آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

جامعه هاى دینى ـ اسلامى امروز بیش از دیروز, نیاز به همسوى و همدلى دارند. این امر نه به خاطر پیشامدهاى روزگار, بلکه براساس منطق ماندگار اسلام است. به دیگر سخن, رویکرد به همراهى و همدلى, تنها, ریشه در چگونگیها, وضع و حال و پیوستگیهاى کنونى جهان نداشته, بلکه پیام اصلى و حیاتى دین اسلام است که در عمل بدان کم تر توجه مى شود. امّا این که هدف از پیوستگى و همدلى چیست؟ به چه شیوه اى مى توان دلها و اندیشه ها را به هم نزدیک کرد, بویژه در جهان کنونى, جستارى است که در این نوشتار دنبال خواهد شد. اما پیش از ورود به آن, پیش درآمدى لازم به نظر مى رسد. در این پیش درآمد, هرچند به گونه فشرده, به این مسأله مى پردازیم که ریشه ها, انگیزه ها و سببهاى ناسازى در جامعه ها چیست.
دو دسته از سببها و انگیزه ها, این حالت را پیش آورده است و سیاست, گسترش آن را دنبال مى کند:
1. درونى
2. بیرونى.
اول. سازوکارهاى درونى
سببهاى درونى, بیش تر به سه صورت جلوه دارد:
1. کسانى که به نام دین, مذهبها را پست مى انگارند و پیروان آنها را از دایره دینداران و حوزه اسلامى خارج مى شمارند.
اینان در گذشته دامنه جدایى و دشمنى را هرچه بیش تر گسترش دادند و اکنون نیز, شمارى بر این جدایى اصرار دارند.
سید شرف الدین این امر را یکى از دو عامل کلیدى پراکندگى خوانده است:
(ما سمعته فى الفصول السابقه من التکفیر والتحقیر والشتم والتزویر);1
آن چه در بخشهاى پیشین گفته و شنیده شد که تکفیر, تحقیر, دروغ و تهمت… یکى از سببهاى مهم دورى میان دو مذهب بزرگ اسلامى یعنى شیعه و سنى است.
2. حکومت گران, طبقه حاکم که براى استوارسازى جایگاه و ادامه حیات سیاسى خویش, به پایگاه هاى ایدئولوژیکى چنگ مى زنند و مى آویزند و در این راستا براى بیرون ساختن ایدئولوژى مخالف و رقیب از صحنه کارزار, تکفیر, تحقیر, تکذیب و تهمت سلاح کارآمدى خواهد بود.
3. جهل و تعصب عوام, زمینه را براى نفوذ دو عامل بالا فراهم مى آورد.
سببها و انگیزه هاى برونى نیز به شرح زیر عمل مى کنند:
1. عامل فرهنگى ـ اعتقادى: جامعه ها و کسانى که با اسلام میانه خوبى ندارند و از حضور اجتماعى و سیاسى اسلام, در هراس اند, و همسویى اسلام را در عرصه روابط بین المللى تهدیدى علیه منافع خویش مى بینند, آرام نگرفته و از سیاستهاى گوناگونى جهت ناتوان سازى آن مدد مى جویند, مثل سیاست ایجاد چند پارچگى, اضطراب و تنشهاى درونى در حوزه تمدنى اسلام. دامن زدن به برترى جوییهاى نژادى ـ اعتقادى چون اسلام عربى و غیر عربى, تعصبهاى فرهنگى ـ اعتقادى چون اسلام بنیادگرا و اسلام میانه رو, عصبیتهاى اعتقادى ـ مذهبى در چهره شیعه و سنى از نمونه هاى همان سیاست تفرقه افکنى به شمار مى آیند.
2. عامل سیاسى: که بیش تر در چهره سیاستهاى دوگانه در مورد مشروعیت و حمایت و یا براندازى و محدودسازى حکومتهاى استبدادى در خاورمیانه, بویژه کشورهاى اسلامى, به کار بسته مى شود و نیز جدایى انداختن میان ملتها و دولتهاى اسلامى و بى اعتماد کردن این دو رکن مهم به هم و بیرون راندن دین از میدان سیاست.
3. عامل اقتصادى: که بیش تر به صورت تحریمهاى اقتصادى, دگر شدن این کشورها به بازار مواد خام, نیروى کار ارزان و مصرف و نیز بازدارى از شکل یابى منافع مشترک اقتصادى, مالى و تجارى میان کشورهاى اسلامى نمود مى یابد.
عالمانى که فراتر از محیط زندگى خصوصى و جغرافیایى خویش مى زیستند و نگاه برونى و کلان به پیوندها و پیوستگیهاى بین المللى داشتند, به روشنى چنان سیاستى را بازشناختند. از جمله سید شرف الدین بر این سیاست تأکید مى ورزد و مى گوید:
(ومن اهم الاسلحة الفتاکه التى اتخذها الاستعمار فى اضعاف المسلمین والاستیلاء علیهم واستعبادهم هو التفرقه باسم السنة والشیعه…)2
مهم ترین روش و شیوه ناپاکى که استعمار براى ناتوان سازى مسلمانان و چیرگى بر آنان و دور نگهداشتن آنان از یکدیگر به شدت بر آن پاى مى فشارد, تفرقه افکنى به اسم شیعه و سنى است.
پس از اشاره به سببهاى پراکندگى مسلمانان و جدایى شیعه از سنى و سنى از شیعه, به راهکارهاى همدلى و همسویى در این جغرافیاى زیستى مى پردازیم.
راهکارهاى نزدیک گردانیدن مسلمانان به یکدیگر
بدون شک در جامعه هاى اسلامى, دین اسلام نقش بسیار مهم و بنیادینى در حیات اجتماعى و پیوند و پیوستگیهاى انسانى دارد که بیش تر در دو مذهب بزرگ شیعه و سنى نمود بیرونى دارد. چگونگى دادوستد این دو مذهب, سطح و سقف همسویى اجتماعى و نیز ناهمسویى و ناسازگارى را روشن مى سازد. بنابراین, بار سنگین این رسالت, بر دوش عالمان و پیروان این دو مذهب است.
پیام اصلى اسلام و نیز نیازهاى آشکار و بیرونى و اجتماعى ملتهاى اسلامى و همچنین جایگاه کنونى کشورها و دولتهاى اسلامى در رسم کردن و نشان دادن روابط بین المللى (تقریب) چونان گزینه بنیادى و کاربردى است.
اما هدف از تقریب چیست؟
هدف از تقریب و نزدیک گردانیدن مسلمانان به یکدیگر این نیست که از حقیقت, ارزشها و آموزه هایى که از دلیلها و برهانهاى محکم نقلى و عقلى برخوردارند, دست برداشته شود و یا در راستاى رسیدن به واقعیتها, کاوش, پژوهش و استدلال وانهاده شود. و نیز هدف, سنى سازى شیعه و یا شیعه سازى سنى و همه را یک کاسه کردن نیست, بلکه هدف زمینه سازى براى درک و فهم سخن یکدیگر است که باید به گونه فراگیر از سوى مصلحان انجام گیرد تا در سایه آن, زمینه همزیستى مسالمت آمیز, هرچه بیش تر فراهم آید. از این روى, عالمان دینیِ دو طرف, که در درازاى تاریخ اسلام, دغدغه چگونگى نزدیک شدن دیدگاه ها و دلها را داشتند و گامهاى بلندى نیز برداشتند, هیچ کدام در پى آمیختن یک مذهب به مذهب دیگر نبودند. در پى این بودند که در یک فضاى سالم واقعیتها و حقیقتها روشن شود. برتریهاى یکدیگر را ببینند, درک کنند و احترام بگذارند و از انحرافها و تعصبهاى ناروا, دورى گزینند.
سید شرف الدین مى نویسد:
(والذى اراه انّ ذلک لیس موقوفاً على عدول الشیعة عن مذهبهم ولا عدول السنة عن مذهبهم وتکلیف الشیعة بذلک دون غیرهم ترجیح بلا مرجح بل ترجیح للمرجوح… نعم یلم الشعث وینتظم عقد الاجتماع بتحریرکم مذهب اهل البیت واعتبارکم ایاه کاحد مذاهبکم….)3
به نظر من, یگانگى و وحدت, بستگى به برگشت شیعه از مذهب خود و یا سنى مذهبان از مذهب خود نیست و وادار ساختن شیعه به رها کردن مذهب خود, بى آن که دیگران چنین وظیفه اى داشته باشند, این برترى دادن چیزى است که برترى ندارد. بالاتر از آن برتر نشاندن پایین تر است. …. البته پریشانى و آشفتگى مسلمانان, درمان خواهد شد و به هم بافتگى اجتماعى پدیدار خواهد گشت آن گاه که شما برادران اهل سنت آزادى مذهب اهل بیت را بپذیرید و به آن, مانند یکى از مذهبهاى خویش اعتبار دهید.
همان گونه که بیان شد, نزدیک کردن دو مذهب به هم, در وضعیت و ایستار کنونى جهان, نقش بسیار مهم و کاربردى در برون رفت از بحرانهایى است که جهان اسلام را در تنگناى بسیار شدید قرار داده است و کم کم مى رود که تار و پود آن را از هم بگسلد.
از این روى, در عمل و خارج از ذهن, گفتار و شعار نزدیک کردن گروه هاى اسلامى و مسلمانان را به هم, در جهان جدید سازوکارهاى سازوار با خویش را باید داشته باشد. به همین جهت در این نوشتار, کارآمدى نزدیک کردن گروه هاى اسلامى و نزدیک کردن دیدگاه هاى آنان و زمینه سازى براى فهم سخن هم, بویژه دو گروه بزرگ و اثرگذار سنى و شیعى و نیز نقش و انگارهاى سید شرف الدین در این فضا ارزیابى مى گردد.
این که نزدیک شدن گروه هاى اسلامى, حالت کارامدى بیابد, در دو سطح به سازوکارهاى زیر نیازمند است:
1. سازوکارهاى نزدیک شدن گروه هاى اسلامى و درک و فهم سخن یکدیگر در پیوند و پیوستگیهاى درونى.
2. سازوکارهاى نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر در نظر و عمل, در رویه و ساحَتِ پیوندهاى برونى.
1. سازوکارهاى درونى: به نظر مى رسد که شیعه و سنى در جهان معاصر, براى دستیابى به هم اندیشى و هم فکرى پایدار و درک و فهم سخن هم به گونه دقیق, به زنجیره اى از عناصر زیر نیازمندند:
الف. روشنگرى و نهادینه سازى اصول مشترک: روشن است که نزدیک شدن فکرها و اندیشه ها در هر حوزه و زمینه اى, اگر نکته هایى که سوى جریان, گروه ها و کسان, روى آنها هماهنگى دارند, در بین نباشد, دست نیافتنى است. بایستى ارزشها, آرمانها, روشها, قانونها, سودها, مصلحتها, دشمن و… مشترک و فراگیرى وجود داشته باشد تا بر محور آن, گروه هاى گوناگون از مردم, جهت دفاع, رسیدن, بهره مند شدن ازآن و یا بر مبناى آن رفتار هماهنگ و همسوى و ذهنیت مثبت و پذیرنده اى نسبت به همدیگر داشته باشند.
این امر یک قاعده و اصل عقلانى آزمون شده و کاربردى است.
ملتها و دولتهایى که زیرمجموعه اتحادیه اروپا و یا فراتر از آن, زیرمجموعه غرب به معناى گسترده آن قرار دارند, با وجود ناهمگونیها و ناسازگاریها و گوناگونى زبانى, نژادى, اعتقادی… که دارند در عمل بر مدار یکسرى اصول مشترک, مانند حقوق بشر, دموکراسى لیبرال, دستاوردهاى تمدن غربى و امنیت آن, همسو و همگام حرکت مى کنند و در مورد سیاستهاى فرهنگى, اقتصادى, سیاسى و امنیتى به همفکرى مى رسند, با آن که پاره اى از آن اصول بسیار شکننده نیز هست. امّا کشورهاى اسلامى, با توجه به هماهنگیهاى بسیار و نکته اشتراکهاى برخاسته از باورهاى ژرف, که به هیچ روى مسلمانى نمى تواند آنها را نادیده انگارد, نتوانسته اند, به هم نزدیک شوند و به هماهنگى در عرصه هاى گوناگونِ سیاسى, اقتصادى, فرهنگى و… دست یابند.
بخش بزرگ این مسؤولیت متوجه دو مذهب بزرگ در جهان اسلام, یعنى شیعه و سنى است. این دو مذهب, جهت رسیدن به یکدلى, هم فکرى و همسویى, به نهادینه شدن و روشنگرى اصول مشترک خود, به شدت نیاز دارند.
دوگونه اصول مشترک میان شیعه و سنى وجود دارد که در عمل, به بوته فراموشى سپرده شده است:
1. اصول مشترکِ روشن و کالبد شکافته شده; اما نهادینه نگردیده, مانند توحید, نبوت, رسالت و معاد
2. اصول مشترکى که نه نهادینه شده و نه به گونه روشن و بایسته زوایاى آن نموده شده, مانند: امامت, عدالت, خلافت انسان و….
اول: اصول مشترکى که روشن شده, لیکن در صحنه و میدان برونى حیات انسانى, نمود واقعى ندارد. یگانگى و انبازناپذیرى خداوند, رسالت انسانها در برابر یکدیگر, دین و خدا, نبوت عامه و خاصه پیامبران الهى, بویژه پیامبر اکرم(ص), ادامه حیات پس از مرگ براى عالم و عامى روشن و پذیرفته شده است, دست کم, از نظر مفهومى; اما هنوز به دلیلها, انگیزه ها و سببهایى که در ذیل خواهد آمد, در ساماندهى حیات اجتماعى مسلمانان , برنامه ریزى, مدیریت و مهار کردن رفتار و دادوستدهاى انسانى آنان به صورت پر رنگ, خود را ننمایانده و نقش ایفا نکرده است. به دیگر سخن, نهادینه نشده است. آن دلیلها و علتها, از این قرار است:
1. این اصول, بیش تر حالت فردى داشته و به صورت باورهاى ذهنى و اعتقادى فردى, باور و عمل شده است و هیچ گاه, به مثابه یک باور برونى ـ اجتماعى بدان توجه نشده است, در حالى که این اصول هویت و کارکرد اجتماعى و برونى دارند. همان گونه که در زمان پیامبر اکرم(ص) این اصول مبناى حرکت اجتماعى, ساماندهى, شکل گیرى پیوندها, بستگیها و دادوستدهاى انسانى بود و در روابط, مسؤولیتها و حقوق خصوصى و عمومى, اساسى و بین المللى مسلمانان , چونان قانون و قاعده عمل مى کرد. کم ترین و در ضمن با اهمیت ترین کارکرد اجتماعى این اصول, آزادى, برابرى, عدالت و پیشرو شدن جامعه انسانى و زدودن سلطه استبداد به گوناگون شکلهاست. به طور طبیعى, در دادوستدها و همکنشهایى که آزادى, برابرى, پویایى و عدالت کم رنگ و بى فروغ گردد, نزدیکى مسلمانان به یکدیگر, هم فکرى, باز شدن باب گفت وگوهاى سازنده, مجال نمود و رشد نمى یابد چون پیوند و پیوستگى, یک سویه خواهد بود. از این روى, بر شیعه و سنى لازم است:
نخست آن که, این اصول را از باور ذهنى و اعتقادى فردى به باورهاى عینى ـ اعتقادى اجتماعى دگر کنند.
