قابلیتهاى حوزه در مسیر روشنفکرى دینى
آرشیو
چکیده
متن
در این مقال کوشش شده تا این نکته ثابت شود که در جامعه ایران, بیش از هر نهاد فرهنگى دیگر, نهاد حوزه توان اثرگذارى و پدید آوردنِ حرکت جمعى را به سوى روشنفکرى, داراست. براى ثابت کردن این مدعا نخست وضع مذهب در ایران بررسى گردیده و سپس جایگاه نهاد حوزه در باور مردم و سرانجام قابلیتهاى حوزه, در پدید آورى حرکت جمعى به سوى روشنفکرى.
ییکم. جامعه ایران جامعه مذهبى است. از عصر آریاییها, این اعتقاد مذهبى همواره در میان ایرانیان وجود داشته است. جالب آن است نخستین دولتى هم که در ایران برپا شده, خود را خدمتگزار دین اعلام کرده است.1 آیینى چون زرتشتى گرى قدمتى چند هزار ساله در ایران دارد و همه کوششهاى سیاسى و اجتماعى ایرانیان در چارچوب دین باورى تفسیر مى شود. هرگاه بددینى در ایران فراگیر شده, ایرانیان به مبارزه با آن برخاسته و نظامهاى حاکم بر این سرزمین را برانداخته اند. به دیگر سخن, مردمان این سرزمین, هرگز تجربه مستقیم یا غیر مستقیمى از نظام سیاسى اجتماعى (لاییک) نداشته اند و حتى اگر بر ضد کیشى شوریده, یا در قبال حمله به آن سکوت کرده اند, باز آیینى تازه را پذیرفته اند. همچنان که این ماجرا در داستان پذیرش اسلام و روى گردانى از زرتشتى گرى در این سرزمین رخ داد. یا آن چه در هنگام نارضایتى خود از رفتار اعراب حامل اسلام نشان دادند و در سقوط امویان نقش ایفا کردند, هرچند با فریب خوردن از عباسیان, به حاکمیت آنان به امید اجراى قوانین اسلامى تن دادند; اما باز هم بزرگ ترین شورشها را بر ضد حاکمیت آنان سامان دهى کردند و با حمله مغول, آرام آرام به مذهب تشیع روى آوردند و در حکومت صفویان آن را مذهب رسمى خود ساختند.
دوم. به تبع قدمت دین و دین باورى در این مرز و بوم, نهاد دینى هم در این دیار, سابقه اى طولانى دارد و از کهن ترین نهادها و مؤسسات و گروه هاى مرجع و صاحب نفوذ در میان این مردم به حساب مى آید. در دوره پیش از دولت مادها و در میان نخستین قومهاى آریایى, نهاد دینى, بیش ترین مسؤولیّت را داشته است2 و در تشکیل نخستین دولت ایرانى (مادها) نیز همراهى آنها و شبکه ارتباطى گسترده شان در میان اقوام آریایى, موجب این اتحاد شد و مقدمات لازم تشکیل دولت را فراهم آورد.3 این نفوذ و اقتدار در دولتهاى هخامنشی4 و…. ادامه یافته و سرانجام در دولت ساسانیان به اوج خود رسید.5 در دوره اسلامى ایران نیز, در همه دولتهاى به قدرت رسیده, روحانیت و نهاد حوزه چنان نیرومند و مورد اعتماد مردم بوده که دولتها توان حذف آنها را نداشته اند. بنابراین هیچ دوره اى از تاریخ ایران, همان گونه که خالى از اعتقادات دینى نبوده, بدون نهاد دینى نیز نبوده است.
سوم. این نهاد, در سابقه طولانى خود همواره مورد حمایت مردم و احترام آنان بوده و در برابر, خدمات مهم و در خور توجهى نیز به مردم این دیار کرده است. نهاد دینى با تربیت دین شناسان و مبلغان دینى قبل و بعد از اسلام, اصلى ترین مسؤولیّت خود را انجام داده است. تربیت یافتگان حوزه در مسائل اجتماعى, سیاسى هم یاور و تکیه گاه مردم شدند و در رفع ستم و گسترش عدالت در بسیارى از روزگاران, پیشگام حرکتهاى عدالت خواهانه مردمى بوده اند و در این راه فداکاریهاى زیادى نیز انجام داده اند. مردمى هم که بارها در برابر نهاد سلطنت شوریده و بسیارى از آنها را نابود کرده اند; اما هرگز درصدد نابودى روحانیت یا نهاد دین برنیامده اند و این موضوع مهم, نشان از علاقه عمیق آنان به دین و نهاد متولى آن دارد.
چهارم. این نهاد تا یکصد و پنجاه سال پیش, یگانه نهاد فرهنگى در تاریخ ایران به حساب مى آمده, ولى از آن تاریخ تا کنون, با دگرگونیهاى تازه در کشور و پیدایش جریان روشنفکرى و نهادهاى وابسته به آن, مانند دانشگاه ها به رقابت با حوزه پرداختند. اما پدیده و جریان روشنفکرى هم نتوانست مستقل از روحانیت تأثیر زیادى در روند جامعه ایرانى داشته باشد, بلکه با ورود شمارى از حوزویان به عرصه روشنفکرى, این جریان به ظاهر یک دست, از هم گسست و تقسیم شد و دو جریان روشنفکرى دینى و غیر دینى از دل آن بیرون آمد. نکته مهم آن است که با ورود عناصر حوزوى در این جریان فکرى بود که جامعه ایرانى را در عرصه فکر و اندیشه به رقابتى نو انداخت و موجب شد تا تعریفها و شناساییهاى تازه از گروه هاى فعال اجتماعى صورت پذیرد.
