سرمقاله: کدام قرائت؟
آرشیو
چکیده
متن
یکم
در جستوجوی راستاندیشی دینی، که پیشتر در باب حسن و ضرورت آن سخن گفتیم، چه بسا با تلقیهای متفاوت و حتی ناسازگاری از دین روبهرو شویم. تنوع تلقیها گاه ناشی از تفاوت منابع و مدارکی است که دینپژوه بدانهادسترسی و به اعتبارشان اذعان دارد، و گاه ناشی از پیشفرضها، استظهارها و استنباطهای گوناگون است. برداشتهای مختلف گاهی در محدوده جزئیات و فروع کلامی یا فقهی رخ میدهد و گاهی دامنهای وسیعتر مییابد و به تبیینهای متفاوتی از کلیت دین میانجامد.
انسانها در قبال دین همواره با پرسشهای زیادی روبهرو بودهاند. این پرسشها امروزه حجم و عمق بیشتری یافتهاند. برخی از این پرسشها از این قرارند: آرمان یا آرمانهای اصلی دین کدام است؟ کدام بخش از دین اصلی است و کدام بخش از آن ارزش تبعی و مقدمی دارد؟ آیا دین را گوهر و صدفی است؟ اگر چنین است گوهر و لباب آن چیست، و صدف و پوسته آن کدام است؟ دین با عقل و علم یا، به تعبیر دیگر، با یافتههای بشری چه نسبتی برقرار میسازد؟ جایگاه واقعی انسان در دین کجاست؟ آیا دین، از نگاهی درونی، کثرتگرا یا شمولگرا است یا کاملاً انحصارگرا؟ پاسخ به این پرسشها و دهها پرسش مشابه برداشت کلی دینپژوه را از دین نشان میدهد، برداشتی که آگاهانه یا ناآگاهانه در استنباطهای جزئی وی اثر میگذارد. از این برداشتهای کلی، امروزه به قرائتهای مختلف از دین تعبیر میشود.
دوم
قرائتهای مختلف گاه در چارچوب منابع معتبر و روشهای پذیرفته شده صورت میگیرد و اگر احیاناً با رویکرد نوینی در استنباط همراه است، آن رویکرد در منطق فهم متون مقدس آن دین مورد بحث قرار گرفته و از توجیه لازم و دلایل کافی برخوردار شده است. اما گاهی قرائتهای متفاوت برخاسته از ذوقیات یا خطورات ذهنی یا سستاعتقادی یا ناتمام بودن فرآیندِ تتبع و اجتهاد دینی و یا شتابزدگیِ ناشی از هجوم روزافزون دادههای جدید بشری است. روشن است که چنین قرائتهایی نمیتواند مورد قبول و اقبال قرار گیرد. کسانی که از قرائتپذیری دین دفاع میکنند نیز هرگز به چنین برداشتهای ناتمامی نظر ندارند، و اساساً اینگونه برداشتها را نمیتوان قرائت نامید. این قبیل تلقیها بیش از آنکه حقیقت دین را نشاندهند، بیانگر خواستها و تمایلات صاحبان آن تلقیها هستند.
سوم
هستند کسانی که به هیچ وجه دین و متون دینی را قرائتبردار نمیدانند. به نظر میرسد که اینان نیز بیشتر در پی نفی برداشتهای دلبخواهانه از دیناند. در هر حال، اینکه دین قرائتپذیر باشد یا نباشد تأثیری در این واقعیت ندارد که ما خواسته یا ناخواسته با قرائتهای مختلفی روبهرو هستیم. ممکن است دین تنها یکی از این قرائتها را برتابد، اما اینکه کدام قرائت با دین انطباق کامل دارد، پرسشی نیست که بتوان بهآسانی از عهده آن برآمد. آری، چه بسا برخی قرائتها عِدّه و عُدّه بیشتری داشته باشند، یا از پشتوانه تاریخی دیرپایی برخوردار باشند، یا قرائت غالب و حاکم تلقی شوند، اما هیچ کدام از این امتیازات نمیتواند ما را از درنگ جدی در دیگر قرائتها باز دارد. غالب آمدن قرائتهای خاص در سنت ادیان مختلف اغلب دلایلی غیرمعرفتی داشته است؛ گذشته از آنکه سنت دینی و مذهبی ما دورانهایی را پشت سر گذاشته که در آنها برداشتها و قرائتهای دیگری در میان متدینان و حتی مراکز علوم دینی صاحب نفوذ بوده است.
چهارم
اگر روزگار طرد و نفی قطعی و نهایی دیگر قرائتها را سپریشده بدانیم، ناگزیر باید راه گریز مناسبی از تنگنای قرائتهای مختلف بیابیم. (البته چه بسا تنوع قرائتها را تنگنا ندانیم؛ زیرا فراهم شدن امکان گزینش، به ویژه آنجا که دین در پی فرهنگسازی و تمدنآفرینی است، مزیت درخور توجهی به شمار میآید.)
برای سنجش قرائتهای گوناگون و گزینش قرائت برتر لازم است در آغاز راههای دروندینی طی شود. اگر بدینسان نتوانیم به گزینه برتر دست یابیم، چارهای جز به کار گرفتن سازوکارهای دیگر و مبنا قرار دادن معیارهای دیگر نیست. برخی از این معیارها عبارتاند از: همخوانی با تعالیم و سنتهای ادیان پیشین (به ویژه آنجا که دینی خود را تصدیقکننده دینهای گذشته میداند)، انسجام درونی، معقولیت و کارآمدی. اینکه این معیارها تا چه حد کارآمد و مقبولاند و نیز از منظر دین، تا چه اندازه معتبر، فرصتی دیگر و بضاعتی بیشتر میطلبد.