دو دیگر, فراتر از باور صرف, بسان قاعده و قانون دادوستد اجتماعى, بدانها عمل کنند. تنها در این صورت است که مسلمانان به هم نزدیک و هم فکرى و همدلى, در عمل, به حقیقت مى پیوندد. در غیر این صورت, شاهد تنش و برخورد در حیات اجتماعى ـ سیاسى مسلمانان خواهیم بود.
2. جهل و تعصّب, در گوناگون چهره ها و در گونه هاى رنگارنگ, در درازاى تاریخ اسلام از شمار علتها و سببهایى است که نقش بازدارنده در نهادینه شدن این اصول در حیات اجتماعى (به معناى وسیع کلمه) مسلمانان داشته است. تعصّب و جهل به چندگونه نمود داشته و دارد:
1. پیش داشتن و بزرگ کردن فرعها, بر اصلها. و همین گونه است, پیش داشتن پوسته بر مغز و گوهر دین, که بیش تر در رفتار توده و عوام مردم نمود مى یابد. جهل عوام مردم به ماهیت, کارکرد و حکومت این اصول و نیز چگونگى استناد و برآمدن فرعها, شعائر, آداب و سنن, از این اصول, سبب شده که پوسته ها به جاى گوهر دین مشروعیت یابیده و نقش مهم و اساسى داشته باشند. این جهل در درونش, جانبداریهاى غیر منطقى و ناروا را مى پروراند و تعصب و جانبداریهاى غیر منطقى و پافشاریهاى غیر عالمانه نیز, دیوار بلندى را فرا روى نزدیک شدن فکرها به هم پدید مى آورد.
2. پیش داشتن و برتر دانستن سودها و فایده هاى نژادى, قومى و منطقه اى بر آن چه خیر و سود دینى و انسانى امت اسلامى است, مجال و زمینه نهادینه شدن و پرورش یافتن عینى و اجتماعى اصول مشترک یاد شده را تنگ و تنگ تر ساخته است.
3. جانبداریهاى غیر منطقى و کور سیاسى که بیش تر به کشمکشهاى سیاسى و جنگ قدرت با پوشش اسلامى صورت گرفته و مى گیرد, نقش آفرینى, حضور پر تلاش و نهادمند این اصول را در حیات اجتماعى کم رنگ و سست کرده است; زیرا منطق قدرت سیاسى در پى پیاده کردن ارزش و آموزه هاى یک گروه ویژه است و یا خواهان استفاده ابزارى از اصول مشترک دینى. در دوران امویان و عباسیان این امر به روشنى و به زیان بارترین وجه, خود را نمایاند. شهادت ائمه دین و یا رهبران فرقه هاى مذهبى اهل سنت, مانند ابوحنیفه… به دست ایادى آنان, سند گویاى این سخن است. پس, گامهایى که در راه نزدیک کردن دیدگاه هاى گروه هاى سنى و شیعه, برداشته مى شود بایستى با نهادینه سازى این اصول استوار گردد, و همین مهم, سید شرف الدین را بر آن داشت تا علماى دین و امت اسلامى را به این اصول توجه دهد و فراموشى آنها را یک آسیب بزرگ براى ملت اسلامى بداند:
(افسوس و صد افسوس که برادران مسلمان که به یک مبدأ باور دارند و به یک دین, حضورشان در پهنه حیات, همیشه حضور دشمنانه بوده است. پیوسته با هم درگیر شده و بَرسان مردمِ بى فرهنگ, درگیرى را به اوج رسانیده اند.)4
شرف الدین, ملاک اسلام و کفر را در فرعها و شاخه نمى بیند, بلکه در همان اصلها و ریشه هاى مشترکِ یاد شده مى جوید; چون ریشه آنها را در متنهاى اسلام حقیقى و سرچشمه ها و منبعهاى روایى دست اول شیعه و سنى مى یابد که کم تر بدان توجه مى رود و در برابر, بر فرعها و پوسته ها چنگ زده مى شود. از این روى, تلاش مى کند تا امت اسلامى به آن اصول مشترک برگردند و ملاک و معیار کفر و اسلام را در آنها بجویند نه در جانبداریهاى غیر منطقیِ نژادى, قومى, مذهبى و نگرشهاى عامیانه و سلیقه هاى فردى و گروهى تا باشد که اسلام در ساماندهى, نظم و به هم بافتگى اجتماعى مسلمانان جایگاه واقعى خویش را بازیابد که این, همان معیارى است که ائمه اطهار(ع) بیان کرده اند و در مکتب اهل بیت جلوه گر است:
(من نصوص ائمتنا(ع) فى الحکم باسلام اهل السنة وانهم کالشیعة فى کل اثر یترتب على مطلق المسلمین وهذا فى غایة الوضوح من مذهبنا لایرتاب فیه ذوا اعتدال منا ـ قال الامام ابوعبدالله الصادق(ع) فى خبر سفیان بن السمط: الاسلام هو الظاهر الذى علیه الناس شهادة ان لا اله الا الله وانّ محمد رسول الله(ص) واقامة الصلاة وایتاء الزکاة وحج البیت وصیام شهر رمضان…)5
از نصوص و سخنان روشن ائمه و پیشوایان ماست حکم به اسلام اهل سنت و این که آنان بَرسان شیعه اند, در هر اثرى که بر تمامى مسلمانان بار مى شود. و این در مذهب شیعه, بسیار روشن و انکارناپذیر است.
امام صادق(ع) در خبرى که سفیان بن سمط از ایشان نقل مى کند, مى فرماید: مراد از اسلام, همان ظاهرى است که مردم برآنند; یعنى شهادت به توحید, نبوت و رسالت محمد(ص), نماز گزاردن, مالیات زکوى پرداختن, حج گزاردن و روزه گرفتن.
اصلها, ریشه ها و بنیادهاى یاد شده, در کتابهاى معتبر اهل سنت نیز آمده است. سید شرف الدین با استناد به کتابها و منبعهاى اهل سنت, آنان را نیز به سوى این اصلها و ریشه ها و نهادینه سازى آنها در میان مسلمانان فرامى خواند. زیرا به باور او اگر این اصلهاى بلند و استوار, در جامعه اسلامى و در بین امت محمدى(ص) نهادینه شود, کسى نمى تواند زبان به تکفیر پیروان دیگر مذهبهاى اسلامى بگشاید و براى این کار توجیه داشته باشد:
(واخرج البخارى فى عدة مواضع من صحیحه بالاسناد الى ابن عباس ان النبى(ص) قال لوفد عبد القیس (لما امرهم بالایمان بالله وحده): أتدرون ما الایمان بالله وحده قالوا الله و رسوله اعلم قال: شهادة ان لا اله الا الله وانّ محمد رسول الله و اقام الصلاة وایتاء الزکاة وصیام رمضان وان تعطوا من المغنم الخمس… والاحادیث فى هذا المعنى لا تکاد تحصى فمن ارادها فعلیه بمظانها من الصحاح الستة وغیرها ولاسیما کتاب الایمان من صحیح مسلم.)6
بخارى, در چند جاى از کتاب صحیح خویش, از طریق ابن عباس, از پیامبر اکرم(ص) روایاتى را بیرون آورده که نبى(ص) به وفد عبدالقیس فرمود: شما معناى ایمان به توحید را مى دانید؟
گفت: خدا و رسولش داناترند. حضرت فرمود: شهادت به توحید, نبوت, نماز گزاردن, زکات پرداختن, روزه ماه رمضان گرفتن, خمس غنایم دادن….
احادیثى که چنین معنایى براى اسلام وایمان دارند, فراتر از شمارش است و براى مطالعه آنها مى توانید به صحاح شش گانه اهل سنت و بویژه کتاب ایمان از صحیح مسلم رجوع کنید.
شرف الدین, تاب و سوزها و جانبداریهاى کور سیاسى و پیش داشتن یک سرى منافع خصوصى را بر مصالح امت اسلامى, از عاملها و سببهایى مى داند که در راه نهادینه شدن اصلها و ریشه هاى مشترک میان شیعه و سنى قرار گرفته است. وى, این که شمارى از اهل سنت, شیعه را دروغ گو و بیرون از دین دانسته اند, به همین عاملها و سببها استناد مى دهد و مى نویسد:
(والرامون لهم على اربعة اقسام: القسم الاول: طائفة من العلماء حملهم على ذلک مجرد التزلف الى ملوک بنى امیة وسلاطین بنى العباس اذ کانت الشیعة بعد صفین والطف اعداء السیاسة الامویه واضداد دولة العبشمیه…. القسم الرابع; جماعة قد اعتمدوا فى نقل تلک الدواهى والطامات عن الشیعه على من تقدمهم من علماء سلفهم…)7
کسانى که شیعه را دروغ گو مى خوانند, چهار دسته اند:
دسته اول: علمایى که نزدیک شدن و خوش خدمتى به پادشاهان بنى امیه و پادشاهان بنى عباس آنان را به خارج از دین دانستن و دروغ گو خواندن شیعه واداشته است. چون شیعه پس از جنگ صفین و حادثه کربلا دشمنان سیاسى دولتهاى اموى و عباسى شدند….
دسته چهارم: گروهى که به خاطر پاس داشتن و تقلید از علماى پیشین شان چنان بهتانهاى بى بنیاد را به شیعه زدند.
در این عبارت: تعصب سیاسى, جهل معرفتى و چنگ زدن به منافع محدود, به جاى روشن بینى و مصالح امت اسلامى به روشنى بازگو شده است.
دوم: اصول مشترکى که نه روشن گردیده و زوایاى آنها باز شده و نه نهادینه شده است. گروه هاى انسانى, چه بسیار روشها, هدفها, ارزشهاى همانند و برخاسته از یک ریشه دارند و در آنها با یکدیگر اشتراک دارند و یا مى توانند داشته باشند که بر مدار آن به نیروى بسیار پر قدرتى دگر خواهند شد. اما به دلیلهاى گوناگون روانى, شناختى, سیاسى و اقتصادى, از آنها بى خبرند و بیگانه, به همین جهت, همه گاه در ستیز و تنش به سر مى برند. بنابراین, دولتها و ملتهایى که از عنصرها و مدارهاى مشترک, کم تر برخوردارند, و یا از آنها آگاهى ندارند و یا بدانها عمل نمى شود, ضریب درگیرى و دشمنى بین شان افزون تر است و در برابر, ملتها و دولتهایى که از چنان عناصرى برخوردار و سرشارند, زمینه هاى دادوستدهاى فکرى و هم اندیشى پایدارترى را تجربه خواهند کرد. بایستگى این امر, در جهان جدید, که با خواستها, بهره ها و مصلحتهاى گوناگون و پر شمار و هر دم نوشونده و دگرگونى یابنده رو به رو هستند, بیش از پیش احساس مى شود و حیاتى بودن آن درک مى گردد. روند جهانى سازى و جهانى شدن از نظر تئوریک و راهبردى, بر اصلها و عنصرهاى مشترک استوار است. و در اساس, بدون آن در حد شعار نیز باقى نخواهد ماند. به همین جهت ادیان و مکتبهاى فکرى ـ فلسفى و جریانهایى که از چنین آموزه هایى پشتیبانى مى کنند و یا مدعى شان جهانى است, مى باید پیشاپیش, الگوهاى رفتارى و زیستى فراگیر عرضه بدارند. صورت بندیهاى نوینى که براى نظام پیوندها و پیوستگیهاى بین المللى بر مدار تمدنى مطرح گردیده است و در عمل نیز دنبال مى شود, با توجه و تأکید بر عنصرها و اصلهاى مشترک است. رویکرد به تمدنها و قرار گرفتن آن در مرکز سازماندهى و برنامه ریزى, خود, بزرگ کردن یکى از سترگ ترین, اصلها و بنیادهاى مشترک انسانى است. پناه بردن به دستاوردهاى تمدنى, در واقع نهادینه سازى عنصرهاى مشترکى است که دستاورد و برآیند تلاشهاى یک فرد, ملت و دولت و یا یک نژاد و قومى نیست, بلکه برساخته تلاش جمعى انسانهایى است که در دراز مدت با گوناگونى و جورواجورى زبانى, نژادى, اقلیمى و جغرافیایى, مذهبى و اعتقادى آن را پدید آورده و آن را بسته به خویش مى دانند و با استناد به آن مرکز واحد, ناسازگاریها و اختلافها را کنار مى گذارند. تمدن غربى, با توجه به چنان عنصرها و دستاوردهاى مشترک تمدنى توانسته است, مجموعه هاى بزرگ انسانى را
برخلاف ناسانیها و فرقهاى جغرافیایى, خرده فرهنگى, ملى, مذهبى, زبانى و نژادى در برابر بسیارى از مسائل و ایستارها همسو, همگام و هماهنگ نگهدارد. تمدن اسلامى, که گنجایى بسیار بالایى در ارائه الگوهاى زیستى و رفتارى عام و فراگیر دارد, با روشنگرى و نهادینه سازى آنها مى تواند به یک نیروى بسیار اثرگذار, مهم و اساسى, دگر شود. مهم ترین گزینه در این سیاست, توجه و تأکید شیعه و سنى به دستاوردها, عنصرها و بنیادها و اصلهاى مشترک است. در میان شیعه و سنى, هنوز, اصلها و عنصرهاى مشترکى وجود دارد, که به گونه درست روشن نشده و به عنوانِ عنصرها, گوهرها و اصلها, کم تر کسى از آنها خبر دارد و هم جامه عمل بدانها پوشیده نشده است که پاره اى از آنها به شرح زیر است:
1. معیار کفر و اسلام از نظر اهل سنت و تشیع. به دیگر سخن, مرز اسلام و کفر در دین اسلام و در جامعه دینى, چونى و چندى پیوستگیها و دادوستدهاى فکرى و انسانى, بر مبناى اسلام و کفر سامان داده مى شود. همین مبنى حقوق و مسؤولیتهاى ایجابى و سلبى را به افراد و جامعه ها مى پذیرد. در مثل در یک جامعه دینى, مسلمان یکسر حقوق مالى, سیاسى, قضایى و فرهنگى دارد که سازوار با آنها, مسؤولیتها و وظیفه هایى نیز متوجه او مى گردد; اما در برابر, کافر از چنان حقوقى بهره مند نیست. کافر نمى تواند و حق ندارد رهبر, رئیس جمهور, قاضى و… شود. در برابر مسلمان قصاص نفس مى شود و… اما کافر, با بزه همانند, محکوم به اعدام نمى شود. زن مسلمان نمى تواند همسر کافر گردد و یا بماند. البته هر جامعه اى داراى معیارهاى خاص خود است; ولى آن چه در بحث ما, مراد است همین معیارها, موجب طرد و پذیرش اجتماعى هستند و نزدیکى و دورى انسانها را رقم مى زند. ملاک تصمیم گیرى و داورى قرار مى گیرد.
