آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

صفحه به صفحه تاریخ ایران, پر از نقش آفرینیهاى روحانیت شیعه در همه عرصه هاى معرفتى و عملکرد اجتماعى, سیاسى و فرهنگى است.
بى گمان, هیچ یک از گروه هاى جامعه ما, توانایى حضور در چالشهاى حیات آفرین, اندیشه ساز, و مولّد, به اندازه علماى شیعه نشان نداده اند و به همین دلیل, نه تنها تاریخ فکر و اندیشه ایران, بلکه تاریخ انقلابها, نهضتها, مقاومتها و در یک کلمه,ژرف ترین دگرگونیهاى اجتماعى وطن, بویژه در سده اخیر, با تاریخ حوزه ها درآمیخته است. بدون در نظر گرفتن کوششهاى علمى و عملى چهره هایى چون: میرزاى شیرازى, آخوند ملامحمد کاظم خراسانى, سید محمد کاظم یزدى, شیخ فضل الله نورى, حاج سید عبدالله بهبهانى, حاج آقا نورالله اصفهانى, سید حسن مدرس, حاج آقا حسین قمى و حاج آقا روح الله خمینى, تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران در سده واپسین روشن نمى شود و زوایاى آن, باز شکافته نمى گردد.در یک سطح کوچک تر, نگاه
دقیق به تاریخ منطقه اى کشور نیز, بدون درنگ و دقت در پیشگامان روحانى آن منطقه, ممکن نیست.
حوزه ها,این اندرخورى و شایستگى را داشته اند که برابر نیاز و بازشناسى نیازهاى زمان و مکان, نقش بیافرینند و با توجه به یگانگى حسابگرانه و پیروى از سنتهاى درخشان و پیوند نزدیک خود با توده ها و درک و فهم درست دشواریها, گره هاى کور زندگى و خواسته هاى آنان و نیز ستمهایى که جهانخواران و ایادى داخلى آنان به مردم روا داشته اند, به موضع گیرى بپردازند و به روشنگرى و هدایت مردم, همت گمارند. همین امر, توجه مردم و رنجبران مؤمن را به سوى آنان کشانده است و در سایه اعتماد به رهبریت وایثارگرى علما, توانسته اند, با پشتیبانى از آنان, حماسه هاى ماندگارى را بیافرینند و سببها و انگیزه هاى هوشمندى و گسترش درک و درایت خود را فراهم آورند.
بى گمان, حرکت میرزا کوچک خان, و شکل گیرى نهضت جنگل در شمار جریانهاى مهم تاریخى است که با گرایشهاى علماى شیعه در آمیخته است و خود به خود, بخشى از کارکرد و نمایان گر آرمانهاى آنان است. این نهضت, از یارى و پشتیبانى گسترده و اعتماد مردمان نسبت به کسى حکایت دارد که همه دانش خود را مدیون آموزه هاى حوزه ها بود و صادقانه در نهضت مشروطه شرکت جست و بر اساس گرایش و علاقه باطنى خود به دین و میهن, به ستیز و در افتادن با قدرتهاى بیگانه و متجاوز داخلى آنها کشیده شد و در جریان نهضتى که خود رهبرى آن را در دست داشت, یگانگى نظر و عمل را به عنوان یک سنت اصیل و بنیادین حوزه, نمودار ساخت.
میرزا با حرکت خود نشان داد که حیات روحانیت, تنها در ساحتهاى معقول و معنوى بررسیهاى سازمان یافته و ذهنى و بى پیوند با عالم خارج نمود نیافته, بلکه نقش آفرینى در صحنه هاى سیاسى و تلاش و تکاپوهاى عملى در عرصه هاى بازسازى جامعه و اجراى آموزه ها و دستورهاى قرآن تیز از رویکردهاى علماست. شاید بتوان میرزا را از پیشگامان زمینه سازى عینى جامعه براى به جنبش و حرکت در آوردن احکام به کنارنهاده و فراموش شده الهى دانست.
میرزا, باور ژرف داشت که حق از اسماء الهى و سرآمد همه حقوق و اجراى آن, در همه گستره حیات معقول و محسوس , ضرورى و گزیر ناپذیر است.
کندوکاو در چگونگى و چیستى حرکت سردار جنگل, بررسى زوایاى زمان ومکانى که او در آن به سر مى برد, بایسته مى نماد.
میرزا در آیینه تاریخ
آغاز جنگ بین المللى و تاخت و تاز روس و انگلیس و عثمانى در ایران و دخالت فرماندهان بیگانه در داخل کشور و گسترش دست اندازیها و روزافزون شدن ستمکاریها, سبب پیدایش حرکتها و خیزشهاى شیخ محمد خیابانى و میرزا کوچک خان شد.
هدف اصلى هر دو نهضت حفظ کشور از دست اندازیها,دراز دستیها و یغماگریهاى قدرتهاى خارجى و ایادى داخلى آنان بود و رهبران هر دو نهضت, صادقانه در این راه مقدس تلاش کردند و عاشقانه در راه دوست جان دادند.از آن میان, قیام جنگل, هر چند در آغاز یک قیام منطقه اى و محلى بود, امّا کم کم, با تدبیرها و دوراندیشیهاى دقیق و سنجیده میرزا و راستى و درستى و تلاش او, آوازه آن در همه بخشهاى کشور بازتاب یافت و حتى مورد توجه قدرتهاى خارجى گردید و با قیام شیخ محمد خیابانى در تبریز , باب گفت و گو و مراوده را بنا نهاد و حاج آخوند , نماینده ویژه شیخ محمد خیابانى, با میرزا دیدار کرد.
رهبر نهضت جنگل, خود را نماینده مردم مى دانست و دوست نمى داشت او را خان بنامند.1کسى در تلاشها و تکاپوها و همت گماریهاى دینى و ملى او گمان نداشت: پیشینه خدمتها و تلاشهاى دینى و میهنى وى, از دوران مشروطیت, بر همگان, حتى براى دشمنان پوشیده نبود.
او, همزمان با تحصّن علما در سفارت عثمانى, به شهبندرى رشت پناهنده شد و پس از مجاهدتهاى بسیار به مجاهدین مشروطه پیوست. در کوششها سال 1327هـ.ق. و فتح قزوین و تهران, با آزادى خواهان همراه و همگام بود. با مجاهدین گیلان وارد پایتخت شد.هنگامى که ناصرالملک به عنوان برگزارى دوباره انتخابات, دَرِ مجلس را بست, میرزا با سردار محیى و ناصرالاسلام, به یزد تبعید شد; اما آنها را در قم نگه داشته و بعد به تهران آوردند و چندى در باغ شاه, زیر نظر بود, تا آزاد شد.2
در سال 1329هـ.ق. که روسها, شاه از کار برکنار شده را به ایران آوردند و ترکمانها به انگیزانندگى و به سرکشى وادارى او, علم سرکشى افراشتند. میرزا داوطلبانه به گرگان رفت و در آن جا, تیر خورد و او را براى درمان به باکو بردند.
همزمان با پایان گرفتن فتنه گریهاى محمد على میرزا, به گیلان بازگشت و چندى نگذشت که با تنى چند از آزادى خواهان رشت و بندرانزلى, به دستور سرکنسولى روس به پنج سال تبعید محکوم شد و ناچار در تهران, رحل اقامت افکند و همین امر, مقدمه شکل گیرى نهضت جنگل شد و میرزا پایه هاى آن را پى ریخت.
