آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

بیشتر متکلمان در استدلال بر حسن یا وجوب آن نگاهى غایت انگارانه داشته‏اند: تکلیف نیکوست از آن‏رو که براى آدمى ثواب عظیم به ارمغان مى‏آورد، در واقع، او چیزى مى‏دهد و در برابر، بهره‏اى مى‏برد. ابن نوبخت در یاقوت بیان کرده که کارهاى خدا قطعا خالى از غرض نیست و گرنه عبث مى‏شود; و غرض از مکلف کردن آدمى آن است که او را به منفعتى عظیم برساند، با توجه به این‏که ثواب دادن ابتدایى قبیح است. آنگاه توضیح مى‏دهد که مکلف کردن آدمهایى که کفرشان، در علم خدا، مسلم است، از آن‏رو نیکو است که (آنها را) در معرض نفع (ثواب) قرار مى‏دهد. (1)
علم الهدى سید مرتضى نیز در جمل العلم والعمل همین نظر را دارد و تاکید مى‏کند که ثواب دادن بدون استحقاق، کار خوبى نیست و این استحقاق فقط از رهگذر «طاعات‏» حاصل مى‏شود. (2)
محقق طوسى در تجرید الاعتقاد همین مسلک را اختیار کرده و افزوده است که بیشتر مردم فقط از راه امید بستن به ثواب اخروى در دنیا به مقتضیات و لوازم پیوند مدنى پایبند مى‏شوند ونظام عدل قوام مى‏یابد. او البته به ثمرات دیگر تکلیف نیز توجه دارد و از نیاز انسان در امور عالیه سخن مى‏گوید و پرداختن به تکلیف را نیز مقدمه‏اى براى گشوده شدن افقهایى متعالى در برابر شخص مکلف مى‏داند. علامه حلى نیز در شرح تجرید به غایت و ثمرات تکلیف توجه دارد: پرورش عقلانى نفس، خو دادن نفس به اندیشیدن در مسایل والاى مبدئى و معادى، حفظ نظام بر پایه عدل و همیارى(للتعادل والترافد) و بالاخره حاصل کردن ثواب براى مکلف. (3)
متکلمان اشعرى نیز که فقط از نیکو بودن تکلیف بحث مى‏کنند، باز هم به غایت تکلیف، سود بردن آدمى از انجام دادن تکالیف، نظر دارند. میر سید شریف جرجانى در پاسخ منکران تکلیف مى‏گوید که غرض از تکلیف، فراهم ساختن منافع دنیایى و آخرتى براى مکلف است. (4)
آنچه در این منظر جلب توجه مى‏کند و گاه بر آن تاکید مى‏شود، مشقت داشتن تکلیف و خلاف مقتضاى طبع آدمى بودن آن است. به عبارت دیگر: اصل اولى از این دیدگاه، آزادى انسان از هرگونه کار واجب عقلى یا سمعى است، پس تکلیف، حرکتى قسرى است و چون از جانب خداى حکیم، به ضرورت عقلى یا به تلقى سمعى، واجب شده است‏باید براى آن وجهى عقلایى یافت و ساحت کبریایى خدا را از فعل و حکم قبیح تنزیه کرد.
