چکیده

در تاریخ شیعه، سنت عزادارى، علاوه بر جنبه هاى روحى و معنوى، رنگ سیاسى ـ اجتماعى نیز به خود گرفته است. شیعیان امامیه، با برپایى عزادارى و گرامیداشت شهیدان کربلا، طرفدارى ازراه وروش پیشوایان شهیدومخالفت بادشمنان آنان رابه نمایش مى گذارند. این مراسم که هر سال پرشورتر برگزار مى شود، این پرسش را مطرح مى کند که سرچشمه هاى عزادارى شیعه امامیه پس از واقعه کربلا چیست؟ مقاله حاضر با رویکرد تاریخى، ریشه ها و سرچشمه هاى این سنت را بیان مى کند.

متن

 

مقدمه

بى تردید واقعه کربلا، نقطه عطفى در تاریخ شیعه است و شیعیان همه ساله در ایام محرم وصفر، بااجراى مراسم وسنت هاى ویژه اى این خاطره رازنده نگه داشته، آن رابه عنوان وسیله اى در جهت مبارزه منفى بادشمنان شیعه وحفظ وگسترش هویت شیعى به کار مى گیرند.

طبیعى است که ریشه ها و سرچشمه هاى سنت عزادارى شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) را باید در همان روزهاى نخست واقعه کربلا جست وجو کرد. شاهدان واقعه کربلا به بهترین شیوه قادر بودند که زوایاى آن حادثه غمبار را براى مردم شرح دهند و با اقامه عزاى امام حسین(ع) و یارانش، رسالت خود را در رسوا کردن حکومت به انجام رسانند و در این زمینه امام سجاد(ع) فرزند امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) خواهر آن امام شهید، الگو و سرمشق بودند.

شواهد تاریخى

کاروان اسراى کربلا هنگام بازگشت از کربلا به مدینه و گذر از شهرهاى در مسیر این راه، به ویژه، کوفه و شام با اقامه عزاى امام حسین(ع) و سایر شهداى کربلا همراه بود؛ که گریه و پشیمانى مسلمانان را به دنبال داشت.

مى توان گفت جملات منسوب به حضرت زینب (س) در روز عاشورا پس از شهادت امام حسین(ع) و هنگام عبور از کشته برادر، خطاب به پیامبر اکرم(ص) نخستین مرثیه هایى است که در گرامیداشت خاطره امام حسین(ع) و واقعه کربلا سروده شده است. قرة بن قیس تمیمى مى گوید زنان را دیدم که بر حسین و کسان و فرزندان وى فغان کردند و به صورتهاى خویش زدند. هر چه فراموش کنم، گفته دختر فاطمه را فراموش نمى کنم که وقتى بر برادر مقتول خویش گذشت، مى گفت:

یا محمداه! یا محمداه! صلى علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء مقطع الاَعضاء، یا محمداه و بناتک سبایا و ذریتک مقتله شفى علیها الصبا.

اى محمد! اى محمد که ملائکه آسمان بر تو درود مى فرستند، این حسین توست که عریان است؛ به خون خود آغشته شد و اعضاى پیکرش از هم جدا شدند!اى محمددختران تو به اسیرى مى روند و فرزندان تو کشته شده اند و باد صبا بر اجساد آنها خاک مى پاشد.

طبق نوشته بلاذرى، مرثیه حضرت زینب(س) همه دشمنان ودوستان رابه گریه واداشت.

احمد بن ابى طاهر معروف به (ابن طیفور) (204 ـ 280 ق) در کتاب بلاغات النساء که مجموعه اى از سخنان بلیغ بانوان عرب و اسلام است، مى نویسد: خدیم اسدى مى گوید در سال 61 که سال قتل حسین(ع) بود، وارد کوفه شدم، دیدم زنان کوفه گریبان چاک زده گریه مى کنند و على بن حسین(ع) را دیدم که با حالت بیمارى خطاب به آنان گفت: بر مظلومیت و مصیبت ما گریه مى کنید؟ پس چه کسى جز شما ما را کشت؟! در این هنگام حضرت زینب (س) با دست به مردم اشاره کرد تا خاموش شوند. با اشاره او نفسها در سینه ها حبس و صداى زنگ شترها خاموش شد. آنگاه شروع به سخن کرد.