شهید مدرس, در جریان شکل گیرى نهضت جنگل گفته بود:
(حقیر ازکارهاى میرزا کوچک خان,خلاف دین و وطن ندیده ام.)3
عبدالله مستوفى در خاطرات خود مى نویسد:
(میرزا در تمام مدت نهضت جنگل, یک قدم برخلاف دیانت و حبّ وطن برنداشت.)4
حسام الاسلام واعظ, متخلص به (دانش) ,نماینده دوره اول رشت, در ستایش جنگلیها مى سراید:
اى جان و تنم فداى جنگل
جان تازه شد از نداى جنگل
اسلام و وطن به صوت دلکش
پرکرده چه خوش فضاى جنگل
سردفتر بوستان غیرت
شد ساحت دلگشاى جنگل5
ودنسترویل در کتاب امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز, او را (روحانى روشنفکر و با شرف و منصف) دانسته است.6
میرزا کوچک خان, بیرون راندن نیروهاى بیگانه, روسى و انگلیسى و از بین بردن بى عدالتى و برقرارى حکومت قانون و مبارزه با خودکامگى و استبداد را هدف حرکت خود قرار داد و در راستاى رسیدن به این هدف مقدّس, از دین و باورهاى دینى مردم و سنتهاى موجود در جامعه, بیش ترین بهره را برد. هر آن کس مى خواست در شمار جنگلیان درآید و همدوش آنان برزمد,مى بایست افزون بر نداشتن بدى پیشینه و مشهور بودن به نیکى و نیک رفتارى, سوگند وفادارى یاد کند و خدا را گواه بگیرد که استوار بماند.7
میرزا کوچک, در دیدار خود با جوانان مبارز, با جمله هایى رسا وکوبنده و برانگیزاننده اى سخنان خود را آغاز مى کرد, بدین گونه:
(استقلال مملکت در خطر است.تجاوزات اجنبى, هر روز گسترده تر مى شود. مرتجعین داخلى هم چنان به اندوختن مال و غارت و یغماگرى مشغول هستند. ما براى نجات ملت و مملکت قیام کرده ایم. مام وطن به کمک و فعالیت جوانانى چون شما احتیاج دارد که براى نجاتش به پا خیزید.)8
میرزا توسعه نایافتگى ایران را نتیجه کم توجهى مردم و مسؤولان به مسائل کشور, بویژه مسائل فرهنگى آن مى دانست و بر آن بود آن اندازه که درخور توان باشد, به بازگشایى مدرسه ها بپردازد و سطح دانش و معارف عمومى را بگستراند.او, بر این نظر بود باید آموزش اجبارى و رایگان باشد. وى توانست, افزون بر کامل کردن دبستان نصرت, چهار دبستان در صومعه سرا و کسما و ماسوله و شفت, بنیان بگذارد.او زمینه بنیان گذارى یک دبیرستان شبانه روزى را نیز در کسما آماده کرد.
میرزا, 15 سال از 43 سال عمر کوتاه خود را در راه بالابردن بینش سیاسى, اجتماعى و فرهنگى جامعه زحمت کشید و با جنگ افروزان و نیروهاى سه دولت اهریمنى : روسیه, انگلیس و دولت استبداد , به رویارویى پرداخت. نهضت میرزا, از اردیبهشت 1294هـ.ش. با حرکت او به رشت آغاز شد و روز 11 آذر 1300هـ.ش.پس از شش سال و نیم ایستادگى با شهادت سردار جنگل که بحق او را سردار اسلام نام نهاده اند, پایان یافت.
این نهضت پرشکوه, انسانهاى سست ایمان و خود فروخته را از انسانهاى مؤمن و مبارز جدا ساخت و سرمشقى شد براى حرکتهاى کلان اجتماعى دیگر مردم ایران.
حوزه علمیه نخستین آموزشگاه میرزا:
دوران کودکى میرزا کوچک, همزمان بود با نهضت تنباکو و دوران جوانى او با نهضت مشروطه, میرزا درچنین دوران پرتلاش اجتماعى در حوزه ها درس خواند.او مبانى دانش خود را در این کانونها استوار ساخت. با درهم آمیختن آن با خمیر مایه تجربه اى که از دو نهضت به دست آورده بودبه رویارویى فرهنگهاى وارداتى روزگار خود رفت.
او در مدرسه حاج حسن, واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع, به فراگیرى دانشهاى دینى پرداخت.9 مدتى هم در مدرسه محمودیه تهران, دانش فرا گرفت.10 همین اندازه دانش اندوزى, براى میرزا بسترِ حرکت تا پایان عمر شد. برخلاف این که رویدادهاى کشور و ناکامى نهضت مشروطه مسیر زندگى میرزا را دستخوش دگرگونى کرد و میرزا کوچک, لبالب از غیرت دینى و حمیت ملى, بر اساس نیازهاى اجتماعى و سیاسى کشور, وظیفه را چنان دید که به جاى عبا و عمّامه در این برهه سرنوشت, لباس رزم بپوشد و براى مبارزه با درازدستیهاى بیگانگان, تفنگ به دوش بگیرد و قهرمانانه به دفاع برخیزد; ولى تا پایان حیات, هرگز از زیّ طلبگى خارج نشد و به ارزشهاى دینى و حوزوى, پاى بند ماند.
اودر دوران طلبگى, بین همگنان و طلبه ها, با استعداد, صریح, طرفدار عدل و پشتیبانى ستمدیگان شناخته مى شد.11
میرزا, به گزارش ابراهیم فخرایى, مردى آزادى خواه, مسلمانى راستین, و جوانى انقلابى بود.12 کوشش مى کرد براى رویارویى با نیروهاى بیگانه, با رویکرد به دین و سنت هاى دینى, کانون مقاومت ملى پدید آورد و براى به حقیقت پیوستن این هدف, نیروهاى پراکنده ملت را به گرد خود گرد آورد و از آنان در راه عزت کشور و مردم استفاده مى کرد. او مبارزه با نظام سلطه حاکم بر جهان را در سر مى پروراند.
میرزا, انسان دیندار و باورمند تمام عیار و عمل گرا بود و هیچ گاه سر از فرمان حق بر نمى تافت و فریضه ها را یک به یک انجام مى داد.
در گزاردن نماز و انجام فریضه روزه سخت پاى بند بود و به نقل دوستان, در بین دو نماز, آیات :
(ومن یتوکّل على اللّه فهو حسبه.)13
(وقل اللّهم مالک الملک.)14
(ولاتحسبنّ الذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتاً.)15
را زمزمه مى کرد.16
به قضا و قدر باور داشت در بن بستها, که از رایزنى کارى ساخته نبود, کارها را به استخاره وا مى گذارد.17و نتیجه هر چه بود بى درنگ به کار مى بست.18
براین باور بود: انجام هر کار مهمى اگر با خواست و اراده الهى همراه نباشد, بى نتیجه خواهد ماند و استخاره در امورى که فرجام آن ناروشن است, زیانى ندارد و دست کم, سودش این است که او را درکارهاى انجام شده پشیمان نخواهد کرد.
میرزا, به خاطر ویژگیهاى روحى و فردى, مردى بود ساکت و متفکر و آرام و آهسته و سنجیده سخن مى گفت و گفتارش, بیش تر با لطیفه و مزاح همراه بود و خود نیز از لطیفه گوییهاى دیگران لذّت مى برد. چهره میرزا دلنشین و پرکشش بود و کسان, مسحور گرانمندى و وقار او مى شدند.19
خوش هیکل بود, قوى بنیه و زاغ چشم,داراى سیماى خندان و بازوانى ورزیده و پیشانى باز.اخلاق نیکو داشت. باادب,فروتن, خوش برخورد و مهربان و مهرورز و عفیف بود.20
علاّمه دهخدا درباره توجه میرزا به دین واندیشه هاى دینى, مى نویسد:
(اوّل بار که او را دیدم جوانى خوش قیافه, به سنّ سى ساله مى نمود. در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حدّ نیز وطن پرست بود. نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمى شد. هیچ وقت در عمر خود شراب نخورد و همچنین از دیگر محرمات دینى مجتنب بود.)21
میرزا ضمن پاى بندى به دین و حفظ ارج و جاه روحانیت, از روحیه ملى گرایى سرشارى برخوردار بود و شعار ایران براى ایرانى22 را در مجلسها و محفلهاى عام و خاص مطرح مى کرد.او, براى بارور ساختن حسّ ملیت خواهى به این نتیجه رسیده بود که باید میان رویدادهاى جارى زمان خود و میان فرهنگ و تاریخ گذشته ایران پیوند زد و از اندیشه اساطیرى و هنرى پیشین, براى تواناسازى مبانى اندیشه توده ها بهره جست.او به همین دلیل در گوراب زرمخ که مرکز نظامى جنگل به شمار مى رفت, جلسه ها و نشستهایى را براى خواندن شاهنامه فردوسى23 و تفسیر و تحلیل آن, براى پدیدآورى روح سلحشورى در نیروهاى خود, ترتیب مى داد. این روشها از دلبستگیهاى فرهنگى و از خردورزى و هدفدارى میرزا کوچک حکایت داشت.
