چکیده

نیازهاى مادى بشر یکى از واقعیت هاى زندگى است و دین و رهبران دینى همواره بر تأمین این نیازها از راه صحیح آن تأکید و انسان را به تلاش و کسب درآمد حلال تشویق کرده اند. ولى با توجه به برخى روایات این شبهه در ذهن زنده مى شود که گویا اسلام فقر را مى پسندد و از آن تجلیل مى کند. این مقاله در پى اثبات این مطلب است که فقر مورد تشویق، فقرمادى نیست، بلکه فقرمعنوى دربرابر قدرت بى منتهاى الهى موردنظر مى باشد.اسلام فقر را زمینه ساز فساد مى داند و ایجاد فساد را از عمده ترین اهداف شیطان و انسان هاى شیطان صفت مى شمارد. از این رو پیروان خود را به کسب درآمد از راه شرعى تشویق نموده، راه هایى را براى مبارزه با فقر معرفى کرده است. نیز با فساد اقتصادى و مالى چون رشوه، رانت خوارى و اختلاس به شدت به مبارزه برخاسته و رواج رفاه طلبى و ثروت اندوزى را باعث فراموشى ارزش هاى دینى و انحطاط جامعه مى داند. اسلام تبعیض را از هر نوع آن محکوم مى کند و آن را یکى از راه هاى گسترش فساد و فقر مى شمارد که باید با آن مبارزه کرد.

متن

 

مقدمه

اقتصاد و دین، در معنا بخشیدن به زندگى مادّى و معنوى بشر و نیل او به مدارج عالى کمالِ روحى، نقش تعیین کننده اى دارند و مى توان گفت، در این جهت مکمّل یکدیگرند. از سویى زندگى فردى و اجتماعى انسانها، بدون اقتصاد شکوفا و رشد یافته، بسى تلخ، دشوار و قرین نکبت و بدبختى است. اقتصاد بیمار، زمینه ساز نابودى ارزشهاى دینى و استیلاى سایه سیاه فقر، فساد، فحشا، جرم و جنایت بر زندگى بشر است. چه بسا انسانهایى که وامانده گرده نانى براى قطع نشدن رگ حیات خود هستند، نتوانند به تعالى معنوى بیندیشند و از آرمانهاى انسانى و فضایل و مکارم اخلاقى، تصوّر و ترسیم روشن و شایسته اى داشته باشند. از این رو است که رسول خدا(ص) تهیدستى را سخت تر از قتل، و امیر مؤمنان على(ع)، مردن و زیر خاک رفتن را بهتر از نادارى دانسته اند.

از سوى دیگر، رفاه روز افزون مادّى و تسلّط لجام گسیخته پول و سرمایه، اگر به وسیله ایمان به خدا و پایبندى به فضایل اخلاقى و ارزشهاى معنوى مهار نشود، آنچنان آدمى را در باتلاق خور و خواب و خشم و شهوت فرو مى برد که بکلّى همه کرامتهاى روحى و استعدادهاى تکامل بخش خدادادى خویش را به فراموشى مى سپرد و به شکل حیوانى ثروتمند و رفاه طلب مسخ مى شود؛ همان حقیقت روشنى که قرآن کریم در باره اش مى فرماید:

«اِنَّ الاِ نْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَاهُ اسْتَغْنى»(علق / 6 ـ 7)

به یقین انسان طغیان مى کند از این که خود را بى نیاز ببیند.

از میان رفتن توازن و تعادل منطقى در اقتصاد، کار را به افراط و تفریط مى کشاند. فقر، حدِّ تفریط، و حاکمیّت بى قید و شرط سرمایه، حدّ افراط است. در این دو حدّ است که اخلاق، فضیلت، علم و فرهنگ، تباه و قربانى مى شود. هم فقر اقتصادى مى تواند مانع اساسى رشد فکرى و تعالى فرهنگى شود و هم تکاثر و مال اندوزى عامل فساد، سقوط و انحطاط معنوى است. لزوم پرهیز از افراط و تفریط در این دو مقوله، مى طلبد که آدمى تلاش سازنده اش در راه تحصیل ثروت مادى و بهبود زندگى دنیوى را، تحت حاکمیّت بایدها و نبایدهاى دینى قراردهد و به دستورهاى غنى و متین قرآن کریم و پیشوایان بزرگوار اسلام، در زمینه فعالیّتهاى اقتصادى گردن نهد، تا از آثار ناهنجار فساد آن در امان ماند.

مقاله حاضر مرورى دارد بر فقر و فساد و تبعیض ازدیدگاه اسلام و رابطه آن ها و عوامل تأثیر گذار بر آنها. امید است این مختصر بتواند نمایى از بحث مهم و اساسى را براى خوانندگان گرامى روشن نماید.

فقر

بحث «فقر و غنا» از دیرباز در همه جوامع و ملّتها مطرح بوده و در ردیف جنجال برانگیزترین مسائل جامعه بشرى قرار گرفته است و هر مکتب و مذهبى طبق مرام و جهان بینى خویش نسبت به آن اظهار نظر و اقدام کرده است. اسلام نیز این موضوع را از ابعاد فقهى، کلامى، سیاسى، اقتصادى، اخلاقى و... مورد بررسى قرار داده که در اینجا به گوشه اى از آن نظر مى افکنیم.

تبیین واژه ها

الف ـ غنا: غنا به معناى بى نیازى است که به دو نوع قابل تصور است:

1 ـ بى نیازى مطلق: که خاصّ خداوند متعال است؛ او در هیچ زمینه اى کمترین نیازى به دیگران ندارد و در عوض، همه ما سِوىَ اللّه نیازمند اویند.

2 ـ بى نیازى مالى: که حداقل آن، تأمین نیازمندیهاى ضرورى زندگى و عدم احتیاج به دیگران است و به اصطلاح روى خطّ فقر قرار داشتن. حداکثر آن نیز بستگى به کوشش و فعالیتهاى اقتصادى افراد دارد.

ب ـ فقر: فقر نیز در چهار معنا کاربرد دارد:

1 ـ نیاز ضرورى تکوینى که همه ممکنات از جمله انسان بدان متّصف اند.

2 ـ ندارى و درویشى در حد مایحتاج ضرورى زندگى، که ممکن است با اختیار یا بدون اختیار رخ بنماید.

3 ـ فقر و نیازمندى نفس که هیچ گاه سیر نمى شود و دائم بر حرص و ولع آن افزوده مى شود.

4 ـ نیاز معنوى و دائمى به پروردگار که انسان به هرمیزان رشد معنوى کند خود را نیازمندتر به خدا مى بیند.
دیدگاه اسلام

فقر در برخى از آیات و روایات اسلامى تمجید و ستایش شده ولى در پاره اى دیگر، نکوهش گردیده که درنظر اوّل نوعى تضاد و تناقض را تداعى مى کند که به طور قطع چنین نقصى از ساحت دین خدا به دور است، براى تبیین نظر اسلام، آیات و روایات را به پنج دسته تقسیم مى کنیم:

ـ برخى از فقر ستایش کرده اند؛

ـ پاره اى آن را نکوهش نموده اند؛

ـ تعدادى، فقرا را سفارش به صبر و تحمل کرده اند؛

ـ دسته اى، از غنا ستایش نموده اند؛

ـ و دسته اى دیگر، غنا و ثروت اندوزى را محکوم کرده اند.

اینک با اشاره به برخى از آیات و روایات، به شرح موارد پنجگانه مى پردازیم.

1 ـ ستایش فقر: امام کاظم علیه السلام مى فرماید:

پیامبران، فرزندانشان و پیروانشان به سه خصلت ممتاز گشته اند: بیمارى، ترس از پادشاه و فقر.

خداوند متعال در مناجات با موسى علیه السلام به او فرمود:

... اِذا رَأَیْتَ الْفَقْرَ مُقْبِلاً فَقُلْ مَرْحَباً بِشِعارِ الصّالِحینَ...

هرگاه دیدى فقر و درویشى به تو روى مى آورد، بگو: آفرین بر شعار صالحان!

منظور این گونه روایات، فقر مادىِ اختیارىِ مثبت مى تواند باشد که همان زهد و دل نبستن به دنیا و قناعت به کمترین مؤونه زندگى است. همان گونه که همه اولیا و انبیاى الهى بدان متصف بودند؛ زیرا هیچ یک از آنها عمرگرانبهاى خویش را در راه جمع ثروت و انباشتن آن به هدر ندادند و اگر هم درآمدى داشتند آن را صرف هزینه هاى زندگى خود و دیگران مى کردند، گرچه آنچنان هم فقیر نبودند که دست نیاز به سوى دیگران دراز کنند.