اینک و با توجه به این جایگاه مهم, نهاد حوزه براى حرکت در مسیر روشنفکرى و پدید آورى دگرگونیهاى تازه, بیش ترین بخت لازم را براى انجام این مهم دارد. از این رو, مناسب است قابلیتهاى درونى و تاریخى نهاد حوزه, براى حرکت در مسیر روشنفکرى دینى بررسى شود.
قابلیتهاى کنونى حوزه در مسیر روشنفکرى دینى
1. وجود نیروهاى مستعد و باانگیزه
حوزه علمیه امروز از نیروهاى پرشور و جوانى برخوردار است که در صورت برنامه ریزى صحیح علمى و پرورش فکرى مناسب, مى توانند بار سنگین مسؤولیّت روشنفکرى دینى را به عهده گرفته و این پروژه بزرگ و مهم فکرى را به پیش برند.
این نکته از آن جهت مهم است که در قیاس با نیروهاى دانشگاهى و افت شدید تحصیلى در آن مراکز, هنوز طلاب جوان و پرشورى که با علاقه فراوان براى آموختن بیش تر و ژرف تر به حوزه پاى مى نهند, از درصد بالاترى برخوردارند. در مسیر دشوار و سخت روشنفکرى دینى که باید هم اصول و قواعد روشنفکرى را آموخت و هم آن را در چارچوب دین و آموزه هاى دینى دنبال کرد, نیاز جدى به نیروها و استعدادهاى فکرى ویژه اى است که بتوانند با حوصله و تحمل دشواریهاى علمى این مسیر, در پیشبرد آن کمک کنند از این رو, حوزه مهد نخست پرورش این نیروهاست.
2. پرورش قدرت نقادى در نظام آموزشى حوزه
سنت مباحثه در نظام آموزشى حوزه, در پرورش قدرت نقادى و پرسش گرى در میان طلاب جوان از مهم ترین امتیازها در نظام آموزشى حوزه است که از صدها سال پیش برجاى مانده است. وجود این سنت و ثبات طولانى مدت آن در حوزه نشان مى دهد که در همه سده هاى گذشته نیاکان حوزوى ما پرسش گران درجه ى اول همه اعصار بوده اند. بر اساس این سنت آموزشى, طلبه باید اجازه سخن گفتن به دیگران را بدهد و در عوض حق نقد و انتقاد را براى خویش محفوظ بدارد و با تکرار این برنامه, همه روزه در دروس حوزوى و تأکید استادان حوزه به طلاب که هیچ درسى بدون مباحثه ارزش ندارد, جوانه هاى پرسش گرى و نقادى و سپس زمینه بروز آراء و نظرات تازه, اندک اندک در ذهن طلاب پرورش داده مى شود. امرى که در نظام آموزشى دانشگاه امکان بروز و ظهور ندارد. بنابراین روحیه پرسش گرى و نقادى را در میان دانشجویان تقویت نمى کند. اگر یکى از اصول مهم روشنفکرى را حال و قدرت پرسش گرى و نقادى بدانیم, بى گمان نظام آموزشى حوزه, توان تربیت کسانى را که داراى این حالت اند, بیش تر دارد. پس حوزه به تحقق بخشیدن به آرمان روشنفکرى دینى نزدیک تر است.
3. نظام و سازمان مستقل از دولت
حوزه در طول تاریخ بلند مدت خود از نظر نظام درونى و نیز اقتصادى, مستقل از دولتها بوده و مردم تأمین کنندگان اصلى هزینه هاى این نهاد بوده اند. ادامه این سبک سازمانى و اقتصادى, این امکان را به حوزه مى داده تا نیروهاى مستعد خود را از نظر فکرى مستقل تربیت کنند و همین استقلال از نظام دولتى, براى حوزویان این فرصت را به وجود آورد, تا به راحتى با مردم پیوند برقرار سازند و بتوانند بیرون از نظامهاى حکومتى, ضمن دیدن کاستیهاى آنها, نقدهاى خود را نیز بیان کنند. از این روى, در طول تاریخ بلند ایران, نهاد حوزه تکیه گاه بزرگ مردم در مبارزه هاى سیاسى, اجتماعى آنان بر ضد حاکمان ستمگر بوده است و همین موضوع (اعتماد مردم) موجب مى شد تا حوزه بتواند رهبرى جریانهاى بزرگ سیاسى, اجتماعى را در ایران عهده دار شود که در یکصد سال اخیر, حضور و رهبرى روحانیت در جریانهاى بزرگ: نهضت تنباکو, مشروطیت, نهضت ملى نفت و انقلاب اسلامى, بى نیاز از توصیف است.
در این جا, یکى دیگر از اصول رایج روشنفکرى, که عدم وابستگى به نظام حاکم است, در حوزه تجلى پیدا مى کند. اما پیروزى انقلاب اسلامى, دگرگونیهایى را در جایگاه حوزه به وجود آورد. به این ترتیب که در نظام جدید, پستها و مناصب بسیار مهمى, چون ولایت فقیه, شوراى نگهبان و… را براى روحانیت و حوزه به وجود آورد و حتى در انحصار آنها قرار داد. اما با این وجود و به دنبال تدبیرهاى امام خمینى, رحمة اللّه علیه, همه حوزه به دولت وابسته نشد و نظام اقتصادى مستقل آن دچار خدشه نگردید. با این تمهید مهم, پیوند و پیوستگى ارگانیک حوزه با مردم حفظ شد و امکان پرورش نیروهاى مستعد و مستقل در حوزه از این نهاد گرفته نشد و چنانکه شاهد هستیم, در طول سالهاى استقرار نظام جمهورى اسلامى باز هم نقد و نقادیهایى از سوى حوزویان از دولتمردان صورت گرفته است. بنابراین, حوزه, ضمن کوشش براى حفظ نظام, که حاصل باورهاى مردم است, وظیفه بزرگ خود در نقادى و پالایش آن از آسیبهاى احتمالى و طبیعى, برآن بوده تا نقش دوگانه خود را انجام دهد. بنابراین هنوز هم مى توان به درون مایه هاى روشنفکرى حوزه امیدوار بود.
