آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

متن

 

«بخش اوّل»
یکی از اهداف مجله رشد آموزش قرآن توضیح و تبیین موضوعات کتب درسی به ویژه کتاب‏های دین و زندگی و بینش اسلامی دوره متوسطه و آموزش قرآن دوره راهنمایی برای استفاده دبیران محترم دینی و قرآن است، لذا در هر شماره مقاله‏ای پیرامون موضوعات کتاب‏های درسی درج می‏شود.
درس دهم و یازدهم کتاب دین و زندگی سال اول متوسطه به موضوع عزم پرداخته است.لذا در این زمینه، مجله اقدام به درج مقاله‏ای تحت عنوان«عزم، نخستین رکن سیر و سلوک»نموده و امید است مورد استفاده دبیران محترم قرار کیرد.
عزم، نخستین رکن سیر و سلوک
قدرت اراده و عزم یکی از برترین مشخصات و امتیازهای انسان است و توجه به چگونگی ایجاد و تقویت و کارکرد آن می‏تواند انسان را به بالاترین مراحل خلقت و کمال برساند.در«قرآن کریم»و گفتار امامان معصوم(ع)، معارف و مطالب و بیان‏های بسیاری درباره ایجاد«عزم و اسباب و آداب تقویت آن»، آمده است.آنچه در این مقاله می‏آید، برخی از آن بیانات روشنگر و انسان‏ساز در باب عزم است.
نقش و اهمیت عزم
خداوند که انسان را آفریده است، به او نیرویی عطا نموده که می‏تواند، در خود اراده و عزم ایجاد کند؛یعنی نوعی استواری و استحکام وجودی در خود به وجود بیاورد.اهمیت و نقش عزم را به شرح زیر می‏توان توضیح داد:
*نقش پیشگیری از سقوط؛عواملی که انسان را به سقوط و افول می‏کشاند و از راه اصلی بازمی‏دارد، در این دنیا فراوانند:اجتماع، خانواده، دوستان، شیطان‏های داخلی و بیرونی، وسوسه‏ها، هواهای نفسانی و غضب.و هر کدام از این‏ها می‏توانند عواملی باشند که انسان را از مسیر هدایت بازمی‏دارند و به سقوط می‏کشانند.
اگر کسی دارای عزم و اراده نباشد، نمی‏تواند خود راز چنگال این عوامل برهاند.در دام این عوامل گرفتار می‏آید و ناخودآگاه به جایی می‏رسد که هیچ‏گاه فکر آن به ذهنش خطور نمی‏کرد.اما انسانی که از عزم و اراده قوی برخوردار است، در مقابل عوامل ضدتکامل و رشد و خلاف ترقی، ایستادگی می‏کند و مانع سقوط خود می‏شود.
*اراده عامل کمال و رشد و ترقی آدمی.آفرینش انسان دارای هدف‏های متعالی است که آدمی می‏باید، به سوی آن‏ها و در راه وصول به آن‏ها حرکت کند.تنها عامل پیش برنده انسان در این مسیر، عزم و اراده است.اگر انسان عزم و اراده داشته باشد، و در راه کمال قدم بردارد، قطعا به رشد و تکامل خواهد رسید.امّا اگر سستی ورزد، امکان رسیدن به مراحل تکامل معنوی و رشد را از خود سلب می‏کند.
در واقع انسان بی‏اراده و عزم، همچون موجودی بی‏روح است.مانند سیبی است که از درون پوسیده باشد. آنچه که انسان را از درون استوار و زنده نگه می‏دارد، اراده و عزم است.در واقع«عزم»، انسانیت انسان را تشکیل می‏دهد و او را از پوکی و پوچی و نیستی می‏رهاند.