عضویت در هیأت اتحاد اسلام
در جریان جنگ جهانى اوّل که روز دوشنبه 9 مرداد 1914/1293 میلادى آغاز و تا دوشنبه 23 دى 1296 ادامه یافت, و شمال کشور به دست روسها و جنوب به دست انگلیسیها افتاد و دولت مهاجر در خارج از تهران(ایران آزاد) را تشکیل داد و نظام السلطنه نخست وزیر و سید حسن مدرس, فرزین, عزّ الممالک, ادیب السلطنه,سلیمان خان میکده و قاسم خان صور و… در کابینه در تبعید عضویت یافتند و سپسها کلنل محمد تقى خان پسیان رئیس ژاندارمرى همدان نیز, به مهاجرین پیوست و اوضاع کشور آشفته شد و بار دیگر مستبدان روى کار آمدند, میرزا نیز مانند بسیارى از روحانیان انقلابى هم سنّ و سال خود و همگنان, به عرصه سیاست کشیده شد و در جریان استبداد صغیر و بمباردمان مجلس شوراى ملى, به قفقاز و تفلیس و بادکوبه سفر کرد و با جریانهاى دنیاى نوین آشنا شد 24 و چنانکه پیش از این اشاره شد, همزمان با تحصّن علما در سفارت عثمانى, او نیز, در شهبندرى رشت, متحصّن شد و روسیه تزارى که از رژیم مستبد قاجار پشتیبانى مى کرد, ایشان را در ذى الحجه 1329هـ.ق. همراه چند تن از آزادى خواهان به پنج سال تبعید از سکونت در زادگاه خود محکوم کرد.25 در این هنگام, گروه اتحاد اسلام, با پیروى و الگوگیرى از اتحاد اسلام سید جمال الدین اسدآبادى, در ایران شکل گرفت و به تلاشهاى دامنه دارى دست زد و میرزا به این گروه پیوست.26
میرزا که فردى هوشمند و آینده نگر بود, گامهاى بلندى را در بارور ساختن اندیشه هاى پیشگامان نهضت اسلامى, از جمله سید جمال الدین اسدآبادى برداشت. او به دنبال مشورتى که با رجال دینى و سیاسى در تهران داشت, به این نتیجه رسید که لازم است کانون قدرتى در ایران در برابر فشارهاى بیگانه و مستبدان به وجود آورد.
او, براى پیاده کردن این آرمان بلند, همراه میرزا على خان دیوسالار,مشهور به سالار فاتح, از مجاهدان دوره مشروطیت, رهسپار مازندران شد.27
در راه, میرزا از دیوسالار جدا شد و خود به لاهیجان رفت و با دکتر حشمت, که در این شهر مشغول پزشکى بود, دیدار کرد و در رجب سال 1333هـ.ق.با دخالت حاج سید محمود روحانى28 (داماد آیت اللّه حاج ملاّ محمد خمامى) عالم با نفوذ رشت, که او را پیشاپیش مى شناخت , اجازه یافت در گیلان و در منزل خود سکونت یابد.29 این, در هنگامى بود که روسها شهر را در اختیار داشتند و نسبت به حضور ایشان بیمناک بودند.
ستیز با روس و انگلیس
گفتیم میرزا انسان حق گرا بود و بر اساس وظیفه الهى و انسانى خود, مى کوشید تا دست قدرتهاى بیگانه را از سرزمین نیاکان خود کوتاه کند. حرکتهاى وى همزمان بود با نارضایتى مردم شمال. آنان دسترنج خود را به نام بهره به ارباب و به نام مالیات وعوارض به دولت مى دادند. اشرار از ضعیفان وناتوانان باج مى گرفتند و میرزا که از خفایاى دل مردم خبر داشت و با دشواریهاى لایه هاى محروم جامعه روستایى آشنایى دقیق داشت, از این نابسامانیها و ناخرسندیها بهره گرفت و به جنگل رفت و افراد ستم دیده و مورد اعتمادى را دور خود گرد آورد و براى مدت هفت سال براى رهاندن ایران از چنگ دیو استعمار, درگیر مبارزه شدید با انگلیسیها شد.انگلیسیها چند بار نیرو, بیش از پیش, براى سرکوب وى گسیل داشتند, ولى چون مردم از میرزا کوچک خان پشتیبانى مى کردند, نتیجه اى نگرفتند.
میرزا با همه همرزمانش, سوگند یاد کرده بودند تا زمانى که انگلیسیها را از ایران بیرون نرانند, از پاى ننشینند و ریش و سبیل خود را اصلاح نکنند.30
قیام جنگل, قیام استقلال طلبانه بود و به آرمانهاى الهى و انسانى تکیه داشت و همزمان با جارى زمان گسترش مى یافت.
رهبرى نهضت آگاهانه, پیوند خود را با علما و روحانیت مورد اعتماد مردم حفظ کرده بود و در کانون توجه همگان قرار داشت. و میرزا براى پاسخ گویى به خواسته هاى مردم نسبت به پایه گذارى نیروهاى مسلح و آموزش نظامى آنها و گردآورى ساز و برگ نظامى, همت گماشت.
جریان نهضت جنگل را, به سه مرحله مى توان تقسیم کرد:
1. دوران و مرحله پیش از پیروزى انقلاب اکتبر 1917 م. در روسیه و روى کار آمدن بالشویکها.
در این دوران گیلان زیر سلطه روسیه تزارى بود و نهضت جنگل در رویارویى با آن.
2. از پیروزى انقلاب اکتبر, تا بهبود بستگیهاى آن با دولت ایران.
3. دوره بهینه شدن بستگیها و پیوندهاى شوروى و انگلیس است که در 1921م. در لندن در مذاکره اى به واقع پیوست. نهضت در شرایط نوین قرار گرفت. و این مرحله سرنوشت نهایى نهضت را رقم زد.
بنیان گذارى حکومت دینى و ملّى
جنگلیها, در آخرین ماههاى جنگ اول جهانى, که در 23 دى ماه 1296 ش. پایان یافت, در شمال هیأت اتحاد اسلام را بنیان گذاشتند. حاج میرزا محمد رضا حکیمى, حاج سید محمود روحانى, حاج شیخ على علم الهدى, سید عبدالوهاب, شیخ بهاء الدین املشى, شیخ محمود کسمایى, شیخ عبد السلام و میرزا کوچک خان در شمار اعضاى روحانى هیأت اتحاد بودند.
هیأت اتحاد اسلام به وجود آمده در گیلان, همبسته و شکل پذیرنده از نیروهاى مذهبى و علماى دینى بود. آنها به سازماندهى و بنیان گذارى نظام ملى و مذهبى پرداختند و کمیسیون جنگ در کسما به وجود آمد. امور قضایى را شیخ بهاءالدین املشى به عهده گرفت. مغز متفکر و هسته مرکزى نهضت, هیأت اتحاد اسلام بود. چنانکه اشاره شد, به جز چند نفر, همه از علما و روحانیان بودند.31 هیأت اتحاد اسلام, حکم دارالشوراى جنگل را داشت و همه اعضاى آن, با توجه به سوگندى که به قرآن مى خوردند, کنار هم به مبارزه مى پرداختند.
