عزم، نخستین رکن سیر و سلوک (1)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«بخش اوّل»
یکی از اهداف مجله رشد آموزش قرآن توضیح و تبیین موضوعات کتب درسی به ویژه کتابهای دین و زندگی و بینش اسلامی دوره متوسطه و آموزش قرآن دوره راهنمایی برای استفاده دبیران محترم دینی و قرآن است، لذا در هر شماره مقالهای پیرامون موضوعات کتابهای درسی درج میشود.
درس دهم و یازدهم کتاب دین و زندگی سال اول متوسطه به موضوع عزم پرداخته است.لذا در این زمینه، مجله اقدام به درج مقالهای تحت عنوان«عزم، نخستین رکن سیر و سلوک»نموده و امید است مورد استفاده دبیران محترم قرار کیرد.
عزم، نخستین رکن سیر و سلوک
قدرت اراده و عزم یکی از برترین مشخصات و امتیازهای انسان است و توجه به چگونگی ایجاد و تقویت و کارکرد آن میتواند انسان را به بالاترین مراحل خلقت و کمال برساند.در«قرآن کریم»و گفتار امامان معصوم(ع)، معارف و مطالب و بیانهای بسیاری درباره ایجاد«عزم و اسباب و آداب تقویت آن»، آمده است.آنچه در این مقاله میآید، برخی از آن بیانات روشنگر و انسانساز در باب عزم است.
نقش و اهمیت عزم
خداوند که انسان را آفریده است، به او نیرویی عطا نموده که میتواند، در خود اراده و عزم ایجاد کند؛یعنی نوعی استواری و استحکام وجودی در خود به وجود بیاورد.اهمیت و نقش عزم را به شرح زیر میتوان توضیح داد:
*نقش پیشگیری از سقوط؛عواملی که انسان را به سقوط و افول میکشاند و از راه اصلی بازمیدارد، در این دنیا فراوانند:اجتماع، خانواده، دوستان، شیطانهای داخلی و بیرونی، وسوسهها، هواهای نفسانی و غضب.و هر کدام از اینها میتوانند عواملی باشند که انسان را از مسیر هدایت بازمیدارند و به سقوط میکشانند.
اگر کسی دارای عزم و اراده نباشد، نمیتواند خود راز چنگال این عوامل برهاند.در دام این عوامل گرفتار میآید و ناخودآگاه به جایی میرسد که هیچگاه فکر آن به ذهنش خطور نمیکرد.اما انسانی که از عزم و اراده قوی برخوردار است، در مقابل عوامل ضدتکامل و رشد و خلاف ترقی، ایستادگی میکند و مانع سقوط خود میشود.
*اراده عامل کمال و رشد و ترقی آدمی.آفرینش انسان دارای هدفهای متعالی است که آدمی میباید، به سوی آنها و در راه وصول به آنها حرکت کند.تنها عامل پیش برنده انسان در این مسیر، عزم و اراده است.اگر انسان عزم و اراده داشته باشد، و در راه کمال قدم بردارد، قطعا به رشد و تکامل خواهد رسید.امّا اگر سستی ورزد، امکان رسیدن به مراحل تکامل معنوی و رشد را از خود سلب میکند.
در واقع انسان بیاراده و عزم، همچون موجودی بیروح است.مانند سیبی است که از درون پوسیده باشد. آنچه که انسان را از درون استوار و زنده نگه میدارد، اراده و عزم است.در واقع«عزم»، انسانیت انسان را تشکیل میدهد و او را از پوکی و پوچی و نیستی میرهاند.
از سوی دیگر، عزم و اراده نقش بنیادین در سیر و سلوک به سوی خدا و تقرب به پروردگار دارد.تا جایی که میتوان عزم و اراده را سنگ زیرین مقامات معنوی و مراحل سیر و سلوک دانست و آن را به عنوان رکن اساسی این حوزه اعلام کرد که در صورت فقدان آن، همهچیز به هم میخورد و به سمت بینظمی سوق مییابد و توجه به سه نقش اساسی عزم، ما را از اهمیت آن در زندگی آگاه میسازد.این سه نقش عبارتند از:
1-عامل بازدارنده از سقوط
2-عامل رشد و ترقی
3-نخستین و بنیادیترین رکن سیر و سلوک.
معنا و مفهوم عزم
«عزم»نخستین و بنیادیترین رکن سیر و سلوک است.عزم چیست؟آیا همان اراده است یا چیزی برتر از آن؟گاهی انسان قصد به انجام کاری دارد، ولی به هر دلیل موفق به انجام آن نمیشود.مثلا کسی که امروز اراده کرده است مطالعه کند، اگر مهمانی بیاید، ممکن است موفق به انجام آن نشود.ولی هیچ عاملی مانع عزم و اراده قاطع نمیشود.مثلا، چه میهمان بیاید چه نیاید، فرد کار خود را انجام میدهد.به این حالت«عزم» میگویند.