من زنى با حجب و حیا را فصیح تر از او ندیدم گویى از زبان على(ع) سخن مى گفت. سخنان زینب چنین بود:

مردم کوفه، مردم مکار خیانتکار! هرگز چشمهایتان از اشک تهى مباد، هرگز ناله هایتان از سینه بریده نگردد. شما آن زن را مى مانید که آنچه مى رِشت، به یک باره پاره و از هم باز مى کرد. آرى به خدا گریه کنید که سزاوار گریستن هستید! پس با چنین ننگى که براى خود خریدید، بسیار بگریید و کم بخندید. مى دانید چه خونى را ریختید؟ مى دانید این زنان و دختران که بى پرده در کوچه و بازار آورده اید، چه کسانى هستند؟ مى دانید جگر پیامبر خدا را پاره کرده اید؟ چه کار زشت و احمقانه اى!

بر پایى عزادارى امام حسین(ع) و سرودن مرثیه ها و بیان خطابه هایى که موجب حزن و اندوه و گریه شنوندگان و در پى آن پشیمانى از یارى نکردن امام حسین(ع) و بغض و کینه از عاملان فاجعه کربلا را به دنبال داشت، حتى در برابر عبیداللّه بن زیاد حاکم کوفه و یزیدبن معاویه، دومین خلیفه اموى گزارش شده است.

طبرى و بلاذرى نقل مى کنند هنگامى که عبیداللّه بن زیاد با چوب به لبهاى امام حسین(ع) مى زد، زیدبن ارقم در اعتراض به این عمل به وى گفت: «این چوب را از این لب و دندان بردار! قسم به آن که خدایى جز او نیست، پیامبر خدا(ص) را دیدم که بر این لب بوسه مى زد». زید پس از بیان این مطلب به شدت شروع به گریستن مى کند و حاضرین را تحت تأثیر قرار مى دهد. ابن زیاد در پاسخ به این رفتار زید، او را دشنام داده و مى گوید خدا دیدگان تو را بگریاند؛ به خدا اگر پیر و خرفت نبودى گردنت را مى زدم! حمید بن مسلم که شاهد ماجرا بوده و طبرى این ماجرا را از او نقل مى کند، مى گوید زید برخاست و از مجلس بیرون رفت و من به دنبال او رفتم. از مردم شنیدم که مى گفتند به خدا قسم زیدن بن ارقم سخنى گفت که اگر ابن زیاد شنیده بود، وى را مى کشت. از آنها پرسیدم چه گفت؟ گفتند بر ما گذشت در حالى که مى گفت: برده اى، برده اى را به شاهى رسانید و آنها را از آن خویش کرد. اى گروه عرب پس از این، شما بردگانید. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید که نیکانتان را بکشند و بدانتان را برده کنند. به ذلت رضایت دادید. ملعون باد آن که به ذلت رضایت دهد.

جالب است که برخى منابع، برپایى نخستین مجلس عزادارى امام حسین(ع)را از کارهاى یزیدبن معاویه مى دانند. ذهبى به نقل از سفیان ثورى مى گوید پس از شهادت امام حسین(ع) و وارد شدن زنان خاندان حسین(ع) بر یزید در حالت اسارت، یزید به زنان خود دستور داد که به دیدن اسراء بروند و امر کرد که زنان آل سفیان سه روز براى امام حسین(ع) عزادارى کردند.

طبرى نقل مى کند، وقتى خبر کشته شدن امام حسین(ع) را به یزید دادند، چشم او اشک آلودشد و [خطاب به قاتلان امام حسین(ع)] گفت: از اطاعت شما، بى کشتن حسین نیز خشنود مى شدم، خدا پسر سمیه را لعنت کند، به خدا اگر کار وى به دست من بود مى بخشیدمش، خدا حسین را رحمت کند. وى سپس این شعر را سرود:
یَفْلِقْنَ هاماً مِن رجالٍ أعزّةٍ     عَلَینا وَ هُمْ کانوا أعَقَ وَ أظْلَما

سرهایى را شکافتند که براى ما عزیز بود؛

در حالى که خودشان [قاتلان امام حسین(ع) و یارانش] ناسپاس تر و ستمکارتر بودند.