میرزا با این خیزش و تلاش خود, آرمانهاى علماى پیشگام جنبش مشروطیت را به اجرا درآورد و تلاش ورزید با این سازماندهى, از یک سو از دامن گسترى استبداد بکاهد و از سوى دیگر, عقب ماندگیهاى جامعه اى را که بر آن حکم مى راند, جبران کند. در راستاى انجام چنین آرمانها و هدفهایى بود که هیأت اتحاد اسلام, به پشتیبانى از رعایا پرداخت و این سبب شد تا پایه هاى قدرت اربابان در گیلان, بسیار سست شود.32 میرزا براى جلب اعتماد قطعى مردم و بر اساس زهد و تقوایى که داشت, در امور مالى هیأت اتحاد اسلام دخالت نمى کرد و بسیارى از اختیارات خود را به مسؤول امور مالى33, واگذارده بود.
هیأت اتحاد اسلام, امین الدوله,حاکم گیلان را در ذیحجة 1335 بازداشت و دارایى او را مصادره کرد و ازاهالى خواست: اگر کسى علیه وى ادعایى دارد, به اداره تحقیقات کسما مراجعه کند.34
نیروهاى هیأت اتحاد اسلام, در صفر 1336 در حالى که عملیات خود را با فریاد: اللّه, محمد و یا على شروع کرده بودند, شهر رشت را در اختیار گرفتند.35 هفتصد مجاهد جنگلى, ترکیب شده از: شاهسون, طالش, کرد, خمسه و خلخالى وارد شهر شدند و از آن جا به سوى لاهیجان, لنگرود و رودسر حرکت کردند و امیر عشایر خلخالى, از سوى هیئت اتحاد اسلام به حکمرانى رشت بر گمارده شد.
پس از فروپاشى حکومت تزار, رئیس دولت انقلابى روسیه, کرنسکى, در ژوئیه سال 1917م. دستور بازگشت نیروهاى روسى را صادر کرد.هرج و مرج نیروهاى روس در بازگشت خسارتهاى فراوانى را براى مردم ایران به بار آورد.
میرزا کوچک خان,و نیروهاى فرمانبر وى, در این برهه, با تمام توان دست به کار شدند و از کشتار و یغماگرى سربازان روسى جلوگیرى کردند و نگذاشتند, سربازان روسى که به فرماندهى ژنرال باراتف, تا بغداد پیش رفته بودند, بیش از پیش تباهى بیافرینند و در بازگشت, تلّى از خاکستر از خود به جاى بگذارند.
روزنامه جنگل ارگان رسمى هیأت اتحاد اسلام, در سالهاى 6 ـ 1335ق. هفته اى یک بار در کسما چاپ و انتشار مى یافت وحسین کسمایى سردبیر آن بود و بیش از دو سال دوام نیاورد. در سال اول 31 شماره و در سال دوم تنها چهار شماره منتشر شد و با برخورد به دوران فترت تعطیل گردید.
در تلگرافى که با امضاى مالکان و مجتهدان درجه اول و بسیارى از مردم رشت,به تهران مخابره شده و در یکى از شماره هاى روزنامه جنگل, بازتاب یافته, از روش گرفتن عشریه که با بهره گیرى از فقه حکومتى اسلام, از سوى هیأت اسلام مقرر شده بود, تشکر کردند.
در جمادى الثانى 1336 ق. کاپتین نوتل, عضو انتلیجنت سرویس انگلیس, طرح ترور میرزا کوچک خان جنگلى را ریخت, ولى نیروهاى جنگل, او را همراه مک لارن کنسول انگلیس در رشت و اوک شات, رئیس بانک انگلیس در انزلى, دستگیر و به جنگل براى محاکمه گسیل داشتند. در بازرسى بدنى از آنان نقشه جاهاى حساس گیلان از جیب یکى از آنان کشف شد. به دنبال بازداشت آنان و با توجه به شایعه هاى گوناگونى که به سر زبان مردم افتاده بود, اعلامیه اى از طرف هیأت اتحاد اسلام مبنى بر این که بازداشت شدگان در جنگل زیر نظر هستند و در زمان مناسب محاکمه خواهند شد, پخش شد.
جاسوسان در زندان بودند, تا این که در ماه ذیقعده همین سال, معاهده صلح بین کمیته اتحاد اسلام, که با نفوذ نیروهاى چپ در آن, واژه هیأت, به کمیته تبدیل شده بود, و قشون انگلیس برقرار شد.
هشدار انگلیس به نیروهاى جنگل
در اواخر سال 1918م. جنگ اول جهانى پایان یافت و میرزا حسن خان وثوق (وثوق الدوله) از سوى انگلیس قدرت را به دست گرفت. وثوق, حاج آقا شیرازى را, که روحانى و مردى آزادى خواه بود, به جنگل فرستاد, 36 تا با سران جنگل, گفت گو کند و به آنان اطمینان بدهد.
شیرازى, از سوى وثوق, به میرزا قول داد که اگر اسلحه را کنار بگذارد, با وى, با احترام رفتار خواهد شد. اما میرزا, وثوق را فردى مرتجع و پیرو سیاست انگلیس مى دانست37 و به همین دلیل, به درخواست وثوق الدوله ارجى ننهاد و آن را مکر و فریب خواند.
انگلیس در 30 جمادى الثانى 11/1337 فروردین 1297 به میرزا نسبت به پیروى و فرمانبرى از دولت دست نشانده مرکزى, هشدار داد,38 و از طرف اداره سیاسى انگلیس در گیلان به عموم کارکنان و رهبران هیأت اتحاد اسلام , هشدار داده شد, تا پیش از غروب پنجشنبه دوم رجب13/ حمل 1297 کنسولگرى دولت فخیمه را از تسلیم خود آگاه سازند.
هشدار و آخرین پیام انگلیس, سبب شد تا حاج احمد کسمایى, یکى از رهبران نهضت جنگل که با میرزا نیز اختلافهایى پیدا کرده بود, خود را تسلیم کند.
وى با فریب و دستان حاج بحرالعلوم رفیع, که از طرفداران جدى وثوق الدوله بود, برادرش شیخ محمود کسمایى را براى دریافت تأمین نامه به تهران فرستاد.39
تسلیم شدن حاج احمد کسمایى انتظامات جنگل را به هم ریخت و مجاهدین جنگل به محاصره قواى دولت و قزاقها درآمدند. میرزا, که جنگیدن با قواى داخلى را به صلاح نمى دید و آن را برادر کشى مى دانست, مدام,با نیروهایش واپس مى نشست.
میرزا کوچک خان,در نامه 22 ذیحجه 1337 خود به رتمستر کیکاچینکوف, رئیس اتریاد تهران, منشأ حرکت خود را درافتادن با نفوذ اجنبى و تمسک به قانون اسلام در کوتاه کردن دست کافران از سرزمین اسلامى دانست و یادآور شد:
(بنده, به کلمات عقل فریبانه اعضا و اتباع این دولت, که منفور ملت اند, فریفته نخواهم شد. از این پیش تر, نمایندگان دولت انگلیس, با وعده هایى که به سایرین دادند و یک باره قباله مالکیت ایران را گرفتند, تکلیفم کردند, تسلیم نشدم.مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم, باز نخواهد داشت. وجدانم به من امر مى کند در استخلاص مولد و موطنم, که در کف قهاریت اجنبى است, کوشش کنم.
شما مى فرمایید: نظام نظر به حق و یا باطل ندارد و مدعیان دولت را, هر که و هر چه هست, باید قلع و قمع نمود, تا داراى منصب و مقام گردید؟
بنده عرض مى کنم: تاریخ عالم به ما اجازه مى دهد هر دولتى که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجى نجات دهد, وظیفه ملت است که براى خلاصى وطنش قیام کند.
اما کابینه حاضر مى گوید: من محض استفاده شخصى باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشم.
