معقولیت و مقبولیت
آرشیو
چکیده
متن
یکم
در آغازین سخن شماره پیشین، مقوله بس مهم و حیاتیِ راستاندیشیِ دینی را پیش کشیدیم و از بایستگیِ روزافزون آن سخن گفتیم، همچنان که نشان دادیم که از آفتهای پیرامونیِ این مقوله نیز غافل نیستیم.
در تأکید بر ضرورتِ بازگشت به اسلام نخستین به عنوان آخرین پیام آسمانی، بجاست بیفزاییم که بیتردید اسلام در آغاز پیداییاش همانطور که از آستان پاکِ ربوبی صادر گشت، همانطور بر دلهای پاک و جانهای تشنه فرو نشست. به واقع مهبط وحی نه مکّه و مدینه که دلهای پذیرای مؤمنان بود. ندای ملکوت تنها دلها را شیفته نکرد که خردها را نیز مورد خطاب قرار داده، به شایستگی پروراند و با اقتدار تمام انسانها را به اندیشیدن فرا خواند و هرگز در راهگشا و واقعنمون بودنِ عقل تردیدی در دل مؤمنان نیفکند.
و این گونه بود که انسانها با سادگی تمام و با تمام کیان انسانیشان مجذوب این آیین شدند. نفوذ و اقتدار ظاهری اسلام اگر در پارهای مناطق در سایه شمشیر به دست آمد، اما اقتدار واقعی و معنوی آن هرگز در گرو قدرتها نبوده است. قدرتها برچیده شدند، اما نفوذ معنوی این دین بر جای ماند.
اینک بیتردید آن تأثیر و گیراییِ گذشته کاهش یافته است. امروزه میان آموزههای دینی و نسل نو آنچنان که شایسته است، ارتباط برقرار نمیشود. حتی در میان متدینان نیز دین به پارهای شعائر و مناسک محدود شده است، اماالتذاذهای معنوی و التزامهای اخلاقی به حداقل رسیده است. اندوهگینانه باید اذعان کرد که از آرمان اصلی دین، یعنی ایجاد بهشت در درون انسانها، بسیار دور افتادهایم. بهراستی چرا تا این حد از راه ماندهایم؟
دوم
کسانی که اُفت دینداری ـ دستکم به معنای سنتی آن ـ را پذیرفتهاند، در تبیین این وضع و حال راههای گوناگونی را پی گرفتهاند؛ برخی عوامل اصلی را بیرون از دین و نهادهای وابسته به آن میجویند. برخی دیگر مسئولیت اصلی را بر عهده نهادهای دینی میدانند. اما هستند کسانی که پا را از این فراتر گذاشته، منشأ اصلی یا دستکم یکی از عوامل بیرغبتی یا کمرغبتی به دین را برخی از تعالیمی میدانند که در سنت دینی ما پذیرفته شده است. اینان بر این باورند که بخشی از تعالیم دینی فاقدهر نوع معقولیت و مقبولیّت است. برخی از دین پژوهان مدرن با مشاهده این کاستیها به آسانی از کلیّت دین دست میشویند، اما کسانی که پیام دین را از عمق جان نیوشیدهاند و هنوز دین را یگانه پاسخگوی اصلیترین و واقعیترین دغدغههای انسان میدانند، چاره را نه در کنار گذاشتن یا فرو کاستن دین، که در بازشناسی آن با استناد به کتاب و سنّت قطعی میجویند.
کسانی که دین را برای انسان و انسان را جویای دین میدانند، بر این باورند که اسلام ـ و هر دینی که ریشه در وحی دارد ـ اگر پیرایههایش زدوده شود، همچون صدر اوّل خود بیشمار قافله دل را همراه خود خواهد کرد. اسلامِ مورد نظر آنان آنچنان قوی و پرمایه است که هجوم پرسشها نه تنها در آن خللی وارد نمیکند، که پایه هایش را محکمتر میسازد و آنقدر انعطافپذیر است که انواع فهمهای مختلف اما ضابطهمند را برمیتابد و نجات و رستگاری را تنها در گرو حقطلبی و حقمداری میداند.