در کنار این نگاه، که البته درخور تامل و دقت است، دیدگاه رضى الدین على بن طاوس حلى را داریم که در آن به خلاف طبع بودن اوامر و نواهى عقلى و سمعى اشاره شده و نه بر مشقت آفرین بودن تکلیف تاکید شده است. علامه حلى با یادآورى این نکته که واژگان تکلیف از نظر وضع لغوى دلالت‏بر سختى و مشقت دارد، توضیح داده که باید در تعریف حدى تکلیف، مشقت داشتن به عنوان فصل مقوم، پذیرفته شود. (5)
این درحالى است که دانشمند و مؤلف متقدم بر او، سید بن طاوس اساسا به وضع اولیه واژگان نظر نکرده و از حکمت تکلیف بحث کرده است. او تکلیف را نشات گرفته از نیاز طبیعى آدمى مى‏داند و آن را بزرگداشتى از سوى بارى در حق آدمى مى‏شناسد.وى در آغاز« مضمار السبق فی میدان الصدق‏» که در اعمال و ادعیه ماه رمضان نگاشته و در دوره‏هاى بعد، کسانى آن را به اقبال ملحق کرده‏اند فصلى را با عنوان «علل التشریف بتکلیف الصیام‏» گشوده و در آغاز آن مى‏نویسد:
حکمت‏بنیادین تکلیف الهى، این است که خداى شایسته عبادت، بندگانش را گرامى داشته است. (6)
کتاب التشریف بتعریف وقت التکلیف نیز که آن را براى فرزندش محمد نگاشت، متضمن همین تلقى است. از نظر سید بن طاوس، انسان چون مراحل وجودى خود، از ابتدا تا رسیدن به رشد عقلانى را مى‏نگرد و این همه برکات را که در صدر آنها از عدم به «وجود»(و به تعبیر حافظ:«اقلیم وجود») آمدن است (7) ، مى‏بیند و ارج و قدر آنها را مى‏شناسد، از درون خویش این ندا را مى‏شنود که تواناییها و برخورداریهایش را از فیض بى دریغ مواهب العطایا دارد و چون چنین است‏به زبان حال صفت‏حمد خدا مى‏گوید و در مقام شکر بر مى‏آید و در مى‏یابد که تکلیف الهى که بر نور عقل و دلالت رسول به آن راه برده است گرامى داشتى خدایى در حق اوست. به او اجازه داده شده که همراه ملائک و اولیاى بزرگ به حضور رسد و این اجازت پیام‏آور تعالى او و نوید بخش زوال تیرگى تن در رسیدن به پاکى درون است. (8)
از این منظر، البته تکلیف مشقت نیست، افتخار است; غایت آن رسیدن به ثواب نیست، بلکه خود نشانه استعلاى آدمى است. متکلمان، هرچند در استدلال بر لزوم نبوت، به مقوله شکر منعم اشاره کرده‏اند، اما غالبا بحث تکلیف را از نگاهى دیگر پیش کشیده‏اند و حتى خواجه طوسى تصریح کرده که تکلیف را نمى‏توان شکر خواند. (9)
نکته زیبا آن‏که سید بن طاوس بر پایه همین اعتقاد، قایل است که وى بدون آن‏که کسى او را راهنمایى کند دریافته بود که باید سالگشت رسیدن به سن تکلیف را عید بگیرد وخدا را بر این نعمت‏سپاس گوید. او همین سنت را در پایان پانزدهمین سال زندگى فرزندش محمد نیز بجا آورد و در سال 658 همراه با افراد خانواده‏اش جشن برپا کرد. (10)
پى‏نوشت‏ها:
1.انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد زنجانى، نوبت دوم، 1363ش، ص 150.
2. شرح جمل العلم و العمل، تحقیق یعقوب جعفرى مراغى، انتشارات اسوه، نوبت اول، 1414 ق، ص 101 100.
3. کشف المراد، تحقیق حسن حسن زاده آملى، انتشارات اسلامى، نوبت اول، 1407ق، ص 319321.
4. شرح المواقف، تصحیح محمد بدر الدین نعسانى، انتشارات رضى، قم، ج‏8،ص 234.
5. «و المشقة لابد من اعتبارها لیتحقق المحدود، اذ التکلیف ماخوذ من الکلفة‏».
6. الاقبال بالاعمال الحسنة، چاپ سنگى، ص 4.
7. التشریف بتعریف وقت التکلیف، ص 3(تهران، چاپ سعدى، 1382ق).
8. همان، ص 8.
9. کشف المراد، ص 320.
10. التشریف بتعریف وقت التکلیف، ص 5.

تبلیغات