چکیده

هرشخصى که مسئولیتى به او واگذار مى شود باید ویژگیهایى داشته باشد تا از عهده آن مسئولیت بر آید؛ هر مسئول و مدیر مافوق در انتخاب مسئولان و مدیران رده هاى پایین تر باید این خصوصیتها را در نظر گرفته، با توجه به تناسب فرد و مسئولیت نه بر مبناى آشنایى، دوستى خویش یا همگرایى، مسئولیتها را واگذار کند.از سوى دیگر مسئولیتها مادام العمر به افراد واگذار نمى شود، مسئولانى برکنار مى شوند و کسان دیگر جایگزین آنها مى گردند. این برکنارى ها نیز نباید بدون ملاک انجام گیرد. سؤالى که مطرح است این که از نظر اسلام چه ملاکهایى براى عزل و نصبها مطرح شده است؟ در این مقاله تلاش بر این است برخى از ملاکهاى نصب و عزل فرماندهان نظامى با نگاهى اجمالى و در عین حال تحلیلى به قرآن و سنت کشف و ارائه شود.ابتدا ملاکهاى انتخاب فرماندهان و سپس معیارهاى عزل مورد بررسى قرار گرفته و در نهایت توصیه هایى در شیوه عزل.

متن

 


مقدمه

نظامیان طبقه بسیار مهمى در جامعه هستند و بخش عمده قدرت حکومتها در دست آنان است. هیچ حکومت و کشورى نیز از وجود نیروهاى مسلح بى نیاز نیست؛ زیرا حفظ امنیت ملت و حکومت، سرکوب آشوبگران و قطع دست متجاوز به دست با کفایت نظامیان انجام مى گیرد.

در عین حال نیروى مسلح مى تواند براى هر جامعه اى خطر آفرین هم باشد، نیرویى که متکى به قدرت و سلاح است و به اقتضاى حرفه اش مشکلات را با قدرت و زور حل مى کند قادر است نسبت به شهروندان دست به ستمگرى بزند و در مقابل خود مانع و رادعى نبیند. یا دست به قیام و شورش بزند و کشور را دچار مشکل سازد.

از این رو در گزینش نظامیان، بخصوص فرماندهان ویژگیهایى باید مد نظر باشد تا آنچه منظور از وجود ایشان است به نحو احسن تحقق یابد و خطر احتمالى از جانب ایشان به حداقل کاهش یابد. عقل و تجربه طولانى بشر این ویژگیها را تا حدودى مشخص کرده است. کلام وحى و سخن مفسران آن نیز بر تأیید بیشتر آن موارد اشاره دارد.

در این مقال تلاش بر این است که با مراجعه به کلام وحى و گفتار پیشوایان دین و به ویژه سخنان امام على (ع)، ویژگیها و امتیازات برجسته اى که در وجود فرماندهان لازم و بایسته است و رهبران کشورهاى اسلامى و نیز فرماندهان ارشد باید درنصب فرماندهان رده هاى گوناگون نیروى مسلح ملاک قرار دهند، کشف و ارائه شود. البته این موضوع جاى کار بسیار دارد و نوشته حاضر، تنها قدمى در این راه است که امیدواریم شروع مناسبى باشد.

ـ ملاکهاى نصب فرماندهان
ویژگیهاى فرماندهان

1. دانش و آگاهى؛ نخستین ویژگى و ملاک گزینش فرماندهان، دانش مربوط به محدوده مسئولیت ایشان است؛ هم دانش نظامى و هم آگاهیهاى دیگرى از قبیل شناخت موقعیتهاى اجتماعى و روان شناختى نیروهاى خودى و بیگانه. هرچه این آگاهى گسترده تر و توان علمى بالاتر باشد، موفقیت فرمانده بیشتر خواهد شد. این ویژگى ملاک انتخاب فرماندهان نظامى، در عهدنامه مالک اشتر با عبارت «و اجمعهم علماً و سیاسة» آمده است؛ یعنى از میان نظامیان آن شخص را به فرماندهى برگزین که از نظر دانش و سیاست جامع تر باشد.

