پاسداری از پاسداری
منبع:
حصون 1384 شماره 4
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى براى حفاظت و پاسدارى از انقلاب به وجود آمده و همواره در انجام این مأموریت پیروز و موفق بوده است؛ لکن براى تداوم این نقش مهم و تعیین کننده باید آسیب ها و آفت هایى که قدرت پاسدارى را تهدید مى کنند شناخته شوند و راهکارهاى عملى آن اجرایى گردد. یکى از مهم ترین نقشه هاى دشمنان براى به تحلیل برى بنیه جمهورى اسلامى و تضعیف و از کار انداختن توان نیروهاى سنگر نشین انقلاب، گرفتار کردن آنان در باتلاق تجملات و دنیاگرایى است. در این مقاله پس از بیان فلسفه وجودى سپاه و رمز موفقیت آن و تبیین حقیقت تجمل گرایى، آفات و آثار تجمل گرایى، در دو بخش ارائه شده اند، یکى آثار فردى و دیگرى آثارى که بر مدیریت و فرماندهى دارد. و در پایان نیز راهکارهاى دینى مقابله با آثار تجمل گرایى به اجمال ارائه شده است.متن
مقدمه
یکى از لوازم مدیریت و رهبرى، مجموعه هاى انسانى آن است که مدیر همواره باید با اطلاع از زیر مجموعه خویش، نبض و معاینه جامع و کاملى از نیروهاى خود داشته باشد و با بصیرت نسبت به آسیبها و آفتهاى احتمالى و خطراتى که آنان را تهدید مى کند دو اقدام اساسى را برنامه ریزى و اجراء کند:
یک: با ایجاد آمادگى و آگاهى دادن و انجام اقدامات پیشگیرانه، مانع آسیب پذیرى نیروهاى تحت مدیریت خود شود و با واکسیناسیون فکرى و عملى آنان، تأثیر ویروس هاى خطرناک و توطئه هاى تهدید کننده دشمنان را مرتفع نماید (عملیات پیشگیرانه و بهداشت محیط و مصون سازى نیروها).
دو: براى برطرف کردن ویروس هاى وارد شده و دفع تهاجمات تحقق یافته و درمان و معالجه بیمارى ها و انحرافات به وجود آمده، کم هزینه ترین راه درمان و بهترین نسخه و راهکار را طراحى و عملیاتى سازد.
این هشیارى و ویژگى طبیب بودن، براى همه مدیران و مسئولان متناسب با حوزه مسئولیتى وتعداد و کیفیت نیروهاى تحت امرشان لازم است و براى سکان دار امت اسلامى و امام و رهبر جامعه دینى داراى اهمیت و جایگاه اساسى تر و مهم ترى است. رهبرى در فرهنگ شیعه داراى شئون و ابعاد مختلف و مسئولیت هاى متنوعى است که یکى از آن شئون این است که او طبیب توانمند ومتخصص ودلسوز مسلمانان وحافظ و پاسدارِ ارزشها و اصول فکرى و اعقتادى جامعه دینى است و با هدایتها، مدیریتها، نسخه ها، هشدارها و اقدامات به موقع خود، اولاً بسیارى از توطئه ها و برنامه ریزى هاى دشمن را خنثى ساخته، سد محکمى در برابر آنان ایجاد مى کند و موجب یأس و ناامیدى دشمنان مى گردد و ثانیاً نسبت به آسیبها و ابتلاءات مردم و انحرافات شکل گرفته و پیش روى هاى دشمن، بهترین نسخه اصلاح کننده و راهکار عقب راندن نیروهاى دشمن و بى اثر کردن تهاجمات او را دراختیار پیروان خود قرار مى دهد و سلامت و سعادت را به جامعه دینى برمى گرداند.
لذا وجود امام و رهبرى هشیار و فرزانه که از هر گونه انحراف علمى و عملى مصون باشد، یکى از بزرگ ترین لطفها و عنایات و نعمتهاى الهى است و در غیاب او وجود جانشینان و نائب هاى دین شناس و تربیت یافته در مکتب امامان بهترین هدیه الهى به مردم است.
امام خمینى فرمود: ولایت فقیه براى شما یک هدیه الهى است.
لکن زمانى طبابت و برنامه هاى هدایت بخش رهبرى دینى تضمین کننده پویایى و رشد جامعه و خنثى سازنده توطئه هاى دشمنان است که همه اقشار و بویژه نیروهاى ولایت محور و خواص، با بصیرت و قدرت گیرندگى و ادراک قوى، بخوبى و با هشیارى دستورات و هشدارها و نسخه هاى رهبرى را هم خوب دریافت کنند و آن را بفهمند و هم در عمل کاملاً بآن ملتزم بوده از هر امکانى براى اجرائى کردن تدابیر وى کوتاه نیایند.
یکى از مهم ترین عوامل انحطاط مسلمانان و سلطه اجانب، فاصله گرفتن و بى توجهى آنان نسبت به مواضع و هشدارهایى است که رهبرى ارائه مى کرده و این فاصله گرفتن، غفلت از آسیبها و اسیر توطئه دشمنان شدن را به دنبال داشته است. دور از واقع نیست اگر بگوییم اساس انحراف و لغزش خواص و به دنبال آن عموم مسلمانان یکى از دو عامل بوده است: یکى فقدان بصیرت و شبهه علمى و به دیگر سخن، درک نکردن عمق نسخه ها و مواضعى که رهبرى ارائه مى کند، مانند آنچه ربیع بن خثیم و برخى از سپاهیان على(ع) در جنگ صفین به آن مبتلا بودند. عامل مهم تر، دنیاطلبى و شهوت عملى و قدرت مقاومت نداشتن در برابر تجملات مادى و خودنمائى هاى مظاهر دنیوى و در نتیجه عدم استقامت و پایدارى در جهت استقرار عدالت و احکام الهى است، نظیر آنچه مردم کوفه را از همراهى على(ع) بازداشت و عمر عالى ترین مصداق حکومت دینى و عدالت محور را کوتاه ساخت و بعد از آن هم با همان شیوه با فرزندان معصوم او عمل کردند.
اهمیت سلامت اخلاقى و رهایى از شهوت عملى و استقامت در صراط مستقیم آن چنان است که حتى در تحقق بصیرت و رهائى از شبهه علمى هم مؤثر است.
قرآن تقوا و خودسازى را راه تحصیل بصیرت و تشخیص حق و باطل و فریب نخوردن معرفى مى کند و مى فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ(اعراف: 20)
همانا هرگاه وسوسه هاى شیطانى به سراغ اهل تقوا آید، متوجه گشته، بصیرت و بینایى مى یابند.
و همین طور مى فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَان(انفال: 29)
اى اهل ایمان اگر تقواى الهى پیشه کنید خدا به شما فرقان مى بخشد (بصیرت مى بخشد تا حق را از باطل فرق گذارید و طریق سعادت و شقاوت را تشخیص دهید).
و در مقابل در بسیارى از موارد، انحراف عملى وغرق شدن در لذت هاى دنیوى، موجب ابتلاء به انحراف علمى و سقوط فکرى مى گردد و سرانجامِ شهوت عملى، تن دادن به شبهه علمى مى باشد و گناه و لغزش انسان را وامى دارد براى توجیه عملکرد خویش از نظر فکرى هم موضعى انحرافى بپذیرد. قرآن این مطلب را هم به صورت هاى مختلف بیان کرده که به دو مورد اشاره مى کنیم.
ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ
(روم: 10)
سرانجام کار آنان که به اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره گرفتند!
پاسدارى از انقلاب
بصیرت و بیدارى و استقامت بر مواضع رهبرى و عمل به نسخه و راه حل هایى که طبیب جامعه دینى ارائه مى کند براى همه مردم و امت انقلابى ضرورى است، اما براى سنگرنشینان و مدافعان انقلاب داراى حساسیت و اهمیت بیشترى است چرا که دفاع از حق و تلاش براى اصلاح دیگران بدون اصلاح خود امکان ندارد وپیشتازى و سنگرنشینى اسلام و انقلاب، آمادگى و توانمندى فکرى و عملى افزون ترى را طلب مى کند. سپاه و بسیج، این حافظان ومدافعان انقلاب ونظام، به دلیل انجام رسالت و وظیفه اى که پذیرفته اند باید از بصیرت، قدرت تحلیل و درک موقعیت و توطئه هاى دشمنان و از آن مهم تر، از قدرت پایدارى وتوانمندى روحى و جسمى ویژه و برجسته اى برخوردار باشند. پاسداران و مخصوصاً؛ فرماندهان و مدیران سپاه بیش از همه نیروهاى دلسوز و وفادار انقلاب باید به اقتضاء پاسدارى و آفات و آسیب هایى که آن را تهدید مى کند عنایت و اهتمام داشته باشند و به قول حضرت امام «از پاسدارى، پاسدارى کنند». و این همان مطلبى است که حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبرى (دام ظله العالى) همواره نسبت به آن تأکید و سفارش کرده و فرزندان انقلابى و سپاهى خود را به آن توجه و هشدار داده اند و مى دهند. دور از واقع نیست اگر بگوییم بیشترین سخنان رهبرى انقلاب و فرماندهى کل قوا در مواجهه و دیدار با این عزیزان، بیدار باش و هشیارى در برابر آسیبهایى است که ممکن است سپاه و بسیج و حاضران در این نهاد را تهدید کند. یکى از مهم ترین آسیب ها و خطراتى که هم امام وهم جانشین خلف او بارها آن را مطرح کرده اند و با بیانى پدرانه و هدایت گر عزیزان خود را متوجه آن نموده اند، گرفتار شدن در دام دنیا و تجملاتى است که ممکن است این نهاد مقدس را زمین گیر و قدرت توانایى آن را کاهش دهد. یکى از برجسته ترین و شفاف ترین آنها، بیانات مهم مقام معظم رهبرى در مجمع بزرگ فرماندهان در سال 1383 در زنجان بود که به بهانه آن این مقاله تهیه وبه افتخارآفرینان انقلاب وامیدان رهبرى تقدیم مى گردد.
محور و سؤال اصلى که ان شاء اللّه به دنبال پاسخگویى آن هستیم این است که:
آفات و آثار تجمل گرایى که سنگرنشینان انقلاب و بویژه فرماندهان عزیز را تهدید مى کند چیست و چگونه مى توان با آنها مقابله کرد؟
و در کنار آن به سؤال هاى فرعى دیگرى نیز پاسخ داده خواهد شد که در واقع مقدمه پرداختن به سؤال اصلى و پاسخ آن مى باشد. مانند:
1) فلسفه وجودى سپاه چیست؟
2) عامل و رمز موفقیت پاسدارى از انقلاب و تداوم آن چیست؟
3) حقیقت تجمل گرایى چیست؟
4) آثار فردى و شخصى تجمل گرایى کدام است؟
فلسفه وجودى سپاه
انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینى (قدس سره) تولد جدید اسلام ناب و احیاء تفکر دینى بود و سرآغاز شکل گیرى نظامى با ماهیت دینى و نفى سلطه و حاکمیت مستکبرین و قدرت هاى انحصارگر و تمامیت طلب بود. کاملا روشن است که آنان نتوانند این انقلاب و تحول عظیم و تهدید کننده موقعیت و منافعشان را تحمل کنند و از هیچ تلاشى براى سرکوب، کنترل و آسیب رسانى به آن کوتاه نیایند. امام و پیشتازان انقلاب نیز این واقعیت را بخوبى دانسته و انتظار هر گونه توطئه، تهاجم و مخالفت و مبارزه اى را از طرف دشمنان انقلاب داشتند. لذا براى حفظ انقلاب و تداوم آن و مقابله با نقشه هاى دشمنان برنامه ریزى ها و اقدامات مهمى را دنبال و اجرایى کردند که یکى از مهم ترین آنها تشکیل نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و به دنبال آن نهاد بى نظیر بسیج بود که نیروهاى مؤمن، ایثارگر و وفادار به اسلام و انقلاب و امام را در درون خود انسجام و سازمان بخشیده، در همه سنگرها و جبهه ها با حضور خویش دشمنان را ناکام سازد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، نهادى جوشیده از متن جامعه مذهبى بود که رسالت عظیم حفظ نظام و دست آوردهاى آن و استمرار انقلاب اسلامى را بر عهده گرفت و در بیش از ربع قرن گذشته بخوبى توانست رسالت خود را انجام دهد و از عهده وظیفه حفاظت و پاسدارى از انقلاب و دست آوردهاى آن و خنثى سازى توطئه ها و دفع تهاجمات دشمنان اسلام در جبهه هاى مختلف برآید و حقیقتا قدرتهاى استکبارى را ناکام و مغلوب سازد. حضرت امام نگرش خود را به سپاه چنین بیان مى کند:
من از سپاه راضى هستم و به هیچ وجه نظرم بر نمى گردد. اگر سپاه نبود. کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیر و گرامى مى دارم، چشم من به شماست. شما هیچ سابقه اى جز سابقه اسلامى ندارید. سلام مرا به همه برسانید من از همه شما متشکرم من به همه دعا مى کنم.
بنابراین فلسفه وجودى سپاه و به تبع آن بسیج، حفاظت و پاسدارى از اسلام و انقلاب و مقابله با هرگونه تهدید و تهاجمى است که متوجه انقلاب، نظام و ارکان آن گردد. درواقع سپاه نه تنها خود سنگرنشین انقلاب و اسلام بلکه مظهر دفاع انقلابى مردم و سازمان دهنده بسیج و نیروى بى کران مردمى در پاسدارى از اسلام و ارکان انقلاب است. حفاظت و پاسدارى که بفرموده حضرت امام وظیفه همه مردم است.
«سپاه پاسداران و چه سایر قواى انتظامى و نظامى و غیر انتظامى و چه سایر ملت، همه توجه داشته باشند که ما وظیفه داریم که این اسلامى که الآن به ما رسیده حفظش کنیم تا آن فرد آخرى هم که خداى نخواسته کشته مى شود موظف است براى حفظ اسلام براى دفاع از ملت، دفاع از کیان اسلامى، دفاع از کشور اسلامى تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مکلّف اند که دفاع کنند».
مقام معظم رهبرى نیز با اصرار بر همان راه امام مى فرماید:
«ما سپاه را با همان چشمى نگاه مى کنیم که امام عزیزمان نگاه مى کرد. به عنوان بازوى قدرتمند نظام و به عنوان گام استوارى در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامى. ما شما را به معناى حقیقى کلمه پاسدار انقلاب اسلامى مى دانیم. همیشه اینگونه بوده است و من هم اینطور فکر مى کنم. من معتقدم که اگر ما امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را نمى داشتیم باید آن را امروز به وجود مى آوردیم.»
بسیج در واقع تکمیل کننده و تضمین کننده نقش حفاظت و پاسدارى از انقلاب و نظام است و سازماندهى و مدیریت آن از وظایف مهم سپاه است. مقام معظم رهبرى در این باره مى فرماید:
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یک نیروى نظامى است که بقا و سلامت او با بقا و سلامت نظام ارتباط نزدیکى دارد، یعنى اگر این نیرو سالم و قوى باقى بماند به حسب موازین عادى، نگرانى در مورد انقلاب و سلامت و بقاى آن باقى نخواهد ماند. زیرا وقتى یک نیروى نظامى مؤمن و مخلص و فداکار و کاملا با دید انقلابى و داراى نیروى عظیمى مانند بسیج در کشور وجود دارد دیگر تهدید از نوع تهدیدهاى نظامى حقیقتا براى انقلاب نگران کننده نیست.
رمز موفقیت در پاسدارى از انقلاب و راه تداوم آن
چنان که اشاره شد، عامل اصلى موفقیت همه نیروهاى انقلاب و بویژه سپاه و بسیج این بود که هم با بصیرت در هر زمان وظیفه و مأموریت را خوب تشخیص دادند و با تبعیت از رهبرى در سنگر مقدم انقلاب حضور یافتند و هم در دفاع از انقلاب و اسلام استقامت و پایمردى بى نظیر و شگفت آورى انجام داده هرگز فشارها و سختى هاى مبارزه و وسوسه هاى دنیوى آنان را منفعل نگرداند؛ مانند رهبر و پیشواى خود هم داراى بصیرت و درک انقلابى بودند هم واجد صبر و استقامت. به فرموده امام على(ع):
وَ لا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمِ اِلاّ اَهْلُ الْبَصَرِ و الصَّبرِ والعِلْمِ بِمواضِعِ الحقّتنها اهل بصیرت و صبر و کسى که مواضع و جایگاههاى حق را بداند مى تواند این عَلَم و پرچم را بر دوش کشد.
حضرت امام خمینى پاسدارى از پاسدارى را یکى از عوامل مهم موفقیت و پاسدارى از اسلام و انقلاب دانسته و مى فرماید:
شما آقایان که الان پاسدار انقلاب هستید یعنى انقلاب اسلامى، همان طورى که از انقلاب پاسدارى مى کنید تکلیف بالاتر این است که از اسلام پاسدارى بکنید و آن به این است که از خودتان پاسدارى کنید. از هواى نفسانى خودتان، از شهوات خودتان، از میل هایى که میل هایى است که در هر انسان هست و میل شیطانى است از اینها پاسدارى بکنید.
پاسدارى از اسلام یک شغل بسیار شریف است و مسئولیتش هم زیاد است. باید حفظ کنیم این حدود و ثغور اسلامى را. فقط این نباشد که ما پاسدار اسلام هستیم... باید همان طورى که مدعى هستیم ما که پاسدار هستیم و پاسدار جمهورى اسلامى و پاسدار احکام هستیم، باید خودمان ابتداء مرزبان همان مرز اسلام باشیم، راهمان همان راه مستقیم اسلام باشد تا این ادعاى ما پیش خدا قبول بشود... .کسى که خودش بر خلاف اسلام عمل مى کند نمى تواند بگوید من نگهبان هستم... پاسدار خداى نخواسته اگر بر خلاف موازین اسلام باشد پاسدار نیست این یک آدمى است که بر خلاف اسلام است.
در دهه دوم انقلاب که دشمنان، تهاجم فرهنگى و جریان استحاله نظام را جایگزین جنگ و توطئه هاى ناکام قبلى قرار دادند، تأکید و هشدارهاى جانشین شایسته حضرت امام و سکان دار انقلاب نسبت به ضرورت بصیرت و حفظ آمادگى فکرى و فرهنگى نیروهاى خودى و بیش از آن استقامت و استمرار خودسازى و مبارزه با طغیانگرى هاى نفسانى و جاذبه هاى دنیوى، بیشتر مطرح گردید. فرماندهى کل قوا بارها و به صورت هاى متفاوت، دلسوزانه و با تحلیل منحصر به فرد، توطئه هاى فرهنگى دشمن و برنامه هاى او براى شکستن مقاومت نیروهاى سپاه و بسیج را افشاء نموده و شرط پاسدارى و دفاع از انقلاب را حفظ اصول، انگیزه ها و ارزشهاى معنوى و اجتناب از تجمل و دنیا پرستى معرفى نمودند.
آنچه مقام معظم رهبرى دام ظله العالى در همایش بزرگ فرماندهان و مسئولین سپاه در زنجان 28/6/83 بیان فرمودند ادامه همان هشدارها و هدایت هاى دلسوزانه ایشان به فرزندان عزیز و اخص خواص امت اسلامى است و در عین حال جایگاه و نقش سپاه و بسیج را در حفظ و تداوم انقلاب و ناکام سازى دشمنان نهضت نشان مى دهد.
البته این بیانات و تذکرات به این معنى نیست که غفلت و فقدان بصیرت و یا دنیازدگى و گرفتارى تجملات دیگران را تهدید نمى کند و یا خداى ناکرده این نهاد مقدس از قافله انقلاب بازمانده و در مأموریت پاسدارى از نظام و دفاع از ارزش ها کوتاهى کرده است! الان هم هشیارترین و خردورزترین و در عین حال مقتدرترین و ایثارگرترین نیروها در سپاه و بسیج مى باشند. بلکه این سفارشات و نصایح و دستورات نشان دهنده علاقه و توجه ویژه رهبرى و جایگاه ممتاز سپاه و بسیج در پاسدارى از انقلاب است و اینکه دشمنان براى خالى کردن سنگر مقدم نظام و انقلاب نسبت به پاسداران و بسیجیان سرمایه گذارى بیشترى کرده و توطئه هاى متعددى را در رابطه با آنها دنبال مى کنند و لغزش دادن آنها را لغزش همه نیروها و ضربه زدن به اصل انقلاب مى دانند. لذا رهبرى همواره اصرار دارند که حافظان و سنگربانان خط مقدم انقلاب لوازم و شرائط پاسدارى را حفاظت کنند و به قول امام با پاسدارى از پاسدارى انقلاب را پاسدارى کنند.
فرماندهى معظم کل قوا بارها و در دیدارهاى خصوصى و عمومى پاسداران لوازم پاسدارى و مخصوصاً دورى از زخارف دنیوى را سفارش کرده اند و در مجمع سالیانه سپاه در زنجان بیانات مهمى را بیان کرده اند که به بخش هائى از آن اشاره مى کنیم.
ایشان در ابتدا دلیل استمرار شکست ناپذیرى نظام را «مردم سالارى دینى» دانسته مى فرماید:
در نظام جمهورى اسلامى همین خصوصیت مردم سالارى دینى که تعبیر دیگرى از جمهورى اسلامى است تضمین کننده بقا و استمرار و قدرت و در نتیجه شکست ناپذیرى است.
