اعتقاد به امامت امام غایب و ابطال امامت پس از او، و به طورکلى ایجاد تردید در عقاید شیعه و خدشه دار کردن سمعه تشیع و وارد کردن خرافات و سخنان سخیف و باطل به مذهب ایشان در شکل فرقه‏سازى‏هاى مختلف.
این دور هم در واقع، همان روزى آغاز شد که عباسیان به بازسازى کیسانیه پرداختند و از دست امام سوم و یا پنجم این فرقه! ابوهاشم عبدالله ابن محمد حنفیه وصیت نامچه‏اى بیرون آوردند و در آن وصیتنامه جعلى، خلافتشان را به امام على علیه السلام منسوب داشتند و از این طریق جاده پر پیچ و خم خلافت را براى خود کاملا هموار ساختند. عباسیان با این شگرد، خلافت و امامت را از فرزندان على و نسل فاطمه زهرا سلام الله علیهما گرفتند و پس از آن که در سایه تفکر کیسانى حنفى و از طریق ابوهاشم به هدف خود رسیدند آن وقت همان ارکان و اصول کیسانى‏گرى ضلالت، کفر و زندقه، گردید.
در زمان منصور، شورشگران و معترضان على الدوام رو به فزونى داشت و او با سفاکى تمام خون مى‏ریخت و مخالفانش را مى‏کشت تا به جایى رسید که خود او از اسراف در قتل بیمناک شد و به دنبال راه چاره‏اى دیگر رفت او به فکر تاسیس اداره‏اى افتاد به نام «دایره زندقه‏» همانند سازمان‏هاى مخوف امنیت‏حکومت‏هاى امروز. وظیفه آن، تفتیش، جستجو وکسب اطلاعات بود. منصور دوانیقى، مخالفان ومعترضان خود را از این راه سرکوب مى‏کرد بى آن که مستقیما به آدم کشى متهم شود.هدف این اداره در واقع، کفر زدایى و تعقیب ملاحده و زندیقان نبود بلکه او با ایادى خود، مخالفان را شناسایى و متهم و نابود مى‏کرد و در صورت ظاهر، با کفر و زندقه و الحاد مبارزه مى‏نمود. (14) تا جایى که موضوع به کیسانیه و فرقه‏هاى آن مربوط مى‏شود بسیارى از آنچه به این مذهب و مردان آن نسبت داده شده، بافته خیال گردانندگان این دایره مخوف است و همان افکار و اندیشه‏ها و عقیده‏هایى که در کیسانیه دور دوم پلى بود براى رسیدن به حکومت و قدرت در این مرحله همه آنها کفر و الحاد شناخته مى‏شوند و اشخاصى نه کم، به داشتن آن عقاید متهم و سپس تعقیب و به قتل مى‏رسند. در این دوره، عقیده‏هایى مثل قول به تناسخ، حلیت محارم، تعطیل احکام، ابطال فرایض و اعتقاد به الوهیت‏برخى اشخاص و دیگر افکار سخیف و باطل به کیسانیه نسبت داده مى‏شود.
آرى، بعد از آن که حکومت و سلطنت عباسیان، استقرار یافت و از طریق نشر آرا و عقایدى به نام کیسانیه به اهداف خود رسیدند وضع دگرگون شد. مهدى عباسى پیروان خود را گرد آورد و آنان را بر انکار کیسانى‏گرى و نفى اصول فکریى به نام کیسانیه، واداشت او به صراحت گفت: امامت پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از آن عمویش عباس بن عبد المطلب بوده است و پس از وى فرزند او عبدالله بن عباس، امام بوده و او به پسرش على بن عبدالله وصیت کرده و به همین ترتیب او هم خلافت را به پسرش محمد واگذاشته و از او به فرزند وى ابراهیم و سپس به برادرش ابوالعباس و از او به برادر وى منصور انتقال یافته و منصور هم پسرش مهدى را ولیعهد خود ساخت.