در قانون اسلام مدوّن است که: کفار وقتى به ممالک اسلامى مسلط شوند, مسلمین باید به مدافعه برخیزند, ولى دولت انگلیس فریاد مى کشد که: من اسلام و انصاف نمى شناسم. باید دول ضعیف را اسیر آرزو و کُشته مقاصد خود سازم.)40
میرزا در مسیر واپس نشینى خود از برابر نیروهاى قزاق, فومنات را با نیروهاى فرمانبر خویش, ترک گفت و به لاهیجان رخت کشید و از آن جا به کوه هاى لنگرود, رودسر ,رانکو و تنکابن رفت.
در این زمان دکتر حشمت, یار دیرین میرزا کوچک خان, با دویست و هفتاد نفر از همراهان, تسلیم نیروهاى دولتى شد. وثوق الدوله, برخلاف امان نامه اى که به اوداده بود, او را اعدام کرد.
میرزا در برابر بالشویکها
انقلاب فوریه 1917م. در روسیه, تا اندازه اى از فشار و خشونت دولت روسیه و نیروهاى آن در ایران کاست و انقلاب اکتبر آن سال, گشایش بزرگى براى ایران پدید آورد. در این هنگام, درگیریها و کشمکشها میرزا با وثوق الدوله و انگلستان, کمیته انقلاب را بر آن داشت , تا به میرزا نامه بنویسند و اعلام همکارى کنند:
(…یگانه مردى که در ایران به ضد بورژوازى انگلستان قیام کرد, توهستى رفیق کوچک خان! تو جنگ را علیه انگلستان اعلام کردى, تا بتوانى وطنت را از دست دزدان بریتانى نجات دهى. تمام ملت ستمدیده ایران, دیدگان امیدشان به تو دوخته شده و از توعلاج درد و آزادى شان را مى خواهند. ما از طرف دهقانان و کارگران آذربایجان به شما خطاب مى کنیم اى مرد توانا و اى رئیس ملت! ما حاضریم با نخسیتن دعوت به کمک تان بشتابیم, تا سلطه انگلستان را محو کنیم. ملت ایران,در صمیمیت و صداقت ما مى تواند مطمئن باشد. براى نمونه احترام و عنایت شما به آزادى ملت ایران, نشان ر.س.ف.س.ر. و یک قبضه رولور به شما تقدیم مى داریم که به وسیله این سلاح, دست ماهر کوچک خان, قلب دشمنان را بشکافد.)41
میرزا کوچک,پس از دریافت نامه یاد شده, براى آگاهى از وضع و حال و روز کمیته انقلاب لنکران, به سوى لنکران حرکت کرد و پس از راه پیمایى طولانى و خسته کننده, هنگامى که آگاهى یافت که ارتش سرخ, لنکران را ترک کرده, بدون دیدار با کسى, از روسها و یا اعضاى کمیته لنکران, راه رفته را بى نتیجه, بازگشت.
تا این که بامداد روز سه شنبه 18 ماه مه سال 1920 / با 28 اردیبهشت ماه 1299 و 29 شعبان 1338 هجرى قمرى, ارتش سرخ در بندر انزلى, نیرو پیاده کرد.42
سران جنگل, پس از آگاهى از این رویداد مهم و نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در بندر انزلى, تشکیل جلسه دادند و به شور و رایزنى پرداختند. نتیجه گفت و گو و رایزنى این شد که اسماعیل جنگلى, خواهر زاده میرزا, برود و با فرماندهان ارتش سرخ, دیدار و از وضع کنونى و برنامه آینده آنان, پرس و جو کند.
فرمانده ارتش سرخ, پیش از هر گونه گفت و گویى, علاقه مندى خود رابه دیدار با میرزا ابراز داشت.نماینده جنگل, یکى از نقطه هاى ساحلى را براى این دیدار تعیین کرد و گزارش امر را به جنگل فرستاد. میرزا, پیش از دریافت گزارش, در رأس هیأتى به سوى انزلى حرکت کرد. و در انزلى به منزل عبدالغنى سرخى کهن وارد شد. فخرایى در گزارشى ورود میرزا را به انزلى, چنین ترسیم مى کند:
(مردم بندر, از ورود میرزا به انزلى شاد شدند و آذین بستند و مقدمش را با مسرت کامل, تهنیت گفتند. استقبال بدین کم نظیرى, جهات فراوان داشت: از جمله آن که میرزا, شخصاً محبوب اهالى بوده و او را به صفت قهرمان ملى مى ستودند.
دیگر آن که از امکان تماسهاى جنگى بین مهاجمین و نیروهاى جنگل ,نگران بودند که چگونه در شرایط سخت و نامساعد جنگ, خواهند توانست جان و مال و فرزند و دارائى شان را حفظ کنند. از روش انگلیسیها, چیزى جز (تحیّر) به دست نمى آمد و دانسته نمى شد که آن همه وسائل دفاعى را براى چه روزى نگه داشته اند. عدم قدرت دولت در این نقطه سرحدّى بر ابهام قضیه مى افزود و مردم نمى دانستند که تکلیف شان با نیروهاى مهاجم, که امکان تجاوزاتى از طرف آنها بعید نبود, چیست.این تصورات به اشکال مختلف, در اذهان مضطرب , جلوه مى نمود.
در حقیقت وجود میرزا, در انزلى, مانند نسیم امید بخشى, همه ابرهاى نگرانى را مرتفع کرد. مردم دسته دسته به ملاقاتش شتافتند و با تقدیم دسته هاى گل, از یکدیگر سبقت مى گرفتند. فرماندهان ارتش سرخ نیز, از جمله واردین بودند که در همان منزل, به وى خیر مقدم گفتند و به یادگار این روز تاریخى, عکس برداشتند.)43
میرزا, پس از دیدار مردمى, به کشتى کورسک رفت و در جلسه ترکیب یافته از: راس کولنیکف, فرمانده جنگى ارتش سرخ در دریاى خزر, سرگوارژ نیکیدزه, کمیسر عالى قفقاز و اعضاى کمیته عدالت باکو, حسن الیانى (معین الرعایا) گاوک آلمانى (هوشنگ) سعد اللّه درویش, میر صالح مظفرزاده و اسماعیل جنگلى, شرکت جست.
میرزا, چون از ورود ارتش سرخ, نگران بود و نگرانى در رفتار و گفتارش نیز به روشنى بازتاب و نمود یافته بود, در همان جلسه نخست گفت:
(ایرانیها متعصب اند و به دین و شعایر اسلامى, علاقه دارند. قطع این پیوند دینى, باعث مى شود که به انقلاب, به نظر مساعد ننگرند و چه بسا, که همین امر و مخالفتهایى به دنبالش به عمل آید, موجب شکست انقلاب شود.)44
این سخنان و دو دلیها و نگرانیهاى میرزا, در جلسه بازتاب خوشى نداشت و پذیرفته نشد. از این روى, گفت و گوهاى روز اول, نتیجه اى به بارنیاورد.
در نشست روز دوم, ارژنیکیدزه, که با کشتى از بادکو به انزلى آمده بود, شرکت جست. وقتى دلیلهاى میرزا را در ناهمخوان بودن اندیشه هاى کمونیستى, با باورها و عقاید مردم مسلمان ایران و این که در برابر این اندیشه ها و تبلیغ آنها, بازتاب و واکنش جدى نشان خواهند داد, شنید, به پشتیبانى از میرزا برخاست و گفت:
(رفقا! آنچه این مرد درست قول و با ایمان مى گوید, من بى چون و چرا تصدیق مى کنم و موافقت خودم را با تمام اظهارات و تاکتیکش اعلام مى دارم. زیرا او, در تحرک و جنبش کشورش, مجرّب است و پیشرفت انقلاب را مد نظر دارد و از شما مى خواهم که بیانات ونقشه آینده اش را تأیید کنید.)45
راستى و درستى میرزا کوچک و باور راستین اوبه اسلام و آموزه هاى دینى, آینده نگریها و مصلحت اندیشیهاى قهرمان و اسطوره مقاومت, اثر ژرف خود را گذاشت و جلسه به سود مردم و جبهه جنگل و کشور اسلامى ایران, تمام شد و آنچه در آن جلسه به تصویب رسید, پایگاه دینى و مردمى جبهه و انقلاب بزرگ جنگل را نمایاند.