سپس اساس تلاش دشمن را ضربه زدن به ارکان و بنیه نظام دانسته، مى فرماید:
احساس من این است که راهبرد اساسى دشمنان جمهورى اسلامى این است که کارى کنند تا بنیه جمهورى اسلامى تحلیل برود، اساس کار این است... راه منحصرشان این است که برنامه ریزى کنند تا این بنیه تحلیل برود.
و راهکار و تاکتیک هاى دشمن براى تضعیف و از بین بردن بنیه نظام جمهورى اسلامى را در چهار عنوان تبیین مى کنند: اول: انحلال فرهنگى، دوم: فشارهاى مستمر اقتصادى، سوم: ایجاد هسته هاى سیاسى و اجتماعى که در داخل کشور باشند و زیر نفوذ دشمن، چهارم: از کار انداختن بازوهاى توانمند و فعال نظام.
ایشان با بیان این مقدمه متناسب با مخاطبان، بحث خود را متمرکز و متوجه بخش چهارم از برنامه هاى دشمن نموده مى فرماید:
قسمت چهارم همان چیزى است که پیش از هر چیز دیگرى به شما برادران وخواهران پاسدار ارتباط پیدا مى کند... آن چیزى که مى خواهم اینجا به شما در جملات کوتاهى توصیه کنم این است: شما نباید بگذارید این سیاست خبیث و شوم تحقق پیدا کند: نباید بگذارید سپاه پاسداران را که یک بازوى توانا است از کار بیندازند... از کار افتادن سپاه به این نیست که سپاه را منحل کنند. کسى سپاه را نه منحل مى کند نه مى تواند بکند... از کار انداختن این بازو به این است که آن عناصر مشخصه اصلى سپاه از آن گرفته شود یعنى اخلاص، پارسایى، تعبد، بى اعتنائى به زخارف دنیوى.
آنگاه معظم له با اشاره به برنامه ها، اهداف و طراحى قدرت هاى بزرگ و دشمنان انقلاب و لزوم هشیارى و بیدارى اسلامى، به این مطلب مى پردازند که انحراف خواص و سنگرنشینان انقلاب انحراف شخصى و فردى نبوده بلکه موجب آسیب و ضربه به دنیاى اسلام است. سپس خطاب به فرماندهان و مسئولین هشدار مى دهد که:
نگذارید سپاه دچار بى انگیزگى شود، نگذارید مجموعه سپاه از آن روحیات انقلابى و دینى که مشخصه اصلى سپاه بود، دور شود! این مهم ترین کارى است که به نظر من بر عهده مسئولان سپاه است... در درون سازمان سپاه تجمل طلبى کاملاً نامطلوب است. در درون زندگى شخصى، سودطلبى (زندگى شخصى فرماندهان همین شماها) ونفع طلبى و تفکر سوداگرانه کاملاً نامطلوب است. مراقب باشید دچار نشوید، آلوده نشوید.
از این بیانات صریح و هشدار دهنده رهبر فرزانه استفاده مى شود که دشمنان انقلاب براى ازکار انداختن بازوى توانمند و موثر نظام به دنبال شکستن انگیزه ها، قدرت ایمان و استقامت و متزلزل کردن روحیه ایثار و بى اعتنائى به زخارف دنیوى و گرفتار کردن پاسداران و بسیجیان در دام تجملات و ظواهر فریبنده دنیوى است تا از این طریق بنیه و ارکان انقلاب را گرفتار آسیب و تهدید کنند. و لذا بر همه پیروان ولایت محور و وارثان شهداء است که هشیارانه این رهنمودها را به عنوان تدابیر و دستورات مُطاع فرماندهى خود در علم و عمل مبناى حرکت و پاسدارى از انقلاب قرار دهند و آن را مصداق آیه شریفه «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدواللّه و عدوکم» بدانند. بر همین اساس و به استناد بیانات حضرت امام و مقام معظم رهبرى و در راستاى پاسدارى از پاسدارى به برخى از ابعاد تجمل گرایى و آثار و آفات آن اشاره مى کنیم.
حقیقت تجمل و دنیاگرایى
اولین نکته اساسى این است که آیا حد و ملاک تجمل گرایى و دنیاطلبى چیست؟ آیا اساساً امکان دارد براى دنیاطلبى و زندگى و رفتار تجملى و مرز آن از بهره مندى مشروع از دنیا، چهارچوب و معیارى ارائه کرد؟ آیا تلاش براى آبادانى هر چه بیشتر دنیا و تولید بیشتر و تأمین رفاه خانواده، دنیاطلبى و مذموم و موجب هلاکت است؟ اگر چنین است چرا در روایات این کار همانند جهاد در راه خدا معرفى شده است؟ الکادّ على عَیالِهِ کالمجاهد فى سبیل اللّه آیا اقتضاء زهد اسلامى و دورى از زخارف دنیوى و به تعبیر قرآن مرید آخرت بودن آن است که انسان به دنیا و امکانات و لذت هاى مادى پشت کرده و حاضر نباشد وقت و فکر و عمل خود را براى آبادانى و ساختن دنیائى بهتر صرف کند؟ و اگر این صحیح باشد پس اسلام طالب جامعه اى است غیر پویا و در جا زننده که تلاش براى تولید و بهره مندى از منابع طبیعى و تأمین رفاه بیشتر و زندگى بهتر را دنیاطلبى و مذموم مى داند و کاملاً روشن است که چنین جامعه و امتى محکوم به شکست و نابودى است.
خلاصه آیا ملاک دنیاى مذموم از دنیاى ممدوح چیست و معیار آراستگى مطلوب از تجمل گرائى نامطلوب و مهلک کدام است؟
در رابطه با دنیا و معناى دنیاطلبى نباید گرفتار افراط و تفریط شد که هر دو مذموم و مهلک هستند و اسلام اعتدال مبتنى بر شناخت حقیقت دنیا و موقعیت انسان در دنیا و نسبت حیات دنیوى به آخرت را توصیه و سفارش مى کند.
الدُّنیا خُلِقَت لِغَیرِها وَ لَم تَخلُق لِنَفسِها
دنیا خلق شده براى غیر خودش و خلق نشده براى خودش (هدف نیست وسیله است).
آنچه در معارف اسلامى مذمت گشته و اساس انحراف و لغزش هاى دیگرى معرفى شده، آن است که انسان با غفلت از اینکه دنیا تنها یکى از مراحل حیات او مى باشد نه همه آن، دنیا را منزل، مقر، معبود، معشوق و فرمانده و جهت دهنده زندگى خود قرار دهد و عبد، اسیر، مرکب و نیروى تحت فرمان دنیا گردد و به گونه اى تعلق خاطر و وابستگى به دنیا پیدا کند که ملاک و معیار او در همه صحنه هاى زندگى، منفعت دنیوى و مادى باشد. به دیگر سخن، دنیایى مذموم است که مقابل آخرت و در تضاد با آن باشد و پرداختن به آن، غفلت یا تغافل از حیات ابدى را به دنبال داشته باشد. اما هرگاه دنیا تجارتخانه و بازار، مزرعه و محل کشت و کار، مَمَرّ و جاده اى به سوى ابدیت انسان و فرصتى تلقى شود که مى تواند حیات همراه با سعادت انسانى را تضمین کند، بهترین نعمت خدا است و اصلاً آخرت را در همین دنیا و به وسیله فرصت و امکانات موجود در آن مى توان ساخت. لذا پس از سپرى شدن دنیا و در صحنه قیامت و زمان برداشت حاصل و در یوم الحسرة، غالب انسانها حسرت و افسوس ازدست دادنِ دنیا را مى خورند که چرا از این فرصت و نعمت بزرگ استفاده و بهره بیشترى نبردند.
حاصل آنکه هشدار اسلام و بلکه همه ادیان الهى آن بوده است که «اى انسان دنیا براى تو است نه تو براى دنیا».
عن رسول اللّه :... فَاِنّ الدُّنیا خُلِقَتْ لَکُمْ وَ اَنْتُم خُلِقْتُم لِلاخِرة
معیار و ملاک دنیاى مذموم از دنیاى ممدوح همین است که موقعیت انسان و دنیا چگونه باشد: انسان در خدمت و بندگى دنیا موجب هلاکت او مى گردد اما دنیایى که در استخدام انسان و تعالى و رشد او باشد، بهترین نعمت خدا و دورانى است که در آن آخرت و ابدیت انسان آباد و ساخته مى شود و لذا طبق روایات ما دنیاى واقعى و پسندیده در صورتى به دست مى آید که انسان دنیا را براى دنیا نخواهد و به استخدام دنیا در نیاید بلکه با خدا محورى دنیا را به استخدام خود در آورد. این نکته را امام على(ع) و پیامبر گرامى اسلام چنین بیان کرده اند:
من خدم الدنیا استخدمته و من خدم اللّه سبحانه خدمه
کسى که به خدمت دنیا درآید دنیا او را به استخدام (و بندگى) خود در مى آورد و کسى که خدمت به خدا و بندگى او را برگزیند، خدا او را خدمت مى کند.
لَمّا خَلَقَ اللّه ُ الدُّنیا اَمَرَها بِطاعَتِهِ فَاَطاعَتْ رَبّها فَقَال لَها خالِفى مَنْ طَلَبَک. وَ وافِقِى مَنْ خالَفَک فَهِىَ عَلى ما عَهَد اِلیها اللّه ُ و طَبَعَها عَلیه.
از پیامبر نقل شده که چون خدا دنیا را خلق کرد، به او امر کرد که اطاعت خدا را بکند پس مطیع خدا گردید. پس به او گفت مخالفت کن با کسى که تو را طلب مى کند و همراهى کن با کسى که با تو مخالفت مى کند. پس دنیا بر آنچه خدا با او عهد کرده است باقى است و طبیعت او بر همین اساس است.
بنابراین گرچه تجمل گرایى ودنیاطلبى براى همه افراد وهمه زمانها، شرائط وموقعیت ها داراى یک حد معین و مشخصى نمى باشد و نمى توان یک معیار عینى و خارجى را ارائه کرد که همگانى و همیشگى باشد و مثلاً گفت خانه و منزل اگر به این اندازه بود مانعى ندارد و بیش آن تجمل و دنیاگرایى است و همینطور در سایر موضوعات. بلکه افراد به لحاظ زمان و مکان و موقعیت ها و شرائط متفاوت اند و داراى شؤون مختلفى هستند. گاهى وضعیتى براى بعضى عین بندگى و آخرت محورى است و براى دیگران تجمل گرایى و مذموم. لکن مى توان گفت دنیاگرایى و تجمل طلبى ابتداءاً داراى بُعد فکرى و اعتقادى است و مربوط به قلب و گرایشهاى انسان است. نگرش انسان به دنیا است که رفتار و موضع گیریهاى او را جهت مى دهد و تعریف مى کند. اگر نگرش و نگاه به دنیا نگاه به ابزار و فرصتى شد که به عنوان یک نعمت در اختیار انسان قرار گرفته است تا از آن در خدمت رشد و تعالى و کمال و صعود استفاده کند ولى اسیر و ذلیل آن نگردد، چنین دنیایى بهترین نعمت است و آخرت و دنیا را با هم آباد مى کند. اما اگر نگرش انسانى به دنیا نگرش به معبود و منتهى آرزوى انسانى و هدف او باشد سبب سقوط و نابودى و کورى او مى گردد. به فرموده امام على(ع):
اِنَّمَا الدُّنیا مُنْتَهى بَصَرُ الاَْعْمى لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَ البَصیرُ یَنفَذُها بَصَرُه وَ یَعْلَمُ اَنّ الدّارَ وَراءَها فَالبَصیرُ مِنها شاخِصٌ وَ الاَعمى اِلیها شاخِصٌ وَالبَصیرُ مِنها مُتَزِوّد وَالاَعْمى لَها مَتزوّد
همانا دنیا انتهاى دید، (و آرزوى) نابینایان است که ماوراء دنیا هیچ چیز را نمى بیند ولى بصیر دید او نفوذ مى کند (در عمق) دنیا و مى داند که خانه واقعى پشت دنیا است پس بینا از دنیا بر مى گیرد و نابینا به سوى دنیا توجه مى کند و بصیر از دنیا بر مى گیرد و نابینا براى دنیا برمى گیرد.
هر انسانى نسبت به خود بصیر و آگاه است و بخوبى مى تواند تشخیص دهد آیا او در خدمت دنیا است یا دنیا در خدمت او و آنگاه رفتار و اعمال خود را با همین میزان اندازه گیرى کند که جهت دهنده و هدف آنها بهره گیرى از دنیا است یا براى دنیا.
زهد اسلامى هم هرگز به معناى رهبانیت و ترک آبادانى دنیا و بى اعتنایى به نعمت هاى دنیوى نیست. زهد یعنى وابسته نبودن و اسیر دنیا نگشتن و بر آنچه از دست مى دهد غصه نخوردن و محزون نگردیدن و بر آنچه به دست مى آورد آنچنان شادمان و از خود بى خود نگردد که مست گردیده، فراموش کند که دنیا جاودان و مقر نیست، بلکه گذرگاه و مزرعه است. بیان امام على(ع) چنین است:
الزُّهْدُ کُلُّه بَیْنَ کَلِمَتَینِ مِنَ القُرآنِ قالَ اللّه سُبحانَه لِکَیْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَکُم وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتاکم (حدید / 23) وَ مَنْ لم یَأسِ عَلَى الماضى وَ لَمْ یَفْرَح بِالاتى فَقَد اَخَذَ الزُهد بِطَرفیه
على(ع) فرمود: زهد بین دو کلمه از قرآن است. خداوند متعال مى فرماید: این، بدان دلیل است که براى آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشد (حدید / 23) و هر کس به گذشته و آنچه از دست داده مأیوس نگردد و نسبت به آینده شادمان نباشد دو جانب زهد را گرفته است.
زهد در تولید نیست در مصرف فردى و شخصى است و على(ع) امام زاهدان بود و هرگز کسى مانند او به دنیا بى اعتنا نبوده است لکن در تولید و آبادانى دنیا از همه پیشتازتر و پرتلاش تر بود. ایشان این تولید و آبادانى و ثروت را براى خود نمى خواست، بلکه آن را در خدمت به خلق قرار مى داد. على(ع) زهد را در فقر جست وجو نمى کرد، بلکه در عین توانمندى و غنا و دارائى، خود را اسیر دنیا نمى کرد و از دنیا و ثروت براى رفع نیاز بندگان خدا و محرومیت زدائى بهره مى برد و این را یکى از بهترین راههاى تقرب به خدا و عین خدا محورى و آخرت گرائى مى دانست. لذا در مقابل کسى که دنیا را نکوهش مى کرد، پس از اینکه خودِ او را مغرور به دنیا و مجرم معرفى مى کند به توصیف دنیا در نظر بندگان خدا پرداخته و مى فرماید:
همانا دنیا سراى راستى براى راست گویان و خانه تندرستى براى دنیا شناسان و خانه بى نیازى براى توشه گیران و خانه پند براى پندآموزان است. دنیا سجدگاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشتت را سود برند... .
اسلام دنیایى را مذمت مى کند که انسان را مغرور و غافل سازد (فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ) (لقمان: 33) اما از بهره مندى از امکانات و لذتهاى مشروع دنیا به شرط آنکه حقوق دیگران را از بین نبرد هرگز نهى نکرده است بلکه اگر مقدمه اى باشد براى توانمندى در دفاع از ارزش هاى انسانى مورد سفارش و تأکید قرار داده است. و لذا بین دنیا و آخرت تضاد و تباین قائل نیست و به دنبال آبادانى هر دو است و هیچ کدام را فداى دیگرى نمى کند.
عَنِ الصّادِق(ع) لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنیاهُ لاِخِرَتِه وَ لا اخِرَتَه لِدُنیاهُ
از ما نیست کسى که دنیا را براى آخرت ترک کند و نه کسى که آخرت را براى دنیایش ترک کند.
البته توجه به این مطلب مهم و اساسى لازم است که بدانیم حساب خواص و مدیران و آنان که در نظام اسلامى مورد توجه مردم هستند از حساب دیگران جدا است. بسیارى و خیلى از امکانات دنیایى که براى عموم مسلمانان مباح و جایز است براى اینان جایز نیست و زهد در زندگى فردى و اجتماعى افراد برجسته و مدیران و جهت دهندگان و خواص، ضرورت و اهمیت بیشترى دارد؛ چرا که پذیرفتن موقعیت خاص و مسئولیت در نظام اسلامى به دست آوردن یک امتیاز و برترى و بهره مندى از دنیا نیست، بلکه امانت و تکلیفى است که براى اداء آن باید از محدودیت و خودسازى و ایثار بیشترى برخوردار بود. على (ع) وقتى با خبر شد که عاصم به بهانه زهد، لذت هاى دنیوى را ترک و از معاشرت و تأمین نیازهاى مادى خانواده خویش دورى مى کند، او را احضار کرده و به او فرمود اى دشمن جان خود، مى بینم که شیطان به درون تو راه یافته است. آیا به زن و فرزندانت ترحم نمى کنى؟ آیا مى پندارى خدایى که خوشى ها را بر تو حلال کرده است بیزار است که تو از آن بهره مند گردى؟ تو نزد خدا پست تر از این امر باشى. عاصم با تعجب گفت اى امیرالمؤمنین، شما خود در پوشاک خشن و در خوراک سخت مى باشى (و من خواسته ام به تو اقتداء نمایم) حضرت در جوابش فرمود:
واى بر تو! من همانند تو نیستم، زیرا خداى بزرگ بر پیشوایان دادگستر واجب کرده است که خود را با ضعیف ترین مردم بسنجند تا مبادا نیازمند از نیازمندیش به درد آمده و هلاک گردد!
بسیارى از امکانات و بهره مندى براى عموم مردم مذموم نیست لکن براى سنگرنشینان و بویژه فرماندهان و مدیران آنها مذموم است. آنان باید به گونه اى زندگى کنند که نیروهاى تحت فرمانشان احساس فاصله گرفتن و جدایى ننموده و همواره آنان را اسوه و الگوى خویش بدانند.
آفات و آثار تجمل گرایى
مریدى دنیا و اسیر تجملات شدن، هم فرد و شخص انسان مؤمن را تهدید مى کند و او را تدریجاً به هلاکت مى رساند هم مدیریت و فرماندهى و بویژه پاسدارى را گرفتار آثار تخریبى و فساد مى گرداند که به برخى از آفات هر کدام اشاره مى کنیم.
الف ـ آفات و آثار تجمل گرایى در زندگى فردى و شخصى
1) سرچشمه و اساس گناهان و انحرافات دیگر:
عَنْ رَسولِ اللّه (ص) حُبّ الدُّنیا اَصْلُ کُلّ مَعْصیَةٍ وَ اَوّلُ کُلّ ذَنْبٍ
یعنى: حبّ و وابستگى به دنیا، اصل و ریشه هر معصیت و اول هر گناهى است.
هرگاه دل تعلق مفرط به دنیا پیدا کرد، انسان را مجبور مى کند که تن به هر ذلت و گناه و معصیتى بدهد و مجوزى خواهد بود براى ارتکاب هر عمل ناپسندى و به تدریج قبح و زشتى گناه را از نظر انسان ریخته احساس درد را از او مى گیرد و کاملاً روشن است که انسان بى درد و بى احساس هرگز به فکر درمان و معالجه بیمارى بر نمى آید.
2) از بین رفتن بصیرت: تعلق خاطر به تجملات و ظواهر، انحراف فکرى و اعتقادى و غفلت از عمق نگرى را به دنبال دارد و راههاى درک حقیقت و فهم واقعیت را مسدود مى سازد:
لَعْبُ الدُّنیا صَمَتَ الاَْسْماع عَنِ سِماعِ الحِکْمَه وَ عَمِیَت القُلوبَ عَن نُور البصیره
بازى دنیا گوش ها را کر مى کند از اینکه حکمت (و سخن حق) را بشنوند و (چشم) قلوب را از نور بصیرت کور مى کند.
انّ الدُّنیا مُفسِدةَ الدّین ومُسْلِبَةَ الْیَقین وَاِنّها رَأْسُ الفِتَن وَاَصْلُ الِمحَن
همانا دنیا دین را فاسد و یقین را سلب مى کند و همانا دنیا ریشه و اساس هر فتنه است.
از قرآن نیز مى توان استفاده کرد که یکى از اصلى ترین عوامل غفلت و بى توجهى به آیات الهى، حب دنیا و تکیه به آن است.
إِنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ أُولئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ
آنها که ایمان به ملاقات ما (و بروز رستاخیز) ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافل اند (همه) آنها جایگاهشان آتش است به خاطر کارهایى که انجام مى دادند.
3) مانع سیر و سلوک و تعالى و رشد انسان:
تجمل و دل بستن به ظواهر دنیوى به تدریج انسان را اسیر و مرید دنیا و زمین گیر خاک کرده و مانع رشد و فلاح انسان مى گردد و او را از حیوان پست تر مى سازد. چرا که به جز دنیا و امور دنیوى نبیند و نخواهد و شبکه هاى دید و فهم و عقل خود را متمرکز بر دنیا مى سازد و قدرت تصمیم گیرى و انتخاب خرد ورزانه را از انسان سلب و آزادى و سلطه بر دنیا را از او مى گیرد و حتى انسان را به بندگى و ذلت در برابر طاغوت ها و صاحبان مکنت وادار مى کند.