به پندار او خلافت و امامت پس از رحلت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم حق‏عباس و فرزندان او بوده و دیگران غاصب بوده‏اند. مهدى عباسى همان کیش کیسانیت را که درخانه جدش محمد بن على بن عبدالله بن عباس، آفریده شد و درآن زمینه وصیت نامچه‏اى از ابوهاشم مبنى بر همین پندار بیرون آورده شد. آرى، همه آنچه را که به آن اهداف خلق کرده بودند، منصور مذهب ویرانگر و منحرف ونادرست‏خواند و پنداشت که ابوبکر و عمر و عثمان و على علیه السلام و هر که کرسى خلافت را پس از پیامبر اشغال کرد، غاصب بوده‏اند. او پیروى‏اش را از امامت محمدحنفیه رد کرد و آن را از اصل منکر شد. (15)
این بود ماجراى کیسانیه در سه مرحله و دوره که به اختصار ذکر شد و آن‏گونه آغاز و آن‏چنان به انجام رسید. و این بود مذهب کیسانیه که در کتب تاریخ، در آن باره، سخنها وحکایت‏ها، فراوان آورده‏اند و صاحبان ملل و نحل به مقاله‏ها و داورى‏هاى بلند و بالا در آن خصوص پرداخته‏اند.
علماى دین شناس و محققان و نویسندگان ملل و نحل اعم‏از شیعه و غیر شیعه کیسانیه را با فرقه‏هاى مختلف و گوناگونش، شیعه پنداشته‏اند و در پوشش حمله به آن عقاید و آراى سخیف، در واقع، شیعه آماج حملات ناجوانمردانه و غیر منصفانه واقع شده است. نویسندگان در هر عصر و دوره‏اى با طرح آن سخنان انحراف آمیز و کلمات الحادى و ضد اخلاق، سمعه شیعه را زشت و تعالیم تشیع را به بدى یاد کرده و در واقع، حقانیت آیین ما را زیر سؤال برده‏اند.
ما براى پرده بردارى از روى این حقیقت و بیان این که تمام این بازى‏ها و سناریوها براى کوبیدن شیعه و بستن در اهل بیت عصمت وطهارت شکل یافته است‏به ذکر حقایق بیش از آنچه گفتیم نیازمندیم.
تا اینجا محرز گردید که کیسان و هویت او در رابطه با امام على و فرزنش محمد و مختاربن ابى عبیده ثقفى، شخصیت عبدالله سبا را حکایت و تداعى مى‏کند.نویسندگان و مؤلفان نوشتند: او مردى یهودى از اهالى صنعاء یمن بوده که در زمان عثمان خلیفه سوم، مسلمان شده و مى‏گفت هر پیامبرى وصیى دارد و وصى پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام است. جمعى از صحابه همچون: عمار یاسر، ابوذر غفارى، محمد بن حذیفه، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان و عبدالرحمان بن عدیس به او گرویدند و او بود که ابوذر را در شام بر معاویه و در مدینه بر خلیفه مسلمانان عثمان مى‏شورانید.
او یهودیت را در پوشش اسلام نشر مى‏داد و در آیین مزدک ایرانیان نیز متاثر بود و ابوذر را بر این اساس به سوسیالیزم واداشت!!! و از دیگر سو، دکتر على وردى به نقل دکتر کامل شیبى مى‏نویسد: ابن السوداء همان عمار یاسر است و نسب او به سبا مى‏رسد. (16)
و از جانب سوم، دکتر طه حسین مى‏نویسد: او شخصیتى موهوم، خرافى و خیالى است که هرگز وجود خارجى نداشته است.
کیسان، قهرمان نمایشنامه کیسانیه نیز همانند عبد الله بن سبا، هویت قطعى ندارد و شخصى پندارى وخیالى است.
و اما این که کیسانیه چیست و کى به وجود آمده؟
به گفته برخى، آن مذهبى است که پس از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام پیدا شد و این، نظر نوبختى است. (17) بنابر یک روایت او و شهرستانى در یکى از دو قولش (18) و به گفته دیگران جز نوبختى و شهرستانى، کیسانیه پس از شهادت امام حسین علیه السلام پیدا شده است و شاید این نظر میان مورخان اتفاقى باشد.
