سالشمار زندگى امام خمینى
آرشیو
چکیده
متن
بخش نخست
سخن از معجزه قرن و شخصیت وارسته اى مانند امام خمینى آسان نیست انسانى که در هر زمینه اسوه و الگو بود.
از نظر علمى والا بر علم فقه و اصول چیره با فلسفه و عرفان همدم با رجال و درایه آشنا با علم اخلاق همراه و به آن آراسته. شب زنده دار بود و به مستحبات اهتمام مى ورزید. مسائل را خوب مى شناخت. دردهاى سیاسى اجتماعى کشور ایران را خوب دریافته بود و براى درمان آن هم راه حل داشت. هم دشمن را خوب مى شناخت و هم دوست را به خوبى در مى یافت. او در اوج دوران هراس انگیز رضاخانى رشد کرد و بالید و تجربه اندوخت و در دوران محمد رضا پهلوى تجربه خود را به کار گرفت و حکومت شاهنشاهى را واژگون و نظام اسلامى را بنیاد نهاد. و در این راه آزارها دید
و تبعید شد; اما نهراسید و هیچ گاه نترسید. این شخصیت را باید شناخت با دوران زندگى او آشنا شد زمینه هاى رشد وى را ریشه یابى کرد معلمان و استادان او را شناخت و به دیگران شناساند.
ما در این مقاله بر آنیم که گوشه هایى از زندگانى پرفراز و نشیب امام خمینى را به
مناسبت صدمین سال تولد آن عزیز در این سال 1378 که سال امام خمینى نامیده شده بشناسیم و بشناسانیم.
مراحل زندگى ایشان را مى توان به شش دوره تقسیم کرد.
1. از تولد تا 19 سالگى در خمین.
2. دوران تحصیل در حوزه اراک.
3. ورود به قم تا سال 1341.
این دوره چند برهه مهم دارد:
الف. از ورود تا آغاز تحصیل نزد آقاى شاه آبادى. ب. دوران تحصیل در محضر مرحوم شاه آبادى و تدریس فلسفه فقه و اصول.
ج. ورود آقاى بروجردى به قم و تدریس سطوح عالیه توسط امام تا آغاز مبارزه.
4. آغاز مبارزه آشکار از سال 1341 تا 1343 در ایران.
5. دوران تبعید در ترکیه نجف و رحل اقامت در پاریس.
6. دوران بازگشت به ایران و پیروزى انقلاب اسلامى ایران تا رحلت.
آگاهیهاى ما از دوره نخست زندگى امام اندک و دوره دوم نیز کوتاه و برهه اى است.
از دوره چهارم و پنجم دانستنیها و آگاهیهاى مناسبى در دسترس است و کتابهایى نوشته شده اما باز هم نیاز به بررسى دارد و دوره ششم تنها نیاز به نگارش دارد و آگاهیهاى گسترده اى در این باب وجود دارد.
مهم و درخور بررسى دوره سوم زندگانى امام است که شخصیت ایشان پدیدار مى شود و هستى مى یابد و شکوفا مى گردد. از این دوره دو برهه نخست آن نیاز به بررسى بیش تر دارد که منابع اندکى در دسترس داریم. براى آشنایى با دوره زندگانى امام و خاطره ها رویدادها سرگذشتها و دیده ها و شنیده هاى امام را از لابه لاى سخنرانیها و نوشته هاى ایشان بیرون مى آوریم و به بازسازى این برهه و دیگر دوره هاى زندگانى آن عزیز مى پردازیم. در این دوره شخصیت علمى سیاسى امام شکل مى گیرد. مى آموزد و مى آموزاند نگاشته هاى عرفانى خود را عرضه مى دارد تجربه مى اندوزد و در رخدادهاى سیاسى درنگ مى ورزد جنبشها مبارزه هاى سیاسى را پى مى گیرد به دیدن علماى مبارز مى رود در جریان قیام آنان قرار مى گیرد با مدرس دیدار مى کند در جلسه هاى بحث مجلس شوراى ملى در زمان رضاخان براى آگاهى از چند و چون کار شرکت مى جوید در جریان مبارزه ها و کارهاى آقا میرزا صادق تبریزى حاج آقا نورالله اصفهانى حاج آقا حسین قمى از نزدیک قرار مى گیرد. او علاقه بسیار به مبارزان و انسانهاى تلاش گر در راه خدا دارد به دیدار یک یک آنان مى شتابد به شاگردان خود نیز سفارش مى کند به دیدار آنان بروند. از جمله دیدار از محمد تقى بافقى را سفارش مى کند.
پس از قیام مردمى گوهرشاد آقازاده مجتهد خراسانى به تهران تبعید مى شود و در منزلى زیر نظر قرار مى گیرد. امام به دیدن این مرد بزرگ مى شتابد و چون همکلام شدن با وى ممنوع بوده از دور به تماشاى سیماى آن مرد مبارز مى ایستد.
دوران ننگین و نفرت انگیز و هراس آلود رضاخانى را زیرنظر مى گیرد و در آن باره مى اندیشد. مبارزه مطالعه هاى سیاسى در جریان اوضاع روز قرار گرفتن با مبارزان به گفت وگو پرداختن و... هیچ وى را از آموختن آموزاندن و نگارش باز نمى دارد. در فقه اصول فلسفه و عرفان هم به آموختن مى پردازد و هم به آموزاندن. پس از درگذشت استادش شیخ عبدالکریم حائرى حوزه را خالى از مدیر مدبر و زعیمى که همه چیز بر محور او بچرخد مى بیند به تکاپو مى افتد و از آقاى بروجردى که از ناموران حوزه نجف بوده و در آن برهه در بروجرد ساکن بود دعوت مى کند و با تلاش بسیار زمینه را بر ورود ایشان آماده مى سازد. پس از آن در راه استوارسازى مرجعیت ایشان دست به کار مى شود و از مشاوران نزدیک وى قرار مى گیرد. امام روز به روز گستره حضور سیاسى خود را مى گستراند به آقاى کاشانى نامه مى نویسد و در راه جلوگیرى از تلاش بهائیان که نماینده صهیونیسم بین المللى هستند تلاش مى ورزد و...او به دنبال مرجعیت نمى رود بلکه مرجعیت به دنبال وى مى آید کم کم در این جایگاه مقدس قرار مى گیرد در سال 41 با زمینه اى که فراهم مى شود تلاشهاى آشکار سیاسى خود را مى آغازد و پس از اندکى خوش مى درخشد و قیام قهرمانانه او به پیروزى و رهایى مردم از ستم مى انجامد.
تلاش ما در این نوشتار بر آن بوده که شرح حال او را با استفاده از خاطره ها شنیده ها و گفته هاى خود وى و دیگران بازسازى کنیم و برهه اى را که گفته مى شود و خاطره اى به آن پیوند دارد با ذکر تاریخ و بیان رخدادهاى آن روشن کنیم. گاهى براى به هم پیوستگى رخدادها به ناچار مسائل سیاسى آن برهه را ارائه کرده و گاه از استادان امام خمینى نیز نام برده ایم بویژه از آقاى شیخ عبدالکریم حائرى. رخدادهاى دوران زندگانى امام گاه تاریخ هجرى قمرى و گاه هجرى شمسى دارند ما در آغاز تاریخ قمرى را یادآور و سپس آن را با تاریخ شمسى برابر ساخته ایم. در هر سال امکان دارد چند روزى پیش و پس باشد که طبیعى خواهد بود. در آن جایى که تنها سال آمده ما در گاه برابرسازى از سال استفاده برده ایم که در آن برهه چهار تا پنج ماه اختلاف بوده و گاهى نیز فصل ذکر شده که در برابرسازى یکى از ماههاى آن فصل را با تاریخ قمرى برابر ساخته ایم.
20 جمادى الثانى 1320ه.ق./ اول مهر1281ه.ش.1
امام خمینى در روز تولد حضرت زهرا(س) در بیستم جمادى الثانى 1320 چشم به جهان گشوده است از پدرى به نام آقا سید مصطفى عالم سرشناس و بنام خمین و از مادرى به نام هاجر آغاخانم دختر آقا میرزا احمد مجتهد خمینى.
پدر امام آقا سید مصطفى پس از ازدواج به نجف اشرف رخت کشیده است. حضور وى در نجف همزمان بوده با مبارزه ها و حرکتها و جنبشهاى ضد استعمارى میرزاى شیرازى علیه انحصار تنباکو. وى پس از گرفتن اجازه اجتهاد در سال 1312ه.ق. به خمین بازگشته و به کارگشائى امور مردم و پاسخ گویى به مسائل شرعى مردم پرداخته است.2
پس از چند سال خداوند به این خانواده فرزندى مى بخشد که نام او را روح الله مى گذارند. از آغاز تولد به دستور پدر به دایه پرهیزگارى به نام خاور سپرده مى شود و شرط مى کنند در دوران شیرخوارگى تنها از غذایى که از منزل آقا مصطفى براى وى برده مى شود استفاده کند.3
ذى قعده /1320 اسفند 1281
در این زمان آقا سید مصطفى براى دیدار با والى اراک و شکایت از خانهاى ستم پیشه و شرور منطقه خمین: جعفر قلى و میرزاقلى سلطان به همراه چند تن محافظ به سوى اراک حرکت کرده است. در بین راه درگیرى بین او و خانهاى منطقه رخ داده که به خلع سلاح سردسته محافظان و شهادت سید مصطفى انجامیده است. آقا مصطفى در روز شهادت 42 سال داشته و کوچک ترین فرزند وى آقا روح الله کم تر از پنج ماه داشته است. پس از این رخداد عمه امام صاحبه خانم در خانه برادر اقامت گزیده و همراه هاجرخانم به سرپرستى و تربیت کودک پرداخته است.4
4 ربیع الاول 1323 / 30 اردیبهشت 1284ش
صاحبه خانم همراه با عموى هاجرخانم و بچه هاى خردسال برادر براى گرفتن حکم قصاص قاتل روانه تهران شده و با تلاش فراوان توفیق یافته است با صدر اعظم وقت عین الدوله دیدار کند و حکم قصاص قاتل را بگیرد. دو سال بعد در 4 ربیع الاول 1323ه.ق.برابر با 30 اردیبهشت سال 1284ه.ش. قاتل در میدان بهارستان به دار آویخته شده است.5 اعدام قاتل به دستور محمد على میرزا ولیعهد بوده که پس از سفر مظفرالدین شاه به فرنگ اداره کشور را بر عهده داشته است.
قصاص میرزا جعفر خان کمره اى هشدارى به مخالفان مسیونوز و شمارى از بازاریان سوء استفاده گر از آشفتگیهاى جامعه نیز بوده است.
محمد مهدى شریف در این باره مى نویسد:
(والا حضرت ولیعهد به واسطه کشتن (سید مصطفى) نام کمره یى میرزا جعفرخان کمره یى را در میدان مى کشند. این فقره اسباب خوف عمومى مى شود. به خصوص نان و گوشت خیلى سخت بود فراوان شد.)6
1335ه.ق.1296/
امام در کودکى در مکتب خانه ملا ابوالقاسم به فراگیرى خواندن و نوشتن و قراءت قرآن و نزد آقا شیخ جعفر و مرحوم میرزا محمد افتخار العلماء به فراگیرى درسهاى ابتدایى پرداخته است. در نوجوانى عمه مهربان خویش صاحبه خانم را از دست داد و پس از وى مادر دلسوخته وى چشم از جهان فرو بسته است.7
1326ه.ق.1297/
دوران کودکى و نوجوانى امام همراه با ناامنى و حمله هاى پى درپى اشرار به خمین بوده است. جنگ جهانى اول از سال 1914م.1332/ه.ق. شروع شده و در سال 1918م1336/ه.ق. به پایان رسیده است و این جنگ خانمانسوز سبب شده بوده منطقه بیش از همیشه ناامن گردد. در سال 1336ه.ق. على قلى خان زلکى دست به شورش زده و روستا و دیه هاى پیرامون گلپایگان را غارت کرده است و همزمان با وى رجبعلى خان در حدود اراک علم طغیان برافراشته و به غارت خوانسار و کمره پرداخته است. این هجوم سالهاى بعد نیز ادامه داشته است.8
مردم خمین به دفاع از شهر و دیار مال و ناموس برخاسته اند. جوانها پیرمردها و نوجوانان در این روزهاى پرخطر و سرتاسر آشوب به عرصه دفاع گام گذاشته اند امام خمینى نیز در آن زمان که نوجوانى شانزده ساله بود تفنگ به دست در کنار دیگر دفاع گران در برابر هجوم زلقى و رجبعلى قرار گرفته است خود از این دفاع به نیکى یاد مى کند:
(من از بچگى در جنگ بودم... مورد هجوم زلقى(زلکى)ها بودیم مورد هجوم رجبعلى ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حالى که تقریبا شاید اوایل بلوغم بود بچه بودم در این سنگرهایى که بسته بودند در محل و اینها مى خواستند هجوم کنند و غارت کنند آن جا مى رفتیم سنگرها را سرکشى مى کردیم.)9 و در موردى دیگر در این باره مى گوید:
(ما در همان محلى که بودیم; یعنى خمین که بودیم سنگربندى مى کردیم. من هم تفنگ داشتم منتها من بچه بودم به اندازه بچگیم (بچه شانزده ساله) تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم تفنگ هم مى کردیم... سنگر مى رفتیم و با این اشرار که بودند و حمله مى کردند و مى خواستند بگیرند و چه بکنند [مقابله مى کردیم]... دیگر دولت مرکزى قدرت نداشت و هرج و مرج بود... یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آنها بودیم.)10
1337ه.ق./ 1297
امام در این برهه درسهاى حوزوى را شروع کرده و مقدمات را نزد حاج میرزا مهدى (دایى خود) منطق را نزد حاج میرزا رضا نجفى خمینى (شوهر خواهر خود) سیوطى شرح باب حادى عشر منطق و مقدارى از مطول را نزد برادر بزرگ خود سید مرتضى پسندیده آموخته است.11
1339ه.ق.1299/
جهت ادامه تحصیل به حوزه اراک رفته و در حوزه سلطان آباد اراک که به سرپرستى شیخ عبدالکریم حائرى اداره مى شده به فراگیرى دانشهاى حوزوى پرداخته است. این مدرسه حدود سیصد طلبه داشته و شهریه حوزه در مجموع به ششصد تومان مى رسیده است12 که حکایت از رفاه نسبى طلاب دارد.
