چکیده

آسیب شناسى، شناخت مجموعه آفات و آسیب هاى جامع حال و آینده حکومت است که ضرورت امنیّتى، عقلى و قرآنى دارد. حکومت دینى یعنى حاکمیّت مستقیم معصوم یا جانشینان وى. حکومت هاى گذشته شیعى همانند حکومت ادریسیان در مغرب اقصى، علویان در طبرستان، حکومت فاطمیان در مصر، آل حمدان در عراق و آل بویه در ایران و بین النّهرین، نمونه اى از حکومت مسانخ الهى بوده است که تسلیم آسیبهاى درون تشکیلاتى و برون مرزى شده و زوال پذیرفتند. مقاله حاضر ضمن توجه به علل زوال آنها، به آسیب شناسى حکومت دینى و نظام حاکم پرداخته است.

متن

 


مقدّمه

نویسندگان «حکومت» و «حکومت هاى» گذشته را با رویکردها و انگیزش ها و هدف هاى گوناگون به پاى نقد و نظر مى برند. برخى از منظر ساختارى و بافت وجودى، برخى از منظر اندیشه هاى سیاسى مکتبها و شخصیتهاى مختلف و برخى از منظر تاریخى و ادوار گذشته آن به بحث مى نشینند. ولى این مقال موضوع را از دیدگاه آسیب شناسى مورد بررسى قرار داده است تا مدخلى شود براى شناخت عمیق آفات و آسیب هاى عینى جامعه و نظام حاکم.

مفهوم آسیب شناسى

واژه آسیب شناسى، از حوزه علوم پزشکى وارد ادبیات علوم اجتماعى شده و شاید استاد مرتضى مطهرى نخستین کسى باشد که آن را در حوزه تفکّر دینى به کار برده است: این کلمه را مرادف آفت و مانع مى دانند، با این تفاوت که موانع معمولاً به آسیب هاى خارجى گفته مى شود و «آفات» به آسیب هاى داخلى. در مجموع مى توان گفت: مقصود از آسیب شناسى، شناخت مجموعه آفات و موانعى است که ممکن است به شکل بالفعل یا بالقوّه، پدیده اى مانند حکومت اسلامى را تهدید کند.

ضرورت آسیب شناسى: تأمین سلامت و استمرار حیات سیاسى حکومت دینى یک هدف است. امراض داخلى و آسیب هاى خارجى ممکن است این سلامت را با خطرهایى مواجه سازد. آسیب شناسى کمک مى کند تا هر مسئول تصمیم گیرنده، بهتر بتواند این گونه موانع و آفات و به تعبیر قرآن، عوامل «تدمیر» و «تبشیر» و «هلاکت» را بشناسد و در راه اصلاح، رفع و دفع یا درمان و پیشگیرى آن ها بکوشد. ضرورت آسیب شناسى یک حکومت، هنگامى مضاعف مى شود که بدانیم افزون بر فراخوانى عقل فطرى و اکتسابى بر آن، قرآن و روایات اسلامى نیز ما را به این امر مهم ترغیب مى کنند.

تعریف حکومت: حکومت شیعى، نوعى حکمرانى مأذون از جانب خدا بر جامعه در چهارچوب شریعت است، که نمونه عالى و آرمانى آن در شکل خاصّ خود، در نظام ولایى پیامبر اسلام(ص) و امیر مؤمنان(ع) تجلّى یافت. با یادآورى این نکته که «حکومت» در اصطلاح علوم سیاسى، یکى از عناصر و مقومات چهارگانه دولت است اما در این جا معادل آن منظور است و آن به دو شکل طبیعى و توسط امام معصوم(ع) و به شکل ثانوى و «على البدل» یا «مُسانِخ» و «مُشابه» توسط فقیه جامع الشرایط زمان، انجام مى گیرد و بر مبناى اصول و ارکان ثابتى استوار است. همانند: پاى بندى به قرآن و سنّت، حق مدارى، انتقادپذیرى، دوراندیشى، برنامه ریزى، مردم دارى، حمایت ضعفا، رایزنى با صاحب نظران، برابرى در حقوق و تقوا مدارى.

حکومتهاى گذشته شیعى، عمدتاً به شکل دوم صورت مى بست، و مقبولیّت خود را از مردم و مشروعیت خود را از حق ربوبى و حاکمیّت خدا مى گرفت و گاهى مستقل و گاهى غیر مستقل و به عنوان دولت تابع، شناخته مى شد؛ از جمله آنهاست حکومت ادریسیان، علویان، فاطمیان، حمدانیان، آلِ بویه، سربداران و صفویان.

الف ـ معرفى اجمالى حکومتهاى شیعى

1. حکومت ادریسیان: تبلیغ صادقانه و اثرگذار مکتب تشیع توسّط نوادگان امام حسن مجتبى علیه السلام در دیار مغرب اقصى، یعنى شمال آفریقا و مراکش، پیش زمینه حکومت دینى شد، و سرانجام ادریسیان، به منظور احیاى ارزشهاى مکتبى و اجراى دستورات نبوى و علوى، به تشکیل حکومت اسلامى، برخاستند و سرانجام در سال 172 ق به دست «ادریس اکبر» در این سرزمین دولت شیعى تأسیس شد و تا سال 375 تداوم یافت. در این مدت، خدمات زیادى ارائه داد و در گسترش فرهنگ دینى و شیعى در قلمرو این منطقه، خوش درخشید ولى با آن همه مقبولیت و خدمت، به علت دخالت دولت اموى اُندلس، آزمندى و زیاده خواهى دولت فاطمیان و ضعف بنیه دفاعى کشور و سرانجام اختلاف درون خاندانى خود مغربیان، غروب کرد؛ غروبى که به ظاهر دیگر طلوعى براى آن متصور نیست.