از سوی دیگر، عزم و اراده نقش بنیادین در سیر و سلوک به سوی خدا و تقرب به پروردگار دارد.تا جایی که می‏توان عزم و اراده را سنگ زیرین مقامات معنوی و مراحل سیر و سلوک دانست و آن را به عنوان رکن اساسی این حوزه اعلام کرد که در صورت فقدان آن، همه‏چیز به هم می‏خورد و به سمت بی‏نظمی سوق می‏یابد و توجه به سه نقش اساسی عزم، ما را از اهمیت آن در زندگی آگاه می‏سازد.این سه نقش عبارتند از:
1-عامل بازدارنده از سقوط
2-عامل رشد و ترقی
3-نخستین و بنیادی‏ترین رکن سیر و سلوک.
معنا و مفهوم عزم
«عزم»نخستین و بنیادی‏ترین رکن سیر و سلوک است.عزم چیست؟آیا همان اراده است یا چیزی برتر از آن؟گاهی انسان قصد به انجام کاری دارد، ولی به هر دلیل موفق به انجام آن نمی‏شود.مثلا کسی که امروز اراده کرده است مطالعه کند، اگر مهمانی بیاید، ممکن است موفق به انجام آن نشود.ولی هیچ عاملی مانع عزم و اراده قاطع نمی‏شود.مثلا، چه میهمان بیاید چه نیاید، فرد کار خود را انجام می‏دهد.به این حالت«عزم» می‏گویند.
انسان موجودی است که می‏تواند در مقابل عوامل مختلف ایستادگی کند.اگر عزم داشته باشد، می‏تواند بر همه موانع غلبه کند و به سوی هدف پیش برود.پس تصمیم قاطع را عزم می‏گویند.در زندگی روزمره، ما در انجام بعضی امور عزم داریم.مثلا بر«نماز یومیه» عزم داریم؛برخلاف«نماز شب»یا«دعای کمیل»که ممکن است تصمیم به انجام آن بگیریم، ولی به دلیل خستگی یا اموری مانند آن، منصرف شویم؛یعنی عزم انجام آن‏ها را نداشته‏ایم.
رکن اساسی در مسائل سیر و سلوکی، عزم است. رسیدن به پروردگار هدف سیر و سلوک است و اساسا انسان برای آن آفریده شده است.ولی آیا ما عزم رسیدن به این هدف را داریم؟نفس نیت انجام کار، فضیلت است؛ولو در کار خللی پیش آید و نتواند آن را انجام دهد.عزم به انسان حالت خاصی می‏دهد و او را مصمّم می‏کند.کسی که عزم ندارد، اولین رکن سیر و سلوک را ندارد.در این صورت، سراپرده سیر و سلوک روی زمین می‏افتد؛مانند خیمه بدون ستون که هیچ‏گاه برپا نمی‏شود.
سایر ارکان سیر و سلوک نیز، مانند ایمان، صداقت، ورع و عمل صالح، همگی بستگی کامل به عزم دارند و بدون عزم وجود این‏ها غیر ممکن می‏شود.
عزم و یقظه(بیداری)
اولین مرحله سیر و سلوک«یقظه»(بیداری)ذکر می‏شود.یعنی فرد سالک اول باید بیدار شود. در حقیقت، حتی برای عزم ابتدا بیداری لازم است. البته بیداری لزوما توأم با رفتن نیست.ولی عزم بدون رفتن و حرکت امکان ندارد.عازم در مبدأ نیست، بلکه همیشه در مسیر است و رو به مقصد در حرکت است. کسی که بیدار می‏شود، هنوز در مبدأ است.اگر خواست حرکت کند، باید عزم کند.ولی انسان عازم هیچ وقت در مبدأ نخواهد بود.بلکه همواره در کوشش و تلاش و تکاپوست.