4) شکننده قدرت مقاومت: یکى از عوامل پیروزى نفس اماره و طغیانگرى هواهاى نفسانى، دلبستگى و گرفتار شدن در دام دنیاگرایى است، همان طورکه دنیاطلبى آسیب پذیرى در صحنه مبارزه و جهاد و استقامت را بالا مى برد.
در برخى ادعیه امام سجّاد(ع) مى خوانیم که خدایا یاد دنیا را از دل رزمندگان خارج کن، چرا که توجه به دنیا و دنیاگرایى قدرت مقاومت و صبر و استقامت را کاهش مى دهد. حال اگر یاد دنیا به صورت اسارت و بندگىِ تجملات درآید، آیا به انسان فرصت پاسدارى از انقلاب را مى دهد؟!
5) بحران معنویت: انسان فقط شهوت و شکم نیست و لذت و آرامش او تنها منحصر به هوسهاى حیوانى نیست اما تجمل گرایى و وابستگى به زرق و برق دنیوى مانع بهره مندى و درک لذت هاى معنوى و بندگى خدا مى گردد.
مرحوم مجلسى نقل مى کند که خدا به حضرت داود فرمود:
ما لاَِولِیائى وَ الهَمّ بِالدّنیا اِنّ الهَمَّ یُذْهِبْ حَلاوَة مُناجاتى مِنْ قُلوبِهم...
نرسد دوستان مرا همّ و اعتماد به دنیا. همانا همّ به دنیا شرینى مناجات مرا از قلوب آنها مى برد.
در یک دل دو عشق و محبت نمى گنجد. اگر محبت خدا آمد دنیا نمایى ندارد و اگر عشق به دنیا آمد، محبت خدا مى رود.
عن على(ع): اِنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه فَاخْرِجُوا مِنْ قُلوبِکُم حُبّ الدّنیا
اگر شما خدا را دوست دارید حب دنیا را از قلوب خود بیرون کنید.
6) تخریب آخرت و ابدیت: جمع بین تجملات دنیوى و بندگى دنیا با آبادانى آخرت امکان ندارد و اگر کسى هم و غم و تلاش و فعالیتش را به دنیا مشغول کرد، از آخرت مى ماند، بلکه دشمن آخرت مى گردد.
عن على(ع): اِنّ الدُّنیا وَالاْخِرَة عَدُوّ ان مُتَفاوِتان وَ سَبیلانِ مُخْتَلِفانِ فَمَنْ اَحَبَّ الدّنیا وَ تَوَلاّها اَبْغَضَ الاخره وَ عاداها وَ هُما بِمَنْزِلَةِ المَشْرِق وَالْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلّما قَرُبَ مِنْ واحِدٍ بَعْدَ مِنَ الاخَر وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتان
همانا دنیا و آخرت دو دشمنى هستند که متفاوت اند و راه آنها مختلف است. پس هر کس دنیا را دوست داشته باشد و آن را مولى قرار دهد همانا آخرت را مبغوض و دشمن قرار داده است. آن دو به منزله مشرق و مغرب اند هر کس به هر کدام نزدیک شود، از دیگرى دور شده و دنیا و آخرت هووى یکدیگرند.
و لذا قرآن در چند مورد مردم را به دو گروه تقسیم کرده است: مریدان دنیا و مریدان آخرت:
منکم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ(ال عمران: 152)
برخى از شما دنیا را و برخى از شما آخرت را اراده کرده.
و البته نتیجه هر کدام را هم ذکر مى کند
مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الاْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ(شورى: 20)
کسى که زراعت آخرت را بخواهد به کشت او برکت و افزایش مى دهیم و بر محصولش مى افزاییم و کسى که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمى از آن به او مى دهیم اما در آخرت هیچ بهره اى ندارد.
7) ترس از مرگ: دل بستگى به دنیا پذیرش مرگ قطعى و انتقال به جهان اخروى را دشوار و سخت مى سازد و ترس از مرگ همواره او را رنج مى دهد و روحیه شهادت طلبى و ایثارگرى را تضعیف مى سازد.
قال على(ع): مَنْ کانَتْ الدُّنیا هِمَّتُهُ اِشْتَدّتْ حَسْرَتُه عِنْدَ فِراقها
کسى که دنیا همت او باشد، زمان جدا شدن از دنیا(مرگ)، غصه و حسرت دنیا بر او سخت خواهد بود.
دو گروه از مرگ و انتقال از این عالم به عالم ابدیت هراسناک هستند؛ یکى کسانى که مرگ را فنا و نابودى دانسته و حیات را منحصر به دنیا مى کنند و دیگرى کسانى که با دلبستگى به دنیا و زخارف آن نگران آن هستند که با مرگ از آنچه در دنیا تهیه کرده اند جدا شوند و در واقع دنیا را آباد و آخرت را خراب کرده اند و نمى خواهند از آبادانى به خرابه بروند!
8) حرص و ولع بیشتر: انسان موجود نامتناهى است که در هر وادى و جهتى که قرار گرفت هرگز سیر نگشته بلکه همواره مى خواهد جلوتر برود. حال اگر جهت گیرى انسان دنیا و تجملات آن بود، هرگز به جائى نمى رسد که راضى باشد و حدّ یَقِف او باشد بلکه حرص و طمع او بیشتر مى گردد. امام على (ع) منشأ طمع را دوستى دنیا مى داند:
حُبُّ الدُّنیا یُوجِبُ الطَّمَع
و لذا هر چه هم داشته باشد باز احساس فقر و نگرانى دارد.
عن رسول اللّه (ص) مَنْ اَصْبَحَ وَ اَمْسى وَالدُّنیا اَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلُ اللّه ُ الفَقْرَ بَیْنَ عَینَیهِ و شَتَّتَ عَلَیْهِ اَمْرُهُ وَ لَمْ یَنِل مِنَ الدُّنیا اِلاّ ما قسِّم لَه
آن که شبانه روزى بر او بگذرد در حالى که دنیا بزرگ ترین همّ او باشد، خدا فقر را بین چشمان او قرار مى دهد و امور او را پراکنده مى کند و از دنیا به او نمى رسد مگر آنچه براى او مقدّر شده است.
9) پیروزى هوا بر عقل: وابستگى و اسارت دنیا سبب آن مى شود که قوه عاقله انسان مغلوب هواهاى نفسانى گشته و نفس به تصرف جنود شیطانى درآید.
عَنْ علىٍ(ع) حُبّ الدّنیا یُفْسِدُ العَقْل
دوستى دنیا عقل را فاسد مى کند.
به همین دلیل دنیا سم کشنده است و افرادى که به دنیا معرفت ندارند، از آن سم مى خورند:
عن على(ع) و انما الدُّنیا کالسّم یَاْکُلُه مَنْ لا یَعرِفُه
10) دشوار شدن زندگى: یکى از عوامل ازدواج گریزى و سخت شدن زندگى براى جوانان و در نتیجه مختل شدن آرامش و زندگى خانوادگى و روى آوردن به فساد، تجملات و اهتمام به امورى است که از ضروریات زندگى نمى باشند. چنان که هرگاه محیط خانواده به تجملات آلوده شده روابط اهل منزل تنها بر این محور تعریف شده و محبت و پیوند قلبى تضعیف مى گردد.
ب: آثار تجمل گرایى در فرماندهى و پاسدارى
مقام معظم رهبرى مى فرمایند:
امروز یکایک ما باید این مطلب را احساس کنیم و بدانیم تسلیم شدنمان در مقابل خواهش هاى نفسانى، در مقابل دنیا خواهى، در مقابل تجمل خواهى، در مقابل لذات دستمالى شده بى ارزش و حقیر بشرى، معنى اش فقط از دست دادن هویت یک شخص نیست، بلکه به قدر تأثیر هرکداممان در جهت دهى و پیشرفت نظام اسلامى موجب باخت دنیاى اسلام، موجب باخت منطقه عظیم این بخش از عالم و در نتیجه موجب باخت تاریخ اسلام خواهیم شد. باید به این موضوع توجه کنیم.
با توجه به اهمیت آفتها و ضررهاى گرایش و وابستگى مسئولان و مدیران به دنیا، برخى از آنها را به اجمال بیان مى کنیم:
1) در پى داشتن انحراف دیگران: انحراف خواص و لغزش مدیران تنها فساد نیست افساد است. غرق شدنِ فقط نیست، غرق کردن است و یک گروه و یک سیستم را خراب مى کند نه اینکه تنها خود را هلاک نماید؛ چنان که اصلاح جهت گیرى هاى جامعه با اصلاح مدیران امکان دارد.
امام خمینى:
ما خودمان را اگر توانستیم اصلاح کنیم، کنترل کنیم و تربیت کنیم خودمان را، مراقبت کنیم از خودمان، در همه امور موفق خواهیم شد.
در جامعه اسلامى و بویژه در نهادهاى مقدسى مانند سپاه و بسیج، اصلاح دو گروه، اصلاح همگانى و سامان یافتن جهت گیرى هاى کلى را به دنبال دارد؛ همان طور که لغزش آنان، لغزش و انحراف دیگران را به دنبال خواهد داشت یکى روحانیون و هادیان فکرى و دیگرى مدیران و مسئولان و فرماندهان.
عَنْ رَسُولِ اللّه (ص): صِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا فَسَدَتْ اُمّتى قیل: یا رَسُولِ اللّه وَ مَنْ هُما؟ قالَ: الفُقَهاء و الاُمَراء
دو گروه از امت من هستند که هرگاه آنها اصلاح شوند امت من اصلاح مى شود و هر گاه آنها فاسد شوند امّت من (و جهت گیرى کلى جامعه) فاسد مى شود. گفته شد آن دو گروه کیانند؟ فرمود: فقها و حاکمان.
و لذا در معارف دینى سفارش شده است که نسبت به افراد فاسد و منحرف، موضع هدایت و جذب داشته باشید در حالیکه نسبت به مفسدان و آنان که به دنبال انحراف و لغزاندن دیگران هستند برخورد قاطع و بازدارنده و شدید را برگزینید. خشونت و قاطعیت در برخورد با کسانى که دیگران را مى خواهند غرق سازند، موجب حیات و پویائى کلیت جامعه معرفى شده است، چرا که ترحم بر پلنگ تیز دندان، خیانت بود بر گوسفندان.
2) تضعیف قدرت مدیریت و نفوذکلام: اعمال مدیریت و نفوذکلام بین مؤمنین نیازمند تصرف قلوب و مقبولیت معنوى و فکرى است و این با تجمل گرایى و وابستگى به ظواهر مادى هرگز حاصل نمى شود.
به دیگر سخن درفرهنگ دینى تبعیت از مدیران و رهبران و فرماندهان مبناى اعتقادى و فکرى دارد و مدیر دنیا گرا و خود محور، مورد پذیرش قرار نگرفته و مطاع نمى باشد.
مرحوم شهید محلاتى وقتى مى خواستند مسئولیتى فرهنگى در سپاه را به فردى واگذار کنند، ضمن نصیحت به خود سازى فرمودند: (نقل به مضمون) «در سپاه، امر مى کنم، دستور مى دهم و ازموضع بالا برخورد کردن، کارساز نیست(حتى از من محلاتى که نماینده حضرت امام هستم) اما اگر برادران سپاه به کارى و مسئولیتى خوب توجیه شدند و به آن اعتقاد پیدا کردند براى آن جان هم مى دهند.»
یکى از عوامل اطاعتِ همراه با عشق و باور امت اسلامى از رهبرى خود همین بود که زندگى شخصى و معاشرت او را همانند و هم رنگ زندگى خود و منزه از منش تجملاتى یافته بودند.
3) سلبِ قاطعیت: تجمل گرایى یک مدیر را از موضع گیرى صریح و قاطعانه در برابر انحراف ها و دنیازدگى دیگران باز مى دارد زیرا خود داراى نقطه ضعف است و عملاً ناچار است به دیگران باج بدهد.
اگر على(ع) آنچنان قاطعانه با استاندار خود عثمان بن حنیف برخورد مى کند و حضور او را در مهمانى اى که اغنیاء حضور داشته و فقرا غایب اند به باد انتقاد مى گیرد بدان سبب است که خود آن حضرت امام زاهدان مى باشد، همینطور انتقاد و تذکر مقام معظم رهبرى به مسئولین نظام با قاطعیت کامل مبتنى بر این اصل است که معظم له سطح زندگى خویش را از همه مسئولین ساده تر گرفته است.
4) ترویج رویه چاپلوسى: با تجمل گرائى و دنیا محورى مدیران به تدریج روحیه انتقادگرى تضعیف و میدان براى افراد متملق و چاپلوس و دو رُو باز مى گردد و در نتیجه شایسته سالارى جاى خود را به منفعت سالارى و دنیا سالارى مى دهد.
5) غفلت از توطئه ها و توطئه گران: مشغول شدن به ظواهر و اهتمام به مادیات، موجب غفلت از مأموریت و از بین برنده هوشیارى است و در نتیجه سبب فرصت پیدا کردن دشمن براى نفوذ و ضربه زدن مى گردد و آسیبها و نقشه هاى توطئه گران کارساز مى گردد، درحالیکه مدیرانى که اسیر بازى هاى دنیوى و ظواهر فریبنده آن نگردیده باشند به دشمن و دشمنى ها فرصت نفوذ و عملیات نمى دهند.
امام خمینى:
با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزشهاى انسانى، اسلامى را حفظ کرد.
یکى از روش هاى نفوذ و بهره بردارى جریان هاى انحرافى و احزابِ انحصار طلب گرفتار کردن مدیران نظام به دنیا و سوء استفاده از اقدامات آنان است.
6) آسیب پذیرى بیت المال: هزینه تجمل گرایى مدیران به ویژه در محیط کارى بر بیت المال تحمیل مى شود و پزدادن با اموال عمومى و به دنبال کسب موقعیت کاذب بودن با اسراف و تبذیر ازبیت المال از بدترین فسادها است.
عن على(ع) اِنَّ اَعْلَم الخیانة خیانة الامة و اقطع الغش غش الائمه
همانا بزرگ ترین خیانت، خیانت به امت و جامعه است و رسواترین دغلکارى، دغلبازى رهبران جامعه است.
7) بدبینى به نظام و نهادهاى آن: مردم عملکرد مدیران مخصوصاً رهبران و سنگرنشینان و مدافعان انقلاب را به حساب کلّیت نظام گذاشته و سودجویى و دنیاطلبى آنها مردم را نسبت به اسلام و انقلاب بدبین و مأیوس مى گرداند و انگیزه و روحیه انقلابى و پویائى را از بین مى برد.
مقام معظم رهبرى خطاب به مسئولین وفرماندهان باهشدار از تجمل گرایى مى فرماید:
نگذارید سپاه دچار بى انگیزگى شود، نگذارید مجموعه سپاه از آن روحیات انقلابى و دینى که مشخصه اصلى سپاه بود دور شود. این مهم ترین کارى است که به نظر من بر عهده مسئولان سپاه است.»
8) متزلزل شدن اقتدار ملى: یکى از اولین عوامل موفقیت نیروهاى انقلابى و به ویژه سپاهیان و بسیجیان در ربع قرن گذشته، استقامت و پایمردى شجاعانه و قاطعیت نشأت گرفته از بصیرت و هشیارى آنان بوده است و یکى از زمینه هاى متزلزل کننده ارکان انقلاب و تضعیف کننده تداوم انقلاب تجمل گرایى و شکسته شدن قدرت مقاومت و استقامت سنگربانان اسلام و نظام است. امام خمینى:
اگر بخواهید بى خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب بر مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید.
9) تبعیض و اختلافات طبقاتى: هرگاه مسئولیت ها و مدیریت ها به جاى اینکه امانت و فرصت خدمت تلقى شود، میدان تاخت و تاز و مسابقه دنیوى گردد، فساد مالى و اقتصادى محیط کارى را فرا گرفته و زمینه براى تبعیض و اختلافات طبقاتى مهیا مى گردد و محیط صفا و صمیمیت و خدمت رسانى به محیط گناه و بى اعتمادى تبدیل مى گردد.
10) تضعیف پشتوانه مردمى: گرفتار شدن خواص و مدعیان اصلاحات دینى در دام دنیا گرایى به تدریج مردم و اقشار مختلف جامعه را بى انگیزه و حضور آنها را در صحنه هاى مهم تضعیف و مشارکت عمومى را متزلزل مى سازد و پشتوانه مردمى گرفتار آفت و آسیب مى گردد.
اگر باور داریم که ارکان انقلاب عبارتند از ماهیت دینى، رهبرى الهى و حضور و مشارکت مردمى، باید نسبت به تقویت و حفظ این سه رکن اساسى (که هم عوامل اساسى مُوجِده انقلاب اند هم عوامل مُبقیه و تداوم بخش آن) تمام هم و غم خود را به کار گرفته، جلوى آسیب ها و ویروس هایى که آنها را تهدید مى کند بگیریم. یکى از قوى ترین آسیب ها و ویروس ها که همه ارکان بویژه مشارکت عمومى را تهدید مى کند، فاصله گرفتن مدیران از مردم و گرفتار شدن به تجملات و مسائل شخصى و دنیوى است.
11) بازماندن از اهداف بزرگ: مشغول شدن به اهداف جزئى و مقاصد مجازى و مادى موجب غفلت و فراموش کردن اهداف عالیه و حقیقى مى گردد و ممرّ و جاده جانشین مقصد و مقرّ مى شود. مقام معظم رهبرى:
براى انسانى که داراى ایده عالى، آرزوهاى بزرگ الهى و اسلامى و مفتخر به مجاهدت در راه خدا و مفتخر به این است که در راه مهم ترین دوران، با پرچم اسلام حضور دارد، ننگ است که بعد از گذشت سال ها دنبال همان کوره راهى که دنیاطلبان عالم و شکم بارگان و هوس پیشه گان عالَم قبلاً رفته اند راه بیفتد.
12) توقف خدمت رسانى به مردم: یکى از شرایط توفیق براى خدمت رسانى به مردم و سامان دهى نهادهاى حکومتى و ساختارهاى اجرائى در جهت حل مشکلات و نیازهاى عمومى آن است که منافع شخصى و تجملات مادى مدیران ومسئولین را زمین گیر نسازد. آنان که به خود پرداختند نمى توانند اندیشه و عمل خدمت رسانى را دنبال کنند. امام خمینى:
مردان بزرگ که خدمت هاى بزرگ براى ملت هاى خود کرده اند اکثراً ساده زیست و بى علاقه به زخارف دنیا بوده اند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند براى حفظ یا رسیدن به آن، تن به هر ذلت و خوارى و در مقابل زور و قدرت هاى شیطانى، خاضع و نسبت به توده هاى ضعیف، ستمکار و زور گو هستند ولى وارستگان به خلاف آنان اند.
و چه زیبا بنیانگذار انقلاب اسلامى هشدار داد که:
آن روزى که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید فاتحه دولت و ملت را بخوانیم.
راهکارهاى مبارزه با دنیاگرایى و تجمل طلبى
قران و سنت، پشتوانه و هادى جنود رحمانى و قوه عاقله هستند، در مقابل هواهاى نفسانى که به وسیله شیاطین و ابلیس پشتیبانى و حمایت مى گردند و شخصیت و جایگاه انسان در این میدان جنگ و جهاد اکبر تعیین مى گردد و لذا اگر نفس انسانى به تصرف جنود رحمانى درآمد، نفس مطمئنه و اگر به تصرف سپاهیان شیطانى درآمد، نفس «اماره» و اگر میدان تک و پاتک بود «لوامه» مى باشد.
عن على(ع) اَلْعَقْلُ صاحِبُ جِیْشِ الرَّحْمان وَالهَوى قائِدُ جِیْشِ الشَّیطان والنَّفْسُ مُتجاذِبَةْ بَیْنَهُما فَاَیُّهُما غَلَبَ کانَتْ فى حَیّزِهِ
یعنى: عقل فرمانده سپاهِ رحمان، و هوى فرمانده سپاه شیطان است و نفس مورد طمع و درگیرى آن دو است پس هر کدام پیروز شود نفس در تصرف او مى باشد.
براى مبارزه فکرى و عملى با تهاجمات و توطئه هاى جنود شیطانى دو دسته راهکار و ابزار به وسیله انبیاء و کتب آسمانى در اختیار انسان و قوه عاقله او قرار گرفته است: یک دسته عوامل عمومى که در مقابل همه وسوسه ها و هجمه ها کاربرد دارند و یک دسته عوامل اختصاصى و متناسب با هر تهاجم و توطئه خاصى که تفصیل آنها را در کتاب هاى اخلاقى و اعتقادى و بویژه تفسیرى و روایى باید دنبال کرد و ما متناسب با موضوع بحث به برخى از مهم ترین راهکارهاى اعتقادى و عملى مقابله با دنیاگرایى و هجمه تجمل پرستى اشاره مى کنیم:
1) تدبّر در حقیقت دنیا: هرگاه حقیقت دنیا و ناپایدارى آن باور گردد و انسانى به حقیقت بداند که تجملات و امکانات دنیوى قابل گذر دادن از گمرک مرگ نیست و بلکه موجب ابتلاء و شقاوت و تخریب ابدیت انسان مى گردد، حاضر نمى شود سعادت جاودان خود را به ظواهر فانى بفروشد.
حقیقت دنیا از نظر قرآن:
اِعلَموُا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ
یعنى: بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.
