چکیده

منزلت اجتماعى نظامیان ارزش یا مقامى است که آنها از جهت شأن، حیثیت و اعتبار در جامعه از آن برخوردارند. این مقاله پس از مقدمه، تعریف منزلت اجتماعى نظامیان و نظریه هاى مرتبط با آن، به اختصار عوامل مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعى نظامیان را بیان مى کند.

متن

 


مقدمه

حفظ استقلال، امنیت و تمامیت ارضى یک کشور و ایجاد امنیت و آرامش در جامعه، بیش از همه به نظامیان وابسته است و در سایه توانمندى و اقتدار آنها حاصل مى شود، چرا که کمتر افراد، گروهها و یا سازمانهاى اجتماعى را مى توان یافت که در این سطح از اهمیت قرار داشته، بود و نبودِ آنها با بود و نبود یک کشور پیوند خورده باشد و هر گونه بى توجهى به آنها دوام و بقاى جامعه را به خطر اندازد.

به طور قطع، کسانى که در این سطح از اهمیت و حساسیت قرار دارند، باید از موقعیت و منزلت بالایى در جامعه برخوردار باشند تا از سویى مقبولیت و مشروعیت لازم اجتماعى را به دست آورند و با حمایت و پشتیبانى مردمى بتوانند به وظایف حساس و خطیر خود ـ به ویژه در مواقع بحرانى ـ به بهترین وجه ممکن عمل کنند و از سوى دیگر، زمینه لازم براى پیوستن جوانان مستعد، متعهد و کارآمد را به صفوف خود فراهم سازند و بنیه دفاعى و امنیتى کشور را بالا ببرند.

در این مقاله پس از تعریف منزلت اجتماعى نظامیان و نظریه هاى مرتبط با آن عوامل مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعى نظامیان بیان مى شود.

تعریف منزلت اجتماعى نظامیان

پیش از پرداختن به تعریف این متغیر، ابتدا باید تعریفى روشن از دو مفهوم «منزلت» و «منزلت اجتماعى» را به دست داد. در یک جا «منزلت» چنین تعریف شده است:

«منزلت، مقام فرد یا گروه با توجه به توزیع شأن (حیثیت) در یک نظام اجتماعى است».

در جاى دیگر

«منزلت، ارزشى است که یک جمع براى یک نقش اجتماعى قائل اند.»

اما در تعریف «منزلت اجتماعى بعضى گفته اند که»:

منزلت اجتماعى، یک ارزیابى است که بر پایه معیارهاى ارزش اجتماعى معتبر در جامعه از موقعیت یک شخص در ذهن دیگران به عمل مى آید ونشان مى دهد که موقعیت یک شخص نسبت به اشخاص دیگر در «فضاى اجتماعى» کجاست.

بعضى دیگر نیز «منزلت اجتماعى» را چنین تعریف کرده اند:

«منزلت اجتماعى، وضع فرد یا گروه در یک نظام اجتماعى است با انتظار متقابل عمل از دارندگان وضعیتى دیگر در چارچوب یک ساخت واحد.»

باتوجه به تعریف هاى مطرح شده، مى توان به تعریفى گویا و روشن از «منزلت اجتماعى نظامیان» به شرح زیر دست یافت:

«منزلت اجتماعى نظامیان ارزش یا مقامى است که آنها از جهت شأن، حیثیت و اعتبار در جامعه ایران از آن برخوردارند»

نظریه ها

در این بخش، نظریه هایى که به موضوع «منزلت اجتماعى» به طور مستقیم یا غیر مستقیم، پرداخته اند و به همین دلیل در بررسى منزلت اجتماعى نظامیان مى توان از آنها استفاده کرد، ارائه مى شوند. این نظریه ها عبارتند از:
1. نظریه قشربندى اجتماعى ماکس وبر (Max Weber)

وبر معتقد است که مالکیت، قدرت و حیثیت با وجود وابستگى متقابلشان از یکدیگر متمایز بوده و بنیانهایى هستند که در هر جامعه اى، نظام قشربندى بر روى آنها ساخته مى شود.

از نظر وى، تفاوت در برخوردارى از مالکیت اموال باعث به وجود آمدن طبقات اجتماعى ـ که گروههاى منزلتى هستند ـ مى شود، تقسیم نابرابر قدرت به تشکیل احزاب سیاسى مى انجامد و درجات مختلف حیثیت منشأ پیدایش قشرهاى اجتماعى با پایگاههاى اجتماعى مشابه مى گردد.

