آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۲

چکیده

متن

یکم
هر قدر زمانْ پیش‏تر می‏رود و هر چه انسانْ بیش‏تر می‏پوید و می‏کاود و هر اندازه جهانْ پیش‏رفته‏تر و پیچیده‏تر می‏شود، گرایش و گِروش به دین نه تنها کمتر نمی‏شود که دامنه‏دارتر و عمیق‏تر می‏گردد. برخی زمانی از دینی رومی‏گردانند و به دینی دیگر رو می‏آورند، یا حتی گاهی از هر نوع دین و دیانتی فاصله می‏گیرند، اما اغلب از نو به دین یا حتی به همان آیین پیشین بازمی‏گردند.
تمدن جدید دستاوردهای گرانقدری را به انسان‏ها پیشکش کرده و عقل و تجربه جمعیِ بشر نیز ارزش‏های والامرتبتی را شناخته و پرداخته است؛ اما هیچ کدام از این دستاوردهای عینی و ذهنی نتوانسته است بر جای دین بنشیند و عطش روافزونِ آدمی را به دین فروبنشاند.
از نگاه‏های منطقه‏ای یا مقطعی که بگذریم، در نگاهی جهانی و فرازمانی به خوبی می‏توان حکم کرد که دین‏گرایی بر دین‏گریزی غلبه‏ای چشمگیر و انکارناپذیر دارد. فشارها و نقدهای خردکننده‏ای بر کلیّت دین و دین‏داری و بر ادیان سنتی و وحیانی ــ به طور خاص ــ وارد آمده است، اما همچنان ادیانْ پایدار مانده‏اند. زمانی علمْ رقیب ایمان و فلسفه همزاد الحاد تلقّی می‏شد و دانشمند و فیلسوف متدین می‏کوشید تا دین‏داریِ خود را مخفی نگاه دارد، اما امروزه دانشمندان و فیلسوفان بسیاری را می‏شناسیم که متدیّنانه زندگی می‏کنند و به دین تعلّق قلبی و التزام عملی دارند. بسط و توسعه گرایش‏های مختلف دین پژوهی نیز گواه همین تعلّق خاطر است.
گسترش جنبش‏های نوپدید دینی را نیز می‏توان در این جهت دید و بررسید. ضعف‏های راه‏یافته به فهم‏های غالب و رفتارهای شایع دینی، کسانی را ــ در پی برخی مکاشفات و الهامات، یا بنا به عواملی دیگر یا در طی فرایندهایی متفاوت ــ به ساخت و پرداخت قالب‏هایی نوین برای ادیان پیشین واداشته است، یا حتی کسانی بنا به انگیزه‏های نادرست و ناموجه، شبه دین‏هایی را وضع و جعل کرده و رواج داده‏اند. بنیان‏گذاری این آیین‏ها و اقبالی که به آنها صورت گرفته است، خود نشان‏دهنده غالب بودن و عمق‏داشتن گرایش‏های دینی است و البته این کیش‏های جعلی یا سطحی یا آن جنبش‏های نوظهور دینی هیچ کدام نتوانسته‏اند جا و فضا را بر ادیان سنّتی تنگ کنند و همچنان مردمان پیوند عمیق خود را با ادیان سنّتی حفظ کرده‏اند.
دوم
گاهی چنین تصور یا القا می‏شود که گویا دین‏گرایی مردمان رهین نوع بینش‏ها و کوشش‏های ما، دین‏داران یا نهادهای متولّی امور دینی، است و گویا این تلاش‏های ما بوده است که به ثمر نشسته و انبوه انسان‏ها را به قلمرو دیانت کشانده است. همچنین گاهی برخی چنین وانمود می‏کنند که تعلّق خاطر مردم به دین و حضور فزاینده آنان در آیین‏های دینی و مذهبی مهر تأییدی است بر همه برداشت‏ها و رفتارهای مسلّط دینی.
اینکه میان اقبال مردم و درستی و رواییِ یک باور دینی یا فلسفی واقعا چه نسبتی برقرار است؟ و اینکه نوع و میزان دلالت فعل چیست و با چه سازوکارهایی قابل استنباط و در نتیجه، قابل استناد است، پرسش‏هایی‏اند که پاسخ‏هایشان را باید از صاحب‏نظران جویا شد. آنچه در این مجال، می‏تواند طرح شود ــ و طبعا همین هم باید از نظر ارباب معرفت بگذرد ــ این است که نه در تبلیغ و تطبیق‏های رایج و غالب دینی چنان کششی وجود دارد که بتواند منشأ دین‏باوری مردم باشد و نه در نوع رویکرد مردم به دین شواهد و قرائن کافی‏ای وجود دارد که نشان‏دهنده سمت‏گیری آنان به سوی نهادهای متولّی امور دینی با همه ویژگی‏های کنونی آنها باشد.