انسان موجودی است که میتواند در مقابل عوامل مختلف ایستادگی کند.اگر عزم داشته باشد، میتواند بر همه موانع غلبه کند و به سوی هدف پیش برود.پس تصمیم قاطع را عزم میگویند.در زندگی روزمره، ما در انجام بعضی امور عزم داریم.مثلا بر«نماز یومیه» عزم داریم؛برخلاف«نماز شب»یا«دعای کمیل»که ممکن است تصمیم به انجام آن بگیریم، ولی به دلیل خستگی یا اموری مانند آن، منصرف شویم؛یعنی عزم انجام آنها را نداشتهایم.
رکن اساسی در مسائل سیر و سلوکی، عزم است. رسیدن به پروردگار هدف سیر و سلوک است و اساسا انسان برای آن آفریده شده است.ولی آیا ما عزم رسیدن به این هدف را داریم؟نفس نیت انجام کار، فضیلت است؛ولو در کار خللی پیش آید و نتواند آن را انجام دهد.عزم به انسان حالت خاصی میدهد و او را مصمّم میکند.کسی که عزم ندارد، اولین رکن سیر و سلوک را ندارد.در این صورت، سراپرده سیر و سلوک روی زمین میافتد؛مانند خیمه بدون ستون که هیچگاه برپا نمیشود.
سایر ارکان سیر و سلوک نیز، مانند ایمان، صداقت، ورع و عمل صالح، همگی بستگی کامل به عزم دارند و بدون عزم وجود اینها غیر ممکن میشود.
عزم و یقظه(بیداری)
اولین مرحله سیر و سلوک«یقظه»(بیداری)ذکر میشود.یعنی فرد سالک اول باید بیدار شود. در حقیقت، حتی برای عزم ابتدا بیداری لازم است. البته بیداری لزوما توأم با رفتن نیست.ولی عزم بدون رفتن و حرکت امکان ندارد.عازم در مبدأ نیست، بلکه همیشه در مسیر است و رو به مقصد در حرکت است. کسی که بیدار میشود، هنوز در مبدأ است.اگر خواست حرکت کند، باید عزم کند.ولی انسان عازم هیچ وقت در مبدأ نخواهد بود.بلکه همواره در کوشش و تلاش و تکاپوست.
عزم و آرزو
مسأله مهمتری که از همین جا نشأت میگیرد، تفاوت عزم و آرزوست.ممکن است کسی مقامات معنوی و تمام کمالات روحی را بشناسد، دوست هم داشته باشد و آرزوی رسیدن به آنها را هم داشته باشد، حتی گاهی هم از فراق آنها اندوهناک شود و غصه بخورد، ولی هیچ حرکتی برای رسیدن به آنها انجام ندهد.او کسی است که جریان عادی زندگیاش رو به کمال نیست.مثلا مسجد میرود، در دعای کمیل شرکت میکند، گریه هم میکند، ولی بعد از اتمام دعا، همان مسیر قبلی را طی میکند.این فرد آرزوی رسیدن به کمالات را دارد، ولی عازم نیست.مثل کسی که پای کوه نشسته و به او میگویند آن طرف کوه مناظر جالبی است، اگر عازم نباشد، ولو آرزوی رسیدن به آن جا را هم داشته باشد هرگز شاهد مناظر زیبا نخواهد بود.و البته هر عازمی، پس از عزم و حرکت مشمول استعانت الهی و امدادهای او نیز خواهد شد.
بهرههای عزم
استعانت
خداوند به سالک انرژی و قوت میدهد و او را کمک و هدایت میکند(قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی).این نیرو بخشیدن به جوارح نصیب کسی میشود که در حال رفتن است.کسی که در مسیر اطاعت است، مشمول استعانت الهی نیز قرار میگیرد. اما کسی که عزم ندارد، استعانت خدا هم نصیبش نمیشود.
شفاعت
به انسانی که در مسیر صعود قرار دارد، کسانی که جلوتر از او رفتهاند، کمک میکنند.دستش را میگیرند و از خدا برای او کمک و هدایت میخواهند.این کمکها نیز از آن کسی است که در حال رفتن است؛نه کسی که اصلا به فکر رفتن نیست.
