آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

گزارش یک کتاب: حقوق الانسان فى الفکر العربى
در سال 2002 میلادى, کتابى با عنوان: (حقوق الانسان فى الفکر العربى) از سوى مرکز دراسات الوحدة العربیة به چاپ رسید. آن چه در فهرست این کتاب جلب توجه مى کند, سى وهشت مقاله از سى وهشت نویسنده, سى وهشت فصل کتاب را تشکیل مى دهند که در پنج بخش سامان یافته است. این که هر فصل یک مقاله مستقل آمده و با بحثهاى کلّى بخش پیوستگى دارد, حکایت از فراخوان دقیق و هدف مند و بِه سامان مقاله ها دارد.
آن چه در پى مى آید, کوششى است در شناسایى عنوان بخشها, فصلها و سپس زوایایى که در باب حقوق بشر, در کانون توجه نویسندگان مسلمان بوده است و نیز بیان دیدگاه هاى جدید و پاره اى از مقاله ها.
بخش اول: در نخستین بخش, با عنوان: (مفهوم حقوق بشر در اسلام) که یازده مقاله را در یازده فصل در خود جاى داده, این گزاره ها بررسى شده است:
مفهوم حق و عدل در متون اسلامى
حقوق بشر در قرآن کریم, حقوق بشر در حدیث نبوى و حقوق بشر در صحیفه نبوى
مفهوم فرد در میراث اسلامى
طاعت و اختلاف در پرتو حقوق بشر در اسلام
حقوق زن در اسلام
حقوق بدن در اسلام
مفاهیم حقوق بشر در مذاهب اسلامى و تصویر انسان کامل در فرهنگ عربى ـ اسلامى.
بخش دوم: در این بخش, که با عنوان: مفهوم حقوق بشر در اندیشه سیاسى و اجتماعى معاصر اعراب, سامان یافته, بحثها در دو قسمت ارائه گردیده است:
ییکم, بررسیهاى عام حقوق در جهان اسلام, با چهار فصل (چهار مقاله):
حقوق بشر در اندیشه سیاسى معاصر عرب
حقوق بشر در متون اسلامى
حقوق بشر در سرزمینهاى عربى از نظر تئوریک و تجربه عملى
حقوق بشر و بازدارنده هاى اجتماعى آن در جهان عرب.
دوم, بررسیهاى منطقه اى با سه عنوان (سه مقاله), ارائه گردیده است:
حقوق بشر در فرهنگ ملى یمنى ها
حقوق پناهندگان فلسطینى
حقوق بشر در اندیشه مغربیان مسلمان تجددگرا.
بخش سوم: این بخش, با این عنوان سامان یافته است: حقوق بشر در اندیشه عربى ـ اسلامى معاصر.
در بردارنده شش مقاله (شش فصل), با عنوانهاى:
موضوع حقوق بشر در اندیشه اسلامى معاصر, دیدگاه هاى معاصر درباره حقوق بشر.
موضوع حکومت در اندیشه نو اسلامى
نظریه حاکمیت در اندیشه اسلامى معاصر و مفهوم حقوق بشر در آن
آزادیها و حقوق بشر در اندیشه معاصر عربى
شریعت اسلامى و حقوق بشر.
بخش چهارم: حقوق بشر در اندیشه هاى نو عربى
در این بخش نیز با ده فصل (مقاله) رو به رو هستیم با این عنوانها:
حقوق بشر در متون تاریخ معاصر عرب,
حقوق بشر پس از سال 1945 در میان اعراب
حقوق زنان در نوشته هاى مسلمانان عرب از عصر نهضتهاى جدید,
حقوق کودک در فرهنگ عربى (اسلامى)
چندگانگى در فرهنگ عربى و حقوق بشر
نظام پدرسالارى و رابطه آن با حقوق بشر
فرد و حاکمیت در اندیشه معاصر عرب
قانونهاى کار و حقوق بشر در جهان عرب
حقوق بشر در میان احزاب عربى
حقوقى مدنى و سیاسى در قوانین اساسى عربى,
بخش پنجم: حقوق بشرد ر نوشته هاى ابداعى عربى, عنوان اصلى است که چهار فصل (یا چهار مقاله) در زیرمجموعه آن قرار گرفته است:
حقوق بشر در گونه هاى نثر فنى قصه ها.
پرسش روایتهاى عربى در موضوع حقوق بشر.
حقوق بشر در نمایش نامه هاى عربى
حقوق بشرد ر مقالات ادبى عربى تا سال 1950م.
این مجموعه در 1178 صفحه به پایان رسیده است که نوشتار و دیدگاه هاى صاحب نظران, روشنفکران و نویسندگان بنامى چون:
محمد عابد الجابرى, نصر حامد ابوزید, محمد شحرور, محمد ارکون, ولید نویهض, رضوان سیّد, فاروق السامرائى, برهان غلیون, وجیهه کوثوانى, ناجى علوش, حسن حنقى, در آن بازتاب یافته است.
ییازده نفر از نویسندگان, اهل سوریه اند و دیگر نویسندگان از مصر, اردن, فلسطین و لبنان, مغرب, مراکش, سودان و امارات متحده عربى.
از ده ها کشور عربى دیگر و نیز از عالمان, صاحب نظران و نویسندگان نامور مسلمان, در شبه قاره هند, پاکستان, ایران و کشورهاى شرق آسیا, اثرى در این مجموعه راه نیافته است.
این مجموعه, نماد پراکندگى و از هم گسیختگى مسلمانان در جهان اسلام است و نشان مى دهد که آنان در دفاع از منافع مشترک فرهنگى, دینى و سیاسى خود هرگز استراتژى یگانه اى نداشته و به کیان خود توجه کافى را نشان نمى دهند.
این پراکندگى مى تواند زایده یکى از علتها و سببهاى زیر, یا همه آنها باشد:
1. ناآگاهى دیگر بخشهاى سرزمینهاى اسلامى از چنین فراخوان موضوعى.
2. تعصب بر جاى مانده عربى که اسلام را در انحصار خود و تفکر خویش مى داند.
3. تعصب دیگر ملیتها و پست شمارى عربان که از رسوبهاى فکرى و عقیدتى بر جاى مانده شعوبى گرى است.
4. حسّاسیت موضوع حقوق بشر در پاره اى از کشورهاى اسلامى, بر اثر چیرگى و حاکمیت دولتهاى استبدادى.
5. آگاهى کم و کم رنگ بخشى از کشورهاى اسلامى, از حقوق شهروندى
6. پذیرش نظامها و ارزشهاى غربى در پاره اى از کشورهاى اسلامى, مانند ترکیه که از حساسیّت موضوع کاسته است.
البته آن چه گفته آمد, هرگز از ارزش بحثهاى یاد شده کتاب,نمى کاهد, بلکه با همت و پشتکار بیش تر, مى تواند گام نخست انگاشته شود که با مشارکت آگاهانه همه سرزمینهاى اسلامى, چه کشورهاى اسلامى, یا بخشهاى مسلمان نشین در اروپا و یا چین, بر غناى بحثها افزوده خواهد شد.
ییادآورى این نکته در این جا بایسته مى نماد که عنوانهاى یاد شده, در کتاب, باز هم درخور گسترش اند و مى توان نکته ها و جستارهاى فراوانى را بر آنها افزود که در فرهنگ اسلامى نشانه ها و بحثهاى آن وجود دارد و پاره اى از آنها هنوز در مباحث حقوق بشر جدید بررسى نشده است, مانند:
حقوق مردم در برابر دولت/ حقوق دولت در برابر مردم/ حقوق همسایگى و همجوارى/ حقوق بشر پیش از ولادت/ حقوق بشر پس از ولادت و در دورانهاى گوناگون سنّى/ حقوق سالمندان/ حقوق نابینایان, فلج ها و…/ حقوق جداگانه اعضاى بدن انسان و…/ حقوق حیوانات (اهلى ـ غیر اهلى) حقوق طبیعت (زمینها ـ جنگلها ـ آبها) و….
گزارشى از بندها و موادّ صحیفه
این صحیفه یا کتاب, از مقدمه اى سامان یافته که به منزله یک قرارداد, از قراردادهاى سیاسى و اجتماعى است. در این بند ریشه مشروعیت روشن و نمایان شده و مرزهاى قرارداد روشن گردیده است:
(این کتابى است از سوى محمد پیامبر(ص) میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و یثرب و کسانى که تابع آنان اند و به ایشان مى پیوندند و همراه آنان, جهاد مى کنند)
در این کتاب, از مؤمنان و مسلمانان نام برده شده, گویا بین مؤمن و مسلم فرق گذاشته شده است. و آن گاه, نام قریش آمده است. (آنان که از مکه به یثرب هجرت کرده اند) و نیز قبایل یثرب (اوس و خزرج) و سپس نام وابستگان به آنها و قبیله هایى که به ایشان وابسته اند و همراه شان مى جنگند.
سپس در یثرب (مدینة النبى) مهاجران بودند و مردمان ساکن در آن جا (انصار) و نیز پیوند خوردگان به آنان از مؤمنان دیگر, به جز مسلمانان که عبارت بودند از: هم پیمانان قبیله قریش و هم پیمانان قبیله هاى اوس و خزرج و همه گروه هاى ساکن در یثرب.
سپس از این مقدمه, دیگر بندها و فقره هاى صحیفه آمده, تا اصول قرارداد و شرایط آن را روشن سازد.
(آنان امت واحده اند در برابر دیگر مردمان)
معناى این جمله آن است که مؤمنان و مسلمانان مکه و یثرب و کسانى که به ایشان مى پیوندند, (امت واحده) به شمار مى آیند و این امت با ناسانى و جدایى عقیدتى خود با دیگر مردمان ساکن مدینه در زندگى و نوع سلوک فرق دارند. ولى فرق به معناى اختلاف نیست; زیرا در این بند, میان اهل مکه و اهل یثرب از مؤمنان و مسلمانان برابرى برقرار شده و مردم دیگر, یعنى کسانى که به دعوت اسلامى ایمان نیاورده اند. پس مدینه, پس از هجرت نبى اکرم, داراى دو امت بود: مسلمانان و یهودیان.
در حالى که دولت مشترک بود و همه آنان را در بر مى گرفت پس در آن جا یک دولت براى دو امت که از نظر دینى با هم ناسان و از یکدیگر جدا بودند, وجود داشت.
در فقره سوم آمده است:
(مهاجران از قریش با همه تیره هاى خود عاقله یکدیگرند در دیه و فداءِ آنان پذیرفته شده, البته با عرف شناخته شده و عدالت در میان مؤمنان.)
در این بند, آیینها و قانونهاى پذیرفته شده در قریش (مهاجران قریش) پیش از دعوت اسلامى, مانند نظام روابط و عادتها و شیوه هاى تعامل درباره پرداخت دیه و فدیه اسیران, پذیرفته شده است. و پس از ذکر مهاجرانِ از قریش به عنوان یک گروه, صحیفه, هر عشیره را به نام یاد مى کند:
(بنى عوف با همه تیره هاى خود, همانند گذشته در دیه, عاقله یکدیگرند و هر طایفه از ایشان هم, در پرداخته فدیه, رعایت عرف و عدالت میان مؤمنان را خواهد کرد.)
ابن کثّیر در کتاب: السیرة النبویه, مى نویسد:
(سپس هر یک از تیره هاى انصار و اهل هر خانه ذکر شدند, مانند: بنى ساعده, بنى جُشَم, بنى النّجار, بنى عمرو بن عوف و بنى البنّیت)1
ولى در صحیفه پیش از این ذکر شده است:
نخست عشیره ها و تیره هاى بنى عوف, بنى حارث, بنى ساعده, بنى جُشم, بنى النجار, که از تیره هاى قبیله خزرج اند و داراى جمعیت بیش تر و جایگاه اجتماعى بالاترى بوده اند یاد شده و سپس نام تیره هاى عمرو بن عوف, بنى النّبیت و بنى الاوس که هم پیمانان اسلام بوده و همه آنها به قبیله اوس پیوسته اند, یاد شده است.
در صحیفه نبوى هر قبیله و تیره اى, به نام ویژه خود خوانده شده که همه آنها, هشت عشیره مى شوند: پنج عشیره از خزرج و دو عشیره از اوس و یک هم پیمان قبیله اوس.
براى هر عشیره اى از دو قبیله خزرج و اوس, آیینها, رسمها و عادتهاى گذشته ایشان, بدون هیچ گونه ترازسازى پذیرفته شده و عرفهاى رایج میان آنان, پیش از هجرت, به رسمیت شناخته شده و استقلال داخلى آنان نیز پذیرفته شده است.
البته در برابر این امتیاز, در صحیفه, از آنان خواسته شده به عنوان مؤمن, معروف و عدالت را نگه و پاس بدارند.
این, آغاز اسلامى است که نظام قدیم را به نظام تازه پیوند داده و آن را مشروط به عرف و عدالت گردانیده است.