4. شبکه ارتباطى گسترده ابزار ژرفا بخشى روشنفکرى
روحانیت از گذشته هاى دور, با پدید آوردن شبکه ارتباطى گسترده با همه طبقات اجتماعى ایران, از بعد ارتباطى, داراى بالاترین و سریع ترین سطح ارتباط با جامعه ایرانى بوده است. و از دیگر سوى, روشنفکران غیر حوزوى در جامعه ایرانى, به لحاظ طبقه اجتماعى و عوامل دیگر, ارتباط کم ترى با همه جامعه داشته اند. و درست به همین دلیل نیز زبان آنها زبان اقشار و طبقه هاى خاص اجتماعى بوده و امکان گسترش اندیشه هاى خود را نیافته اند; چرا که راه ارتباط با مردم را نمى دانسته یا خود را بالاتر از آنان مى دانستند. همین نکته عامل شکست بسیارى از این اندیشه ها بوده است. اما روحانیت, با داشتن این ویژگى مهم, مى تواند با برنامه ریزى دقیق از این ظرفیّت بزرگ خود, بیش ترین, استفاده را بکند و به ژرفا بخشى و گسترش اندیشه روشنفکرى به لایه هاى گوناگون اجتماعى, بویژه اکثریت مردمى که همواره تحت تأثیر روحانیّت بوده اند, بپردازد.
5. تجربه تاریخى روشنفکرى در حوزه
نهاد حوزه, همزمان با آغاز حرکت روشنفکرى معاصر در ایران, بخشى از نیروهاى خود را در مسیر این تحول به کار گرفت. این کوششهاى مهم را مى توان در دو عرصه بزرگ برشمرد:
الف. عرصه تجربه هاى نظرى و فکرى از عصر مشروطه تا انقلاب اسلامى: در این جریان بزرگ اجتماعى ـ سیاسى که دستاورد دیدگاه هاى روشنفکرانه بود, روحانیت نقش مهمى ایفا کرد; چرا که درست است روشنفکران اولیه (از فرنگ برگشتگان), ایده هاى نویى را در باب نظام حکومت در ایران, آوردند; اما جریانى که با تیزبینى توانست آن ایده هاى نو را در قالبِ قابل فهم براى ایرانیان مسلمان مطرح نماید, حوزه بود. عالم و حوزوى مهمى چون میرزا محمدحسین نایینى, با تدوین کتاب (تنبیه الامة و تنزیه الملة) به ابداع یک نظریه سیاسى دینى اقدام کرد و با توجه به قدمت نظام سلطنتى استبدادى در ایران, کوشید تا از نظر دینى و عقلى, نظام مشروطه را ترجیح دهد و ابعاد مهم مردمى نظام مشروطه, چون رابطه حاکمان با مردم و نقش مردم در تعیین حاکمان را با زبان دینى شرح دهد. بدون تردید, هیچ جریان فکرى دیگرى نمى توانست پیوند میان ایده روشنفکرانه اى چون مشروطه را با مردم عصر قاجاریه در ایران که فاقد کم ترین سطح آموزش عمومى بودند, برقرار سازد. امّا میرزاى نایینى توانست این مهم را از طریق استنباط اصول نظام مشروطه, با جدى ترین مُعتََقَد مردم آن روزگار (دین) به میان آنها بِبَرَد.6
چنان که شیخ محمد اسماعیل محلاتى غروى نیز در کتابى به نام: (اللئالى المربوطه فى وجوب المشروطه) توانست اثبات کند که برپایى مشروطه موجب تقویت دین الهى مى شود7 و با این پیوند, او هم توجه مردم را به مشروطه, بیش از پیش جلب کرد. سرانجام از ملا عبدالرسول کاشانى باید یاد کرد که با رساله (انصافیه) خود اصل آزادى را, که از اصول مهم و ایده هاى اساسى روشنفکران بود, براى مردم با استناد به قرآن و حدیث نبوى اثبات کرد و تفاوت انسان با حیوان را در موضوع آزادى خلاصه کرد.8 براستى چگونه مى شد در جامعه آن روز ایران, به یک باره عواطف و احساسات عامه مردم را در راه به حقیقت پیوستن ایده هاى نو روشنفکرانه به کار گرفت؟ جامعه اى که به نظر بعضى از محققان, هیچ گونه شرایط آماده اى را براى به حقیقت پیوستن انقلابى چون انقلاب مشروطه, نداشت.9 این ممکن نبود جز از راه قالبها و فرمهاى بیانى شناخته شده براى مردم که روحانیت و حوزه نیز این را به خوبى مى شناخت.
از جنبه دیگر, از درون همین نظام حوزه و تربیت یافتگان آ,ن علاوه بر موافقان ایده روشنفکرانه مشروطه, منتقدان آن نیز پرورش یافتند و با ابراز نظر خود و نقدهاى جدى بر پایه و اساس ایده روشنفکرانه مشروطه, کوشیدند تا از دیدگاه خود, جلوى رشد یک جریان فکرى بى ارتباط با فرهنگ ایران و ایرانیان را گرفته و آن را قالبى بومى ببخشند. کوششها و رساله هاى مکتوب شیخ فضل اللّه نورى و حساسیت پى گیرانه او در نقد مکتوب دستاوردهاى ایده روشنفکرانه مشروطه, در مسائلى چون انتخابات, رأى مردم, آزادى, مطبوعات, تساوى شهروندى و…10 مایه رونق گرفتن جریان نقد فکرى در ایران عصر مشروطه بود که تاکنون نیز ادامه دارد.