رمز و راز دین‏گرایی و دین‏داری انسان‏ها را باید در نیاز عمیق و درونی آنها به ارزش‏ها و بینش‏هایی یافت که دین نماینده و نمایانگر آنهاست. باورهای اصیل دینی با ساحت‏های وجودیِ آدمی آنچنان همگرا و همخوان است که اگر از دین، غبارها، و ازذهن و جان آدمی، موانع و حجاب‏ها زدوده و برچیده شوند، بی‏درنگ این دو به هم می‏پیوندند. ظرفیت‏ها و جذّابیّت‏هایی را که در بن‏مایه‏های دینی وجود دارد، هرگز نباید به نام دین‏ورزان یا به پای نهادهای دینی نگاشت و گذاشت. شعور و خرد جمعی انسان‏ها در حدّ و اندازه‏ای هست که بتواند ــ در اصول اساسی و جهت‏گیری‏های کلّی ــ میان آنچه دین می‏گوید و می‏خواهد و آنچه به نام دین ترویج می‏شود و عمل می‏گردد جدایی بیندازد و مرز بیفکند.
گریز و پرهیزی نیز که از دین در برخی دیده می‏شود، لزوما به معنای بی‏اعتنایی به باورهای دینی نیست. برخی از دین‏ورزان و متولّیان امور دینی آنچنان با گفته‏ها و کرده‏های خود مردم را می‏تارانند و آن‏قدر خودشان را به دین می‏آویزند و دین را به خود پیوند می‏زنند که در یک واکنش انفعالی و زودگذر، کسانی ناگزیر از دین بیزاری می‏جویند. ملامت‏کردن اینان هیچ سودی ندارد. باید آنانی را سرزنش کرد که اینان را بدین سمت و سوی سوق می‏دهند و شاهراه‏های دین‏داری را به تنگراهه‏هایی تبدیل می‏کنند که جز اندکی از افراد، کسی را شوق یا یارای گذر از آن راه‏ها نیست.
گاهی چنین به نظر می‏رسد که این اندک افرادی که خود را جلودار دین و داعیه‏دار دیانت ساخته‏اند و متأسفانه علی‏رغم کم‏شماربودنشان بیشتر به فرصت‏ها و امکانات رسانه‏ای و تبلیغی دسترسی دارند و بیشتر در جلوی دیدگان مردم قرار دارند، اگر سخنی نگویند و تبلیغی صورت ندهند و دین را و دیانت مردم را به حال خویش واگذارند، به دین بیشتر و بهتر خدمت کرده‏اند. اگر اینان دانش کافی و فضیلت اخلاقیِ لازم را برای فهم، تبلیغ و اجرای درستِ دین ندارند و اگر شجاعت و جسارتِ آن را ندارند که خود را بازنشسته کنند و دین و مردم را به حال خود وانهند، دست کم این درایت را داشته باشند که به مردم بگویند که آنچه ما از دین می‏گوییم و به نام دین عمل می‏کنیم برداشت ما و در حدّتوان و ظرفیت ماست و چه بسا گفته و خواسته دین جز این باشد و چه بسا برداشت‏ها و دریافت‏های دیگری در کار باشد که به واقعیتِ دین نزدیک‏تر باشد.
سوم
دین همچون دیگر پدیده‏هایی که از ابعاد زمینی و انسانی بروردارند با دیگر پدیده‏های این‏جهانی تعاملی آشکار دارد؛ زمانی در پرتو این فعل و انفعالات رونق فراینده‏ایمی‏یابد و زمانی نیز می‏رسد که غبار غربت بر چهره آن می‏نشیند و از اقبال عمومی بی‏نصیب می‏ماند و البته روشن است که دین و دیگر مقوله‏های متعالی همواره در سطحی از غربت واقعی قرار دارند و انگشت‏شمارند کسانی که به عمق آنها دست می‏یابند. نیاز به تأکید ندارد که این سطح و ساحت از همگان خواسته نشده است و همگان را یارای شکار آن عنقای آشیان‏گزیده در قلّه قاف معرفت و عشق نیست. دین را حدّاقلی است که نجات در گرو آن است و به مقتضای منابع دینی و بنا به عرفان و حکمت اسلامی، اکثریِ مردم بدان نایلند و از آن برخوردار. آنچه از عالمان دینی و از عموم دین‏داران خواسته شده است ارتقابخشیدن به این ایمان عمومی و رساندن آن به سطوح والاتر، آگاهانه‏تر و عاشقانه‏تر است.