بند سوم, بر پایه پذیرش نظامهاى قبیله ها و عشیره ها استوار شده و آنها را نه زیر و رو کرده و نه نابود, بلکه از یک جهت آنها را حفظ کرده و از سوى دیگر, آنها را در چارچوب تازه اى از قراردادها, قرار داده تا پیوندهاى اجتماعى را که دعوت توحیدى تازه به دنبال استقرار آن بود, پشتیبانى کند.
سپس از ذکر نام قبیله ها و عشیره ها در صحیفه, نوبت بند چهارم مى رسد:
در این بند چنین آمده است:
(مؤمنان هرگز افراد عیالوار و نیازمند میان خود را رها نکنند و با رعایت عرف به آنان فدیه و دیه بپردازند.)
ابن هشام در سیره نبویه (مفرح) را به کسانى معنى کرده که به دلیل بدهى هاى سنگین و داشتن عائله فراوان, نیازمندند.2 معناى این سخن آن است که در صحیفه, مؤمنان براى کمک به افراد بدهکار و عیالوار برانگیخته شده اند. و این خود, تأکیدى بر تعاون اجتماعى و همراهى با فقیران و نیازمندان است, بویژه که اگر این افراد, اسیر شده باشند, یا نیازمند پرداخت دیه شوند.
صحیفه نبوى, پیش از وضع قانون زکات شرعى نوشته شده است, از این روى, مردم را به همکاریهاى اجتماعى در قلمرو دولت مدینه فرا خوانده, نه در چهارچوب نظام قبیله اى خاص.
سپس بند چهارم, فراگیر است, هم عشیره هاى هشتگانه را در بر مى گیرد که در بند سوم, پیش از این, از آنها یاد شد و هم همه مؤمنان شهر یثرب را در بر مى گیرد.
بند پنجم با این عبارت آغاز مى شود:
(هیچ مؤمنى پیمان تازه اى با موالى نمى بندد)
پس از آن که صحیفه, نظامهاى قبیله اى پیشین را نگه داشت و ادبها, رسمهاى قبیله ها را حفظ کرد, قبیله ها را به زندگى و پیوند و بستگى مسالمت آمیز و دوستانه در مدینه فرا خواند. و بستن پیمانهاى قبیله اى تازه میان انصار (اوس و خزرج) و موالیان آنها یا میان یهودیان با دیگران را ممنوع کرد.
بند پنجم, همه پیمانهاى قبیله اى پیشین را لغو کرد و جلوى پیمانهاى تازه را گرفت و پیوند قدیمى میان قبیله ها را ارتقا بخشید و آن را به سطح اتحاد در شهر مدینه رساند. (دولت تازه) به این ترتیب, همبستگى, تازه مؤمنان و مسلمانان, جاى همبستگى ها و پیمانهاى قبیله اى پیشین را گرفت و مسؤولیت پشتیبانى از قبیله, جاى خود را به پشتیبانى از دولت داد.
در بند ششم آمده است:
(مؤمنان پرهیزگار, در برابر کسانى که به آنان شبیخون بزنند, یا ستمگرى کنند, یا نافرمانى انجام دهند, یا دشمنى پدید آورند, یا فساد انگیزند, همگى دست واحدند, گرچه فسادکننده, فرزند یکى از آنان باشد.)
در این بند به روشنى و به گونه بُرّنده, از امنیت داخلى دولت مدینه پشتیبانى شده و با بازنمود و کیفر براى برهم زنندگان امنیت, مهم بودن آن را نشان داده است. در این بند برابرى و یکسانى مردم در برابر قانون کیفر نافرمانان اعلام شده است و در نگهداشت آن و تنفیذ و اجراى قانون, همگان, هم برابرند و هم باید همکارى کنند و چنانکه مسؤولیت حفظ دولت از سوى افراد و گروه ها و رویارویى عمومى با ستم و ریشه کن کردن فتنه داخلى و گستراندن عدالت هم, یک وظیفه همگانى انگاشته شده است.
دولت در این بند, به جاى قبیله نشسته است و مسؤولیت شخص مخالف با دولت, در چارچوب قانون ذکر گردیده است. چنانکه خونخواهى شخصى, چون گذشته, با هدف جلوگیرى از راه هایى که به جنگ داخلى و شورشهاى خونخواهانه مى انجامد, باز داشته شده است.
در بند هفتم: عهده دارى افراد, در چارچوب قانون تازه نمایان و آشکار شده است:
(هیچ کس حق ندارد مؤمنى را به خاطر قتل کافرى بکشد و هیچ کس [هیچ مؤمنى] نباید از کافرى در برابر مؤمن دفاع کند.)
اعضاى امت واحد, حتى پایین ترین آنها هم, باید پشتیبانى شوند. شمارى از مؤمنان, موالى شمار دیگرند, نه در برابر کافران.
پس از این, آن چه از پیمانهاى پیشین وجود داشت, لغو و پیوندها و پیوستگیهاى جدید پدیدار شد. این بند, مسلمانان و مؤمنان غیر مسلمان را از یک سو; و کافران را از سوى دیگر, در بر مى گیرد. حلّ اختلاف را در بازگشت به قانون دانسته تا بتواند همه گره ها را بگشاید, چه میان مؤمنان باشد, یا میان کافران, یا میان مؤمنان و کافران. قانون شامل همگان مى شود, نه گروهى خاص.
ولى مؤمنان, در این قانون بر کافران برترى دارند. کافر, مساوى مؤمن در قتل و یارى کردن نیست. جماعت مؤمن مساوى جماعت کافر نیست. در حکم قانون, گرچه مرجع قانونى یکى باشد, به اثر ریخته شدن خون کافر, از مؤمن خونخواهى نمى شود و اگر کافرى, دست به خون مؤمنى آلود, بر جماعت خروج کرده است.
ذمّه به معناى عهد است, یا اعطاى عهد بر ضمانت امنیت و حمایت. یعنى از وظیفه ها و کارهاى قطعى دولت, اجراى عهد میان مسلمانان و مؤمنان است.
در بند هشتم: بر مساوات اجتماعى میان مسلمانان و مؤمنان تأکید شده است. فقیران در همه حقوق, با ثروت مندان برابرند در سختیها و دشواریها, از دو جهت: پناه گرفتن و دریافت امان.
پس تکیه گاه و سرچشمه امنیت گروه دیگر از مردمان در مدینه, ذمّه و عهد الهى است که همان پیمان امضا شده با رسول خداست.
در این جا, رهبرى و چیرگى از آنِ دولت است و قدرت برتر, همه مردم و شهروندان را زیر پوشش قرار مى دهد.
و حق افراد بر دولت, دفاع از آنان است در برابر دست درازیهاى بیرونى و حفظ امنیت داخلى.
با عهد ذمّه و امان, یارى و دوستى, تنها میان مؤمنان است. مؤمن مؤمن را یارى مى کند, ولى کافر را نه. امّا مؤمن حق دارد که به کافر پناه دهد, اگر از او پناه بخواهد.
بند نهم: حقوق مؤمنان را از غیر مسلمانان روشن مى کند:
(هر گروهى از یهودیان که از ما پیروى کند, یارى مى شود. نه مورد ستم قرار مى گیرند و نه حمله به او مى شود.)
در این جا از یهودیان نام برده شده که بخشى از شهروندان دولت مدینه بودند و حق داشتند که یارى شوند. در مَثَل, اگر وارد جنگى شدند که حق با آنان باشد, یا خطرى آنان را تهدید کند, باید یارى شوند. در برابر, یهودیان نباید هیچ پیمانى را علیه مسلمانان امضا کنند.
ییکى از شرطهاى قراردادها در جامعه اى مانند مدینةالنبى, روشن کردن قراردادها میان دو طرف بود. گرچه پیرو (دین)هاى گوناگون باشند در بند نهم از حقوق یهودیان, هم پایه مسلمانان یاد شده است.
بند دهم: در این بند, قرارداد صلح جداگانه ردّ شده است. بنابراین در قرارداد یک مسلمان, همه قبیله ها شریک اند همچنین در این بند, مسلمانان واداشته شده اند تا در هنگام دفاع از شهر مدینه, با هم همکارى کنند و در فرمان دولت باشند, نه قبیله.
در بند یازدهم: مسؤولیت گروهى جنگِ با دشمنان را یادآور شده است. در هر جنگى که گروهى از مسلمانان شرکت کنند, سپس در جنگ دیگر گروهى دیگر از مسلمانان مشارکت خواهند داشت.
بند دوازدهم: هر مسلمان یا مؤمن که در معرکه کشته شود, همه مؤمنان باید به قصاص از قاتل او به پا خیزند. آن چه در میان جماعت مؤمن مشترک است, داشتن شهید است و همین موجب مى شود تا همه مؤمنان به خونخواهى او از کافران یا کشندگان او دست به کار شوند. پس بر پایه قانون, در دفاع, هجوم و خونخواهى به معناى اسلامى آن (قصاص) مسؤولیت مشترک وجود دارد.
در بند سیزدهم تأکید شده است:
(انّ المؤمنین المتقین على احسن هدى و اقومه و انه لایجبر مشرک مالاً لقریش و لا نفساً و لا یحول دونه على مؤمن)
مراد از مشرکان گروه هایى هستند که پس از هجرت نبوى, همچنان بر شرک مانده اند. براى این گروه از مشرکان, جایز نبود که به قریش مال الاجاره دهند, یا علیه مؤمنى از آنان کمک بگیرند. بر مشرکان یثربى لازم است تا به قریش, علیه دولت مدینه, که بر مسلمانان و مؤمنان مهاجر و انصار و یهود حاکمیت دارد, کمک نکنند. این چنین کمک مالى, یا پشتیبانى امنیتى از قریش, خیانت به اهل مدینه و گروه هاى ساکن در آن شمرده مى شود. و هر کس که این کار را انجام دهد, کیفر مى بیند, برابر قانون صحیفه, که شرایط عهد و میثاق را میان همگان پدید آورده است. این بند, همه گروه ها را از خیانت به اتحاد مدینه و منافع مشترک آن پرهیز مى دهد.
در بند چهاردهم, بر قطع ارتباط سیاسى و اقتصادى از سوى اهالى مدینه با قریش, تأکید شده و مردم مدینه از هرگونه پناه دادن, پشتیبانى, یا کمک مالى به قریش باز داشته شده اند.
هرکس با قانون مخالفت کند, مؤمنان, باید او را به کیفر برسانند:
(وانه من اغتَبَط مؤمناً قتلاً عن بیّنه فانه قَوَد به الاّ ان یرضى ولیّ المقتول و ان المؤمنین علیه کافه و لا یحلّ لهم الاّ قیام علیه)
اغتباط, یعنى قتل ظالمانه مؤمن, بدون این که جنایتى انجام داده باشد و سزاوار حد شرعى باشد. و کسى یا کسانى که کیفر را تعیین مى کنند, اولیاى کشته شده اند که یا کشتن قاتل را مطالبه مى کنند یا با پرداخت دیه رضایت مى دهند که این هم برابر قاعده ها و معیارهاى قانونى صورت مى گیرد, تا جلوى عادت خونخواهى عرب گرفته شود; از این روى, میان بستگان قاتل و مقتول هرگونه کشتارى ممنوع است.
بند پانزدهم, مؤمنان را به همکارى در اجراى حکم قاتل یا مخالف عقیده اسلامى (ایمان به خداوند و روز قیامت و قانون صحیفه) فرا مى خواند. از این روى پشتیبانى از قاتل, یا آن چه که موجب شورش شود جلو مى گیرد و حامى قانون و نگهبان آن باید که قانون را اجراء کند. هیچ کس حق خرده گیرى ندارد. این از آن روست که راه سست شدن آن بسته شود و راه بازگشت به آداب و رسوم عشایرى و قبیله اى سدّ گردد.
در بند شانزدهم, مرجع قانون گذارى و قضا در اختلافها و نزاعها رسول خدا(ص) شناخته شده است. سپس قضایاى اختلافى در مسائل گوناگون به مرجعى بالاتر باز مى گردد که منبع تشریع و حَکَم و داورى در دعواهاست. این بند, اختلافهاى قبیله اى را لغو و آنها را به سطحى بالاتر ارتقا مى دهد. در آن جا قرآن نازل شده بود و سنت وجود داشت و آن دو جماعت مسلمان و مؤمن (مهاجران و انصار) را در راه مشترکى قرار داد, چه در شؤون عمومى, چه خصوصى.
صحیفه, در بخش دوم, یهود را رها کرده و به ساماندهى روابط میان مؤمنان و مسلمان پرداخته است; پس از آن که چارچوب فراگیر پیوند اهل مکه (مهاجران) و اهل مدینه (انصار) و دیگر عشیره ها و غیر مؤمنان را معین کرده است.
صحیفه, هر یک از اهالى مدینه, از مهاجران و انصار و دیگران را به رسمیت شناخته است و حقوق آنها و کارهایى که بر عهده دارند, به عنوان شهروندان روشن کرده است, ولى میان مسلم و غیر مسلم فرق گذاشته; زیرا براى اولى قتال را واجب کرده است و براى غیر مسلمان آزادى انتخاب را قرار داده است:
(وان الیهود ینفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین.)