آنگاه یزید دستور داد زنان اهل بیت امام حسین(ع) را در خانه اى جداگانه جاى دادند. پس از آن به خانه یزید رفتند و زنان خاندان معاویه، گریه کنان و نوحه گویان به پیشباز آنها رفتند و سه روز عزاى امام حسین(ع) گرفتند.

همچنین نقل شده است که هند، دختر عبیداللّه بن عامر که همسر یزید بود. وقتى خبر آمدن اسراى اهل بیت(ع) به همراه سرهاى شهیدان کربلا به شام را شنید، جامه بر تن کرد و چادر پوشید و نزد یزید رفت و پرسید: آیا سر حسین بن على، پسر فاطمه دختر پیامبر خدا(ص) را آورده اند؟ یزید پاسخ داد: آرى، بر او شیون کن و بر دختر پیامبر خدا(ص) گریه سر ده و سرودهاى دردناک بخوان. چون زنان حسین(ع)، سر حسین(ع) را دیدند فریاد برآوردند. زنان یزید فریاد کشیدند و دختران معاویه شیون سر دادند.

ابن اثیر، پس از نقل آنچه در تاریخ طبرى آمده است، اضافه مى کند که زنان حسین(ع) را نزد یزید بردند و زنان خاندان یزید و دختران و کسان معاویه فغان بر آوردند و ولوله کردند.

این موضوع، عمق فاجعه کربلا را بیان مى کند که حتى دستور دهندگان به این جنایت نیز مى خواستند، تظاهر به مخالفت با چنین شیوه برخورد با امام حسین(ع) و یارانش کنند و سعى در دلجویى از مصیبت دیدگان و اهل بیت(ع) نمایند. محمد باقر محمودى در پاورقى انساب الاشراف، از این نکته نتیجه مى گیرد که کسانى که از عزادارى امام حسین(ع) جلوگیرى مى کنند، از زنان یزید پست تر و از یزید شقى تر و قسى القلب تر هستند.

بعید نیست روایاتى که حکایت از نارضایتى یزید از فاجعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش و رفتار ناشایست با اهل بیت امام حسین(ع) دارد، براى کاهش نفرت مسلمانان از دستگاه حکومتى امویان، جعل شده باشد. به ویژه آن که روایاتى دیگر در همان کتاب تاریخ طبرى نقل شده است که یزید سعى در توجیه عمل قتل امام حسین(ع) و یارانش مى کند. در تاریخ طبرى آمده است که یزید بن معاویه بزرگان شام را فراخواند و سپس دستور داد اسراى کربلا را نزد او آورند. على بن حسین(ع) و زنان و کودکان اسیر در حالى که مى گریستند نزد او آورده شدند. یزید خطاب به على بن حسین(ع) گفت: اى على، به خدا پدرت حق خویشاوندى مرا رعایت نکرد و حق مرا نشناخت و با من بر سر قدرتم به نزاع پرداخت و خدا با او چنین کرد که دیدى.

چنان که ملاحظه مى گردد، یزید گناه قتل امام حسین(ع) و یارانش را به گردن شخص امام حسین(ع) مى اندازد و علت فاجعه کربلا را نشناختن حق خلافت یزید وقدرت طلبى امام حسین(ع) مى داند و رفتارى که با حسین بن على(ع) و یارانش شد را مکافات الهى مى داند. درست همان استدلالى که معاویه در جنگ صفین براى کشته شدن عمار آورد.