مرحوم حائرى از شاگردان میرزا حسن شیرازى بوده و در سال 1318ه.ق. به دعوت محسن اراکى عالم منطقه سلطان آباد به این منطقه آمده و حوزه علمیه آن شهر را بنا نهاده است شش سال بعد در سال 1314 همزمان با اعلام مشروطیت در ایران به نجف و از آن جا به کربلا هجرت کرده است.13 محسن اراکى مشروطه خواه بود که بعد از اعلام مشروطه به طرفدارى از شیخ فضل الله نورى برخاسته و فرزند وى در تحصن حضرت عبدالعظیم شرکت داشته است.14 چنین به نظر مى رسد که آقا شیخ عبدالکریم حائرى به این نتیجه رسیده که با وجود جو سیاسى موجود امکان پیشرفت حوزه اراک میسر نیست; از این روى به کربلا رخت کشیده است. بار دیگر در سال 1336ه.ق. از آقاى حائرى دعوت شده و ایشان به اراک سفر کرده است. پیام دعوت مردم را آقاى حاج آقا اسماعیل فرزند محسن اراکى که میزبان نیز بود به آقاى حائرى رسانده است.
ایشان پس از ورود به اراک به تدریس و تعلیم پرداخته و حدود هشت سال در این شهر ماندگار شده است.15
امام خمینى(ره) در 19 سالگى وارد حوزه اراک شده و منطق را در محضر آقا شیخ على محمد بروجردى و آقا شیخ محمد گلپایگانى و لمعه را در محضر آقا عباس اراکى فرا گرفته است.16 حضور ایشان در حوزه اراک زیاد نبوده; زیرا با هجرت آقاى حائرى از اراک به قم ایشان نیز آن جا را ترک کرده است.
در همین زمان آقاى محمد تقى خوانسارى از تبعیدگاه هند برگشته و در مدرسه سلطان آباد به تدریس مشغول شده است. وى به خاطر مبارزاتش در سال 1333 به هند تبعید شده پس از چهار سال به خوانسار بازگشته و پس از توقف کوتاهى به سلطان آباد اراک آمده و به تدریس مشغول گردیده است.17
امام در اراک با آقاى خوانسارى آشنا شده و گاه در سخنرانیها از دوران اسارت وى در هند نکته هایى را نقل مى کند. شاید این نخستین بارى باشد که با عالم فرزانه اى که علیه انگلستان مبارزه کرده و تبعید شده است آشنا مى گردد. درباره آقاى خوانسارى و مبارزه و سختیهایى که وى در این راه کشیده بود مى گوید:
(در قضیه عراق اگر مجاهدات علماء عراق نبود پسر سید در جنگ کشته پسر مرحوم آسید محمد کاظم در جنگ کشته شد.
علماى این جا[ نجف] تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابلت. مرحوم آقاى خوانسارى آقا سید محمد تقى خوانسارى رضوان الله علیه به حبس رفت; یعنى گرفتند اسیرش کردند; یعنى با یک عده دیگرى اسیر کردند و بردند به خارج[ هند] و ایشان مى فرمودند که: ما را انگلیسیها مى شمردند: یک دو سه چهار تحویل یک کس مى دادند. آن وقت مى گفتند که اینها آدم خورند زنگباریهایى بودند سیاه هایى بودند آدم مى خورند. ما مامورین انگلیس مى شمریم که مبادا شما را بخورند.)18 در یک سخنرانى دیگر در مدرسه فیضیه که علیه قلمهاى مسموم و مخالفان روحانیت سخنرانى مى کند مى گوید:
(این آخوند بود که در جبهه عراق به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقاى سید محمد تقى رضوان الله علیه یکى از اشخاصى هست که در جبهه رفت و جنگ کرد و مدتها هم اسیر بود این قدرت را نشکنید صلاح ملت و کشور نیست....)19
دیدار با چنین شخصیتهایى و شنیدن خاطره ها قصه ها و غصه هاى آنان هر جوانى را وادار به درنگ و پى گیرى جریانها و رخدادهاى سیاسى اجتماعى مى کند. افزون بر این امام مقدارى از سطوح را نزد آقا محمد تقى خوانسارى فرا گرفته است.20
22 رجب 1340 / اول نوروز 1301
آقاى حایرى در آستانه نوروز 1301 آهنگ قم کرده و بر آن بوده که هنگام سال تحویل در جوار حضرت معصومه باشد. ایشان روز 22 رجب از اراک حرکت و 24 رجب به قم رسیده است. حاج میرزا مهدى بروجردى آقا شیخ احمد یزدى و خدمتگزارشان کربلایى على شاه ایشان را همراهى مى کرده اند. علما و مردم قم در 4 کیلومترى شهر به استقبال ایشان رفته اند. در قم در منزل آقاى حاج شیخ مهدى پائین شهرى قمى که از دوستان قدیمى ایشان بوده رحل اقامت افکنده است در روزهاى عید بازدید کنندگان و علماى قم از جمله محمد تقى بافقى و میرزا محمد ارباب و دیگران اصرار داشته اند که در قم بماند و ایشان هم پس از استخاره این پیشنهاد را پذیرفته و در قم ماندگار شده است.21 ورود آقاى حائرى به قم همزمان بوده با دوران کودتاى رضاخان که در سوم اسفند 1299ه.ش. رخ داده22 و سید ضیاء به نخست وزیرى برگمارده شده است. بعد از مدتى که مرحوم حائرى در قم مستقر شده حوزه قم را بنیان نهاده است. احمد شاه قاجار به قم آمده و براى عرض تبریک تاسیس حوزه علمیه قم خدمت آقاى حائرى رسیده است. در همان مجلس محمد تقى بافقى از باب ارشاد امر به معروف و نهى از منکر نکته هایى را به احمد شاه یادآور مى شود.23
ذى حجه 1340ه.ق./ مهر 1301
به گفته استاد جعفر سبحانى از شاگردان امام ورود امام به حوزه علمیه قم چهار ماه پس از ورود آقاى حائرى بوده24 و این طبیعى به نظر مى رسد; زیرا آقاى حائرى برنامه قبلى براى آمدن به قم نداشته است.
امام در مدرسه دارالشفاء سکنى گزیده و بخش پایانى مطول را نزد ادیب تهرانى مشهور به آقا میرزا محمد على و مقدارى از سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى فرا گرفته است.25
این جوان سرزنده و با نشاط با ورود به قم به دیدار علماى شهر رفته و سیره عملى آنها را مورد مطالعه قرار مى دهد.
امام خمینى در دیدارى که در سال 1364ه.ش با طلاب حوزه علمیه قم تهران و دیگر شهرستانها داشته آنان را به ساده زیستى دعوت کرده و از ساده زیستى علماى قم در آغاز ورودش به این شهر سخن گفته و الگوى عینى نشان داده است:
(شاید آقایان کمى شان یادشان باشد در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم که در آن جا چه اشخاصى بودند. شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمى مرحوم آشیخ مهدى وعده دیگرى و شخص نافذ آن جا و متقى مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب. همه اینها را من منزل هایشان رفتم. این که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت با آن که زاهد بود. در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم من گمان ندارم هیچ طلبه اى مثل او بود. زندگى اش یک زندگى اى بود که مثل سایر طلبه ها. اگر کم تر نبود بهتر نبود مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان یک منزلى داشت دو سه تا اتاق داشت خیلى ساده بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همین طور.
سایرین هم همین طور. عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مى شد که اینها را مى دید همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود. وضع زندگى آنها براى انسان یک وضعى بود درس بود براى انسان عبرت بود.)26 این نگاه و این دیدارها نشان مى دهد طلبه جوان تازه وارد در پى کسب حقیقت و الگوى تقوا بوده است. گویا آقا میرزا محمد ارباب بیش تر از دیگران او را جذب کرده و از محضر او استفاده معنوى برده است. ارباب در سال 1341ه.ق. در گذشته است.28
محرم 1341ه.ق/ پاییز 1301ه.ش
سردار سپه در اسنفند 1299 کودتا کرده و براى فریب مردم دست به کارهاى ظاهرپسند و مذهبى زده است. امام خمینى که از همان آغاز مسائل سیاسى را پى گیرى کرده در این باره مى گوید: (لکن من از همان زمان از کودتاى رضاخان تا امروز شاهد همه مسائل بوده ام. رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسى و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه به پاکردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرم مردم را اغفال کرد. پس از آن که مستقر شد حکومتش شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین به طورى که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود.)29 ردارسپه براى به دست آوردن وجاهت پس از کودتاى اسفند 1299 در محرم سال 1341 به عزادارى پرداخته در قزاقخانه چادر بسیار بزرگى بر پا و روضه خوانى مجللى راه انداخته است. دسته هاى محله ها به تکیه قزاقخانه رفته و هر روز از اول دهه سردار سپه و افسران قشون به عنوان صاحب مجلس از دسته ها پذیرایى مى کرده اند. تمام گروهها به این روضه خوانى رفته و در حرکتى بى سابقه در عزادارى قزاقها شرکت جسته اند. روز عاشورا دسته قزاقها همراه با وزیر جنگ; سردار سپه و همه افسران در خیابانها و بازارها مى گشته و مانند دیگر دسته ها به تکیه ها رفته و با آنها همراه شده اند. در شب شام غریبان دسته قزاقها مانند دیگران شمع به دست مراسم شام غریبان برپا داشته اند. پیشاپیش آنان سردار سپه و نزدیک شصت نفر از افسران در حرکت بوده و با بازوبندهاى مشکى و سر برهنه هر یک یک شمع گچى به دست گرفته و افتان و خیزان نوحه خوانان از مجلس بیرون مى رفته اند. این حرکتها سبب شده که رضاخان بین مردم جایگاه بیابد و با عوام فریبى خود را
دیندار نمایاند.تظاهر در بین مقامها چنان بالا گرفته بود که نمایندگان مجلس از 11 تا 13 محرم به کار س پردازى ارباب کیخسرو نماینده زردتشتیان در مجلس مراسم عزادارى بر پا کرده و مانند سردارسپه طاقه شال به علمهاى دسته هاى محله ها بسته و به روضه خوانها پاکت تقدیم مى داشته اند. چه بسا که اگر عاشورا نگذشته بوده شاید دسته هم به راه مى انداخته اند.30 به طور طبیعى کسانى که اهل مردم فریبى و خود را دیندار نمودن هستند در نشر این خبرها در سرتاسر کشور و در استوارسازى جایگاه خود مى کوشیده اند.
امام خمینى از عزادارى هاى سردارسپه چنین یاد مى کند:
(مثلا در یک محرمى من یادم است که گفتند که: همه تکایاى تهران را این[ رضاخان] رفته دیدن کرده شرکت کرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغى و همه اینها را داشتند تا کم کم وقتى مستقر شد پایش محکم شد آن وقت آن صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد....)31
گویا سردار سپه سالهاى بعد تا زمان استقرار حکومت خود مراسم عزادارى را ادامه مى داده و در جهت فریب مردم تلاش مى کرده است. یکى از علماء حوزه علمیه قم که خود شاهد عزادارى سردار سپه بود در این باره مى گوید:
(رضاخان قبل از حکومت رئیس قزاقها بود. تظاهر به دیندارى مى کرد براى قزاقها یک مرکز روضه خوانى ساخته بود که در آن جا مفصل عزادارى مى شد و دسته قزاقها منظم ترین دسته هاى سینه زنى بود. خودم شاهد بودم که در منزل آقا سید کمال الدین بهبهانى برادر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانى از علماى بزرگ مشروطه واقع در پامنار که مرکز سیاست تهران بود قزاقها به سرکردگى رضاخان آمدند. آن چنان منظم بودند که به قول معروف یک مو نمى زد حتى یک سال دسته قزاقها قمه هم مى زدند.)32 مستوفى درباره بازتاب افراد نسبت به عزاداریهاى رضاخان مى نویسد:
(بعضى معتقد بودند که این عزادارى براى حفظ انتظامات است و برخى آن را تظاهر دانسته و انتقاد مى کردند و پاره اى از مشروطه چیهاى دو آتشه آن را عمل مرتجعانه مى دانستند; اما نزد عامه مردم این کار پسندیده بود.)33
از جمله کسانى که مى دانسته رضاخان اهل این حرفها نیست و مردم فریبى مى کند شهید مدرس بوده است. رضاخان از مدرس مى ترسیده است. شاید درباره عزادارى مجلسیان به کارپردازى ارباب کیسخرو نماینده زردشتیان و یکى از طرفداران سرسخت رضاخان بوده که امام خمینى خاطره اى از مدرس نقل مى کند که گفته است: (در مجلس ما یک مسلمان هست آن هم ارباب کیخسرو!)34
1341ه.ق.1301/
آقا سید ابوالحسن رفیعى قزوینى استاد امام خمینى پس از حرکت جدید و بنیان تازه حوزه علمیه قم در سال 1341 از تهران به قم هجرت کرده و به آموزاندن منظومه و اسفار به خیل طلاب مشتاق پرداخته است سطح فقه و اصول مى آموزانده و خود در محضر آقاى حائرى مىآموخته است.35
استاد مطهرى او را از استادان بزرگ و بنام فلسفه در نیم قرن اخیر مى داند که جامع معقول و منقول بوده است.36 وى از سال 1341 تا 1349ه.ق. در قم مى زیسته37 سپس به قزوین و
از آن جا به تهران کوچیده و در تهران مرجع تقلید بوده و در سال 1393ه.ق. چشم از جهان فروبسته است.
امام خمینى در شرح حال خود مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى را استاد فلسفه ریاضیات هیات و حساب خود معرفى کرده است.38 استاد مطهرى در این باره مى نویسد:
(استاد بزرگ ما آیت الله خمینى مدظله شرح منظومه و قسمتى از اسفار را نزد او خوانده اند. او را (بالخصوص از نظر حسن تقریر و بیان) مى ستودند.)39
3 آبان 1302 ه.ش./ 16 ربیع الاول 1342
امام خاطره ها و داستانهایى در سخنرانیها از دیدار خود با مدرس دیدار از مجلس شوراى ملى حضور در منزل مدرس و مدرسه سپهسالار نقل مى کند که در این جا به آنها اشاره مى کنیم: (مرحرم مدرس خدا رحمتش کند مردى بود که ملک الشعراء گفته بود: از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسى نیامده. مى گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند نه بخورید و بروید شکایت کنید.
من رفتم پیشش خدا رحمتش کند اخوى ما نوشته بود به من که یک نفرى است این جا رئیس غله است آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود به من نوشت که بروید به آقاى مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدى است دو تا سگ دارد یکى اش را اسمش را سید گذاشته و یکى اش را شیخ شما بگویید که این را از این جا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت:
بکشیدش.
گفتم: آخر چطور بکشم؟
گفت: من مى نویسم بکشیدش....)40
این دیدار گویا در زمانى بوده که هنوز رضاخان چهره حقیقى خود را ننمایانده بوده به گونه اى که اخوى امام امکان برکنارى رئیس غله رضاخان را توسط مدرس مى داده است. از این روى تاریخ صدور فرمان احمد شاه را براى ریاست وزرایى سردار سپه در 13 آبان 1302 ه.ش. براى گزارش این خاطره برگزیدیم. سردار سپه پس از دریافت حکم ریاست وزرائى در بیانیه اى برنامه خود را در چند کلمه چنین اعلام کرده است:
1. حفظ حقوق مملکت.
2. اجراى قانون.41
به طور معمول کسانى که درصدد فریب مردم هستند تلاش مى ورزند شعارهایى زیبا ارائه دهند و با آن گروهى را جذب و گروهى را بفریبند آن گاه هدفهاى اصلى خود را عملى سازند.
گویا رئیس غله رضاخان از هدفهاى پشت پرده اربابش آگاه بوده و پیش از پرده برون افتادن هدفهاى او آنها را مطرح کرده و به روحانیت و سادات توهین کرده است.
امام در دو جا دیدار با مدرس داشته است:
1. مدرس نماینده مجلس بوده براى دیدن وى باید به مجلس رفت و امام خمینى به بهانه بیان همین مشکل به مجلس رفته و چند روزى در جلسه هاى علنى مجلس جزو بینندگان بوده است. خود بیان مى کند: آن زمان بچه و جوان بوده است.
2. دیدار با مدرس در منزل و رساندن پیام اخوى به وى. امام در سخنرانیها خاطره هایى نقل مى کند که نشان مى دهد به منزل مدرس رفته و از نزدیک حال و روز و چگونگى زندگى وى را دیده است. دیدارى هم با مدرس در مدرسه سپهسالار داشته است.42
و با توجه به این که پایان کار مدرس در تهران در سال 1307 بوده43 و امام در سال 1308 ازدواج کرده این حضور را مى توان در پیوند با خاطره اى که ذکر شد دانست. دیدار با مدرس و سیره وى اثر عمیقى در اندیشه سیاسى امام داشته است و سبب شده به طور پى گیر تمام جریانهاى سیاسى کشور بویژه مخالفت علما را با رضاخان پى گیرى کند و از دیگر سوى به مطالعه قانونها و آیینهاى کشورى از جمله قانون اساسى آن زمان بپردازد و با درنگ و دقت بسیار نکته ضعفهاى قیامهاى زمان خویش را دریابد و روى آنها بیندیشد.
اینک به نقل چند نمونه از خاطره هاى امام درباره دیدار از مجلس و منزل مدرس مى پردازیم:
(من در بعضى مجالس زمان رضاخان رفته ام در مجلس به عنوان تماشاگرى و مجالس دیگرى هم که از آن زمان تا اخیر بوده است شنیده ام. آنجائى که من دیده ام مجلس مجلس شورا نبوده است مجلس مبارزه بین افراد در آمال خودشان بود جنگ و نزاع بود حتى بعضى اشخاص که اشخاص صحیحى بودند و در خارج از مجلس حدود را حفظ مى کردند در مجلس که وارد مى شدند مثل این که ملزم مى شدند به این که نظیر آنهاى دیگرى که به طور غیر اسلامى رفتار مى کردند[ رفتار کنند] گاهى هم بعضى از آنها منحرف بشوند.)44
درباره حضور مدرس در مجلس مى گوید:
(آنها از مدرس مى ترسیدند. مدرس یک انسان بود یک نفرى نگذاشت پیش برود کارهاى او[ رضاخان] را تا وقتى که کشتندش. یک نفرى غلبه مى کرد بر همه مجلس بر اهالى که در مجلس بودند غلبه مى کرد یک نفرى.تا توى مجلس نبود
(من آن وقت مجلس رفتم. دیدم. براى تماشا بچه بودم جوان بودم رفتم.) مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این که چیزى در آن نیست.
مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازک و با آن (عرض بکنم) قباى کرباس وقتى وارد... مجلس مى شد... طرحهایى که در مجلس داده مى شد آن که مخالف بود مدرس مخالفت مى کرد و مى ماساند مطلب را.)45
امام از دیدارى که با مدرس در منزل ایشان داشته چنین گزارش مى دهد:
[)مدرس] وقتى که وکیل شد; یعنى از اول به عنوان فقیهى که باید در مجلس باشد تعیین شد... و منزلش محقر از حیث ساختمان یک قدرى بزرگ بود ولى محقر از حیث ساختمان و زندگى یک زندگى مادون عادى که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود کرباسى که باید از خود ایران باشد مى پوشید.)46
(مرحوم مدرس هم یکى از اشخاصى بود که در مقابل ظلم ایستاد در مقابل ظلم آن مرد سوادکوهى آن رضاخان قلدر ایستاد.
مرحوم مدرس را علماء به عنوان طراز اول به تهران فرستادند... آن جا هم یک خانه اى محقر و من ایشان را هم دیده بودم و منزل آن مرحوم رضوان الله علیه مى رفتم و مکرر خدمتشان مى رسیدم....)47
از این سخنان امام خمینى استفاده مى شود که ایشان بارها به دیدن مدرس رفته است و اگر آشنایى با مدرس را شکایت از رئیس غله خمین بدانیم بعد از آن تا زمانى که مدرس در روز دوشنبه 16 مهر ماه 1307ه.ش. برابر با 22 ربیع الثانى 1346ه.ق. دستگیر و به خواف تبعید شده48 ادامه داشته است و مى توان امام را در مسائل سیاسى اثر یذیرفته از مدرس دانست.
4 محرم 1342 ه.ق25/ مرداد 1302
علماى عراق در مبارزه هاى استقلال طلبانه این کشور در سال 1920م1339/ق شرکت پرشکوه و قدرت مندانه داشته اند. اما وقتى دولت انگلستان در جنگ پیروز گردیده ملک فیصل را در راس حکومت عراق برگمارده و با بستن قراردادى امتیازهایى از وى گرفته که از آن جمله در اختیار داشتن نهر دجله و فرات بوده است.49
آگاهى مردم از این قرارداد سبب اعتراض به ملک فیصل گردیده و علماى عراق از جمله علماى ایرانى ساکن عراق قرار داد یاد شده را به رسمیت نشناخته و با برنامه هاى فیصل در مورد همه پرسى و تشکیل مجلس موسسان به مخالفت برخاسته اند و خواستار خارج شدن نیروهاى انگلیس از عراق شده اند. دولت عراق دو تن از علما را به نامهاى شیخ محمد خالصى و سید محمد صدر تبعید کرده 50 و در پى آن علماى ایرانى ساکن نجف و کربلا از جمله آقا سید ابوالحسن اصفهانى میرزاى نائینى میرزا مهدى خراسانى شهرستانى و... به عنوان اعتراض خاک عراق را ترک و به ایران آمده اند. این بزرگان در 4 محرم الحرام 1342 وارد قم شده و مورد استقبال آقاى حائرى موسس حوزه قم قرار گرفته و در هنگام ورود به قم شهر به احترام این بزرگان تعطیل گردید.51 احمدشاه به دیدن آنان آمده و آقاى حائرى به احترام میهمانان مباحثه و تدریس خود را تعطیل و به آنها واگذارده است. این حضرات آیات درمدت هشت ماه حضور در قم مباحثه و تدریس داشته اند.52
رضاخان که در آن زمان مساله جمهورى را به پیروى از ترکیه مطرح کرده با مخالفت مردم و علماى بزرگ از جمله مدرس روبه رو شده است.
رضاخان در روز 6 فروردین 1303 به قم رفته و پس از دیدار با آقاى حائرى و اصفهانى و نائینى در اطلاعیه اى اعلام کرده:
اکنون قضیه جمهورى موقوف و باید تمام هم خود را براى ترقى و پیشرفت کشور به کار بست و در
این باره با آقایان حجج اسلام قم تبادل نظر شده است.
آقایان: نائینى و اصفهانى طى اطلاعیه اى که در 12 فروردین 1303 صادر شده اشاره کرده اند:
(در موقع تشرف رئیس الوزراء براى موادعه به دارالایمان قم اظهار شد که: جمهورى مرضى عموم نیست و از مردم خواستند که قدر این نعمت را بدانند.)53
در واقع از زحمتهاى دولت ایران که در راه بازگرداندن آنها کشیده بوده تشکر کرده اند.
مبارزه علماى نجف با رژیم وابسته آن کشور و انگلستان در توجه امام به مسائل سیاسى و مبارزه علیه ستم بى تاثیر نبوده است. امام خمینى آن گاه که از مبارزات علماى اسلام سخن مى گوید حرکت عالمان بزرگ نجف را که خود شاهد آن بوده مى ستاید. (مرحوم آسید ابوالحسن و مرحوم آقا نائینى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى اینها را که تبعید کردند از عراق به ایران براى این بود که اینها برخلاف آنها[ حکومت عراق] صحبت مى کردند. خلاف این دستگاه ها حرف مى زدند از این جهت تبعید کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر اینها را شاهدیم.)54
امام خمینى که به ماجراى جمهورى خواهى رضاخان نیز اشاره دارد و بر این عقیده است که مدرس به تنهائى در برابر وى ایستاد زیرا مى دانسته او نظر خیر ندارد و درصدد به دست آوردن قدرت است: (در زمان رضاخان یک مدرسى بود که در مجلس بود نگذاشت رضاخان آن وقت که مى خواست جمهورى را درست کند مدرس نگذاشت و لو برخلاف مصالح شد و اگر درست شده
بود بهتر بود لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند; یعنى او به سلطنت که نرسیده بود او مى خواست رئیس جمهور بشود و بعدش حالا کارهاى دیگر بکند و کسى که جلوى او را گرفت مدرس بود.)55
صفر 1343 / پائیز 1303 ه.ش.
رضاخان که با مذهبى جلوه دادن کار خود را آغاز کرده بود و دست برداشتن از جمهورى گرى را بنا به نظر آیات عظام:
نائینى اصفهانى و حائرى نمایانده بود براى تبادل نظر و بهره بردارى از جایگاه والاى علماى نجف پس از سرکوب شورش شیخ خزعل در خوزستان56 در پاییز 1303 ه.ش.57 روانه نجف شده است. برابر آنچه حرز الدین در معارف الرجال آورده جلسه اى که در حرم برگزار مى شود و نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى و عده اى دیگر شرکت مى جویند. موضوع گفت وگو پادشاهى رضاخان است که علما با آن موافقت مى کنند به شرط آن که رضاخان برابر نظر علما عمل کند و اصل دوم متمم قانون اساسى را مبنى بر نظارت پنج تن از علماى طراز اول بر مصوبات مجلس اجراکند. رضاخان هم پیمان مى بندد که چنین کند.58 امام خمینى از این دیدار خاطره اى نقل کرده که مربوط به آیت الله فیروزآبادى است. گویا ایشان رضاخان را در گفته هایش صادق ندانسته و با احتیاط بیش تر برخورد کرده است. آیت الله سید محمد یزدى فیروز آبادى از مراجع ساکن نجف بود که در ربیع الاول 1345 در سامرا چشم از جهان فرو بسته است و جنازه او را به نجف آورده و در آنجا دفن کرده اند.59 وى در مدتى که آیات عظام: اصفهانى و نائینى و... نجف را ترک کرده اند مسوولیت حوزه نجف را به عهده داشته است.60
امام خمینى که پى گیر جریانهاى مخالف رضاخان بوده چنین مى گوید:
(رضاشاه به مرحوم فیروزآبادى وقتى آمده بود به نجف مرحوم فیروزآبادى در حرم از او ملاقات کرده بود رضا شاه گفته بود: من مقلد شما هستم آقا. مرحوم فیروزآبادى گفته بود: (مطلب معلوم است.) قضاوت ایشان مرا یاد کتاب موش و گربه انداخت امروز. کتاب ارزنده اى است کتاب موش و گربه کتاب آموزنده اى است. این همان وضع حال سلاطین و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت کمى قدرت وضع حیله بازى آنها را مجسم کرده است به اسم کتاب موش و گربه که سجاده را یک وقت انداخته و نماز خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده من دیگر کارى نمى کنم....)61
11ذى حجه 1343ه.ق./ 10 تیر 1304
در این تاریخ حاج میرزا جواد ملکى تبریزى یکى از استادان اخلاق و عرفان امام خمینى در قم چشم از دنیا فرو بسته است.62
وى در تبریز به دنیا آمده و پس از فراگیرى درسهاى مقدماتى و سطح به نجف رخت کشیده و در آن حوزه فقه را در محضر حاج آقا رضا فقیه همدانى اصول را در محضر آخوند خراسانى فرا گرفته است. او از همراهان و ندیمان جمال السالکین آخوند ملاحسین قلى همدانى بوده و در حدود سال 1321 به تبریز بازگشته است. بعد از قضایاى مشروطه به سال 1329 به قم رخت مى کشد و در حوزه قم به تدریس مى پردازد و متن درسى خود را مفاتیح الشرایع مرحوم فیض کاشانى قرار مى دهد.
وى سه ماه: رجب شعبان و رمضان را روزه مى گرفته است.63
مرحوم ملکى دو مجلس درس اخلاق داشت: یکى در منزل براى خواص و دیگرى در مدرس مدرسه فیضه براى همگان نماز جماعت را در مسجد بالاى سر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار مى کرده و حضرت امام خمینى در نماز جماعت ایشان شرکت مى کرده است. امام در درس اخلاق ایشان که در منزل براى خواص بوده نیز حاضر شده است.64 امام خمینى در کتاب شرح دعاى سحر در سه جا از کتاب اسرار الصلوه مرحوم ملکى نقل کرده و از ایشان تعبیر به بعضى از اعاظم مشایخ از اهل سیروسلوک و معرفت یاد مى کند.65 کتاب مشهور این عالم فرزانه (المراقبات) نام دارد و رساله اى نیز با عنوان (لقاء الله) از ایشان به یادگار مانده است. رحمت خدا بر او باد.
امام خمینى همراه با تهذیب نفس و فراگیرى مسائل عرفانى و فقهى و اصولى پى گیر جریانهاى سیاسى نیز بوده است. امام معتقد بود. علم باید ایمان بیاورد و علمى که ایمان به همراه نداشته باشد حجاب اکبر است و در مقاله اى که درباره لقاء الله پس از فوت مرحوم ملکى نوشته و همراه با رساله لقاء الله وى چاپ شده در این باب مى نویسد:
(من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمى که ایمان نیاورد حجاب اکبر مى دانم ولى تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود علوم بذر مشاهدات است گو که ممکن است گاهى بى حجاب اصطلاحات و علوم به مقامات رسید ولى این از غیر طریق عادى و خلاف سنت طبیعى است و نادر اتفاق مى افتد.)66
1304/1344
در این سال آقا میرزا على اکبر یزدى استاد امام در ریاضیات از دنیا رفته است.
امام در شرح حال خود مى نویسد:
(ریاضیات هیات حساب نزد ایشان[ سید ابوالحسن قزوینى] و مرحوم آقا میرزا على اکبر یزدى[ خواندم].)67
ابومحمود میرزا على اکبر بن ابى الحسن یزدى از متالهین و حکماى عالى قدر بوده که در روزگار آقاى حائرى در حوزه قم کرسى تدریس معقول و حکمت داشته است68 وى شاگرد آقا میرزا حسین سبزوارى ابوالحسن جلوه آقا على زنوزى آقا محمد رضا قمشه اى بوده و در قم گروهى از فضلا و اعلام مانند: آقا سید محمد تقى خوانسارى و آقا حاج سید احمد خوانسارى و امام خمینى به درس او حاضر مى شده اند. او به ریاضیات بیش از الهیات چیرگى داشته است.69
در کتاب گنجینه دانشوران قم آمده:
(امام خمینى حکمت را نزد حکیم شهیر مرحوم آقا میرزا على اکبر قمى فرا گرفته است.)70
میرزا على اکبر یزدى در سال 1344 به رفیق اعلى پیوسته و آقاى حایرى بر جنازه او نماز گزارده و در قبرستان شیخان نزدیک قبر میرزاى قمى دفن شده است.71
دیگر استادان امام خمینى آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى صاحب وقایه الاذهان است که در سالهاى 1344 تا 1346 در قم مى زیسته.72 و پس از درگذشت حاج آقا نورالله در قم به اصفهان بازگشته است.73
وى که به تشویق آقاى حایرى به قم آمده دانشهاى گوناگونى را که در آن زمان در حوزه استاد نداشته تدریس مى کرده است. او استاد بى بدلیل در علم عروض و قوافى بوده و امام آشنایى با فلسفه غرب و علم عروض و قوافى را رهین تلاشها و زحمتهاى این دانشمند اصفهانى است.
استاد جعفر سبحانى نسخه اى از کتاب مسجدشاهى را به خط
امام خمینى در اختیاردارد که آن را امام نزد استادش خوانده است. این کتاب آمیزه اى از متن و شرح است متن از آن حاج شیخ مصطفى مجتهدى تبریزى و شرح آن از مسجد شاهى اصفهانى است.74 نسخه بردارى کتاب و فراگیرى آن از استاد فن حکایت از تلاش پى گیر امام خمینى در یادگیرى دانشهاى گوناگون دارد. افزون بر نسخه بردارى رساله (اداء المفروض فى شرح ارجوزه العروض) که در تاریخ 21 شعبان 1346 به اتمام رسیده امام رساله (الزوراء) را 14 ربیع المولود 1349ه.ق. نسخه بردارى کرده و نسخه اى از رساله شرح قاضى سعید قمى بر حدیث راس الجالوت نگاشته است.75 همین عشق و علاقه به فراگیرى سبب شد که امام از آقاى اراکى بخواهد تفسیر صافى را براى وى تدریس کند و آقاى اراکى به جهت اصرار امام تنها چند شب به این درس پرداخته و آن را رها کرده است.76 امام براى آشنایى با فلسفه غرب و اندیشه هاى مادى کتاب نقد فلسه داروین را نیز نزد مسجد شاهى اصفهانى خوانده است.77
حادثه مهم سیاسى این سال برگزیدن رضاخان از سوى مجلس موسسان در 21 آذر 1304ه.ش به پادشاهى ایران و فروپاشى حکومت قاجاریه است. رضاخان خواسته اى را که از راه طرح عنوان جمهورى نتوانسته بود به دست آورد با پشتیبانى انگلستان توانسته بود به سلطنت برسد و حدود نیم قرن خود و خاندانش سرنوشت این کشور را به دست بگیرند.
رضاخان که هنوز خود را نیازمند به علما مى دانست در آغاز سلطنت در سفرى که به قم داشته خود را مقلد آقاى حائرى معرفى کرده است.78
10 محرم1345ه.ق.30/مرداد 1305
سرلشکر محمد حسین آیرم امیر لشکر آذربایجان و از دوستان نزدیک رضا خان در آذربایجان رفتارى داشته خشم و نفرت عموم را برانگیخته است. وى
در عاشوراى سال 1304 ه.ش. با چند زن بدکاره به استخر شاهگلى تبریز رفته و پس از مى خوارگى زنها را برهنه کرده و به استخر مى اندازد. این کار خلاف شرع بى ادبانه و گستاخانه وى در عاشوراى حسینى سبب گردیده است که سید ابوالحسن انگجى عالم و پیشواى مردم تبریز قیامى علیه وى به راه بیندازد و مردم را علیه او بشوراند. پس از شورش تبریز که در آغاز سلطنت رضاخان بوده وى سپهبد امیر احمدى را به تبریز فرستاده است و در تماسى با آقا سید ابوالحسن انگجى در ظاهر به نام بازداشت آیرم و در واقع براى حفظ جان او سوى تهران روانه اش کرده است.79 آقا سید ابوالحسن انگجى درباره رفتار زشت آیرم به سپهبد امیراحمدى مى گوید:
(من حاضرم که این خانه ام بر سرم فرود آید و آنا بمیرم به شرطى که پاى رضاشاه از ایران کنده شود.)80
گویا بعد از دستگیرى آیرم و فرستادن وى به تهران شورش آذربایجان فروکش کرده است.81
1345ه.ق.1305/ه.ش
امام خمینى در حوزه از محضر استادان گوناگونى بهره مند شده است. در نزد آقا محمد تقى خوانسارى و آقا میرزا سید على یثربى کاشانى سطوح را مى خوانده و همراه ایشان در درس آقاى حائرى شرکت مى کرده است.
آقاى یثربى از سال 1341ه.ق تا 1347ه.ق. در قم بود82 سپس به کاشان رفته است. استفاده امام از درس خارج فقه و اصول آقاى حائرى از سال 1345 تا 1355 که زمان فوت ایشان است ادامه مى یابد. امام خود در این باره مى نویسد:(
و سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى و بیش تر نزد مرحوم آقا میرزا سید على یثربى کاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت الله حائرى حاج شیخ عبدالکریم مى رفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است.)83
در 5 اردیبهشت 1305ه.ش.13/ شوال 1344 رضاخان در مراسمى جشن تاجگذارى را برگزار کرده است و در آن شمارى از روحانیان شهرها نیز شرکت داشته اند.
مدرس از کسانى بود که با تغییر رژیم مخالف بوده و به خوبى خطر را احساس مى کرده است. اما کسى از نظر وى پشتیبانى نمى کند از آقاى شاه آبادى نیز نقل شده که ایشان آینده را خطرناک مى دانسته و خطاب به مدرس گفته است:
(این مردک الآن که به قدرت نرسیده است این چنین به دستنویس علما و مراجع مى رود و تظاهر به دیندارى مى کند و از محبت اهل بیت(ع) دم مى زند لکن به محض آن که به قدرت رسید به همه علما پشت مى کند و اول کسى را هم که لگد مى زند خود شما هستید.)84
روشن است چنین شخصیتى که سالها استاد امام خمینى بوده افزون بر مسائل عرفانى نسبت به مسائل سیاسى نیز با شاگرد خود سخنانى داشته است.
مدرس در تحلیلى که از تغییر رژیم دارد چنین پیش بینى مى کند:
(ممکن است شماره کارخانه هاى نوشابه سازى روز افزون گردد اما کوره آهن گدازى و کارخانه کاغذ سازى پا نخواهد گرفت.
درهاى مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد; اما سیلها از رمانها و افسانه هاى خارجى... به وسیله مطبوعات و پرده هاى سینما به این کشور جارى خواهد گشت به طورى که پایه افکار و عقاید و اندیشه هاى نسل جوان
ما از دختر و پسر تدریجا بر بنیاد همان افسانه هاى پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب معیشت ملل مترقى را در رقص و آواز و دزدیهاى عجیب آرسن لوپى و بى عفتیها و مفاسد اخلاقى دیگر خواهند شناخت مثل آن که آن چیزها لازمه متمدن بودن است.)85 همان گونه که مدرس پیش بینى کرده حوادث رخ داده است و این پیش بینى مدرس را نباید به دوران پهلوى ویژه ساخت بلکه در هر زمان که ارزشهاى غربى و مدنیت اروپا بر سر دیگر ملتها سایه افکند این اندیشه ها و رفتار میدان دار مى شوند. احکام اسلام ضدبشرى معرفى مى شوند رقص و آواز رسمیت مى یابند و ناهنجاریهاى اخلاقى دامن مى گسترند و تلاشى مى شود جوانان را از محفلها و مرکزهاى مذهبى دور کنند.
امام خمینى در تحلیلى که از آن روزگار دارد از این که علما و آگاهان جامعه از شهید مدرس پیروى نکرده و او را در مبارزه با سردارسپه یارى نرسانده اند تاسف خورده و آن را یکى از اشتباههاى علما مى داند:
(در همان زمان یکى از اشتباهات این بود که مردم یا آنهایى که باید مردم را آگاه کنند پشتیبانى از مدرس نکردند. مدرس تنها مرد بزرگى بود که با او[ رضاخان] مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند و بعضیها هم سرسخت مخالفت مى کردند با مدرس و در آن وقت باز یک جناحهایى مى توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانى کنند و اگر پشتیبانى کرده بودند مدرس مردى بود که با منطق قوى و اطلاعات خوب و شجاعت... ممکن بود که در همان وقت شر این خانواده کنده بشود و نشد.)86
18 رمضان 1345ه.ق./ 1 فروردین 1306
در آغاز سال 1306 شمار زیادى از مردم به قم آمده تا در هنگام تحویل سال در جوار حضرت معصومه باشند. در این سال عید همزمان با ماه رمضان بوده است.
نخستین سال سلطنت رضا شاه بوده و خانواده وى نیز در آغاز سال جدید به قم آمده در هنگام تحویل سال نو در غرفه بالاى ایوان آینه بارویهاى باز و موهاى بیرون آمده حضور داشته اند. آقاى محمد تقى بافقى یزدى که در امر به معروف و نهى از منکر شهره بوده وقتى از این وضع با خبر شده به آنان پیام داده است: شما کیستید؟ اگر مسلمان نیستید در این مکان چه مى کنید و اگر مسلمانید پس چرا در حضور چندین هزار جمعیت در غرفه حرم (مکشفه الوجه والشعر) باروى باز و موى بیرون نشسته اید؟ با رسیدن پیام آقاى بافقى به آنان هیاهو بلند شده و شمارى خانواده سلطنتى را ترسانده و گفته اند: این آخوند مردم را برانگیخته که شما را اذیت کنند. خانواده رضاخان وحشت زده تلگرافى به دربار زده و جریان را به رضاخان گزارش داده اند:
شاه با تیمورتاش و شمارى از ارتشیان به قم آمده حکومت نظامى اعلام کرده و قلدرمآبانه با کفش داخل حرم شده اند.
آقاى بافقى را که برابر برنامه همیشگى به موعظه مردم مشغول بوده تیمورتاش بى رحمانه و بى ادبانه از حرم بیرون آورده و در ایوان آینه نزد رضاخان برده است.
او عمامه شیخ را به گردنش پیچیده و با حربه اى که داشته به سروصورت شیخ مى زده است. شیخ را بسیار کتک زده اند.
خود رضاخان نیز به شیخ حمله مى کند و با اداى کلمات رکیک و کفرآمیز چندین لگد به پهلو و شکم شیخ
مى زند و شیخ مظلوم در زیر ضربه هاى بى رحمهاى خدانشناس صاحب الزمان را صدا مى زده است.
او را به تهران مى برند و در زندان شهربانى کل به مدت شش ماه نگاهش مى دارند 87و پس از آن وى را به شهر رى تبعید مى کنند. ایشان به مدت حدود 19 سال در این جا به سر مى برد و در روز دوازدهم جمادى الاولى 1365 چشم از جهان فرو مى بندد.
آقاى حایرى با این رفتار دستگاه به مخالفت برخاسته و از روى اعتراض به زنبیل آباد قم رفته است.88. گفته اند: وى براى در امان ماندن حوزه گفته است:
(اسم حاج شیخ محمد تقى را هم کسى پیش من ذکر نکند و مجبور به تقیه بود.)89 گویا شیخ نگران بوده: که اگر دنباله ماجرا گرفته شود شاید مردم و علما علیه حرکتهاى ناهنجار خشن غیرانسانى و غیراسلامى رضاخان دست به کارى بزنند و او هم دست به کشتار مردم بى گناه بزند.90
امام خمینى در درس اخلاق خود همیشه حرکت شیخ محمد تقى بافقى را ستوده و او را نمونه اى از انسانهاى مجاهد دانسته و از طلاب مى خواسته است به دیدن وى به شهر رى بروند.
[)امام] هرگاه مى خواست یک مرد مجاهد و یک مومن حقیقى و یک انسان نمونه و آدم واقعى و پرهیزکار با حقیقت را معرفى کند مرحوم بافقى را نشان داده و مى فرمود: (هرکس بخواهد در این عصر مومنى را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او و به دست وى ایمان مى آورند مسافرتى به شهر رى نموده و بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) مجاهد بافقى را ببیند) و گاهى شعر معروف را که براى همین موضوع سروده شده
مى خواندند:
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کارزیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار.)91
15 ربیع الاول 21/1346 شهریور 1306
در این تاریخ (قانون نظام اجبارى) توسط رضاخان به اجراگذاشته شده و این مرحله جدیدى از نارضایى مردم را به دنبال داشته است. علما از جمله حاج آقا نور الله اصفهانى به مخالفت برخاسته و این مخالفت با همراهى علما و مردم رو به رو شده است. حاج آقا نورالله از رهبران مشروطه بوده و در مسائل سیاسى اجتماعى عصر خود نقش اساسى داشته است. بى محابا دستگاه رضاخانى را به باد انتقاد مى گرفته است.92 از تهران دستور رسیده: قیام سرکوب شود. و در دوم شهریور 1306 رئیس الوزرا دستور ویژه اى در این باره صادر کرده است: (سعى شود بین علما اختلاف ایجاد شود و مخالفان مفسد فى الارض شناخته شده و به شدت مورد تعقیب قرار گیرند.)93
آقا نورالله وقتى از جریان با خبر شد با استخاره تصمیم مهاجرت به قم گرفته است و در تاریخ 15 ربیع الاول 1346ه.ق وى و همراهان: همه علماى اصفهان هزاران نفر مومنان اصفهان وارد قم شده اند.94 بنا به سفارش آقاى حائرى از مهاجران استقبال با شکوهى به عمل آمده است95 و علماى شهرهاى گوناگون از این حرکت پشتیبانى کرده اند و این حرکت را مدرس نیز پشتیبانى کرده است.96
علماى اصفهان در قم خواسته هاى خود را چنین اعلام کرده اند:
1. جلوگیرى یا اصلاح و تعدیل نظام وظیفه.
2. اعزام پنج نفر از علما مطابق (اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه) به مجلس.
3. جلوگیرى کامل از منهیات شرعیه.
4. ابقا و تثبیت محاضر شرع.
5. تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعى در وزارت فرهنگ.
6. جلوگیرى از نشر اوراق مضره و خطرناکى که به عناوین مختلف انتشار مى یابد و تعطیل مدارس بیگانه.97
این قیام گرچه به ظاهر علیه نظام اجبارى بود اما در واقع بهانه اى بود براى مبارزه علیه رضاشاه و این مطلب از خاطرات على اصغر حکمت وزیر فرهنگ و معارف رضاخان نیز استفاده مى شود او درباره قیام روحانیون اصفهان مى نویسد:
(مخالفت روحانیون ظاهرا تحت عنوان اصلاح قانون نظام وظیفه ولى باطنا جنبش سیاسى بود.)99
در هر صورت این قیام 105 روز به درازا کشیده و رژیم رضاخان وحشت زده تلاش کرد آن را در هم بکوبد و سرانجام این گردآیى بزرگ و قیام پرشور با شهادت حاج آقا نور الله با آمپول هواى دکتر احمدى در روز اول رجب /1346 4 دى 1306 به پایان رسیده است.100
این قیام به طور طبیعى در اندیشه طلاب حوزه علمیه اثرگذاشته و به آنان این نکته را آموخته است: باید به مسائل سیاسى بهاى لازم را داد و آنچه به سرنوشت کشور اسلام و مسلمانان مربوط مى شود باید پى گیرانه دنبال کرد.
امام خمینى که در آن زمان جوانى 26 سال بوده سپسها از این حرکت و قیام به نیکى یاد مى کند و رهبرى آن را مى ستاید:
(چند قیامى که در ایران از جانب روحانیون شد که یکى از آنها از اصفهان بود که با یک دایره وسیعى که تقریبا از همه شهرهاى ایران اتصال پیدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نور الله راسشان بود و مخالفت با رضاخان کردند این را هم با
قدرت و حیله شکستند.)101
(قیام اصفهان را کى کرد؟ مرحوم حاج آقا نور الله. دیدید که آمده اند علماى اسلام به این جا[ قم] و علماى بلادهم جمع کردند قیام بر ضد رضاخان.)102
و باز در تاریخ 3/3/59 در دیدار با طلاب حوزه علمیه قم از این قیام سخن مى گوید و بر شکست آن و دیگر قیامها تاسف مى خورد103:
(در زمان این مرد سوادکوهى در زمان رضاخان قلدر نانجیب یک قیام از علماء اصفهان شد که ما در واقعه حاضر بودیم علماء اصفهان به قم آمدند و علماء بلاد هم از اطراف در قم جمع شدند و برخلاف دستگاه نهضت کردند و چون آنان زور نداشتند نهضت را به فریب و حیله و یا چیز دیگر شکستند.)104
مرحوم شهید بهشتى پس از اشاره به قیام علماى اصفهان از نقش آن بر اندیشه امام خمینى چنین مى گوید:
(در قم اجتماع عظیمى از روحانیون سرشناس شهرهاى بزرگ به عنوان اعتراض به تصمیمات و خودکامگیها و خودسریهاى رضاخان تشکیل مى شود. امام فرصت پیدا مى کند. یک طلبه جوان کنجکاو و پرشور شیوه هاى درگیرى قدرتهاى خودکامه با روحانیت را با قلدرهاى زمان از نزدیک تجربه کند.)105
1347ه.ق.1307/
در سال 1347ه.ق. میرزا محمد على شاه آبادى از تهران به قم آمده و تا سال 1354 به مدت حدود هشت سال در قم ماندگار شده است. در تمام این مدت امام خمینى مسائل عرفانى را از محضر ایشان بهره مى برد.
احمد آقا فرزند امام آشنایى ایشان را با آقاى شاه آبادى از قول امام این گونه بیان مى کند:
(یک روز امام با مرحوم آقاى الهى از شخصیت هاى عارف مسلک قزوین در قم ملاقات مى کنند. در جریان این ملاقات مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ هم حضور داشته اند. امام فرمودند:
مقدارى با هم صحبت کردیم و یکى دو تا سوال از مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ پرسیدم. وقتى جواب مشروح و کاملى شنیدم مطلع شدم که ایشان اهل فلسفه و عرفان هستند. زمانى که تصمیم داشتند از مدرسه دارالشفاء تشریف ببرند من هم به همراه ایشان راه افتادم. در بین راه سوال کردم: منظومه و اسفار و نظایر آن را درس مى دهید؟ جواب دادند: والله نمى توانم حال و حوصله اش را ندارم. امام ایشان را براى تدریس عرفان راضى مى کنند و فصوص ابن عربى را به مدت 6 سال نزد ایشان مى خوانند.)106 مرحوم شاه آبادى جامع معقول و منقول بوده در فلسفه و عرفان شاگرد میرزاى جلوه و میرزاى اشکورى بوده است. در منقول فقه و اصول شاگرد حاج میرزا حسن آشتیانى در تهران و آخوندخراسانى در نجف و میرزا محمد تقى شیرازى در سامرا بوده است. او به مقام مرجعیت و افتا مى رسد و فضلا از محضرش کمال بهره را مى برند.
شهید مطهرى مى نویسد:
(در عرفان امتیاز بى رقیبى داشت. استاد بزرگ ما آیت الله خمینى مدظله در آن مدت[ که در قم بود] از محضر پرفیض این مرد بزرگ استفاده برده بود و او را بالاخص در عرفان بى نهایت مى ستود. معظم له در سال 1369ه.ق. در تهران درگذشت.)107
امام خمینى در نوشته هایش از این استاد بارها یاد مى کند و با عنوان: شیخ بزرگوار ما جناب عارف بالله شیخ محمد على شاه آبادى ادام الله ظله على رووس مریدین شیخنا العارف الکامل یاد مى کند.
امام در سال 1347 نخستین نگارش خود را با عنوان: (شرح دعاء سحر) عرضه داشته است. در این کتاب به سازوارى مطالب به نکته هاى عرفانى و فلسفى اساسى اشاره کرده و از حقایق آفرینش که مظاهر اسماء و صفات الهى هستند سخن گفته است.
نگارش این کتاب نشان از آن دارد که امام خمینى پیش از حضور در درس آقاى شاه آبادى با مسائل فلسفى و عرفانى آشنایى کامل داشته و از محضر ایشان در جهت ژرفا بخشیدن اندیشه هاى عرفانى خود سود برده است.
امام در این کتاب در متن و حاشیه سیزده مورد از آقاى شاه آبادى به بزرگى یاد مى کند و جالب است که در چاپ جدید تا صفحه 90 چهار موردى که از ایشان نقل مى کند در حاشیه کتاب است108 و یک مورد هم در پایان کتاب109و در دیگر موردها دیدگاههاى آقاى شاه آبادى را در متن یادآور مى شود.110 و این شاید از آن جهت باشد که پیش از شرکت در درس آقاى شاه آبادى نگارش کتاب را آغاز کرده و تا نیمه کتاب را نگاشته سپس اندیشه هاى استاد را در حاشیه افزوده و نیمه دوم را در زمان شرکت در درس ایشان نگاشته است.
امام در این کتاب در سه مورد از اسرار الصلوه میرزا جواد ملکى بهره برده که از ایشان به بعض مشایخ یاده کرده است. افزون بر این دو استاد بزرگ از استادان عارف دیگر خود با کنایه یاد مى کند: (سمعت احد المشایخ من ارباب المعرفه رضوان الله علیه یقول:)111 (سمعت احد اهل النظر رحمه الله تعالى یقول:)112 (سمعت ایضا من بعض الاجله من اهل العلم والمراقبه).113
شاید دو مورد اول میرزا على اکبر یزدى منظور باشد که از فلاسفه بنام بوده است و یا مرحوم ارباب که هر دو در زمان نگارش کتاب درگذشته بوده اند و شاید مورد سوم رفیعى قزوینى منظور باشد.
به هر حال این نشان مى دهد: امام خمینى غیر از آقاى شاه آبادى و میرزا جواد تبریزى استادان دیگرى در عرفان داشته است.
در این کتاب امام از اندیشه ها و کتابهاى عرفاى مشهور بهره برده است.
در هیئت از کتاب هیئت شهرستانى و مجله الهلال و کتاب (ارواء الظماء) که کتابى جدید در اندیشه فلکى بوده استفاده کرده است.114 دوران تدریس امام نیز از 1347ه.ق.
با تدریس فلسفه آغاز مى شود منظومه سبزوارى و اسفار اربعه.115 در سال 1347 شبها در مدرسه دارالشفاء شمسیه تدریس مى کرده است.116 شاید درسهاى عرفان نظرى: شرح فصوص ابن عربى اثر قیصرى و مقدمه آن را پس از فراگیرى و دوره دیدن در نزد آقاى شاه آبادى تدریس کرده باشد.
استاد جوادى آملى سال 47 را سرفصل جدیدى از زندگانى امام مى داند و بر این باور است در زندگى نود ساله امام خمینى دو دهه ممتاز بوده است:
(دهه اول: دهه انس او به جهان غیب و عرفان (از 1347ه.ق.تا 1358ه.ش)
دهه دوم : دهه انس او به عالم شهادت و رهبرى (1357ه.ش. تا 1368ه.ش). و با ورود آیت الله شاه آبادى به قم دهه انس او به جهان غیب آغاز مى شود.)117
1348ه.ق.1308/ه.ش.
با اجبارى نظام وظیفه رضاخان بنابر نقلى علماى تبریز: سید ابوالحسن انگجى و آقا میرزا صادق تبریزى به مخالفت برخاسته اند. این اعتراض که همراه با قیام عمومى بوده وقتى پایان یافته که سه مسلسل در آستانه بازار نصب و این دو عالم بزرگوار را دستگیر و تبعید کرده اند.118
در کتاب (علماى معاصرین) آغاز قیام و فتنه تبریز سال 1347 ذکر شده که آقاى انگجى از تبریز خارج گردیده و پس از مدتى به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده و یک سال در جوار آن حضرت به سر برده و آن گاه به تبریز بازگشته است.119
اما نویسنده کتاب (علماى معاصرین) علت فتنه را ذکر نکرده است. در برخى منابع ذکر شده که به خاطر قضیه تغییر لباس بوده که آقاى انگجى به مخالفت برخاسته و از تبریز به سمنان تبعید شده است.120
گویا آقاى انگجى پس از تبعید به سمنان دیدارى از قم داشته آن گاه به مشهد رفته و پس از یک سال به تبریز بازگشته است.121
میرزا صادق آقا تبریزى از علماى برجسته و بانفوذ تبریز از نهضت حاج آقا نورالله حمایت کرده122 و علامه امینى او را فقیهى هوشمند و دوراندیش معرفى کرده است.123
وى همراه با آقاى انگجى دستگیر و به سردشت تبعید شده است.124 و بنابر نقل نویسنده علماء معاصرین وى بیست روز در منطقه سنندج بوده و پس از آن از راه همدان و اراک به قم رفته و دیگر به تبریز بازنگشته است و بعد از چهار سال واندى در شب جمعه ششم ذى القعده 1351 در قم چشم از جهان فرو بسته است.125 امام خمینى در سخنان خویش از قیام علماى تبریز به نیکى یاد مى کند و در همین یاد کرد اشاره دارد که از حضور مرحوم آقا میرزا صادق بهره برده است:
(یک نهضت هم از آذربایجان شده مرحوم آمیزا صادق آقا مرحوم انگجى. آنها هم نهضت کردند. آنها را هم گرفتند
بردند. مدتها در تبعید بودند که مرحوم آمیرزا صادق آقا بعد از آن هم که گفتند که شما آزادید دیگر نرفت به آذربایجان در صورتى که آذربایجان او را خیلى گرامى مى داشتند. هیچ دیگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مى رسیدیم.)126
(در زمان ما چندین دفعه قیام کردند روحانیون بر ضد رضاخان. چندین دفعه یک دفعه از خراسان یک دفعه از آذربایجان یک دفعه از اصفهان. همه اطراف ایران را دعوت کردند به قم که ما اینها را شاهد بودیم. اینها همه قیام بر ضد رضاخان بود. البته قدرت او داشت و شکست مى داد. علماى آذربایجان را گرفت و برد در سقز گمان مى کنم بود. دو نفر بزرگان علماى آن جا مرحوم صادق آقا و مرحوم انگجى. اینها را بردند در سقز یا یک دهات از کردستان اینها مدتها در آن جا تبعید بودند بعد هم که رهایشان کردند مرحوم آمیرزا صادق آقا آمد قم و دیگر نرفت به آذربایجان و در همان جا فوت شد.)127
22 ربیع المولود 1348 / 6 شهریور 1308ه.ش.
در این تاریخ امام خمینى تعلیقه خود را بر شرح حدیث راس الجالوت قاضى سعید قمى به پایان رسانده است.
سید على رضا ریحان یزدى کتابى دارد با عنوان (آئینه دانشوران) که چاپ اول آن در سال 1354ه.ق به پایان رسیده است. وى در این اثر آقا سید روح الله خمینى را به عنوان یکى از استادان فلسفه و معقول معرفى مى کند. چاپ دوم آن که به سال 1378ه.ق. انجام شده افزوده هایى دارد. در این چاپ درگاه معرفى امام خمینى به مطلع شعرى از ایشان اشاره مى کند که سى سال قبل از آن; یعنى حدود سال 1348ه.ق. ورد زبان دانشجویان بوده است. (از متخصصین علوم فلسفه و عرفان و از علاقه مندان به مطالعه کتب صدرالمتالهین در حوزه علمیه قم در روزگار تالیف اصل کتاب دانشمند عالى مقام آقاى حاج آقا روح الله خمینى بودند به طورى که چکامه هاى دلنواز عارفانه آن جناب نیز ورد زبان ما دانشجویان بود. از آن جمله غزل شیرین بود که هنوز مطلعش را فراموش نکرده ام:
من در هواى دوست گذشتم زجان خویش
دل از وطن بریدم و از خانمان خویش
ولى اکنون که قریب سى سال از آن روزگار مى گذرد شهرت فقاهت حضرت معظم له عالم گیر شده و از جمله[ ایشان را در ]آیات الله و مراجع تقلید شیعه بشمارند.)128
رمضان /1348 بهمن 1308
امام خمینى در این تاریخ ازدواج مى کند. همسر امام خدیجه خانم دختر حاج میرزا محمد ثقفى تهرانى است. آقاى ثقفى در دوران تحصیل در قم با امام آشنا شده است. امام از دختر ایشان خواستگارى مى کند. آقاى ثقفى موافقت خود را اعلام مى دارد. ولى مادربزرگ خدیجه خانم از آن جا که زندگى مرفهى داشته و فکر مى کرده زندگى با طلبه اى ساده زیست براى نوه اش مشکل است با این ازدواج موافقت نمى کرده است; از این رو خانواده آقاى ثقفى برآن مى شوند که پاسخ منفى بدهند. تا این که همسر امام خواب مى بینند با خاندان عصمت همنشین شده است! از این روى پاسخ مثبت داده مى شود و در ماه رمضان مراسم ازدواج صورت مى گیرد و پس از مدت کوتاهى اقامت در تهران به قم مى روند.129 و از آن جا که آقاى کاشانى از دوستان و همسایگان آقاى ثقفى بوده در ایام عقد با امام گفت وگویى داشته است و پس از این گفت وگو و در همان مجلس در حضور آقاى ثقفى و دیگران امام را (اعجوبه) مى نامند130. امام خمینى درباره همسر و فرزندان خود چنین مى نویسد: (نام عیال این جانب خدیجه ثقفى معروف به قدس ایران متولد 1293 شمسى صبیه حضرت آقاى حاج میرزا محمد ثقفى طهرانى تاریخ ازدواج 1308ه.ش. فرزند اول مصطفى متولد 1309 شمسى 3 دختر در قید حیات با یک پسر احمد متولد 1324. دختران به ترتیب سن صدیقه فریده فهمیمه سعیده و بعد از احمد لطیفه. آخرین فرزند درحیات احمد.)131
یک شنبه 25 شوال /1349 24 اسفند 1309
پایان نگارش کتاب شریف (مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه) است در آغاز کتاب پس از حمد و ثناى الهى و معرفى نویسنده که مفتخر به انتساب به رسول خدا پیامبر جن و انس است درباره هدف از نگارش کتاب مى نویسد:
(من دوست داشتم که در این رساله به یارى خداى تعالى که ولى هدایت در آغاز و انجام است گوشه اى از حقیقت خلافت محمدى و نمى از دریاى حقیقت ولایت علوى را که درودهاى ازلى و ابدى بر آن دو باد. براى تو کشف نمایم که چگونه این دو حقیقت در عوالم غیب و شهادت سریان داشته و در مراتب نزول و صعود نفوذ دارند.)132
رمضان 1350ه.ق./دى بهمن 1310
فصوص الحکم ابن عربى از مهم ترین متنهاى عرفان نظرى است و تنها شمار اندکى توان فهم آن را دارند. بر این کتاب شرحهاى گوناگونى نگاشته شده که مهم ترین آن شرح قیصرى است.