اما آن چه یهودیان به عنوان شهروند, بر عهده دارند, همکارى و همیارى در پرداختهاى مالى است. در حالى که در جنگ چنین وظیفه اى ندارند. همچنین یهود داراى سهمى از غنیمتهاى جنگى خواهد بود, در هنگامى که در غزوه ها و سرّیه ها شرکت داشته باشند. صحیفه, پیش از قانون جزیه نوشته شده است, به همین دلیل یهودیان در غنیمتهاى جنگى شریک مى شدند, در صورتى که با مسلمانان در جنگ همکارى مى کردند. به همین دلیل داشتن سهمى مالى در حالتهاى دفاعى لازم شده بود, زمانى که شهر از بیرون مورد هجوم قرار مى گرفت.
صحیفه, با شرح حقوق هر گروهى, به نام آغاز مى شود و دیانت آنها را به رسمیت مى شناسد و حق پیروان آن را در اختلاف و جدایى مى پذیرد. پس هر گروهى به دین خود باشد و هر جماعتى قانونهاى خاص خود را حفظ کند و از این زاویه, در صحیفه به ساماندهى روابط با هر یک از گروه ها, در ضمن قانون مشترک پرداخته شده است. یهودیان, گروهى دینى هستند, ولى در آن زمان یک قبیله واحد لحاظ نمى شدند, هر تیره اى از یهودیان داراى پیمانهاى خاصى با قبیله هاى یثرب (اوس و خزرج) پیش از دعوت اسلام و ورود مهاجران از مکه به مدینه بودند. در آن هنگام, یهودیان, یا قبیله هاى یهودى مآب از تیره هاى اوس و خزرج, دو ویژگى بر آنها صدق مى کرد: از یک نظر یهودى بودند (گروهى مؤمن) و از سوى دیگر گروه ها و جمعیتهایى که با عشیره هاى عرب پیوند داشتند. به همین دلیل, بند هجدهم بر ادامه پیمانهاى آنان با مسلمانان با هر دو ویژگى پیشین (دیانت و قبیله) تأکید شد و آزادیهاى عقیدتى آنان را به عنوان گروهى متدین به رسمیت شناخت و مسؤولیت آنان را به عنوان افراد هم یادآور شد که اگر بَزَه و جرمى انجام دهند, باید پاسخ گو باشند.
ییهودیان یک امت اند و مسلمانان نیز امتى جداگانه. هر دو امت را, یک دولت رهبرى مى کند, با قانون واحد که همان صحیفه باشد. به همین دلیل هم, یهود بنى عوف, باید مسلمانان را یارى مى کردند و مسلمانان آنان را. لازمه همکارى با آنان, دست برداشتن از دین شان نبود. آنان (امة مع المؤمنین) به شمار مى رفتند. پس لازم بود در کنار مسلمانان قرار گیرند و به آنان خیانت نکنند. این حق را نیز داشتند که دین خود را به عنوان شهروندان مستقل نگه دارند. هرکس میل دارد به امت اسلامى بپیوندد, بدون هیچ اکراهى مى تواند.
در بند هیجدهم, تنها به ذکر یهود بنى عوف, که از خزرج بودند, بسنده نشده, بلکه هر یک از قبیله ها را به نام ذکر کرده تا اشتباهى رخ ندهد.
در صحیفه, نام یهودیان بنى نجار از خزرج و بنى حارث از خزرج و بنى ساعده از خزرج و بنى جُشم از خزرج و بنى اوس هم از اوس ذکر گردیده است.
در بند نوزدهم, از یهودیان بنى ثعلبه جداگانه یاد شده; زیرا آنان, به یکى از دو قبیله بزرگ اوس و خزرج, وابسته نبودند و نه به قبایل یهودى بنى قریظه, بنى نضیر و بنى قینقاع.
قبیله هاى عربى از یمن به یثرب کوچ کرده بودند و به احتمال نسب آنها به قبیله اَزُد باز مى گشت.
ییهودیان هم پس از سقوط بیت المقدس در سال 70 میلادى به دست مسیحیان, از شام, با ترس, به یثرب کوچ کردند.
در کنار قبیله هاى بزرگ عرب و یهود, قبیله هاى کوچک دیگرى هم بودند, مانند عرب یهودى و مشرک. در صحیفه یک بند هم به این گونه قبیله ها ویژه شده و حقوق و مسؤولیتهاى آنها, بازگو شده است. مانند بنى عوف و دیگر عشیره ها. اینها از نظر عقیده اى به قبیله خزرج برمى گشتند, ولى شمارى از افراد آنها از نظر دینى, یهودى بودند.
چنانکه بنى ثعلبه عرب هم, به دو گروه بت پرست و یهودى تقسیم مى شد. ولى در بند نوزدهم به ذکر نام بنى ثعلبه بسنده نشده, بلکه از جفته هم نام برده شده است به عنوان یک تیره هم پیمان با ثعلبه: (وان جَفتة بطن من ثعلبه کأنفسهم)
همچنین از بنى شُطَیبة هم نام برده شده است با این قید که (ان البرّ دون الاثم) یعنى پیمان آنها بر نیکى است, نه بر گناه.
از موالى ثَعلَبه هم نام برده شده است و احتمال دارد که از مشرکانى باشند که هم پیمان بنى ثعلبه بوده اند.
در پایان این بند, از بطانه یهود نام برده شده و مراد از این واژه, گروه هاى خاص یهودى است که به خاطر دوستیها, یا مصلحت اندیشیهایى با یهودیان, پیش از هجرت پیمان بسته اند و بر پایه نص صحیفه آنها هم کارهایى را به عهده دارند و داراى کارها و وظیفه هاى خاص خود هستند.
بند نوزدهم, مانند بند هجدهم فراگیر و عام است و هر یک از قبیله ها و عشیره ها و گروه ها را به نام یاد کرده تا آن که عهد; یا میثاق, در بندهاى اول خود و نیز بندهاى بعدى آشکار و روشن باشد.
بند بیستم, هر یک از بندهاى هفدهم تا نوزدهم را به هم مى پیونداند. زیرا بندهایى است که دو طرف را به میثاق یا قرارداد دو طرفه, وادار مى سازد. هر جماعت دینى و قبیله اى, عشیره اى و گروهى با ویژگیهایى که دارد و حقوق مخصوص خود, به بندهاى صحیفه, یا قانون مدنیى باید پاى بند باشد. قانونى که شامل همه گروه هاى مسلمان و غیر مسلمان, مؤمن و غیر مؤمن و عرب و غیر عرب مى گردد.
بند بیستم, به صورت قاطع از منع ارتباط بیرونى (ورود ـ خروج) بدون اجازه و آگاهى و تفاهم با دولت اسلامى سخن گفته است. و به هر آن چه پیش از رسیدن دعوت اسلامى و هجرت به مدینه, از پیمانها و پیوندهاى دوستانه و مصلحت جویانه, انجام گرفته, احترام مى گذارد. با این حال, آنها را مشروط کرده و یا در چارچوب مشترک قرار داده و با این تدبیر در قلمرو مصالح بلند دولت واحد, بازسازى کرده است.
پس, بند بیستم, گونه اى تدبیر است. هدف از آن چه یاد شده, نگهدارى و پاسدارى از شهر مدینه از درون بوده است و دور نگهداشتن آن از هم گسیختگى و پراندگى داخلى, با انجام قراردادهاى بیرونى. پیمانهایى مى توانست وحدت سیاسى شهر را نابود کند, چنانکه بندهاى قرارداد در صحیفه به آن تصریح مى کند.
در بند بیست ویکم, قانون خونخواهى جاهلى لغو شده است. بر هر صاحب حقى لازم شده تا براى صدور حکم به نهاد قضایى مراجعه کند.
در این بند, مسؤولیت فردى و شخصى در برابر جنایت و جرم به روشنى بیان شده است. از حکم صادره درباره آن نیز پشتیبانى شده است.
پس مسؤولیت فردى است نه عشایرى. و شخص, مسؤول کارهاى خود است و نه اهل بیت او. و مظلوم که داراى حق مطالبه از ستمهایى است که بر او رفته, استثنا گردیده است.
بند بیست ودوم به یهودیان, ویژه شده و آنان را از هرگونه خیانت به عنوان شهروندى باز داشته و ایشان را به وفادارى سفارش کرده است.
بندهاى دیگر صحیفه, همگان را در بر مى گیرد. در آن واحد مرزهایى براى پیوندها و بستگیها, در نظر گرفته شده, تا حقوق و آن چه گروه ها بر عهده شان قرار گرفته, در قالب قرارداد, درنگریسته شود.
در بند بیست ودوم از جدایى مالیاتهاى یهودیان از مالیاتهاى مسلمانان سخن گفته شده است, مگر در حالتهاى معین, مانند هجوم خارجى به شهر, یا اعزام سپاهیان مدنى براى جنگ در بیرون از شهر, براى دفاع از آن.
وظیفه فرزندان مدینه مشارکت در پرداخت هزینه هاى جنگ بود. حتى کسانى که نبرد و حضور در عرصه جنگ, وظیفه آنان به شمار نمى آمد; زیرا یارى کردن شهر, یارى کردن همه گروه هاست. پس آن گروه ها نیز باید در پرداخت هزینه جنگ شریک باشند. حتى اگر از دفاع و جنگ فیزیکى معاف باشند.
صحیفه پیش از قانون وجوب جزیه نوشته شده است. به همین دلیل, براى یهودیان اگر در جنگ شرکت کنند بهره اى از غنیمتها در نظر گرفته است. پرداخت هزینه دفاع بر عهده خود آنان است.
در بند بیست وسوم, محتواى بندهاى پیشین صحیفه باز هم مورد تأکید قرار گرفته است. در این بند, به مسأله کیفرهاى فردى ویژگى یافته است. هر انسانى داراى مسؤولیتهاى فردى است و خویشاوندان و اهل قبیله او به خاطر جرم او کیفر نمى بینند. و نصاب قانونى یا حکم قضایى, همواره به سود ستمدیده و بر ضد ستمگر است.
در بند بیست وچهارم, موضوع مشارکت یهودیان در پرداخت هزینه هاى جنگ و کمک مؤمنان بر ضد مشرکان تأکید شده است.
در بند بیست وپنجم چنین آمده (و ان یثرب حرام جَوفها لاهل هذه الصحیفه)
حرام در این جا به معناى قانونى است که نباید نقض شود. در این جا حاکمیت اهل مدینه بر زمین خود, بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته و یادآورى شده است.
در این بند با قاطعیت جنگ داخلى ممنوع اعلام گردیده و از ورود خارجیان به شهر (مراد مشرکان مخالف با مسلمانان) باز داشته شده است. در این بند امضاکنندگان صحیفه حاکمان شهر دانسته شده اند و دخالت هرکس که قرارداد را نپذیرفته, در امور مدینه, ممنوع گردیده است.
در بند بیست وششم از حقوق پناهندگان و هم پیمانان, در قالب نظام همکاریهاى اجتماعى مندرج در صحیفه سخن گفته شده است.
در بند بیست وهفتم حق پناهندگى سیاسى, مشروط به موافقت اهل شهر شده است, با نظارت پیامبر(ص). البته این بند, ادامه قانون قبلى رایج در میان قبیله ها بود که هرگونه پناه دادن یکى از افراد عشیره, بستگى به نظر رئیس عشیره داشت. در این جا, دگرگونى به وجود آمده و حق اعطا پناهندگى از قبایل گرفته شده و به اهل صحیفه و امضاکنندگان آن داده شده است. در حقیقت, این بند, اختیار پناهندگى قانونهاى داخلى و خارجى آن را از رئیسان قبیله ها مصادره کرده و در چارچوب قانون صحیفه قرار داده است.
در بند بیست وهشتم بر مرجعیت واحد براى حل نزاعها و کشمکشهاى سیاسى, اجتماعى, اقتصادى و امنیتى داخلى تأکید شده است.
پس هر حادثه اى یا اختلافى که ممکن است به فتنه اى داخلى تبدیل گردد, باید به پیامبر(ص) ارجاع داده شود تا با عدالت و میزان حل گردد, تا فتنه اى میان دو سوى نزاع و درگیرى, باقى نماند.
این بند بر صلاحیت اِشراف مرکزى بر ساماندهى اختلافهاى رخ داده میان اهل مدینه, یا طرفهاى قرارداد صحیفه, تأکید دارد.
در بند بیست ونهم قریش و یاورانش, از هرگونه حق پناهندگى و حمایت و داشتن پیوندهاى دوستانه, یا مصلحتى, باز داشته شده اند. صحیفه, هرگونه پیوند اجتماعى, سیاسى و اقتصادى را با قریش در منطقه ممنوعه قرار داده و کوشیده تا راه هرگونه اندیشه بستگى و پیوند و یا ایجاد پیمانهاى همکارى با قریش را نیز از بین ببرد. از این روى, ضرورت برکنارى و بیرون راندن قریش در جاى جاى قرارداد, مورد توجه قرار داده شده تا آنها در جایگاه ضعیف واقع شوند و نفوذ پیشین آنها بر اهل مدینه رشد نکند.
