جنگ ایران و روس و نقش علما
آرشیو
چکیده
متن
علماى شیعه در این دیار خوش درخشیده و همیشه و همه گاه نگهبان عزت افتخار و سربلندى و شکوه این سرزمین و مرزبان تیزنگر ایران اسلامى بوده و در برابر هر یورشى قد برافراشته و از تمامیّت این دیار به دفاع برخاسته اند.
این که ایران برخلاف کشورهاى منطقه هیچ گاه زیر سیطره و سلطه مستقیم استعمار قرار نگرفته همین نکته است.
در هنگامه ها و برهه هاى مهم و سرنوشت ساز نقش آفرینى عالمان دین در عرصه هاى سیاسى و اجتماعى چشم گیر بوده است.
در هر حرکت و خیزشى و در هر کار و تلاش سیاسى بنیادینى که ورقى در این کشور به سود این ملت برگشته و حرکتى به خیر و صلاح آنان انجام شده شمارى از عالمان دین پیشاهنگ و در کانون حرکت و خیزش بوده اند.
این همگامى و پیشاهنگى بى گمان کارها را به سامان رسانده و کشور را در مسیر بالندگى سیر داده است. و به گواه تاریخ اگر این همگامى و پیشاهنگى نبود هیچ گاه
این افتخارهاى بزرگ بهره این سرزمین نمى شد.
جنبش بزرگ تنباکو انقلاب مشروطه نهضت ملى شدن نفت با نقش آفرینى و پیشاهنگى عالمان دین پدید آمدند و زندگى شادابى و حرکت را به این ملت ارزانى داشتند.
انقلاب اسلامى ایران پدیده شگفت قرن به رهبرى قهرمانانه و شجاعانه امام خمینى و همگامى همراهى و از جان گذشتگى و تلاش خستگى ناپذیر عالمان برجسته و تقواپیشه طلوع کرد و به جهان روشنایى بخشید.
از حرکتهاى بزرگ تاریخى که علماى شیعه در برانگیزاندن مردم و در دفاع از کشور نقش بنیادین و حماسى داشتند جنگ دوم ایران و روس در روزگار فتح على شاه قاجار است.
درباره جنگ ایران و روس از زوایاى گوناگون مى توان سخن گفت; امّا سخن ما در این باب بر مدار نمایاندن نقش عالمان دین در این دفاع مقدس و پاسخ به پاره اى شبهه هاست.
هرگاه و در هر رخداد بزرگ نقش علماى دین برجسته و در اوج بوده دستهایى به کار افتاده اند تا آن را به گونه اى کم رنگ جلوه دهند و یا با هزاران آلاینده بیالایند.
شرکت عالمان بیدار هشیار و شجاع در دفاع مقدس از اسلام و سرزمین ایران در برابر یورشهاى ویران گر و تباهى آفرین روس علیه ایران و برانگیزاندن مردم براى دفاع از عزت شرف و دین خود و یک پارچگى ایران سبب گردیده قلمهاى آلوده و وابسته به بیگانگان به کار بیفتند تا کارنامه درخشان آنان را خدشه دار کنند و مردم را از این کانون گرماآفرین و عزت بخش دور سازند.
از این روى از نقش آفرینى و حرکت آفرینى و انگیزانندگى عالمان دین در جنگ ایران و روس سخنى نمى گویند و تاریخ را از این زاویه نمى کاوند ولى روى شکست انگشت مى گذارند و به بررسى ناتمام و کینه ورزانه آن مى پردازند و تاریخ را باژگونه جلوه مى دهند و به جاى بررسى دقیق و همه سویه سببها و انگیزه هاى شکست و نمایاندن آنها کژراهه مى روند و مردم را از واقعیتها و بود و هست این رخداد بزرگ دور مى کنند; زیرا آنان نمى خواهند شکست را از آنِ کسانى بدانند که لشکر را بر اصول اروپاییان سامان داده و از انگلیس و فرانسه یارى مى خواستند و چشم به دیار غرب داشتند و از آنان درخواست گشودن گره از کار بسته خود مى کردند.
چون اگر این قضیه و زوایاى آن و مسائل پشت پرده براى مردم دقیق و کالبدشکافانه روشن شود در خواهند یافت که اروپاییان چه پیمانها بستند امّا در هنگامه هاى سرنوشت ساز که ورق به سود ایران برمى گشت ناجوانمردانه گسستند و غرب زدگان در رأس کار چه خائنانه سرنوشت جنگ را به اراده اروپاییان پیمان شکن گره زدند و به نیروهاى مردمى و برانگیزانندگان آنان بى توجهى کردند و آب به آسیاب دشمن ریختند.
اینها اگر روشن شود پرده بیفتد خیلى رسوایى به بار مى آورد و دست بسیارى از افراد رو مى شود و روشنفکران وابسته نمى توانند در رخدادها و برهه هاى گوناگون نقش بازى کنند و مردم را به سوى غرب به دریوزگى وادارند.
بدین سبب و سببهاى بسیار دیگر که جاى پرداختن به آنها نیست این جا و آن جا در گوناگون محفلها و مجلسها در کتابها مجلّه روزنامه و در هر تریبونى که در اختیار دارند چنین وانمود مى کنند: عالمان هم آغاز گر جنگ بودند و هم سبب شدند که ایران در برابر روس زمین گیر شود.
این در حالى است که اگر از روى کم ترین انصاف به تاریخ نگریسته شود حتى تاریخى که تاریخ نگاران دربارى نگاشته اند به دست مى آید که چه دستهایى در این شکست نقش داشته اند و علماى دین در برابر این حرکت خائنانه چه بازتابى از خود بروز داده اند.
به امید حق در این نوشتار با بررسى همه سویه نقش عالمان دین را در
خیزش و حرکت علیه روس مى نمایانیم و دستهاى آلوده که سبب زمین گیر شدن ایران در برابر روس شد رو مى کنیم و به شبهه هاى شبهه آفرینان پاسخ مى دهیم.
جنگ اول ایران و روس
روس به سال 1218هـ.ق. در ماه شوّال با یورش به گنجه آتش جنگ را افروخت و پس از ده سال در شوّال /1228اکتبر 1813 با قراداد ننگین گلستان به خاموشى گرایید.1
در گرماگرم جنگ به سال 1223هـ.ق.حکومت قاجار دید در تنگناى شدیدى قرار گرفته از یک سوى روس عرصه را بر آن تنگ گرفته و از دیگر سوى شورشهاى داخلى آن را در باتلاقى سخت گرفتار ساخته است.
چاره کار در پشتیبانهاى مردمى دید. از آن جا که خیزش مردمى و به یارى برخاستن آنان کارى نبود که از دست حکومت برآید بر آن شد از فقیهان و مجتهدان ایران و عتبات فتواى جهاد با روسیه را بگیرد2 و از این راه مردم را برانگیزاند که با پشتوانه آنان هم شورشهاى داخلى را در هم بکوبد و هم در برابر روس به رویارویى برخیزد.
افزون بر این ها عباس میرزا فرزند چهاردهم فتح على شاه و فرمانده جنگ با دستیابى به فتواى علماى شیعه علیه روس مى توانست هماوردان خود را که برادرانش بودند و داعیه جانشینى شاه را داشتند از صحنه بیرون راند و خود بى هماورد میدان دار شود.
از این روى میرزا عیسى قائم مقام بزرگ ملا باقر سلماسى صدرالدین محمد تبریزى را به عتبات عراق قم کاشان و اصفهان گسیل داشت. تا از عالمان و فقیهان بزرگ فتواى جهاد علیه روس را بگیرد.
فقیهان بزرگ ایران و عراق: شیخ جعفر نجفى معروف به کاشف الغطاء (م:1237هـ.ق.) آقا سید على طباطبایى اصفهانى صاحب ریاض
المسائل(م:1231هـ.ق.) میرزا ابوالقاسم قمى(م:1231هـ.ق.) میرمحمد حسین خاتون آبادى امام جمعه اصفهان(م:1233هـ.ق.)3 و ملا احمد نراقى (م:1245)4درخواست عباس میرزا را پذیرفتند و فتواى جهاد علیه روس دادند.
شیخ جعفر کاشف الغطاء در کتاب کشف الغطاء فتح على شاه را نایب خویش قرار مى دهد و به او اجازه مى دهد که با روسها به جهاد برخیزد و از زکات خراج و کمکهاى مالى مرزنشینان و دیگر مردم در صورت نیاز در جنگ هزینه کند.5
از او فتوا و رساله اى در این باب نشر یافته است.6
سید على طباطبایى در کتاب ریاض المسائل با این که جهاد را در عصر غیبت از سوى نایب امام زمان(عج) روا نمى داند 7 امّا مرزبانى و نگهبانى از مرزهاى اسلامى 8 دفاع از کیان اسلام بدون اجازه امام و نایب او9 روا مى شمارد و بر این نظر است که خراج را نایب امام زمان که همانا حاکم شرع باشد مى تواند در راه خیر و صلاح مسلمانان هزینه کند.10
کتاب جهاد ریاض المسائل با مقدمه و عنوان: رساله جهادیه نشر یافته است.11
و در پاره اى از رساله هاى جهادیه فتوایى از ایشان به عربى و فارسى در باره واجب بودن جهاد با کافران روس نقل شده است:
(بر جمیع مسلمین و عامه مکلفین واضح و آشکار است که در این چند ساله کفّار روس هجوم بر بلاد مسلمین آورده در صدد تسخیر ممالک اسلامى مى باشند و این مطلب بر علما واضح و لایح است که عزت و رواج دین به استقلال دولت اسلام است و هرگاه ضررى از کفّار به دولت اسلام رسد بدیهى است که به دین اسلام رسیده پس خطاب مى شود به عموم مکلفین و مسلمین خواه دور از ثغور باشند یا اهل
ثغور به کفّار نزدیک باشند یا دور که موافق حکم الهى و شرع حضرت رسالت پناهى به جدّ و جهد تمام على قدرالوسع و الطاقة به دفع کفّار لئام برآورند و واجبى را که تمام واجبات و مستحبات بسته به آنان است متروک نسازند و در حفظ دین و دولت و بقاى عِرض و مال کمر جد و اجتهاد ببندند و نوعى مدافعه و مجاهده به عمل آورند که روز قیامت جواب صاحبِ دین توانند داد.)12
میرزاى قمى در جامع الشتات بر پادشاهان روا ندانسته که از درآمد زمینهاى خراج هزینه کنند مگر با اجازه مجتهد عادل.13
شمارى از بدخواهان از دربار و غیردربار هنگامى که این شور و هیجان و خیزش را مى بینند و دست به دست شدن فتواهاى جهادى را مى نگرند از در دیگر وارد مى شوند که شرکت فقیهان در جنگ و پوشیدن لباس سربازى ناسازگار با مروّت است.
از این روى از میرزاى قمى مى پرسند که آیا شرکت عالمان در جنگ جایز است یا خیر؟
وى در پاسخ مى نویسد:
(بلى جایز است. و آنچه گفته اند که فقیه هر گاه متلبس به لباس جُندى شود منافات با مروّت دارد. در غیر صورت قتال و دفاع مشروع است.کدام عالم از جناب امیرالمؤمنین(ع) بالاتر است که اسلحه به خود مى آراست و اقدام به جهاد مى نمود و الدال على الخیر کفا عله ان شاءاللّه.)14
تمامى رساله هایى که فقیهان در باب جهاد به درخواست عباس میرزا نگاشتند و فتواهاى آنان با تلاش میرزا عیسى قائم مقام بزرگ گردآورى شد و به نام:(رساله جهادیه) در یک مقدمه هشت باب و یک خاتمه در چاپخانه تبریز چاپ و 15منتشر شد:
باب اول: در تکالیف جهادیه شاهنشاه اسلام.
باب دوم: در تکالیف شرعیه حافظان ثغور اسلام و والیان عظام.
باب سوم: در مهمات متعلّقه علماى راشدین و فضلاى مجتهدین.
باب چهارم: در مسائل جهادیه پیشنمازان و واعظان.
باب پنجم: در مهمات متعلّقه صدور ملک و امینان دولت و مشیران حضرت و زمره ارباب اعمال از کتاب عمّال.
باب ششم: در احکام جهادیه بهادران سپاه سرداران لشکر نصرت پناه اسلام و کافه جنود مسلمین.
باب هفتم: در بیان امور متعلّقه به کافه مسلمین بلاد تصرفى اسلام.
باب هشتم: در بیان تکلیف مسلمین ساکنین بلاد تصرّفى کفّار.16
ملا احمد نراقى نیز رساله جهادیه داشته است.17
جنگ اول ایران و روس به خاطر بى تدبیریها سهل انگاریها و استفاده نکردن درست و بهینه از تواناییها کمکها و پشتیبانیهاى مردمى در 7 شوال 1228هـ.ق.اکتبر 1813 میلادى با پیمان ننگین گلستان با شکست ایران پایان گرفت.
از آن جا که این قراداد ننگین شاه را از چشم مردم انداخت و حکومت قاجار را در نزد مردم پست جلوه داد دربار براى کاستن از زیانها و جلوگیرى از خرده گیریها انتقادها و بدگوییها به تلاش برخاست تا به گونه اى روسیه را راضى کند که در پیمان گلستان تجدید نظر شود و زمینهاى از دست رفته ایران را بازگرداند.
براى گفت و گو در این باب به سال 1814/1229 دربار فتح على شاه ابوالحسن خان ایلچى را به سن پطرز بورگ فرستاد.
در 20 دسامبر 1229/1814 میرزا ابوالحسن خان به حضور الکساندر
اول رسید و در باب تجدید نظر در پیمان گلستان و برگرداندن زمینهاى ایران به گفت و گو پرداخت ولى نتوانست الکساندر اول را به این کار راضى کند.
در مارس 1815 میلادى 1230/هـ.ق. ناپلئون از تبعیدگاه خود جزیره الب گریخت و به فرانسه بازگشت و دوباره براریکه پادشاهى تکیه زد.