زهد یکى از معیارهاى شایسته است، که لازم است برشیوه مصرف انسان در زندگى، حاکمیّت داشته باشد. برخى به غلط، چنین پنداشته اند که زهد به معناى پرهیز از نعمتهاى دنیوى است. از نظر این افراد، زاهد کسى است که به دنیاى مادّى پشت پا زده و در جهت بهبود وضع مادّى خود و خانواده اش نمى کوشد و براى سازندگى این جهان نیز قدمى برنمى دارد. پیشوایان بزرگوار اسلام، هر جا با مظاهر چنین تفکّرى برمى خوردند، به شدّت آن را طرد و نفى مى کردند و پیروان خود را از گرایش به آن برحذر مى داشتند.

از دیدگاه فرهنگ اسلام، زهد به این معناست که آدمى ضمن بهره گیرى از نعمتهاى خداوند در این جهان، به دنیا دل نبندد و وابسته نشود، خود را به آن نفروشد، و تمام همّتش را صرف به دست آوردن آن نکند. قرآن کریم، در نکوهش از دنیا پرستان مى فرماید:

اَلَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیوهِ الدُّنْیا وَاطْمَأَنُّوا بِها وَالَّذینَ هُمْ عَنْ ایاتِنا غافِلُونَ(یونس / 7)

آنان که ایمان و امید به ملاقات ما ـ و روز رستاخیز ـ ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافل اند.

به روشنى پیداست که در آیه فوق آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، رضایت دادن، قانع شدن و اطمینان یافتن به مادّیّات و روى برتافتن از حرکت تکاملى به سوى سعادت معنوى و قرب الهى و ملاقات با اوست. به عبارت دیگر، زاهد نیز همچون دیگران از لذایذ مادّى بهره مند است؛ لیکن افق دید او آنچنان وسیع است که همانند دنیاپرستان، تنها جلوى پاى خود را نمى بیند، بلکه آینده هاى دور و جهان آخرت را نیز درنظر دارد. از نعمتهاى موجود در این جهان نه به خاطر خوشگذرانى و هرزگى، بلکه به عنوان وسیله اى براى رسیدن به آن سعادت جاویدان استفاده مى کند. حضرت على(ع)، تفاوت حال زاهدان تقوا پیشه و دنیا پرستان را در استفاده از مواهب و تجمّلات زندگى، چنین ترسیم فرموده است:

وَاعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ أَنَّ الْمُتَّقینَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْیا وَ اجِلِ الاْخِرَهِ، فَشارَکُوا أَهْلَ الدُّنْیا فى دُنْیاهُمْ وَ لَمْ یُشارِکْهُمْ أَهْلُ الدُّنْیا فى اخِرَتِهِمْ، سَکَنُوا الدُّنْیا بِأَفْضَلِ ما سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهابِأَفْضَلِ ما أُکِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیا بِما حَظِىَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَأَخَذُوا مِنْها ما أَخَذَهُ الْجَبابِرَهُ الْمُتَکَبِّرُونَ، ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْها بِالزّادِ الْمُبَلِّغ وَالْمَتْجَرِ الرّابِحِ

و شما اى بندگان خدا! بدانید که متقیّان، نقد دنیا و آینده آخرت را یک جا بردند؛ با دنیاداران در دنیاشان شرکت جستند، بى آن که اهل دنیا را در آخرت آنان سهمى باشد. سکونت در دنیا و مصرفشان، بهترین نوع سکونت و مصرف است. از همانى که مترفین بهره مى برند، بهره مندند. به دستاوردهایى همانند دستاورد خودکامگان مستکبر، دست مى یابند،سپس باتوشه اى رساننده وکالایى پرسود از این جهان، رخت برمى بندند.

از این رو زندگى زاهدانه حتى اگر با فقر مادى نیز همراه باشد، ارزشمند و قابل تقدیر است.

پاره اى دیگر از روایاتى که فقر را ستایش کرده، منظورشان از فقر، فقر تکوینى یا فقر و نیاز به درگاه خداوند است؛ مانند این سخن پیامبر (ص) که فرمود:

اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ اَفْتَخِرُ عَلى سائِرِ الاَْنْبِیاءِ

فقر افتخار من است و بدان بر سایر پیامبران، مباهات مى کنم.

روشن است که آن فخر آفرینش هرگز بینوا ودرمانده مال دنیا نبود و به هیچ کس هم دست نیاز دراز نمى کرد، علاوه بر اینکه همه پیامبران، در زندگى شخصى از حداقل امکانات سود مى جستند و جایى براى مباهات رسول اکرم (ص) باقى نمى ماند. مگر اینکه بگوییم منظور همان عطش شدید به تفضّل و عنایت الهى و نیاز معنوى به ذات احدیّت است که افتخار آفرین است و آن بزرگوار در حد اعلا از آن برخوردار بود و همین احساس نیاز، قابلیت درک فوزعظیم مقام قرب را براى او بیش از دیگران فراهم ساخت و فاصله چنین فقرى با فقر مادى از خاک تا خداست! و اگر فقر مادى هم منظور باشد، فقر اختیارى بر اثر بخشش به دیگران یا راضى بودن به رضاى الهى مورد نظر است و آن در صورتى است که انسان تلاش لازم را کرده باشد ولى مصلحت الهى بر فقیر بودن او تعلق گیرد.

2 ـ نکوهش فقر: منظورِ آیات و روایاتى که فقر را محکوم کرده اند، دو نوع فقر مى تواند باشد؛ فقر به معناى سیر نشدن از دنیا و حرص و ولع، و بینوایى و محتاج دیگران بودن یا فقر مالىِ اختیارىِ منفى یعنى کسى دنبال کار و کاسبى نرود و تنبلى و کاهلى را پیشه خود سازد. این دو نوع به طور قطع از رذائل اخلاق انسانى است که به طور طبیعى نمى تواند مورد قبول اسلام باشد، همان گونه که عقل نیز آنها را محکوم مى کند. چنین فقرى مورد عنایت شیطان است، چنانکه قرآن مجید مى فرماید:

اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ(بقره / 268)

شیطان به شما وعده بینوایى مى دهد.

حضرت صادق(ع) آن را از لشکریان جهل مى شمارد و حضرت على (ع) آن را نتیجه ترکیب تنبلى و ناتوانى مى داند و مى فرماید:

اِنَّ الاَْشْیاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ، اِزْدَوَجَ الْکَسَلُ وَالْعَجْزُ فَنَتِجَ مِنْهُمَا الْفَقْرُ

وقتى اشیاء با هم ترکیب شدند، تنبلى و ناتوانى نیز ترکیب شدند و نتیجه آنها بینوایى شد.

این فقر از مصادیق بارز فقرى است که رسول خدا (ص) درباره اش فرموده است:

کادَ الْفَقْرُ اَنْ یَکُونَ کُفْراً

فقر، هم مرز با کفر است.

اسلام با چنین فقرى به طور پیگیر و اصولى به مبارزه برخاسته و با ارائه برنامه هاى کوتاه مدّت و بلند مدّت، به ریشه کنى آن همّت گماشته است و اگر ملّتها و حکومتها آن برنامه ها را در دستور کار مسائل اقتصادى و اجتماعى خویش قرار دهند، به پر کردن شکاف نامیمون طبقاتى موفّق خواهند شد، چنان که یکى از برنامه هاى اصولى حکومت حضرت مهدى(عج) چنین خواهد بود. رسول خدا(ص) فرمود:

... یُقَسِّمُ الْمالَ بِالسَّوِیَّهِ وَ یَجْعَلُ اللّهُ الْغِنى فى قُلُوبِ هذِهِ الاُْمَّهِ

(حضرت مهدى) اموال را به طور مساوى تقسیم مى کند وخداوند در دلهاى این امّت، بى نیازى قرار مى دهد.

فقر فرهنگى: در کنار فقر مادى، فقر فرهنگى نیز قابل توجه است و باید به شکلى اصولى و پیگیر با آن مبارزه شود. بى سوادى، کم اطلاعى، عدم آشنایى مردم با مسائل دینى، اجتماعى و اقتصادى و مانند آن، به نوبه خود فاجعه آمیز و خسارت بار است که اگر جلوتر یا همراه فقراقتصادى ریشه کن نشود، بسیار خطرناک است؛ به خصوص اگر با رفاه و بى نیازى هم همراه باشد! رسول اکرم(ص) فقر دینى را مرگ سرخ نامیده است.

3 ـ سفارش به تحمّل فقر: تاریخ و تجربه گواه است که در میان جامعه ها افرادى یافت مى شوند که به هر درى مى زنند، ولى هیچ درى به رویشان بازنمى شود و جز قوت لایموت چیزى به دست نمى آورند، این امر علّتهاى گوناگونى مى تواند داشته باشد که جاى طرح آن نیست، آنچه در اینجا باید گفت این که چنین کسانى ـ که به هر دلیل فقیر شده اند ـ از سوى آیات و روایات به صبر و بردبارى و حفظ عزّت و کرامت، سفارش شده اند و در عین کوشش و تلاش براى کسب روزى حلال، به قول معروف باید صورت خود را نیز با سیلى سرخ نگه دارند، تا به خواست خدا فرجى حاصل شود. قرآن مجید آنان را چنین توصیف مى کند:

... یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ لایَسْئَلُونَ النّاسَ اِلْحافاً...