نکته جالب آن است که روحانیت و نهاد حوزه در جریان رویارویى با ایده ٌ روشنفکرانه مشروطه نشان داد که هرگز صنفى نمى اندیشد و از بروز اختلاف نظر در درون صفوف حوزویان باکى ندارد و به رغم منافع مشترک صنفى, در هنگام رویارویى با واقعیتهاى تازه و مهم ّ, فارغ از وابستگیهاى درون گروهى خود, در ترویج آن, یا رویایى و تخطئه آن, مصلحت اندیشانه برخورد نمى کند و این موضوع از منظر حرکت در مسیر روشنفکرى نیز باز اهمیت دارد و موجب روشن نگهداشتن آتش استعداد روشنفکرى در میان حوزویان است.
پس از گذشت پانزده سال از انقلاب مشروطه و همراهى بسیارى از روشنفکران با نظامِ به واقع, استبدادى و به ظاهر, مشروطه پهلوى, باز هم جدى ترین و اصولى ترین نقد بر نظام کودتایى تازه را یک پرورش یافته حوزه به نام سید حسن مدرس بر زبان راند. او, بدونِ توجه به سکوت اجبارى, یا اختیارى شمارى از حوزویان هم صنف خود, یا همکاریهاى گسترده بسیارى از روشنفکران با دولت وقت, که مى رفت با انجام پاره اى از کارهاى اصلاحى روبنایى, جدى ترین و روشنفکرانه ترین اصل مشروطیت (استبداد ستیزى) را از بین ببرد ,از مشروعیت حاکمیت سخن گفت و هدف مشروطه را تبدیل اراده فردى به اراده جمعى دانست11 و هشدار داد: استبداد نوین با قالب تازه در حال استقرار است.12 و البته که بهاى سنگین این خوش فهمى و شجاعت خود را نیز پرداخت. سپس با کودتاى 28 مرداد و استقرار دوباره استبداد در ایران و آغاز اصلاحات ظاهریِ دوباره, باز هم این نهاد حوزه بود که جدى ترین انتقاد از ساختار استبدادى به ظاهر آزاد حکومت این دوره سخن گفت و این بار مرجعیت حوزه بود که اساس سلطنت را نامشروع مى دانست.13
بعدها در سال آغاز انقلاب اسلامى, ایده ى (جمهوریت) به عنوان مدرن ترین گونه شناخته شده حکومت در جهان, هرچند ایده آل گروه هاى روشنفکرى مذهبى و غیر مذهبى بود, اما این روحانیت بود که از آن دفاع کرد و با قید اسلامیت, آن را با فرهنگ بومى مرتبط ساخت و لوازم آن را نیز پذیرفت و به طور رسمى, در قانون اساسى نیز به ثبت و رأى مردم رسانید.14
ب. کوششهاى عملى حوزه از عصر مشروطه تا انقلاب اسلامى: این بخش از کوششهاى حوزه نیز نشان مى دهد که ایده ها و اندیشه هاى روشنفکرى هم در هر کجا پیدا شده, باید مصداقهاى اجتماعى خود را نیز نشان مى داد. حوزه علاوه بر مشارکت فعّال در بخش نظریِ کلان ترین ایده هاى روشنفکرانه در ایران, در راه به حقیقت پیوستن مصداقها و نمونه هاى عملى آن نیز کوشیده است و اگر نبود این کوششها, آن ایده ها نیز به صورت آزاد در جامعه ایرانى دیرتر و با مشکلات بیش ترى به حقیقت مى پیوست.
اگر آموزش عمومى و بالا بردن سطح دانش افراد را از مهم ترین ایده هاى روشنفکرى به حساب آوریم, مى بینیم یکى از تحصیل کردگان حوزه, میرزا حسن رشدیه, از پیشگامان بنیان گذارى مدارس جدید ایران است.15
ییا در بخش مربوط به زنان نیز, روحانى بزرگ صاحب نفوذى چون سید محمد طباطبایى خود به راه اندازى مدرسه نسوان اقدام کرد که بدون تردید با وجود مخالفت فراوان مذهبى ها با آن در آن دوره, فقط یک روحانى مى توانست به این کار دست بزند.16
البته مجموعه کارهاى جبارانه استبدادى که توسط رضاخان با عنوان اصلاحات در ایران انجام شد, از مقوله ى بحث ما خارج است. یا در صدر مشروطیت, راه اندازى بعضى از روزنامه ها نیزاز سوى روحانیون انجام شد.17
در دهه هاى بعد تا پیروزى انقلاب اسلامى بخشى از نیروهاى مستعد حوزوى با ورود به دانشگاه ها توانستند به آن مراکز رونق و اعتبار ببخشند.18
در دیگر قلمروهاى اجتماعى نیز رژیم پهلوى با همه کوششهاى فراوانى که در مسیر مدرن کردن جامعه ایرانى از خود نشان داد و دستاوردهاى تازه جهان مدرن را به ایران وارد کرد; اما بخش بزرگى از جامعه ایرانى, همچنان تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران از خود واکنش نشان مى دادند و در مجموع موفقیت نظام شاهنشاهى در این مسیر, اندک بود. اما پیروزى انقلاب اسلامى و حاکمیت جمهورى اسلامى و روحانیت, علاوه بر آن که بر پایه دموکراسى جهانى در ایران پذیرفته شد, بسیارى از دستاوردهاى سیاسى, اجتماعى, فرهنگى و صنعتى آن را نیز در جامعه ایران عادى کرد و مورد پذیرش ایرانیان قرار داد. از چگونگى شرکت و همگامى مردم در ساختار سیاسى و نظام انتخابات و چگونگى چرخش آرام قدرت سیاسى تا پذیرش بسیار فراوان و سریع دستاوردهاى جهان جدید, مانند رسانه هاى ارتباطى و گسترش آنها در میان ایرانیان. و این همه, حتماً در مسیر حرکت به سوى روشنفکرى مفید و کارساز است.