بند سى ام به موضوع همکارى مشترک همه گروه ها براى دفاع از مدینه در برابر همه کسانى که قصد حمله به این شهر را دارند تأکید کرده است. مثل بندهاى پیشین بر ضمانت امنیت داخلى از خلال وحدت قانون و وحدت قضایى اصرار دارد. این بند, براى بیان مسؤولیت مشترک دفاع از شهر مدینه در برابر هجوم ناگهانى خارجى قرار داده شده است.
همان گونه که بندهاى صحیفه, به موضوع دفاع و امنیت و قتال و غیره پرداخته اند, در بند سى ویکم بر صلح و سلم, در برابر هرکس یا گروهى که به این کار میل و گرایش داشته باشد, سفارش شده است, به جز با کسانى که (حارب الدین) با دین در جنگ باشند. از این بند آشکار مى شود که دعوت به صلح و سلم براى همه اهالى در داخل و خارج مدینه ممکن بوده و اختصاص به گروهى از مردم نداشته است. زیرا براى هر یک از (مردم بهره خاص آنان است) البته به این شرط که قرارداد مصالحه, در دست مردم مدینه و مرجعیت اعلاى آن باشد.
در بند سى و دوم صحیفه, آمده است:
(یهود اوس و موالى آنها و خودشان داراى حقوق اهل صحیفه هستند, با نیکى از سوى اهل این صحیفه برخوردارند و نیکى مانع گناه خواهد بود. هر کسى فقط براى خود کسب مى کند و خداوند با صادق ترین و نیکوکارترین افراد در این صحیفه است.)
ابن کثیر, در کتاب خود درباره سیره نبویه, همه این فقره را, بدون ذکر هیچ دلیلى, حذف کرده است!
نگریستید که بند هیجدهم, یهودیان بنى اوس را در بر گرفت و اکنون, بند سى و دوم, از یهودیان یا اوس سخن به میان آورد. به نظر مى رسد که بنى اوس, هم پیمانان اوس بودند و به عشیره اى غیر از اوس ریشه مى بردند. از این روى صحیفه دوباره نام آنها را ذکر کرده است. به دلیل قدرت آنها و هم پیمانى ایشان با بنى قریظه, که گروهى یهودى معتبر در مدینه بودند.
در این بند مسؤولیت هر فرد و کارهایى که به عهده دارند, روشن شده است و این که آن چه را کسب کند از آنِ خود او خواهد بود و دستاورد کارهایش را فقط خود مى بیند, چنانکه در هر بندى از بندهاى صحیفه به آن به روشنى پرداخته شده است.
ابن هشام یادآور مى شود: مقصود از این بند نیکوکارى اهل صحیفه بوده است.
و صحیفه با این سخن به پایان مى رسد:
(این صحیفه هرگز جاى هیچ ستمگر و گناهکارى نخواهد بود و این که هرکس بیرون رود ایمن است و هرکس بماند هم ایمن خواهد بود, مگر ستم کند, یا گناه و خداوند پناهگاه نیکوکاران و تقواپیشگان است و محمد رسول اوست.)
ابن کثیر, فقره (محمد رسول الله) را حذف کرده بدون آن که دلیل آن را ذکر کند!
بند سى و سوم پایان صحیفه است که بیانگر پذیرفتن قراردادهایى است که بین قبیله ها بسته شده است, ولى در چارچوب نظام جدید که هرکس, مسؤول کارهایى است که انجام مى دهد. در نظام جدید, و قانونى, هویت قبیله اى را محور قرار نمى دهد.
هر قبیله اى در قالب دولت مدینه واحد است و مستقل و هرکس وارد شهر شد, ایمن است به شرط این که ستم نکند, یا گناه نورزد. و هرکس از آن خارج شود باز هم ایمن است, به شرط این که با دین نجنگد. خارج شدن از شهر, پس از آن است که اجازه و موافقت مرجع اعلاى شهر را گرفت. چنانکه هرکس که در شهر مدینه ساکن مى شود از امنیت برخوردار است, مانند اهل مدینه و هزینه دفاع و قتال را مانند آنان باید بپردازد. در این بند بر زندگى تکیه شده است و هرکس ساکن مدینه شود از آن برخوردار مى شود.
تاریخ صحیفه
صحیفه مدینه, نقطه آغاز دگرگونى در تاریخ مسلمانان است که پس از هجرت از مکه به یثرب, با هدف ساماندهى پیوند مهاجران و انصار نگارش یافته است و نیز براى پیوند مسلمانانِ مهاجر و انصار, با مؤمنان دیگر گروه هایى که در یثرب زندگى مى کنند, صحیفه, نقطه آغاز تأسیس دولت به شمار مى آید که نخستین اندیشه هاى آن در مکه جوانه زد و ارکان آن در یثرب پا گرفت.*
تاریخ نگاران اجماع دارند که صحیفه در سال اول هجرت نوشته شده است و نیاز به ساماندهى و بنیان گذارى قانونها میان گروه ها موجب شد تا در قالب بندهاى روشن شکل بگیرد و از نظر ترتیب زمانى دومین گام پس از بنیان گذارى مسجد (مرکز دولت) به حساب مى آید.
مورّخان در ترتیب فقره هاى صحیفه, اختلاف نظر دارند. شمارى آن را متنى یکپارچه مى دانند که در یک بار هم نظم و نسق یافته است و دیگران آن را دستاورد چند زمان و برهه مى دانند که بعدها در صحیفه مشترک قرار گرفته است.4
همچنین مورخان در نام گذارى این متن نیز اختلاف نظر دارند. شمارى از آنان نام صحیفه را بر متن مى نهند و شمارى نام کتاب را. ولى در مجموع, مورخان, بیش تر از فقیهان بر اهمیت آن اصرار دارند.
پژوهشگرانِ مباحثِ تاریخى به این متن به عنوان سند سامان یافته با اشراف پیامبر(ص) بر بندهاى آن پیش از نزول سوره هاى مدنى, مى نگرند. امرى که بر این متن اهمیت دوصد چندانى مى بخشد; زیرا چارچوب یگانه اى است که خبر از چگونگى ساماندهى درونى گروه ها و قبیله هاى مختلف دارد.
اما در نظر فقیهان, اهمیت این متن کم است, زیرا متنى است زمانى (بشرى) و غیر قرآنى و چون سوره هاى مدنى نازل شدند , صحیفه در یثرب بى اهمیت شد و آیاتى که از نظم روابط اجتماعى و قضایى و روابط اجتماعى سخن مى گفت, جانشین بندهاى صحیفه گردید. پس فقیهان, هرگز به عنوان یک منبع تشریع با صحیفه برخورد نمى کنند.
از نظر پژوهشگران تاریخى, صحیفه متنى است تاریخى که به عنوان یک رخداد باید با آن رو به رو گردید و حادثه اى است که درباره آن به دشوارى مى توان خود را به بى خبرى و نادانى زد.
برخلاف اختلافهاى موجود در رویکرد به صحیفه میان فقیهان و مورّخان; اما هر دو گروه بر درستى تاریخى و اهمیت آن به عنوان نقطه دگرگونى در ظهور شخصیت ممتاز مسلمانان در آغاز هجرت اتفاق نظر دارند.
در میان تاریخ نگاران, میزان توجه به این صحیفه گوناگون است: شمارى به اشاره اى کوتاه به آن, بسنده کرده اند, شمارى آن را خلاصه کرده, شمارى نکته هاى آشکار و برجسته آن را یادآور شده و شمارى به طور کامل به روایت و نقل آن پرداخته اند.
سیره نویسان در میان دیگر مورخان, توجه بیش ترى به نشر متن صحیفه به تمام و کمال از خود نشان داده اند. مهم ترین منبع صحیفه, کتاب سیره ابومحمد عبدالملک بن هشام درگذشته 215 هجرى است که به طور کامل آن را در کتاب سیره خود ذکر کرده است.
ابن هشام, سیره را از زیاد البکائى, که او از محمد بن اسحاق نقل کرده, روایت مى کند و محمد بن اسحاق درگذشته سال 150 هجرى هم از استاد خود, ابن شهاب زُهرى درگذشته به سال 124 هجرى, نقل مى کند.
به سبب عوامل زمانى, سستیها, اهمال کاریها و جنگهایى که منطقه را در بر گرفت, بیش تر منابع از میان رفته و تنها سیره ابن هشام, باقى مانده است که به منزله تحریر دوباره سیره ابن اسحاق است. این سیره, تبدیل به مرجع اساسى و موثق شد, به دلیل استفاده از روش استاد و روشنى منابع نقل, از سوى ابن هشام.*
بیش تر مورخان و نویسندگان سیره, که بر نوشته ابن هشام تکیه کرده اند به کتاب ابوعبید قاسم بن سلام درگذشته 224 هجرى نیز استناد جسته اند و به این ترتیب, مراجع سیره متعدد شد, امرى که در ترتیب سیره و تنظیم آن براساس روش مقارنه میان سیره و دیگر نوشته ها کمک کرد.
موضوع تا سده هشتم هجرى دنبال شد. زمانى که مورخ و مفسر و حافظ, ابن کثیر (701ـ774هـ) ظهور کرد و سیره نبویه مستقلى را بر پایه ترکیب مصادر گوناگون نگاشت و به آن ترتیبى ویژه بخشید. ابن کثیر, صحیفه (کتاب) را از محمد بن اسحاق نقل کرد و از قرارداد میان مهاجران و انصار (مؤاخاة) هم به نقل از امام احمد بن حنبل روایت کرد:
(حدّثنا عفان, حدثنا حماد بن سلمه, حدثنا عاصم الدحول عن انس بن مالک قال: (حالف رسول الله بین المهاجرین و الانصار فى دار انس بن مالک)
ابن کثیر, آن چه را که بخارى و مسلم و ابوداود نقل کرده اند, با روایتهاى دیگر, تأیید کرد.
از طریق عاصم بن سلیمان الاحول, از انس بن مالک که گفت:
(رسول خدا, قریش و انصار را در خانه من هم پیمان کرد.)
و ابن کثیر افزوده است:
(امام احمد گفت: عبّاد از حجّاج از عمرو بن شعیب و او از پدرش و از جدش نقل کرده است:
(پیامبر(ص) کتابى میان مهاجران و انصار نگاشت مبنى بر این که دیه ها و فدیه هاى چنانکه میان آنان مرسوم بوده, به معروف و با هدف اصلاح میان مسلمانان حفظ کند…)
در صحیح مسلم از جابر نقل شده است:
(رسول خدا(ص) براى هر تیره اى دیه هاى آنها را پذیرفت)
و محمد بن اسحاق نوشت:
(رسول خدا در میان انصار و مهاجران, عهدنامه اى نگاشت که در آن یهود هم ذکر شده و با آنها پیمان بست و دین آنان را به رسمیت شناخت و اموال شان را محفوظ داشت و شرطهایى را از آنان خواست و خود نیز شرطهایى را براى آنان پذیرفت.)
ابن کثیر صحیفه را به گونه خلاصه نقل کرده و در پایان آن نوشته است:
(چنین ابن اسحاق آن را نقل کرده بود و البته ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب الغریب خود و غیر آن, این متن را به شرح آورده است)5
ابن کثیر کوشیده تا آن چه را فقیهان و اهل حدیث از این صحیفه نقل کرده و آن چه را نویسندگان سیره یادآور شده اند, با هدف موثق کردن آن یکجا ذکر کند. پس پیمان برادرى میان انصار و مهاجران را در خانه انس بن مالک و صحیفه به نقل از ابن اسحاق و ابن سلام نقل مى کند. و این همان کارى است که ابن هشام در هنگام یادکرد از ابن اسحاق, به عنوان منبع اصلى نقل صحیفه و حلف (پیمان برادرى) انجام داده است و گفته:
(ابن اسحاق گفت: پیامبر(ص) عهدنامه اى را میان مهاجران و انصار نگاشت و با یهودیان هم معاهده کرد و دین آنها را پذیرفت و به اموال آنان امنیت بخشید و شروطى را به عهده آنان گذاشت و شروطى را به سود آنان به عهده گرفت.)
سپس نصّ را بدون هیچ کم و کاستى آورده و آن را خلاصه نکرده است.6
ما در این جا, بر نص سیره ابن هشام درباره صحیفه اعتماد کرده ایم. همه مورّخان معاصر و خاورشناسان هم, در هنگام بررسى قانون اساسى مدینه, به آن اعتماد ورزیده اند.
تاریخ نگاران معاصر و خاورشناسان, صحیفه را به بخشهایى تقسیم کرده و با هر بخش به عنوان یک ماده قانونى تعامل کرده اند و سپس به تفسیر آن, به گونه اى مستقل پرداخته اند تا مجموع عناصر تشکیل دهنده صحیفه و بندهاى آن را شرح داده باشند.
