آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

یکم
ادیان مختلف آنگونه که منشأ آسمانی یا بنیانگذار این جهانیِ آنها خواسته است و یا در نتیجه تحولات گوناگونی که در طی تاریخ از سرگذرانده‏اند، هم در شکل و هم در مضمون، تعیّن‏های خاصی پذیرفته و جهت‏گیری‏های متفاوتی یافته‏اند. همه ادیان چه بسا در مقولاتی چند همسان و هم‏گرا باشند، اما حتی در این وجوه مشترک، نوع و میزان اهتمام هر دینی با دین دیگر تفاوت دارد. منشأ این تفاوت‏ها را باید در سنخ نگرش و دواعیِ واضع مقدس یا دنیویِ ادیان جست‏وجو کرد که در این صورت، متون مقدس و نحوه تلقیِ صدر اول از آن متون بهترین منبع تقرّب به آن نگرش‏ها و دواعی است؛ همچنان‏که بسترهای تاریخی، فرهنگی، قومی و حتی اقلیمی‏ای را که شکل‏دهنده رویکردهای ادیان در مقاطع مختلف تاریخی بوده است نباید از نظر دور داشت.
خاستگاه و عوامل پیداییِ این تنوع‏ها را باید در فرصت دیگری به بحث گذاشت. آنچه در این سطور مطمح‏نظر است اذعان نسبت به وجود این تفاوت‏ها است. حتی در میان ادیانی که از تبار واحدی برخوردارند و به یک خانواده تعلّق دارند می‏توان تفاوت‏های زیاد و حتی جوهری‏ای را نشان داد. حتی در درون یک دین، مذاهب گوناگونِ آن از تلقی‏ها و رویکردهای یکسانی برخوردار نیستند. گاهی تفاوت‏های دو مذهب در درون یک دین از فاصله آن دین با برخی از دیگر ادیان بیشتر است. شاید از این روست که برخی از ادیان به گفت‏وگو، تعامل و تفاهم با دیگر ادیان تمایلی نشان می‏دهند، اما به تقریب مذهبی و درون‏دینی هیچ گرایشی ندارند.
تنوّع ادیان و اختلاف‏های فراوانی که بین ادیان و نیز در درون آنها وجود دارد از پدیده‏های تأمّل‏برانگیزی است که نیازمند مطالعه و نیز تبیین‏های عالمانه است. اینکهچرا با ظهور دین جدید و علی‏رغم توفیق زیادی که این کیش تازه در جذب مخاطبانِ خود پیدا می‏کند، اما همچنان در موارد متعددی، دین قبلی به حیات خود ادامه می‏دهد و نیز اینکه چرا دین یا مذهبی خاص در شرائط تاریخی یا موقعیت‏های اقلیمیِ خاصی با پذیرش عمومی روبرو می‏شود و همان کیش در وضعیتی متفاوت از کمترین اقبال و استقبالی برخوردار می‏شود و نیز اینکه چرا این همه تفاوت در میان ادیان و حتی در میان متدینان به یک دین وجود دارد و علی‏رغم این تفاوت‏ها در همه ادیان شناخته‏شده کسانی را می‏یابیم که به آرامش ایمانی و توفیق اخلاقی و معنوی دست یافته‏اند همه پرسش‏هایی‏اند که به سادگی نمی‏توان از کنار آنها گذشت یا به آنها پاسخ داد. شاید احکام و توصیه‏هایی از قبیل جواز گروش به هر دینی یا مشروعیت تغییر کیش استنتاج‏هایی شتابزده و حتی غیر علمی از این واقعیت عینی باشد، اما در هر حال باید نسبت به تبیین آن همت گماشت و چه بسا دست کم بتوان این توصیه را از وصف و تبیین آن بیرون کشید یا الهام گرفت که باید نگاهمان به دیگر ادیان و مؤمنان بیش از پیش گشاده‏دلانه و توأم با احترام باشد و داوری نهایی در مورد هر دین و پیروانِ آن را به داور حکیم و عادلی وانهیم که این اختلاف‏ها و چندگونگی‏ها سنت همیشگی و آیت باهره قدرت اوست؛ همو که فرمود: «برای هر کدام از شما راه و روشی را قرار دادیم و اگر خدا می‏خواست حتما شما را امتی یگانه قرار می‏داد، ولی [چنین نکرد] برای آنکه شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس به سوی خوبی‏ها از همدیگر پیشی بگیرید. به سوی خداست بازگشت شما؛ پس به شما درباره آنچه در آن، اختلاف داشتید خبر خواهد داد». مائده: 48