با توجه به نظریه وبر مى توان دریافت که اگر نظامیان از مالکیت (درآمد و ثروت) و قدرت کافى برخوردار نباشند در گروههاى منزلتى پایین ترى قرار گرفته و منزلت اجتماعى شان افت خواهد کرد.
2. نظریه قشربندى کارکردى کینگزلى دیویس (kingsley Davis) و ویلبرت مور (Wilbert moore)

این دو محقق بر این باورند که در نظام قشربندى اجتماعى، جامعه به مشاغلى که بر عهده گرفتن آنهادشوارتر و ناخوشایندتر است اما براى بقاى جامعه ضرورت دارند، پاداشهاى بیشترى را اختصاص مى دهد تا افراد با استعداد، شایسته، توانا و لایق، انگیزه کافى براى برعهده گرفتن این سمت هاى دشوار را پیدا کنند. مهم ترین این پاداشها عبارتند از: درآمد بالاتر، فراغت افزون تر و منزلت اجتماعى بیشتر.

بر اساس این نظریه، مى توان استنباط کرد که اگر مردم احساس کنند مشاغل نظامى مشاغلى آسان، کم مسئولیت و بى نیاز از تخصص است و براى بقا و دوام جامعه ضرورت چندانى ندارد، منزلت اجتماعى این مشاغل تنزل خواهد یافت.
3. نظریه نظام اجتماعى تالکوت پارسونز (Tolcot Parsons)

پارسونز بر این باور است که هر نظام اجتماعى داراى هفت پیش نیاز کارکردى است. این پیش نیازها بدین قرارند:

1. هر نظام اجتماعى باید با سایر نظامهاى اجتماعى، سازگارى داشته باشد.

2. هر نظام اجتماعى باید بتواند از پشتیبانى نظامهاى اجتماعى دیگر، برخوردار گردد.

3. هر نظام اجتماعى باید نیازهاى مهم کنشگران را بر آورده سازد.

4. هر نظام اجتماعى باید بتواند مشارکت کافى اعضاى خود را جلب کند.

5. هر نظام اجتماعى باید بر رفتار مخرب اعضاى خود، نظارت داشته باشد.

6. هر نظام اجتماعى باید بتواند کشمکشهاى مخرب داخلى را مهار کند.

7. هر نظام اجتماعى باید یک زبان مشترک داشته باشد.

پارسونز در جاى دیگر براى هر نظام اجتماعى، چهار خرده نظام با کارکردهاى متفاوت قائل است. این خرده نظامها عبارتند از:

1. «خرده نظام اقتصاد» که کارکرد آن، انطباق با محیط از طریق کار، تولید و رفع نیازهاى مادى جامعه است.

2. «خرده نظام سیاست» که کارکرد آن، پیگیرى هدفهاى اجتماعى و بسیج کنشگران در راستاى این اهداف براى دستیباى به آنهاست.

3. «خرده نظام اجتماعى» که کارکرد آن، تحکیم یکپارچگى اجتماعى است.

4. «خرده نظام فرهنگى» که کارکرد آن، حفظ ثبات الگوهاى فرهنگى از طریق انتقال ارزشها و هنجارهاى فرهنگى به کنشگران است.

از هفت پیش نیاز کارکردى پارسونز، مى توان استنباط کرد که اگر نظامیان و سازمانهاى نظامى در تأمین این پیش نیازهاى کارکردى، نقش غیر فعال یا ناموفق داشته باشند، دچار کاهش منزلت اجتماعى خواهند شد. به عنوان نمونه، اگر نظامیان، قدرت نظامى لازم را کسب نکنند و نتوانند نظامهاى اجتماعى بیگانه را به سازگارى با نظام اجتماعى خودى وادارند (پیش نیاز شماره 1) یا حتى نتوانند آنها را به پشتیبانى از نظام اجتماعى خود، برانگیزند (پیش نیاز شماره 2) و یا نتوانند در برآوردن نیازهاى اساسى و مهم مردم، شرکت فعال داشته باشند (پیش نویس شماره 3)، منزلت اجتماعى آنان با کاهش جدى رو به رو خواهد شد. همچنین از چهار خرده نظام پارسونز مى توان به این نتیجه رسید که اگر نظامیان و سازمانهاى نظامى در زمینه انطباق با محیط (کار و تولید و رفع نیازهاى مادى مردم)، دستیابى به اهداف (بسیج کنشگران در جهت تحقق اهداف اجتماعى)، تحکیم یکپارچگى اجتماعى (حفظ وحدت و انسجام اجتماعى)، حفظ ثبات الگوهاى فرهنگى (انتقال ارزشها و هنجارهاى فرهنگى به نسل جوان) غیر فعال و یا ناموفق عمل کنند، منزلت اجتماعى آنان آسیب دیده و کاهش خواهد یافت.
4. نظریه بى کارکردى و کژکارکردى رابرت کى. مرتون (Robert. Merton)