6. رونق روحیه پژوهش و مراکز پژوهشى در حوزه
این روحیه, گذشته از سابقه تاریخى بسیار زیاد خود در نظام آموزشى حوزه که به گونه اى قرار داده شده که طلبه بدون مطالعه و پژوهش شخصى امکان رشد و رسیدن به مراحل بالاى درسى را نداشته و در اصل, اجتهاد علمى این راه را مى طلبیده است. هم اکنون ده ها مؤسسه و مرکز پژوهشى و آموزشى در حوزه علمیه قم وجود دارد که صدها محقق طلبه در آنها به تحقیق و پژوهش مشغول اند و مى توانند در مسیر روشنفکرى حرکت کنند. چه آن که تحقیق محورى از شرایط رسیدن به روشنفکرى است و تقویت نگاه محققانه با وجود این همه مؤسسه تحقیقاتى حوزه را به فضاى روشنفکرى نزدیک تر مى سازد.
7. رونق دانشهاى جدید در حوزه ها
حوزه در کنار پرداختن به علوم سنتى و مرسوم خود در حال حاضر ده ها طلبه را پرورش داده که آشنایى کاملى با رشته هاى گوناگون علوم انسانى, مانند: روان شناسى, اقتصاد, علوم اجتماعى, سیاست, تاریخ و… دارند و نیز در کلام جدید و فلسفه غرب مهارت دارند. این علوم در غرب محل تجلى فکرهاو ایده هاى روشنفکرانه و انسان شناسى جدید و جهان بینى تازه بوده است. در آمیختن این جریان علمى با جریان علوم حوزوى, زمینه تحولات آتى حوزه را آماده تر کرده و امکان پرداختن به جریان روشنفکرى دینى را میسرتر از گذشته کرده است.
8. انتشار کتابها و مجله اى تخصصى
حوزه در حال حاضر با نشر کتابها و مجلّه هاى تخصصى در زمینه هاى گوناگون, مانند: تاریخ, حدیث, روان شناسى, فلسفه, کلام جدید, سیاست, ادبیات و… توانسته زمینه اظهار نظرهاى علمى و محققانه فرهیختگان خود را فراهم آورد.19 این مجله ها و کتابها در پاره اى از زمینه ها متن درسى یا کمک درسى در دانشگاه ها شده اند. و زمینه ى ارتباط تخصصى هرچه بیش تر نخبگان مراکز دانشگاهى در رشته هاى علوم انسانى را با حوزه فراهم آورده اند. این پل ارتباطى در صورت گسترش و ژرفایى بیش تر, مى تواند یکى از گروه هاى مرجع و تأثیرگذار اجتماعى چون استادان دانشگاه ها را بیش از پیش به حوزه متصل سازد و زمینه پرورش و تعمیق و رشد ایده هاى روشنفکرانه را فراهم آورد.
9. تجربه مدیریت فرهنگى, اجتماعى و سیاسى نظام
اگر پس از انقلاب مشروطه, روشنفکران حوزوى همانند دیگر روشنفکران غیر حوزوى مجال حضور در عرصه هاى مدیریتى جامعه را نداشتند, پس از انقلاب اسلامى این نیروها مجال بى نظیرى را به دست آوردند. قابل توجه است که در اساس انقلاب اسلامى, بویژه حکومت و ساختارهاى نظام جمهورى اسلامى ایران را که داراى چنین آثار, یا تسهیلاتى براى پروژه روشنفکرى بوده است, به هیچ وجه نمى توان از حوزه و حوزویان جدا دانست; چرا که حکومت و انقلاب اسلامى بر اساس تفکر حوزوى و رهبرى حوزوى و امکانات حوزوى پیش رفته است. این تجربه از آن جهت اهمیت دارد که:
نخست آن که, از سوى جریانى از اندیشه هاى حوزوى پیدا شد که خود از نظر تقسیم بندى فکرى در اردوگاه روشنفکرى دینى حوزه قرار داشت; یعنى شاگردان امام خمینى که توانستند در سطح رهبرى و ساختار سازى نظام جدید نقش اول را ایفا کنند. بنابراین, نیروهاى حوزوى در سطح مدیریت کلان انقلاب, خود نخست به داشتن صبغه هاى روشنفکرى شهره بودند و هریک از آنها کوششهاى خود را در قلمرو تحرک بخشیدن به جریان روشنفکرى دینى دنبال کرده بودند.
دو دیگر: روشنفکرانه اندیشیدن پس از رسیدن به قدرت سیاسى از سوى آنان, هرگز در محاق نرفت. کوششهاى روشنفکرانه رهبرى انقلاب از آغاز انقلاب اسلامى تا کنون, معطوف به تقویت اندیشه هاى روشنفکرى و نهادهاى آن در میان حوزویان بوده است.