جذبه
در سیر و سلوک، مقامات معنوی فراوان، بلکه بینهایتند.برای انسان رسیدن به همه کمالات، امکان ندارد.چون کمالات، بینهایت و مقامات بسیارند و عمر او کم و توانش کمتر است.اینجاست که اگر انسان را جذب نکنند و دست او را نگیرند، به جایی نمیرسد که البته خداوند بندههایش را تنها نمیگذارد و در جاهای حسّاس دست او را میگیرد.
گاهی دیده میشود که کسی بدون طی طریق و وقت گذاشتن، به طور ناگهانی از خصلتهای زشت بسیاری بریده میشود و خصلتهای خوبی در او آشکار میشود.به این حالت«جذبه»میگویند.برای تعریف جذبه باید آن را با«مشی»و«طیالارض»سنجید.مشی یعنی راه رفتن گامبهگام و طی الارض یعنی این که فرد خودش را بدون هیچ معطلی در مقصد ببیند.
در مسائل نظری هم همین نکته وجود دارد؛مثل «فکر»و«حدس».فکر این است که مقدمات را کنار هم بچینیم تا به نتیجهای برسیم؛اما گاهی ذهن بدون هیچ تلاشی بدون چیدن مقدمات به نتیجهای میرسد.جذبه هم با سیر و سلوک چنین نسبتی دارد.«سیر و سلوک»، مشی و حرکت است به سوی مقصد و«جذبه»رسیدن به مقصدهای بلند، بدون گذراندن مراحل پایینتر و حالت طیالارض را دارد.پس جذب یعنی کشیدن انسان به سوی مقصد، بعد از سلوک.سالک را نمیگذارند فقط سالک بماند؛بلکه مجذوب هم میشود.اما کسی که پای کوه نشسته و سالک نیست، هیچ بهرهای از جذبه نخواهد برد.
زمینههای عزم
سؤالی که ممکن است در این جا مطرح باشد این است که:«چه کنیم تا عزم کنیم؟»انسانها دوگونه هستند:
الف-فاقد عزم و اراده،
ب-دارای عزم و اراده.
عزم مانند درخت است.همانطور که درخت در زمین آهکی و شورهزار نمیروید، اگر انسان دارای بعضی روحیات خاص باشد، عزم هم به وجود نمیآید یا با کوچکترین مانعی از بین میرود.زمینههای عزم عبارتند از:
الف-دوری از شهوترانی،
ب-دوری از شکمپرستی.
حضرت علی(علیه السلام)در«نهج البلاغه»، میفرماید:«هر کس شهوتران باشد و دنبال هوا و هوس رود، ارادهاش ضعیف میشود.»شکمپرستی نیز چنین است.کسی که زیاد غذا میخورد، میزان ارادهاش کاهش پیدا میکند.پرخوری و بیش از اندازه خوردن، نوعی هوا و هوس است.روایت داریم که وقتی شکم سیر میشود، فکر میخوابد؛چون تمام انرژی انسان صرف هضم کردن غذا میشود.
امام صادق(علیه السلام)میفرماید:
1-تا گرسنه نشدهای غذا نخور
2-قبل از سیر شدن از غذا خوردن دست بکش. (1)
از حدیث امام صادق(ع)چنین برداشت میشود، رکن اول سیر و سلوک، عزم است و باید آن را تقویت کرد.با عزم است که سالک با دست کشیدن از غذا، بر هوا و هوس خویش غالب میشود.در سیر و سلوک سه چیز حرام است:«فضول النظر»، «فضول الکلام»و «فضول الطعام».این دستور، چه در زندگی دنیوی انسان و چه در مسائل سیر و سلوکی او، مفید است. اگر انسان به یکی از این دو دستور تن ندهد، عزم به تدریج ضعیف و اراده سست میشود.
در این ارتباط امیر مؤمنان میفرماید:
الف-«لا تجتمع عزیمة و ولیمة (2) :قصد راسخ و اراده جازم با خوشگذرانی و عیش و نوش و هوا و هوس جمع نمیشود.»
ب-«غلبة الهزل تبطل عزیمة الجد (3) :عادت به امور غیر جدی و اشتغال به لهو و بازی، مانع تصمیم جدی میشود.».
پ-«من قوی هواه ضعف عزمه (4) :هر کس هوا و هوس او بسیار باشد، عزم او ناتوان خواهد بود.»
ت-«اللّهو یفسد عزائم الجد (5) :کارهای بیهوده و لهو، عزمهای جدی را فاسد میکند و از بین میبرد.»
نشانههای عزم و عازم عبارتند از:
1-دور کردن وسوسههای نفسانی و شیطانی از خود.
کسی که قصد دارد نماز را با حضور قلب بخواند، همین عزم وسوسهها را از او دور میکند و او را در رسیدن به هدف کمک میکند.