2. حکومت علویان: تشکیل حکومت شیعى، از اهداف عالى علویان بود که در مواردى رهبرانشان به آن تصریح مى کردند. آنان سادات و نجیب زادگان بزرگ خاندان حسنى بودند که نخست در طبرستان، به ترویج تشیع پرداختند و مردم این سرزمین، به تدریج به آنها گرویدند. این به خاطر صداقت، بى ریائى، همدردى آنان با مردمان، ارتباط قلبى این خاندان با شیعیان و گرایش آنها به تشیع اثنى عشرى بود. از این رو این دولت مستعجل، در نشر و رواج عقاید و افکار خاصّ تشیع نقش خوبى ایفا کرد و در میان مردم، جایگاه رفیع و عزتمندى یافت در حدى که لشکر انبوه حجاج بن یوسف را به شکست و عقب نشینى واداشت و قدرت نظامى و ایمانى خود را به نمایش گذاشت.

علویان با این همه صداقت و ثبات در عقیده و جهاد، و شایستگیهاى علمى و ایمانى، دولتشان، زودهنگام، به افول گرایید و علّت عمده آن، نداشتن رهبران شایسته و ضعف نظامى و دفاعى بود و بس.

3. حکومت فاطمیان: این حکومت، از مقتدرترین حکومتهاى شیعى است. فاطمیانِ علوى تبار و فاطمى نَسَب، آن را در سرزمین گسترده مصر، بنیان نهادند و به رغم جنگ روانى بنى عباس علیه آنان، توانستند بیش از دو قرن، این حکومت را اداره و تمدّن درخشانى را پایه گذارى نمایند. عدالت خواهى، ستم زدایى، خدمت رسانى به مردم و اجراى احکام الهى، انگیزه اصلى پیدایش این دولت بود.

حضور شخصیّتهاى با تدبیر همچون صالح عادل، و نیز آزاداندیشى در حوزه دانش و آموزش و مذهب و دین باورى از عوامل عمده پیشرفت فاطمیان بود. پیشرفت شگفت انگیز مدنى و آثار ادبى، آسایش فراگیر، توسعه فرهنگ دینى و مظاهر عظیم تمدن چون دانشگاه الازهر، و حضور فکرى و فیزیکى شیعیان در جشن ها و اعیاد اسلامى و احیاى مراسم عاشورا، از آثار پربرکت این دولت در شمار است.

این دولت به رغم قدرت نظامى و سیاسى و توسعه و تثبیت فکرى و فرهنگى و تأسیس مؤسّسه هایى به سان دانشگاه الازهر از حرکت بازایستاد و بر اثر نفوذ اندیشه هاى بیگانه، ارثى شدن حکومت، سستى و تنبلى برخى از مدیران و سیاستهاى تروریستى حاکم بر آن، در مسیر انحطاط قرار گرفت؛ مسیرى که جز به وادى سقوط و خاموشى ابدى، ختم نمى شد.

4. حکومت آل حمدان: غیور مردان حمدانى، از شیعیان سابقه دار عراق، با خوارج در تضادّ و مبارزه بودند و با همین روحیه و سبقت سیاسى در بخشى از عراق و شام اقدام به تأسیس دولت زدند تا استکبار زدایى کنند و استقلال بجویند و به دفاع از محرومان برخیزند. این دولت، خدمات خوبى انجام داد که مرزدارى و دفاع پیوسته و پرزحمت، فرهنگبانى در حوزه ادبیات متعهّد، تمهید آزادى و احیاى آثار تشیّع از جمله آنهاست. امّا اختلاف داخلىِ درون مذهبى و درون خاندانى و جنگهاى طولانى و استمداد از بیگانگان، مدیران ناشایست و فقدان منشور مدوّن، دست به دست هم دادند و دولت آل حمدان را برانداختند.

5 . حکومت آل بویه: نجات ستمزدگان دوران عباسى و اعلان نارضایتى مردم از این خاندانِ دامن آلود، و در مقابل، فضیلت خواهى، مذهب مدارى و عدالت جویى آل بویه، سبب اصلى ظهور برق آساى این خاندان گردید. تدبیر و توسعه اقتصادى، حضور فعال برخى از رجال سیاسى بیدارگر و استقلال فرهنگى و دین باور در این دولت، توسعه و تثبیت اذان به روش شیعه، ترویج مراسم عاشورا و زیارت کربلا، احیاى غدیر، آزاداندیشى، سعه سدر و رسمیت دادن به مذهب تشیّع، زمینه ساز پیشرفت آل بویه شد.

لیکن نشتِ سَمّ مرگ بار اختلاف، در میان آل بویه، سبب تغییر مسیر دولتیان، از خداپروایى و تقوا منشى و سرانجام تبدیل سنت الهى در تاریخ انسانى گردید و رفته رفته این دولت شیعه مرام را نیز از پاى درآورد و به افق مغرب هدایت نمود.

6 . دولت سربداران: پایان بخشیدن به حرکتهاى سیاسى و غیر انسانى مغول و نیل به آرمان بزرگ حکومت علوى، شیعیان خطّه خراسان و شهر سبزوار را برانگیخت تا دولت سربدارى را تشکیل دهند. آن دولت گرچه مدت کوتاهى دوام یافت، آثار و برکات خوبى از خود بر جاى نهاد و زمینه را براى دولتهاى بعدى شیعى آماده ساخت و در اجراى عدالت اجتماعى به فعالیت جدّى پرداخت و گام عملى برداشت و به قلمرو حکومت توسعه داد و از عالم بزرگ شیعى، شهید اوّل دعوت کرد تا رهبرى این حکومت نوپا را بپذیرد.

امّا با گذشت زمان، آسیب هاى بیگانه گرایى، استمداد از ستم پیشگان، حزب گرایى، و تفرقه افکنى، دولت نوپاى سربدارى را جوانمرگ کرد.

7. حکومت صفوى: ایجاد امنیت در گستره ایران، و برچیدن بساط حکومت قبیلگى و ملوک الطّوایفى و تشکیل دولت واحد و قوى با اندیشه شیعى، انگیزه اصلى در حکومت صفوى است که شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس با این هدف و با اشراف علماى بزرگ وقت، در رأس حکومت قرار گرفتند و در انسجام بخشیدن به ایران نقش خوبى ایفا کردند.