سوم
یکی از مشکلات بنیادین در قلمرو دینشناسی و دینداری خلطهایی است که صورت گرفته و همچنان باقی است: خلط میان ثوابت و متغیرات، اصول و فروع، دادههای وحیانی و افزودههای انسانی، اولویتهای واقعی و اولویتهای تحمیلی، ذاتیات و عرضیات، اسلامِ ناشی از علوم اسلامی و اسلام منطبق با متون اسلامی، احکام مولوی و احکام ارشادی، احکام فقهی و احکام حکومتی و سلطانی، مقوّمات صحّت عمل و مقوّمات قبول و کمال و... .
و چون این تفکیکها صورت نگرفته است، حداقلی که فرد میتواند با اعتقاد بدان یا عمل به آن مسلمان یا شیعه امامی محسوب شود، روشن نیست. گاه شروط ضروری برای مسلمانی را آنقدر بسط میدهیم که دیگر کمتر کسی در قلمرو اسلام یا تشیع میگنجد و گاه آنقدر آنرا فرومیکاهیم که دیگر مرز مسلمان و نامسلمان و متدین و بیدین گم میشود.
تلاش برای دست یافتن به اسلامِ راست اندیشانه این حُسن را دارد که میزانهای واقعی را به دست میدهد و از انواع افراط و تفریط جلوگیری میکند.
چنین اسلامی بهیقین به آستان قبول و ایمانِ همه حقپویان راه خواهد یافت و حتما صاحبدلان و خرد ورزان در این راه پیشگام خواهند بود. و چرا چنین نباشد؟ چه، مبدأ وحی و عقل و تدوین و تکوین یکی است و انسانها نیز همه جویای رستگاریاند و پروا دار حقیقت و هر کدامشان را به حق مطلق راهی است و به آسمان معنا و فضیلت نگاهی.
در آغازین سخن شماره پیشین، مقوله بس مهم و حیاتیِ راستاندیشیِ دینی را پیش کشیدیم و از بایستگیِ روزافزون آن سخن گفتیم، همچنان که نشان دادیم که از آفتهای پیرامونیِ این مقوله نیز غافل نیستیم.
در تأکید بر ضرورتِ بازگشت به اسلام نخستین به عنوان آخرین پیام آسمانی، بجاست بیفزاییم که بیتردید اسلام در آغاز پیداییاش همانطور که از آستان پاکِ ربوبی صادر گشت، همانطور بر دلهای پاک و جانهای تشنه فرو نشست. به واقع مهبط وحی نه مکّه و مدینه که دلهای پذیرای مؤمنان بود. ندای ملکوت تنها دلها را شیفته نکرد که خردها را نیز مورد خطاب قرار داده، به شایستگی پروراند و با اقتدار تمام انسانها را به اندیشیدن فرا خواند و هرگز در راهگشا و واقعنمون بودنِ عقل تردیدی در دل مؤمنان نیفکند.
و این گونه بود که انسانها با سادگی تمام و با تمام کیان انسانیشان مجذوب این آیین شدند. نفوذ و اقتدار ظاهری اسلام اگر در پارهای مناطق در سایه شمشیر به دست آمد، اما اقتدار واقعی و معنوی آن هرگز در گرو قدرتها نبوده است. قدرتها برچیده شدند، اما نفوذ معنوی این دین بر جای ماند.