عزم و آرزو
مسأله مهم‏تری که از همین جا نشأت می‏گیرد، تفاوت عزم و آرزوست.ممکن است کسی مقامات معنوی و تمام کمالات روحی را بشناسد، دوست هم داشته باشد و آرزوی رسیدن به آن‏ها را هم داشته باشد، حتی گاهی هم از فراق آن‏ها اندوهناک شود و غصه بخورد، ولی هیچ حرکتی برای رسیدن به آن‏ها انجام ندهد.او کسی است که جریان عادی زندگی‏اش رو به کمال نیست.مثلا مسجد می‏رود، در دعای کمیل شرکت می‏کند، گریه هم می‏کند، ولی بعد از اتمام دعا، همان مسیر قبلی را طی می‏کند.این فرد آرزوی رسیدن به کمالات را دارد، ولی عازم نیست.مثل کسی که پای کوه نشسته و به او می‏گویند آن طرف کوه مناظر جالبی است، اگر عازم نباشد، ولو آرزوی رسیدن به آن جا را هم داشته باشد هرگز شاهد مناظر زیبا نخواهد بود.و البته هر عازمی، پس از عزم و حرکت مشمول استعانت الهی و امدادهای او نیز خواهد شد.
بهره‏های عزم
استعانت
خداوند به سالک انرژی و قوت می‏دهد و او را کمک و هدایت می‏کند(قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی).این نیرو بخشیدن به جوارح نصیب کسی می‏شود که در حال رفتن است.کسی که در مسیر اطاعت است، مشمول استعانت الهی نیز قرار می‏گیرد. اما کسی که عزم ندارد، استعانت خدا هم نصیبش نمی‏شود.
شفاعت
به انسانی که در مسیر صعود قرار دارد، کسانی که جلوتر از او رفته‏اند، کمک می‏کنند.دستش را می‏گیرند و از خدا برای او کمک و هدایت می‏خواهند.این کمک‏ها نیز از آن کسی است که در حال رفتن است؛نه کسی که اصلا به فکر رفتن نیست.
جذبه
در سیر و سلوک، مقامات معنوی فراوان، بلکه بی‏نهایتند.برای انسان رسیدن به همه کمالات، امکان ندارد.چون کمالات، بی‏نهایت و مقامات بسیارند و عمر او کم و توانش کم‏تر است.این‏جاست که اگر انسان را جذب نکنند و دست او را نگیرند، به جایی نمی‏رسد که البته خداوند بنده‏هایش را تنها نمی‏گذارد و در جاهای حسّاس دست او را می‏گیرد.
گاهی دیده می‏شود که کسی بدون طی طریق و وقت گذاشتن، به طور ناگهانی از خصلت‏های زشت بسیاری بریده می‏شود و خصلت‏های خوبی در او آشکار می‏شود.به این حالت«جذبه»می‏گویند.برای تعریف جذبه باید آن را با«مشی»و«طی‏الارض»سنجید.مشی یعنی راه رفتن گام‏به‏گام و طی الارض یعنی این که فرد خودش را بدون هیچ معطلی در مقصد ببیند.
در مسائل نظری هم همین نکته وجود دارد؛مثل «فکر»و«حدس».فکر این است که مقدمات را کنار هم بچینیم تا به نتیجه‏ای برسیم؛اما گاهی ذهن بدون هیچ تلاشی بدون چیدن مقدمات به نتیجه‏ای می‏رسد.جذبه هم با سیر و سلوک چنین نسبتی دارد.«سیر و سلوک»، مشی و حرکت است به سوی مقصد و«جذبه»رسیدن به مقصدهای بلند، بدون گذراندن مراحل پایین‏تر و حالت طی‏الارض را دارد.پس جذب یعنی کشیدن انسان به سوی مقصد، بعد از سلوک.سالک را نمی‏گذارند فقط سالک بماند؛بلکه مجذوب هم می‏شود.اما کسی که پای کوه نشسته و سالک نیست، هیچ بهره‏ای از جذبه نخواهد برد.
زمینه‏های عزم
سؤالی که ممکن است در این جا مطرح باشد این است که:«چه کنیم تا عزم کنیم؟»انسان‏ها دوگونه هستند:
الف-فاقد عزم و اراده،
ب-دارای عزم و اراده.