دوم
در سنجشی کلی میان ادیان زنده جهان، معیارها یا محورهای فراوانی را می‏توان در نظر گرفت و به میان آورد. یکی از این سنجه‏ها یا موضوعات میزان عقلانی‏بودن یا اندازه عقل‏پذیریِ گزاره‏های دینی است. ادیان هر چند ممکن است خاستگاه آسمانی و وحیانی نداشته باشند، اغلب یا حتی همه آنها بیشتر، درون و دلِ گروندگانِ به خود را مورد خطاب قرار می‏دهند و از آنها بیش از تبیّن و تعقّل، تعبّد و دلدادگی می‏خواهند؛ گویا بدون برخورداری از مرتبه‏ای از انقیاد و تسلیم، راه‏های دینی پیمودنی نیستند. وجوداجتناب‏ناپذیر گزاره‏های عقل‏گریز یکی از عوامل این ایمان‏گرایی در ادیان است.
با این همه برخی از ادیان علاوه بر گزاره‏های عقل‏گریز، آموزه‏هایی را تعلیم و ترویج می‏دهند که نه تنها عقل‏پذیر نیستند، که حتی عقل‏ستیز نیز هستند. این آموزه‏ها اگر نقشی محوری در ایمان دینی داشته باشند،در عمل، آن دین به سمت ستیز با عقلانیت و عقل‏ورزان سوق داده می‏شود و البته این بدین معنا نیست که در درون این ادیان، نحله‏های فلسفی و فیلسوفانی نامدار پدیدار نمی‏شوند.
نمونه آشکارِ چنین دینی مسیحیت است که نه تنها در برابر عقلانیت جدید در سده‏های اخیر، که حتی در برابر عقلانیت سنّتی آسیب‏پذیر بوده است. کانونی‏ترین آموزه‏های مسیحی از قبیل تجسد، تثلیث و گناه نخستین هیچ گاه نتوانسته است از توجیه عقلانیِ نیرومندی برخوردار شود و همواره رویکردهای ایمان گروانه در این دین مطرح و قوی بوده‏اند. با این همه در درون همین دین فیلسوفانی بنام و نحله‏های فلسفیِ توانمندی بروز یافته‏اند. میزان عقل‏پذیریِ مسیحیت و چرایی و نحوه پیدایی و پایاییِ فلسفه مسیحی بحثی است که درگفت‏وگویی مشروح با دانشور گرامی جناب آقای دکتر محمدرضا بهشتی بدان پرداخته‏ایم و در آینده آن را تقدیم علاقمندان خواهیم کرد.
آنچه در اینجا توجه به آن درخور اهمیت است این است که در اسلام برخلاف مسیحیت ظرفیت‏های عقلانیِ زیادی وجود دارد. دین اسلام علاوه بر اینکه آموزه‏های اصلی‏اش همگی عقل‏پذیر و قابل دفاع عقلانی هستند، بارها و بارها به تعقل و تدبر فراخوانده است. عقلانیت اسلامی هرگز پدیده‏ای وارداتی نبوده است. چه بسا کسانی فلسفه اسلامی را در مبانی و مسائل اولیه‏اش دارای خاستگاه یونانی بدانند، اما عقلانیت اسلامی که فراتر از مکاتب فلسفی است، در کتاب و سنت، و در سیره و نوع مواجهه پیشوایان اسلامی با پرسش‏های مؤمنان و تشکیک‏های ملحدان یا متدینانِ به دیگر ادیان ریشه دارد. همین زمینه‏هاست که مایه بالندگیِ فلسفه در جهان اسلام گردید و تا زمانی که تمدن‏اسلامی در اوج بود، فلسفه اسلامی و فراتر از آن، عقلانیت اسلامی که نمونه بارزش مکتب اعتزال است از رونق زیادی برخوردار بود.