(بقره / 273)

از فرط پاکى، نادان آنها را دارا مى پندارد، ولى تو (اى پیامبر) آنان را از چهره مى شناسى، آنان هرگز، از کسى سؤال و درخواست مادى نمى کنند.

امیر مؤمنان(ع) از پیامبر خدا صلّى الله علیه وآله در این باره چنین نقل مى کند:

اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللّهِ الْفَقیرُ الْقانِعُ بِرِزْقِهِ الرّاضى عَنِ اللّهِ تَعالى

محبوب ترین بنده خدا، فقیرى است که به روزى خود قانع و از خداى بزرگ، خشنود باشد.

وظیفه مؤمنان فقیر، علاوه بر حفظ آبرو و عزّت و کرامت نفس، صبر و تحمّل و کتمان پریشانى خویش از مردم و عرض و التماس به درگاه الهى است که مطمئناً بنده اى را که خلق کرده، بدون روزى نخواهد گذاشت، چنانکه همان حضرت فرمود:

مَنْ جاعَ اَوِاحْتاجَ فَکَتَمَهُ النّاسَ وَ اَفْشاهُ اِلَى اللّهِ کانَ حَقّاً عَلَى اللّهِ اَنْ یَرْزُقَهُ رِزْقَ سَنَةٍ مِنَ الْحَلالِ

هر کسى گرسنه یا نیازمند شود و آن را از مردم پنهان دارد و به خدا اعلام کند، بر خداوند است که روزى یکساله او را از حلال تأمین کند.

4 ـ ستایش بى نیازى: نیاز و وابستگى به غیر خدا مخالف کرامت انسان است. به همین دلیل همه انسانها باید تلاش کنند که از نظر اقتصادى روى پاى خود بایستند و سربار دیگران نباشند. اسلام، بى نیازى به این معنا را به دیده مثبت نگریسته و پیروان خویش را بدان فراخوانده است. امام صادق(ع) در این باره مى فرماید:

لا خَیْرَ فى مَنْ لا یُحِبُّ جَمْعَ الْمالِ مِنْ حَلالٍ یَکُفُّ بِهِ وَجْهَهُ وَ یَقْضى بِهِ دَیْنَهُ وَ یَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ

در کسى که گردآورى مال حلال را دوست ندارد تا به وسیله آن آبرودارى کند و وامش را بپردازد و به خویشان خود رسیدگى کند، خیرى نیست.

مؤمنى که در تأمین نیازهاى اولیه زندگى مشکل و کمبود دارد، به طور طبیعى نمى تواند به طور شایسته به امور دینى خود بپردازد، علاوه بر اینکه دستیابى به پاداشهاى اعمال بزرگى چون حجّ، خمس، زکات، صدقات و خیرات و... در گرو بى نیازى نسبى است. از این رو، رسول اکرم(ص) بى نیازى را کمک خوبى براى تقوا مى داند:

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلى تَقْوَى اللّهِ الْغِنى

5 ـ غناى مذموم: از دیدگاه اسلام، ثروت اندوزى، تکاثر و جمع آورى دیوانه وار و بى هدف اموال، کارى نابخردانه و محکوم است؛ چرا که با اهداف خلقت و آرمان خرد در تضادّ است. از یکسو به هدر دادن عمر گرانمایه و باز ماندن از اغراض و فضائل انسانى مى انجامد و در واقع گوهر گرانبهاى انسانیت را فداى مادیاتى مى کند که هیچ گاه گرهى از کار او باز نمى کنند و از سوى دیگر ثروتى را که از آنِ همه انسانهاست، بدون استفاده متراکم ساخته و مشکلات متعدّدى براى جامعه بشرى فراهم مى آورد، علاوه بر اینکه ثروتمندان و زراندوزان را از جهات گوناگون به طغیان، فساد، جنایت، حق کشى، آدم کشى و... وا مى دارد.

اسلام در آیات و روایات متعدد چنین استغنایى را محکوم و ممنوع اعلام مى کند و آن را نکوهش مى نماید.
فقرا و اغنیا

نه ثروت و مکنت نشانه برترى و محبوبیت ثروتمند نزد خداست و نه فقر و تهیدستى علامت بى ارزشى فقیر و کم لطفى خدا نسبت به اوست؛بلکه هریک از فقر و غنا در گردونه آفرینش بر محور حکمت و علم خدا مى چرخد و مى تواند ابزار آزمایش انسانها نیز به حساب آید. آنچه در این میان، محک ارزش و ضد ارزش قرار مى گیرد، ایمان و عمل صالح است و مؤمن نیز موظّف است چه در تهیدستى و چه بى نیازى، با خدا و دین او رابطه تنگاتنگ داشته باشد و ارتباط این دو قشر نیز باید بر محور یاد شده تنظیم گردد؛ فقیر با اتکاى به خدا و حفظ عزّت و مناعت خویش، به ثروتمند مؤمن به عنوان یک انسان بنگرد و ثروت و حرمتش را محترم شمارد، ولى هرگز او را به خاطر موقعیت مالى، تمجید و تکریم نکند، از سوى دیگر هیچ ثروتمندى مجاز نیست فقرا را به خاطر تهیدستى تحقیر کند؛ یا هنگام کمک به مستمندى آن را خوار شمارد و یا خود را بهتر از او بداند؛ بلکه به تعبیر امیر مؤمنان صلوات اللّه علیه:

مَا اَحْسَنَ تَواضُعَ الْغَنِىِّ لِلْفَقیرِ رَغْبَهً فى ثَوابِ اللّهِ وَ اَحْسَنَ مِنْهُ تیهُ الْفَقیرِ عَلَى الْغَنِىِّ ثِقَةً بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ

چه نیکوست فروتنى ثروتمند در برابر مستمند، به امید پاداش الهى و نیکوتر از آن بى اعتنایى مستمند نسبت به ثروتمند از روى توکّل او بر خداست!

امام رضا(ع) نیز مى فرماید:

مَنْ لَقِىَ فَقیراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الْغَنِىِّ لَقِىَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ

هر کس با فقیر مسلمانى رو به رو شود و بر او به گونه اى سلام کند که با سلام بر ثروتمند تفاوت داشته باشد، در روز قیامت در حالى به پیشگاه خداوند مى رسد که خدا بر او خشمگین است.
راه هاى مبارزه با فقر
1 ـ کار و تلاش

آیین اسلام، به کار ارزش فراوان مى دهد، آن را مى ستاید و منشأ مالکیّت مى داند. قرآن در این باره مى فرماید:

وَ اَنْ لَیْسَ لِلاِْنسانِ اِلاّ ما سَعى(نجم / 39)

و براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست.

و نیز مى فرماید:

لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ(نساء / 32)

مردان از آنچه به دست مى آورند نصیبى دارند و زنان نیز نصیبى.

بافت ادبى آیات و به کار رفتن واژه هاى، «سعى» و «اکتساب» در آنها ما را بر این امر واقف مى سازد که راه کسب روزى، کار و تلاش است. نباید دعا و نیایش را جایگزین کار و تلاش ساخت و در تأمین زندگى به دعاها و ذکرها و توسّلات اکتفا کرد که اندیشه اى است نادرست و مخالف با آیین اسلام. علاء بن کامل به خدمت امام صادق (ع) رسید و گفت: در حق من دعا کن، شاید خدا، به برکت آن برایم روزى دهد. آن حضرت فرمود:

هرگز برایت چنین دعایى نمى کنم؛ از راهى که خدا فرمان داده است روزى بجوى.

همه پیامبران به نحوى کار مى کردند؛ حضرت داوود از راه زره سازى و حضرت موسى از راه چوپانى هزینه زندگى خود را تأمین مى کردند و دیگر پیامبران نیز همچنین. حضرت رسول(ص) مى فرماید:

صارَ اَوْلِیاءُ اللّهِ اِلَى الاَْجْرِ بِالصَّبْرِ وَ اِلَى الاَْمَلِ بِالْعَمَلِ

اولیاى خدا از راه صبر و استقامت، به پاداش، و از راه عمل به آمال و آرزوهاى خود رسیدند.

آدمى با کار مثبت به آرزوها و نیازهاى مادى خود مى رسد نه با امید و خیال؛ حضرت على(ع) مى فرماید:

اَلاَْمانِىُّ تَخْدَعُکَ وَ عِنْدَ الْحَقایِقِ تَدَعُکَ

آرزوهاى خیالى تو را مى فریبد و به هنگام برخورد با واقعیات نومیدت مى سازد.
2 ـ کسب حلال

نظامهاى اقتصادى جهان معاصر، انسان را در انتخاب کار و کسب مال بطور کلى آزاد مى گذارند و به وى اجازه مى دهند که هم از راههاى صحیح و هم از راههایى چون رباخوارى، قماربازى، احتکار، بازار سیاه و... به جمع ثروت بپردازد، بى آنکه به حقوق دیگران ارزشى قائل شود و به اصول اخلاقى و پیامدهاى اجتماعى، سیاسى و اخروى آن بیندیشد.