مرحوم شیخ بهائى پنج خصلت یاد شده در آیه فوق را مترتب بر سنین عمر انسان دانسته است که درکودکى از بازى شروع مى شود و در نوجوانى به سرگرمى و لهو علاقمند مى گردد و در جوانى به آرایش و تجمل مى گراید و سپس نوبت به افتخار به حسب و نسب مى رسد و سرانجام در پیرى به جمع اولاد و اموال مى پردازد.
همیشه باید به این حقیقت متذکر بود و آن را به رخ نفس کشید که دنیا گذرگاه و ممر و جاده پایان پذیر است نه مقر و محل استقرار و اقامت.
قال على(ع) اَیُّها النّاس اِنّ الدُّنیا دارُ فَناءٍ وَالاخِرَةُ دارُ بَقاءٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُم لِمَقرِّکُم
یعنى: اى مردم همانا دنیا خانه از بین رفتنى و آخرت خانه جاویدان و باقى است پس از گذرگاه براى محل استقرار توشه بردارید.
عن الصادق(ع) اِنْ کانَتِ الدُّنیا فانیة فَالْطَمأنینَةُ اِلَیها لِماذا
یعنى: اگر دنیا فانى است پس طمأنیه و تکیه بر آن براى چیست؟
عن رسول اللّه (ص) کُنْ فِى الدُّنیا کَانَّکَ غَریبَ اَو کَاَنَّکَ عابِرٌ سَبیلَ رُعُدّ نَفسَک فى اصحاب القبور
یعنى: در دنیا به گونه اى باش که گویا تو در آن غریبى یا اینکه تو عبور کننده راهى هستى و نفس خود را در جمع اهل قبور بشمار.
2) ذکر الموت (یاد مرگ): اگر در معارف دینى ما این همه نسبت به مرگ و حوادث بعد از آن تذکر و هشدار داده شده، یکى از علل آن بعد تربیتى و سازندگى آن است. شعار دین این است مرگ، همگانى، همه جایى و ناگهانى است و اَحدى را از آن گریزى نیست و توجه به این مطلب از دلبستگى و خود را خرج دنیا کردن جلوگیرى مى کند.
عَنْ رَسُولِ اللّه (ص) اَفْضَلُ الزُّهْدِ فِى الدُّنیا ذِکْرُ المَوت وَ اَفْضَلُ العِبادةَ ذِکْرُ المَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَکُر ذِکْرُ المَوتِ
یعنى: بهترین زهد در دنیا یاد مرگ است و بهترین عبادات یاد مرگ است و شایسته ترین تفکر یاد مرگ است.
عَنِ الصادق(ع) ذِکرُ المَوتِ یُمیتُ الشَّهواتِ فِى النَّفْسِ وَ یَقْلَعُ مَنابِتَ الغِفْلَةِ وَ یُقوِّى القَلْبَ بِمَواعِد اللّه ِ و یُرَقَّ الطَبْعَ وَ یَکْسُر اَعْلام الهَوى وَیطْفِى ءُ نارَ الحِرْصِ وَ یُحَقِّرَ الدُّنیا وَ هُوَ مَعْنى ما قالَ النَّبِى(ص)فِکْرُساعَةٍ خَیْرٌمِنْ عِبادَةٍ سَنَةٍ
یعنى:یاد مرگ شهوات نفسانى را مى میراند و ریشه هاى غفلت را از دل برمى کند وقلب را به وعده هاى الهى قوى و طبع را رقیق مى کند و پرچم هوا و هوس را درهم مى شکند و آتش حرص و طمع را خاموش مى کند و دنیا را کوچک مى گرداند و همین معناى سخن پیامبر است که فرمود: یک ساعت فکر کردن بهتر است از عبادت یک سال.
3) ذکر اللّه و یاد خدا: انسانى که خود را تحت احاطه و کنترل و نظارت خدایى بداند که همه اعمال و افکار او را ضبط و ثبت مى نماید و سرانجام و پایان همه افراد به سوى او است، قدرت کنترل طغیانگرى نفس و مهار کردن دنیاطلبى را پیدا مى کند و در محضر خدا حیا کرده تن به بندگى غیر او نمى دهد.
أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى (علق: 14)
آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) مى بیند؟
عَنِ النّبىِ(ص): لَیْسَ عَمَل اَحَبَّ اِلَى اللّه ِ وَ لا اَنْجى لِعَبدٍ مِنْ کُلّ سَیِّئَةِ فِى الدُّنیا وَالاْخِرَةِ مِنْ ذِکْرِ اللّه قیلَ وَ لاَ القِتالُ فِى سَبِیل اللّه قال(ص) لَولا ذِکرُ اللّه لَمْ یُؤمَر بِالقِتالِ
یعنى: هیچ عملى نزد خدا محبوب تر و براى بنده نجات دهنده تر از گناه دنیوى و اخروى مانند یاد و ذکر خدا وجود ندارد. گفته شد حتى جهاد در جنگ در راه خدا؟ پیامبر فرمود اگر به خاطر یاد خدا نبود به جهاد و جنگ امر نمى شد.
در فرهنگ قرآن، انسان اگر همه دنیا و امکانات دنیوى را داشته باشد، اما خدا را نداشته باشد حتى در همین زندگى دنیوى به آرامش و طمأنینه نرسیده و از زندگى خود لذت نمى برد و تصور مى کند با افزون طلبى دنیوى، گم شده خود را مى یابد.
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى (طه: 124)
و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مى کنیم.
و در مقابل در پرتو یاد خدا و متصل شدن به سرچشمه همه کمالات، دریاى متلاطم دنیا نمى تواند آرامش و اطمینان خاطر و طمأنینه قلبى را از انسان بگیرد.
أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد:28)
آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد.
4) مصاحبت با ابرار: هم نشینى و همراهى بندگان رَسته از اسارت دنیا و پیوسته به ارزشهاى معنوى و والا یکى از بهترین راههاى مقابله با طغیانگرى نفس فزون طلب و دنیاى فریبنده است، چنان که مجالست با مریدان دنیا موجب زمین گیرى انسان مى گردد.
قرآن از یک طرف سفارش مى کند که:
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ(کهف: 28)
با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند، و تنها رضاى او را مى طلبند و چشمان خود را از آنها بر مگیر!
و از طرف دیگر مى فرماید:
فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا (نجم:29)
از کسى که از یاد ما روى مى گرداند و جز زندگى مادى دنیا را نمى طلبد، اعراض کن.!
و در حدیث قدسى خطاب به حضرت داود مى خوانیم:
یا داوُد اِحْذَرِ القُلوبَ المُعَلَقَةِ بِشَهواتِ الدُّنیا فَاِنّ عُقُولَها مَعْجُوبَةٌ عَنّى
یعنى: اى داود بپرهیز و دورى کن از دلهایى که به شهوات دنیوى گره خورده؛ همانا عقلهاى آنان از من محجوب و پوشیده است.
عن على(ع): خَیْرُ مَنْ صَحِبْتَ مَنْ وَلَّهَکَ بِالاُْخْرى وَ زَهَّدَکَ فِى الدُّنیا وَ اَعانَکَ عَلى طاعَةِ المَولى
بهترین هم سخن تو کسى است که تو را متوجه آخرت و زاهد در دنیا کند و تو را بر اطاعت مولایت (خدا) یارى نماید.
5) تعقل و عاقبت اندیشى: گرفتار بازیچه هاى دنیا شدن و ترجیح ظواهر دنیوى بر سعادت اخروى از نظر قرآن معلول عدم تعقل و به کار نگرفتن تفکر و خردورزى است. لذا با انتقاد مى فرماید افلا تعقلون یعنى چرا تعقل نمى کنید که اگر چنین مى کردید گرفتار دنیا و زینتهاى ظاهرى آن نمى شدید.
وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
(انعام: 32)
زندگى دنیا چیز جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمى اندیشید؟!
وَمَا أُوتِیتُم مِن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى أَفَلاَ تَعْقِلُونَ(قصص: 60)
یعنى: آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؟ آیا اندیشه نمى کنید؟!
اگر بپذیریم که مهم ترین عامل گرفتارى در دام دنیا غفلت است، در خواهیم یافت که بهترین دارو و وسیله معالجه آن تفکر و خلوت با خود مى باشد. با تعقل و تفکر اراده اخلاقى تقویت گشته و اعمال و رفتار اصلاح مى گردد و خودنمایى دنیا و زینت و آرایشى که شیطان به آن مى دهد دل انسانى را نمى برد و او را مالک نمى گردد.
بزرگ معلم اخلاق حضرت امام خمینى قدس سره مى فرماید:
بدانکه اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالى، تفکر است.... انسان لااقل در هر شب و روز مقدارى ـ ولو کم هم باشد ـ فکر کند در این که آیا مولاى او که او را دراین دنیا آورده و تمام اسباب آسایش را براى او فراهم کرده و بدن سالم و قواى صحیحه که هر یک داراى منافعى است که عقل هر کس را حیران مى کند، به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفى هم این همه انبیاء را فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنمایى ها نموده و دعوت ها کرده است، آیا وظیفه ما با این مولاى مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم یا مقصود دیگرى در کار است... ؟
منابع تفکر هر چیزى مى تواند باشد و قرآن به برخى از آنها سفارش کرده مانند تفکر در طبیعت و آفرینش، تفکر درباره انسان و توانمندى هاى او، تدبر و خردورزى در تاریخ و داستان امتهاى گذشته، تعقل در وحى و بالاخره تفکر و تأمل درباره دنیا و آخرت.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ
(سوره بقره: 219 و 220)
این چنین خداوند آیات را براى شما روشن مى سازد؛ شاید درباره دنیا و آخرت اندیشه کنید.
6) عبرت گرفتن از گذشته: یکى از روشهاى تربیتى که قرآن نسبت به آن توجه زیادى نموده، تأمل و تدبر در سرنوشت انسانهاى دیگر و امت هاى گذشته است.
اگر ثروتها و تجمل گرایى ها، سلاطین، مترفین و دنیا طلبان گذشته را سودى بخشید، شما را هم مى بخشد اما اگر سرانجامِ آن همه دنیاطلبى نتیجه اى نداد جز عذاب دردناکى که راه خلاصى ندارد، پس دل بستن به آن چرا؟ قبل از آنکه تو عبرت دیگران باشى از دیگران عبرت بگیر!
قرآن با انتقاد از بى توجهى به سرانجام همه انسان ها مى فرماید:
أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(غافر: 21)
یعنى: آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند؛ ولى خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند!
على(ع) پس از مراجعت از صفین در نامه اى خطاب به امام حسن(ع) نوشت:
... وَ اَعْرِضْ عَلَیهِ اِخْبارَ الماضین وَ ذَکّرهُ بِما اَصابَ مَنْ کانَ قَبْلَکَ مِنَ الاَوّلین و یسرْ فى دیارِهِم وَ آثارِهِم فَانْظُر فیما فَعَلُوا وَ عَمّا اَنْتقَلُوا وَ اَیْنَ حَلُّوا و نَزَلُوا فَاِنَّکَ تَجِدُهُم قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاحبَّةِ وَ حَلّوا دارَ الغُربَةِ وَ کَانّکَ عَنْ قَلیلٍ قَدْ صِرتَ کَاَحَدِهم فَاَصْلِح مثواکَ وَ لا تَبِعْ اخِرَتِکَ بِدُنیاکَ...
تاریخ گذشتگان را بر او (قلب خود) بنما و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آنها چه کردند از کجا کوچ کرده و در کجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانى نمى گذرد که تو هم یکى از آنانى. پس جایگاه آینده را آباد کن و آخرت را به دنیا مفروش!
قالَ الصادق(ع): اِعْتَبِروا بِما مَضى مِنَ الدُّنیا هَلْ بَقِىَ عَلى اَحدٍ؟ اَوْ هَل فیها باقٍ مِنَ الشّریفِ وَالوَضیعِ وَالغنِىِ وَالفَقیرِ وَالولىّ وَالعدوّ؟ فَلِذلِکَ ما لَمْ یَأتِ مِنْها بِما مَضى اَشْبَه مِنَ الماءِ بِالماء.
از گذشته دنیا عبرت بگیرید. آیا براى کسى جاودانه بود یا آیا هیچ انسان شریف و پستى و ثروتمند و فقیرى و دوست و دشمنى در آن باقى ماند؟ (همه دنیا را ترک کردند). پس آینده دنیا شباهتش با گذشته، از شباهت آب به آب بیشتر است.
على(ع) پس از سفارش به دورى از چراگاه دنیا و اینکه زیور دنیا موجب کور دلى مى گردد، در توصیف مؤمن واقعى مى فرماید:
اِنّما یَنْظُرُ المؤمِنُ اِلى الدّنیا بِعَینِ الاعتبار وَ یَقْتَاتَ مِنْها بِبَطنِ الاضْطِرارِ وَ یَسْمَعُ فیها بِاُذُن المَقْت...
اما مؤمن با چشم عبرت به دنیا مى نگرد و از دنیا به اندازه ضرورت بر مى دارد و سخن دنیا را از روى دشمنى مى شنود.
قرآن نقل مى کند که (روزى قارون) با زیور بسیار به میان قومش آمد و دنیا طلبان گفتند اى کاش همانند آنچه به قارون داده اند ما هم داشتیم. همانا او داراى بهره بزرگى است. اما بعد از آنکه دیدند قارون با خانه اش به زمین فرو برده شد، متوجه اشتباه خود شدند و شاکران منت الهى بودند که آنها را به زمین فرو نبرد.
7) استمداد از خدا: براى آزادى از دامهاى شیطانى و خود آرائى هاى دنیوى باید با دعا و نیایش از خدا کمک گرفت و با اتصال به او و بهره گیرى از سلاح مؤمنین، اولاً یارى و توفیق الهى را جلب و جذب کرد و ثانیاً با نورانیت دل و درک لذت واقعى، از لذت هاى مجازى و دروغین دنیایى رها گردید و شیرینى ذکر و خلوت با خدا را جایگزین شیرینى فریبنده؟ غفلت نمود.
على(ع) زیاد دعا کردن را سفارش کرده و آن را موجب سالم ماندن از حملات و تجاوزات و بیدادگرى شیطان مى داند:
وَ اَکْثِرُ الدُّعا تَسْلِمْ مِنْ سُورَةِ الشَیطان
فراوان دعا کنید تا از نقشه ها و تهاجمات شیطان سالم بمانى.
یکى از ابعاد مهم دعاهاى منثور و وارده از معصومین، استمداد گرفتن از خدا در برابر طغیانگرى نفس و غرق شدن در دریاى عمیق دنیا است.
سَیّدى اَخْرِجِ حبَّ الدّنیا مِنْ قَلبى
آقاى من حبّ دنیا را از دل و قلب من بیرون کن.
الهى تُحَبِّبْ اِلَىّ عِبادَتَک وَ تُبَغِّض اِلَىّ مَعاصیک
مبعودم عبادت خود را نزد من محبوب و دوست داشتنى کن و معصیت و نافرمانى خودت را نزد من مبغوض گردان.
اللّهم وَ هَبْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ ما یَحُولُ بَینَنا وَ بَیْنَ مَعصیَتِکَ وَ مِنْ طاعَتِکَ ما یُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَکَ وَ مِنَ الْیَقینِ ما یَهُونُ بِهِ مُصیباتِ الدُّنیا وَ لا تَجْعَلِ الدُّنیا اَکْبَر هَمِّنا وَ لا مُبْلَغَ عِلْمِنا یا اَرْحَمَ الرّاحمین.
خدایا به ما خشیت و خوفى از خودت را به ما بده که بین ما و معصیت تو فاصله کند و طاعتى به ما عنایت کن که ما را به رضوان و خشنودى تو برساند و یقینى عنایت فرما که تحمل مصائب دنیا را آسان مى کند و دنیا را بزرگ ترین همت و بالاترین علم ما قرار نده، اى بهترین رحم کنندگان.
و در بعد مدیریتى شایسته است این دعاى زیباى منسوب به امام حسین(ع) در عرفه را همواره مورد توجه و زمزمه قلبى و لسانى داشته باشیم که:
اِلهى اَغنِنى بِتَدبیرِکَ لى عَنْ تَدبیرى و بِاختیارِکَ عن اختیارى و اَوْقفنى عَلى مراکز اِضطرارى اِلهى اَخْرِجنى مِن ذلّ نَفسى وَ طهّرنى مِنْ شَکّى و شِرْکى قَبْلَ حُلولُ رَمَسى.
یعنى: خدایا با تدبیر خودت براى من، مرا از تدبیر خودم بى نیاز کن، و با اختیارت مرا از انتخاب خودم بى نیاز کن. مرا واقف و آگاه گردان در موارد اضطرار و ناچارى و پریشان خواهى. پروردگارم، مرا از ذلت و خوارى نفس بیرون آر و مرا از شک و شرکم پاک ساز پیش از ورود مرگم...
پس اى عزیز برادر، شبى در بزمگاه عشق در فکر نعمت نباش، به فکر صاحب خانه باش که با وجود او دیگر هیچ نخواهى که: ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَ مَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَک... لَقَد خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىَ عَلَیْکَ مَنْحَوَلاً یعنى: آن کس که ترا گم کرد چه یافت؟ و چه گم کرده آنکه تو را یافت؟ و به تحقیق زیان کرد کسى که جز تو به دیگرى راضى شد و به تحقیق زیان کرد کسى که روى طلب از تو برگرداند.
با دعا و نیایش باید عشق و حب خدا و لذّت خلوت با او را کسب کرد تا سرابها انسان را نفریبند.
اَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ اَحَبَّکَ وَ حُبَّ کُلّ عِلمٍ یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ
آنچه ذکر شد تنها برخى از راههاى خودسازى و ابزارهاى خلاصى از فریب و نیرنگ تجملات دنیوى است و طالب سعادت را شایسته است که تفصیل این موارد و سایر مواردى را که ذکر نکردیم مانند انس با قرآن، توسل به اهل بیت، در خدمت اساتید اخلاق بودن، توبه و پاکسازى از گذشته، محاسبه نفس و... را در کتابهاى اخلاقى مطالعه کند. البته فراموش نکنیم که مطالعه و درک و فهم این گونه امور باید به قصد عمل باشد و اّلا خود حجابى خواهد بود بر حجابهاى قبلى.
جمع بندى
1 ـ انقلاب اسلامى با ماهیت کاملا دینى و اصرار بر نفى سلطه و حاکمیت قدرت هاى تمامیت خواه و انحصارگر بدون وجود نیروهایى هشیار و بصیر و مقاوم و جهادگر تداوم نمى یافت. یکى از مهم ترین عوامل ایجاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و به دنبال آن بسیج، حفاظت و پاسدارى از ارکان انقلاب و مقابله با توطئه و نقشه هاى دشمنان آن مى باشد.
2 ـ در بیش از ربع قرن گذشته سپاه و بسیج همواره در خط مقدم پاسدارى از انقلاب حضور داشته و در ناکام ساختن دشمنان و استقرار و استمرار حکومت دینى توفیق کامل داشته است و رمز این موفقیت دوعامل بوده است. یکى بصیرت ودرک صحیح و عمیق از شرایط، تهدیدات،دشمنان، انحرافات ولوازم پاسدارى از انقلاب ودیگرى پایمردى برصراط مستقیمى که در پرتو پایبندى به دین و اطاعت و خط گیرى از رهبرى دریافت کرده است.
3 ـ دشمنان ناکام در همه صحنه هاى مقابله با انقلاب اسلامى، براى استحاله انقلاب تلاش خود را متمرکز کرده اند بر اینکه بنیه و توان نظام را به تحلیل برده تضعیف کنند. در این راستا یکى از مهم ترین تاکتیک هاى آنان به تعبیر مقام معظم رهبرى عبارت است از: «از کار انداختن بازوهاى توانمند و فعال نظام». در این برنامه سپاه و بسیج پیش از همه نهادها مورد هجوم دشمنانى بوده است که بارها توسط این نهاد مقدس مغلوب شده اند.
4ـ یکى از راهکارهایى که انگیزه والا، بصیرت عمیق وبویژه استقامت شگرف سپاه را تهدید مى کند و قدرت پاسدارى و مقاومت را از آن مى گیرد، گرفتار شدن در دام تجملات، دنیا گرایى و فاصله گرفتن از ارزش هاى اخلاص، و بى اعتنایى به زخارف دنیوى است.
5 ـ تجمل گرایى و دنیاطلبى مذموم به معناى وابستگى و اسیر دنیا شدن است. اما هر گاه آبادانى دنیا و کسب امکانات مادى در راستاى اهداف متعالى و ارزشى باشد نه تنها مذموم نیستند بلکه بسیار مطلوب و ممدوح مى باشد.
به بیان دیگر دنیا و امکانات مادى اگر معبود، هدف، فرمانده و سوار بر انسان شدند او را به زمین مى زنند. اما اگر مرکب، مزرعه، تجارتخانه، ممرّ و گذرگاه، مرکب و در اختیار انسان مؤمن بودند، بهترین نعمت و ابزار تعالى و رشد مى باشند. دنیا براى انسان است نه انسان براى دنیا.
6 ـ تجمل گرایى و وابستگى به زخارف دنیوى داراى آثار ویرانگرى در زندگى فردى هستند، لکن دنیا خواهى و تجمل طلبى در نظام مدیریتى و پاسدارى از انقلاب آثار خطرناک تر و ضربات جبران ناپذیرترى دارند و به تعبیر مقام معظم رهبرى، موجب باخت دنیاى اسلام مى گردد.