مرتون برخلاف کارکرد گرایان پیشین، مفاهیم «کارکرد پنهان»، «بى کارکرد» و «کژ کارکرد» را وارد تحلیل کارکرد گرایانه کرد و از این طریق، غناى تازه اى به دیدگاه کارکردى بخشید. منظور او از این مفاهیم به ترتیب عبارتند از کارکردى که بدون قصد قبلى کنشگران به منصه ظهور مى رسد (کارکرد پنهان)، کارکردى که براى نظام اجتماعى، نه پیامد مثبت دارد و نه پیامد منفى (بى کارکرد) و کارکردى که براى نظام اجتماعى پیامد منفى دارد (کژ کارکردى).

بر اساس نظریه مرتون، مى توان دریافت که اگر نظامیان و سازمانهاى نظامى دچار حالت بى کارکردى و یا کژ کارکردى شوند، منزلت اجتماعى آنان تنزل پیدا مى کند.
5 . نظریه نخبگان سى رایت میلز (C. Wright Mills)

میلز اعتقاد دارد که سلطه گرى از سوى نخبگان جامعه بر سایر اقشار مردم تحمیل مى شود. از نظر وى اگر جامعه تحت سلطه گروه کوچکى از ثروتمندان، سیاستمداران و نظامیان قرار گیرد و این سه گروه از نظر اقتصادى، سیاسى و نظامى بر جامعه چیره شوند، بر خلاف منافع اکثریت جامعه عمل کرده و «منابع کمیاب» (امتیازات ویژه از قبیل ثروت و قدرت) را به طور ناعادلانه اى به خود اختصاص خواهند داد و همین مسأله، موجب ستیزه و کشمکش دائمى بین آنان و اقشار محروم جامعه خواهد شد.
6 . نظریه اقتدار رالف دارندورف (Rolf Dahrendorf)

دارندورف بر این باور است که توزیع نابرابر اقتدار در میان گروههاى اجتماعى، عامل تعیین کننده کشمکش هاى منظم اجتماعى است. او تأکید مى کند که سمت هاى گوناگون اجتماعى از اقتدارهاى متفاوتى برخوردارند و اقتدار نیز همیشه با فرماندهى و فرمانبرى همراه است.

از این رو، کسانى که سمتهاى با اقتدارتر دارند، در موضع فرماندهى و کسانى که داراى سمت هاى کم اقتدار یا فاقد اقتدار هستند، در موضع فرمانبرى قرار مى گیرند.

از نظر وى، فرماندهان و فرمانبران داراى منافع متضادى هستند. به همین دلیل، فرماندهان خواستار حفظ وضع موجود و فرمانبران خواهان دگرگونى آنند. از اینجاست که بین این دو گروه برخورد منافع پیش مى آید و همین امر موجب مى شود که مشروعیت نظام اجتماعى مورد تردید فرمانبران قرار گیرد و زمینه براى کشمکش و ستیزه فراهم شود.
7. نظریه اقتدار راندل کالینز (Rondol Collins)

کالینز معتقد است که افراد جامعه همواره در پى دستیابى به بیشترین حد «منزلت ذهنى» هستند و براى کسب هر چه بیشتر آن از همه «منابع کمیاب» و ارزشمندى که در اختیار خودشان یا دیگران است، نهایت استفاده را مى کنند. به همین خاطر، هر کس مى کوشد تا ضمن تحت سلطه درآوردن دیگران، از منابع آنها نیز براى افزایش منزلت خود بهره بردارى کند.