بدیهى است این نوع برخوردها مشکلاتى همچون: تورّم، تکاثر، برده دارى، مفاسد اخلاقى و سیاسى را در پى دارد. در چنین جامعه اى، زندگى مشکل و توان فرسا، انسانیّت منحط و ارزشهاى انسانى سرکوب مى گردد.

آنچه در نظام اقتصادى اسلام، بیش از هر چیز اهمیت دارد حلال بودن کسب و کار است؛ یعنى به دست آوردن مال، از راهى که آزاد است و ممنوعیّت شرعى ندارد. از این رو قرآن، جمع مال از راههاى یاد شده را ممنوع ساخته و به پیروانش تأکید مى ورزد که بنیان مالى خود را بر پایه «ایمان خالص و تقوا» استوار سازند و روزى خود را از راهى به دست آورند که طبع سلیم مى پسندد و عقل آدمى بر آن رغبت مى ورزد و خداوند آن را مجاز و مباح مى داند:

وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذى اَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ(مائده / 88)

و از نعمتهاى حلال و پاکیزه اى که خداوند به شما روزى داده است، بخورید، و از مخالفت خداوندى که به او ایمان دارید، بپرهیزید.

قرآن از طرفى به کسب حلال امر مى کند و از طرفى از ضدّ آن یعنى حرامخوارى و انجام کار نامشروع نهى مى کند و آن را تبعیت از شیطان مى خواند و مى فرماید:

یا اَیُّهَا النّاسُ کُلُوا مِمّا فِى الاَْرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ(بقره / 168)

اى مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهاى شیطان پیروى نکنید چه اینکه او دشمن آشکار شماست.

«کُلُوا» در این آیات کنایه از انواع تصرّفات است که شامل تغذیه نیز مى گردد. تولیدات طبیعت به طور طبیعى رغبت انگیز و تصرّف در آنها حلال است، ولى ممکن است در مواردى با تصرّف غیرمجاز تملّک و مصرف آنها را حرام و آلوده نماید. از این رو، در قرآن آمده است که:

یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَ لاتَعْتَدُو(مائده / 87)

اى کسانى که ایمان آورده اید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید! و از حدّ تجاوز ننمایید.

همچنان که تصرّف در مال حرام، و حلال دانستن آن از دیدگاه اسلام، بدعت در دین و تجاوز از حریم الهى است، حرام دانستن حلال خدا نیز خارج شدن از مرز شریعت محسوب مى شود و کسى نباید آنچه را که خدا حلال کرده، بر خود حرام و جامعه را از مواهب طبیعت محروم سازد، یا از راه حرام کسب نماید. پیامبر اسلام(ص) مى فرماید:

... اى مردم! کُندى جریان روزى، شما را واندارد که آن را از راه معصیت بجویید که خداوند روزى بندگانش را از راه حلال تقسیم کرده، نه از راه حرام. پس کسى که تقواى الهى پیشه کند و از خدا بترسد و بردبارى نشان دهد خدا روزى او را از راه حلال مى دهد و کسى که پرده (عفاف وگناه) بدرد و در به دست آوردن روزى شتاب کند و روزى اش را از راه حرام به دست آورد، از روزى حلالش کاسته مى شود و در روز قیامت بر آن محاکمه مى شود.

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ خَلَقَ مَعَهُمْ اَرْزاقَهُمْ حَلالاً طَیِّباً فَمَنْ تَناوَل شَیْئاً مِنْها حَراماً قُصَّ بِهِ مِنْ ذلِکَ الْحَلالُ

خداوند خلائق را آفریده و همراهشان روزى هاى حلال و پاکیزه اى قرار داده است، پس کسى که مقدارى از روزى خود را از راه حرام بخورد همان مقدار از روزى حلالش کاسته مى گردد.

نکته مهم این است که کسب مال حلال از نظر کمّى و مصرف، محدود و در عین حال بسیار سخت و کمیاب است، چنان که حضرت على(ع) مى فرماید:

... ضَرْبَةُ السَّیْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ اَهْوَنُ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ

... شمشیر زدن بر مؤمن آسان تر از به دست آوردن یک درهم از راه حلال است!

امام باقر(ع) مى فرماید:

مَطْلَبُ الْحَلالِ عَزیزٌ

به دست آوردن مال حلال بسیار مشکل و کمیاب است.
3 ـ تدبیر زندگى

از دیگر بحث هاى مناسب در ارتباط با زدودن فقر، بحث «تدبیر زندگى» است. از آنجا که نیازهاى مادّى انسان، دامنه وسیعى دارد و در اغلب موارد، با توان، امکانات و درآمدهاى او هماهنگ نیست، شایسته است آدمى در زندگى تدبیر و تقدیر داشته باشد و با محاسبه و برنامه ریزى، دخل و خرج خود را با هم هماهنگ سازد. امام محمد باقر(ع)، برنامه ریزى و نگه داشتن اندازه در زندگى را یکى از ارکان مهمّ کمال آدمى دانسته، مى فرماید:

أَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِى الدّینِ وَالصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ

کمال و تمام کمال، بصیرت یافتن در دین و پایدارى در سختیها و مصائب و اندازه گیرى و تدبیر در امور زندگى است.

البته منعى ندارد که انسان در صورت امکان به زندگى خود و خانواده اش توسعه دهد؛ به عنوان مثال غذاى بهتر بخورد، لباس فاخرتر بپوشد، در خانه وسیع ترى زندگى کند؛ لیکن این وسعت دادن به زندگى نباید، توجّه انسان را به خدا و گرایش او را به معنویّات و نیز عزت و آزادگى او را تحت الشعاع قرار دهد و ناچار شود به خاطر افزودن برهزینه هاى غیر ضرورى زندگى، از سر ایمان، آبرو، آسایش فکرى و آرامش روانى خویش بگذرد.

همچنین منظور از تدبیر زندگى، این نیست که انسان از اوامر و نواهى شرعى پیروى نکند و خود با تکیه بر دانش و بینش محدود خویش به طور مستقل برنامه ریزى کند تا کسب درآمد نماید. بلکه منظور از دخالت دادن تدبیرشخصى در امور زندگى و چگونگى مصرف، این است که انسان، بر مبناى قواعد اخلاقى و اقتصادى دین، براى جهت بخشیدن به وضع زندگى خود و رفع مشکلات و نابسامانیهاى اقتصادى، برنامه اى هماهنگ و متناسب با درآمدها و توانایى هایش تهیه و اجراى آن را در زندگى شخصى و اجتماعى خود مدّ نظر قرار دهد.
4 ـ رعایت الگوى مصرف

مصرف، در فرهنگ اسلامى، الگوى متغیّرى دارد، که با شرایط و موقعیّتهاى مختلف زمانى و مکانى، تعیین وتثبیت مى شود. به این معنا که وضعیّت انسان در محیط و شرایطى که عموم آحاد جامعه از رفاه نسبى برخوردارند و نیازمندیهاى ضرورى همگان، به خوراک، پوشاک، مسکن و... در حدّ قابل قبولى فراهم شده، با وضعیّت همین فرد، در محیطى که فقر اقتصادى و مالى بر نظام عمومى و اجتماعى آن حاکم است و مردم در تأمین نیازهاى اوّلیّه زندگى خود با مشکل و کمبود مواجه اند، متفاوت است.

مسلمان درحالت اوّل،مى تواند، زمینه بهره مندى هرچه بهتر وبیشتر خود وخانواده اش را از نعمتهاى الهى فراهم سازد و سطح و وضع زندگى اش را از نظر کمّى و کیفى، تعالى و بهبود بخشد. در این وضعیّت، اگر انسان با وجود توانایى مالى، بر خود و خانواده اش سخت بگیرد، مورد نکوهش خواهد بود. بر عکس، در حالت دوم، شایسته است، آدمى در مصرف آنچه در اختیار دارد، به حدّاقلّ ضرورت اکتفا کرده، آنچه را افزون بر نیازهاى اوّلیّه اش در اختیار دارد، به همنوعان نیازمند خویش واگذارد و به این صورت در تحمّل شداید زندگى با ایشان مشارکت و همدردى نماید.