2. ورزیدگى و توان جسمانى؛ فرمانده نظامى باید نیرومند، پر انرژى، ورزیده و چالاک باشد تا بتواند مأموریتهاى نظامى خود را به گونه اى شایسته به انجام رساند و خود اسوه اى براى نیروهاى تحت فرمانش باشد و در شرایط سخت آنان را به کار گیرد. افزون بر اینکه ناتوانى جسمى در روحیه نیز مؤثر بوده و موجب ضعف روحیه خود و افراد تحت فرمان مى گردد.
ز نیرو بود مرد را راستى     زسستى کژى زاید و کاستى

قرآن مجید در داستان حضرت موسى و شعیب علیهما السلام ویژگى موسى (ع) را از قول دختر شعیب چنین بیان مى کند: «یا أبت استأجره انّ خیر من استأجرت القوى الامین» (قصص / 26) پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسى است که استخدام مى کنى که هم نیرومند و هم امین است.

ـ دانش و نیرومندى طالوت: آیه شریفه 247 سوره بقره که درباره فرماندهى طالوت است به روشنى بر دو ویژگى دانش و توانایى جسمى دلالت دارد: هنگامى که طالوت از جانب خداوند براى فرماندهى بنى اسرائیل برگزیده و به وسیله پیامبرشان «اشموعیل» معرفى شد، بنى اسرائیل بنابر ارزشهاى نادرست خود، او را شایسته مقام فرماندهى خود ندیدند و دو موضوع زیر را دلیل اعتراض خود بیان کردند:

الف: از خاندان سلطنت و نبوت نبودن.

ب: فقر.

حضرت اشموعیل جواب داد: او را خداوند برگزیده و دانش و توان جسمى او را گسترش داده است؛ یعنى آنچه در وجود فرمانده ضرورت دارد دانش نظامى و آگاهى کافى نسبت به حوزه مأموریت و مسئولیت خود و نیز قدرت و توان جسمى براى هدایت نظامیان در مراحل گوناگون و در سختیها و شدائد است این دو ویژگى را خداوند به طالوت بخشیده است، بلکه در حد اعلى او را متصف به این صفات گردانیده است: «و زاده بسطة فى العلم و الجسم»

3. ایمان به هدف؛ فرمانده نظامى بخصوص در یک جامعه داراى ایدئولوژى باید با اهداف آن جامعه هماهنگ بوده و اعتقاد قلبى داشته باشد و عملکرد او نیز ایمان و ایده درونى او را نشان دهد، به گونه اى که یک فرد مکتبى تلقى شود.

قرآن کریم درباره رسول خدا (ص) که رهبر و مدیر جامعه و فرمانده کل نیروها در جنگهاى صدر اسلام بود چنین مى فرماید: «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون»؛ (بقره / 285) پیامبر [پیش از هر کس] به آنچه از جانب پروردگار بر او نازل شده ایمان آورده و مؤمنان [پیشگام] نیز ایمان آورده اند.

این ایمان و اعتقاد به مکتب در سرتاسر زندگى و تلاش پیامبر (ص) متبلور بود. از جمله در میدانهاى نبرد و سختیهاى فراوان آن؛ به گونه اى که امیرمؤمنان (ع) با آن شجاعت بى نظیر خود مى فرماید:

کنّا اذا احمرّ البأس اتقینا برسول اللّه فلم یکن احد منا اقرب الى العدو منه؛

یعنى هنگامى که آتش جنگ شعله ور مى شد، ما به پیامبر پناه مى بردیم و او از همه به دشمن نزدیک تر بود!

البته خود نیز چنین بود، چه در جنگهاى پیامبر و چه در جنگهایى که خود در زمان حکومتش در گیر آن بود، از رویارویى با هیچ دشمن ابا نداشت؛ چرا که به هدف خود ایمان داشت.

انى و اللّه لو لقیتهم واحداً و هم طلاع الارض ما بالیت و لا استوحشت و انى من ضلالهم الذى هم علیه و الهدى الذى انا علیه لعلى بصیرة من نفسى و یقین من ربى،

به خدا سوگند اگر من به تنهایى با شامیان روبرو شوم و آنها همه زمین را هم پر کرده باشند، هیچ باک و وحشتى ندارم و من درباره گمراهى ایشان و هدایت و رستگارى که خود در آن هستم از جانب خویش بینا و از سوى پروردگارم یقین و باور دارم. (در هدف خود هیچ شک و تردید ندارم و با ایمان و عقیده راسخ وارد میدان مبارزه با گمراهان شده ام.)