توضیح این که عمار یاسر، صحابى پیامبر(ص) از نخستین کسانى بود که به همراه خانواده اش مسلمان شد و در راه اسلام شکنجه هاى فراوان دید. مادرش سمیه و پدرش یاسر و برادرش در اثر شکنجه هاى مشرکین قریش به شهادت رسیدند و سمیه اولین زن شهید راه اسلام بود. پس از رحلت پیامبر(ص) از یاران نزدیک على(ع) شد و در جنگ صفین، در رکاب امام به شهادت رسید. پیامبر(ص) درباره او فرموده بود که تَقْتُلُکَ الْفِئَة الْباغیةُ، تو را گروه ستمگر مى کشند. همین روایت پیامبر(ص) سبب شد که به هنگام کشته شدن عمار، عده اى از سپاهیان معاویه دچار تردید شوند، به طورى که معاویه، عمرو عاص را که این روایت را از پیامبر نقل کرده بود سرزنش کرد و گفت اهل شام را بر من شوراندى، آیا هر سخنى از پیامبر خدا شنیده اى را بازگو مى کنى؟ عمروعاص گفت به خدا من آن سخن را وقتى گفتم که نمى دانستم صفین پیش مى آید و علم غیب نداشتم. روزى که آن حدیث را گفتم عمار با من و تو بود و تو نیز همان را که من روایت کرده ام روایت کرده اى. اگر شک دارى از شامیان بپرس! معاویه از این پاسخ عمرو به خشم آمد و از او روى برتافت.

معاویه براى فریب مردم شام گفت: آن که عمار رابه جنگ آورده اوراکشت. منظور معاویه از این سخن این بود که قاتل واقعى عمار، على(ع) است که او را به جنگ صفین آورده بود. على(ع) در پاسخ فرمود: آرى قاتل حمزه(ع) هم ما هستیم چون او را به جنگ برده بودیم! کنایه از این که اگر قاتل عمار، على(ع) است که او را به جنگ صفین آورده، پس قاتل واقعى حمزه(ع) هم پیامبر(ص) است چون ایشان، او را به جنگ احد برده بود.

همچنین روایاتى به ما رسیده است که یزید و اطرافیانش کشتار کربلا را انتقام کشته هاى بدر و همچنین قصاص خون عثمان تلقى مى کردند. طبرى مى نویسد: عبدالملک گوید وقتى خبر کشته شدن حسین(ع) را به مردم مدینه دادم به خدا هرگز فریاد غرایى چون فریادى که زنان بنى هاشم از خانه هایشان به عزاى امام حسین(ع) بر آوردند، نشنیده ام. گوید عمر و بن سعیدبخندید و شعرى به این مضمون خواند:
عَجَّت نِساءُ بنى زیاد عَجَةً     کعجیج نسوتنا غداه الاَرنَب

یعنى: زنان بنى زیاد روز پس از جنگ ارنب فغانى کردند که همانند فغان زنان ما بود.

گوید آنگاه عمروبن سعید گفت: این بانگ عزا، [بانگ عزاى زنان بنى هاشم پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش]، به عوض بانگ عزاى عثمان بن عفان بود.

همچنین نقل شده است که یزید در مجلسى که اسراى اهل بیت(ع) حاضر بودند، به خواندن اشعارى از ابن زبعرى، یکى از شعراى زمان جاهلیت که دشمن سرسخت مسلمانان بود و در فتح مکه به نجران فرار کرد پرداخت. این اشعار چنین بود:
لَیْتَ أشیاخى بِبدْرٍ شَهِدوا     جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاْءسَلْ
لاَءهَلّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً     ثُمَّ قالوا: یا یزیدُ لاتُشَلُ
قَدْ قَتَلْنا الْفَزْمَ مِنْ ساداتِهِمْ     وَ عَدَلْناه بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلْ
لَعبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا     خَبَرٌ جاءَ و لا وَحْىٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِن خُنْدُفَ اِنْ لَمْ أنْتَقِمْ     مِنْ بَنى أحْمَدَ ما کانَّ فَعَلْ

ترجمه: اى کاش پدران و درگذشتگان من که در روز جنگ بدر کشته شدند، بودند و این منظره را مى دیدند که چگونه طایفه خزرج از دم شمشیرهاى ما به جزع آمده و ناله مى کنند. اى کاش آنان بودند و با شادى فراوان مى گفتند که: یزید! دستت درد نکند. ما به تعداد کشتگان بدر، سروران وآقایان قوم آنها را کشتیم. بنى هاشم خواستار سلطنت بودند وآن رابه بازى گرفتند، در حالى که حقیقتانه رسالتى وجود داشت ونه وحیى نازل مى شد! بى هیچ شک و تردید من از نسل «خندف» نیستم، اگر انتقام خود را از آل نبى نگیرم.