همین مسأله، زمینه را براى تضاد منافع افراد با یکدیگر فراهم مى سازد و از اینجاست که گروههاى مختلفى در جامعه تشکیل مى شوند و آن دسته از گروهها که به منابع و قدرت بیشترى دست یافته اند، تلاش مى کنند تا نظام فکرى خود را بر همه اقشار جامعه تحمیل کنند و با تحت کنترل درآوردن نظام فکرى دیگران، بهره گیرى از آنها را آسان تر سازند.

از مجموع این سه نظریه مى توان استنباط کرد که اگر در جامعه اى، نظامیان و سازمانهاى نظامى «منابع کمیاب» و ارزشمند جامعه (ثروت و قدرت) را به طور ناعادلانه اى به خود اختصاص دهند و به صورت یک طبقه مسلط، و تافته جدا بافته و بیگانه از سایر اقشار مردم درآیند، خطر بروز تضاد منافع و به تبع آن، کینه و نفرت و کشمکش بین آنها و توده مردم بسیار جدى خواهد شد و در این صورت به هیچ وجه از مردم نمى توان انتظار داشت که براى آنان، منزلت شایسته اى را قائل باشند.

بر این اساس، روى آوردن نظامیان ـ به ویژه سران نظامى ـ به ثروت اندوزى، تصاحب امتیازات ویژه اقتصادى (مانند مسکن، ویلا، باغ، زمین و اتومبیل گران قیمت)، رفتار خشونت آمیز و متکبرانه با مردم و... موجب اعتراض، کینه، دشمنى و بیگانگى مردم از آنان شده و منزلت اجتماعى آنان را به شدت کاهش خواهد داد.
8 . نظریه مبادله پیتر بلاو (Peter Blave)

بلاو در نظریه خود از مبادله بین افراد، فراتر رفته و به مبادله فرد با جمع و مبادله بین گروهها و سازمانهاى اجتماعى مى پردازد. به نظر او در جریان این مبادله ها، پاداشهاى متقابلى از قبیل، پول، مقام و منزلت اجتماعى، رد و بدل مى شود که اگر این پاداشها کافى باشند، موجب تقویت پیوند بین فرد با گروه و یا گروهها و سازمانهاى اجتماعى با یکدیگر و با کل جامعه مى شود و اگر ناکافى باشند، موجب تضعیف این پیوند مى گردند. به عنوان نمونه، اگر بین گروه خاصى با جامعه، رابطه مبادله اى برقرار شود، در صورتى جامعه به این گروه پاداش کافى خواهد داد و با او پیوند قوى برقرار خواهد کرد که از او پاداش کافى دریافت کرده باشد.

از نظریه بلاو مى توان دریافت که از جمله عوامل مؤثر بر منزلت اجتماعى، انجام فعالیتهاى با ارزش و مفید براى جامعه و آگاهى مردم از اینگونه فعالیتهاست. بنابراین اگر نظامیان و سازمانهاى نظامى به فعالیتهایى روى آورند که مردم از آنها با خبر نباشند (ابهام نقش) و یا احساس کنند آن فعالیتها برایشان با ارزش، مفید و سودمند نیست، منزلت اجتماعى آنان کاهش خواهد یافت.
9. نظریه نمایشى اروین گافمن (Ervin Goffman)

گافمن معتقد است که کنشگران همانند بازیگرانى هستند که در صحنه زندگى اجتماعى به ایفاى نقش مى پردازند. به نظر وى، صحنه زندگى اجتماعى متشکل از دو گروه بازیگران و تماشاگران است. بازیگران مى کوشند به گونه اى عمل کنند که بهترین و مناسبترین تأثیر را در تماشاگران داشته باشند. از این رو، آنها براى موفقیت در کار خود باید «صورتهاى انضباط نمایشى» را به طور کامل رعایت کنند تا با شکست رو به رو نشوند. منظور از «صورتهاى انضباط نمایشى»، حضور ذهن و توجه کامل بازیگران به مقتضیات نقش خود، جلوگیرى از لغزش و اشتباه در هنگام ایفاى نقش، نظارت دقیق بر رفتار شخصى از قبیل نظارت بر لباس، وضعیت ظاهرى، حالتهاى چهره، آداب معاشرت و لحن بیان مى باشد.