بالشویکها, به خوبى دریافتند, میرزا کوچک, یکه و تنها نیست, بلکه ریشه در دلها و قلبهاى باورمند مردم مسلمان ایران دارد و نمى توان به آسانى این درخت تنومند و سر به آسمان سود, را از پاى درآورد.
از این روى, فرماندهان ارتش سرخ, وقتى آن هنگامه مردم را در استقبال و خوش آمد گویى از میرزا کوچک دیدند و پافشارى میرزا را روى اصول و ارزشهاى دینى به روشنى احساس کردند و دریافتند, ناگزیر به خواستهاى میرزا تن دادند و گزاره هاى زیر را تصویب کردند:
(1. عدم اجراى اصول کمونیزم از حیث مصادره اموال و الغاى مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات.
2. تأسیس حکومت جمهورى انقلابى موقت.
3. پس از ورود به تهران تأسیس مجلس مبعوثان, هر نوع حکومتى را که نمایندگان ملت بپذیرند.
4. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شورویها در ایران.
5. هیچ قشونى بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابى ایران زائد بر قواء موجود (2 هزار نفر) از شوروى به ایران وارد نشود.
6. مخارج این قشون به عهده جمهورى ایران است.
7. هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروى خواسته شود, در مقابل پرداخت قیمت, تسلیم نمایند.
8. کالاى بازرگانان ایرانى که در بادکوبه ضبط شده, تحویل این حکومت شود.
9. واگذارى کلیه مؤسسات تجارتى روسیه در ایران, به حکومت جمهورى.)46
با درنگ روى تک تک بندهاى توافق نامه, به روشنى مى رساند که میرزا کوچک خان و جنگلیها, از جایگاه مردمى بالایى برخوردار بوده اند که ارتش سرخ, با آن قدرت و هیمنه, و کمونیستهاى وطنى, با آن همه ادّعا و سرمست از باده پیروزى, به چنین پیمان نامه اى تن داده اند.
بالشویکها و وابستگان به آنان, به خوبى مى دانستند که ایران سرزمین خطرها و گردنه هاى دشوار گذر و پیچاپیچ و دامهاى سخت غافل گیر کننده است. از این روى, بنا را بر این مى گذارند که در ظاهر با گروه ریشه دارى چون جنگلیها و با مرد اسطوره اى چون میرزا, خود را هماهنگ و هم آوا , نشان دهند و در پنهان و با برنامه, کارى کنند که این ستون و تکیه گاه بزرگ ملت, کم کم در هم بشکند و فرو ریزد.
مردم نگران و گرفتار طوفانهاى سرکش بلا و مانده در تنگناهاى دهشت انگیز, هنگامى که آگاه مى شوند میرزا کوچک قهرمان دوست داشتنى آنان, در مذاکره با فرماندهان ارتش سرخ, دست بالا را دارد و برگ برنده در دست اوست و دست پر و با گامهاى استوار و عزت مندانه به آغوش ملت و برادران دینى خود برگشته و سرفرازانه و در میان بهت و ناباورى همگان, از آزمون بزرگ , موفق و کامیاب به در آمده, امیدوارانه و با شور و هیجان غیر درخور وصف به استقبال وى مى شتابند و این پیروزى بزرگ را جشن مى گیرند.
فخرایى در گزارشى از این روز چنین یاد مى کند:
بامداد روز جمعه 16 رمضان 1338 جمعیت انبوهى از مستقبلین, از محلّى موسوم به آتشگاه, پنج کیلومترى رشت, که مدفن امامزاده هارون مى باشد, تا شهر, در دو طرف جاده صف کشیده, مقدم جنگلیها را با فریادهاى شورانگیز و افشاندن دسته هاى گل, تهنیت گفتند.مجاهدین, بعد از رسیدن به شهر,در باغ سبزمیدان, اجتماع و از طرف میرزا کوچک خان و احسان الله خان در ساختمان چوبى وسط باغ (لیوسک) که به اندازه یک متر از سطح زمین ارتفاع داشت, نطقهاى پرحرارتى ایراد گردید. میرزا در نطق کوتاهش, از غلبه یزدان به اهریمن و از تسلط به باطل, سخن گفت و احسان فداکارى مجاهدین جنگ را با طرز تحسین آمیزى ستود و به روح شهداء آزادى درود فرستاد و وعده داد که قریباً انقلاب ایران, کاخ ستمگران را ویران خواهد ساخت و زحمت کشان ایرانى از یوغ رقیّت اربابان جور و ستم, نجات خواهند یافت.)47
جنگلیها, دو روز پس از جشن پیروزى, که در استقبال با شکوه مردم از آنها جلوه گر شد, موضع خود را در اعلامیه اى که با (هوالحق) شروع شده بود, این چنین بیان کردند:
(هیچ قومى از اقوام بشر, به آسایش و سعادت نایل نمى گردد و به سیر در شاهراه ترقى و تعالى موفق نمى شود, مگر آن که به حقوق خویش واقف گشته, ادراک کند که خداوند متعال, همه آنها را آزاد آفریده و بنده یکدیگر نیستند و طوق بندگى رانباید به گردن نهند. همچنین حق ندارد به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعّال مایشاء باشند.انبیاء و اولیاء و بزرگان دین و فلاسفه و حکما و سوسیالیستهاى سابق و امروزى دنیا, غم خواران نوع بشرند. هر یک, به نوبه خود افراد انسان را از مزایاى این حق مشروع طبیعى آگاه ساخته اند.)48
از این فراز روشن مى شود که میرزا کوچک, در پى چه والاییها, چه آرمانها و هدفهایى بوده و چرا به این تلاش بزرگ دست زده است. تمام تلاش او, بر مدار تعالى بخشى به انسانها, از راه آگاه شدن آنها به حقوق خویش, مى چرخیده است. زیرا با تمام وجود ایمان داشته که خداوند همگان را آزاد آفریده و باید از این آزادى, بى هیچ بازدارنده و منتى بهره لازم را ببرد.
این نحو نگرش و جهان بینى, میرزا را فرسنگها از کمونیستها دور مى کند و نمى توان از این زاویه, همانندى بین او و کمونیستها, پیدا کرد و نشان داد.
از فراز بعدى روشن مى شود که همکارى و همراهى میرزا با بالشویکها, در بر انداختن ستم بوده و تاراندن نیروهاى استعمارگر انگلیس و بر اساس شعار انسان دوستى که بالشویکها ادعاى آن را داشته اند, نه رواج مرام کمونیستى.
این موضع گیریهاى میرزا و این که وى بر آن بود از مجال به دست آمده و از انقلاب قدرت مند بالشویک به سود مردم زحمت کش و گسترش عدالت و برقرارى نظم و امنیت و از بین بردن سلطنت موروثى و استبدادى و بیرون راندن استعمار انگلیس بهره ببرد, بدون این که ایدئولوژى انقلاب بالشویک و مرام کمونیستى در ایران رواج یابد و کسى حق داشته باشد از آن تبلیغ کند, بر کمونیستهاى وطنى گران آمد. از این روى, دست به کار شدند و از آن جا که به خدا باور نداشتند وبه اصول انسانى هم پاى بند نبودند, وفاى به عهد و پیمان, در نزد آنان جایگاهى نداشت و آنچه را عهد کرده بودند, زیر پا گذاشتند و به تبلیغ مرام کمونیستى پرداختند. دین و دیندارى را به سخره گرفتند, به ارزشها و سنتها, بى احترامى کردند و به غارتگرى و آدمکشى روى آوردند که در نامه هاى میرزا به مدیوانى از سران کمونیستهاى ایران, بازتاب یافته است.