عزم مانند درخت است.همان‏طور که درخت در زمین آهکی و شوره‏زار نمی‏روید، اگر انسان دارای بعضی روحیات خاص باشد، عزم هم به وجود نمی‏آید یا با کوچک‏ترین مانعی از بین می‏رود.زمینه‏های عزم عبارتند از:
الف-دوری از شهوترانی،
ب-دوری از شکم‏پرستی.
حضرت علی(علیه السلام)در«نهج البلاغه»، می‏فرماید:«هر کس شهوتران باشد و دنبال هوا و هوس رود، اراده‏اش ضعیف می‏شود.»شکم‏پرستی نیز چنین است.کسی که زیاد غذا می‏خورد، میزان اراده‏اش کاهش پیدا می‏کند.پرخوری و بیش از اندازه خوردن، نوعی هوا و هوس است.روایت داریم که وقتی شکم سیر می‏شود، فکر می‏خوابد؛چون تمام انرژی انسان صرف هضم کردن غذا می‏شود.
امام صادق(علیه السلام)می‏فرماید:
1-تا گرسنه نشده‏ای غذا نخور
2-قبل از سیر شدن از غذا خوردن دست بکش. (1)
از حدیث امام صادق(ع)چنین برداشت می‏شود، رکن اول سیر و سلوک، عزم است و باید آن را تقویت کرد.با عزم است که سالک با دست کشیدن از غذا، بر هوا و هوس خویش غالب می‏شود.در سیر و سلوک سه چیز حرام است:«فضول النظر»، «فضول الکلام»و «فضول الطعام».این دستور، چه در زندگی دنیوی انسان و چه در مسائل سیر و سلوکی او، مفید است. اگر انسان به یکی از این دو دستور تن ندهد، عزم به تدریج ضعیف و اراده سست می‏شود.
در این ارتباط امیر مؤمنان می‏فرماید:
الف-«لا تجتمع عزیمة و ولیمة (2) :قصد راسخ و اراده جازم با خوش‏گذرانی و عیش و نوش و هوا و هوس جمع نمی‏شود.»
ب-«غلبة الهزل تبطل عزیمة الجد (3) :عادت به امور غیر جدی و اشتغال به لهو و بازی، مانع تصمیم جدی می‏شود.».
پ-«من قوی هواه ضعف عزمه (4) :هر کس هوا و هوس او بسیار باشد، عزم او ناتوان خواهد بود.»
ت-«اللّهو یفسد عزائم الجد (5) :کارهای بیهوده و لهو، عزم‏های جدی را فاسد می‏کند و از بین می‏برد.»
نشانه‏های عزم و عازم عبارتند از:
1-دور کردن وسوسه‏های نفسانی و شیطانی از خود.
کسی که قصد دارد نماز را با حضور قلب بخواند، همین عزم وسوسه‏ها را از او دور می‏کند و او را در رسیدن به هدف کمک می‏کند.
2-در برابر مشکلات مقاوم است و برای حل آن‏ها چاره‏جویی می‏کند.
اساسا عزم در برخورد با مشکلات نمایان می‏شود و کسی که تسلیم مشکل می‏شود، عزم ندارد.
3-ضعیف بودن تمایلات و هوا و هوس
عزم بسان قدرت برتری است که وقتی در نفس انسان طلوع می‏کند، همه قوا در مقابلش تسلیم می‏شوند. عزم، همچون سلطان مقتدری است که قوای دیگر رعیت و فرمانبردار اویند.