2-در برابر مشکلات مقاوم است و برای حل آنها چارهجویی میکند.
اساسا عزم در برخورد با مشکلات نمایان میشود و کسی که تسلیم مشکل میشود، عزم ندارد.
3-ضعیف بودن تمایلات و هوا و هوس
عزم بسان قدرت برتری است که وقتی در نفس انسان طلوع میکند، همه قوا در مقابلش تسلیم میشوند. عزم، همچون سلطان مقتدری است که قوای دیگر رعیت و فرمانبردار اویند.
4-خلاّق بودن در مقابل مقلد بودن
یکی از خصلتهای انبیا همین است که خلاّق هستند؛یعنی باکی از برهمزدن سیستم موجود برای جایگزین کردن یک سیستم خدایی ندارند.در حالت تقلیدی، فرد کار میکند، اما حوصله این که خودش سیستمی را متحول کند، ندارد.چون تحوّل عزم میخواهد.استفاده از وضع موجود ولو در راه خیر، عزم نیست.عازم آنچنان روحیه بالایی دارد که بدون ابزار میتواند راهحل بیابد و بر مشکلات غلبه کند.درباره فرق«عالم»و«عارف»هم، گفتهاند که عالم(دانشمند) سیستمپرور است ولی عارف سیستمساز است و حاضر نیست هر سیستمی را تقویت کند.آماده است تا سیستم موجود را به هم بریزد و سیستم نو بسازد.
عزم، معیار عظمت
عظمت هر شخصی به میزان عزم او بستگی دارد. یعنی درجات هر فرد را براساس عزم او میتوان تعیین کرد.هرچه عزم استوارتر باشد، درجات فرد برتر است. اگر عزم نباشد، وسوسه شیطان کارگر میافتد.پس ملاک تشخیص عظمت، عزم است.
قرآن پیامبران را به دو گروه تقسیم میکند:
1-پیامبران اولوالعزم که سه امتیاز داشتند:
الف)دارای کتاب آسمانی بودند.
ب)آئین و دین جهانی داشتند.
ج)در زمان خودشان تحتنظر و زیر نظر پیامبر دیگری نبودند.
این پیامبران برترند چون صاحب عزمند.
«فاصبر کما صبر اولو العزم من الرّسل:پس همانگونه که پیامبران نستوه، صبر کردند، صبر کن.»(سوره احقاف، آیه 35)
2-پیامبران غیر صاحب عزم
مانند حضرت آدم که قرآن در مورد ایشان میفرماید:«و لقد عهدنا الی ادم من قبل فنسی و لم نجد له عزم:و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، ولی آن را فراموش کرد و برای او عزمی استوار نیافتیم.»(سوره طه، آیه 115)
نتیجه عزم
در روایتها آمده که«ثمرة العزم الظفر»، یعنی: «نتیجه عزم دست یافتن و رسیدن است».این فقط مربوط به مطالب اخروی و معنوی نیست، بلکه در مسائل دنیوی هم عزم موجب ظفر میشود.
بین عزم دنیوی و عزم اخروی تفاوتی وجود دارد. در عزم دنیوی، به هرچه که میرسیم، همین است و دنباله ندارد.ولی در مقاصد اخروی، سالک به چند برابر آنچه در دنیا به آن رسیده است، در آخرت نائل خواهد شد.
در پایان این بخش دو مطلب مهم را با اختصار یادآور میشویم.
اول اینکه برای تقویت عزم، خواندن این سه سوره شریفه مؤثر است:
1-سوره تکویر
2-سوره انفطار
3-سوره انشقاق
و دوم این که دو کار باعث ایجاد عزم میشود:
1-تقوا، مراقبت و اطاعت از پروردگار
2-دعا برای ایجاد عزم
امام سجاد(علیه السلام)هر روز بعد از نماز صبح از خداوند میخواست:«اللّهم ارزقنی عقلا کاملا و عزما ثاقبا و لبّا راجحا و قلبا زکیّا و علما کثیرا و ادبا بارعا و اجعل ذلک کله لی و لا تجعله علّی برحمتک یا ارحم الراحمین:خداوندا روزی من گردان:عقل کامل، عزم راسخ، خرد سنگین، قلب پاک، علم بسیار و رفتار زیبا را.تمام آنها را به سود من قرار ده، نه به زیان من.به رحمت خود، ای مهربانترین مهربانان.»