آن حضرت، به هنگام انتصاب مالک اشتر به حکومت مصر، از او مى خواهد که فرمانده سپاهش را کسى قرار دهد که نسبت به خدا و پیامبر و امام خیرخواه ترین باشد.

4. شجاعت؛ در حدیث آمده است که «لا یحل للجبان ان یغزو لانه ینهزم سریعاً... یعنى شخص ترسو مجاز نیست در نبرد شرکت کند؛ زیرا به سرعت شکست مى خورد. چه بسا شکست و عقب نشینى او باعث شکست و سستى دیگران هم مى شود. وقتى دارنده این صفت نتواند حتى در جایگاه یک رزمنده عادى در جنگ شرکت کند، بدیهى است که در وجود فرماندهان نباید کوچک ترین اثرى از این آفت دیده شود! امام على(ع) در توصیه به مالک اشتر یکى از ویژگیهایى که براى فرماندهان مى شمارد این است که دلاور و اهل شجاعت باشند. و آن گاه که مالک را براى اهل مصر معرفى مى کند، او را به این صفت چنین مى ستاید:

اما بعد، قد بعثت الیکم عبداً من عباد اللّه لا ینام ایام الخوف و لا ینکل عن الاعداء ساعات الروع.

بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم که به هنگام ترس [مردم از جنگ] به خواب نمى رود و در هنگام وحشت از دشمن روى برنمى تابد.

و در بیانى دیگر، به نیروها سفارش مى کند که پرچمداران حتماً باید از شجاعان باشند، پرچمتان را به جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت نسپارید!

5 . حزم و تدبیر؛ فرماندهان، این تصمیم گیرندگان لحظات حساس و پر خطر بیش از هر شخص دیگرى به دور اندیشى و تدبیر نیازمندند؛ چرا که اشتباه آنها چه بسا خسارتهاى جانى و مالى سنگین و غیر قابل جبرانى را پدید مى آورد. به چند حدیث در این زمینه تبرک مى جوییم:

ـ الظفر بالحزم و الجزم؛

پیروزى با دور اندیشى و اراده استوار به دست مى آید.

ـ التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم؛

اندیشیدن قبل از کار تو را از پشیمانى ایمن مى دارد.

ـ الحزم حفظ التجربة الحزم النظر فى المواقب و مشاورة ذوى العقول؛

دور اندیشى عبارت است از نگهدارى تجربه، عاقبت نگرى و رایزنى با خردمندان.

ـ لا خیر فى عزم بلا حزم؛

در عزم و تصمیمى که با دور اندیشى همراه نباشد خیرى نیست.

رازدارى و آشکار نکردن تصمیم از شرائط حزم و دوراندیشى است، بخصوص در امور نظامى و جنگ:

ـ الظفر بالعزم و الحزم با جالة الراى، و الراى بتحصین الأسرار؛

پیروزى با دور اندیشى و دوراندیشى با رایزنى و راى با رازدارى به دست مى آید.

ـ من اظهر عزمه بطل حزمه؛

آن کس که عزم خود را آشکار سازد دور اندیشى اش بى اثر گردد.

نکته: با همه اهمیتى که حزم و تدبیر در اجراى کارها دارد، نباید در این زمینه راه افراط را پیمود و به بهانه دور اندیشى و تدبیر، از انجام مسئولیتها و مأموریتها باز ماند و چه بسا همان گونه که امام حسن عسگرى (ع) فرموده اند، اگر حزم و دوراندیشى از اندازه خود فراتر رود، به ترس تبدیل خواهد شد.

6 . قاطعیت: فرمانده باید فردى قاطع و داراى عزمى استوار باشد. آن هنگام که با رعایت همه جوانب و ارزیابى موقعیت مشکلات و موانع تصمیمى گرفت، باید با قاطعیت و بدون سستى آنرا اجرا کند.

امام على (ع) در معرفى مالک اشتر، چنین مى نویسد:

اشدّ على الفجار من حریق النار... فانه سیف من سیوف اللّه ، لا کلیل الضّبة و لا نابى الضریبة.

او نسبت به بدکاران از شعله آتش سوزنده تر است او شمشیرى از شمشیرهاى خدا است که نه تیزى اش به کندى مى گراید و نه ضربتش بى اثر مى گردد.