حضرت زینب (س) پس از شنیدن این اشعار، از جاى برخاست و گفت: اى یزید! تو گمان کرده اى که اگر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته اى و ما را همانند کنیزانى به اسارت بگیرى، ما را نزد خدا خوار کرده اى و خود، در نزد او قابل احترام خواهى بود، و این نشان دهنده مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟ که به این خاطر با غرور و نخوت به اطراف مى نگرى؟ آیا از این که کارهاى دنیایت رو به راه گشته و رشته امورت به هم پیوسته و منصبى را که حق ما خاندان است از آن خود نموده اى، خوشحال و شادمانى؟ و پس از این همه (جنایت) بى آن که خود را مقصر و گنهکار بدانى و عظمت جنایتى را که مرتکب گشتى، درک کنى، این گونه مى خوانى:

«اى کاش در گذشتگان من بودند و با خوشحالى فریاد مى زدند که: دستت درد نکند اى یزید!» اى یزید! بدان که من به خاطر حوادث ناگوار روزگار، ناگزیر از سخن گفتن با توشده ام ولى بدان که ارزش تودر دید من ناچیز ومستحق سرزنش زیاد وملامت بسیارى، دیگر چه بگویم چرا که سیل اشک امان نمى دهد و سینه ام در حال گداختن است.

در سنت عرب، خصوصاً قریش چنین آمده است که به هنگام مصیبت و در گذشت فردى، زنان نوحه هایى با آهنگ حزین مى سرودند تا دیگران را بگریانند. سروده ها و نوحه هاى غم انگیز زنانى چون حضرت زینب (س)، زینب بنت عقیل، فاطمه صغرى (دختر امام حسین(ع)) و ام السلمه را مى توان در این راستا دانست. هر چند که به این نکته باید توجه داشت که تمامى مردان همراه امام حسین(ع) جز على بن حسین(ع) به شهادت رسیده بودند و وظیفه اصلى ابلاغ پیام شهداى کربلا بر دوش زنان بود.

در صفحات پیش به جملاتى از حضرت زینب (س) در این باره اشاره شد.

یکى دیگر از زنانى که با سرودن اشعار حزن انگیز خاطره فاجعه کربلا را زنده نگاه داشته و با بیانات خود احساسات دیگران را برانگیخت و آنان را به اندیشه واداشت زینب، دختر عقیل بن ابیطالب است.

وى از جمله زنانى است که در قیام امام حسین(ع) مصیبتهاى فراوان دید. مسلم بن عقیل برادر وى، فرستاده امام حسین(ع) قبل از حادثه عاشورا در کوفه به شهادت رسید. دو تن از برادران دیگرش به نامهاى عبدالرحمن و جعفر و همچنین دو تن از فرزندان مسلم، عبداللّه و محمد (اینها علاوه بر دو طفل مسلم که یک سال پس از واقعه کربلا به شهادت رسیدند، هستند) و یکى دیگر از برادر زادگانش به نام محمد بن ابى سعید در روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند.

از جمله سروده هاى حزن انگیز این زن هاشمى در رثاى شهداى کربلا چنین است:
عَیْنى اَبْکى بعَبْرهٍ و عَویلِ     و انُدْبى إن ندبتِ آل الرَّسولِ
سِتَّهٌ کُلَّهُم لِصُلْب علّىٍ     قَدْ اُصیبوا خمسه لعقیل

چشم من، اگر مى گریى بر خاندان پیامبر(ص) گریه کن [واى دل من] اگر مى نالى بر آل رسول زارى کنم. [که در یک روز] شش تن از فرزندان على(ع) و پنج تن از اولاد عقیل به شهادت رسیدند.