عصبیّت مقدس ثابت و عرق خاص معنوى در پیوند مردم با صفویان و قداست فضاى حکومت و سیادت آنان و جایگاه خوبى که در میان علما و مردم داشتند و نیز نظارت مستقیم زمامداران در امور کشورى و لشکرى و احیاى امر به معروف و نهى از منکر و اطاعت پذیرى مردم از آنها، از عوامل مهم موقعیت و پیشرفت این دولت مقتدر شیعى محسوب مى شود.

توسعه سریع و شگفت آور مذهب و فرهنگ شیعه و باز شدن شاهراه تشیع و استحکام پایه هاى دینى و بنیان نهادن تمدن جدید، اعطاى استقلال به ایران و عمران و آبادانى در ابعاد مختلف، از آثار پربرکت حکومت صفوى است.

سرانجام پس از دو قرن حکومت، افول معنوى و تیرگى رابطه برخى از مردم و دولتمردان با خدا، و ترک دو اصل امر به معروف و نهى از منکر و مداهنه و سازش با دشمنان مذهبى، افول تربیت خانوادگى، زن سالارى، پیدایش ظلم و ستم، ضعف و مدیریّت، رفاه زدگى، تن پرورى و آسایش طلبى، پیدایش فاصله هاى طبقاتى و تسلّط مجرمان و مخالفت عملى با عالمان دینى و تقلید کورکورانه از ره آورد نوین غرب و اروپا علل و اسباب عمده انحطاط و سقوط تدریجى دولت قدرتمند صفوى را فراهم آورد.

ب ـ آسیب هاى حکومت هاى شیعى

حکومتها، همچون موجودات زنده متولّد مى شوند. زندگى و حیات و جوانى دارند و سرانجام به دوران پیرى و زوال مى رسند. همان گونه که موجود زنده به تغذیه و تقویت و رشد و صحت و همچنین به پیشگیرى درمان بیمارى ها، نیاز دارد، حکومت نیز باید عوامل تقویت کننده خود را از یک سو، و عوامل تهدید کننده را از سوى دیگر بازشناسد. آفت ها و آسیبهاى حکومت، مانند بیمارى هاى بدن انسان، هم قابل درمان و هم قابل پیش گیرى هستند. شناخت آسیب هاى حکومتهاى گذشته شیعه، به هر دانش طلب یارى مى دهد که با نگاه عبرت اندوز و بصیرت آموز به زوال و آسیب هاى مجموع حکومتهاى شیعى بتواند موانع و آفات مشابه را بشناسد و در راه اصلاح، رفع یا درمان آنها در دولت دائر کنونى بکوشد و یا از آنها پیشگیرى کند از جمله آنهاست:

1 ـ اختلافات حزبى: فرقه اندیشى، گروه گرایى و تحزّب، بیمارى بلاخیز یک امت است. باید رجال کشورى و لشکرى و اندیشمندان سیاسى و اجتماعى و زمامداران و مدیران، باورمندانه دریابند که تشکیل احزاب و طرفدارى از آنها، آتش مهیب و خطرآفرینى است که زیر خاکستر نهان شده است و به تدریج، آشکار و خانمان سوز مى شود. همان آتش که خرمن سیاست سبزوار و باشتین و هستى عدالت خواهان را به آتش کشید و براى همیشه حسرت حکومت، در دلشان نهاد.

احزاب، اگرچه با اهداف مقدّس و مقبول عقل و شرع پدید آید، ولى چون خواه و ناخواه و به تدریج از خطوط خدایى و خداپسند جدا مى شود و نمى تواند خود را به دقّت، با خواسته هاى الهى تطبیق دهد، طبعاً به حزب شیطان پیوند مى خورد؛ زیرا حزب یا ماهیّت الهى و رنگ خدایى دارد یا ماهیت و رنگ شیطانى. آن چه از اوّلى جدا مى شود قهراً به دومى مى پیوندد.

پس دولتمردان، جناح بندى نکنند، توسعه سیاسى را به سازندگى و پیشرفتهاى علمى و صنعتى ترجیح ندهند و در بین مردم رقابت کاذب و تحرک و جُنب و جوش بى هدف ایجاد نکنند به جاى شعار سالارى به شعور فزونى بیندیشند و به انسجام نیروهاى کارآمد، بکوشند و از تحزّب و تفرقه افکنى هاى حزبى دورى جویند.

2 ـ فقدان آینده نگرى مسئولان: آفات و آسیب هاى درونى و بیرونى در هر حال، حکومت ما را به سانِ دیگر حکومتهاى حق و باطل به جدّ تهدید مى کنند. چنانکه برخى از دولتهاى شیعى از هر دو ناحیه، دچار آسیب شدند، مانند حکومت صفوى که از داخل به بیمارى تجمّل گرایى و رفاه زدگى گرفتار آمد و از خارج هم، با تهدیدهاى جدّى و سازمان یافته سیاسى و نظامى مواجه شد و به تدریج زمینه هاى زوال آن، فراهم گردید. ولى برخى از دولتهاى شیعى همچون مشعشعیان (848 ـ 914 ق ـ خوزستان) در دست صیّاد داخلى «شیطان» شکار شد و اصالت و هویت خود را به سرعت از دست داد و به مرگ زودرس دچار آمد. با دیدن این صحنه هاى ناگوار سیاسى، سیاستمداران و زمامداران دردآشناى ما را بایسته است که بر خود نهیب زنند و در شناسایى آسیبهاى تهدیدگر و آفتهاى سرنوشت ساز، به جدّ بکوشند و در این راستا نباید به میزگردها و اخبار و اطلاعات روزانه و روزنامه اى بسنده کنند؛ بلکه باید به صورت تشکیلاتى عمل کنند. ترکیبى از افراد خبره و آگاه در رشته هاى مختلف جامعه شناسى، مردم شناسى، و... برگزیند و آنها را به شناخت آسیبهاى فرهنگى و اجتماعى گسیل دارند و براى پیشگیرى از آنها، تدبیر نظرى و عملى اعمال و «علاج واقعه قبل از وقوع» نمایند. به سان حضرت یوسف علیه السلام که هفت سال پیش از بروز قحطى و خشکسالى تدبیر اقتصادى کرد و از راه معقول و سهل الوصول به مبارزه با آفت بزرگ اقتصادى برخاست. آفت مهمى که خسارات مالى و جانى، امنیّتى، اخلاقى و مفاسد بى شمارى در پى داشت، پیش گویى و پیش اندیشى از آن آفات مهم را در نطفه خفه کرد و به مردم سرزمین مصر و نواحى آن آبرو بخشید.