پیداست که هرگاه این معیارها و مبناها درست روشن نشوند و در درون جامعه نهادینه نگردند, زمینه بهره بردارى نادرست از آنها فراهم آمده و چونان ابزارى در خدمت منافع افراد, گروه ها قرار مى گیرند و با کمک آن به حقوق دیگران دست یازى مى شود, امتیازها و مسؤولیتهایى سلب مى گردد و بدتر از آن, این رفتارها, مشروعیت قانونى نیز پیدا مى کنند. در طول تاریخ اسلام چنان واقعیتى تجربه شده است. چه بسیار از برادران اهل سنت, شیعیان را تحقیر و کافر خوانده و فشارهاى خاص اجتماعى ـ سیاسى و دینى را علیه آنان روا داشته اند. و همانا شمارى از شیعیان نیز چنین رفتار کرده اند. دلیل آن این بوده که این دسته ها و گروه ها و یا کسان, امورى را در کفر و اسلام دخیل مى دانستند که روح اسلام با آنها بیگانه است و در منابع معتبر, نشانى از آنها وجود ندارد. معیارها و ترازهایى براى اسلام و کفر در آنها آمده است که شیعه و سنى را به طور برابر مسلمان و داراى حقوق و مسؤولیت یکسان مى داند. اما به جهت برداشتهاى نادرست و نهادینه نشدن آنها, در جامعه دینى به دست فراموشى سپرده شده است. بنابراین بیان زوایاى اصول و برجسته سازى این گونه عناصر مشترک, همدلى و هم فکرى را در میان شیعه و سنى و در پرتو آن, در عالم اسلام استوار خواهد ساخت. از این روست که عالم عامل و مصلح روشن بین شیعه سید شرف الدین سراغ این معیارها را مى گیرد و با استفاده از منابع هر دو مذهب, بر روشنگرى این عنصر مشترک حیاتى فراموش شده, مى پردازد, تا از فرود آمدن چماق تکفیر بر سر شیعه جلوگیرى کند و فضاى دشمنى به برادرى, دگر گردد. ایشان مواردى را که پاره اى از علماى اهل سنت به موجب آن, شیعه را کافر مى دانند یادآور مى شود:
(بنابر آن چه که در باب رده و تعزیر از فتاوى حامدیه به امضاى شیخ نوح حنفى در این دو کتاب مشهور شده یابیدم, در پاسخ جواز قتل شیعه است که مى گوید: و جواز قتلهم البغى والکفر معاً… اما الکفر فمن وجوه: منها انهم یستخفون بالدین ویستهزئون بالشرع المبین ومنها انهم یهینون العلم والعلما ومنها انهم یستحلون المحرمات ویهتکون الحرمات وانهم ینکرون خلافة الشیخین…)8 جواز قتل شیعه دو چیز است: یکى کفر و دیگر بغی…. اما کفر به دلیلها و جهتهاى چند است. از شمار آنها این که شیعیان دین را سبک و شرع مقدس را مسخره مى کنند آنها به علم و عالم ارزش نمى دهند, حرامها را حلال و مقدسات را هتک مى کنند. شیعیان منکر خلافت ابوبکر و عمر هستند….)
سید شرف الدین, اینها را دروغ و نسبت ناروا به شیعه مى داند و از تلاش گسترده و خدمتهاى بى شمار شیعه در راه اعتلاى دین اسلام و نشر معارف و پاى بندى آنان به حلال و حرام دین, انکار نکردن خلافت شیخین…. مستدل و مستند, دفاع مى کند. اما نکته مهمى را که به بوته بحث مى گذارد این که: چنین موردهایى نمى تواند معیار و مبناى کفر, ایمان و اسلام باشد.9 و با استناد به منابع معتبر اهل سنت, ثابت مى کند مرز اسلام و کفر غیر از این موردهاست که به ناروا به شیعه نسبت داده شده است; بلکه چیزى است که شیعه و سنى بر آن هم قول و هم عقیده اند و برابر آن چه که هر دو فرقه به آن ایمان دارند, هم گروه شیعه مسلمان است و هم گروه سنى:
(وفى الصحیحین بالاسناد الى المقداد بن عمرو انه قال: یا رسول الله أرأیت ان لقیتُ رجلاً من الکفار فاقتتلنا فضرب احدى یدى بالسیف فقطعها ثم لاذمنى بشجرة فقال اسلمت لله أأقتله یا رسول الله بعد ان قالها؟ فقال رسول الله(ص): لاتقتله فان قتلته فانه بمنزلتک قبل ان تقتله وانک بمنزلته قبل ان یقول کلمته التى قال….
واخرج البخارى عن انس قال: قال رسول الله(ص): امرت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها وصلوا صلاتنا واستقبلوا قبلتنا وذبحوا ذبیحتنا حرمت علینا دماؤهم واموالهم… وسئل الحسن البصرى عن اهل الاهواء؟ فقال: جمیع اهل التوحید من امة نبینا(ص) یدخلون الجنة البتة. وسئل الزهرى عمن لابس الفتن وقاتل فیها؟ فقال: القاتل والمقتول فى الجنة لانهم من اهل لا اله الا الله… وقائل ابن تیمیه فى اوائل رسالته الاستغاثه… [ج1 / 470] ما هذا لفظه: ثم اتفق اهل السنة والجماعة على انه(ص) یشفع فى اهل الکبائر وانه لایخلد فى النار من اهل التوحید احد… وقال شیخ الاسلام المخزومی… وقد نص الامام الشافعى على عدم تکفیر اهل الاهوا فى رسالته فقال: لا اکفر اهل الاهوا بذنب وقال فى روایته عنه: ولا اکفر اهل التأویل المخالف للظاهر بذنب…)10
در صحیح بخارى و مسلم, خبرى است که سندش به مقداد بن عمرو مى رسد. او گفت: یا رسول الله با مردى از کافران اگر رو به رو شدم, پس درگیر شدیم و او با شمشیر یکى از دستانم را قطع کرد, آن گاه از ترس من به درختى پناه گرفت و پنهان شد و گفت: تسلیم خدا هستم آیا او را بکشم بعد از این حرف, یا خیر؟
رسول خدا فرمود: خیر, نکش و اگر او را بکشى همانا او به منزله توست پیش از آن که او را بکشى [یعنى مسلمانى را کشته اى] و تو به منزله او هستى, پیش از آن که شهادت به توحید را بر زبان آورده بود [تو کافرى هستى که مسلمانى را کشته اى]….
بخارى از انس بن مالک نقل مى کند: پیامبر(ص) فرمود: من مأمورم که با مردم بجنگم تا این که کلمه توحید: لا اله الا الله را بگویند و همین که این کلمه را بر زبان آوردند و نماز ما را خواندند و روى به قبله ما ایستادند و بر معیار ما حیوانات شان را ذبح کردند, در این صورت و حالت, مال و جان شان بر ما حرام و حفظ آنها واجب است [یعنى مسلمان هستند]….
از حسن بصرى درباره اهل مذاهب سؤال شد, در پاسخ گفت: تمامى موحدین از امت پیامبر ما(ص) بى گمان وارد بهشت مى شوند.…
از زُهَرى درباره کسى که فتنه و آشوب به راه مى اندازد, مى جنگد, کشته مى شود, پرسیده شد. گفت: کشنده و کشته شده, هر دو, به بهشت وارد مى شوند; هر دو اهل (لا اله الا الله) هستند.…
ابن تیمیه در آغاز رساله استغاثه مى گوید: اهل سنت و جماعت بر این امر اجماع دارند که پیامبر اسلام از انجام دهندگان گناهان کبیره, شفاعت مى کند. و از اهل توحید هیچ کسى جاویدان در آتش نمى ماند.… شیخ مخزومى در رساله اش فتواى شافعى را در بابِ کافر نبودن صاحبان و پیروان مذاهب مى آورد که گفت: پیروان مذاهب اسلامى را به خاطر انجام گناهى, کافر و خارج از دین نمى دانیم. و همچنین کسانى را که قرآن را تأویل مى کنند که مخالف ظاهر قرآن است….
سید شرف الدین روایاتى از شیعه را نیز مى آورد که در آنها همین معیارها, مرز اسلام و کفر دانسته شده است, نه چیزى دیگر. پس برابر این معیار, شیعه و سنى, هر دو, مسلمان اند و این که شمارى از سنیان و یا شیعیان باورمندان به چنان مبانى و معیارهایى را کافر مى خوانند, نشان از کج فهمى و نادیده انگارى باورهاى خودشان دارد. به گفته شرف الدین (لانهم مرجفون) بنابراین, روشنگرى درست و نهادینه سازى این اصل مشترک, پدیدآورنده هم فکرى است و سبب نزدیک شدن گروه هاى اسلامى به یکدیگر و زمینه ساز درک و فهم سخن هم است و عاملى بازدارنده از آشفتگى در رفتار و باور.
2. عقل سلیم و دین مبین, انسان را به سوى این اصل و قاعده راهنمایى مى کند و هدایت را در آن مى بیند که در تمامى مرتبه هاى زندگى مى باید دنبال ارزش و کمال بود و در این راستا, از کامل تر و برتر پیروى کرد. این اصل, در دانش, اجتماع و فن آورى نیز جارى است. دیدگاه هایى که نسبت به دیدگاه هاى دیگر برترى کاربردى دارند و روشنگرند و به کار عالم و آدم مى آیند و روشنایى مى آفرینند, مى مانند و سرچشمه دانش واقع مى شوند و مرجع دانش پژوهان به شمار مى آیند.
تکنولوژیهاى نوینى که به بازار مى آیند و کاربردهاى نسل پیش از خود را به گونه بهتر و جامع تر انجام مى دهند و افزون بر این, کاربردها و تواناییهاى اضافه و جدیدى نیز دارند, به سرعت جایگزین نسل پیشین مى شوند. در دین نیز چنین است. دین برتر, بهتر و کامل تر, برگرفته خواهد شد و دینها و آیینهاى دیگر فرو گذارده مى شوند. راز پیشرفت بشریت در همین قاعده و اصل است. هنگامى که خلاف این اصل و قاعده در حیات انسانى حاکم گردد, بستر تنش و واپس رفتن, فراخ و فراخ تر مى شود. بنابراین, نقش آفرینى پیاپى و روشن و رخشان این اصل, براى رسیدن به همدلى و هم فکرى ضرورى است.
برترى علمى, عملى و دینى اهل بیت پیغمبر(ص) که برابر قرآن و سنت ثابت است, از اصلها و بنیادهاى مشترکى است که در میان برادران اهل سنت, کم و بیش, به فراموشى سپرده شده است و آنان در احکام و معارف دینى و نیز در رفتار دینى, کم تر به این بزرگان استناد مى کنند و یا از آنان الگو مى گیرند. و این در حالى است که میزان بهره گیرى شان از کسانى که از حیث علمى, دینى و معرفتى و معنوى فروتر از اهل بیت هستند, فراوان و چشمگیر است. این عنصر مشترک, اصل خود ساخته گروهى از شیفتگان على(ع) و فرزندانش نیست, بلکه ریشه در نص قرآن و سنت دارد و پاره اى از آنها از متواترها بشمار است. مثل حدیث (ثقلین) یا (حوض) که در تدریب آمده است:
(منها حدیث الحوض رواه خمسون ونیف…)11
از متواترات لفظى, حدیث حوض است که پنجاه و اندى راوى, آن را روایت کرده اند.
به همین جهت عالم تر و فاضل تر و برتر بودن اهل بیت پیامبر اکرم(ص) در منابع معتبر اهل سنت, بازتاب یافته و فقیهان, محدثان, متکلمان و مفسران نامورشان بر آن تأکید ورزیده اند.12
اما, صد افسوس که این اقرار و اذعان, در سیر و پویش و فرایند معرفت و عمل دینى, جایگاه اجرایى پیدا نکرده است. در حالى که همه به این نظرند و بر این نظر هماهنگى دارند که مراد از دو ثقل یاد شده, عمل برابر آنها و هدایت و مدیریتِ جامعه و انسانها, به وسیله آن دو ثقل است,13 نه بوسیدن و کنار گذاشتن, و در عالم ذهن به نیکى و برترى از آنها اسم بردن; اما در جهان خارج و مقام کُنش به فراموشى سپردن. و فراتر از این, به رهروان و چنگ زنندگان به آنها افتراء بستن و نسبت کفر دادن. این نیست جز نهادینه نشدن این عنصر و اصل مشترک در میان مسلمانان.
سید شرف الدین, از منادیان وحدت و نزدیکى شیعه و سنى است که روى این عنصر بس مهم انگشت مى گذارد و تأکید مى ورزد; زیرا مى بیند که این اصل مشترک, در میان مسلمانان, بویژه برادران اهل سنت, غریب و بیگانه افتاده است و از این ناحیه چه خسارتهاى بزرگ دنیوى و اخروى متوجه اسلام شده و خواهد شد. براى رسیدن به این هدف بلند, گامهاى عملى و نظرى برمى دارد. در راستاى گامهاى نظرى به شرح و کالبدشکافى دقیق این عنصر و عامل, که در نگاه دقیق, همه سویه و گسترده او اصل مشترک میان شیعه و سنى است, مى پردازد. و با استفاده و بهره برى از سرچشمه ها و منبعهاى معتبر اهل سنت, استدلال روشن و محکم بر مشترک بودن آن اصل ارائه مى دهد و آن گاه مى نویسد:
(والصحاح الحاکمة بوجوب التمسک بالثقلین متواتره وطرقها عن بضع وعشرین صحابیاً متضافره وقد صدع بها رسول الله فى مواقف له شتى.)14
روایات صحیح که بر واجب بودن عمل به قرآن و پیروى از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) وجود دارد, به حد تواتر است و از طریق بیست واندى [بِضع= بین سه تا نه] صحابى, به گونه متضافر به دست ما رسیده است. و رسول الله(ص) در جاها و به مناسبتهاى گوناگون, به گونه روشن و آشکار آن حقیقت را بیان داشته است.
3. توجه به کارهاى بزرگ دو خلیفه و برتریها و نیک رفتاریهاى پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت, (ابوحنیفه, مالک, حنبل و شافعى) مانند تلاش در جهت گسترش اسلام, خوددارى از همکارى با خلیفگان و حاکمان جور و بیداد, ایستادگى در برابر کارهاى خلاف آنان, مشروعیت دینى نبخشیدن به حکومت گران ستم پیشه, از عنصرهاى مشترکى است که پایه هاى هم فکرى و نزدیکى عملى و نظرى مسلمانان بویژه شیعه و سنى را, استوار مى سازد. و نخستین گامى که در این زمینه مهم به نظر مى رسد باید برداشته شود و آن هم استوار و دقیق, شرح برهانى و به دور از هرگونه جانبداریهاى بى جا از این کارها و کارنامه هاست و برشمردن ویژگیهاى نیک آنان و مفید به حال مسلمانان.
زیرا, نخست آن که, ارائه درست کارنامه آنان و بیان دقیق ویژگیهاى مفید و کارساز و جلوگیرى از فراموش شدن اوجهاى کار آنان, جزء دستاوردهاى فرهنگ دینى است. چشم پوشى از آنها خسرانى است بزرگ.
دو دیگر: جانبداریهاى غیر منطقى و یا اسطوره سازى و بزرگ جلوه دادن کارها و کارنامه ها و کوبیدن آنها بر سر پسینیان و استفاده از آنها به عنوان ابزار طرد کار را به شدت مشکل مى کند و پیچیده.