7 ـ اسلام براى حفاظت نیروهاى سنگرنشین اسلام ناب و مبارزه با خطر بزرگ دنیاگرایى و تجمل طلبى راهکارهایى را ارائه کرده است که مدیران اجرایى و هادیان فکرى و فرهنگى سپاه باید ابتدائا خود آنها را بخوبى شناخته و عملا ملتزم گردند و هم جهت گیرى سپاه و بسیج را در این راستا قرار دهند و بدین صورت از پاسدارى، پاسدارى کنند. اعوذ باللّه من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
یکى از لوازم مدیریت و رهبرى، مجموعه هاى انسانى آن است که مدیر همواره باید با اطلاع از زیر مجموعه خویش، نبض و معاینه جامع و کاملى از نیروهاى خود داشته باشد و با بصیرت نسبت به آسیبها و آفتهاى احتمالى و خطراتى که آنان را تهدید مى کند دو اقدام اساسى را برنامه ریزى و اجراء کند:
یک: با ایجاد آمادگى و آگاهى دادن و انجام اقدامات پیشگیرانه، مانع آسیب پذیرى نیروهاى تحت مدیریت خود شود و با واکسیناسیون فکرى و عملى آنان، تأثیر ویروس هاى خطرناک و توطئه هاى تهدید کننده دشمنان را مرتفع نماید (عملیات پیشگیرانه و بهداشت محیط و مصون سازى نیروها).
دو: براى برطرف کردن ویروس هاى وارد شده و دفع تهاجمات تحقق یافته و درمان و معالجه بیمارى ها و انحرافات به وجود آمده، کم هزینه ترین راه درمان و بهترین نسخه و راهکار را طراحى و عملیاتى سازد.
این هشیارى و ویژگى طبیب بودن، براى همه مدیران و مسئولان متناسب با حوزه مسئولیتى وتعداد و کیفیت نیروهاى تحت امرشان لازم است و براى سکان دار امت اسلامى و امام و رهبر جامعه دینى داراى اهمیت و جایگاه اساسى تر و مهم ترى است. رهبرى در فرهنگ شیعه داراى شئون و ابعاد مختلف و مسئولیت هاى متنوعى است که یکى از آن شئون این است که او طبیب توانمند ومتخصص ودلسوز مسلمانان وحافظ و پاسدارِ ارزشها و اصول فکرى و اعقتادى جامعه دینى است و با هدایتها، مدیریتها، نسخه ها، هشدارها و اقدامات به موقع خود، اولاً بسیارى از توطئه ها و برنامه ریزى هاى دشمن را خنثى ساخته، سد محکمى در برابر آنان ایجاد مى کند و موجب یأس و ناامیدى دشمنان مى گردد و ثانیاً نسبت به آسیبها و ابتلاءات مردم و انحرافات شکل گرفته و پیش روى هاى دشمن، بهترین نسخه اصلاح کننده و راهکار عقب راندن نیروهاى دشمن و بى اثر کردن تهاجمات او را دراختیار پیروان خود قرار مى دهد و سلامت و سعادت را به جامعه دینى برمى گرداند.
لذا وجود امام و رهبرى هشیار و فرزانه که از هر گونه انحراف علمى و عملى مصون باشد، یکى از بزرگ ترین لطفها و عنایات و نعمتهاى الهى است و در غیاب او وجود جانشینان و نائب هاى دین شناس و تربیت یافته در مکتب امامان بهترین هدیه الهى به مردم است.
امام خمینى فرمود: ولایت فقیه براى شما یک هدیه الهى است.
لکن زمانى طبابت و برنامه هاى هدایت بخش رهبرى دینى تضمین کننده پویایى و رشد جامعه و خنثى سازنده توطئه هاى دشمنان است که همه اقشار و بویژه نیروهاى ولایت محور و خواص، با بصیرت و قدرت گیرندگى و ادراک قوى، بخوبى و با هشیارى دستورات و هشدارها و نسخه هاى رهبرى را هم خوب دریافت کنند و آن را بفهمند و هم در عمل کاملاً بآن ملتزم بوده از هر امکانى براى اجرائى کردن تدابیر وى کوتاه نیایند.
یکى از مهم ترین عوامل انحطاط مسلمانان و سلطه اجانب، فاصله گرفتن و بى توجهى آنان نسبت به مواضع و هشدارهایى است که رهبرى ارائه مى کرده و این فاصله گرفتن، غفلت از آسیبها و اسیر توطئه دشمنان شدن را به دنبال داشته است. دور از واقع نیست اگر بگوییم اساس انحراف و لغزش خواص و به دنبال آن عموم مسلمانان یکى از دو عامل بوده است: یکى فقدان بصیرت و شبهه علمى و به دیگر سخن، درک نکردن عمق نسخه ها و مواضعى که رهبرى ارائه مى کند، مانند آنچه ربیع بن خثیم و برخى از سپاهیان على(ع) در جنگ صفین به آن مبتلا بودند. عامل مهم تر، دنیاطلبى و شهوت عملى و قدرت مقاومت نداشتن در برابر تجملات مادى و خودنمائى هاى مظاهر دنیوى و در نتیجه عدم استقامت و پایدارى در جهت استقرار عدالت و احکام الهى است، نظیر آنچه مردم کوفه را از همراهى على(ع) بازداشت و عمر عالى ترین مصداق حکومت دینى و عدالت محور را کوتاه ساخت و بعد از آن هم با همان شیوه با فرزندان معصوم او عمل کردند.
اهمیت سلامت اخلاقى و رهایى از شهوت عملى و استقامت در صراط مستقیم آن چنان است که حتى در تحقق بصیرت و رهائى از شبهه علمى هم مؤثر است.
قرآن تقوا و خودسازى را راه تحصیل بصیرت و تشخیص حق و باطل و فریب نخوردن معرفى مى کند و مى فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ(اعراف: 20)
همانا هرگاه وسوسه هاى شیطانى به سراغ اهل تقوا آید، متوجه گشته، بصیرت و بینایى مى یابند.
و همین طور مى فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَان(انفال: 29)
اى اهل ایمان اگر تقواى الهى پیشه کنید خدا به شما فرقان مى بخشد (بصیرت مى بخشد تا حق را از باطل فرق گذارید و طریق سعادت و شقاوت را تشخیص دهید).
و در مقابل در بسیارى از موارد، انحراف عملى وغرق شدن در لذت هاى دنیوى، موجب ابتلاء به انحراف علمى و سقوط فکرى مى گردد و سرانجامِ شهوت عملى، تن دادن به شبهه علمى مى باشد و گناه و لغزش انسان را وامى دارد براى توجیه عملکرد خویش از نظر فکرى هم موضعى انحرافى بپذیرد. قرآن این مطلب را هم به صورت هاى مختلف بیان کرده که به دو مورد اشاره مى کنیم.
ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ
(روم: 10)
سرانجام کار آنان که به اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره گرفتند!
پاسدارى از انقلاب
بصیرت و بیدارى و استقامت بر مواضع رهبرى و عمل به نسخه و راه حل هایى که طبیب جامعه دینى ارائه مى کند براى همه مردم و امت انقلابى ضرورى است، اما براى سنگرنشینان و مدافعان انقلاب داراى حساسیت و اهمیت بیشترى است چرا که دفاع از حق و تلاش براى اصلاح دیگران بدون اصلاح خود امکان ندارد وپیشتازى و سنگرنشینى اسلام و انقلاب، آمادگى و توانمندى فکرى و عملى افزون ترى را طلب مى کند. سپاه و بسیج، این حافظان ومدافعان انقلاب ونظام، به دلیل انجام رسالت و وظیفه اى که پذیرفته اند باید از بصیرت، قدرت تحلیل و درک موقعیت و توطئه هاى دشمنان و از آن مهم تر، از قدرت پایدارى وتوانمندى روحى و جسمى ویژه و برجسته اى برخوردار باشند. پاسداران و مخصوصاً؛ فرماندهان و مدیران سپاه بیش از همه نیروهاى دلسوز و وفادار انقلاب باید به اقتضاء پاسدارى و آفات و آسیب هایى که آن را تهدید مى کند عنایت و اهتمام داشته باشند و به قول حضرت امام «از پاسدارى، پاسدارى کنند». و این همان مطلبى است که حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبرى (دام ظله العالى) همواره نسبت به آن تأکید و سفارش کرده و فرزندان انقلابى و سپاهى خود را به آن توجه و هشدار داده اند و مى دهند. دور از واقع نیست اگر بگوییم بیشترین سخنان رهبرى انقلاب و فرماندهى کل قوا در مواجهه و دیدار با این عزیزان، بیدار باش و هشیارى در برابر آسیبهایى است که ممکن است سپاه و بسیج و حاضران در این نهاد را تهدید کند. یکى از مهم ترین آسیب ها و خطراتى که هم امام وهم جانشین خلف او بارها آن را مطرح کرده اند و با بیانى پدرانه و هدایت گر عزیزان خود را متوجه آن نموده اند، گرفتار شدن در دام دنیا و تجملاتى است که ممکن است این نهاد مقدس را زمین گیر و قدرت توانایى آن را کاهش دهد. یکى از برجسته ترین و شفاف ترین آنها، بیانات مهم مقام معظم رهبرى در مجمع بزرگ فرماندهان در سال 1383 در زنجان بود که به بهانه آن این مقاله تهیه وبه افتخارآفرینان انقلاب وامیدان رهبرى تقدیم مى گردد.
محور و سؤال اصلى که ان شاء اللّه به دنبال پاسخگویى آن هستیم این است که:
آفات و آثار تجمل گرایى که سنگرنشینان انقلاب و بویژه فرماندهان عزیز را تهدید مى کند چیست و چگونه مى توان با آنها مقابله کرد؟
و در کنار آن به سؤال هاى فرعى دیگرى نیز پاسخ داده خواهد شد که در واقع مقدمه پرداختن به سؤال اصلى و پاسخ آن مى باشد. مانند:
1) فلسفه وجودى سپاه چیست؟
2) عامل و رمز موفقیت پاسدارى از انقلاب و تداوم آن چیست؟
3) حقیقت تجمل گرایى چیست؟
4) آثار فردى و شخصى تجمل گرایى کدام است؟
فلسفه وجودى سپاه
انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینى (قدس سره) تولد جدید اسلام ناب و احیاء تفکر دینى بود و سرآغاز شکل گیرى نظامى با ماهیت دینى و نفى سلطه و حاکمیت مستکبرین و قدرت هاى انحصارگر و تمامیت طلب بود. کاملا روشن است که آنان نتوانند این انقلاب و تحول عظیم و تهدید کننده موقعیت و منافعشان را تحمل کنند و از هیچ تلاشى براى سرکوب، کنترل و آسیب رسانى به آن کوتاه نیایند. امام و پیشتازان انقلاب نیز این واقعیت را بخوبى دانسته و انتظار هر گونه توطئه، تهاجم و مخالفت و مبارزه اى را از طرف دشمنان انقلاب داشتند. لذا براى حفظ انقلاب و تداوم آن و مقابله با نقشه هاى دشمنان برنامه ریزى ها و اقدامات مهمى را دنبال و اجرایى کردند که یکى از مهم ترین آنها تشکیل نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و به دنبال آن نهاد بى نظیر بسیج بود که نیروهاى مؤمن، ایثارگر و وفادار به اسلام و انقلاب و امام را در درون خود انسجام و سازمان بخشیده، در همه سنگرها و جبهه ها با حضور خویش دشمنان را ناکام سازد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، نهادى جوشیده از متن جامعه مذهبى بود که رسالت عظیم حفظ نظام و دست آوردهاى آن و استمرار انقلاب اسلامى را بر عهده گرفت و در بیش از ربع قرن گذشته بخوبى توانست رسالت خود را انجام دهد و از عهده وظیفه حفاظت و پاسدارى از انقلاب و دست آوردهاى آن و خنثى سازى توطئه ها و دفع تهاجمات دشمنان اسلام در جبهه هاى مختلف برآید و حقیقتا قدرتهاى استکبارى را ناکام و مغلوب سازد. حضرت امام نگرش خود را به سپاه چنین بیان مى کند:
من از سپاه راضى هستم و به هیچ وجه نظرم بر نمى گردد. اگر سپاه نبود. کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیر و گرامى مى دارم، چشم من به شماست. شما هیچ سابقه اى جز سابقه اسلامى ندارید. سلام مرا به همه برسانید من از همه شما متشکرم من به همه دعا مى کنم.
بنابراین فلسفه وجودى سپاه و به تبع آن بسیج، حفاظت و پاسدارى از اسلام و انقلاب و مقابله با هرگونه تهدید و تهاجمى است که متوجه انقلاب، نظام و ارکان آن گردد. درواقع سپاه نه تنها خود سنگرنشین انقلاب و اسلام بلکه مظهر دفاع انقلابى مردم و سازمان دهنده بسیج و نیروى بى کران مردمى در پاسدارى از اسلام و ارکان انقلاب است. حفاظت و پاسدارى که بفرموده حضرت امام وظیفه همه مردم است.
«سپاه پاسداران و چه سایر قواى انتظامى و نظامى و غیر انتظامى و چه سایر ملت، همه توجه داشته باشند که ما وظیفه داریم که این اسلامى که الآن به ما رسیده حفظش کنیم تا آن فرد آخرى هم که خداى نخواسته کشته مى شود موظف است براى حفظ اسلام براى دفاع از ملت، دفاع از کیان اسلامى، دفاع از کشور اسلامى تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مکلّف اند که دفاع کنند».
مقام معظم رهبرى نیز با اصرار بر همان راه امام مى فرماید:
«ما سپاه را با همان چشمى نگاه مى کنیم که امام عزیزمان نگاه مى کرد. به عنوان بازوى قدرتمند نظام و به عنوان گام استوارى در مقابله با دشمنان انقلاب اسلامى. ما شما را به معناى حقیقى کلمه پاسدار انقلاب اسلامى مى دانیم. همیشه اینگونه بوده است و من هم اینطور فکر مى کنم. من معتقدم که اگر ما امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را نمى داشتیم باید آن را امروز به وجود مى آوردیم.»
بسیج در واقع تکمیل کننده و تضمین کننده نقش حفاظت و پاسدارى از انقلاب و نظام است و سازماندهى و مدیریت آن از وظایف مهم سپاه است. مقام معظم رهبرى در این باره مى فرماید:
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یک نیروى نظامى است که بقا و سلامت او با بقا و سلامت نظام ارتباط نزدیکى دارد، یعنى اگر این نیرو سالم و قوى باقى بماند به حسب موازین عادى، نگرانى در مورد انقلاب و سلامت و بقاى آن باقى نخواهد ماند. زیرا وقتى یک نیروى نظامى مؤمن و مخلص و فداکار و کاملا با دید انقلابى و داراى نیروى عظیمى مانند بسیج در کشور وجود دارد دیگر تهدید از نوع تهدیدهاى نظامى حقیقتا براى انقلاب نگران کننده نیست.
رمز موفقیت در پاسدارى از انقلاب و راه تداوم آن
چنان که اشاره شد، عامل اصلى موفقیت همه نیروهاى انقلاب و بویژه سپاه و بسیج این بود که هم با بصیرت در هر زمان وظیفه و مأموریت را خوب تشخیص دادند و با تبعیت از رهبرى در سنگر مقدم انقلاب حضور یافتند و هم در دفاع از انقلاب و اسلام استقامت و پایمردى بى نظیر و شگفت آورى انجام داده هرگز فشارها و سختى هاى مبارزه و وسوسه هاى دنیوى آنان را منفعل نگرداند؛ مانند رهبر و پیشواى خود هم داراى بصیرت و درک انقلابى بودند هم واجد صبر و استقامت. به فرموده امام على(ع):
وَ لا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمِ اِلاّ اَهْلُ الْبَصَرِ و الصَّبرِ والعِلْمِ بِمواضِعِ الحقّتنها اهل بصیرت و صبر و کسى که مواضع و جایگاههاى حق را بداند مى تواند این عَلَم و پرچم را بر دوش کشد.
حضرت امام خمینى پاسدارى از پاسدارى را یکى از عوامل مهم موفقیت و پاسدارى از اسلام و انقلاب دانسته و مى فرماید:
شما آقایان که الان پاسدار انقلاب هستید یعنى انقلاب اسلامى، همان طورى که از انقلاب پاسدارى مى کنید تکلیف بالاتر این است که از اسلام پاسدارى بکنید و آن به این است که از خودتان پاسدارى کنید. از هواى نفسانى خودتان، از شهوات خودتان، از میل هایى که میل هایى است که در هر انسان هست و میل شیطانى است از اینها پاسدارى بکنید.
پاسدارى از اسلام یک شغل بسیار شریف است و مسئولیتش هم زیاد است. باید حفظ کنیم این حدود و ثغور اسلامى را. فقط این نباشد که ما پاسدار اسلام هستیم... باید همان طورى که مدعى هستیم ما که پاسدار هستیم و پاسدار جمهورى اسلامى و پاسدار احکام هستیم، باید خودمان ابتداء مرزبان همان مرز اسلام باشیم، راهمان همان راه مستقیم اسلام باشد تا این ادعاى ما پیش خدا قبول بشود... .کسى که خودش بر خلاف اسلام عمل مى کند نمى تواند بگوید من نگهبان هستم... پاسدار خداى نخواسته اگر بر خلاف موازین اسلام باشد پاسدار نیست این یک آدمى است که بر خلاف اسلام است.
در دهه دوم انقلاب که دشمنان، تهاجم فرهنگى و جریان استحاله نظام را جایگزین جنگ و توطئه هاى ناکام قبلى قرار دادند، تأکید و هشدارهاى جانشین شایسته حضرت امام و سکان دار انقلاب نسبت به ضرورت بصیرت و حفظ آمادگى فکرى و فرهنگى نیروهاى خودى و بیش از آن استقامت و استمرار خودسازى و مبارزه با طغیانگرى هاى نفسانى و جاذبه هاى دنیوى، بیشتر مطرح گردید. فرماندهى کل قوا بارها و به صورت هاى متفاوت، دلسوزانه و با تحلیل منحصر به فرد، توطئه هاى فرهنگى دشمن و برنامه هاى او براى شکستن مقاومت نیروهاى سپاه و بسیج را افشاء نموده و شرط پاسدارى و دفاع از انقلاب را حفظ اصول، انگیزه ها و ارزشهاى معنوى و اجتناب از تجمل و دنیا پرستى معرفى نمودند.
آنچه مقام معظم رهبرى دام ظله العالى در همایش بزرگ فرماندهان و مسئولین سپاه در زنجان 28/6/83 بیان فرمودند ادامه همان هشدارها و هدایت هاى دلسوزانه ایشان به فرزندان عزیز و اخص خواص امت اسلامى است و در عین حال جایگاه و نقش سپاه و بسیج را در حفظ و تداوم انقلاب و ناکام سازى دشمنان نهضت نشان مى دهد.
البته این بیانات و تذکرات به این معنى نیست که غفلت و فقدان بصیرت و یا دنیازدگى و گرفتارى تجملات دیگران را تهدید نمى کند و یا خداى ناکرده این نهاد مقدس از قافله انقلاب بازمانده و در مأموریت پاسدارى از نظام و دفاع از ارزش ها کوتاهى کرده است! الان هم هشیارترین و خردورزترین و در عین حال مقتدرترین و ایثارگرترین نیروها در سپاه و بسیج مى باشند. بلکه این سفارشات و نصایح و دستورات نشان دهنده علاقه و توجه ویژه رهبرى و جایگاه ممتاز سپاه و بسیج در پاسدارى از انقلاب است و اینکه دشمنان براى خالى کردن سنگر مقدم نظام و انقلاب نسبت به پاسداران و بسیجیان سرمایه گذارى بیشترى کرده و توطئه هاى متعددى را در رابطه با آنها دنبال مى کنند و لغزش دادن آنها را لغزش همه نیروها و ضربه زدن به اصل انقلاب مى دانند. لذا رهبرى همواره اصرار دارند که حافظان و سنگربانان خط مقدم انقلاب لوازم و شرائط پاسدارى را حفاظت کنند و به قول امام با پاسدارى از پاسدارى انقلاب را پاسدارى کنند.
فرماندهى معظم کل قوا بارها و در دیدارهاى خصوصى و عمومى پاسداران لوازم پاسدارى و مخصوصاً دورى از زخارف دنیوى را سفارش کرده اند و در مجمع سالیانه سپاه در زنجان بیانات مهمى را بیان کرده اند که به بخش هائى از آن اشاره مى کنیم.
ایشان در ابتدا دلیل استمرار شکست ناپذیرى نظام را «مردم سالارى دینى» دانسته مى فرماید:
در نظام جمهورى اسلامى همین خصوصیت مردم سالارى دینى که تعبیر دیگرى از جمهورى اسلامى است تضمین کننده بقا و استمرار و قدرت و در نتیجه شکست ناپذیرى است.
سپس اساس تلاش دشمن را ضربه زدن به ارکان و بنیه نظام دانسته، مى فرماید:
احساس من این است که راهبرد اساسى دشمنان جمهورى اسلامى این است که کارى کنند تا بنیه جمهورى اسلامى تحلیل برود، اساس کار این است... راه منحصرشان این است که برنامه ریزى کنند تا این بنیه تحلیل برود.