(ادامه دارد)
زیرنویس
(1)-ر.ک بحار الانوار.1
(2)-غررالحکم، 6/371
(3)-غررالحکم، 4/384
(4)-غررالحکم، 5/197
(5)-غررالحکم، 2/155
یکی از اهداف مجله رشد آموزش قرآن توضیح و تبیین موضوعات کتب درسی به ویژه کتابهای دین و زندگی و بینش اسلامی دوره متوسطه و آموزش قرآن دوره راهنمایی برای استفاده دبیران محترم دینی و قرآن است، لذا در هر شماره مقالهای پیرامون موضوعات کتابهای درسی درج میشود.
درس دهم و یازدهم کتاب دین و زندگی سال اول متوسطه به موضوع عزم پرداخته است.لذا در این زمینه، مجله اقدام به درج مقالهای تحت عنوان«عزم، نخستین رکن سیر و سلوک»نموده و امید است مورد استفاده دبیران محترم قرار کیرد.
عزم، نخستین رکن سیر و سلوک
قدرت اراده و عزم یکی از برترین مشخصات و امتیازهای انسان است و توجه به چگونگی ایجاد و تقویت و کارکرد آن میتواند انسان را به بالاترین مراحل خلقت و کمال برساند.در«قرآن کریم»و گفتار امامان معصوم(ع)، معارف و مطالب و بیانهای بسیاری درباره ایجاد«عزم و اسباب و آداب تقویت آن»، آمده است.آنچه در این مقاله میآید، برخی از آن بیانات روشنگر و انسانساز در باب عزم است.
نقش و اهمیت عزم
خداوند که انسان را آفریده است، به او نیرویی عطا نموده که میتواند، در خود اراده و عزم ایجاد کند؛یعنی نوعی استواری و استحکام وجودی در خود به وجود بیاورد.اهمیت و نقش عزم را به شرح زیر میتوان توضیح داد:
*نقش پیشگیری از سقوط؛عواملی که انسان را به سقوط و افول میکشاند و از راه اصلی بازمیدارد، در این دنیا فراوانند:اجتماع، خانواده، دوستان، شیطانهای داخلی و بیرونی، وسوسهها، هواهای نفسانی و غضب.و هر کدام از اینها میتوانند عواملی باشند که انسان را از مسیر هدایت بازمیدارند و به سقوط میکشانند.
اگر کسی دارای عزم و اراده نباشد، نمیتواند خود راز چنگال این عوامل برهاند.در دام این عوامل گرفتار میآید و ناخودآگاه به جایی میرسد که هیچگاه فکر آن به ذهنش خطور نمیکرد.اما انسانی که از عزم و اراده قوی برخوردار است، در مقابل عوامل ضدتکامل و رشد و خلاف ترقی، ایستادگی میکند و مانع سقوط خود میشود.
*اراده عامل کمال و رشد و ترقی آدمی.آفرینش انسان دارای هدفهای متعالی است که آدمی میباید، به سوی آنها و در راه وصول به آنها حرکت کند.تنها عامل پیش برنده انسان در این مسیر، عزم و اراده است.اگر انسان عزم و اراده داشته باشد، و در راه کمال قدم بردارد، قطعا به رشد و تکامل خواهد رسید.امّا اگر سستی ورزد، امکان رسیدن به مراحل تکامل معنوی و رشد را از خود سلب میکند.
در واقع انسان بیاراده و عزم، همچون موجودی بیروح است.مانند سیبی است که از درون پوسیده باشد. آنچه که انسان را از درون استوار و زنده نگه میدارد، اراده و عزم است.در واقع«عزم»، انسانیت انسان را تشکیل میدهد و او را از پوکی و پوچی و نیستی میرهاند.
از سوی دیگر، عزم و اراده نقش بنیادین در سیر و سلوک به سوی خدا و تقرب به پروردگار دارد.تا جایی که میتوان عزم و اراده را سنگ زیرین مقامات معنوی و مراحل سیر و سلوک دانست و آن را به عنوان رکن اساسی این حوزه اعلام کرد که در صورت فقدان آن، همهچیز به هم میخورد و به سمت بینظمی سوق مییابد و توجه به سه نقش اساسی عزم، ما را از اهمیت آن در زندگی آگاه میسازد.این سه نقش عبارتند از:
1-عامل بازدارنده از سقوط
2-عامل رشد و ترقی
3-نخستین و بنیادیترین رکن سیر و سلوک.
معنا و مفهوم عزم
«عزم»نخستین و بنیادیترین رکن سیر و سلوک است.عزم چیست؟آیا همان اراده است یا چیزی برتر از آن؟گاهی انسان قصد به انجام کاری دارد، ولی به هر دلیل موفق به انجام آن نمیشود.مثلا کسی که امروز اراده کرده است مطالعه کند، اگر مهمانی بیاید، ممکن است موفق به انجام آن نشود.ولی هیچ عاملی مانع عزم و اراده قاطع نمیشود.مثلا، چه میهمان بیاید چه نیاید، فرد کار خود را انجام میدهد.به این حالت«عزم» میگویند.