قبل از جنگ صفین، اهالى شهر «رقه» که طرفدار عثمان بودند پل عبور از رود فرات را برداشته بودند تا لشکر امیرالمومنین(ع) نتوانند از رودخانه بگذرند. حضرت حرکت کرد تا از راه دیگرى عبور کند، اما مالک اشتر را در آنجا گذاشت. مالک به اهل شهر گفت به خدا قسم اگر امیرالمومنین برود و شما پل را نبندید، شما را مى کشم و شهر شما را خراب مى کنم و اموالتان را مى برم!

مردم شهر به یکدیگر گفتند: اشتر به گفته خود عمل مى کند و على به همین جهت او را نزد ما گذاشت و رفت. پس آنها پل را بستند. و اشتر پیام فرستاد که امام برگردد. حضرت بازگشتند و از پل عبور کردند و آخرین کسى که عبور کرد اشتر بود.

7. بردبارى و سعه صدر؛ در سخنان امیرمؤمنان آمده است که آلة الرئاسة سعة الصدر وسیله ریاست سعه صدر و گستردگى فکر است. در بسیارى از روایات از این مهم با تعبیر حلم یاد شده است. حضرت امیر مؤمنان بخصوص در انتخاب فرماندهان بر این امر تأکید داشته و به مالک چنین سفارش مى کند:

و افضلهم حلماً ممن یبطى ء عن الغضب و یستریح الى العذر و یرأف بالضعفا و ینبو على الاقویاء و ممن لا یثیره العُنف و لا یقعد به الضعف.

آن کس را به فرماندهى برگزین که برترین نیروها از جهت حلم و بردبارى باشد؛ از آنان که دیر به خشم آیند و پوزش خطا کاران را بپذیرند به ضعیفان مهر ورزند و از گردن فرازان دورى جویند. آنان که خشونت آنها را [بى حساب] برنینگیزد و ضعف و ناتوانى از انجام مسئولیت باز نشاند.

نکته مقابل حلم و سعه صدر، تنگ نظرى کینه توزى و سخت گیرى است که اگر فرماندهى دچار این اوصاف باشد با مشکلات فراوانى در میان نیروهاى خود مواجه خواهد شد. در حالى که سعه صدر و حلم در مقابل دشمنان نیز مطلوب است. اگر تاریخ صدر اسلام را ورق بزنیم موارد فراوانى را پیدا مى کنیم که پیشوایان دین با دشمنان نیز با سعه صدر برخورد کرده اند و هرگز کینه توزى و تنگ نظرى به خرج نداده اند. رسول خدا(ص) که در احد به سختى مجروح شده بود، به دشمنان خود نفرین نکرد بلکه مى گفت: «اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون»؛ خداوندا: قبیله ام را هدایت فرما که آنان ناآگاهند.

در جنگ صفین هم ابتدا نیروهاى شامى آبراه را تصرف کرده مانع آب برداشتن لشکریان على (ع) شدند. اما پیروان حضرت حمله کردند و آب راه را از چنگ شامیان بیرون آوردند. در این حال آن حضرت مقابله به مثل نکرد، بلکه آبراه را آزاد گذاشت تا همه به آب دسترسى داشته باشند.

8 . پیروى کامل از فرمان رهبر و فرمانده بالاتر؛ فرماندهان بر همه کمالات و ویژگیهاى خود این خصوصیت را نیز باید بیفزایند که از فرمان رهبر و پیشوا سرپیچى نکنند و اگر خود نظر و عقیده اى دارند و انجام آن را به مصلحت مى بینند وظیفه دارند مطلب را به اطلاع برسانند اما نتیجه گیرى و دستور انجام عمل را به پیشوا واگذار نمایند و طبق نظر او عمل کنند.

على (ع) به ابن عباس فرمود: «تو حق دارى نظر مشورتى خود را به من بگویى و من روى آن بیندیشم و تصمیم بگیرم، اما اگر بر خلاف نظر تو تصمیم گرفتم باید از من اطاعت کنى».

و مالک اشتر چه زیبا این نکته را دریافت و بیان کرد: یا امیر المؤمنین آنچه به عقل ما مى رسد و مصلحت تشخیص مى دهیم باید قبل از اینکه شما تصمیم بگیرید به عرض برسانیم و چون تصمیم گرفتید، براى ما جایز نیست که در برابر اراده و تصمیم شما اظهار نظر کنیم.