اگر این اصل مهم سیاسى، یعنى آسیب شناسى و چاره اندیشى عاجل، در حکومت وسیع صفوى، صورت مى گرفت، سقوط آن، سرعت نمى گرفت و همچنان به حیات خود ادامه مى داد. اگر زمامداران سرمست شادخوارى و رفاه زدگى نمى شدند. و از کارشناسان و فرهیختگان دلسوز کشورى مدد مى جُستند و با آنها در معرفى آسیبها به مشورت مى نشستند، درمى یافتند که عمده ترین آفت دولت و ملّت تجمّل گرایى و آسایش طلبى و شرکت در مسابقه رفاه زدگى است.

پس از درک این واقعیت، به مقتضاى آن و متناسب با فکر و فرهنگ عامه آن ایام چاره اى عملى مى اندیشیدند و دست ترفّه و تجمل را قطع مى کردند.

هم اینک نیز آسیبهاى مهم و متعدد در انتظار ختم انقلاب نشسته اند. تجمل گرایى و بى بند و بارى فرهنگى در صف اوّل ایستاده اند و هر روز صف خود را فشرده تر و حملات خود را تُندتر و فزون تر مى کنند. باید هر چه زودتر راه کارهاى عملى و شیوه هاى مبارزه با هجمه هاى پرحجم و اثربخش دشمن را شناخت و بر او تاخت و از نیل به اهداف نحسش ناامید ساخت.

تعدیل ثروت و اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى و تثبیت الگوى مصرف را در امور مختلف زندگى جارى ساخت و گرنه این مرکب چموش چون سپاه مغول مى تازد و چون اژدهاى آدم خوار، ارزش هاى تربیتى و اقتصادى و اخلاقى و انسانى را به سرعت مى بلعد و خورشید نهضت را به غروب مى نشاند و بر دل حامیان و دلسوزان دولت اسلامى داغ حسرت مى گذارد.

3 ـ بى توجّهى به شخصیّتهاى وارسته و فرهیخته: بى شک انسان هاى وارسته و فرهیخته، در میان هر قوم و قبیله و در میان هر ملّت و مملکت از جایگاه خاصّى برخوردارند و در حرکت مثبت و روند صعودى جامعه و نیز در سیر نزولى و حرکات منفى آن نقش تعیین کننده دارند.

سران حکومت را سزاست که به افکار بلند چنین افرادى حرمت نهند و حریم آنان را نگه دارند و اگر در ارائه تفکراتشان، لغزش هایى پدید مى آید، در ترمیم و تصحیح آن، بکوشند و اصل مدارا و «مقابله به ضدّ» را مبناى تعامل قرار دهند و مقابله به مثل نکرده، در برابر حکومت، مجبور به موضع گیرى منفى نکنند. چرا که شخصیت ها چون وزنه هاى سنگین و حجیمى هستند که اگر به استخرى بیفتند، بخش عظیمى از آب آن را تخلیه مى کنند، در جامعه نیز اگر به وزنه هاى ثقیل علمى، اجتماعى، مذهبى و فرهنگى، وقعى نهاده نشود و از سوى ارگان هاى ذى ربط بى بها تلقّى و به حال خود رها شوند، آثار مخرب به جاى مى گذارد: همفکران و علاقمندانش علیه حکومت موضع مى گیرند و به حاکمان، بدبین مى شوند. با توجه به نقش مهم و مؤثر افراد ذى نفوذ و محور مآب است که باید به آنها بها داد و به مقام و موقعیّتشان ارج نهاد، و این برخورد، دست کم دو اثر مهم در پى دارد:

یکى آن که آنان عزت و احترام مى یابند و موضع منفى علیه حکومت نمى گیرند و همفکران خود را نیز با خود، هم آوا مى سازند. دوم نسل نوخیز در ساحت علم و سیاست، نسبت به آینده حکومت خوشبین و امیدوار مى شود و با دلگرمى بیشتر به خدمت رسانى علمى و آموزشى رغبت مى ورزد. چرا که مى بیند جامعه و حکومت، متفکران، اندیشمندان و نخبگان را در زیر رواق حمایت قرار مى دهد و به بام تکریم مى گذارد. نسل جدید با علم به این حقیقت، بیش از پیش به آموزش و کار، ارزش مضاعف مى نهد، و در پیشرفت کشور و جامعه خویش گام بلند برمى دارد و درصدد خروج از کشور برنمى آید و پاى به فرار نمى گذارد.

ولى اگر ارگانها و رجال سیاسى کشور در تصمیم گیرى هاى کلان، لغزش ها و خطاهاى این افراد را با دیده غرض بنگرند و غمض عین نکرده، برخورد خصمانه پیشه کنند و نخبه کشى راه اندازند، طبیعى است که نسل نو، نیز آن را برنمى تابد، راه فرار پیش مى گیرد. کارى که در نسل امروز متداول شده است. و برخى از جوانان شایسته و صالح و عده اى از نیروهاى اثربخش قرار نمى گیرند و خارج از کشور را بر داخل، ترجیح مى دهند.