میرزا کوچک خان,وقتى حرکتهاى نابهنجار و ناشایست حزب عدالت را غیر درخور تحمل دید, محمدى انشائى و مظفرزاده را به نمایندگى از سوى خود به باکو فرستاد, تا با نریمان نریمانف صدر شوراى جمهورى قفقاز, دیدار کنند و او را در جریان کارهاى ناشایست و خلاف عهدنامه بندر انزلى, بگذارند. و به وى یادآور شوند: روشى که حزب عدالت در پیش گرفته براى پیشرفت انقلاب زیان آور است.
جدایى جنگلیها از کمونیستها
بر میرزا , جفاکاریها, جنایتها و حرکتهاى گستاخانه کمونیستها گران آمد و او که از استبداد مى نالید, اکنون گرفتار کسانى شده بود که به نام انقلاب جنگل, به غارتگرى و آزار مردم پرداختند و بى باکانه مى کشتند و به بند مى کشیدند.
میرزا در نامه اى به مدیوانى, شمّه اى از زشتیهایى را که کمونیستها به بار آورده بودند, یادآور مى شود:
(رفقاى شما اگر غارتگرى و آدمکشى را (مسلک) نام گذاشته اند و این عملیات را به نام کمونیزم مرتکب مى شوند, بنابراین شاهسونها که صدها سال است مرتکب این اعمال مى شوند, از همه کمونیست ترند. به گمان شان چون تازه اول کار است, کلمات (فقراء کاسبه) و (رنجبر) و (تواریش) خشک و خالى, خریدارانى دارد, غافل از این که طشت از بام افتاده و از انبانه هر چه بوده سرازیر شده است. اگر راه روسیه باز شود و مردم آزاد گردند, معلوم خواهد شد که برخلاف تمایل بزرگان قوم مناظر فجیعى از این قبیل, به دست افراطیونى امثال ابوکف در روسیه نیز ایجاد شده است.)
او زیست بى شرافت مندانه, در سایه قدرت بالشویکها را نمى پذیرد و از هر گونه آلت دست شدنى, عزت مندانه, دورى مى گزیند و بى شرف مى داند کسى را که استقلال مملکت را فدیه شغل و مقام کند.
در فرازى از نامه خود به مدیوانى مى نویسد:
(ما, به شرافت زیست کرده ایم و با شرافت مراحل انقلابى را طى کرده ایم و با شرافت خواهیم مرد.)
او, همان گونه که در نشست با بالشویکها در کشتى کورسک, هر گونه اتئلافى را در دولت انقلابى با کمونیستها و حزب عدالت رد کرده بود و مى دانست که آنها چه اهریمن صفتهایى هستند, اکنون در عمل هم و با توجه به کارکرد این حزب در مدت کوتاه میدان دارى, به همان نتیجه رسید و نگرانیهاى او به حقیقت پیوست و حزب عدالت پستیها و زشتیهاى پنهان خود را , یکى پس از دیگرى رو کرد و باطن اهریمنى خود را, که در پى قدرت است, با هر قیمتى که باشد, آشکار ساخت. از این روى, میرزا, با نفرت از این باتلاق گناه دامن گرفت و دورى گزید و هر نوع همکارى و همراهى با این دامن آلودگان را ردّ کرد و در فرازى از همان نامه به مدیوانى نوشت:
(گمان کردید من مایلم با شماها کار کنم که مى نویسید با رفقایتان مشورت خواهید نمود, بلکه مرا بپذیرند!قطع بدانید کار کردن ما با شماها غیر ممکن است; زیرا عقاید شما و عملیات شما از هر گونه زهر کشنده اى, کشنده تر است.)49
میرزا کوچک خان, وقتى دید کمونیستها, با کارها و باورهاى زهرآگین خود, جامعه را آلوده اند و حاضر نیستند بر اساس اصول انسانى, با مردم رفتار کنند و به عهدنامه بندر انزلى پاى بند باشند, خود را کنارکشید, تا در جنایتهاى آنان شریک نباشد.
او, با این که در دوران کوتاه همگامى با آنان, و آن هم ناخواسته بود و تحمیلى, از ویران گرى و تباهى گرى و کشت وکشتار مردم جلوگیرى کرد و نگذاشت دامنه فسادکاریهاى آنان گسترش یابد و در برابر هر حرکت نابهنجار این گروه هنجار شکن ایستاد.
اما چون دید, شاید مردم بینگارند که او با این تبه کاران همگامى و همراهى دارد و عقیده و باور راستین و راه روشن او که از اسلام سرچشمه مى گرفت, در این غبارانگیزیها گم شود و مردم در بازشناسى راه حق از باطل, درمانند, راه خویش را جدا کرد, تا به همگان بفهماند او و مبارزان جنگل, همچنان به اسلام پاى بندند و هیچ پیوندى با این گروه ندارند و کارهایى که آنان انجام مى دهند, با عقیده و مرام جنگلیها هیچ هماهنگى و هم خوانى ندارد و جنگلیها از این گونه رفتارها بیزارند و دورى مى جویند. از این روى, میرزا, براى جلوگیرى از هر گونه برخورد و خون ریزى, رشت را به قصد فومن ترک گفت و ابراز داشت:
(مادامى که افراد حزب عدالت, از پرخاش و ستیزه جویى دست برندارند, از فومن بر نخواهد گشت.)50
کناره گیرى میرزا کوچک و کودتاى 31 ژوئیه 15/ ذیقعده , جنبش جنگل را از داشتن سردارى بزرگ و قهرمانى دوست داشتنى, محروم کرد و هدف ارتش سرخ را از دست درازى به ایران و وارد شدن به انزلى , به روشنى فاش ساخت و ناخرسندى مردم را از بالشویکها, به بالاترین حدّ رساند.51 و انقلاب در دست کسانى قرارگرفت که حاضر بودند, به دستور شوروى, دست به هر کارى بزنند.
کمونیستها و هواداران حزب عدالت, میرزا را در کمیته انقلاب برتابیدند و او را سدّى در برابر پیشبرد هدفهاى شوم خود دیدند, از این روى, وى را کنار زدند و هواداران او را هر جا مى دیدند بازداشت مى کردند.52
این رفتارها مردم را به تنگ آورد و علما را به واکنش واداشت. حاج میرزا على اکبر مجتهد اردبیلى, با اعلام فتواى جهاد علیه بالشویکها اسلحه به دست گرفت. در این هنگام مردم به میرزا, که از روى مصلحت از درگیرى با کمونیستها پرهیز داشت, خرده گرفتند که چرا علیه این گروه موضع نمى گیرد؟
در گزارش سفارت آلمان در ایران در 15 اوت 1920 آمده است:
(احسان الله خان, کمونیستهاى گیلان را رهبرى مى کند و روحانیون در اوت 1920, دریکى از مساجد رشت, بر ضد وى سخنرانى کردند و از میرزا کوچک خان خواستند در آن جا حضور یابد. میرزا به قرآن قسم یاد کرد که او با احسان اللّه خان, هم عقیده نیست, بلکه فقط در راه اسلام کوشش مى نماید و مردم را خود به مخالفت با احسان اللّه خان دعوت نمود.)53
شهادت در کوهساران
خستگى شمارى از نیروهاى جنگل, از جنگ, در به دریها و بى خانمانیها, حمله هاى پیاپى و یورشهاى وحشیانه نیروهاى دولتى و انگلیسى, فتنه گریهاى ایادى بالشویک و آتش افروزیها و نفاق افکنى آنان, تغییر ائدئولوژى شمارى از نیروها, بویژه نیروهاى اثرگذار, نهضت جنگل را در درون گرفتار بلاى خانمان برانداز پراکندگى کرد.
نیروهاى مذهبى و ارزش گرا و پاى بند به اصول و ارزشهاى والاى اسلامى, نه مى توانستند در برابر ستم و بیداد استبدادیان و انگلیسیهاى به ظاهر خداباور, بى تفاوت باشند و بازتابى نشان ندهند و نه در برابر خداناباوران بالشویک, به ظاهر ضد استبدادیان و ضد انگلیسیها.