به سبب همین جدا کردن, پژوهشگران در محدود کردن هر بند از موادّ قانون مدینه اختلاف نظر دارند. شمارى که دیده اند, پاره اى از بندها به یک معناست, آنها را با هم ادغام کرده اند و شمارى هر یک از بندها را به استقلال بررسى کرده و آنها را مواد قانونى گوناگونى که با هدف شرح و تفصیل ذکر شده, آورده اند.
در مَثَل خالد بن صالح الحمیدى, صحیفه را به 47 ماده تقسیم کرده است. عون الشریف این عدد را به 52 بند رسانده است و ما در پژوهش خود از این دو سبکِ جداسازى و یا به هم پیوستگى راه میانه را برگزیده و مواد بندها را به 33 فقره مستقل تقسیم نمودیم.
این صحیفه, در بوته جرح و تعدیل هاى فراوان قرار گرفته است. به نظر شمارى از پژوهشگران, صحیفه, شامل چند معاهده مى شود به دلیل آن که محتواى بندها و فقره هاى آن زیاد تکرار شده است.
عون شریف قاسم, در کتاب (نشأة الاسلامیة على عهد رسول اللّه) بر این نظر است که صحیفه, بیش از یک سند رسمى است که میان گروه هاى مدینه سامان یافته است, بلکه در سالهاى بعدى به آن افزوده شده است. این نظریه را قاسم, با اشاره به تکرار فقره ها تأیید مى کند و مى نویسد:
(ضرورتهاى عملى تازه, موجب اعاده نظر در اجزاى معین از صحیفه شده اند, تا با شرایط تازه سازگار افتد.)7
صحیفه, عنوان یک اصل, از دیباچه, فقرات و پایان شکل یافته است و مجموعه این سه بخش, کتابى را تشکیل داده اند که نامهاى گوناگونى چون دستور, وثیقه, میثاق, عهد, عقد, و غیره دارد, تا نشان دهنده دلالتهاى گوناگون این سند باشد.
پیش از شروع در بررسى مفهوم هاى عمومى بندهاى صحیفه باید از این پرسش پاسخ داد که چرا صحیفه نگاشته شد؟
چرا صحیفه…
پیش از رسیدن مهاجران به یثرب, دو قبیله بزرگ عرب, که به هشت عشیره تقسیم مى شدند, با سه قبیله یهودى و پنج عشیره دیگر در کنار قبیله هاى پنج گانه بزرگ با هم در این شهر مى زیستند. این قبیله ها و عشیره ها از این جهت نیز تقسیم مى شدند: گروهى یهودى که در عشیره هاى گوناگون پراکنده بودند و گروهى مسلمان (انصار) که در اوس و خزرج گرد آمده بودند و شمارى از هم پیمانان و دوستان خود.
هنگامى که مهاجران مسلمان از قریش و هم پیمانان آنان که همراه شان جنگیده بودند, به یثرب مهاجرت کردند و در حقیقت از ستم قریش در مکه, به سوى یثرب حرکت آغازیدند, وضع اجتماعى یثرب به هم ریخت و بسیار دشوار بود تا همه این گروه ها شناسایى شوند. پس نیاز به تنظیم روابط و ترتیب آن براساس قانون یا عهدنامه یا قرارداد میان مهاجران مکّى و اهالى یثرب از همه گروه هاى ساکن آن شهر شد.
اهل یثرب, همگى از انصار نبودند. انصار از دو قبیله خزرج و اوس بودند که با رسول خدا(ص) پیمان بستند در بیعت عقبه دوم (بیت الحرب) و پیش از آن, بیعت اول (بیعت السلم), شمارشان کم بود و از 95 نفر در نمى گذشت. افزون بر آنان, شمارى از مردم یثرب, پس از آن که پیامبر(ص), گروهى از مسلمانان را به یثرب فرستاد, تا آیین تازه را آموزش دهند, به دین جدید پیوستند نیز, حضور داشتند.8
از این روى ناگزیر باید قراردادى بسته مى شد, یا پیمانى برقرار مى گردید, تا همه گروه ها را فرا بگیرد و از همه گونه درگیرى میان مهاجران و انصار, جلوگیرى بشود و زمینه هاى اختلاف از میان برود. پس یثرب چنانکه گذشت به دو بخش بزرگ تقسیم مى شد: عربها: (اوس و خزرج) و عشیره هاى کوچک که در جوار آنان مى زیستند و یهودیان (بنى قینقاع, بنى نضیر و بنى قریظه) که قبیله هایى بودند که پیش از 600 سال از شام به جزیرةالعرب آمده و خود را با آداب و رسوم جزیرةالعرب, هماهنگ ساخته بودند.
به دلیل این استقرار طولانى, اختلافها و نبردهایى میان یهودیان و دو قبیله بزرگ عرب رخ داده بود. چنانکه دو قبیله نیز با هم جنگیده بودند (جنگ بعاث میان اوس و خزرج) چنانکه نبردهایى هم میان سه قبیله یهودى رخ داده بود.
ییثرب معرکه ها و نبردهاى بسیارى به خود دیده بود و نیروهایى در آن وارد شده بودند و پیمانهایى از پس آن برقرار گردیده بود. قبیله اوس با قریظه و نضیر یهودى, علیه خزرج هم پیمان بود. قبیله خزرجى با قینقاع یهودى هم پیمان بود. جنگها و نزاعها, دلیل روشنى نداشت. تنها هم میان یهود و عرب نبود, بلکه میان عرب و عرب و یهود و یهود نیز رخ مى داد. در سالهاى اخیر پیش از هجرت, پیمانهاى یهودى ـ عربى علیه پیمانهاى یهودى ـ عربى دیگر بسته مى شد. درگیریها و نزاعها و جنگهاى بسیار, موجب ضعف و ناتوانى دو طرف شده بود, بویژه پس از (یوم بعاث) که موجب شکست هر دو قبیله اوس و خزرج و ناتوانى آنها شده بود.9
در سایه این گزاره ها و زیر سقف چنین فضایى, باید قراردادها و پیمانهایى سامان مى یافت, به گونه اى که هم گذشته را در برگیرد و هم دوران جدید در آن لحاظ گردد, تا آن که کارها با هم آمیخته نشود و مهاجران تازه گریخته وارد شورشهاى محلى نشوند که رنگ و بوى قبیله اى در آنها غلبه دارد و حسد براى رسیدن به جایگاه هاى اجتماعى انگیزاننده قبیله باشد و در چنین هیاهویى ویژگى دعوت توحیدى تازه گم شود.
رسول خدا, که درود خدا بر او بادا, از نخستین لحظه رسیدن به یثرب, این نکته را به درستى دریافت که هر گروهى در صدد به دست آوردن جایگاهى در نزد اوست, تا به کمک آن, گروه دیگر را تحقیر کند. چنانکه هر قبیله اى مى خواهد به او نزدیک شود, تا با همراه کردن مهاجران با خود, آنان را بر ضد رقیبان محلّى اش به کار گیرد. به همین دلیل, پیامبر(ص) دعوت سران قبیله ها را براى اسکان در منازل شان نپذیرفت, تا مجال سوءاستفاده را فراهم نیاورد که هرگونه اشاره او موجب درگیرى قبیله ها با هم گردد. و نیز از همان لحظه اول, بناى مسجد را مقرّ اقامت موقّت خود قرار داد تا بعدها مرکز دعوت ـ دولت اسلامى تازه باشد.10
پس از پایان بناى مسجد, به ساماندهى پیوند و بستگى کسان و گروه ها, در دو سطح پرداخت:
نخست میان مسلمانان (مهاجر و انصار) و دوم میان مسلمانان و دیگر مؤمنان غیر مسلمان و نیز غیر مؤمنان (یهودیان و قبیله هاى کوچک)
پیامبر(ص) براى حل مشکل نخست, نظام برادرى را برقرار ساخت, تا از اهل مکه مهاجر, که خانه خود را ترک و کار و زندگى خویش را رها کرده بودند, سختیها و رنجها را بزداید که به خاطر ایمانِ به رسالت تازه به تنگنا افتاده بودند.
بر پایه نظام برادرى, که پیامبر برقرار کرد هر یک از مهاجران, برادرى از انصار داشت که با او در مسکن و خورد و خوراک شریک مى شد و از حق وراثت برخوردار مى گردید و هر مهاجرى با انصارى حق برادرى یافت. پس این پیمان بسته شد تا دشواریهاى مهاجران در قالبِ نظام برادرى دینى برطرف گردد.11
براى حل مشکل دوم رسول خدا(ص) صحیفه را نگاشت و در میان مسلمانان و همراهان آنان و مؤمنان و همراهان آنان و نیز یهودیان که دین آنها را به رسمیت شناخت و اموال آنها را ایمن کرد و شرطهایى را بر عهده آنان گذاشت و شرطهایى را به سود آنان بر عهده گرفت.
پس صحیفه نبوى, پاسخ به نیازى اساسى بود که شرایط تازه آن را به وجود آورده بود و با آغاز تنظیم سیاسى دعوت موافقت داشت پس از اجازه هجرت و جهاد بر ضد قریش و کفّار.12
چون شرایط دگرگون شد و اوضاع و احوال تغییر کرد, به دلیل نزول سوره هاى مدنى که پاره اى از بندهاى صحیفه را تأیید و بسیارى را هم حذف کرده بود, دوران صحیفه به سر آمد. پس خلفا و فقیهان به آن چه از صحیفه در قرآن هم آمده بود توجه داشتند و به مواردى که خلاف قرآن بود, توجه نکردند. و با گذشت زمان اهمیت صحیفه رو به کاهش نهاد; زیرا دگرگونیها, از آن گذشته بود و تنها وجود آن به عنوان سند تاریخى معنوى باقى ماند.
چگونه صحیفه را بفهمیم؟
قراءتهاى گوناگونى از صحیفه نبوى وجود دارد که بیش تر آنها اثر پذیرفته از روش و پیش فرضهاى ذهنى پژوهشگران است. ما مى توانیم ده ها مثال در این باره بیاوریم, ولى به سه نمونه اشاره مى کنیم:
1. شوقى ابوخلیل در کتاب الهجرة خود, چنین مى نویسد:
(صحیفه, واقعه اى است که جریان تاریخ را دگرگون کرد; زیرا توانست چهار هدف را برآورد:
توحید مسلمانان با وجود اختلاف تیره و قبیله هاى آنان.
برپایى همکارى بین افراد جماعت بر پایه برادرى در دین و نه پیوند قبیله اى.
تساوى یهودیان با مسلمانان در مصلحت عمومى که راه را براى علاقه مندان به اسلام گشود و حقوق مسلمانان را نیز به ایشان اعطا نمود.
و سرانجام این که رسول خدا(ص) توانست خود را منبع و اصل قدرت معرفى کند, بدون آن که هیچ شورشى رخ دهد یا ترس از زیر سؤال بردن قدرت او باشد.)13
2. متفکر معاصر, محمد عابد الجابرى, بر این باور است:
(صحیفه,بنیاد معاهده میان پیامبر و یهود است که بر دو پایه استوار مى گردد. از دو گروه شکل مى گیرد: مسلمانان و مؤمنان که لازم بود کار خود را به سبکى که پیش از اسلام انجام مى دادند, انجام دهند. البته در قلمرو دیات و پرداخت آن با شرط خوش معامله بودن نسبت به اسیران و نیز عمل به عدالت در پیروى از آن قانونها. ازین روى, در صحیفه گروه ها, طایفه ها و قبیله ها, به نام ذکر شده اند و همه آنها به همکارى با مؤمنان فراخوانده شده اند. طرف دوم یهودیانند که از غنایم جنگهایى که در آن با مؤمنان مشارکت دارند, بهره مند مى شوند و در این قلمرو آنان یک امت واحده را با مؤمنان شکل مى دهند.)
به نظر جابرى, این صحیفه بر حرام بودن جنگ داخلى در مدینه و واجب بودن دفاع مشترک از آن تأکید دارد.
برابر مفاد صحیفه, هیچ مشرکى یا یهودى یثربى, نباید قریشیان را اجیر کند. صحیفه روشن مى سازد که مرجع حلّ هرگونه اختلافى پیامبر خداست; چه میان مؤمنان و مسلمانان چه آنان و یهودیان. و در پایان تأکید شده که پیوندها و بستگیهاى اهالى یثرب باید براساس نیکى و حسن سلوک و حفظ امنیت استوار باشد.14
3. على الحوات, صحیفه را یک قانون مى داند و به عکس نظر جابرى او بر این باور است که صحیفه, تصویر جامعه را از نظر قانونى, نموده است. و با قرآن کریم در بنیادهاى عمومى خود همخوانى دارد, مانند وحدت مسلمانان و امت واحد بودن آنان. صحیفه راه و رسم قبیله اى را برانداخت در حالى که قبیله ها را به همان شکلى که بودند, حفظ کرد و تشکیلات اجتماعى آنها همان گونه که بود در مسیر تقویت اسلام قرار گرفت.