سه دیگر: این مدیریت کلان اجتماعى در عرصه هاى گوناگون اینک و پس از گذشت 29 سال از انقلاب اسلامى, با کسب تجربه هاى گوناگون و ترتیب نیروهاى فکرى متفاوت, توانسته با واقعیتهاى اجتماعى ایران, بیش از پیش آشنا گردد و لایه هاى فرهنگى ایرانى را بازشناسى نماید. بنابراین مهم ترین دستاورد آن در هم آمیختن آرمان با واقعیت و تجربه تبدیل آرمان به واقعیت است, امرى که همواره جریان روشنفکرى آرمان گرا از آن رنج مى برده است. اگر تجربه هاى گران بهاى مدیریتى این سه دهه بازشناسى شوند و در قلمروهاى گوناگون ارزیابى گردند و در ترازوى نقد گذاشته شوند, آنگاه روحانیّت بیش از پیش متوجه دستاوردهاى گران بهاى خود خواهد شد و مسیر آینده روشنفکرى دینى را با استحکام و بینش و بصیرت بیش تر دنبال مى کند.
اینک مى توان این پرسش را مطرح کرد که در مجموع موقعیت روشنفکرى در سطح عموم جامعه از امکانات بیش تر برخوردار شده یا خیر؟
در پاسخ باید گفت که: شاید کم تر ناظر خوش بینى بود که در آغاز پیروزى انقلاب اسلامى ایران مى توانست حدس بزند که روحانیت چگونه در سطح عمومى جامعه, شرایط رشد روشنفکرى را فراهم مى سازد. اما گذشت سه دهه از پیروزى انقلاب اسلامى و استقرار نظام و حاکمیت روحانیت, شرایط در خور توجهى در این باره به وجود آمده که مى توان مدعى شد که زمینه و رشد امکانات روشنفکرى در سطح عمومى جامعه سیر صعودى به خود گرفته است. مهم ترین نشانه هاى این سیر صعودى عبارت اند از:
1. توسعه گسترش فضاهاى روشنفکرى در حوزه ها: انقلاب, زمینه تازه اى را براى حوزه فراهم آورد, تا بتواند در مسیر روشنفکرى گام بردارد. رهبرى عالى انقلاب اسلامى خود پیشگام این مسیر بود. در دهه نخستین انقلاب با ابراز و اظهار نظرهاى گوناگون و درگیر کردن حوزه با مسائل اجرایى نظام و نظرات فقهى فوق العاده مهم در باب موضوعات تغییرناپذیرى چون: شطرنج و موسیقى مسیر تازه اى را در پژوهش و اجتهادات حوزوى گشود. چنان که با نشان دادن اختیارات ولایت فقیه20 و گوشزد کردن این که فقه سنتى و مدرسه اى توان پاسخ گویى به معضلات سیاسى و اجتماعى نظام را ندارد21 و باید در مبناها و متدهاى آن دگرگونى ایجاد کرد, بیش از پیش فضاهاى فکرى را نو کرد و عنصر زمان و مکان را ملاک مهم فهم تحول فقه دانست.22 این نکته از آن جهت اهمیت داشت که مهم ترین وجه ارتباطى مردم با روحانیت, فقه بود و اگر فقه دچار تحول مى شد, زمینه براى نوآوریهاى تازه در قلمرو دیگر نیز فراهم مى گردید.
رهبرى روحانى انقلاب در گسترش این تفکر هرگز از جریانهاى سنتى حوزه نهراسید23 و اندیشه خود را پیش برد.
2. گسترش مشارکت عمومى در سیاست: برگذارى ده ها انتخابات کوچک و بزرگ در سه دهه گذشته سطح مشارکت عمومى را در عرصه سیاسى بالاتر برده و به تدریج و با تداوم این وضع, علاوه بر کمیت میزان مشارکت کنندگان و کیفیت مشارکت هم روى به بهبود نهاده است. این گسترش بدون تردید دانش اظهار نظر سیاسى را در دهه اخیر بالا برد و در دهه سوم از کیفیت بیش ترى برخوردار کرد. بالتبع عرصه اظهار نظرهاى سیاسى هم از وضع عام و سطحى خود, امروزه حتى در میان عموم مردم از کیفیت بهترى برخوردار شده است. پس وضع گفتمان نقد در پرتو انقلاب اسلامى, علاوه بر پیدایش و توسعه فراوان روى به کیفیت نهاده است و این خود نشانه دیگرى است که احتمال ظهور روشنفکرى را در سطح عموم جامعه افزایش مى دهد و حوزه سردمدار آن بوده است.
3. گسترش مشارکت عمومى در علم: راه اندازى گونه هاى مختلف از نظام دانشگاهى در سه دهه گذشته و بویژه گونه غیر دولتى آن, که با سرمایه گذارى گسترده خود مردم صورت گرفته است, به این معناست که نظام جمهورى اسلامى و روحانیت, توانسته توجه به علم و اهمیت به علم اندوزى را چنان گسترش دهد که علاوه بر استفاده از هزینه دولت, خانواده هاى ایرانى نیز بخشى از درآمد خود را صرف دانش اندوزى فرزندان شان به صورت نهادینه شده مى کنند و این موضوع به یک فرهنگ عمومى بدل شده است. توسعه بى سابقه نظام دانشگاهى در سراسر ایران و بالتبع توسعه اندیشه و فرهنگى علمى مى تواند زمینه بسیار مناسبى را براى رشد و توسعه روشنفکرى در ایران فراهم سازد و دست کم مقاومتهاى عرفى در برابر اندیشه هاى نو را کاهش دهد. و برخلاف ایرادها و اشکالهاى موجود, تداوم رقابت در گستره زمان مى تواند کیفیت را نیز بهبود ببخشد.