سید شرف الدین موضع بسیار دقیق و ظریفى در این باره مى گیرد. از یک سوى کارهاى دو خلیفه را در گسترش اسلام مى پذیرد و به مقام علمى و عملى پیشوایان مذاهب احترام مى گذارد و از جانبى دیگر, هشدار مى دهد که این امور را نباید بمثابه ضروریات و اصول دین برگرفت و راه بازِ تفکر و اجتهاد را بست. چنانکه شمارى چنین کردند و آفتها و آسیبهایى را به بدنه جامعه دینى وارد ساختند:
(لاینکر استخلاف الشیخین ذو شعور ولایرتاب فیه ذو وجدان وقد امتدت امارتهما من سنة 11 الى سنة 23 وفتحت بها الفتوحات وحزب الدین فیها بجبرانه على ان خلافتهما من الشئوون السیاسة التى خرجت بانقضائها وتصرمها عن محل الابتلاء فاى وجه لتنافر المسلمین للیوم. بسببها واى ثمرة عملیة تترتب فعلاً على الاعتقاد بها…)15
هیچ آگاه و خردمندى خلافت ابوبکر و عمر را انکار نمى کند و صاحب وجدانى در آن تردید ندارد حکومت آن دو از سال 11هـ. تا سال 23هـ. ادامه پیدا کرد و در این مدت, سرزمینهاى زیادى به سود مسلمانان گشوده شد و دین اسلام را در آن جاها به گونه شگفت آورى به حرکت درآورد. و این که خلافت آن دو از شؤون سیاسى است که پس از به پایان رسیدن دوران شان از محل ابتلا خارج شده است و امروز, چرا مسلمانان به خاطر آن از هم دور باشند و دست رد به سینه یکدیگر بزنند و اعتقاد به آن, چه فایده عملى به حال کنونى مسلمانان دارد؟
سید در این فراز بین دو امر جدایى مى اندازد:
1. پذیرش کارهاى آن دو خلیفه در جهت گسترش اسلام.
2. جلوگیرى از دگر شدن چهره ها و مسؤولیتها سیاسى برهه اى خاص به قانون الهى دگرگون ناپذیر و اسباب جدایى و دوگانگى.
ایشان در باره پیشوایان مذاهب اربعه اهل سنت مى نویسد:
(کلا بل کانوا کغیرهم من اعلام العلم ورعاته وسدنته ودعاته وحاشا دعاة العلم ان یوصدوا بابه او یصدوا عن سبیله…)16
پیشوایان مذاهب چهارگانه, مانند دیگر علما از بزرگان علم دین و عمل کننده به آن, برپادارنده علم و دعوت گر به سوى دانش دین اند. و چه بسیار دور است که مبلغان و دعوت کنندگان به علم, باب دانش را ببندند و روش آن را محصور و مسدود سازند.
سید شرف الدین, در واقع مى گوید: مقام علمى و دینى این بزرگان را نباید بهانه اى براى بستن باب اجتهاد و آزادى اندیشیدن در دین قرار دارد. در حالى که هیچ یک از پیشوایان مذاهبِ نامبرده در زمان حیاتشان باب اجتهاد و فهم دین را نه بستند و نه ویژه خود ساختند, بلکه برعکس از باز بودن آن پشتیبانى کردند.
ب. چگونگى و حالت کنونى جهان, نشان از گوناگونى و بسیارى روشهاى زیستى, مسائل اعتقادى و روشى دارد. انسانها در سرزمینها, و مکانهاى گوناگون, از حیث جغرافیاى اقلیمى و طبیعى به سر مى برند, نیازهاى فراوان, جورواجور و هر دم دگرگون پذیر دارند. منابع طبیعى یکسان پخش نشده است. دانایى و دارایى مردمان هر اقلیم و سرزمین, به گونه اى است, با ناسانى و ناهمگونى بسیار شگفت انگیز. گروهى در بالاترین جاى ممکن و گروهى در پایین ترین جا. هدفها, ارزشها و آموزه ها, یکى نیست هرکسى با روشى در پى فراهم آورى نیازها و خواسته هاى خویش است. بسیارى از امور و مسائل به هم پیوند و گره خورده است….
در چنین حالتى, زمینه و بستر درگیرى و درازدستى و دست یازى قدرت مندان, به ناتوانان و عقب نگه داشته شدگان, بیش تر است و به همین خاطر نیز بایستگى هم فکرى و همدلى میان ملتها و دولتها و مردم نیاز حیاتى است و بیش از پیش احساس مى گردد. سازوکار دستیابى به هم فکرى و همدلى در این گونه سپهرِ زیستى, بس گوناگون خواهد بود: از آنها پذیرش تکثر زیستى ـ روشى بَرسانِ اصل مشترک است. نهادینه شدن باور به این اصل, در مردم و جامعه, همانا, بستگى به پذیرش دادوستد با دیگران در چارچوب ویژگیهاى فکرى وزیستى آنهاست. جامه عمل پوشاندن به این اصل, پیامدهاى مبارکى را براى انسانها به همراه داشته و خواهد داشت. حوزه کاربرد این اصل, نه تنها روابط بین المللى, منطقه اى و محلى است, بلکه پیوند و بستگیهاى داخلى یک کشور نیز هست. و نه تنها میان نهادهاى سیاسى, اقتصادى و علمى, بلکه میان نهادهاى دینى و مذهبى نیز کاربرد دارد. و نه تنها عالم عین و برون, بلکه عالم ذهن و درون را هم پوشش مى دهد.
جهان اسلام, با برخوردارى از مذهبهاى گوناگون و تجربه هاى بسیار در این باب, اکنون در مرحله اى است که به نهادینه شدن این اصل, در کنار دیگر اصول مشترک در پهنه دادوستدهاى فکرى و پیوندها و پیوستگیهاى زیستى ـ اجتماعى نیاز فورى, راهبردى و حیاتى دارد. بویژه با توجه به روشهاى نوین, غیر محسوس و بسیار اثرگذار در پراکنده سازى, که استکبار جهانى به نام شیعه و سنى, در جاى جاى کشورهاى اسلامى به کار مى بندد, بسیار لازم به نظر مى رسد.
شیعه و سنى پیش و بیش از آن که بازیگر میدان دیگران قرار گیرند, به یکدیگر بهتان بزنند و در پى کافر خواندن هم برآیند, مى باید آن دو را روشهاى فهم یک حقیقت و رسیدن به یک هدف نهایى دانست, با این باور که:
نخست آن که, روشها و شیوه هاى فهم حقیقت و به آغوش گرفتن هدف نهایى بسیار و گوناگون است.
دو دیگر, این روشها تکامل پذیرند, از این روى, در میان آنها ناقص و کامل وجود خواهد داشت.
سه دیگر, به دور از هرگونه جانبدارى غیر اصولى و غیر منطقى, در پى کامل سازى این روشها, گام برداشته شود و روشهاى کامل و پاسخ گو را شناسایى و برگزینند.
سید شرف الدین, به روشنى این نیاز را احساس مى کند و به اهل سنت پیشنهاد مى دهد: نباید به این پندار پاى بند بود که تنها راهِ اهل سنت, روش فهم و اجتهاد در دین است, بلکه شیعه نیز روشى فهم دین است و این واقعیت را باید پذیرفت:
(…ما شیعیان در جست وجوى گمشده و بحث و فحص کنندگان از حقیقت هستیم. اگر حق, با دلیل و برهان آشکار شد, پس حق سزاوار پیروى است و در غیر آن, همان گونه که گوینده شعر گفته است:
نحن بما عندنا وانت بما عندک راض والــرأى مــخــتلــف
ما به آن چه داریم و رسیدیم و شما به آن چه دارید بسنده مى نماییم و اندیشه ها و دیدگاه گوناگون است)17
سید شرف الدین بر این نظر است که با داشتن یک هدف, مى تواند اندیشه ها و روشهاى فهمیدن و عمل کردن گوناگون باشد, بى آن که پراکندگى را در پى داشته باشد:
(بل لو رجعوا جمیعاً الى الاسلام و إلى منابعه الاصلیة الاولیة مع الموضوعیة وعدم التعصب لمذهب معیّن او لفئة او لشخص لعاشوا بسلام ووئام وان عمل کل على حسب ما یؤدى الیه نظره وبحثه العلمى.)18
بلکه همگان, اگر به اسلام و منبعهاى نخستین و اصلى آن, بدون جانبدارى از مذهب ویژه, یا گروه و یا شخص, برگردند, بى گمان, در سلامت و سازگارى با هم زندگى خواهند کرد, هرچند هر یک, برابر آن چه در نتیجه بررسى و پژوهش, اندیشه و بحث علمى بدان دست مى یابند, عمل کنند.
سخن دیگر سید شرف الدین این است که: در میان این شیوه ها بایستى روش کامل و کارآمدتر را جست وجو و با چشم باز آن را برگرفت; چون میزان واقع نمایى و حقیقت یابى آن بیش تر و خطاها و لغزشهاى آن کم تر است و بر محور همین منطق, به کسانى که ایراد مى گیرند: چرا شیعه در فهم دین به مذهب جمهور روى نمى آورند, مى گوید: اگر مذهب جمهور در این باب کامل تر و دقیق تر از روش اهل بیت باشد, بى گمان و بى درنگ به آن برخواهیم گشت; اما برابر عقل و نقل چنین نیست و به حکمِ آن دو, روش بهتر و کامل تر را, نه از روى جانبداریهاى جاهلانه; بلکه برابر خردورزى و همه سونگرى برگزیدیم:
(باور و عمل ما شیعیان, ناآگاهى, جانبدارى کور, حرکت خلاف وحدت, در اصول دین به غیر از مذهب اشعرى و در فروعات به غیر از مذاهب اربعه [حنفى, مالکى, حنبلى, شافعى] از بابِ تردید در اجتهاد, عدالت, امانت, پاکى و بزرگى علمى و عملى پیشوایان آن مذهبها نیست, بلکه دلیلهاى شرعى ما را وادار و مکلّف به مذهب اهل بیت نبوت در فروع و اصول کرده است. و این گزینش ما, به حکم دلیل و برهان و سنت سید المرسلین است. اگر براى ما دلیلى بر مخالفت اهل بیت محمد(ص) آشکار شده بود و یا در این گزینش [با جمهور هماهنگ شدن] خشنودى و نزدیکى عملى به خداوند به دست آمده بود, بى درنگ پاى جاى پاى جمهور اهل سنت مى گذاردیم به خاطر پیمان دوستى و استوارى رشته برادرى. لکن ادله قطعى نشان از آن دارد که جمهور, نه تنها دلیل بر بهترى و برترى مذهب شان نسبت به مذهب اهل بیت(ع) ندارند, بلکه حتى بر راجح بودن نیز دلیل ندارند… و شما نیک مى دانید که فهم اجتهادى دین, امانت, عدالت و بزرگى ویژه آنان [پیشوایان اهل سنت] نیست پس چگونه مذاهب آنان واجب تعیینى باشد [آنها را باید برگزید, نه غیر]… در حالى که پیامبر اسلام مى فرماید:
(فلا تقدموا فتهلکوا ولاتقصروا عنهم فتهلکوا ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم.)
بر اهل بیت عصمت و کتاب الله پیشى نگیرید, چون در این صورت هلاک مى شوید. از آنها دورى نگزینید; زیرا چنین دورى شما را به نابودى مى کشاند. به آنها چیزى آموزش ندهید چون آنها آگاه تر از شماهایند.)19
ج. رویکرد نقادانه و کاربردى از سازوکارهاى مهم گسترش هم اندیشى, هم فکرى و همسویى به شمار مى آید. نقد, به معناى ردّ, راندن و باطل کردن دیدگاه هاى دیگر نیست; بلکه به معناى بازبینى و بازسازى و بازداورى پیاپى, خردمندانه, منطقى و راهبردى اندیشه, انگیزه ها, باورها و ساختارهاى حیات بشرى, براى راهیابى به سوى بهترینها و کامل ترینهاست. [به عبارتى فضایى قابل اعتماد و اطمینان]
نهادینه شدن نقد در مجموعه هاى انسانى, سه حالت و پیامد را فراهم مى آورد که برایند عملى و منطقى آن به وجود آوردن و تواناسازى هم فکرى و همدلى و برتابیدن یکدیگر است و آن سه حالت و پیامد بدین قرار است:
1. اصلاح: با پیدایش نقد, نهالِ اصلاح جان مى گیرد, مى روید و به رویش خود ادامه مى دهد. برایند نقد, برجسته سازى کاستیها و شناسایى آسیبها در حوزه زیست انسانى است و این آغازین مرحله اصلاح است. بدون شناسایى کاستیها و آسیبها, نه تنها به سوى کمال و زیست خوب گام برداشته نخواهد شد, بلکه بحث نظرى و مفهومى نیز بى نتیجه خواهد بود.
دو دیگر; پس از شناسایى آسیبها, آفتها و کاستیها, گنجاییها ارزیابى شده و بر پایه آن برنامه ریزى راهبردى آغاز و دنبال مى گردد. (اقدام سازنده) در نتیجه و پس از پیمودن این دو مرحله, اصلاح وجودِ درخور لمس و حس و سنجش پذیر مى یابد. لازمه اصلاحات در تمامى حوزه هاى زیستى گذر از این دو مرحله است.
2. آزادى پایدار: مرز و معیار آزادى سازنده از رهایى و بى بندوبارى را مى توان نقد و نهادینه شدن رویکرد نقادانه در جامعه دانست. سپر نقد, سپهر زیستى را از هرزگویى و هرز رفتارى پالوده و در امان نگه مى دارد. خواهشها و میلها, مهار مى شود و تواناییها در جهت خیر به کار گرفته مى شود, آن هم نه خیر خویش که خیر عموم. گفتار و سخن به خرد و منطق پیوند مى خورد و به پیروى از آن دو گردن مى نهد.
3. حضور و اعتماد به خرد جمعى: برآیند نهادینه شدن نقد, حضور و انبازى خرد جمعى است. به دیگر سخن, نقد و برانگیخته شدن خرد جمعى, لازم و ملزوم یکدیگرند و نمى توان آن دو را از هم جدا کرد. بدون نقد, خرد جمعى, پدید نمى آید و در نبود خرد جمعى, نقد زایش و دوام ندارد. مشروعیت دادن و دلگرم بودن به خرد جمعى, در واقع, تکیه به دیگران و به صحنه آوردن آنان است که بنیاد هم اندیشى و هم فکرى بر محور آن مى چرخد و معنى پیدا مى کند.
4. نقد, نه تنها در روشن شدن حقوق و مسؤولیتها اثرگذار است, بلکه بیش تر اسباب و فضاى عمل در حوزه حقوق و وظیفه ها را فراهم مى آورد. عمل در چنین فضایى, نخست آن که هر کسى را در مرز قانونى خود نگه مى دارد و نمى گذارد دست به مرز دیگرى بیازد و افراد جامعه را از دست یازى به حقوق هم باز مى دارد.
دو دیگر, دادوستدها و پیوستگیهاى (تعامل و مناسبات) انسانى را شفاف و قانون مند مى سازد. و این هر دو براى تفاهم و همسویى مجموعه هاى انسانى بسیار سودمند و ضرورى است.
بنابراین, هم فکرى, همدلى, نزدیک بودن و همکارى در گرو اصلاح امور, آزادى راستین, شناخت حقوق و مسؤولیتها و اعتماد و حضور نقش آفرین خرد جمعى است. و در جامعه اى که این عناصر کلیدى نباشد, و یا حضور کم فروغ داشته باشد, همدلى و هم فکرى میان گروه هاى انسانى ممکن نمى شود.