و راهکار و تاکتیک هاى دشمن براى تضعیف و از بین بردن بنیه نظام جمهورى اسلامى را در چهار عنوان تبیین مى کنند: اول: انحلال فرهنگى، دوم: فشارهاى مستمر اقتصادى، سوم: ایجاد هسته هاى سیاسى و اجتماعى که در داخل کشور باشند و زیر نفوذ دشمن، چهارم: از کار انداختن بازوهاى توانمند و فعال نظام.
ایشان با بیان این مقدمه متناسب با مخاطبان، بحث خود را متمرکز و متوجه بخش چهارم از برنامه هاى دشمن نموده مى فرماید:
قسمت چهارم همان چیزى است که پیش از هر چیز دیگرى به شما برادران وخواهران پاسدار ارتباط پیدا مى کند... آن چیزى که مى خواهم اینجا به شما در جملات کوتاهى توصیه کنم این است: شما نباید بگذارید این سیاست خبیث و شوم تحقق پیدا کند: نباید بگذارید سپاه پاسداران را که یک بازوى توانا است از کار بیندازند... از کار افتادن سپاه به این نیست که سپاه را منحل کنند. کسى سپاه را نه منحل مى کند نه مى تواند بکند... از کار انداختن این بازو به این است که آن عناصر مشخصه اصلى سپاه از آن گرفته شود یعنى اخلاص، پارسایى، تعبد، بى اعتنائى به زخارف دنیوى.
آنگاه معظم له با اشاره به برنامه ها، اهداف و طراحى قدرت هاى بزرگ و دشمنان انقلاب و لزوم هشیارى و بیدارى اسلامى، به این مطلب مى پردازند که انحراف خواص و سنگرنشینان انقلاب انحراف شخصى و فردى نبوده بلکه موجب آسیب و ضربه به دنیاى اسلام است. سپس خطاب به فرماندهان و مسئولین هشدار مى دهد که:
نگذارید سپاه دچار بى انگیزگى شود، نگذارید مجموعه سپاه از آن روحیات انقلابى و دینى که مشخصه اصلى سپاه بود، دور شود! این مهم ترین کارى است که به نظر من بر عهده مسئولان سپاه است... در درون سازمان سپاه تجمل طلبى کاملاً نامطلوب است. در درون زندگى شخصى، سودطلبى (زندگى شخصى فرماندهان همین شماها) ونفع طلبى و تفکر سوداگرانه کاملاً نامطلوب است. مراقب باشید دچار نشوید، آلوده نشوید.
از این بیانات صریح و هشدار دهنده رهبر فرزانه استفاده مى شود که دشمنان انقلاب براى ازکار انداختن بازوى توانمند و موثر نظام به دنبال شکستن انگیزه ها، قدرت ایمان و استقامت و متزلزل کردن روحیه ایثار و بى اعتنائى به زخارف دنیوى و گرفتار کردن پاسداران و بسیجیان در دام تجملات و ظواهر فریبنده دنیوى است تا از این طریق بنیه و ارکان انقلاب را گرفتار آسیب و تهدید کنند. و لذا بر همه پیروان ولایت محور و وارثان شهداء است که هشیارانه این رهنمودها را به عنوان تدابیر و دستورات مُطاع فرماندهى خود در علم و عمل مبناى حرکت و پاسدارى از انقلاب قرار دهند و آن را مصداق آیه شریفه «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدواللّه و عدوکم» بدانند. بر همین اساس و به استناد بیانات حضرت امام و مقام معظم رهبرى و در راستاى پاسدارى از پاسدارى به برخى از ابعاد تجمل گرایى و آثار و آفات آن اشاره مى کنیم.
حقیقت تجمل و دنیاگرایى
اولین نکته اساسى این است که آیا حد و ملاک تجمل گرایى و دنیاطلبى چیست؟ آیا اساساً امکان دارد براى دنیاطلبى و زندگى و رفتار تجملى و مرز آن از بهره مندى مشروع از دنیا، چهارچوب و معیارى ارائه کرد؟ آیا تلاش براى آبادانى هر چه بیشتر دنیا و تولید بیشتر و تأمین رفاه خانواده، دنیاطلبى و مذموم و موجب هلاکت است؟ اگر چنین است چرا در روایات این کار همانند جهاد در راه خدا معرفى شده است؟ الکادّ على عَیالِهِ کالمجاهد فى سبیل اللّه آیا اقتضاء زهد اسلامى و دورى از زخارف دنیوى و به تعبیر قرآن مرید آخرت بودن آن است که انسان به دنیا و امکانات و لذت هاى مادى پشت کرده و حاضر نباشد وقت و فکر و عمل خود را براى آبادانى و ساختن دنیائى بهتر صرف کند؟ و اگر این صحیح باشد پس اسلام طالب جامعه اى است غیر پویا و در جا زننده که تلاش براى تولید و بهره مندى از منابع طبیعى و تأمین رفاه بیشتر و زندگى بهتر را دنیاطلبى و مذموم مى داند و کاملاً روشن است که چنین جامعه و امتى محکوم به شکست و نابودى است.
خلاصه آیا ملاک دنیاى مذموم از دنیاى ممدوح چیست و معیار آراستگى مطلوب از تجمل گرائى نامطلوب و مهلک کدام است؟
در رابطه با دنیا و معناى دنیاطلبى نباید گرفتار افراط و تفریط شد که هر دو مذموم و مهلک هستند و اسلام اعتدال مبتنى بر شناخت حقیقت دنیا و موقعیت انسان در دنیا و نسبت حیات دنیوى به آخرت را توصیه و سفارش مى کند.
الدُّنیا خُلِقَت لِغَیرِها وَ لَم تَخلُق لِنَفسِها
دنیا خلق شده براى غیر خودش و خلق نشده براى خودش (هدف نیست وسیله است).
آنچه در معارف اسلامى مذمت گشته و اساس انحراف و لغزش هاى دیگرى معرفى شده، آن است که انسان با غفلت از اینکه دنیا تنها یکى از مراحل حیات او مى باشد نه همه آن، دنیا را منزل، مقر، معبود، معشوق و فرمانده و جهت دهنده زندگى خود قرار دهد و عبد، اسیر، مرکب و نیروى تحت فرمان دنیا گردد و به گونه اى تعلق خاطر و وابستگى به دنیا پیدا کند که ملاک و معیار او در همه صحنه هاى زندگى، منفعت دنیوى و مادى باشد. به دیگر سخن، دنیایى مذموم است که مقابل آخرت و در تضاد با آن باشد و پرداختن به آن، غفلت یا تغافل از حیات ابدى را به دنبال داشته باشد. اما هرگاه دنیا تجارتخانه و بازار، مزرعه و محل کشت و کار، مَمَرّ و جاده اى به سوى ابدیت انسان و فرصتى تلقى شود که مى تواند حیات همراه با سعادت انسانى را تضمین کند، بهترین نعمت خدا است و اصلاً آخرت را در همین دنیا و به وسیله فرصت و امکانات موجود در آن مى توان ساخت. لذا پس از سپرى شدن دنیا و در صحنه قیامت و زمان برداشت حاصل و در یوم الحسرة، غالب انسانها حسرت و افسوس ازدست دادنِ دنیا را مى خورند که چرا از این فرصت و نعمت بزرگ استفاده و بهره بیشترى نبردند.
حاصل آنکه هشدار اسلام و بلکه همه ادیان الهى آن بوده است که «اى انسان دنیا براى تو است نه تو براى دنیا».
عن رسول اللّه :... فَاِنّ الدُّنیا خُلِقَتْ لَکُمْ وَ اَنْتُم خُلِقْتُم لِلاخِرة
معیار و ملاک دنیاى مذموم از دنیاى ممدوح همین است که موقعیت انسان و دنیا چگونه باشد: انسان در خدمت و بندگى دنیا موجب هلاکت او مى گردد اما دنیایى که در استخدام انسان و تعالى و رشد او باشد، بهترین نعمت خدا و دورانى است که در آن آخرت و ابدیت انسان آباد و ساخته مى شود و لذا طبق روایات ما دنیاى واقعى و پسندیده در صورتى به دست مى آید که انسان دنیا را براى دنیا نخواهد و به استخدام دنیا در نیاید بلکه با خدا محورى دنیا را به استخدام خود در آورد. این نکته را امام على(ع) و پیامبر گرامى اسلام چنین بیان کرده اند:
من خدم الدنیا استخدمته و من خدم اللّه سبحانه خدمه
کسى که به خدمت دنیا درآید دنیا او را به استخدام (و بندگى) خود در مى آورد و کسى که خدمت به خدا و بندگى او را برگزیند، خدا او را خدمت مى کند.
لَمّا خَلَقَ اللّه ُ الدُّنیا اَمَرَها بِطاعَتِهِ فَاَطاعَتْ رَبّها فَقَال لَها خالِفى مَنْ طَلَبَک. وَ وافِقِى مَنْ خالَفَک فَهِىَ عَلى ما عَهَد اِلیها اللّه ُ و طَبَعَها عَلیه.
از پیامبر نقل شده که چون خدا دنیا را خلق کرد، به او امر کرد که اطاعت خدا را بکند پس مطیع خدا گردید. پس به او گفت مخالفت کن با کسى که تو را طلب مى کند و همراهى کن با کسى که با تو مخالفت مى کند. پس دنیا بر آنچه خدا با او عهد کرده است باقى است و طبیعت او بر همین اساس است.
بنابراین گرچه تجمل گرایى ودنیاطلبى براى همه افراد وهمه زمانها، شرائط وموقعیت ها داراى یک حد معین و مشخصى نمى باشد و نمى توان یک معیار عینى و خارجى را ارائه کرد که همگانى و همیشگى باشد و مثلاً گفت خانه و منزل اگر به این اندازه بود مانعى ندارد و بیش آن تجمل و دنیاگرایى است و همینطور در سایر موضوعات. بلکه افراد به لحاظ زمان و مکان و موقعیت ها و شرائط متفاوت اند و داراى شؤون مختلفى هستند. گاهى وضعیتى براى بعضى عین بندگى و آخرت محورى است و براى دیگران تجمل گرایى و مذموم. لکن مى توان گفت دنیاگرایى و تجمل طلبى ابتداءاً داراى بُعد فکرى و اعتقادى است و مربوط به قلب و گرایشهاى انسان است. نگرش انسان به دنیا است که رفتار و موضع گیریهاى او را جهت مى دهد و تعریف مى کند. اگر نگرش و نگاه به دنیا نگاه به ابزار و فرصتى شد که به عنوان یک نعمت در اختیار انسان قرار گرفته است تا از آن در خدمت رشد و تعالى و کمال و صعود استفاده کند ولى اسیر و ذلیل آن نگردد، چنین دنیایى بهترین نعمت است و آخرت و دنیا را با هم آباد مى کند. اما اگر نگرش انسانى به دنیا نگرش به معبود و منتهى آرزوى انسانى و هدف او باشد سبب سقوط و نابودى و کورى او مى گردد. به فرموده امام على(ع):
اِنَّمَا الدُّنیا مُنْتَهى بَصَرُ الاَْعْمى لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَ البَصیرُ یَنفَذُها بَصَرُه وَ یَعْلَمُ اَنّ الدّارَ وَراءَها فَالبَصیرُ مِنها شاخِصٌ وَ الاَعمى اِلیها شاخِصٌ وَالبَصیرُ مِنها مُتَزِوّد وَالاَعْمى لَها مَتزوّد
همانا دنیا انتهاى دید، (و آرزوى) نابینایان است که ماوراء دنیا هیچ چیز را نمى بیند ولى بصیر دید او نفوذ مى کند (در عمق) دنیا و مى داند که خانه واقعى پشت دنیا است پس بینا از دنیا بر مى گیرد و نابینا به سوى دنیا توجه مى کند و بصیر از دنیا بر مى گیرد و نابینا براى دنیا برمى گیرد.
هر انسانى نسبت به خود بصیر و آگاه است و بخوبى مى تواند تشخیص دهد آیا او در خدمت دنیا است یا دنیا در خدمت او و آنگاه رفتار و اعمال خود را با همین میزان اندازه گیرى کند که جهت دهنده و هدف آنها بهره گیرى از دنیا است یا براى دنیا.
زهد اسلامى هم هرگز به معناى رهبانیت و ترک آبادانى دنیا و بى اعتنایى به نعمت هاى دنیوى نیست. زهد یعنى وابسته نبودن و اسیر دنیا نگشتن و بر آنچه از دست مى دهد غصه نخوردن و محزون نگردیدن و بر آنچه به دست مى آورد آنچنان شادمان و از خود بى خود نگردد که مست گردیده، فراموش کند که دنیا جاودان و مقر نیست، بلکه گذرگاه و مزرعه است. بیان امام على(ع) چنین است:
الزُّهْدُ کُلُّه بَیْنَ کَلِمَتَینِ مِنَ القُرآنِ قالَ اللّه سُبحانَه لِکَیْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَکُم وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتاکم (حدید / 23) وَ مَنْ لم یَأسِ عَلَى الماضى وَ لَمْ یَفْرَح بِالاتى فَقَد اَخَذَ الزُهد بِطَرفیه
على(ع) فرمود: زهد بین دو کلمه از قرآن است. خداوند متعال مى فرماید: این، بدان دلیل است که براى آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشد (حدید / 23) و هر کس به گذشته و آنچه از دست داده مأیوس نگردد و نسبت به آینده شادمان نباشد دو جانب زهد را گرفته است.
زهد در تولید نیست در مصرف فردى و شخصى است و على(ع) امام زاهدان بود و هرگز کسى مانند او به دنیا بى اعتنا نبوده است لکن در تولید و آبادانى دنیا از همه پیشتازتر و پرتلاش تر بود. ایشان این تولید و آبادانى و ثروت را براى خود نمى خواست، بلکه آن را در خدمت به خلق قرار مى داد. على(ع) زهد را در فقر جست وجو نمى کرد، بلکه در عین توانمندى و غنا و دارائى، خود را اسیر دنیا نمى کرد و از دنیا و ثروت براى رفع نیاز بندگان خدا و محرومیت زدائى بهره مى برد و این را یکى از بهترین راههاى تقرب به خدا و عین خدا محورى و آخرت گرائى مى دانست. لذا در مقابل کسى که دنیا را نکوهش مى کرد، پس از اینکه خودِ او را مغرور به دنیا و مجرم معرفى مى کند به توصیف دنیا در نظر بندگان خدا پرداخته و مى فرماید:
همانا دنیا سراى راستى براى راست گویان و خانه تندرستى براى دنیا شناسان و خانه بى نیازى براى توشه گیران و خانه پند براى پندآموزان است. دنیا سجدگاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشتت را سود برند... .
اسلام دنیایى را مذمت مى کند که انسان را مغرور و غافل سازد (فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ) (لقمان: 33) اما از بهره مندى از امکانات و لذتهاى مشروع دنیا به شرط آنکه حقوق دیگران را از بین نبرد هرگز نهى نکرده است بلکه اگر مقدمه اى باشد براى توانمندى در دفاع از ارزش هاى انسانى مورد سفارش و تأکید قرار داده است. و لذا بین دنیا و آخرت تضاد و تباین قائل نیست و به دنبال آبادانى هر دو است و هیچ کدام را فداى دیگرى نمى کند.
عَنِ الصّادِق(ع) لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنیاهُ لاِخِرَتِه وَ لا اخِرَتَه لِدُنیاهُ
از ما نیست کسى که دنیا را براى آخرت ترک کند و نه کسى که آخرت را براى دنیایش ترک کند.
البته توجه به این مطلب مهم و اساسى لازم است که بدانیم حساب خواص و مدیران و آنان که در نظام اسلامى مورد توجه مردم هستند از حساب دیگران جدا است. بسیارى و خیلى از امکانات دنیایى که براى عموم مسلمانان مباح و جایز است براى اینان جایز نیست و زهد در زندگى فردى و اجتماعى افراد برجسته و مدیران و جهت دهندگان و خواص، ضرورت و اهمیت بیشترى دارد؛ چرا که پذیرفتن موقعیت خاص و مسئولیت در نظام اسلامى به دست آوردن یک امتیاز و برترى و بهره مندى از دنیا نیست، بلکه امانت و تکلیفى است که براى اداء آن باید از محدودیت و خودسازى و ایثار بیشترى برخوردار بود. على (ع) وقتى با خبر شد که عاصم به بهانه زهد، لذت هاى دنیوى را ترک و از معاشرت و تأمین نیازهاى مادى خانواده خویش دورى مى کند، او را احضار کرده و به او فرمود اى دشمن جان خود، مى بینم که شیطان به درون تو راه یافته است. آیا به زن و فرزندانت ترحم نمى کنى؟ آیا مى پندارى خدایى که خوشى ها را بر تو حلال کرده است بیزار است که تو از آن بهره مند گردى؟ تو نزد خدا پست تر از این امر باشى. عاصم با تعجب گفت اى امیرالمؤمنین، شما خود در پوشاک خشن و در خوراک سخت مى باشى (و من خواسته ام به تو اقتداء نمایم) حضرت در جوابش فرمود:
واى بر تو! من همانند تو نیستم، زیرا خداى بزرگ بر پیشوایان دادگستر واجب کرده است که خود را با ضعیف ترین مردم بسنجند تا مبادا نیازمند از نیازمندیش به درد آمده و هلاک گردد!
بسیارى از امکانات و بهره مندى براى عموم مردم مذموم نیست لکن براى سنگرنشینان و بویژه فرماندهان و مدیران آنها مذموم است. آنان باید به گونه اى زندگى کنند که نیروهاى تحت فرمانشان احساس فاصله گرفتن و جدایى ننموده و همواره آنان را اسوه و الگوى خویش بدانند.
آفات و آثار تجمل گرایى
مریدى دنیا و اسیر تجملات شدن، هم فرد و شخص انسان مؤمن را تهدید مى کند و او را تدریجاً به هلاکت مى رساند هم مدیریت و فرماندهى و بویژه پاسدارى را گرفتار آثار تخریبى و فساد مى گرداند که به برخى از آفات هر کدام اشاره مى کنیم.
الف ـ آفات و آثار تجمل گرایى در زندگى فردى و شخصى
1) سرچشمه و اساس گناهان و انحرافات دیگر:
عَنْ رَسولِ اللّه (ص) حُبّ الدُّنیا اَصْلُ کُلّ مَعْصیَةٍ وَ اَوّلُ کُلّ ذَنْبٍ
یعنى: حبّ و وابستگى به دنیا، اصل و ریشه هر معصیت و اول هر گناهى است.
هرگاه دل تعلق مفرط به دنیا پیدا کرد، انسان را مجبور مى کند که تن به هر ذلت و گناه و معصیتى بدهد و مجوزى خواهد بود براى ارتکاب هر عمل ناپسندى و به تدریج قبح و زشتى گناه را از نظر انسان ریخته احساس درد را از او مى گیرد و کاملاً روشن است که انسان بى درد و بى احساس هرگز به فکر درمان و معالجه بیمارى بر نمى آید.
2) از بین رفتن بصیرت: تعلق خاطر به تجملات و ظواهر، انحراف فکرى و اعتقادى و غفلت از عمق نگرى را به دنبال دارد و راههاى درک حقیقت و فهم واقعیت را مسدود مى سازد:
لَعْبُ الدُّنیا صَمَتَ الاَْسْماع عَنِ سِماعِ الحِکْمَه وَ عَمِیَت القُلوبَ عَن نُور البصیره
بازى دنیا گوش ها را کر مى کند از اینکه حکمت (و سخن حق) را بشنوند و (چشم) قلوب را از نور بصیرت کور مى کند.
انّ الدُّنیا مُفسِدةَ الدّین ومُسْلِبَةَ الْیَقین وَاِنّها رَأْسُ الفِتَن وَاَصْلُ الِمحَن
همانا دنیا دین را فاسد و یقین را سلب مى کند و همانا دنیا ریشه و اساس هر فتنه است.
از قرآن نیز مى توان استفاده کرد که یکى از اصلى ترین عوامل غفلت و بى توجهى به آیات الهى، حب دنیا و تکیه به آن است.
إِنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ أُولئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ
آنها که ایمان به ملاقات ما (و بروز رستاخیز) ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافل اند (همه) آنها جایگاهشان آتش است به خاطر کارهایى که انجام مى دادند.
3) مانع سیر و سلوک و تعالى و رشد انسان:
تجمل و دل بستن به ظواهر دنیوى به تدریج انسان را اسیر و مرید دنیا و زمین گیر خاک کرده و مانع رشد و فلاح انسان مى گردد و او را از حیوان پست تر مى سازد. چرا که به جز دنیا و امور دنیوى نبیند و نخواهد و شبکه هاى دید و فهم و عقل خود را متمرکز بر دنیا مى سازد و قدرت تصمیم گیرى و انتخاب خرد ورزانه را از انسان سلب و آزادى و سلطه بر دنیا را از او مى گیرد و حتى انسان را به بندگى و ذلت در برابر طاغوت ها و صاحبان مکنت وادار مى کند.
4) شکننده قدرت مقاومت: یکى از عوامل پیروزى نفس اماره و طغیانگرى هواهاى نفسانى، دلبستگى و گرفتار شدن در دام دنیاگرایى است، همان طورکه دنیاطلبى آسیب پذیرى در صحنه مبارزه و جهاد و استقامت را بالا مى برد.
در برخى ادعیه امام سجّاد(ع) مى خوانیم که خدایا یاد دنیا را از دل رزمندگان خارج کن، چرا که توجه به دنیا و دنیاگرایى قدرت مقاومت و صبر و استقامت را کاهش مى دهد. حال اگر یاد دنیا به صورت اسارت و بندگىِ تجملات درآید، آیا به انسان فرصت پاسدارى از انقلاب را مى دهد؟!