4. گسترش مشارکت نخبگان در سطح مدیریت کلان اجتماعى: به دنبال توسعه هایى که در سطوح علم و سیاست در جامعه ایران پیدا شده بازخورد آن را نیز مى توان در سطوح مدیریتى جامعه دید و طبقه نخبگان اجتماعى در سطح مقامات عالى کشور, ریاست جمهورى, ریاست مجلس, نمایندگى مجلس, هیأت وزیران, استانداران, مدیران کل ادارات گوناگون و بخشداران و فرمانداران سراسر کشور و نیزا عضا و کارکنان ادارات مختلف مى توان حضور تحصیل کردگان دانشگاهى را به فراوانى دید. حتى مى شود ادعا کرد که هرچه قدر از سالهاى نخستین انقلاب فاصله مى گیریم, شمار مناصب درجه اول و دوم و سوم کشورى, اختصاص بیش ترى به تحصیل کردگان دانشگاهى یافته است و روحانیت ضمن به عرصه آوردن بعضى از فارغ التحصیلان خود در پاره اى از عرصه هاى مدیریتى, اما اهل رقابت بوده و قانون را پذیرفته و برکنارى برخى از نیروهاى خویش را هرگز به معناى حذف تدریجى خود از عرصه سیاست و فرهنگ و مدیریت تلقى نکرده است.
بنابراین, این توسعه نیز که با نگاه روشنفکرانه ى روحانیت حاکم در سطوح عالى رهبرى نظام صورت گرفته, زمینه مساعدى را براى رشد و توسعه نگاه روشنفکرانه به پدیده هاى اجتماعى و سیاسى فراهم آورده است.
5. توسعه ى فراوان فناورى و رسانه هاى ارتباطى در ایران: در سه دهه گذشته هرگز راه توسعه فناورى و تواناییهاى رسانه اى در ایران روى به تضییق ننهاده و کم و بیش همه گونه فراورده و امکانات ارتباطى گسترده در ایران تشویق شده و توسعه یافته است. حتى پدیده هایى چون ماهواره که به دلیل آسیبهاى دینى, از نظر قانونى ممنوع شده, اما در عمل جمعیت زیادى در کشور از آن استفاده کرده و نظام جمهورى اسلامى در عمل با آن مخالفتى نمى کند, بلکه کوشیده تا سطح برنامه رسانه ملى خود را ارتقا بخشد که اتفاقاً در این کار موفق هم بوده است. کاربران اینترنتى امروزه در ایران, سطح بزرگى از دسته و گروه هاى گوناگون را تشکیل مى دهند. این نکته ها از آن جهت اهمیت دارند که در قیاس با نظام کمونیستى, که بر منع مطلق تکیه مى کرد, کم تر کسى انتظار داشت تا ایران در مدیریت روحانیت به سرعت به سطح فعلى رشد و توسعه رسانه اى دست یابد. بنابراین, با افزوده شدن حجم اطلاعات و بالا رفتن آگاهى هاى عمومى و ارتباط بیش تر میان ایرانیان و دیگر جامعه هاى جهانى, باز هم زمینه هاى رشد روشنفکرى در ایران فراهم تر خواهد شد.
6. انتقال بسیارى از پرسشهاى دینى در سطح عامه مردم: گفت و گوهاى دینى که در سطح کلان میان رهبرى روحانى نظام و حوزه علمیه آغاز شد, با پخش و گسترش آن توسط بخش دیگر روحانیت, مانند امامان جمعه و خطبا در سراسر کشور, بسیارى از پرسشهاى خاص دینى را که پیش از این, در سطح خواص روشنفکران دینى مطرح بود, امروزه در سطوح گوناگون اجتماعى نفوذ کرده است. و در بسیارى از جلسات مذهبى در ایران رفتارهاى موجود دینى در نظام و آموزشهاى مدرسه اى دینى با تفاوتهایى که با یکدیگر دارند مورد بحث قرار مى گیرند و امروزه بدون تردید, جمعیتى از مردم که خواهان ادامه دیدگاه هاى روشن بینانه و روشنفکرانه از اسلام و تشیع اند, بیش تر شده اند. بنابراین, روشنفکران روحانى با تأسیس نظام و مدیریت آن در عمل بسیارى از پرسشها را که پیش از این در حوزه ها محدود بود به میان جامعه برده اند و این گام بسیار بزرگى است که در مسیر روشنفکرى دینى برداشته شده است.
10. تجربه حفظ و حذف سنتها در جامعه ایرانى
حوزه به عنوان کانون مهم فکر و اندیشه و تکاپوهاى علمى به دلیل ارتباط گسترده با دین و مردم در تاریخ ایران دو مشخصه مهم داشته است:
الف. حفظ سنتها: به دلیل مراجعات مکرر مردم از یک سو و نقش گسترده دین در امور زندگى آنان از سوى دیگر, روحانیت و نهاد حوزه در نگهبانى از سنتهاى فرهنگى این مرز و بوم, نقش مهمى را ایفا کرده اند و از اصلى ترین کانونهاى سنتى به حساب مى آیند. همان گونه که در جریان انقلاب مشروطه, حوزویان در عرصه حفظ سنتهاى جامعه ایرانى نقش مهمى داشتند و توانستند اصلى ترین نهاد اجتماعى زندگى مردم ایران, یعنى دین را در قانون اساسى مشروطه, هم به طور رسمى ناظر بر جریان تازه فکرى قرار دهند24, تا به دلیل تندرویهاى روشنفکران, سنتهاى جامعه ایرانى آسیب نبیند. این نقش را در حوادث بعدى هم ایفا کردند, چنانکه در هنگام پیروزى انقلاب اسلامى و در اوج شعارهایى که مى خواست سنتهاى اصیل ایرانى را نادیده بگیرد, با افزودن قید (اسلامى) و موافقت مردم با آن, جامعه ایرانى را در مسیر تعادل سنت و مدرنیته حفظ کردند, تا مبادا این حرکت و مرحله گذار, رویدادى ناگهانى روى دهد و همه ارزشهاى این فرهنگ از دست برود. به عبارت دیگر روحانیت با این اقدام مهم, حق رشد فرهنگ سنتى ایران در عرصه رقابت با فرهنگ مدرن را حفظ کردند و پویایى و رشد آن را تضمین نمودند و در آن عرصه هاى مهم چالش, کسى جز روحانیت نمى توانست به این مهم دست زند.