انسان موجودی است که میتواند در مقابل عوامل مختلف ایستادگی کند.اگر عزم داشته باشد، میتواند بر همه موانع غلبه کند و به سوی هدف پیش برود.پس تصمیم قاطع را عزم میگویند.در زندگی روزمره، ما در انجام بعضی امور عزم داریم.مثلا بر«نماز یومیه» عزم داریم؛برخلاف«نماز شب»یا«دعای کمیل»که ممکن است تصمیم به انجام آن بگیریم، ولی به دلیل خستگی یا اموری مانند آن، منصرف شویم؛یعنی عزم انجام آنها را نداشتهایم.
رکن اساسی در مسائل سیر و سلوکی، عزم است. رسیدن به پروردگار هدف سیر و سلوک است و اساسا انسان برای آن آفریده شده است.ولی آیا ما عزم رسیدن به این هدف را داریم؟نفس نیت انجام کار، فضیلت است؛ولو در کار خللی پیش آید و نتواند آن را انجام دهد.عزم به انسان حالت خاصی میدهد و او را مصمّم میکند.کسی که عزم ندارد، اولین رکن سیر و سلوک را ندارد.در این صورت، سراپرده سیر و سلوک روی زمین میافتد؛مانند خیمه بدون ستون که هیچگاه برپا نمیشود.
سایر ارکان سیر و سلوک نیز، مانند ایمان، صداقت، ورع و عمل صالح، همگی بستگی کامل به عزم دارند و بدون عزم وجود اینها غیر ممکن میشود.
عزم و یقظه(بیداری)
اولین مرحله سیر و سلوک«یقظه»(بیداری)ذکر میشود.یعنی فرد سالک اول باید بیدار شود. در حقیقت، حتی برای عزم ابتدا بیداری لازم است. البته بیداری لزوما توأم با رفتن نیست.ولی عزم بدون رفتن و حرکت امکان ندارد.عازم در مبدأ نیست، بلکه همیشه در مسیر است و رو به مقصد در حرکت است. کسی که بیدار میشود، هنوز در مبدأ است.اگر خواست حرکت کند، باید عزم کند.ولی انسان عازم هیچ وقت در مبدأ نخواهد بود.بلکه همواره در کوشش و تلاش و تکاپوست.
عزم و آرزو
مسأله مهمتری که از همین جا نشأت میگیرد، تفاوت عزم و آرزوست.ممکن است کسی مقامات معنوی و تمام کمالات روحی را بشناسد، دوست هم داشته باشد و آرزوی رسیدن به آنها را هم داشته باشد، حتی گاهی هم از فراق آنها اندوهناک شود و غصه بخورد، ولی هیچ حرکتی برای رسیدن به آنها انجام ندهد.او کسی است که جریان عادی زندگیاش رو به کمال نیست.مثلا مسجد میرود، در دعای کمیل شرکت میکند، گریه هم میکند، ولی بعد از اتمام دعا، همان مسیر قبلی را طی میکند.این فرد آرزوی رسیدن به کمالات را دارد، ولی عازم نیست.مثل کسی که پای کوه نشسته و به او میگویند آن طرف کوه مناظر جالبی است، اگر عازم نباشد، ولو آرزوی رسیدن به آن جا را هم داشته باشد هرگز شاهد مناظر زیبا نخواهد بود.و البته هر عازمی، پس از عزم و حرکت مشمول استعانت الهی و امدادهای او نیز خواهد شد.
بهرههای عزم
استعانت
خداوند به سالک انرژی و قوت میدهد و او را کمک و هدایت میکند(قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی).این نیرو بخشیدن به جوارح نصیب کسی میشود که در حال رفتن است.کسی که در مسیر اطاعت است، مشمول استعانت الهی نیز قرار میگیرد. اما کسی که عزم ندارد، استعانت خدا هم نصیبش نمیشود.
شفاعت
به انسانی که در مسیر صعود قرار دارد، کسانی که جلوتر از او رفتهاند، کمک میکنند.دستش را میگیرند و از خدا برای او کمک و هدایت میخواهند.این کمکها نیز از آن کسی است که در حال رفتن است؛نه کسی که اصلا به فکر رفتن نیست.