نکته دیگر این که مشروعیّت مصرف، منوط به ثبت و سازنده بودنِ انگیزه هایى است که انسان را به مصرف وامى دارد، به عبارت واضح تر، اسلام مى کوشد انسان را طورى تربیت کند که آنچه از او سر مى زند، او را به کمال نهایى اش که قرب الهى است، نزدیکتر سازد و مصرف نیز از این قاعده مستثنى نیست. اگر مصرف انسان، با انگیزه اى درست و تمایلى معقول و منطقى صورت بگیرد، موجب تکامل او مى شود و اگر با انگیزه اى غلط و منفى و مبتنى بر پندارهاى موهوم، از قبیل تفاخر، خوشگذرانى، تجمّل پرستى و افزون طلبى، چیزى را مصرف کند، سبب انحطاط و تباهى و فقر او مى گردد. از این رو، رسول خدا(ص) در نصیحتى به ابوذر غفارى به او توصیه مى کند که پیش از انجام هر کار، از جمله مصرف خوردنیها، براى آن انگیزه اى معقول و منطقى بیابد و بر اساس آن انگیزه ها، به انجام عمل، مبادرت ورزد:

یا أَباذَرٍّ! لِیَکُنْ لَکَ فى کُلِّ شَىْ ءٍ نِیَّةٌ صالِحَةٌ حَتّى فِى النَّوْمِ وَالاَکْل

اى اباذر! باید براى تو در هر چیز، نیّتى صالح باشد، حتّى در خوابیدن و خوردن.

اسلام، هرگونه مصرف ناشى از انگیزه هاى غلط و منفى را تحت عنوان کلّى «اسراف» قرار داده و مسلمانان را به شدّت از آن برحذر داشته است.

اسراف به معناى زیاده روى و تجاوز از حد است و دانشمندان اخلاق، اسراف در مصرف اموال را به معناى مصرف نمودن مال بیش از حدّ شایستگى و نیاز مصرف کننده و نیز مصرف مال در راه معصیت خداوند دانسته اند. «تبذیر» نیز از ریشه «بذر» به معناى پراکندن و پاشیدن دانه است و این تعبیر، نوعى استعاره است براى کسى که مال خود را تباه و ضایع و به اصطلاح ریخت و پاش مى کند. اموال و داراییها، امانتهایى الهى هستند که براى صلاح و بقاى جوامع بشرى در اختیار انسانها قرارگرفته اند و کسى حق ندارد آنها را بیهوده تلف و تباه کند.

اسراف و تبذیر فقر را به دنبال دارد و در اسلام از گناهان بزرگ شمرده شده و خداوند متعال بندگانش را به شدّت از آن نهى کرده است. قرآن کریم، اسراف کنندگان را از محبّت خداوند محروم دانسته، مى فرماید:

وَ کُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ(اعراف / 31)

بخورید و بیاشامید ولى زیاده روى نکنید که خداوند مسرفان را دوست ندارد.

و نیز به آنان وعده آتش داده است:

وَ أَنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ أَصْحابُ النّار(مؤمن / 43)

اسراف پیشگان اهل آتش اند.

همچنین کسانى را که ثروتها را بى حساب و کتاب خرج مى کنند و در چگونگى مصرف آنها حق و رضاى خدا را درنظر نمى گیرند، برادران شیطان معرفى کرده است:

وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذیراً اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ(اسراء / 26 ـ 27)

و هرگز اسراف و تبذیر مکن، چرا که تبذیر کنندگان برادران شیاطین اند.

اسراف و تبذیر، نوعى تلف کردن مال است، به گونه اى که دیگر قابل استفاده نباشد یا مورد استفاده قرار نگیرد. مانند دور ریختن آب و شیر و موادّ خوراکى و پوشاک و حتّى دور ریختن هسته هاى قابل استفاده میوه ها نیز از نظراسلام، اسراف شناخته مى شود. امام صادق(ع) در این باره مى فرماید:

وَ اِنَّ السَّرْفَ یُبْغِضُهُ، حَتّى طَرْحِکَ النَّواهَ، فَأِنَّها تَصْلَحُ لِشَىْ ءٍ وَ حَتّى صَبِّکَ فَضْلَ شَرابِکَ

خداوند، اسراف را دشمن مى دارد، حتى این که هسته میوه را دور بیندازى، زیرا که آن براى کارى شایسته است و حتّى این که نیم خورده آب را دور بریزى.

بدیهى است این گونه اسراف را مصرف نمى توان نامید، بلکه در واقع نوعى مصرف نکردن است.

مصرف بیش از حد و خارج از شأن نیز اسراف است. به عنوان مثال، کسى که ثروت و درآمد ناچیزى دارد و با آن به زحمت، هزینه هاى عادى خود و خانواده اش را تأمین مى کند، اگر همه درآمد خود را صرف خرید یک دست لباس یا یک قطعه جواهر زینتى کند، اسراف کرده است. درحالى که چه بسا همین کار براى شخصى که تمکّن مالى بیشترى دارد، اسراف نباشد. على علیه السلام، در این باره مى فرماید:

لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ،یَأْکُلُ ما لَیْسَ لَهُ وَیَلْبِسُ ما لَیْسَ لَهُ وَیَشْتَرى ما لَیْسَ لَهُ

اسراف پیشه را سه نشانه است: چیزى را که مال او نیست مى خورد، چیزى را که مال او نیست مى پوشد و چیزى را که مال او نیست مى خرد.

مصرف بدون نیاز، مانند کسى که مسکن و مرکب سوارى با کیفیّتى که نیازش را به راحتى پاسخگوست داشته باشد، با وجود این مسکن و مرکب سوارى دیگرى با کیفیّتى بالاتر تهیّه کند و آنها را بدون استفاده بگذارد نیز اسراف است. امام صادق علیه السلام در این باره مى فرماید:

أَتَرَى اللّهَ ائْتَمَنَ رَجُلاً عَلى مالٍ خَوَّلَ لَهُ أَنْ یَشْتَرِىَ فَرَساً بِعَشَرَهِ الافِ دِرْهَمٍ وَ یُجْزیهِ فَرَسٌ بِعِشْرینَ دِرْهَماً ـ اِلى أَنْ قالَ ـ «وَلاتُسْرِفُوا انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ»

آیا چنین مى پندارى که خدا فردى را امین قرار داده بر مالى که به او اعطا فرموده، تا او اسبى را به ده هزار درهم بخرد، درحالى که براى او اسبى به بیست درهم کافى است؟ ـ تا آن که این آیه را تلاوت فرمود: ـ و اسراف مکنید که خدا مسرفان را دوست ندارد.

فساد

استکبار جهانى به خوبى دریافته است که عمده ترین سد و مانع براى غارت منافع ملت ها، همانا ارزش هاى دینى، آداب و رسوم ملى، تاریخى، و هویّت یک ملت است. هم چنین به تجربه آموخته است که ترویج فساد از مهم ترین حربه هاى تضعیف مقاومت یک ملت به حساب مى آید. به همین دلیل، اساس فعالیت و تبلیغات خود را برایجاد و گسترش فساد در بین کشورهاى جهان سوم، استوارساخته است. مقام معظم رهبرى در این باره مى فرماید:

بعضى از دستگاه هاى جاسوسى دولت هاى استکبارى، اظهارنظر کرده اند که براى ایران و مقابله با انقلاب اسلامى، یکى دو راه بیش تر نمانده است. یکى این که ما فحشا و فساد را در جامعه آنان نفوذ دهیم و جوانانشان را سرگرم کنیم و زنان و مردانشان را از هدف هاى متعالى و بلند، غافل کنیم. آن ها را سرگرم منجلاب فساد، فحشا و شهوت نماییم.

یکى از راه هاى گسترش فساد، فقر و فساد مالى است، چنان که یکى از مشکلات جوامع کنونى به ویژه جامعه اسلامى و انقلابى ما نیز وجود فساد مالى در دستگاه هاى مختلف کشور است که آثار آن، در تضعیف روح دینى و گسترش فسادهاى دیگر نقش بسزایى دارد. به گفته صاحب نظران اقتصادى و اجتماعى، در جامعه اى که فاصله بین ثروت و فقر، رفاه و نادارى، تجمّل و سادگى زیاد است، عده اى با دست یازیدن به روش هایى ـ هر چند غلط ـ در صدد پولدارشدن و کم کردن فاصله هاى خود با طبقات مرفه برمى آیند. این جاست که رشوه خوارى، اختلاس و حرام خوارى که از مهم ترین جلوه هاى ناسالم رفتارهاى اقتصادى و اخلاقى است در جامعه آشکار مى گردد و به عنوان راه حل، زبانزد خاص و عام مى شود. این قسمت از نوشتار به توضیح اجمالى این عوامل مى پردازد.