بازگشت ناپلئون به فرانسه اروپا و روسیه را در ترس و وحشت فرو برد. از این روى تزار روس براى جلوگیرى از هم پیمانى ایران و فرانسه به میرزا ابوالحسن خان که هنوز در روس به سر مى برد قول داد که بخشى از زمینهاى ایران را بازپس گرداند. امّا شکست ناپلئون در جنگ واترلو در ژوئن 1230/1815 هـ.ق. و تبعید شدن وى به جزیره هلن سبب شد که روسیه به فرستاده ایران جواب ردّ بدهد و خواست ایران را نپذیرد.18
جنگ دوم ایران و روس
حکومت قاجار که از راه گفت و گو به گونه اى آشتى جویانه و صلح آمیز نتوانست به خواست خود برسد و روسیه را به پذیرش تجدیدنظر در پیمان گلستان وادارد بر آن شد از
راه جنگ به خواست خود دست یابد. از این روى پس از سیزده سال جنگ بین روس و ایران در ذى حجه 1241 هـ.ق. آغاز شد و در شعبان 1243هـ.ق. با قرارداد ترکمان چاى به پایان رسید.
از آن جا که سپاه ایران در این نبرد نیز شکست خورد و قرارداد ننگین ترکمان چاى بین ایران و روس بسته شد دستهاى آلوده و حنجره هاى ناپاک و قلمهاى زهرآگین در همان زمان و زمانهاى دیگر به کار افتادند تا تاریخ را باژگونه جلوه دهند و حکومت گران و کسانى را که رو به قبله غرب داشتند و به نیروها تلاشها و خیزشهاى مردمى بى توجه بودند و راهنماییهاى عالمان دین را به هیچ مى انگاشتند و مستبدانه نظر خویش را به کار مى بستند از زیر بار این ننگ بزرگ برهانند و عالمان دین را کباده کش این ننگ کنند.
از این روى این جا و آن جا شایعه کردند و به سر زبانها انداختند تاریخ نگاران را به مزدورى گرفتند که بگویند: بنویسند: دربار فتح على شاه عباس میرزا و قائم مقام چون دریافته بودند که سپاه ایران به خاطر نداشتن سلاحهاى پیشرفته نمى تواند با سپاه روسیه هماوردى کند به صلاح کشور و ملت ایران نیست وارد میدان کارزار شود و با جنگ و لشکرکشى به زمینها و شهرهاى از دست رفته خود دست بیابد و مردم گرفتار و اسیر در چنگ روس را از این راه برهاند سرسختانه با جنگ سرناسازگارى داشتند; امّا عالمان و فقیهان بویژه سید مجاهد عرصه را بر دولت و پادشاه تنگ کردند از این روى ناگزیر تن به جنگ دادند و متأسفانه همان گونه که پیش بینى مى شد سپاه ایران در برابر سپاه تمرین دیده و با فنون جدید آشناى روس زمین گیر شد.
با این که نشانه هاى بسیار در دست است که در لا به لاى نوشتار یک به یک را خواهیم نمایاند فتح على شاه و عباس میرزا پیش از آن که از عالمان و فقیهان نظر و فتوا بخواهند و درخواست کنند آنان در جنگ شرکت جویند مهیاى جنگ بودند; نوشتند: فتح على شاه مخالف جنگ بود; زیرا در پاسخ نماینده دولت روس در سلطانیه گفته بود: تصمیم جنگ به عهده علماست.19
اینان براى باژگونه کردن تاریخ آن بخش از تاریخ را که شاه از سید مجاهد مى خواهد در جنگ شرکت بجوید و گواهى دهد او از شرکت کنندگان در جهاد است20 و اجر مجاهد را دارد از روى عمد نادیده مى انگارند و به آن نمى پردازند و از این سخن شاه استفاده مى کنند که شاه نقشى در جنگ نداشته است. ولى فرستاده روس که با هدایایى به دیدار شاه مى آید در مى یابد که دولت ایران تصمیم خود را براى جنگ گرفته است.21 به دیگر سخن در انتظار تصمیم علما نیست!
ییا نویسنده کتاب عباس میرزا22 و نویسنده تاریخ نو23 جهانگیر میرزا فرزند عباس میرزا به تلاش برخاسته اند که عباس میرزا را از باتلاق این ننگ برهانند و او را در شروع جنگ بى نقش جلوه دهند; از این روى نوشته اند: او مخالف جنگ بود.
این سخن نیز درست نیست; برابر گزارشهاى محمدتقى سپهر در ناسخ التواریخ نامه هاى مردم سرزمینهاى اشغالى را چاکران عباس میرزا به عتبات مى رساندند.24
به دیگر سخن آگاهاندن عالمان عتبات و ایران از حال و روز مردمان سرزمینهاى اشغالى برابر برنامه ریزیهاى عباس میرزا بوده او براى انگیزاندن عالمان به شرکت در جهاد و فتوادادن علیه روسها با برنامه ریزى پیش مى رفته و عالمان دین را در جریان مى گذاشته و به آنان از بیداد و ستمى که بر مردم اسیر در چنگ روسها مى رفته گزارش مى داده است.
افزون بر این در محرم 1242 در نامه اى که پس از پیروزهاى نخستین به فرزندش محمد میرزا(محمدشاه) نوشته مسؤولیت جنگ را به عهده گرفته و یادآور شده: با در نظر گرفتن توان نیروهاى امپراتورى روسیه جنگ را شروع کرده نه توان و نیروى یرمولف فرمانده جنگ قفقاز.25
شمارى قائم مقام فراهانى را از جمله کسانى دانسته اند که با شروع جنگ از سوى ایران سرناسازگارى داشته; از این روى دربار به او خشم گرفته و او را به مشهد تبعید کرده است.26
این ادعا نیز تمام واقعیت نیست; زیرا میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى در آغاز و هنگام پیشرویهاى سپاه ایران در محرم 1242 در مرکز فرماندهى جنگ حضور داشته و نامه هاى عباس میرزا را مى نگاشته است.
نامه هایى به خط وى که در محرم و صفر 1242 به کُلنل مکدانلو نوشته شده در کتاب (روزنامه هاى سیاسى و تاریخى سید الوزراء قائم مقام فراهانى) آمده است.27
امّا از تاریخ صفر 1242 تا صفر 1243 نامه اى از مرکز فرماندهى به خط وى دیده نمى شود که نشان مى دهد در این برهه قائم مقام از مرکز فرماندهى به دور بوده است.
گویا در جلسه اى که به تاریخ اول ربیع الاول 1242 براى بررسى جنگ برگزار مى شود قائم مقام با ادامه آن مخالفت مى کند و همین سبب مى شود که به مشهد تبعید گردد.28
در واقع علماى دین با قائم مقام در یک برهه تاریخى از جنگ فاصله مى گیرند و به گونه اى ناخرسندى خویش از سیر رویدادها ابراز مى دارند.
روشن شد که فتح على شاه و عباس میرزا نه تنها با جنگ سرناسازگارى نداشته اند و هیچ گاه ناسازگارى از آنان در تاریخ ثبت نشده که برانگیزاننده و وادار کننده به جنگ بوده و بر آن بوده اند که براى استوارسازى جایگاه خود در بین مردم و جهان از زیر بار ننگ شکست جنگ اول به درآیند.
و از بررسى تاریخ و درنگ در آن چه یادآور شدیم به دست مى آید که قائم مقام نیز سرناسازگارى با جنگ نداشته و همکارى و همگامى داشته و در مرکز فرماندهى نقش آفرین بوده است. امّا در برهه اى از نظر خود برمى گردد و مخالفت مى کند.
امّا نام دو نفر به عنوان مخالفان شروع جنگ در تاریخ آمده است:
1. معتمد الملک معروف به نشاط.
2. ابوالحسن ایلچى وزیر امور خارجه.29
ممکن است نشاط در ادعاى خود صادق بوده باشد امّا در صداقت ابوالحسن ایلچى تردید وجود دارد. درباره ایلچى گفته اند: از حکومت انگلیس مقررى دریافت مى کرده و شخص فاسد و عیاشى بوده است 30 و این چنین شخصى نمى توانسته استقلال رأى داشته باشد و به جز آنچه انگلیس به وى دیکته مى کرده سخنى بگوید و سیاستى پیشه کند.
سببها و انگیزه هاى جنگ دوم
1. احساس بى نیازى از قرارداد و جبران شکست: قرارداد گلستان با همه زیانى که براى ایران داشت و نکبت و ننگى که بار آورد براى عباس میرزا تکیه گاهى بود; زیرا ولیعهدى وى در آن پذیرفته شده بود. امّا با مرگ محمدعلى میرزا (1237هـ.ق.) که داعیه ولیعهدى را داشت و هماورد سرسختى براى عباس میرزا به شمار مى آمد و شمارى از حکومت گران و کارگزاران روس از وى پشتیبانى مى کردند 31 نیازى نبود که عباس میرزا به قرارداد گلستان با آن همه ننگ و نکبت پاى بند بماند و خشم مردم را به جان بخرد; از این روى او و دربار هر کدام به انگیزه اى بر آن مى شوند که از زیر بار این ننگ خود را بیرون کشند و این شکست را جبران کنند.
سعید نفیسى در این باره اظهار نظر مى کند که مى شود بخشى از آن را: (دربار ایران آشکارا و پنهان تهیه جنگ دیگر مى دیده) پذیرفت که با نشانه ها و قرینه هاى تاریخى سازگار است; امّا آن بخش از دیدگاه وى را: (عباس میرزا به اصرار دربار و پدرش تن به این جنگ داده) نمى توان پذیرفت که با نشانه ها و قرینه هاى تاریخى سازگارى ندارد:
(در فاصله میان این دو جنگ; یعنى مدت 13 سال و یک ماه و یازده روز ظاهراً صلح در میان ایران و روسیه برقرار بوده است. امّا چنان که پس از این خواهد آمد در این مدت دربار ایران گاهى آشکار و گاهى پنهان تهیه جنگ دیگرى را مى دیده است ناچار دولت روسیه نیز که ازجزئیات آگاه بوده غافل ننشسته و کاملاً مراقب اوضاع بوده است….
و تنها همان غرورى که همیشه دربار فتح على شاه را در مى گرفت و حسابى در میان نبود مدار کارها بود.
عباس میرزا نایب السلطنه داناتر و بیناتر از آن بوده است که متوجه ناتوانى لشکریان خود نشود; امّا از قراین پیداست که در برابر اصرار دربار پدرش چاره اى جز تسلیم نداشته است.)32
2. پیروزى بر عثمانى: رویداد دیگرى که ایران را برانگیخت وارد عرصه جنگ با روس شود پیروزى بود که در جنگهاى سالهاى 1236 ـ 1238 با دولت عثمانى بهره ایران شد.14
دولت ایران پیروزى بر ترکان عثمانى را نشانه توانایى و برترى نظامى خود انگاشت; از این روى با عثمانى از در صلح و سازش درآمد تا در نبرد با روس مشکلى نداشته باشد و گامهاى بلندى با این که به پیروزى دست یافته بود در راه صلح با عثمانى برداشت از جمله برداشتن شرط گرفتن خراج از دولت عثمانى بود. این از آن روى بود تا با خاطرى آسوده و به دور از دغدغه جبهه عثمانى شهرها و سرزمینهاى خود را از چنگ روس به در آورد و با قدرتى برتر هم در خارج و هم در داخل قدبرافرازد.
(فتح على شاه شرایط صلح را به وسیله قاسم خان هنگ سفیر ایران در استانبول به اطلاع سلطان عثمانى رساند واز آن جمله
پرداخت خراج سالیانه به دولت ایران بود; اما ترکان آن را نپذیرفتند و نجیب پاشا نام را با نامه اى که شامل مواد عهدنامه بود با سفیر ایران به تهران فرستادند.
چنان مى نماید که فتح على شاه در این موقع در اندیشه جنگ دوم با روسیه بوده است که دو سال بعد در گرفت و براى آن که تهیه آن جنگ شوم را ببینند صرفه در این دیده است که از خراج بگذرد و زودتر با دولت عثمانى صلح کند.)34
3. مرگ الکساندر اول تزار روسیه: با مرگ تزار همو که ناپلئون بناپارت را شکست داد (19 ربیع الاول 1241)35 و اختلاف بر سر جانشینى وى دولت ایران به این گمان افتاد که شیرازه ابر قدرت روس از هم گسسته اکنون بهترین زمان نبرد با آن است و مى تواند از هم گسستگى او سود برد و ضربه کارى بر ماشین جنگى آن وارد سازد و به خواسته هاى خود که همان به چنگ آوردن شهرها و سرزمینهاى از دست داده است برسد.
امّا درک نکرده بود و یا نمى خواست درک کند که سپاه ایران از هم گسسته تر از آن است که بتواند در برابر سپاه روس پس از الکساندر حتى ایستادگى کند; زیرا سپاه ایران از فرماندهان با تدبیر کارآمد آشناى دقیق به فنون نظامى بویژه فنون نظامى جدید تا آن جا که با اقلیم ایران و خوى و عادت سربازان ایرانى سازگار باشد بى بهره است. افزون بر این در بررسى و تحلیل چگونگى سیر رویدادها در روس پس از مرگ الکساندر نیز دچار اشتباه شده بود و آن گونه که مى پنداشت نَسَق و سامان نظام آن را از هم نگسسته بود و ارتش آن نیز از ساختار استوارى برخوردار بود که براى ایستادگى در برابر آن و نبرد و درافتادن با آن نیاز به ارتشى قوى داراى نظمى پولادین و فرماندهان هوشیار و برخوردار از روحیه بالا داشت که ایران برخلاف پندار دولت مردان و درباریان از آن بى بهره بود و آن
هم از ناشایستگى و بیگانه پرستى خود آنان سرچشمه مى گرفت که نه در سپاه دگرگونى ژرف و ریشه دارى پدید آورده بودند و یا شایستگى آن را داشتند که به وجود بیاورند و نه در تهیه ساز و برگ نظامى و اسلحه هاى کارآمد توفیقى به دست آورده بودند ونه توانسته بودند آموزشهاى لازم به سپاهیان بدهند و آنان را براى نبردى این چنین سنگین آماده کنند.
4. اختلاف مرزى: در پیمان گلستان پاره اى بندهاى ناروشنى وجود داشت که با گفت و گو هم حل نشد. این گفت و گوها از سال 1233 آغاز و تا زمان شروع جنگ ادامه داشت.
از موردهاى اختلاف سرزمین و ناحیه گوگچه شمال آن و نقطه هاى مرزى قره باغ بود.روسیه در گاه جنگ ایران با عثمانى از فرصت استفاده کرد و چندین نقطه از سرزمینهاى ایران را مانند بالغ لو گونى و گوگچه را به سال 1240 به قلمرو خود افزود و این برخلاف عهدنامه گلستان بود. ایران به این حرکت اعتراض کرد و براى بازپس گیرى این بخش به تلاش برخاست و مذاکره هایى نیز بین دو طرف انجام گرفت امّا نتیجه اى به دست نیامد.