جذبه
در سیر و سلوک، مقامات معنوی فراوان، بلکه بینهایتند.برای انسان رسیدن به همه کمالات، امکان ندارد.چون کمالات، بینهایت و مقامات بسیارند و عمر او کم و توانش کمتر است.اینجاست که اگر انسان را جذب نکنند و دست او را نگیرند، به جایی نمیرسد که البته خداوند بندههایش را تنها نمیگذارد و در جاهای حسّاس دست او را میگیرد.
گاهی دیده میشود که کسی بدون طی طریق و وقت گذاشتن، به طور ناگهانی از خصلتهای زشت بسیاری بریده میشود و خصلتهای خوبی در او آشکار میشود.به این حالت«جذبه»میگویند.برای تعریف جذبه باید آن را با«مشی»و«طیالارض»سنجید.مشی یعنی راه رفتن گامبهگام و طی الارض یعنی این که فرد خودش را بدون هیچ معطلی در مقصد ببیند.
در مسائل نظری هم همین نکته وجود دارد؛مثل «فکر»و«حدس».فکر این است که مقدمات را کنار هم بچینیم تا به نتیجهای برسیم؛اما گاهی ذهن بدون هیچ تلاشی بدون چیدن مقدمات به نتیجهای میرسد.جذبه هم با سیر و سلوک چنین نسبتی دارد.«سیر و سلوک»، مشی و حرکت است به سوی مقصد و«جذبه»رسیدن به مقصدهای بلند، بدون گذراندن مراحل پایینتر و حالت طیالارض را دارد.پس جذب یعنی کشیدن انسان به سوی مقصد، بعد از سلوک.سالک را نمیگذارند فقط سالک بماند؛بلکه مجذوب هم میشود.اما کسی که پای کوه نشسته و سالک نیست، هیچ بهرهای از جذبه نخواهد برد.
زمینههای عزم
سؤالی که ممکن است در این جا مطرح باشد این است که:«چه کنیم تا عزم کنیم؟»انسانها دوگونه هستند:
الف-فاقد عزم و اراده،
ب-دارای عزم و اراده.
عزم مانند درخت است.همانطور که درخت در زمین آهکی و شورهزار نمیروید، اگر انسان دارای بعضی روحیات خاص باشد، عزم هم به وجود نمیآید یا با کوچکترین مانعی از بین میرود.زمینههای عزم عبارتند از:
الف-دوری از شهوترانی،
ب-دوری از شکمپرستی.
حضرت علی(علیه السلام)در«نهج البلاغه»، میفرماید:«هر کس شهوتران باشد و دنبال هوا و هوس رود، ارادهاش ضعیف میشود.»شکمپرستی نیز چنین است.کسی که زیاد غذا میخورد، میزان ارادهاش کاهش پیدا میکند.پرخوری و بیش از اندازه خوردن، نوعی هوا و هوس است.روایت داریم که وقتی شکم سیر میشود، فکر میخوابد؛چون تمام انرژی انسان صرف هضم کردن غذا میشود.
امام صادق(علیه السلام)میفرماید:
1-تا گرسنه نشدهای غذا نخور
2-قبل از سیر شدن از غذا خوردن دست بکش. (1)
از حدیث امام صادق(ع)چنین برداشت میشود، رکن اول سیر و سلوک، عزم است و باید آن را تقویت کرد.با عزم است که سالک با دست کشیدن از غذا، بر هوا و هوس خویش غالب میشود.در سیر و سلوک سه چیز حرام است:«فضول النظر»، «فضول الکلام»و «فضول الطعام».این دستور، چه در زندگی دنیوی انسان و چه در مسائل سیر و سلوکی او، مفید است. اگر انسان به یکی از این دو دستور تن ندهد، عزم به تدریج ضعیف و اراده سست میشود.
در این ارتباط امیر مؤمنان میفرماید:
الف-«لا تجتمع عزیمة و ولیمة (2) :قصد راسخ و اراده جازم با خوشگذرانی و عیش و نوش و هوا و هوس جمع نمیشود.»
ب-«غلبة الهزل تبطل عزیمة الجد (3) :عادت به امور غیر جدی و اشتغال به لهو و بازی، مانع تصمیم جدی میشود.».
پ-«من قوی هواه ضعف عزمه (4) :هر کس هوا و هوس او بسیار باشد، عزم او ناتوان خواهد بود.»
ت-«اللّهو یفسد عزائم الجد (5) :کارهای بیهوده و لهو، عزمهای جدی را فاسد میکند و از بین میبرد.»
نشانههای عزم و عازم عبارتند از:
1-دور کردن وسوسههای نفسانی و شیطانی از خود.
کسی که قصد دارد نماز را با حضور قلب بخواند، همین عزم وسوسهها را از او دور میکند و او را در رسیدن به هدف کمک میکند.