4-خلاّق بودن در مقابل مقلد بودن
یکی از خصلت‏های انبیا همین است که خلاّق هستند؛یعنی باکی از برهم‏زدن سیستم موجود برای جایگزین کردن یک سیستم خدایی ندارند.در حالت تقلیدی، فرد کار می‏کند، اما حوصله این که خودش سیستمی را متحول کند، ندارد.چون تحوّل عزم می‏خواهد.استفاده از وضع موجود ولو در راه خیر، عزم نیست.عازم آنچنان روحیه بالایی دارد که بدون ابزار می‏تواند راه‏حل بیابد و بر مشکلات غلبه کند.درباره فرق«عالم»و«عارف»هم، گفته‏اند که عالم(دانشمند) سیستم‏پرور است ولی عارف سیستم‏ساز است و حاضر نیست هر سیستمی را تقویت کند.آماده است تا سیستم موجود را به هم بریزد و سیستم نو بسازد.
عزم، معیار عظمت
عظمت هر شخصی به میزان عزم او بستگی دارد. یعنی درجات هر فرد را براساس عزم او می‏توان تعیین کرد.هرچه عزم استوارتر باشد، درجات فرد برتر است. اگر عزم نباشد، وسوسه شیطان کارگر می‏افتد.پس ملاک تشخیص عظمت، عزم است.
قرآن پیامبران را به دو گروه تقسیم می‏کند:
1-پیامبران اولوالعزم که سه امتیاز داشتند:
الف)دارای کتاب آسمانی بودند.
ب)آئین و دین جهانی داشتند.
ج)در زمان خودشان تحت‏نظر و زیر نظر پیامبر دیگری نبودند.
این پیامبران برترند چون صاحب عزمند.
«فاصبر کما صبر اولو العزم من الرّسل:پس همان‏گونه که پیامبران نستوه، صبر کردند، صبر کن.»(سوره احقاف، آیه 35)
2-پیامبران غیر صاحب عزم
مانند حضرت آدم که قرآن در مورد ایشان می‏فرماید:«و لقد عهدنا الی ادم من قبل فنسی و لم نجد له عزم:و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، ولی آن را فراموش کرد و برای او عزمی استوار نیافتیم.»(سوره طه، آیه 115)
نتیجه عزم
در روایت‏ها آمده که«ثمرة العزم الظفر»، یعنی: «نتیجه عزم دست یافتن و رسیدن است».این فقط مربوط به مطالب اخروی و معنوی نیست، بلکه در مسائل دنیوی هم عزم موجب ظفر می‏شود.
بین عزم دنیوی و عزم اخروی تفاوتی وجود دارد. در عزم دنیوی، به هرچه که می‏رسیم، همین است و دنباله ندارد.ولی در مقاصد اخروی، سالک به چند برابر آنچه در دنیا به آن رسیده است، در آخرت نائل خواهد شد.
در پایان این بخش دو مطلب مهم را با اختصار یادآور می‏شویم.
اول این‏که برای تقویت عزم، خواندن این سه سوره شریفه مؤثر است:
1-سوره تکویر
2-سوره انفطار
3-سوره انشقاق
و دوم این که دو کار باعث ایجاد عزم می‏شود:
1-تقوا، مراقبت و اطاعت از پروردگار
2-دعا برای ایجاد عزم
امام سجاد(علیه السلام)هر روز بعد از نماز صبح از خداوند می‏خواست:«اللّهم ارزقنی عقلا کاملا و عزما ثاقبا و لبّا راجحا و قلبا زکیّا و علما کثیرا و ادبا بارعا و اجعل ذلک کله لی و لا تجعله علّی برحمتک یا ارحم الراحمین:خداوندا روزی من گردان:عقل کامل، عزم راسخ، خرد سنگین، قلب پاک، علم بسیار و رفتار زیبا را.تمام آن‏ها را به سود من قرار ده، نه به زیان من.به رحمت خود، ای مهربان‏ترین مهربانان.»
(ادامه دارد)
زیرنویس
(1)-ر.ک بحار الانوار.1
(2)-غررالحکم، 6/371
(3)-غررالحکم، 4/384
(4)-غررالحکم، 5/197
(5)-غررالحکم، 2/155

تبلیغات