در صحیفه,بر همکارى قبیله اى و اتحاد آنها بر ضد هرگونه حمله خارجى و یارى و همکارى مؤمنان تأکید شده است. و یهودیان هم وضعیت ویژه اى داشتند و از آنها خواسته شده بود تا به قانونهاى جامعه احترام بگذارند. در برابر, حمایت از آنها و ضمانت آرامش و آسایش و حفظ اموال ایشان در دستور کار باشد.15
اختلاف در قراءت بندهاى صحیفه, یعنى مواد قانونى با بررسى دوباره آن, از راه جدا کردن بندهاى آن از هم و تبدیل آنها به فقره هاى مستقل و کوشش براى تفسیر آن به عنوان بندهاى قانونى و تقدیم پاسخى معقول و واقعى از هدفهاى صحیفه و نیز قرار دادن بندهاى جزائى آن در سیاق واحد, با اعتراف به دیگرى و اقرار به گونه گونى صحیفه در ضمن وحدت آن, همانا درونمایه آن را که عبارت از پرداخت حقوق برابر به گروه ها و ترساندن آنها از شکستن پیمان نامه و از هم گسستن اتحاد مردم, و درازدستى نکردن به مصلحت عمومى و خیانت به اهل مدینه باشد, از بین نمى برد. یعنى به خلاف اختلافهاى موجود در بندها, موارد یاد شده از نظر محتوا قابل اثبات است.
این از نظر مبادى عمومى, ولى از نظر زمانى, صحیفه نبوى نمایان گر برهه جابه جایى است. پایان نظام اجتماعى قبیله و آغاز جامعه جدید در زمانى که هنوز نصوص دینى به طور کامل نازل نشده بود.
پس صحیفه, لحظه برخورد دو زمان است و آغاز تأسیس دولت براساس عقیده. توفیق میان دو زمان, عنوان لحظه اى است که فقره هاى صحیفه از آن سخن مى گویند.
صحیفه چه مى گوید؟
صحیفه از دو بخش تشکیل شده است:
1. سامان بخشى میان مهاجران و انصار,
2. روشن ساختن پیوند میان مسلمانان (مهاجر و انصار) و مؤمنان: یهودى و….
این تقسیم, به سبب وجود اختلاف در بند اول (دیباچه و مقدمه) تا بند شانزدهم و جدایى آن از بخشى که از بند هفدهم شروع و تا بند سى وسوم ادامه مى یابد, که به منزله پایان صحیفه است, درخور استنتاج است.
صحیفه, یک محتوا دارد, ولى در قالب فقره هاى جداى از هم آمده است و هر فقره, به حال معین, یا پدیده روشنى اشاره مى کند.
ضرورت, چنانکه آشکار است, اقتضا کرده تا نام هر قبیله و عشیره در بند سوم بیاید تا اشتباه رخ ندهد و سبب نگردد هر گروهى که نام او نیامده, بخواهد از صحیفه و قانونهاى آن سر باز زند. در این جا با فقره هاى مکرر که فقط در آنها نام عشیره ها یا قبیله ها فرق مى کند, که صحیفه براى آنها نوشته شده است, رو به رو هستیم.16
به همین دلیل, در صحیفه نام همه گروه هاى یثر آمده است و بااین کار, دقیق ترین آگاهى ها, از پراکندگى قبایل در مدینه و چگونگى پیوند و بستگى آنها, در اختیار ما قرار داده شده است.
در این راه, حتى از نسبتهاى مصاهره میان قبیله هاى یهودى و عربى و پیمانهاى مصلحتى آنها و دوستیهاشان (در بند هجده) فروگذار نشده است.
چنانکه شامل بعضى از افراد از دو قبیله بزرگ اوس و خزرج مى شود که آیین یهود را پذیرفته و داراى وضعیت ویژه اى گردیده اند و پیوند آنها با قبیله و پذیرش عقیده تازه موجب اشتباه شده است (بند19)
به دلیل دشوارى و پیچیدگیهاى جایگاه و نیز تداخل روابط و تفاوت آنها و اشتراک و ترکیب چند هویتى پاره اى از گروه ها و جمع میان عقیده و قبیله از سوى بعضى, در صحیفه کوشش شده تا همه گروه ها را شامل شود و نام همه آنها بدون استثنا ذکر گردد. و گسترده بودن صحیفه موجب شده تا بعضى از مورّخان معاصر و خاورشناسان این نظریه را ارائه کنند که: صحیفه در زمانهاى جداگانه اى نگاشته شده است (چنانکه شمارى از پژوهشگران را عقیده آن است که بند دوم و سى ام به صحیفه افزوده شده تا یهودیان اوس را هم شامل شود)
به خلاف تفسیرهاى گوناگون از ترکیب صحیفه و عناصر تشکیل دهنده آن و نیز ترتیب زمانى آنها, پژوهشگران اعتقاد دارند که این صحیفه, همه آگاهى ها را به گونه فشرده در یک قالب ریخته است.
صحیفه, از نظر تاریخى, از معتبرترین سندهاست و از حیث فراگیرى سیاسى و اجتماعى و روشن بودنِ جایگاه قانونى آن, مهم ترین سند است. این سند, متأسفانه فترت زمانى اولین سال هجرت است و در عین حال شناسنامه گونه شناسى پیوند و بستگیهایى است که دعوت اسلامى آنها را پیش از نزول سوره هاى مدنى برقرار ساخت و پرداخت زکات و جزیه و تغییر نام یثرب به مدینه و تعدیل رویکردهاى قبیله اى که در بندهاى بیست ودوم و نیز بند بیست وچهارم صحیفه آمده است از دستاوردهاى مهم آن به شمار مى آید.
صحیفه از رسول خدا(ص) به عنوان رئیس حکومت و منبع آن از یک سو و اهل مدینه (یثرب) و اهل مکه (مهاجران قریش و هم پیمانان آنان) از سوى دیگر در بند اول یاد مى کند.
از مؤمنان و مسلمانان و از امتى جداگانه از دیگر مردمان و از توجه به مردمى که غیر مؤمن اند (در بند دوم) و از پایه عقیدتى دولت اسلامى و نیز مساوى بودن اهل مکه و اهل یثرب در عقیده واحد, سخن مى گوید.
نیز روى جماعت سیاسى و جامعه اى باز و تکثرگرا انگشت مى گذارد که همگان در آن براساس قانون برابرند.
صحیفه, در بندهاى 33گانه خود آزادى دینى و زندگى صلح آمیز را در میان گروه هاى مدینه پایندان شده است, (بندهاى 4 و5 و 6 و7 و8) و مردم را به ساماندهى پیوندها در پرتو نظام تازه فرا خوانده است و قراردادهاى پیشین را پذیرفته و پرهیز از فتنه گرى را شرط کرده و خونخواهى قبیله اى را ممنوع کرده و امنیت داخلى را خواستار شده است و دفاع از مدینه را لازم دانسته و قضا و داورى را بالاتر از همه گروه ها قرار داده است:
(بندهاى9, 10, 11, 12, 13, 14). و هر یک از گروه ها را تابع قانون کرده و مصدر قانون گذارى و اقتدار را رسول خدا(ص) قرار داده است, نه قبیله یا رئیس عشیره و در پایان بر وحدت مدینه و اتحاد آن در هویت مشترک ساکنانش تأکید ورزیده است و هرگونه برترى انگارى بین هویت هاى قبیله اى و عشایرى و دینى را ممنوع کرده است و تأکید کرده که هویت تازه, هویت مدینه است که عهدنامه میان گروه هاى آن, همین صحیفه است (بندهاى15, 16, 20, 21, 28 و33)
به نظر شمارى از پژوهشگران, صحیفه شبیه یک قرارداد سیاسى است. این عهد یا قرارداد سیاسى, براى هر گروهى آزادیهاى دینى و حقوق مالى ویژه را در نظر گرفته است. در برابر, کارها و وظیفه هاى روشنى را هم از آنها خواسته است (پرداخت هزینه امنیت و دفاع) و آزادى اختیار افراد براى مشارکت در جنگ و عملیات جهاد را حفظ کرده است, ولى مسلمانان را جدا کرده; زیرا جهاد فریضه دینى آنان است (بند22)
شمارى از پژوهشگران جدید, استثنا کردن غیر مسلمانان را از فریضه قتال بر ضد قریش و دشمنان دعوت اسلامى, مهم ترین نقطه اى مى دانند که در عصر جدید درباره حقوق بشر و حق فرد در انتخاب عقیده و استقلال شخصى او از دولت, در این صحیفه بازتاب یافته است.
این آزادى و داشتن اختیار براى شرکت در جنگ, به شرط آن است که فرد غیرمسلمان به وظایف عمومى که مربوط به مصالح مشترک جامعه است, احترام بگذارد (بندهاى 23, 24, 25, 26 و27)
نظام عمومى مشترک است و شامل همه گروه ها مى شود: قبیله ها, طایفه ها, عشیره ها, یهودیان, مشرکان و….
قلمرو عمومى باز قلمروهاى خاص و مستقل وجود دارد, مانند روابط مالى, استقلال اقتصادى و آزادى هر گروهى در حفظ عقیده شخصى خود و عادتهاى پیشین, مانند: پرداخت دیه و آزادى اسیر, به شرط آن که این کار در ضمن همکارى عمومى براى پشتیبانى از مدینه, در برابر هجوم خارجى و حفظ امنیت داخلى و پرهیز از فتنه و نابودى شورشها صورت بگیرد (بندهاى:29, 30, 31)
هدفهاى صحیفه
از خلال شرح معناى واژه هاى صحیفه و بررسى فقره هاى آن پس از جدا کردن آنها به عنوان بندهاى مستقل, مى توان روشن کرد که صحیفه به موضوع سازماندهى پیوندهاى اجتماعى میان گروه هاى یثربى و طایفه هاى مختلف آن پرداخته است. این موضوع یکى از هدفهاى صحیفه است که در چارچوب سیاق بزرگى, که تأسیس دولت قانونى براساس قانون است, جاى مى گیرد و از باب ساماندهى پیوندها و بستگیها در قالب جدید, که مقدمه مرحله بعدى باشد, که در آن از دوستیهاى قبیله اى و پیمانهاى آن گذر کرده و بنیاد جامعه واحد بر منبع یگانه مشروعیت و قانونگذارى و قضایى و اجرایى گذاشته شود.
دولت در اسلام, بر پیدایش امت از نظر زمانى پیشى گرفت و اصلى از نصوص قانونگذارى را برپا کرد و بنیاد نظام دولت ـ امت شد. و صحیفه در فاصله دو زمان نگاشته شد: عصر جاهلى پیشین و عصر اسلامى عقیدتى17
مى توانیم از لابه لاى قراءت بندهاى صحیفه عنوانهاى قانونى زیر را بیرون بکشیم:
اول. در این قانون اطراف اثرگذار و داخلى و طرف قرارداد معین شده اند: سه بخش بزرگ از مهاجران (قریش و هم پیمانان آنان و کسانى که همراه آنان جهاد کردند از موالى و دیگر عشایر) انصار (اوس و خزرج) و مؤمنان (یهودیان و همراهان آنان از فرزندان عشیره هاى بزرگ و کوچک)
در صحیفه گروه هاى مختلف افزوده شده اند تا پیوند و پیوستگیها روشن گردد و با نام بردن از آنها زوایاى حقوقى این پیوندها نیز روشن گردیده است. به سه قبیله بزرگ یهودى اشاره شده است و هشت عشیره که به اوس و خزرج ریشه مى برند و پنج گروه که از مهاجران و انصار و یهودیان نیستند (بنى ثعلبه, جَفتة, شُطیبه, موالى ثعلبه, خواص یهود و اصحاب سرّ آنان) سپس یهودى مآبان عشایر اوس و خزرج تا مؤمنان, یا کسانى که مسلمان شدند, یا پیمان با مسلمانان بستند در قتال با مشرکان و قریش, و ریشه به یهودیان مى بردند و غیر از آنان از عشایر یثرب غیر از اوس و خزرج.
دوم. صحیفه به عنوان مرجع اول تعیین شده و مسؤول اجراى بندهاى آن نیز اعلام گردیده است و بر مرکزیت قانون و واحد بودن نظام قانونگذارى و قضایى براى پرهیز از تشتت قانونى و ناسازگاریهاى قانونهاى قبیله اى اصرار فراوان گردیده است.
سوم. در صحیفه, عادتها و آداب و رسوم و پیمانهاى سابق, تأیید گردیده و به برابرى عمومى میان گروه هاى مختلف یثرب و قبیله هاى آن اشاره شده است. حقوق یهودیان در دو بند اختصاصى مورد بررسى قرار گرفته است: بندى که همه قبیله هاى یهودى را دربر مى گیرد و بندى که شامل یهود, به عنوان گروهى که بیرون از نظام قبیله اى قرار گرفته, مى گردد. این گروه, که شامل گروه ها و تیره ها مى شود, باز هم از حقوق مساوى در کنار اهل مدینه برخوردار است.
چهارم. صحیفه کارها و وظیفه ها و حقوق را معین کرده و آنها را به مواد زیادى بخش کرده که همگان در برابر آنها برابرند, بدون تفاوت قبیله اى و یا تفاوت مهاجر و انصار یا گروهى با گروه دیگر.