2-در برابر مشکلات مقاوم است و برای حل آنها چارهجویی میکند.
اساسا عزم در برخورد با مشکلات نمایان میشود و کسی که تسلیم مشکل میشود، عزم ندارد.
3-ضعیف بودن تمایلات و هوا و هوس
عزم بسان قدرت برتری است که وقتی در نفس انسان طلوع میکند، همه قوا در مقابلش تسلیم میشوند. عزم، همچون سلطان مقتدری است که قوای دیگر رعیت و فرمانبردار اویند.
4-خلاّق بودن در مقابل مقلد بودن
یکی از خصلتهای انبیا همین است که خلاّق هستند؛یعنی باکی از برهمزدن سیستم موجود برای جایگزین کردن یک سیستم خدایی ندارند.در حالت تقلیدی، فرد کار میکند، اما حوصله این که خودش سیستمی را متحول کند، ندارد.چون تحوّل عزم میخواهد.استفاده از وضع موجود ولو در راه خیر، عزم نیست.عازم آنچنان روحیه بالایی دارد که بدون ابزار میتواند راهحل بیابد و بر مشکلات غلبه کند.درباره فرق«عالم»و«عارف»هم، گفتهاند که عالم(دانشمند) سیستمپرور است ولی عارف سیستمساز است و حاضر نیست هر سیستمی را تقویت کند.آماده است تا سیستم موجود را به هم بریزد و سیستم نو بسازد.
عزم، معیار عظمت
عظمت هر شخصی به میزان عزم او بستگی دارد. یعنی درجات هر فرد را براساس عزم او میتوان تعیین کرد.هرچه عزم استوارتر باشد، درجات فرد برتر است. اگر عزم نباشد، وسوسه شیطان کارگر میافتد.پس ملاک تشخیص عظمت، عزم است.
قرآن پیامبران را به دو گروه تقسیم میکند:
1-پیامبران اولوالعزم که سه امتیاز داشتند:
الف)دارای کتاب آسمانی بودند.
ب)آئین و دین جهانی داشتند.
ج)در زمان خودشان تحتنظر و زیر نظر پیامبر دیگری نبودند.
این پیامبران برترند چون صاحب عزمند.
«فاصبر کما صبر اولو العزم من الرّسل:پس همانگونه که پیامبران نستوه، صبر کردند، صبر کن.»(سوره احقاف، آیه 35)
2-پیامبران غیر صاحب عزم
مانند حضرت آدم که قرآن در مورد ایشان میفرماید:«و لقد عهدنا الی ادم من قبل فنسی و لم نجد له عزم:و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، ولی آن را فراموش کرد و برای او عزمی استوار نیافتیم.»(سوره طه، آیه 115)
نتیجه عزم
در روایتها آمده که«ثمرة العزم الظفر»، یعنی: «نتیجه عزم دست یافتن و رسیدن است».این فقط مربوط به مطالب اخروی و معنوی نیست، بلکه در مسائل دنیوی هم عزم موجب ظفر میشود.
بین عزم دنیوی و عزم اخروی تفاوتی وجود دارد. در عزم دنیوی، به هرچه که میرسیم، همین است و دنباله ندارد.ولی در مقاصد اخروی، سالک به چند برابر آنچه در دنیا به آن رسیده است، در آخرت نائل خواهد شد.
در پایان این بخش دو مطلب مهم را با اختصار یادآور میشویم.
اول اینکه برای تقویت عزم، خواندن این سه سوره شریفه مؤثر است:
1-سوره تکویر
2-سوره انفطار
3-سوره انشقاق
و دوم این که دو کار باعث ایجاد عزم میشود:
1-تقوا، مراقبت و اطاعت از پروردگار
2-دعا برای ایجاد عزم
امام سجاد(علیه السلام)هر روز بعد از نماز صبح از خداوند میخواست:«اللّهم ارزقنی عقلا کاملا و عزما ثاقبا و لبّا راجحا و قلبا زکیّا و علما کثیرا و ادبا بارعا و اجعل ذلک کله لی و لا تجعله علّی برحمتک یا ارحم الراحمین:خداوندا روزی من گردان:عقل کامل، عزم راسخ، خرد سنگین، قلب پاک، علم بسیار و رفتار زیبا را.تمام آنها را به سود من قرار ده، نه به زیان من.به رحمت خود، ای مهربانترین مهربانان.»
(ادامه دارد)
زیرنویس
(1)-ر.ک بحار الانوار.1
(2)-غررالحکم، 6/371
(3)-غررالحکم، 4/384
(4)-غررالحکم، 5/197
(5)-غررالحکم، 2/155