در جستوجوی راستاندیشی دینی، که پیشتر در باب حسن و ضرورت آن سخن گفتیم، چه بسا با تلقیهای متفاوت و حتی ناسازگاری از دین روبهرو شویم. تنوع تلقیها گاه ناشی از تفاوت منابع و مدارکی است که دینپژوه بدانهادسترسی و به اعتبارشان اذعان دارد، و گاه ناشی از پیشفرضها، استظهارها و استنباطهای گوناگون است. برداشتهای مختلف گاهی در محدوده جزئیات و فروع کلامی یا فقهی رخ میدهد و گاهی دامنهای وسیعتر مییابد و به تبیینهای متفاوتی از کلیت دین میانجامد.
انسانها در قبال دین همواره با پرسشهای زیادی روبهرو بودهاند. این پرسشها امروزه حجم و عمق بیشتری یافتهاند. برخی از این پرسشها از این قرارند: آرمان یا آرمانهای اصلی دین کدام است؟ کدام بخش از دین اصلی است و کدام بخش از آن ارزش تبعی و مقدمی دارد؟ آیا دین را گوهر و صدفی است؟ اگر چنین است گوهر و لباب آن چیست، و صدف و پوسته آن کدام است؟ دین با عقل و علم یا، به تعبیر دیگر، با یافتههای بشری چه نسبتی برقرار میسازد؟ جایگاه واقعی انسان در دین کجاست؟ آیا دین، از نگاهی درونی، کثرتگرا یا شمولگرا است یا کاملاً انحصارگرا؟ پاسخ به این پرسشها و دهها پرسش مشابه برداشت کلی دینپژوه را از دین نشان میدهد، برداشتی که آگاهانه یا ناآگاهانه در استنباطهای جزئی وی اثر میگذارد. از این برداشتهای کلی، امروزه به قرائتهای مختلف از دین تعبیر میشود.
دوم
قرائتهای مختلف گاه در چارچوب منابع معتبر و روشهای پذیرفته شده صورت میگیرد و اگر احیاناً با رویکرد نوینی در استنباط همراه است، آن رویکرد در منطق فهم متون مقدس آن دین مورد بحث قرار گرفته و از توجیه لازم و دلایل کافی برخوردار شده است. اما گاهی قرائتهای متفاوت برخاسته از ذوقیات یا خطورات ذهنی یا سستاعتقادی یا ناتمام بودن فرآیندِ تتبع و اجتهاد دینی و یا شتابزدگیِ ناشی از هجوم روزافزون دادههای جدید بشری است. روشن است که چنین قرائتهایی نمیتواند مورد قبول و اقبال قرار گیرد. کسانی که از قرائتپذیری دین دفاع میکنند نیز هرگز به چنین برداشتهای ناتمامی نظر ندارند، و اساساً اینگونه برداشتها را نمیتوان قرائت نامید. این قبیل تلقیها بیش از آنکه حقیقت دین را نشاندهند، بیانگر خواستها و تمایلات صاحبان آن تلقیها هستند.
سوم
هستند کسانی که به هیچ وجه دین و متون دینی را قرائتبردار نمیدانند. به نظر میرسد که اینان نیز بیشتر در پی نفی برداشتهای دلبخواهانه از دیناند. در هر حال، اینکه دین قرائتپذیر باشد یا نباشد تأثیری در این واقعیت ندارد که ما خواسته یا ناخواسته با قرائتهای مختلفی روبهرو هستیم. ممکن است دین تنها یکی از این قرائتها را برتابد، اما اینکه کدام قرائت با دین انطباق کامل دارد، پرسشی نیست که بتوان بهآسانی از عهده آن برآمد. آری، چه بسا برخی قرائتها عِدّه و عُدّه بیشتری داشته باشند، یا از پشتوانه تاریخی دیرپایی برخوردار باشند، یا قرائت غالب و حاکم تلقی شوند، اما هیچ کدام از این امتیازات نمیتواند ما را از درنگ جدی در دیگر قرائتها باز دارد. غالب آمدن قرائتهای خاص در سنت ادیان مختلف اغلب دلایلی غیرمعرفتی داشته است؛ گذشته از آنکه سنت دینی و مذهبی ما دورانهایی را پشت سر گذاشته که در آنها برداشتها و قرائتهای دیگری در میان متدینان و حتی مراکز علوم دینی صاحب نفوذ بوده است.
چهارم
اگر روزگار طرد و نفی قطعی و نهایی دیگر قرائتها را سپریشده بدانیم، ناگزیر باید راه گریز مناسبی از تنگنای قرائتهای مختلف بیابیم. (البته چه بسا تنوع قرائتها را تنگنا ندانیم؛ زیرا فراهم شدن امکان گزینش، به ویژه آنجا که دین در پی فرهنگسازی و تمدنآفرینی است، مزیت درخور توجهی به شمار میآید.)
برای سنجش قرائتهای گوناگون و گزینش قرائت برتر لازم است در آغاز راههای دروندینی طی شود. اگر بدینسان نتوانیم به گزینه برتر دست یابیم، چارهای جز به کار گرفتن سازوکارهای دیگر و مبنا قرار دادن معیارهای دیگر نیست. برخی از این معیارها عبارتاند از: همخوانی با تعالیم و سنتهای ادیان پیشین (به ویژه آنجا که دینی خود را تصدیقکننده دینهای گذشته میداند)، انسجام درونی، معقولیت و کارآمدی. اینکه این معیارها تا چه حد کارآمد و مقبولاند و نیز از منظر دین، تا چه اندازه معتبر، فرصتی دیگر و بضاعتی بیشتر میطلبد.