مورخین اشعار زیر را نیز از قول زینب بنت عقیل نقل کرده اند که امت اسلامى را در برابررفتارناشایست لشکریان یزیدبااهل بیت پیامبر(ص) موردخطاب وعتاب قرار مى دهد:

عبدالرحمن بن عتیبه مى گوید چون مردم مدینه از کشته شدن حسین(ع)خبر یافتند، دختر عقیل بن ابى طالب، همراه زنان همدل خویش با سر برهنه بیامد. او در جامه خویش مى پیچید و شعر مى خواند:
مَاذا تَقولُونَ قالَ النَّبىُ لَکُمْ     ماذا فَعَلْتُم وَ أنْتُم آخِرُ الاُمَمْ؟
بِعِتْرَتى و بِأهْلى بَعْدَ مُفْتَقَدىَ     نِصْفُ اُسارى وَ نِصْفٌ ضُرِجُوا بِدَمٍ ما کانَ
هذا جَزائى إذ نَصَحْتُ لَکُمُ     اَنْ تُخْلُفُونى بِشَرٍ فى ذَوِى رَحِمى

چه پاسخى دارید هنگامى که پیامبر(ص) از شما بپرسد در حالى که آخرین امت بودید با عترت و اهل بیت من پس از فقدان من چه رفتارى کردید؟

نیمى را به اسارت در آوردید و نیمى را به خون خویش آغشته کردید. این پاداش من نبود، چه من شما را اندرز دادم، که مبادا پس از من با خویشانم به بدى رفتار کنید.

البته با توجه به پایبندى مردم صدر اسلام به ویژه خاندان بنى هاشم به اصول اسلامى و دستور صریح قرآن به حفظ حجاب در برابر نامحرم، باید در این گفته طبرى که دختر عقیل با سر برهنه در برابر دیدگان همگان نوحه سرایى کرده باشد تردید کرد.

ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین على(ع) خواهر امام حسین(ع) یکى دیگر از زنانى است که در جریان واقعه کربلا با خطابه و سرودن اشعارى اندوهگین به افشاگرى در مورد فاجعه اى که روى داده بود پرداخته است. وى در حالى که گریه راه گلویش را گرفته بود و به سختى مى گریست خطاب به مردم کوفه گفت:

اى مردم کوفه! بدا به حالتان. چه کردید؟! به حسین خیانت کردید و او را تنها گذاشتید و کشتید و داراییش را به یغما بردید و زنانش را به اسیرى گرفتید؟ مرگ و نابودى بهره تان باد. هیچ مى دانید چه بلایى بر سر خود آوردید و چه گناهى مرتکب شدید؟ چه خونهایى ریختید و به چه کار بزرگى دست زدید و کدام دارایى را به یغما بردید؟ شما بهترین مردان بعد از رسول خدا(ص) را کشتید؛ با این حال حزب خدا پیروز است و حزب شیطان شکست خورده و زیانکار. آنگاه چنین سرود:
قَتَلْتُمْ أخى صَبْراً فَوَیْلٌ لاُمِّکُمْ     سَتَجْزونَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ
سَفْکُمْ دِماً حَرَّمَ اللّه َ سَفْکَها     وَ حَرَّمَها القُرآنَ تَمْرَ مُحمَّدً
ألا فَابشِروا بِالنّارَ إنَّکُمْ غَداً     لَفى سَقَر حَقّاً یَقیناًتُخَلِّدوا
وَ إنّى لاََبْکى فى حَیاتى عَلى أخى     عَلى خَیرِ مِنْ بَعْدٍ النَّبى سَیُولَدْ
بِدَمْعٍ غَزیرٍ مُسهَلِ مکفکف     عَلى الخَد مِنّى ذاپیاً لَیْسَ یَحْمَدْ

«برادر مظلوم مرا با سخت ترین وضعى کشتید. واى بر شما باد که به زودى گرفتار آتشى خواهید شد که سخت سوزان است. خونهایى را ریختید که خداوند حرامش کرده بود و قرآن و محمد نیز آن را محترم شمرده بودند. پس با خبر باشید و مژده باد شما را به آتش دوزخ بى شک فردا در جهنم و تا ابد گرفتار آن خواهید بود. من هم در سراسر زندگیم بر برادرم مى گریم؛ بر بهترین کسى که پس از رسول خدا(ص) به دنیا آمده بود. با سرشکى مدام که سیل آسا از چشمهایم بر رخسارم جارى است و تمامى نخواهد داشت» با سخنرانى و مرثیه سرایى ام کلثوم مردم ناله سر دادند و ندبه و گریه کردند.