دربار ایران در 10 ربیع الاول 23/1241 اکتبر 1821 میرزا صادق مروزى را براى گفت و گو به روسیه فرستاد که با مرگ الکساندر گفت و گوها ناتمام ماند و نماینده ایران بدون گرفتن نتیجه در رمضان /1241مارس 1836 وارد تهران شد.
شمارى بر این نظرند که این اختلاف مرزى سبب گردید که دو کشور دوباره با هم درگیر شوند.36
5. نیرنگ و دستان کشورهاى اروپایى: شمارى بر این نظرند که پس از شکست ناپلئون کشورهاى اروپایى برابر اتحاد و پیمان مقدس بین خود براى برقرار کردن امنیت اروپا به این نتیجه رسیدند که ایران و عثمانى را تقسیم کنند.
از این روى پیمان سرّى بین انگلیس و روس بر سر تقسیم ایران و عثمانى به سال 1241هـ.ق.1826/ میلادى بسته شد:37
(جنگ اخیر ایران با دولت روس در ظاهر روى همان اختلافات حدود سرحدّى بود ولى باطن امر پیداست که نقشه تقسیم ایران با نقشه تقسیم ممالک عثمانى در یک موقع و براى یک مقصود به طور سرّى تهیه شده بود.)38
6. پافشارى علماى دین: شمارى بر این پندارند که چون بخشى از سرزمینهاى ایران وشهرهایى با ساکنان مسلمان از ایران جدا شده بود و مردم مسلمان زن و مرد و کودک اسیر کافران بى رحم و بى وجدان بودند علما از این رویداد غم انگیز برآشفتند و بى توجه به توان و نیروى دولت و آمادگى سپاه به فتح على شاه فشار آوردند که به رویارویى با روس بپردازد و سرزمینهاى اشغالى را باز پس بگیرد.
اینان به همین بسنده نکرده به سید مجاهد بهتان زده اند که در گاه سخن از انگیزه علما از شرکت در جنگ در این باب به شرح به بیان انگیزه ها و ردّ و نقد شبهه ها خواهیم پرداخت.
انگیزه عالمان دین از شرکت در جنگ
از دست رفتن بخش گسترده اى از ایران در جنگ اول ایران و روس زیر سلطه و سیطره کفر در آمدن شهرها و سرزمینهاى مسلمان نشین در عذاب الیم بودن مسلمانان در زیر بیرق کفر گریه ها و ناله ها آه و فغانهاى مسلمانان اسیر جدایى افتادن بین خانواده ها افرادى از اعضاى یک خانواده آن سوى مرز و افرادى این سوى مرز خبرهاى ناگوارى که به علما مى رسید و بر سر زبانها
جارى بود از شکنجه و بى حرمتى به مسلمانان وادار کردن آنان به انجام کارهاى خلاف اسلام رها کردن دین خود و… پیامها و نامه هاى غم انگیز و دل گدازى که مردمان اسیر در چنگ کافران براى علما مى فرستادند و…سبب گردید که عالمان و فقیهان و روحانیان در نگرانى شدید به سر برند و در پى چاره کار باشند و براى گشودن این گره کور به تلاش برخیزند. دولت ایران که سخت در تنگنا بود و ضعیف از این مجال استفاده کرد و بر آن شد که با پشتیبانى عالمان دین از این گرداب سهمگین به درآید و با انگیزش و انگیختگى که عالمان در مردم و جامعه پدید مى آوردند از نیروى بى کران مردمى حتى سرزمینهاى اشغالى بهره برد و در برابر روس تزار بایستد.
از این روى دربار در یک حرکت برنامه ریزى شده و بزرگ علما را به طور دقیق در جریان حال و روز مردم در سرزمینهاى اشغالى گذاشت و خواهان حضور و شرکت یک یک عالمان دین در جبهه هاى نبرد شد و فتح على شاه در نامه اى از آقا سید محمد مجاهد خواست که فرماندهى سپاه را به عهده بگیرد.39
دربار و عباس میرزا در این حرکت هیچ گاه به علما نگفتند سپاه ایران از چنان
سامان و نَسَقى که بتوانند به هماوردى روس برخیزند بهره ندارند بلکه زمان را و توان و نیرو و آمادگى از هر جهت براى علما مناسب مى نمایاندند.
افزون بر این دربار به ویژه عباس میرزا تلاش مى ورزید به علماى جویاى خبر از حال و روز مردم سرزمینهاى اشغالى گزارشهایى و از وحشى گریها و جنایتها و آدمکشیهاى روسها علما را آگاه سازند. از جمله عباس میرزا از جنایت روسها در گاه دست اندازى به گوگچه براى علما گزارشهایى فرستاده است.40
البته علما با پیوند ژرفى که با مردم داشتند از رخدادها آگاهى مى یافتند. مردم گرفتاریهاى خود و دیگران را به بهترین وجه به آنان گزارش مى دادند و علما بدون این که نیازى به گزارشهاى دربار داشته باشند در جریان رویدادها قرار مى گرفتند.
شمارى از نویسندگان و تاریخ نگاران نوشته اند: خانهایى که از قفقاز و جاهاى دیگر سرزمینهاى اشغالى به ایران گریخته بودند چون روسها ملکهاى آنان را مصادره کرده بودند تلاش مى ورزیدند که گزارشهایى از درد و غم مردم و جنایتهاى روسها به علما بدهند تا مگر چاره اى اندیشیده شود.41 اگر آنها را جز گزارشهاى مردمى بینگاریم مشکلى پدید نمى آورد و ممکن است چنین چیزى باشد;اگر هدف اینان که چنین سخنى نوشته و گفته اند این باشد که از جمله گزارش دهندگان به علما خانهاى جان سالم به دربرده و مال باخته است بسان بسیارى از مردم دیگر سخنى است پذیرفته و ممکن است که درست باشد; امّا اگر هدف اینان در این مطلب این باشد که خانها با گزارشهاى غم انگیز و دل گداز خود علما را برانگیختند و به شور و هیجان آوردند و آنان بدون مطالعه و در نظر گرفتن وضع اسفبار ایران از نظر سیاسى اقتصادى و نظامى و برترى روس به دولت فشار آوردند که با روسیه وارد جنگ شود سخنى است نادرست; زیرا علماى بزرگى که صاحب نقش و فتوا در آن روزگار بودند که یک یک آنان را نام بردیم به گواه آثار و اظهار نظر دیگران درباره آنان و موضع گیریها
و مشى سیاسى و اجتماعى و سخنانى که از آنان نقل شده انسانهاى آگاه خردمند داراى بینش بالا و آشناى به مسائل سیاسى و مسائل بین المللى بوده اند و چنین نبوده که فریب چند خانِ مال باخته و فرارى را بخورند و با احساسات و بدون خردورزى در قضیه اى چنین پیچیده پا جلو بگذارند و دولت را وا دارند که به جنگ با روسها برخیزد.
از تاریخ بر مى آید که عالمان دین از راه هاى گوناگون کسب خبر مى کرده اند و یا به آنان گزارش مى رسیده است:
1. مردم سرزمینهاى اشغالى.
2. علماى شهرهاى اشغالى و گرفتار و زیر سلطه روس.
3. دولت بویژه شخص عباس میرزا.
حاجى شفیعا از شاگردان نامور سید مجاهد در روضة البهیه مى نویسد:
(چون دولت روسیه بر شهرهاى مسلمانان مانند: دربند قبه گنجه شیروان و غیر آن استیلا یافت مسلمانان وضع خود را براى آن جناب نگاشتند که: کفّار بر شهرهاى ما غلبه نموده و به ما دستور مى دهند که کودکان خود را براى آموزش دین و شریعت نزد معلمان آنها بفرستیم و ما را بر ترک قرآن و رفتن به مساجد و رها کردن دیگر شعائر دینى مجبور مى نمایند.
از این روى آن جناب فرمان جهاد داد و سید استاد خود با جماعت بسیارى از علما و طلاب و متدینین و صالحان به جنگ رفتند.)42
در فارسنامه ناصرى درباره گزارش علماى شهرهاى ایرانى زیر سلطه روس آمده است:
(در زمانى که روسیه در ولایات گنجه و قراباغ و شیروانات تسلط یافتند متعرض ناموس مسلمانان شدند و این توسط
علماى آن بلاد به عرض جناب مجتهد الزمان آقا محمد اصفهانى ساکن عتبات عالیات رسید و جناب تکلیف شرعى خود و مسلمانان را در جهاد با کفّار روسى دانست…. در ابتدا آخوند ملا رضا خوئى آذربایجانى معتمد خود را که مردى سخن آفرین بود با صورت حکم وجوب جهاد به دربار ایفاد داشت و حضرت شهریارى به حکم شرع مطهّر رضا در داد. ملا محمد رضا را با مراتب رضامندى به خدمت جناب آقا سید محمد باز فرستاد و جناب[ایشان] با جماعتى از مروجین دین مبین در اوائل ماه شوال این سال 1241 وارد تهران گردید.)43
از این گزارش به دست مى آید علما از وضع اسفبار غم انگیز و پرسوز و گداز مردم زیر سلطه و سیطره روس از راه گزارشهاى مردمى و علماى گرفتار در سرزمینهاى اشغالى آگاه شده بنابر نظر شرعى خود رهاندن آنان را از زیر سلطه روس و آزادى سرزمینهاى جدا شده از ایران را تکلیف شرعى مسلمانان و واجب دانسته و دربار را با فرستادن ملارضا خوئى از فتواى خود آگاهانده است و دربار نیز چون فتواى سید مجاهد را هماهنگ با دیدگاه ها و برنامه ها و سیاستهاى خود دیده آن را پذیرفته و از نماینده سیّد و سپسها از خود سیّد به گرمى استقبال کرده است.
در روضة الصفا نیز مانند این گزارش آمده است.44
رضاقلى خان هدایت سبب و انگیزه علماى دین و فقیهان را از فتواى جهاد بدرفتاریهاى روسها با مسلمانان دانسته است:
(علماى اسلام از سوء سلوک روسیه و مسلمانان گنجه و قراباغ و تعرض به عرض و ناموس ایشان اطلاع یافتند و به وجوب جهاد فتاوى و احکام نگاشتند.)45
محمد تقى سپهر به شرح از این جریان و رخداد گزارش داده و گزارش گران را چاکران عباس میرزا دانسته است:
(شاهنشاه ایران در کیفر جماعت روسیه یک جهت شد; چه از این پیش نقض عهد ایشان و در آمدن به قلعه بالغ لوى ایروان به شرح رفت و هم در این مدت از درازدستى با زنان و اخذ اموال مردم خوددارى نمى نمودند. این حدیث به دست بعضى از چاکران نایب السلطنه که از مصالحه با روسیه دل نگران بودند گوشزد آقا سید محمد اصفهانى گشت و او به شاهنشاه ایران نگاشت که این هنگام جهاد با جماعت روسیه فرض افتاده شهریار تاجدار فرمود که: ما پیوسته به اندیشه جهاد شاد بوده ایم و خویشتن را از بهر ترویج دین و رونق شریعت نهاده ایم.
جناب آقا سید محمد[پس از آن] از عتبات در عُشر آخر شوال المکرم وارد تهران شد و عظیم گرامى بداشت. و زیادت سیصد هزار تومان زر مسکوک از خزانه خاص باز کرد تا در تجهیز لشکر به کار شود. پس آقا سید محمد دل شاد کرد و با هر یک ازعلماى ایران مکتوبى نگارد که به حضرت شهریار گرد آیند و مردم را از بهر جهاد تحریص کنند.)46
چند نکته در خور توجه از این گزارش به دست مى آید:
1. جنگ دوم به سبب پیمان شکنى روس و دست اندازى به شهرها و سرزمینهایى که در قرارداد گلستان نامى از آنها برده نشده شعله ور گردیده است.
2. روسها با مسلمانان سرزمینهاى اشغالى رفتار غیرانسانى و وحشیانه داشته و به ناموس آنان حتى دست اندازى مى کرده اند.
3. عباس میرزا از صلح با روسیه نگران بوده و از ستمها دست اندازیها و وحشى گریهاى روسها در سرزمینهاى زیرسلطه و سیطره خود به علما گزارش مى داده است.
4. فتح على شاه با جهاد علیه روس موافق بوده و آن را به آگاهى سید مجاهد نیز رسانده است.
5. سید محمد مجاهد پس از دریافت رضامندى شاه و موافق بودن او با جهاد راهى تهران شده است.
اینها نشان مى دهد علما بدون هماهنگى و بدون در نظر گرفتن پیش زمینه ها و آمادگیها حکم جهاد نداده و پا در عرصه جهاد نگذاشته اند. چنین نبوده که شاه عباس میرزا درباریان فرماندهان لشکر خردمندان سیاستمداران و مردم چیزى بگویند و علما چیز دیگر.
تمامى مردم لبالب از شور و هیجان و انگیزه بوده اند. در نگرانى شدید به سر مى برده اند.زندگى سرتا سر درد و رنج مردم زیر سلطه و سیطره اهریمنانه روس بر جانها شعله مى زده است و همگان در اندیشه راه چاره بوده اند.
دولت نیز در تنگنا و رنج بوده هم از سرافکندگى شکست و امضاى پاى قرارداد ننگین گلستان و هم ازغم و اندوهى که تمامى کشور بویژه سرزمینهاى اشغالى را فراگرفته بوده است.
علما در چنین هنگامه اى پا به میدان مى گذارند و تکلیف شرعى مردم و حکومت را روشن مى سازند. امّا اینک ارتش ایران از سامان درست بى بهره بوده و آمادگیهاى لازم را نداشته بر عهده علما و در حوزه کارى آنان نبوده که در این باب مسؤولیتى داشته باشند. وظیفه شرعى آنان انگیزاندن مردم و بسیج آنان به پشتیبانى از دولت در دفاع از سرزمین اسلامى بوده است. امّا این که چگونه باید از نیروهاى مردمى استفاده کرد و چگونه لشکر را سامان داد و در برابر دشمن به ایستادگى واداشت و سازو سلاح لشکر را تهیه دید بر عهده حکومت بوده و علما در این باره وظیفه اى نداشته اند. زیرا نه توان آن را داشته و نه اختیار و نه سازمان و تشکیلاتى که عهده دار چنین کار بزرگى باشد.