پس با علم و یقین به نقش مثبت برخى از شخصیتهاى وزین، در ایجاد تحوّل در جامعه، عمیقاً مى توان دریافت که مرگ یک رجل سیاسى و دینى چون «ابوفراس حمدانى» یا «صاحب ابن عَبّاد» چگونه مى تواند به تنهایى از علل انحطاط و زوال حکومت حمدانى و آل بویه به حساب آید.

4 ـ بى اعتنایى به ریزش ها و رویش ها: مردمان و مسئولان اگر روزى ببینند یا بشنوند که شخصى تا دیروز در جبهه حق بود و یل جبهه گُشا و خط شکن، و امروز در قطب مخالف آن قرار گرفت و به جبهه باطل گروید، آن را در بقعه امکان بگذارند و بدانند که «تاریخ از این بازیچه ها بسیار دارد» در حدى که گویا رسم دیرینه تاریخ حکومتها چنین بوده است؛ براى نمونه: خواجه على مؤیّد، حاکم مقتدر و نافذ سربدارى، روزى سمت و سوى دینى داشت و دنبال تکیه گاه فقهى و مذهبى بود؛ در حدّى که شخصاً از شهید اول قدس سره صادقانه و مصرانه دعوت مى کرد که به ایران بیاید و رهبرى حکومت «جوان کار» سربدارى را برعهده گیرد، ولى همین شخص، مدتى بعد به جبهه باطل گروید و زیر پرچم دشمن سرسخت اسلام و مسلمانان رفت و به امیر تیمور گورکانى، پیوست و حکومت نوبنیاد سربدارى را به خطّ پایانى بُرد و در آستانه سقوط قرار داد.

در بینش تاریخى قرآن، از این نوع رویش ها و ریزش ها و جذب و دفع ها و افت و خیزها و صعود و سقوط متداول، به «توفیق» و خذلان، «رنج و سود و ضرر و خسران» تعبیر شده است. ناگفته پیداست که هر روز در افقى تابیدن و در مطلعى درخشیدن، مغرب ابدى را در پى دارد و فرجامى هلاکت بار؛ خطّ به خطّ بودن، هر از چندگاه، زیر پرچمى رفتن، پناهگاه جدید جُستن، و از شاخى به شاخى پریدن، و پیوسته موضع عوض کردن، نتیجه اى جز شکست محتوم ندارد. خداوند، مکر متقابل دارد، بلکه کارآمدترین مکرها، از آنِ خداست. کسى که هر روز چهره عوض مى کند و راهى نو برمى گزیند تا خلایق را بفریبد و آنها را به بازى گیرد و به مقصد دل خواه خود سوق دهد، خداوند هم، همان مکر را در مورد خود وى به کار مى گیرد و او را به سوى مهلکه و نابودى مى برد. «وَاللّه خَیْرُ الْماکِرینَ»

این افراد، پاداشى جز این ندارند و «جزا به ازاى عمل» و «جزاى وفاق» از سنتهاى اجتماعى و تاریخى خداوند است. «جَزاءاً وِفاقاً»

حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را قلم و دفترىّ و دیوانى است

5 ـ بى توجهى به عدالت اجتماعى: از تصویرهاى روشن و آینه وار به جاى مانده از گذشته هاى دور و نزدیکِ حکومتهاى شیعه، به آسانى توان دریافت که یکى از ره چاره هاى مهم و محورى در استمرار حکومت جمهورى اسلامى، اجراى جدّى و کامل «عدالت اجتماعى» و از بین بردن «تبعیض» در ابعاد مختلف جامعه است؛ زیرا عدالت، از مؤلّفه هاى تغییرناپذیر حکومتهاى دینى است. و در همه امور باید در رأس قرار گیرد و سایر امور باید، بر پایه آن شکل بپذیرد. تنها در راستاى این مهمّ، حقوق مردم و احکام دین احیا مى شود و هیچ امرى هرچند با ارزش و حیاتى بدون پشتوانه عدالت اثرگذار نمى شود و در تغییر سرنوشت کشور و نظام نقشى ایفا نمى کند. شهید مطهرى قدس سرّه مى نویسد:

آن اصلى که مى تواند، تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضى نگه دارد و به پیکر اجتماع سلامت و به روح جامعه آرامش بدهد، عدالت است؛ عدالت بزرگراهى است عمومى که همه را مى تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلى عبور دهد.

کوتاهى در احیا و اجراى اصل عدالت دینى، براى حکومت مشکل آفرین مى شود و روند آن را کند و بلکه راکد و ساکن مى سازد و به سرعت به سوى انحطاط مى بَرَد. علاّمه مجلسى در این باره مى فرماید:

بیشتر گرفتارى ها و فتنه هایى که براى جهان اسلام و مسلمانان در طول تاریخ پیش آمده، ناشى از بدعت و تبعیض در تقسیم بیت المال بوده است، به گونه اى که اگر تساوى رعایت مى شد، طلحه و زبیر، پیمان شکنى نمى کردند و جنگ جمل و خلافت معاویه و استقرار دولت بنى امیه و خون ریزى هاى بسیار و شهادت فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و انتقال حکومت به بنى عباس، اتفاق نمى افتاد.

آرى نوعاً اندیشمندان واقعگرا، در تحلیل از علل اُفت و خیز و سقوط و انحطاط حکومت ها و فرهنگ و تمدن ها به این نتیجه مى رسند که جان دولت ها با عدالت ترکیب یافته و بدون اجراى آن، دیر یا زود، هر دولت مقتدرى بى جان و جسد بى روح مى شود. علامه محمدتقى جعفرى در این باره مى نویسد:

هیچ اعتلا و تمدن اصیل را در تاریخ بشرى بدون در نظر گرفتن عامل عدالت، نمى توان تحلیل و تفسیر نمود؛ زیرا عدالت آب حیات شئون سازنده بشرى است. اگر جامعه اى فرض شود که از همه جهات داراى عوامل تمدّن اصیل باشد مانند نوابغ و متفکّران کامل، فرهنگ قابل بهره بردارى، ثروت مادى کلان، وضع جغرافیایى عالى، با این حال، عدالت در آن حاکم نباشد، عوامل مزبور مانند هسته هاى بسیار با ارزشى است که در زیر خاک بماند و بپوسد و یا در مجراى باد و جایگاه سقوط سنگ و صخره قرار گیرد و از بین برود.