پس بنابر قول نخست، محمد حنفیه دومین امام از ائمه کیسانیه است و بنابر قول دوم، او چهارمین امام کیسانى است. (19) اما به نظر ما، کیسانیه یک مذهب ساختگى است که در زمان مختار خلق شده و پیش از آن‏که کاملا به بوته فراموشى سپرده شود توسط عباسیان تجدید و بازسازى شده است آل عباس، آن مذهب را مذهب رسمى و حکومتى خود شناختند و سپس با دگرگونى اهداف و مصالح، آن مذهب متلاشى گردید و مهدى عباسى آن را از بیخ و بن انکار کرد و گرونده آن را کیفر داد.
اما حقیقت آن است که کیسانیه در هر سه مرحله‏اش، داراى واقعیت‏خارجى نبوده است. (20)
از علماى ملل و نحل عمده‏ترین کسانى که در باره کیسانیه سخن گفته‏اند، محمد بن موسى نوبختى از دانشمندان قرن سوم هجرى در فرق الشیعه و محمد بن محمد نعمان مفید در کتاب الفصول المختاره و محمد شهرستانى در الملل و النحل و ابن حزم ظاهرى اندلسى در الفصل و دیگران و چنان‏که پیش از این هم یاد کردیم هیچ‏کدام به سندى اشاره نکرده‏اند و آن‏چنان، سخن گفته‏اند که گویا خود، شاهد ماجرا بوده‏اند جز شیخ مفید رضوان الله علیه که فى الجمله به داستان بودن و عدم اثبات صحت آنها اعتراف فرموده است. نوبختى مى‏نویسد: شیعیان پس از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام چند فرقه شدند:
اول: عده‏اى عقیده پیدا کردند که آن حضرت کشته نشده و نمى‏میرد تا قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند. این فرقه سبائیه نامیده مى‏شوند و پیروان عبد الله بن سبایند.
دوم: فرقه‏اى هم به امامت محمد بن حنفیه، معتقد شدند مختار بن ابى عبیده ثقفى رئیس این فرقه بوده و به همین سبب آنان را کیسانیه خواندند. نوبختى در اینجا عقایدى بس عجیب و سخنانى سخیف به او نسبت مى‏دهد!
سوم: گروه سوم بر امامت‏حسن مجتبى‏علیه السلام استوار ماندند تا حوادث بعدى رخ داد و اختلالات سیاسى، اجتماعى فراوانى به وجود آمد. (21)
در رد این سخنان نوبختى و غیر مستند و غیر واقعى بودن آنها کافى است‏به دیگر سخن او در همان کتاب توجه کنیم، او مى‏نویسد:
شیعیان علوى که قایل به امامت على بن ابى طالب علیه السلام بودند بر عقیده خود استوار ماندند و پس از شهادت او به امامت‏حسن وبعد به امامت‏حسین علیمها السلام قایل بودند و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چند فرقه شدند:
1. عده‏اى به امامت على بن حسین زین العابدین علیمها السلام معتقد گشتند.
2. جمعى هم امامت را پس از شهادت امام حسین‏علیه السلام، تمام شده، تلقى کردند.
3. فرقه سوم، امامت را در اولاد امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه در دیگر فرزندان على علیه السلام منحصر دانستند. (22)
از این کلام دوم نوبختى برمى‏آید که شیعیان على علیه السلام تاکنون امامى‏ها، زیدى‏ها و اسماعیلى‏هایند که آنان همگى امامت را در فرزندان امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه دیگران مى‏دانند پس سبائیه و یا کیسانیه کجایند؟!