فاطمه صغرى دختر امام حسین(ع) نیز با معرفى اهل بیت پیامبر(ص) کوفیان را به عمق جنایتى که مرتکب شده بودند، آگاه ساخت. بخشى از سخنرانى او چنین است:

اى مردم کوفه! اى مردم فریبکار و دغل باز و خود خواه! ما خانواده اى هستیم که خداوند ما را به شما و شما را به ما مورد آزمایش قرار داد. و ما از این آزمایش پاک و سربلند بیرون آمدیم و آزمایش ما را به وجهى نیکو پذیرفت و علم خودش را در ما به ودیعت نهاد و فهم آن را به ما ارزانى داشت، این است که ما گنیجنه دانش اوییم به بزرگوارى خود ما را گرامى داشت و به وجود پیامبر محمد(ص) ما را آشکارا بر همه مخلوقاتش برترى داد.

اما شما ما را تکذیب کردید و کشتن ما را وا شمردید و تاراج اموالمان را مباح دانستید. گویا ما فرزندان ترک و اسراى کابل هستیم. با خونى که از ما ریخته اید و دستهایى که به چپاول اموال ما گشوده اید، نوید شادى و سرور به خود ندهید که عذاب الهى شما را فرا گرفته و سختیهاى آن فرود آمده و لعن و نفرین خدا بر ستمگران است.

یعقوبى معتقد است که مردم مدینه را نخستین بار، ام سلمه وادار به عزادارى براى امام حسین(ع) کرد. طبق گفته او در اثر تحریکات ام سلمه، چنان شیون و زارى از زنان مدینه برخاست که هرگز مانند آن نشنیده شده بود.

ام سلمه یکى از همسران پیامبر(ص) بود که در دفاع از اهل بیت پیامبر(ص) از جمله فاطمه (س) و على(ع) نقش زیادى داشت. وى در هنگامى که عایشه، همسر دیگر پیامبر (ص) به عزم جنگ با على(ع) از مدینه به سوى بصره حرکت کرد، نامه اى به او نوشت و او را از این کار منع کرد.

در مورد نقش ام السلمه در افشاگرى علیه حکومت یزید و محکوم کردن قتل امام حسین(ع) توسط لشکریان یزیدروایات متعددى نقل شده است. سیوطى از قول ترمذى نقل مى کند که سلمى روایت مى کند روزى ام السلمه را در حال گریه و زارى دیدیم. از او پرسیدیم چرا گریه مى کنى؟ گفت رسول اللّه (ص) را درخواب دیدم که خاک برسر مى پاشید. ازایشان سؤال کردم چه شده است؟ فرمود من شاهدکشته شدن حسین(ع) بودم. همچنین ازام السلمه نقل شده است که گریه و عزادارى جنیان بر امام حسین(ع) را شنیده است.

ابن اثیر نقل مى کند، شخصى به نام تیمى تیم مره که از همگان بریده بود و همواره نزد هاشمیان مى زیست در سوگ حسین(ع) چنین سرود:
مَرَرْتُ عَلى اَتیابِ آلُ مُحمد     فَلَمْ اَرَها اَمْثالَها یَوْمَ حَلَّتِ
فَلا یُبْعَد اللّه الدیار و اهلها     وَ اِنْ اَصْجَتْ مِن اَهْلِها قَدْ تَحِلَّت
وَ اِنَّ قتیل الطّفِ مِنْ آل هاشم     أذَلَّ رِقابَ المسلمین فَذَلَّت
وَ کانوا رَجاءً ثُمَّ اضحوا رزِیةً     لَقَدْ عظمت تلک الرِّزایا وَ جَلَّت
وَ عند غَنىَ فِطَره مِنْ دَمائنا     سَنُجْزیهِمُ یُوْماً بِها حَیْثُ حَلَّتٍ
اذَا فْتَفْزَتْ فَتینٌ جَیَرْنا فَقَرَها     تُقَتِلُنَا قَیْسٌ اِذا لنعل زِلَّتِ