در جامعه، اگر عدالت جریان نیابد و در شئون مختلف سیاسى و فرهنگى رعایت نشود، استعدادها بارور نمى گردد، بیداردلان و فرهیختگان دل وازده گشته و خودکامگان و گُستاخان و بیماردلان، میدان دار مدیریّت و سیاست مى شوند و جامعه را به سوى ناکامى و نابودى مى برند؛ به سان مگس هایى که روى غذاى سالم مى نشینند و آلوده اش مى سازند.

6 ـ عوام اندیشى: و آن گرایش افکار عمومى به معارف محدود و سطحى، تکیه بر ظواهر پیروى بى دلیل از جریان هاى جارى جامعه و گسترش آن توسط حکومت است که نشأت گرفته از وسوسه و دعوت نامحسوس شیطان از یک سو و آسایش طلبى و محدودیّت طبیعى ادراکات بشر از سوى دیگر است. در فرهنگ جارى جامعه به مظاهرى از آن برمى خوریم که به نوبه خود از آسیب هاى مهم تلقى مى شود. از جمله آنهاست:

الف ـ معارف ساختگى: عوام اندیش بودن جامعه، برخى از خواصّ را نیز عوامگرا مى کند. آنان گاهى ناخودآگاه تحت تأثیر جوّ و جریان جامعه قرار مى گیرند و گاهى به عمد و براى جلب رضایت مردم، عوامانه مى اندیشند، عوام پسندانه گام برمى دارند و عوام فریبانه قلم مى زنند همانند توجه و ترغیب شدید و روزافزون مسلمانان به آواشناسى و تجوید ـ افراطى ـ قرائت قرآن کریم.

بى شک، قرائت قرآن با صداى زیبا و شیوه صحیح، نوعى ارزش است و شنونده را بیشتر و آسان تر، مجذوب مى سازد و بر تأثیرگذارى آن مى افزاید. از این رو پیشوایان دینى هنگام قرائت قرآن، دو ویژگى درست خوانى و زیباخوانى را رعایت مى کردند و دیگران را نیز به رعایت آن ها فرامى خواندند. این عمل آنان همراه با توصیه نظرى، به تدریج، به صورت سنّت حسنه و پدیده نوظهور علم تجوید درآمد و جایگاه شایسته اى یافت. با فتح گسترده کشورها و گرایش روزافزون ملل گوناگون به اسلام و قرآن، دامنه آن همچون دیگر علوم گسترده شد؛ زیرا پیروان جدید قرآن با فرهنگ، زبان و گویش هاى ناهمگون مى خواستند با کتاب آسمانى خود مأنوس و با معارف آن آشنا شوند و آن را همچون برادران عرب، با ترتیل جمیل بخوانند. این مسأله تسهیلات و راه کارهاى جدیدى مى طلبید. این انگیزش، فرهیختگان و دیرآشنایان زبان و فرهنگ قرآن را واداشت. تا به قواعد و مسائل آن بیفزایند و راه هاى آموزش آن را بر نو مسلمانان بگشایند. این حرکت مثبت متأسفانه روند شتاب آمیزى به خود گرفت و «تجوید» دچار تورّم شد و مسلمانان بیش از حدّ ضرورت بدان پرداختند و انبوهى از اطلاعات غیر ضرور بر آن تحمیل کردند.

سرانجام علم تجوید جنبه مقدّماتى خود را از دست داد و به یک هدف تبدیل شد. تحسین صوت و اداى صحیح حروف و کلمات قرآن، که یک فضیلت بود، به صورت فریضه درآمد، در حدّى که گویا قرآن تنها براى این هدف نازل شده و رسالت ما نیز تنها همین است و بس، در حالى که اهداف قرآن در اُفقى برتر و روشن تر قرار دارد و ما به جاى پرداختن به مسائل سطحى، باید در اهداف عالى و عملى آن بیندیشیم و از نگاه سطحى و ظاهرى چشم بپوشیم و به برداشت باطنى از آن بپردازیم. بیش از تشکیل محافل تجویدى قرآن، به تأسیس خلوتکده هاى تدبّرانگیز آن بیفزاییم موانع «ترخیم» و «تفخیم» را از میان برداریم و «وقف» و «ادغام» را توقیف کنیم باشد که به برخى از کرانه هاى این اقیانوس نهایت ناپذیر نایل آییم و گامى به سوى حقیقت و معنویت آن برداریم و این نه خواسته نفسانى ما، که برخاسته از پیام قرآن ناطق است.

ب ـ برون گرایى و ظاهربینى: علم و تجربه نشان داده است که بیشتر مردم برون گرا و ظاهربین هستند و به محسوسات و ظواهر بیش از معقولات گرایش دارند و به مشهودات و ملموسات بیش از نادیدنى ها ارج مى نهند و در جذبه آنها قرار مى گیرند. حسّ گرایى و دورى از درون بینى، بخشى از جوامع بشرى را به بت پرستى، ترغیب و خالق یکتا و نادیدنى را برایشان به بُت محسوس و مجسم تبدیل کرد. ابوریحان بیرونى مى گوید:

علّت بُت پرستى [یا یکى از علل آن] محسوس گرایى طبیعى مردم است. که قدرت صعود براى درک حقایق والا را ندارند و همواره مى خواهند حتّى خدا را، که مجرّدترین حقیقت است، در عرصه محسوسات ببینند.