با این انگار چگونه علما بویژه سید مجاهد در شکست جنگ دوم ایران و روس نقش داشته و سبب آن شده اند.
چگونه مى شود که درباریان فتح على شاه عباس میرزا آصف الدوله صدراعظم(1240 ـ 1243) براى به دست آوردن پشتیبانیها و کمکهاى مردمى به تلاش برخیزند و از علما فتوا بخواهند تا بدین وسیله مردم را به یارى و کمک برانگیزانند و رهبرى فرماندهى و هزینه جنگ و زمام همه امور به عهده آنان باشد تقصیر کار و عامل شکست علما؟
درباره تلاش آصف الدوله براى بسیج مردم به جنگ و گرفتن فتوا از علما نوشته اند:
(در جنگ دوم( 1241 ـ 1243) آصف الدوله براى جنگ با روسها جلو افتاده از علما اعم مربوط یا غیر مربوط با سیاست خارجى فتوا مى گرفت و مردم را وادار به جنگ مى نمود.)47
پس علما به درستى به وظیفه شرعى خود جامه عمل پوشانده و در بسیج مردم و مشروعیت بخشیدن به حکومت در دفاع از سرزمینهاى اسلامى و رهاندن مسلمانان از چنگ روس بیش ترین و والاترین نقش را داشته اند. امّا این که چرا سپاه ایران در برابر روس با این همه پشتیبانى علما و مردم و از همه مهم تر مشروعیت بخشیدن به حکومت براى جهاد و اجازه دادن به آن براى جمع آورى کمکهاى مردمى و… در برابر سپاه روس زمین گیر شد؟ پرسشى است که باید براى پاسخ آن در دربار ستاد فرماندهى جنگ و… به جست وجو پرداخت نه حوزه هاى علمیه و بیت علما در عتبات و ایران!
حال براى روشن شدن این که چه دستهایى در شکست نقش داشته و سپاه ایران را زمین گیر کرده اند ناگزیریم مرحله هاى چهارگانه جنگ را به بوته بررسى بنهیم.
مرحله آغازین جنگ دوم ایران و روس
این مرحله که آن را مى توان مرحله پیروزى نامید از 19 ذى حجّه 1241 تا اول صفر 1242 به درازا کشید.
در این برهه در آغازین روزهاى نبرد مردم شور و هیجان شگفتى داشتند کاروان علما در حال حرکت به سوى جبهه ها بود. شاه در سلطانیه حاضر شده بود. سید محمد مجاهد با همراهان بسیار به سوى اقامتگاه شاه در حرکت بود. مردم شهرها و قریه هاى بین راه مشتاقانه به دیدار و زیارت سید محمد مجاهد مى شتافتند.
در قزوین در حوضى که آن جناب وضو گرفت مردم از باب تیمن و تبرک آب حوض را برداشتند.48 سپاه ایران از این حرکت بزرگ مردمى به هیجان آمد و با روحیه بالا به نبرد با دشمن پرداخت و به پیروزیهاى درخشانى دست یافت و تمامى سرزمینهایى که در جنگ اول ایران و روس به چنگ روسیه افتاده بود باز پس گرفت و مردم سرزمینهاى اشغالى را از درد و رنج رهاند.
اکنون به جزء جزء این رخداد بزرگ مى پردازیم تا روشن شود یگانگى همدلى مردم و همراهى آنان با حکومت و گردن نهادن به فرمان علما و مجتهدان و بهره بردارى از توان و نیروى مردمى چگونه حماسه مى آفریند.
شرکت عالمان در جهاد
واقعه نگاران نوشته اند: روز جمعه هفدهم ذى حجّه آقا سیدمحمد مجاهد حاجى ملا محمد جعفر استرآبادى آقا سید نصر الله استرآبادى حاجى سید محمد تقى قزوینى سید عزیز اللّه طالشى و… وارد لشکرگاه شدند.
روز شنبه هیجدهم ملا احمدنراقى کاشانى به اتفاق ملا عبدالوهاب قزوینى و جماعتى دیگر ازعلما و ملا محمد پسر نراقى به سلطانیه آمدند.49
گروه عالمان شرکت کننده در اردوى جنگى را نزدیک به پانصد نفر ذکر کرده اند.50 افزون بر هشت نفرى که از آنان نام بردیم ناموران دیگرى در تاریخ نام برده شده اند که به ترتیب زیر از آنان یاد مى کنیم:
1. ملا محمد تقى برغانى.
2. سید ابراهیم قزوینى.
3. مولى احمد بن مصطفى خوینى.
4. آقا سید حسین فرزند آقا سید محمد مجاهد.
5. سید خیرالدین فرزند میرخیراللّه موسوى جد آل خیر الدین در عراق.
6. ملا رضا خوئى.
7. ملا شفیع خوئى.
8. ملا صالح برغانى.
9.ملا على بن محمد ولى قاینى خراشادى.51
10. ملا احمد برادر ملا جعفر استرآبادى و شاگرد برغانیهاى قزوین.52
11. ملا احمد مجتهد تبریزى.
12. آقا عبدالحسین تبریزى.
13. ملا محمد مامقانى.53
14. میرزا خلیل بن على رازى.54
شرکت و حضور عالمان در جنگ مردم را سخت به هیجان آورده بود و مردم کاروان علما را به هر شهرى و دیارى مى رسید در آغوش مى گرفتند و با جان و دل از علما استقبال مى کردند. و این حرکت بزرگ و حماسى را نه تنها تاریخ نگاران خودى که بیگانگان نیز دیده و ترسیم کرده اند.
ویلوک انگلیسى که در گاه وارد شدن سید مجاهد به سلطانیه در آن جا بوده از شور و هیجان مردم چنین گزارش مى دهد:
(مردم احساسات عظیمى ابراز کردند. به سید نمى توانستند دسترسى یابند لکن کجاوه او را مى بوسیدند.نردبانى را که از آن به کجاوه عروج کرده بود مى بوسیدند و خاک غبار زیر سمّ قاطر او را جمع مى کردند.)55
این شور و هیجان این انگیزش و خیزش بزرگ در ذهن و خاطر و روحیه منشیکف یامنشیکو نماینده دولت روس به گونه اى دیگر اثر گذارد.
نماینده روس براى ابراز حسن نیت با هدایایى به سلطانیه آمد و به نزد فتح على شاه بار یافت. و از گفت و گوى با شاه نتیجه اى نگرفت و دریافت که ایران با این خیزش همگانى آماده جنگ است و سر آن ندارد که از جنگ دست بکشد; از این روى در 24 ذى قعده 1241 برابر با اول ژوئیه 1864 از سلطانیه خارج شد.56
و همچنین علاقه مردمى و پایگاه داشتن علما در بین مردم سبب شده بود که شاه و فرماندهان جنگ به تلاش برخیزند تا به مردم بفهمانند که هیچ حرکتى را بدون هماهنگى با عالمان و استفاده از رأى و نظر آنان انجام نمى دهند.
در همین برهه پس از آن که نماینده روس بى نتیجه بر مى گردد و در مى یابد که ایران براى دفاع و واپس گیرى شهرها و سرزمینهاى خود آمادگى دارد شاهزاده اسماعیل براى رویارویى با روسیه به سوى آذربایجان حرکت مى کند.
پس از او عباس میرزا در یازدهم ذى حجه به آن سمت روانه مى شود. در چهاردهم ذى حجّه سید محمد مجاهد و همراهان براى برانگیزاندن مردم آذربایجان و وانمود کردن این که این حرکت و خیزش با پشتیبانى تأیید همراهى و همگامى علما شکل گرفته و مردم باید از جان و دل مایه بگذارند به سوى آذربایجان حرکت مى کند.57
(خاقان پس از آن که افواج و سپاهیان جدیدى را که از شهرهاى مختلف خواسته بود در اختیار عباس میرزا گذاشت و نایب السلطنه از چمن سلطانیه به آذربایجان بازگشت. چند تن از علماى اعلام از جمله آقا سید محمد و چند از وعاظ و خطباى فصیح تهران را روانه تبریز کرد تا در شهرهاى آذربایجان براى مردم شروع به وعظ و خطابه کرده مسلمانان را تحریص به جهاد و جنگ با کفار و دشمنان دین و ملت بنماید.)58
پیروزى ایران
حرکت و خیزش عالمان دین همبستگى و یگانگى علما دولت و مردم دستاوردهاى بسیار والا و افتخارآمیزى بهره ملت ایران کرد و سپاه ایران و نیروهاى رشید مردمى از سر تا سر کشور و مردم سرزمینهاى اشغالى دست به دست هم دادند و تکیه بر خداوند متعال و مدد از او سپاه روس را زمین گیر کردند و سرزمینها و شهرهایى که زیر سلطه روس بود بازپس گرفتند و تزار روس بر یرمولف فرمانده سپاه روسیه درناحیه قفقاز خشم گرفته و او را برکنار کرد و پاسکویچ را به فرماندهى سپاه قفقاز گمارد.
بر همگان روشن بود که این بهروزى و پیروزى در پرتو عشق مردم به اسلام پدید آمد و علماى دین از جایگاه معنوى و دینى این خیزش و انگیزش را پدید آوردند و سپاه خسته و بى روحیه ایران را به آن اوج رساندند که جان بر کف ازوجب به وجب خاک ایران به دفاع برخاست و سبب سربلندى اسلام مسلمانان و ایران شد.
شمیم درباره علت پیروزى سپاه ایران مى نویسد:
(در جنگهاى سال 1241 و 1242 قمرى چندان موفقیتى نصیب روسها نگردید و سپاه ایران که احساسات دینى آنان را علماى مذهبى تهییج کرده بودند رشیدانه مقاومت کردند و حتى در فاصله سالهاى 1241 و 1242 بیش تر نواحى را که در جنگهاى دوره اول از دست رفته بود اشغال کردند.)59
در روز یازدهم محرم هزار اسیر روسى در خارج شهر اردبیل از نظر شاه گذراندند و هر روز این کار تکرار مى شد. مرکب شاه در روز بیست و یکم محرم اردبیل را ترک و به سوى قلعه شوشى حرکت و در روز 24 محرم در کنار رود طویله شامى فرود آمد.60
عباس میرزا در روزهاى پایان ماه محرم نامه اى به خط قائم مقام فراهانى براى فرزندش محمد میرزا فرستاد و چگونگى سیر کار را یادآور شد:
(جنگى که مابیش تر در قراباغ مى کردیم حالا به خواست خدا در تفلیس مى کنیم. ساخلو [پادگان] که در عباسیه و ایروان مى گذاشتیم حالا در گنجه و گرجستان مى گذاریم. اقامتى که در خانهاى تبریز و خوى مى نمودیم حالا در صحراهاى اخسطقه و شمکور مى نماییم. از قراباغ چه مانده که موجب احتیاط باشد؟
در تفلیس چه باقى است که دفع آن نتوان کرد؟
ما که متصدى این حرب شدیم روسیه را پنج هزار و ده هزار نگفتیم پنجاه هزار و صدهزار دانستیم.
طرف دعوى یرملوف را نمى دانیم امپراطور را مى دانیم. و تکیه به فضل خدا کرده ایم و فتح را از او مى خواهیم و در همین سال ملک اسلام را به حول و قوه خدا از لوث وجود آنها پاک مى کنیم.)61
همزمان با حضور شاه در سلطانیه مکدانلد نماینده جدید دولت انگلستان
که به جاى هنرى و یلوک آمده بود وارد بندر بوشهر شد.62
عباس میرزا در نامه اى با عنوان: نماینده انگلیس که به خط قائم مقام فراهانى است و به تاریخ 1242 پس از درخواست پزشک درباره پیروزیهاى به دست آمده گزارش مى دهد:
(این جا ها که ما هستیم ملک ایران بود. مردم آنها فتنه کردند و روسیه را آوردند. در مصالحه اگر آنها را ازخود دانستند مصالحه را باز خود بر هم زدند و دولت ایران که صاحب این ممالک بود ملک خود را پس گرفت و اهالى آنها که مایه این فتنه شده بودند نادم و پشیمان گشتند و دست به دامن اعتذار زدند و زیاده از سپاه ما به مجادله روسیه کوشیدند.حتى این که بعضى جاها خود بى قشون ما روسیه را کشتند و بیرون کردند…شهر محرم سنه 1242)63
این که عباس میرزا در نامه خود عنوان مى کند: (مردم آنها فتنه کردند و روسیه را آوردند) شاید گزاف باشد و نظر وى همه مردم نبوده; بلکه همان خیانت پیشگانى بوده که به جبهه خودى پشت کرده و شمارى از مردم به ستوه آمده از ستم کارگزاران قاجار را فریفته و علیه نیروهاى خودى واداشته اند.
مرحله دوم جنگ
این مرحله از صفر 1242 تا جمادى الثانى همان سال را در بر مى گیرد. در 24 محرم فتح على شاه در طویله شامى استقرار یافت و آصف الدوله را با بیست هزار سپاه و ده ارابه توپ (یا یکصد و ده ارابه توپ)64 به کمک عباس میرزا براى فتح شوشى گسیل داشت.
وى در روز دهم ماه صفر 1242 در خارج قلعه شوشى به عباس میرزا پیوست.65
در فارسنامه ناصرى پس از گزارش از رهسپارى آصف الدوله به سوى شوشى درباره نقش علما و مجتهدان در برانگیزاندن مردم به دفاع از سرزمینهاى اسلامى در این برهه سرنوشت ساز آمده است:
(مقتدایان دین مبین در همه جا مردم را به جهاد با روسیه تحریص مى نمودند و رفته رفته بلادى را که جماعت روسیه در مدت چهارده سال از خاک ایران تصرف نموده به دلاورى سپاه و تحریص مجتهدین دین پناه ضمیمه ممالک محروسه نمودند.)66
شکست در دو عرصه نبرد
1. در 14 صفر /1242سپتامبر1826 در نبردى که در بیرون از گنجه بین سپاه ایران و سپاه روس در گرفته بود سپاه ایران سخت آسیب دید و زمین گیر شد و به سوى گنجه که در اختیار محمد میرزا بود واپس نشست. در این نبرد امیرخان سردار از فرماندهان ایرانى کشته شد.
سپاه ایران وقتى به گنجه واپس نشست نظر على خان مرندى مأمور دفاع از قلعه گنجه از آن جا که شکست را پیش بینى نکرده و آذوقه براى سپاه تهیه ندیده بود وقتى عرصه را تنگ دید به نیروهاى زیر فرمان خود دستور داد قلعه رابه آتش بکشند و آن را خالى کنند. ژنرال مدداف فرمانده روسى شهر را به چنگ گرفت.