پنجم. صحیفه, بندهاى جزائى ویژه اى را تعیین کرده و آنها را در مواد فراوانى که به امنیت داخلى و خارجى و دفاع و جنگ و مشارکت در انفاق و نیز بهره ورى هر یک از گروه ها از غنایم مربوط مى شود, جاى داده است. این مواد, شامل همگان مى گردد و هیچ فرقى افراد در برابر آنها ندارند.
این مواد عبارتند از: حفظ استقلال مدینه, همکارى اجتماعى, دوستى داخلى, پرهیز از فتنه گرى, حفظ امنیت داخلى, انحصار حق داورى به قانون عمومى, منع خونخواهى, مسؤولیت دولت در برابر مردم, حق پناهندگى سیاسى, حق خروج از مدینه پس از کسب اجازه از دولت, حق دستیابى به جنسیت براى هر یک از ساکنان شهر, مسؤولیت فردى در برابر کارهاى خود و سرایت نکردن جرایم فردى به حریم قبیله یا عشیره, یاورى مظلوم و صاحب حق.
در بند هشتم, از ذمه واحد خداوند یاد شده و ذمه, یعنى عهد یا اعطاى عهد به ضمانت امنیت و حمایت و حفظ حریت و حق براى همگان. و نیز از دوستى میان مؤمنان سخن گفته شده و سپس در بند نهم آمده:
(هرکس از یهودیان که ما را یارى کند حق یارى خواهد داشت به شرط آن که ستمگر نباشد)
مراد از اسوه, اقتداست و به این ترتیب حقوق مؤمنان از غیر مسلمانان, باز شناسانده شده و شهروندان دولت به شمار آمده اند و حق یاورى دارند اگر مظلوم باشند یا در خطر.
ششم. در بندهاى صحیفه, مواد الزام آور وجود دارد که موقت و ناپایدارند و با از میان رفتن زمینه ها و موجبات آنها دگرگون شدند و با دگرگونى احوال آنها نیز تغییر یافتند, مانند قطع ارتباط با قریش و تحریم ارتباط با آنان, یا ایجاد رابطه با آنان, یا برپا کردن دوستیهاى مصلحتى یا سیاسى, با هم پیمانان آنان به گونه شخصى.
دولت مسؤول قانون است, چه از نظر اعلان جنگ, چه از نظر اعلان صلح و دوستى. از این روى, در صحیفه از هرگونه دوستیهاى انفرادى و خیانت به مصالح عمومى, یا پیمان شکنى بندهاى کتاب, نهى شده است. به دلیل روح تسامح و گشودگى و اعتراف به وجود دیگرى و پذیرش حق اختلاف, در پیمودن مسیر اختلافى خود, صحیفه توانست وحدت و یگانگى مدینه را در سال اول هجرت تحقق بخشد و دعوت اسلامى هم توانست از گرایش بسیارى از گروه ها بهره مند شود و مسلمانان کم شمار و با جمعیتى در حدود نود نفر, بدل به اکثریت شوند و دولت مدینه از توان فراوان بهره مند گردد که در مدت هشت سال, همه جزیرةالعرب را وحدت بخشد.
پى نوشتها:
1. السیرة النبویه, عمادالدین ابوالفدا اسماعیل بن کثیر قرشى, تحقیق مصطفى عبدالواحد, ج2/321, دارالمعرفه, بیروت, 1976.
2. سیرة النبى, جمال الدین ابومحمد عبدالملک بن هشام البصرى, تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید, تقدیم محمدحسین هیکل, ج2/120, دارالفکر, قاهره, 1937.
3.اشاره به داستان عقبه اول و دوم دارد که پیامبر(ص) در آنها دعوت خود را به اهالى یثرب اعلام کرد. ر.ک: تاریخ الرسل و الملوک, محمد جریر طبرى, تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, ج2/351, قاهره, دارالمعارف, چاپ6.
4.خالد بن صالح الحمیدى درباره دیدگاه هاى خاورشناسان درباره صحیفه مى نویسد:
(شمارى از خاورشناسان, مانند ولهاوزن و کاتیانى, بر این باورند که صحیفه, پیش از ماجراى بدر نگاشته شده, در حالى که هوبیر کرایم بر این نظر است که پس از بدر… و شمارى بر این نظرند که وثیقه یکى نیست و در نتیجه, تاریخ نگارش هر بخشى از آن متفاوت است. مونت گمرى وات مى گوید: صحیفه در زمانهاى گوناگون نوشته شده است و بعدها گردآورى شده است)
ر.ک: نشوء الفکر السیاسى الاسلامى من خلال صحیفه المدینة, خالد بن صالح الحمیدى/64 ـ 66, دارالفکر اللبنانى, بیروت, 1994.
5. السیرة النبویه, ابن کثیر القرشى, ج2/320ـ323.
6. سیرة النبى, ابن هشام بصرى, ج2/119ـ123.
7. به نظر خالد بن صالح الحمیدى, تردیدى وجود ندارد که در این سند دگرگونیهاى بسیارى انجام گرفته است.
چنانکه ترکیب بندهاى آن هم مقدم و مؤخر شده است. بخشهایى افزوده شده و بخشهایى کاسته شده است. کاست و فزون هم در ترکیبها و هم در واژگان مفرد روى داده است. که این هم نتیجه نقل سینه به سینه و نقل راویان بسیار از یکدیگر بوده است, ولى همه این دگرگونیها, در بنیاد و اساس این سند اثرى نداشته اند و همچنان از وحدت برخوردار است.
ر.ک: نشوء الفکر السیاسى من خلال صحیفة المدینه/71 و نشأة الدولة الاسلامیه على عهد رسول الله, عدن شریف, قاسم/25ـ37, دارالجیل, بیروت, دار المأمون خرطوم 1991.
8. ابن خلدون در تاریخ خود نام مسلمانان اولیه را در یثرب نقل کرده است:
(دعوت با 6 نفر از خزرجیان آغاز شد. اینان, از مکه به مدینه برگشتند و دعوت به اسلام کردند, تا این که گسترش یافت… در سال بعد در مکه 12 نفر انصارى بودند که پنج نفر از شش نفر پیشین نیز حضور داشتند…. هفت نفر دیگر…. این 12 نفر از خزرج بودند و دو تن از اوس و چون هنگام بازگشت آنان رسید, پیامبر ابن مکتوم و ابن عمیر را همراه آنان فرستاد تا به اسلام دعوت کنند…. و بسیارى از انصار به دست او مسلمان شدند…. سپس مصعب به مکه بازگشت و همراه او گروهى از نو مسلمانان انصارى براى دیدن پیامبر(ص) به مکه آمدند و در میان آنان کسانى هم بودند که غیر مسلمان بودند…. و تعداد کسانى که در آن شب بیعت کردند 73 نفر مرد و 2 زن بودند. پیامبر(ص) 12 نقیب از میان آنان برگزید که 9 نفر از خزرج و 3 نفر از اوس بودند.)
المقدمه, کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر فى ایام العرب والعجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر, ج2/404ـ406, بیروت, دارالکتب العلمیه, 1992.
9. البدایة والنهایه, ابن کثیر, تحقیق احمد عبدالوهاب فتیح, ج3/192, ریاض, دار زمزم, قاهره, دارالحدیث, 1994. در باب یوم بعاث بحث کرده است.
10. تاریخ الرسل والملوک, محمد جریر طبرى/396; مروج الذهب و معادن الجوهر, تحقیق عبدالامیر على مهنا, ج3/295, بیروت, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, 1991.
11. المقدمه کتاب العبر…, ج2/411; السیرة النبویه, ج2/324. که به نقل آنها, ابتدا بناى مسجد بوده و سپس صحیفه و سوم پیمان برادرى.
12. صحیفه که در مصباح المنیر رضوى نقل شده است.
13. الهجرة: حدث غیَّر مجرى التاریخ, شوقى ابوخلیل/111, دمشق دار الفکر, 1979.
14. العقل السیاسى العربى, محدداته و تجلیاته, نقد العقل العربى/95, مرکز دراسات الوحدة العربیه, بیروت, 1990.
15. ندوة السیرة النبویه: بعض الجوانب فى حیاة الرسول, على الحوات/194ـ197. منشورات الدعوة الاسلامیة, طرابلس, لیبى, 1986.
16. ابن کثیر صحیفه را نقل کرده و به ذکر نام قبیله ها و عشیره ها بسنده نموده است و آن چه از صحیفه در سیرة النبویه آورده همانند چیزى است که در البدایه و النهایه آورده است. البدایة والنهایة/262.
17. الاسلام والسیاسه, نشوة الدولة فى صدر الدعوة, ولید نویهض, مرکز دراسات الاستراتژى والبحوث والتوثیق, 1994.
متن صحیفه نبوى
آن چه در پى مى آید نصّ صحیفه مدینة النبى(ص) است. این قراردادى است رسول خدا(ص) در دار الهجرة مدینه براى همه اهالى آن بسته است. این نخستین قرارداد بسته شده در اسلام است که از حقوق بشر, چه مهاجر باشد چه مقیم, چه مسلمان باشد و چه یهودى, سخن گفته است:
1. بسم الله الرحمن الرحیم. هذا کتاب من محمّد النبى, صلى اللّه علیه و سلّم, بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب و من تَبَعهم فلحق بهم و جاهد مَعَهم.
بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشته و پیمانى است از محمّد پیغمبر, میان مؤمنان و مسلمانان قریش و یثرب و کسانى که به راه ایشان رفتند و بدیشان پیوستند و همراه ایشان جهاد کردند.
2. انهم امة واحدة من دون الناس.
اینان در برابر دیگران, یک امت و یک ملت اند.
3. المهاجرون من قریش على رِبعَتهم1 یَتَعاقلون بینهم و هم یَفدونَ عانِیَهم2 بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو عَوف على رِبعَتهم یتعاقلون معاقلهم3 الاولى و کل طائفة عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو ساعده على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى و کل طائفة منهم تفدى عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو الحارث على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى و کل طائفه تفدى عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو جُشم على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى و کلّ طائفة منهم تفدى عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین, و بنو النجّار على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى. و کل طائفة منهم تفدى عانیَها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو عمرو بن عوف على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى و کلّ طائفه تفدى عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو البنّیت على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى و کل طائفة تفدى عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو الأوس على ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولى و کلّ طائفة منهم تفدى عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین.
مهاجران قریش, همچنان به حال استقلال و عهده دار کارهاى خود هستند و باید از عهده خون بهاهاى خود برآیند و فدیه اسیران خود را بپردازند و میان مؤمنان در کمال پسندیدگى و دادگرى رفتار کنند.
بنى عوف, بنى حارث, بنى خزرج, بنى ساعده, بنى جشم, بنى نجّار, بنى عمرو بن عوف, بنى بنیت, بنى اوس هم هر یک مستقل و عهده دار کار خود هستند و باید خون بهایى را که بر عهده ایشان باشد بپردازند و هر طایفه باید فدیه آزاد کردن اسیر خود را عهده دار شوند و میان مؤمنان در کمال پسندیدگى و نیکى رفتار کنند و….
4. و ان المؤمنین لایترکون مُفرَحاً4 بینهم ان یعطوه بالمعروف فى فِداء أو عقل.
مؤمنان باید درماندگان و مستمندان را رها نکنند و با کمال خوبى در مورد پرداخت خون بها, یا فدیه اسیر به آنان کمک و عطا کنند.
5. ولایخالف مؤمن مولى مؤمنٍ دونه.
نباید هیچ یک از مؤمنان با آزاد کرده و هم پیمان مؤمنى, بدون اجازه او هم پیمان شود.
6. و ان المؤمنین المتقین على من بَغى منهم او ابتغى دَسیعة5 ظُلم أو اثم او عدوان او فساد بین المؤمنین و إن ایدیهم علیه جمیعاً ولو کان وَلَد أحدهم.
همه مؤمنان پرهیزکار باید در قبال هرکس که بخواهد ستم کند, متحد و همدست باشند, همچنین در برابر هرکس که براى ستم دسیسه کند, یا بخواهد مرتکب گناه و ظلم و تباهى میان مؤمنان شود, باید همدست باشند و جلوگیرى کنند, هرچند ستمگر, پسر یکى از ایشان باشد.
7. ولایَقتل مؤمن مؤمناً فى کافر و لا ینصر کافراً على مؤمن
نباید هیچ مؤمنى خون مؤمن دیگر را در قبال خون کافرى بریزد و نباید کافرى را بر ضد مؤمنى, یارى بدهد.
8. و ان ذمة الله واحدة: یُجیرُ علیهم ادناهم و ان المؤمنین بعضهم موالى بعض دون الناس
پناه و ذمّه الهى یکى است و در مورد همگان یکسان است [یعنى هر مسلمانى هرکس را پناه دهد, آن شخص در پناهِ عهد و امان خداوند قرار مى گیرد و همه مؤمنان, پشت و پناه ودوستان یکدیگرند.]