امیرالمؤمنین (ع) نیز او را این چنین توصیف مى کند: فانّه لا یُقْدِم و لا یحجم و لا یؤخِّر وَ لا یُقَدِّمُ الا عن امرى؛ او هیچ اقدام، هجوم، عقب نشینى و پیشروى جز به فرمان من نمى کند!

در جریان تحمیل حکمیت و آتش بس در جنگ صفین برخى گفتند: اشتر به این امر راضى نمى شود و نظر او تنها جنگ است و بس. حضرت فرمود: اشتر راضى مى شود به آنچه من راضى شوم، اشتر این گونه نیست که مى گویید او با من مخالفت نمى کند.

یادآورى: آنچه تا اینجا مطرح شد، تمام ویژگیها و ملاکها نیست بلکه برخى از مهم ترین ویژگیهایى است که در گزینش و نصب فرماندهان باید مورد نظر قرار گیرد. در این مجال به همین اندازه بسنده کرده، در ادامه به ملاکهاى عزل و برکنارى مى پردازیم.

ملاکهاى عزل فرماندهان

کنار گذاشتن فرمانده همانند نصب او باید روى ملاک صحیحى انجام بگیرد. جهاتى که ممکن است موجبات برکنارى فرمانده و مسئولى شود، به شرح ذیل است:

1. ناتوانى فرد در انجام مسئولیت

2. توان بیشتر در انجام مسئولیت دیگر یا مسئولیت بالاتر.

3. اقتضاى اوضاع اجتماعى.

4. خیانت

اکنون نمونه هایى براى هر کدام از تاریخ اسلام:
الف. عزل محمد بن ابى بکر از حکومت مصر و فرماندهى لشکر

محمد بن ابى بکر بعد از قیس بن سعد از جانب امیر المؤمنین (ع) به حکومت مصر منصوب شد، اما با توجه به طمع معاویه در مصر و نزدیکى آن دیار با شام، معاویه در کار او اخلال مى کرد. محمد ضمن نامه اى به اطلاع امیر مؤمنان (ع) رسانید که معاویه در مصر شرارت مى کند و هر روز عده اى را به مخالفت با وى تحریک مى کند.

على(ع) احساس کرد وضع مصر متشنج است، لذا اندیشید یا قیس بن سعد را دوباره به حکومت مصر برگرداند یا مالک اشتر را به حکومت آن دیار منصوب کند. سرانجام مالک را انتخاب و طى نامه اى او را که حاکم جزیره بود احضار فرمود. متن نامه حضرت چنین بود:

اما بعد، همانا براى اقامه دین و سرکوب اشرار و امن کردن مرزها همواره از تو استمداد مى کنم. من محمد بن ابى بکر را به حکومت مصر گماشتم اشرار بر او شوریده اند او هم جوانى است نو رس که در جنگ تجربه کافى ندارد و کار آزموده نیست هر چه زودتر شخص امینى را به جاى خود بگذار و به کوفه بیا تا در این باره بیندیشیم.

محمد بن ابى بکر از یاوران مخلص امیر مؤمنان (ع) بود و حضرت او را به منزله فرزند خود تلقى مى کرد، ولیکن حضرت احساس کرد توانایى اداره کشور مصر را ندارد و این موضوع را هم در نامه مالک اشتر یادآور شد که «هو غلام حدث لیس بذى تجربة للحرب و لا بمحرب للاشیاء» و هم در نامه اى که به محمد بن ابى بکر فرستاد مرقوم فرمود که اگر حکومت مصر را از تو مى گرفتم، تو را به کارى که آسان تر و زحمت آن براى تو کمتر بود مى گماشتم. البته مى دانیم که مالک اشتر قبل از رسیدن به مصر به شهادت رسید و محمد بن ابى بکر همچنان در حکومت مصر باقى ماند تا این که او نیز در هجوم لشکر شام به مصر به فرماندهى عمروعاص به شرف شهادت نائل آمد پیش از جنگ صفین نیز حضرت در نظر داشت هاشم مرقال را که شخصیتى شجاع و کاردان بود جایگزین محمد بن ابى بکر نماید ولیکن شهادت او را در صفین گلچین نمود.
ب. عزل استاندار بحرین

عمر بن ابى سلمه مخزومى حاکم بحرین بود، امیرمومنان شخص دیگرى را به جاى او اعزام و او را به همکارى خود در جهاد با دشمنان انتخاب کرد و طى نامه اى به او چنین نوشت:

اما بعد، فانّى قد ولّیت نعمان بن عجلان الزُرَقى على البحرین و نزعت یدک بلاذم و لا تثریب علیک... و احببت أن تشهد معى فانک ممن یستظهر به على جهاد العدو و اقامة حدود الدین ان شاء اللّه .