نظر خان مرندى در این رخداد خائن و سهل انگار شناخته شد و به دستور عباس میرزا تیرباران شد.67
2. در این برهه که سپاه ایران گرداگرد قلعه شوشى را فراگرفته بود و هر آن ممکن بود فرو ریزد و به دست سپاه ایران گشوده شود گفت و گو و مذاکره نابهنگام عباس میرزا با کلنل رویت ورق را برگرداند.
گویا فرمانده روسى وقتى خود را در تنگناى شدید مى بیند و حلقه محاصره را در حال تنگ شدن به یک خدعه مهم جنگى روى مى آورد و به عباس میرزا پیشنهاد مذاکره مى دهد و در مذاکره عهد مى کند که قلعه را سه روزه تسلیم کند و این که نشان دهد پاى بند به این عهد است نامورانى از سپاه خود به عنوان گروگان در اختیار سپاه ایران قرار داد.
فرمانده روس در این مجال دست به تکاپوها و شگردهاى جنگى مهمى زد:
نخست آن که: سپاه خود را سازمان داد و نیرومند ساخت.68
دو دیگر: از داخل قلعه به وسیله جاسوسان تیزپا و تیزنگر خود با گنجه ارتباط بر قرار کرد. دریافت که سپاه ایران شکست خورده و گنجه فرو پاشیده است.
با پخش این خبر در داخل قلعه و بین نیروهاى روسى نیروهاى روسى سخت شادمان شدند روحیه و نیرو گرفتند.
سپاه پیروز روس در گنجه وقتى فهمید نیروهاى روسى در شوشى در تنگناى شدید قرار گرفته اند و هر آن امکان دارد قلعه فرو پاشد و آنان یک به یک کشته شوند ناگهانى از پشت به سپاه ایران یورش بردند و حلقه محاصره را در هم شکستند و لرزه بر سپاه ایران افتاد و بسیارى فرار کردند و بدنه اصلى سپاه هم به ناگزیر تا رود ارس و جلگه اصلان دوز واپس نشست.69
پیامدهاى این دو شکست
1. درهم ریختن ارکان سپاه: در این دو شکست روحیه سپاه ایران در هم شکست و نیروهاى مردمى را از شور و هیجان انداخت و آرایش سپاه و قواى مسلح در هم ریخت زمام امور از کف فرماندهى جنگ بیرون رفت شبکه اطلاعاتى خبررسانى خبرگیرى و خبرپراکنى که مهم ترین و سرنوشت سازترین بخش جنگ است از هم گسست و دچار آسیب شد و شایعه ها سپاه ایران را شکست خورده زمین گیر شده از هم گسیخته و سپاه روس را نیرومند دمان و تازان و پیش رونده وانمود مى کردند و اینها سبب شد که ارکان سپاه ایران دچار آسیب شدید بشود و ناامیدى مردم و سپاهیان عرصه را براى میدان دارى سپاه روس باز بگذارد.
2. اختلاف در مرکز فرماندهى: در روز اول ربیع الاول 1242هـ.ق. 18/ اکتبر 1826 م. جلسه مهمى در اهر محل استقرار فتح على شاه با شرکت افسران ارشد صدراعظم آصف الدوله عباس میرزا تشکیل شد و پس از بحث بسیار درباره وضع جبهه هاى جنگ بر آن شدند و آهنگ آن کردند که خط بازدارنده و نگهدارنده اى در برابر سپاه روس پدید آورند.70
در همین جلسه بود که قائم مقام با ادامه جنگ مخالفت کرد و عباس میرزا بر او خشم گرفت و به مشهد تبعیدش کرد.
در گزارشى آمده است:
(در این مجلس تقریباً عقیده عموم به ادامه جنگ بود; امّا قائم مقام برخلاف عقیده همه با مقایسه نیروى مالى و نظامى طرفین اظهار داشت که: ناچار باید با روسها از در صلح در آمد. این نظر که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد در آن روز همهمه اى در مجلس انداخت و جمعى بر وى تاختند و او را به داشتن روابط پنهانى با روسها متهم کردند. پس دوباره از کار بر کنار و به خراسان اعزام شد.)71
این دیدگاه ناسازگار با دیدگاه حاکم اگر چه به نام قائم مقام ثبت شده و او به جرم این ناسازگارگویى از مرکز فرماندهى بیرون رانده و به مشهد تبعید شد; امّا چه بسا دیگرانى هم بوده که دیدگاه او را داشته ولى جرأت بیان آن را نداشته اند.
این اختلاف پنهان و نهان دیدگاه ها دوگانگیها در مرکز فرماندهى و تبعید قائم مقام اثر خود را گذاشت و کسانى که نظر راه گشایى داشتند از ترس این که مورد خشم قرار بگیرند و از دم تیغ گذرانده و یا تبعید و برکنار شوند ابراز نمى کردند.در این چنین برهه سرنوشت سازى بى بهره شدنِ عباس میرزا از دیدگاه هاى مشاورى زیرک همه سو نگر و ژرف اندیشى مانند قائم مقام و دیدگاه هاى دیگران که مى توانست در این هنگامه مدد کارش باشد سخت زیانبار بود و آن به آن سبب هر چه بیش تر زمین گیر شدن سپاه ایران در برابر سپاه روس و پیامدهاى ناگوارى به جاى گذاشت.
در اول ربیع الاول شاه طویله شامى را به قصد اهر و تبریز ترک گفت. پس از مدت کوتاهى ماندن در تبریز 26 ربیع الاول تبریز را به قصد تهران ترک گفت و در 22 ربیع الثانى 124272 (شمارى گفته اند 22 ربیع الاول)73وارد تهران شد.
3. کناره گیرى علما از جنگ : پس از شکست سپاه ایران در گنجه و شوشى علما بویژه سید مجاهد به این نتیجه رسیدند که عباس میرزا و درباریان در پشتیبانى از مردم و سرزمینهاى اشغالى صادق نیستند و عباس میرزا از روى عمد در گشودن و به چنگ گرفتن قلعه شوشى کوتاهى ورزیده و این فلاکت را براى سپاه ایران به بار آورده است تا پیروزیهاى درخشان سپاه به نام اسلام و علما تمام نشود و آنان در حاشیه قرار بگیرند و به عنوان قهرمان جنگ شناخته نشوند.
عباس میرزا و درباریان وقتى که فهمیدند علما و سید مجاهد به نیرنگها و دسیسه هاى آنان پى برده اند چاره کار در این دیدند آن برگ دیگر از دسیسه خود را نیز رو کنند و به علما بویژه سید مجاهد آزار و اذیت برسانند و توهین روا دارند و به جوسازیها و تبلیغها شکست در جنگ را به گردن سید مجاهد بیندازند و با اجیر کردن اوباش و به بهانه هاى واهى کارى کنند که علما تاب نیاورند و
جبهه را ترک گویند. از جمله آن بهانه ها کشته شدن چند تن از سادات را در جنگ گنجه دست آویز قرار دادند و اوباش و شمارى از مردم عوام و ساده لوح را فریفتند که به سید بد بگویند و بى ادبانه و گستاخانه با او برخورد کنند.
ولى درباریان تلاش ورزیده و در گزارشها و تاریخهاى دربارى بازتاب داده اند: مردم تبریز به خاطر کشته شدن چند تن از سادات و فرماندهان تبریز در جنگ گنجه به روى علما بویژه سید مجاهد بُراق شدند و به آنان توهین روا داشتند و گستاخى کردند چون آنان را عامل این جنگ و کشته شدن سادات و فرماندهان مى دانستند. از این روى با این که شاه از علما به خاطر این برخورد دور از ادب مردم دلجویى کرد و دلجویى شاه سبب گردید مردم آرام گرفتند ولى آنان جبهه را ترک کردند.
غافل از این که مردم شهادت طلب کسانى که از جان و مال گذشته و در دفاع از اسلام و سرزمین خود به پاخاسته اند هیچ گاه چنین رفتارى را انجام نمى دهند. نمى توان گفت اینان مردم بودند که مردم بارهاى بار وفادارى و هم پیمانى همراهى و هم گامى خود را با علما اعلام کرده بودند و علما را بسان نگین در حلقه خود داشتند و شاه و دربار و
عباس میرزا براى پیشبرد برنامه ها و سیاستهاى جنگى خود آن به آن از علما کمک مى گرفتند چون در بین مردم پایگاه بالایى داشتند و حال چطور شد که این مردم به علما پشت کردند و شاه براى آرام کردن مردم به دیدار علما شتافت و آنان را محترم و عزیز داشت. تا مردم به پیروى از پادشاه آنان را گرامى بدارند؟
این یعنى وارونه سازى و باژگونه جلوه دادن تاریخ و حقایق از این روى باید در تک تک گزارشها صورت جلسه ها سخن فرماندهان علما و… درنگ ورزید و با دقت و شمّ تاریخى پرده ها را کنار زد تا خورشید حقیقت خود را بنمایاند.
در این باب; یعنى روى گردانى علما از جنگ دو گونه گزارش در تاریخ بازتاب یافته است:
1. علما چون با اعتراضها بدگوییها گستاخیها و بى احترامیهاى مردم به خشم آمده از کشته شدن سادات رو به رو شدند ناچار عرصه جنگ را ترک گفتند.
رضاقلى خان هدایت در روضة الصفا مى نویسد:
(چون عوام تبریز به جهت کشته شدن تنى دو از سادات و قادات آن ولایت با جناب آقا سیّد محمد مجتهد سوء ادب شیوه کردند حضرت شاهنشاه به دیدن جناب مجتهد العصر توجه فرمود و زنگ کدورت از آیینه خاطر علما زدود.)74
میرزا حسن فسایى در فارسنامه ناصرى همانند همین گزارش را مى آورد و درباره دلجویى شاه از علما مى نویسد:
(به دیدن جناب آقا سید محمد رفتند و نهایت احترام را به جا آوردند و عوام تبریز چون این گونه محبت را دیدند از نیت آزار برگردیدند.)75
از همین گزارشها مى توان دریافت این که مردم (البته به پندار تاریخ نگاران)
دست از آزار و اذیت علما بر مى دارند سر رشته کار در دست دربار بوده و دربار غوغاآفرینى کرده و هیاهو علیه علما به راه انداخته است که با دیدار شاه و دلجویى از علما فتنه خاموش مى شود و گرنه در واقع مردم میدان دار بودند از شاه حرف شنوى نداشتند که با دلجویى او از علما خاموش شوند و افزون بر این با یک دیدار و یک دلجویى آن هم به دور از چشم همگان و در خلوت و جمع درباریان خاموش نمى شدند و حرکت را ادامه مى دادند. پس معلوم مى شود صحنه گردان دربار بوده که با یک دیدار و دلجویى اوباش برانگیخته شده و اجیر به بیغوله هاى خود مى روند و از آزار و اذیت و توهین دست برمى دارند.
2. سید محمدمجاهد و علما با مردم مشکلى نداشتند و این اندازه زیرکى هوشیارى و شم سیاسى داشتند که دریابند کسانى که به آنان توهین مى کنند و رویاروى آنان مى ایستند و گستاخانه حرف مى زنند به جایى پشت گرمى دارند و ازسوى کسانى هدایت مى شوند.
حتى اگر مردمان اعتراض کننده و خرده گیر به علما مردمان غیر وابسته به دربار نیز مى بودند علما تاب تحمل خرده گیریهاى آنان را داشتند و مى توانستند از جایگاه و نفوذ کلمه خود استفاده کنند و آنان را آرام سازند و بر زخم شان مرهم گذارند و از آنان باز در دفاع از کیان اسلام و سرزمینهاى اسلامى به بهترین وجه و بهنگام استفاده کنند.
ولى قضیه جوّسازى علیه علما و بویژه سید مجاهد ریشه در جاى دیگر داشت و آن رو شدن دست عباس میرزا در نزد علما و سید مجاهد بود.
از گزارشهاى گوناگون بر مى آید سید مجاهد با عباس میرزا اختلاف شدید پیدا کرده بوده 76 و وى را در جنگ قلعه شوشى سهل انگار مى دانسته که از روى عمد سپاه ایران را به این فلاکت انداخته و با این که مى توانسته قلعه شوشى از دست روسیان بگیرد اهمال ورزید و پیشنهاد صلح را پذیرفته است.
در کتاب نجوم السماء آمده:
هنگامى که فرمانده سپاه روس به عباس میرزا پیشنهاد صلح داد شمارى از فرماندهان و پیرامونیان وى گفتند:
(اولى آن است که قبل از فسخ انقطاع حرب کنید و مسؤول قوم مخالف را مقرون اجابت فرمایید; زیرا که حال خلوص ارادت و اجتماع سائر عجم به خدمت جناب سید به حدّى است که مشاهده نمودند. پس اگر این فتح واقع شد سلطنت به سوى سید منتقل خواهد شد و شما از این دولت محروم خواهید ماند. عباس میرزا بر گمان باطلش اعتماد نموده و سخن فاسدش را قبول داشته…وعده اجابت صلح به قوم مخالف داده به ملازمان خود امر نمود که رایات عسکر را از دستها بر زمین گذارده و خود بر حسب ظاهر کناره رفت تا جنگ برهم خورد و نوبت به وقوع فتح نرسید ناچار آن جناب و پادشاه بعد از مصالحه از آن نواحى مراجعت کردند.)77
سید مجاهد وقتى این ناجوانمردیها را دید و دریافت عباس میرزا و درباریان در فکر مردم سرزمینهاى اشغالى نیستند و نمى خواهند آنان را از ستم برهانند و سوداهاى دیگرى در سر دارند; از این روى تبریز را ترک کرد و غم جانگاه شکست و خیانتها او را از پاى درآورد.78 تاریخ رحلت آن بزرگ مرد را 13 جمادى الثانى 1242 نوشته اند.79
پس از سید مجاهد دیگر علما نیز تبریز را ترک گفتند.