رشوه خوارى و اختلاس: از دیدگاه کارشناسان اقتصادى و جامعه شناسان، پدیده هاى اجتماعى و اقتصادى، عواملى به هم پیوسته و غیر قابل گسستن هستند که رفتارهاى اجتماعى، فرهنگى و اخلاقى را در جامعه برمى انگیزانند. به دیگر سخن، پدیده هاى اقتصادى، فارغ ازعلایق و مسائل اجتماعى حاکم بر جامعه، قابل تبیین نمى باشد. این تصور که چون اقتصاد، امرى مادّى است، باید از مسائل اجتماعى و اخلاقى تفکیک گردد، قابل قبول نیست. اقتصاد سالم و اخلاق و فرهنگ سالم، ارتباطى تنگاتنگ با هم دارند؛ چنان که اقتصاد نادرست و هرج ومرج گونه، بر اخلاق و فرهنگ، تاثیر نامطلوب برجاى مى نهد.

الگوى سرمایه دارى و روند شکل گیرى انسان اقتصادى به گونه اى که در غرب پدید آمد در برخى کشورهاى جهان سوم، تحقق نیافت؛ از این رو، در اَشکال تحمیلى و تقلیدى آن، آثار نابهنجار اقتصادى در جهان سوم متولد گردید که در این راستا اخلاقیات و ارزش هاى والاى انسانى در حاشیه قرار گرفت و تنها چیزى که مطرح مى شد منافع شخصى بود. انسانى که در این شرایط پرورده مى شود، انسانى حسابگر و آزمند است که در جست وجوى قدرت اقتصادى و سیاسى هر چه بیش تر براى خود مى باشد. این جاست که این الگوى سرمایه دارى غربى، انسانى اقتصادى مى سازد که زندگى احساسى و عاطفى او بر عقلانیت و تفکر او برترى پیدا مى کند و منطق پول، جایگزین منطق تعقّل مى گردد. به دیگر سخن، این انسان، صرفاً به منافع و خواسته هاى خویش مى اندیشد و به مرورزمان، معیارهایى را مدّ نظر قرار مى دهد که با ارزش هاى دینى و معنوى هیچ گونه سازگارى ندارد. در این صورت است که ارزش هاى دینى را کنار مى گذارد و براى تحقق اهداف مادّى خویش همه چیز را منکوب مى کند. ایجاد این زمینه سوء، همان چیزى است که دشمنان نظام جمهورى اسلامى ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى براى از بین بردن آن در این کشور در صدد ایجاد آن بوده اند.

همچنین اسلام «حرام خوارى» را یکى از رذائل بسیار زشت و نابود کننده خصلت هاى انسانى مى داند که قربانیان فراوانى گرفته و بسیارى از مردم را از سعادت دو سرا محروم و آنان را از رسیدن به مقام قرب الهى باز داشته است، این رذیله بر مرداب دنیاطلبى و حرص و آزمندى مى روید و باعث گسترش فساد مى گردد.

منظور از حرام خوارى، هرگونه تصرف غیر شرعى در اموال و پدیده هایى است که در دسترس انسان قرار مى گیرد، اعمّ از اینکه آنها در مورد خوراک، پوشاک، مسکن و دیگر نیازمندیهاى زندگى صرف کند یا سرمایه کسب و کار نماید یا در اختیار دیگران قرار دهد. مصداقهاى آن بدین قرارند: دزدى، غصب، ربا، غش در معامله، خیانت در امانت، حیف و میل بیت المال، کم کارى، رشوه، کم فروشى و مانند آن که در قرآن و روایات با عناوین یادشده و یا با عنوانهاى کلّى «حرام خوارى»، «سُحت»، «باطل خوارى» و همانند آنها یاد شده است. عناوین یاد شده گرچه همه از محرّمات و مورد خشم خداست ولى برخى نسبت به برخى دیگر، زشتى بیشترى دارند و در شمار گناهان کبیره به حساب مى آیند.

آیات و روایات اسلامى، در سه محور اساسى، به جلوگیرى و ریشه کنى پدیده زشت حرام خوارى، همّت گماشته اند که عبارت است از: تبیین راههاى صحیح کسب درآمد، تقبیح و محکومیت حرام خوارى و بیان آثارناهنجار آن که در اینجا به اختصار به آن مى پردازیم.

الف ـ تشویق به درآمد حلال: خداوند، آفریننده، پرورش دهنده و روزى دهنده همه آفریدگان خویش است و به قول معروف «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» وهرگز معقول نیست که خدا، کسى را خلق کند که قادر به تغذیه او نباشد و یا حاضر شود که مخلوقش، از راههاى نامعقول و نامشروع، تغذیه کند، بلکه خداوند، هم توان روزى رسانى به همه آفریدگان خویش را دارد و هم آن را از راه اصولى و صحیح مى پسندد و روزى هر جنبنده اى را نیز از همان راه تضمین کرده است. امام باقر علیه السلام نقل مى کند که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، در حجّه الوداع، ضمن سخنانى فرمود:

خداوند، روزىِ حلال میان آفریدگانش تقسیم کرده، نه روزى حرام. بنابراین، هر کس تقواى الهى پیشه کند و صبر نماید، روزى حلال به او خواهد رسید و هر کس آن را از راه حرام به دست آورد، از سهمیه حلالش کاسته مى گردد و مورد بازخواست نیز قرار مى گیرد... .

سخنان ارزشمند آن حضرت، در پى سخن خداوند است که به او فرمود:

قُلْ اِنَّ رَبّى یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ...(سبأ / 36)

بگو: پروردگارم، روزى هر کس از بندگانش را که بخواهد گشایش مى دهد و اندازه مى گیرد.

با چنین اندیشه اى، مسلمانان، در مى یابند که تنها از راههاى مشروعى که اسلام براى آنها تعیین کرده، به کسب و کار بپردازند و هرگز گرد مال حرام نگردند.

ب ـ نکوهش حرام خوارى: پدیده زشت حرامخوارى به شدّت، مورد نکوهش قرار گرفته، به گونه اى که اگر انسان در برخى از آنها اندیشه کند، در مى یابد که تا مرز جان دادن، نباید زندگى خویش را به درهمى حرام آلوده کند؛ به طور مثال، قرآن پیرامون «دین به دنیا فروشان» مى فرماید:

... اُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فى بُطُونِهِمْ اِلاَّ النّارَ...(بقره / 174)

آنان کسانى هستند که جز آتش نمى خورند!

و ضمن دیوانه خواندن ربا خوار، ربا را تحریم نموده و آن را به منزله جنگ با خدا و پیامبر، قلمداد کرده است. (بقره/ 275 ـ 279) همان گونه که یکى از اهداف عالى پیامبر(ص) را حلال کردن طیّبات و تحریم پلیدیها دانسته (اعراف/ 157) که هر کس بر خلاف آن اقدام کند، در واقع با آرمان مقدّس همه فرستادگان الهى مخالفت کرده است.

از سوى دیگر، خوددارى از خوردن حرام، بسیار ارزشمند تلقّى شده که با شاهین معادله و برابرى، زشتى و سنگینى گناه حرام خوارى را نیز نشان مى دهد، از جمله، رسول خدا(ص) مى فرماید:

تَرْکُ لُقْمَةِ حَرامٍ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ مِنْ صَلاةِ اَلْفَىْ رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً

ترک یک لقمه حرام، پیش خدا، از دو هزار رکعت نمازمستحبّى، محبوب تر است.

ج ـ پیامدهاى ناگوار: حرام خوارى، علاوه بر زشتى و حرمت تکلیفى، از نظر وضعى نیز پیامدهاى خطرناکى دارد که خواه ناخواه گریبان حرام خوار را خواهد گرفت، برشمردن همه آن ناهنجاریها، اگر نگوییم ناممکن مى نماید، به طور قطع کارى دشوار خواهد بود که طبیعتاً از عهده این مقاله بر نمى آید، پس به عنوان «مشت نمونه خروار» برخى را به اختصار ذکرمى کنیم.

1 ـ بى خاصیتى عبادت: رسول اکرم (ص) در این باره مى فرماید:

اَلْعِبادَةُ مَعَ اَکْلِ الْحَرامِ کَالْبِناءِ عَلَى الرَّمْلِ

پرستش توأم با حرامخوارى، همچون ساختن ساختمان برماسه (بى بنیاد) است.

2 ـ مبارزه با حق و عدالت: سیدالشهدا علیه السلام، در روز عاشورا، به لشکریان یزید فرمود:

فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَیْلَکُمْ اَلا تُنْصِتُونَ اَلا تَسْمَعُونَ؟

حقّا که شکمهایتان از حرام پر شده و بر دلهایتان، مُهرخورده! آیا ساکت نمى شوید، آیا گوش فرا نمى دهید؟!

نقل شده که مهدى ـ خلیفه عباسى ـ دانشمندى پرهیزکار به نام شریک بن عبدالله را، طلبید و یکى از سه کار را به او پیشنهاد داد: قضاوت، تربیت فرزندان خلیفه یا یک بار غذا خوردن در کاخ. شریک، پیشنهاد سوم را ـ که در ظاهر آسان مى نمود ـ پذیرفت، ولى پس از خوردن یک وعده غذا بر سر سفره خلیفه ـ که به طور مسلّم از حرام تهیه شده بود ـ هم تربیت فرزندان او را به عهده گرفت و هم متصدّى منصب قضاوت آن دستگاه ستمگر شد!