رویکرد کاربردى ذهن را از جامد شدن و ایستاى بیرون مى آورد. در این صورت:
1. اندیشه ها و باورها براى خودشان و به صرف این که اندیشه و باور هستند برگزیده و پشتیبانى نمى شوند, بلکه با توجه به فرآورى, بازده, ویژگیهاى نیک شناختى, صنعتى, اخلاقى, حقوقى و زیستى آنها پذیرفته مى شوند. و به این ترتیب, باور و اندیشه معیار مى یابد.
2. شیوه ها, ساختارها و انگیزه ها حالت سیال مى یابند و بیش تر در چارچوب هدفها و برنامه هاى ویژه اى ساخته و برگزیده مى شوند.
کم ترین پیامد و بازده اجتماعى دوگونه معیار یاد شده آن است که نقش و چیرگى جانبدارى کور و غیر منطقى, سفتى و سختى در دادوستدها و گزینشهاى انسانى افول مى یابد. با سست شدن سفتى, سختى, پافشارى و جانبدارى کور و غیر منطقى فکرى و عملى, شکوفه هاى هم فکرى و نشستن پاى سخن یکدیگر, و سخن هم را فهم کردن, آشکار مى گردد و زمینه همکارى فراهم مى آید.
چنانکه بیان گردید, بازده رویکرد نقادانه و کاربردى, فراگیر است و دادوستدهاى میان مذاهب را نیز پوشش مى دهد. از این روى, شیعه و سنى جهت عملى شدن همدلى و هم فکرى, به رویکرد نقادانه و کاربردى نیازمندند همین نیاز و سازوکار را در اندیشه هاى سید شرف الدین مى توان پى گرفت.
ایشان نقد را متوجه دو بخش مى سازد:
1. معرفت و فهم دینى.
2. عمل و رفتار دینى.
در باب عمل دینى, بهتان و بیرون دانستن پیروان دیگر مذهبها را از دین, بازدارنده و سدّ بزرگ هم فکرى و نزدیکى و یگانگى شیعه و سنى مى داند و سبب رفتارهاى خشونت بار و برخوردهاى فیزیکى, که آسیب بس ویران گر جامعه دینى است و این, آسیب و آفت, جامعه دینى را از ارائه الگوهاى مناسب براى خودى و بیگانه باز مى دارد. از این روى, از برادران اهل سنت مى خواهد تا با دیده تحقیق به واقعیتها و منبعهاى معتبرى که در دست دارند, بنگرند و از بهتان به شیعه و کافر خواندن این گروه, بپرهیزند; زیرا این گونه رفتار, که هیچ گونه مبناى دینى ندارد, به نام دین اسلام در بیرون تمام مى شود و این رفتار ناهنجار, قبل از آن که به شیعه آسیب بزند, چهره نورانى اسلام را غبارآلود و کدر جلوه خواهد داد.
(سبب التباعد بین الطائفتین… فى الامور التى ینفر منها الشیعى ولایکاد یمتزج بسببها مع السنى واهمها شیئان: الاول. ما سمعته فى الفصول السابقه من التکفیر و التحقیر والشتم والتزویر.)20
سبب دورى میان شیعه و سنی… در یک سوى امورى است که شیعه از آنها برى است و به شیعه نسبت داده شده و به خاطر همانها, شیعه نمى تواند با سنى کنار بیاید, مهم ترین آنها دو چیز است:
اول. همان گونه که در بخشهاى پیشین کتاب آمد, عبارت است از: از دین بیرون پنداشتن شیعه, خوارداشت و پست انگارى شیعه, بهتان زدن و نسبت دروغ گویى به آنان دادن.
اما در باب شناخت و فهم دینى, بیش تر دو چیز را به بوته نقد مى گذارد:
1. جموداندیشى و پافشارى بر فهم دینى خاص: به نظر ایشان فهم و اجتهاد دیگران براى اهل پژوهش و اجتهاد, حجت نیست مگر این که برآیند فهم اجتهادى اش او را به نتیجه ها و اجتهاد دیگران برساند که در این صورت, در واقع فهم اجتهادى خودش حجت است. بنابراین, اجتهاد جریانى است سیال که حیات و هویت آن, در گرو همین ویژگى اش است. سید شرف الدین, در راه و روانه اجتهادى برادران اهل سنت وجود دو عنصر را عامل ناکارآمدى اجتهاد و به جمود گراییدنِ فهم دینى مى داند و با نگاه نقادانه بدان مى نگرد:
1. پذیرش صحابه به گونه مطلق بدین معنى که گفتار و رفتار آنان را در باب دین, چشم بسته پذیرفته و راه هرگونه نقد را بر آنان بسته اند. با این پیش داورى که صحابه, همه, عادل, داراى حافظه و ضبط قوى و در بیان معارف و آموزه هاى دینى به دور از اشتباه اند.21
سید شرف الدین چنین موضع گیرى فکرى را خلاف عقل و نقل مى داند و مى نویسد:
(احتجاج الجمهور بمطلق من صحب النبى(ص) مسلما: نعم هذا دأبهم وعلیه سیرتهم کأن الصحبة بما هى من حیث هى تعصم الصحابى عما ینافى العدالة وتوجد له ایاها لذلک اطمأنوا بکل مایحدثهم الصحابى به عن رسول الله(ص) من شرائع الله واحکامه یحتجون به ویعملون على مقتضاه من غیر بحث منهم عن عدالته ولا عن استقامته ولا عن صدقه وامانته وهذا ما لایمکن على جوازه دلیل من عقل او نقل ابداً فان الصحبة بمجردها ان کانت فضیلة لکنها مما لا دلیل على عصمتها بلاریب ـ فیهم الثقة العدل النزیه عن معصیةالله تعالی… وفیهم العصاة العتاة وفیهم مجهول الحال…. ولو تدبر اخواننا… محکمات القرآن لوجدها مشحونة بذکر المنافقین واذى النبى(ص) منهم وحسبک من سورة المنافقون (واذ جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله… واللّه یشهد ان المنافقین لکاذبون.) منافقون/1
….وحسبک من آیاته المحکمة قوله تعالى:
(من اهل المدینه مردوا على النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم) توبه/101
(ولقد ابتغوا الفتنه من قبل وقلبوا لک الامور) توبه/48
…وحسبک من محکمات الکتاب قول عز من قائل:
(وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم ومن ینقلب على عقبیه فلن یضرالله شیئاً)
ویکفیک من صحاح السنن ما اخرجه البخارى فى باب الحوض وهو فى آخر کتاب الرقاق/94 من الجزء الرابع من صحیحه, بالاسناد الى ابى هریره عن النبى(ص) قال:
(بینا انا قائم فاذا زمرة حتى عرفتهم خرج رجل من بینى وبینهم(ص).
قلت: این.
قال: الى النار
والله قلت وماشأنهم؟
قال: انهم ارتدوا بعدک على ادبارهم القهقری…)
واخرج فى آخر الباب المذکور عن اسماء بنت ابى بکر قالت: قال النبى(ص):
(انى على الحوض حتى انظر من یرد علیَّ منکم وسیؤخذ ناس دونى. فاقول: یارب منى و من امتى فیقال: هل شعرت ما عملوا بعدک؟ والله ما برحوا یرجعون على اعقابهم…)
واخرج ایضاً عن ابن المسیب انه کان یحدث عن النبى(ص) قال:
(یرد علیّ الحوض رجال من اصحابى فیحلأون عنه فاقول: یارب اصحابى فیقول انک لا علم لک بما احدثوا بعدک انهم ارتدوا على ادبارهم القهقرى)22
استدلال و احتجاج جمهور اهل سنت, به طور مطلق, به هر کسى که از صحابه رسول خدا به شمار آید و پذیرش سخن او و حجت دانستن آن از مسلمات است. بلى این روش و عادت شان است. گویا همراهى و مصاحبت, به خودى خود, صحابه را از هر امرى که ناسازگار با عدالت داشته باشد, دور مى سازد و همراهى, با پیامبر(ص) براى صحابه عدالت به وجود مى آورد. و به همین خاطر, به هر حدیثى که صحابى از رسول الله در باب قانونها و احکام الهى نقل کنند, اعتماد ورزیده و آن را, حجت دانسته و بر مبناى آن استدلال و برابر آن رفتار مى کنند, بى آن که از عدالت, راستى, امانت و فداکارى صحابه ارزیابى به میان آورند. و این روش و سیره را هیچ گاه عقل و نقل نمى پذیرد; همراهى با رسول الله و هم سخن شدن با آن بزرگوار, به تنهایى هرچند ارزش است; ولیکن این دلیل پاکى و به دور از اشتباه بودن صحابى نمى تواند بود. بدون تردید… در میان صحابى افراد عادل, پاک و راستگو وجود دارد… و در میان شان انسانهاى ناپاک گناهکار و غیر عادل هم هست. و نیز انسانهاى ناشناخته که نمى دانیم کى هستند.… اگر برادران اهل سنت ما, با ژرف اندیشى و خردورزى بنگرند و روى محکمات قرآن تدبر کنند, آنها پر از ذکر همراهان منافق و آزاردهندگان نبى(ص) است. شما را بس که به سوره منافقون نظر اندازید.
(منافقان نزد پیامبر مى آیند و مى گویند: ما شهادت مى دهیم که تو رسول خدا هستی… خداوند گواه است که این منافقین دروغ مى گویند…) و شما را بس است از آیات محکم الهى, فرموده خداوند متعال:
(بعضى از اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ماهر و ثابت هستند و تو از نفاق آنان آگاه نیستى و ما بر سریرت ناپاک آنان آگاهیم.)
(… و تو را از حیث دلیل این آیه محکم قرآن پاسخ دهنده است:
(محمد(ص) جز فرستاده خداوند نیست. پیش از او نیز پیامبرانى بودند و از این جهان درگذشتند. اگر او نیز به مرگ طبیعى و یا به شهادت درگذشت, باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد. پس هر که مرتد شود و بر کیش پیشینیان خود درآید, به خدا آسیبى نخواهد رسانید.
شما را بسنده است روایات صحیح از سنت پیامبر اکرم(ص) چیزى که بخارى در باب حوض در ج4/94 در آخر کتاب رقاق از صحیح بخارى به سند ابى هریره از پیامبر(ص) آورده است که فرمود:
(در روز قیامت کنار حوض ایستاده بودم. در این هنگام جماعتى که مى شناختم شان مردى را از میان من و آنان بیرون کشید.
گفتم: کجا مى برید؟
گفت: به سوى آتش قسم بخدا! گفتم: چه کار کرده اند؟
گفت: آنان پس از تو دین اسلام را رها نموده و به آیین و مذهب پیشینیان برگشته اند و به سراشیبى نابودى قرار گرفتند.
و در پایان همان باب از اسماء بنت ابى بکر نقل مى کند که گفت: پیامبر(ص) فرمود:
(من بر حوض بودم تا بنگرم چه کسانى از شما بر من وارد مى شوند و زود است که خداوند مردمان جز من را بازخواست کند. پس عرض کردم: اى پروردگار از من و امت من.
گفته شد: نمى دانى که پس از تو چه رفتارى انجام دادند؟
قسم به خدا همواره بر روش آبا و اجدادشان برمى گردند….
و در همین کتاب, بخارى از ابن مسیب [بیش تر اهل سنت واسل بن مسیب را حجت مى دانند] روایت مى کند که او از پیامبر(ص) که فرمود:
(مردانى از صحابه در حوض بر من وارد شدند که پوست آنها کنده شده بود. پس عرض کردم: پروردگارا! اصحاب من؟
خداوند فرمود: همانا اى رسول ما, آگاه نیستى که اصحابت پس از تو چه کردند. آنان آیین الهى را رها کرده و به گذشته برگشتند.
سید شرف الدین در این فراز بلند, به روشنى و با برهانهاى استوار عقل, قرآن کریم و سنت, ثابت مى کند که صحابى بودن, به تنهایى موضوع حکم قرار نگرفته و آینده رفتار, کردار, گفتار, باور و شخصیت انسان را رقم نمى زند و تکیه گاه درخور اعتماد نمى تواند باشد; از این روى در فراگرد نقد, به معیار عقلى و نقلى سالم و کارآمدى مى توان رسید که در زمانها و مکانهاى دگرگون پذیر, درخور برابرسازى است; همان گونه شیعه, بدان دست یافته است و آن پذیرش محققانه و نقادانه صحابه است.
2. باز ایستاندن تفقه در فقاهت رؤساى چهار مذهب رسمى: به باور برادران اهل سنت فتاوى و داده هاى فکرى امام ابوحنیفه, مالک, احمد بن حنبل و شافعى در شمار سنت نیست; یعنى بخشى از دین و یا متن دینى به شمار نمى آید, بلکه اجتهاد و فهم دینى است. هنگامى که اصل دین (مجموعه اى از قرآن, سنت و رفتار پیشوایان دین و…) به طور همه گاهى و مدام, فهم پذیر و اجتهادبردار باشد همان گونه از واژگان مضارع, مفرد, جمع, جامد و مشتق آمده در قرآن, مانند: (تدبر) (تدبروا) (تفکر) و (تفکروا) (یعقلون و تعلقون) که حوزه متن دینى و متن هستى را پوشش مى دهد. این سازوکار به روشنى به دست مى آید. پس دلیل و توجیهى باقى نمى ماند که فهم دینى را در فهم چند شخصیت علمى بازایستانیم. چنین بازایستادنى, به کارآمدى اسلام و فرهنگ و مدنیت برآمده از آن, بویژه در جهان معاصر آسیب مى رساند و در فرآورى, بازدهى و گسترش دادوستد و پیوند و پیوستگى متعادل میان شیعه و سنى نیز ضربه وارد مى آورد; زیرا از به کار افتادن خرد جمعى, که شیعه و دیگر فرقه ها, بخشى از این روانه اند, باز مى دارد. در این حالت و با این چگونگى, آن چه که پدید مى آید, همدلى, هم فکرى و همسویى نخواهد بود.
سید شرف الدین این گونه بازایستادن را در حوزه معرفت دینى, سبب سختى و سفتى ذهن دینى و جانبدارى کور و غیر منطقى در رفتار دینى مى داند که بیش تر به انکار وطرد مذهبهاى اسلامى دیگر انجامیده است. از این روى, کسانى را که به چنین باز ایستادنى باور دارند, به رویکرد نقادانه و کاربردى فرامى خواند. تا مذهبهاى اسلامى در اثر این رویکرد بسیار کارساز و دادوستد و پیوند نزدیک و همسویى, چهره اى توانا و پاسخ گو از اسلام براى مردم جهان و نیز مسلمانان عرضه بدارند.