5) بحران معنویت: انسان فقط شهوت و شکم نیست و لذت و آرامش او تنها منحصر به هوسهاى حیوانى نیست اما تجمل گرایى و وابستگى به زرق و برق دنیوى مانع بهره مندى و درک لذت هاى معنوى و بندگى خدا مى گردد.
مرحوم مجلسى نقل مى کند که خدا به حضرت داود فرمود:
ما لاَِولِیائى وَ الهَمّ بِالدّنیا اِنّ الهَمَّ یُذْهِبْ حَلاوَة مُناجاتى مِنْ قُلوبِهم...
نرسد دوستان مرا همّ و اعتماد به دنیا. همانا همّ به دنیا شرینى مناجات مرا از قلوب آنها مى برد.
در یک دل دو عشق و محبت نمى گنجد. اگر محبت خدا آمد دنیا نمایى ندارد و اگر عشق به دنیا آمد، محبت خدا مى رود.
عن على(ع): اِنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه فَاخْرِجُوا مِنْ قُلوبِکُم حُبّ الدّنیا
اگر شما خدا را دوست دارید حب دنیا را از قلوب خود بیرون کنید.
6) تخریب آخرت و ابدیت: جمع بین تجملات دنیوى و بندگى دنیا با آبادانى آخرت امکان ندارد و اگر کسى هم و غم و تلاش و فعالیتش را به دنیا مشغول کرد، از آخرت مى ماند، بلکه دشمن آخرت مى گردد.
عن على(ع): اِنّ الدُّنیا وَالاْخِرَة عَدُوّ ان مُتَفاوِتان وَ سَبیلانِ مُخْتَلِفانِ فَمَنْ اَحَبَّ الدّنیا وَ تَوَلاّها اَبْغَضَ الاخره وَ عاداها وَ هُما بِمَنْزِلَةِ المَشْرِق وَالْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلّما قَرُبَ مِنْ واحِدٍ بَعْدَ مِنَ الاخَر وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتان
همانا دنیا و آخرت دو دشمنى هستند که متفاوت اند و راه آنها مختلف است. پس هر کس دنیا را دوست داشته باشد و آن را مولى قرار دهد همانا آخرت را مبغوض و دشمن قرار داده است. آن دو به منزله مشرق و مغرب اند هر کس به هر کدام نزدیک شود، از دیگرى دور شده و دنیا و آخرت هووى یکدیگرند.
و لذا قرآن در چند مورد مردم را به دو گروه تقسیم کرده است: مریدان دنیا و مریدان آخرت:
منکم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ(ال عمران: 152)
برخى از شما دنیا را و برخى از شما آخرت را اراده کرده.
و البته نتیجه هر کدام را هم ذکر مى کند
مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الاْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ(شورى: 20)
کسى که زراعت آخرت را بخواهد به کشت او برکت و افزایش مى دهیم و بر محصولش مى افزاییم و کسى که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمى از آن به او مى دهیم اما در آخرت هیچ بهره اى ندارد.
7) ترس از مرگ: دل بستگى به دنیا پذیرش مرگ قطعى و انتقال به جهان اخروى را دشوار و سخت مى سازد و ترس از مرگ همواره او را رنج مى دهد و روحیه شهادت طلبى و ایثارگرى را تضعیف مى سازد.
قال على(ع): مَنْ کانَتْ الدُّنیا هِمَّتُهُ اِشْتَدّتْ حَسْرَتُه عِنْدَ فِراقها
کسى که دنیا همت او باشد، زمان جدا شدن از دنیا(مرگ)، غصه و حسرت دنیا بر او سخت خواهد بود.
دو گروه از مرگ و انتقال از این عالم به عالم ابدیت هراسناک هستند؛ یکى کسانى که مرگ را فنا و نابودى دانسته و حیات را منحصر به دنیا مى کنند و دیگرى کسانى که با دلبستگى به دنیا و زخارف آن نگران آن هستند که با مرگ از آنچه در دنیا تهیه کرده اند جدا شوند و در واقع دنیا را آباد و آخرت را خراب کرده اند و نمى خواهند از آبادانى به خرابه بروند!
8) حرص و ولع بیشتر: انسان موجود نامتناهى است که در هر وادى و جهتى که قرار گرفت هرگز سیر نگشته بلکه همواره مى خواهد جلوتر برود. حال اگر جهت گیرى انسان دنیا و تجملات آن بود، هرگز به جائى نمى رسد که راضى باشد و حدّ یَقِف او باشد بلکه حرص و طمع او بیشتر مى گردد. امام على (ع) منشأ طمع را دوستى دنیا مى داند:
حُبُّ الدُّنیا یُوجِبُ الطَّمَع
و لذا هر چه هم داشته باشد باز احساس فقر و نگرانى دارد.
عن رسول اللّه (ص) مَنْ اَصْبَحَ وَ اَمْسى وَالدُّنیا اَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلُ اللّه ُ الفَقْرَ بَیْنَ عَینَیهِ و شَتَّتَ عَلَیْهِ اَمْرُهُ وَ لَمْ یَنِل مِنَ الدُّنیا اِلاّ ما قسِّم لَه
آن که شبانه روزى بر او بگذرد در حالى که دنیا بزرگ ترین همّ او باشد، خدا فقر را بین چشمان او قرار مى دهد و امور او را پراکنده مى کند و از دنیا به او نمى رسد مگر آنچه براى او مقدّر شده است.
9) پیروزى هوا بر عقل: وابستگى و اسارت دنیا سبب آن مى شود که قوه عاقله انسان مغلوب هواهاى نفسانى گشته و نفس به تصرف جنود شیطانى درآید.
عَنْ علىٍ(ع) حُبّ الدّنیا یُفْسِدُ العَقْل
دوستى دنیا عقل را فاسد مى کند.
به همین دلیل دنیا سم کشنده است و افرادى که به دنیا معرفت ندارند، از آن سم مى خورند:
عن على(ع) و انما الدُّنیا کالسّم یَاْکُلُه مَنْ لا یَعرِفُه
10) دشوار شدن زندگى: یکى از عوامل ازدواج گریزى و سخت شدن زندگى براى جوانان و در نتیجه مختل شدن آرامش و زندگى خانوادگى و روى آوردن به فساد، تجملات و اهتمام به امورى است که از ضروریات زندگى نمى باشند. چنان که هرگاه محیط خانواده به تجملات آلوده شده روابط اهل منزل تنها بر این محور تعریف شده و محبت و پیوند قلبى تضعیف مى گردد.
ب: آثار تجمل گرایى در فرماندهى و پاسدارى
مقام معظم رهبرى مى فرمایند:
امروز یکایک ما باید این مطلب را احساس کنیم و بدانیم تسلیم شدنمان در مقابل خواهش هاى نفسانى، در مقابل دنیا خواهى، در مقابل تجمل خواهى، در مقابل لذات دستمالى شده بى ارزش و حقیر بشرى، معنى اش فقط از دست دادن هویت یک شخص نیست، بلکه به قدر تأثیر هرکداممان در جهت دهى و پیشرفت نظام اسلامى موجب باخت دنیاى اسلام، موجب باخت منطقه عظیم این بخش از عالم و در نتیجه موجب باخت تاریخ اسلام خواهیم شد. باید به این موضوع توجه کنیم.
با توجه به اهمیت آفتها و ضررهاى گرایش و وابستگى مسئولان و مدیران به دنیا، برخى از آنها را به اجمال بیان مى کنیم:
1) در پى داشتن انحراف دیگران: انحراف خواص و لغزش مدیران تنها فساد نیست افساد است. غرق شدنِ فقط نیست، غرق کردن است و یک گروه و یک سیستم را خراب مى کند نه اینکه تنها خود را هلاک نماید؛ چنان که اصلاح جهت گیرى هاى جامعه با اصلاح مدیران امکان دارد.
امام خمینى:
ما خودمان را اگر توانستیم اصلاح کنیم، کنترل کنیم و تربیت کنیم خودمان را، مراقبت کنیم از خودمان، در همه امور موفق خواهیم شد.
در جامعه اسلامى و بویژه در نهادهاى مقدسى مانند سپاه و بسیج، اصلاح دو گروه، اصلاح همگانى و سامان یافتن جهت گیرى هاى کلى را به دنبال دارد؛ همان طور که لغزش آنان، لغزش و انحراف دیگران را به دنبال خواهد داشت یکى روحانیون و هادیان فکرى و دیگرى مدیران و مسئولان و فرماندهان.
عَنْ رَسُولِ اللّه (ص): صِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا فَسَدَتْ اُمّتى قیل: یا رَسُولِ اللّه وَ مَنْ هُما؟ قالَ: الفُقَهاء و الاُمَراء
دو گروه از امت من هستند که هرگاه آنها اصلاح شوند امت من اصلاح مى شود و هر گاه آنها فاسد شوند امّت من (و جهت گیرى کلى جامعه) فاسد مى شود. گفته شد آن دو گروه کیانند؟ فرمود: فقها و حاکمان.
و لذا در معارف دینى سفارش شده است که نسبت به افراد فاسد و منحرف، موضع هدایت و جذب داشته باشید در حالیکه نسبت به مفسدان و آنان که به دنبال انحراف و لغزاندن دیگران هستند برخورد قاطع و بازدارنده و شدید را برگزینید. خشونت و قاطعیت در برخورد با کسانى که دیگران را مى خواهند غرق سازند، موجب حیات و پویائى کلیت جامعه معرفى شده است، چرا که ترحم بر پلنگ تیز دندان، خیانت بود بر گوسفندان.
2) تضعیف قدرت مدیریت و نفوذکلام: اعمال مدیریت و نفوذکلام بین مؤمنین نیازمند تصرف قلوب و مقبولیت معنوى و فکرى است و این با تجمل گرایى و وابستگى به ظواهر مادى هرگز حاصل نمى شود.
به دیگر سخن درفرهنگ دینى تبعیت از مدیران و رهبران و فرماندهان مبناى اعتقادى و فکرى دارد و مدیر دنیا گرا و خود محور، مورد پذیرش قرار نگرفته و مطاع نمى باشد.
مرحوم شهید محلاتى وقتى مى خواستند مسئولیتى فرهنگى در سپاه را به فردى واگذار کنند، ضمن نصیحت به خود سازى فرمودند: (نقل به مضمون) «در سپاه، امر مى کنم، دستور مى دهم و ازموضع بالا برخورد کردن، کارساز نیست(حتى از من محلاتى که نماینده حضرت امام هستم) اما اگر برادران سپاه به کارى و مسئولیتى خوب توجیه شدند و به آن اعتقاد پیدا کردند براى آن جان هم مى دهند.»
یکى از عوامل اطاعتِ همراه با عشق و باور امت اسلامى از رهبرى خود همین بود که زندگى شخصى و معاشرت او را همانند و هم رنگ زندگى خود و منزه از منش تجملاتى یافته بودند.
3) سلبِ قاطعیت: تجمل گرایى یک مدیر را از موضع گیرى صریح و قاطعانه در برابر انحراف ها و دنیازدگى دیگران باز مى دارد زیرا خود داراى نقطه ضعف است و عملاً ناچار است به دیگران باج بدهد.
اگر على(ع) آنچنان قاطعانه با استاندار خود عثمان بن حنیف برخورد مى کند و حضور او را در مهمانى اى که اغنیاء حضور داشته و فقرا غایب اند به باد انتقاد مى گیرد بدان سبب است که خود آن حضرت امام زاهدان مى باشد، همینطور انتقاد و تذکر مقام معظم رهبرى به مسئولین نظام با قاطعیت کامل مبتنى بر این اصل است که معظم له سطح زندگى خویش را از همه مسئولین ساده تر گرفته است.
4) ترویج رویه چاپلوسى: با تجمل گرائى و دنیا محورى مدیران به تدریج روحیه انتقادگرى تضعیف و میدان براى افراد متملق و چاپلوس و دو رُو باز مى گردد و در نتیجه شایسته سالارى جاى خود را به منفعت سالارى و دنیا سالارى مى دهد.
5) غفلت از توطئه ها و توطئه گران: مشغول شدن به ظواهر و اهتمام به مادیات، موجب غفلت از مأموریت و از بین برنده هوشیارى است و در نتیجه سبب فرصت پیدا کردن دشمن براى نفوذ و ضربه زدن مى گردد و آسیبها و نقشه هاى توطئه گران کارساز مى گردد، درحالیکه مدیرانى که اسیر بازى هاى دنیوى و ظواهر فریبنده آن نگردیده باشند به دشمن و دشمنى ها فرصت نفوذ و عملیات نمى دهند.
امام خمینى:
با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزشهاى انسانى، اسلامى را حفظ کرد.
یکى از روش هاى نفوذ و بهره بردارى جریان هاى انحرافى و احزابِ انحصار طلب گرفتار کردن مدیران نظام به دنیا و سوء استفاده از اقدامات آنان است.
6) آسیب پذیرى بیت المال: هزینه تجمل گرایى مدیران به ویژه در محیط کارى بر بیت المال تحمیل مى شود و پزدادن با اموال عمومى و به دنبال کسب موقعیت کاذب بودن با اسراف و تبذیر ازبیت المال از بدترین فسادها است.
عن على(ع) اِنَّ اَعْلَم الخیانة خیانة الامة و اقطع الغش غش الائمه
همانا بزرگ ترین خیانت، خیانت به امت و جامعه است و رسواترین دغلکارى، دغلبازى رهبران جامعه است.
7) بدبینى به نظام و نهادهاى آن: مردم عملکرد مدیران مخصوصاً رهبران و سنگرنشینان و مدافعان انقلاب را به حساب کلّیت نظام گذاشته و سودجویى و دنیاطلبى آنها مردم را نسبت به اسلام و انقلاب بدبین و مأیوس مى گرداند و انگیزه و روحیه انقلابى و پویائى را از بین مى برد.
مقام معظم رهبرى خطاب به مسئولین وفرماندهان باهشدار از تجمل گرایى مى فرماید:
نگذارید سپاه دچار بى انگیزگى شود، نگذارید مجموعه سپاه از آن روحیات انقلابى و دینى که مشخصه اصلى سپاه بود دور شود. این مهم ترین کارى است که به نظر من بر عهده مسئولان سپاه است.»
8) متزلزل شدن اقتدار ملى: یکى از اولین عوامل موفقیت نیروهاى انقلابى و به ویژه سپاهیان و بسیجیان در ربع قرن گذشته، استقامت و پایمردى شجاعانه و قاطعیت نشأت گرفته از بصیرت و هشیارى آنان بوده است و یکى از زمینه هاى متزلزل کننده ارکان انقلاب و تضعیف کننده تداوم انقلاب تجمل گرایى و شکسته شدن قدرت مقاومت و استقامت سنگربانان اسلام و نظام است. امام خمینى:
اگر بخواهید بى خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب بر مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید.
9) تبعیض و اختلافات طبقاتى: هرگاه مسئولیت ها و مدیریت ها به جاى اینکه امانت و فرصت خدمت تلقى شود، میدان تاخت و تاز و مسابقه دنیوى گردد، فساد مالى و اقتصادى محیط کارى را فرا گرفته و زمینه براى تبعیض و اختلافات طبقاتى مهیا مى گردد و محیط صفا و صمیمیت و خدمت رسانى به محیط گناه و بى اعتمادى تبدیل مى گردد.
10) تضعیف پشتوانه مردمى: گرفتار شدن خواص و مدعیان اصلاحات دینى در دام دنیا گرایى به تدریج مردم و اقشار مختلف جامعه را بى انگیزه و حضور آنها را در صحنه هاى مهم تضعیف و مشارکت عمومى را متزلزل مى سازد و پشتوانه مردمى گرفتار آفت و آسیب مى گردد.
اگر باور داریم که ارکان انقلاب عبارتند از ماهیت دینى، رهبرى الهى و حضور و مشارکت مردمى، باید نسبت به تقویت و حفظ این سه رکن اساسى (که هم عوامل اساسى مُوجِده انقلاب اند هم عوامل مُبقیه و تداوم بخش آن) تمام هم و غم خود را به کار گرفته، جلوى آسیب ها و ویروس هایى که آنها را تهدید مى کند بگیریم. یکى از قوى ترین آسیب ها و ویروس ها که همه ارکان بویژه مشارکت عمومى را تهدید مى کند، فاصله گرفتن مدیران از مردم و گرفتار شدن به تجملات و مسائل شخصى و دنیوى است.
11) بازماندن از اهداف بزرگ: مشغول شدن به اهداف جزئى و مقاصد مجازى و مادى موجب غفلت و فراموش کردن اهداف عالیه و حقیقى مى گردد و ممرّ و جاده جانشین مقصد و مقرّ مى شود. مقام معظم رهبرى:
براى انسانى که داراى ایده عالى، آرزوهاى بزرگ الهى و اسلامى و مفتخر به مجاهدت در راه خدا و مفتخر به این است که در راه مهم ترین دوران، با پرچم اسلام حضور دارد، ننگ است که بعد از گذشت سال ها دنبال همان کوره راهى که دنیاطلبان عالم و شکم بارگان و هوس پیشه گان عالَم قبلاً رفته اند راه بیفتد.
12) توقف خدمت رسانى به مردم: یکى از شرایط توفیق براى خدمت رسانى به مردم و سامان دهى نهادهاى حکومتى و ساختارهاى اجرائى در جهت حل مشکلات و نیازهاى عمومى آن است که منافع شخصى و تجملات مادى مدیران ومسئولین را زمین گیر نسازد. آنان که به خود پرداختند نمى توانند اندیشه و عمل خدمت رسانى را دنبال کنند. امام خمینى:
مردان بزرگ که خدمت هاى بزرگ براى ملت هاى خود کرده اند اکثراً ساده زیست و بى علاقه به زخارف دنیا بوده اند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند براى حفظ یا رسیدن به آن، تن به هر ذلت و خوارى و در مقابل زور و قدرت هاى شیطانى، خاضع و نسبت به توده هاى ضعیف، ستمکار و زور گو هستند ولى وارستگان به خلاف آنان اند.
و چه زیبا بنیانگذار انقلاب اسلامى هشدار داد که:
آن روزى که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید فاتحه دولت و ملت را بخوانیم.
راهکارهاى مبارزه با دنیاگرایى و تجمل طلبى
قران و سنت، پشتوانه و هادى جنود رحمانى و قوه عاقله هستند، در مقابل هواهاى نفسانى که به وسیله شیاطین و ابلیس پشتیبانى و حمایت مى گردند و شخصیت و جایگاه انسان در این میدان جنگ و جهاد اکبر تعیین مى گردد و لذا اگر نفس انسانى به تصرف جنود رحمانى درآمد، نفس مطمئنه و اگر به تصرف سپاهیان شیطانى درآمد، نفس «اماره» و اگر میدان تک و پاتک بود «لوامه» مى باشد.
عن على(ع) اَلْعَقْلُ صاحِبُ جِیْشِ الرَّحْمان وَالهَوى قائِدُ جِیْشِ الشَّیطان والنَّفْسُ مُتجاذِبَةْ بَیْنَهُما فَاَیُّهُما غَلَبَ کانَتْ فى حَیّزِهِ
یعنى: عقل فرمانده سپاهِ رحمان، و هوى فرمانده سپاه شیطان است و نفس مورد طمع و درگیرى آن دو است پس هر کدام پیروز شود نفس در تصرف او مى باشد.
براى مبارزه فکرى و عملى با تهاجمات و توطئه هاى جنود شیطانى دو دسته راهکار و ابزار به وسیله انبیاء و کتب آسمانى در اختیار انسان و قوه عاقله او قرار گرفته است: یک دسته عوامل عمومى که در مقابل همه وسوسه ها و هجمه ها کاربرد دارند و یک دسته عوامل اختصاصى و متناسب با هر تهاجم و توطئه خاصى که تفصیل آنها را در کتاب هاى اخلاقى و اعتقادى و بویژه تفسیرى و روایى باید دنبال کرد و ما متناسب با موضوع بحث به برخى از مهم ترین راهکارهاى اعتقادى و عملى مقابله با دنیاگرایى و هجمه تجمل پرستى اشاره مى کنیم:
1) تدبّر در حقیقت دنیا: هرگاه حقیقت دنیا و ناپایدارى آن باور گردد و انسانى به حقیقت بداند که تجملات و امکانات دنیوى قابل گذر دادن از گمرک مرگ نیست و بلکه موجب ابتلاء و شقاوت و تخریب ابدیت انسان مى گردد، حاضر نمى شود سعادت جاودان خود را به ظواهر فانى بفروشد.
حقیقت دنیا از نظر قرآن:
اِعلَموُا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ
یعنى: بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.
مرحوم شیخ بهائى پنج خصلت یاد شده در آیه فوق را مترتب بر سنین عمر انسان دانسته است که درکودکى از بازى شروع مى شود و در نوجوانى به سرگرمى و لهو علاقمند مى گردد و در جوانى به آرایش و تجمل مى گراید و سپس نوبت به افتخار به حسب و نسب مى رسد و سرانجام در پیرى به جمع اولاد و اموال مى پردازد.
همیشه باید به این حقیقت متذکر بود و آن را به رخ نفس کشید که دنیا گذرگاه و ممر و جاده پایان پذیر است نه مقر و محل استقرار و اقامت.