تنکابنى در قصص العلماء از جلسه اى گزارش مى دهد که شاه با علما براى ارزیابى و بررسى علت شکست سپاه ایران داشته است. بر این گزارش در آن جلسه ملا محمد تقى برغانى معروف به شهید ثالث به روشنى پرده از روى ماجرا بر مى دارد و کوتاهى و سهل انگارى عباس میرزا را در قالب داستان هماوردى و پنجه در پنجه افکندن عابد بنى اسرائیل و شیطان با بیانى شیرین و
شیوا بیان مى کند:
(…در بدو امر نایب السلطنه غالب آمد و در آخر امر مغلوب شد. بعد از مغلوب شدن او را به فتح على شاه عرضه داد. پس مرحوم فتح على شاه در محضر علما از کارزار سردار سپاه ظفر آثار نایب السلطنة سؤال نمود. کسى جواب نگفت باز مکرر کرد.
شهید ثالث در کَرّه [بار] ثالثه معروض داشت که من خبر از ایشان دارم لیکن تفصیل آن موقوف بر تقدیم حکایت مؤخره مختصره است و آن این است که:
در بلاد بنى اسرائیل عابدى در صومعه به عبادت خداى تعالى عمر را مصروف مى داشت و در جوار آن صومعه درختى بسیار بزرگ بود که قافله در سایه درخت نزول مى نمودند و دزدان چندى مى آمدند و در بالاى آن درخت پنهان مى شدند. چون قافله به خواب مى رفتند دزدان مى آمدند و اهل قافله را به فغان مى آوردند و اموال ایشان را یغما مى نمودند. پس وقتى عابد به خیال آن شد که قربة الى اللّه آن درخت را قطع کند تا دزدان در آن ها پنهان نشوند و دماء و اموال مردمان از شرّ مفسدان محفوظ بماند. پس به این حق نیّت حربه برداشت و به پاى آن درخت رسید و شروع نمود که درخت ببرد و قطع کند. چون شروع نمود شیطان به صورت شخصى متصور شد و با عابد در مقامِ مشاجره برآمد که من تو را نمى گذارم. پس منازعه نمودند و آخر کار بر کُشتى قرار گرفت و عابد شیطان را بر زمین زد. خواست سرش را جدا کند لیکن چون شیطان از مهلت داده شدگان بود لهذا از قتل او در گذشت و شیطان به مکان خود مراجعت نمود و عابد آن درخت را تا نصف برید و شب در آمد.
عابد با خود گفت که: امشب مى روم و صباح مى آیم و باقى درخت را قطع مى کنم.
پس به منزل خود معاودت نمود. آن شب با خود اندیشه کرد که نصف درخت را قطع نمودم و صباح نصف دیگر را قطع مى کنم و کاروانان را از شرّ دزدان خلاص مى نمایم. اکنون صلاح در آن است که از کاروانان براى عمل خود باج ستانم تا مخارج معاش من نیز معمور گردد.
پس صباح رفت و شروع به قطع آن درخت نمود ناگاه شیطان بار دیگر عود نمود. او را مانع شد. آخرالامر کار به کُشتى انجامید و شیطان عابد را بر زمین انداخت و او را حکم نمود که قطع آن درخت ننماید. پس چون عابد روز اول نیّت او قربة الى اللّه بود لهذا بر شیطان غلبه نمود و روز دوم چون نیّت عابد مَشوب و غرض او جلب منفعت براى خود بود فلذا مغلوب و منکوب شد و شاهزاده نایب السلطنه در دعواى اول چون نیّت قربت داشت بر لشکر روس غالب آمد و در جنگ دوم چون نیّت ایشان مشوب بود فلذا مغلوب شدند.)80
پس از این رخداد و پس از رو شدن دستهاى فتنه انگیز در جنگ و پى بردن علما به فتنه انگیزیها و سهل انگاریهاى عباس میرزا و پیرامونیان وى دربار وعباس میرزا احساس خطر کردند و از آن جا که به جایگاه و نفوذ علما آگاهى داشتند و مى دانستند که علما دیر و یا زود با مردم در این باره سخن خواهند گفت و نقشه هاى آنان را رو خواهند کرد پیش دستى کردند و از یک سوى دستگاه لجن پراکنى خود را علیه علما به کار انداختند و از دیگر سوى اوباش را به صحنه آوردند تا به آزار و اذیت علما بپردازند و عرصه را بر آنان تنگ بگیرند.
به آزار و اذیت اوباش وابسته به دربار اشاره کردیم و اکنون نگاهى مى افکنیم به نسبتهاى ناروایى که درباره سید مجاهد درباریان ساختند و پراکندند: 1. وابستگى به انگلیس: پس از حماسه بزرگ پانزده خرداد رژیم پهلوى به تکاپو افتاد تا کارنامه سیاهى از علماى بزرگ پیشین ارائه دهد.81 از این روى به تاریخ نویسى و تحریف تاریخ روى آورد و در این راستا از جمله آثارى که قلم بمزدهاى وابسته به دربار در آن دست بردند جلد دوم تاریخ سیاستگران دوره قاجار بود.82 در این اثر که پس از قیام پانزده خرداد نگاشته شده83 آورده اند:
(مقارن این ایّام سید محمد مجاهد که یکى از روحانیون مقیم عتبات عالیات بود و سالهاى دراز توسط قنسول انگلیس مقیم بغداد از موقوفات قلابى هندوستان متنعم بوده براى روشن کردن آتش جنگ مأمور ایران کردند.)84
همو پس از نقل مطلبى از کتاب (تاریخ نو)درباره شرکت علما در جنگ مى افزاید:
(حاجى میرزا آقاسى هم که در سلک ملاّها در آمده بود على رغمِ قائم مقام با سید مجاهد و اعوانش همدست شده و با دسته عبداللّه خان امین الدوله بیرقدار سیاست انگلیس همکارى مى کرد این دارو دسته همه جا قائم مقام را مخالف آزاد کردن مسلمانان قفقاز شهرت مى دادند….)85
سامان دهندگان کتاب پس از این که وانمود کرده اند : سید مجاهد از موقوفات (اود) حقوق دریافت مى کرده خواننده را به کتاب دیگر خان ملک ساسانى:( دست پنهان سیاست انگلیس) ارجاع داده اند که گویا در آن اسنادى
وجود دارد که بیانگر حقوق بگیرى سید مجاهد از موقوفات (اود) هندوستان است.86 در حالى که خان ملک در آن کتاب به وقف کننده و انگیزه وى برابر آنچه بر سر زبانها شایع بوده پرداخته و درباره سید مجاهد سخنى به میان نیاورده است.87
پاسخ:
الف.موقوفه (اود) هندوستان به سال 1850م1266/هـ.ق. بنیان گذاشته شده در حالى که سید مجاهد به سال 1242هـ.ق. دیده از جهان فرو بسته است با این حساب بیست و چهار سال پس از درگذشت سید مجاهد موقوفه(اود) هندوستان بنیان گذاشته شده حال چطور سید مجاهد حقوق بگیر موقوفه(اود) بوده است؟
اسماعیل رائین در کتاب حقوق بگیران انگلیس درباره موقوفات(اود) مى نویسد:
(در سال 1850 میلادى(1266قمرى) شعبه اوقاف هندوستان در کنسولگرى انگلیس در بغداد که زیر نظر سفارت انگلیس در تهران کار مى کرد دائر شد…. یک سال بعد از این ناگهان شهرت یافت که راجه (اود) فرمانرواى هندوستان قسمتى از موقوفات خود و سایرین را در اختیار کنسولگرى انگلیس در بغداد و سفارت آن دولت در تهران گذاشته است که از درآمد آنها مخارج لازم تأمین گردد.
انگلیسیها در همان وقت شهرت دادند که: غازى الدین حیدر هندى پادشاه صوبه اود و فرمانرواى لکنهونیز قسمتى از مایملک و دارایى خود را وقف مراکز دینى شیعیان کرده است که بالمناصفه در نجف و کربلا تقسیم شود.)88
همو در جاى دیگر نیز همین تاریخ را یادآور مى شود.89
ب. پیش از این روشن شد که: دولت ایران براى رویارویى با روس خود را پیش از فتواى سید مجاهد آماده کرده بود ولى بر آن بود که حرکت خود را با پشتیبانى علما نیرو بخشد.حال اگر فتنه اى بوده و دسیسه اى از سوى انگلیس انگیخته شده مرکز آن دربار بوده که به دهها نشان و قرینه زمینه داشته و مهیّاى پذیرش میکرب انگلیس بوده است.
ج. سید مجاهد فتواى دفاع از ستمدیدگان در بند روس را داده و فتح على شاه را هم از فتواى دفاعى خود آگاهانده90 که اگر بر آن است به دفاع برخیزد و سرزمینهاى اشغالى را باز پس بگیرد و مردم را از چنگ روس برهاند این فتوا را پشتوانه کارخود سازد واز دریاى بى کران نیروى مردمى در این راستا بهره برد.
فتح على شاه عباس میرزا قائم مقام و دیگر درباریان پس از آگاهى از فتواى سید نه تنها ناسازگارى با فتواى او نداشته که آن را هماهنگ با هدفها و برنامه هاى خود دانسته و در تبلیغ و ترویج آن به تلاش برخاسته و در بسیج مردم بر اساس این فتوا و گرفتن فتواى جهاد از دیگر علما سخت به تکاپو افتاده اند.
د. این که امین الدوله میزبانى سیّد را در تهران به عهده گرفته به دستور فتح على شاه بوده است.91 این که سامان دهندگان کتاب سیاستگران دوره قاجار وارد شدن سید را به منزل امین الدوله دلیل وابستگى وى به انگلیس دانسته اند پس فتح على شاه را هم باید از این جمله دانست و یا دست کم سرّ آن را در دربار فتح على شاه جست که چرا سید مجاهد را در منزل امین الدوله سکنى داده است؟
2. فرار از میدان کارزار: خان ملک ساسانى یا کسانى که در نوشته او به دستور دستهاى پنهان دست برده نوشته اند:
(به زودى مقدمه قشون روس تا ترکمان چاى پیشرفت و نایب السلطنه فرمانده کل قشون و سید محمد مجاهد هر دو متوارى شدند….)92
سعید نفیسى پیش از93 خان ملک ساسانى در نوشته خود: تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران که به سال 1343هـ.ش.نشر یافته این نسبت را به سید داده است.94
پاسخ:
الف. سید مجاهد در سال 1342هـ.ق. تبریز را ترک گفته و در جمادى الثانى همان سال چشم ازجهان فرو بسته; امّا شکست ایران به سال 1243 بوده است.
ب. انگیزه سیّد از ترک تبریز به سال 1242 فرار از عرصه کارزار نبوده بلکه همان گونه که پیش از این یادآور شدیم سهل انگارى و کوتاهى کردن عباس میرزا در گرفتن قلعه شوشى سید را آزرده خاطر کرد; از این روى پس از ناامید شدن از اصلاح امور عرصه را ترک گفت.
مرحله سوم جنگ
این مرحله از جمادى الثانى 1242 تا پایان ذى حجّه همان سال را در بر مى گیرد. در این برهه ایران براى صلح با روسیه به تلاش برخاست; امّا نتیجه اى نداد و روس با برترى که پیدا کرده بود و آمادگى که داشت پى در پى به ایران یورش آورد.
عباس میرزا داود خان را براى صلح به روسیه گسیل داشت. وى از راه قسطنطنیه در محرم 1242 به سوى پایتخت روسیه روانه شد. با نماینده اتریش تماس گرفت و از صدراعظم اتریش براى رفتن به روسیه کمک خواست. با این حال به او اجازه ورود به پایتخت روسیه داده نشد و در 26 جمادى الاول 1242 دسامبر 1826 به ایران بازگشت.
به هنگام خاموش شدن شعله هاى جنگ در زمستان با پافشارى سرجون مکدانلد نماینده انگلیس میرزا محمدعلى برادر میرزا ابوالحسن خان وزیر
خارجه براى آگاهاندن روس از موضع ایران درباره صلح با نامه اى از سوى ایران به همراه سیصد اسیر جنگى روس که به دستور فتح على شاه براى اعلام حسن نیّت آزاد شده بودند ایران را به قصد گرجستان ترک گفت.
میرزا محمد على از مذاکره با یرمولف نتیجه اى نگرفت. از این روى به دیدار ژنرال دبیج رفت تا مگر از این سفر دستاوردى براى ایران داشته باشد.
این دیدار در شعبان 1242هـ.ق./ مارس 1827 میلادى انجام گرفت و ژنرال دبیج چند شرط براى صلح به نماینده ایران پیشنهاد کرد:
1. دولت ایران پنج هفته از جنگ دست بکشد.
2. تمام ناحیه هاى شمال ارس که روسیه در اختیار گرفته به دولت روسیه واگذار گردد.
3. ایران هفتصد هزار تومان بابت خسارت جنگى به روس بپردازد.95
میرزا محمد على که اجازه نداشت درباره شرطهاى پیشنهادى ژنرال دبیج به گفت و گو بپردازد به ایران بازگشت.با این که روس اعلام کرده بود: در برابر سیصد اسیر روسى که ایران آزاد کرده سیصد اسیر ایرانى را آزاد خواهد کرد در هنگام بازگشت نماینده ایران اعلام داشت: ما خود را ملزم به آزادى این شمار از اسیران ایرانى نمى دانیم.
در رمضان 1242 یرمولف به پایتخت روس فرا خوانده شده و جاى وى ژنرال پاسکویچ به فرماندهى لشکر روس در آذربایجان گمارده شد.
سپاه روس به فرماندهى پاسکویچ دشت ایروان را زیر سلطه خویش درآورد; امّا مردم و سپاه ایران در قلعه ایروان مقاومت ورزیدند.
در 27 ذى حجّه 22/1242 ژوئیه 1827 قلعه عباس آباد به دست دشمن افتاد و احسان خان عباس آباد را به دشمن تسلیم کرد.
برادر وى شیخ على خان قلعه اردو باد را به دشمن واگذارد.96
مرحله چهارم جنگ
این مرحله از ذى حجّه 1242 تا پایان جنگ را در بر مى گیرد. در این مرحله روس به پیشرفتهاى بسیارى دست یازید.
پاسکویچ پس از اشغال عباس آباد به پیشروى ادامه نداد و براى استراحت سربازان تا مرز ایران و روس واپس نشست.
در آغاز سال1243 / ژوئیه 1828 عباس میرزا در ده کیلومترى اوچ کلیسا در ناحیه اشتراک نیروهاى زیر فرمان ژنرال کراکوفسکى را در هم شکست و در این نبرد کشته هاى روس از دوازده هزار تن گذشت.
در پیرامون نخجوان در محلى به نام خنزیرک سپاه ایران لشکر روس به فرماندهى اریستوف را در هم شکست.