اگر بازیگران موفق نشوند تأثیرات مطلوب و مورد نظر خود را بر تماشاگران بگذارند و یا تماشاگران در اجراى نقش آنها، اخلال ایجاد کنند، باید تلاش کنند تا این کمبود را با «مدیریت تأثیر گذارى» (که یکسرى تمهیدات و چاره جویى هاست) جبران نمایند.

بازیگرانى که از نقش خود در زندگى اجتماعى شان خشنود نیستند و فکر مى کنند که شایسته ایفاى نقشهاى بالاتر و مهم ترى هستند، ممکن است در حین اجراى نقش به طور عمدى نارضایتى و بى علاقگى خود را از آن نقش نشان دهند و آرام آرام به حالتى به نام «فاصله نقش» که به میزان کناره گیرى آنها از نقش محولشان دلالت دارد، دچار شوند.

با توجه به نظریه گافمن مى توان به این نتیجه رسید که اگر نظامیان در صحنه جامعه بر رفتار شخصى، وضع ظاهرى، لحن بیان و... خود نظارت کافى نداشته باشند و بر خلاف «الزامات نقش» خود ـ که مورد انتظار مردم است ـ عمل کنند، منزلت اجتماعى آنان آسیب خواهد دید.

همچنین، مى توان دریافت که اگر نظامیان ـ به هر دلیلى ـ از نقش خود ناراضى باشند و این نارضایتى را در رفتار اجتماعى شان ظاهر سازند، دچار «فاصله نقش» شده و منزلت اجتماعى شان کاهش خواهد یافت.

عوامل مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعى نظامیان

با بهره گیرى از نظریه هاى مطرح شده مجموعه عوامل احتمالى مؤثر بر کاهش منزلت اجتماعى نظامیان به قرار زیر مى باشند:

1. پایین بودن سطح درآمد و مزایاى شغلى (برگرفته از نظریه قشربندى اجتماعى وبر).

2. غیر تخصصى بودن شغل (برگرفته از نظریه قشربندى کارکردى دیویس و مور).

3. کم اهمیت بودن شغل براى جامعه (همان)

4. اختلال در سازگار کردن نظامهاى بیگانه با نظام خودى (برگرفته از نظریه نظام اجتماعى پارسونز و نظریه قشربندى اجتماعى وبر).

5. اختلال در واداشتن نظامهاى بیگانه به حمایت از نظام خودى (همان).

6. ناتوانى در رفع نیازهاى اساسى جامعه (برگرفته از نظریه نظام اجتماعى پارسونز و نظریه مبادله بلاو).

7. ناتوانى در جلب مشارکت مردم (برگرفته از نظریه نظام اجتماعى پارسونز و نظریه قشربندى اجتماعى وبر).

8. ناتوانى در مهار کردن رفتارهاى مخرب (همان).

9. ناتوانى در کنترل کشمکشهاى داخلى (همان).

10. نداشتن زبان مشترک با مردم (همان).

11. اختلال در کارکرد انطباق با محیط (همان).

12. اختلال در کارکرد دستیابى به هدف (همان).

13. اختلال در کارکرد یکپارچگى اجتماعى (همان).

14. اختلال در کارکرد حفظ ثبات الگوهاى فرهنگى. (همان).

15. بى کارکردى (برگرفته از نظریه بى کارکردى و کژ کارکردى مرتون).

16. کژ کارکردى (همان).

17. توزیع ناعادلانه منابع کمیاب (برگرفته از نظریه نخبگان میلز، اقتدار دارندورف و اقتدار کالینز).

18. ابهام نقش (برگرفته از نظریه مبادله بلاو).

19. رفتار مغایر با الزامات نقش (برگرفته از نظریه نمایشى گافمن).

20. فاصله نقش (برگرفته از نظریه نمایشى گافمن).

21. پایین بودن سطح تحصیلات و تخصص (برگرفته از مصاحبه هاى اکتشافى).

22. تبلیغات سوء خارجى (همان).

23. تبلیغات سوء داخلى (همان).

24. محدودیتهاى شغلى (همان).

25. عدم حضور فعال در صحنه هاى مختلف اجتماعى (همان).

26. پایین بودن سطح هوش و استعداد (همان).

27. دشوارى و سختى شغل (همان).

تبلیغات