ج ـ تحریف و توجیه: انسان گرچه طبعاً بصیر و درون بین است، خود را به خوبى مى شناسد و صفات زشت و زیبایش را از هم تشخیص مى دهد، ولى عذر تراش و توجیه گر است. این صفت او بر دیگر صفاتش گرد و غبار فراموشى مى نشاند و در سایه آن، حق را براى مردمان سطحى و ساده اندیش، مشتبه مى سازد و باطل را حق جلوه مى دهد. این خصلت ذاتى هنگامى خطرآفرین مى گردد که با ضعف ایمان، اندیشه الحادى و دنیاطلبى همراه باشد. توجیه و تحریف شیوه دیر آشناى فتنه جویان و ستم پیشگان است. فرعون بر قتل حضرت موسى علیه السلام تصمیم مى گیرد و آن را توجیه کرده، مى گوید:

مى ترسم اگر موسى را زنده بگذارم، دین شما را تغییر دهد و یا در روى زمین فساد کند.

پس بر زمامداران و مدیران اجرایى به ویژه بر فرهنگ بانان است که از عوام اندیشى و عوام گرایى بپرهیزند، تعالیم دینى را از منابع اصیل و اصلى آن برگیرند و بصیرت فزونى را اصل زیربنایى آموزه هاى خود قرار دهند. مفاهیم عالى و مقوله هاى کلیدى همانند: «انتظار» را به خوبى دریابند و انتظار مثبت و سازنده را با انتظار منفى و رکودآور، بازشناسند و در مواضع بر حق سیاسى خود، دچار تردید نشوند، مصالح مکتب و مردم را به مصالح و منافع شخصى و حزبى خود نفروشند، و در هیچ مرحله اى به تدبیر و نظر و برداشت خود، نبالند و ننازند و بدون نظر و رأى رهبر فرزانه، پیش نتازند که چه بسا سراب را آب زلال بپندارند.

7 ـ عُجب و غرور: حیات حکومت از حرکت رجال حاکم، تأمین و صفات شخصیّتهاى تاریخ ساز و حکومت گر، به حکومت و جامعه منتقل مى شود؛ افراد مغرور و خودباخته، جامعه و حکومتِ سرکش و طغیانگر مى سازد.

غرور معنوى اژدهاى غول پیکر و طوفان سیل آسایى است که هستى حکومت را مى بلعد و در وادى فنا فرو مى برد. صورت سیلى خورده تاریخ اسلام، آثار ناگوار آن را در

در خود ثبت کرده و نسل حاضر، دست تجاوزگر عجب و غرور را نه در صفحات تاریخ، که در سراسر جبهه هاى اسلام از کوه احد در مدینه، تا حکومت صفویه و سقوط اصفهان شاهد است.

پس زمامداران و مدیران سیاسى، نباید بر حق بودن خود و بر باطل بودن دشمن مغرور شوند و به عجب و خودکفایى معنوى ـ که خطرناک ترین غرور و خودبینى هاست ـ مغرور شوند و هر یک از آنها را علّت تامّ و سبب ساز کامل پیروزى و شکست بپندارند. بلکه قانونمندى تاریخ را باور نمایند و بدانند که سنّتهاى اجتماعى و تاریخى خداوند، ثابت و از دیر زمان بر جوامع حق و باطل حاکم است و خارج از مدار، نه طرفدار حقى را بدون عوامل درونى و بیرونى به کرسى پیروزى مى نشاند و نه باطلى را بدون رعایت قوانین تاریخى به شکست وامى دارد؛ تنها بر حق بودن به معناى پیروز شدن و حاکم گشتن جبهه حق نیست و بر باطل بودن، به معناى شکست خوردن و زوال پذیرفتن نیست. بلکه شکست و پیروزى، تنزّل و ترقّى و انحطاط و تعالى برمبناى اصول کُلى و سُنن الهى است و تحوّلات بیرونى، وام دارِ خواست خدا و با تحولات و جهت یابى هاى درونى همراه است.

8 ـ استفاده ابزارى از دین: ادیان آسمانى به ویژه دین اسلام، بر پایه خلوص، بنیانگذارى و با کلمه هاى خالص، حنیف و واصب معرفى شده است، دینى که دعوت و عبادت و جهاد و هجرت در پرستش و نیایش آن با خلوص آمیخته، حکومتى هم که در پرتو آن، تشکیل مى شود باید در اهداف و عملکرد نیز بر همین پایه استوار باشد.

خلوص سیره ثابت پیامبران گذشته و رسول خدا(ص) بود و اکنون باید اسوه و الگوى ما باشد. آنان در مقابل خدمات خود، به مردم، منّت نمى نهادند، انتظار تقدیر نداشتند. تبلیغ مکتب را بهانه اى براى مطرح ساختن خویش و کسب رأى و نظر مردم به نفع خویش قرار نمى دادند، در اوج کمال بودند ولى باز هم خود را نیازمند کمال جویى مى دانستند و عملکرد خود را ناچیز و اندک مى شمردند. از این رو بر حکومتداران دینى و مدیران سیاسى و اجتماعى را، سزاست که تعالیم دینى را آینه زلال و آیین زندگى ببینند نه وسیله اى براى نیل به اهداف کوچک مادّى و نمایش قدرت و تزویر و رسیدن به آرمان هاى کاذب دنیایى. آنان که آیین وحیانى را نردبانى براى نیل به بام بلند اعتلا و شهرت قرار مى دهند، بداندیشند و بیماردل، قلب و زبانشان فاصله بسیار دارد از شعور و باریک بینى محروم و از معرفت درونى و از درک قدرت حق، در غفلتند. حق ناپذیرى، سلطه پذیرى، امتیازخواهى، تبعیض گرایى، جوّپذیرى، خطرگریزى، ترس از مرگ، خودمحورى و وابستگى هاى مادّى، طبقه گرایى و مشقّت گریزى از نشانه هاى بارز انسان هاى «دین ابزارى» است. و این روش، در منطق پیشوایان معصوم مکتب ما، مردود است و ناپسند. امام محمد باقر(ع) مى فرماید:

اَلشّیعَةُ ثَلاثَةُ اَصْنافٍ: صِنْفٌ یَتَزَیَّنُون بنا و صنفٌ یَسْتَأْکِلُونَ بِنا وَ صِنْفٌ مِنّا وَ اِلَیْنا... .