آنان باید راه خود را مى رفتند که استقلال خواهى و پاى بندى به ارزشها و اصول اسلامى بود.
میرزا , با این که در تنگناى شدیدى گرفتار آمده بود, و بسیارى از یاران را در جنگ با بیگانگان و قواى داخلى از دست داده بود; امّا حاضر نشد بر سر استقلال کشور و عقیده و مرام, با کسى وارد معامله شود, بلکه با تمام توان, بدون هیچ گونه تردیدى از این دو گوهر ناب, تا آخرین نفس, دفاع کرد و حرمت آنها را به بهترین وجه, پاسداشت.
میرزا با تکیه بر مذهب در برابر اصول اعتقادى و جزمیتهاى فلسفى کمونیستها, ایستاد.54 او تلاش مى کرد تا نیروهایش, از نظر اعتقادى جذب جناح مقابل نشوند,55 در عکسى که از شوراى انقلاب, با حضور فرماندهان ارتش سرخ به یادگار مانده است, تسبیح درشت میرزا, روى میز کوچکى که برابرشان قرار دارد, دیده مى شود. این گونه رفتارها به صورت نمادین مى باشد و خالى از معنى و نشانه شناختى نیست.
در آخرین نامه میرزا که در 5 عقرب 1300 به میرآقا عربانى نوشته شده, آمده است:
(با رویه اى که دشمنان ما در پیش گرفته اند, شاید بتوانند به طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند, ولى اتکاء من و همراهانم,به خداوند دادگرى است که در بسیارى از این مهالک حفظم نموده است.)
و مى افزاید:
(امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب مى کنند, و حال آن که هیچ قدمى جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته ایم. ما این اتهامات را مى شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم على الاطلاق واگذار مى کنیم.)56
سرانجام جمهورى گیلان پس از ورود نیروهاى رضاخان به این استان از هم فرو پاشید و در 13 آذر 1300, در حالى که میرزا تمام نیروهاى خود را بر اثر درگیرى با نیروهاى رضاخان از دست داده بود, در کوهستانهاى پوشیده از برف, یخ زد و چشم از جهان فرو بست و سر وى از تن جدا شد و به نزد رضاخان فرستاده شد.
نهضت جنگل, هر چند با شهادت میرزا سرکوب شد, ولى تجربه این حرکت بزرگ مردمى در برابر نیروهاى متجاوز دولتهاى غرب و شرق, در خاطره مردم و تاریخ پرفراز و نشیب ایران زمین باقى ماند.مردم از این تجربه بزرگ در حرکتهاى بعدى خود بهره بردند و با تکیه به داده هاى این انقلاب نسبت به شیوه هاى نظامى و سیاسى قدرتهاى بزرگ, هوشمند گردیدند.تا این که انقلاب اسلامى بزرگ ایران به رهبرى امام خمینى شکل گرفت. در جریان این انقلاب کتابهایى که درباره مبارزه و تلاشهاى میرزا کوچک خان جنگلى نوشته شده بود, بویژه کتابهاى: سردار جنگل, حیدرخان عمو اوغلى و نهضت جنگل و شورویها, مورد توجه همه مبارزان قرار گرفت. عامه مردم و تحصیل کردگان به عنوان یک قهرمان ملى و سردار اسلام به میرزا کوچک نگاه مى کردند. آنان شیفته راستى و درست کردارى انقلابى, ایستادگى و شکیبایى تا پاى جان و معنویت و دیندارى میرزا شده بودند. این راستى و ایستادگى و معنویت که دست آورد میرزا بود, فارغ از آموخته هاى دینى و حوزوى او نبود. اصولا دلیل ماندگارى خاطره این نهضت بزرگ مردمى را باید در همین عاملها و سببها جست.
میرزا براى نخستین بار با حرکت خود کوشید خاطره جانفشانیها, تلاشها و مبارزه هاى انقلاب مشروطه را در ذهنها پایدار نگهدارد و به این حرکت خفته, حیات دیگر بدمد و مانع افسردگى روحى مردم شود. او با سعه صدر خود توانست همه قومهاى ایرانى را در حرکت خود سهیم سازد و بر این اساس حماسه میرزا کوچک تنها براى مردمان گیلان, عزیز نیست, بلکه حماسه او یک حماسه میهنى است و همه گروه هاى فرهنگى و نژادى کشور حرکت او را مى ستایند و میرزا را فرزند برومند اسلام و این آب و خاک مى دانند.
پس مى توان نتیجه گرفت که هرچند میرزا در کوهساران یخ زد و جان باخت, اما او هنوز میان ما و میان ادبیات شفاهى مردم ما و در لایه هاى خاطرات تاریخى ملت ایران زنده است و به حیات خود پیش خداوند ادامه مى دهد.
پى نوشتها:
1. سفرنامه بازرگانان آلمانى ویلیهلم ژور, ترجمه معصومه رحیم زاده و دکتر احمد مهرداد197/
2. ادبیات سیاسى ایران در عصر مشروطیت, عبدالرحیم ذاکر حسن, ج459/1, نشر علم, تهران, 1377.
3. گنجینه, فصلنامه تحقیقات تاریخى, شماره 43, مقاله انقلاب جنگل به روایت اسناد, نوشته دکتر على مدرس6/.
4. تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه, عبداللّه مستوفى, ج119/3.
5. سردار جنگل, ابراهیم فخرایى, 123/, جاویدان.
6. امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز سنترویل41/,166.
7. سردار جنگل43/.
8. یادگار نامه, مجموعه مقالات تحقیقى تقدیم شده به استاد ابراهیم فخرایى, زیر نظر رضا رضازاده لنگرودى47/,نشر نو, تهران,1363.
9.سردار جنگل28/.
10. همان.
11. همان29/.
12. یادگارنامه48/.
13. سوره طلاق3/.
14. آل عمران26/.
15. سوره آل عمران169/.
16. سردار جنگل30/ ـ 31.
17. انقلاب بى رنگ,ع,آذرى 25/.
18. سردار جنگل31/.
19. همان.
20. همان29/.
21. گنجینه, شماره 86/43,به نقل از مقاله بازشناسى نهضت جنگل, سید جعفر مهرداد86/.
22. پیش به سوى شرق ایران در سیاست شرقى آلمان در جنگ جهانى اول, گرکه, اولرنخ, ترجمه پرویز صدرى, ج463/1,کتاب سیامک, تهران,1377.
23. سردار جنگل32/.
24.همان.
25. قیام جنگل, یادداشتهاى میرزا اسماعیل جنگلى, با مقدمه اسماعیل رائین15, جاویدان.
26. ادبیات سیاسى ایران در عصر مشروطیت,ج459/1.
27. همان20/.
28. قیام جنگل, یادداشتهاى میرزا اسماعیل جنگلى 25/.
29. سردار جنگل23/.
30. همان/ 20.
31. برگهاى جنگل, نامه هاى رشت و اسناد نهضت جنگل, به کوشش ایرج افشار, 290,فرزان, تهران,1380.
32. همان30/.
33. همان 69/.
34. برگهاى جنگل ج21/1.
35. سردار جنگل129/.
36.همان138/.
37. همان139/.
38. همان.
39. همان 171/.
40.همان 188/.
41.همان227/.
42.همان233/.
43.همان243/.
44.همان.
45.همان244/.
46.همان.
47.همان245/.
48.همان246/.
49.همان301/ ـ 302.
50.همان230/.
51.بالشویکها و نهضت جنگل, مریشى سرسیس, ترجمه حمید شیرازه, 1379.
52.سردار جنگل232/.
53. برگهاى جنگل 110/.
54. سردار جنگل242/.
55. قیام جنگل42/ ـ 44.
56. سردار جنگل 383/ ـ 384.

تبلیغات