(وما الذى ارتبح باب الاجتهاد فى وجوه المسلمین بعد ان کان فى القرون الثلاثه مفتوحاً على مصراعیه؟ لولا الخلود الى العجز والاطمئنان الى الکسل والرضا بالحرمان والقناعة بالجهل ومن ذا الذى یرضى لنفسه ان یکون ـ من حیث یشعر او لا یشعر ـ قائلاً بان الله عزوجل لم یبعث افضل انبیائه ورسله بافضل ادیانه وشرایعه؟ ولم ینزل علیه افضل کتبه وصحفه فافضل حکمه ونوامیسه ولم یکمل له الدین ولم یتم علیه النعمة ولم یعلمه علم ماکان وعلم ما بقى الا لینتهى الامر فى ذلک کله الى ائمة تلک المذاهب فیحتکروه لانفسهم ویمنعوا من الوصول الى شىء منه عن طریق غیرهم حتى کأن الدین الاسلامى بکتابه وسننه وسائر بیناته وادلته من املاکهم الخاصه وانهم لم یبیحوا التصرف به على غیر رأیهم. فهل کانوا ورثة الانبیاء…؟ کلا… وما کانوا لیعتقلوا العقول والافهام… لاینسب ذلک الیهم من افترى علیهم…)23
پس از آن که در سه قرن اولیه اسلام, باب اجتهاد به تمام گشوده بود, چه کسى و به چه مناسبتى آن را به روى مسلمانان بست؟ اگر نبود ناتوانى پایدار, اطمینان به تنبلى, پذیرش محرومیت بسندگى در نادانى. و چه کسى, آگاهانه یا ناآگاهانه, برمى تابد و مى پذیرد که بگوید: خداوند, برترین انبیاء و فرستادگان خود را با بهترین شریعتها برنینگیخته و براى آنها برترین و بهترین کتابها را, که دربردارنده برترین حِکَم و قانونهاست, فرو نفرستاده و دین را براى آنان کامل و نعمت را تمام نساخته است. و به آنها دانش گذشته و آینده را, تعلیم و آموزش نفرموده, تا این که امور همه, ختم به ائمه مذاهب چهارگانه مى گردد و اینها تمامى موردهاى یاد شده را براى خویش احتکار مى نمایند و از نشر آنها, جز از راه خودشان, باز مى دارند. گویا دین اسلام, با تمام قرآن, سنت, دلیلها و آیه هاى آن, از املاک خصوصى آن چهار نفر است. دستیابى به آنها را جز از راه اندیشه هاى خویش به دیگران, روا ندانسته اند. پس آیا اینان وارثان پیامبرانند؟… ابدا…. اینان [پیشوایان مذهبهاى چهارگانه] بر عقل و فهم بشرى لگام نزدند و دانش را ملک شخصى خویش ندانستند; یعنى در این مقام نیستند تا جلو خردورزى و فهم را بگیرند….
به این ترتیب, سید شرف الدین از رویکرد نقادانه و کاربردى سخت پشتیبانى کرده و از چنان روشى در ارزیابى مذهبهاى اهل سنت بویژه در باب اجتهاد, بهره برده است.
2. سید شرف الدین, با آن که باب اجتهاد را باز مى داند و از هویت روانه اى آن پشتیبانى مى کند, اجتهاد و فهم دینى را یک فرایند روشمند و قاعده مند مى داند و حوزه معانى و مرادهاى الهى را جولانگاه آن مى بیند; از این روى, اجتهادى که فراتر از این ساختار باشد و برایند آن معنایابى و مرادفهمى شارع در ادوار گوناگون نباشد, بلکه بیش تر معنى سازى و مرادطلبى باشد, یعنى شخص معناها و مرادهاى خویش را بر زبان شارع بار کند, چنین اجتهادى, اجتهاد و فهم دین نیست, بلکه فهم چیزى غیر از دین است. در این ایستار, دین از داور بودن و معیار قرار گرفتن فرود مى آید و در عمل, ابزارى براى سرکوب, دست رد زدن به سینه دیگران, توجیه رفتار غیر منطقى و اخلاقى درمى آید که به جاى هم فکرى و همدلى, دشمنى و جدایى را نهادینه مى سازد و دورى را برتر از نزدیکى مى نشاند و هرگونه عنصر و اصل مشترکى میان شیعه و سنى را نابود و یا دست کم در ابهام فرو مى برد. به همین جهت, سید شرف الدین به این گونه اجتهادها خرده مى گیرد و بخشى از آن را اجتهاد در برابر نص مى خواند; چه آن که در گزاره هاى داراى نص, معنى و مرادهاى شارع, به طور کامل, روشن و به دور از هرگونه ابهام هستند و اجتهادى که خلاف آن معناها, نمونه ها و مصداقها باز بدهد و واسپارد, بار کردن مراد و معنى و معنى سازى است, که پیامدهاى یاد شده را به همراه دارد و پرهیز از آن را سفارش مى کند و تأویلهاى خلیفه اول و دوم را از این سنخ مى بیند و به نقد مى کشد و این نقد را موجب پایدارى و استوارى بنیادهاى نزدیکى, همدلى و همسویى شیعه و سنى مى داند, نه عامل ناپایدارى و پریشانى آن. چون همدلى و نزدیکى برآمده و برساخته از معرفت محققانه, بسى جاویدان و پاینده نسبت به هم فکریها و همدلیهاى قراردادى و ساختگى است که به خواست زمان پیش مى آید.
سید شرف الدین, در بیش تر کتابها و آثارش, بویژه در (النص والاجتهاد) نمونه هاى زیادى از برگرداندن معنى و تأویلها و اجتهادهاى خلیفه اول و دوم را برابر نصوص و سخنان روشن و آشکار ذکر و به گونه علمى به نقد مى کشد. از باب نمونه, در باب مؤلفة القلوب, خلیفه دوم, سهم این گروه را از بیت المال مسلمانان و منابع درآمدى دولت اسلامى قطع مى کند, با آن که دلیل قرآنى این حکم و برنامه عموم و اطلاق دارد و از سوى هیچ دلیل قرآنى دیگر و نیز سنت پیامبر اکرم(ص) قید نخورده است. همچنین هدفها و مصلحتهایى که بر این حکم یا برنامه بار است و دورنماى آن را مى سازد, از آغاز تا امروز, همچنان وجود دارد. پس دلیلى بر ناسازگارى با این حکم وجود ندارد, آن چه خلیفه دوم انجام داد, در واقع مقدم داشتن خواست خود بر سخنان آشکار و روشن و نصوص قرآنى بود. یعنى اجتهاد غیر روشمند, که بر هیچ بنیادى استوار نیست. از این روى, سید شرف الدین آن را در بوته نقد مى گذارد و مى نویسد:
(لایخفى ان النص على اعطائهم مطلق واطلاقه جلى فى الذکر الحکیم وهذا مما لا خلاف ولا شبهة فیه ولیس لنا ان نعتبره مقیداً او معلاً بشىء ما الا بسلطان من الله تعالى او من رسوله… نحن الامامیه اجماعاً وقولاً واحداً لا نعتبر المصلحة فى تخصیص عام ولا فى تقیید مطلق الا اذا کان لها فى الشریعة نص خاص یشهد لها بالاعتبار فاذا لم یکن لها فى الشریعة اصل شاهد باعتبارها ایجاباً او سلباً کانت عندنا مما لا اثر له فوجود المصالح المرسله وعدمها عندنا على حد سوا وهذا هو رأى الطائفتین الشافعیة والحنفیه واما الحنابلة فانهم وان اخذوا بالمصالح المرسلة التى لایکون لها فى الشریعة اصل یشهد لها لکنهم مع ذلک لایقفون بالمصالح المرسله المعارضة من النصوص بل یؤخرون المصلحة المرسلة عن النصوص.)24
پوشیده نیست که نص قرآنى به طور مطلق دلالت بر سهم مؤلفة قلوب و پرداختن به آنها دارد و این اطلاق در قرآن خیلى روشن است و اختلافى در آن نیست. ما نمى توانیم این دلیل مطلق قرآنى را مقیّد و معلّل به چیزى کنیم, مگر از جانب خدا و رسول او…. تمامى امامیه بر این باورند که مصلحت, مقیّد و مخصص عام و مطلق نمى تواند باشد, مگر این که نص خاص دلالت بر اعتبار آن مصلحت داشته باشد. پس هرگاه در شریعت, اصلى که اعتبار آن مصالح را از نظر ایجابى و سلبى برساند, نباشد, در این صورت نزد شیعه اثرى بر آن مصالح بار نمى شود. و این دیدگاه دو مذهب شافعیه و حنفیه است. اما حنابله, هرچند به مصالح مرسله اى که اصل قرآنى و دینى شاهد بر آن نیست, عمل مى کنند, لیکن اینان به مصالح مرسله ناسازگار با نصوص قرآنى, بسنده نمى کنند و در آنها نمى ایستند, و آنها را پس از قرآن قرار مى دهند.
سید شرف الدین, همان گونه که گفته شد, نقد را عامل گسترش هم فکرى و نزدیکى شیعه و سنى مى داند. ایشان در نقدى که بر کتاب ابوهریره دارد, مى نویسد:
(خدا را گواه مى گیرم, هدف من از نقد, از بین بردن صفهاى فشرده و همدلى, هم فکرى و یگانگى مسلمانان در هنگامى که بیدارى لازم است, نیست.)
(نقصد تعزیز هذه الوحدة واقامتها على حدیة الرأى والمعتقد لتکون الوحدة على هذا الضوء اهدى للغایة وادل على القصد.)25
هدف من از نقد توانایى بخشیدن به یگانگى و یکدلى و برپا داشتن آن براساس اندیشه و فکر است; زیرا یگانگى و نزدیکى برآمده از اندیشه و رویکرد محققانه, رساننده به انجام و نزدیک کننده به هدف است.
د. ساخت و راه اندازى مؤسسه ها و بنیادهاى آموزشى مشترک: یکى از سازوکارهایى که براى رسیدن به هم فکرى و همدلى بسیار مهم به نظر مى رسد نهادهاى آموزشى مشترک میان شیعه و سنى است. در این بنیادها, دو کار باید انجام بگیرد:
1. طلاب, دانشجویان و دانش آموزان علوم دینى در کنار هم و در یک فضا به فراگیرى دانشهاى دینى بپردازند. تنها همین کار و نشست و برخاست این افراد, در دراز مدت و در هنگامها و برهه هاى گوناگون شکل گیرى شخصیت شان, پیوند, درک و فهم سخن یکدیگر, برتابیدن هم و احساس باهم بودن را در آنها استوار مى سازد و با استوارى چنین احساسى, زمینه هاى لازم براى هم فکرى و همکارى فراهم مى آید.
2. فراهم سازى مواد آموزشى مشترک. بدین معنى که با توجه به گروه هاى گوناگون سنى, آموزشى و فکرى دانش آموزان و دانشجویان هر دو مذهب, مسائل اعتقادى, فقهى و… با جهت گیرى آموزشى صرف و به گونه دقیق, همه سویه و تحقیقى, در متنهاى آموزشى گنجانده و آموزش داده بشود. این گزینه در دراز مدت میزان آگاهى آنان را از مذهبهاى یکدیگر افزایش مى دهد. گزینشها و داوریها را بسیار منطقى و مبنایى مى سازد و زمینه را براى داوریهاى دقیق و از روى انصاف, فراهم مى کند.
گسترش نهادهاى آموزشى, بویژه به گونه مشترک, نقش بسیار حیاتى در هدایت مردم دارد و از گمراهى آنان جلوگیرى مى کند. در طول تاریخ اسلامى, نهاد آموزشى بیش ترین نقش در تعالى و افول جامعه اسلامى داشته است. کم توجهى به این نهاد, گاه سبب خسران شده است. زیرا هرگاه سطح آموزش در یک جامعه افول بکند و یا ماده ها و مطلبهاى انحرافى و تفرقه افکنانه به متون آموزشى دگر شوند و یا نهاد آموزشى پایگاه به کار بستن سیاستهاى یک گروه خاص گردد, بى گمان جامعه به سراشیبى گمراهى فرو خواهد افتاد. چون نهادهاى آموزشى فرهنگ اجتماعى, رفتارى و زیستى یک جامعه را مى سازد, که بخش بزرگ و مهم از فرهنگ عمومى مردم است. پیداست که چند و چون دادوستدها, پیوند و همکنشهاى مردم از سوى فرهنگ عمومى و در درون چنین فرهنگى ساخته و ترسیم مى گردد به همین جهت در دنیاى معاصر, بویژه در هماوردیها و در عرصه تلاش بر برترى جویى و پیش افتادن بر دیگران و رقابتهاى بین المللى, گزینه بنیادى, درازمدت و پایدار پیروزى بر رقیب یا دشمن سرمایه گذارى و سیاست گذارى فرهنگى در راستاى دگرگونى و ویران گرى فرهنگ طرف مقابل است: چون نیک مى دانند حضور نظامى, اقتصادى و… بدون دگرگون ساختن و ویران کردن فرهنگ درونى رقیب, پایدار و نتیجه بخش نخواهد بود. در جامعه هاى اسلامى بخشى از دگرگونیهاى ویران گر فرهنگى از راه دامن زدن به دوگانگیها و اختلافهاى مذهبى دنبال مى شود.
سید شرف الدین روى این موضوع, حساس بود و حساس بودن آن را نیک درک کرده بود. همزمان با سیاستهاى فرهنگى ـ تخریبى که از سوى غرب و مسیحیت آغاز گردید, بنیادهاى آموزشى را پى ریزى کرد. بنیادهایى که نه تنها در آنها, دانشهاى دینى ـ اسلامى آموزش داده مى شد, بلکه دانشهاى جدید نیز,جزء برنامه آموزشى بود. چون مى دانست که رها کردن سنگر آموزش و سپردن آن به دست دشمن, برابر با نابودى است. و این نگرش, در جمله اى معروف از ایشان, به روشنى بازتاب یافته است:
(لاینتشر الهدى الا من حیث انتشر الضلال.)
هـ. الگوى تربیتى و پرورشى معیارها و ترازهاى اسلامى: این مهم, به مثابه سازوکار و اهرمى بسیار قوى در رسیدن و نهادینه ساختن هم فکرى و هم اندیشى و نزدیکى و یگانگى مسلمانان و مذهبهاى اسلامى مى تواند عمل کند. اما با دریغ و درد باید گفت: چنین الگویى وجود ندارد. و اندیشه و انگیزه بازسازى آن نیز, دیده نمى شود. در حالى که در نبود الگو و برنامه تربیتى, جامعه هاى اسلامى به دشوارى خواهند توانست به هم نزدیک و به هم فکرى خوشایند و کارساز برسند.
برنامه هاى تربیتى بر مبناى آموزه هاى اسلامى, به چند دلیل بایسته و راهگشاى مهم هم فکرى و همدلى است.
نخست آن که: برنامه هاى تربیتى و پرورشى اسلامى از درون شخصیت فردى و اجتماعى آغاز مى گردد و سپس لایه هاى برونى آن را پوشش مى دهد.
دو دیگر, این برنامه ها, تنها برنامه هاى فردى نیست, بلکه برنامه هاى اجتماعى نیز هست. به همین خاطر, تمامى نهادهاى حقوقى, علمى, سیاسى, اقتصادى, آموزشى و خدماتى را زیر پوشش قرار مى دهد.
سه دیگر, برنامه هاى تربیتى اسلامى, برساخته و برآمده از عنصر ایمان, آگاهى و اختیار است. و به همین جهت, در صورتى که آگاهانه و با اختیار و از روى ایمان جامه عمل بپوشد, پایدار خواهد ماند.
چهار دیگر, اختلاف شیعه و سنى در باب گزاره ها و آموزه هاى پرورشى اسلامى, بسیار ناچیز است از این روى, ارائه الگوى فراگیر پرورشى میان آنان, شایستگى آن را دارد که خیلى زود جامه عمل بپوشد.