9. و إنه من تَبِعنا من یهود فإن له النصر والاسوة غیر مظلومین ولا متناصرین علیهم
و هرکس از یهودیان از ما پیروى کند, نسبت به او نیکى و یارى خواهد شد و با ما در زندگى, مساوى خواهد بود. بر آنان ستم نخواهد شد و بر ضد ایشان کسى را یارى نخواهند داد.
10. و إن سِلم المؤمنین واحدة لایسالم مؤمن دون مؤمن فى قتال فى سبیل الله الا على سواء و عدل بینهم
هیچ مؤمنى بدون رضایت دیگر مؤمنان و بدون رعایت نظر ایشان, نمى تواند در جنگ و جهاد در راه خدا پیشنهاد صلح دهد.
11. و ان کلّ غازیةٍ غزت معنا یُعقب بعضها بعضاً
هرکس که همراه ما به جنگ مى آید باید همگى به نوبت عهده دار جنگ باشند.
12. و ان المؤمنین یُبىء6 بعضهم على بعض بما نال دماءهم فى سبیل الله
مؤمنان در خونهایى که از آنان در راه خدا ریخته مى شود, اولیاى یکدیگرند.
13. و ان المؤمنین المتقین على احسن هدى و اقومه و إنه لایجیر مشرک مالاً ولا لقریش ولا نفساً ولا یحول دونه على مؤمن
مؤمنان پرهیزگار بر نیکوترین و استوارترین روش هدایت اند. و هیچ مشرکى [از انصار که هنوز مسلمان نشده اند.] نمى تواند اموال, یا جان مشرکى از قریش را در پناه خود بگیرد و مانع از پیروزى و تسلط مسلمانى بر او شود.
14. و انّه من اعتَبَط7 مؤمناً قتلاً عن بیّنه ـ فانه قَوَد به الاّ ان یرضى ولیُّ المقتول و انّ المؤمنین علیه کافة ولا یحل لهم الاّ قیام علیه
هرکس مؤمنى را بکشد و ثابت شود که او قاتل است, باید قصاص شود, مگر آن که بازمانده و ولى مقتول, به گرفتن خون بها راضى شود. و همه مؤمنان باید بر ضد قاتل باشند و برایشان واجب است که علیه او قیام کنند.
15. و انه لا یحل لمؤمن اقرّ بما فى هذه الصحیفه و آمن باللّه والیوم الآخر أن ینصر مُحدِثاً ولا یُؤویه و أن من نصره او آواه فان علیه لعنة الله و غضَبَه یوم القیامة و لا یؤخذ منه صَرف8 و لا عدل.9
بر هیچ مؤمنى که به آن چه در این نامه است اقرار دارد و به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده است, جایز نیست که حادثه جو و فتنه انگیزى را پناه دهد و او را یارى کند. و هرکس, چنان کسى را پناه و یارى دهد, روز قیامت لعنت و خشم خداوند بر او خواهد بود و هیچ عذر و بهانه اى از او پذیرفته نیست.
16. و إنکم مهما اختلفتم فیه من شىء فإنّ مَردَّه الى الله عزّوجلّ و الى محمد, صلى اللّه علیه وسلّم.
هرگاه در موردى اختلاف پیدا کردید, حکم کردن در آن مورد, با خدا و رسول او خواهد بود.
17. ان الیهود ینفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین.
تا هنگامى که مؤمنان در حال جنگ باشند, یهودیان هم باید همراه ایشان, هزینه بپردازند.
18. و ان یهود بنى عوف امّة مع المؤمنین: للیهود دینهم, و للمسلمین دینهم موالیهم و انفسهم الاّ من ظَلم و أثِم فإنّه لا یُوتِغ10 إلا نفسَه و اهل بیته و ان لیهود بنى النجّار مثل ما لیهود بنى عوف و ان لیهود بنى الحارث مثل ما لیهود بنى عوف و ان لیهود بنى ساعدة مثل ما لیهود بنى عوف; و ان لیهود بنى جشم مثل ما لیهود بنى عوف; و ان لیهود بنى الأوس مثل ما لیهود بنى عوف.
ییهودیان بنى عوف, امتى همراه مؤمنان اند. یهودیان به آیین خود و مسلمانان به آیین خود خواهند بود. یهودیان خودشان و وابستگان شان محفوظ هستند; مگر کسى که ستم کند و گناه انجام دهد که جز خود و خانواده خود, کسى را به هلاک نمى سازد.
19. و ان لیهود بنى ثعلبه مثل ما لیهود بنى عوف الاّ من ظلم و أثم فانه لایُوتغ الا نفسَه و اهل بیته و ان جَفتة بطن من بطن من ثعلبه کأنفسهم و ان لبنى الشُّطَیبة مثل ما لیهود بنى عَوف و إن البرَّ دون الإثم11 و ان موالى ثعلبه کانفسهم; و ان بطانة12 یهود کانفسهم
براى یهودیان قبائل بنى نجّار و بنى حارث, بنى ساعده و بنى جشم و بنى اوس و بنى ثعلبه هم, آن چه براى بنى عوف است, خواهد بود, مگر کسى که مرتکب ستم و گناه شود که جز خود و خانواده خود کسى را به هلاک نمى اندازد.
براى خاندان جَفتة که از بنى ثعلبه اند, همان چیزى است که براى بنى ثعلبه است. براى بنى شُطَیبه هم همان چیزى است که براى یهود بنى عوف است و نیکى و وفادارى, مانع از گناه است. وابستگان و آزادکردگانِ بنى ثعلبه هم خویشاوندان و اطرافیان یهودیان, در حکم خود ایشان اند.
20. و انه لایخرج منهم احد الا باذن محمد, صلى اللّه علیه وسلّم.
هیچ کدام از ایشان, بدون اجازه محمد(ص) نباید بیرون برود و خود را از این عهدنامه خارج کند.
21. و انه لاینحجز على ثار جُرح; و انه من فَتَک فبنفسه فَتَک و اهل بیته الاّ من ظَلم و إن اللّه على أبرّ هذا
از قصاص و خون هیچ زخمى, چشم پوشى نخواهد شد. و هرکس, کسى را غافلگیر کند و بکشد, به خود و خانواده اش ستم کرده است. مگر کسى که ظلم کرده باشد و خداوند بر همگان, محیط و داناست.
22. و إن على الیهود نفقتهم و على المسلمین نفقتهم13 و ان بینهم النصر على من حارب اهل هذه الصحیفه وان بینهم النّصح والنصیحة والبرّ دون الإثم
بر یهودیان, هزینه خودشان و بر مسلمانان هزینه خودشان است. و بر عهده ایشان است که یکدیگر را یارى دهند و با هرکس که با اهل این پیمان نامه جنگ کنند, جنگ کنند و میان خود خیرخواه باشند و نیکى و وفادارى, مانع از گناه است.
23. و انه لم یأثم امرؤ بحلیفه و ان النصر للمظلوم
هیچ کس را به گناه هم پیمانش نمى گیرند و همواره باید مظلوم را یارى داد.
24. و ان للیهود یُنفقون مع المؤمنین مادامو محاربین
تا هنگامى که مؤمنان در جنگ اند, یهودیان هم باید همراه ایشان, هزینه پرداخت کنند.
25. و ان یثرب حرام جَوفها لاهل هذه الصحیفة
براى همه معتقدان به این نامه, داخل مدینه حرام است.
26. و إن الجار کالنفس غیر مُضارّ ولا اثم
همسایه و پناهنده چون خود شخص است, نباید به او زیانى رساند و خیر را از او دریغ داشت.
27. و انه لا تجاز حرمة الا باذن اهلها
و نباید به زنى, بدون اجازه خویشاوندانش, پناه داد.
28. و انه ما کان بین اهل هذه الصحیفة من حَدَث (او اشتجار) یخاف فساده فانّ مَرَدّه الى اللّه عزوجل و الى محمد رسول الله, صلى اللّه علیه وسلّم, و ان الله على اتقى ما فى هذه الصحیفه وابرّه
هرگاه میان اهل این پیمان نامه حادثه و اختلافى بروز کند که بیم تباهى رود, بازگشت آن و حکم در آن باره به خداوند و محمد رسول خدا(ص) است. خداوند بر هرکس که به آن چه در عهدنامه است عمل کند و پرهیزگارتر باشد, احاطه دارد.
29. و انه لا تُجارُ قریش و لا من نَصَرها
نباید مشرکان قریش و کسانى که ایشان را یارى دهند, در پناه گرفته شوند.
30. و ان بینهم النصر على من دَهِمَ یثرب
بر همگان است که بر ضد هرکس به مدینه حمله کند, یکدیگر را یارى دهند.
31. و اذا دُعوا الى صُلح یصالحونه و یلبسونه, فانهم یصالحونه و یلبسونه و انهم اذا دُعوا الى مثل ذلک فانّه لهم على المؤمنین الاّ مَن حارب فى الدین, على کلّ اناس حصّتهم من جانبهم الذى قِبَلهم
هرگاه مسلمانان آنان را براى صلح فرا خوانند, باید بپذیرند. مسلمانان هم تقاضاى صلح آنان را مشروط بر این که صلح با کسى که با دین سر جنگ داشته باشد, نباشد, خواهند پذیرفت. هرکس از متعاهدین, عهده دار هزینه خود خواهد بود.
32. و ان یهود الاوس, موالیَهم و انفسهم, على مثل ما لاَهل هذه الصحیفة مع البرّ المحض من اهل هذه الصحیفة. و ان البر دون الاثم, لایکسب کاسب الاّ على نفسه و إن الله على اصدق ما فى هذه الصحیفه و ابرّه
ییهودیان اوس و وابستگان ایشان هم در حکم افراد دیگرى که در این عهدنامه هستند, خواهند بود, نیکى و وفادارى, مانع گناه خواهد بود. هیچ کس مرتکب گناه نمى شود, مگر آن که به زیان اوست و خداوند, بر هرکس که به راستى مواد عهدنامه را عمل کند, داناست.
33. و انه لا یحول هذا الکتاب دون ظالم و آثم و إنه من خرج آمِن و من قعد آمِن بالمدینه الاّ من ظَلم أو أثِمَ و ان الله جار لمن بَرّ و اتقى و محمد رسول الله, صلى اللّه علیه وسلّم.
این عهدنامه, دستاویز گریز گناهکار و ستمگر از اجراى حکم نخواهد بود. هرکس از مدینه بیرون رود, یا در مدینه باشد, در امان است, مگر ستمگر و گناهکار و خداوند, پناه دهنده هرکسى است که نیکوکار و پرهیزگار باشد و محمد رسول خدا(ص) هم پناه اوست.
سیره ابن هشام, تحقیق مصطفى السّقا, ابراهیم الابیارى, عبدالحفیظ شلبى, ج2/147ـ150, دار احیاء التراث العربى, بیروت.
وثائق, دکتر محمد حمیدالله, ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى/51 ـ 55, چاپ و نشر بنیاد.
1. على ربعتهم: قال ابوذر: الربعة والرباعة: الحال التى جاء الاسلام و هم علیها ویقال: فلان یقوم برباعة اهله اذا کان یقوم بامرهم و شأنهم (و قال السهیلى: (قال ابوعبید: یقال فلان على رباعة قومه اذا کان نقیبهم و وافدهم قلت: و کسر الراء فیه هو القیاس على هذا المعنى لأنها ولایة و ان جعل الرباعة مصدراً فالقیاس فتح الراء اى: على شأنهم و عادتهم من احکام الدیات والدماء)
2. العانى: الاسیر
3. معاقلهم: جمع معقله من العقل و هو الدیه
4. (اَفرحتک) اَثقلتک هذا فسره ابوعبید کابن هشام هنا, قال السهیلى: (یجوز ان یکون من افعال السلب: اى سلبتک الفرح کما قیل: قسط الرجل اذا عدل: اى ازال القسط و هو الاعوجاج و یجوز ان تکون الفاء فى (افرحتک) مبدله من الباء فیکون من البرح و هو شدة تقول لقیت من فلان برحاً: اى شدةً)
5. اصل الدسیعه ما یخرج من حلق البعیر اذا رعا و تستعار للعطیه کما هى واردة هنا
6. یبىء: یمنع و یکفّ
7. اعتبطه: اى قتله من غیر حق یوجب قتله
8. الصرف: الفریضه
9. العدل: النافلة
10. تقول: وتَغَ الرجل وتغاً ـ مثل فرح فرحاً ـ اذا هلک و تقول اوتغتُه, اذا اهلکته
11. (یعنى ان البرّ ینبغى ان یکون حاجزاً عن الاثم و الوفاء ینبغى ان یمنع من الغدر
12. بطانة الرجل: خاصّته و اهل سره الذین بهم یقوى و ینصرهم ایاه یعتز و یفخر
13. قال السهیلى: (انما کتب رسول الله هذا کتاب قبل ان تفرض الجزیه اذ کان الاسلام ضعیفاً و کان للیهود اذ ذاک نصیب فى المغنم اذا قاتلوا مع المسلمین کما شرط علیهم فى هذا الکتاب النفقه معهم فى الحرب)

تبلیغات