عنایت سخن در این مجال، معطوف به اوج و افول‏های ظاهری دین است و اینکه گاه دین را چنان شوکت و دولتی می‏رسد که کانون توجه همگان می‏شود. در چنین وضعیتی اگر دلبستگان به دین و دست‏اندرکاران امور دین از فراستِ مؤمنانه و دوراندیشیِ حکیمانه برخوردار باشند، به جای برخوردهای تحکّم‏آمیز و تحمیل‏گرایانه و به جای آنکه همه مردمان را پایبند به همه اصول و فروع دین بخواهند و گاه این مطالبات را تا مباحات و امور ذوقی و سلیقه‏ای تعمیم دهند، با رواداری تمام، حلاوت دین را به ذائقه‏ها می‏چشانند و هم‏زمان این فرصت به دست‏آمده و این امکانات در اختیار قرارگرفته را مغتنم می‏شمارند و به بازنگری در باورهای رایج و رفتارهای غالب دینی اهتمام می‏ورزند. کدام دانشور دینی است که همه آنچه را به نام دین در اذهان جای گرفته و بر زبان‏ها جاری، و در رفتارها متبلور است مقبول و معتبر بداند؟ کدام دین‏پژوهی است که نداند بر بخش‏هایی از میراث دینی و مذهبی ما چه گذشته است؟ و کدام مورّخ و متکلّم دین است که نداند شکل‏گیری برخی از آموزه‏های دینی چه فرایندهایی را طی کرده است؟ به راستی چه کسی همه این فرایندها را قابل دفاع و پذیرش می‏داند؟ و سرانجام، چه کسی می‏تواند مدّعیِ آن شود که وضع فعلیِ دین‏داری و دین‏باوریِ ما مورد پسند پیامبر بزرگ اسلام و دیگر اولیای دین است؟
اگر زمانی دست‏ها بسته بودند و در تنگنای ستیزها، دشمنی‏ها و تاریک‏اندیشی‏ها جان‏ها پریش و دلْ‏خسته بودند و جز حفظ اصل کیان دین و مذاهب، گزینه دیگری در ذهن‏ها نمی‏گنجید، اما اینک که روزگار بسط‏ید دین‏باوران است، چگونه می‏توانپذیرفت که همچنان ترکیب باورها و ساختِ رفتارهای دینی دست‏نخورده باقی بمانند و بلکه گاه شاهد سیری قهقرایی به گذشته‏های غیر قابل دفاع باشیم. بیاییم باور کنیم که با رواداری درعمل، وبا انفتاح واصلاح‏گری دراندیشه، بیشتر وبهتر می‏توان به دین خدمت کرد. هر دو نوع تجربه پیش‏روی ماست؛ رواداری مسلمانان در سده‏های نخستین اسلامی در مواجهه با دیگر تمدن‏ها و دین‏ها که به جذب انبوه انسان‏ها به دین اسلام و به پیدایی و شکوفایی تمدّن درخشان اسلامی انجامید و در مقابل، رفتارهای انقباضی و انحصارگرایانه نظام‏های کلیسایی و پاپی در قرون میانه میلادی که همچنان نظاره‏گر بازخوردهای منفی وآسیب‏های ناشی ازآن درعرصه دین واخلاق دردنیای مدرن‏هستیم.
نمونه دیگر تجربه تعامل و تفاهم میان مسلمانان و هندوان در هندِ دوران اکبرشاه و جانشینانش به ویژه در زمان داراشکوه است که به شکل‏گیری میراث عظیم و مشترک اسلامی ـ هندویی انجامید و نیز در همان قلمرو، تجربه سخت‏گیری و تنگ‏اندیشانه اورنگ زیب و دوران پس از وی پیش‏روی ماست که به زوال شوکت اسلام در آن دیار انجامید؛ مبحثی که به خوبی در مصاحبه استاد گرانقدر دکتر فتح اللّه مجتبائی در همین شماره بدان پرداخته شده است.

تبلیغات