عباس میرزا در نامه اى به فتح على شاه در خواست ساز و برگ نظامى و آذوقه کرد. شاه درخواست وى را نپذیرفت و در رساندن کمک به سپاه کوتاهى ورزید و این سبب گردید سپاه ایران دچار بحران شدید بشود و ایران از این امر خسارت ببیند 97 و ناگزیر سپسها چندین برابر خواسته عباس میرزا براى سرو سامان دادن به نیروها در عرصه کارزار خسارت جنگى به روس بپردازد.
واتسون از بازتاب شاه در برابر نامه عباس میرزا چنین گزارش داده است:
(شاه با دریافت این نامه به قدرى عصبانى و خشمناک شد که وزیرى که نامه را تقدیم کرده بود ششصد تومان جریمه کرد و تا چند ساعت بعد کسى جرأت نداشت که به حضور او برود.وقتى که شاه به حال عادى برگشت پس از آن که پسرش را هزار بار لعنت و نفرین کرد تصمیم گرفت وزیر امور دول خارجه را به لندن بفرستد تا دولت انگلیس را وادار کند که نفوذ خود را نزد حکومت روس به کار برد و آنها را ترغیب به استقرار صلح آبرومندى نماید.)98
این برخورد فتح على شاه و نفرستادن کمک به جبهه هاى نبرد سپاه ایران را از حرکت باز داشت.ولیعهد در برابر این بحران ناگزیر شمارى از سربازان و لشکریان را مرخص کرد.
از آن سوى وقتى فرماندهى سپاه روس بى حرکتى و کندى سپاه ایران را دید و جاسوسان او را از نابسامانى و بى سازو برگى سپاه ایران آگاهاندند دگر بار بر آن شد ایروان را تسخیر کند و به زیر سلطه خود در آورد. از این روى ایروان را محاصره کرد و پس از هشت روز جنگ خونین و مقاومت سرسختانه مردم در 14 ربیع الاول 15/1243 اکتبر 1827 ایروان را به زیر سلطه خود در آورد99.
در همین برهه ژنرال آریستوف مأمور شد که تبریز را از چنگ ایران به در آورد و سلطه روس را بر آن بگستراند. آصف الدوله حاکم تبریز بر آن شد که به رویارویى با سپاه روس برخیزد; امّا مردم تبریز به خاطر ستمها و بیدادهاى بسیار او حاضر نشدند زیر بیرق او با روس وارد عرصه کارزار شوند. از این روى تبریز در سوم ربیع الثانى 24/1243 اکتبر 1827 میلادى بدون هیچ مقاومتى از هم فرو پاشید.
شمارى از مردم از جمله روحانى به نام میرفتاح فرزند میر فتاح نویسنده و رساله جهادیه 100به پیشباز سپاه روس شتافتند.
کار این مردم و آن روحانى ناآگاه خائنانه بود اینان مى پنداشتند با آمدن سپاه روس به تبریز خود و دیگر مردم از ستمها و بیدادگریهاى آصف الدوله رهایى مى یابند 101 که به زودى به اشتباه و خیانت بزرگ خود پى مى برند و همه یکدل و یک رأى با هماهنگى و همبستگى به رویارویى با روس پرداختند.
در این که چه شد تبریز بدون هیچ مقاومتى از سوى مردم به دست روسها افتاد گزارش گران و تاریخ نگاران به علتها و سببهایى اشاره کرده اند که اکنون یادآور مى شویم:
1. همکارى فرزندان على خان مرندى با روسها که به سبب واگذارى قلعه گنجه به دشمن به دستور عباس میرزا کشته شده بود.
واتسون مى نویسد:
(اولین علت سقوط تبریز را به نارضامندى سران مرند که پدر ایشان را به امر عباس میرزا کشته و او سال پیش پاسگاه خود را در قلعه گنجه خالى گذاشته بود مى توان نسبت داد.
این جوانان که در صدد انتقام از ستمکارى آصف الدوله درباره مردم تبریز اطلاع داشتند به پرنس اریستوف اطمینان دادند که اگر به کرسى ایالت آذربایجان هجوم کند مقاومتى نخواهد دید.)102
2. ناخرسندى مردم از رفتار و کارکرد اللهیار خان آصف الدوله: ستمها بیدادها زورگوییها و کنشهاى غیرمنطقى و نابخردانه آصف الدوله عرصه را بر مردم تنگ کرده بود و جان و مال هیچ کس از دست او و نیروهاى زیر فرمانش در امان نبود. مردم در شهر و دیار خود همیشه احساس ناامنى مى کردند و هر آن احتمال مى دادند که خود و دودمانشان بر باد رود.
او از حرکتهاى ددمنشانه خود حتى در گاه یورش دشمن به تبریز دست برنداشت و به جاى برخوردهاى مهرورزانه با مردم و برانگیختن آنان به دفاع از شهر به خشونت و تهدید روى آورد:
(براى عبرت مردم در همه میدانهاى شهر دستور داده بود گروهى از بى گناهان را و مردم و رهگذر را گوش و بینى ببرند و کور کنند و از این کار هم نتیجه نگرفته بود.)103
مردم تبریز با این که در برهه هاى سرنوشت ساز حماسه ها آفریده بودند و شهامت و دلیرى و دلاور مردى آنان در برابر بیگانگان بر تارک قهرمانیها و دلاوریهاى مردمان این سرزمین مى درخشید و پایمردیهاى آنان در برابر عثمانیان براى همگان افتخارآمیز بود. در خاطره ها زنده بود آن حماسه بزرگ و جاودانه ملت تبریز. غیور مردان تبریز در هنگامه اى سخت و دشوار با این که سپاهیان از ترس تیغ نیروهاى جرّار عثمانى گریخته و شهر را خالى کرده بودند امّا مردم حماسه آفرین همان بى نام و نشانان شیرازه سپاه خون آشام عثمانى را با پایمردیها و ایستادگیهاى خود از هم گسستند. امّا در جنگ روس علیه ایران چه شد شمارى به پیشواز روس رفتند و شمارى به تماشا ایستادند و در برابر این رویداد بزرگ واکنشى نشان ندادند؟
ستم و بیدادِ ستم پیشه مردانى مانند آصف الدوله مردم را از حرکت باز داشته و زمینه را براى ناشایستگان بیگانه پرست هموار ساخته بود. بیگانه پرستى در فضاى آلوده به ستم و بیداد رشد مى کند.
بله تبریز را ستم کارگزاران قاجار در برهه اى از گردونه حماسه آفرینیها خارج ساخته بود; از این روى به نوشته محمود محمود در گاه یورش روس:
(خود اهالى به پیشوایى علماى خود روسها را به گرفتن تبریز دعوت نمودند و آنها را با سلام و صلوات وارد تبریز کردند.)104
همو مى نویسد:
(موضوع دیگر که بیش از هر موضوعى داراى اهمیت است عدم رضایت سکنه این نواحى از اولیاى امور آن دوره است. اهالى تبریز که در تاریخ ایران براى حفظ وطن خود بیش از سکنه سایر نواحى معروف به فداکارى و وطن پرستى مى باشند در این موضوع با میل و رضا روسها را به تبریز دعوت نمودند. در صورتى که مکرر اتفاق افتاد که قشونهاى دولتهاى وقت از قشونهاى اجنبى شکست خورده آذربایجان را رها نموده رفته اند; ولى سکنه تبریز با یک جانبازى و فداکارى قابل تمجیدى در مقابل حملات آنها ایستادگى نموده از اماکن خود دفاع کرده اند.)105
3. درباریان عباس میرزا و پیرامونیان نابخرد او وقتى که سید مجاهد را به دم تیغ زبان اوباشان و ولگردان دادند و آنان در این کوى و در آن کوى زبان به نکوهش سید گشودند و او را عامل جنگ و کشت و کشتار دانستند و به برانگیختن مردم مصیبت زده پرداختند و علیه جنگ و جوانمردیها سخن گفتند و عرصه را بر سید حماسه آفرین تنگ کردند باید فکر چنین روزهایى را مى کردند.
وقتى که درباریان براى بیرون راندن رقیب از صحنه از هر ترفندى سود بردند واز هیچ گونه لجن پراکنى پرهیز نداشتند فضا را آلودند غیور مردان را از صحنه بیرون راندند طبیعى بود که تبریز آلوده به این آلودگیها و خالى از غیور مردان و انبوه از اوباشان دیر یا زود عرصه تاخت و تاز دشمن مى شود.
مردم با دلاورمردیها و میدان داریهاى قهرمانان سرداران فرمانروایان حاکمان و عالمان و پیشوایان خود برانگیخته مى شوند.به عرصه کارزار مى آیند و افتخار شرف براى ملت و سرزمین خود مى آفرینند. اگر چنین نباشد و جامعه دچار مصیبت و بلایى شده باشد که قهرمانان نمود و ظهورى نداشته باشند و نتوانند عرصه دارى کنند و در عرصه بمانند و بشکفند و اگر در میدانى هم بشکفند دچار تیرهاى بلا شوند دلاور مردى پا نمى گیرد مردانگى و شجاعت رشد نمى کند غیورى و غیرت نمود نمى یابد جامعه افسرده و پژمرده مى شود و بیغوله نامردان و اوباش و هرزه درایان و ژاژخواهان وقتى در جامعه تبریز عالمى با آن پیشینه باشکوه و پاک و بافداکارى به یاد ماندنى در گاه جنگ ایران و روس آن چنان بازیچه اوباش و ولگردان قرار بگیرد روشن است که غیورى و غیور مردى مى پژمرد و هیچ غیور مردى را یاراى آن نمى ماند که پا در میدان بگذارد که از چنین فرجامى در هراس است.
در تبریز شمارى به خیانت و شمارى به پندار خود از روى مصلحت و براى جلوگیرى از خون ریزى به پیشباز سپاه روس رفتند.
افزون بر این ها مردم از سپاه و فرماندهان سپاه ناامید بودند و مى دانستند
مانند دیگر میدانهاى کارزار مقاومتى نخواهند کرد106 و آنان را بى ابزارى براى دفاع رها خواهند ساخت.
اینها و بسیارى از انگیزه ها وعلتها و سببهاى دیگر مردم را از هر گونه مقاومتى در گاهِ یورش روس بازداشت و روس به کمک اوباش و بیگانه پرستان و مردمان ساده لوح و ترسو و عاقبت نیندیش شهر را به زیر سیطره خود در آورد. در این هنگامه غوغاسالاران و بیگانه پرستان براى هموار کردن راه سپاه روس و بهره ورى از عوام پسر حاجى میرزا یوسف مجتهد را که در لباس روحانیت بود و از دانش تقوا و کارآزمودگى بهره اى نداشت و سوداها و هوسهایى در سر داشت.به جمع خود آوردند و او هم که پنداشت مى تواند در این هیاهو و خالى بودن عرصه از مردان علم و عمل براى خود جایى باز کند و بر عوام حکم براند پیش افتاد و ننگ استقبال از سپاه بیگانه را در کارنامه ننگین خود ثبت کرد.
محمد تقى سپهر درباره وى مى نویسد:
(از میان بلده تبریز پسر حاجى میرزا یوسف مجتهد که میرفتاح نام داشت جوانى نامجرب بود به تسویلات و تخیّلات شیطانى دانست که اطاعت امپراطور روس مورث متابعت عوام الناس خواهد شد.)107
رضا قلى خان هدایت وى را جوانى مغرور دانسته است.108
ولى سعید نفیسى برخلاف تاریخ نگاران و وقایع نگاران حاضر در صحنه و نزدیک به آن وقتى که پس از 1342 و قیام خونین پانزده خرداد قلم به دست مى گیرد و تاریخ مى نگارد به یک باژگونه گویى آشکار دست مى یازد و آن آوردن قید مجتهد پس از نام میرفتاح است که این را بارها تکرار مى کند.109
در همان برهه حساس و سرنوشت ساز بودند عالمانى که در آن هیاهو و میدان دارى اوباشان و بیگانه پرستان برخاستند و مردم را به مقاومت فرا خواندند; امّا صدایشان به جایى نرسید و در غوغا گم شد. از این روى ناگزیر شهر را ترک گفتند تا در زیر بیرق کفر نباشند و روزگار را به خوارى بگذرانند.110
با از هم گسستن شیرازه شهر تبریز و شهرهاى دیگر مانند اردبیل جبهه هاى ایران در برابر روس یکى پس از دیگرى فرو ریختند و سپاه ایران به فرماندهى فرماندهان قاجارى زمین گیر شد. فتح على شاه به ناگزیر قائم مقام را از مشهد به تهران فرا خواند و به سوى روسها براى مذاکره گسیل داشت. نتیجه گفت و گوهاى وى با روسها به بستن قرارداد ترکمان چاى انجامید که سندى است بر ذلّت ایران و دستاورد شوم و ننگین حکومت قاجار و بى تدبیرى سهل انگارى و خیانت پیشگى در جنگ.
باعثها و سببهاى شکست ایران
در لابه لاى بحث باعثها و سببهاى فرو ریختن دژهاى دفاعى ایران و زمین گیر شدن سپاه آن روشن شد; امّا اکنون و در این جا براى نمود هر چه بیش تر سببهایى که به شکست سپاه ایران انجامید; فهرستى از مهم ترین آنها ارائه مى دهیم:
1. بى تدبیرى و برآورد و دقیق نشدن توان و نیروى سپاه دشمن.
2. خیانت سهل انگارى فرماندهان جنگ و خانهاى منطقه.
3. اختلاف بین فتح على شاه و عباس میرزا نایب السلطنه و کوتاهى فتح على شاه در فرستادن سازو برگ نظامى و آذوقه و پوشاک سپاهیان.
4. فرسودگى ساز و برگ نظامى سپاه ایران ناکار آزمودگى و آموزش ندیدگى سربازان و ناآشنایى فرماندهان به فنون نظامى جدید و در برابر نو و پیشرفته بودن ساز و برگ نظامى سپاه روس کارآزمودگى و آموزش دیدگى سربازان و آشنایى فرماندهان روس به فنون نظامى جدید.
5. خارج شدن مردم غیور تبریز و شهرهاى پیرامون آن از صف دفاع گران به خاطر ستمها و بیداد گریهاى آصف الدوله.
6. ضعف و بى تدبیریهاى عباس میرزا و خیانت و یا کوتاهى وى در گرفتن قلعه شوشى.