یعنى: بر خانه هاى خاندان محمد گذر کردم، ولى آنها را نه چندان دیدم که بر روزگار داشتن ماندگاران بودند. خدا اینها با ماندگارانشان را دور گرداناد گرچه امروز دیگر ماندگارى ندارند. کشته آن دشت بلند (کران رودبار) از خاندان هاشم، با مهربانى و خجستگى خود گردنهاى مسلمانان را رام خود ساخت و همگى فرمانبر او گشتند. [حسین با کشته شدن خود، گردن هاى مسلمانان را از شرم فرو افکند و همگى را تسلیم خود ساخت]. اینها امیدها بودند که اکنون داغها شدند. این سوگ ها بزرگ شدند و گران بر آمدند. در خاندان (غنى) نیز قطره اى از خون ماست اینان به هر جا کوچ کنند و در هر جا فرود آیند روزى از روزها کیفرشان کنیم. چون قیس تهى دست گردد، آن را بنوازیم ولى چون موزه بلغزد، قیس کشتارمان کند.

پس از افشاگرى هایى که توسط اهل بیت امام حسین(ع) و شیعیان صورت گرفت به تدریج بر تعداد دشمنان حکومت اموى و کسانى که از عدم یارى امام حسین(ع) پشیمان بودند افزوده گشت و قیامهاى متعددى بر ضد امویان شکل گرفت.

یکى از این قیامها، جنبش توابین بود. این جنبش توسط پنج تن از بزرگان شیعه که به دوستى على(ع) و خاندانش معروف بودند رهبرى مى شد. آنها عبارت بودند از سلیمان بن صرد خزاعى که صحابى پیامبر(ص) بود، مسیب بن نجیبه فزارى، عبداللّه بن سعد نفیل ازدى، عبداللّه بن وال تمیمى و رفاعه بن شداد بجلى که همه آنها با على(ع) هم عصر و در جنگ هاى او با ناکثان و قاسطان و مارقان شرکت کرده بودند.

جلسات توابین که به صورت مخفیانه تشکیل مى شد، در واقع عزادارى و رگیه براى امام حسین(ع) و اظهار پشیمانى از عدم یارى ایشان بود. آنها با خدا پیمان مى بستند که انتقام خون آن حضرت را بگیرند، هر چند این امر به نابودى آنان بینجامد.

هنگامى که توابین به عزم نبرد با سپاهیان اموى شام خروج کردند یک شبانه روز بر سر قبر امام حسین(ع) گرد آمدند و در آنجا به نوحه سرایى و عزادارى پرداختند. ابى مخنف در این باره مى گوید:

وقتى [توابین] به قبر حسین(ع) رسیدند یکباره بانگ بر آوردند و بگریستند و هیچ روز دیگر بیش از آن، مردم گریان دیده نشده بود...

... سلیمان گفت: خدایا، حسین، شهید پسر شهید، مهدى پسر مهدى، صدیق پسر صدیق را قرین رحمت بدار، خدایا تو را شاهد مى گیریم که ما بر دین و راه آنها هستیم و دشمن قاتلانشان و دوست دوستدارانشان.

در تاریخنامه طبرى، ترجمه بلعمى نیز آمده است که:

سلیمان بن صرد خزاعى گفت برویم و زیارت [قبر امام حسین(ع)] کنیم و توبه [سازیم[ جانها فدا کنیم، مگر کفارت آن گناه باشد. چون آنجا شدند و چشمهایشان بر گور افتاد، همه پیاده شدند و سر برهنه کردند، چنانکه آوازشان پنج فرسنگ مى رفت و سلیمان پیش گور به زانو در آمد و خاک بر سر مى کرد.

با وجودى که عبداللّه بن زبیر از دشمنان اهل بیت(ع) و از محرکین اصلى جنگ جمل بر ضد على(ع) بود و امام حسین(ع) را در قیام بر یزید همراهى نکرد، براى بهره بردارى از حادثه عاشورا بر امام حسین(ع) و یارانش به نوحه سرایى و عزادارى پرداخت و مردم کوفه را به سبب این که از یارى آن حضرت خوددارى کردند و یزید بن معاویه و همه کسانى که در جنگ با او شرکت کردند را مورد لعن قرار مى داد.

تبلیغات