نوبختى، ابتدا شیعه را در سبائیه و کیسانیه منحصر مى‏کند و ندانسته شیعه را بر باد مى‏دهد; زیرا اگر سبائیه بافته وهم و خیال و پندار باشد که هست چنان‏که محققانى مثل طه حسین و مرتضى عسکرى گفته و نوشتند واگر کیسانیه هم پیشترها ورافتاده و منقرض شده‏اند پس در زمان خود نوبختى و یا شیخ مفید و یا ابن حزم ظاهرى و یا شهرستانى، شیعه‏اى وجود نباید داشته باشند و این سخنى است که مجانین بر سخافت آن خنده مى‏زنند تا چه رسد به مردمان صاحب شعور و آگاه; زیرا شیعه امامى، زیدى و اسماعیلى; شرق و غرب را پرکرده و شمال و جنوب کره خاکى از وجود آنان مالامال است پس چگونه مى‏توان به صحت‏سخن نوبختى در آن مورد اذعان داشت؟ (23)
ما براى آشنایى بهتر و بیشتر با کیسانیه و براى وقوف بر این‏که، چنان کیشى، افسانه‏اى بیش نیست و محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده، صاحب آن عقاید و افکار و دعاوى نبوده‏اند و نه چنان نسبت‏هایى حقیقت دارد و فقط سیاست، بازیگران اموى، زبیرى و سپس عباسى چنان مذهب‏ها و یا فرقه‏هایى را در عالم خیال خود ساخته‏اند و مردانى را ترور شخصیت کرده وبعدا به سبب داشتن همان عقاید و به اتهام عقیده‏مندى به چنان معتقدات واهى و پندارى، مخالفان سیاسى خود را به قربانگاه برده‏اند! ما براى اثبات این نکات لازم مى‏دانیم مختصرى از زندگانى محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده را به استناد تاریخهاى معتبر ارایه دهیم تا میزان صحت و سقم آن همه نسبت‏ها و عیار صواب و ناصواب بودن آنها معلوم شود و آن‏گاه به شرح ماجرا و بیان تفصیلى فرقه‏بازى‏هاى مختلف کیسانیه در دوران‏ها و مقاطع معین با ذکر عاملهاى جعل و تحریف و مختصر تاریخچه هر یک پى خواهیم گرفت. ان شاء الله تعالى.
پى‏نوشت‏ها:
1. نگ: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار:37/ 3.
2. نگ: دکتر طه حسین، على و بنوه، صص 99و 98، بحث جنگ صفین.
3. استاد سید مرتضى عسکرى، ابن سباء داستان او را ساخته و پرداخته سیف بن عمر تمیمى مى‏داند درگذشته 170 ه.ق. همان که دانشمندان رجال شناس، بر دروغگویى و جعال و وضاع بودن او اتفاق نظر دارند.
4. محمد عبد الغنى حسن، الشریف الرضى،ص 39; نوابغ الفکر العربی، ص‏41، دار المعارف، مصر.
5.نگ: محمد بن حسین رضى، دیوان الشریف الرضى:2/576، افست وزارت ارشاد اسلامى، کنگره هزاره، 1406ه ق.
6. محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختاره، ص 296، چاپ کنگره هزاره 1413، قم. شیخ مفید پس از ذکر نکته و وجه تسمیه مختار به کیسان مى‏نویسد: این‏ها حکایتهایى است در علت نامگذارى و لقب مختار و اما این که چرا و چگونه چنان تسمیه‏اى رخ داده و حقیقت امر چیست؟ چیزى نمى‏دانم.
7. محمد بن عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل:1/ 147، 1381ه ق، قاهره.
8. حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 23، نجف، 1355ه ق.
9. همان، ص 24.
10. عبد الواحد انصارى، مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 48، اعلمى، بیروت.
11.همان.
12. همان، ص 39.
13. الفصول المختاره، صص‏298و 296.
14. مذاهب ابتدعتها السیاسة، ص 44.
15. فرق الشیعة نوبختى، ص 48.
16. دکتر کامل مصطفى شیبى، همبستگى میان تصوف و تشیع، ترجمه دکتر على اکبر شهابى، ص 43، دانشگاه تهران، 1353ش.
17. فرق الشیعة، ص 23و 48.
18. الملل و النحل:1/ 148.
19. فرق الشیعة، ص 26.
20. مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 49.
21. نگ: فرق الشیعة، ص 21 و ص 53.
22. نگ: فرق الشیعة، ص 21 و ص 53.
23. نگ: مذاهب ابتدعتها السیاسة فی الاسلام، ص 54و58.

تبلیغات