اینک بیتردید آن تأثیر و گیراییِ گذشته کاهش یافته است. امروزه میان آموزههای دینی و نسل نو آنچنان که شایسته است، ارتباط برقرار نمیشود. حتی در میان متدینان نیز دین به پارهای شعائر و مناسک محدود شده است، اماالتذاذهای معنوی و التزامهای اخلاقی به حداقل رسیده است. اندوهگینانه باید اذعان کرد که از آرمان اصلی دین، یعنی ایجاد بهشت در درون انسانها، بسیار دور افتادهایم. بهراستی چرا تا این حد از راه ماندهایم؟
دوم
کسانی که اُفت دینداری ـ دستکم به معنای سنتی آن ـ را پذیرفتهاند، در تبیین این وضع و حال راههای گوناگونی را پی گرفتهاند؛ برخی عوامل اصلی را بیرون از دین و نهادهای وابسته به آن میجویند. برخی دیگر مسئولیت اصلی را بر عهده نهادهای دینی میدانند. اما هستند کسانی که پا را از این فراتر گذاشته، منشأ اصلی یا دستکم یکی از عوامل بیرغبتی یا کمرغبتی به دین را برخی از تعالیمی میدانند که در سنت دینی ما پذیرفته شده است. اینان بر این باورند که بخشی از تعالیم دینی فاقدهر نوع معقولیت و مقبولیّت است. برخی از دین پژوهان مدرن با مشاهده این کاستیها به آسانی از کلیّت دین دست میشویند، اما کسانی که پیام دین را از عمق جان نیوشیدهاند و هنوز دین را یگانه پاسخگوی اصلیترین و واقعیترین دغدغههای انسان میدانند، چاره را نه در کنار گذاشتن یا فرو کاستن دین، که در بازشناسی آن با استناد به کتاب و سنّت قطعی میجویند.
کسانی که دین را برای انسان و انسان را جویای دین میدانند، بر این باورند که اسلام ـ و هر دینی که ریشه در وحی دارد ـ اگر پیرایههایش زدوده شود، همچون صدر اوّل خود بیشمار قافله دل را همراه خود خواهد کرد. اسلامِ مورد نظر آنان آنچنان قوی و پرمایه است که هجوم پرسشها نه تنها در آن خللی وارد نمیکند، که پایه هایش را محکمتر میسازد و آنقدر انعطافپذیر است که انواع فهمهای مختلف اما ضابطهمند را برمیتابد و نجات و رستگاری را تنها در گرو حقطلبی و حقمداری میداند.
سوم
یکی از مشکلات بنیادین در قلمرو دینشناسی و دینداری خلطهایی است که صورت گرفته و همچنان باقی است: خلط میان ثوابت و متغیرات، اصول و فروع، دادههای وحیانی و افزودههای انسانی، اولویتهای واقعی و اولویتهای تحمیلی، ذاتیات و عرضیات، اسلامِ ناشی از علوم اسلامی و اسلام منطبق با متون اسلامی، احکام مولوی و احکام ارشادی، احکام فقهی و احکام حکومتی و سلطانی، مقوّمات صحّت عمل و مقوّمات قبول و کمال و... .
و چون این تفکیکها صورت نگرفته است، حداقلی که فرد میتواند با اعتقاد بدان یا عمل به آن مسلمان یا شیعه امامی محسوب شود، روشن نیست. گاه شروط ضروری برای مسلمانی را آنقدر بسط میدهیم که دیگر کمتر کسی در قلمرو اسلام یا تشیع میگنجد و گاه آنقدر آنرا فرومیکاهیم که دیگر مرز مسلمان و نامسلمان و متدین و بیدین گم میشود.
تلاش برای دست یافتن به اسلامِ راست اندیشانه این حُسن را دارد که میزانهای واقعی را به دست میدهد و از انواع افراط و تفریط جلوگیری میکند.
چنین اسلامی بهیقین به آستان قبول و ایمانِ همه حقپویان راه خواهد یافت و حتما صاحبدلان و خرد ورزان در این راه پیشگام خواهند بود. و چرا چنین نباشد؟ چه، مبدأ وحی و عقل و تدوین و تکوین یکی است و انسانها نیز همه جویای رستگاریاند و پروا دار حقیقت و هر کدامشان را به حق مطلق راهی است و به آسمان معنا و فضیلت نگاهی.