سوم
در میان مذاهب اسلامی، بی‏تردید عقل‏گراترین مذهب، آیین تشیع است که به مدد قوت منطقی و غنای عقلانیِ میراث ناب امامانِ خود توانست بستر مناسبی را برای دوام ورونق عقلانیت اسلامی فراهم آورد. اینکه احمدامین مصری فارابی را شیعه می‏داند، تنها از آن رو که گرایش‏های عقلانیِ وی فقط در بستر تشیع می‏تواند شکل گرفته باشد، گواه این تلقیِ عمومی از تشیع به عنوان عقلانی‏ترین مذهب در میان مذاهب اسلامی است.
اهل حدیث و حنابله در سده‏های نخستین و نیز در زمانِ ما بدترین مصادیقِ عقل‏ستیزی در جهان اسلام بوده‏اند و اشاعره علی رغم آنکه به نوعی در برابر افراطی‏گری اهل حدیث ایستادگی کردند، ولی مانع رونق عقلانیت اسلامی و اعتزالی شدند و برخی از نام آوران بعدیِ اشاعره چون غزالی و فخررازی به ستیز با عقلانیت فلسفی پرداختند و در نتیجه چراغ فلسفه و عقلانیت را در میان اهل سنت از فروغ انداختند،امّا شیعیان به ویژه ایرانیانِ فرهنگبان ــ که خود از پیشینه حکمت ایرانیِ قبل از اسلام نیز برخوردار بودند ــ میراث فلسفیِ فارابی و بوعلی را حفظ کردند و در پرتو آن، مکتب‏های پیشروِاشراق و حکمت متعالیه را به وجود آوردند و اینک مهد فلسفه‏اسلامی جایی جز ایرانِ شیعی نیست. با این همه هم‏اینک رونق فلسفه و به صورت عام‏تر عقلانیت اسلامی در همین سرزمین به اندازه‏ای نیست که شایسته پیشینه تمدنیِ ما و پاسخ‏گوی نیازهای کنونیِ نسل ما باشد.
ما از طرفی نیازمندِ تأمل عمیق در میراث عقلی مسلمانان هستیم و از طرف دیگر باید در فکر سامان‏دهی و تعمیق این دستاوردها و حتی به دست دادن منظومه‏های عقلیِ نوین و کارآمد باشیم. روآوردن اندیشمندان عقل‏گرای ما به الاهیات عقلیِ مسیحیت در حالی که اجتناب‏ناپذیر و مفید می‏باشد، نباید ما را در حال و هوای آن الاهیات غرقه سازد. کوشش‏های عقلانیِ الاهیدانان غرب محترم و احیانا راهگشایند، اما باید دانست که سنخ بسیاری از مشکلات الاهیاتیِ آنان با مسائل کلامی و اعتقادیِ ما متفاوت است و در نتیجه، راه‏حل‏هایی که آنان ارائه می‏کنند و نظام‏های عقلانی‏ای که این راه‏حل‏ها را در چارچوب و بستر آنها طرح می‏کنند لزوما به کار اندیشه اسلامی نمی‏آید. آیا بهتر نیست که به جای غورکردن در اندیشه‏های الاهیدانان غرب ــ چه با موضع موافق و چه در مقام رد و نقد و چه در مقام دفاع از باورهای اسلامی در مقابل نقدهای غربیان ــ به میراث عقلیِ خودمان برگردیم و عقلانیّتِ اسلامیِ خود را از نو بسازیم؟ این توصیه ره‏آوردِ گفت‏وگوی این شماره هفت آسمان با استاد گرانقدر جناب آقای دکتر دینانی است؛ توصیه‏ای که شایسته تأمل و توجه همه پژوهندگانِ اندیشه دینی است.

تبلیغات