3 ـ ملعونِ خداوند قرار گرفتن: رسول اکرم(ص) مى فرماید:

اِذا وَقَعَتِ اللُّقْمَةُ مِنْ حَرامٍ فى جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ کُلُّ مَلَکٍ فِى السَّماواتِ وَالاَرْضِ

وقتى لقمه اى از حرام در شکم بنده اى قرار مى گیرد، هرفرشته اى در آسمانها و زمین، او را لعنت مى کند.

4 ـ شقاوت ابدى: بدون تردید، استمرار حرامخوارى، سعادت دو سرا را نابود مى کند و جز محرومیت از بهشت و شقاوت و بدفرجامى به بار نخواهد آورد:

مَنْ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنَ السُّحْتِ فَالنّارُ اَوْلى بِهِ

کسى که گوشتش از حرام روییده، آتش، شایسته اوست.
رفاه طلبى

گرایش به رفاه طلبى و تجمّلات و فعالیت هاى فاسد اقتصادى نیز از مسائلى است که زمینه ساز گسترش فساد است. متأسفانه خُلق و خوى اَشرافى و اشاعه تجمل گرایى چنان گسترش یافته است که برخى از مردم مى پندارند هر کس خودروى لوکس سوار شود و در کاخ هاى مجلل مکان گزیند، از شخصیت و جایگاه والایى برخودار است.

در این راستا، عملکرد مسئولان نقش مهمى در گسترش یا عدم گسترش رفاه طلبى و تجمّلات ایفا مى کند؛ چرا که آن ها سرمشق و الگوى دیگران هستند. مقام معظم رهبرى درباره تجمل گرایى مى فرماید:

محبوبیت روحانیت در تجمل و اَشرافیگرى او نیست؛ در سادگى و بى پیرایگى اوست. تجمل و اشرافیگرى روحانیون برایشان مُضرّ است. طلبه و روحانى بایستى ساده باشند و مظهر سادگى روحانیت هم سادگى طلبگى است.

متأسفانه پس از جنگ به رغم نظرات امام راحل و مقام معظم رهبرى، گرایش برخى مسئولان به تجملات و فعالیت هاى اقتصادى، بازتاب خاصى در بین مردم داشت و بدیهى است سرچشمه تمامى گناهان و انحرافات در جامعه، ناشى از دنیا پرستى و مال اندوزى گروهى است، و از آنجا که در هر جامعه، افرادى هستند که مردم آن ها را الگو قرار مى دهند و اگر این افراد به دنیاپرستى و مال اندوزى بپردازند، دیگر فقرا و مظلومان دادشان به جایى نمى رسد. از این رو مقام معظم رهبرى خطاب به مسئولان مى فرماید:

شما چگونه مى خواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتیم، به فکر زندگى شخصى خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفات رفتیم، در خرج کردن بیت المال هیچ حدى براى خودمان قائل نشدیم، مگر اعتماد مردم باقى مى ماند؟.... من و شما، همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همه مان این طور بودیم. اما حالا مثل عروسى اشراف، عروسى بگیریم، مثل خانه اشراف، خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف، در خیابان ها حرکت کنیم. اشراف مگرچگونه بودند؟ چون آن ها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشته ایم؛ همین کافى است؟! نه ما هم مترفین مى شویم. واللّه در جامعه اسلامى هم ممکن است مترف به وجود بیاید... اندازه نگهدارید!
ثروت اندوزى

از دیگر عوامل گسترش فساد ثروت اندوزى است. انقلاب اسلامى ارزش هاى معنوى را بر آرزوهاى دور و دراز و زودگذر، غلبه داد و آن را در ذهن نسل جوان چنان جلوه گر ساخت که زمینه هاى انحرافى و لذت هاى مادّى را رها کرد و با عشق و ایمانى وصف ناشدنى در جبهه هاى نبرد حق علیه باطل در جهت حفظ دین، انقلاب اسلامى و دستاوردهاى والاى آن شرکت جست.

اکنون در دهه سوم انقلاب و پس از دوران جنگ، این خطر وجود دارد که ثروت اندوزى، تربیت شدگان دانشگاه انقلاب اسلامى را به تدریج از ارزش هاى دینى دور کند و آنان را دچار وسوسه هاى فسادانگیز سازد.

در دوران جنگ و پس از جنگ درحالى که بسیارى از مردم در راه احیاى ارزش هاى دینى، ایثارگرى مى کردند، متأسفانه شمارى نیز به ثروت هاى کلان دست یافتند. به راستى امام امت، شاگردان، نخبگان و فرزانگانى که به رهبرى امام، انقلاب اسلامى را پایه ریزى کردند و مردمى که مظاهر طاغوت را با دادن هزاران قربانى و نثار جان و مال از میان برداشتند ونیز جانبازان و ایثارگران ـ که اسناد زنده انقلاب مى باشند ـ چه اهدافى را دنبال مى کردند؟ بى تردید یکى از خواست هاى به حقّ آن ها عدالت اجتماعى بود؛ عدالتى که اگر در جامعه تحقق یابد، ارزش هاى دینى در سایه آن، زنده خواهد شد؛ و ثروت اندوزى و رفاه طلبى همواره در تضاد با عدالت خواهى و عدالت اجتماعى مى باشد.

هرگز مباد ارزش هاى دینى و انقلابى که فسادهاى اقتصادى و سیاسى را در هم شکست، با رفاه طلبى ها و ثروت اندوزى ها، پایمال شود. خطرهاى این معضل اجتماعى از نوع بیمارى هاى مسرى و علاج ناپذیر است که اگر در جامعه شیوع یافت، تا نابودى آن پیش مى رود.

سخن را در این مقوله با رهنمود امام راحل پایان مى بریم که فرمود:

ملت عزیز که مبارزان حقیقى و راستین [در حفظ] ارزش هاى اسلامى هستند، به خوبى دریافته اند که مبارزه، با رفاه طلبى سازگارنیست و آن ها که تصور مى کنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه دارى و رفاه طلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانه اند و آن هایى که تصور مى کنند سرمایه داران و مرفهان بى درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه مى شوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مى کنند آب در هاون مى کوبند. بحث مبارزه و رفاه، بحث قیام و راحت طلبى، بحث دنیا خواهى و آخرت جویى، دو مقوله اى است که هرگز با هم جمع نمى شوند و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.
تبعیض راه گسترش فساد

آنان که فقط خود را مى بینند و به دلیل برخوردارى از اعتبارات دنیوى، منافع خویش و نزدیکان را برتر مى پندارند و تبعیض هاى نا روایى را موجب مى شوند، با چنین روحیه اى قطعاً آثار منفى اى در جامعه به بار خواهند آورد و نخستین اثر آن، عدول و اِعراض از ارزش هاى دینى و حرکت به سوى فساد است. امام خمینى مى فرماید:

انقلاب اسلامى برمبناى اصل توحید، استوار است که محتواى این اصل در همه شئون جامعه سایه مى افکند. در اسلام، تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداست که همه انسان ها باید براى او یعنى براى رضاى او عمل کنند. هیچ چیز و هیچ کس دیگر را نپرستند. در جامعه اى که شخص پرستى ها و شخصیت پرستى ها، نفع پرستى ها و لذت پرستى ها و هر نوع پرستش محکوم مى شود و فقط انسان ها دعوت مى شوند به پرستش خدا در آن صورت همه روابط انسان ها، چه اقتصادى یا غیر اقتصادى در داخل چنین جامعه اى و در رابطه این جامعه با خارج تغییر مى کند و ضوابط عوض مى شود. همه امتیازات لغو مى شود. فقط تقوا و پاکى ملاک برترى است. زمامدار با پایین ترین فرد جامعه برابر است و ضوابط و معیارهاى الهى و انسانى، مبناى پیمان ها و یا قطع روابط است.

گفتار امام، حاکى از تأثیر مستقیم جهان بینى توحیدى در رفتار اجتماعى است. هنگامى که حقیقت توحید با همه ابعاد آن مورد توجه قرار گیرد و عبادت براى غیر او، طرد شود، امتیازات غیر منطقى کنار مى رود و ریاست طلبى وخود پرستى، مفهوم خود را از دست مى دهد. حضرت امام(ره) مى فرماید:

اسلام بزرگ تمام تبعیض ها را محکوم نموده و براى هیچ گروهى ویژگى خاصى قرار نداده و تقوا و تعهد اسلام تنها کرامت انسانهاست و در پناه اسلام و جمهورى اسلامى، حق اداره امور داخلى و محلى و رفع هر گونه تبعیض فرهنگى و اقتصادى و سیاسى متعلق به تمام قشرهاى ملت است.