ب. حذف سنتها: روحانیت, همچنین به دلیل نگرشهاى نو به جامعه و آینده در انقلاب مشروطه سهم بزرگى داشت و با توجیه دینى مشروطیت و نفى مشروعیت استبداد, نخستین گام را در حذف سلطنت مطلقه به عنوان یکى از کهن ترین عرصه هاى جولان سنت در جامعه ایرانى برداشت. سلطنتى که اصول استبدادى آن حاصل چیره شدن بیش از چهارده سلسله عشایرى در تاریخ ایران بود.25 اما با پیروزى انقلاب اسلامى, روحانیت توانست اصل سلطنت را به عنوان یکى از کهن ترین میراث سنت جامعه ایرانى حذف کند; چرا که تجربه حکومت پهلوى هم نشان داده بود که ساختار سلطنت, چنان استبدادى است که با مقید کردن آن هم مشکل حل نمى شود. از این روى, روحانیت ساختار سیاسى تازه اى را براى جامعه ایرانى تدارک دید به نام (جمهوریت) که تأثیرات سیاسى و اجتماعى مهمى در سطح جامعه ایران بر جاى گذاشت و قدرت روحانیت را در مسیر روشنفکرى, که گاه با حذف سنتها رخ مى نماید, عیان ساخت. قدرتى که با نفوذ در میان مردم, همراهى آنان را نیز در حفظ یا حذف سنتها با خود دارد.
بنابراین, حوزه با چنین توشه هاى متنوع و گران بها و گوناگونى که در عرصه جامعه و سیاست و فرهنگ و دین و ایجاد تعامل میان آنها در سطحها و لایه هاى گوناگون اجتماعى دارد مى تواند زودتر و باشتاب تر از هر جریان دیگرى جامعه ایرانى را در مسیر روشنفکرى دینى قرار داده و کمک کار آنها در پیمودن متعادل این مسیر دشوار باشد.
پى نوشتها:
1. منابع تاریخ اجتماعى ایران, دکتر رضا شعبانی44/, نشر قومس, تهران, 1379.
2. همان/ 43.
3. همان/44.
4. همان/ 46ـ47.
5. همان /203.
6. تنبیه الامه و تنزیه المله یا حکومت از نظر اسلام, میرزا محمدحسین نایینى, به کوشش سید محمود طالقانى, شرکت سهامى انتشار, 1344.
7. تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق, عبدالهادى حائرى/ 125, امیرکبیر, 1364.
8.ایدئولوژى نهضت مشروطه ایران, فریدون آدمیت/ 254, نشر پیام, تهران, 1335.
9. تشیع و مشروطیت, دکتر عبدالهادى حائرى/ 14, امیر کبیر, 1361.
01. تاریخ انقلاب مشروطیت, مهدى ملک زاده, ج 5/ 209ـ220, نشر ابن سینا, تهران, 1328.
11. مدرس قهرمان آزادى, حسین مکى, ج 2/ 9: 5, بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران 1359.
12. همان/ 508.
13. صحیفه نور, سخنرانیها و رهنمودهاى امام خمینى, ج1 /54, سخنرانى امام به سال 1342.
14. همان, ج5/ 233, سخنرانى امام به مناسبت رفراندم جمهورى اسلامى.
15.زندگى نامه پیر معارف, رشدیه, بنیان گذار فرهنگ نوین ایران, فخر الدین رشدیه/20, چاپ هیرمند, 1370.
16.تاریخ بیدارى ایرانیان, ناظم الاسلام کرمانى/164.
17. تاریخ مشروطه ایران, احمد کسروى/ 273, امیر کبیر, چاپ دوازدهم, 1355.
18. مجله نگاه حوزه, شماره /9ـ8ـ33ـ 43, مقاله دِین حوزه به دانشگاه, اسماعیل باغستانى.
19. مجله هایى مانند آیینه پژوهش, حوزه, کاووشى نو در فقه, نقد و نظر, پژوهشهاى قرآنى, پاسدار اسلام, اندیشه سیاسى, اندیشه حوزه, الهیات و حقوق, معرفت, بینات, پژوهش و حوزه, پیام حوزه, پژوهش هاى نقد و مبانى حقوق, پژوهش نامه قرآن و حدیث, تاریخ اسلام, تاریخ در آیینه پژوهش, تاریخ معاصر ایران, تراثنا, حوزه اصفهان, خردنامه صدرا, نقد و نظر, فقه اهل بیت, فقه و اصول, معارف اسلامى, نامه مفید, یاد و…
20. صحیفه نور, نامه امام خمینى به مقام معظم رهبرى درباره اختیارات ولایت فقیه.
21. صحیفه نور, نامه امام خمینى به شوراى نگهبان.
22. صحیفه نور, امام خمینى (ره), ج 21 / 98.
23. صحیفه نور, ج 21 / 74, نامه امام خمینى به سید حمید روحانى درباره ثبت تاریخ انقلاب اسلامى.
24. تاریخ مشروطیت ایران, احمد کسرى/371.
25. مبانى تاریخى اجتماعى ایران, دکتر رضا شعبانى.