شیعیان سه دسته اند: دسته اى که به وسیله ما زینت [و موفقیتى] مى یابند، دسته اى ما را وسیله ارتزاق و خوراک خویش قرار مى دهند و دسته اى هستند که از ما هستند و به سوى ما در حرکتند.

9 ـ شادخوارى و بى بند و بارى فرهنگى: زمانى که در جامعه اى، معنویت بى معنا گشت، فسق و فساد سراسر آن را آلوده ساخت و جرم و جنایت دامن گیر اکثریّت گردید، خداوند افراد چنین جامعه اى را در بهره ورى هاى مادّى، غوطه ور مى سازد و مردمان را به تجمل و ترفّه سوق مى دهد، رفاه زدگى و شادخوارى را شیوه و شعار زندگى خود قرار مى دهد تا به حیات مادّى و مستانه و مترفانه دل خوش دارند و در عیش و عشرت غرقه شوند و پیوندشان با عالم معنا و معنویت قطع مى شود، خشم خدا را فراموش مى کنند.

نیروهاى فعال و جوان این جامعه، خود را مى بازند، از فعّالیّت فکرى و فیزیکى بازمى مانند، قدرت دفاعى خود را از دست مى دهند، از میدان جنگ و جهاد مى رَمند و به آغوش اعتیاد پناه مى برند و از امکانات رفاهى و ضروریات معیشتى و حتّى از وسایل پیشرفته فنى و صنعتى تنها سود مادّى مى برند و براى اشباع نفس و تأمین خواسته ها و نیازهاى نفسانى و تجدّد و تنوّع حیات ظاهرى به تلاش و تکاپو مى افتند.

خداوند در چنین شرایطى، آنان را یکباره از اوج رفاه و تنعّم، به حضیض فقر و مسکنت مى نشاند و به مجازات دنیوى آنها مى پردازد، تا آیندگان تصویر آن را در آینه تاریخ ببینند و درس آموزند و از تجمل پرستى دست بشویند و اعتدال پیشه کنند و از نعمتهاى مادّى به عنوان ابزار زندگى سود بجویند و در آتش مادیات نسوزند و زندگى را وسیله بدانند نه هدف نهایى.

نتیجه گیرى

چرخ دوّار تاریخ، کارگزاران نظام، دولتمردان و مدیران سیاسى، نسل حاضر را گاهى به عبرت سراى «سربداران» و «علویان» و «ادریسیان» فرامى خواند. گاهى آنان را در کلاس درس «آل حمدان» و «آل بویه» مى نشاند و با کمال دل سوزى، توصیه مى کند که از دگرگونى ها و تحوّلات درونى سازمانى این دولت ها طرفى برگیرند و از تاریخ پرحادثه «فاطمیان» و «صفویان» درس آموزند، تا به سیه روزى آنان گرفتار نیایند و با خود، هم پیمان شوند که در دراز مدت در ابعاد فرهنگى و سیاسى گام هاى مؤثّر بردارند به ویژه در حوزه هاى خاصّ نظامى و نیروهاى مسلح به اهداف عالى بیندیشند و در موارد ویژه اى برنامه ریزى کنند از جمله آنهاست:

1 ـ پرورش روحیّه قناعت، معرفى الگوى مصرف مبارزه با اسراف و تبذیر و دورى از ترفّه و تجمّل، زیاده خواهى و رفاه طلبى.

2 ـ پرورش روحیّه عدالت خواهى، رعایت کامل قسط و عدالت در جامعه و دورى از بهره کشى ظالمانه، از اقشار ضعیف و آسیب پذیر.

3 ـ تقویت روحیّه ایثارگرى، شهادت طلبى و تدارک نیرو و تجهیزات مورد نیاز، به مقتضاى روز و منطبق بر فن آورى هاى جدید و به نمایش گذاشتن قدرت رزمى، همراه با نهادینه کردن نظم و انضباط در ارکان هاى نظامى، تا دشمن قسم خورده مسلمانان، قدرت لشکر و کشورى را قدرتمند بیابد و مرعوب شود و چشم طمع به مرز و بوم کشور ما ندوزد.

4 ـ شکستن سدّ عظیم و خشونت بار فاصله طبقاتى، توزیع عادلانه محصولات و منافع ملّى برمبناى دستورات دینى، تا تعادل جامعه به هم نخورد و شکاف عمیق اجتماعى پدید نیاید و در مسیر معین حکومت و دولت، سیر نزولى در خود نیابد و روند صحیح و راه مستقیم خود را پیش بتازد.

5 ـ توجه نظرى و عملى به اصل رهبرى و تداوم پیوستگى کامل دین و سیاست و پشتیبانى از شخص زمامدار و سیاستهاى وى؛ زیرا که ایجاد ضعف در مجموعه رهبرى و زعامت سرآغاز پیدایش ضعف و سستى در دیگر ارگانهاى کشور و عامل ظهور شتابان در انحطاط جامعه و زوال حکومت است.

6 ـ تحکیم روابط و علائق خانوادگى، بر پایه اصل تخاطب و مشاوره، تا مردان و زنان جایگاه اجتماعى خود را بازیابند و بشناسند و فضاى تربیتى خانه را به صحنه هاى کاذب سیاسى تبدیل نکنند.

7 ـ آینده نگرى و پیش بینىِ راههایى که دشمن مى تواند از آن طریق ـ جز آن چه گفته شد ـ بر پیکره انقلاب و دولت جمهورى اسلامى ضربه ها و صدمه هاى جدّى وارد آورد، همانند شبیخون فرهنگى و... و علاج قبل از واقعه.

تبلیغات