اما بعد، من نعمان پسر عجلان زُرَقى را به ولایت بحرین گماشتم و تو را از آن کار برداشتم، نه نکوهشى بر توست نه سرزنشى.... دوست داشتم تو با من باشى؛ چه تو از کسانى هستى که از آنان در جهاد با دشمن یارى خواهند و بدیشان ستون دین را بر پادارند ان شاء اللّه .
ج: عزل سعد بن عباده و قیس بن سعد

در جریان فتح مکه سعد بن عباده چون با پرچم رسول اللّه (ص) از برابر ابوسفیان گذشت فریاد برداشت که اى ابوسفیان «الیوم یو الملحمة: الیوم تستحل الحرمة: الیوم اذلّ اللّه قریشاً»

ابوسفیان هنگام عبور رسول خدا (ص)، این موضوع را با فریاد به رسول اللّه رساند و تقاضاى نیکى و مهربانى کرد. عثمان و عبدالرحمن بن عوف نیز ضمن یادآورى سخن سعد بن عباده، گفتند که از سعد ایمن نیستند. حضرت فرمود: «الیوم یوم المرحمة الیوم أعز اللّه فیه قریشاً» آن گاه کسى را فرستاد و سعد را از پرچمدارى معزول و پسرش قیس را (طبق یک نقل) پرچمدار سپاه کرد که در واقع فرماندهى از سعد سلب نشده باشد. بدین ترتیب برکنارى سعد نه به جهت ناتوانى و نه خیانت، بلکه به سبب اقتضاى اوضاع اجتماعى و شرائط زمان اتفاق افتاد.

قیس پسر سعد بن عباده نیز در عصر خلافت امیر مؤمنان (ع) استاندار مصر و فرمانده ارتش آن دیار بود و با کیاست مأموریت خود را انجام مى داد؛ هم با خوارج و دشمنان داخلى در مصر و هم با معاویه که در شام بود مقابله مى کرد.

دسیسه هاى معاویه در جذب و مقابله با او به شکست انجامید، تا اینکه به دروغ نامه اى به نام قیس جعل و در بالاى منبر خواند که نشانگر تمایل قیس به معاویه بود. آنگاه معاویه از این جریان خود ساخته اظهار شادمانى کرد و این واقعه دروغین را شایع نمود، به گونه اى که در کوفه نیز این شایعه پخش شد. مشاوران امیرالمؤمنین (ع) پیشنهاد کردند که حضرت قیس را بر کنار کند. حضرت تمایل قیس به شامیان را باور نداشت، اما مشاوران اصرار کردند و گفتند او را بیازماى و احضار کن اگر نپذیرفت معلوم مى شود که شایعه درست است؛ در نتیجه حضرت او را معزول ساخت و او از مصر بازگشت در عین حال از طرفدارى امیرمؤمنان دست برنداشت. او سپس عامل آذربایجان شد و در جنگ صفین نقش بارزى ایفا کرد و بعد از شهادت امام على (ع) از یاران امام مجتبى (ع) بود.

د: اگر براى امیرالمؤمنین (ع) خبر خیانت یکى از کارگزارانش یا بدرفتارى او با مردم محل حکومتش مى رسید، بلافاصله تذکرات لازم را طى نامه اى به او ابلاغ مى کرد و او را توبیخ مى نمود تا کار خود را اصلاح نماید. و اگر براى آن حضرت خیانت کارگزارى مسلم مى شد به سرعت او را معزول مى ساخت و چنین مى نوشت: «اذا اتان کتابى فاحتفظ بما فى یدیک من اعمالنا حتى نبعث الیک من یتسلّمه منک چون نامه ام به تو رسید آنچه از کارها و مسئولیتها که در دست دارى حفظ کن تا کسى را بفرستم از تو تحویل بگیرد.» به مالک اشتر نیز در این زمینه چنین دستور مى دهد:

مراقب یاران و کار کنانت باش! اگر یکى از آنها دست به خیانتى گشود و گزارش جاسوسان تو بر آن خیانت همداستان بود، بدین گواه بسنده کن، و کیفر او را با تنبیه بدنى بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان. سپس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامى در گردنش در آر.»