قال على(ع) اَیُّها النّاس اِنّ الدُّنیا دارُ فَناءٍ وَالاخِرَةُ دارُ بَقاءٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُم لِمَقرِّکُم
یعنى: اى مردم همانا دنیا خانه از بین رفتنى و آخرت خانه جاویدان و باقى است پس از گذرگاه براى محل استقرار توشه بردارید.
عن الصادق(ع) اِنْ کانَتِ الدُّنیا فانیة فَالْطَمأنینَةُ اِلَیها لِماذا
یعنى: اگر دنیا فانى است پس طمأنیه و تکیه بر آن براى چیست؟
عن رسول اللّه (ص) کُنْ فِى الدُّنیا کَانَّکَ غَریبَ اَو کَاَنَّکَ عابِرٌ سَبیلَ رُعُدّ نَفسَک فى اصحاب القبور
یعنى: در دنیا به گونه اى باش که گویا تو در آن غریبى یا اینکه تو عبور کننده راهى هستى و نفس خود را در جمع اهل قبور بشمار.
2) ذکر الموت (یاد مرگ): اگر در معارف دینى ما این همه نسبت به مرگ و حوادث بعد از آن تذکر و هشدار داده شده، یکى از علل آن بعد تربیتى و سازندگى آن است. شعار دین این است مرگ، همگانى، همه جایى و ناگهانى است و اَحدى را از آن گریزى نیست و توجه به این مطلب از دلبستگى و خود را خرج دنیا کردن جلوگیرى مى کند.
عَنْ رَسُولِ اللّه (ص) اَفْضَلُ الزُّهْدِ فِى الدُّنیا ذِکْرُ المَوت وَ اَفْضَلُ العِبادةَ ذِکْرُ المَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَکُر ذِکْرُ المَوتِ
یعنى: بهترین زهد در دنیا یاد مرگ است و بهترین عبادات یاد مرگ است و شایسته ترین تفکر یاد مرگ است.
عَنِ الصادق(ع) ذِکرُ المَوتِ یُمیتُ الشَّهواتِ فِى النَّفْسِ وَ یَقْلَعُ مَنابِتَ الغِفْلَةِ وَ یُقوِّى القَلْبَ بِمَواعِد اللّه ِ و یُرَقَّ الطَبْعَ وَ یَکْسُر اَعْلام الهَوى وَیطْفِى ءُ نارَ الحِرْصِ وَ یُحَقِّرَ الدُّنیا وَ هُوَ مَعْنى ما قالَ النَّبِى(ص)فِکْرُساعَةٍ خَیْرٌمِنْ عِبادَةٍ سَنَةٍ
یعنى:یاد مرگ شهوات نفسانى را مى میراند و ریشه هاى غفلت را از دل برمى کند وقلب را به وعده هاى الهى قوى و طبع را رقیق مى کند و پرچم هوا و هوس را درهم مى شکند و آتش حرص و طمع را خاموش مى کند و دنیا را کوچک مى گرداند و همین معناى سخن پیامبر است که فرمود: یک ساعت فکر کردن بهتر است از عبادت یک سال.
3) ذکر اللّه و یاد خدا: انسانى که خود را تحت احاطه و کنترل و نظارت خدایى بداند که همه اعمال و افکار او را ضبط و ثبت مى نماید و سرانجام و پایان همه افراد به سوى او است، قدرت کنترل طغیانگرى نفس و مهار کردن دنیاطلبى را پیدا مى کند و در محضر خدا حیا کرده تن به بندگى غیر او نمى دهد.
أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى (علق: 14)
آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) مى بیند؟
عَنِ النّبىِ(ص): لَیْسَ عَمَل اَحَبَّ اِلَى اللّه ِ وَ لا اَنْجى لِعَبدٍ مِنْ کُلّ سَیِّئَةِ فِى الدُّنیا وَالاْخِرَةِ مِنْ ذِکْرِ اللّه قیلَ وَ لاَ القِتالُ فِى سَبِیل اللّه قال(ص) لَولا ذِکرُ اللّه لَمْ یُؤمَر بِالقِتالِ
یعنى: هیچ عملى نزد خدا محبوب تر و براى بنده نجات دهنده تر از گناه دنیوى و اخروى مانند یاد و ذکر خدا وجود ندارد. گفته شد حتى جهاد در جنگ در راه خدا؟ پیامبر فرمود اگر به خاطر یاد خدا نبود به جهاد و جنگ امر نمى شد.
در فرهنگ قرآن، انسان اگر همه دنیا و امکانات دنیوى را داشته باشد، اما خدا را نداشته باشد حتى در همین زندگى دنیوى به آرامش و طمأنینه نرسیده و از زندگى خود لذت نمى برد و تصور مى کند با افزون طلبى دنیوى، گم شده خود را مى یابد.
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى (طه: 124)
و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مى کنیم.
و در مقابل در پرتو یاد خدا و متصل شدن به سرچشمه همه کمالات، دریاى متلاطم دنیا نمى تواند آرامش و اطمینان خاطر و طمأنینه قلبى را از انسان بگیرد.
أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد:28)
آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد.
4) مصاحبت با ابرار: هم نشینى و همراهى بندگان رَسته از اسارت دنیا و پیوسته به ارزشهاى معنوى و والا یکى از بهترین راههاى مقابله با طغیانگرى نفس فزون طلب و دنیاى فریبنده است، چنان که مجالست با مریدان دنیا موجب زمین گیرى انسان مى گردد.
قرآن از یک طرف سفارش مى کند که:
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ(کهف: 28)
با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند، و تنها رضاى او را مى طلبند و چشمان خود را از آنها بر مگیر!
و از طرف دیگر مى فرماید:
فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا (نجم:29)
از کسى که از یاد ما روى مى گرداند و جز زندگى مادى دنیا را نمى طلبد، اعراض کن.!
و در حدیث قدسى خطاب به حضرت داود مى خوانیم:
یا داوُد اِحْذَرِ القُلوبَ المُعَلَقَةِ بِشَهواتِ الدُّنیا فَاِنّ عُقُولَها مَعْجُوبَةٌ عَنّى
یعنى: اى داود بپرهیز و دورى کن از دلهایى که به شهوات دنیوى گره خورده؛ همانا عقلهاى آنان از من محجوب و پوشیده است.
عن على(ع): خَیْرُ مَنْ صَحِبْتَ مَنْ وَلَّهَکَ بِالاُْخْرى وَ زَهَّدَکَ فِى الدُّنیا وَ اَعانَکَ عَلى طاعَةِ المَولى
بهترین هم سخن تو کسى است که تو را متوجه آخرت و زاهد در دنیا کند و تو را بر اطاعت مولایت (خدا) یارى نماید.
5) تعقل و عاقبت اندیشى: گرفتار بازیچه هاى دنیا شدن و ترجیح ظواهر دنیوى بر سعادت اخروى از نظر قرآن معلول عدم تعقل و به کار نگرفتن تفکر و خردورزى است. لذا با انتقاد مى فرماید افلا تعقلون یعنى چرا تعقل نمى کنید که اگر چنین مى کردید گرفتار دنیا و زینتهاى ظاهرى آن نمى شدید.
وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
(انعام: 32)
زندگى دنیا چیز جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمى اندیشید؟!
وَمَا أُوتِیتُم مِن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى أَفَلاَ تَعْقِلُونَ(قصص: 60)
یعنى: آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؟ آیا اندیشه نمى کنید؟!
اگر بپذیریم که مهم ترین عامل گرفتارى در دام دنیا غفلت است، در خواهیم یافت که بهترین دارو و وسیله معالجه آن تفکر و خلوت با خود مى باشد. با تعقل و تفکر اراده اخلاقى تقویت گشته و اعمال و رفتار اصلاح مى گردد و خودنمایى دنیا و زینت و آرایشى که شیطان به آن مى دهد دل انسانى را نمى برد و او را مالک نمى گردد.
بزرگ معلم اخلاق حضرت امام خمینى قدس سره مى فرماید:
بدانکه اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالى، تفکر است.... انسان لااقل در هر شب و روز مقدارى ـ ولو کم هم باشد ـ فکر کند در این که آیا مولاى او که او را دراین دنیا آورده و تمام اسباب آسایش را براى او فراهم کرده و بدن سالم و قواى صحیحه که هر یک داراى منافعى است که عقل هر کس را حیران مى کند، به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفى هم این همه انبیاء را فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنمایى ها نموده و دعوت ها کرده است، آیا وظیفه ما با این مولاى مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم یا مقصود دیگرى در کار است... ؟
منابع تفکر هر چیزى مى تواند باشد و قرآن به برخى از آنها سفارش کرده مانند تفکر در طبیعت و آفرینش، تفکر درباره انسان و توانمندى هاى او، تدبر و خردورزى در تاریخ و داستان امتهاى گذشته، تعقل در وحى و بالاخره تفکر و تأمل درباره دنیا و آخرت.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ
(سوره بقره: 219 و 220)
این چنین خداوند آیات را براى شما روشن مى سازد؛ شاید درباره دنیا و آخرت اندیشه کنید.
6) عبرت گرفتن از گذشته: یکى از روشهاى تربیتى که قرآن نسبت به آن توجه زیادى نموده، تأمل و تدبر در سرنوشت انسانهاى دیگر و امت هاى گذشته است.
اگر ثروتها و تجمل گرایى ها، سلاطین، مترفین و دنیا طلبان گذشته را سودى بخشید، شما را هم مى بخشد اما اگر سرانجامِ آن همه دنیاطلبى نتیجه اى نداد جز عذاب دردناکى که راه خلاصى ندارد، پس دل بستن به آن چرا؟ قبل از آنکه تو عبرت دیگران باشى از دیگران عبرت بگیر!
قرآن با انتقاد از بى توجهى به سرانجام همه انسان ها مى فرماید:
أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(غافر: 21)
یعنى: آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند؛ ولى خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند!
على(ع) پس از مراجعت از صفین در نامه اى خطاب به امام حسن(ع) نوشت:
... وَ اَعْرِضْ عَلَیهِ اِخْبارَ الماضین وَ ذَکّرهُ بِما اَصابَ مَنْ کانَ قَبْلَکَ مِنَ الاَوّلین و یسرْ فى دیارِهِم وَ آثارِهِم فَانْظُر فیما فَعَلُوا وَ عَمّا اَنْتقَلُوا وَ اَیْنَ حَلُّوا و نَزَلُوا فَاِنَّکَ تَجِدُهُم قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاحبَّةِ وَ حَلّوا دارَ الغُربَةِ وَ کَانّکَ عَنْ قَلیلٍ قَدْ صِرتَ کَاَحَدِهم فَاَصْلِح مثواکَ وَ لا تَبِعْ اخِرَتِکَ بِدُنیاکَ...
تاریخ گذشتگان را بر او (قلب خود) بنما و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آنها چه کردند از کجا کوچ کرده و در کجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانى نمى گذرد که تو هم یکى از آنانى. پس جایگاه آینده را آباد کن و آخرت را به دنیا مفروش!
قالَ الصادق(ع): اِعْتَبِروا بِما مَضى مِنَ الدُّنیا هَلْ بَقِىَ عَلى اَحدٍ؟ اَوْ هَل فیها باقٍ مِنَ الشّریفِ وَالوَضیعِ وَالغنِىِ وَالفَقیرِ وَالولىّ وَالعدوّ؟ فَلِذلِکَ ما لَمْ یَأتِ مِنْها بِما مَضى اَشْبَه مِنَ الماءِ بِالماء.
از گذشته دنیا عبرت بگیرید. آیا براى کسى جاودانه بود یا آیا هیچ انسان شریف و پستى و ثروتمند و فقیرى و دوست و دشمنى در آن باقى ماند؟ (همه دنیا را ترک کردند). پس آینده دنیا شباهتش با گذشته، از شباهت آب به آب بیشتر است.
على(ع) پس از سفارش به دورى از چراگاه دنیا و اینکه زیور دنیا موجب کور دلى مى گردد، در توصیف مؤمن واقعى مى فرماید:
اِنّما یَنْظُرُ المؤمِنُ اِلى الدّنیا بِعَینِ الاعتبار وَ یَقْتَاتَ مِنْها بِبَطنِ الاضْطِرارِ وَ یَسْمَعُ فیها بِاُذُن المَقْت...
اما مؤمن با چشم عبرت به دنیا مى نگرد و از دنیا به اندازه ضرورت بر مى دارد و سخن دنیا را از روى دشمنى مى شنود.
قرآن نقل مى کند که (روزى قارون) با زیور بسیار به میان قومش آمد و دنیا طلبان گفتند اى کاش همانند آنچه به قارون داده اند ما هم داشتیم. همانا او داراى بهره بزرگى است. اما بعد از آنکه دیدند قارون با خانه اش به زمین فرو برده شد، متوجه اشتباه خود شدند و شاکران منت الهى بودند که آنها را به زمین فرو نبرد.
7) استمداد از خدا: براى آزادى از دامهاى شیطانى و خود آرائى هاى دنیوى باید با دعا و نیایش از خدا کمک گرفت و با اتصال به او و بهره گیرى از سلاح مؤمنین، اولاً یارى و توفیق الهى را جلب و جذب کرد و ثانیاً با نورانیت دل و درک لذت واقعى، از لذت هاى مجازى و دروغین دنیایى رها گردید و شیرینى ذکر و خلوت با خدا را جایگزین شیرینى فریبنده؟ غفلت نمود.
على(ع) زیاد دعا کردن را سفارش کرده و آن را موجب سالم ماندن از حملات و تجاوزات و بیدادگرى شیطان مى داند:
وَ اَکْثِرُ الدُّعا تَسْلِمْ مِنْ سُورَةِ الشَیطان
فراوان دعا کنید تا از نقشه ها و تهاجمات شیطان سالم بمانى.
یکى از ابعاد مهم دعاهاى منثور و وارده از معصومین، استمداد گرفتن از خدا در برابر طغیانگرى نفس و غرق شدن در دریاى عمیق دنیا است.
سَیّدى اَخْرِجِ حبَّ الدّنیا مِنْ قَلبى
آقاى من حبّ دنیا را از دل و قلب من بیرون کن.
الهى تُحَبِّبْ اِلَىّ عِبادَتَک وَ تُبَغِّض اِلَىّ مَعاصیک
مبعودم عبادت خود را نزد من محبوب و دوست داشتنى کن و معصیت و نافرمانى خودت را نزد من مبغوض گردان.
اللّهم وَ هَبْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ ما یَحُولُ بَینَنا وَ بَیْنَ مَعصیَتِکَ وَ مِنْ طاعَتِکَ ما یُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَکَ وَ مِنَ الْیَقینِ ما یَهُونُ بِهِ مُصیباتِ الدُّنیا وَ لا تَجْعَلِ الدُّنیا اَکْبَر هَمِّنا وَ لا مُبْلَغَ عِلْمِنا یا اَرْحَمَ الرّاحمین.
خدایا به ما خشیت و خوفى از خودت را به ما بده که بین ما و معصیت تو فاصله کند و طاعتى به ما عنایت کن که ما را به رضوان و خشنودى تو برساند و یقینى عنایت فرما که تحمل مصائب دنیا را آسان مى کند و دنیا را بزرگ ترین همت و بالاترین علم ما قرار نده، اى بهترین رحم کنندگان.
و در بعد مدیریتى شایسته است این دعاى زیباى منسوب به امام حسین(ع) در عرفه را همواره مورد توجه و زمزمه قلبى و لسانى داشته باشیم که:
اِلهى اَغنِنى بِتَدبیرِکَ لى عَنْ تَدبیرى و بِاختیارِکَ عن اختیارى و اَوْقفنى عَلى مراکز اِضطرارى اِلهى اَخْرِجنى مِن ذلّ نَفسى وَ طهّرنى مِنْ شَکّى و شِرْکى قَبْلَ حُلولُ رَمَسى.
یعنى: خدایا با تدبیر خودت براى من، مرا از تدبیر خودم بى نیاز کن، و با اختیارت مرا از انتخاب خودم بى نیاز کن. مرا واقف و آگاه گردان در موارد اضطرار و ناچارى و پریشان خواهى. پروردگارم، مرا از ذلت و خوارى نفس بیرون آر و مرا از شک و شرکم پاک ساز پیش از ورود مرگم...
پس اى عزیز برادر، شبى در بزمگاه عشق در فکر نعمت نباش، به فکر صاحب خانه باش که با وجود او دیگر هیچ نخواهى که: ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَ مَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَک... لَقَد خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىَ عَلَیْکَ مَنْحَوَلاً یعنى: آن کس که ترا گم کرد چه یافت؟ و چه گم کرده آنکه تو را یافت؟ و به تحقیق زیان کرد کسى که جز تو به دیگرى راضى شد و به تحقیق زیان کرد کسى که روى طلب از تو برگرداند.
با دعا و نیایش باید عشق و حب خدا و لذّت خلوت با او را کسب کرد تا سرابها انسان را نفریبند.
اَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ اَحَبَّکَ وَ حُبَّ کُلّ عِلمٍ یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ
آنچه ذکر شد تنها برخى از راههاى خودسازى و ابزارهاى خلاصى از فریب و نیرنگ تجملات دنیوى است و طالب سعادت را شایسته است که تفصیل این موارد و سایر مواردى را که ذکر نکردیم مانند انس با قرآن، توسل به اهل بیت، در خدمت اساتید اخلاق بودن، توبه و پاکسازى از گذشته، محاسبه نفس و... را در کتابهاى اخلاقى مطالعه کند. البته فراموش نکنیم که مطالعه و درک و فهم این گونه امور باید به قصد عمل باشد و اّلا خود حجابى خواهد بود بر حجابهاى قبلى.
جمع بندى
1 ـ انقلاب اسلامى با ماهیت کاملا دینى و اصرار بر نفى سلطه و حاکمیت قدرت هاى تمامیت خواه و انحصارگر بدون وجود نیروهایى هشیار و بصیر و مقاوم و جهادگر تداوم نمى یافت. یکى از مهم ترین عوامل ایجاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و به دنبال آن بسیج، حفاظت و پاسدارى از ارکان انقلاب و مقابله با توطئه و نقشه هاى دشمنان آن مى باشد.
2 ـ در بیش از ربع قرن گذشته سپاه و بسیج همواره در خط مقدم پاسدارى از انقلاب حضور داشته و در ناکام ساختن دشمنان و استقرار و استمرار حکومت دینى توفیق کامل داشته است و رمز این موفقیت دوعامل بوده است. یکى بصیرت ودرک صحیح و عمیق از شرایط، تهدیدات،دشمنان، انحرافات ولوازم پاسدارى از انقلاب ودیگرى پایمردى برصراط مستقیمى که در پرتو پایبندى به دین و اطاعت و خط گیرى از رهبرى دریافت کرده است.
3 ـ دشمنان ناکام در همه صحنه هاى مقابله با انقلاب اسلامى، براى استحاله انقلاب تلاش خود را متمرکز کرده اند بر اینکه بنیه و توان نظام را به تحلیل برده تضعیف کنند. در این راستا یکى از مهم ترین تاکتیک هاى آنان به تعبیر مقام معظم رهبرى عبارت است از: «از کار انداختن بازوهاى توانمند و فعال نظام». در این برنامه سپاه و بسیج پیش از همه نهادها مورد هجوم دشمنانى بوده است که بارها توسط این نهاد مقدس مغلوب شده اند.
4ـ یکى از راهکارهایى که انگیزه والا، بصیرت عمیق وبویژه استقامت شگرف سپاه را تهدید مى کند و قدرت پاسدارى و مقاومت را از آن مى گیرد، گرفتار شدن در دام تجملات، دنیا گرایى و فاصله گرفتن از ارزش هاى اخلاص، و بى اعتنایى به زخارف دنیوى است.
5 ـ تجمل گرایى و دنیاطلبى مذموم به معناى وابستگى و اسیر دنیا شدن است. اما هر گاه آبادانى دنیا و کسب امکانات مادى در راستاى اهداف متعالى و ارزشى باشد نه تنها مذموم نیستند بلکه بسیار مطلوب و ممدوح مى باشد.
به بیان دیگر دنیا و امکانات مادى اگر معبود، هدف، فرمانده و سوار بر انسان شدند او را به زمین مى زنند. اما اگر مرکب، مزرعه، تجارتخانه، ممرّ و گذرگاه، مرکب و در اختیار انسان مؤمن بودند، بهترین نعمت و ابزار تعالى و رشد مى باشند. دنیا براى انسان است نه انسان براى دنیا.
6 ـ تجمل گرایى و وابستگى به زخارف دنیوى داراى آثار ویرانگرى در زندگى فردى هستند، لکن دنیا خواهى و تجمل طلبى در نظام مدیریتى و پاسدارى از انقلاب آثار خطرناک تر و ضربات جبران ناپذیرترى دارند و به تعبیر مقام معظم رهبرى، موجب باخت دنیاى اسلام مى گردد.
7 ـ اسلام براى حفاظت نیروهاى سنگرنشین اسلام ناب و مبارزه با خطر بزرگ دنیاگرایى و تجمل طلبى راهکارهایى را ارائه کرده است که مدیران اجرایى و هادیان فکرى و فرهنگى سپاه باید ابتدائا خود آنها را بخوبى شناخته و عملا ملتزم گردند و هم جهت گیرى سپاه و بسیج را در این راستا قرار دهند و بدین صورت از پاسدارى، پاسدارى کنند. اعوذ باللّه من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا