فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى
آرشیو
چکیده
متن
انسان موجودى است که در نهاد نخستین او عشق به کمال و خوشبختى پى ریزى شده است. و براى دستیابى به کمال از انگیزاننده ها و وادارنده هاى گوناگون کمک مى گیرد و بازدارنده ها را به کنار مى نهد تا زمینه رشد و بالندگى فردى و اجتماعى خویش را فراهم سازد. از جمله انگیزه هایى که در سیر تکامل انسانى و پیدایش حیات طیبه اجتماعى او نقشى مهم و بنیادى دارد مسأله (نقد وانتقاد) است.
نقد کردن و نقد پذیرى سرمایه اى ارزنده براى صلاح فرد و اصلاح اجتماع به شمار مى رود. شناخت کاستیها و تلاش براى زدودن آنها گامى است اساسى در رسیدن به رستگارى فردى و اجتماعى. پرده پوشى بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانى زدن رویدادها را دگرگون نمى سازد. انسان خردمند هماره در جست وجوى آن است که در مسیر تکاملى فردى و جمعى آفتها آسیبها کم وکاستیها را بزداید تا به درستى راه بپیماید. از این روى در منطق فرزانگان نقد و انتقاد قدر و قداست ویژه اى دارد و یکى از برتریهاى اخلاقى و اجتماعى مهم به شمار مى رود.
اگر فرهنگ نقد کردن و نقد پذیرفتن به درستى بیان شود و آداب نقد و ویژگیهاى ناقدان و مرزهاى روا و نارواى انتقاد به روشنى ترسیم گردد بسیارى از تنشها و تشنجها و کشمکشها فروکش مى کند و بسیارى از سستیها و کاستیها زمینه ظهور نمى یابند.
اگر همگان به این باور برسند که: بالندگى فردى و توسعه و پیشرفت اجتماعى آنان به وسیله نقد دلسوزان و انتقاد تیزبینان رشد و شتاب بیش ترى مى یابد و هیچ کس بى نیاز از یادآورى و انتقاد دیگران نیست فضاى جامعه دگرگون مى شود و انتقادها جاى انتقامها را مى گیرند.
در چنین حال و وضعى (اخوّت دینى)1 و (الفت ایمانى)2 بر اساس (تعاون بر نیکى)3 و (تواصى به حق)4 و (دعوت به خیر)5 و (امر به معروف و نهى از منکر)6 خود را در تمام زوایا و شؤون جامعه دینى نشان مى دهد و همگان خود را در دید و جلوه گاه پذیرش یادآوریهاى خیرخواهانه قرار مى دهند و نقد را به عنوان (هدیه)7 و تحفه اى سودمند مى پذیرند.
در این نوشتار برآنیم: مقوله (نقد) و فرهنگ انتقاد را از دیدگاه امام خمینى به تصویر بکشیم و بر این باوریم: نگاه نقادانه و واقع بینانه امام به مسائل فردى و اجتماعى و تجربه عینى و عملى آن عزیز در رخدادهاى سیاسى و اجتماعى سرمایه اى گرانبهاست که از آموزه هاى اسلام ناب محمدى الهام گرفته و مى تواند بسیارى از گره هاى نابگشودنى را در زمینه مسائل سیاسى اجتماعى و فرهنگى گشوده و راه درمان و شیوه خردمندانه را پیش روى رهروان انقلاب قرار دهد.
براى روشن تر شدن فضاى نوشتار اشاره اى گذرا به مفهوم نقد و بایستگى و جایگاه آن خواهیم داشت سپس به رهنمودهاى روشنگر امام راحل در زمینه فرهنگ نقد آداب و مرزهاى آن خواهیم پرداخت.
مفهوم نقد
نقد و انتقاد به معناى جدا کردن دینار و درهم سره از ناسره جدا کردن کاه از گندم به گزینى خرده گیرى و آشکار کردن زیباییها و کاستیهاى یک اثر به کار رفته است.8 سنجش و ارزیابى و بررسى همراه با عدل و انصاف در پدیده هاى اجتماعى و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها و دیدن درد و ارائه درمان از مقوّمات مفهوم (نقد) است.
هدف از نقد پاره کردن و دریدن و مثله کردن افکار و آرامش جامعه و مردم نیست بلکه ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآورى رواها و نارواها در کنار هم است. این شیوه مى تواند راه را بر پویایى و شفاف شدن جامعه هموار کند و جامعه را به سوى آفرینش گرى و ابتکار و تکامل و پیشرفت رهنمون شود.
از این روى وجهه دیگران را خراب کردن و دامن زدن به بدبینیها و پدیدآوردن جوّ بدبینى را نمى توان و نباید با نقد و انتقاد یکى دانست; زیرا عیب گرفتن آسان است ولى بیان عیب به گونه اى و زبانى که به اصلاح صاحب عیب بینجامد کارى است بزرگ و دشوار. و چه زیبا گفته است خواجه عبدالله انصارى:
(عیب از یار بیندازند; اما یار را به عیب نیندازند.)9
شهید مطهرى در تفسیر و تعریف نقد مى نویسد:
(قوه نقادى و انتقاد کردن به معناى عیب گرفتن نیست معناى انتقاد یک شىء را در محک قراردادن و به وسیله محک زدن به آن سالم و ناسالم را تشخیص دادن است….)10
در روزگار گذشته که دادوستد مردم با نقره سکه زده شده انجام مى گرفت کسانى بودند که سرب را به گونه پول رایج سکه مى زدند و با پولهاى نقره مى آمیختند. در کنار اینان افراد خبره و کارشناسى به عنوان (صرّاف) در جامعه وجود داشتند که سکّه شناس بودند و سکه هاى طلایى و یا نقره اى خالص را از ناخالص جدا مى کردند.11
این واژه درباره کسى که افکار و عملکرد افراد را مى شکافد و نقطه هاى کمال را از نقطه هاى ضعف باز مى شناسد نیز به کار رفت. در آموزشهاى حضرت مسیح(ع) چنین آمده است:
(خذوا الحق من اهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من اهل الحق کونوا نقّاد الکلام فکم من ضلالة زخرفت بآیة من کتاب الله کما زخرف الدرهم من نحاس بالفضة المموّهة النظر الى ذلک سواء والبصراء خبراء.)12
حق و حقیقت را هر کجا و از هر کس یافتید بپذیرید گرچه از اهل باطل باشد. باطل را و گرچه از زبان اهل حق بتراود نپذیرید. همآره سخنان را مورد نقد قرار دهید; زیرا چه بسا گمراهى به وسیله آیه اى از کتاب خدا آراسته شده باشد مانند آمیختن درهمى از مس با نقره و انسان را بفریبد و به اشتباه افکند; از این روى در نگاه نخست درهمِ خالص و ناخالص یکى مى نماید و کارشناسان تیزهوش مى توانند سره از ناسره آن را بازشناسند.
در این سخن به مفهوم نقد و انتقاد و جایگاه نقّادان آگاه در جامعه اشارت شده و بایستگى آن به روشنى بیان گردیده است.
بى گمان نقد به عنوان عاملى اصلاحى و پیش برنده و بالنده به برنامه ریزان سیاستگزاران و مدیران و مجریان مجال بازنگرى همه سونگرى و واقعیت نگرى همراه با در نظر گرفتن افکار عمومى را مى بخشد و جلوى بسیارى از ریزشها و دوباره کاریها و تکرویها را مى گیرد و در نتیجه طرحها را در راستاى سودهى و بهره مندى بهتر و بیش ترى قرار مى دهد و از اسرافها و اترافها و گاه از ریخت وپاشهاى حاشیه اى و جانبى نیز جلوگیرى مى کند.
بنابراین در اصل نیاز جامعه و مدیران به نقد و بایستگى وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمى توان تردید کرد لکن این نیمى از کار است نیم دیگر که کامل کننده این بخش است مسأله (نقدپذیرى) و به کار بستن نقد ناقدان است.
نقدپذیرى
نقدپذیرى به عنوان خوى و خصلتى انسانى و اسلامى نقش مهمى در فرونشاندن آسیبها و آفتهاى فردى و اجتماعى دارد رواج فرهنگ نقدپذیرى در اجتماع کمک فراوانى به پایان دادن کشمکشها و درگیریها مى کند. به همان اندازه که نقد و نقادى مایه کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست نقدپذیرى نیز زمینه ساز بسیارى از خوشبینى ها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. دست اندرکارانى که به پیشباز نقد مى روند و از آن بیم و ترسى ندارند از مدیریتى بهتر و کمال یافته تر برخوردارند و کم تر دچار چالش دوباره کارى و نابسامانى مى شوند.
سرزمینى که گود است دو بهره از باران آسمان مى برد یکى بهره مستقیم و دیگر آن که بارانى که در بلندى مى بارد نیز به سوى آن سرازیر مى گردد. پذیرش نقد نه تنها چیزى از بزرگوارى و شخصیت سیاسى و اجتماعى انسان نمى کاهد بلکه مى توان گفت: روشن ترین گواه بر شخصیت و کمال آدمى است. به گفته امام خمینى:
(… اگر یک چیزى را دیدید که واقعاً خلاف کردید اعتراف کنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ مى کند نه این که اعتراف به خطا شما را کوچک مى کند.)13
تلخى نخستین نقد و انتقاد با دستآوردهاى شیرین آن از میان مى رود. پیامدهاى سازنده و سودمند نقد سبب مى شود که آدمى همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچ گاه کارکرد خویش را از آن بى نیاز نداند. امام جواد(ع) در ضمن شمارش نیازمندیهاى همیشگى مؤمنان مى فرماید:
(… و قبول ممّن ینصحه.)14
[مؤمن] نقد و نصیحت خیرخواهان را مى پذیرد.
امام سجاد(ع) در (رسالة الحقوق) حقوق متقابل نصیحت کننده و نصیحت
شونده را این گونه بر شمرده است:
(وحق الناصح ان تلین له جناحک و تصفى الیه بسمعک فأن أتى بالصواب حمدت الله عزّوجّل وان لم یوافق رحمته….)15
حق ناقد و نصیحت کننده آن است که با او نرم رفتارى کنى; و به سخنان او گوش فرا دهى اگر سخن وى درست بود خداى را سپاس گویى و اگر سخن او نادرست بود با او مهربان باشى [ و او را از خود دور نسازى].
به همان اندازه که پذیرش نقد نشانه شخصیت و خاکسارى آدمى است و ترازى براى شناختن انسانهاى با انصاف و واقع نگر سرباز زدن و نقد ناپذیرى نشانه نوعى غرور و تکبر است که ریشه در خودخواهى و خود برتربینى و یا خود مطلق انگارى انسان دارد. از این روى دیده شده است که گاه ناب ترین نقدها و پندها بر دلهاى غبار کبر و خودبینى گرفته اثر نمى بخشد:
(… واذا قیل له اتق اللّه اخذته العزة بالإثم…)16
وچون به او گفته شود که از خدا بترس او را غرور گناه بگیرد.
حب نفس حجابى بین انسان نقد شونده و ناقد به وجود مى آورد که نه تنها از نقد استقبال نمى کند بلکه به ناقد نیز به دیده دشمن مى نگرد ولى غافل از آن است که:
آینه چون عیـب تو بنمـود راست
خودشکن آینه شکستن خطاست
امام خمینى در بیان فرهنگ نقد به این نکته توجه تمام داشت که مسؤولان و دست اندرکاران هرگز نباید خود را منّزه و مبراى از نقد بدانند بلکه شایسته است که سخنان و نوشته هاى نقدآمیز را آویزه گوش سازند و آن را به عنوان (هدیه) و ره آوردى الهى و آسمانى به شمار آورند:
(نباید ما ها گمان کنیم که هر چه مى گوییم و مى کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال بلکه تخطئه یک هدیه الهى است براى رشد انسانها.)17
به مدیران نظام اسلامى سفارش مى کرد:
(شما و دوستانمان در وزارت امور خارجه باید تحمل انتقاد را ـ چه حق و چه ناحق ـ داشته باشیم.)18
امام راحل بر این باور بود: نپذیرفتن نقد و انتقاد نشانه کم فروغ بودن چراغ تهذیب در درون جان است و پذیرش نقد نشانه بزرگى روح و شرح صدر:
(اگر انسان خودش را ساخته بود هیچ بدش نمى آمد که یک رعیتى هم به او اشکال کند و از انتقاد بدش نمى آمد.)19
بنابراین نقد کردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران در کنار یکدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه اند.
نقد خویش پیش از دیگران
آدمى افزون بر پذیرش نقد باید در گام نخست به نقد خویش بپردازد و پیش از آن که به کاستى و عیب دیگران توجه کند در جست وجوى زدودن عیبهاى خویش باشد. در فرهنگ دینى به این نکته نیز سفارش فراوان شده است.
امام على(ع) مى فرماید:
(طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس.)20
خوشا به حال کسى که پرداختن به عیب خویش وى را از عیب دیگران باز دارد.
(من لم یسس نفسه اضاعها.)21
آن که نفس خویش را سیاست و ادب نکند آن را تباه ساخته است.
اگر آدمى خود آینه خویش شود از بسیارى انتقادها در امان مى ماند و اگر همگان به فکر نقد خود برآیند زمینه نقد اجتماعى کم ترى پیدا مى شود و در نتیجه پاره اى تنشها و تشنجها به خودى خود از بین مى روند و جلو بسیارى از نقدهاى ویران گر گرفته مى شود.
عیب کسان منگر و احساس خویش
دیده فروکن به گریبان خویش
آینه روزى که به گیرى به دست
خود شکن آن روز مشو خود پرست
امام حسین(ع) فرمود:
(من دلائل العالم انتقاده لحدیثه وعلمه بحقائق فنون النظر.)22
از نشانه هاى عالم آن است که گفتار و کردار خویش را نقد کند و به تمام ریزه کاریهاى امور آگاهى و شناخت پیدا کند.
اگر مسؤولان و دست اندرکاران هر چند گاه به بررسى کارکرد حوزه کار خویش بپردازند تواناییها و پسندیده ها را بگسترانند و کاستیها را اصلاح کنند هم روند پیشرفت کارها شتاب بیش ترى مى گیرد و هم هدف نقدهاى روا و نارواى ناقدان قرار نخواهند گرفت.
انسان وارسته و خودساخته پیش از آن که دیگران آمار ناراستیهاى او را به رخ بکشند آنچه انجام داده در دادگاه وجدان ردیف مى کند با بررسى و حسابرسى ضعف را شناسایى و راه درمان مى جوید. و گاه پس از حسابرسى به سرزنش نفس
مى پردازد و خود ناقد و قاضى خویش مى گردد.
البته شجاعت در پذیرش اشتباه و کژ راهه رویها شجاعتى انسانى و درخور سپاس است. به زبان آوردن این عبارت که اشتباه کردم ریشه در کرامت انسانى دارد که به دست آوردن آن کار آسانى نیست.
امام خمینى این نکته را در باب نقد نیز به خوبى در سخنان و سیره اش ترسیم کرده و به روشنى بیان داشته است که در ترکیب دولت موقت و سپردن دولت به دست لیبرالها و افراد غیر انقلابى اشتباه شد:
(من امروز بعد از ده سال از پیروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مى کنم که: بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه کشور به گروهى که عقیده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشته اند اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن به راحتى از میان نمى رود.)23
ییا:
(آنچه مهم است این است که: ما مى خواهیم مطابق شرع اسلام مسائل را پیاده کنیم. پس اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم باید صریحاً بگوییم که اشتباه نموده ایم و عدول در بین فقها از فتوایى به فتواى دیگر درست همین معنى را دارد… فقهاى شوراى نگهبان… هم باید این طور باشند که اگر در مسأله اى اشتباه کردند صریحاً بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند… این معنى ندارد که من بگویم چون دیروز حرفى زده ام باید روى همان حرف باقى بمانم.)24
بسیارى از ریزشها در انقلاب و بریدنها از اصول از سوى کسانى است که در فراز و نشیبها راه اشتباه پوییده اند و با اثرپذیرى از دیگران حرفى زده و یا موضعى ناپسند پیش گرفته اند و امروز گرفتار شده اند و حاضر نیستند خود و موضع گیریهاى خود را نقد کنند و با شهامت حق و حقیقت را بپذیرند. از این روى لازم است همه کسانى که صاحب اندیشه و قلمند پیش از آن که لبه تیز انتقادها را به سوى دیگران نشانه روند اندیشه هاى خود را بررسى همه جانبه بکنند و اگر نقدى بر آن دیدند از اظهار و ابراز آن شرم نداشته باشند وگرنه کم کم در دامى خواهند افتاد و در باتلاقى فروخواهند رفت که هر چه بیش تر تلاش کنند گرفتارتر مى شوند.
جایگاه نقد و نقدپذیرى در اسلام
در آموزه هاى دینى به مقوله نقد و نقدپذیرى اهمیت فراوان داده شده است. واژه هاى: نصیحت تذکر موعظه استماع قول اتّباع احسن تواصى به حق دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر هر یک به گونه اى اهمیت و جایگاه نقد و نقدپذیرى را بیان مى کنند.
خداوند در قرآن مى فرماید:
(… فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه….)25
پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا مى دهند آن گاه بهترین آن را پیروى مى کنند مژده بده….
در کلمه (استماع) نکته و نغز ویژه اى نهفته است که در (سماع) نیست. گوش فرادادن شنیدن سخن دیگران غیر از به گوش خوردن است.آن که گوش فرا مى دهد نقد و بررسى هم مى کند تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مى سنجد آن گاه دست به گزینش مى زند. به هنگام برگزیدن نیز میان خوبها و خوب ترها به گونه اى ارزیابى مى کند و در پایان با آگاهى و بررسى همه جانبه سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را بر مى گزیند.
قرآن به مؤمنان فرمان مى دهد:
(وذکّر فإنّ الذکرى تنفع المؤمنین.)26
و پند ده; زیرا که پند در مؤمنان سودمند افتد.
ییادآورى فراموشیها و ناآگاهیها را به هشیاریها و بیداریها دگر مى کند و همگان را به حضور و مراقبت همه سویه فرا مى خواند در چنین جامعه اى کم کاریها کندکاریها و بدکاریها کم تر به چشم مى خورد و هر یک از مردمان وظیفه خود مى دانند که نسبت به دیگران هشدار و یادآورى داشته باشند تا کارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد. بسیارى از آیات شریف و روایات بر این معنى دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان نباید به افراد چاپلوس و کسانى که همواره از خوبیها سخن مى گویند و بر سستیها سرپوش مى گذارند میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند که در کنار ستایش به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز بپردازند. آینه گون خوبى و بدى شایستگى ها و کاستیها بر آنان بنمایاند.27
امام صادق(ع) مى فرماید:
(المؤمن اخوالمؤمن عینه ودلیله لایخونه ولایظلمه ولایغشه ولایعده عدة فیخلفه.)28
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماى اوست هرگز به او خیانت نمى کند و ستم روا نمى دارد با او غش و تقلب نمى کند و هر وعده اى به او دهد سر بر نخواهد تافت.
امام موسى بن جعفر(ع) درباره برنامه ریزى زندگى مؤمنان و جایگاه نقد و نقدپذیرى در آن مى فرماید:
(… و ساعة لمعاشرة الأخوان الثقات الذین یعرفون عیوبکم ویخلصون لکم فى الباطل.)29
و بخشى را براى رفت و آمد با برادران دینى مورد اعتمادى که از کاستیها و سستیهاى شما باخبرند و بى خدعه و نیرنگ آنها را به شما گوشزد مى کنند ویژه سازید.
در این سخن معصوم چند نکته آموزنده و الهام بخش به چشم مى خورد:
1. بایستگى برنامه ریزى و سرمایه گذارى براى آسیب شناسى فردى و اجتماعى در جامعه دینى.
2. انتقاد پذیرى و پیدا کردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
3. ناقدان باید دردشناس و داراى معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
4. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
در مجموع مى توان نتیجه گرفت: نقد به معناى جداسازى سستیها از تواناییها وتلاش و کوشش در جهت از بین بردن کاستیها و یا کم کردن آنهاست. نقد جایگاه ویژه و با اهمیتى دارد و پرورش یافتگان مکتب اسلام آن را به عنوان اصل ضرورى و لازم در زندگى انسانها و بویژه مؤمنان پذیرفته و سفارش کرده اند.
امام خمینى تربیت یافته مکتب وحى از چشم انداز زیبایى به نقد نگریست که توانست زیباییهاى بسیار بیافریند. او در سراسر زندگى معنوى خود هم با نقدهاى علمى و اجتماعى خود جامعه را به آبشخور اصلاح رهنمون شد و هم با نقدپذیرى فرهنگ نوینى بنا نهاد.
او پیش از پیروزى انقلاب که در حوزه در کار تدریس و نیروهاى دینى و انقلابى بود روحیه نقد و انتقاد و اشکال و اعتراض منطقى و مستدل را در حوزه درسى فقه و اصول خود رواج مى داد و به شاگردان روش نقّادى مى آموخت و خطاب به آنان مى گفت:
(مجلس درس و بحث است مجلس وعظ و خطابه نیست چرا ساکت هستید و حرف نمى زنید.)30
او ضمن پاسداشت جایگاه بزرگان و پیشینیان حوزوى و بهره مندى از تلاش علمى آنان به نقد و بررسى موشکافانه دیدگاههاى آنان مى پرداخت و هیچ بزرگى بزرگى او سبب نمى شد که دیدگاه وى در بوته نقد قرار نگیرد. او همیشه به شاگردان سفارش مى کرد:
(هر سخنى گفته مى شود به نظر تنقید بنگرید هر چه صاحب سخن هم بزرگ باشد انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد بلکه باید دقت و بررسى کند.)31
امام در دانش فقه و اصول دیدگاههاى فقیهان و عالمان بزرگى چون: میرزاى نائینى و اصفهانى را عالمانه نقد مى کرد و به تجزیه و تحلیل دیدگاههاى آنان مى پرداخت. ایشان در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز همین روش را به کار گرفت. پدیده ها را درست تجزیه و تحلیل و ریشه یابى مى کرد و سپس آنها را با منطق و استدلال به نقد مى کشید و آن را عامل رشد و بالندگى مى دانست:
(انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى شود. انتقاد اگر به حق باشد موجب هدایت دو جریان مى شود. هیچ کس نباید خود را مبرّاى از انتقاد ببیند….)32
جامعه بالنده مانند بچه اى است که پس از دوران شیرخوارگى نیروهاى مغزى و استعدادهاى درونى و ذاتى اش اندک اندک شکوفا مى گردد و روحیه کنجکاوى وى نسبت به آنچه در پیرامون او مى گذرد بیش تر و دقیق تر مى شود. پرسشهایى براى وى پیش مى آید و آنها را بر زبان جارى مى کند در پاسخ او نباید گفت: ساکت باش فضولى نکن! سن و سال او چنین مى طلبد که بپرسد و مسایل را بکاود. و همین نشانه سلامت فکر و قواى مغزى اوست. جامعه به معناى مجموعه انسانها در جهت زندگى مشترک و جمعى نیز همواره رو به تکامل و پیشرفت است. طبیعى است که در روند حرکت جامعه به سوى آرمانهاى انسانى و ارزشى زمینه هاى پرسش و نقد به وجود مى آید و گروهى آن پرسشها را به زبان مى آورند و یا در نوشته هاى خود مطرح
مى کنند. فضا و بستر جامعه باید به گونه اى آماده شود که همگان پذیرش نقد و انتقاد را داشته باشند.
با پیروزى انقلاب اسلامى و رخت بر بستن حاکمیت استبداد فضاى عطرآگینى به وجود آمد که مردم مسلمان ایران ره صدساله را یک شبه پیمودند. بینشها به رشد و بالندگى رسید و مردم هر یک به نوبه خود داراى تجزیه و تحلیل شدند کژیها و ناراستیها را بر نمى تافتند و نقد حاکمان و مدیران انقلاب را حق اصلى و اساسى خود مى شمردند; زیرا این بار با کوله بارى از تجربه تلخ گذشته به میدان آمده بودند و از ورود آسیبها و آفتها به بدنه و درونِ نظام اسلامى بیم داشتند.
در این فضاى آماده امام همچون دیده بانى آگاه و دورنگر با استفاده از تجربه هاى شخصى و تاریخى و با الهام از تعالیم و آموزه هاى دینى فرهنگ نقد را گسترش داد و با شجاعت تمام گفت:
(هر فردى حق دارد مستقیماً در برابر سایرین زمامدار مسلمانان را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد.)33
انتقادگرى و انتقاد پذیرى را امام به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینى مطرح کرد و بر این باور بود: نوآورى و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست مى آید. از این روى بى تفاوتى و نظاره گرى را در جامعه دینى نمى پسندید و همگان را به خیرخواهى و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا مى خواند:
(ما از جانب خداى تعالى مأمور ممالک اسلامى و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایى که پیش بینى مى شود براى اسلام و استقلال مملکت جرم مى دانیم گناه بزرگ مى شماریم.)34
ویژگیهاى بایسته ناقدان
جایگاه نقد در ساماندهى امور و ساختن و به کمال رساندن مدیران بر کسى پوشیده نیست. انتقادگرى و انتقادپذیرى از نشانه هاى مجموعه انسانى سالم و مدیریت شایسته به شمار مى رود.
نقد گرچه حقى است عمومى و همگانى و کسى نمى تواند مردم را از این حق بى جهت محروم سازد لکن شرطهایى لازم است رعایت و توجه شود تا نقد کامل و کارساز گردد. در این جا نگاهى داریم به این بایستگیها در آموزه هاى دینى و سخنان اسلام شناس ناب اندیش امام خمینى.
الف. شناخت و تحلیل رویدادها: شناخت رویدادها و حرکت و حضور در متن آنها و پدیده هاى اجتماعى سیاسى فرهنگى و آگاهى از وجود زمینه ها و گنجاییها و بازدارنده ها و تحلیل همه سویه آنها از پیش درآمدهاى مهم و بنیادى نقد ناقدان به شمار مى رود.
در مجموعه هاى روایى براى کسانى که مى خواهند امر به معروف و نهى از منکر کنند و این وظیفه و تکلیف دینى را به شایستگى انجام دهند ویژگیهایى بیان شده است از جمله:
(عالم بما یؤمر و عالم بما ینهى عادل بما یؤمر و عادل بما ینهى.)35
به آنچه فرمان مى دهد و از آنچه باز مى دارد آگاهى داشته باشد و در هر دو مورد عدل و داد را نگهدارد.
روشن است آن که بدون آگاهى و شناخت واقعیتها برنامه ها و سیاست ها مدیران اجرایى را زیر سؤال مى برد و از چپ و راست آنها را به نقد مى کشد کارى نافرجام و بى اثر و یا دست کم کم اثر انجام مى دهد و زیانى که از سوى او به مردم وارد مى شود بیش از سود آن خواهد بود.
امام راحل درباره شرایط آمران به معروف و ناهیان از منکر مى نویسد:
(ان یعرف الآمر والناهى ان ما ترکه المکلف او ارتکبه معروف او منکر فلایجب على الجاهل بالمعروف والمنکر….)36
کسى که امر و نهى مى کند باید آگاهى داشته باشد که آنچه از معروفها که در جامعه جامه عمل نمى پوشد چیست؟ و آنچه انجام مى گیرد از منکرها کدام است بنابراین کسى که چنین شناختى ندارد بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.
و مى افزاید:
(یجب تعلم شرائط الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر وموارد الوجوب والعدم والجواز و عدمه حتى لایقع فى منکر فى امره و نهیه.)37
واجب است که [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر] شرایط معروف و منکر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند تا این که در انجام این دو فریضه خود گرفتار منکر نشوند. از این دیدگاه فقهى امام چنین به دست مى آید که هرگونه نقد و انتقاد در مسائل سیاسى اجتماعى اقتصادى فرهنگى و… باید از روى آگاهى و شناخت صورت بگیرد.
آن که مى خواهد از ارزشها دفاع کند و جلو ضد ارزشها را در جامعه بگیرد شایسته است پیش از آن خود را با سلاح آگاهى همه سویه آماده سازد وظیفه خود را به درستى بشناسد آن گاه دست به انجام وظیفه بزند. هر موضوعى را که مى خواهد به نقد بکشد و امر و نهیى نسبت به آن داشته باشد باید تمام زوایاى آن را بجوید و احتمالها را پیش روى نهد آن گاه با تجزیه و تحلیل منطقى و روش و شیوه اى خردپسند و همسو با شریعت نکته هاى مورد نظر خود را بیان کند.
شهید مطهرى در این باره مى نویسد:
(تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است (… لیتفقّهوا فى الدین)
مستلزم آن است که انسان واقعا نقّاد باشد و کار نقّادى او به آن جا کشیده شود که هر چیزى را که گفته مى شود با امر دین تماس دارند بتواند تجزیه و تحلیل کند.)38
به دیگر سخن دیندارى و دین شناسى دو مقوله است.هر دیندارى دین شناس نیست. و سوگمندانه بیش ترین ضربه ها هم از همین گونه افراد به اسلام وارد شده و مى شود. مؤمن راستین با زیرکى و هوشمندى مسائل را پى گیرى مى کند و هرگز سوژه به بیگانگان و غیرخودیها نمى دهد.
از این رو امام راحل با لحنى پدرانه و خیرخواهانه به ناقدان ناآگاه مى گوید:
(تقاضا این است که قبل از آشنایى به مسائل به اشکال تراشى و انتقادکوبنده و فحاشى برنخیزید و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده ها امروز طفلى تازه پا و ولیده اى محفوف به دشمنهاى خارج و داخل رحم کنید.)39
آسیبى که نظام از سوى ناقدان ناآگاه و متحجّر مى بیند کمتر از آسیبى نیست که از دشمنان کینه توز مى بیند. شمارى از خودیهاى غافل و یا جاهل نسبت به پاره اى از مسائل جزیى آن چنان واکنش شتاب زده و تند نشان مى دهند و اصل نظام و مدیران آن را هدف حمله هاى خود مى گیرند که دشمنان قسم خورده هم به گرد آنان نمى رسند. این ناقدان ساده دل و ناآگاه و زود باور و ظاهر نگر جریان گسترده بى دینى قلدرمآبى ستم حیف و میل بیت المال اسرافها و اترافهاى کلان نوکرمآبى و سیطره استعمار را از این سرزمین از یاد برده اند و آبادانى و آزادى و عزت و سرورى که انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى به این مرز و بوم به ارمغان آورده نادیده انگاشته اند هر روز به بهانه اى آتش کینه بر سر ملت و نظام مى ریزند. و نظام اسلامى را که زلال ترین و ناب ترین و مردمى ترین نظام در جهان است نظام قرون وسطایى مى خوانند مسؤولان نظام را متهم به خشونت قانون شکنى و… مى کنند.
این افراد که براى رسیدن به هدفهاى ناپاک و برنامه هاى تنفرانگیز خود لباس عوض کرده اند و خود را مصلح و خیرخواه جلوه مى دهند با این که سابقه آنان روشن است بر کرسى احساس تکلیف مى نشینند و لجن مى پراکنند نه مصلحت جامعه را مى شناسند و نه قوه بازشناسى خوب از بد را دارند. حقد و کینه است که آنان را به جوش و خروش آورده و نه احساس تکلیف و گرنه هر حکومتى حتى حکومت معصوم(ع) کاستیهایى دارد و زوایاى نازیبایى شاید به چشم بخورد و خلافهاى بزرگ و کوچکى شاید انجام بگیرد و… و در حکومت علوى هم والیان و فرماندهان برجسته حکومتى گاه به گناه بزرگ و فساد مى غلتیدند و گاه به خطا و اشتباه مى افتادند.
این واقعیتهاى عینى و تاریخى را نباید نادیده گرفت و با ارزیابى عملکردهاى مسؤولان نظام در مقایسه با نظام پیشین عدل و انصاف را در انتقادها باید در نظر داشت:
مؤذن بانگ بى هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته است
درازى شب از چشمان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
رهبر معظم انقلاب در زمان حیات امام سخنانى دارند که در این بحث رهگشاست:
(امروز که تمام چارچوب نظام بر مبناى اسلام است در رأس این نظام یک مجتهد عادل زکیّ تقى زاهد است… اگر یک وقت اشتباهى هم سر بزند انگار دیگر شیعه و تنها کشور شیعه تمام شد اصلاً نه کار مى کنند نه کمک مى کنند نه همکارى مى کنند نق هم مى زنند اینها بر اثر چیست؟… بعضى بر اثر هواى نفس و اغراض و امراض است و بعضى هم بر اثر تحلیل غلط و درک غلط است.)40
ب. پارسایى در نقد
چشم و گوش آدمى را دوستیها از دیدن و شنیدن آنچه بوده و هست باز مى دارد. چشم به خاطر علاقه و محبت عیبها و کاستیهاى محبوب را نمى بیند و گوش از
شنیدن صداى حقیقت سرباز مى زند و نمى تواند و نمى خواهد سخن از کاستیهاى او را بشنود.
(حب الشىء یعمى و یصم.)41
دوستى چیزى انسان را کور و کر مى کند.
و از سوى دیگر دشمنى شخص با دیگرى نیز چنین است و چشم و گوش را از دیدن و شنیدن بود و هست و آنچه حقیقت دارد باز مى دارد. دشمنى انسان با دیگرى سبب مى شود که انسان همواره زشتیها را ببیند و زیباییها را نبیند و هر چه خوبى است و والایى نادیده انگارد. اگر انسان نتواند با این خوى و ویژگى زشت مبارزه کند و آن را مهار کند همواره در لبه پرتگاه خودستایى قرار مى گیرد. آدمى به خاطر علاقه اى که به خود دارد اگر خصلت خودستایى را از خود دور نسازد نقدهاى او نیز در حقیقت نمودى و چهره اى از خودستاییهاى او به شمار مى رود و براى طرح خود و دیگران متوجه خود کردن به نقد دیگران روى مى آورد. تنها کسانى از این آسیب و آفت در امانند که پیش از آن به خوى خودستانى و تهذیب و تزکیه نفس پرداخته باشند.
امام راحل این مقوله مهم را در قالب واژه (مالکیت بر نفس) به تفسیر نشسته و از شرایط بنیادین و نخستین ناقدان چیرگى آنان بر نفس و مالکیت بر آن شمرده است. روشن است کسى که مالک بر خود نیست مانند پشه اى است در برابر باد همیشه دستخوش اضطراب و مشکلات است و ثبات در فکر و تحلیل و نقد او به چشم نمى خورد. در برابر آن که مالک خویش است ناخدایى را مى ماند که کشتى حیات خود و دیگران را در اقیانوس روزگار با مهارت پیش مى برد و در برابر طوفانها لنگر مى افکند و سرنشینان را به ساحل نجات رهنمون مى گردد. قرآن مجید هنگامى که از شخصیت موساى کلیم(ع) و روش برخورد انتقادى وى با فرعون سخن مى گوید از زبان او چنین نقل مى کند:
(انى لا املک الاّ نفسى واخى.)42
من تنها مالک خود و برادرم هستم.
امام خمینى با الهام از این لطیفه و اشاره قرآنى در بحث بیان بایستگیهاى ناقدان مى گوید:
(آنهایى که مى خواهند صحبت کنند… بنشینند و باخودشان فکر کنند ببینند این زبان چماق است و مى خواهد بر سر یکدسته دیگر کوبیده شود یا این که زبان زبان رحمت است و براى وحدت.
اگر چنانچه مالک نفس خودشان هستند و این امر مهم را که مالکیت شخص بر نفس خودش است… و مى توانند ادعایى را که حضرت موسى پیغمبر بزرگ کرد آنها هم بکنند که: (لا املک الاّ نفسى واخى) [سخن بگویند و انتقاد بکنند] امّا کسى که به این مقام نرسیده باید بگوید: (انى لااملک نفسى ولا اخى.)43
شخصى که قلم به دست مى گیرد و مسائل سیاسى و اجتماعى و فرهنگى را به بوته نقد مى نهد باید تقواى قلم و سخن داشته باشد و این تقوا پشتوانه اى محکم و استوار مى خواهد که نامش (مالکیت بر نفس) و زمامدارى خویشتن خویش است.
آن که خودش در اختیار خودش نیست و هواهاى نفسانى او را به هر جا که مى خواهد مى برد و مى کشد چگونه مى تواند تضمین کند که آنچه مى گوید و مى نویسد از روى خیرخواهى و اصلاح امور است و نه براى مطرح کردن خود در سطح جامعه و مردم.
اگر تو امربه معروف و نهى از منکر
بر این طریق کنى بر تو اهل دل خندند
تو راست خانه پُر از مار و جامه پرکژدم
زروى خلق مگس رانى از تو نپسندند
ناقد خودساخته داراى سعه صدر و دریادل است زود از میدان به در نمى رود به هنگام خشم میزان و معیار از دست نمى دهد حق پوشى و کتمان نمى کند و در هر فضایى که قرار گرفت به کاستیها و کمبودها و ناشایستگیها با عینک عدل و انصاف مى نگرد و میزان داوریش من حیوانى او نیست:
(در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است خوب است و آن که با من بد است بد. نه آن که به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است. نخیر آنى که با من خوب است آن میزان است… و آن که براى من نباشد فاسد است.)44
ناقد مبتلاى به این درد نمى تواند نسخه شفابخش بپیچد و باید به او گفت: یک قدم بر خویشتن نِه و آن دگر در کوى دوست.
به دیگر سخن اگر کسى به این انگیزه دست به قلم ببرد و لب به سخن بگشاید که گرهى از دشواریها را براى رضاى خدا و آسایش مردم باز کند و بازدارنده اى را از جلو راه آنان بردارد این حرکت حرکتى است خدا پسندانه و بخشى از جلوه هاى بندگى که (قضاء حوائج مؤمنان)45 و (اهتمام به امور مسلمانان)46 نام دارد. و اگر خداى ناخواسته براى مطرح کردن (من) و خود حیوانى و شیطانى باشد هر چند ظاهرى آراسته و ادیبانه هم داشته باشد انتقادى است ناسالم و زیانبار. و با همین معیار مى توان (تشنگان قدرت) را از (شیفتگان خدمت) بازشناخت و نوشته ها و سخنرانیها را ارزیابى کرد و موضع گیریها را تشخیص داد.
در جامعه اى که (من) ها و (منیّت)ها حکومت مى کند ناگزیر پدیده هاى زشتى مانند: چاپلوسى تظاهر نفاق و… زمینه رشد مى یابند در حالى که در حکومت الهى و دینى خشنودى خدا و اثبات حق و حقیقت ملاک و میزان است نه چیز دیگر. از این روى در فضایى که حق محور گفتن و نوشتن و عمل کردن افراد است فضاى فرهنگى مورد اعتمادى بین دولت و مردم و مردم با مردم به وجود مى آید تنشها و تشنجها کم تر میدان ظهور مى یابند و انتقادها شفاف تر و بى غلّ وغش بیان مى شوند.
على(ع) به مالک اشتر مى فرماید:
(ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمرّ الحق لک…)47
برگزیده ترین وزیران و همکاران تو باید از کسانى باشد که سخن [و انتقاد] تلخ حق را به روشنى و با صداقت با تو در میان مى گذارد.
امام راحل بر اساس همین بینش و روش علوى که حق محورى اساس همه چیز است نه من محورى مرز انتقاد سالم و ناسالم را مى شناساند و در یک نگاه کلى مى گوید:
(نظرى که نظر حب باشد به یک جریانى یا بغض باشد به یک جریانى این نظر نمى تواند سالم باشد: (حب الشىء یعمى و یصم) بغض هم همین طور است نور عقل را خاموش مى کند… این دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بى طرف بسیار کم است. خود آدم هیچ وقت نمى تواند بى طرف باشد لکن در نظر دادن حق را ببیند حق تحت تأثیر حق واقع بشود… حق هر جا که هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت و لو بر خلاف نظر من هست.)48
کسى به دیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبى
وگر به چشم ارادت نگه کنى در دیو
فرشته است نماید به چشم کروبى
اگر حق خواهى و حق طلبى بر اساس تقواى الهى محور انتقاد ناقدان قرار گیرد درگیریها و برخورد کم تر و آثار وحدت و همسویى بیش تر مى گردد. در فضایى که حق حاکم و محور است همه احساس آرامش مى کنند. اگر نقدى هم نسبت به عملکرد آنان صورت بپذیرد به جان و دل مى پذیرند. امّا اگر (من )ها و (منیّت)ها ملاک نقد و بررسى باشد و همتها در جهت حذف رقیب و قلع و قمع کسانى به کار رود که به هر دلیلى با دیگر سلیقه ها همخوانى و همسانى ندارند در چنین فضایى نقدها نه تنها راه گشایى نخواهند داشت که هر نقدى پاسخى نقد گونه و انتقامى به خود خواهد گرفت و التهاب و بحران و سردرگمى را در جامعه دو چندان خواهد کرد. امام راحل انتقاد با انگیزه حق خواهى را سالم ترین انتقاد و بزرگ ترین عامل نجات و کمال مى شمرد و گوید:
(باید اشخاصى که مى خواهند صحبت کنند ببینند که آیا حق را مى خواهند براى حق بزرگ ترین چیزى که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد این است که: حق را براى حق بخواهد. از حق خوشش بیاید براى این که حق است و از باطل متنفر باشد براى این که باطل است.)49
اگر این زیرساخت در اندیشه و گفتار و رفتار مسلمانان شکل بگیرد و استوار گردد انتقادها بستر مناسب خود را مى یابند و بهترین دوستان کسانى به شمار مى روند که در کنار بر شمردن زیباییها توانها و شایستگیها و… کاستیها را هم گوشزد مى کنند و انتقادپذیرى امرى پسندیده مى شود و پذیرفته همگان.
(حق را اگر کسى براى حق بخواهد اگر چنانچه در ضد خودش هم هست آن را باید بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار کند و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد باید مبغوض او باشد و فرار کند.)50
دست اندرکاران اداره نظام اگر از دریچه حق جویى و حق خواهى به پدیده ها و رخدادهاى سیاسى و اجتماعى ننگرند آفتها و آسیبهاى فراوانى براى نظام و انقلاب به وجود مى آورند که به آسانى نمى شود با آنها در افتاد و از بدنه نظام زدودشان و پیامدهاى ناگوار آنها را مهار کرد. برداشتنها و گماردنهاى پى درپى مدیریت نظام را دچار چالشى بزرگ خواهد کرد و برنامه ها و سیاستهاى کلى راه به جایى نخواهند برد. و اما اگر هدف ثابت کردن و استوار ساختن حق حاکمیت و قانون باشد رقابتها و اختلاف سلیقه ها نیز در خدمت آفرینشها و ابتکارها قرار مى گیرد و همگان همسو با هم به پیش خواهند رفت.
امام امت بیم آن را داشت که مبادا روح منیّت و خودخواهى بر روح عبودیت و خیرخواهى و پارسایى چیره شود و میزان همه چیز (مَن) بشود و حق در محاق فرو رود:
(هر کارى از من صادر بشود چون من میزان هستم خوب است و هر کارى از رقیب من حاصل بشود بد است براى این که رقیب من است. هر چه هم خوب باشد کار خوب رقیب بد است و کار بد من خوب. این یک مسأله و یک بیمارى است در انسان که معالجه او را با زحمت مى شود کرد… انسان یک همچون موجودى است که حاضر است سرش را ببرد که رقیبش از بین برود…)51
شرایط زمان و مکان
نقّادى و سره از ناسره شناسى فنّ و هنرى است که در هر زمان و مکان شیوه و روش ویژه اى مى طلبد. چه بسا در برهه اى سخنى را به عنوان انتقاد به توان گفت که همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد گاه ناقدى از روى اخلاص فرد و یا گروه و یا دولت را به نقد مى کشد که دشمن از آن به سود خود و به زیان جامعه اسلامى بهره مى برد و از سخن حق بهره اى تبلیغاتى علیه نظام مى برد.
از این روى توجه به زمان و شناخت زمینه ها در طرح مسائل انتقادى نقشى کلیدى و سرنوشت ساز دارد.
امام راحل این نکته را براساس روش اجتهادى که در همه مقوله هاى فقهى سیاسى و اجتماعى داشت همواره گوشزد مى کرد:
(ببیند که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجى ایجاد مى کند… یا آرامش ایجاد مى کند؟ ببینید این روزنامه ها این قلم آرامش در این کشور (که الآن لازم است) ایجاد مى کند یا تشنج ایجاد مى کند؟)52
توجه به زمان در نقد در این فراز از سخنان امام به روشنى پیداست.
امام نقّاد چیره دست ناآرام و پراحساس بود. سراسر زندگى سیاسى او را نقدهاى ناب و آگاه کننده و هشیارى آفرین فرا گرفته است به رژیم ننگین پهلوى آمریکایى جنایتکار همیشه و همه حال در زیر پتک انتقادهاى قوى و خردکننده او قرار داشتند. هر بى قانونى و افسارگسیختگى را چه کوچک و چه بزرگ بر نمى تابید و فریاد مى زد. امّا همین امام پرشور و پراحساس و نقّاد و سره از ناسره شناس چیره دست و قوى وقتى جمهورى اسلامى پا مى گیرد به اقیانوس آرامى مى ماند و با ضرب آهنگ انتقاد خود پایه هاى آن را لرزان نمى کند بلکه شبان و روزان به تواناسازى آن همت مى گمارد او ناقدِ زمان شناس بود. برابر زمان حرکت مى کرد. او با حکومت دینى همان رفتار را نمى کرد که با حکومت شاه مى کرد.
آقاى فلسفى از واعظان نقّاد سرشناس کشور او که در رژیم گذشته گاه برفراز منبر و در مکانهاى عمومى دولت وقت را استیضاح و انتقادهاى خود را با روشنى از زبان مردم و با تأیید آنان بیان مى کرد.53 پس از پیروزى انقلاب اسلامى در پاسخ کسانى که به او خرده مى گرفته اند: چرا در زمان جمهورى اسلامى شیوه انتقادى را پیش نمى گیرد گفته است:
(من در زمان شاه انتقاد مى کردم انتقاد من به ضرر شاه بود و به نفع رسول اکرم و خدا بود; اما الآن انتقاد نمى کنم براى این که انقلاب ما اسلامى است اگر از سوء اعمال بعضى ها به نام دولت انتقاد کنم… آمریکا استفاده مى کند.)54
آقاى فلسفى این مسأله را با امام راحل در میان مى گذارد ایشان نیز بر مشى وى مُهر تأیید مى زند و مى گوید:
(بعضى از روزنامه ها مطالبى خلاف واقع مى نوشتند و بد مى گفتند و من گفتم: بد نگویید انتقاد کنید; اما حالا به شما مى گویم: انتقاد نکنید; چون حساب شما از آنها جداست. در حکومت پیغمبر(ص) هم برخى کارهاى ناشایست را افرادى مرتکب مى شدند که تک تک بد
بود ولى دولت پیغمبر(ص) بر اساس اسلام بود. بنابراین شروع انتقاد در منابر مصلحت نیست.)55
ویژگیهاى انتقاد سالم
آنچه در فرهنگ نقد مهم است آداب و ویژگیهایى است که انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و یا ویرانگر تقسیم مى کند. امام خمینى با آن که نقد را در مسائل سیاسى و اجتماعى امرى ضرورى و لازم مى شمرد و از آن به عنوان عامل رشد و پیشرفت یاد مى کرد لکن همواره در سخنرانیها بر این واژه تکیه و اصرار داشت که انتقاد باید انتقاد سالم باشد.
در این بخش از نوشتار به ویژگیهاى انتقاد سالم از دیدگاه امام مى پردازیم به این امید که این معیارها و میزانها همچون دستورالعملى سیاسى ـ اجتماعى در جامعه دینى مورد توجه قرار گیرد و مثل راه باشد و فضاى حاکم بر مطبوعات سخنرانیها اظهار نظرها و مناظره ها و براساس سخنان و سیره عملى امام شکل بگیرد.
روشن است که پى ریزى (حیات طیّبه) و استوارى (اخوّت دینى) در جامعه اسلامى آن گاه میسّر و میسور است که همه به فکر اصلاح و ساماندهى امور باشیم و با انتقاد سالم و سازنده راههاى عملى سودمند و گره گشا را پیش رو نهیم تا این انقلاب و دستآوردهاى آن ماندگار بماند.
انتقاد نه انتقام
انتقادهاى برخاسته از حسدها و غرض ورزیها و تسویه حسابها نه تنها مشکلى را نمى گشاید که وضع را بدتر مى سازد; زیرا انسان کینه توز نمى تواند به انتقاد درست دست یابد. (النصیحة من الحاسد محال)56. از این روى بسیارى از نقدهاى وى انتقام است.
هدف از انتقاد بر شمردن عیبها و کاستیها نیست; بلکه پیدا کردن راههاى درمان براى دردهاى موجود و رهایى از بحران و آشفتگى و نابسامانى است.
در انتقاد سالم عالم محضر خداست و مردمان همه آفریده هاى او. کاستیها و ضعفها با توجه به این بینش به گونه اى مطرح مى شوند که ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خویى است حیوانى در برابر انتقاد سالم.
(انتقاد غیر از انتقامجویى است. انتقاد صحیح باید باشد. هرکس از هر کس مى تواند انتقاد صحیح بکند; اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند براى انتقامجویى این همان قلم شیطان است.)57
بنابراین قلمى که همسو با خویهاى شیطانى است و از آن فریبندگى و وسوسه58 شبهه افکنى ظاهر آرایى59 دعوت به فقر60 و فساد فتنه گرى61 تشنج آفرینى و دشمن تراشى62 و مانند آن تراوش مى کند انتقاد نیست بلکه انتقام گرفتن از اسلام و مردم مسلمان و نظام اسلامى است.
اگر دیو کینه توزى به جاى مهرورزى و مهربانى بنشیند پرده اى تار در پیش چشم آدمى مى کشد که بین او و حقیقت و واقعیت فرسنگها فاصله مى اندازد. و در نتیجه نگاه او نگاهى دشمنانه و حرکتهاى او هم حرکتهاى براندازى خواهد شد:
(یک وقت مخاصمه هست این طرف مى خواهد او را بکوبد آن طرف مى خواهد او را بکوبد این نه راه اسلام است نه مقصد اسلامى مى تواند داشته باشد… و یک وقت مباحثه است.)63
بحث و بررسى و گفت وگو در فضاى برادرى و تفاهم نه تنها مانعى ندارد بلکه کارساز و رهگشا نیز هست. اگر بحثها به درگیرى و دشمنى کشیده شود و مچ گیرى و انتقامجویى رواج یابد نه تنها مشکلى گشوده نخواهد شد بلکه بر مشکلها افزوده خواهد شد. امام صادق(ع) مى فرماید:
(ایاکم والمراء والخصومة فانّهما یمرضان القلوب على الأخوان و ینبت علیهما النفاق.)64
از بگومگوهاى بى حاصل و دشمنیها بپرهیزید; زیرا این دو مایه بیمارى دلها و زمینه ساز نفاق در میان مؤمنان است.
امام خمینى در شرح این حدیث نورانى مى نویسد:
(بیان آن که مراء و خصومت در مقال قلب را مریض مى کند و انسان را به دوستان بدبین مى کند و نفاق در دل مى رویاند آن است که پیش از این مذکور شد که اعمال ظاهریه را در باطن و دل آثارى است متناسب با آنها….)65
پرخاشگرى و پریدن به یکدیگر و به کار گرفتن عبارتها و تعبیرهاى نیش دار و کینه توزانه بذر بدبینى و بدخواهى را درجامعه مى افشاند و نتیجه اى جز تشنج و سلب آرامش و آسایش به دنبال ندارد.
هیچ ملت و گروهى در سایه انتقام به آقایى و سرورى نمى رسد.
(لا سؤدد مع الأنتقام.)66
بزرگوارى و آقایى از راه انتقام به دست نمى آید.
کسى که به بهانه انتقاد مى خواهد انتقام شخصى و یا گروهى خود را از دیگران بگیرد داراى روحیه خود کم بینى و حقارت نفس گردیده است شفاى خاطر خود را در تخریب دیگران مى بیند از این روى هیچ گاه نمى تواند گام اصلاحى بردارد و سخن مصلحانه و خیرخواهانه بر زبان و قلم خودجارى سازد.
این گونه کسان نه تنها کاستى و منکرى را بر طرف نمى کنند که خود گرفتار کاستى و منکرند:
(مع الأسف بعضى از نویسندگان و گویندگان به جاى انتقاد سالم و هدایت مفید با انتقاد کینه توزانه مى خواهند افراد جامعه را به جمهورى اسلامى بدبین کنند. اینان به جاى انتقاد سازنده به فحاشى پرداخته و به جاى نهى از منکر خود مرتکب منکر مى شوند.)67
ییک پارچگى جامعه در گرو انتقاد سالم و سازنده است. قلم و نوشته اى که انتقامجوست این وحدت و یگانگى را شیطان گونه به (عداوت و بغضاء)68 دگر مى سازد و در عمل قلم او قیچى را مانند است که پیوندها را مى گسلد و جامعه و
ارزشهاى حاکم بر آن را مُثله و پاره پاره مى کند. امام رضا(ع) به عبدالعظیم حسنى مى فرماید:
(… ولایشغلوا انفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً…)69
[به دوستان ما بگویید]: مبادا به خود مشغول شوند و همدیگر را پاره پاره کنند!
امام بزرگوار این ادب را در باب انتقاد به ما آموخت که فضاى دشمنى و درگیرى را که فضاى جهنمیان است از جامعه بزدائیم: (وانّ ذلک لحق تخاصم اهل النار)70 و فضاى بهشت و بهشتیان را در پیوندها و پیوستگیها و برخوردها و انتقادها حاکم سازیم: (اخواناً على سرر متقابلین) 71 جالب این است که قرآن نیایش بهشتیان را این گونه ترسیم مى کند:
(… ولاتجعل فى قلوبنا غلاّ للذین آمنوا…)72
[پروردگارا] در دل ما غل و غش و کینه نسبت به مؤمنان قرار مده.
اگر بخواهیم بهشت اخلاقى اسلام را در پیوندهاى فردى و معاشرتهاى اجتماعى پى بریزیم باید مواظب گفتار و نوشتار خود باشیم. در هر کجا و هر اداره اى که هستیم
و مسؤولیتى که داریم دیده بانى باشیم که عقبه نیروها را درست گرا بدهیم و خداى ناکرده با کینه ورزیها روشهاى انتقامى گلوله هاى آتشین را در جبهه خودى مصرف نکنیم. مقام معظم رهبرى مى گوید:
(امام مکرراً توصیه مى فرمودند که: در مجلس از تنازعات اجتناب شود من هم این توصیه را مى کنم. مجلس باید آزاد باشد هر کسى نظر و رأى خود را ابراز کند; اما اظهار رأى غیر از خصومت و تنازع و درگیرى است… روحیه خصومت و تنازع را از بین ببرید و آن را به روحیه محبت تبدیل کنید اگر چنانچه محبّت باشد کارایى به حد کمال خواهد رسید.)73
پاسداشت حرمت دیگران
روح حاکم بر جامعه دینى روح برادرى و حرمت و آبرومندى است. همگان درحفظ و پاسداشت آبرو و شرف یکدیگر مى کوشند آبرو و شرف فردى و اجتماعى افراد در امان است و نگهداشته شده. آنچه به شخصیت شهروندان صدمه مى زند و بى حرمتى به شمار مى رود در جامعه دینى وجود ندارد. در پیدا و پنهان حریمهاى قانونى و ایمانى مؤمنان محترم شمرده مى شود. این اصل اصیل مى طلبد که انتقادها هم در چنین فضایى به گونه اى باشد که آبروى کسى زیر سؤال نرود موقعیت مدیر و مسؤولى به ناحق دچار تزلزل نگردد. شایسته است شیوه و روش برخورد با کاستیها و کژیها به گونه اى گزینش شود که ناسازگارى با این اصل اساسى نداشته باشد.
از این روى در معارف دینى به این نکته اشاره شده که: بازگویى عیبها و نقصها تا جایى که امکان دارد غیر مستقیم و غیر علنى باشد.
امام على(ع) مى فرماید:
(النصح بین الملأ تقریع.)74
نصیحت و خیرخواهى آشکارا و علنى نوعى سرکوب به شمار مى رود.
اگر انسان بتواند عیب و کاستى کسى را به گونه اى مطرح کند که جایگاه اجتماعى و حیثیت حقوقى و حقیقى او صدمه نبیند باید چنین کند و هرگز افشاگرى و در بوق و کرنا دمیدن پسندیده نیست. گرهى که به آرامى و نرمى و با دست گشوده مى شود چرا با سروصدا و با دندان بگشائیم. در آموزه هاى علوى آمده است:
(من قال لمسلم قولاً یرید به انتقاص مروته حبسه الله فى طینة خیال حتى یأتى مما قال لمخرج.)75
هر که به مسلمانى سخنى بگوید و مقصودش بردن آبروى وى باشد خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانى کند تا از آنچه گفته عذرى آورد.
امام خمینى با الهام از این آموزه ها همواره سفارش مى کرد: در انتقادها مواظب باشیم با حیثیت و آبروى کسى بازى نکنیم و کسى را از موقعیت و مسؤولیتى که دارد فرو نیفکنیم..
(انتقاد آزاد است به اندازه اى که نخواهند کسى را خفیف کنند یا یک گروهى را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند انتقادات براى اصلاح امور لازم است.)76
اگر کسى خداى ناخواسته براى استوارسازى موقعیت اجتماعى خویش به ویران گرى دیگران بپردازد و با اشاره و با بیان روشن سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعى خود گردد دچار آفت اخلاقى بزرگى شده است که به آسانى قابل گذشت و جبران نیست. درهم شکستن جایگاه اجتماعى افراد کارى نیست که با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد کسى که به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسنده اى و یا با زبان نیش دار گوینده اى خوار مى گردد و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانت کار و خلافکار پیدا مى کند به آسانى نمى تواند نگاههاى سرزنش آلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد. از این روى امام امت به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى مى گوید:
(انتقاد کنند انتقاد سازنده انتقاد نصیحت و انتقاد خصمانه نکنند. در نطق هاى قبل از دستور… و در صحبتهایى که وقتى معرفى مى کنند وزرا را هتّاکى نکنند این از شأن آقایان به دور است… برخوردها برخوردهاى اسلامى سالم باشد چه در مجلس و چه در خارج مجلس…)77
عیب و کاستى دیگران را فاش گفتن مصاحبه انجام دادن تیتر درشت برگزیدن و جوّ جنجال و غوغاسالارى آفریدن از آداب نقد اسلامى به دور است.
امام صادق(ع) مى فرماید:
(المؤمن مرآة لأخیه فاذا رأیتم من اخیکم هفوة فلاتکونوا علیه اِلباً وکونوا له کنفسه وارشدوه وانصحوه وترفقوا به.)78
مسلمان آیینه مسلمان است. اگر از برادر دینى خویش لغزشى دیدید بر او مشورید و براى او همچون خود او باشید و او را هدایت و نصیحت کنید و نسبت به او مهربان و خیرخواه باشید.
ویژگى آیینه آن است که بى سروصدا و با کمال آرامش عیبها و کاستیها را نشان مى دهد هدف آن شکستن کسى نیست بلکه نمایاندن و نشان دادن نازیباییها و کاستیهاست.
رو به رو و با صداقت عیب را با صاحب عیب مطرح مى کند و او را با انتقاد سازنده هشیارى مى دهد:
اى غزالى گریزم از یارى
که اگر بد کنم نکو گوید
مخلص آن شوم که عیب مرا
همچو آینه روبرو گوید
جامعه دینى آیینه گونه آبرومند و با صفا و صمیمیت مى زید و کینه و کدورت بردار نیست. مردمان در چنین جامعه اى آن چنان صاف و شفاف و بى غلّ و غش با یکدیگر برخورد مى کنند که نه تنها یادآورى عیب و نقد یکدیگر را بد نمى دانند بلکه آن را (هدیه) و تحفه اى ارزشمند به شمار مى آورند. امام راحل در پى پى ریزى چنین فرهنگى از نقد و انتقاد بود. آن بزرگمرد به دیگران انتقاد داشت لکن هرگز انتقادها و اظهارات او به آبرو و موقعیت دیگران خدشه و صدمه وارد نمى ساخت مگر در مواردى که مصلحت نظام و مسأله مهمترى از افراد مطرح بود. و اگر اقدامى از سوى شاگردان دوستان و یا نزدیکان ایشان صورت مى گرفت که بوى تنه زدن و سست کردن جایگاه اجتماعى دیگران را داشت از آن با شدّت جلوگیرى مى کرد.
در زمانى که در نجف مى زیست ریاست حوزه در دست آقاى خویى بود و وى به عنوان (زعیم الحوزات العلمیة) شناخته مى شد. در همان روزگار کتاب تحریرالوسیله امام را چند تن از شاگردان ایشان به زیور طبع آراستند و روى جلد آن این لقب را براى امام نوشته بودند. امام با دیدن این عنوان مسؤول چاپ کتاب را خواستند و گفتند:
(اگر این جمله را از روى کتاب من برندارید دستور مى دهم تمام این کتاب را بریزند در دجله!)79
در مورد دیگر از ایشان استفتایى شده بود: فلان شخص در فلان شهر ادعا مى کند که در جمع آورى وجوهات شرعى و مصرف آن براى فلسطینى ها از ناحیه شما نمایندگى دارد آیا درست است یا نه؟
امام در پاسخ نوشته بود:
(شما کلى سؤال کنید بگویید آیا کسى تا به حال شخصا از طرف شما اجازه یا دستور داشته براى جمع آورى یا نه؟ و من پاسخ خواهم داد ولى به گونه شخصى جواب نمى دهم!)80
آنان که سنگ امام را به سینه مى زنند و براى خط و راه امام دل مى سوزانند و نگرانند شایسته است به این ریزه کاریهاى راه امام نیز توجه کامل داشته باشند و خداى ناخواسته در کنار سفره امام و انقلاب کارى نکنند که به امام و آرمانهاى او کم توجهى شود.
انتقاد خیرخواهانه
واژه (نصیحت) به معناى خیرخواهى از ریشه (نُصح) به معناى خالص شدن و خالص کردن است. در زبان عرب به عسل صاف و خالص گویند: (نصح العسل.)81
و نیز به خیاط (ناصح) گویند و به نخى که در دوختن به کار مى برد (نصاح) گفته مى شود. از این روى در نصیحت افزون بر خیرخواهى نوعى پیوند دادن نیز وجود دارد. انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهى صورت بگیرد مى شود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها پیوند مردم با یکدیگر براساس خیرخواهى و وحدت تقویت مى شود و نیروها و استعدادها در جهت شکوفایى و بالندگى به کار مى افتد.
هرگونه انتقادى که از روى خلوص و خیرخواهى و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد سالم و سودمند است و در برابر آن نقدى که براساس هدفهاى شخصى و گروهى شکل مى گیرد انتقاد ناسالم و (غشّ) نام دارد.
به همین جهت ارباب لغت واژه (غش) را در برابر واژه (نصیحت) دانسته اند.82 آن که از روى دلسوزى و مهرورزى و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهاى اجتماعى لب به سخن مى گشاید و دست به قلم مى زند ناصح و خیرخواه است. از این روى قرآن کریم در موارد بسیارى از پیامبران الهى به عنوان (ناصح امین)83 نام برده است.
جامعه اى که زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد جامعه اى است عزّتمند در برابر اگر در جامعه اى زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند آن جامعه بیمار است. على(ع) مى فرمود:
(لا خیر فى قوم لیسوا بناصحین ولایحبون الناصحین.)84
آن مردمى که خیرخواه یکدیگر نیستند و از خیرخواهان نیز استقبال نمى کنند از سعادت بهروزى بى بهره اند.
امام خمینى در بیان ویژگیهاى انتقاد سالم به این نکته توجه تام و تمام دارد. او به
همه کسانى که در مقام نقد و انتقاد قرار دارند و یا شغل و کارشان اقتضاى آن را دارد که مسائل را بحث و بررسى کنند که از آن جمله است نمایندگان مجلس مى گوید:
(مجلس باید محیطى باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهى براى ملت و کشور مسائل را پیش ببرند انتقاد مى کنند. انتقاد خیرخواهانه باشد جواب انتقاد مى دهند آن هم خیرخواهانه باشد.)85
امام به روزنامه نگاران و اهل قلم این نکته را از روى خیرخواهى یادآور مى شود: تلاش و همت شما این نباشد که درشت بنویسید بلکه بکوشید که درست بنویسید. تیترها با محتوا و خبرها یکسان باشد. برخلاف واقعیت تیترها را برجسته نکنید. در گزینش خبرها و مطلبها خیر جامعه و نظام را در نظر بگیرید و اگر چنین نکردید; گرفتار (غشّ) و انتقاد ناسالم و ناروا شده اید:
(اخبارى که مى نویسید تیترهایى هست مردم اینها را در روزنامه ها مى بینند و مى فهمند که این تیتر از کجا پیدا شده است و براى چه مقصدى این تیتر را گذاشته اند… باید توجه کنید که روزنامه اى تیترش چیزى نباشد که محتوایش آن طور نباشد… این غشّ است درست مثل کاسب که روى متاعش چیز خوب مى ریزد و آخرش فاسد است و این حرام است. و اگر تیتر با محتوا نخواند غشّ است که شما با قلم هایتان مى کنید.)86
این نگاه فقیهانه امام است به مسأله نقد و انتقاد که هرگونه ناخالصى در برخوردهاى زبانى و قلمى را غشّ مى نامد و حکم به حرام بودن مى دهد. در فضاى جامعه دینى هرگونه غشّى با هر کسى با دوست و یا دشمن رفیق و یا رقیب با زبان یا با قلم نادرست و ناپسند است.
امام على علیه السلام مى فرماید:
(شرّ الناس من یغش الناس.)87
بدترین مردم کسى است که با مردم غلّ و غش مى کند.
این سخن مولى اطلاق دارد و چشم اندازى گسترده و همه غش ها را در همه حوزه هاى فرهنگى سیاسى اجتماعى و اقتصادى شامل مى شود. نشانه سلامت زبان و قلم انتقادگر آن است که آن را از غشّ و خیانت خالى و خالص سازد و خیر و نیکى و آرامش و آسایش شهروندان و هم کیشان خود را در نظر داشته باشد.
آن نوشته زهرآگین که با نیش خود زندگى را بر کام همنوعان تلخ مى سازد و با تک تک واژگان تیرى بر دل آزادگان مى زند و شعله اى در بوستان عاشقان و شیفتگان ولایت بر مى افروزد نوشته اى است ناسالم و غش دار:
(ببینید که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجى ایجاد مى کند… و یا آرامش ایجاد مى کند؟ ببینید این روزنامه ها این قلم ها آرامش در این کشور ایجاد مى کنند یا تشنج؟ اگر چنانچه تشنج ایجاد کرد این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق و اگر آرامش ایجاد کرد این رحمت است و این مشکور است پیش خداى تبارک و تعالى.)88
میزان و معیار انتقاد سالم از نگاه امام آن است که ذهن و فکر و اعصاب مردم را به سوى آرامش و اطمینان بکشاند اعتمادساز باشد نه اعتماد سوز. و اگر چنین نبود و نشد ویرانگر و ناسالم است. تردیدى نیست که (غش) اجتماعى از غش فردى ویران کننده تر و زیان بار تر است. آن که جوّ و فضاى جامعه را با انتقاد ناسالم و
غیرخیرخواهانه مى آلاید کارى بس زشت تر و ناپسندتر انجام داده است.
على علیه السلام مى فرماید:
(وانّ اعظم الخیانة خیانة الاُمة وافظع الغش غش الأئمة.)89
بزرگ ترین خیانت خیانت به مسلمانان است و زشت ترین فریبکارى ناراستى کردن با امام ایشان.
نکته دیگر آن که غش و خدعه و نیرنگ با پیشواى جامعه که سکاندار کشتى امنیت مردم است بسیار بدتر و زشتتر از غش و فریب با دیگران است; از این روى بر خورد مردم با رهبر جامعه ولایى باید برخورد خیرخواهانه باشد (النصیحة لأئمة المسلمین)90 نه غش آلود.
امام على(ع) مى فرماید:
(… فاعینونى بمناصحة خلّیة من الغش سلیمة من الریب…)91
پس مرا یارى کنید به نصیحت به دور از دغل و ریب.
پرهیز از غش و نیرنگ در انتقاد و حرکت در مسیر خیرخواهى امت و امام همان آرمانى است که امام امت همواره آن را بر زبان مى آورد و مردم را به آن فرا مى خواند و مقام معظم رهبرى نیز بر آن تأکید و پافشارى دارد:
(مبادا کسانى در گوشه و کنار پیدا شوند و از کاهى کوه بسازند و اگر دیدند کارى در بلند مدت قابل اصلاح است ولى در مدت کوتاهى اصلاح نشده مورد انتقاد قرار دهند باید زبانى و عملى و مالى و با هر وسیله اى که مى شود دولت و مسؤولان را کمک و حمایت بکنند.)92
مرزهاى انتقاد
هر کشور و مملکتى با هر ایده و مرام و مکتبى براى خود مرزهایى دارد و خط قرمزهایى. این مرزها هم در مسائل جغرافیایى وجود دارد و هم در مسایل سیاسى اجتماعى و امنیتى که از آن به (خطوط قرمز) کشورها تعبیر مى شود.
گذر از مرزها و نادیده انگاشتن خط قرمز در همه جاى دنیا جرم است. حتى به اصطلاح دموکراتیک ترین کشورها هم اجازه نمى دهند که کسانى از این خطوط قرمز بگذرند و پا را فراتر نهند. در مَثَل مارکسیسم درنظام سرمایه دارى آمریکا خط قرمز بود و آن زمانى که سوسیالیسم در دنیا مطرح بود مارکسیستها در شرایط سختى در آن کشور مى زیستند و تنگناهاى ویژه اى براى آنان در نظر گرفته بودند.
اگر امروز هم در مثل شمارى در آمریکا سخن از تجزیه آن کشور بزنند و بگویند: سیاهان و یا سرخ پوستان حق حاکمیت جداگانه دارند دولت آمریکا با آنها به شدّت برخورد مى کند و آنان را از سر راه بر مى دارد. این حالت در سایر کشورهاى جهان هم مطرح است.
مقام معظم رهبرى مى گوید:
(همه توجه داشته باشند که یک خط قرمزى وجود دارد از این خط قرمز هیچ کس نباید عبور کند نه این که ما اجازه نمى دهیم در هیچ جاى دنیا اجازه نمى دهند….)93
براى آن که به توان جامعه اى را بر سر پا نگهداشت و از گزنده ها و دست اندازیها به دورش داشت ضرورت روشن کردن مرزهاى اصلى چاره ناپذیر است. این حدّ و حق باید به گونه اى روشن باشد که تکلیف وظیفه همگى با آن معلوم گردد.
اگر چنین نشود و نباشد و در جامعه مرزى و خطى وجود نداشته باشد همه چیز به هم مى ریزد و شیرازه جامعه از هم مى گسلد. چطور مى توان درجامعه اى حتى بدوى ترین آن بدون مرز و خط زیست. هر واحد کوچک و بزرگ هر قوم و قبیله هر کشور و سرزمین براى بهروزى و ادامه زندگى مرزهایى و خط قرمزهایى دارد. هر جامعه اى براى خود معیارهایى دارد و برابر آن معیارها مرزهایى.
بایستگى وجود خطهاى قرمز براى روشن شدن وظیفه مردم یک کشور و وجود چهارچوب براى حرکت در محدوده آن مسأله اى است مورد تأیید همه خردمندان و خردورزان.
اگر چهار چوبها روشن باشد طبیعى است که انتقادگران هم محدوده نقد خویش را خواهند شناخت و نقد سیاسى و اجتماعى نیز سامان مند و اصولى خواهد شد.
ما در این جا براى روشن تر شدن سخن به خطهاى قرمزى که باید از آنها نگذشت و پارا فراتر ننهاد اشاره مى کنیم و از سخنان و سیره امام خمینى براى آن شاهد و نمونه ارائه مى دهیم:
* قانون اساسى
* رهبرى و محوریت نظام
* امنیّت ملى
* وحدت مردمى
* ارزشهاى پایدار دینى
قانون اساسى
قانون براى جامعه همان ضرورت را دارد که هوا براى فرد زنده قانون سند آبروى هر کشور و خمیرمایه نظم و انضباط سیاسى و اجتماعى آن است. هر کشورى هر چند کوچک و دور افتاده براى خود مرجع قانونى دارد و این اصلى است مشترک و همگانى. روشن است که داشتن قانون به تنهایى کارگشا نیست. قانون باید آن چنان در روح و جان مردم جا گیر شود که نفس وجود قانون آنان را از دست اندازى به مرزهاى اجتماعى و حقوق مردم بازدارد. قانون اگر درست شناخته شود و درست اجرا گردد و به خوبى در روح و جان مردم جاى بگیرد بسیارى از نابسامانیها رخت برخواهند بست و همگان در سایه سار آن زندگى آرام و به دور از دغدغه اى خواهند داشت.
امام خمینى مى گوید:
(قانون براى نفع ملت است براى نفع جامعه است. براى نفع بعضى از اشخاص و بعضى گروه ها نیست. قانون توجه تام به تمام جامعه کرده است. و قانون براى تهذیب تمام جامعه است.)94
همه باید در برابر قانون سر فرود آورند و به هیچ روى در برابر آن نایستند. حال اگر قدرت مندان و زر اندوزان جناحهایى با نفوذ در برابر آن بایستند و هر جا قانون را به زیان خود دیدند سربرتابند و گردن ننهند جامعه دچار بیمارى مى شود و از حرکت به سوى کمال باز مى ماند و بى قانونى بسان خوره به جان جامعه مى افتد و آن را از پاى در مى آورد.
براى همین پیامدهاى ناگوار است که امام همگان را به قانون مدارى فرا مى خواند:
(قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشورى باید خودشان را با آن قانون تطبیق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حکمى کرد باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند آن وقت است که کشور کشور قانون مى شود.)95
هنگامى که بیش ترین مردم به قانون اساسى رأى دادند همان ملاک و میزان سیاستها و برنامه ریزیها و تصمیم گیریها مى شود. مبارزه با چنین قانونى گذر از خط قرمز است و فساد در زمین:
(همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید و لو برخلاف رأى شما باشد. باید بپذیرید براى این که میزان اکثریت است. بعد از این که چیزى قانونى شد دیگر نق زدن در آن اگر بخواهد مردم را تحریک بکند مفسد فى الارض است.)96
تا زمانى که قانون مرجع است و قانونیت دارد گرچه برخلاف اندیشه و سلیقه و نظر من باشد باید به آن پایبند باشم. ممکن است اشکالهایى به ذهن برسد و قانون کاستیهایى داشته باشد که نیاز به اصلاح دارد لکن تا وقتى که قانونیت دارد باید آن را پذیرفت و به آن گردن نهاد:
(در مقام عمل قبول داریم; اما رأیمان این است که این جورى نیست; اما در عمل هم ملتزم هستیم. این هیچ مانعى ندارد.)97
بنابراین بحث درباره مواد قانونى و انتقاد به پاره اى از اصول و یا تبصره هاى آن خط قرمز نیست. آنچه مرز است و خط قرمز اصل قانونى بودن قانون اساسى یک کشور است.در مجموع مى توان گفت: آنانى که با جوّسازى و غوغاسالارى خود را اصل مى گیرند و محور و مرکز همه چیز را منافع شخصى خود مى دانند و با شیوه هاى گوناگون به قانون مى تازند به تعبیر امام خمینى دیکتاتورند.
(اگر بنا باشد که یک جائى بخواهند دادستان بخواهد روى قوانین عمل بکند ما بخواهیم بگوییم که خیر ما دادستان را قبول نداریم. این معناى دیکتاتورى است. دیکتاتورى همین است که نه به مجلس سر فرود مى آورد نه به قوانین مجلس و نه به شوراى نگهبان و نه به تأیید شوراى نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانی….)98
(نمى شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم غلط مى کنى قانون را قبول ندارى قانون ترا قبول ندارد…. مردمى که رأى دادند به قانون اساسى منتظرند که قانون اساسى اجرا بشود نه هر کس از هر جا صبح بلند مى شود بگوید… من قانون اساسى را قبول ندارم.)99
نگهدارى و پاسدارى از مرزهاى قانونى وظیفه همگانى است. همگان وظیفه دارند. با گردن نهادن به آن دفاع از آن در برابر قدرت مندان و زراندوزان و افراد و جناحهاى با نفوذ قانون را پاس دارند و بهترین پاسداشت ایستادن اهل نفوذ قدرت با دیگران در یک صف در برابر قانون است:
(در اسلام همه کس حتى پیامبر عظیم الشأن(ص) در مقابل قانون بى امتیاز در یک صف هستند.)100
روشن شد از جمله مرزهاى انتقاد که مى توان آن را خط قرمز نامید قانون اساسى است. حرکت بر محور این قانون تکلیف و وظیفه ملى و دینى است و
مخالفت با اصل قانون و مصوبات قانونى مخالفت با رأى اکثریت ملت و نامشروع به شمار مى رود. کسانى که اهل قلم و سخن هستند باید همواره این معیار و میزان را در نوشته ها و سخنهاى خود رعایت کنند و برخلاف دین و جریان ملى و مردمى گام برندارند.
محور نظام (ولایت فقیه)
بدون نظم و نظام و ناظم نمى توان امور کشور را سامان و سازمان داد. قانون اساسى کشورها پشتوانه بى زبان نظامها به شمار مى روند. باید مرجع دیگرى باشد که از آن قانون سخن بکشد و او را به زبان آورد. رهبرى جامعه چنین نقشى دارد. او قانون را به زبان مى آورد و راه را بر رهروان روشن و هموار مى سازد; از این روى در معارف دینى ما سخن از (قرآن صامت) و (قرآن ناطق) به میان آمده است.
رهبرى چون برق در تن سیم است. کالبد جامعه به روح و حیات نیاز دارد تا ادامه حیات دهد. آن نیروى توانایى که پراکندگیها را پیوند مى زند استعدادها را شکوفا مى سازد نیروها را بسیج و سازمان مى دهد رهبر است.
امام على(ع) مى فرماید:
(مکان القیم بالأمر مکان النظام من الخرز یجمعه ویضمّه فان انقطع النظام تفرق وذهب ثم لم یجتمع بحذافیره ابداً.)101
جایگاه زمامدار در این کار جایگاه رشته اى است که مهره ها را به هم فراهم آورد و برخى را ضمیمه برخى دیگر دارد. اگر رشته ببرد مهره ها پراکنده شود و از میان رود و دیگر به تمامى فراهم نیاید.
رهبرى عمود خیمه نظام است و رشته جمع کننده تک تک مردم. انتقادها و خرده گیریها تا جایى آزاد است و میدان دارد که نخواهد این عمود را بشکند و آن رشته را بگسلد. اگر نقد وارد این حریم گردد به انگیزه سست کردن محور نظام و پاره کردن ریسمان وحدت و انسجام مردم بى گمان خط قرمز نادیده انگاشته و از آن گذشته است.
بحث از این نیست که کسى درباره مسائل نظرى ولایت فقیه تحلیل و بررسى علمى نداشته باشد. این شیوه نقد و بررسى در مسائل علمى و نظرى همواره در میان فقها و حوزه ها مطرح بوده و هست. کارشناسان و خبرگان در این گونه مسائل علمى سلیقه ها و برداشتهاى گوناگونى ارائه داده و در نوشته هایشان به یادگار گذاشته اند.
بحث از این است که اگر بر اساس قانون اساسى و با رأى مستقیم مردم یا بارأى مردم به خبرگان رهبرى فردى رهبرى امت را عهده دار گردید و در رأس نظام به عنوان پیشوا و جلودار برگزیده شد و در راستاى اختیارهاى قانونى عمل کرد کسى حق ندارد با صراحت یا با کنایه به این مرز و حق بتازد و مشروع بودن آن را زیر سؤال ببرد و در تصمیم گیریهاى او که براساس قانون شرع قانون اساسى و مصلحت نظام است چون و چرا کند. امام على(ع) مى فرماید:
(فان اجتمعوا على رجل وسمّوه اماماً کان ذلک لله رضى فان خرج عن امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الى ما خرج منه فان ابى قاتلوه على اتباعه غیر سبیل المؤمنین وولاه اللّه ماتولى.)102
پس اگر گرد مردى فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند خشنودى خدا را خریدند. اگر کسى کار آنان را عیب گذارد یا بدعتى پدید آرد او را به جمعى که از آن برون شده باز گردانند و اگر سرباز زد با وى پیکار کنند ـ که راهى دیگر را پذیرفته ـ و جز به راه مسلمانان رفته و خدا در گردن او درآرد آن را که بر خود لازم دارد.
اصل لشگر بى گمان سرور بود
قـوم بى سـرور تن بى سر بود
وجه و چهره نظام اسلامى در مقام امامت و رهبرى تبلور و تجلّى مى کند و شکوه و شکوفایى انسانها در پرتو وجود او عینیّت مى یابد. رهبرى در حقیقت هم ایدئولوک نظام است و هم زمامدار و هم پشتوانه معنوى فرهنگى و دینى براى مدیران اجرایى.
ولایت فقیه به عنوان روح قانون اساسى و شالوده و اساس نظام اسلامى امروز از مرحله نظریه پردازى گذشته و به مرحله قانونى رسیده است. و چون در متن قانون اساسى این مسأله به رسمیت شناخته شده و نمایندگان مردم در خبرگان قانون اساسى آن را با حوزه اختیارى گسترده در قانون جاى داده اند و سپس اکثریت به آن رأى داده اند از آن پس هرگونه چون و چرا در اصل زنده و حیاتى (ولایت فقیه) و زیر سؤال بردن و انتقاد به آن قانون شکنى و گذر از خط قرمز نظام و فساد در زمین به شمار مى رود.
این که شمارى پنداشته اند: (هیچ خط قرمزى در طرح مباحث نظرى و مسائل سیاسى جز آنچه قانون اساسى به صراحت مشخص و تبیین کرده وجود ندارد و هیچ مقامى مصون از انتقاد و سؤال نیست) باید به این نکته توجه کنند و خود را به نادانى و غفلت نزنند که همان قانون اساسى که آنها آن را به عنوان خط قرمز مى شناسند مواردى را به عنوان خط قرمز نظام تعیین کرده که از آن جمله است: (ولایت فقیه) و رهبرى فقیه عادل و مدیر و مدبّر. پوشیده نماند که مقصود این اشارت آن نیست که رهبرى مصون از خطا و معصوم و از هرگونه انتقادى مبرّا و به دور است. امام على(ع) با آن که معصوم بود خود را بى نیاز از یادآورى و رایزنى نمى دانست و از مردم مى خواست که او را در ادامه رهبرى و اداره امور یارى و مدد رسانند.103
امام خمینى نیز به روشنى مى گوید:
(هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است.)104
کسانى و جریانهایى که از آغاز با ولایت فقیه و ولیّ فقیه درافتادند و زبان به انتقاد گشودند و اکنون نیز با فضاى جدید سوداهایى در سر مى پرورند به خاطر قدرت و اقتدار آن بوده و هست. اینان از این که بتوانند این دریاى بى کران را از جوش و خروش باز ایستانند و او را به عقب نشینى وا دارند ناامید شده اند از این روى هر روز به بهانه اى بر این برج و باروى مقدس یورش مى برند. و در این لشکر کشى به تازگیها ترفند جدیدى ساز کرده اند و آن هماهنگ نشان دادن خود با یکى از جناحهاى کشور و این ترفند شمارى از ساده لوحان را به سویى انداخته که دشمن در پى آن بود و آن انتقاد کینه توزانه و غرض آلود از ولایت فقیه و اختیارها و… است.
امنیت ملى
در هر کشورى مسأله امنیت ملى از مهم ترین و بنیادى ترین دغدغه ها و حساسیتهاى مسؤولان آن کشور به شمار مى رود و برقرارى امنیت درهمه جا نشانه اقتدار دولت و نظام است. برقرارى امنیت و آسایش مردم جلوگیرى از هرج و مرج خواهان بر هم زنندگان امنیت و آسایش مردم و… وظیفه اساسى دولتهاست.
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز به این نکته به روشنى اشاره دارد که شوراى عالى امنیت ملى براى تأمین منافع ملى و پاسدارى از انقلاب اسلامى و تمامیت ارضى و حاکمیت ملى تشکیل مى شود و با بهره گیرى از امکانات مادى و معنوى کشور و هماهنگ کردن فعالیتهاى سیاسى اطلاعاتى اجتماعى فرهنگى و اقتصادى با تهدیدهاى داخلى و خارجى مقابله مى کند.105
به کارگیرى توان مادى و معنوى براى پدیدآوردن و برقرارکردن امنیت ملى و پاسدارى از آن رویارویى با جریانهایى که به آشوب و بلوا دامن مى زنند نشانگر این معنا است که (امنیت ملى) جزء خطوط قرمز حکومتهاست. در نظام جمهورى اسلامى نیز این خط قرمز مورد توجه قرار گرفته و به هرگونه انتقاد و انتشار مطلب و یا نوشته اى که بخواهد این اصل را کمرنگ سازد و آرامش مردم را بر هم زند گذر از خط قرمز خواهد بود. هرگونه حرکتى که جوّ عمومى جامعه را دچار تزلزل و آلودگى روانى سازد و مردم را کلاف سر درگم کند و زمینه انتخاب و گزینشهاى درست را از آنان بگیرد حرکتى است علیه امنیت ملى.
البته این سخن به این معنى نیست که آزادیهاى مشروع از بین برود و جوّ خفقان و استبداد بر اندیشه ها و قلمها حاکم گردد; اما معنى آزادى هم این نیست که نخاله ها و عقده ایها و رجّاله ها سر برآورند و میدان دار آزادى بیان گردند و به نام آزادى هرگونه فکر تخریبى را القاء کنند.
نظام خوش آیند آن است که زمینه اى فراهم سازد تا جوهره انسانى انسانها رشد یابد
و این به معناى آزاد گذاشتن فتنه انگیزى و فتنه گرى که امنیت ملى را از بین مى برد نیست:
(انتقاد غیر از توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد… این لحن آزاد نیست توطئه آزاد نیست انتقاد آزاد است.)106
آزادى و امنیت ملى کامل کننده یکدیگرند. اگر قرار باشد آزادى بیان و قلم امنیت جامعه را به خطر بیندازد باید آن آزادى مهار گردد تا کسانى به بهانه آزادى هرگونه رطب و یا بسى را به هم نبافند و نظام و امنیت آن را زیر سؤال نبرند. نباید گذاشت آزادى ملعبه شود:
(الآن آزادى پیش بعضى از اشخاص ملعبه شده است که هر چه دلشان مى خواهند باید بنویسند و بگویند….)107
امام راحل و آینده نگر برداشت نادرست دگراندیشان و دشمنان کینه توز را از آزادى مطرح کرده و به آن پاسخ داده است:
(آزادى مطلق باید باشد که آنها مى گویند این است که: چریک فدایى و فلان دسته منافق و فلان دسته کافر و فلان دسته اى که هیچ اعتقاد به اسلام ندارند اینها آزاد باشند بیایند هر چه دلشان مى خواهند بگویند هر کارى مى خواهند بکنند و لو فرض کنید به ضد اسلام حرف بزنند آزادند و لو به ضد جمهورى اسلامى حرف بزنند آزادند و یک دسته نفهم هم مى گویند نخیر باید این چیزها باشد… این روزنامه ها نمى فهمند یا فهمیده عمل مى کنند چرا باید این روزنامه ها دامن بزنند به اختلافات… روزنامه ها را به بازى گرفته اند.)108
هشدار امام به روزنامه ها گویاى موقعیت ویژه اى است که روزنامه ها دارند. آنها اگر در دست ناپاکان دین به دنیا فروشان وابستگان به قدرتها و محفلهاى خارجى و پشت کردگان به انقلاب باشد امنیت کشور را به خطر مى اندازند و اگر در دست پاکان و انسانهاى شریف مسلمان انقلابى علاقه مند به وطن و ملت باشد امنیت مى آفرینند.
پس روزنامه هم مى تواند امنیت بیافریند و هم مى تواند تشنج آفرینى کند. که در آشوب کوى دانشگاه دیدیم بسیارى از روزنامه هاى دگراندیش و متأسفانه پاره اى از روزنامه هایى که با بودجه بیت المال اداره مى شوند چگونه به آشوب دامن زدند.
اگر بررسیها گزارشها انتقادها با انصاف و عدل همراه باشد و در تجزیه و تحلیل هاى روزانه حقایق را کتمان نکنند و عیبهاى کوچک را بزرگ جلوه ندهند درست نویسى را به درشت نویسى بدل نکنند و در یک کلام از موهبت آزادى قلم و بیان به شایستگى بهره برند نقش مهم و بنیادى در تأمین امنیت فرهنگى و فکرى مردم دارند و اگر رفتارى غیر از این داشته باشند و به جاى استوار ساختن باورها دست به ویرانگرى بزنند و از نعمت آزادى سوء استفاده کنند و انتقاد را به انتقام دگرسازند برخلاف مسیر مردم و قانون گام برداشته اند.
در پایان این بخش اصل نهم قانون اساسى را که بیانگر مرز آزادى در پیوند با امنیت ملى است یادآور مى شویم:
(در جمهورى اسلامى ایران آزادى و استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یاگروه یا مقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى به استقلال سیاسى فرهنگى اقتصادى و نظامى و تمامیت ارضى ایران کم ترین خدشه اى وارد کند و آزادیهاى مشروع را هر چند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.)109
وحدت ملى و روح امید
از محورهاى بنیادى یک نظام (وحدت ملى) آن است. آنچه مى تواند یک جامعه را در برابر آفتها و آسیبهاى گوناگون مقاوم سازد وفاق اجتماعى و همگرایى نیروها و روح امید و امیدوارى مردم نسبت به آینده نظام است.
امام خمینى دو هدف اساسى را همیشه دنبال مى کرد: وحدت ملى و دمیدن روح امید به کالبد مردم و جامعه با سیرى در اندیشه امام درخواهیم یافت وحدت ملى و امیددادن به مردم از اصول اساسى تفکر ایشان است که هم در بیان و هم در بنان ایشان جلوه اى خاص یافته است. امام ترفندهاى دشمن را به خوبى دریافته بود که در پى ویران کردن چه چیزهایى است. به گفته مقام معظم رهبرى:
(دشمن سه هدف مرحله یى و مقطعى را تعقیب مى کند: اول عبارت است از تخریب وحدت ملی… دوم تخریب ایمان و باورهاى کارساز در دل مردم… سوم: تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم… اسم این تخریبها را هم (اصلاح) مى گذارند.)110
امام با تمام توان در برابر این سه هدف ویرانگر دشمن ایستاد و دیگران را نیز به ایستادگى فرا خواند. او در مقام بیان فرهنگ نقد همواره به این نکته اشاره داشت که انتقادها نباید مردم را سست و دلسرد کند و آنان را نسبت به نظام و مسؤولان آن بدبین و بى اعتماد گرداند:
(ما امروز احتیاج به این داریم که این ملت را امیدوار کنیم و دلگرم… نباید این مردم را سست شان کنیم… باید همه کوشش کنیم که امید ایجاد کنیم.)111
انتقاد و امر به معروف و نهى از منکر وظیفه اى است دینى و همگانى; اما باید در انجام این دو فریضه بزرگ روشى را برگزینیم که آن رویه و روش هم معروف و پسندیده باشد نه منکر و ناپسند.
(مع الأسف بعضى از نویسندگان و گویندگان به جاى انتقاد سالم و هدایت مفید با انتقاد کینه توزانه مى خواهند افراد جامعه را به جمهورى اسلامى بدبین کنند اینان به جاى نهى از منکر خود مرتکب منکر مى شوند.)112
روح حاکم بر انتقادها و ایرادها و خرده گیریها باید این باشد که نابسامانیها سامان یابد نارضایتیهاى مردم ریشه یابى گردد و درمان شود. دشواریها و گرفتاریهاى آنان
شناسایى و از راه قانونى براى آنها راه حل ارائه شود. شکل و شیوه انتقاد باید به گونه اى باشد که مردم را از صحنه انقلاب و اسلام خارج نکند بلکه پرتو امید در دل آنها بیفکند و خرسند از این باشند که کسى و کسانى براى برداشتن بازدارنده از سر راه آنان و سامان دادن نابسامانیهاى زندگى آنان دل مى سوزانند و پى گیرند:
(در جمهورى اسلامى همه باید با انتقادها و طرح اشکالها راه را براى سعادت جامعه باز کنند.)113
اگر در انتقادهاى سیاسى و اجتماعى منتقدان این جهت و این هدف رعایت نشود و نقد آلودن فضاى ذهنى و فکرى مردم و به ناامیدى کشاندن و دلمرده ساختن آنان را در پى داشته باشد این انتقاد نیست بلکه به گفته امام: (انتحار)114 است.
روشن است در این گونه شیوه ها و انتقادهاى ویرانگر تر و خشک و باگناه و بى گناه همه خواهند سوخت. هدف از انتقاد باید آن باشد و فکر و دل خدمتگزاران را به یکدیگر نزدیک کنیم و مردم را در صحنه هاى سازندگى امیدوار و پرنشاط گردانیم نه آن که تیشه به ریشه منافع ملى و مردمى خود بزنیم:
(در هر حال یکى از کارهایى که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطه هایى که کارشان القاء بدبینى نسبت به جناح مقابل است پرهیز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید.)115
در این فراز از رهنمود امام راحل چند نکته اساسى به چشم مى خورد:
1. حرکت در جهت پیوند دلها و از بین بردن کینه ها و کدورتها کارى خدا پسندانه است.
2. هنر ناقدان و مصلحان اجتماعى باید آن باشد که مواضع خدمت را به یکدیگر نزدیک کنند و به وحدت نیروها و همدلى آنان در پیشبرد هدفهاى نظام و خدمت به مردم مدد رسانند.
3. در هر جامعه اى آتش بیاران معرکه مایه فتنه و فساد و دو دستگى هستند. آنان که به هیچ جناحى پایبند نیستند و هدفى جز جوّسازى و بدبین کردن نیروهاى انقلابى به یکدیگر ندارند آنان را باید شناسایى کرد و از خود دور ساخت.
4. سرگرم شدن در جبهه خودى و نقد و بررسى عملکردها بزرگ کردن عیبهاى کوچک و کاستیهایى که در درازمدت قابل جبران است نباید ما را از غیرخودى و دشمن مشترک غافل سازد. یکى از آفتهاى سیاسى و اجتماعى براى یک نظام توانا و قدرت مند همین است که در مسائل جزیى سرگرم شود و از مسائل اصلى و اصولى و دشمنیهاى بیرونى غافل بماند.
امام خمینى با توجه به این اصول و این که وحدت ملى مردم به هیچ روى نباید فداى چیز دیگرى بشود مى گوید:
(ممکن است هر کس در فضاى ذهن و ایده هاى خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقه هاى دیگران و مسؤولین انتقادى داشته باشد ولى لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها که همه مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است به طرف مسائل فرعى منحرف کند و خداى ناکرده همه ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسؤولیت مسؤولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبى گردد که این عمل کاملاً غیر منصفانه است و اعتبار مسؤولین نظام را از بین مى برد و زمینه را براى ورود بى تفاوتها و بى دردها به صحنه انقلاب آماده مى کند.)116
باورها و ارزشهاى پایدار دینى
آخرین بخشى که در این نوشتار در باب مرزهاى انتقاد و خطهاى قرمز به آن مى پردازیم برگرفته از آخرین اصل قانون اساسى است که در ذیل آن آمده:
(محتواى اصل مربوط به اسلامى بودن نظام و ابتناى کلیه قوانین و مقررات براساس موازین اسلامى و پایه هاى ایمانى و اهداف جمهورى اسلامى ایران و جمهورى بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره کشور با اتکاء به آراء عمومى و دین و مذهب رسمى ایران تغییر ناپذیر است.)117
روح این اصل آن است که در این کشور چند چیز از اصول پایدار و ثابت و دگرگونى ناپذیرند:
1. اسلامى بودن نظام
2. جمهورى بودن آن
3. ولایى بودن حکومت
4. مردمى بودن
هر قلمى و سخنى که به این اصول اساسى خدشه وارد سازد و بخواهد به حریم آنها دست اندازى کند ناسالم است و گذر از خط قرمز.
مقام معظم رهبرى در تفسیر و بیان نمونه ها و مصداقهاى خط قرمز خطاب به دشمنان انقلاب مى گوید:
(شما انقلاب را زیر سؤال ببرید اصل انقلاب را نفى کنید نظام جمهورى اسلامى را نفى کنید و کسى چیزى نگوید؟ بدیهى است این خط قرمز است. این قابل تحمل نیست.
گزارشهاى نامربوط که به چیز دیگرى مربوط است آن را مى کشانند به یک جایى که به نظام ضربه بزنند یا زیر سؤال ببرند. دستگاه هم تاحالا چیزى نگفته و حرفى نزده است ولى توجه داشته باشید که اینها خط قرمز است.)118
بى گمان نظام اسلامى و ارزشها و باورهایى که این نظام بر آنها استوار است و در اصل سوم قانون اساسى به روشنى بیان شده در حوزه نقد و انتقاد ناقدان
نمى گنجد. با پذیرفتن این اصول و در چارچوب آن باورها و ارزشها اگر انتقادى صورت بگیرد تا زمانى که به سست کردن نظام و ارزشهاى آن نینجامد آزاد است و این نکته را امام راحل به روشنى در رهنمودها و سخنان و سیره عملى خود ترسیم کرده است.
امام با آن که نقد و انتقاد را مایه هدایت و رشد و تعالى مى دانست و همواره اهل سوز و درد را دعوت به خیرخواهى و نقد هدایت گرانه و سالم مى کرد اما نسبت به باورهاى دینى و پایه هاى اعتقادى و اصول ارزشى حساسیّت ویژه داشت و غیرت دینى و شجاعت و صلابت او در این زمینه زبانزد همگان است.
امام در مسأله عزل قائم مقام رهبرى این واقعیت را به اثبات رساند که چارچوب دوستى و پیوند او با دیگران بر محور باورها و ارزشهاى پایدار دینى و مصلحت نظام اسلامى است; از این روى به روشنى به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى یادآور شد:
(سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست. در صورت تخطى هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفى مى شود.)119
و به همه کسانى که در جامعه پایگاه و مخاطب دارند گوشزد کرد:
(طلاب عزیز ائمه محترم جمعه و جماعات روزنامه ها و رادیو تلویزیون باید براى مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم.)120
پایدارى امام بر اصول پایدار شکوفه بسیار داد اسلام را به ژرفاى دلها برد باورندگان به اسلام را فزونى بخشید. البته شمارى هم تاب این اصول مدارى امام را نداشتند و از گردونه و چرخه نظام به کنار ماندند.
پى نوشتها:
1. سوره (آل عمران) آیه 103.
2. سوره (انفال) آیه 63.
3. سوره (مائده) آیه 5.
4. سوره (عصر) آیه 5.
5. سوره (آل عمران) آیه104.
6. همان.
7. (اصول کافى) ج639/2 دار صعب بیروت.
8. (فرهنگ معین) و (لغت نامه دهخدا).
9. (مجموعه رسائل) ج20/1.
10. (اسلام و مقتضیات زمان) شهید مطهرى285/.
11. (انسان کامل) شهید مطهرى 194.
12. (اثباة الهداة) حر عاملى ج71/1 مطبعه علمیه قم.
13. (صحیفه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمینى ج97/14 وزارت ارشاد اسلامى.
14. (تحف العقول) 337/1 مؤسسه اعلمى بیروت.
15. (میزان الحکمه) رى شهرى ج57/10 دفتر تبلیغات اسلامى.
16. سوره (بقره) آیه 206.
17. (صحیفه نور) ج170/20.
18. همان مدرک201/.
19. همان مدرک ج74/13.
20. (نهج البلاغه) صبحى صالح خ176 ترجمه شهیدى 185/.
21. (فهرست غرر) ج389/7.
22. (تحف العقول) 179 بیروت.
23. (صحیفه نور) ج96/21.
24. همان ج178/18.
25. سوره (زمر) آیه 18.
26. سوره (ذاریات) آیه 55.
27. (اصول کافى) ج638/2; (فهرست غرر) ج203/7 چاپ دانشگاه.
28. (اصول کافى) ج133/2.
29. (تحف العقول) 302/ بیروت.
30. (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى) ج25/2 پیام آزادى.
31. همان149/.
32. (صحیفه نور) ج48/21.
33. همان ج190/4.
34. همان ج120/1.
35. (تحف العقول) 263/ بیروت.
36. (تحریرالوسیله) ج466/1.
37. همان.
38. (اسلام و مقتضیات زمان)285/.
39. (صحیفه نور) ج180/21.
40. (حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى) ج273/1 سازمان تبلیغات.
41. (بحارالانوار) علامه مجلسى ج75/70; ج165/74 (با اندک اختلافى در تعبیر).
42. سوره (مائده) آیه 25.
43. (صحیفه نور) ج97/14.
44. (همان 244/.
45. (اصول کافى) ج193/2.
46. همان163/.
47. (نهج البلاغه) نامه 53/ ترجمه شهیدى328/.
48. (صحیفه نور) ج237/14.
49. همان/ 97.
50. همان99/.
51. همان.
52. همان.
53. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى) 230/ مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
54. همان234/.
55. همان.
56. (بحارالانوار) علامه مجلسى ج194/75 مؤسسة الوفاء.
57. (صحیفه نور) ج78/13.
58. سوره (ق) آیه 16.
59.سوره (انفال) آیه 48.
60. سوره (بقره) آیه 268.
61. سوره (اعراف) آیه 27.
62. سوره (مائده) آیه 91.
63. (صحیفه نور) ج29/19.
64. (اصول کافى) ج300/2.
65. (تعلیم و تربیت) از مجموعه تبیان مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
66. (فهرست غرر)396/.
67. (صحیفه نور) ج62/14.
68. سوره (مائده) آیه 91.
69. (بحارالانوار) ج230/74.
70. سوره (ص) آیه 64.
71. سوره (حجر) آیه 47.
72. سوره (حشر) آیه 10.
73. (حدیث ولایت) مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ج83/2 تهیه و تنظیم دفتر مقام معظم رهبرى.
74. (بحارالانوار) ج580/75.
75. (تحف العقول)87/.
76. (صحیفه نور) ج236/14.
77. همان ج233/19.
78. (بحارالانوار ج97/10.
79. (سرگذشتهاى ویژه) جمعى از فضلاى حوزه ج92/1.
80. همان75/.
81. مفردات راغب واژه (نصح).
82. (لسان العرب) ابن منظور واژه (نصح).
83. سوره (اعراف) آیه 68.
84. (فهرست غررالحکم) ج382/7.
85. (صحیفه نور) ج239/14.
86. همان 258/.
87. (فهرست غررالحکم)291/.
88. (صحیفه نور) ج96/14.
89. (نهج البلاغه) نامه26/ ترجمه شهیدى288/.
90. (بحارالانوار) ج66/72 مؤسسه الوفاء.
91. (نهج البلاغه) خ118 ترجمه شهیدى117/.
92. (حدیث ولایت) به رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ج82/3.
93. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/2/15.
94. (صحیفه نور) ج268/14.
95. همان269.
96. همان244/.
97. همان.
98. همان269/.
99. همان244/.
100. همان145/.
101. (نهج البلاغه) خ166 ترجمه شهیدى143/.
102. همان نامه 6 ترجمه شهیدى275/.
103. همان خ216/.
104. (صحیفه نور) ج48/21.
105. (قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران با اصلاحات) اصل 76.
106. (صحیفه نور) ج268/17.
107. همان ج352/13.
108. همان170/.
109. (قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران) اصل نهم.
110. روزنامه (جمهورى اسلامى) 78/9/26.
111. (صحیفه نور) ج230/14.
112. همان62/.
113. همان248/.
114. همان40/.
115. همان ج48/21.
116. (صحیفه نور) ج94/21.
117. (قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران).
118. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/2/15.
119. (صحیفه نور) ج106/21.
120. همان212/.