همچنین آن امام راحل، الگوى واقعى زمامداران را چنین ترسیم مى فرماید:

زمامدار جامعه اسلامى کسى است که با برادرش عقیل چنان رفتار مى کند تا هرگز در خواست تبعیض و اضافه کمک از بیت المال نکند. دخترش را که از بیت المال، عاریه مضمونه گرفته، باز خواست مى کند و مى فرماید: اگر عاریه مضمونه نبود تو اولین هاشمیه اى بودى که دستت قطع مى شد!

و در فراز دیگرى مى فرماید:

در جمهورى اسلامى، زمامداران نمى توانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزى کنند و یا در زندگى روزانه، امتیازى براى خود قائل شوند.

رعایت مساوات و عدالت حتى در بین فرزندان مى تواند از ایجاد عقده هاى روحى و خشم هاى پنهانى و روحیه شورشگرى در کودکان جلوگیرى کند و آنان را از ابتلا به بیماریهاى خطرناک عصبى نجات بخشد. پیامبر اکرم(ص) در این باره فرمود:

اِعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ فِى النُّحْلِ کَما تُحِبُّونَ اَنْ یُعْدَلَ بَیْنَکُمْ فِى الْبِرِ وَ الْلُطْفِ

در اعطاى هدیه به فرزندان خود عدالت را رعایت کنید، همچنان که دوست دارید میان شما در نیکى و ملاطفت عدالت مراعات شود.

در روایتى دیگر آمده است: روزى پیامبر(ص) نظرشان به مردى افتاد که دو فرزند داشت، یکى از آن دو را بوسید و دیگرى را نه. آن حضرت با تندى فرمود:

هَلاّ ساوَیْتَ بَیْنَهُما؟

چرا با آن دو یکسان برخورد نکردى؟

مى توان گفت: مراعات نکردن عدالت و برابرى میان فرزندان، سبب رشد صفاتى از قبیل حسادت، دروغ، دزدى، سنگدلى، شرارت و ... خواهد شد.

نتیجه گیرى

آنچه از این بحث به دست مى آید این که رابطه تنگاتنگى بین فقر و فساد و تبعیض وجود دارد زیرا تبعیض و فساد اقتصادى عامل اصلى فقر است و همواره فقر و تبعیض یکى از عوامل فساد بوده است و تبعیض است که حق انسان ها را پایمال مى کند و فساد و فقر را به دنبال دارد. از این رو باید به دیدگاه اسلام در این زمینه بیشتر توجه کرد و به مبارزه با این سه معضل اجتماعى بر آمد چنانکه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیت الله العظمى خامنه اى بارها مسئولان و مردم را به اهمیت این موضوع توجه داده است.

Seyyed Muhammad Hosseini Shahrudi

Human Material needs form an real importance part of our life; the fact on which have emphasized religion and religious leaders. They call and encourage people to try and satisfy their worldly needs in divinely permitted ways.

One, however, sometimes meet some traditions agreeing with poverty in appearance and emphasizing it. This paper argues that the poverty meant in the traditions is spiritual poverty, not material one. Since in the view of Islam material poverty leads to corruptness and it is, there fore, aimed at by Satan and its followers.

Islam, then has called people up to try and attain lawful revenue and oppose material poverty in divinely permitted ways. it has also opposed all types of econimical corruptness including bribery, misusing the governmental opportunities and robeery. Again Islam sees weakening rening religious values and social decline originated from worldliness seeking and wealth gathering. And discrimination is regarded as a cause for corruption and material poverty against Islamic teaching?

Key words: opposing poverty, spiritual poverty, material poverty.

The Principles For Evaluating the Efficiency of personnel with a Religious Approach

Gholam Reza Veisi

The evaluation of personnel in administrative organizations is counted one of the most vital duties to be systematically performed by the management of human sources. In this way, the management can be fully aware of the manners in which personnel do their functions with regard to the organizational ends. Again it can support managers to perceive failures and strengths both well and take a step forward to change the former to the latter.

Managers relying on a comprehensive evaluation program can decide educational needs, develope personnel's abilities and personalities, reduce discontents, take some useful criteria on which competences, appointments and displacements happen. the program can surely lead to a high degrec of motives for personnel.

Noticing, them, the necessity of divine values in administrative system and the significence of evaluation in the organizations of Islamic Republic consist in reverence of man, justice, right, purity and other Quranic values

Key words: evaluation system, evaluation criteria ,evaluating efficiency

Military Forces, Living With Quran and a suggestion

Qudratollah Forqani

The holy Quran has been revealed to guide man and cause him to attain the highest degrees of perfection. it is, therefore, all Muslim's duty to try and know holy Quran and live with it. But when regarding military forces and their messions, the dut seems to be more focused on. Since they are the guardians of Islamic governmenta lorder and they should resist during difficulties and hardships. we know well that the best supporter in such conditions is holy Quran; the more military forces be brought up under the light of holy Quran the more they can resist.

This paper has intended to answer the following: which methods can be regarded as the best to cause and strengthen the motives in military forces to become more familiar with holy Quran and live a Quranic life?

Key words: military forces and Quran, Quranic military life, Quranic military motives.

Invocation Approach in sahifah sajjadiya

Aliasghar Elhaminiya

Coexistence of holy quran and the household of the prophet leads us to the latter's being the only real interpreter of the former. this factshow the necessity for more familiarity with the sayings of the household of the prophet. Sahifah sajjadiyah, there fore, is itself a translation for holy quran. More awareness with this divine book with the wiew of its authenticative range of transmission, its descriptions, its time, its content and structure and. Other books counted as its other volumes are intended in this paper.

The questions at hand, there fore are as follows: what kind of book is sahifah sajjadiah? why has Imam sajjad presented the high divine teachings in the form of invocation? and finally, what is the invocation approach in the Jewel of the household of the prophet?

The paper is a descriptive one based on library information and concentrating on the themes: the depth of monothei, prophecy, Imamology and taking hold of holy quran.

Key words: Sahifah Sajjadiah, Imam Sajjad, The real interpretation of Quran.

Spiritual Arrayal

Hossien Sheidaian

Every external is of an internal and every form is of its own meaning; the spiritual arrayal of spirit and soul is a military arrayal and the relation between the two is the same as one between a mace and its coreand between soul and body. Religious holy texts also call people to obey both. external and internal aspects.

This paper seeks to show that military arrayal is not only a spiritless military regulation. but a spiritual breath is found in it. it is overflowed with human values and perosperities. It is, there fore, a form being of beauty and growing motion owing to its internal. Of this one conclude that an organization will be powerful and stable if it is supported by a divinely originated regulation. and governed by religious norms.

Key words: spiritual arrayal, military forces, military arrayal.

Guarding the status of Guardianship

Abdollah Hajisadeqi

Islamic Revolution's Guards corps (IRGC) was established to protect Islamic Revolution. since the beginning it has been successfulin all its missions. Now, however, enemies have formed a dangerous plot threatening the power and stability of Islamic Revolution and decreasig the strength of its protectors. It is, there fore, necessary to find the harms and obstacles on the way and oppose them in action.

One corruptive agant on the way can surely regarded as luxurious life. In this paper the vital need for the existence of IRGC, the ways of its being successful and the real meaning of a luxurious life are described. the effects of such a life, them, On peoples own individual life and on social adminstration and on commandership are brought into eyes. At last, the divinely lawful ways opposing the effects are made clear.

Key words: luxurious life, Islamic Revolution, Islamic commanddership and management.

Abstracts in English

Which does religion fundomentally agree with, fight or peace?

Ali Taqizadeh Akbari

On the problem where lawfulness and divinely permittedness of primary holy war originates from,two different views can be found among jurisprudents. Some relyig on the verses and traditions concerning `absolute' holy war know it to originate from paganism of non-Muslim. while others relies on the verses and traditions concerning unabsolute holy war and concerning peace and say that combatantness and combating are the causes for lawfulness of primary holy war. As is understood, for the former war is primary but for the latter peace. This paper has distinguished the sovereignty of paganism and polytheism from pagans and polytheists. As is supported by the evidences of two groups, when facing the former fight is primary but when facing the latter peace.

Key words: primary holy war, absolute holy war, Muslims and pagans, holy war.

Table of Contents

Editorail: Spirituality: a perservative for Power

Wich Does Religion Fundamentally Agree with, Fight or Peace?

Ali Taqizadeh Akbari

Guarding the Status of guardianship

Abdollah Hajisadeqi

Spiritual Arrayal

Hossien Sheidaian

Invocation Approach in Sahifah Sajjadiyah

Aliasghar Elhaminiya

Military Forces, Living with Quran and a Suggestion

Qudratollah Forqani

Some Principles for Evaluating the Efficiency of Personnel whit a Religious Approach

Gholam Reza Veisi

Divine Law, Opposing Poverty, Corruptness and Discrimination

Seyyed Muhammad Hosseini Shahrudi

تبلیغات