و. بنیان گذارى پژوهشکده هاى مشترک, براى پژوهشهاى گروهى چنین پژوهشهایى از چند جهت مى تواند به هم فکرى و همدلى یارى برساند:
نخست آن که, جمعى از علماى دو مذهب با کار جمعى یکدیگر را بهتر شناخته و به دستاوردهاى یکسان و هماهنگى خواهند رسید. و چون در جامعه هاى دینى ـ اسلامى عالمان دین از اعتبار اجتماعى و مردمى بالایى بهره مندند, تصمیمها, داوریها و رفتارشان در سامان دهى و پیوندها و پیوستگیهاى افراد جامعه, بسیار اثرگذار است. بدین سبب, هرگاه عالمان و پیشوایان فکرى و دینى, به هم فکرى و همدلى برسند, این هم فکرى, همدلى و هماهنگى در شریانهاى اجتماعى, دست کم, در ذهن و فکر مردمان مذهبى نفوذ مى کند و در رفتار آنان دگرگونى پدید مى آورد.
دو دیگر, پژوهشهاى گروهى, این حسن و پیامد را دارد که در فرایند پژوهشهاى راهبردى و استراتژیک, درباره سیاست گذارى فرهنگى و اجتماعى, به سیستمها و الگوهایى برسند که از بعد تخصصى اختلافى در آن نداشته باشند. و این گام مثبت و کارآمدى درامر هم فکرى و دادوستد خواهد بود. همین حالت و فرآورده در میان عالمان دین و پژوهشهاى جمعى شان رخ مى دهد; بویژه با توجه به زوایاى پر رنگ اجتماعى و سیاسى دین اسلام. بنابراین, چنین مرکزهایى مى توانند به سیستمها و الگوهاى زیستى و رفتارى دست بیازند که از حیث دینى و علمى مورد پذیرش شیعه و سنى واقع بشود.
ز. تولید, توسعه و تواناسازى شبکه هاى ارتباطى ـ اطلاعاتى مشترک, بویژه رسانه هاى دیدارى مانند تلویزیون, اینترنت, ماهواره…
در جهان نوین, دانش و دانایى مهم ترین شاخص دارایى و توانایى ملتها و مجموعه هاى انسانى است. و از سوى دیگر, هرگونه دگرگونى, خواه سازنده و خواه ویرانگر, تابعى است از میزان توانایى ملتها, دولتها و افراد. از سوى دیگر, رسانه هاى جمعى, بویژه رسانه هاى (چند به چند) تصویرى, هم از سرچشمه هاى قدرت و توانایى به شمار مى آیند و هم از سازوکارهاى اجرایى آن.
هم فکرى, نزدیکى و یگانگى, در واقع دگرگونى است که در پیوستگیها و دادوستدها پدید مى آید. بنابراین, به توانایى نیازمند است. شیعه و سنى, بایستى چنین توانایى را فراهم آورند, تا به درک و فهم سخن یکدیگر, هم فکرى ویگانگى, نمود خارجى ببخشند. رسانه هاى دیدارى ابزارى است که براى این مهم, بایسته مى نماید. چون رسانه هاى تصویرى در قدم نخست, رسانه اى چند به چندى است که در مقیاس مکانى بزرگ و در واحد زمانى کوچک حضور همگانى را برمى آورد. از دیگر سوى, در حالت کنونى, سیاستهاى پر تکاپو و پر تلاش اند که با ذهنیت دهى و ذهن سازى, به جدایى و ناسازگارى شیعه و سنى دامن مى زنند. دوگانگى پدید مى آورند و آن را به درگیریهاى خونین, دگر مى سازند. هماره سازوکار سازگارى را ناکارآمد جلوه مى دهند و با پخش خبرهاى دروغ و ویران گر, زمینه هاى همکارى و تفاهم میان شیعه و سنى را از بین مى برند. بخش مهمى ازاین سیاستها, از راه رسانه ها دنبال مى شود. بنابراین, شیعه و سنى هم براى رویارویى با این امواج و هم براى تولید امواجى که از مرکز واحد سرچشمه بگیرد, به ذهن سازى و ذهنیت دهى نیازمندند. براى این کار, وجود و گسترش رسانه هاى دیدارى مشترک, حیاتى به نظر مى آید; چون این تکنولوژى, همان گونه که خود سازوکار دادوستد همگانى است, توان دگرگونى ذهنها, فکرها, اندیشه ها, انگیزه ها و در نتیجه آنها, رفتار را در مقیاس فردى و اجتماعى به سمت همزیستى و هم اندیشى و نزدیکى مذاهب در عرصه بس گسترده و پر قدرتى داراست.
این سخن سید شرف الدین: (لاینتشر الهدى الا من حیث انتشر الضلال)26 هرچند درباره نهادهاى آموزشى ایراد گردیده است; اما به روشنى و درستى نسبت به رسانه هاى تصویرى نیز مصداق پیدا مى کند; زیرا این گونه رسانه ها با ذهنیت سازى و ذهنیت دهى, مى توانند هم روانه اى هدایت را پشتیبانى و گسترش بدهند و هم نشانه هاى گمراهى را افزایش ببخشند.
ک. چه بسا داده هایى به نام این مذهب و آن مذهب, در قالب جزوه ها, اعلامیه ها, شعائر و مناسکى از سوى کسان و گروه هایى در جامعه سرازیر مى شوند که با روح و جهت گیرى آن مذهبها سازگارى ندارند و یا امورى بسیار ابتدایى و غیر اساسى بوده که بزرگ نمایى شده و درگیریهایى را سبب گردیده و بر دامنه اختلافها افزوده است. بنابراین, بر نهادهاى مذهبى است با مدیریت سالم داده هاى منطقى از آفتهاى ویران گر یاد شده جلوگیرى کرده و فضاى مناسب جهت هم فکرى و هم اندیشى بین مذهبها و پیروان آنان پدید آورد.
ل. جلوگیرى از همگانى و فراگیر شدنِ مسائل اختلافى میان مذاهب و توجه بدانها به مثابه گزاره هاى مستقل تحقیقى, نه تاریخى از سوى عالمان مسؤول دو طرف. از باب نمونه (امامت) که از مهم ترین مقوله ها و گزاره هاى اسلامى به شمار مى آید, بویژه امامت ائمه(ع) در نزد شیعه که آن را جزء اصول دین مى شمارند, هرگاه از چشم انداز عالمان و پژوهشگران شیعه بدان نگریسته شود, هیچ گاه اهل سنت را که منکر امامت ائمه(ع) هستند, خارج از دین نینگاشته اند. در حالى که ممکن است کژاندیشان و مردمان عامى, بدین جهت آنها را کافر بدانند و یا جایگاه صحابه, بویژه دو خلیفه, در نزد اهل سنت, بسیار بلند و فراتر از نقد است. همین قضیه اگر عامیانه شود, سبب مى گردد که نقدکنندگان آنان, خارج از دین انگاشته شوند, که در تاریخ اسلام, از این دست رویدادها کم نبوده است. حتى به همین تازگیها, کژاندیشانى به نام اهل سنت کارهایى در کشور اسلامى افغانستان انجام دادند که سخت تکان دهنده و غم بار بود. آنان شیعیان را کافر و مهدور الدم مى دانستند و دست به جنایتهایى هم زدند.
سید شرف الدین, با توجه به حساس بودن این مسأله در روزگار جدید, مى نویسد:
(الا ترى انّ الشیعة لم تکفر اهل السنة بانکارها امامة الائمة من اهل بیت(ع) مع ان امامتهم من اصول الدین على رأى الشیعه…)27
برادران اهل سنت آیا نمى بینید که شیعیان اهل سنت را به خاطر انکار امامت ائمه(ع) کافر نمى دانند با آن که امامت ائمه(ع) در نزد شیعه از اصول دین است.
او, بر این نظر بود که چنین گزاره ها و مسأله هایى را نباید به دست عوام سپرد و یا عوامانه بدانها نگریست, چون پیامدهاى ناگوارى را به همراه خواهد داشت. البته بدانها بایستى توجه دقیق داشت, اما, با دید محققانه و پژوهشگرانه.
م. بهره بردن از نیروهاى علمى شیعه و سنى و گسترش نشستهاى علمى و نیز دیدار بین مراجع شیعى و مفتیان سنى نقش اثرگذار و حیاتى در فراهم آمدن زمینه هاى هم فکرى و نزدیک شدن گروه ها و مذهبهاى سنى و شیعى دارد. کم ترین پیامد این سیاستها کاهش برخوردها, داوریها و برخوردهاى غیر منطقى و احساسى است که براى همدلى و هم فکرى, بس ارزشمند و سازنده است.
سید شرف الدین از چنین برنامه اى استقبال مى کند و به سوى آن گام برمى دارد. ایشان هنگامى که علیه فرانسویان تجاوزگر و سلطه طلب به مبارزه سیاسى روى مى آورد, در این حرکت, نخست, دست به سوى عالمان دینى پیش مى برد, انجمنهاى علمى ـ سیاسى تشکیل مى دهد, گردهماییهایى را سامان مى دهد, نهادهایى را پى مى ریزد, تا آن چه از این نهادها و حرکتها بیرون داده مى شود, انسانى و اسلامى, منطقى و واقع بینانه بوده باشد. نمونه آن (وادى الحجیر) و فتواى جهادِ صادره از آن است. ایشان پیامد دادوستد فکرى و عزم عالمان دین و پیشوایان بزرگ مذهبهاى اسلامى را آسایش جامعه و مردم مى داند:
(در مصر با خوشى و آسوده دلى و شادمانى بخت یار گشت و مرا با یکى از عالمان برجسته آن سرزمین آشنا ساخت عالمى برخوردار از خرد بزرگ و خلق خوش و دلى زنده و دانشى دریاوار و پایگاه اجتماعى بلند که بحق و شایستگى بر مسند والاى زعامت دینى تکیه زده بود و چه زیباست آشنایى عالمان دین با یکدیگر, هنگامى که با روح پاک و سخنان دلپسند و اخلاق محمدى با هم برخورد مى کنند اگر عالم دینى به جامه زیبایى فضل و فضیلت آراسته باشد, خودش در آسایش است و پیروانش در آسودگى اند و رحمت.)28
کار بزرگ دیگر سید شرف الدین در راستاى هدفهاى یاد شده, بنیان گذارى باشگاه بسیار بزرگى به نام (نادى الامام جعفر الصادق) بود که بیش تر به صورت یک نهاد علمى, اجتماعى و دینى عمل مى کرد; زیرا در این باشگاه, بیش تر و به طور معمول, کنفرانسهاى بزرگ درباره مسائل علمى, سیاسى, اجتماعى و فرهنگى که به گونه اى به دین و جهان اسلام مربوط مى شد, برگزار مى گردید.
دوم. سازوکارهاى برونى
سید شرف الدین هنگامى که وارد مصر شد, پس از ارزیابى حالت مصر و نیز مسلمانان در سرتاسر جهان, جمله اى بسیار واقع بینانه گفت:
(فرقتهما السیاسه فلتجمعهما السیاسه.)
النص والاجتهاد/14
شیعه و سنى را یکسر غرضهاى سیاسى از هم دور ساخت. پس باید مصلحتها و بهره هاى سیاسى مشترک آنان را امروز به هم نزدیک کند.
سببها و انگیزه هاى سیاسى از جمله سببها و انگیزه هاى بسیار اثرگذار در جدایى و پراکندگى شیعه و سنى, بوده است بویژه هنگامى که به گونه یک عامل بیرونى از سوى کسانى که همدلى و همسویى مسلمانان و جهان اسلام را خطرى براى برنامه ها, سیاستهاى استعمارى خویش مى دیدند. سیاست جدایى افکنى و دسته دسته کردن مسلمانان و تجزیه جغرافیایى, همچنان از مطالعه ها و برنامه هاى راهبردى استراتژیک قدرتهاى اهریمنى امروز نیز هست. پس توجه به این عامل از سوى جهان اسلام, بویژه دو مذهب بزرگ شیعه و سنى, با توجه به این که دین در ساماندهى حیات اجتماعى این سپهر زیستى, هنوز هم نقش بنیادین, مهم و اساسى دارد, بسیار ضرورى و کاربردى است. بنابراین, بر شیعه و سنى است که در عرصه برونى و بین المللى, سلسله اى از سیاستها و کارهاى اجرایى را پیش گیرند, تا آنان را در برابر بیمارى تفرقه, واکسینه و در شاهراه هم فکرى و همدلى هدایت کنند. سیاستها و برنامه هاى ذیل مى تواند راهگشا باشند.
1. نهادسازى سیستمى: نمونه ها و تجربه هاى تاریخى در کشورهاى شیعى و سنى, این واقعیت را به روشنى نشان مى دهد که عامل دین و مذهب, نقش بسیار بزرگ در بسیج ملت در جبهه هاى گوناگون, از جمله دفاع از سرزمین و کشور و بیرون راندن تجاوزگران و نیز ایستادگى در برابر ستمگران و کانونهاى جور, داشته است. به دیگر سخن, این حرکتها, بیش تر از سوى دینداران و عالمان دین پدید آمده, هدایت شده و تا سرحد پیروزى نیز رسیده است; اما همین که نوبت به تلاشهاى سیستماتیک و نظام مند مى رسد, پدیدآورندگان, کنار زده مى شوند و یا کنار قرار مى گیرند. در عرصه بین المللى نیز چنین است.
به نظر مى رسد از جمله عاملهاى این حالت, این است که شیعه و سنى, کم تر به سوى نهادسازى گام برداشته اند.
در جهان امروز, آن چه که شیعه و سنى را در برابر برنامه هاى کلانِ تفرقه افکنى مى تواند در امان بدارد, این است که شیعه و سنى, به گونه هماهنگ, به نظام و سیستم سازى دینى, با رویکردهاى فرهنگى, علمى, اقتصادى و سیاسى, در عرصه جهانى بپردازند و به گونه منطقى در ساختن نظام بین المللى و نیز پدید آوردن سیستم درونى مقاوم سهیم و وارد شوند. این برنامه هم به عنوان حرکتِ دفاعى و پیشگیرانه و هم بمثابه ضرورت زیستى لازم است; زیرا در چنین سیستم و نهادهاى مشترک شیعه و سنى بهتر است سودها و مصلحتهاى اسلامى و انسانى خویش را درک کرده و گامهاى عملى نتیجه بخشى براى به حقیقت پیوستن آنها نیز مى توانند بردارند. و نیز روشهاى دشمن را شناسایى و براى رویارویى با آنها, به گونه هماهنگ برنامه ریزى کنند و طرح و نقشه براى خنثى سازى آنها ارائه دهند.
2. بنیان گذارى یک نظام حقوقى فراگیر: شیعه و سنى مى توانند در سایه یک نظام و یا سیستم حقوقى اسلامى و عادلانه به ساماندهى تلاشهاى خویش در عرصه ملى و بین المللى, با کم ترین تنش بپردازند. حقوق, مسؤولیتها و وظیفه هاى خصوصى, عمومى و بویژه بین المللى جهان اسلام و مسلمانان را شناسایى و در راه کاربردى شدن آن حرکت کنند. نگرش حقوقى را در تمامى زوایا, بویژه نسبت به قدرت سیاسى و قدرت بین المللى بگسترانند, تا زمینه هاى بهره بردارى عادلانه و انسانى از قدرت را فراهم آورده و عرصه هاى بهره وریهاى ناروا از آن را تنگ گردانند با روشنگرى محققانه مسائل حقوقى اسلام, جنبه کاربردى گنجاییهاى کارآمدى را برجسته و آزمون پذیر نمایند.
3. با پیدایش و پذیرش سیستم حقوقى با ویژگیهاى یاد شده, شیعه و سنى مى توانند بیش تر به یکدیگر و نیز به دولتهاى خود اعتماد ورزند و تکیه کنند. و فرایند مردمى شدن دولتها را سرعت ببخشند.
4. سیستم حقوقى یاد شده به شیعه و سنى جرأت, فرصت و قدرتِ سیاست گذارى فرهنگى و اجتماعى براى پشتیبانى و هدایت و آن به آن نو کردن تمدن اسلامى, همراه و همگان با تکامل و دگرگونى جامعه بشرى, فراهم مى آورد. عرضه تمدن کارآمد در جهان امروز, برابر با بقا و گسترش و جهان گیر شدنش است. از سویى عرضه و تولید چنین تمدنى در گروِ همکارى و همدلى عالمانه و صادقانه مسلمانان, بویژه شیعه و سنى, دولتها و ملتهاى اسلامى است. به طور طبیعى, تمدنى که برایند حضور و تلاش گسترده تمامى مسلمانان باشد, احساس امنیت و یگانگى و یکدلى بیش ترى نیز در آن وجود دارد. به همین جهت, موضع و سیاستهاى هماهنگ و همسو در برابر مسائل جهان اسلام, قضایاى بین المللى, بحرانها و چالشهاى فراروى کشورهاى اسلامى, پیشرفت و توسعه پایدار جامعه هاى اسلامی… از سوى دولتها و ملتهاى مسلمان, بیش از پیش, فراهم مى آید و از شدت جانبداریهاى کور و غیر منطقى و نابخردانه نژادى, قومى, مذهبى, زبانى, منطقه ای… کاسته شده و در برابر حرکت, خیزش و گردآیى بر مدار سودها, بهره ها و خیرها و مصلحتهاى مشترک سیاسى, اقتصادى, فرهنگی… قدرت مند مى گردد.
5. گسترش, نفوذ و پذیرش اسلام در آغاز پیدایش, برآمده از زور, فشار, تزویر, خشنودکردنهاى دروغین مردم نبود, بلکه به خاطر ارائه الگوى معرفتى و رفتارى (اجتماعى, سیاسى, اقتصادى و حقوقى) نوین و کارآمدى بود که دلها, ذهنها حرکتها و کارهاى مردم را بدان توجه داد.
در دنیاى کنونى و معاصر نفوذ و گسترشى پایدار و هماره باقى خواهد ماند که برآمده از توانایى و کارآمدى الگوهاى زیستى باشد. جهان اسلام, نه تنها براى بقا و دوام خویش, بلکه نمود دادن و آشکار کردن معناى واقعى دین ـ اسلام نیازمند ارائه الگوهاى رفتارى و روشها و شیوه هاى مدیریتى کارآمد است. عرضه و تولید چنین الگوهایى, تنها در سایه هم اندیشى و همدلى, نزدیکى و همکارى شیعه و سنى در قلمروهاى معرفتى و رفتارى ممکن مى شود. در نتیجه, ارائه الگوهاى زیستى کارآمد از سوى مسلمانان به دو صورت فرایند هم فکرى و همدلى را میان شیعه و سنى نیرومند و پشتیبانى مى کند:
1. اصل عرضه و تولید چنین الگوها و روشهایى, برایند هم فکرى و نزدیکى, همدلى و همراهى شیعه و سنى است.
2. با بودن این گونه الگوها, حرکتها و تلاشهاى ویران گرانه و تفرقه افکنانه نظامهاى رقیب و دشمن, کم اثر مى شوند.
همان گونه که گفته شد: سید شرف الدین یکى از سببها و انگیزه هاى اصلى جدایى و درگیرى شیعه و سنى را برنامه هاى دقیقى مى داند که از سوى استعمار شرق و غرب دنبال مى گردد و به ناسازگارى دامن مى زند. گسست اجتماعى, ناتوانى اقتصادى, سیاسى و نظامى مسلمانها را برآمده از همان عامل مى داند و وضعیت اسفبار و خونین مردم فلسطین را در همان راستا تفسیر مى کند.
(والاستعمار الشرقى والغربى لما اراد ان یستولى على بلاد المسلمین ویأخذ ثرواتهم یستبعدهم ویجعلهم طعمة سائغة درس حالتهم الاجتماعیه والنفسیه فراى من اهم الاسباب التى یتمکن بها على استعبادهم ـ بعد انحرافهم عن دینهم وعدم تمسکهم به ـ وهى الفرقه والاختلاف… والى یومنا هذا یستعملها کسلاح فتاک لاجل تمریق وحدة المسلمین واذلالهم.)29
استعمار غرب و شرق, هنگامى که در پى چیرگى بر کشورهاى مسلمان و غارت دارایى آنان برآمدند, بین مسلمانان اختلاف افکندند و آنان را طعمه و غذایى خوشگوار قرار دادند, نظم اجتماعى و فردى آنان را از هم گسستند. آنها بهترین وسیله براى اینکار را بعد از پدید آوردن انحراف دینى و بى توجه نمودن مسلمانان به دین, پراکندن بذر اختلاف و تفرقه میان مسلمانان مى دیدند و مى بینند. … و تا امروز نیز از این وسیله چونان سلاح ناپاک در جهت پاره ساختن صفوف به هم فشرده مسلمانان و به خوارى و زبونى افکندن آنان استفاده مى کنند.
سید شرف الدین از ناهماهنگى و ناهمسانیهاى سیاسى, فرهنگى و فکرى و از تلاشهاى فکرى دشمنانه مسلمانان علیه هم و به سود استعمار شکوه دارد و آن را آسیب جدى مى خواند. نداشتن سیاست گذارى فرهنگى و اجتماعى در برابر مسائل ملى و بین المللى مربوط به جهان اسلام را ننگ جامعه اسلامى مى داند:
(…در این میان قلمهایى که به کار مى افتد, گاه قلمهایى است که امید هیچ خیرى به نوشته هاى آنها نیست. و گاه قلمهایى است مزدور و گاه قلمهایى در گرو گروه گرایى و گاه دستخوش احساسات…)30
ییا مى نویسد:
(وعددها لایتجاوز المیلیون بینما المسلمون مع قوتهم وعددهم الذى یتجاوز ملیارد مسلم فى انحاء العالم ولیس ذلک الا لاجل تفرقهم واختلاف کلمتهم وکل واحد یرید ان یأکل الآخر. الیس من العار على العرب 18 سنة یهرحون ویطلبون ویرفعون عقیدتهم لیلاً ونهاراً بانهم یریدون ان یجرروا فلسطین ولم یتمکنوا ان یحدروا شبراً واحداً…)31
شمار مردم اسرائیل از مرز یک میلیون نمى گذرد, در حالى که شمار مسلمانان در جاى جاى دنیا به بیش از یک میلیارد مى رسد. اینها با وجود توان مندى و نیرو و نیز بسیارى شمار مردمان, نتوانستند جلو دست درازیهاى اسرائیل صهیونیست را در خاک کشورهاى اسلامى بگیرند. چون مسلمانان سیاست, مدیریت و موضع گیرى واحد و روشن ندارند و هر یک مى خواهد برادر مسلمان دیگرش را ببلعد.
آیا بر اعراب خوارى نیست که در مدت 18 سال تمام, شب و روز, فریاد خود را بلند کرده و خواهان آزادى فلسطین است; اما تاکنون, به اندازه عرض چهار انگشت از سرزمینهاى اشغال شده فلسطین را نتوانسته اند آزاد کنند.
سید شرف الدین, با درک درست و دقیقى که از جایگاه کشورهاى اسلامى در نظام بین المللى عصر خویش داشت و نقشه هاى شوم و اهریمنى که دشمن پیاده مى کرد و به کار مى بست, تلاشها و حرکتهایى در راستاى نهادینه شدن و به نمایش گزاردنِ به هم پیوستگى فکرى ـ فرهنگى و عملى مسلمانان, موضع گیریهاى سیاسى همسو در مورد جهان اسلام, ارائه الگوى فراگیر و کاربردى از اسلام در حوزه هاى گوناگون زیستى, در پیوند با هدفها و پیامهاى اسلامى و کاهشِ جانبداریهاى کور, غیر منطقى و نابخردانه مذهبى, زبانى و نژادی… انجام داد که مى توان از موارد زیر نام برد:
1. بنیان گذارى مجلس مشورتى در (وادى الحجیر) که مهم ترین بخش کارهاى آن, ارزیابى حالت و چگونگى جهان اسلام و در پیش گرفتن برنامه هاى راهبردى هموند سیاسى, فرهنگى, اقتصادى و حقوقى در برابر مسائل بین المللى و سیاستهاى ویران گرانه دشمن بود. چنانکه ایشان دفاع از مسیحیان لبنان را در کنار دفاع از مسلمانان در پایان کنگره از رسالتها, و وظیفه هاى خویش دانست.
2. ایشان, به طور معمول روز 12 ربیع الاول در جشن میلاد پیامبر(ص) که از سوى برادران اهل سنت برگزار مى شد, شرکت مى جست و به آنان شادباش و تبریک مى گفت. و به این ترتیب, حسن نیت و ایستار مشترک خویش را با برادران اهل سنت در برابر دشمن عملى مى کرد.
3. استعمار و استکبار, جهت پى گیرى هدفها و برنامه هاى خویش, هماره از هرگونه ابزار و سیاستى استفاده کرده است, مثل (تفرقه افکن و حکومت کن). فرانسویان هنگامى که لبنان را در چنگ اهریمنى خود گرفتند, از این حربه خواستند استفاده کنند. از این روى, به سید شرف الدین پیشنهاد دادند که چون اهل سنت در لبنان دفتر افتاء دارند و از آن جا فتواها و دستورهایى را صادر مى کنند, شما هم چنین دفترى بگشایید و شخص شما رییس آن باشید و براى شیعیان فتوا و دستورهاى دینى صادر کنید. سید شرف الدین این پیشنهاد را رد مى کند و مى گوید:
(این جا براى همه مسلمانان تنها یک دفتر افتاء وجود دارد و فلانى [از علماى اهل تسنن] رییس آن است.)
داشتن دفتر افتاء, ناپسند نبود, بلکه پسندیده و چه بسا مورد نیاز بود; لیکن سید شرف الدین, با توجه به جریانهایى که در داخل لبنان بود و آن چه در آن جا مى گذشت و حال و روز جهانى و بین المللى, مصلحت اسلام را در دفتر افتاء واحد مى بیند. و با این کار همه مسلمانان را به موضع گیریهاى هماهنگ و سیاست گذارى حقوقى, سیاسى و اجتماعى مدون و بلند مدت در برابر مسائل جهانى اسلام و برنامه هاى ویران گرانه دشمن فرا مى خواند.
4. حرکت وحدت آفرین دیگر سید شرف الدین بدین صورت انجام گرفت که اقلیت مسیحیان در منطقه صور, به مناسبت ورود مطران (مقام بالاتر از اسقف و پایین تر از اسقف بزرگ و خلیفه) جدیدى به صور جشن بزرگى برپا کردند و دولت نیز تمام نیرو و توان خود را در این راه به کار انداخت. در همان ایّام, یک دانشجو و عالم جوان سنى که در الازهر درس خوانده بود, به صور بازگشت. سید هنگامى که آگاه شد, مردم جبل عامل را دعوت کرد تا به پیشباز آن جوان بروند. این کار انجام شد. مردم تا مرزهاى فلسطین به استقبال آن جوان سنى رفتند و جشن باشکوهى به مناسبت ورود آن عالم سنى برپا داشتند. به این ترتیب سید شرف الدین در حد توان مندى خودش, در پى ارائه الگوى رفتارى و زیستى فراگیر و کارآمدى از اسلام برمى آید تا مسلمانان در پرتو آن, هم فکرى همدلى و همراهى با سربلندى در جهان زندگى کنند.
پى نوشتها:
1. الفصول المهمة فى تألیف الامة, سید عبدالحسین شرف الدین, ج1/179ـ181, البعثة.
2. النص والاجتهاد, سید عبدالحسین شرف الدین/556, ناشر ابومجتبى 1404هـ.
3. المراجعات, سید عبدالحسین شرف الدین/64, جمعیة الاسلامیه, 1402هـ.
4. همان, بخش آغازین.
5. الفصول المهمة فى تألیف الامة, ج1/24.
6. همان/15.
7. همان/163ـ167.
8. همان/142ـ153.
9. همان/153ـ157.
10. همان/18, 21, 44, 37 و39.
11. تدریب الراوى للسیوطى, شرح تقریب فى اصول الحدیث للنووى/190ـ191 (ذ, س) (ق).
12. صحیح مسلم, ج7/123 و124, دارالفکر ـ بیروت; النووى, شرح مسلم, ج15/180, دارالکتب العربى ـ بیروت 1407هـ., الدیباج, على مسلم جلال الدین سیوطى, ج5/389; مسند احمد, ج4/367, دار صادر ـ بیروت; السنن الکبرى, بیهقى, ج2/148, دارالفکر ـ بیروت; سنن ترمذى, ج5/663, رقم 3788. الاحکام, ابن حزم, ج1/73ـ74, مطبعة العاصمة; سیوطى, الجامع الصغیر, سیوطى, ج1/45ـ244; فیض القدیر شرح جامع صغیر المناوى, ج2/220; ج3/19; نظم درر السمطین, الزرندى الحنفى/230ـ232; سیر اعلام النبلاء, ذهبى/366, الرساله, بیروت 1413هـ.ق; الصواعق/96, 103.
13. مدارک و منابع پیشین.
14. المراجعات/71ـ101; الفصول المهمه, ج1/45ـ49.
15. الفصول المهمة فى تألیف الامة/143ـ153.
16. المراجعات/63.
17. همان/56.
18. شرف الدین, عبدالحسین, النص والاجتهاد/556.
19. المراجعات/61.
20.الفصول المهمة فى تألیف الامة, ج1/179ـ181, البعثة.
21. شهرستانى در این مورد مى گوید:
(ونحن نعلم ان الصحابة (رض) الذین هم الائمة الراشدون لایجتمعون على ضلال. وقد قال النبى(ص) لا تجتمع امتى على ضلالة)
الملل والنحل, ج1/179ـ180 چاپ دوم, الشریف الراضى.
قال النووى فى التقریب: (الصحابه کلهم عدول من لابسّ الفتن وغیرهم باجماع من یُعتدُ به وقیل: یجب البحث عن عدالتهم مطلقا)
در این عبارت, نظریه جست وجو از حال صحابه, به صورت قول ضعیف ذکر شده است. و این, نشان از این دارد که قول مشهور, همان, روا نبودن نقد و جست وجو از حال صحابه است. قواعد التحدیث, جمال الدین قاسمى, تحقیق محمد بهجة البیطار/207ـ 208, دار النفائس, چاپ دوم, 1414هـ. ـ 1993م.
22. النص والاجتهاد/519 ـ524.
23. المراجعات/63.
24. النص والاجتهاد/45ـ 48.
25. ابوهریره, سید عبدالحسین شرف الدین/انصاریان, قم.
26. شرف الدین, محمدرضا حکیمى/224, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1362.
27. الفصول المهمه/153ـ157.
28. المراجعات, بخش آغازین.
29. شرف الدین, عبدالحسین, النص والاجتهاد, صفحات 524 ـ523.
30. المراجعات, بخش آغازین.
31. النص والاجتهاد/524 ـ556.

تبلیغات