امام خمینى حاشیه ها و تعلیقه هایى بر شرح فصول الحکم قیصرى دارد که در 205 صفحه منتشر شده است. از جمله آثار بلند عرفانى مصباح الانس است که امام تعلیقه و حاشیه اى نیز بر آن نگاشته است.
در آغاز این تعلیقه ها آمده است:
(قراءت این کتاب شریف را نزد شیخ عارف کامل استاد خود در معارف الهیه حضرت میرزا محمد على شاه آبادى اصفهانى دام ظله در ماه رمضان 1350آغاز کردم.)
در صفحه 44 دست نوشته این اثر که در مجموع 133 صفحه بوده ذکر شد:
(تا این جاى کتاب را نزد شیخ عارف کامل خود شاه آبادى روحى فدا خواندم: زیرا ایشان به تهران رفتند و من محروم از فیض ایشان شدم.)133
آقاى شاه آبادى در سال 1354ه.ق. به تهران رفته و امام خمینى تعلیقه بر مصباح الانس را در 26 جمادى الثانى 1355ه.ق.
براب با 22 شهریور 1315 در خمین به پایان رسانده است.
به نظر مى رسد امام خمینى در این سالها افزون بر حضور در درس خارج آقاى حائرى به تدوین و تدریس کتابهاى فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.
محرم 1351ه.ق./ 16 اردیبهشت 1311
پس از این که رضاخان کارها را در دست گرفت و زمام حکومت را از هر جهت در اختیار گرفت طرحهایى را که روشنگران غرب زده و لائیک ارائه
مى داده اند یکى پس از د یگرى به اجرا مى گذارده است و تلاش مى کرده شعائر مذهبى را کم رنگ و به مرور نابود و از بین ببرد. او که پیش از سلطنت در مراسم سوگوارى محرم شرکت مى کرده پس از سلطنت نخست محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت انتقال داده و از شکوه و جلال و مدت آن کاسته و پس از آن در محرم سال 1310 مراسم قمه زنى زنجیر زدن سنگ زدن و دسته راه انداختن را تعطیل کرده است.
رضاشاه در نهم محرم همان سال در تکیه دولت حضور یافته و روضه ساده اى در حضور وى خوانده شده است.
در سال 1321 رضاخان در هیچ مراسم سوگوارى محرم شرکت نکرده و تنها در بلدیه روضه خوانى مختصرى شده است. سیاحت گرى از برپایى مراسم ماه محرم در این سال چنین گزارش مى دهد:
(امسال شاه روزهاى تعطیل را از چهار روز به سه روز تقلیل داده و از کارهاى فرعى و قدیمى مرسوم در دسته ها جلوگیرى شده است....
امسال براى آن که عشق و علاقه سربازان را از امام حسین(ع) منحرف کنند رژه هاى مخصوص و دسته هاى مفصل موزیک و هیاهوى بسیار به راه انداخته اند تا شاید بتوانند این[ توجه] را به شاه معطوف کنند.)134
تمام این کارها به بهانه اصلاح روش عزادارى و به جهت این که شمارى روایات نادرست را نشر مى دهند انجام مى گرفته است. جلوگیرى از عزادارى امام حسین(ع) در سال 1314 به اوج خود رسیده و هرگونه روضه و عزادارى ممنوع شده است. در بخشنامه اى به تاریخ 24 خرداد 1314 در دوران وزارت فروغى مراسم ختم برابر ترتیب ویژه و تنها در یک روز مشخص شده است.135
امام خمینى از این تنگناها و بازدارندگیها چنین سخن مى گوید:
(باید بعضى از تجربیاتى را که در طول زندگى دارم به شما بگویم. از وقتى که رضاخان در ایران بر سر کار آمد من متوجه بودم و این طور مى فهمیدم که هر چیز که براى اسلام مفید تر بود حمله به آن بیش تر مى شد. آن روز روحانیت مهم ترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود; لذا شدیدترین حملات به آن مى شد با شعر و نثر و هر چه داشتند به آن حمله مى کردند و براى اضمحلالش درهاى بعضى از ادارات را به روى آنان گشودند و درحوزه ها و شهرها به قدرى آنان را در فشار قرار دادند که ما از صبح تا به شام در باغها زندگى مى کردیم.
با عاشورا و تبلیغات اسلامى شدیدا مخالفت کردند چون مى دانستند این پایگاهى است براى رسوایى حکومتها.)136
21 جمادى الاولى 1352 / 21 شهریور 1312ش
در این تاریخ محمد على فروغى به جاى مخبرالسلطنه رئیس الوزراء مى شود و سیاستهاى نوگرایانه و مذهب زدایانه با سرعت بیش ترى ادامه مى یابد فروغى براى این منظور زمینه سفر رضاخان را به ترکیه که آتاتورک بر آن حاکم بوده فراهم مى سازد. نه ماه بعد; یعنى از 12 خرداد ماه تا 14 تیر 1313 ش. رضاشاه به ترکیه رفته و زمینه را براى برنامه کشف حجاب فراهم ساخته است. صدرالاشراف در خاطرات خود مى نویسد:
(رضا شاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب اوقات ضمن [بیان] پیشرفت سریع کشور ترکیه از رفع حجاب زنها و آزادى آنها صحبت و تشویق مى کرد.)137
امام خمینى در سخنان خویش به تاثیرپذیرى رضاخان از آتاتورک اشاره مى کند:
(این مرد بى صلاحیت وقتى که ترکیه رفت آن جا دید که آتاتورک یک همچون کارها و همچون غلطهایى کرده است از همان گونه از قرارى که آن وقت مى گفتند تلگراف کرده است به عمال خودش که مردم را متحد الشکل کنید... و بهانه دومى که باز به تقلید از آتاتورک بى صلاحیت آتاتورک مسلح غیرصالح باز انجام داد قضیه کشف حجاب با آن فضاحت بود.خدا مى داند که به این ملت چه گذشت در این کشف حجاب.)138
از تعبیرى که امام دارد: (از قرارى که آن وقت مى گفتند) استفاده مى شود که ایشان پى گیر جریانهاى سیاسى بوده و به روشنى از اثرگذارى این سفر بر حرکتهاى ضدمذهبى رضاخان سخن مى گوید. تنها سفرى که رضاخان در زمان سلطنت خود به خارج داشته و زمینه این سفر را فروغى ماسونى و وابسته به انگلیس 139 و روشنفکر مخالف مذهب فراهم ساخته همین سفر است.
24 جمادى الثانى 1353 / 12 مهر 1313
انجمن آثار ملى که در سال 1301 تشکیل شده بود به تلاشهاى خود در سال 1305 شتاب بخشیده است و با پشتیبانى رضاخان محمد على فروغى ریاست و ارباب کیخسرو خزانه دارى آن را به عهده مى گیرند. و با تلاشى که انجام مى گیرد آرامگاه فردوسى به سبک آرامگاه کورش ساخته و کنگره اى در بزرگداشت فردوسى در روز پنج شنبه 12 مهر 1313 در تالار دارالفنون برگزار مى شود. این کنگره با نطق نخست وزیر و رئیس انجمن آثار ملى فروغى گشایش یافته و مورد حمایت شدید زردتشتیان و بهائیان قرار گرفته است.
پس از برگزارى کنگره و برانگیخته شدن حس ملیت و غرور ملى گروهى بر آن شدند که زبان رایج را از واژگان خارجى بویژه واژگان عربى بزدایند.140 و فرهنگستان در این زمان به ساخت واژگان جدید پرداخت و مبارزه علیه اسلام و تاسف بر این که اعراب حکومت شاهنشاهى را از بین بردند شدت بیش ترى یافت. شاید این خاطره که امام آن را نقل مى کند در همین برهه رخ داده باشد:
(در چندین سال قبل (محتمل است گمان مى کنم زمان رضاخان بود) یک مجمعى درست کردند و یک فیلمهایى تهیه کردند و یک اشعارى گفتند و یک خطابه هایى خواندند براى تاسف از این که اسلام بر ایران غلبه کرده عرب بر ایران غلبه کرده شعر خواندند فیلم به نمایش گذاشتند که عرب آمد و طاق کسرى را مدائن را گرفت و گریه ها کردند. همین ملیها همین خبیثها گریه ها کردند دستمالها را درآوردند و گریه کردند که اسلام آمده و سلاطین را سلاطین فاسد را شکست داده و این معنى در هر جا به یک صورتى به ملت ها تحمیل شده است. در ممالک عربى عرب باید چه باشد. این تلقین است این مخالف با قرآن است.)141
1313/1353
برابر نقل آثار الحجه (/79) حاج سید محسن جبل عاملى در سال 1353 به قصد زیارت امام رضا(ع) به ایران مى آید و سفرى نیز به قم دارد و مورد تجلیل آقاى حایرى قرار مى گیرد و آقاى حایرى در زمانى که آقاى جبل عاملى در قم بوده جاى نماز خود را به وى واگذار مى کند.
گویا امام خمینى در همین سفر سید محسن جبل عاملى به قم بوده که از ایشان اجازه نقل حدیث گرفته است که با یک واسطه سند خود را به شیخ مرتضى انصارى مى رساند:
وى در آغاز حدیث نخست کتاب اربعین مى نویسد:
(اخبرنى اجازه مکاتبه ومشافهه عده من المشایخ العظام والثقات الکرام.)
به من خبر دادند گروهى از مشایخ بزرگ و ثقه هاى گرامى با اجازه مکاتبه اى و زبانى.
آن سه تن از مشایخ خود را که با یک واسطه سند خود را به شیخ انصارى مى رسانند یاد مى کند که از جمله آنان است سید محسن جبل عاملى.
(ومنهم السید السند الفقیه المتکلم الثقه العین الثبت العلامه السید محسن الامین العاملى ادام الله تاییداته...) شخصیت دیگر مرحوم مسجدشاهى است که پیش از این ذکر شده و سومى ابوالقاسم دهکردى اصفهانى است.
30 ربیع الاول 10/1354 تیر 1314
سال /1354 1314 یکى از سالهاى پرحادثه بوده است. سالى بوده که رژیم رضاخان به گونه بسیار گسترده علیه مذهب دست به کار شده است و مردم را در تنگناى شدید قرار داده و نظام اجبارى; یعنى وادار کردن مردم به پوشیدن کلاه پهلوى (یک لبه) پوشیدن کلاه تمام لبه شاپو (کلاه بین المللى) در سال 1314ش یکسان پوشى (متحد الشکل) جلوگیرى از تشکیل مجلسهاى عزادارى گسترش بى حجابى. در سال 1307ش از طرف حکومت (رفع حجاب آزاد گذاشته شد) و وقتى در سال1314 بر آن تاکید شد عالمان بزرگ مشهد جلسه اى تشکیل داده و در آن بر گفت وگو با رضاخان تاکید کرده اند
حاج آقا حسین قمى در 30 ربیع الاول 1354 مشهد را به قصد تهران ترک گفته و در حضرت عبدالعظیم در باغ سراج الملک رحل اقامت افکنده است تا زمینه ملاقات با رضاخان فراهم آید. اما به دستور رضاخان باغ به محاصره نیروهاى نظامى درمى آید142 و هیچ گونه اجازه ملاقاتى با شاه به وى داده نمى شود. پاره اى از خواسته هاى وى بدین شرح است:
1. آزادگذاردن زنان در حجاب.
2. لغو اجبارى اتحاد شکل.
3. عمل به موقوفات.
4. منع فروش مشروبات الکلى.143
و...
امام خمینى به قیام حاج آقا حسین قمى به دید احترام مى نگرد و خود به دیدار حاج آقا حسین قمى در شهر رى مى شتابد و از نزدیک در جریان مبارزه این شخصیت بزرگ قرار مى گیرد:
(یک وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پا شد راه افتاد آمد که من تهران بودم ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند منتها حبس کردند در همانجا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند.)144
و در مناسبتى دیگر درباره قیام علماى خراسان و آقا حسین قمى مى گوید:
(قیام خراسان را کى کرد؟ علماى خراسان مرحوم آمیرزا یونس و مرحوم آقازاده و امثال اینها... یک قیام تنهایى آقاى قمى کرد که آمد به حضرت عبدالعظیم و ما هم حضرت عبدالعظیم بودیم و منتها این قیامها شد و قدرت آن قدرتى بود که اینها را شکست داد.)145
در تاریخ 11 تیر 1314ش/ اول ربیع الثانى 1354ه.ق. آقاى حائرى تلگرافى به شاه زده و از آنچه روى داده اظهار نگرانى کرده و آن را بر خلاف مذهب جعفرى دانسته است.146 نخست وزیر وقت محمد على فروغى در 12 تیر پاسخ وى را بى ادبانه مى دهد و خود شاه به قم مى رود و به آقاى حایرى مى گوید:
(رفتارتان را عوض کنید وگرنه حوزه قم را با خاک یکسان مى کنم. کشور مجاور ما[ ترکیه] کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است. ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمى شود.)
رضاخان پس از این گستاخیها منزل را ترک مى کند و شمارى را به جرم برانگیختن آقاى حایرى دستگیر مى کنند.147
مردم مشهد وقتى از محاصره محل سکونت حاج آقاحسین قمى آگاه مى شوند و از ستم پیشگیهاى رضاخان و ایادى وى و حرکتهاى ضدمذهبى او به تنگ مى آیند در مسجد گوهرشاد گرد مى آیند و علیه رضاخان شعار مى دهند و سخنرانان کارهاى کثیف و ننگین او را یکى پس از دیگر افشا مى کنند. جمعیت لحظه به لحظه آن به آن بیش تر مى شود و شعارها تندتر.
روز شنبه 11 ربیع الثانى /1354 21 تیر 1314
حضور مردم بسیار انبوه مى شود و شعارهاى ضد (سلطنت) ضد (کلاه بین المللى) و ضد (حجاب زدایى) داده مى شود.148 و سخنرانان از جمله بهلول علیه کارهاى خلاف شرع رضاخان سخن مى گویند.
گزارش کرده اند در نیمه شب 12 ربیع الثانى مسلسل ها به کار مى افتد و شمارى از مردم به خاک و خون کشیده مى شوند و حرمت حرم رضوى را ایادى خون آشام رضاخان مى شکنند و پس از قیام خونین گوهرشاد حاج آقا حسین را به آستانه مقدسه عراق تبعید مى کنند در این ماجرا حدود سى تن از علماى
خراسان دستگیر و تبعید مى گردند و گروهى از آنان خود را از چشم ماموران به دور مى دارند.149
از جمله تبعید شدگان آقاى سید یونس اردبیلى بوده و از جمله دستگیر شدگان محمد آقازاده فرزند آخوند خراسانى بوده که دستگیر محاکمه و محکوم به اعدام مى شود که با تلاش بسیار برادرش مهدى از اعدام نجات مى یابد150 ولى در منزلى در تهران زیر نظر قرار مى گیرد تا این که در 13 ذیقعده 1356ه.ق. چشم از دنیا فرو مى بندد.151
امام خمینى این قیام را مى ستاید و مى گوید: آقا زاده را جلوى منزلى که زیر نظر بوده دیده است:
(یک نهضت نهضت علماى خراسان بود. مرحوم آقازاده و مرحوم آسید یونس و سایر علماى آن وقت همه را گرفتند آوردند در حبس در تهران و من خودم مرحوم آقازاده رضوان الله علیه را آمیرزا محمود[ محمد] آقازاده رضوان الله علیه را دیدم که یک جائى نشسته بود بدون عمامه با این که تحت مراقبت بود یک جائى نشسته بود بدون عمامه و کسى هم حق نداشت پیش او برود و ایشان را بدون عمامه مى بردند توى خیابان به دادگسترى محاکمه کردند...)152
و در یک سخنرانى دیگر مى گوید:
(و گروههایى از علما از بلاد آوردند تهران و مثلا مرحوم آقازاده که یک شخص بسیار نافذى در خراسان بود ایشان را اسیر کردند و آوردند به تهران که شخصى که به او مى گفتند:
(سلطان خراسان) آوردندش به تهران. و من خودم ایشان را دیدم که در یک منزلى که آن جا تحت نظر بود. بیرون یک صندلى گذاشته بودند براى این که مثلا کسالت داشت آن جا نشسته بود. و این را براى من نقل کرده اند که: ایشان را با سر برهنه و چند تا سرباز و سپاهى همراه او مى بردندش براى عدلیه آن براى این که محاکمه اش کنند.)153
همان گونه که امام اشاره کرده است: 24 تن از 31 تن را دستگیر و به تهران فرستاده شمارى را تبعید و شمارى را تحت نظر گرفته و شمارى را زندانى کرده اند.154
رجب /1354پاییز 1314ه.ش
در نیمه دوم سال 1314 دولت در بخشنامه اى به اداره هاى دولتى ابلاغ کرده است: باید تمامى اسناد و مکاتبه هاى رسمى تنها به تاریخ شمسى باشد و از ذکر تاریخ قمرى خوددارى شود.155
12 شوال 17/1354 دى 1314
بعد از سرکوبى قیام گوهرشاد دولت در 17 دى اعلام کشف حجاب کرده و آن را اجبارى دانسته است. در بخشنامه اى در همین باره اعلام کرده است: اگر کسى از وعاظ و غیره بر ضد کشف حجاب سخنى بگویند دستگیر و توسط شهربانى تنبیه شود. از این زمان به بعد بوده که زنهاى با حجاب حق نداشته اند در کوچه ظاهر شوند.156 در جشنهاى کشف حجاب حتى از علما مى خواسته اند که با همسران خود بدون حجاب شرکت جویند:
امام در این باره مى گوید:
(پیش علماى شهرها مى رفتند و مى گفتند: هر کدام ضعیف بودند و ضعیف القلب بودند شرکت مى کردند و هر کدام قوى بودند [شرکت] نمى کردند نقل کردند که یکى شان رفته بود پیش مرحوم آقاى کاشانى گفته بود که: فرمودند که شما باید در آن مجلسى که چیز[ جشن بى حجابى] است شرکت کنید. ایشان فرموده بود فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفتند. گفته بود: من هم همان بالاییها را مى گویم.)157
یکى از نویسندگان غربى کارهاى ضدمذهبى رضاخان را چنین برشمرده است: جشن هزاره فردوسى در 20 مهر 1313 و یورش به حقوق اسلامى در سال 1307 رفع حجاب از زنان در سال 1314. و در این سال بر مردان به سرگذاردن کلاه اروپائى (کلاه شاپو) اجبار مى شود. همو مى افزاید:
(تخمین زده مى شود که از سیصدهزار نفرجمعیت مرد و زن تهران نزدیک به چهل هزار زن رفع حجاب کردند... در مه/1935 خرداد 1314 دخترها با لباس ورزشى رژه رفتند. در 28 ژوئن /1935 2 مرداد 1314 نخست وزیر یک مجلس عصرانه تاریخى در یکى از باشگاه هاى بزرگ تهران ترتیب داد که اعضاى کابینه و مقامات بلندپایه با همسران خود در آن شرکت کردند... اصلاحات رضاشاهى در زمینه لباس مردم منجر به یک قیام در مشهد مقدس گردید. و نیروهاى ارتش که مجهز به مسلسل بودند به داخل مسجد یورش بردند....)158
7 ربیع الاول /1355 7 خرداد 1315
در ششم دى ماه 1307 قانون: (متحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله کشور) به تصویب مجلس هفتم رسیده است. این قانون در بردارنده چهار ماده بوده است. برابر ماده اول همه مردان ایرانى باید یکسان لباس بپوشند ماده دوم قانون درباره استثنا شدگان از این قانون بوده که شامل موارد ذیل مى شده است:
1. مجتهدین مجاز از مراجع تقلید.
2. مراجع امور شرعیه دهات و قصبات پس از امتحان.
3. مفتیان اهل سنت داراى مجوز از دو مفتى سنى.
4. پیشنمازان داراى محراب.
5. محدثینى که از دو مجتهد مجاز اجازه روایت داشته باشند.
6. طلاب فقه و اصول که از عهده امتحان برآیند.
7. مدرسین فقه و اصول.
8. روحانیون اقلیتهاى مذهبى.
ماده سوم آن درباره کیفر بزهکاران بوده و هدف از آن را وحدت ملى رفع اختلاف ظاهر با خارجیان جدا کردن اهل علم واقعى از روحانى نمایان و... برشمرده اند.159
این قانون که از ابتداى سال 1308 به اجرا گذاشته شده در سال 1315ش به طور کامل به اجرا درآمده است; زیرا در این سال (موسسه وعظ و خطابه) در تهران تشکیل شده و هدف تربیت روحانى دربارى بوده است.160 برابر قانون: لباس متحدالشکل روحانیان مى بایست امتحان بدهند و پس از قبولى لباس روحانى بپوشند و کسانى که از عهده آن بر نیایند و یا گواهى لباس نداشته باشند به شهربانى برده شده و لباسهاى آنها قیچى مى شود. برابر گزارش حکومت قم در تایخ 7 خرداد 1315ه.ش. آقاى حایرى پیشنهاد مى کند: طلاب براى امتحان به تهران نروند در قم از آنها امتحان گرفته شود و رژیم هم موافقت مى کند.161 آقاى حایرى براى جلوگیرى از دخالت دولت و این که نگذارد طلاب خلع لباس شوند به فضلاى حوزه ماموریت مى دهد تا امتحانات را تحت نظارت خود درآورند. در این امتحانها افرادى مانند آقایان: صدر حجت خوانسارى سید محمد باقر قزوینى حاج آقا روح الله خمینى و مرعشى نجفى و... به طلاب کمک مى کرده اند.162 اما این امتحانها به دستور آقاى حائرى در روز 19 خرداد متوقف
مى شوند.163 دولت رضاخان که از این برنامه ها طرفى نبسته دستور داده است:
(در قم هفت نفر معمم نباید بیش تر باشد.)164
و در نتیجه طلاب ناگزیر بوده اند که روزها در باغها به سرببرند و شبها به قم بیایند. امام خمینى هم از امتحان دولت از طلاب خاطره اى نقل مى کند و هم از آوارگى طلاب در باغهاى پیرامون قم از ترس ماموران و هم از برداشتن عمامه ها و قیچى کردن لباسهاى علما و روحانیان که در این جا نقل مى کنیم:
1. (خدا رحمت کند مرحوم فیض[ قمى] رضوان الله علیه165 را... توى همین مدرسه فیضیه نزدیک این جایى که حوض بود زمان رضاخان فرمودند به من:که چى عیبى دارد[ امتحانهاى طلاب] خوب اینها مى خواهند صالح را از غیرصالح جدا کنند (مى خواستند امتحان بکنند و آن امتحانهایى که مى خواستند بکنند و روحانیت را از بین ببرند) ایشان باورش آمده بود مى فرمود که: خوب اینها مى خواهند صالحها را کنار بگذارند باشد بدها را بفرستند. من عرض کردم آقا! اینها از صالح مى ترسند. اینها از روحانى صالح مى ترسند از بدش چه ترسى دارند؟ بدش که همراه هست همراهشان.)166
2. درباره آوارگى طلاب در باغهاى پیرامون قم از ترس دستگیرى و آزار و اذیت ایادى رضاخان مى گوید:
(روحانیت را با تمام قوا کوبیدند به طورى که این حوزه علمیه اى که آن وقت البته هزار و چند صد تا محصل داشت رسید به یک چهار صد نفر آن هم چهار صد نفرى که توسرى خورده چهار صد نفرى که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند تمام منابر را در سرتاسر ایران تمام خطبا را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند.)167
(من گاهى که مباحثه داشتم در مدرسه فیضیه و چند نفرى بودند یک روز دیدم که یک نفر است! پرسیدم گفت: قبل از آفتاب اینها باید بروند در باغات براى آن که مامورین مى آیند و دنبالشان و آنها را مى گیرند. قبل از آفتاب مى رفتند در باغات شهر و بعد آخرهاى شب بر مى گشتند به محل...)168
3. امام درباره برداشتن عمامه ها و بیرون آوردن و یا قیچى کردن لباس علما و روحانیان مى گوید:
(این مدرسه فیضیه را که ملاحظه مى کنید که آن وقت شاید 600 700 نفر طلبه در خود مدرسه فیضیه ساکن بود. روز نمى توانستند در مدرسه باشند فرار مى کردند به باغات شهر و آخر شب مى آمدند براى این که ماموران دنبال این بودند که اینها را بگیرند و ببرند عمامه هاشان را بردارند. علماى تهران را تعقیب مى کرند و بعضى از اشخاص موجه از علما را در کلانترى مى بردند و همان جا لباسهایشان را مى بریدند که بلند نباشد لباس روحانى نباشد همان جا قیچى مى کردند....)169 امام در نامه اى به احمد آقا گوشه اى از جنایتهاى رژیم رضاخان را بر مى شمرد و خاطره اى در همین باره نقل مى کند: (شیخ نسبتا وارسته را نزدیک دکان نانوایى که قطعه نانى را خالى مى خورد دیدم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگرى که دو تا پیراهن براى خودش بدوزد. الآن هم خدا بزرگ است.
پسرم[ !احمد آقا] من چنین حالى را اگر بگویم به همه مقامات دنیوى مى دهم باور کن ولى هیهات خصوصا از مثل من گرفتار به راههاى ابلیس و نفس خبیث.)170
4. از آن جا که احتمال بوده تمام روحانیان را خلع لباس کنند امام در جمع شمارى از امامان جماعت این سوال را مطرح مى کند: اگر شما را خلع لباس کردند چه مى کنید؟ و خود نظرى در خور و شایسته مى دهد.
امام در نامه اى به تاریخ 19 اسفند 1347 به شهید سعیدى به این جریان اشاره مى کند:
(در نظر دارم که به یکى از آقایان ائمه[ جماعت] در زمان فشار براى تغییر لباس گفتم: اگر شما را اجبار به تغییر لباس کنند چه مى کنید؟ گفتند: در منزل مى نشینم و بیرون نمى آیم.
گفتم: اگر من را اجبار کنند و امام جماعت باشم همان روز با لباس تازه به مسجد مى روم. باید پستها را نگهداشت و در وقت مقتضى با اعراض دسته جمعى طرف را کوبید.)171
آیه الله فاضل لنکرانى در مصاحبه با مجله حوزه در همین باره این خاطره را از پدر بزرگوارش نقل مى کند:
(ما با عده اى از دوستان از جمله امام خمینى رحمه الله علیه جلسه اى تشکیل دادیم در آن جلسه بحث این بود که اگر کار به جایى برسد که ما را خلع لباس کنند وظیفه چیست؟ در نتیجه تصمیم گرفتیم که اگر از لباس هم خارج شدیم وظیفه تحصیل و ارشاد مردم را به هر صورت که شده ادامه بدهیم....)172
5. تبلیغات علیه علما و روحانیان آن قدر شدید بوده که رانندگان روحانیان را سوار نمى کرده و مى گفته اند: سوار کردن آنان بد یمن است. امام خاطره هایى در این زمینه نیز نقل مى کند.173 این همه نشانه شدت کینه رژیم رضاخان نسبت به روحانیت است. کسى که دست نشانده انگلستان باشد برنامه اى جز سست کردن پایه هاى اسلام و روحانیتى که منافع آن کشور را در ایران و عراق به خطرانداخته ندارد.
17 ذى قعده /1355 10 بهمن 1315
در این تاریخ آقاى حایرى چشم از دنیا فرو بسته و روح ملکوتى او به ملکوت اعلى پیوسته است. او رنجهاى بسیارى را تحمل کرده و با متانت و بزرگوارى و مبارزه منفى توانسته کیان حوزه را حفظ کند.
او شاهد جنایتها کشتارها بى حرمتیها بى احترامیها به دین و آستانه هاى مقدسه و مردم دیندار بوده است.
او شاهد بى حرمتى به حرم رضوى و قتل عام مردم شریف و غیور مشهد مقدس بوده است.
او کشف حجاب و سخت گیرى بر طلاب و روحانیان را به چشم خود دید. او کار خبیثانه رضاخان را در جلوگیرى از عزادارى سید الشهداء(ع) دیده و بر آن اندوه ها خورده و این اندوه بزرگ را همیشه با خود داشته است. از این روى تا آن جا که ممکن بوده پیش از درس دستور مى داده ذکر مصیبت کنند.
اما تحمل این همه بیداد و ستم و بى توجهى به ارزشهاى دینى حدى داشته است. او از سه چهار ماه پیش از مرگ پیوسته به ذکر (امن یجیب المضطر اذا دعاه) مشغول بود.174 و آرزوى رسیدن به وصال حق را داشته و این بیت را زمزمه مى کرده است:
خرم آن روز که از این منزل ویران بروم
تا این که شب هفدهم ذى قعده روح مقدس او از قفس تن و دنیاى پر از اندوه پرید. مردم سینه زنان در تشییع جنازه اش شرکت کرده اند و عصر همان روز مجلس ختمى در مسجد امام حسن(ع) برگزار شده و قرار بوده مجلس بعدى شب در مسجد عشقعلى باشد که سرهنگى از تهران آمده و مانع آن شده است. او ماموریت داشته از تشییع جنازه آقاى حایرى جلوگیرى کند ولى
اتومبیل وى در حسن آباد تهران خراب مى شود و بعداز ظهر به قم مى رسد که کار از کار گذشته است! حتى در منزل آن مرحوم نیز اجازه برگزارى مجلس ختم نداده اند.175
26 رمضان /1356 10 آذر 1316
رضاخان که از مدتى قبل مدرس را به خواف تبعید کرده بود سرانجام با زمینه سازیهاى قبلى و براساس گزارشهایى که مدعى بوده به او رسیده که مدرس با مخالفان تماس دارد دستور داده او را به کاشمر ببرند و در این تبعیدگاه در دهم آذر به ایادى خود دستور مى دهد: کار مدرس را یکسره کنند که چنین مى شود و مدرس به شهادت مى رسد.177 وى جزو شخصیتهاى مورد علاقه امام بود. ایشان افزون بر این که به دیدار مدرس به مجلس و منزلش رفته بوده گاهى نیز به مدرسه سپهسالار مى رفته و از نزدیک با روش مدرس آشنا مى گردیده است:
(من درس ایشان[ مدرس] یک روز رفتم. مى آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهرى است حالا درس مى گفت. من یک روز رفتم درس ایشان مثل این که هیچ کارى ندارد فقط طلبه اى است دارد درس مى گوید. این طور قدرت روحى داشت.)178
این سخنان حکایت از درس آموزى امام از روش مدرس دارد که هم سیاسى بوده و هم به کار علمى مى پرداخته و سیاست او را از کار علمى باز نمى داشته است.
ادامه دارد
پى نوشتها:
1. (در نوشته امام تاریخ تولد ایشان 20 جمادى الثانى برابر با 30 شهریور یاد شده; اما در تقویمهاى تطبیقى 20 جمادى الثانى برابر با اول مهر است. احتمال جا به جایى در ماههاى قمرى طبیعى است. شرح زندگانى امام به قلم خود ایشان در مجله (حضور) شماره 5/1آمده است.
2. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى110/ به نقل از (خاطرات آیت الله پسندیده) به کوشش محمد جواد مرادى نیا/ 8 ;15 مجله (ندا) شماره 12/1.
3. فصلنامه (ندا) شماره 13/1 مصاحبه با دفتر خاور بهجت خانم.
4. همان.
5. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى111/ انتشارات مرکز انقلاب اسلامى.
6. (واقعات اتفاقیه در روزگار) محمد مهدى شریف کاشانى به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان 22/160 نشر تاریخ ایران.
7. فصلنامه (ندا) شماره14/1 15.
8. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)112/.
9. (صحیفه نور) رهنمودهاى امام خمینى ج163/10 وزارت ارشاد.
10.همان ج92/16.
11. فصلنامه (ندا) شماره;15/1 فصلنامه (حضور) شماره 5/1 1370.
12. (آثار الحجه) محمد رازى ج57/1 موسسه دارالکتاب للطباعه والنشر.
13. (تشیع و مشروطیت در ایران) عبدالهادى حائرى / 179 امیر کبیر.
14. (مجموعه اى از مکتوبات و اعلامیه ها... شیخ شهید فضل الله نورى) محمد ترکان ج121/2 379 موسسه خدمات فرهنگى رسا.
15. (آثار ا لحجه) ح 15/1.
16. فصلنامه (ندا) شماره 15/1.
17. (آثار الحجه) ج145/1.
18. (امام و روحانیت)178/ سپاه پاسداران (صحیفه نور) ج260/1.
19. (صحیفه نور) ج119/9.
20. فصلنامه (حضور) شماره ;5/1 زندگى امام به قلم خود ایشان.
21. (آثار الحجه) ج15/1.
22. (فرهنگ معین) ج596/5.
23. (آثار الحجه) ج85/1.
24. مجله (کیهان اندیشه) شماره 5/29.
25. فصلنامه (ندا) شماره ;15/1 (حضور) شماره 1.
26. (صحیفه نور) ج157/19.
28. (آثار الحجه) ج220/1.
29. (صحیفه نور) ج143/6.
30. (شرح زندگانى من) عبدالله مستوفى ح1/3 462 زوار; (علما و رژیم رضاشاه) حمید بصیرت منش 109/ نشر عروج.
31. (صحیفه نور) ج153/9.
32. مجله (حوزه) 43 88/46 مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین بدلا.
33. (شرح زندگانى من) مستوفى ج461/3.
34. (صحیفه نور) ج209/3.
35. (شواهد الربوبیه) تصحیح و تحقیق و مقدمه از استاد جلال الدین آشتیانى/ صد و سى ونه.
36. (خدمات متقابل اسلام و ایران) شهید مطهرى619/ صدرا. 37. مجله (کیهان اندیشه) شماره 143/29 مقاله جناب آقاى استادى.
38. فصلنامه (ندا) شماره 15/1.
39. (خدمات متقابل اسلام و ایران)620/.
40. (صحیفه نور) ج104/7.
41. (مدرس) ج60/1 بنیاد تاریخ.
42. (صحیفه نور) ج269/16.
43. (مدرس) ج107/1.
44. (صحیفه نور) ج115/12.
45. همان ج63/7.
46. (امام و روحانیت) 426/.
47. همان189/.
48. (مدرس) ج107/1.
49. (آثار الحجه) ج24/1.
50. (تشیع و مشروطیت در ایران)173/ 174.
51. (آثار الحجه) ج24/1.
52. همان 25/.
53. (تشیع و مشروطیت در ایران) 189/.
54. (صحیفه نور) ج260/1.
55. همان 199/8.
56. (تشیع و مشروطیت در ایران)182/.
57. (شرح حال رجال ایران) مهدى بامداد ج1/50 زوار تهران.
58. (معارف الرجال) محمد حرزالدین ج1/49 کتابخانه آیتالله مرعشى نجفى قم.
59. (ریحانه الارب) میرزا محمد على مدرس ج364/4 خیام.
60. (تشیع و مشروطیت در ایران)182/.
61. (صحیفه نور) ج193/.
62. (آثار الحجه) ج26/1.
63. همان 26/.
64. رساله (لقاء الله) مقدمه از آقاى احمد فهرى / د ه.
65. (شرح دعاء السحر) امام خمینى47/ 81 224 موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
66. رساله (لقاء الله)259/ نهضت زنان مسلمان.
67. فصلنامه (حضور) شماره ;5/1 فصلنامه (ندا) شماره15/1.
68. (آئینه دانشوران یا قصص العلماء) على رضا ریحان یزدى260/ مصطفوى چاپ دوم.
69. (شواهد الربوبیه) مقدمه / صد وسى ونه; (خدمات متقابل اسلام و ایران)611/.
70. (گنجینه دانشوران قم) سید محمد مشکواه17/.
71. (آثار الحجه) ج216/1.
72. (کیهان اندیشه) شماره ;143/29 (کیهان فرهنگى) سال ششم شماره3/8 مقاله هاى آقاى استادى.
73. (آثار الحجه) ج78/1.
74. (کیهان فرهنگى) سال ششم شماره ;2/3 (کیهان اندیشه) شماره 5/29 مقاله آقاى سبحانى.
75. (سیرى در آثار و تالیفات حضرت آیت الله العظمى امام خمینى) محمد حسن فقیه یزدى20/ نشر مدرس.
76. (آیت الله اراکى) از سلسله دیدار با ابرار56/.
77. (کیهان فرهنگى) سال ششم شماره2/3.
78. مجله (حوزه) شماره43 ;89/44 مجله (یاد) شماره 27/4 مصاحبه با آیت الله اراکى.
79. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) حسن مرسلوند ج67/1 الهام.
80. (علما و رژیم رضا شاه)395/.
81. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) 302/1.
82. (کیهان اندیشه) شماره 143/2.
83. (فصلنامه (حضور) شماره 1.
84. (علما و رژیم رضا شاه)345/.
85. همان205/.
86. (صحیفه نور) ج34/3.
87. (مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد تقى بافقى) محمد رازى93/ 98 پیام اسلام.
88. مجله (حوزه) شماره 64/34 مصاحبه با آیت الله محمد رضا طبسى.
89. (آثار الحجه) ج46/1.
90. (تاریخ بیست ساله ایران) حسین مکى ج287/4.
91. (مجاهد شهید آیت الله بافقى)12/.
92. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نور الله اصفهانى) موسى نجفى371/ چاپ کلینى.
93. همان374/.
94. (آثار الحجه) ج28/1.
95. (تاریخ بیست ساله ایران) حسین مکى ج;416/4 (اندیشه سیاسى حاج آقا نور الله اصفهانى)500/.
96. (علما و رژیم رضاشاه) 309/ 313.
97. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى);386/ (تاریخ بیست ساله ایران) ج437/4.
98. (علما و رژیم رضا شاه)54/.
99. همان296/.
100. همان; (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى)432/.
101. (صحیفه نور) ج28/8.
102. همان30/96.
103. همان ج106/12.
104. (کوثر) مجموعه سخنرانیهاى امام ج308/1 موسسه تنظیم و نشر آثار امام; (صحیفه نور) ج291/1 در این مدرک چند کلمه افتادگى دارد.
105. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى) 24/.
106. فصلنامه (حضور) شماره;7/1 مجله (تاریخ و فرهنگ) شماره 187/5 شرح حال آقاى شاه آبادى.
107. (خدمات متقابل اسلام و ایران)616/.
108. (شرح دعاء السحر)4/ 10 15 65.
109. همان 105/.
110. همان94/ 95 120 121 124 140 146.
111. همان35/.
112. همان26.
113. همان.
114. همان 34/ 35.
115. (فرهنگ دیوان امام خمینى)/هیچده موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
116. مجله (حوزه) شماره 14/84 مصاحبه با حاج شیخ جعفر صبورى قمى.
117. (بنیان مرصوص امام خمینى در بیان و بنان آیت الله جوادى آملى)94/ نشر اسراء.
118. (علماو رژیم رضاشاه)397/.
119. (علماى معاصرین) ملا على واعظ تبریزى179/ اسلامیه.
120. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) ج302/1.
121. (گنجینه دانشمندان) محمد شریف رازى ج245/1.
122. (تاریخ بیست ساله ایران) ج433/4.
123. (شهداء الفضیله) عبدالحسین امینى392/ دارالشهاب.
124. (علما و رژیم رضا شاه)396/.
125. (علما معاصرین)154/.
126. (کوثر...) ج309/1.
127. (امام و روحانیت)232/.
128. (آئینه دانشوران) 304/.
129. (فصلنامه (ندا) شماره 18/1 مصاحبه با دختر امام خمینى.
130. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)122/.
131. فصلنامه (حضور) شماره5/1.
132. (مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه) امام خمینى ترجمه سید احمد فهرى20/19 پیام آزادى.
133. (تعلیقات على شرح فصوص الحکم و مصباح الانس) امام خمینى251/ پاسدار اسلام.
134. (علما و رژیم رضاشاه)141/.
135. همان.
136. (صحیفه نور) ج199/15.
137. (علما و رژیم رضا شاه)188/ به نقل از خاطرات صدرالاشراف302/.
138. (صحیفه نور) ح;369/1 ج3/2.
139. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) ج36/2.
140. (علما و رژیم رضا شاه)69/.
141. (صحیفه نور) ج281/12.
142. (علما و رژیم رضاشاه)455/ 458.
143. مجله (حوزه) شماره 43 54/44.
144. (صحیفه نور) ج31/8.
145. همان ج30/9.
146. (آثار الحجه) ج;51/1 مجله (حوزه) 45/31.
147. (علما و رژیم رضا شاه)259/.
148. (قیام گوهرشاد) سینا واحد53/.
149. همان مدرک57/ 58.
150. (علما و رژیم رضا شاه)477/.
151. (مرگى در نور) عبدالحسین کفائى414/ زوار.
152. (صحیفه نور) ج;1/261 (کوثر) ج309/1.
153. (کوثر) ج516/1.
154. (علما و رژیم رضا شاه)476/.
155. (تاریخ بیست ساله ایران) 285/6.
156. (علما و رژیم رضا شاه)504/.
157. (صحیفه نور) ج152/13.
158. (تاریخ معاصر ایران) پیتر آورى ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى ج7/2 موسسه انتشاراتى عطائى.
159. (علما و رژیم رضا شاه)171/.
160. همان مدرک96/ 98 این موسسه پیش از دو سال پیش تر فعالیت نکرده اما قوانین آن تا سال 1320 به قوت خود باقى بوده است.
161. همان250/.
162. مجله (حوزه) شماره 45/62.
163. (علما و رژیم رضا شاه)251/.
164. (حوزه) شماره 45/62.
165. (رجال قم و بحثى در تاریخ آن) سید محمد مقدس زاده/154.
166. (صحیفه نور) ج125/7. این سخنرانى در مدرسه فیضیه بوده است.
167. همان ح127/1.
168.همان ;215/5 ج143/9.
169. (امام و روحانیت)218/.
170. (صحیفه نور) ج358/22.
171. همان 83/.
172. مجله (حوزه) شماره 430 138/43.
173. (صحیفه نور) ج;11/3 ج255/4.
174. (آثار الحجه) ج65/1.
175. مجله (حوزه) شماره57/58.
177. (علما و رژیم رضا شاه)332/.
178. (صحیفه نور) ج269/16.