عزل منذر بن جارود عبدى: منذر که از جانب امام على (ع) بر استخر فارس ولایت داشت. مقدارى از مال خارج را به خود اختصاص داد، چون خیانت او معلوم گردید، امام طى نامه تندى او را بر کنارو احضار فرمود. بخشى از متن نامه چنین است:

لا تدع لهواک انقیاداً و لا تبقى لاخرتک عتاداً... و من کان بصفتک فلیس باهل ان یسدَّ به ثَغْرٌ اَوْیَنْفَذَ بِهِ اَمْرٌ... فاقبل الى حین یصل الیک کتابى هذا ان شاءاللّه .

از فرمانبردارى هوایت دست بر نمى دارى و توشه اى براى آخرت نمى گذارى... آن که چون تو باشد در خور آن نیست که پاسدارى مرزى را تواند یا کارى را به انجام رساند... چون این نامه به تو رسد بى درنگ به سوى من باز گرد. ان شاء اللّه

نکته هاى ظریف در عزل

در موارد سه گانه عزل، غیر از مورد خیانت، باید مواظب بود عزل به نحوى نباشد که موجب افسردگى شخص یا تضعیف موقعیت اجتماعى او گردد؛ از این جهت رسول خدا(ص) بعد از برکنارى سعد (طبق نقل) پرچم را به پسرش قیس واگذار مى کند که تا حد زیادى شخصیت والاى سعد و خاندان او محفوظ بماند.

امیرالمؤمنین (ع) نیز براى دلجویى از محمد بن ابى بکر در نامه اى خطاب به وى چنین نوشت:

اما بعد خبریافتم که از فرستادن اشتر به محل حکومتت دلتنگ شده اى. آنچه کردم نه براى آن است که تو را کند کار شمردم یا انتظار کوشش بیشترى داشتم. اگر آنچه در دست تو است باز ستانم تو را بر جایى حاکم سازم که سر و سامان دادن آن بر تو آسان تر و حکمرانى آن بر تو خوش تر باشد.»

و هنگامى که استاندار بحرین را براى انجام کار مهم ترى احضار فرمود یاد آور شد که: تو را از فرماندارى آنجا برداشتم، نه نکوهشى بر توست و نه سرزنشى! حکومت را نیک انجام دادى و امانت را گزاردى پس بیا که نه گمان بدى بر توست نه ملامتى بر تو داریم. نه تهمتى بر تو زده اند و نه گناهکارت مى شماریم.

در مورد چهارم روش امیرالمؤمنین (ع) این بود تا گزارش خیانتها به حد یقین نرسیده بود به تذکر تنبه و تهدید و توبیخ مشروط اکتفا مى کرد. به عنوان نمونه به یکى از کارگزارانش نوشت:

اما بعد فقد بلغنى عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک.

اما بعد درباره تو گزارشى به من رسیده است که اگر چنان کرده باشى، پروردگار خویش را به خشم آورده اى و پیشوایت را نافرمانى کرده و امانت خود را پایمال کرده اى.

و به دیگرى مى نویسد: «به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من خوار خواهى شد و ارزش تو در پیش من سبک خواهد گردید.»

اما هنگامى که با شواهد و قرائن خیانت حاکمى مسلم مى شد، حضرت بدون درنگ او را بر کنار مى ساخت که مواردى از آن پیشتر مطرح گردید.

نتیجه

در کتاب وحى و گفتار و سیره پیشوایان معصوم (ع) هماهنگ با عقل و تجربه بشرى ملاکهایى براى نصب و عزل مسئولان و فرماندهان مطرح شده است که بر فرمانده کل و فرماندهان ارشد وظیفه است به کارگیرى و بر کنارى فرماندهان و مسئولان زیر دست را با آن ملاکها بسنجند و خواسته خود یا ملاکهاى غیر صحیح را در نظر نگیرند.

افزون بر این در شیوه عزل نیز باید مراقب باشند آبرو و موقعیت افراد به خطر نیفتد؛ جز خائنان که باید افشا شوند و تأدیب گردند.

تبلیغات