7. خودرأیى و استبداد عباس میرزا در هدایت جنگ و رایزنى نکردن با آشنایان به فنون نظامى و آگاهان سیاسى و سیاستمداران غیروابسته و بى توجهى به رأى و نظر علما و در جریان نگذاشتن آنان.
8. خود را بى نیاز احساس کردن عباس میرزا و درباریان از علما و مجتهدان شرکت کننده در جنگ و لجن پراکنى علیه آنان. عباس میرزا و درباریان در مرحله نخستین جنگ دوّم پس از آن که سپاه ایران به پیروزیهاى چشم گیرى دست یازید خود را از حضور و نقش آفرینى علما بى نیاز احساس کردند و براى این که پیروزى به نام علما تمام نشود در فتح قلعه شوشى خیانت و یا سهل انگارى کردند و سپاه روس به پیروزى دست یافت وقتى علما بویژه سید مجاهد از این دسیسه آگاه شد و اعتراض کرد حمله سازمان یافته خود را علیه وى شروع کردند و او را عامل شکست شناساندند. و این حرکت شوم بیش ترین گسست بین مردم به رهبرى علما و حکومت گران را پدید آورد و سپاه ایران را از نیروى زاینده و بالنده مردمى بى بهره ساخت.
9. رقابت شدید برادران عباس میرزا و درباریان بر سر قدرت با عباس میرزا.111
10. دستان و دسیسه دولت انگلیس و دخالت و سوسه دوان جاسوسان کارگزاران و هواداران آن کشور در امور سیاسى نظامى و… کشور.112
11. ناخرسندى مردمان منطقه نبرد از کارگزاران حکومت قجرى و پدید آمدن قحطى شدید در آن ناحیه ها.
12. جاسوسى شمارى ازغیرمسلمانان منطقه براى دولت روس.113
پى نوشتها:
1. دائرة المعارف تشیّع ج484/5 ـ 489 نشر شهید محبّى تهران.
2. ناسخ التواریخ محمد تقى لسان الملک سپهر به اهتمام جمشید کیانفر ج 181/1 اساطیر تهران.
3. دائرة المعارف تشیّع ج 487/5.
4. ناسخ التواریخ ج 181/1.
5. کشف الغطاء شیخ جعفر کاشف الغطاء394/ چاپ سنگى; ج4 / 333 انتشارات دفتر تبلیغات اسامى قم.
6. مآثر سلطانیه تاریخ جنگهاى ایران و روس عبدالرزاق مفتون دنبلى به اهتمام غلامحسین صدرى افشارى 146/ ابن سینا; میراث اسلامى ایران به کوشش رسول جعفریان ج 92/1 انتشارات کتابخانه مرعشى نجفى قم.
7. ریاض المسائل سید على طباطبایى ج 13/8 تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت قم.
8. همان 18/.
9. همان 14/.
10. همان117/.
11.فهرست کتابخانه آستان قدس رضوى ج 404/5 شماره 601 کتب خطى.
12. میراث اسلامى ایران به کوشش رسول جعفریان دفتر اول 94/.
13. جامع الشتات میرزا ابوالقاسم قمى تحقیق مرتضى رضوى ج 178/3 انتشارات کیهان تهران.
14. جامع الشتات ج 400/2 چاپ سنگى.
15.ناسخ التواریخ ج 181/1 حاشیه.
16. منشآت قائم مقام.
17. همان. درباره رساله جهادیه.ر.ک: الذریعه ج296/5; ادبیات در جنگهاى ایران و روس هدایت اللّه بهبودى84/ به بعد; سید مجاهد پیشاهنگ جهاد 91/.
18. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران سید جلال الدین مدنى ج158/1 انتشارات اسلامى قم.
19. دین و دولت در ایران حامد الگار ترجمه ابوالقاسم سرّى148/; تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران سعید نفیسى ج151/2 بنیاد.
سعید نفیسى به نقل از روضة الصفاى ناصرى آورده است:
(کاربر حضرت شهریار صاحب قِران تنگ و به ابرام و اصرار مجتهدین ملت مجبور به جنگ شد. ناچار به دولت بهینه روسیه اتفاق آراى علما و امرا را در میان نهاده و او را رخصت رجعت داد….)
هدایت در فهرس التواریخ 398/ مى نویسد:
(خاقان صاحب قِران بنا بر حفظ مذهب و متابعت علماى اسلام ناچار از مصالحه در گذشت.)
20.دین و دولت در ایران 149/ ـ 150.
21. تاریخ اجتماعى ایران ج160/2.
22.عباس میرزا ناصر نجمى384/ علمى تهران.
23. تاریخ نو میرزا جهانگیر به کوشش عباس اقبال15/ على اکبر علمى و شرکا تهران شهریور 1327.
24. ناسخ التواریخ ج363/1.
25. مجله بررسیهاى تاریخى سال هشتم شماره 6 اسفند 249/1352; جهاد دفاعى و جنگ صلیبى ایران و روس تزارى على منذر152/.
26. مجله یادگار سال اول شماره 2 مهرماه 25/1323 مقاله:(غرامات معاهده ترکمان چاى و جریان پرداخت آن); مقالات اقبال آشتیانى گردآورى و تدوین: محمد دبیرسیاقى ج271/2 روزبه تهران وى پس از نقل نامه شاه به نایب السلطنه به خط قائم مقام مى نویسد:
(شاید میرزا ابوالقاسم قائم مقام هم که خود منشى نامه است و به علت
مخالف بودن با جنگ با روسیه در تمام این محاربات از کار بر کنار و در مشهد در حال تبعید و نفى مى زیسته و ازنایب السلطنه و مقربان دستگاه او دلتنگى داشته در غلیظ کردن ماده این طعن و ضرب بى دخالت نبوده است.)
27. نامه هاى سیاسى و تاریخى سیدالوزراء قائم مقام فراهانى به کوشش دکتر جهانگیر قائم مقامى دانشگاه ملى ایران.
28. از صبا تانیما یحیى آرین پور ج63/2 زوار تهران; خان ملک ساسانى در سیاستگران دوره قاجار ج 22/2 به نقل از تاریخ نو زمستان را مصادف با ایّام تبعیدى قائم مقام ذکر مى کند.
قائم مقام را مى توان از هواداران و برانگیزانندگان مردم به جهاد دانست. زیرا او در قصیده نونیّه که به عربى در 45 بیت سروده (ادبیات در جنگهاى ایران و روس 45/ ـ 46) با اندوه و غم از سرزمینهاى از دست رفته یاد مى کند و وضع اسفبار و غم انگیز مسجدها و مدرسه ها را با بیانى اندوهبار مى سراید و آن گاه در ادامه مردم را به قیام و جهاد فرا مى خواند و از آنان مى خواهد برادران در بند خود را برهانند و سرزمینهاى از دست رفته را باز پس گیرند.
29. ناسخ التواریخ ج366/1; شرح حال رجال ایران مهدى بامداد ج320/2 زوار.
30. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج142/1 ـ 143; سیاستگران دوره قاجار خان ملک ساسانى ج121/2 بابک تهران; حقوق بگیران ایران در انگلیس اسماعیل رائین43/ ـ 57 جاویدان تهران; تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس در قرن 19 ج338/1.
31. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج170/1.
32. تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج5/2.
33. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج178/1.
34.تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج302/2.
35.همان146/; تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج183/1.
36. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج181/1.
37.تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس در قرن19 محمود محمود ج270/1 اقبال تهران.
38. همان ج263/1.
39. دین و دولت در ایران149/.
40. همان ناسخ التواریخ ج363/1.
41. دین و دولت در ایران 148/; روضات الجنات محمد باقر خوانسارى ج146/7 اسماعیلیان قم.
42. الروضة البهیه میرزا شفیع14/;چاپ سنگى; نهضت روحانیون ایران على دوانى ج56/1 انتشارات بنیاد امام رضا; فوائدالرضویه شیخ عباس قمى582/.
43. فارسنامه ناصرى میرزا حسن حسینى فسایى تصحیح و تحشیه از دکتر منصور رستگارى فسائى ج28/1 امیر کبیر تهران.
44. روضة الصفا رضا قلى خان هدایت ج642/9.
45. فهرس التواریخ رضا قلى خان هدایت به تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائى و میرهاشم محدّث 397/ پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى تهران; تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس در قرن 19 ج266/1.
46. ناسخ التواریخ ج363/1 ـ 364.
47. شرح حال رجال ایران ج55/1; تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج160/2.
48. نجوم السماء میرزا محمد على کشمیرى 364/ بصیرتى قم; دین و دولت در ایران 150/; معارف الرجال محمد حرزالدین ج135/2 انتشارات کتابخانه مرعشى نجفى.
49. ناسخ التواریخ ج365/1.
50. بیان المفاخر سید مصلح الدین مهدوى ج9/1 نشر ذخائر قم.
51. همان 91/; دین و دولت در ایران 150/.
52. دائرة المعارف تشیّع ج 101/2.
53. تاریخ نو14/.
54. معارف الرجال ج135/2.
55. دین و دولت در ایران151/.
56. همان152/.
57. روضةالصفا ج647/9.
58. عباس میرزا ناصر نجمى390/.
59. ایران در دوره سلطنت قاجار على اصغر شمیم 99/ مدّبر تهران.
60. فارسنامه ناصرى ج730/1.
61. مجلّه بررسیهاى تاریخى سال هفتم اسفند 1352 شماره 152/6.
62. ناسخ التواریخ ج364/1.
63. نامه هاى سیاسى و تاریخى سیدالوزرا قائم مقام فراهانى 87/ کلیشه نامه 317/.
64. سیاستگران دوره قاجار ج29/2.
65. فارسنامه ناصرى ج730/1.
66. همان371/.
67. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج191/1.
68.همان190/.
69. همان191/.
70.همان192/.
71. از صبا تا نیما ج63/1.
72. فهرس التواریخ401/.
73.فارسنامه ناصرى ج732/1.
74. روضة الصفا ج656/9.
75. فارسنامه ناصرى ج733/1.
76. دین و دولت در ایران153/.
77. نجوم السماء 365/.
78. دین و دولت در ایران154/.
79. سید محمد مجاهد پیشاهنگ جهاد سید حمید میرخندان119/ سازمان تبلیغات اسلامى.
80. قصص العلماء میرزا محمد تنکابنى 26/ ـ 27 علمیه اسلامیه تهران;دین و دولت در ایران154/.
81. پس از پانزده خرداد 1342 رژیم پهلوى به تکاپو افتاد تا علما و روحانیان را از جایگاه والایى که در نزد مردم داشتند فرود آورد و چنین وانمود کند که اینان در بسیارى از حرکتهاى اجتماعى ـ سیاسى راه خطا پوییده و یا چون وابسته بوده اند برخلاف مصالح ملى حرکت کرده اند! براى مستند کردن این سخن واهى و خلاف واقع قلم بمزدهایى را به کار گرفت تا تاریخ بنگارند و به گونه اى حساب شده و ظریف این خط را دنبال کنند و چنان به فضاسازى بپردازند که روحانیت و علما زیر سؤال بروند و تحصیل کردگان و اهل مطالعه با بدگمانى به آنان و کارهاى آنان بنگرند و در بررسى هر رخداد تاریخى چنان مسائل را کنار هم قرار دهند که علیه روحانیت نتیجه دهد و جایگاه و نقش عالمان در حرکتها و نهضتهاى رهایى بخش و ضد بیداد و ستم نادیده یا کم رنگ و یا به کلى باژگونه جلوه داده شود.
82. از جمله کتابهاى بى صاحبى که به دست قلم بمزدهاى رژیم پهلوى دچار آفت تحریف و باژگونگى شد جلد دوم سیاستگران دوره قاجار است. این اثر در سال 1346 نشر یافته در همان سال نویسنده آن چشم از جهان فرو بسته است. یعنى در روزهایى که نویسنده در بستر بیمارى بوده شمارى از قلم بمزدها که سامان دهى فیشها و یادداشتهاى نویسنده را عهده دار بوده اند به این کار دست یازیده و چهره ها و
شخصیت هاى مردان بزرگ و صاحب نقشى را به سفارش رژیم زشت و نفرت انگیز جلوه داده و یا رخدادهایى را بر خلاف واقع براى غرضها و هدفهایى باژگونه ساخته اند.
83. جلد اول این اثر به سال 1338 در 243 صفحه نشر یافته است.ر.ک: فهرست کتابهاى چاپى فارسى از آغاز تا آخر سال 1345 ج2052/2 بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1352.
جلد دوم این اثر به سال 1346 نشر یافته است.ر.ک:کتابشناسى موضوعى ایران[1343 ـ 1348] به کوشش و پژوهش حسین بنى آدم636/ بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1352.
84. همان18/.
85. همان19/.
86. همان18/.
87. دست پنهان سیاست انگلیس در ایران خان ملک ساسانى 103/ سازمان اسپندار.
88. حقوق بگیران انگلیس در ایران 100/.
89. همان103/.
90. فارسنامه ناصرى ج/727; روضة الصفا ج642/9.
91. ناسخ التواریخ ج364/1.
92. سیاستگران دوره قاجار ج19/2.
93. مقدمه جلد دوم تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران آبان ماه 1344 نوشته شده که در چاپ جدید این مقدمه و تاریخ آن حذف شده است.
94. تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج196/2.
95. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج193/1.
96.همان193/ ـ 194.
97. همان 196/ ـ 197.
98. تاریخ ایران دوره قاجار گرانت واتسن ترجمه ع.وحید مازندرانى220/ سخن تهران.
99. تاریخ تحولات سیاسى و روابط خارجى ایران ج198/1.
100. الذریعه شیخ آقا بزرگ تهرانى ج289/5 داراحیاء التراث العربى.
101. دین و دولت در ایران155/.
102. تاریخ ایران دوره قاجار واتسون222/.
103. تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج195/2.
104. تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس در قرن19 ج268/1.
105. همان267/.
106. تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج195/2; دین و دولت در ایران155/.
107. ناسخ التواریخ ج386/1.
108. فهرس التواریخ 409/ حاشیه به نقل از روضة الصفا.
109. تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران ج198/2 203 221.
110. دین و دولت در ایران156/.
111. همان142/.
112. ایران در دوره سلطنت قاجار108/.
113. بیان المفاخر ج91/1; فهرس التواریخ408/; سفرى به دربار سلطان صاحب قِران دکتر هنریشن بروگسن ترجمه مهندس کُردبچه110/ انتشارات روزنامه اطلاعات.